خورشید کعبه نگرشی به زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام 0%

خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

نویسنده: محمدجواد مروجی طبسی
گروه:

مشاهدات: 8120
دانلود: 2953

توضیحات:

خورشید کعبه نگرشی به زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8120 / دانلود: 2953
اندازه اندازه اندازه
خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

خورشید کعبه نگرشی به زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

نویسنده:
فارسی

اعلام سیاست کلی

امام صادق علیه السلام فرمود : هنگامی که علی علیه السلام زمام امور را به دست گرفت بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ثنای الاهی فرمود : به خدا سوگند تا زمانی که درختی در یثرب دارم ، حتی یک درهم از اموال شما مسلمانان را استفاده نخواهم کرد . آنچه را که می گویم ، باور کنید . آیا می پندارید خودم را از این اموال منع کنم و از شما در تقسیم آن فرمان برم . ؟ عقیل ، که از این سیاست سخت نگران شده بود، از جای برخاست و گفت : می خواهی مرا با یکی از سیاهان مدینه یکسان بدانی ؟ حضرت فرمود : بنشین ، خدا تو را رحمت کند ! آیا غیر از تو کسی دیگر نیست که سخن بگوید . تو چه برتری بر آن سیاه داری ، مگر به یک سابقه یا تقوای در دین ؟ (166)

ابن شهراشوب ، از ابوالهیثم بن تیهان و عبدالله بن رافع نقل کرده است : طلحه و زبیر نزد امیر مؤ منان آمدند و عرضه داشتند : هرگز عمر نسبت به تقسیم بیت المال با ما چنین رفتار نمی کرد حضرت فرمود : پیامبر صلی الله علیه و آله چه مقدار به شما می داد ؟ آن دو ساکت شدند و چیزی نگفتند حضرت فرمود : آیا پیامبر صلی الله علیه و آله به طور مساوی بین مسلمانان قسمت نمی کرد ؟ گفتند : آری امام فرمود : آیا به نظر شما پیروی از سنت رسول خدا برتر است یا از سنت عمر ؟

گفتند : از سنت رسول خدا سپس گفتند : ای امیر مؤ منان ، سابقه ما از دیگران بیشتر است ؛ رابطه خویشاوندی هم داریم حضرت فرمود : سابقه شما بیشتر است یا سابقه من ؟ پاسخ دادند : سابقه شما حضرت فرمود : رابطه خویشاوندی شما نزدیک تر است یا خویشاوندی من ؟ گفتند : رابطه خویشاوندی شما حضرت فرمود : آیا تحمل مشکلات شما بیشتر و عظیم تر است یا من ؟ گفتند : شما حضرت فرمود : به خدا سوگند که من و این کارگرم هر دو برابر هستیم (167)

برخورد با خویشان دور و نزدیک

حضرت علی علیه السلام علاوه بر برخورد قاطع با خویشان و فامیل های وابسته و دور؛ با دختر، پسر، خواهر، برادر، داماد و همسر خود نیز چنین رفتار می کرد که نمونه های زیر بیانگر این خط و مشی می باشد :

- روزی ام هانی ، خواهر علی علیه السلام نزد امام آمد و آن حضرت مبلغ بیست درهم از بیت المال به او داد ام هانی از کنیز غیر عرب خود پرسید : امیر مؤ منان به تو چقدر داده است ؟ کنیز پاسخ داد : بیست درهم ام هانی که از برخورد علی علیه السلام به خشم آمده بود، برخاست و بیرون رفت حضرت به او فرمود : برو خدا تو را رحمت کند ! ما در کتاب خدا برتری برای فرزندان اسماعیل بر فرزندان اسحاق نداریم (168)

- روزی عبدالله بن جعفر طیار، برادر زاده و داماد آن حضرت بر اثر مشکلات اقتصادی و تنگدستی ، به امیر مؤ منان روی آورد و عرضه داشت : یا اءمیر المؤ منین ! لو اءمرت لی بمعونة اءو نفقة فوالله ما لی نفقة الا اءن اءبیع دابتی ، فقال علیه السلام له : لا و الله ما اءجدلک شیئا الا اءن تاءمر عمک اءن یسرق فیعطیک ؛ ای امیر مؤ منان ، اگر صلاح می دانید، دستور دهید تا مقداری از بیت المال به من کمک شود به خدا سوگند که نفقه زندگی ام را ندارم ، مگر اینکه مرکب سواری خود را بفروشم .

حضرت در پاسخ فرمود : نه ، به خدا سوگند، چیزی ندارم که به تو بدهم ، جز اینکه دستور دهی تا عمویت دست به سرقت و دزدی بزند و به تو بدهد ! (169)

- ام عثمان ، همسر علی علیه السلام ، روزی در رحبه نزد آن حضرت آمد، در حالی که پیش روی او مقداری گل میخک بود ام عثمان به آن حضرت عرض داشت : شاخه ای از این گل به دخترم هدیه کن ، تا گردنبندی برای او بشود حضرت یک درهم به او داد و فرمود : اینکه می بینی ، سهم تمام مسلمانان است صبر کن تا سهم ما از این گل به دستمان برسد تا آن را به دخترت هدیه کنیم . (170)

- یحیی بن مسلمه می گوید : عمرو بن مسلمه ، که از سوی علی علیه السلام زمامداری ولایت اصفهان را بر عهده داشت ، روزی در حالی که با خود اموال زیاد و مشکهای پر از عسل و روغن همراه آورده بود، نزد آن حضرت آمد ام کلثوم ، دختر حضرت علی علیه السلام که از عسل و روغن با خبر شد، مقداری از آنها را از عمرو درخواست کرد که برای او بفرستد عمرو ظرفی از عسل و ظرفی از روغن را برای ام کلثوم فرستاد روز دیگر علی علیه السلام آن اموال را برای تقسیم بین مسلمانان حاضر کرد، اما با شمردن مشکهای عسل و روغن ، ملاحظه داشت که دو ظرف از آنها کم است علتش را از عمرو پرسید وی ضمن اینکه واقعیت را کتمان کرد، اظهار داشت ما آن دو را برای شما حاضر می سازیم حضرت از او درخواست کرد تا واقعیت را بگوید او ماجرا را برای علی علیه السلام بازگو کرد امیر مؤ منان علیه السلام به دنبال دخترش ، ام کلثوم فرستاد تا ظرف عسل و روغن را باز گرداند وقتی که آن دو ظرف را بر گرداند حضرت متوجه شد که مقداری از آنها کم شده است فورا دستور داد تا آن مقداری را که کم شده بود اهل خبره قیمت گذاری کنند آنها مبلغ سه درهم را تعیین کردند امیر مؤ منان کسی را فرستاد تا سه درهم را از ام کلثوم بگیرد او نیز سه درهم را خدمت پدر فرستاد حضرت آن سه درهم را روی پولها اضافه کرد و سپس همه را بین مسلمانان تقسیم کرد (171)

- گوهری از بصره برای علی علیه السلام آوردند که از دریا به دست آمده و قیمت آن معلوم نبود . ام کلثوم از پدرش خواست که این گوهر را به او بدهد تا زینت خود کند و به گردن بیاویزد حضرت به ابو رافع ، خازن بیت المال فرمود : این گوهر را به بیت المال اضافه کن سپس به دخترش فرمود : هرگز به چنین چیزی نخواهی رسید، مگر آنکه تمام زنان مسلمان شبیه آنچه را که می خواهی ، داشته باشند . (172)

- علی بن رافع ، خزانه دار بیت المال ، می گوید : یکی از دختران علی علیه السلام گردنبند مرواریدی را از من به عاریه مضمونه گرفت تا در ایام عید قربان استفاده کند و پس از سه روز آن را باز گرداند علی علیه السلام آن گردنبند را که دخترش به گردن آویخته بود، شناخت (با نگاه تندی که به او کرد) به من فرمود : به مسلمانان خیانت می کنی ؟ ماجرا را به حضرت بازگو کردم و گفتم : این را خودم ضمانت کردم (که اگر تلف شود، عوضش را از اموال خودم بپردازم ) حضرت فرمود : همین امروز آن را پس بگیر و به جای خود باز گردان و از این پس سعی کن که دیگر این گونه کارها از تو تکرار نشود، که سخت مؤ اخذه و عقوبتت خواهم کرد .

سپس فرمود : اگر دخترم این گردنبند را به غیر از عاریه مضمونه گرفته بود،

اولین زن هاشمی بود که دستش به خاطر سرقت از بیت المال بریده می شد هنگامی که دختر علی علیه السلام گفتار پدر را شنید، سخن ناخوشایندی گفت : حضرت فرمود : ای دختر علی ! هوای نفس تو را از حق دور نگرداند ! آیا به نظر تو تمام زنان مهاجرین در چنین روزی همانند آنچه که تو به گردن آویختی ، زینت می کنند ؟ !

- ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد : روزی میهمانی نزد حسین بن علی علیه السلام آمد آن حضرت یک درهم قرض گرفت و نانی خرید چون نیاز به خورش پیدا کرد، از قنبر خواست تا مشکی از مشکهای عسلی را که از یمن آورده بودند، باز کند آن حضرت مقدار یک رطل (48 مثقال ) از آن را برای میهمان خود برداشت روز دیگر که علی علیه السلام خواست آن عسل را قسمت کند، به قنبر فرمود : به گمانم این ظرف عسل دست خورده است ! قنبر ماجرا را بازگو کرد علی علیه السلام از کم شدن عسل به خشم آمد و فرمود : حسین را خبر کنید تا بیاید علی علیه السلام به پسرش فرمود : چرا پیش از قسمت کردن ، مقداری از عسل را برداشتی ؟ امام حسین علیه السلام اظهار داشت : ما هم در آن حقی داریم و به هنگام گرفتن حق خود از بیت المال ، همین مقدار را باز می گردانیم علی علیه السلام فرمود : درست است که تو هم حقی داری اما چنین حقی نداشتی که پیش از آنکه دیگران از حق خودشان استفاده کنند، تو از حق خودت استفاده کنی سپس به قنبر یک درهم ، که در گوشه ای از پیراهنش بسته شده بود، سپرد و به او فرمود با این یک درهم بهترین عسل را خریداری کن و بیاور . (173)

- روزی عقیل نزد برادرش ، علی علیه السلام آمد حضرت به فرزند خود، حسن علیه السلام فرمود : عمویت را بپوشان امام حسن علیه السلام به دستور پدر عمل کرد و پیراهنی از پیراهنهای امیر مؤ منان علیه السلام و جامه ای از جامه هایش را به او پوشاند هنگام فرا رسیدن شام ، عقیل دید که چیزی جز نان و نمک بر سر سفره علی علیه السلام نیست علی علیه السلام را مخاطب قرار داد و گفت : غیر از آنچه که می بینم ، چیزی دیگری نیست ؟

حضرت فرمود : آیا اینها از نعمتهای خداوند نیست ؟

عقیل گفت : قدری از این اموال به من بده ، تا قرضم را ادا کنم و زودتر مرا روانه کن تا از نزد تو بروم .

حضرت فرمود : مگر قرض تو چه مقدار است ، ای ابا یزید ؟ !

عقیل گفت : صد هزار درهم حضرت فرمود : به خدا سوگند، نه این مقداری که تو می خواهی نزد من است و نه مالک این مقدار هستم ، ولی صبر کن تا سهم من از بیت المال به دستم آید که بخشی از آن را در اختیار تو خواهم گذاشت و اگر نبود که اهل و عیال هم سهمی داشتند، من همه اش را در اختیار تو می گذاشتم .

عقیل گفت : بیت المال در دست توست و تو مرا به امید پرداختن سهم خودت معطل می گذاری ! مگر سهم تو از بیت المال چه اندازه است و چه دردی را می تواند از من دوا کند ؟

حضرت فرمود : من و تو در این مال همانند فردی از مسلمانان هستیم (این گفت و گو وقتی بود که هر دو بالای قصر الاماره بودند و مشرف بر صندوق های اموال تجارتی بازاریان کوفه ) سپس به عقیل فرمود : اگر غیر از اینکه به تو گفتم می خواهی ، پس به طرف برخی از این صندوقها برو و قفل آن را بشکن و آن چه که در آن هست ، بردار .

عقیل گفت : در این صندوقها چه چیز است ؟ حضرت فرمود : اموال تاجران و بازرگانان عقیل گفت : آیا به من دستور می دهی که صندوقهای مردمی را که اموالشان را در آن گذارده اند و به خدا سپرده اند، بشکنم ؟ ! حضرت فرمود : پس تو به من دستور می دهی که بیت المال مسلمانان را باز کنم و اموالشان را که به خدا سپرده اند و بر آن قفل زده اند، بشکنم و به تو بدهم ؟ ! آنگاه حضرت فرمود : می خواهی شمشیر خود را به دست بگیریم و به طرف حیره (174) برویم و ثروت تاجران ثروتمند آنجا را غارت کنیم ؟

عقیل گفت : آیا من برای دزدی به اینجا آمده ام ؟ !

حضرت فرمود : اینکه از یکی از مسلمانان اموالش را بگیری ، بسیار آسان تر است برای تو که از تمام مسلمانان دزدی کنی (175)

- امیر مؤ منان علیه السلام با آگاهی تمام از حال برادرش ، عقیل و فرزندان او، هیچ گاه به جهت رابطه و خویشاوندی ، وی را در بیت المال بر دیگران مقدم نداشت آن حضرت در خطبه 215 نهج البلاغه چنین می فرماید : سوگند به خدا، عقیل را در فقر شدید و پریشان دیدم که یک من گندم از بیت المال شما را از من درخواست کرد و کودکانش را از پریشانی دیدم که با موهای غبار آلوده و رنگهای تیره ، مانند این بود که رخسارشان با نیل سیاه شده بود عقیل برای درخواست خود اصرار کرد و سخنی را تکرار کرد من گفتارش را گوش دادم او گمان کرد که دین خود را به او فروختم و از روش خویش دست برداشتم به دنبال او می روم و هر چه گوید، انجام می دهد پس آهن پاره ای سرخ کردم و نزدیک او بردم تا عبرت بگیرد از درد آن ناله و شیون کرد، مانند ناله بیمار، و نزدیک بود از اثر گرمای آن بسوزد به او گفتم : ای عقیل ، مادران در سوگ تو بگریند ! آیا از آهن پاره ای که آدمی آن را برای بازی خود سرخ می کند، ناله می کنی و مرا به سوی آتشی که خداوند قهار آن را برای خشم می افروزد، می کشانی ؟ آیا تو از این رنج اندک می نالی و من از آتش دوزخ ننالم ؟

حاکمیت ضوابط (176)

پس از کشته شدن عثمان و به حکومت رسیدن علی علیه السلام ، عده ای از خویشان حضرت ، همانند بسیاری از مسلمانان تصور می کردند که آن حضرت پستهای کلیدی را به بنی هاشم خواهد سپرد آنها می پنداشتند که آن حضرت همانند حکومت قبل ، سرپرستی استانداریها، فرمانداریها، بیت المال و دیگر مسؤ ولیتها را به خویشان و دوستان خود خواهد سپرد و روابط را بر ضوابط ترجیح خواهد داد .

زبیر، که از خویشان نزدیک علی علیه السلام بود، و طلحه نزد آن حضرت آمدند و اظهار داشتند : ما پس از رسول خدا صلی الله علیه و آله از هر پست و مقامی محروم گشتیم و هر یک در گوشه ای ، در انزوا قرار گرفتیم ؛ اینک که خلافت به دست تو افتاده است ، انتظار داریم که ما را در امر خلافت شریک و سهیم خود سازی و یکی از پستهای حساس حکومت را در اختیار ما بگذاری .

علی علیه السلام در جوابشان فرمود : طرح این گونه مسائل برای شما کوچک است از آن صرف نظر کنید چه افتخار و مقامی بالاتر از اینکه شما در تشکیلات حکومتی ، نیرو و قدرت من هستید و در سختیها، یار و یاورم .

برخی از مورخان نوشته اند : علی علیه السلام پس از رفت و آمد و اصرار زیاد آنان ، استانداری یمن را به طلحه و فرمانروایی یمامه و بحرین را به زبیر واگذار کرد پس از آنکه حضرت فرمان استانداری را به آنان سپرد، آن دو از خوشحالی فراوان گفتند : درباره ما صله رحم کردی و حق قوم و خویشی را ادا نمودی علی علیه السلام فورا عهدنامه را از آنان پس گرفت و فرمود : من هرگز به عنوان صله رحم و ادای حق قوم و خویشی ، اختیارات مسلمانان را به کسی واگذار نمی کنم .

طلحه و زبیر از رفتارهای علی علیه السلام به خشم آمدند و گفتند : تو دیگران را بر ما مقدم می داری و ما را در برابر آنان خوار و زبون می سازی !

علی علیه السلام فرمود : شما نسبت به مقام و ریاست بیش از حد علاقه نشان می دهید و از نظر من افراد حریص و ریاست طلب هرگز شایسته ندارند که بر مسلمانان ریاست کنند .

مؤ اخذه از مسؤ ولان متخلف (177)

سیاست کلی و از پیش اعلام شده علی بن ابی طالب علیه السلام بر این بود که هیچ مسئولی در ایام تصدی مسئولیتش به اتکای سوابق خود و یا رابطه خویشاوندی با علی علیه السلام ، احساس آزادی مطلق و بی قید و شرط نکند؛ زیرا علی علیه السلام بارها ثابت کرده بود که در برابر تخلفات و متخلفان ، گر چه خودی باشند، سخت واکنش نشان خواهد داد آن حضرت در نامه هایی که به استانداران و دیگر کارگزاران حکومت خود نوشت ، بارها آنها را بازخواست کرد که می توان از باب نمونه به برخورد حضرت با استاندار بصره ، عثمان بن حنیف ، و استاندار آذربایجان و ابو الاءسود دوئلی ، یکی از مسئولان قضایی کشور و . اشاره کرد .

چون بحث درباره واکنش علی علیه السلام در برابر تخلفات مسئولانی است که به نحوی با امام علیه السلام رابطه خویشاوندی داشته اند، به ماجرای اختلاس ابن عباس ، پسر عموی آن حضرت ، که سمت فرمانداری بصره را از طرف آن حضرت پذیرفته بود، اشاره می کنیم اگر چه سخن در این باره بسیار است و برخی این اتهام را ثابت دانسته و برخی دیگر ساحت وی را از این اتهام پاک شمرده اند (178)

پس از فرار ابن عباس از بصره و ربودن اموال مسلمانان ، حضرت علیه السلام در نامه تهدید آمیزی به وی ، چنین نوشت :

پس از حمد خدا و درود حضرت مصطفی ، من تو را در امانت خود شریک خویش ساختم و چون پیراهن و آستر جامه ام گردانیدم . و هیچ یک از خویشانم برای موافقت و یاری رساندن امانت اموال بیت المال ، به من ، از تو درستکارتر نبود؛ پس چون دیدی که روزگار بر پسر عمویت سخت گرفته و دشمن بر او خشم کرده و امانت مردم ( عهد و پیمانشان ) تباه گشته است و این امت (به خونریزی و ستم ) دلیر شده و پراکنده گردیده اند، به پسر عمویت پشت سر برگردانیدی ، همراه دور کرده ها از او دروی کردی و او را یاری نکردی . به کمک خیانت کنندگان ، پس نه با پسر عمویت همراهی نمودی و نه امانت را ادا کردی و گویا تو با کوشش خود، خدا را در نظر نداشتی و گویا تو (در ایمان ) به پروردگارت بر حجت و دلیلی نبودی و به آن ماند که تو با این مردم حیله و مکر به کار می بردی و قصد داشتی آنها را از جهت داراییشان تقریبی . و ربودی آنچه بر آن دست یافتی ، از داراییهاشان که برای بیوه زنان و یتیمانشان اندوخته بودند؛ مانند ربودن گرگ سبک ران بز از پا افتاده را پس آن مال را به حجاز با گشادگی سینه بردی و از گناه ربودن آن باک نداشتی اف بر تو ! به آن ماند که تو میراثت را که از پدر و مادرت رسیده ، برداشته و نزد خانواده ات آورده ای . آیا تو به معاد و بازگشت ایمان نداری ؟ یا از مو شکافی در حساب و بازپرسی نمی ترسی ؟ ای آنکه نزد ما از خردمندان به شمار می آمدی ! چگونه آشامیدن و خوردن آن مال را جایز و گوارا دانی ، با اینکه می دانی حرام می خوری و حرام می آشامی ؟ و کنیزان خریده ، زنان نکاح می کنی از مال یتیمان و بی چیزان و مؤ منان جهاد کنندگانی که خدا این مال را برای آنان قرار داده . پس از خدا بترس و مالهای این گروه را به خودشان بازگردان که اگر این کار نکرده باشی و خدا مرا به تو توانا گرداند، هر آینه درباره (به کیفر رساندن ) تو نزد خدا عذر بیاورم و تو را به شمشیرم ، که کسی را به آن نزده ام مگر آنکه در آتش داخل شده ، بزنم و به خدا سوگند ! اگر حسن و حسین علیهم السلام مانند آنچه تو کردی ، کرده بودند، با ایشان صلح و آشتی نمی کردم و از من به خواهشی نمی رسیدند تا اینکه حق را از آنان بستانم . . (179)

عدم معافیت فرزندان از جنگ و جهاد

در میان بسیاری از رهبران سیاسی و صاحبان قدرت ، این اصل وجود دارد که فرزندان و نزدیکان و خویشان را از مشاغل سخت و پرمخاطره ، به ویژه حضور در پادگانها و سرحدات و دفاع و جنگ و جهاد و رویارویی با دشمن معاف می دارند و در صورتی که این کار بر خلاف قانون باشد، به نحوی از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند؛ اما این روش هرگز مورد پسند علی علیه السلام نبود بدین جهت آن حضرت هیچ گاه بین خویشان و غیر خویشان در انجام این وظایف خطیر تفاوت نگذاشت و فرزندان او همانند سربازی از سربازان کشور اسلامی در تمام مراحل و شرایط سخت دوران رهبری علی علیه السلام به امور سخت و دشوار پرداختند بهترین گواه ، حضور چند ساله و مستمر فرزندان علی علیه السلام در جبهه های حق علیه باطل است .

ابن شهراشوب نوشته است : حضرت علی علیه السلام در جنگ جمل هنگام تقسیم نیروها به میمنه ، میسره ، قلب ، جناح ، کمین و پیادگان ، پرچم جنگ را به دست فرزند خود، محمد بن حنفیه سپرد (180) و به او فرمود : فرزندم ، اگر کوهها از جایشان تکان بخورند، تو استوار و پا بر جا باش دندانهایت را سخت روی هم گذارده ، به نشانی صبر و استقامت و پایداری فشار ده جمجمه خود را به خدایت عاریه ده قدمهای خود را در زمین میخکوب کن به منتها الیه دشمن نگاه کن چشم خود را فرو پوشان بدان که نصرت و پیروزی از خداست پس از ساعتی تیراندازی همه جانبه از سوی دشمن ، حضرت علی علیه السلام به محمد فرمان پیش روی داد فرزند به فرمان پدر، جنگ را آغاز کرد و صدمات سختی به دشمن وارد آورد (181)

محمد بن حنفیه می گوید : پدرم در جنگ جمل ، پرچم را در اختیار من گذاشت و فرمان حمله صادر کرد قدمی جلوتر نهادم ، ولی در برابر خود، سد محکمی از آهن و نیزه ها و شمشیرهای دشمن دیدم که مانع پیشروی من شد پدرم بار دوم به من فرمود : مادر به عزایت ، پیش برو ! به سوی پدر بازگشتم و گفتم : پدر، چگونه بروم در صورتی که شمشیرها و نیزه ها سد محکمی به وجود آورده اند ؟ ! محمد بن حنفیه می گوید : وقتی سخنم به اینجا رسید، کسی پرچم را آن چنان با زیرکی از دستم ربود که نتوانستم او را بشناسم مات و مبهوت به اطراف خود نگریستم متوجه شدم که پرچم به دست پدرم ، علی علیه السلام است که در پیشاپیش لشکر، بر سپاه دشمن حمله می کند و رجز جنگ می خواند (182)

علی علیه السلام در جنگ با معاویه ، هنگام آرایش نظامی ، امام حسن و امام حسین علیهم السلام و عبدالله بن جعفر و مسلم بن عقیل را بر میمنه و محمد بن حنفیه و محمد بن ابی بکر را بر میسره و عبدالله بن عباس و دیگران را بر قلب سپاه قرار داد (183)

از بین چهل درگیری که بین لشکر علی علیه السلام و معاویه در صفین رخ داد، یکی از آن حملات و درگیریها مربوط به محمد بن حنفیه بود که در مقابل عبیدالله بن عمر قرار گرفت (184)

عبدالله بن جعفر همراه هزار رزمنده وارد نبرد شد و عده بسیاری را به خاک هلاکت نشاند و صدای استغاثه عمرو عاص را بلند کرد . (185)