زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)

زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)0%

زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام) نویسنده:
محقق: هدایت گران راه نور
مترجم: محمد صادق شریعت
گروه: امام علی علیه السلام

زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)

نویسنده: آية الله سيد محمد تقى مدرسى
محقق: هدایت گران راه نور
مترجم: محمد صادق شریعت
گروه:

مشاهدات: 11123
دانلود: 2614

توضیحات:

زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 43 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11123 / دانلود: 2614
اندازه اندازه اندازه
زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)

زندگانی امیرالمؤمنان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

فضايل علي از زبان پيامبر

سلمة بن قيس از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله روايت كرده است كه فرمود: علي در آسمان هفتم است چونان خورشيد روز در زمين.

و در آسمان دنياست چونان ماه شب در زمين.

خداوند از فضل خود پاداشي به علي داده كه اگر آن را ميان زمينيان تقسيم كنند براي همه آنان كافي خواهد بود و چنان دركي به علي عنايت كرده كه اگر آن را ميان ساكنان زمين پخش كنند به همه آنها خواهد رسيد.

نرمي او به نرمي لوط و خوي او به خوي يحيي و زهد او به زهد ايوب و بخشندگي اش به بخشندگي ابراهيم و شادي اش به شادي سليمان بن داوود و نيرويش به نيروي داوود شباهت دارد.

او را نامي است كه بر هر پرده اي در بهشت نگاشته شده است، پروردگارم اين نويد را به من داده است و اين بشارت براي علي در نزد من است.

علي در نزد حق محمود و در نزد فرشتگان پاك است.

او از ياران خاص و خالص و نزديك و چراغ و بهشت و رفيق من است.

پروردگارم مرا به او مأنوس كرده است.

پس از پروردگارم در خواسته ام كه او را پيش از من نميراند و نيز از حضرتش در خواستم كه او را شهيد بميراند.

به بهشت قدم نهادم و ديدم كه شمار حوريان علي بيشتر از برگ درخت و قصرهايي كه براي او بنا شده چون شمار افراد بشر است.

علي از من و من از اويم.

هر كه ولايت علي را پذيرفت، ولايت مراپذيرفته است.

عشق به علي نعمت و پيروي از او فضليت است.

فرشتگان به او نزديك وجنهاي نيكوكار گرد او را فرا گرفته اند.

پس از من كسي گرامي تر از او درعزّت وافتخار و آيين بر زمين گام نمي نهد.

او خشن و بي بند و بار و لجوج نبود.

زمين او را حمل كرد و گرامي اش داشت.

پس از من از شكم هيچ زني،كسي به بزرگي او زاده نشد.

در منزلي فرود نيامد مگر آنكه خجسته وفرخنده بود.

خداوند حكمت را بروي فرو فرستاد و جامه فهم بر او پوشانيد.

فرشتگان با وي همنشين بودند كه او نمي ديدشان و اگر قرار بود پس از من به كسي وحي شود به علي وحي مي شد.

خداوند مجالس را به علي مي آراست و لشكرها را بدو گرامي مي داشت.

شهرها را بدو رونق مي بخشيدوسپاهيان را به واسطه او عزّت ارزاني مي داشت.

مَثَل او همچون خانه خداست كه زيارت مي شود امّا زيارت نمي كند و مَثَل او مانند ماه است كه چون تابش گيرد، سياهي را به نور خويش روشن مي كند و مَثَل او چونان خورشيد است كه چون بتابد دنيا را پر فروغ گرداند.

خداوند او را درقرآنش توصيف كرده و به آياتش ستوده است.

در قرآن آثار منزلتهايش بيان شده است.

پس او به گاه زنده بودن بزرگوار وبه گاه مرگ شهيد است.(۱۰۸) ابوذر غفاري گويد: روزي از روزها در برابر رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله ، نشسته بوديم.

آن حضرت براي سپاس از خدا به نماز برخاست و ركوع و سجود به جاي آورد.

آنگاه گفت: اي جندب! هر كه خواهد به علم آدم و فهم نوح و دوستي ابراهيم ومناجات موسي و عبادت عيسي و صبر و ابتلاي ايوب بنگرد بايد به اين كس كه مي آيد نظر كند.

او چون مهر و ماه روان و اختر درخشان است.

دلاورترين مردم است و بخشنده ترين آنان.

پس نفرين خدا و فرشتگان وتمام مردم بر دشمن او باد.

ابوذر گويد: مردم پس از شنيدن سخنان رسول خدا به كسي كه مي آمد روي كردند تا بينند چه كسي است؟ ناگهان ديدند كه او علي بن ابي طالب است.(۱۰۹) در كتاب خطيب خوارزمي و نيز در كتاب ابو عبداللَّه نطنزي آمده است كه ابوعبيد دوست سليمان بن عبدالملك گفت: به عمر بن عبدالعزيز خبردادند كه گروهي، علي بن ابي طالب را ناسزا گفته اند.

عمر بن عبدالعزيز برفراز منبر رفت و گفت: غزال بن مالك غفاري از ام سلمه برايم نقل كردكه گفت: روزي پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله نزد من بود كه جبرئيل به حضور او آمدوپيامبر را صدا كرد.

آن حضرت لبخندي زد.

چون جبرئيل از نزدش رفت پرسيدم: چرا خنديدي؟ فرمود: جبرئيل به من خبر داد به علي كه مشغول چرانيدن شترانش بوده برخورد كرده است.

امّا علي خفته بود و قسمتي از بدنش پيدا بود.

جبرئيل گفت: من نيز دو جامه اش را بروي افكندم.

اينك من خنكي ايمان او را كه تا قلبم رسيده، احساس مي كنم.

در روايت اصبغ آمده است كه امام به تنهايي از مدينه بيرون رفت.

هفت روز سپري شد و علي باز نيامد.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را ديدند كه مي گريست و مي فرمود: خدايا علي نور چشمم، قوّت زانويم و پسر عمويم و زداينده اندوه ازسيماي مرا به سويم باز گردان.

آنگاه براي هر كسي كه خبر علي را به اوبرساند، بهشت را تضمين كرد.

مردم بر مركبهاي خود سوار شدند و در پي امام روانه شدند.

سرانجام فضل بن عبّاس، او را يافت و مژده آمدنش را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله رساند.

پيامبر به استقبال علي شتافت.

چپ و راست و سر و بدن آن حضرت راوارسي كرد.

من عرض كردم: علي را چنان وارسي مي كني كه گويي به جنگ رفته است؟ پس پيامبر گفت جبرئيل به من خبر داد كه گروهي ازمشركان شام آهنگ تو را كرده بودند پس علي را به تنهايي به سوي ايشان روانه كن.

پس جبرئيل به هزار فرشته و ميكائيل نيز با هزار فرشته با علي خارج شدند و ملك الموت را ديدم كه در پشت علي جنگ مي كرد.

در اربعين خطيب و شرح ابن فياض و اخبار ابورافع در ضمن روايتي طولاني از حذيفه يماني نقل شده است كه: اميرمؤمنان بر رسول خدا كه بيمار بود، وارد شد.

سر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله دردامان مردي خوش اخلاق بود و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هم به خواب فرو رفته بود.

آن مرد گفت: به پسر عمويت نزديك شو كه تو سزاوارتر از مني.

پس علي سر پيامبر را به دامان گرفت.

چون پيامبر بيدار شد سراغ آن مرد راگرفت، امام گفت: او چنين و چنان بود.

آنگاه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گفت: او جبرئيل بوده است.

با من سخن مي گفت تا دردم سبك شود.

در خبري ديگراست كه جبرئيل به پيامبر ديكته مي كرد پس آن حضرت برخاست و به علي دستور داد تا وحي را بنويسد.

محمّد بن عمرو به اسناد خود از جابر بن عبداللَّه نقل كرده است كه گفت: رسول خدا فرمود: هيچ قومي از مشركان مرا نافرماني نكردند مگر آنكه تيري الهي به سوي آنان انداختم پرسيدند: اي رسول خدا تير الهي چيست؟

فرمود: علي بن ابي طالب است او را در هيچ جنگي نفرستادم و براي هيچ مبارزه اي اعزام نكردم مگر آنكه جبرئيل را از جانب راستش وميكائيل را از طرف چپش و ملك الموت را پيشارويش و ابري سايه گستر رابر فراز سرش مي ديدم تا زماني كه خداوند بهترين ياري وپيروزي اش را نصيب او مي كرد.

روايات ديگري درباره مشاهده جبرئيل توسّط امام، به صورت دحيه كلبي هنگامي كه او را بدان نامها خوانده بود و نيز هنگامي كه سررسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را به دامان گرفته بود و جبرئيل به وي گفت: تو نسبت به رسول خدا از من سزاوارتري و همچنين زماني كه برپيامبر املاي وحي مي كرد و خواب پيامبر را فرو گرفت و وقتي كه شتري از يك اعرابي به بهاي يك صد درهم خريد و آن را به يك صد و شصت درهم به ديگري فروخت و نيز زماني كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را غسل داد و.. دركتابها نقل شده است.

همچنين احمد در فضايل، گوشه اي از اين روايتها راذكر كرده است.

جبرئيل در چند موقعيت عليعليه‌السلام را خدمت كرده است.

علي بن جعه از شعبه از قتادة از ابن جبير از ابن عبّاس درباره سخن خداوند تعالي كه فرموده است:( تَنَزَّلُ الْمَلاَئِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِن كُلِّ أَمْرٍ ) (۱۱۰).

در شب قدر فرشتگان و روح به اجازه پروردگارشان از هر امر سلامي فرود آيند.

روايت كرده اند كه گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله هفت رمضان روزه گرفته بود و علي بن ابي طالب نيز در اين كار با او همراه بود، در هر شب قدر، جبرئيل فرود مي آمد و از جانب پروردگارش بر علي سلام و درودمي فرستاد.

احمد قصري از امام حسن عسكري از پدرانش از حسين بن عليعليهم‌السلام نقل كرده است كه گفت: از جدّ خود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم كه مي فرمود: در شب اسراء در درون عرش فرشته اي را ديدم كه شمشيري از نور به دست داشت و با آن چنان بازي مي كرد كه علي بن ابي طالب با ذوالفقار بازي مي كرد و ملائكه چون به ديدار علي بن ابي طالب مشتاق مي شدند به سيماي اين فرشته مي نگريستند.

پس گفتم: پروردگارا! آيا اين برادرم و پسر عمويم علي بن ابي طالب است؟ خداوند پاسخ داد: اي محمّد اين فرشته اي است كه آن را بر هيأت علي آفريده ام.

او مرا در درون عرش عبادت مي كند و حسنات و تسبيح و تقديس او تا روز قيامت به حساب علي بن ابي طالب نگاشته خواهد شد.(۱۱۱) در كفاية الطالب از انس نقل شده است كه گفت: رسول خدا فرمود: در شب اسراء به فرشته اي برخوردم كه بر منبري از نور نشسته بودوفرشتگان ديگر به گرد او حلقه زده بودند.

پرسيدم: اي جبرئيل اين فرشته كيست؟ گفت: نزديكش شو و به او سلام كن.

پس به نزديك او درآمدم و بر وي سلام گفتم.

ناگهان ديدم كه او برادرم و پسر عمويم، علي بن ابي طالب است.

باز پرسيدم: اي جبرئيل آيا علي در رسيدن به آسمان چهارم از من پيشي گرفته است؟ پاسخ داد: نه لكن ملائكه از شدّت عشق خود به علي شكوه كردند وخدا هم اين فرشته را از نور شبيه علي بيافريد.

پس ملائكه در هر شب و روز جمعه او را هفتصد بار زيارت مي كنندوزبان به تسبيح و تقديس خداوند مي گشايند و ثواب آن را به دوستداران علي هديه مي كنند.(۱۱۲) در مناقب خوارزمي به نقل از عبداللَّه بن مسعود آمده است كه گفت: رسول خدا فرمود: اوّلين كس از آسمانيان كه علي بن ابي طالب را به برادري گرفت،اسرافيل وپس از وي ميكائيل و سپس جبرئيل بود.

و اوّلين دوستداران اواز كرّوبيّان، حاملان عرش و سپس رضوان دربان بهشت و آنگاه ملك الموت بود.

همانا ملك الموت بر دوستداران امام علي ترحم كند چنان كه بر پيامبران رحم مي كند.(۱۱۳) و در كفاية الطالب از وهب بن منيّه از عبداللَّه بن مسعود نقل شده است كه گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: علي را هيچ جنگي نفرستادم مگرآنكه جبرئيل را در جانب راستش و ميكائيل را در طرف چپش و ابرهاي سايه گستر را بر فراز سرش مي ديدم تا زماني كه خداوند پيروزي را روزي او گرداند.(۱۱۴)

طبري و خركوشي در كتاب هاي خود به اسناد خود از سلمان نقل كرده اندكه گفت: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: چون روز قيامت فرا رسد قبه اي از ياقوت سرخ در كناره راست عرش براي من بر پاي دارند و براي ابراهيم قبه اي سبز بر كناره چپ عرش بزنندو ميان اين دو، قبه اي از مرواريد سپيد براي علي بن ابي طالب بر پا سازند.

با اين وصف، گمان شما به حبيبي كه ميان دو خليل جاي گرفته است،چيست؟! ابوالحسن دارقطني و ابونعيم اصفهاني در الصحيح و الحليه به اسنادخود از سفيان بن عيينه از زهري از انس نقل كرده اند كه گفت: رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: چون قيامت فرا رسد براي من منبري به طول سي مايل قرار دهند.

آنگاه منادي از دل عرش بانگ بر مي دارد كه: محمّد كجاست؟ من پاسخش را مي دهم.

آنگاه به من گفته مي شود: بالا رو.

پس من بر فراز منبرمي روم.

آنگاه منادي براي بار دوّم بانگ بر مي دارد كه: علي بن ابي طالب كجاست؟ سپس او نيز بر فراز منبر مي آيد و يك پله پايين تر از من جاي مي گيرد.

آنگاه همه مخلوقات در مي يابند كه محمّد سرور پيامبران و علي سرور اوصيا است.

مردي برخاست و از آن حضرت پرسيد: اي رسول خدا! پس از اين چه كسي با علي دشمني خواهد كرد؟ پيامبر فرمود: اي برادر انصار! از قريش جز زنازاده و از انصار جز يهودي و ازعرب جز كسي كه اصل و نسبش پاك نيست و از ديگر مردمان جز بدبخت و تيره روز با وي به دشمني بر نخواهند خاست.

در قرآن كريم آمده است: البته آنان با كساني كه خدا به آنها لطف فرموده يعني با پيامبران وصديقان وشهيدان و صالحان محشور خواهند شد و اينان چه نيكورفيقاني هستند.(۱۱۵) عبداللَّه بن حكيم بن جبير از اميرمؤمنان روايت كرده است كه به پيامبر گفت: آيا ما مي توانيم هرگاه كه خواستيم تو را در بهشت ببينيم!؟ پيامبر پاسخ داد: هر پيامبر را رفيقي است و آن رفيق نخستين كسي است كه از ميان امّت او به وي ايمان آورده است.

آنگاه آيه فوق نازل شد.

عبادبن مهيب از جعفر بن محمّد از پدرش از جدّش از پيامبر درروايتي نقل كرده است كه از حضرت رسول خدا پرسيدند: اي رسول خدادر بهشت برين ميان تو و علي چقدر فاصله است؟ آيا يك وجب يا اندكي بيشتر از آن؟ پيامبر فرمود: من بر تختي از نور عرش پروردگارمان مي نشينم و علي بر كرسي ازنور كرسي مي نشيند.

عبدالصمد از جعفربن محمّد از پدرش از علي بن حسن از پدرش روايت كرده است كه گفت: از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله درباره اين آيه پرسيدند: خوشا به حال آنان و بازگشت نيكويشان(۱۱۶) فرمود: اين آيه درباره علي بن ابي طالب نازل شده است و خوشا به حال درخت خانه اميرمؤمنان علي بن ابي طالب در بهشت.

در بهشت چيزي نيست مگر آنكه علي در آن است.(۱۱۷) سعيد به جبير از ابن عبّاس روايت كرده است كه گفت: شنيدم رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله مي فرمود: در شب اسراء به بهشت داخل شدم و نوري ديدم كه به چهره ام خورد.

از جبرئيل پرسيدم: اين نوري كه ديدم چه بود؟ گفت: اي محمّد! اين نور مهر و ماه نبود بلكه يكي از كنيزكان بهشتي علي بن ابي طالب بود كه از قصرش پديدار شد و به تو نگريست وخنديد و اين نوراز دهانش بيرون آمد.

او در بهشت همواره مي گردد تا هنگامي كه اميرمؤمنان به بهشت وارد شود.(۱۱۸) حاكم در امالي و ابوسعيد واعظ در شرف المصطفي و ابو عبداللَّه نطنزي در خصائص به اسناد خود نقل كرده اند كه زيد بن علي در حالي كه موي خود را به دست گرفته بود گفت: فرمود به من حسين بن علي در حالي كه موي خود را به دست گرفته بود گفت: فرمود به من علي بن ابي طالب درحالي كه موي خود را به دست گرفته بود گفت: فرمود به من رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله در حالي كه موي خود را به دست گرفته بود كه: هر كه ابو الحسن علي را بيازارد در حقيقت مرا آزرده و آنكه مرا بيازارد خداي را آزرده است و هر كه خدا را آزار دهد لعنت خدابر او باد.

و در روايتي ديگر آمده است: هر كه خدا را بيازارد خداوند به اندازه تمام آسمان ها و زمين بر اولعنت فرستد. ترمذي در كتاب جامع و ابونعيم در حلية الاوليا و بخاري در صحيح و موصلي در مسند و احمد در فضايل و خطيب در اربعين از عمران بن حصين و ابن عبّاس و بريده نقل كرده اند كه عليعليه‌السلام در ميان غنايم كنيزي را پسنديد. امّا حاطب بن ابي بلتعه و بريده اسلمي بر قيمت آن كنيز افزودند. همين كه بهاي كنيز به مبلغي عادلانه در آن روز رسيد، امام كنيزك را با همان قيمت خريد.

چون بازگشتند، بريده در برابر رسول خدا ايستاد و از علي زبان به شكوه و شكايت گشود. پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله از او روي برگرداند. سپس بريده از راست و چپ و پشت پيامبر راه افتاد و بازهم به شكايت خود ادامه داد. باز پيامبر به او اعتنايي نكرد تا آنكه او در برابر حضرت ايستاد و سخنان خود را تكرار كرد. در اين هنگام پيامبر ناراحت و رنگش دگرگون شد و چهره درهم كشيد و رگ هاي گردنش بر آمد و گفت: بريده تو را چه مي شود؟ تو تا امروز رسول خدا را نيازرده بودي؟ آيا مگر سخن خدا را نشنيده اي كه مي فرمايد: كساني كه خدا و پيامبرش را بيازارند خداوند در دنيا و آخرت لعنتشان كند و بر ايشان عذابي خورد كننده مهيّا سازد.(۱۱۹) آيا نمي داني كه علي از من و من از اويم و هر كه علي را بيازارد مرا آزرده و هر كه مرا بيازارد خداي را آزرده است و هر كه خداي را بيازارد بر خداوند است كه او را به دردناكترين عذابش در آتش جهنم آزار دهد؟ اي بريده! آيا تو آگاهتري يا خدا؟ يا قّراء لوح محفوظ؟ آيا تو آگاهتري يا ملك الارحام؟ آيا تو آگاهتري اي بريده يا نگاهبانان و حافظان علي بن ابي طالب؟

بريده پاسخ داد: حافظان علي بن ابي طالب آگاهترند. پس پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اين جبرئيل است كه به من از حافظان علي بن ابي طالب خبر داد كه گفته اند: آنان از زمان ولادت علي تا كنون هرگز يك خطا هم براي او رقم نزده اند. آنگاه از ملك الارحام و قرأي لوح محفوظ حكايت كرد.(۱۲۰) درادامه اين حديث است كه پيامبر سه مرتبه فرمود: از علي چه مي خواهيد؟!

پاورقي

(۱) در برخي از روايات به همين نكته اشاره شده است.

(۲) نهج البلاغه، خطبه ۲۳۴.

(۳) سوره مسد، آيه ۱.

(۴) تمام مسلمانان بر اين حديث اجماع دارند.

(۵) سيرة الأئمّة، ص ۲۲۹.

(۶) سوره فتح، آيه ۱۸.

(۷) سيرة الأئمّة، ص ۲۳۶، به نقل از خصايص نسايي و نيز مستدرك حاكم و برخي كتابهاي ديگر.

(۸) سيرة الأئمّة، ص ۲۵۳.

(۹) سيرة الأئمّة، ص ۲۵۹، به نقل از فضائل الخمسة، ص ۲۲۹.

(۱۰) سوره عاديات، آيه ۱ - ۵.

(۱۱) سيرة الأئمّة، ۲۶۳ - ۲۶۴، به نقل از مجمع البيان از امام صادقعليه‌السلام .

(۱۲) سوره مائده، آيه ۶۷.

(۱۳) سوره مائده - آيه ۳.

(۱۴) سيرة الأئمّة، ص ۲۷۶.

(۱۵) همان مأخذ، ص ۲۷۷.

(۱۶) قضاء أميرالمومنين، ص ۳۲۰.

(۱۷) نهج البلاغة، خطبه ۳۱۱.

(۱۸) نهج البلاغة، خطبه ۵.

(۱۹) بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۲۰۷.

(۲۰) بحارالانوار، ج ۲۸، ص ۱۹۱.

(۲۱) نهج البلاغة، خطبه ۷۴.

(۲۲) نهج البلاغة، خطبه ۹۷.

(۲۳) سوره آل عمران، آيه ۱۴۴.

(۲۴) سوره توبه، آيه ۱۰۱.

(۲۵) سوره توبه، آيه ۲۵.

(۲۶) سوره مائده، آيه ۵۴.

(۲۷) ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۳۱ آورده است: يكي از نامه هاي معروف معاويه به عليعليه‌السلام چنين است: تو را يادمي آورم كه ديروز وقتي با ابوبكربيعت شد تو همسر خود را بر درازگوشي سوار كردي و دست حسن و حسين رامي گرفتي و نزد هيچ يك از جنگجويان بدر و سابقان در اسلام نمي رفتي جز آنكه آنان را به خود مي خواندي. تو همراه با همسر و فرزندانت پيش آنان مي رفتي و ازآنان مي خواستي كه تو را عليه يار رسول خدا ياوري كنند امّا از آن همه جز چهار ياپنج تن دعوت تو را پاسخ نگفتند.

(۲۸) سوره توبه، آيه ۱۱۷. (به قرائت امام صادقعليه‌السلام ).

(۲۹) همان سوره به قرائت مشهور كه مصحفهاي امروزين نيز چنين ضبط است.

(۳۰) ابن اثير در اُسدالغابه گويد: خالد بن سعيد بن عاص بن امية بن عبدشمس به عبدمناف بن قصي قريشي اموي مكنّي به ابوسعيد، سوّمين يا چهارمين كسي بود كه به اسلام گرويد. رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله او را به عنوان گردآوردنه صدقات به يمن فرستاد.برخي نيز او را عامل اخذ صدقات مذحج و نيز صنعاء ذكر كرده اند. وي تا زمان وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله همين منصب را عهده دار بود. خالد و دو برادرش به نامهاي عمروو ابان بر مسئوليّتهايي كه پيامبر ايشان را بدانها گماشته بود تا زمان وفات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله باقي بودند. چون پيامبر ديده از جهان فرو بست، آنان از محلهاي مسئوليت خود بازگشتد. ابوبكر از ايشان پرسيد: چرا بازگشتيد؟ هيچ كس شايسته تراز كساني نيست كه پيامبر او را به كار گمارده است. به محلهاي خود بازگرديد. آنان پاسخ دادند: ما فرزندان ابواحيحه هستيم و هرگز پس از رسول خدا براي هيچ كس كارگزار نخواهيم بود. خالد بر يمن و ابان بر بحرين و عمرو بر تيماء و خيبر حكم فرمانداري داشتند. خالد و برادرش ابان در بيعت با ابوبكر تعلّل كردند و به بني هاشم گفتند: شما آن درخت برومنديد كه ميوه هاي رسيده و شيرين داريد و ما پيروان شماييم. هنگامي كه بني هاشم با ابوبكر بيعت كردند، خالد وابان نيز با وي دست بيعت دادند. ما در اين باره، در آينده به طور كامل سخن خواهيم گفت.

(۳۱) تاريخ نيز سخن ابوذر را تأييد كرد. زيرا وقتي اعراب شنيدند كه گروهي از ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قدرت وي را به نفع خود تصاحب كرده اند در انديشه شدند كه چرا آنان از اين قدرت بهره اي نبرند؟! بنابراين بر ابوبكر شوريدند. شورش اينان در تاريخ به نام اهل الردّة ثبت شده است. بلي اين شورش، ارتداد بود امّا بر چه كسي؟ آيا آنان به خدا و پيامبرش مرتد شده بودند؟ يا بر جانشين آن حضرت؟ ما در اين باره به هنگام نقل خلاف بني تميم و قتل مالك بن نويره، مشروحاً سخن خواهيم گفت.

(۳۲) تاريخ نيز سخن ابوذر را تأييد كرد. زيرا وقتي اعراب شنيدند كه گروهي از ياران پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قدرت وي را به نفع خود تصاحب كرده اند در انديشه شدند كه چرا آنان از اين قدرت بهره اي نبرند؟! بنابراين بر ابوبكر شوريدند. شورش اينان در تاريخ به نام اهل الردّة ثبت شده است. بلي اين شورش، ارتداد بود امّا بر چه كسي؟ آيا آنان به خدا و پيامبرش مرتد شده بودند؟ يا بر جانشين آن حضرت؟ ما در اين باره به هنگام نقل خلاف بني تميم و قتل مالك بن نويره، مشروحاً سخن خواهيم گفت.

(۳۳) ابوالفداء در كتاب خود موسوم به المختصر في اخبار البشر حديث سقيفه را نقل كرده و گفته است: آنان به طرف سقيفه بني ساعده شتاب جستند. آنگاه عمر باابوبكر بيعت كرد و مردم همگي براي بيعت با ابوبكر هجوم آوردند مگر جماعتي ازبني هاشم و زبير و عتبة بن ابي لهب و خالد بن سعيد بن عاص و مقداد بن عمرووسلمان فارسي و ابوذر و عمار بن ياسر و ابن عازب و ابي بن كعب و ابوسفيان ازبني اميّه كه همگي به خلافت عليعليه‌السلام تمايل داشتند. يعقوبي نيز در تاريخ خود ج ۲، ص ۱۱۴ گويد: گروهي از مهاجران و انصار ازبيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و به سمت علي گرايش يافتند. آنگاه وي اسامي هواخواهان بيعت با علي را ذكر كرده است.

(۳۴) ابوالفداء در كتاب خود موسوم به المختصر في اخبار البشر حديث سقيفه را نقل كرده و گفته است: آنان به طرف سقيفه بني ساعده شتاب جستند. آنگاه عمر باابوبكر بيعت كرد و مردم همگي براي بيعت با ابوبكر هجوم آوردند مگر جماعتي ازبني هاشم و زبير و عتبة بن ابي لهب و خالد بن سعيد بن عاص و مقداد بن عمرووسلمان فارسي و ابوذر و عمار بن ياسر و ابن عازب و ابي بن كعب و ابوسفيان ازبني اميّه كه همگي به خلافت عليعليه‌السلام تمايل داشتند. يعقوبي نيز در تاريخ خود ج ۲، ص ۱۱۴ گويد: گروهي از مهاجران و انصار ازبيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و به سمت علي گرايش يافتند. آنگاه وي اسامي هواخواهان بيعت با علي را ذكر كرده است.

(۳۵) ابوالفداء در كتاب خود موسوم به المختصر في اخبار البشر حديث سقيفه را نقل كرده و گفته است: آنان به طرف سقيفه بني ساعده شتاب جستند. آنگاه عمر با ابوبكر بيعت كرد و مردم همگي براي بيعت با ابوبكر هجوم آوردند مگر جماعتي از بني هاشم و زبير و عتبة بن ابي لهب و خالد بن سعيد بن عاص و مقداد بن عمرووسلمان فارسي و ابوذر و عمار بن ياسر و ابن عازب و ابي بن كعب و ابوسفيان ازبني اميّه كه همگي به خلافت عليعليه‌السلام تمايل داشتند. يعقوبي نيز در تاريخ خود ج ۲، ص ۱۱۴ گويد: گروهي از مهاجران و انصار ازبيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و به سمت علي گرايش يافتند. آنگاه وي اسامي هواخواهان بيعت با علي را ذكر كرده است.

(۳۶) حديث سدّ الابواب در بحارالانوار ج ۳۹، ص ۳۴ - ۱۹ نقل شده است و نيز درالاحقاق ج ۵، ص ۵۸۶ - ۵۴۰ به نقل از ترمذي ج ۱۳، ص ۱۷۳ (طبع الصاوي در مصر) و يا ج ۵، ص ۳۰۵ به شماره ۳۸۱۵ (طبع الاعتماد) از نسايي در خصايص ص ۱۳ و ۱۴و از حافظ ابونعيم اصفهاني در حليةالاولياء ج ۴، ص ۱۵۳ و از ابن كثير دمشقي درالبداية والنهاية ج ۷، ص ۳۳۸ و ابن حنبل در مسند ج ۴، ص ۳۶۹ و از حاكم درمستدرك ج ۳، ص ۱۲۵ آمده است.

همچنين علّامه اميني در كتاب خود موسوم به تدبر بحثي روشن و نظري صحيح درباره حديث سدالابواب ارائه داده كه خوانندگان مي توانند به ج ۳، ص ۲۰۲ و مابعد آن رجوع فرمايند.

از جمله نكات شايان ذكر آن است كه ترمذي در ج ۵، ص ۲۷۸ به اسناد خود ازعروة از عايشه نقل كرده است كه گفت: پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به بستن درِ خانه ها جز خانه ابوبكر فرمان داد.

بخاري نيز در ج ۵، ص ۵ اين حديث را چنين نقل كرده است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: در مسجد دري نماند جز آنكه بسته شود مگر درِ خانه ابوبكر.

امّا در واقع اينان دقت نكرده اند كه پيامبر فقط به خاطر دوستي وخويشاوندي با عليعليه‌السلام در خانه آن حضرت را مسدود نكرد بلكه اين فرمان به خاطر وجود حكمي شرعي بوده است.

بنابراين حكم هيچ كس اجازه نداشته به حالت جنب در مسجد پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله گام گذارد مگر كسي كه به نص آيه تطهير پاك و طاهرباشد.

از اين رو پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به عليعليه‌السلام فرمود: اي علي براي هيچ كس جز من و توروا نيست كه در اين مسجد جنب شود.

اين روايت را ترمذي در ج ۵، ص ۳۰۳،تحت رقم ۳۸۱۱ و بيهقي در سنن ج ۷، ص ۶۵ و خطيب تبريزي در مشكاة المصابيح ص ۵۶۴ و عسقلاني در تهذيب ج ۹، ص ۳۸۷ و بسياري كسان ديگر كه نامشان درحاشيه الاحقاق آمده است، ضبط كرده اند.

امّا حديث أنا مدينة العلم وعلي بابهادر بحارالانوار، ج ۴۰، ص ۲۰۷ - ۲۰۰ و نيز در ذيل الاحقاق ج ۵، ص ۵۱۵ - ۴۶۹،به نقل از كتب روايي اهل سنّت از جمله مستدرك ج ۳، ص ۱۲۶ و ۱۲۷، تاريخ بغدادج۲، انساب سمعاني ۱۱۸۹۲ وتاريخ الخلفاء ص ۶۶ ذكر شده است.

(۳۷) ابوالفداء در كتاب خود موسوم به المختصر في اخبار البشر حديث سقيفه را نقل كرده و گفته است: آنان به طرف سقيفه بني ساعده شتاب جستند. آنگاه عمر باابوبكر بيعت كرد و مردم همگي براي بيعت با ابوبكر هجوم آوردند مگر جماعتي ازبني هاشم و زبير و عتبة بن ابي لهب و خالد بن سعيد بن عاص و مقداد بن عمرووسلمان فارسي و ابوذر و عمار بن ياسر و ابن عازب و ابي بن كعب و ابوسفيان ازبني اميّه كه همگي به خلافت عليعليه‌السلام تمايل داشتند. يعقوبي نيز در تاريخ خود ج ۲، ص ۱۱۴ گويد: گروهي از مهاجران و انصار ازبيعت با ابوبكر امتناع ورزيدند و به سمت علي گرايش يافتند. آنگاه وي اسامي هواخواهان بيعت با علي را ذكر كرده است.

(۳۸) حديث انصراف ابوبكر از خلافت با اين لفظ در الصواعق المحرقه ص ۳۰، و درالامامة والسياسة ص ۲۰ آمده است. همچنين پس از آنكه حضرت زهرا(س) درگفتگويي به وي اظهار داشت كه: به خدا سوگند در هر نمازي كه به جاي مي آورم لال بر تو نفرين مي كنم. ابوبكر درحالي كه مي گريست از خانه فاطمه بيرون آمد. مردم به سوي او آمدند و ابوبكر به ايشان گفت: هركس از شما شب را درحالي كه همسرخويش را در آغوش گرفته و از اهل خويش مسرور است به سر مي آورد.

اينك مرا بامصيبت خودم رها كنيد من نيازي به بيعت شما ندارم و بيعت مرا فسخ كنيد.

مؤلف مجمع الزوائد در ج ۵، ص ۱۸۳ اين روايت را به نقل از طبراني در كتاب الاوسط با اين لفظ نقل كرده است: ابوبكر فرداي روزي كه با وي بيعت شدبرخاست و براي مردم خطبه اي ايراد كرد و گفت: اي مردم! من راي خود را از شمابازپس مي گيرم چراكه من بهترين شما نيستم.

شما نيز با بهترينتان بيعت كنيد.

ابن ابي الحديد اين روايت را در شرح نهج البلاغه ج ۱، ص ۵۶ نقل كرده و گفته است: روايتها در اين باره مختلف است.

(۳۹) نهج البلاغة، خطبه ۳.

(۴۰) معني عبارت آخر عليعليه‌السلام اين است كه در غير اين صورت تابع آنان خواهيم شد.

(۴۱) سيرة الأئمة الاثني عشر، ص ۳۹۴.

(۴۲) همان مأخذ، ص ۳۹۷.

(۴۳) سيرة الأئمة الاثني عشر، ص ۳۸۰.

(۴۴) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج ۱، ص ۳۴۳.

(۴۵) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج ۱، ص ۳۴۳.

(۴۶) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ج ۱، ص ۴۲۵ - ۴۲۳، به نقل از تاريخ طبري، ج ۵،ص ۱۱۲.

(۴۷) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۳۴۸.

(۴۸) نهج البلاغة، خطبه ۹۲.

(۴۹) نهج البلاغة، همان خطبه، ونيز في رحاب أئمة اهل البيت، ج ۲، ص ۴، به نقل ازطبري وابن اثير.

(۵۰) سوره اسراء، آيه ۶۰.

(۵۱) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج ۲، ص ۱۱.

(۵۲) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۵۴.

(۵۳) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۳۸.

(۵۴) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۳۹، به نقل از ابن ابي الحديد.

(۵۵) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۲۵.

(۵۶) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۲۲.

(۵۷) همان مأخذ، ص ۴۲.

(۵۸) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۲۴.

(۵۹) همان مأخذ، ص ۳۱.

(۶۰) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۳۵.

(۶۱) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۳۷.

(۶۲) في رحاب أئمة اهل البيت، ص ۵۵.

(۶۳) نهج البلاغة، نامه ۵۰.

(۶۴) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۹۱.

(۶۵) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۹۳.

(۶۶) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۹۳.

(۶۷) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۷۴.

(۶۸) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۸۴.

(۶۹) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۷۹.

(۷۰) في رحاب أئمة اهل البيت، ص ۹۰.

(۷۱) في رحاب أئمة اهل البيت، ص ۸۶، به نقل از مسعودي.

(۷۲) في رحاب أئمة اهل البيت، ص ۸۶، به نقل از مسعودي.

(۷۳) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۸۸.

(۷۴) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۸۸.

(۷۵) نهج البلاغة، خطبه ۵۱.

(۷۶) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۵۳.

(۷۷) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۵۷.

(۷۸) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۵۹.

(۷۹) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۶۸.

(۸۰) همان مأخذ، ص ۱۷.

(۸۱) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۷.

(۸۲) همان مأخذ، ص ۱۷۳.

(۸۳) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۹۳ - ۱۹۲.

(۸۴) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۹۴.

(۸۵) في رحاب أئمّة اهل البيت، ص ۱۹۵.

(۸۶) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ص ۴۹۰.

(۸۷) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ص ۴۹۱.

(۸۸) همان مأخذ، ص ۴۹۲.

(۸۹) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ص ۴۹۹.

(۹۰) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ص ۵۰۵.

(۹۱) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ص ۵۰۱.

(۹۲) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج ۲، ص ۲۵۵.

(۹۳) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج ۲، ص ۲۵۵.

(۹۴) في رحاب أئمّة اهل البيت، ج ۲، ص ۲۵۵.

(۹۵) نهج البلاغه - كلمات قصار، شماره ۷۷.

(۹۶) بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۳.

(۹۷) غلاله پوششي است نازك كه آن را زير لباس يا زره دربر مي كردند.

(۹۸) سوره عنكبوت، آيه ۱.

(۹۹) بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۷.

(۱۰۰) نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲.

(۱۰۱) بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۰.

(۱۰۲) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ج ۱، ص ۱۲۴.

(۱۰۳) سيرة الأئمّة الاثني عشر، ج ۱، ص ۱۲۴.

(۱۰۴) نهج البلاغة، خطبه ۲۰۰.

(۱۰۵) همان مأخذ، خطبه ۳۷.

(۱۰۶) بحار الانوار، ج ۴۱، ص ۱۰.

(۱۰۷) نهج البلاغه، نامه ۵۳.

(۱۰۸) امالي صدوق، ص ۷۰۶.

(۱۰۹) روضه، ص ۴ - ۳.

(۱۱۰) سوره قدر، آيه ۴.

(۱۱۱) عيون اخبار الرضا، ص ۲۷۲.

(۱۱۲) كشف الغمّة، ص ۴۰.

(۱۱۳) كشف الغمّة، ص ۳۰.

(۱۱۴) همان مأخذ، ص ۱۱۳.

(۱۱۵) سوره نساء، آيه ۶۹.

(۱۱۶) سوره رعد، آيه ۲۹.

(۱۱۷) اليقين في امرة أميرالمؤمنين، ص ۶۲.

(۱۱۸) اليقين في امرة أميرالمؤمنين، ص ۶۲.

(۱۱۹) سوره احزاب، آيه ۵۷.

(۱۲۰) مي توان فاعل جمله دوّم را رسول خدا در نظر گرفت.

با اين معنا كه رسول خدا ازملك الارحام و قرأي لوح محفوظ حكايت كرد كه علي از زمان تولدش تا كنون مرتكب گناهي نشده است.