آشنايى با اديان بزرگ

آشنايى با اديان بزرگ0%

آشنايى با اديان بزرگ نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

آشنايى با اديان بزرگ

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: حسين توفيقى
گروه: مشاهدات: 12856
دانلود: 2859

توضیحات:

آشنايى با اديان بزرگ
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 169 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 12856 / دانلود: 2859
اندازه اندازه اندازه
آشنايى با اديان بزرگ

آشنايى با اديان بزرگ

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١٠- اعتبار كتاب مقدس

اعتبار كتاب مقدس را از سه ديدگاه مى توان بررسى كرد:

١. ديدگاه كلسيا؛

٢. ديدگاه دانشمندان بى طرف ؛

٣. ديدگاه مسلمانان

-١٠- ديدگاه كليسا

مسيحيان نسبت به كتاب مقدس (عهد عتيق و عهد جديد) نظرى كاملا موافق دارند و تمام القاب و احترامات شايسته يك كتاب آسمانى را نسبت به آن روا مى دارند و تعبيراتى مانند كتاب خدا و وحى در مورد آن كتب معمول است دانشمند معاصر، توماس ميشل مى نويسد:

مسيحيان معتقدند كه خداوند كتابهاى مقدس را به وسيله مؤ لفانى بشرى نوشته است و بر اساس اين اعتقاد مى گويند كه كتابهاى مقدس يك مؤ لف الهى و يك مؤ لف بشرى دارند. به عبارت ديگر، مسيحيان معتقدند كه خدا كتاب مقدس را به وسيله الهامات روح القدس پديد آورده و براى اين منظور مؤ لفانى از بشر را براى نوشتن آنها بر انگيخته و آنان را در نوشتن به گونه اى يارى كرده كه فقط چيزهايى را كه او مى خواسته است ، نوشته اند.

مسلمانان توجه مى كنند كه اعتقاد مسيحيان در اين باب با عقيده اسلامى اختلاف دارد. از نظر مسيحيان خدا مؤ لف نهايى كتاب مقدس است ، جز اينكه اين عمل را از طريق مؤ لفان بشرى كه كارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است مؤ لفان بشرى كه كارگزاران وى بوده اند، به انجام رسانده است مؤ لفان بشرى كتاب مقدس هر يك در عصرى خاص مى زيسته و به رنگ زمان خود در آمده بوده اند. همچنين اين مؤ لفان ، مانند ديگر انسانها با محدوديتهاى زبان و تنگناهاى علمى دست به گريبان بوده اند. اصولا مسيحيان نمى گويند كه خدا كتابهاى مقدس را بر مؤ لفان بشرى املا كرده ، بلكه معتقدند كه او به ايشان براى بيان پيام الهى به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگى ويژه هر يك توفيق داده است(٤٢)

يهوديان و مسيحيان تورات را نوشته خود حضرت موسى(عليه‌السلام ) مى دانند همچنين كتب هر يك از پيامبران ديگر عهد را تاءليف پيامبرى مى دانند كه نام وى در عنوان آن كتاب آمده است مسيحيان درباره چهار انجيل معتقدند كه آنها سالها پس از حضرت عيسى(عليه‌السلام ) نگارش ‍ يافته اند و به گفته آنان در آغاز مسيحيت تنها كتابهاى عهد عتيق به عنوان كتاب خدا مطرح بودند، ولى كتب عهد جديد اندك اندك در مجامع مسيحى جنبه الهى پيدا كرد.

همه مسيحيان ، هميشه و همه جا معتقد بوده و هستند كه اناجيل كنونى زندگينامه و سخنان حضرت عيسى(عليه‌السلام ) است كه متى ، مرقس ، لوقا، و يوحنا آنها را نوشته اند. در آغاز انجيل لوقا چنين آمده است :

(١) از آن جهت كه بسيارى دست خود را دراز كردند به سوى تاءليف حكايت آن امورى كه نزد ما به اتمام رسيد(٢) چنان كه آنانى كه از ابتدا نظارگان و خادمان كلام بودند، به ما رسانيدند(٣) من نيز مصلحت چنان ديدم كه همه را من البدايه به تدقيق در پى رفته ، به ترتيب به تو بنويسم اى تيوفلس عزيز (لوقا ١:١-٣).

اين نكته نيز قابل توجه است كه اناجيل كنونى تنها سخنان (يا احاديث ) آن حضرت را مى آورند، و هرگز چيزى از معارف و كلمات حكمت آميز خود را به وحى نسبت نمى دهند (بر خلاف تورات كنونى كه علاوه بر سيره و سخنان حضرت موسى ، عباراتى از وحى را نيز مى آورد).

روشن است كه طبق نص صريح قرآن مجيد، انجيل حقيقى بر حضرت عيسى(عليه‌السلام ) نازل و به او عطا شده است (آل عمران : ٣و٦٥،مائده : ٤٦-٤٧، مريم : ٣٠ و حديد: ٢٧) و آن كتاب هيچ گونه سنخيتى با اين اناجيل ندارد.

تا آنجا كه تاريخ نشان ميدهد مسيحيان هرگز براى حضرت عيسى(عليه‌السلام ) به كتابى قائل نبوده اند و اناجيل را صرفا بيانگر زندگى و سخنان وى مى دانسته اند.(٤٣) همچنين توماس ميشل مى نويسد:

پيش از نوشته شدن اناجيل ، يك سنت شفاهى وجود داشت عيسى به عقيده مسيحيان در حدود سال ٣٠ وفات يافت و كسانى كه از او پيروى كرده ، وى را شناخته ، كارهايش را ديده و سخنانش را شنيده بودند، خاطرات خويش از او را در حافظه نگه مى داشتند. هنگامى كه مسيحيان نخستين براى عبادت گرد مى آمدند، آن خاطرات نقل مى شد. اندك اندك اين منقولات شكل مشخصى يافت و بر حجم آنها افزوده شد.(٤٤)

كتاب نداشتن حضرت عيسى(عليه‌السلام ) معمولا در جايى ذكر نمى شود؛ زيرا اين مساءله براى مسيحيان بديهى است و هرگز وجود كتابى براى او به ذهن يك مسيحى خطور نمى كند.

ولى به ندرت به مناسبت بحث با مسلمانان اين مساءله مطرح مى شود و آنان وجود اين عقيده را در جامعه خود انكار مى كنند. توماس ميشل مى افزايد:

مسيحيان هرگز نمى گويند عيسى كتابى به نام انجيل آورد. آوردن وحى توسط عيسى به گونه اى كه مسلمانان در مورد قرآن و پيامبر اسلام معتقدند در مسيحيت جايى ندارد.

مسيحيان عيسى را تجسم وحى الهى مى دانند و به عقيده آنان ، وى نه حامل پيام ، بلكه عين پيام بوده است بدين سبب ما مسيحيان خواستار انجيلى نيستيم كه عيسى آن را نوشته يا به شاگردانش املا كرده باشد.

اكنون كه روشن شد مسيحيان عيسى را مجسم شدن كلمه يا پيام خدا مى دانند، بايد توجه كنيم كه بر اساس عقيده آنان انجيليها حاصل تلاش ‍ شاگردان اوست كه از طريق الهام ، ايمان خود به مسيح و مفهوم اين ايمان در جامعه پيروان وى را اعلام كرده اند. هر يك از انجيلهاى چهارگانه شهادتى مشخص و مخصوص از مسيح مى دهد و انجيلها، با آنكه در ديدگاه و جزئيات با يكديگر متفاوت هستند، همگى در باب هويت عيسى و ماهيت پيام الهى كه به واسطه او به پيروان وى رسيده است ، اتفاق نظر دارند. از اينجاست كه مسيحيان حاضر نيستند يك انجيل را بگيرند و ساير انجيلها را رها كنند؛ زيرا ايمان آنان بر تعاليم مجموع چهار انجيل استوار و تنظيم شده است به عقيده آنان ، دست برداشتن از هر يك از انجيلها نقص ايمان ايشان را در پى خواهد داشت

اين مساءله ما را به تفاوت ديگرى در مفهوم وحى بين مسيحيان و مسلمانان رهنمون مى شود. مسيحيان فقط به چهار انجيل ، نه كمتر و نه بيشتر، عقيده دارند و اعتراف مى كنند كه تنها اين چهار انجيل صحيح هستند، نه غير آنها؛ زيرا جامعه مسيحيان نخستين آنها را از جانب خدا مى دانست بديهى و مسلم است كه ايمان مسيحيت بر ايمان رسولان و شاگردان عيسى استوار است و همانطور كه قبلا گفتيم ، مسيحيان نخستين عقيده داشتند كه روح خدا هدايت را براى جامعه آنان (يعنى كليسا) فراهم كرده است

از اين مساءله مى فهميم كه خدا در ٣٠ سال سرنوشت سازى (٣٠ - ٦٠ م .) كه انجيل مكتوب وجود نداشت ، بلكه سخنان و كارهاى عيسى به طور شفاهى نقل مى شد، آن جامعه را هدايت مى كرد. اين روح القدس بود كه از طريق الهام ، نويسندگان اناجيل را براى نوشتن اين كتب و ثبت برگزيده سخنان و كارهاى بسيار زياد عيسى در آنها رهنمون شد. يكى از امورى كه روح القدس مخصوصا به آن اقدام كرد، اين بود كه ديدگاه كلامى انجيل نگاران را در مورد آنچه خدا مى خواست از طريق زندگى ، مرگ و رستاخيز عيسى به مردم منتقل شود، هدايت نمود و سرانجام جامعه مسيحيان نخستين با راهنمايى روح القدس از ميان نوشته هاى مسيحى بى شمار، به ٢٧ كتاب كه اناجيل چهارگانه نيز جزو آنهاست ، اقرار كرد و پذيرفت كه آنها با الهام الهى نگارش يافته اند. اين نوشته ها عهد جديد ناميده شدند و در طول زمان مرجع اساسى ايمان مسيحى به شمار مى رفته اند.

اين درك مسيحيت از رابطه كتابهاى مقدس و وحى با درك اسلام از آن رابطه تفاوت دارد. مسلمانان امتى هستند كه به مقتضاى تعاليم قرآن پديد آمده اند. آنان عقيده دارند كه خدا پيامبر اسلام را فرستاد و قرآن را به او وحى كرد و امت اسلامى به دنبال آن پديد آمد. ولى مسيحيان مى گويند كه جامعه مسيحيت به ارشاد روح القدس ، ايمان ويژه و كتابهاى خويش را كه از وحى خدا در عيسى مى گويند، پديد آورد. به همين شيوه ، جامعه مقرر كرد كه كتابهاى مقدس مسيحيت مجموع ٤٦ (٤٥) كتاب عهد عتيق يهود و ٢٧ كتاب عهد جديد باشد، نه چيز ديگر.

اين توافق پيرامون كتابهاى مقدس از طريق نوعى اجماع حاصل شد. اين اجماع بسيار زود به دست آمد و فهرست نخستين كتابهاى مقدس بين سالهاى ١٥٠-٢٠٠ تهيه شد و پس از چند قرن ، كليسا به طور رسمى روشن ساخت كه چه كتابهايى را بايد مقدس شمرد (همان طور كه شوراى ترنت در سال ١٥٤٦ چنين كارى را انجام داد). البته تصميم گيريهاى متاءخر پيرامون كتابهاى مقدس جز تاءييد عقيده سنتى مسيحيان در اين باب ، چيزى ديگر نبود.(٤٦)

اعتقاد اهل كتاب در مورد كتابهاى آسمانى به گونه اى در قرآن كريم آمده است :

و ما قدروا الله حق قدره اذقالوا ما انزل الله على بشر من شى ء قل من انزل الكتاب الذى جاء به موسى نورا و هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا و علمتم مالم تعلموا انتم و لا آباؤ كم قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون ؛ آنها خدا را درست نشناخته اند كه گفتند: ((خدا هيچ چيز بر هيچ انسانى نفرستاده است .)) بگو: ((چه كسى كتابى را كه موسى آورد، نازل كرد كه براى مردم ، نور و هدايت بود؛ اما شما آن را به صورت پراكنده قرار مى دهيد؛ قسمتى را آشكار و قسمت زيادى را پنهان مى داريد و مطالبى به شما تعليم داده شده كه شما و پدرانتان از آن با خبر نبوديد.)) بگو: ((خدا!)) سپس آنها را در گفتگوهاى لجاجت آميزشان رها كن ، تا بازى كنند (انعام : ٩١).

تفسير نمونه آيه را با در نظر گرفتن ديدگاه اهل كتاب درباره تورات و انجيل توضيح داده است

-١٠- ديدگاه دانشمندان بى طرف

از آنجا كه دانشهاى عصر ما ارتباط خود را با اديان قطع كرده اند و اعتقاد به ماوراى طبيعت در علوم مختلف همچون تاريخ ، جامعه شناسى و باستان شناسى جايى ندارد، دانشمندان كتاب مقدس را صرفا نوشته اى قديمى مى دانند كه به دست انسانهايى پديد آمده است اين افراد ارتباطگيرى آفريدگار با انسان را از مقوله هاى علمى بيرون مى دانند و مى گويند معجزه را نمى توان با علم ثابت كرد. از اين رو، ايشان در مورد مفاهيم دينى تشكيك مى كنند و حتى در مورد وجود خارجى انبيا(عليه‌السلام ) (به دليل ذكر نشدن آنان در منابع تاريخى مستقل ) القاى شبهه مى كنند. دانشمندان بى طرف براى عهد عتيق ٢٥٠٠ سال قدمت قائلند و براى عهد جديد تاريخى نزديك به تاريخ سنتى كليسا يعنى ١٩٠٠ سال را معتقدند.

-١٠- ديدگاه مسلمانان

يكى از مسائل مورد نزاع ميان كلام اسلامى و كلام مسيحى مساءله تحريف است قرآن مجيد در دهها آيه به نازل شدن تورات و انجيل (و نه اناجيل ) تصريح مى كند:((...و ما انزل التوراة و الانجيل # من قبل للناس و انزل الفرقان ...)) (آل عمران : ٣-٤).

مسلمانان از ديرباز معتقد بوده اند تورات و انجيل كه خدا نازل كرده است ، دستخوش تحريف قرار گرفته و مسائلى مانند بشارت به ظهور حضرت ختمى مرتبتصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از آنها حذف و خرافاتى چون جسمانيت خداى متعال به آن افزوده شده است

اهل كتاب تحريف كتاب خود را نمى پذيرند و از اين ادعا خشمگين مى شوند. آنان با اشاره به نسخه هاى خطى حدودا ٢٠٠٠ ساله عهد عتيق و نسخه هاى خطى حدودا ١٦٠٠ ساله عهد جديد كه در موزه ها و كتابخانه هاى مهم جهان نگاهدارى مى شود، مى پرسند تحريف تورات و انجيل در چه زمان و چه مكان و با چه انگيزه اى انجام گرفته است ؟ علما و محققان اسلامى پاسخهايى مى دهند، ولى پاسخهاى مذكور بر اعتقاد به نزول تورات و انجيل استوار است اين عقيده براى مسيحيان غرابت دارد و نمى خواهند بپذيرند كه حضرت عيسى(عليه‌السلام ) كتابى داشته است

با يك مراجعه به تورات و اناجيل به آسانى مى توان دريافت كه آن كتب فعلا به شكل قرآن كريم نيست و به يك كتاب تاريخ شباهت دارد. در تمام چهار انجيل يك سطر عبارت منسوب به وحى وجود ندارد. سخنان حكمت آميز منقول در اناجيل نيز به شخص عيسى منسوب گشته و در واقع احاديث آن حضرت است آن كتب به گونه اى نوشته شده است كه اگر عنوان ((انجيل )) از صفحات آن محو شود و براى مطالعه در اختيار مسلمانى قرار گيرد، ذهن وى ابدا به كتاب انجيل معهود متوجه نخواهد شد.

خود مسيحيان آن كتابها را نوشته انسانها مى دانند، ولى براساس معيارهاى كلامى خويش به آن ارزش الهى مى دهند و به مسلمانان مى گويند كتاب آسمانى بيش از اين نيست پس قبل از هر چيز بايد مواظب باشيم كه به اصطلاح معروف ((از پاپ كاتوليكتر نشويم !)) حقيقت اين است كه مسيحيان هنگامى كه چهار انجيل را به دست ما مى دهند و از ما مى خواهند آن را بپذيريم ، نمى گويند اين كتاب از حضرت عيسى(عليه‌السلام ) است ، بلكه همان طور كه ديديم ، مسيحيان به طور عادى معتقدند اين كتاب پس از آن حضرت و براى بيان رسالت وى تنظيم شده است در اسلام پيامبر مبين قرآن مجيد است ، ولى در مسيحيت اناجيل مبين حضرت عيسى(عليه‌السلام ) هستند.

١١- قرآن مجيد و مساءله تحريف

ممكن است گفته شود كه مساءله تحريف تورات و انجيل در قرآن مجيد آمده است اما مى توان گفت كه قرآن كريم از تحريف تورات و انجيل صريحا سخن نگفته است آياتى كه براى اثبات تحريف تورات و انجيل مورد استناد واقع مى شود، به قرار زير است :

آيه اول :افتطمعون ان يومنوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ؛

آيا انتظار داريد شما را باور كنند با اينكه عده اى از آنان سخنان خدا را مى شنيدند و پس از فهميدن ، آن را تحريف مى كردند، در حالى كه علم و اطلاع داشتند؟ (بقره : ٧٥)

آيه دوم :و ان منهم لفريقا يلوون السنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و ما هو من الكتاب و يقولون هو من عندالله و ما هو من عندالله و يقولون على الله الكذب و هم يعلمون ؛

در ميان آنها (يهود) كسانى هستند كه به هنگام تلاوت كتاب زبان خود را چنان مى گردانند كه گمان كنيد از كتاب (خدا) است ؛ در حالى كه از كتاب (خدا) نيست و مى گويند: ((آن از طرف خداست .)) با اينكه از طرف خدا نيست ، و به خدا دروغ مى بندند، در حالى كه مى دانند (آل عمران : ٧٨).

آيه سوم :من الذين هادوا يحرفون الكم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع و راعنا ليا بالسنتهم و طعنا فى الدين و لو انهم قالوا سمعنا و اطعنا و اسمع و انظرنا لكان خيرا لهم و اقوم ولكن لعنهم الله بكفرهم فلا يؤ منون الا قليلا؛

بعضى از يهود، سخنان را از جاى خود تحريف مى كنند؛ و هم مى گويند: ((شنيديم و مخالفت كرديم )) و ((بشنو كه هرگز نشنوى !)) و ((راعنا)) تا با زبان خود حقايق را بگردانند و در آيين خدا طعنه زنند، ولى اگر آنها مى گفتند: ((شنيديم و اطاعت كرديم )) و ((سخنان ما را بشنو)) و ((انظرنا))، به نفع آنها بود و با واقعيت سازگارتر، ولى خداوند آنها را به خاطر كفرشان از رحمت خود دور ساخته و از اين رو، جز عده كمى ايمان نمى آورند (نساء:٤٦).

آيه چهارم و پنجم :فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسية يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به لا تزال تطلع على خائنه منهم الا قليلا منهم فاعف عنهم واصفح ان الله يحب المحسنين ؛

ولى به خاطر پيمان شكنى ، آنها را از رحمت خويش دور ساختيم ؛ و دلهاى آنها را سخت و سنگين نموديم ؛ سخنان را از موردش تحريف مى كنند و بخشى را از آنچه به آنها گوشزد شده بود، فراموش كردند و هر زمان از خيانتى (تازه ) از آنها آگاه مى شوى ، مگر عده كمى از آنان ، ولى از آنها در گذر و صرف نظر كن كه خداوند نيكوكاران را دوست دارد (مائده : ١٣ و مانند آن در ٤١).

پيش از آنكه به آيات فوق نظرى كلى بيفكنيم ، بايد اين نكته را يادآور شويم كه در اين آيات ، عمل تحريف به يهود نسبت داده شده كه فقط به تورات مربوط مى شود و البته بسيار دشوار است كه به مسيحيان بگوييم يهوديان انجيل شما را تحريف كرده اند!

به نظر مى رسد كه قرآن مجيد درباره تحريف كتابهاى يهوديان و مسيحيان چيزى نگفته است ؛ زيرا:

اولا هيچ يك از آيات بالا نمى گويد كه تورات و انجيل تحريف شده است ، بلكه همان طور كه ديديم در يك مورد تعبير ((كلام الله )) وجود دارد كه به گفته عموم مفسران به عمل پيشينيان يهود در عصر حضرت موسى(عليه‌السلام ) اشاره مى كند و با تحريف كردن تورات و انجيل پس از بعثت حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ارتباطى ندارد. شايد هم آيه مذكور رفتار ناپسند يهوديان صدر اسلام در مورد كلام الله ، يعنى قرآن مجيد را يادآورى مى كند كه آياتى از قرآن را مى شنيدند، ولى آن را به صورتى محرف براى ديگران نقل مى كردند تا از اعتبار قرآن بكاهند. (٤٧) در سه مورد نيز تعبير ((كلم )) آمده است كه به زودى با الهام گيرى از آيه ٤٦ سوره نساء، پيرامون آن توضيح خواهيم داد.

ثانيا: تحريف در آيات ياد شده به صورت گفتارى و شنيدارى است :((يسمعون كلام الله ثم يحرفونه ))، ((يلؤ ون السنتهم بالكتاب ))، ((ليا بالسنتهم )) .

گفته شد كه قرآن كريم در سه آيه از تحريف كلم سخن گفته است نمونه هايى از واژه هاى تحريف شده همراه شكل صحيح آنها در آيه ٤٦ سوره نساء آمده است :

١. ((سمعنا و عصينا)) به جاى ((سمعنا و اطعنا)). برخى يهوديان با سوءاستفاده از لفظ عبرى ((عسنو)) به معناى ((انجام مى دهيم ))، از روى طنز مى گفتند: ((عصينا)) به معناى ((عصيان مى كنيم )).

٢. ((اسمع غير مسمع )) به جاى ((اسمع )) تنها.

٣. ((راعنا)) به جاى ((انظرنا)).(٤٨) ((راع )) در زبان عبرى به معناى بدكار است و ((راعنا)) يعنى ((بدكار ما)).

بازى با كلمات و درهم ريختن آنها براى اهدافى خاص ، يكى از عادات ناپسند يهود است و نمونه هايى بى شمارى از آن در كتاب تلمود وجود دارد.. همچنين به نقل كتابهاى سيره ، برخى يهوديان هنگام سلام دادن به حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، مى گفتند: ((السام عليك )) يعنى ((مرگ بر تو!)) آن بزرگوار پاسخ مى داد: ((عليك )).

دانستيم كه قرآن كريم صريحا نمى گويد تورات و انجيل تحريف شده اند، بلكه از تحريف كلم سخن رفته است و اين تحريف در چند كلمه محاوره اى صورت گرفته است و ربطى به تورات و انجيل ندارد. تحريف ياد شده از مرحله گفتن و شنيدن تجاوز نكرده و به قلم نيامده است آيات تحريف نيز ناظر به تورات و انجيل كنونى نيست و درباره آنها بايد با صرف نظر از اين آيات داورى كرد.

١٢- اعتقادات

علم لاهوت (يا الهيات ) نزد مسيحيان به تمام مظاهر تلاش آنان براى فهم ايمان مسيحى اطلاق مى شود. علماى الهى بنيادگرا بر اين مساءله تاءكيد مى كنند كه ما نمى توانيم شناختى از خدا داشته باشيم ، مگر آنچه را كه خود او بر ما مكشوف سازد، و بر اين اساس ، علم الهيات به معناى دقيق آن ، علم وحى است الهيات نزد مسيحيان ، زمينه هايى از مطالعات دينى را شامل مى شود كه از علم كلام در سنت اسلامى گسترده تر است

از جمله چيزهايى كه در محدوده علم الهيات مى گنجد، موضوعات زير است :

- مطالعه در باب تعاليم كتاب مقدس ؛

- تلاش براى فهم حقايق ، در پرتو تعاليم مسيحى ؛

- تحولات تارخى در عبارات بيان كننده ايمان مسيحى در طى قرون ؛

- توضيح آنچه تنها با عقل مى توان درباره خدا دانست ؛

- بيان معناى قداست مسيحى و راههاى دست يافتن به آن ؛

- بنيادهاى اخلاق و تاءثير عملى تعاليم مسيحيت در زندگى مسيحيان

مسيحيت با شرك ميانه اى ندارد و مسيحيان هر گاه مشاهده كنند كه منابع دينى قديم ايشان مانند تورات و انجيل ، درباره خدا چيزى گفته كه سزاوار ذات مقدس او نيست ، آن موارد را توجيه مى كنند و از ظاهر الفاظ آن دست بر مى دارند.

بايد توجه داشته باشيم كه هنگام سخن گفتن از خدا و جهان معنا، با كمبود جدى الفاظ روبرو هستيم و از اين رو، نمى توان به آن كتابها خرده گرفت ولى از سوى ديگر، چون آن كتابها ساخته دست بشر است ، ما مسلمانان براى توجيه آن عبارات وظيفه اى نداريم اما هر مسلمانى بايد راه انصاف را بپيمايد، بويژه اينكه قرآن مجيد فرمان مى دهد در گفتگو با اهل كتاب از بهترين شيوه پيروى كنيم (عنكبوت : ٤٦).

همچنين بايد توجه داشت كه احيانا تعبيراتى شبيه آنها در قرآن كريم نيز يافت مى شود (مانند نسبت دادن مكر، كيد، خدعه و انتقام به خداى متعال ) با اين تفاوت كه اين تعبيرات از خود خداوند صادر شده و توجيه آنها وظيفه عقلى و شرعى هر مسلمانى است در حالى كه اهل كتاب معتقدند كتاب آسمانى آنان از بشرهاى ناتوان و خطاكارى صادر شده و كاستيهاى آن كتاب به همين علت است البته اين اعتقاد هيچ گاه سبب نمى شود كه اهل كتاب آن سخنان را به حال خود واگذارند، بلكه برعكس ، همه ايشان پيوسته براى توجيه اين عبارات شبهه انگيز تلاش ‍ كرده اند.

برخى از مسائل بسيار دقيق و ظريف عرفانى در ميراث دينى اهل كتاب يافت مى شود و يكى از زيباترين آنها الهيات سلبى است كه مى كوشد هر صفت بشرى را از خداى متعال سلب كند، به گونه اى كه سرانجام مى گويد با آنكه خدا قطعا وجود دارد، استفاده از كلمات ((وجود)) و ((موجود)) براى او كار شايسته اى نيست ما مسلمانان بايد از اين تلاشها براى تنزيه خداى متعال خوشحال باشيم و يكى از شرايط لازم براى همكارى با اهل كتاب همين است .(٤٩)

-١٢- ريشه ها

در قرآن كريم مى خوانيم :و قالت النصارى المسيح ابن الله ذلك قولهم بافواههم يضاهئون الذين كفروا من قبل قاتلهم الله انى يؤ فكون ؛ و نصاراى گفتند: ((مسيح پسر خداست )) اين سخنى است (باطل ) كه به زبان مى آورند، و به گفتار كسانى كه پيش از اين كافر شده اند شباهت دارد. خدا آنان را بكشد؛ چگونه (از حق ) بازگردانده مى شود؟))(توبه : ٣٠).

در قرون اخير عده اى از دانشمندان غربى مشاهده كرده اند كه بين عقايد مسيحيان و اديان هندى تشابه عجيبى وجود دارد. آنان در مطالعات خود متوجه شدند كه عقايد تثليث ، فدا، تصليب و ساير مسائل اعتقادى مسيحيان عينا در مذاهب بت پرستان وجود داشته و در اعتقادات بنى اسرائيل سابقه اى نداشته است

دانشمندان محقق ، حتى در برابر جمله هايى از انجيل ، عبارتهاى مشابهى در كتابهاى هند و بودايى يافتند كه حيرتشان را برانگيخت آنان ديدند كه حتى لقبهاى گوسفند خدا، فرزند خدا، بردارنده گناهان ، فدا شونده و غير اينها كه به مسيح(عليه‌السلام ) اطلاق مى شود، در آن مذاهب نيز هست و چون سابقه تاريخى آن اديان بيشتر است ، دانشمندان نظر دادند كه اعتقادات و اصطلاحات مسيحيان در اين باب بايد از آن اديان گرفته شده باشد.

در سال ١٩٤٧ در بيابانهاى فلسطين ، در غارهايى بر كرانه بحرالميت ، طومارهايى كشف شد كه يك جنبش فكرى را در باب مسيحيت پديد آورد.اين طومارها كه شامل بخشهايى از كتاب مقدس و تفاسير و ادعيه است ، حدود ٢٠٠٠ سال قدمت دارد يعنى خط آنها در حدود عمر حضرت مسيح(عليه‌السلام ) نوشته شده است

دانشمندان پس از مطالعه طومارها فهميدند كه آنها به فرقه اى از يهوديان به نام اسنيان مربوط مى شود كه در بخش يهوديت به آنان اشاره شد. اين فرقه در صحراها زندگى مى كردند و افكارى عرفانى داشتند و انتظار مسيحاى بنى اسرائيل را مى كشيدند. آنان نوشته هاى خود را در كوزه كردند و در غارهايى در كناره بحرالميت به وديعت نهادند و پس از آن به سرنوشت نامعلوم گرفتار شدند و خبرى از ايشان باز نيامد.

كشف اين طومارها انعكاس عجيبى در محافل علمى جهان داشت در ابتدا برخى آنها را جعلى مى پنداشتند، ولى پس از آزمايشهاى فنى ، اعتبار آنها ثابت شد.

برخى دانشمندان گفتند: طومارهاى كشف شده ديدگاه علمى ما را نسبت به حضرت مسيح(عليه‌السلام ) و آغاز مسيحيت تغيير خواهد داد.

تاكنون چند هزار كتاب درباره اين طومارها نوشته شده است ، از آن جمله كتابى است به نام مفهوم طومارهاى بحرالميت نوشته يك روحانى آزاد انديش مسيحى به نام اى پاول ديويس كه بسيار جالب توجه است در اين كتاب پس از تحقيق محتويات طومارهاى مذكور چنين آمده است :

نظريه اى كه يك تن مسيحى عامى درباره پديدآمدن مسيحيت اتخاذ مى كند اين است كه مسيح بشارت خود را تبليغ كرد، به عنوان مسيح و منجى مرد، از مردگان برخاست و كليساى مسيحى را تاءسيس كرد كه در سراسر جهان با فعاليت حواريان گسترش يافت

همچنين يك مسيحى عامى اظهار مى دارد كه عيسى يك تن يهودى بود كه سنن و فرهنگ يهودى را به ارث برده بود.علاوه بر اين اظهار مى كند كه رسولان برداشتهايى از بشارت عيسى داشتند و تعاليم او را بسط دادند و مى گويند كه رسولان بر اثر تجربيات شخص خويش دريافتند كه او منجى و خداوندگار بشر و پسر خدا بوده است

به هر حال ، يك عامى اعتقاد مسيحى را چنين بيان مى كند و ابدا به ذهنش ‍ خطور نمى كند كه مقدار زيادى از آن اعتقادات پيش از مسيحيت وجود داشته است ...و نمى داند كه پايه و اساس بسيارى از آن اعتقادات در كتاب مقدس يافت نمى شود.

چيزى كه عامى نمى داند، اما دانشمند مى داند اين است كه در عصر مسيح و پس از آن بت پرستان براى خدايان خود باورهايى داشتند و نامهايى مى گفتند كه عين آنها در عقيده مسيحى اظهار شده است ميترا منجى بشريت بود، و همين طور تموز، ادونيس و اوزيريس اعتقاد به فادى بودن مسيح كه سرانجام در مسيحيت وارد شد، يك اعتقاد يهودى نبود و مسيحيان نخستين در فلسطين نيز آن را باور نداشتند.

مسيحاى مورد انتظار يهوديان و مسيحيان يهودى الاصل پسر خدا نبود، بلكه پيامبرى از طرف خدا بود. او بنا نبود با خون خويش كفاره گناهان ديگران شود، بلكه قرار بود كه از راه ايجاد حكومت مسيحايى بر روى زمين ، مردم را نجات دهد. مسيحيان يهودى الاصل به نجاتى كه به ايشان اجازه دخول در آسمان دهد، چشم ندوخته بودند؛ بلكه به نجاتى كه نظام جديدى روى زمين تاءسيس كند، اعتقاد داشتند و اين مطلوب آنان بود، گر چه به فناپذيرى روح و جاودانگى جان معتقد بودند.

عقيده مسيحى هنگامى ميان بت پرستان رواج يافت كه عقيده به عيسى به عنوان خداى نجات بخش پديد آمد. اين عقيده كاملا بر آنچه پيش از آن بود، به ويژه ميترا، منطبق مى شد. همچنين روز ٢٥ دسامبر (انقلاب شتوى ) سالروز تولد ميترا بود كه توسط مسيحيان ، سالروز تولد عيسى شد و حتى روز سبت (شنبه ) يعنى هفتمين روز يهوديان كه توسط خداوند در شريعت موسى (تورات ) مشخص شده و خداوند آن را تقديس كرده بود... تحت تاءثير انديشه هاى ميترايى به روز اول (يكشنبه ) كه روز خورشيد فاتح است ، تبديل شد.

در زمان گسترده شدن مسيحيت ، در حوزه مديترانه منطقه اى نبود كه فكر مادر باكره و فرزند او كه بايد (در راه گناهان ) بميرد، وجود نداشته باشد. اصولا زمين الهه اى بود كه در هر بهار باكره مى شد. فرزند وى ميوه زمين بود كه براى مردن به دنيا مى آمد، و همين بود كه مى مرد در زمين دفن مى شد تا تخم ميوه بعدى باشد و دوره تازه اى را به وجود آورد. اين افسانه رستنى بود كه داستان غم انگيز خداوند رهاننده و مادر غمديده را به گونه اى ماهرانه پديد آورد.

گردش فصول روى زمين به گردشى مانند آن در آسمانها مربوط مى شد. اين عقيده نيز وجود داشت كه الهه باكره همان برج سنبله است كه درست هنگامى كه ستاره شعراى يمانى در مشرق ، تولد تازه خورشيد را اعلام مى كند، اين برج در قسمت شرقى آسمان طالع مى شود. قرار گرفتن خط افق در ميان سنبله رمز پذيرفته شدن مادر باكره بود كه توسط خورشيد عطا مى شد. افسانه زمين به اين گونه با افسانه آسمان در آميخت و اين دو با افكار قهرمانان واقعى و غير واقعى عهد باستان مخلوط شدند و داستان قهرمان فدا شونده پديد آمد.

غارى كه زادگاه عيسى محسوب شد، از پيش زادگاه هوروس بود كه پس از بزرگ شدن ، گرديد و مقرر بود براى رهايى قوم خود بميرد. ايزيس مادر غمديده بود. تعداد زيادى از اين مسلكهاى معتقد به فدا وجود داشت كه توسط نويسندگانى چون فريزر در كتاب شاخه زرين و دانشمند متخصص ‍ ادبيات يونان و روم استاد ژيلبر مورى شرح داده شده است

در اين مسلكها آيينهايى وجود داشت كه پس از اين ، آيينهاى مسيحى ناميده شد. شام آخر (عشاى ربانى ) به ميترا پرستى تعلق داشت كه از آن عاريت گرفته شد و با شام مسيحيت فلسطينى تركيب شد. به تنها آيينها، بلكه يك مجموعه اعتقادات از قبيل خون بره (يا ثور، گاو نر) نيز از ميتراپرستى گرفته شد. نه تنها اعتقادات مذهبى ، بلكه شمارى از تعاليم اخلاقى نيز از مسلك كسانى كه به مسيحيت مى گرويدند، جذب شد. به علاوه تعاليمى اخلاقى نيز وجود دارد كه از غير آن مسلكها گرفته شده است ، مانند تعاليم رواقيان

ارتباط مسيحيت با بت پرستى به اندازه اى زياد است كه اگر اصولا يك هسته مسيحيت يهودى الاصل نيز در كار باشد، مسيحيت كنونى از آن بهره اندكى دارد. بايد به خاطر داشت كه پس از عيسى به ندرت به او معلم گفته شد. وى مسيح و نجات دهنده و خداوندگار مسيحيان شده بود.(٥٠)

نويسنده كتاب مى افزايد:

يك عامل اصيل براى فاتح ساختن مسيحاى يهود در رقابت مسلكهاى معتقد به فدا، پولس ترسويى است كه يونانى مآب و قديس ملهم يهودى با دركى ژرف از مسلك بت پرستى بود. او براى تركيب و به هم پيوند دادن ، استادى ماهر بود و هم او نخستين كسى است كه انديشه پيوند دادن اسرائيل را به آتن و معبد اورشليم را به قربانگاه ميترايى و يهوه فرقه اسنى را به خداى ناشناخته تپه آروپاگوس در سر پروراند.

دانشمندان مغرب زمين كتابهايى مستند و بى شمارى در اين باب نوشته اند. خلاصه اى از مباحث ايشان در كتاب افسانه هاى بت پرستى در آيين كليسا نوشته محمد طاهر تنير آمده است (در اين كتاب تصاويرى از قبيل تصوير يكى از بتان آيين هندو كه به نشانه تثليث سه سر دارد، به چاپ رسيده است .)

يكى از القاب حضرت عيسى كلمه ( Logos ) است كه از فلسفه هاى قديم يونان گرفته شده است مسيحيان ، به خصوص با استناد به انجيل يوحنا، ايمان دارند كه عيسى انسانى است كه كلمه خدا در او زيست مى كند؛ يعنى پيام ازلى كه خداى حكيم هر چيز را به وسيله آن آفريد، با تجسم يافتن در عيساى انسان ، در ميان بشر خيمه خويش را برافراشت پيام ازلى با قرار گرفتن در عيسى ، به شكل انسانى زيست مى كرد كه مانند همه مردم براى تحصيل لقمه اى مى كوشيد، مى خورد و مى نوشيد، دوستان و خويشاوندانى داشت ، رنج كشيد و مرد.