خورشید کعبه نگرشی به زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام 0%

خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

نویسنده: محمدجواد مروجی طبسی
گروه:

مشاهدات: 8127
دانلود: 2953

توضیحات:

خورشید کعبه نگرشی به زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 35 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 8127 / دانلود: 2953
اندازه اندازه اندازه
خورشید کعبه نگرشی به  زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

خورشید کعبه نگرشی به زندگی سیاسی امیر مومنان علی علیه‌السلام

نویسنده:
فارسی

فصل چهارم : علی و آشوبگران

توضیح

یکی از مشکلات بزرگی که به طور ناخواسته در حکومت علی علیه السلام بروز کرد و امام را در رنج فراوانی فرو برد، مسئله سه جنگ خانمان سوز بود که دشمنان اسلام و مسلمانان ، آنها را ناجوانمردانه بر حکومت امام تحمیل کردند .

جنگهایی که قدرت طلبانی چون طلحه و زبیر و معاویه و دار و دسته اش به بهانه های واهی و بی اساس به راه انداختند و بسیاری از مسلمانان را به کام مرگ کشاندند .

طلحه و زبیر با هم دستی عایشه به سوی بصره رفتند که امام مجبور شد برای دفع فتنه و فساد آنها راهی بصره شود و معاویه ، آن دشمن دیرینه اسلام و پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به بهانه خونخواهی عثمان جنگ صفین را به راه انداخت و در مراحل پایانی جنگ که می رفت سپاه اسلام پیروز شود، با حیله عمرو عاص و انشعاب گروهی از سپاه علی علیه السلام به نام خوارج خود از سقوط حتمی نجات داد .

فتنه خوارج

اشاره

از جمله افراد و گروههایی که نقش مهمی در آشوبها داشتند و جز رو سیاهی برای خود چیز دیگری بر جای نگذاردند، گروه خشونت طلب خوارج بود این گروه که وصفشان در بسیاری از کتاب های تاریخ آمده است مردمی کج فهم و بی منطق بودند که به هیچ وجه حاضر نبودند در مقابل سخن منطقی خود دست بردارند و عقب نشینی کنند .

حضرت برای ریشه کن کردن این انسانهای کینه توز و جنایت در ماه رمضان و یا در ماه صفر سال 39 هجری به جنگ با آنان پرداخت و در این جنگ چهار هزار تن از آنها کشته شدند و بیش از ده تن ، از آنان جان سالم به در نبرد .

پایه گذار خوارج

بنیانگذار این فرقه ، شخصی به نام حرقوص بن زهیر سعدی (235) معروف به ذوالثدیه (236) است وی با ظاهر فریبنده ای که داشت ، عده ای از مسلمانان و صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله را شیفته خود کرده بود .

آورده اند که روزی در محضر پیامبر صلی الله علیه و آله او را ستودند، حضرت به سخن آنان توجهی نکرد یاران گمان کردند که حضرت او را درست نمی شناسد؛ از این رو مجددا از او نام برده و اوصافش را یادآور شدند باز حضرت به گفتار آنان توجه نفرمود در این میان آن شخص از دور نمودار شد مسلمانان به عرض رساندند که آن تعریف درباره همین شخص بود حضرت نگاهی به سوی او افکند و سپس برای آگاهی مسلمانان ناآگاه فرمود : شما از این شخص سخن می گویید که آثار شیطنت و نادرستی از چهره اش نمودار است نزدیک آمد و بدون آنکه سلام کند، به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش وارد شد پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : بر مجلس ما که رسیدی ، پیش خود چنین پنداشتی که در میان ما کسی بهتر و شایسته تر از تو وجود ندارد؛ آن شخص با کمال پررویی گفت : آری ! چنین فکر کردم ، و سپس به نماز ایستاد .

پیامبر صلی الله علیه و آله به آن جماعت فرمود : کیست که برود و این مرد را بکشد ؟ ابوبکر برخاست و پیش رفت دید او با حالت خضوع مشغول نماز خواندن است ابوبکر فرمان صریح پیامبر صلی الله علیه و آله را نادیده گرفت و بازگشت باز حضرت رو به حضار کرد و گفت : کیست که برود و این مرد را بکشد ؟ عمر از جای برخاست و به سوی او رفت ؛ اما بدون آنکه کاری صورت دهد، بازگشت و سر جای خود نشست (237) ابن شهراشوب از مسند ابو یعلی اضافه می کند که ابوبکر برگشت و گفت : آیا رواست مردی را که در حال رکوع است و لا اله الا الله می گوید، به قتل برسانم ؟ !

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : بنشین که تو قاتل او نیستی سپس به علی فرمود : برخیز که تو او را خواهی کشت علی از جای برخاست تا فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله را اجرا کند، اما او را نیافت (238)

حرقوص در پایان یکی از جنگها کلمات کفرآمیزی درباره پیامبر صلی الله علیه و آله ابراز کرد یاران خواستند او را به قتل برسانند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله اجازه چنین کاری به آنها نداد (239)

و بنا بر نقل ابن اثیر جزری ، حرقوص در جنگ صفین حضور داشته و سپس از خوارج گردید وی از کسانی بود که در برابر علی بن ابی طالب سخت موضع گرفته است (240)

سرانجام او همراه برخی از رؤ سای خوارج ، همانند عبدالله بن وهب راسبی (241) و جعدة بن نعجة (242) و زرعة بن برج طائی (243) که هر یک در شعله ور کردن آتش جنگ سهم بسیاری داشتند، در جنگ نهروان کشته شدند .

پیشگویی پیامبر صلی الله علیه و آله درباره خوارج

پیامبر بزرگوار اسلام از همان روزی که در مسجد از شخصی به نام حرقوص تعریف شد، مسلمانان را درباره پیدایش این گروه خطرناک و منحرف آگاه ساخت و از پیروی از چنین جریان انحرافی به مسلمانان هشدار داد پس از جریان ورود این شخص به مسجد و دستور پیامبر صلی الله علیه و آله برای او قتل او، و اجتهاد ابوبکر در برابر سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله و نکشتن وی ، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود : این شخص یاورانی پیدا خواهد کرد که خود و یارانش از تلاوت قرآن و به پا داشتن نماز و پایداری در روزه و عبادت بر شما پیشی خواهند گرفت ، اما آن اذکار و عبادات فقط از زبانشان بر می خیزد و در دلشان هیچ تاءثیری نخواهد داشت و در نتیجه همان گونه که تیر از کمان جدا می شود، آنها نیز از دین جدا خواهند شد (244)

روزی پس از یکی از جنگها، پیامبر صلی الله علیه و آله غنایم را تقسیم می کرد این مرد بی خرد که در جمع مسلمانان حضور داشت ، گفت : ای محمد، به عدالت رفتار کن و سه بار سخن خود را تکرار کرد و در مرتبه سوم پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : اگر من به عدل رفتار نکنم ، چه کسی به آن رفتار خواهد کرد ؟ ! یاران پیامبر صلی الله علیه و آله که از این جریان برآشفتند، خواستند او را به قتل برسانند، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را از این کار نهی کرد، اما ضمنا به آنها خبر داد که به پیروی از این شخص در آینده مردمی پیدا می شوند که از حقیقت دوری می کنند؛ قرآن را می خوانند ولی به آن عمل نمی کنند (245) همچنین درباره همین گروه فرمود : سیکون فی اءمتی فرقة یحسنون القول و یسیئون الفعل ، یدعون الی کتاب الله و لیسوا منه فی شی ء ؛ (246) زمانی فرا رسد که در بین امتم گرونی بیایند که خوب سخن می گویند، اما کردارشان بسیار زشت است ؛ دیگران را به کتاب خدا فرا می خوانند، اما خود هیچ آگاهی از آن ندارند .

در تفسیر آیه شریفه یوم تبیض وجوه و تسود وجوه فاءما الذین اسودت وجوههم . . (247)؛ روزی فرا رسد که چهره هایی سفید و چهره هایی سیاه گردد . ؛ حضرت این آیه را بر خوارج تطبیق فرموده ، می فرماید : منظور خوارج است ، که چهره های آنها روز قیامت سیاه می گردد (248) و بنا بر نقل عبدالله بن ابی اوفی ، پیامبر درباره آنها می فرمود : خوارج سگهای اهل جهنم اند (249)

پیشگویی امیر مؤ منان علیه السلام درباره خوارج

علی علیه السلام نیز پیش از درگیری و جنگ با خوارج و شکست دادن آنها، چند رویداد را پیشگویی می کنند؛

- حضرت به یاران خود وعده پیروزی بر خوارج می دهد و می فرماید : سوگند به خدا در این پیکار، ده تن از آنها زنده نخواهند ماند ، (250) و از شما یاران من ، ده تن کشته نخواهید شد - هنگامی که سپاه امیر مؤ منان برای تعقیب خوارج ، کوفه را ترک کردند، یکی از سپاهیان حضرت گفت که خوارج از پل رودخانه عبور کرده اند و به سوی ما شتابان می آیند .

(251)

حضرت فرمود : به چشم خود دیدی که از نهر عبور کردند ؟ سپس سه مرتبه او را سوگند داد که تو دیدی آنها عبور کرده اند، و او نیز در هر مرتبه سوگند یاد می کرد که آری ، عبور کردند .

امیر مؤ منان : و الله ما عبروا و لن یعبروه و ان مصارعهم لدون النطقة ؛ (252) به خدا سوگند که عبور نکرده و نخواهند کرد؛ زیرا محل کشته شدنشان در آن سوی نهر است .

ناگفته نماند که روشن نیست به چه جهت برخی از اعزامیهای حضرت چنین گزارش غلطی دادند؛ آیا خوارج به تعقیب آنان پرداخته اند و او چنین پنداشته که از پل عبور کرده اند و یا به قد تضعیف روحیه سپاه امیر مؤ منان بوده و یا دلیل دیگری داشته که بر ما روشن نیست ؛ زیرا این گزارش غلط و بی پایه را نه فقط او گفت ، بلکه گروه دیگری شتابان به سوی حضرت آمده ، سخن او را تکرار کردند .

گویند یکی از سپاهیان جوان که در لشکر علی علیه السلام حضور داشت گفت به کنار علی می روم و اگر روشن شد که خوارج از پل عبور کرده بودند، همین نیزه ای را که در دست دارم ، در چشم علی فرو می برم ! آیا او ادعای علم غیب می کند ؟ ! و هنگامی که به نهر آب رسیدند، دیدند که خوارج در آن سوی نهرند آن جوان نزد علی علیه السلام آمد و عرضه داشت درباره تو شک کردم ولی پشیمان هستم ، مرا ببخش حضرت فرمود : ان الله هو الذی یغفر الذنوب فاستغفره . (253)

- در بالای یکی از بازوهای حرقوص بن زهیر، رهبر خوارج ، گوشت زائدی به شکل پستان قرار داشت که وقتی کشیده می شد، حالت کشیدگی به خود پیدا می کرد، و وقتی رها می شد به صورت اول باز می گشت از این جهت به او ذو الثدیه می گفتند (254)

حضرت پیش از شروع جنگ درباره او چنین فرمودند : امروز چهار هزار تن از خوارجیان ، از جمله ذو الثدیه کشته خواهند شد (255)

با پایان یافتن جنگ نهروان ، علی علیه السلام دستور داد تا در میان کشته شدگان جسد ذو الثدیه را پیدا کنند آنها پس از جست و جو گفتند : ما چنین فردی را نیافتیم .

حضرت فرمود : بار دیگر به دقت جست و جو کنید طولی نکشید که گفتند جسدش را یافتیم (256)

امیر مؤ منان تکبیر گفت و سر به سجده گذارد و تمام لشکر نیز چنین کردند (257) آنگاه فرمود : به خدا قسم تاکنون دروغ نگفته ام بدانید که شما بدترین افراد را کشته اید (258)

نمونه هایی از کج اندیشیهای خوارج

- مورخان نوشته اند : هنگامی که خوارج به نهروان می رفتند، به یک مسلمان و یک نصرانی برخورد کردند آنان مرد مسلمان را کشتند و درباره نصرانی یکدیگر را سفارش کردند که وصیت پیامبرتان را درباره او عمل کنید (259)

- در بین راه یکی از خوارج یک دانه رطب را که از درخت افتاده بود، در دهان خود گذاشت برخی از خوارجیان او را دیدند بر او فریاد زدند که از خوردن آن پرهیز کند او نیز رطب را از دهان خود بیرون انداخت (260)

- آنان به شخصی که در بین راه یک خوک را کشته بود، نسبت فساد در روی زمین دادند (261)

- تمام کسانی که گناهان کبیره انجام می دهند، از نظر خوارج کافر هستند (262)

- پس از کشته شدن عبدالله بن خباب و همسرش به دست خوارجیان ، یک باغبان مسیحی که شاهد این جنایت هولناک بود، از ترس جان خود، خرمای درخت خود را به آنها تعارف کرد و بخشید؛ اما آنها گفتند : ما هرگز بدون پرداخت قیمت آن ، دست به نخل شما نمی زنیم آن باغبان که سخت شگفت زده شده بود، بی اختیار فریاد زد : شگفتا شما دستتان را تا مرفق به خون بی گناهی چون عبدالله آلوده می سازید، ولی از خوردن خرمایی بدون پرداخت قیمت آن خودداری می کنید (263)

علل شورش خارجیان

این گروه چند هزار نفری به علل و دلایلی از سپاه اسلام جدا شده و علیه رهبری ، موضع خصمانه ای گرفتند که در زیر به آنها می پردازیم :

1 نداشتن منطق پایدار

روحیه آشفته خوارجیان نشان دهنده این است که این گروه هرگز از منطق پایدار و استواری پیروی نمی کردند بدین جهت از تعادل فکری و اخلاقی بهره مند نبودند .

خوارج مردمی پست و فرومایه و بی فرهنگ بودند که بهترین تعبیر درباره آنان فرموده علی علیه السلام است که فرمود : همج رعاع چرا که آنان بدون آنکه هدف و مقصودی را دنبال کنند به دنبال هر جریانی به راه می افتادند .

خوارج به سبب نداشتن آگاهی ، از ابتدای امر به وسیله عده ای شیطان صفت ، مانند اشعث بن قیس که پایه گذار تمام فتنه ها بود، فریب خوردند و پس از بالا بردن قرآن بر سر نیزه ها از سوی معاویه ، آنان نه تنها از جنگ دست کشیدند، بلکه امیر مؤ منان را تحت فشار قرار دادند تا جنگ را تعطیل کند و در ماجرای حکمیت ، سران همین ها به پشتیبانی همین مردم بی منطق ، بر انتخاب ابو موسی اشعری پافشاری کردند، بدون آنکه کمترین توجهی به سوابق زشت ابو موسی هنگام جنگ جمل کرده باشند، و پس از آشکار شدن خیانت حکمین همین ها شعار : لا حکم الا الله را سر دادند، بدون آنکه به معنا و مفهوم این شعار توجه کنند .

2 درخواست توبه امیر مؤ منان

خوارج که به ظاهر پس از ماجرای حکمیت و روشن شدن خیانت آنها، از اقدامات خود پشیمان شده بودند، از حضرت می خواستند تا او هم توبه کند و از کاری که کرده اظهار ندامت و پشیمانی کند .

بدین جهت نمایندگان خوارج در پاسخ حضرت که به آنها فرموده بود چه چیز باعث شورش آنها شده است ، گفتند : به خاطر گناه و خطایی که در صفین مرتکب شده ای ، هم اکنون توبه کن و پس از آن آماده باش تا با هم به جنگ معاویه برویم .

امام در پاسخ فرمود : من شما را در میدان صفین از موضوع حکمیت نهی کردم و به انجام این کار حاضر نبودم ، اما شما پافشاری کردید و انجام آن را خواستار شدید و اکنون که به اشتباه خود پی بردید، آن را گناه می شمارید و خواستار توبه هستید ؟ ! (264)

3 بهانه جویی

سومین مسئله ای که این گروه کج اندیش را بر آن داشت تا به جنگ با امیر مؤ منان بپردازند همان بهانه جوییهایی بود که در پاسخ حضرت داشتند .

طبرسی می نویسد : امیر مؤ منان علیه السلام ابن عباس را نزد خارجیان فرستاد تا از آنها بپرسد برای چه ضد او دست به شورش زده اند ابن عباس در حضور ایشان نزد آنها رفت و گفت : برای چه ضد امیر مؤ منان شورش کردید ؟

گفتند : به چند جهت :

نخست آنکه هنگام نوشتن قرارداد، امیر المؤ منین را از جلوی نامش حذف کرد؛ پس اگر او امیر مؤ منان نیست ، ما مؤ منان هستیم و اجازه نمی دهیم تا امیر ما باشد؛

دوم آنکه او به حکمین گفت : خوب بنگرید پس اگر معاویه حقی در این داشت او را قرار دهید و اگر من اولی بودم مرا قرار دهید؛

پس اگر در این جهت درباره خودش شک کرده و نمی داند حق با اوست یا با معاویه ، این شک در ما بیشتر خواهد بود،

سوم آنکه علی علیه السلام حکمیت را به دیگری واگذار کرد، در حالی که خودش در نزد ما بهترین حکم از میان مردم بود؛

چهارم آنکه علی علیه السلام مردم را در دین خدا داور و حکم قرار داد، در جالی که او چنین حقی نداشت که چنین کاری کند؛

پنجم آنکه در جنگ بصره غنایم را برای ما تقسیم کرد، اما اجازه نداد زنان و کودکانشان را به اسارت بگیریم ؛

ششم آنکه او وصیی ای بود که وصیت را ضایع کرد و از بین برد .

ابن عباس به حضرت گفت : سخن آنها را شنیدی ؛ حال پاسخ آنها را بده که از من سزاوارتری .

امام فرمود : از آنها بپرس که آیا به حکم خدا و پیامبرش رضایت دارند ؟ گفتند : آری .

امام فرمود : من در زمان رسول خدا کاتب وحی و سایر جریانها و شروط و قرار دادها بودم و آن روزی که پیامبر با ابوسفیان و سهیل بن عمرو صلح کرد، از طرف او چنین نوشتم : بسم الله الرحمن الرحیم ، این پیمانی است که محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و ابوسفیان و سهیل بن عمرو بر آن به توافق رسیدند سهیل گفت : ما نه رحمان و رحیم را می شناسیم و نه پیامبری تو را قبول داریم اما اگر نام خود را پیش از نام ما قرار دهی از طرف ما مانعی ندارد و انی کار برای تو شرفی است : گر چه سن ما از تو بیشتر است و پدرم از پدرت بزرگتر بود اینجا بود که پیامبر به من دستور داد که به جای بسم الله الرحمن الرحیم ، باسمک اللهم بنویسم و جمله رسول الله را هم پاک کنم ؛ پس من چنین کردم پیامبر در همان جا به من خبر داد که در آینده چنین کاری به تو پیشنهاد می شود و تو از روی اکراه چنین کاری خواهی کرد و من نیز در قرار داد با معاویه وقتی که نوشتم : این چیزی است که امیر مؤ منان و معاویه بر آن پیمان بستند، آنان گفتند : اگر ما اقرار کرده باشیم که تو امیر مؤ منان هستی ، پس در حق تو ظلم ستم کرده ایم که با تو جنگ کردیم ما این را قبول نداریم و باید این کلمه را حذف کنی و به جایش فقط نام خودت را بنویسی ، و من این کلمه را حذف کردم ؛ همان گونه که پیامبر دستور داد تا رسول الله را حذف کنم پس اگر این مسئله را از پیامبر قول ندارید که منکر خواهید بود گفتند راست گفتی ؟

فرمود : اما گفته شما که داوری و حکمیت را به غیر از خودم واگذار کردم ، در حالی که من در نزد شما بهترین حکم بودم پس این رسول خداست که در روز بنی قریظه حکمیت را به سعد بن معاذ واگذار کرد، در حالی که خودش بهترین حکم بود و خداوند در قرآن مجید فرموده : لقد کان لکم فی رسول الله اءسوة حسنة (265)؛ پس من به رسول خدا تاءسی نموده و از او پیروی کردم .

آنان گفتند : در اینجا هم حق با تو بود و راست گفتی .

حضرت فرمود : اما گفته شما که من مردان را در دین خدا حکم قرار دادم ! باید بگویم که من هرگز مردان را حکم قرار ندادم ، بلکه کلام خدا را حکم قرار دادم و اگر تاکنون ندانسته اید پس بدانید که این خداوند است که مردان را در پرنده ای حکم قرار داد و فرمود : و من قتله منکم متعمدا فجزاء مثل ما قتل من النعم یحکم به ذوا عدل منکم (266) و خون مسلمانان عظیم تر از خون یک پرنده است .

گفتند : این را هم از تو می پذیریم .

حضرت فرمود : و اما گفته شما که من در پایان جنگ جمل غنایم و اسلحه جنگی را برای شما قسمت کردم ، ولی شما را از زنان آنها بازداشتم ، پس بدانید که من بر مردم بصره منت گذاردم ، همان گونه که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر اهل مکه منت نهاد پس اگر با ما دشمنی کردند، ما آنها را به وسیله گناهانشان مؤ اخذه خواهیم کرد، اما دیگر به کوچک آنها در اثر گناه بزرگشان کاری نداریم ؛ و ثانیا به من بگویید که کدام یک از شما حاضر است که عایشه را به عنوان سهم جنگی به خانه خود ببرد ؟ !

در پاسخ گفتند : این را هم از تو قبول کردیم .

فرمود : و اما اینکه گفتید : من جانشینی بودم که وصیت و جانشینی را ضایع کرده و از بین برده ام ، باید گفت این شمایید که کفر ورزیدید و بر من پیشی گرفته و امر را از من جدا ساختید بدانید که بر اوصیا روا نیست که برای خودشان دعوت کنند و این انبیا هستند که خداوند آنها را بر می انگیزد و آنان مردم را به سوی خودشان دعوت می کنند و اما وصی و جانشین او، از دعوت کردن مردم به سوی خود بی نیاز است ؛ زیرا این پیامبر است که به وسیله نص و تعیین ، مردم را به سوی او راهنمایی می کند و خدای متعال است که می فرماید : و لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا (267)

پس اگر مردم حج خانه خدا را ترک گفتند، این خانه خدا نیست که با نیامدن مردم به سوی او، کفر بورزد، بلکه این مردم هستند که با نیامدنشان کفر می ورزند؛ زیرا این خداوند است که خانه خود را برای مردم نشانه قرار داده است و من نیز چنین هستم ؛ چرا که پیامبر مرا به عنوان نشانه در بین امت قرار داده است ؛ چون پیامبر فرمود : یا علی انت منی بمنزلة هارون من موسی و انت منی بمنزلة الکعبة توتی و لا تاتی ؛ تو در نزد من همانند هارون در نزد موسی هستی و تو در نزد من همانند کعبه ای که مردم نزد آن باید بروند و او نزد کسی نمی رود در پاسخ گفتند : این را هم از تو می پذیریم .

اینجا بود که بسیاری از آنها از عقیده خود باز گشتند و چهار هزار نفر - بر لجاجت خود - باقی ماندند (268)

جدایی خوارج از سپاه علی

هنگامی که علی علیه السلام از صفین به کوفه برگشت ، خوارج راه خود را جدا کردند و به سوی صحرای کوفه که حروراء نامیده می شد رفتند و در حالی که شعار می دادند : لا حکم الا لله و لو کره المشرکون ، اءلا ان معاویة و علیا اءشرکا فی حکم الله ، در آنجا اردو زدند (269) خوارج که ابتدا دوازده هزار تن از اهل کوفه و بصره و دیگر شهرها بودند، (270) اشعث بن قیس را به عنوان فرمانده جنگ و عبدالله بن الکواه را به عنوان امام جماعت لشکر برگزیدند (271)

امیر مؤ منان علیه السلام نخست ابن عباس را به سوی آنها فرستاد و پس از گفت و گوی به سوی علی بازگشت حضرت فرمود : تا زمانی که خونی نریخته و یا مالی را غارت نکرده باشند، کاری با آنها نداشته باشید .

خوارج با اینکه در بیرون کوفه بودند، اما پیوسته بین کوفه و حروراء در حال رفت و آمد بودند و گاه به مسجد می آمدند و با طرح شعار لا حکم الا لله ، موجب آزاری مردم و تحریک آنها می شدند .

ادامه این وضع آن قدر خسته کننده و ملال آور بود که مردم به حضرت عرض کردند : آیا از برخوردهای توهین آمیز آنها خسته و ملول نشده ای ، چرا در نابودی آنان اقدام نمی کنی ؟ (272)

امیر مؤ منان علیه السلام برای خاموش کردن آتش فتنه خوارج خود بیرون رفت و با آنان به گفت و گو پرداخت و پس از بیان مواضع و روشن کردن برخی ابهامات ، گروه زیادی از آنها فریاد برآوردند التوبة ، التوبة . (273)

حضرت برای اینکه حساب این عده از بقیه خوارج جدا شود، فرمود : از آنها جدا شوید و آنگاه پرچم امان را به دست ابو ایوب انصاری سپرد و فرمود : هر یک از بین اینان بیرون رود و زیر پرچم ابو ایوب قرار گیرد ایمن خواهد بود؛ از این روی تعداد هشت هزار تن از صف خارجیان جدا گشته و چهار هزار تن بر لجاجت و گمراهی خود باقی ماندند (274)

پس از جدا شدن هشت هزار نفر از سپاه خوارج بقیه آنها به سر کردگی ذو الثدیة و عبدالله بن وهب راسبی و برخی دیگر از منحرفان ، صحرای حروراء را به مقصد نهروان (275) ترک گفتند .

شرارتها و وحشی گریهای خوارج

از جمله شرارت هایی که از خارجیان پیش از جنگ صادر شد، این بود که عبدالله بن خباب را به طور دلخراشی به شهادت رساندند (276)

مورخان نوشته اند : عبدالله در سفری که ظاهرا به سوی کوفه داشت ، خود و خانواده اش در دام خوارج جنایت پیشه گرفتار شد عبدالله که همراه همسرش در حالی که بر مرکب سوار و قرآنی را روی سینه اش آویخته بود، به راه خود ادامه می داد که با گروه خوارج مواجه شد آنها فریاد زدند : عبدالله ، این کتابی که بر روی سینه ات است ، دستور قتل تو را صادر کرده است خوارج به او گفتند : که پدر تو مرد دانشمند و محدثی بود آیا از سخنان پدرت چیزی به یاد داری ؟ عبدالله گفت : آری ، پدرم همیشه می گفت که از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود : دیری نمی پاید که پس از من امواج فتنه جهان اسلام را فرا می گیرد در آن هنگام قلب بعضی انسان ها از درک حقایق باز می ایستد و می میرد همان گونه که تن انسان می میرد و از کار باز می ماند در آن هنگام بعضی از افراد شبانگاه مؤ من و با خدایند ولی هنگام صبح ، کافر و دور از خدا می گردند مواظب و آگاه باشید که مبادا در جبهه باطل قرار گرفته و برای تقویت باطل دست به خونریزی بزنید .

خوارج باز پرسی خود را از عبدالله آغاز کردند پرسیدند : نظر تو درباره قضایای حکمیت که علی علیه السلام به آن راضی شد، چیست ؟

عبدالله گفت : ان علیا اءعلم بالله و اءشد توقیا علی دینه و اءنفذ بصیرة ؛ علی به خدا و فرمان هایش داناتر و در دینش پارساتر و از نظر وقایع و پیشامدهای اجتماعی ، بیدارتر و آگاه تر است .

خوارج گفتند : انک لست تتبع الهدی انما تتبع الرجال علی اءسمائهم ؛ تو از هدایت واقعی برخوردار نیستی ؛ بلکه از عناوین افراد پیروی می کنی و بلافاصله در دادگاه صحرایی خوارج محکوم به اعدام شد؛ اعدامی دردناک و جانسوز او را با وضع دلخراشی دست و پا بسته ، همراه شکنجه و آزار کنار جوی آب برده و همانند گوسفند سرش را بریدند و سپس همسر باردارش را کشتند و شکم او را پاره کرده و فرزند بی گناهش را بیرون آوردند و سر بریدند (277)

جنگ نهروان

قتل و شرارت و ناامنی که این افراد شرور در قلمرو حکومت اسلامی ایجاد کرده بودند، امیر مؤ منان را سخت نگران کرد و با بسیج نیروها به سوی آنها حرکت کرد و زمانی که به ارودی آنان رسید نخست فرمود : قاتل عبدالله بن خباب را به ما تحویل دهید .

خوارج در پاسخ گفتند : همه ما او را کشته ایم .

امام برای آنکه بداند تمام خوارج به کشته شدن عبدالله راضی بوده اند یا نه ، فرمود : گروه گروه شوید تا سخن شما را بشنوم آنان گروه گروه شده و می آمدند و اعتراف می کردند و رضایت خود را به کشته شدن فرزند خباب اعلام می کردند و می گفتند : و تو را نیز همانند عبدالله خواهیم کشت .

اینجا بود که حضرت فرمود : سوگند به خدا، اگر تمام مردم روی زمین اقرار کنند که در ریختن خون عبدالله شریک بوده ایم و من توانایی انتقام داشته باشم ، همه آنها را خواهم کشت . (278)

امام بار دیگر اتمام حجت کرد و پیش از درگیری و جنگ به لشکر خود اعلام فرمود : چه کسی این قرآن را بر دست گرفته و نزد آنها می رود و آنها را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کند ضمنا بداند که کشته خواهد شد و به بهشت خواهد رفت کسی پاسخ حضرت را نداد، مگر جوانی از طایفه بنی عامر بن صعصعه .

وقتی نگاه امام به او و کم بودن سن و سالش افتاد فرمود به جای خود باز گرد بار دیگر سخن خود را تکرار فرمود که همان جوان اظهار آمادگی کرد حضرت فرمود : قرآن را به دست بگیر و نزد آنها روانه شو، اما بدان که کشته خواهی شد .

هنگامی که آن جوان به سوی خارجیان جنایت پیشه رفت ، همین که خواست پیام علیه السلام را برساند، با تیرهای خود صورت آن جوان را سوراخ سوراخ کردند (279)

امیر مؤ منان پس از یاءس و ناامیدی از هدایت آنان ، دست و سر خود را به سوی آسمان بالا برد و سه مرتبه فرمود : خدایا تو شاهد باش ، از تو کمک می خواهم و به تو شکایت می کنم و آنگاه به یاران خود فرمود آماده جنگ شوید که به اذن خدا پیروز خواهید شد سپس آیه آخر سوره آل عمران را بر آنها تلاوت فرمود و دستور حمله را صادر فرمود (280) و گفت : بر آنها حمله کنید و من نخستین کسی هستم که بر آنان حمله می کنم و با شمشیر ذوالفقار خود سه بار به آنان حمله کرد و در هر مرتبه آن قدر از خارجیان می کشت که شمشیر خم می شد سپس بر می گشت و به سر زانوی خود می گذاشت و آن را به حالت اول خود باز می گرداند و بار دیگر حمله خود را آغاز می کرد تا اینکه همه آنها را به خاک هلاکت نشاند جنگ که پایان یافت ، امیر مؤ منان نگاهش به سوی پیکرهای بی جان خوارج افتاد و با چند جمله ریشه بدبختی و سیاه روزی آنان را برای آیندگان چنین بیان کرد :

(281)

بؤ سا لکم لقد ضرکم ، فقیل له : من غرهم یا امیر المؤ منین ؟ فقال : الشیطان المضل و الانفس الامارة بالسوء غرتهم بالامانی و فسحت لهم بالمعاصی و وعدتهم الاظهار فاقتحمت بهم النار ؛ (282) رنج و سختی بر شما باد، راستی کسی که شما را فریب داد، ضرر غیر قابل جبرانی بر شما وارد ساخت .

شخصی از آن حضرت پرسید : چه کسی آنها را فریب داد ؟

امام فرمود : شیطان گمراه کننده و نفس هایی که انسان را به بدی وا می دارد شیطان و نفس اماره به وسیله آرزوهای نادرست و حساب نشده آنها را فریفت و راه های گناه و معصیت را به روی آنها گشود و به آنان وعده پیروزی داد و سرانجام به آتش سوزان دوزخشان درافکند .