آشنايى با اديان بزرگ

آشنايى با اديان بزرگ0%

آشنايى با اديان بزرگ نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آشنايى با اديان بزرگ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين توفيقى
گروه: مشاهدات: 12853
دانلود: 2858

توضیحات:

آشنايى با اديان بزرگ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 169 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12853 / دانلود: 2858
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با اديان بزرگ

آشنايى با اديان بزرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

٢٠- اعياد يهود

يهود عيدهايى دارند از اين قرار:

١- روز شنبه : در اين روز افراد خانواده دسته جمعى غذا مى خورند و طى آن ، بزرگ خانواده جام شرابى بر دست مى گيرد و با خواندن دعا، آن را تبرك مى كند و افراد خانواده از آن شراب مى خورند. تعطيل شنبه يكى از ده فرمان است (خروج ٢٠:٨-١١).(٢٦)

٢- عيد اول ماه : به عبرى به آن روش خودش مى گويند كه به معناى آغاز ماه است

٣- سال هفتم يا سال انفكاك : طبق تورات هر هفت سال يك بار بايد وامها را بخشيد و كارهايى انسانى از قبيل آزاد كردن بردگان اسرائيلى و مانند آن انجام داد (تثنيه ١٥). نام عبرى اين سال شميطا به معناى رها كردن است

٤- سال يوبيل :اين عيد هر پنجاه سال يك بار مى آيد كه اعمال انسانى و اخلاقى بسيارى در آن انجام مى شود (لاويان باب ٢٥).

٥- عيد فصح : در لغت به معناى چشم پوشى كردن است كه به مناسبت چشم پوشى خداوند از قتل نخست زادگان بنى اسرائيل در حين نزول اين بلا به فرعونيان چنين نامى به آن داده شده است ). اين عيد هفت روز طول مى كشد و آغاز آن چهاردهم ماه نيسان در فصل بهار است و مراسم آن در تورات (خروج باب ١٢) آمده است اين عيد مهمترين عيد است و مسيحيان نيز به خاطر تقارن آن با خاك سپارى حضرت عيسى(عليه‌السلام ) آن را گرامى مى دارند. از دو سه قرن پيش تاكنون گاهى يهوديان متهم شده اند كه يك كودك يا بزرگسال مسيحى را كشته و از خون آنان در مراسم عيد فصح استفاده كرده اند. كتابهايى نيز در اين باب نوشته شده است

٦- عيد هفته ها: اين عيد پنجاه روز پس از عيد فصح به مناسبت گذشتن هفت هفته و آماده شدن محصول برگزار مى شود. نام عبرى آن شاووعوت يعنى هفته هاست

٧- عيد اول سال : اين عيد كه به عبرى روش هشانا (راءس السنة ) ناميده مى شود در اوايل مهر (اعتدال خريفى ) قرار دارد. در آن روز به نشانه آمادگى براى ده روز ايام توبه بوق مى نواختند. روز دهم اهميت خاصى داشت و به آن يوم هاكيپور مى گفتند.

٨- يوم كيپور: يعنى روز كفاره ؛ اين عيد مهم در دهمين روز ماه تشرى واقع است و آن را ((عاسور)) يعنى عاشورا مى نامند. يهوديان از غروب روز قبل تا شبانگاه اين روز، به منظور كفاره گناهان ، روزه مى گيرند و از خوردن ، آشاميدن ، استحمام و كار پرهيز مى كنند و در كنيسه ها به عبادت و استغفار مشغول مى شوند. در آن روز، يهوديان بنيادگرا لباس ويژه اى بر تن مى كنند و از پوشيدن كفش چرمى خوددارى مى كنند.

٩- عيد سايبانها: در روز بيست و دوم ماه تشرى به نشانه زندگى كردن بنى اسرائيل در خيمه هاى تيه در عصر حضرت موسى(عليه‌السلام ) مدت يك هفته در خيمه زندگى مى كنند نام اين عيد به زبان عبرى سكوت يعنى سايبانهاست

١٠- عيد گشايش : در عبرى حنوكا ناميده مى شود؛ يادبود پيروزى يهود بر استعمارگران يونانى در سال ١٦٨ ق .م است در اين روز معبد سليمان به دست يهود از پليديها و خرابيهاى دشمن تطهير شد.اين عيد يك هفته پس ‍ از عيد سايبانهاست

١١- عيد قرعه ها: در عبرى پوريم نام دارد. اين روز به مناسبت رفع خطر قتل عام يهوديان به توطئه هامان وزير خشايارشا عيد قرار داده شده است شرح مفصل اين ماجرا در كتاب استر در عهد عتيق آمده است وجه تسميه اين روز آن است كه هامان براى تعيين روز اعلام تصميم خود به پادشاه قرعه كشيده بود. مزبور در ماه اسفند قرار دارد.

٢١- فرقه هاى يهودى

همه دينها پس از اندك زمانى فرقه هاى متعدد پيدا مى كنند. مسائل اجتماعى و تنوع مشربها، فرقه ها را پديد مى آورد. برخى از اين فرقه ها نيرومند و برخى ناتوانند، همچنين فرقه هايى پرجمعيت و فرقه هايى كم جمعيت هستند.

فرقه هاى شناخته شده يهود پس از بازگشت از بابل پديد آمده اند و درباره فرقه هاى قديمتر اطلاع چندانى در دست نيست

-٢١-فريسيان

كلمه فريسى در عبرى به معناى عزلت طلب است اين لقب بر جدايى و امتياز آنان دلالت دارد. اين فرقه دو قرن قبل از ميلاد پديد آمد و تاكنون هم اكثريت يهود از آن هستند. اصل اين فرقه به فرقه حسيديم (به معناى پارسايان ) بر مى گردد. فرقه حسيديم سه يا چهار قرن قبل از ميلاد براى زدودن آثار بت پرستى و انحراف ميان يهوديان پديد آمد. آنان در جنگهاى مكابيان شركت داشتند و در راه دين جانبازى كردند و شهيد شدند.

در قرن هجدهم نيز موج تازه اى به نام حسيديم ميان يهوديان شرق اروپا پيدا شد كه از اين حركت الهام مى گرفت

فريسيان يك قرن قبل از ميلاد از ميان حسيديم برخاستند. آنان از نظر فكرى با صدوقيان تضاد و مخالفت روشنى داشتند. اين فرقه خدا را از جسم و صفات جسمانى منزه مى دانست همچنين در مسائل مربوط به اراده آدمى راه ميانه اى را پذيرفته بود و نيز رستاخيز مردگان و دادگاه عدل الهى را مى پذيرفت و به عبادات از قبيل نماز و غيره اهميت مى داد. فريسيان در جامعه يهود موقعيت خوبى به دست آوردند و اكثريت تابع آنان شدند.

فريسيان علاوه بر عهد عتيق كه تورات مكتوب ناميده مى شد، به تورات شفاهى نيز معتقد شدند. تورات شفاهى گفته هاى حكيمانه دانشمندان يهود است كه به عقيده آنان نسل به نسل از زمان حضرت موسى(عليه‌السلام ) براى قوم يهود باقى مانده است اين گفته ها در فاصله قرن دوم تا پنجم ميلادى ، در كتابى بسيار بزرگ به نام تلمود جمع آورى شده و زيربناى فكر و اعتقاد بنى اسرائيل قرار گرفته است پس از اين ، در باب آن سخن خواهيم گفت

فريسيان دارالعلمهاى مختلفى تشكيل دادند و اوقات خود را صرف مطالعه در دقايق تورات كردند و نكته هاى تازه اى به دست آوردند. به عقيده آنان در تورات حتى يك حرف كم يا زياد يا بى مورد و فاقد معنا و مقصود نيست ، بلكه درون هر حرف و كلمه اى اسرارى نهفته و رموزى خفته است

امور داخلى يهود در فاصله بازگشت از بابل تا خرابى دوم شهر قدس در دست حاخامهاى فريسى و گاهى صدوقى بود. همچنين آنان با حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) بسيار مخالف بودند و براى تصليب او تلاش ‍ كردند. نام فريسيان به تكرار، در اناجيل چهارگانه آمده است

- ٢١- صدوقيان

نام اين فرقه به صادوق بن اخيطوب كه از طرف حضرت داوود(عليه‌السلام ) به كهانت منصوب شده بود، مربوط مى شود (كتاب دوم سموئيل ٨:١٧ و ١٥:٢٤). اين منصب در عصر حضرت سليمان(عليه‌السلام ) نيز براى صادوق باقى ماند(كتاب اول پادشاهان ٢:٣٤). كاهنان بنى صادوق در كتاب حزقيال مورد تعريف و تمجيد قرار گرفته اند و امانت دارى آنان ستوده شده است (حزقيال ٤٤:١٥).

صدوقيان به جاى نماز، براى قربانى اهميت ويژه اى قائل بودند. بسيارى از كاهنان هيكل سليمان و حاخامهاى سنهدرين از اين فرقه برخاستند. روابط آنان با واليان رومى نيز خوب بود.

صدوقيان بر خود لازم مى ديدند سنتهاى گذشته را حفظ كنند و با تجديد نظر و تفسير به راءى فريسيان و آداب و عادات آنان مخالفت مى ورزيدند. آنان قائل به جسمانيت خدا بودند و مى گفتند قربانى و هدايايى كه در راه خدا مى دهيم ، مانند چيزهايى است كه به يك پادشاه يا حاكم بشرى داده مى شود. صدوقيان جاودانگى نفس و قيامت را انكار مى كردند و مى پنداشتند سزاى نيكى و بدى در همين دنيا داده مى شود و در مورد اراده انسانى به اختيار مطلق معتقد بودند.

صدوقيان مانند فريسيان با حضرت مسيح(عليه‌السلام ) مخالفت بودند و نام آنان به تكرار در اناجيل چهارگانه آمده است پس از خرابى اورشليم در سال ٧٠ م ديگر اثرى از اين فرقه باقى نماند.

-٢١- سامريان

نام سامريان از منطقه اى به نام سامره مى آيد كه در زمان تجزيه سرزمين فلسطين پس از حضرت سليمان(عليه‌السلام ) ، مركز كشور اسرائيل بود. اين فرقه پس از بازگشت از اسيرى بابل پديد آمد و برخى معتقدند كه نژاد آنان اسرائيلى نيست و احتمالا مخلوطى از اسرائيلى و آشورى است

اين فرقه بسيار كوچك تنها پنج سفر تورات و كتاب يوشع را مى پذيرد و ٣٣ كتاب ديگر عهد عتيق را رد مى كند. همچنين تورات اين فرقه با تورات رايج اندكى اختلاف دارد و زبان سامرى نيز با زبان عبرى متفاوت است كه البته اين تفاوت اندك آن را از عبرى بودن خارج نمى كند.

سامريها به قداست كوه جرزيم در نزديكى شهر نابلس اعتقاد دارند و آن را قبله خود مى دانند و مى گويند قبله حضرت موسى(عليه‌السلام ) نيز همان بوده است ، ولى حضرت داوود(عليه‌السلام ) از پيش خود، مكان معبد سليمان (مسجد اقصى ) را قبله معرفى كرده است

اين فرقه به مسائل مذهبى توجه مخصوصى دارد و مراسم ويژه اى انجام مى دهد.

- ٢١- اسنيان

ريشه كلمه اسنى احتمالا به معناى شفا دهنده است ،به اين معنا كه آنان در انديشه شفاى روان خود بوده اند. در وجه تسميه اين كلمه ،احتمالا ديگرى (مانند تعميد دهنده ) نيز وجود دارد.

اين گروه حدود دو قرن پيش از ميلاد به وجود آمدند و با خراب شدن اورشليم ، آنان نيز مانند صدوقيان و بعضى فرقه هاى ديگر از بين رفتند و جز نامى از ايشان باقى نماند،تا اينكه نيم قرن پيش به سال ١٩٤٧ ،برخى آثار مكتوب آنان همراه با نسخه هايى از عهد عتيق كه تحرير كرده بودند، در غارهاى فلسطين در كرانه بحرالميت به دست آمد و مقدارى از نقاط ابهام مربوط به اعتقادات و جامعه آنان حل شد.

اسنيان مالكيت فردى را قبول نداشتند و به ازدواج روى خوشى نشان نمى دادند. در روز چندين بار غسل مى كردند و به اين منظور حوضهاى بزرگى ساخته بودند كه در اكتشافات اخير آنها را از زير خاك بيرون آورده اند. هنگام طلوع فجر از خواب بر مى خاستند و پس از عبادت تا ظهر به كار مشغول مى شدند،سپس دست از كار مى كشيدند و به طور دسته جمعى ناهار مى خورند و همين طور شام آنان دسته جمعى بود.

روز شنبه به طور كلى از كار دست مى كشيدند و عبارت و تفكر و مطالعه تورات مى پرداختند.

گفته مى شود قبله آنان خورشيد بود، نه معبد سليمان و ظاهرا آن را از ميتراپرستان گرفته بودند.

سطح معلومات آنان در زمينه تفسير و عرفان بالا بود و افرادشان نيز در حدود قرن اول ميلادى ٤٠٠٠ نفر گزارش شده است كه با در نظر گرفتن محدوديتهاى عضوگيرى در آن جامعه ، عددى بزرگ به نظر مى آيد.

به عقيده برخى دانشمندان ، افكار اين فرقه زير بناى مسيحيت فعلى گرديد. حتى ممكن است اعضاى اين فرقه همگى مسيحى شده باشند. گفته مى شود يحيى بن زكريا (تعميد دهنده ) نيز از آنان بوده است بيابان گردى آن حضرت به قول اناجيل (و نيز احاديث اسلامى ) مى تواند شاهدى بر اين موضوع باشد.

-٢١- قانويان

كلمه قانونى كه در لغت به معناى غيور و متعصب است ، بر گروهى اطلاق مى شد كه با شدت تمام با استيلاى روميها بر فلسطين مخالفت مى كردند. آنان معمولا خنجرى در زير لباس خود مخفى مى كردند و در فرصت مناسب هواخواهان روميان را از پاى در مى آوردند. بيگانگان آنان را از فرقه هاى ديگر مشخص مى كردند و خطر آنان را جدى مى گرفتند. چنين به نظر مى رسد كه اين عده از نظر ساير اعتقادات خود با فريسيان تفاوتى نداشتند.

- ٢١- قارئون

قارئون از كلمه ((قراء)) در عربى و عبرى مى آيد كه در مقابل تفسيرهاى تكلف آميز فريسيان ، به قرائت كتب آسمانى اشاره دارد.

اين فرقه كه پس از ظهور اسلام پديد آمده است ، با تلمود (تورات شفاهى ) مخالفت مى كند و بر معناى ظاهرى تورات تعصب مى ورزد و همواره با فريسيان درگيرى داشته است رهبر آنان در ابتدا يك ربانى يهودى به نام عنان بود كه با ابوحنيفه معاشرت داشت و اصطلاحات فقه اسلامى را از وى آموخت وى در عصر منصور دوانيقى در بغداد اين فرقه را بنياد نهاد. سپس فردى به نام بنيامين نهاوندى آن مكتب را در ايران آن روز ترويج كرد و تغييراتى در آن داد و نام قارئون (در عبرى قرائيم يعنى قرائت كنندگان ) را به جاى عنانيه بر آن نهاد.

در قرون گذشته اكثر قارئون در جهان اسلام زندگى مى كردند. اكنون آنان در اسرائيل ، روسيه ، اوكراين و كشورهاى ديگر به سر مى برند. نام شبه جزيره كريمه ( Crimea ) در اوكراين از عنوان فرقه قرائيم گرفته شده است دانشمندان بزرگى از قارئون برخاسته اند كه مباحث آنان در الهيات يهودى توجه محققان را به خود جلب كرده است آنان در مباحث خود از اصطلاحات اصول فقه حنفى بهره مى گيرند.

- ٢١- دونمه

نام فرقه دونمه به تركى استانبولى به معناى مبدل شده است و در بعضى اوقات به آنان شبتين مى گويند كه به شبتاى صبى مؤ سس گروهشان نسبت داده مى شود.

نامبرده به سال ١٦٢٦ در شهر ازمير (غرب تركيه ) به دنيا آمد و پس از مطالعه و بررسى الهيات و عرفان يهودى كم كم مدعى شد كه مسيحاى يهود است و براى نجات آنان آمده است برخى يهوديان اروپا و تركيه و خاورميانه دعوتش را پذيرفتند و گروه بى شمارى نزد او گرد آمدند.

وى كه خود را نخستين فرزند خدا مى ناميد، گفت در سال ١٦٦٦ قيام خواهد كرد. وى قبل از رسيدن موعد مذكور به اورشليم و قاهره رفت در آن ايام يهوديان از خوشحالى به جشن و شادى پرداختند و شعار مى دادند: ((زنده باد مسيح پادشاه )) و ((زنده باد سلطان صبى .))

شبتاى صبى در سال ١٦٦٦ به جاى آنكه به اورشليم مسافرت كند، به استانبول رفت و بلافاصله از طرف پادشاه عثمانى دستگير شد و در روز ١٦ سپتامبر ١٦٦٦ او را به حضور پادشاه آوردند و از او خواستند مسلمان شود. وى پس از پذيرفتن اسلام ، نام خود را به محمد افندى تغيير داد و با يك بانوى مسلمان ازدواج كرد.

وى همچنين بسيارى از پيروان خود را به پذيرش اسلام ترغيب نمود، ولى باز هم بسيارى از يهوديان او را مسيحا مى دانستند. آنان در توجيه اين مساءله مى گفتند كه تنها شبحى از شبتاى مسلمان شده و خود او براى يافتن ده قبيله گم شده بنى اسرائيل به آسمان رفته است و به زودى ظهور خواهد كرد. يكى از فعالان اين مرام مى گفت : همان گونه كه موسى در كاخ فرعون پرورش يافت ، لازم بود كه مسيحا در كاخ سلطان عثمان بماند تا بتواند نفوس گم گشته اسلام را نيز نجات دهد.

شبتاى صفت مسيحايى خويش را نگه داشت و مجاز بود به عنوان تبليغ اسلام ميان يهوديان ، با آنان تماس بگيرد. وى فرقه اى پديد آورد كه اعضاى آن بى درنگ به رسم مسلمانان عمامه بر سر گذاشته ، پيرو آداب اسلامى شدند و به بازگشت سريع شبتاى به عنوان منجى حقيقى بنى اسرائيل اميدوار ماندند.

مرگ وى به سال ١٦٧٦ اتفاق افتاد و برادرش اتباع او را دور خود جمع كرد. پس از آن ، اتباع اين فرقه در ظاهر به سنن اسلامى و در باطن به سنن يهودى عمل مى كردند.

اكنون چند هزار نفر از آنان در تركيه يافت مى شوند.

٢٢- انتظار ظهور مسيحا

انديشه انتظار مسيحا ماهيتا يهودى است اقوام عصر قديم ، بر اثر نوميدى از وضع موجود و بى توجهى به آينده ، به گذشته خويش مى باليدند و كمال شادكامى اجتماعى و ملى را در آن مى ديدند. گونه اى از اين گذشته گرايى را چكامه سرايان يونانى و رومى ، هزيود ( Hesiod ) و اويد ( Ovid ) ماهرانه ترسيم و توصيف كرده اند. اين دو تن براى جهان پنج دوره و پنج نژاد پياپى قائل شدند و گفتند: انسانها در نخستين دوره كه عصر زرين ناميده مى شود، شادمان و به دور از درد و رنج ، بى كشت و كار از محصولات زمين بهره مى بردند. مردن ايشان نيز به شكل خواب بى رؤ يايى بود كه طى آن به بزم فرشتگان نگهبان جهان پر مى كشيدند. در سوى ديگر اين طيف ، واپسين دوره يا عصر آهنين وجود داشت كه از همه آشفته تر بود و آن دو چكامه سرا در آن دوره روزگار مى گذراندند.

يهوديان نيز به عنوان قومى ديندار و معتقد به اينكه جهان را موجودى خوب و كامل آفريده است ، كمال را در آغاز آفرينش قرار مى دادند و مى گفتند نخستين انسان كه مستقيما به دست خدا آفريده شده است ، لزوما بايد كامل و كامروا باشد. با اين وصف ، يهوديان كاميابى و فضيلت را نه در دوران طلايى گذشته ، بلكه در آينده و واپسين روز مى جويند. اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج بود: ((اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع مى گردد))(ايوب ٨:٧).

يهوديان پس از نخستين ويرانى شهر قدس ، همواره در انتظار يك رهبر الهى فاتح بوده اند كه اقتدار و شكوه قوم خدا را به عصر درخشان داوود و سليمان برگرداند.

شخصيت مورد انتظار ماشيح (مسح شده ) خوانده مى شد. ماشيح لقب پادشاهان بنى اسرائيل بود؛ زيرا بر اساس يك سنت ، پيامبران در حضور جمع ، اندكى روغن بر سر آنان مى ماليدند و بدين شیوه نوعى قداست براى ايشان پديد مى آمد. اين لقب در زمانهاى بعد به پادشاه آرمانى يهود اطلاق شد.

دلهاى بنى اسرائيل از عشق به مسيحاى موعود لبريز بود و در مقابل ، حاكمان ستمگر همواره در كمين چنين رهبر رهايى بخشى بودند. در باب دوم انجيل متى مى خوانيم كه هيروديس كبير، پادشاه فلسطين پس از زاده شدن حضرت عيسى در صدد قتل او بر آمد، اما چون وى را به فرمان الهى به مصر بردند خطر را از سر گذراند.

واژه فارسى ((مسيحا)) از روى كلمه عبرى ((ماشيح )) با توجه به تلفظ لاتينى آن ( Messiah ) ساخته شده است

مهمترين مژده مسيحايى در كتاب اشعياى نبى آمده است :

(١) نهالى از تنه يسّى (پدر داوود) بيرون آمده ، شاخه اى از ريشه هايش ‍ خواهد شكفت(٢) و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت ، يعنى روح حكمت و فهم و روح مشورت و قوت و روح معرفت و ترس از خداوند(٣) خوشى او در ترس خداوند خواهد بود و موافق رؤ يت چشم خود داورى نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهاى خويش تنبيه نخواهد نمود(٤) بلكه مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد نمود. جهان را به عصاى دهان خويش زده ، شريران را به نفخه لبهاى خود خواهد كشت(٥) كمربند كمرش عدالت خواهد بود و كمربند ميانش امانت(٦) گرگ با بره سكونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پروارى با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند(٧) گاو با خرس خواهد چريد و بچه هاى آنها با هم خواهند خوابيد و شير مثل گاو كاه خواهد خورد(٨) و طفل شيرخواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده دست خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت(٩) و در تمامى كوه مقدس من ضرر و فسادى نخواهند كرد؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهايى كه دريا را مى پوشاند (اشعيا ١١:١-٩).

شور و التهاب انتظار موعود در تاريخ پر نشيب و فراز يهوديت و مسيحيت موج مى زند. يهوديان در سراسر تاريخ محنت بار خود هر گونه خوارى و شكنجه را به اين اميد بر خود هموار كرده اند كه روزى مسيحا بيايد و آنان را از گرداب ذلت و درد و رنج رهاند و فرمانرواى جهان گرداند.

در سراسر تاريخ بنى اسرائيل كسانى به عنوان موعود يهود برخاستند و با گرد آوردن برخى افراد ساده لوح بر مشكلات آنان افزودند. در اين ميان حضرت عيسى بن مريم(عليه‌السلام ) ظهور كرد و با داشتن شخصيتى بس ‍ والا و روحى الهى ، دين بزرگى را بنياد نهاد و گروه بى شمارى را به ملكوت آسمان رهنمون شد، ولى بيشتر يهوديان او را رد كردند.

در عصر ما نيز كه يهوديان صهيونيست بر پاى خواسته و با اشغال فلسطين ، در صدد بر آمده اند حقارت هميشگى قوم يهود را بر افكنند، چيزى از تب و تاب انتظار موعود كاسته نشده است درست است كه اقليتى ناچيز از يهوديان بر اثر دلبستگى شديد به اميدهاى قديم ، تشكيل دولت صهيونيستى را مخالف آرمان مسيحايى شمرده و پيوسته با آن مخالفت كرده اند، ولى سواد اعظم يهوديت آن را از جان و دل پذيرفته و آن را رهگشاى عصر مسيحا دانسته اند. هم اكنون صهيونيستهاى اشغالگر فلسطين ، علاوه بر دعاهاى مسيحايى روزانه ، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذارى رژيم اسرائيل غاصب (پنجم ماه ايّار عبرى )، پس از دميدن در شيپور عبادت ، اين گونه دعا مى كنند:

اراده خداوند، خداى ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادى باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد.

٢٣-غلبه روميان و انقراض يهود

پس از نوسازى اورشليم مستقر شدن يهوديان در آن مشكلاتى پديد آمد و مبارزه با پادشاهان ستمگر و بت پرست سوريه آغاز شد جنگهاى مكابيان با استعمارگران سوريه به پيروزى يهود انجاميد كه در كتابهاى اپوكريفا شرح داده شده است

در اين دوران غالبا بنى اسرائيل زير فرمان مشركان بودند و ظهور حضرت مسيح(عليه‌السلام ) نيز در همين دوران بود كه شرح آن به طور مفصل خواهد آمد. همچنين در اين عصر احكام و قوانينى از طرف علماى يهود صادر مى شد و نمايندگان دول استعمارگر فرمان مى راندند. علماى يهود در مجمعى به نام سنهدرين اجتماع مى كردند و درباره امور مذهبى تصميم مى گرفتند.(٢٧)

5

٢٤- ويرانى اورشليم و آوارگى يهود

در سال ٧٠ م تيتوس ، پسر امپراطور روم ، اورشليم را محاصره و ويران كرد و مردم بى شمارى را از دم شمشير گذراند. وى سنهدرين را نيز از بين برد.

پس از اين حادثه ، يهوديان در كشورهاى مجاور در اروپا و آفريقاى شمالى پراكنده شدند و با گذشت زمان عده اى به مدينه منوره كه يثرب ناميده مى شد، رفتند و در آنجا سكنى گزيدند. به گفته منابع اسلامى ، انگيزه اين گروه از يهوديان در انتخاب مدينه براى سكونت ، انتظار مقدم مبارك حضرت رسول خاتمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بود.

بعدها، در عصر خليفه دوم ، مسلمانان شهر قدس را با مذاكره از مسيحيان تحويل گرفتند. به نوشته طبرى (در حوادث سال ١٥ هجرى ) مسلمانان هنگام تحويل گرفتن قدس ، در صلح نامه خود در برابر مسيحيان متعهد شدند كه هيچ گاه به يهوديان اجازه سكونت در آن شهر را ندهند.(٢٨)

٢٥- تلمود

كلمه ((تلمود)) به معناى آموزش از فعل ثلاثى عبرى ((لمد)) (يعنى ياد داد) مى آيد و با واژه ((تلميذ)) و مشتقات آن كه در زبان عربى رباعى هستند ارتباط دارد. تلمود به كتابى بسيار بزرگ كه احاديث و احكام يهود را در بر دارد اطلاق مى شود.

زمانى كه يهوديان به بابل تبعيد شدند گروهى به نام سوفريم (يعنى كاتبان ) ميان آنان پديد آمد. كاتبان كسانى بودند كه به كتابت تورات و مضامين مذهبى اهتمام داشتند. مهمترين سوفر عزرا (عزير) بود كه در قرن پنجم قبل از ميلاد مى زيست و شايد پس از موسى(عليه‌السلام ) بزرگترين شخصيت يهود باشد. عزرا تصميم گرفت شريعت موسى(عليه‌السلام ) را بارور سازد و از عبارات كتاب عهد عتيق نيازهاى جامعه يهود را بر آورد. اقدام وى سرآغاز سنت شفاهى يهود بود.

پس از عزرا روشى در تفسير و تاءويل متون مذهبى رايج شد كه ميدراش ‍ ناميده مى شود و اختراع آن را به وى نسبت مى دهند. واژه ((ميدراش )) به معناى جستجو است ؛ زيرا دانشمندان از خلال ميدراش به جستجوى معانى نهفته مى پرداختند و مى خواستند همه مسائل روزانه زندگى را از تورات استخراج كنند. پس از تاءسيس مجمع كبير براى رسيدگى به امور مذهبى ، كم كم اين فكر رواج يافت كه تفسير تورات پس از حضرت موسى(عليه‌السلام ) نسل به نسل به دست اعضاى آن مجمع رسيده است سپس ‍ پنج زوج دانشمند به توالى به تفسير و وضع قوانين جديد پرداختند كه دو زوج آخر آنان به نام هيلل و شمعى (شماى ) بسيار معروف شدند. اين دو تن در حدود سال ١٠ م در گذشتند. در اين دوره ، يكى از دو زوج ناسى يعنى رئيس و ديگرى آوبت دين يعنى رئيس دادگاه ناميده مى شد. تمام اين قضايا ميان فريسيان جريان داشت و صدوقيان با آن مخالف بودند و تنها به ظاهر تورات اهتمام مى ورزيدند.

هيلل و شمعى هر كدام مكتبى را بنياد نهادند و شاگردان آنان در هفتاد سال اول تاريخ ميلادى به نشر افكار و انديشه هاى ايشان پرداختند و سرانجام ، موفقيت نصيب هيلل شد. گفته مى شود اختلافات اين دو رهبر از ٣٠٠ مورد تجاوز مى كرد و شمعى در برداشتهاى خود از هيلل سختگيرتر بود. هيلل اولين فرد از سلسله تنّائيم است دومين فرد اين سلسله كه حلقه ارتباط بين هيلل و دانشمندان بعدى محسوب مى شود، يوحانان بن زكاى است هنگامى كه لشكر تيتوس در سال ٧٠ م به ويران كردن اورشليم مشغول بود، يوحانان پيوسته يهوديان را به آرامش دعوت مى كرد؛ زيرا از نابودى يهوديان نگران بود. يهوديان سخن او را نپذيرفتند؛ از اين رو، وى به انتقال مركز علمى و مذهبى اقدام كرد. او براى اين هدف ، نخست خبر بيمارى و سپس مرگ خود را شايع كرد و پيروانش وى را در تابوتى نهاده ، به عنوان خاك سپارى از شهر خارج كردند. از آنجا كه او شخصيتى ممتاز بود، سربازان (كه بر دروازه هاى اورشليم با سرنيزه جنازه ها را آزمايش مى كردند) به جسد وى كارى نداشتند. يوحانان در خارج شهر خود را به فرمانده كل لشكر رساند و از او تقاضا كرد كه شهرك ياونه در فلسطين را در اختيار وى قرار دهد. اين خواهش پذيرفته شد و او در آنجا كار علمى خود را تعقيب كرد و بدين وسيله علوم هيلل و ديگر دانشمندان گذشته را به نسلهاى آينده انتقال داد.

پس از يوحانان فردى به نام ايشماعل بن اليشع به تفسيرهاى تلمودى پرداخت و كار عمده وى آن بود كه هفت اصل تفسيرى هيلل را به سيزده اصل رساند. همچنين فردى به نام عقيبا بن يوسف در همين عصر از اهميت ويژه اى برخوردار است اين دانشمند بر تلمود حق بزرگى دارد. زير بناى تلمود به شكلى كه مى بينيم تا اندازه زيادى مرهون زحمات اوست

با اين وصف ، افتخار تدوين متن تلمود به عقيده بسيارى از دانشمندان نصيب شخصى به نام يهودا هناسى شد. وى در سال ١٣٥ م (سه سال پس ‍ از در گذشت عقيبا) به دنيا آمد و پس از آگاهى بر تفسيرهاى عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت اين و پس از آگاهى بر تفسيرهاى عقيبا و ديگر دانشمندان تصميم بر كتابت آنها گرفت اين دانشمندان ميان قوم خود موقعيت خوبى پيدا كرد و بيش از پنجاه سال ناسى يعنى رهبر بود.

يهودا هناسى براى تورات شفاهى نام ميشنا را برگزيد كه در عبرى به معناى مكرر و مثنى است ، در مقابل ميقرا به معناى خواندنى و مقروء. تلمود، ميشنا ناميده مى شود، زيرا مثناى تورات است ، ولى تورات ميقرا است

زبان ميشنا عبرى عاميانه است كه به ارزش ادبى عبرى عهد عتيق نيست ميشنا شش بخش دارد كه هر فصل سدر ناميده مى شود و مجموع آن ٦٣ رساله در ٥٢٣ فصل است به اين شرح :

١. سدر زراعيم (بخش بذرها، احكام محصولات و نتاج حيوانات ) ١١ رساله

٢. سدر موعد (بخش عيد، درباره روزهاى يادبود) ١٢ رساله

٣. سدر ناشيم (بخش نسوان ، احكام زناشويى ) ٧ رساله

٤. سدر نزيقين (بخش زيانها، احكام اموال و زيان به نفوس ) ١٠ رساله ٥. ٥ - سدر قداشيم (بخش مقدسات ، مقدسات دين يهود) ١١ رساله

٦. سدر طهاروت (بخش طهارتها، احكام پاك و ناپاك ) ١٢ رساله

جمع ٦٣ رساله

تفسير ميشنا، گمارا ناميده مى شود. اين واژه به معناى تكميل است و نويسندگان اين تفاسير ادعا مى كردند مطالب آنان باقى مانده سخنان دانشمندان گذشته است كه كتاب ميشنا را تكميل مى كند. در گمارا نخست يك مقطع از عبارت ميشنا نقل مى شود و پس از آن به تفسير و تحليل و آوردن شواهدى براى آن مقطع مى پردازند.

دو نوع گمارا براى ميشنا نوشته شده است : يكى گماراى فلسطينى به دست دانشمندان يهودى فلسطين و ديگرى گماراى بابلى كه مبسوطتر و جالب تر است و به دست گروهى از دانشمندان يهودى كه در بابل مانده بودند، نوشته شده و از گماراى فلسطينى مفصل تر است تلمود به اعتبار اين دو گمارا دو گونه است : تلمود فلسطينى و تلمود بابلى

در تلمود به دو عنصر اساسى برخورد مى كنيم : يكى هلاخا به معناى راه و روش كه عبارت است از دستورهاى دينى براى زندگى صحيح و ديگرى اگادا به معناى روايت كه عبارت است از داستانها و شواهدى از پيشوايان يهود يا بزرگان اقوام مختلف كه به منظور تاءييد موضوع نقل مى شود.

مقدار زيادى از مطالب تلمود در كتب اسلامى پراكنده شده و برخى از مسلمانان تعدادى از آنها را بى چون و چرا پذيرفته اند و كسى به دنبال اصل و منشاء آنها نرفته است

اين گونه روايات را اسرائيليات مى نامند. البته مطالب صحيحى نيز در تلمود يافت مى شود كه در پاره اى موارد با آيات و احاديث اسلامى مطابقت دارد.

تلمود به عنوان دائرة المعارف پر محتواى يهوديت محافظت از اين آيين را بر عهده داشته و منبع قوانين فقه يهود بوده است مسيحيان به علت بدگويى اين كتاب از حضرت عيسى مسيح(عليه‌السلام ) همواره با آن مخالف بوده اند. رهبران كليسا در قرن ششم ميلادى مخالفت خود را با آن اعلام كردند، ولى اين كتاب تا قرنها مساءله اى نيافريد و جوامع يهودى مراقب بودند كه احساسات مسيحيان را نسبت به آن تحريك نكنند. در سال ١٢٣٩ م يك يهودى كه به مسيحيت روى آورده بود، پاپ را به سوزاندن آن كتاب تشويق كرد و تلمود سوزى را بنياد نهاد. پس از آن تاريخ ، ارابه هاى پر از نسخه هاى تلمود به ميدانهاى شهر برده مى شد و به كام آتش مى رفت و يا براى استفاده از چرم آن به سازندگان كفش سپرده مى شد.

اكنون چند نسخه خطى از تلمود بابلى در كتابخانه هاى جهان يافت مى شود و تنها نسخه كتابخانه شهر مونيخ در آلمان كامل است

اولين و معروفترين چاپ متن عبرى تلمود به دست فردى به نام دانيال بومبرگ در شهر ونيز (ايتاليا) صورت گرفت (تلمود بابلى در سالهاى ٣- ١٥٢٠ و تلمود فلسطينى در سالهاى ٤- ١٥٢٣). تعداد صفحات تلمود بابلى در اين چاپ ٥٨٩٤ صفحه است كه در چاپهاى مختلف رعايت مى شود تا براى ارجاع به آن كتاب عظيم مورد استفاده قرار گيرد. تلمود به برخى زبانهاى اروپايى ترجمه و منتشر شده و ترجمه انگليسى آن در ١٨ جلد بزرگ در لندن به چاپ رسيده است خلاصه اى از آن كتاب نيز به زبان فارسى ، به نام گنجينه اى از تلمود در سال ١٣٥٠ ه -.ش در تهران انتشار يافته است

٢٦- قبالا

عرفان (يا تصوف ) در اديان واكنشى به شريعت و تعقل (فقه و فلسفه ) است عرفان از ذوق بر مى خيزد، قابل نفى يا اثبات نيست و با هنر رابطه اى تنگاتنگ دارد. عرفان همچون آتش لطيف است و هر چيز را به كام خود مى كشد و به جلو مى رود. اديان هند و خاور دور سراسر عرفانى اند و در عصر ما با اندكى تبليغ ، بسيارى از مردم آمريكا و اروپا را به سوى خود كشيده اند.

عرفان و علوم اعلاى يهودى قبالا (يعنى مقبول ) ناميده مى شود. عرفان يهودى مكتبى زايا و بارور است و در حيات معنوى بنى اسرائيل بسيار تاءثير داشته و دارد. آثارى در اين باب يافت مى شود كه از همه مهمتر كتابى است به نام زوهر (يعنى درخشان ). درباره مؤ لف واقعى اين كتاب سخن بسيار است در دانش قبالا پيرامون عرش الهى ، اسم اعظم ، حوادث آخر الزمان ، ظهور مسيحا، رجعت و قيامت بسيار بحث مى شود. در اين فن ، علم حروف نقش مهمى را بر عهده دارد.

٢٧- يهوديت در اروپا

يهوديان در سرزمينهاى اسلامى زندگى خوبى داشتند و شمارى از آنان به مقامات اجتماعى بلندى نائل شدند. اين در حالى بود كه يهوديان مقيم كشورهاى اروپايى مجبور بودند در اماكن خاصى به نام گتو ( Ghetto ) با ذلت تمام زندگى كنند. همچنين بسيار اتفاق مى افتاد كه مسيحيان آنان را به زور به آيين خود در مى آوردند. اين گونه افراد در ظاهر مسيحى مى شدند، ولى در باطن يهودى مى ماندند و تعبير يهوديان مسيحى نما ( Marranos ) به چنين افرادى دلالت دارد كه در اصطلاح يهوديان ايران ، آنوس خوانده مى شوند. يهوديان اندلس در دوران فرمانروايى مسلمانان در آن سامان زندگى خوبى داشتند. هنگامى كه به سال ١٤٩٢ اندلس به طور كامل از دست مسلمانان خارج شد، يهوديان نيز از آن سرزمين تبعيد شدند. آنان به كشورهاى اسلامى شمال آفريقا روى آوردند، ولى تنها اندكى از ايشان در آن ورطه هولناك از چنگال دزدان دريايى و ناخدايان آزمند رهيده ، به ساحل امن و امان رسيدند و در دامان پر مهر اسلام قرار گرفتند. منش نيك و رفتار انسانى مسلمانان با بيگانگان زبانزد تاريخ نگاران يهودى و مسيحى است

.

٢٨- يهوديت در عصر جديد

يهوديان اروپا بر اثر فشارهايى كه براى آنان به وجود آمده بود، نمى توانستند بين مسيحيان و اقوام ديگر زندگى كنند و تبعيدهاى پياپى هر چه بيشتر آنان را به فكر وطن مستقل مى انداخت انديشه پديد آوردن كشورى مستقل براى يهود سابقه اى طولانى دارد با اين وصف ، زندگى ميان ملتهاى غير يهودى از نظر اقتصادى براى عموم يهوديان بسيار بهتر بود و به همين دليل ، پس از تاءسيس كشور اسرائيل ، يهوديان حاضر به مهاجرت به آن نبودند؛ از اين رو، براى تشويق آنان به مهاجرت ، در تمامى سرزمينهاى يهودى نشين اروپا و آسيا و آفريقا سازمانهايى به وجود آمد. دستگاههاى تبليغاتى اسرائيل نيز باغ سبزى را به يهوديان نشان مى دادند. گروهى از يهود پس از مهاجرت ، به وطن قبلى بازگشتند و به برنامه هاى پيشين خود ميان اقوام ديگر ادامه دادند.