• شروع
  • قبلی
  • 11 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 4497 / دانلود: 1982
اندازه اندازه اندازه
در سایه آفتاب

در سایه آفتاب

نویسنده:
فارسی

جلوه ششم جاذبه و دافعه

نباید در این اصل، تردید به خود راه داد که جاذبه و دافعه دو رکن اساسی و مورد نیاز برای زندگی است. اصولی که ریشه در باورها و عقاید و سلوک انسانها دارد. به عبارتی افراد برای زندگی مناسب و تکامل و مادی و معنوی خویش مجبورند با عده ای دوستی و پیوند بر قرار کنند و از زیان و ضرر و نیرنگ گروهی دیگر در امان باشند. با این وجود افراد در جاذبه و دافعه متفاتند. گروهی بی تاثیر در اجتماع، به هیچ کدام اعتقاد ندارند، گروهی فقط به جذب می اندیشتند و بدی ها را نمی بینند و ناخواسته یا خواسته نفاق را ترویج می دهند. عده ای دیگر نیز هنرشان دفع است و دشمن سازی می کنند و جاذبه آنها بسیار ضعیف است. مردمی دیگر، هم جاذبه دارند و هم دافعه. اینها گروهی هستند که اگر این دو نیروی عظیم را بر مدار حق و حقیقت جویی و خدامحوری استوار سازند کامل ترین افراد بشرند.

علی (علیه السلام) به عنوان شخصیتی کامل و برجسته که تمامی کمالات انسانی را در خویش جمع کرده است و آیت بزرگ حق و مظهر صفات ربوبی است، جاذبه و دافعه ای درخشنده و نیرومند دارد. او دلهایی را شیفته و مجذوب خویش ساته است و انسانهای فداکار و با وفایی را پرورش داده است که تاریخ بشری هرگز نموهه های آن را به یاد ندارد. چنان که این وجود ارزشمند به خاطر پایداری و استقامت و عدالت محوری و نیز زهد و حکمت و عرفان سرشار، دشمنان سرسخت و کینه توزی داشته است. نااهلانی که نور ولایت و عدل گستری علی (علیه السلام)، روح نفاق و خیانت و تزویر آنان را برملا ساخته است و تحمل امواج توفنده و کفر شکن علی (ع) را نداشتند.

شهید مطهری می گوید:

علی از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نیرمند است. شاید در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعه ای به نیرومندی جاذبه و داقعه علی پیدا نکنیم...

در میان اصحاب پیغمبر هیچ کس مانند علی دوستانی فداکر نداشت، همچنان که هیچ کس مانند او دشمنانی جسور و خطرناک نداشت...

(دوستان) جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می شمارند و در دوستی او همه چیز را فراموش کرده اند، از مرگ علی سالیان بلکه قرونی گذشت، اما این جاذبه همچنان پرتو می افکند و چشمها را به سوی خویش خیره می سازد... تاریخ افراد سر از پا نشناخته زیادی را می شناسند که بی اختیار جان خود را در راه مهر علی فدا کرده اند...

علی به همین شدت دشمنان سر سخت دارد، دشمنانی که از نام او به خود می پیچند... با او میانه خوبی ندارند و از وجود او رنج می برند...) (37)

برجستگی و ارزش شخصیت پر جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) تنها در عمل و سلوک آن حضرت خلاصه نمی شود، بلکه کارگزارن خویش را به این شیوه زندگی سفارش و راهنمایی می کند.

َّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَی إِقَامَةِ الدینِ وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الاَْثِیمِ وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الْمَخُوفِ فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَی مَا أَهَمَّکَ وَ اخْلِطِ الشدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللینِ وَ ارْفُقْ مَا کَانَ الرفْقُ أَرْفَقَ

وَ اعْتَزِمْ بِالشدَّةِ حِینَ لاَ تُغْنِی عَنْکَ إِلا الشدَّةُ وَ اخْفِضْ لِلرَّعِیَّةِ جَنَاحَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَکَ وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَةِ وَ الاِْشَارَةِ

وَ التَّحِیَّةِ حَتَّی لاَ یَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِی حَیْفِکَ وَ لاَ یَیْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِکَ (38)

(پس از یاد خدا و درود! همانا تو از کسانی هستی که دریاری دین از آنها کمک می گیرم و سرکشی و غرور گناهکاران را در هم می کوبم و مرزهای کشور اسلامی را که در تهدید دشمن قرار دارند حفظ می کنم. پس در مشکلات از خدا یاری جوی، و درشتخویی را با اندک نرمی بیامیز.

در آنجا که مدارا کردن بهتر است، مدارا کن و در جایی که جز با درشتی کار انجام نگیرد، درشتی کن. پر و بالت را برابر رعیت بگستران، با مردم گشاده روی و فروتن باش و در نگاه او اشاره چشم، در سلام کردن و اشاره کردن با همسایگان یکسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نکنند و ناتوانان از عدالت تو مایوس نگردند).

علی (علیه السلام) چنان برای ویژگی ارزش قایل است که به مردم مصر در مورد مالک اشتر می نویسد:

اَشَدَّ عَلَی الْفُجّارِ مِنْ حَریقِ النّارِ.... وَ قَدْ اثَرْاتُکُمْ بِهِ علی نَفْسِی لِنَصیحَةِ لَکُمْ وَ شِدَّةِ شَکیمَتِهِ عَلی عَدوِّکُمْ (39)

(مالک) بر بدکاران از شعله های آتش تندتر است... من شما را بر خود برگزیدم که او را برای شما فرستادم زیرا او خیر خواه شما است و سر سخت در برابر دشمنانتان.

و در جای دیگر می فرماید:

إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِی کُنْتُ وَلَّیْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ کَانَ رَجُلاً لَنَا نَاصِحاً وَ عَلَی عَدُونَا شَدِیداً نَاقِماً (40)

همان مردی را فرماندار مصر قرار دادم که نسب به ما خیرخواه و بر دشمنان ما سخت گیر و در هم کوبنده است. (41)

اما آنچه در مورد جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) گفتنی است و مطابق مصادیق تاریخی، شهید مطهری نیز بر آن تاءکید دارد، اینکه هرگاه علی (علیه السلام) در مقابل اشتباه و تخلف و فرصت طلبی یاران و دوستانش عکس العمل نشان داد، عشق و محبت و شیفتگی یارانش رو به کاستی نرفت، چون نیک می دانستند که علی تجسم حقیقت است و انگیزه ای جز اجرای حدود الهی ندارد.

امام خود می فرماید:

لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَی أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی

وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضَی عَلَی لِسَانِ النَّبِی الاُْمی ص أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ لاَ یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ (42)

(اگر با شمشیرم بر بینی مؤ منی بزنم که دشمن من شود، با من دشمنی نخواهد کرد و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد و این بدان جهت است که قضای الهی جاری شد و بر زبان پیامبر اُمی (صلی الله علیه وآله) گذشت که فرمود:

(ای علی! مومن تو را دشمن نگیرد و منافق تو را دوست نخواهد داشت.)

با داستانی زیبا، بیشتر می توان به عمق معنی سخن پیامبر پی برد.

(...مردی است از دوستان امیرالمومنین، با فضیلت و با ایمان، متاءسفانه از وی لغزشی سر زد؛ می بایست حد بر روی جاری می گشت. امیرالمؤ منین پنجه راستش را برید. آن را به دست چپ گرفت. قطرات خون می چکید و (مرد پنجه بریده) می رفت. (ابن الکواء) - خارجی آشوبگر - خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی استفاده کند. با قیافه ای ترحم آمیز جلو رفت و گفت دستت را چه کسی بریده؟ گفت:

(پنجه ام را برید سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذیحق ترین مردم نسبت به مؤ منان، علی بن ابی طالب، امام هدایت... پیشتار بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از جهالت پیشگان، بخشنده زکات... رهبر راه رشد و کمال. گوینده گفتار راستین و صواب، شجاع مکی و بزرگوار با وفا.)

ابن الکواء گفت: وای بر تو! دستت را می برد و این چنین ثنایش می گویی؟

گفت: چرا ثنایش نگویم و حال آنکه دوستی اش با گوشت و خونم در آمیخته است؟ به خدا سوگند که نبرید دستم را جز به حقی که خداوند قرار داده است.) (43)

و چه نیکو و قابل ستایش است، عمل و کردار کارگزاران و فرماندهان و مسؤ ولیتی که رفتار علوی و شیوه زندگی آن منبع فیاض را پیشه خود ساخته اند و جز عشق به علی و آموزه های عظیم او اندیشه ای در سر ندارند.

جلوه هفتم رسیدگی به وضع محرومان

ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذِینَ لاَ حِیلَةَ لَهُمْ

مِنَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَی وَ الزَّمْنَی

فَإِنَّ فِی هَذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً

وَ احْفَظِ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَکَ مِنْ حَقهِ فِیهِمْ

وَ اجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَیْتِ مَالِکِ وَ قِسْماً مِنْ غَلا تِ صَوَافِی الاِْسْلاَمِ

فِی کُل بَلَدٍ فَإِنَّ لِلاَْقْصَی مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِی لِلاَْدْنَی وَ کُلُّ قَدِ اسْتُرْعِیتَ حَقَّهُ (44)

(خدا را! خدا را! در خصوص طبقات پایین و محروم جامعه که هیچ چاره ای ندارند. (که ایشان عبارتند از) زمین گیران، نیازمندان، گرفتاران و دردمندان. همانا در این طبقه محروم گروهی خویشتن داری کرده و گروهی به گدایی دست نیاز بر می دارند. پس برای خدا پاسدار حق باش که خداوند برای این طبقه معین فرموده است. بخشی از بیت المال و بخشی و از غله های زمین غنیمتی اسلام را در هر شهری به طبقات پایین اختصاص ده. زیرا برای دورترین مسلمانان همانند نزدیک ترین آنان سهمی مساوی وجود دارد و تو مسؤ ول رعایت آن می باشی.)

باز هم نغمه ای دلپذیر از رادمردی که همیشه رفیق راه و تسلی بخش دل دردمندان و یتیمان و درماندگان بود.

نمی توان از رفتار علوی سخن گفت و از همت والا و اندیشه بلند علی (ع) در یاری رساندن به محرومان و مستمندان به سادگی عبور کرد. تاریخ صدر اسلام سرشار است از حکایت های زیبایی که رفع نیازهای مردم و کمک به یتیمان و درماندگان محور آن بوده است. حکایاتی که قهرمان آن کسی نیست جز روح بلندی که عظمت اداره حکومت اسلامی و مسؤ ولیت سرپرستی مسلمین، نیز او را از رسیدگی به وضع طبقات پایین جامعه باز نداشته است.

آن (آمد دردمندان) ضمن به تصویر کشیدن چهره این گروه نیازمند، از کارگزار خویش می خواهد آنان را گرامی بدارد، اندوه و نگرانی را از چهره آنان بزداید و به کوچک ترین آنها - به لحاظ توانمندی و تموّل - بیشترین توجه را داشته باشد:

وَ لاَ یَشْغَلَنَّکَ عَنْهُمْ بَطَرٌ فَإِنَّکَ لاَ تُعْذَرُ بِتَضْیِیعِکَ التَّافِهَ لاِِحْکَامِکَ الْکَثِیرَ الْمُهِمَّ

فَلاَ تُشْخِصْ هَمَّکَ عَنْهُمْ وَ لاَ تُصَعرْ خَدَّکَ لَهُمْ وَ تَفَقَّدْ أُمُورَ مَنْ لاَ یَصِلُ إِلَیْکَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُیُونُ وَ تَحْقِرُهُ الرجَالُ (45)

(مبادا سرمستی حکومت تو را از رسیدگی به آنان باز دارد که هرگز انجام کارهای فراوان و مهم، عذری برای ترک مسؤ ولیتهای کوچک تر نخواهد بود. همواره در فر مشکلات آنان باش و از آنان روی بر مگردان؛ به ویژه امور کسانی را از آنان بیشتر رسیدگی کن که از کوچکی به چشم نمی آیند و دیگران آنان را کوچک می شمارند و کمتر به تو دسترسی دارند.)

او که درد آشناست و سخنش ملهم از قرآن، در ادامه می خواهد که فرستاده او از محرومین دلجویی کند، در مجالس با آنها بنشیند و برای رفع نیازهایشان ماءمور تحقیق برگزیند، که دورترین و ضعیف ترین افراد هم از دید حکومت اسلامی پنهان نمانند:

فَفَرغْ لاُِولَئِکَ ثِقَتَکَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْیَةِ وَ التَّوَاضُعِ

فَلْیَرْفَعْ إِلَیْکَ أُمُورَهُمْ ثُمَّ اعْمَلْ فِیهِمْ بِالاِْعْذَارِ

إِلَی اللَّهِ یَوْمَ تَلْقَاهُ فَإِنَّ هَؤُلاَءِ مِنْ بَیْنِ الرَّعِیَّةِ

أَحَْجُ إِلَی الاِْنْصَافِ مِنْ غَیْرِهِمْ وَ کُلُّ فَأَعْذِرْ

إِلَی اللَّهِ فِی تَأْدِیَةِ حَقهِ إِلَیْهِ وَ تَعَهَّدْ

أَهْلَ الْیُتْمِ وَ ذَوِی الرقَّةِ فِی السن مِمَّنْ لاَ حِیلَةَ لَهُ

وَ لاَ یَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ وَ ذَلِکَ عَلَی الْوُلاَةِ ثَقِیلٌ وَ الْحَقُّ کُلُّهُ ثَقِیلٌ وَ قَدْ یُخَففُهُ اللَّهُ عَلَی أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ (46)

(برای این گروه، از افراد مورد اطمینان خود که خدا ترس و فروتن اند فردی را انتخاب کن تا پیرامونشان تحقیق و مسایل آنان را به تو گزارش کنند. سپس در رفع مشکلاتشان به گونه ای عمل کن که در پیشگاه خدا عذری داشته باشی، زیرا این گروه در میان رعیت پیشگاه بیشتر از دیگران به عدالت نیازمندند. حق آنان را به گونه ای بپرداز که در نزد خدا معذور باشی. از یتیمان خردسال و پیران سالخورده که راه چاره ای ندارند و دست نیاز بر نمی دارند، پیوسته دلجویی کن که مسؤ ولیتی سنگین بر دوش زمامداران است. اگر چه حق، تمامش سنگین است اما خدا آن را بر مردمی آسان می کند که آخرت می طلبند، نفس را با شکیبایی وا می دارند و به وعده های پروردگار اطمینان دارند.)

از علی انتظاری جز این نیست که همواره دغدغه یتیمان و خردسالان مردمان ضعیف را داشته باشد. کارگزار علی (علیه السلام) باید بداند در حکومتی که در راس آن مجسمه عدالت و نگهبان دین قرار دارد، هیچ کس نباید رنج و محنت و درد نداری و فقر و محرومیت را تحمل کند و نباید کسی به خاطر گمنامی از حق و حقوق خویش محروم گردد.

وَ لاَ تَضُمَّنَّ بَلاَءَ امْرِئٍ إِلَی غَیْرِهِ وَ لاَ تُقَصرَنَّ بِهِ دُونَ غَایَةِ بَلاَئِهِ وَ لاَ یَدْعُوَنَّکَ شَرَفُ امْرِئٍ إِلَی أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلاَئِهِ مَا کَانَ صَغِیراً (47)

(و هرگز تلاش و رنج کسی را به حساب دیگری نگذاشته و ارزش خدمت او را ناچیز مشمار تا شرافت و بزرگی کسی موجب نگردد که کار کوچکش را بزرگ شماری یا گمنامی کسی باعث شود که کار بزرگ او را ناچیز بدانی.)

سفارش او به (کمیل) برای شاد کردن دل مردم نیز سر مشقی است نیکو برای پیروان صدیقش:

یَا کُمَیْلُ مُرْ أَهْلَکَ أَنْ یَرُوحُوا فِی کَسْبِ الْمَکَارِمِ

وَ یُدْلِجُوا فِی حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ فَوَالَّذِی وَسِعَ سَمْعُهُ

الاَْصْوَاتَ مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلا

وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذَلِکَ السُّرُورِ لُطْفاً فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَی إِلَیْهَا کَالْمَاءِ فِی انْحِدَارِهِ حَتَّی یَطْرُدَهَا عَنْهُ کَمَا تُطْرَدُ غَرِیبَةُ الاِْبِلِ (48)

(ای کمیل! خانواده ایت را فرمان ده که روزها در تحصیل بزرگواری و شب ها در رفع نیاز خفتگان بکوشند. سوگند به خدایی که تمام صدها را می شنود، هر کس دلی را شاد کند، خدا از آن شادی لطفی برای او قرار دهد که به هنگام مصیبت چون آب زلالی بر او باریدن گرفته و تلخی مصیبت را بزداید؛ چنان که شتر غریبه را از چراگاه دور سازند.)