شیعه: مذاکرات و مکاتبات پرفسور هانری کربن با علامه سید محمدحسین طباطبایی

شیعه: مذاکرات و  مکاتبات پرفسور هانری کربن با  علامه سید محمدحسین طباطبایی0%

شیعه: مذاکرات و  مکاتبات پرفسور هانری کربن با  علامه سید محمدحسین طباطبایی نویسنده:
گروه: کتابخانه عقائد

شیعه: مذاکرات و  مکاتبات پرفسور هانری کربن با  علامه سید محمدحسین طباطبایی

نویسنده: علی احمد میانجی
گروه:

مشاهدات: 17242
دانلود: 4088

توضیحات:

شیعه: مذاکرات و مکاتبات پرفسور هانری کربن با علامه سید محمدحسین طباطبایی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 26 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17242 / دانلود: 4088
اندازه اندازه اندازه
شیعه: مذاکرات و  مکاتبات پرفسور هانری کربن با  علامه سید محمدحسین طباطبایی

شیعه: مذاکرات و مکاتبات پرفسور هانری کربن با علامه سید محمدحسین طباطبایی

نویسنده:
فارسی

جواب یک اشکال

خلاصه چنان که متن بیانات دینی دلالت دارد بر این که یکی از راه‌های وصول به حقایق دینی و اسرار الهی، راه کشف و شهود است، همچنان دلالت دارد بر این که زاد و راحله این راه، همان موادّ اعتقادی و عملی است که در

شیعه (شاهجوئی)، ص: 252

کتاب و سنّت بیان گردیده و تنها دریچه‌ای که با باز کردن آن، فضای پاک حقایق به انسان خودنمایی می‌کند، همان دریچه عمل به شریعت است و بس.

ممکن است کسی تصوّر نماید که ما به بسیاری از اهل تعبّد و صاحبان زهد و عبادت برمی‌خوریم که با این که کمترین فروگذاری در طاعات و عبادات نمی‌کنند، کوچکترین قدمی در معرفت حقایق برنداشته‌اند، ولی باید متذکّر این نکته بود که ساختمان باطنی یک فرد از انسان، مانند ساختمان ظاهری وی مختلف است و اختلافات ترکیبی که در افراد انسان، مشهود است، نظیر آنها در ترکیبات باطنی آنان نیز وجود دارد و همچنین نظایر انحرافات مزاجی گوناگون در طبایع افراد، انحرافات و اعوجاجات باطنی نیز وجود دارد.

چنان‌که هر غذایی با این که از اجزای طبیعت، مأخوذ است، با هر بدنی مناسب نیست و هر دوایی نیز با این‌که از اجزای طبیعت، مأخوذ است، با هر مزاجی سازش ندارد، بلکه هر ترکیبی در جای غذا و در جای دیگر غیر قابل هضم، و در موردی شفا و در مورد دیگر سمّ است، همین قیاس و نسبت در اغذیه و ادویه روحانی نیز موجود است و دستورات عملی و اخلاقی شریعت، در تقدیس و اصلاح ارواح انسانی، با اختلافات فاحش که در افراد هست، همان حکم دستورات طبّی در اغذیه و ادویه را دارند.

در شرع اسلام، دواها و سم‌های عمومی داریم که همان واجبات و محرّمات عملی فقهی می‌باشند و رعایت جانب آنها، برای حفظ کمترین حدّ لازم از بهداشت روحی انسان، ضروری است، و برای به‌دست آوردن درجات و مراتب گوناگون کمالات روحی، باید قدم‌های دیگری برای اصلاح و تصفی حالات روحی برداشت و مجاهدت‌های دقیق‌تر و عمیق‌تری برای

شیعه (شاهجوئی)، ص: 253

تخلیه قلب از غیر یاد خدا و تحصیل اخلاص کامل بندگی، نمود که بدون تنظیم دقیق حالات روحی که به‌دست خبرت و معرفت انجام گیرد، صورت‌پذیر نیست، اینها یک رشته مسلماتی است که هرگز تردید نمی‌پذیرد.

از این‌جا روشن می‌شود که مراقبت کامل اعمال دینی از قبیل طاعات و عبادات، همان مرحله عمومی تقوای دینی را نتیجه می‌دهد و بس، و نیز روشن می‌شود که سیر در مراتب بعدی کمال و ارتقاء و عروج به مدارج عالیه سعادت باطنی، دلیل و رهبری می‌خواهد که انسان با هدایت و راهنمایی وی، قدم در راه گذاشته، به سیر پردازد و در امتداد مسیر، زمام طاعت را به‌دست وی بسپارد و البتّه متبوعیّت و مطاعیّت (دستورات) وی نیز در زمینه مراعات کامل متن شریعت خواهد بود، نه در دستوراتی که به حسب شرع، مجاز شناخته نشده باشد و حلالی را حرام کند یا حرامی را حلال نماید.

شیعه (شاهجوئی)، ص: 255

به سوی حیات معنوی

اشاره

در پایان بحث و به‌عنوان جمع‌بندی نهایی، درباره مذهب شیعه باید گفت: مذهب شیعه، یعنی آنچه که از کتاب و سنّت، مطابق نقل و روایت از طریق اهل بیت پیامبر (علیهم السّلام) به‌دست می‌آید، این است که:

1. ورای عالم مادّه و طبیعت و پس پرده غیب، حقایق اصیلی است که انسان دیر یا زود و بالاخره در دم مرگ و روز رستاخیز، از آنها اطّلاع یافته، برای وی مشهود و مکشوف خواهد افتاد.

2. با این‌که انسان خواه و ناخواه و به‌طور ضرورت و جبر، در مسیر زندگی مخصوص خود، حقیقت عالم هستی را بالعیان درک خواهد نمود و بالاخره روزی فرا خواهد رسید (معاد) که هر گونه شبهه و شک از ادراک او رخت بر بندد، در عین حال برای انسان، یک راه اختیاری و اکتسابی نیز وجود دارد که با پیمودن آن در همین نشأة دنیا، حقّ و حقیقت امر را کشف و مشاهده نماید.

3. این راه، همان راه اخلاص در بندگی حق است.

4. نظر به این‌که حقّ متعال با تشریع شریعت مقدّسه اسلام، آن را تنها راه

شیعه (شاهجوئی)، ص: 256

خود معرّفی نموده و بدین ترتیب، به اعتبار سایر شرایع و ادیان خاتمه داده است، راه وصول به حق و حقیقت و طریق منحصر برای حیازت سعادت حقیقی، اتّباع کامل از شریعت اسلامی می‌باشد. در نتیجه راهی که از غیر موادّ شرع، ترتیب داده شده باشد، انسان را به کمال و سعادت حقیقی نخواهد رسانید و همچنین سیر و سلوکی که از طریق شرایع دیگر انجام گیرد، سعادت حقیقی را به انسان نشان نخواهد داد.

نکته کوچکی که در این‌جا مطرح و در عین حال بسیار قابل توجّه است، این است که اسلام، جهالت انسان را در صورتی که ناشی از عجز و ناتوانی بوده، مستند به تقصیر نباشد، به عنوان" عذر" می‌پذیرد و اشخاصی را که حق برای آنها به‌واسطه یک عامل اضطراری مجهول بماند، به هلاکت ابدی محکوم نمی‌کند و آنها را از رحمت بی‌پایان خدای مهربان، مأیوس نمی‌سازد.

چه بسا اشخاصی که بخشی از معارف حقّه برای آنان مجهول بوده، به‌واسطه داشتن روحیّه تبعیّت از حق و تسلیم و فروتنی در برابر واقعیّات، خدای متعال از آنها دستگیری فرموده، به راه راست هدایتشان کرده است و بالاخره در صف ارباب کمال قرار گرفته و به احراز سعادت واقعی و ابدی مفتخر شده‌اند.

خدای متعال در کلام خود می‌فرماید: «آنان که در خصوص ما مجاهدت نمایند، البتّه آنها را به راه‌های خود هدایت می‌کنیم و البتّه خداوند با نیکوکاران است»[82] و پیغمبر اکرم در کلام معجزه‌آسای خود می‌فرماید: «هر کس به آنچه که می‌داند عمل کند، خداوند علم آنچه را که نمی‌داند، به وی

شیعه (شاهجوئی)، ص: 257

روزی می‌دهد» [83]

5. مسأله دیگری که حیات‌بخش و بر پا دارنده چهار مسأله گذشته است، مسأله" امامت" است که نظریه اختصاصی شیعه محسوب می‌گردد و آن این است که چنان‌که ظاهر شریعت، حامی و مبیّنی دارد، همچنان باطن شریعت که مرحله حیات معنوی انسان و مقامات قرب و ولایت است، حامل و حافظ و قافله‌سالاری لازم دارد، و چنان‌که در محاذات سازمان‌ظاهری شریعت، سازمانی باطنی وجود دارد، در محاذات مقام پیشوایی ظاهر نیز مقام پیشوایی باطن قرار دارد.

خداوند عزّ اسمه در هر عصر، فردی از افراد انسان را با تأییدی مخصوص، بر می‌گزیند و به این مقام که مقام کمال انسانی است، هدایت فرموده، به واسطه وی، دیگران را به درجات مختلف این مقام، راهبری می‌نماید. امام است که حقیقت پس پرده غیب برای وی بلاواسطه و تنها با تأیید الهی، مکشوف است و درجات قرب و ولایت را خود، سیر نموده و دیگران را با استعدادهای مختلفی که اکتساباً به‌دست آورده‌اند، به مقامات مختلف کمالی خویش هدایت می‌کند.

جمعی به واسطه این نظریّه که شیعه با روش تعلیمی ائمّه اهل بیت (ع) از کتاب و سنّت استفاده کرده است، شیعه را به غلوّ در حقّ ائمّه اهل بیت (ع) متّهم داشته‌اند. اینان کسانی هستند که تحت‌الشّعاع حلول الوهیّت که سابقاً ذکر شد، قرار گرفته، در مورد حقایق دینی با طرز تفکّر مادّی و منطق حسّی اظهار نظر می‌کنند و در نتیجه در جهان آفرینش، جز مادّه به چیزی معتقد نیستند و روابط اعمال را با ثواب و عقاب و همچنین مقامات معنوی و مدارج قرب و ولایت را

شیعه (شاهجوئی)، ص: 258

یک سلسله مفاهیم تشریفی و گزاف می‌دانند، تنها خدای آفرینش را ناگزیر، مجرّد از مادّه و دارای اصالت فرض می‌کنند و روی همین اصل، اصالت را تنها از آنِ خدا عزّ اسمه و مادّه می‌گیرند و البتّه لازمه این نظر، این خواهد بود که اثبات اصالت برای چیزی ماورای مادّه، مانند نفس انسانی یا مقامات معنوی و روابط میان آنها، شرک و غلوّ است.

ما در موارد مناسب، این بحث را بررسی نموده، فساد همه اصول و مقدّمات آن را به وضوح رسانیده‌ایم و در این‌جا به اشاره‌های اجمالی که در اوایل این مقاله و در مصاحبه‌های سال گذشته کرده‌ایم، قناعت می‌ورزیم.

تتمّه این بحث

از توضیح گذشته، روشن می‌شود که این طریقه را می‌توان به نام" خداشناسی" و همچنین" معادشناسی" و نیز" امام‌شناسی" نامید.

دستور جامع اسلام در این باب

در نامه‌ای که ضمیمه مصاحبه‌های سال گذشته منتشر نمودیم، در اطراف حیات معنوی و ولایت که اسلام جهان بشریّت را به‌سوی آن دعوت می‌کند و طرح اصلاحی و به عبارت ساده‌تر، دستور جامعی که اسلام برای نجات دادن انسان تهیّه نموده و عیناً حیات معنوی بشر را چنان‌که شاید و باید تأمین می‌کند، بحث‌های نسبتاً سر بسته نموده‌ایم.

اکنون نیز در واقع می‌خواهیم همان بحث‌ها را با تغییر سبک و تعبیر ساده‌تر و روشن‌تری که مناسب طرز بحث و گفتگوی این مقاله باشد، اعاده نماییم. فقط نظر به این‌که این بحث، مهم‌ترین بحثی است که در موضوع

شیعه (شاهجوئی)، ص: 259

وظایف کلّی انسانی مطرح می‌شود و نظریّه وسیعی است که از هزاران جا ریشه می‌گیرد و صدها هزار شاخه دارد، باید با دقّتی کامل‌تر و تأمّلی عمیق‌تر، مورد رسیدگی واقع شود.

انسان با فطرت خدادادی و سرشت کنجکاو خود، پیوسته واقع را می‌خواهد و می‌جوید، نه پندارهای پوچ و خرافی را، و نسبت به واقع، خضوع و کرنش می‌نماید، نه نسبت به هر بازیچه و گزاف، و اسلام نیز که خود را دین فطری معرّفی می‌نماید، در کلّیات دعوت خود از انسان، تنها همین یک کلمه را می‌خواهد که طبق میثاقی که به‌دست آفرینش از وی گرفته شده و به موجب آن ندای حق و حقیقت را اجابت نموده است، از حق تبعیّت کند؛ حقّ و حقیقتی که درک نموده، اگر امری است اعتقادی، بر سر آن اعتقاد، استقامت ورزد و اگر امری است عملی، در انجام دادن آن فروگذار نکند.

انسان اگر برای حق و حقیقت، ارزشی قایل شود و به رغم حکم فطرت و سرشت خود، با حق و حقیقت دشمنی نورزد، در اوّلین قدمی که در این راه بر می‌دارد، اصول اوّلی فطرت را که همانا اصول سه‌گانه دین اسلام (توحید نبوّت معاد) بوده باشد، درک نموده، خواهد پذیرفت ووقتی که با غریز زند حق پرستی خویش اصول سه گانه راپذیرفت و از راه ایمان و ایقان فهمید که خدای یگانه‌ای دارد که هستی ناچیز و سر تا پا نیاز انسان، از هر جهت به هستی بی‌نهایت و بی‌پایان وی، چنگِ نیاز زده است و فهمید که همین هستی ناچیزوپرنیاز وی، محدود به این زندگی آلوده دنیوی نبوده، مستغنی از حیات معنوی و سعادت روحانی نمی‌باشد و فهمید که برای تأمین سعادت دنیوی و به‌دست آوردن سعادت معنوی خویش، باید راه بندگی را پیموده، به دستورات تکوینی و تشریعی آفریدگار و پروردگار خود عمل

شیعه (شاهجوئی)، ص: 260

نماید، البتّه چنین انسانی برای اخذ معارف اعتقادی و عملی دین، کوشش خستگی‌ناپذیر خواهد نمود.

چنین انسانی از راه جذبه مهر و محبّت، عشق و علاقه‌ای مفرط به ساحت پاک آفریدگار خود که هر پاکی و زیبایی، نمونه ناچیزی از پاکی و زیبایی بی‌پایان اوست، پیدا می‌کند. چنین انسانی، بزرگترین همّ او این است که از راه نیازمندی خود، خدای بی‌نیاز خویش را شناخته، به مشاهده جمال و جلال وی که از ادراک هر حسّ و وهم و عقل بیرون است، بپردازد، خاصّه وقتی که چنین پیامی را از پیام‌های آسمانی وی دریافت داشته باشد که: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ»[84][85] «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ» [86]

برای تقریب به ذهن، این مثل حسّی [87] را می‌توان آورد: حوضچه‌ای که به وسیله لوله‌ای به دریا اتّصال دارد، اگر چنانچه به موجودیّت و هویّت خود شعور داشته باشد، خود را فیض و رشحه‌ای از دریای بی‌کران خواهد دید، نه چند لیتر آب مستقل و منفصل از دریا، و در نتیجه، درک و شعور دریا، جایگزین درک و شعور جزئی حوضچه نام‌برده خواهد شد. همین که خود را دریا دید و واقعیّت دریا را در خود یافت، هستی و هویّت همه حوضچه‌ها که در جهان است، بر وی مکشوف شده، همه را نمودهای ناچیز و جزئی از خود، مشاهده خواهد نمود. آن وقت است که حوضچه نام‌برده با چشم یک دریای بی‌کران، نه با دیدگان پست نزدیک‌بین خود، و از راه نیاز بی‌کران دریا، نه نیاز جزئی خود، در برابر جهان پهناور هستی که سبب پیدایش دریا و از بیرون و

شیعه (شاهجوئی)، ص: 261

درون، محیط به دریا است، قرار گرفته و در مقابل عظمت دهشت‌آور آن، محو و مدهوش می‌گردد.

انسان نیز با ملازمت رصدخانه بصیرت و مشاهده نیاز وجودی خود، درک خواهد کرد که نیاز وی را یک سلسله فیوضات که به فیض و رحمت بی‌نهایت حق، اتّصال دارد، رفع می‌نماید که به واسطه ارتباط آنها با همدیگر، وجودی به نام" وجود انسانی" سرپا نگه‌داشته شده است. به واسط مشاهد همین اتّصال، شعورانسانی توسعه پیدا کرده مشاهده فیوضات و رحمت عامّه حق، جایگزین مشاهده جزئی نام‌برده خواهد گردید. آن وقت است که انسان چشم بصیرت و دیده باطنی خود را به سوی عظمت ذاتی حق که از هر وصف و بیانی بزرگتر است، باز نموده، در مقابل کبریای نامتناهی و احاطه علی الاطلاق وی، خود و همه چیز را گم کرده، محو و مدهوش می‌افتد و عجز خود را از احاطه علمی به حق سبحانه، بالعیان درک می‌کند.

این مثل، اگرچه حسّی است و چنان‌که گفته شد، زبان حسّیّات کوتاه‌تر و گنگ‌تر از آن است که بتواند واقعیّت‌های معنوی را وصف کند و اگر هیچ نقص و عیبی نداشت، تنها این نقص برای آن بس بود که می‌خواهد عیان را با بیان روشن سازد، ولی در عین حال، تا اندازه‌ای ذهن یک باحث متفکّر را روشن می‌سازد.

چنان‌که برای یک باحث منصف، پوشیده نیست، همین معنی از مشاهده و ادراک که با مثل گذشته، آن را وصف نمودیم، در حقیقت به این‌جا بر می‌گردد که انسان حق‌پرست، اگر چنانچه از غیر حق متعال، انقطاع پیدا کرده و روی نیاز به درگاه حق بیاورد، از دریچه دیده حق‌پرستی، به ساحت کبریای حق، اشراف پیدا خواهد کرد. به عبارت ساده‌تر، همان صفت درونی

شیعه (شاهجوئی)، ص: 262

حق‌پرستی، مانند آئینه‌ای، حق را برای انسان جلوه خواهد داد.

از این‌جا روشن می‌شود که انواع صفات و حالات درونی که از طرق مختلفه و متنوّعه طاعات و عبادات برای انسان در مسیر عبودیّت و بندگی حاصل می‌شوند، مانند همان وصف حق‌پرستی، هر یک از آنها به منزله آئینه‌ای است که منظره‌های گوناگون و زیبای آسمانی از آنها خودنمایی می‌کند؛ زیرا انواع و اقسام عبادت‌ها و پرستش‌ها، هر کدام از یک راه با ساحت پاک و منزّه حق، ارتباط پیدا می‌کند و در نتیجه، حضور و انجذاب خاصّی در انسان به وجود می‌آورد که توجّه انسان از آن راه به عالم بالا، منظره تازه‌تری را برای وی نشان خواهد داد.

این خود، یک حقیقت علمی و نظریّه با ارزش است و نتیجه می‌دهد که انحراف سلیقه در ریاضت‌ها و مجاهدت‌های معنوی، موجب انحراف آیینه درونی انسان (که حقایق را برای وی نشان می‌دهد) می‌باشد و برای کسی که در این باب، سری و سودایی دارد، اوّلین وظیفه واجب‌المراعات آن است که در همه احوال، ملازمت دین فطری را داشته، یعنی از ظواهر شریعت و سنّت، قدمی فراتر ننهد و از هر زیاده و نقیصه‌ای، احتراز و خودداری نماید.

با عطف نظر به مطلبی که در فصل گذشته در معنی امام‌شناسی گفته شد، معلوم می‌شود که کمال این حیات معنوی و سعادت علمی، به نحو اصالت، مقام امام و شخصیّت معنوی پیشوای وقت می‌باشد و به نحو وراثت و تبعیّت، غذای معنوی شیعه و پیروان امام است که در صراط و ولایت افتاده و در مسیر بندگی پای خود را به‌جای پای امام گذاشته، طریقه وی را دنبال کنند.

دعوت اسلام به سوی حیات معنوی و نوید ظهور آن

در بحث‌های سال گذشته، این معنی را تذکّر دادیم که بررسی دقیق در

شیعه (شاهجوئی)، ص: 263

کتاب و سنّت و همچنین کنجکاوی در نظام آفرینش از نظر فلسفی، ما را به این نتیجه می‌رساند که مقتضای آفرینش انسان و جهان، این است که انسان که یک نوع اجتماعی است و با تعقّل و تفکّر از سایر حیوانات امتیاز دارد، آیین اسلام را بپذیرد. یعنی انسان باید یک سلسله موادّ اعتقادی و عملی را برنامه زندگی خود قرار دهد که آفرینش جهان و ساختمان ویژه انسانی، آنها را از انسان واقع‌بین می‌خواهد و البتّه برای این می‌خواهد که سعادت زندگی این جهانی و آن جهانی و حیات صوری و معنوی انسان، بدون آنها تأمین نمی‌شود.

همچنین گفتیم که پیش‌بینی نظری، از راه بحث فلسفی و همچنین بیانات کتاب و سنّت، این مطلب را نوید می‌دهد که این دین فطری در آینده بشریّت، ظهور تامّ خواهد نمود و روزی خواهد رسید که دین توحید، در میان مردم، دایر و متَّبَع شود و آنچه از کمالات انسانیّت در نهاد بشر، مدفون است، بیرون زند.

البتّه بهترین و با ارزش‌ترین کمال توحیدی و دینی این است که انسان از مرحله اعتقاد فکری و ایمان به غیب، گذشته و به مرحله" عیان" برسد و بنابراین، ظهور تامّ دین توحید، بدون ظهور معنی" ولایت" مقدور نخواهد بود.

کتاب و سنّت، این حقیقت را با زبانی گویا به پیروان اسلام، نوید می‌دهد و در وصف پیدایش چنین روزی می‌گوید: مؤمنین که در زمان نبیّ اکرم تحت سرپرستی و ولایت آن حضرت، در جامعه صالحی که روز به روز در صلاح خود، رشد و نموّ بیشتری می‌نماید، زندگی می‌کنند، به واسطه انحطاط باطنی و سستی در تقوای دینی که دامنگیرشان خواهد شد، محیط پاک دینی را از دست

شیعه (شاهجوئی)، ص: 264

داده، در آستانه فتنه‌ها و دگرگونی‌های معنوی عمیق‌تری قرار خواهند گرفت و روز به روز جهان دین، پر آشوب‌تر خواهد شد؛ ظواهر شریعت، متروک، یا در حکم متروک، و باطن شریعت، متروک‌تر و فراموش‌تر می‌شود.

این شب تاریکی است که به دنبال آن، بامداد روشن و مشعشعی به جهان بشریّت، حیات و روشنایی خواهد بخشید. این روز، روزی است که از آنِ خدا است، نه مانند روزهای دیگر که از آنِ شیطان بودند. روزی است که امام دوازدهم" مهدی موعود" با ظهور خود، دیده اهل زمین را روشن نموده، دین توحید را در جامعه بشری رواج کامل داده، حقیقت و معنویّت دین را برای همه مردم، آفتابی و روشن می‌سازد. [88]

پی نوشتها

  [1] ( 1) به دلالت ایه کریمه:« إنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَالَّذینَ هادُوا وَالنَّصاری وَالصّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْیَوْمِ الاخِرِ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ».( بقره/ 62) به درسیتی که آنان که ایمان آوردند( مسلمانان) و یهود و نصاری وصابئین، هر کسی که به خدا و روز واپسین حقیقتاً ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، اجر خود را پیش پروردگارشان دارند، و هیچ گونه ترس و اندوهی در پیش ندارند.

البتّه نظر به این که در قرآن کریم ایمان به بعضی از انبیا و ردّ بعضی دیگر، ایمان محسوب نشده چنان که در آیه 136 از سوره نساء به این امر تصریح شده معنی آیه فوق این خواهد بود که مجرد نام‌گذاری که من مسلمانم یا من یهودی هستم و همچنین مثمر ثمری نیست. بلکه حقیقت ایمان به خدا و فرستادگانش و آنچه آورده‌اند و عمل صالح، به کار می‌آید.

نظیر آیه فوق است، آیه شریفه:« لَیْسَ بِامانِیِّکُمْ و لا أَمانّیِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلُ سُوءاً یُجْزَ بِهِ».( نساء/ 122) نه آرزو و دلخواه شما است، و نه آرزو و دلخواه اهل کتاب، هر کس بدی کند کیفر آن را خواهد دید، هر که می‌خواهد باشد.

[2] ( 2) به دلالت آیه کریمه:« إِلَّا الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَالوِلْدانِ الَّذینَ لا یَسْتَطیعُونَ حیلةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبیلًا»( نساء/ 98) مگر مستضعفان از مردان و زنان و کودکان، که کاری از دست آنها نمی‌آید، و راه به حق پیدا نمی‌کنند.

[3] ( 1). بحار، ج 28، ص 18 و ج 35، ص 406.

[4] ( 1). آل عمران/ 27.

[5] ( 1). آل عمران/ 64.

[6] ( 2). سیره ابن هشام، ج 2، ص 119 و کنزالعمّال، ج 1، ص 8.

[7] ( 3). کافی، ج 7، ص 51، بحار، ج 42( طبع بیروت)، ص 248.

[8] ( 1). کنزالعمّال، ج 1، ص 46، رقم 908 و ص 50، رقم 993 995 و وسائل الشیعه، ج 3، ص 378 در کتاب قضاء و کافی، ج 1، ص 69 طبع جدید.

[9] ( 1). بحارالانوار، ج 1، صص 107 111 و وسائل الشیعه، ج 3، ص 375، چاپ اوّل.

[10] ( 1). بحار، طبع کمپانی، ج 14، صص 225 428 و ص 47 و ج 7، صص 179 189 و 304 307 و 116 118.

[11] ( 2). وسائل‌الشیعه، ج 3، کتاب قضاء و بحارالانوار، ج 1، ص 118.

[12] ( 1)- نهج‌البلاغه، خطبه 133، برای توضیح بیشتر به مقدّمه جلد اوّل تفسیر المیزان مراجعه شود.

[13] ( 1) در اثر همین پیشرفت بود که در ظرف همین سه چهار قرن اخیر، عدّه‌ای از نوابغ علم و مؤسّسین در فنون نام برده به وجود آمدند، مانند مجلسی صاحب بحارالانوار متوفّای سال 1110 و فیض کاشانی صاحب وافی متوفّای سال 1070 و شیخ حرّ عاملی صاحب وسائل متوفّای 1104 و سیّد هاشم بحرانی متوفّای 1109 1107 در حدیث، و میرزا محمّد اردبیلی مؤلّف جامع الرواه، معاصر مجلسی، در رجال و وحید بهبهانی متوفّای 1208 1205 و شیخ مرتضی انصاری متوفّای 1281 در اصول، و شیخ جعفر کاشف الغطاء متوفّای سال 1228 1227 در فقه، و نظایر این بزرگان.

[14] ( 1). آل عمران/ 99؛ نساء/ 63؛ انعام/ 161 و روم/ 31.

[15] ( 1). سفینه البحار، تألیف شیخ عباس قمی، ج 2، ص 44؛ بحارالانوار، ج 89، صص 91 و 94 95 و 110 111.

[16] ( 1). درّالمنثور، ج 3، ص 324.

[17] ( 2). به تفسیر درّالمنثور، ذیل آیه( یونس/ 7) و( اعراف/ 171) مراجعه شود.

[18] ( 3). به تفسیر درّالمنثور، ذیل آیه( یونس/ 7) و( اعراف/ 171) مراجعه شود.

[19] ( 4). اصول کافی، ج 4، صص 53 55.

[20] ( 1). بحارالانوار، ج 13

[21] ( 1)- این مطلب در قرآن کریم، با بیان‌های مختلفی تثبیت شده و موضوع وحدت و عمومیّت شرایع الهی، روی همین اصل گذاشته شده است مانند؛ آیه کریمه‌ای که خطابی از خطابات عمومی حق را نسبت به انبیاء حکایت می‌نماید: i « إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ» E ( انبیاء/ 92) این گروه شما است، در حالی که گروه یک نواختی است و من پروردگار شما هستم، پس همه‌تان تنها مرا بپرستید. در چندین جا می‌فرماید:« بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْضٍ» و همچنین خطابات عمومی که در قرآن کریم به عنوان« یا بَنی آدَمَ» و« یا ایُّهَا النّاسُ» هست، این معنی را روشن می‌سازد.

[22] ( 1)- این حقیقت، در قرآن کریم، به لفظ هدایت عامّه بیان شده، مانند آیه شریفه: i « رَبُّنَا الَّذِی أَعْطی کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی» E ( طه/ 50) پروردگار ما آن است که به هر چیزی آفرینش مخصوصی داد، سپس او را راهنمایی کرد؛ و آیه کریمه: i « الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی* وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی» E ( اعلی/ 3 4).

[23] ( 2). در آیات کریمه ذیل به این معنا اشاره شده است:« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا* فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَن زَکَّاهَا* وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا»( شمس/ 7 10) سوگند به نفسی که قابل توجّه است، و آن‌که او را درست کرده، پس از آن به آن تقوا و فجور را الهام نموده است، رستگار شده است آن‌که نفس خود را تزکیه و نمو داد و از رستگاری ناامید شده آن‌که نفس خود را از نمو و رشد باز داشته و افساد کرد.

در آیات شریفه، چنان‌که پیدا است، هم الهام شدن راه صلاح و فساد به انسان، و هم مطابقت الهام با صلاح و فساد واقعی انسان، تذکّر داده شده است. لوازم همین مطلب با آیه شریفه: i « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها» E ( روم/ 30) نیز تأیید می‌شود، زیرا وقتی که دین خدایی مطابق فطرت و خلقت انسان گردید، مخالفت با دین و انحراف از آن، انحراف از مقتضای فطرت خواهد بود.

[24] ( 1)- قرآن کریم دلالت بر این دارد که محتویات آن( به‌طور اطلاق) قابل نسخ نبوده و هیچ‌گونه عاملی که موجب ابطال مطلبی از مطالب آن بوده باشد، در آن راه ندارد. مانند آیه کریمه: i « وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ* لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» E ( فصلت/ 41 و 42)( حم سجده/ 42) همانا که آن قرآن، کتابی است گرامی که باطل از پیش روی و از پشت سر به آن راه ندارد.

همچنین قرآن کریم دلالت به ختم نبوّت دراد و به دوام و همیشگی طرح‌های قرآنی دلالت می‌کند، مانند آیه کریمه: i « ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» E ( احزاب/ 40) محمّد پدر هیچ کدام از مردان شما نبوده، ولیکن فرستاده خدا و ختم‌کننده انبیا می‌باشد. البتّه این نیز از مذاق قرآن روشن است که هیچ طرح اصلاحی را که از غیر راه وحی و نبوّت به دست آمده باشد، حق و صحیح نمی‌داند، و نتیجه‌اش این است که طرح‌های اسلام تا انقراض بشریّت، معتبر است.

[25] ( 1). آل عمران/ 64.

[26] ( 1). روم/ 30.

[27] ( 1)- دعوت به حق، از بدیهیات قرآن کریم است و با رساترین بیان در موارد زیاد، حق را تنها راه رستگاری و خوشبختی معرفی کرده، و از خلاف حق، اگرچه مطابق خواسته اکثریّت، بلکه اتّفاق مردم بوده باشد، نهی می‌کند، مانند آیه شریفه: i « فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ» E ( یونس/ 32) چیست پس از حق، غیر از گمراهی؟ و آیه شریفه: i « لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ» E ( رعد/ 14) و آیه شریفه: i « لَقَدْ جِئْناکُمْ بِالْحَقِّ وَ لکِنَّ أَکْثَرَکُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» E ( زخرف/ 78) و آیه شریفه: i « وَ اللَّهُ یَقْضِی بِالْحَقِّ» E ( مؤمن/ 20) و آیات زیاد دیگری به همین مضامین.

[28] ( 2). مانند آیه کریمه: i « وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ آمَنُوا بِما نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ أَصْلَحَ بالَهُمْ» E ( محمّد( ص)/ 2) و آنان که ایمان آوردند و اعمال صالحه انجام دادند و ایمان آوردند به آنچه بر محمّد( ص) نازل شده در حالی که او حق است و از جانب پروردگارشان می‌باشد، خدا کارهای ناشایسته آنها را پوشانیده و مهمّات زندگی آنها را اصلاح و تأمین می‌کند. و آیه کریمه:« إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»( عصر/ 3) تحقیقاً انسان در زیانکاری است، جز آنها که ایمان آورده و اعمال صالحه انجام داده و حق را به همدیگر سپردند.

[29] ( 1). به دلالت آیه کریمه: i « هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً» E ( بقره/ 29) اوست کسی که برای شما همه آنچه در زمین است، آفرید. و همچنین آیه شریفه: i « وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ» E ( جاثیه/ 13) مسخّر کرد به شما یا برای شما همه آنچه را که در آسمان‌ها و زمین است، از پیش خود. و آیات دیگری نیز به همین مضمون می‌باشد، و همین آیات است که دلالت دارد بر این که نیروی انسانیّت، روزی بر همه جهان چیره شده و از همه چیز استفاده خواهد نمود.

[30] ( 1). انسان باید در مسیر دستگاه آفرینش به راه افتد، چنان‌که آیه کریمه ذیل اشاره می‌نماید: i « أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَواءً مَحْیاهُمْ وَ مَماتُهُمْ ساءَ ما یَحْکُمُونَ» E جاثیه/ 21)

این آیه با هفت آیه بعدی، این مطلب را به‌طور قابل توجّهی بیان می‌کند، و محصّل آنها این است که: آنها که در جهان به واسطه کارهای ناشایسته خود، هر جرم و جنایتی را مرتکب‌اند، خیال می‌کنند که با تدبیر خود، در مقابل تدبیر خدایی که جهان آفرینش، حامل و نشان‌دهنده آن است، می‌توانند سعادتی را که برای مردم نیکوکار ترتیب دادیم، به دست آورند، اینان قضاوت بدی می‌کنند؛ زیرا خداوند، آسمان‌ها و زمین را طبق هوس آنها نیافریده تا بتواند اوضاع عالم را به دلخواه خود تطبیق دهند، بلکه آفرینش همین است که هر کسی محصول عمل خود را بردارد.

آری کسی که خواهش نفسانی خود را پرستش می‌کند و در عین حال که حق‌برایش روشن است، خداوند چشم و گوش و دل او را از کار انداخته، دیگر کیست غیر از خدا که هدایتش نماید؟ اینان کسانی هستند که از راه مستبعَد شمردن معاد، زیر بار قوانین دینی که بر اساس معاش و معاد گذاشته شده نمی‌روند، بلکه گمان می‌برند که هر چه هست، همین زندگی پنج روزه دنیا است و جز روزگار چیزی در مرگ و زندگی آنها حکومت نمی‌کند، از این‌رو طبق اشتهای زندگی دنیوی، به پرستش عواطف پرداخته و لذایذ مادّی را تعقیب می‌نمایند.

این سخنان را می‌گویند، در حالی که از راه علم و دانش، راهی برای اثبات این نظر منفی ندارند، فقط یک استبعاد است، به اینان باید گفت: ملک و سلطنت عالم از آنِ خدا است، و عالم را بیهوده نیافریده، پس زندگی و مرگ شما به دست اوست، بی‌شک، روزی برای رسیدگی به اعمالتان در پیش دارید، چیزی که هست، نادانید و نمی‌دانید، و قطعاً در این معامله خسارت خواهید برد.

[31] ( 1). این بخش از کتاب، شامل متن نامه علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی به پروفسور هانری کُربن است که به عنوان تکمیل و تتمیم مباحث گذشته، نگاشته شده است.

[32] ( 2). ترجمه فارسی این کتاب تحت عنوان" علی وفلسفه الهی" منتشر شده است.

[33] ( 1). رویّه مکتب اصالت مادّه و مکتب اصالت حس و مکتب اصالت عمل و نظایر اینها اشکالات فراوانی دارند که در محلّش بیان کرده‌ایم.

[34] طباطبایی، محمد حسین، شیعه: مصاحبات علامه طباطبائی با هانری کربن (شاهجوئی)، 1جلد، -، چاپ: چهارم.

[35] ( 1). به دلالت آیه شریفه: i « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاکُمْ لِما یُحْیِیکُمْ» E ( انفال/ 24) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اجابت کنید خدا و رسول را وقتی که شما را دعوت کند به سوی چیزی که به شما حیات می‌بخشد. و آیه شریفه: i « أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ» E ( انعام/ 122) آیا کسی که مرده‌ای بود، پس زنده‌اش کردیم و برایش نوری قرار دادیم که با وی در میان مردم راه زندگی را بپیماید، مثل دیگران است؟

[36] ( 2). زیرا غفلت و خطا نتیجه عدم انطباق فکر با واقعیّت خارج است و خود واقعیّت خارج، با چیزی منطبق نمی‌شود که غفلت و خطا داشته باشد.

[37] ( 3). به دلالت آیه کریمه: i « فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» E ( روم/ 30).

[38] ( 1).« وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَکَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ»( اعراف/ 96).

[39] ( 1). به دلالت آیه شریفه: i « فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» E ( شمس/ 8) پس الهام نمود به نفس انسانی فجور و تقوای او را. و نیز آیه کریمه: i « وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ* إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ» E ( هود/ 118 و 119). محصّل آیه این‌که اگر خدا می‌خواست، مردم بدون هیچ اختلافی، یک امّت و دارای یک مقصدبودند، اینان پیوسته اختلاف داشته و قادر به رفع آن نخواهند بود، مگر آنها که رحمت حق شامل حالشان شود مراد از رحمت، نبوّت و وحی دین است، چنان‌که در عدّه‌ای از آیات این‌طور معرفی شده و برای همین منظور که اختلاف نمایند و این امر منجر به رحمت الهی و دعوت نبوی شود خدا آنها را آفریده است و در سایه همین اختلاف، سخن خدا، جای خود را گرفت که فرموده دوزخ را از جنّ و انس پر خواهم نمود.

در آیه دیگر می‌فرماید: i « کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ» E ( بقره/ 212). محصّل آیه این‌که مردم مدّتی یکنواخت بودند و بعد اختلاف در میانشان پیدا شد، لذا پیغمبران را با دستوراتی که مردم را به ثواب خدایی مژده دهند و از عذاب او بترسانند، فرستاده و همراهشان کتاب نازل کرده که که اختلاف مردم را حل نمایند. از آیاتی که به‌طور، آشکار، این مطلب را بیان می‌فرماید، آیه شریفه: i « وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَحُکْمُهُ إِلَی اللَّهِ» E ( شوری/ 10) می‌باشد. خلاصه معنی آیه این است که در هر چیزی اختلاف کردید، حکمش با خدا است و او باید بیان کند، و در آیه 15 همین سوره، طریق رساندن حکم را ارسال رسول معرفی می‌نماید.

[40] ( 1). به دلالت آیه شریفه: i « لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ» E ( ق/ 22) یعنی ای انسان! از این اوضاع و پیش‌آمدها غفلت داشتی تا ما پرده را از پیش چشمت برداشتیم، اینک امروز( روز قیامت) دیگر چشمت تیزبین است و آنچه در زیر پرده پنهان بود، می‌بینی.

[41] ( 1). به دلالت آیه شریفه: i « وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ» E ( سجده/ 24) و آیه i « لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ» E ( انبیا/ 23). در جلد اوّل تفسیر المیزان ذیل آیه 124 از سوره بقره، دلالت این آیات بر این مطلب به طور استیفا بیان شده، ممکن است به آنجا رجوع شود.

[42] ( 2). در تفسیر آیه شریفه: i « وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلی عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» E ( توبه/ 105) در کافی، بصائر، قرب الاسناد، تفاسیر عیاشی و قمی و فرات و ابن ابراهیم، روایات زیادی به طرق مختلفه، از اهل بیت( علیهم السّلام) نقل شده است که اعمال مردم به رسول خدا و ائمّه هدی عرض و ارائه می‌شود.

[43] ( 3). در تفسیر آیه شریفه: i « وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً» E ( بقره/ 143) و آیات دیگری که به همین مضمون‌اند، در کتاب‌های نام‌برده، احادیث زیادی با طرق مختلفه از ائمّه اهل بیت( علیهم السّلام) مروی است که مراد از شهدا، ائمّه هدی می‌باشند که بر مردم شاهدند، و رسول خدا بر آنها شاهد است( اخبار مزبوره را در جلد هفتم از کتاب بحار در این باب که ائمّه شهدای اعمال‌اند و اعمال مردم بر آنها عرضه می‌شود، می‌توان یافت.) بیان این مطلب در تفسیر المیزان در تفسیر آیه فوق به حدّ کافی آمده است.

[44] ( 4). در تفسیر برهان وتفسیر نورالثقلین، روایات بسیاری به طرق مختلفه از ائم اهل بیت( علیهم السلام) نقل شده است که: هرسال درشب قدر، ملائکه آسمان وروح بر رسول خدا وبعد از وی بر امام وقت، نازل شده وهم مقدّرات سال را از شب قدر تا شب قدر اطّلاع می دهند.

[45] ( 1). در تفسیر برهان و تفسیر نورالثقلین، روایات چندی با اسانید مختلفه از ائمّه اهل بیت( علیهم السّلام) نقل شده که مراد از عرش و کرسی، مقام علم حقّ است عزّ اسمه. در بصائر الدرجات با طرق مختلفه از ائمّه نقل نموده است که در هر شب جمعه، روح امام وقت مانند ارواح انبیا و اوصیای گذشته، به عرش خدا نزدیک شده و از آن‌جا با علم و معرفت تازه فراوانی به بدن خود بر می‌گردد.

[46] ( 2). در بصائر الدرجات، روایات زیادی با طرق مختلفه نقل شده که علم در هر موقع از مواقع احتیاج برای امام از راه القاءبه قلب یا گوشزد کردن یا به طور خطاب می رسد.

[47] ( 3). نتیجه بحث‌هایی که در موضوع ولایت شده این است: چنان‌که هر امّتی معلومات دینی خود را از پیشوایان دین اخذ می‌کند، همچنین باید در مقامات معنوی هم قدم به قدم دنبال آنها را بگیرد تا همواره در راه صواب و حق باشد.

[48] ( 1). بحارالانوار طبع بیروت، ج 3، ص 327.

[49] ( 1). این بخش از کتاب مشتمل بر دنباله مذاکرات علّامه سیّد محمّد حسین طباطبایی با پروفسور هانری کُربن است که در سال 1340 انجام یافته و در سال 1370 برای نخستین بار با عنوان" رسالت تشیّع در دنیای امروز" با توضیحاتی از جانب آقایان علی احمدی میانجی و سیّد هادی خسروشاهی به همّت دفتر نشر فرهنگ اسلامی انتشار یافته و اینکه اصل مذاکرات یاد شده با ویرایش جدید تقدیم می‌گردد. بخش حاضر، با پیش‌گفتاری از پروفسور هانری کُربن آغاز می‌گردد.

[50] ( 1)( تجسّد)1 . Incarnation

[51] ( 1)1 . Saint Just

[52] ( 1)1 . L ,imamologie Shi ,ite

[53] ( 1)1 . Grand Inquisiteur .

[54] ( 2)2 . Les Karamazov de Dostoievski .

[55] ( 1)

1. Joachim de Fiorea, Boehime, Swedenborga, Steiner .

[56] ( 1)1 . du Shiism de I ,imamisme .

[57] ( 1). نجم/ 28 و 23؛ ص/ 26.

[58] طباطبایی، محمد حسین، شیعه: مصاحبات علامه طباطبائی با هانری کربن (شاهجوئی)، 1جلد، -، چاپ: چهارم.

[59] ( 1). پراگماتیست‌ها.

[60] ( 1). فصّلت/ 54.

[61] ( 2). یوسف/ 40.

[62] ( 1). توبه/ 30.

[63] ( 2). توبه/ 31 و 34.

[64] ( 1). آل عمران/ 64.

[65] ( 1). آل عمران/ 28.

[66] ( 2). مائده/ 3.

[67] ( 1). تاریخ ابن کثیر، ج 5، ص 243؛ تاریخ ابوالغداء، ج 1، ص 160 و 164؛ درالمنثور، ج 2، ص 80؛ سیره ابن هشام، ج 4، ص 334 335؛ الغدیر، ج 7، ص 74.

[68] ( 2). زمر/ 30؛ آل عمران/ 144.

[69] ( 3). سیره ابن هشام، ج 4، ص 340؛ الغدیر، ج 7.

[70] ( 1) سیره ابن هشام، ج 4، ص 340؛ الغدیر، ج 7.

[71] ( 1). اسدالغابة، ج 3، ص 342.

[72] ( 1). الغدیر، ج 8، ص 299 392.

[73] ( 2). درّالمنثور، ج 3، ص 232.

[74] ( 1). حشر/ 7؛ نساء/ 64؛ نحل/ 44.

[75] ( 1) و 2. المراجعات، مراجعه 68؛ سیره ابن هشام، ج 4، ص 340.

[76] ( 2)

[77] ( 1). سیره ابن هشام، ج 3، ص 362؛ مکاتیب الرسول، ج 1، ص 281.

[78] ( 2). الغدیر، ج 6، ص 269 و 109 110.

[79] ( 1). الغدیر، ج 6، ص 290 291.

[80] ( 1). رعد/ 17.

[81] ( 2). کافی، ج 1، ص 23؛ بحار، ج 1، ص 85 و ج 2، ص 242.

[82] ( 1). عنکبوت/ 69.

[83] ( 1). وسائل الشیعه، ج 27، ص 164؛ بحارالانوار، ج 2، ص 30 و ج 65، ص 312.

[84] ( 1). مائده/ 105.

[85] ( 1). مائده/ 105.

[86] ( 2). عنکبوت/ 69.

[87] ( 3). اگرچه حسّیّات هرگز به معنویّات، احاطه نداشته، ایفای حقّ آنها را نمی‌توانند نمود.

[88] طباطبایی، محمد حسین، شیعه: مصاحبات علامه طباطبائی با هانری کربن (شاهجوئی)، 1جلد، -، چاپ: چهارم.