• شروع
  • قبلی
  • 7 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 9476 / دانلود: 4939
اندازه اندازه اندازه
غرب زدگی

غرب زدگی

نویسنده:
فارسی

1

2

۶ : نخستین گندیدگی ها

چنین است که در خاورمیانه ی ما هم زمان با طلوع دوره ی ((رنسانس )) در غرب دیو تفتیش عقاید قرون وسطایی سر بر می دارد و کوره ی اختلافات و جنگ های مذهبی تافته می شود گذشته از این که در صفحات پیش دیدیم که این سوی عالم دارد خالی می شود از کاروان های متاع آور و به این دلیل باید به انزوای فقر و تصوف صوفی مآب خود بخزد به این طریق به قول حضرت فردید ما درست از همان جا که غرب تمام کرده است ، شروع کرده ایم غرب که برخاست ، ما نشستیم غرب که در رستاخیز صنعتی خود بیدار شد ، ما به خواب اصحاب کهف فرو رفتیم بگذریم که عین این بازی الا کلنگ را ما در دوره ی روشنفکری هم داریم که غرب در اوایل قرن ۱۸ میلادی شروعش کرد و ما در اوایل قرن بیستم (با نهضت مشروطه ) که اروپا داشت به سمت سوسیالیسم و سبک های هدایت شونده در اقتصاد و سیاست و فرهنگ می گرایید .

بردارید ورقی بزنید به سفرنامه های همه کسانی که در سراسر دوره ی صفوی به عنوان سیاح یا بازرگان یا ایلچی یا مستشار نظامی و اغلب هم از یسوعیان (ژزوئیت ها) (۲۱) به این سو آمده اند و ببینید که همه ی ایشان چه شاهدهای تشویق کننده و صبوری بوده اند برای آن تخته قاپو کردن ها ! و چه پیزری نهاده اند لای پالان آدم کشی های عباس صفوی یا بی بته گی های سلطان حسین ! و درست از آن زمان است که ما گوش مان بدهکار می شود به به به گویی کنار گودنشینان فرنگی که در حقیقت تربیت کنندگان اصلی امرا و رجال ما هستند در این سی صد سال اخیر و همه ی این احسنت ها هم چون افسونی است در گوش پیر مرد راه دار خسته ای که آرام بخوابد تا دیگران قافله را بزنند .

این ها است سرچشمه های اصلی این سیلاب غرب زدگی بدبختانه ما هنوز هم گوش مان به این به به گویی های مغرضانه ی ماءموران وزارت خارجه ای بیگانه اخت است که هر چند سال یک بار در لباس مستشرقی یا سفیری یا مستشاری به این سو می آیند و در آخر کار طومار وهن آوری درست می کنند که بله شما سرتان سر شیر است و دم تان دم فیل و ما یعنی همین مایی که از دوره ی خسرو انوشیروان مالیخولیای بزرگ نمایی داشته ایم و به تعارف دل باخته بوده ایم ! به دنبال همین رفت و آمدهای نوع تازه است که فرنگان با خلق و خوی ما آشنا می شوند و می آموزند که چگونه دست به دهان نگاه مان بدارند و چگونه قرضه بدهند و بعد گمرک را در اختیار بگیرند یا چگونه انحصار ابریشم مملکت را که در دست شاه وقت است (در زمان صفویه ) ، در بازار رقابت های خود بشکند و بعد که خیارشان کونه کرد ، چگونه به دست غلجاییان افغان خیال خود را از آن پهلوان کچل صفوی راحت کنند که کم کم به اندازه ی لولوی سرخرمنی ترس آور می شود و بعد هم نادر است که بیاید و چنان کله خرانه به هند بتازد و درست در روزگاری که کمپانی هند شرقی ، یعنی استعمار غربی ، دارد در جنوب هند خیمه و خرگاه می زند و لازم است که سر دربار محمد شاه در شمال هند گرم باشد و بعد هم سر نادر که به بیخ طاق کوفته شد داستان ترکمان چای است (۱۲۴۳ هجری ، ۱۸۲۸ میلادی ) که آخرین عر و تیز این پوست شیر پوشیده ی غافل بود و بعد هم داستان جنگ هرات است (۱۲۷۳ - ۱۸۵۷) که یک محاصره بوشهر آخرین پشم را از این ریش و سمباد برد نعش این پهلوان را هم این چنین به خاک افکندند و در این پنجاه شصت ساله ی آخر هم که سر و کله ی نفت پیدا شده است و ما باز چیزی به عنوان علت وجودی یافته ایم ، بر اثر همین زمینه چینی ها و سوابق دیگر آب ها چنان از آسیاب افتاده است که سرنوشت سیاست و اقتصاد و فرهنگ مان یک راست در دست کمپانی ها و دولت های غربی حامی آن ها است و روحانیت نیز که آخرین برج و باروی مقاومت در قبال فرنگی بود از همان زمان مشروطیت چنان در مقابل هجوم مقدمات ماشین در لاک خود فرو رفت و چنان در دنیای خارج را به روی خود بست و چنان پیله ای به دور خود تنید که مگر در روز حشر بدرد چرا که قدم به قدم عقب نشست .

این که پیشوای روحانی طرف دار ((مشروعه )) در نهضت مشروطیت بالای دار رفت ، خود نشانه ای از این عقب نشینی بود و من با دکتر ((تندرکیا)) موافقم که نوشت شیخ شهید نوری نه به عنوان مخالف ((مشروطه )) که خود در اوایل امر مدافعش بود ، بلکه به عنوان مدافع ((مشروعه )) باید بالای دار برود (۲۲) و من می افزایم ، و به عنوان مدافع کلیت تشیع اسلامی به همین علت بود که در کشتن آن شهید همه به انتظار فتوای نجف نشستند آن هم در زمانی که پیشوای روشنفکران غرب زده ی ما ملکم خان مسیحی بود و طالب اوف سوسیال دمکرات قفقازی ! و به هر صورت از آن روز بود که نقش غرب زدگی را هم چون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار ، هم چون پرچمی می دانم که به علامت استیلای غرب زدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد .

و اکنون در لوای این پرچم ، ما شبیه به قومی از خود بیگانه ایم در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعات مان و خطرناک تر از همه در فرهنگ مان فرنگی مآب می پروریم و فرنگی مآب راه حل هر مشکلی را می جوییم (۲۳)

اگر در صدر مشروطه خطر بیخ گوش مان بود ، اکنون در جان مان نشسته از آن دهاتی به شهر گریخته که دیگر به ده برنمی گردد ، چون سلمانی دوره گرد آبادی او بریانتین در بساط ندارد و در ده سینما نیست و ساندویچ نمی توان خرید ، گرفته تا آن وزیر که چون در مقابل گرد و خاک حساسیت (آلرژی ! ) دارد سالی به دوازده ماه در چهار گوشه ی عالم پرسه می زند و چرا این طور شد ؟ چون همه ی دو سه نسلی که پس از وقایع مشروطه در این آب و خاک سری توی سرها درآوردند و معلم و نویسنده و وزیر و وکیل و مدیر کل شدند و جز در طب ، هیچ کدام متخصص در فن و حرفه ای نشدند ، همه ی این ها اگر هم چشم شان یک راست به دست قرتی بازی های دوره ی جوانی خودشان نبود که در پاریس و لندن و برلن گذرانده بودند ، دست کم گوش شان فقط بدهکار به ((سه مکتوب )) آقاخان کرمانی بود خطاب به جلال الدوله و به دیگر غرب زدگی های صدر اول مشروطیت از زبان و قلم ملکم خان و طالب اوف و دیگران . (۲۴) و تا آن جا که صاحب این قلم می بیند این حضرات ((مونتسکیو))های وطنی ( ! ) هرکدام از یک سوی بام افتاده اند و گرچه شاید همه در این نکته متفق القول بودند و بفهمی نفهمی احساس می کردند که اساس اجتماع و سنت کهن ما در قبال حمله ی جبری ماشین و تکنولوژی تاب مقاومت ندارد و نیز همگی به این بی راهه افتادند که پس ((اخذ تمدن فرنگی بدون تصوف ایرانی )) (۲۵) ، اما گذشته از این نسخه ی نامجرب کلی هرکدام در جست و جوی علاج درد به راهی دیگر رفتند یکی زیر دیگ پلوی سفارت را آتش کرد ، دیگری به تقلید از غرب گمان کرد باید ((لوتر)) بازی در آورد و با یک ((رفورم )) مذهبی به سنت کهن جان تازه دمید ، و سومی دعوت به وحدت اسلامی کرد ، در زمانی که قتل عام ارمنیان و کردها کوس رسوایی عثمانی را بر سر بازار دنیا کوفته بود می بخشید که در لفافه می گویم جای صراحت نیست .

در آن صدر اول مشروطه علت اساسی کار زعمای قوم در این بود که مخالف و موافق گمان می کردند که ((اسلام = مشروعه = مذهب )) هنوز آن کلیت جامع را دارد که حفاظی یا سدی در مقابل نفوذ ماشین و غرب باشد به این علت بود که یکی به دفاع از آن برخاست و دیگری کوبیدش به همین علت بود که ((مشروطه )) و ((مشروعه )) دو مفهوم متضاد بی دینی و دین داری از آب درآمد به این طریق به گمان من همه ی آن حضرات ، بوق را از سر گشادش زده اند گرچه شاید اگر ما نیز در آن دوره می زیستیم ، خبط آن دو فریق را تکرار می کردیم و اکنون دیگر نبودیم تا چنین قضاوت سختی را به قلم بیاوریم ، چرا که آن حضرت به هر صورت نزدیک تر از ما بودند به زمانی که میرزای بزرگ شیرازی با یک فتوای ساده طومار امتیاز تنباکو (به کمپانی انگلیسی رژی ) را در نوشت و نشان داد که روحانیت چه پایگاهی است و نیز چه خطری ! به هر طریق آن همه مردان نیک در صدر اول مشروطه ، غافل بودند از این که خدای تکنیک در خود اروپا نیز سال ها است که از فراز عرش بورس ها و بانک ها کوس لمن الملکی می زند و دیگر تحمل هیچ خدایی را ندارد و به ریش همه ی سنت ها و ایدئولوژی ها می خندد بله این چنین بود که مشروطه به عنوان پیش قراول ماشین ، روحانیت را کوبید و از آن پس بود که مدارس روحانی در دوره ی بیست ساله به یکی دو شهر تبعید شد و نفوذش از دستگاه عدلیه و آمار بریده شد و پوشیدن لباسش منع شد و آن وقت روحانیت در قبال این همه فشار نه تنها کاری به عنوان عکس العملی نکرد ، بلکه هم چنان در بند مقدمات و مقارنات نماز ماند؛ یا در بند نجاسات یا مطهرات ؛ یا سرگردان میان شک دو و سه ! و خیلی که همت کرد رادیو و تلویزیون را تحریم کرد که چنین گسترش یافته اند و هیچ رستمی جلودارشان نیست در حالی که روحانیت بسیار به حق و به جا می توانست و می بایست به سلاح دشمن مسلح بشود و از ایستگاه های فرستنده ی رادیو تلویزیونی مخصوص به خود - از قم یا مشهد - هم چنان که در واتیکان می کنند ، به مبارزه با غرب زدگی ایستگاه های فرستنده ی دولتی و نیمه دولتی بپردازد سر بسته بگویم : اگر روحانیت می دانست که با اعتقاد به ((عدم لزوم اطاعت از اولوالامر)) ، چه گوهرگران بهایی را هم چو نطفه ای برای هر قیامی در مقابل حکومت ظالمان و فاسقان در دل مردم زنده نگه داشته ، و اگر می توانست ماهیت اصلی این اولیای امر را به وسایل انتشاراتی (روزنامه ، رادیو ، تلویزیون ، فیلم و غیره . ) خود برای مردم روشن کند و حکم موارد عام را به موارد خاص بکشاند و اگر می توانست با پا باز کردن به محافل بین المللی روحانیت و جنبشی به کار خود بدهد ، هرگز این چنین دل به جزییات نمی بست که حاصلش بی خبری صرف و کنار ماندن از گود زندگی است (۲۶) و به عنوان شاهد مثال اشاره ای بکنم به نقشی که تنها یک کمپانی نفت در این شصت ساله ی اخیر در سیاست و اجتماع ما بازی کرده است و بعد رها کنم این همه بحث تاریخی را .

امتیاز نفت درست در سال اول قرن بیستم میلادی (۱۹۰۱) داده شد از طرف شاه قاجار به ((ویلیام نوکس دارسی )) ، انگلیسی که بعد حقوق خود را به کمپانی معروف فروخت و ما درست از ۱۹۰۶ به بعد است که جنجال مشروطیت را داریم و حوزه ی قرارداد کجا است ؟ دامنه های جنوب غربی کوه های بختیاری آثار نخستین چاه نفت هنوز در مسجد سلیمان باقی است پس باید دامنه ی جنوب غربی کوه های بختیاری را از کوچ زمستانه ی ایل بختیاری خالی نگه داشت تا نخستین چاه کن های نفت بتوانند به راحتی زمین ، کوه و دشت مسجد سلیمان را بکاوند این جوری است که ایل بختیاری (۲۷) راه می افتد تا با کمک مجاهدان تبریز و رشت به فتح تهران برود ! و اگر مشروطه ی ما نیم بند است به همین علت هم هست که ((خان ))ها به پشتیبانی از نهضتی برخاستند که در اصل ((خان خانی )) را نفی می کند بله به این طریق سر ما آن قدر گرم به مشروطه و استبداد است تا جنگ اول بین الملل را در می گیرد اما کمپانی به نفت رسیده است و دریاداری انگلیس که رسما صاحب امتیاز نفت جنوب شده است ، حالا دیگر سوخت مطمئن خود را دارد .

می بینید که من تاریخ نویسی نمی کنم استنباط می کنم و خیلی هم به سرعت دلایل و وقایع را خود شما در تاریخ ها بجویید .

بعد در حدود سال ۱۳۰۰ خودمان (۱۹۲۰ میلادی ) جنگ تمام شده است و صاحبان کمپانی اکنون فاتح اند و کوره ی جنگ فسرده و ناچار مصرف خارجی نفت کم شده و باید مشتری نفت را در بازارهای داخلی نیز جست پس باید حکومت مرکزی مقتدری سر کار باشد تا همه ی راه ها را امن کند و راه بندها برداشته شود و تانکرهای نفت به راحتی بتوانند تا قوچان و خوی و مکران بروند و باید بتوان در هر ده کوره ای پمپ بنزین ساخت و مهم تر از همه این که چون صاحب امتیاز اکنون دریاداری انگلیس است ، دیگر حوصله ی اغتشاش داخلی و چانه زدن با خان ها و مجلس ها و مطبوعات را ندارد و می خواهد تنها با یک نفر طرف باشد این است که کودتای ۱۲۹۹ را داریم و حکومت نظامی و خودکامه ی بعدی اش را و تخت قاپوی کردها را و خفقان گرفتن ((سمیتقو)) را و سر به نیست شدن شیخ خزعل را که اگر اندکی عاقلانه رفتار کرده بود ، حالا المثنای شیخ نشین بحرین را در خوزستان هم داشتیم .

بعد ، در سال ۱۳۱۱ خودمان (۱۹۳۲ میلادی ) کم کم مدت امتیاز دارسی از نیمه گذشته است و دارد به سوی تمامی می رود ناچار صاحب امتیاز اصلی ، دریاداری یعنی دولت انگلیس ، باید از چنان قدرت متمرکزی که هست و همه ی حرف هایش را از مجلس و هیاءت وزرا تا قشون و امنیت عمومی ، یک نفر می زند ، استفاده کرد و تا تنور داغ است مدت امتیاز را تجدید کرد این است که تقی زاده از نو ((آلت فعل )) می شود و مجلس خیمه شب بازی راءی می دهد و امتیاز دارسی را اول لغو می کنند و بعد از نو می بندند و با چنان بوق و کرنایی که حتی پیرمردهای قوم بو نبردند که چه کاسه ای زیر نیم کاسه است ! یا اگر بردند ، لب تر نکردند چرا که ندیدیم هیچ کدام شان حتی ناله ای از آن داستان سر کنند و محکومیت تاریخ را از پیشانی سرنوشت خود بردارند مگر بعدها که آب از آسیاب افتاد و سر پل سال های پس از شهریور بیست ، افسار هر خری را گرفتند .

البته چنین حقیقت زشتی را باید به صورت ظاهر سازی های در خور زمانه مزین کرد یعنی واقعیت را پوشاند و چه جور ؟ این جور که به ضرب دگنک لباس مردم را متحد الشکل می کنند و کلاه نمدی را از سر مردها برمی دارند و حجاب را از سر زن ها به عنوان آخرین تحولات مترقیانه ( ! ) و راه آهن سرتاسری را می کشند - نه به خرج نفت ، بلکه به خرج مالیات قند و شکر- که تازه بزرگ ترین دلیل وجودی اش کمک رساندن به پشت جبهه ی استالین گراد بود در سال های جنگ دوم بین المللی .

بعد ، در سال ۱۳۲۰ خودمان (۱۹۴۱ میلادی ) باز جنگ اروپا است و خطر رشید عالی گیلانی و لاسی که حکومت وقت ایران به عنوان علامت بلوغی ، اما سر پیری ، با محور رم - برلن می زند آخر گاوهای یک طویله اگر هم خو نشوند ، هم بو که می شوند و البته دیگر شوخی بردار نیست و همه دیدیم که چه وضعی پیش آمد آن همه قدرت و جبروت و ارتش و رکن دو و شهربانی یک روزه از هم پاشید و البته وقتی ناپلئون که یک سردار فرانسوی بود به جزیره ی ((سنت هلن )) رضایت داد ، پیداست که یک سردار ایرانی به جزیره ی ((موریس )) خواهد ساخت و بعد ممالک متحد امریکا است که خیلی زودتر از جنگ بین الملل اول به خود جنبیده است و باید بتواند کشتی های سلاح بر خود را در خلیج فارس نفت گیری کند و اگر شما بودید ، حاضر بودید به ازای سوخت کشتی هایی که در راه پیروزی بر فاشیسم - یعنی نجات روس و انگلیس - دور دنیا می گشتند دلار از جیب شخصی بدهید ؟ آن هم به کمپانی نفت انگلیس ؟ بله زمینه ی دخالت امریکا در قضیه ی نفت جنوب از این جا شروع می شود به خصوص که در قضیه ی آذربایجان فقط وزنه ی سیاست امریکا بود که سازمان ملل را به حرکت واداشت و روس های شوروی ، آذربایجان را تخلیه کردند ناچار باز تشنج است و آزادی خواهی است و سخن از امتیاز نفت شمال هم هست ، هم چو لولوی سر خرمنی که انگلیس ها نمی خواهند حصارش را به امریکا بسپارند و این آزادی مختصر هست تا در سال ۱۳۲۹ (۱۹۵۱ میلادی ) که نفت ملی می شود و امریکا کیش می دهد و مهره های شطرنج یکی پس از دیگری عوض می شوند یکی باید به صندوق عدم برود و دیگری مات بشود تا سرمایه داری امریکا بتواند ۴۰ درصد از سهام ((کنسرسیوم )) نفت را ببرد درست همان سهامی که دریاداری انگلستان دارد و این است داستان قیام ملی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ .

و این است معنی آن چه دنباله روی در سیاست و اقتصاد می نامیم دنباله روی از غرب و از کمپانی های نفتی و از دولت های غربی ، این است حد اعلای تظاهر غرب زدگی در زمانه ی ما به این صورت است که صنعت غرب ما را غارت می کند و به ما حکم می راند و سرنوشت ما را در دست دارد پیداست که وقتی اختیار اقتصاد و سیاست مملکت را به دست کمپانی های خارجی دادی ، او می داند که به تو چه بفروشد و دست کم این را می داند که چه چیز را نفروشد و البته برای او که می خواهد فروشنده ی دایمی کالاهای ساخته ی خود باشد ، بهتر این است که تو هرگز نتوانی از او بی نیاز باشی و خدا زنده بدارد معادن نفت را نفت را می برند و در مقابل هر چه بخواهی به تو می دهند از شیر مرغ تا جان آدمی زاد حتی گندم و این داد و ستد اجباری حتی در مسایل فرهنگی نیز هست و در ادب و سخن بردارید و صفحات انگشت شمار مطبوعات مثلا سنگین ادبی را ورق بزنید کدام خبر از این سوی عالم در آن ها هست ؟ یا از شرق به معنی اعم ؟ از هند یا از ژاپون یا از چین ؟ همه خبر از ((نوبل )) است و عوض شدن ((پاپ )) و از ((فرانسواز ساگان )) است و جایزه های ((کان )) و آخرین نمایش نامه ی ((برادوی )) و تازه ترین فیلم ((هولیوود)) ((رنگین نامه ))ها هم که حساب شان پاک است و اگر این ها را ((غرب زدگی )) ننامیم ، چه بنامیم ؟

غریزه جنسی و ازدواج

کتاب

منبع: اخلاق در قرآن، ج 2، ص 239

محمدتقی مصباح یزدی

یکی دیگر از مجاری لذت انسان

، علاقه به همسر و ارضاء غریزه جنسی است. اصل وجود این میل نیز همانند میل‌ها و کشش‌های درونی دیگر، لازمه ساختمان روح انسان و فطری است که گفتیم خود به خود نه ارزش اخلاقی مثبت دارد و نه ارزش اخلاقی منفی، و به عبارتی دیگر: از نظر اخلاقی، وجود این میل‌ها و کشش‌ها در انسان نه خوب است و نه بد، و بار ارزشی ندارد.

البته، از نظر فلسفی، هر چیزی که بهره‌ای از وجود داشته باشد، خواه اختیاری باشد یا غیر اختیاری، فی نفسه خیر است ولی خیر در اینجا اصطلاح دیگری است و به ارزش‌ها و خیر اخلاقی ارتباطی ندارد.

آنچه که در محدوده اخلاق قرار می‌گیرد و بار ارزشی خواهد داشت کیفیت و کمیت ارضای این میل و جهت اعمال آن است. مسأله ما در اینجا این است که انسان این میل را چگونه ارضا کند؟ چه مقدار ارضا کند؟ و با چه نیتی ارضا کند؟ تا کار وی از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت باشد و دست به کارهای ناشایسته و غیر اخلاقی نیالوده باشد.

دیدگاه قرآن درباره غریزه جنسی

در قرآن کریم آیاتی دلالت می‌کنند بر این که همسر دوستی و رابطه جنسی در متن خلقت انسان، ملحوظ است. البته، این مطلب احتیاج به تعبد ندارد و هر کسی در کیفیت آفرینش انسان دقت کند، متوجه می‌شود که تکثیر نسل و بقای این نوع از راه ازدواج، همسرگیری و زاد و ولد تحقق پذیر خواهد بود و ناچار می‌بایست در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد؛ یعنی، انسان طوری آفریده شده که در اثر آمیزش با همسر نسلش باقی بماند. البته، تعابیر آیات قرآن کریم در این زمینه متفاوت است و ما در اینجا به چند دسته از آیات اشاره می‌کنیم:

الف) آیاتی دلالت دارند بر این که همسر انسان از جنس خود او قرار داده شده و این یک تدبیر تکوینی الهی است برای این که نوع انسان باقی بماند که شاید از همه آن‌ها روشن‌تر این آیه باشد که می‌گوید:

«یایی‌ها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوج‌ها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تساءلون به و الأرحام ان الله کان علیکم رقیبا.» (1)

[ای مردم تقوا پیشه کنید و بترسید از پروردگارتان که شما را از یک انسان بیافرید و همسر وی را از (جنس) او بیافرید و مردان و زنان بسیاری را از آن دو (به وجود آورد و روی زمین) منتشر ساخت].

جمله «بث منهما رجالا کثیرا و نساء» به خوبی دلالت دارد بر این که انتشار افراد انسان بر اثر ارتباط دو همسر است و این رابطه همسری به منظور تکثیر نسل در متن خلقت انسان ملحوظ است.

در آیه دیگری آمده است که:

«هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوج‌ها لیسکن الی‌ها فلما تغشاها حملت حملا خفیفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن اتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین.» (2) [اوست خدایی که شما را از یک انسان بیافرید و همسرش را نیز از (جنس) او قرار داد تا در کنار وی بیارامد پس چون با او خلوت کرد باری سبک برداشت و هنگامی که سنگین شد، پروردگارشان را خواندند که اگر فرزندی شایسته به ما دهی (به درگاه تو) از سپاسگزاران خواهیم بود)].

در جمله «و جعل منها زوج‌ها لیسکن الی‌ها» احتمالا به حکمت و علت دیگری نیز برای ازدواج، جدای از تولید و بقای نسل انسان، اشاره شده است که همان آرامش و سکون دو همسر در کنار یکدیگر و احساس مهر و صفایی است که نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنند و در نتیجه، بار زندگی را به کمک یکدیگر بر می‌دارند.

از اینجا است که در قرآن به آیاتی نیز بر می‌خوریم که صرفا بر همین علت و حکمت تکیه کرده و از تولید نسل سخنی به میان نیاورده است، مانند این آیه که می‌گوید:

«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکونوا الی‌ها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لایی‌ات لقوم یتفکرون.» (3)

[و از جمله آیات و نشانه‌های خدا این است که او برای شما همسرانی از خودتان بیافرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان محبت و مودت و دوستی قرار داد و در این کار، آیات و نشانه‌هایی (از خداوند) هست برای قومی که بیندیشند].

و دیگر آیاتی که در این زمینه به نحوی به این حقیقت اشاره کرده‌اند.

آیات فوق و نظایر آن‌ها، اندیشه کسانی را که فکر می‌کنند ازدواج کاری است پلید، شیطانی و دارای ارزش منفی، رد می‌کنند. چنین اندیشه‌ای در قرآن کتاب آسمانی فطرت، جایی ندارد و مطرود و باطل است.

میل به ازدواج به اقتضای حکمت الهی در آفرینش انسان لحاظ شده و تدبیر الهی اقتضا کرده است که تکثیر نسل و بقای انسان به وسیله آن، تحقق پیدا کند. و چنین چیزی، خود به خود و در جهان تشریع نمی‌تواند دارای ارزش منفی باشد؛ چرا که، این در واقع، به یک نوع تناقض میان تکوین و تشریع و ناهماهنگی بین نظام هستی و نظام اخلاقی، منجر می‌شود. در صورتی که از نظر قرآن، نظام اخلاقی نه تنها هیچ تنافی با نظام تکوینی ندارد بلکه مکمل آن می‌باشد.

قرآن به ما می‌آموزد که دین و قوانین تشریعی دینی، فطری است و از هماهنگی کامل با آن برخوردار است و همین هماهنگی، رمز موفقیت و فراگیری و جهانی و ابدی بودن دین است.

پس با توجه به این آیات زن گرفتن یا شوهر کردن و آمیزش زن و مرد فی حد نفسه نمی‌تواند یک عمل زشت و پلید باشد و بنا بر این، منشأ زشتی و ارزش منفی مربوط به غریزه جنسی و رابطه زن و مرد را در جای دیگری مانند عوارض کمی و کیفی و در جهت آن باید جستجو کرد و کم و کیف و جهت هستند که منشأ خوبی یا بدی آن می‌شوند.

اخلاق جنسی

از آیات شریفه قرآن استفاده می‌شود که این دو جنس مخالف برای همدیگر و مکمل همدیگر آفریده شده‌اند و مقتضای فطرت انسان این است که هر یک از این دو یعنی زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرایش داشته و او را منشأ آرامش و آسایش خویش قرار دهد و به گونه‌ای کامجویی کند که هم سلب تولید نسل و بقای نوع انسان می‌شود و هم مفسده‌ای بر آن، بار نخواهد شد.

محدودیت‌های فطری غریزه جنسی

از دید آیات قرآن کریم، گرایش به جنس موافق بر خلاف فطرت و نظام آفرینش است و در واقع، یک نوع انحراف در گرایش جنسی به شمار می‌رود. بنا بر این، اگر کسانی در مقام ارضای غریزه جنسی از مسیر طبیعی و تکوینی منحرف بشوند و به جای آنچه در اصل خلقت و متن آفرینش برای تأمین این غریزه ملحوظ شده راه دیگری را در پیش بگیرند، کارشان دارای ارزش منفی خواهد بود و از طریق راست و راه مستقیم فطرت الهی منحرف گشته‌اند.

در قرآن کریم، در ضمن بیان داستان قوم لوط (که به این عمل انحرافی شهره‌اند) در چند مورد (و حد اقل در سه مورد) بر زشتی این عمل و انحراف آن از مسیر فطرت تأکید شده است.

قرآن حکایت می‌کند که این قوم در اشباع این میل، از مسیر طبیعی و فطری خود

منحرف شده بودند و به واسطه همین امر، مورد نکوهش و مذمت قرار گرفتند و به عذاب خدا گرفتار شدند و آیه‌ای که از این جهت از سایر آیات روشن‌تر است می‌فرماید:

«و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم بل انتم قوم عادون.» (4)

[همسرانی را که خدا برای شما قرار داده رها می‌کنید و به راهی که خدا قرار نداده است می‌روید شما مردمی متجاوز و نابکار هستید].

یعنی، به راهی می‌روید که خلاف فطرت و خلاف طبیعت شماست و انحرافی است از راه راست و صراط مستقیم.

این نکته به خصوص از این جهت برای ما مفید است که خداوند با تعبیر

«خلق لکم ربکم»

به ما می‌فهماند آنچه را که خداوند قرار داده است و آفرینش الهی اقتضا می‌کند، گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالف خود است و بنا بر این، باید از همین راه اشباع شود.

گرایش مرد به مرد و یا زن بزن را خدا در فطرت و آفرینش انسان قرار نداده و در محدوده «ما خلق لکم» قرار نگرفته است. بنا بر این، اگر گرایشی اینچنین در انسانی پدید آید در اساس، همان گرایش به جنس مخالف است که تحت تأثیر عواملی، این گونه انحراف پیدا کرده و انسان را وادار به کارهای زشت و پلید و انحرافی کشانده است.

خداوند در آیات دیگری می‌گوید:

«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین. انکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون.» (5)

[و حضرت لوط علیه السلام را به یاد بیاور آن هنگام که به قوم خود گفت آیا دست به عمل زشت و فحشایی می‌زنید که هیچ کس از مردم دنیا قبل از شما به چنین عملی دست نیالوده است شما به جای زنان، مردان را به شهوت می‌گیرید و مردم تبهکار و اسرافکاری هستید].

در این دو آیه، علاوه بر این که با تعبیر «مسرفون» کار آنان را محکوم می‌کند و خبر از هلاکت آن‌ها و نزول عذاب بر آن‌ها می‌دهد تا درجه فساد و زشتی این عمل را نشان داده باشد، علاوه بر این، با تعبیر

«ما سبقکم بها من احد من العالمین»

به یک نکته بسیار ظریف نیز اشاره کرده که دقیقا، مدعای ما، یعنی غیر فطری بودن این عمل را نشان می‌دهد؛ یعنی، در واقع این قوم از آنجا که از مسیر فطرت منحرف شده بود در میان اقوام انسان و مردم عالم یک استثنا به حساب می‌آمد که از مسیر عام فطرت و راه همه مردم عالم در طول تاریخ، منحرف شده بود و افرادی که به این بیماری گرفتار شده‌اند کسانی هستند که از قوانین فطرت منحرف شده‌اند و آنان که امروز در غرب از آزادی لجام گسیخته سوء استفاده کرده و علنا به این عمل دست می‌زنند، تا آنجا که آن را شعار خود قرار داده‌اند، مسلما یک اقلیتند که منشأ بیماری‌ها، فسادها و هرزه دری‌هایی شده‌اند هر چند که پررو و پرسر و صدا هستند.

در واقع، برخی از حکومت‌ها و نظام‌های سیاسی غربی هستند که با اعلام مفعول قرار گرفتن مردانشان می‌خواهند پز آزادی بدهند و به اصطلاح، آزادی منشی و آزادی‌گرایی خود را به دنیا اعلام کنند. در صورتی که این آزادی یک آزادی افتخارآمیز نیست که بتوان به آن بالید، بلکه، یک آزادی حیوانی شرم‌آور است که مردان و زنان سلیم الفطرة حتی از شنیدن آن شرمگین می‌شوند.

آیه 55 سوره نمل (6) هم مورد سومی است که قرآن به زشتی از عمل قوم لوط یاد کرده و چیزی بیش از آنچه گفتیم ندارد. بنا بر این، اولین چیزی که در مقام ارضای این غریزه باید مراعات شود همان توجه به مقتضای فطرت و خلقت الهی و عمل بر وفق آن خواهد بود؛ ولی، مطلب به اینجا ختم نمی‌شود؛ بلکه، از اینجا انحراف از خلقت و گرایش فطری، یعنی، همجنس گرایی به عنوان یک ارزش منفی قطعی، و یک عمل انحرافی بسیار زشت شناخته می‌شود.

محدودیت‌های اجتماعی غریزه جنسی

محدوده دیگری نیز، علاوه بر محدودیت فطری که در بالا گفتیم، برای غریزه جنسی وجود دارد که اگر رعایت نشود آن هم ارزش منفی ایجاد خواهد کرد. و عبارت است از این که عمل ارضاء جنسی به گونه‌ای انجام نگیرد که انسان را از دستیابی به مصالح مهم‌تر و کمالات بالاتر باز دارد این محدودیت از تزاحم مصالح انسان به وجود می‌آید.

ما قبلا هم اشاره کرده‌ای‌ام که آنچه در ارضای خواسته‌ها و تمایلات، منشأ ارزش منفی می‌شود، تزاحمی است که با بعضی از خواسته‌های دیگر پیدا می‌کند و با بررسی، ارزیابی و کسر و انکسار این خواسته‌ها است که حد و مرز هر یک از خواسته‌ها و تمایلات، آشکار و روشن خواهد شد.

در بعضی موارد خود ما هم از طریق ادراکات عادی و عقلایی خود می‌توانیم آن فرمول را کشف کنیم و مرز دقیق هر یک از آن‌ها را بشناسیم؛ ولی، در اکثر موارد به لحاظ آن که احاطه‌ای بر موارد تزاحم و تأثیرات سوء یا نامطلوبی که می‌تواند داشته باشد، نداریم، نمی‌توانیم دقیقا مواردش را تعیین کنیم و در اینجاست که وحی، نقش تعیین کننده خود را ایفا می‌کند ولی، به هر حال، منشأ اصلی همان تزاحمات است.

مصالح اجتماعی انسان اقتضا دارد که زندگی وی به صورت خانواده‌ای تشکیل شود و جریان پیدا کند و روابط مرد و زن باید تحت کنترل و ضوابط و معیارهای خاصی انجام شود و همسر انسان باید جنبه اختصاصی داشته باشد که مصالح زیادی برای فرد و جامعه بر خانواده و اختصاصی بودن همسر مترتب می‌شود و نفی آن زیان‌ها و خسارت‌های عمده‌ای به بار خواهد آورد.

از جمله مصالح اجتماعی آن است که باید با تشکیل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسیاری از مسایل اجتماعی و حقوقی مانند مسایل ارث، انفاق و تربیت و دیگر مسؤولیتهایی که پدر و مادر نسبت به فرزند خویش دارند و یا صداق و انفاق و تمتع و التذاذ و اطاعت و دیگر مسؤولیتهایی که هر یک از دو همسر نسبت به یکدیگر دارند، بر تشکیل خانواده و حفظ نسل بار خواهد شد که لازم است همه آن‌ها دقیقا رعایت شود تا جامعه، جامعه‌ای انسانی باشد و زمینه رشد عواطف و فضایل انسانی، عشق و ایثار و فداکاری و قداست و پاکی و بلند نظری در آن فراهم شود و متقابلا، زمینه‌های رشد فساد و انحطاط و تباهی و بیماری‌های مربوطه جسمی و روانی، و نابودی عواطف انسانی و سقوط در زندگی حیوانی از بین برود.

خانواده و ازدواج شرعی

اگر بنا باشد هر انسانی با هر فردی از جنس مخالفش که بخواهد، بتواند آمیزش جنسی داشته باشد، بنیاد خانواده متزلزل و مصالح فراوانی که بر وجود آن مترتب می‌شود تقویت خواهد شد. بنا بر این، برای حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بی‌بند و باری جنسی، لازم است که همه افراد جامعه به این گونه محدودیت‌های معقول و منطقی گردن نهند. بنا بر این، قالب کلی محدودیت‌های اجتماعی غریزه جنسی، همان ازدواج قانونی و شرعی است که باید غریزه و رابطه جنسی در این چارچوب محدود بشود تا با دیگر مصالح انسان اصطکاک پیدا نکند. اما شرایط مختلف ازدواج شرعی: از قبیل شرایط مالی، جسمی، روحی، اجتماعی، سنی و دیگر خصوصیاتی را که در ازدواج باید ملحوظ شود قانون الهی تعیین می‌کند. زیرا ما فرمول‌های دقیقش را نمی‌توانیم خودمان درک کنیم.

ولی، اجمالا، آنجا که ارضای این میل طبیعی، با مصالح اجتماعی انسان اصطکاک پیدا کند ناگزیر باید در چارچوبه‌ای که با آن مصالح، منافات نداشته و هماهنگ باشد، محدود شود و نام آن چارچوبه، ازدواج قانونی است که اگر رفتار جنسی انسان از این مرز، تجاوز کرد ارزش منفی پیدا می‌کند و قرآن کریم هم از چنین عملی تعبیر به تجاوز کرده می‌فرماید:

«و الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغی وراء ذالک فاولئک هم العادون.» (7) [و کسانی که دامن خود را از حرام بازدارند مگر نسبت به همسرانشان یا کنیزان مملوکشان که در این صورت سرزنشی بر آنان نیست پس هر آن کس غیر آنان را برای کامجویی طلب کند متعدی و متجاوز خواهد بود].

گاهی نیز در اصل ازدواج ایرادی نیست؛ ولی بعضی از حالات و عوارض، منشأ ارزش منفی می‌شود که برای اطلاع از تفصیل این موارد باید به کتب فقهی مراجعه کرد:

غریزه جنسی و ازدواج

کتاب

منبع: اخلاق در قرآن، ج 2، ص 239

محمدتقی مصباح یزدی

یکی دیگر از مجاری لذت انسان

، علاقه به همسر و ارضاء غریزه جنسی است. اصل وجود این میل نیز همانند میل‌ها و کشش‌های درونی دیگر، لازمه ساختمان روح انسان و فطری است که گفتیم خود به خود نه ارزش اخلاقی مثبت دارد و نه ارزش اخلاقی منفی، و به عبارتی دیگر: از نظر اخلاقی، وجود این میل‌ها و کشش‌ها در انسان نه خوب است و نه بد، و بار ارزشی ندارد.

البته، از نظر فلسفی، هر چیزی که بهره‌ای از وجود داشته باشد، خواه اختیاری باشد یا غیر اختیاری، فی نفسه خیر است ولی خیر در اینجا اصطلاح دیگری است و به ارزش‌ها و خیر اخلاقی ارتباطی ندارد.

آنچه که در محدوده اخلاق قرار می‌گیرد و بار ارزشی خواهد داشت کیفیت و کمیت ارضای این میل و جهت اعمال آن است. مسأله ما در اینجا این است که انسان این میل را چگونه ارضا کند؟ چه مقدار ارضا کند؟ و با چه نیتی ارضا کند؟ تا کار وی از نظر اخلاقی دارای ارزش مثبت باشد و دست به کارهای ناشایسته و غیر اخلاقی نیالوده باشد.

دیدگاه قرآن درباره غریزه جنسی

در قرآن کریم آیاتی دلالت می‌کنند بر این که همسر دوستی و رابطه جنسی در متن خلقت انسان، ملحوظ است. البته، این مطلب احتیاج به تعبد ندارد و هر کسی در کیفیت آفرینش انسان دقت کند، متوجه می‌شود که تکثیر نسل و بقای این نوع از راه ازدواج، همسرگیری و زاد و ولد تحقق پذیر خواهد بود و ناچار می‌بایست در متن آفرینش انسان این جهت رعایت شده باشد؛ یعنی، انسان طوری آفریده شده که در اثر آمیزش با همسر نسلش باقی بماند. البته، تعابیر آیات قرآن کریم در این زمینه متفاوت است و ما در اینجا به چند دسته از آیات اشاره می‌کنیم:

الف) آیاتی دلالت دارند بر این که همسر انسان از جنس خود او قرار داده شده و این یک تدبیر تکوینی الهی است برای این که نوع انسان باقی بماند که شاید از همه آن‌ها روشن‌تر این آیه باشد که می‌گوید:

«یایی‌ها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوج‌ها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء و اتقوا الله الذی تساءلون به و الأرحام ان الله کان علیکم رقیبا.» (1)

[ای مردم تقوا پیشه کنید و بترسید از پروردگارتان که شما را از یک انسان بیافرید و همسر وی را از (جنس) او بیافرید و مردان و زنان بسیاری را از آن دو (به وجود آورد و روی زمین) منتشر ساخت].

جمله «بث منهما رجالا کثیرا و نساء» به خوبی دلالت دارد بر این که انتشار افراد انسان بر اثر ارتباط دو همسر است و این رابطه همسری به منظور تکثیر نسل در متن خلقت انسان ملحوظ است.

در آیه دیگری آمده است که:

«هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوج‌ها لیسکن الی‌ها فلما تغشاها حملت حملا خفیفا فمرت به فلما اثقلت دعوا الله ربهما لئن اتیتنا صالحا لنکونن من الشاکرین.» (2) [اوست خدایی که شما را از یک انسان بیافرید و همسرش را نیز از (جنس) او قرار داد تا در کنار وی بیارامد پس چون با او خلوت کرد باری سبک برداشت و هنگامی که سنگین شد، پروردگارشان را خواندند که اگر فرزندی شایسته به ما دهی (به درگاه تو) از سپاسگزاران خواهیم بود)].

در جمله «و جعل منها زوج‌ها لیسکن الی‌ها» احتمالا به حکمت و علت دیگری نیز برای ازدواج، جدای از تولید و بقای نسل انسان، اشاره شده است که همان آرامش و سکون دو همسر در کنار یکدیگر و احساس مهر و صفایی است که نسبت به یکدیگر پیدا می‌کنند و در نتیجه، بار زندگی را به کمک یکدیگر بر می‌دارند.

از اینجا است که در قرآن به آیاتی نیز بر می‌خوریم که صرفا بر همین علت و حکمت تکیه کرده و از تولید نسل سخنی به میان نیاورده است، مانند این آیه که می‌گوید:

«و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکونوا الی‌ها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لایی‌ات لقوم یتفکرون.» (3)

[و از جمله آیات و نشانه‌های خدا این است که او برای شما همسرانی از خودتان بیافرید تا در کنارشان آرام گیرید و میانتان محبت و مودت و دوستی قرار داد و در این کار، آیات و نشانه‌هایی (از خداوند) هست برای قومی که بیندیشند].

و دیگر آیاتی که در این زمینه به نحوی به این حقیقت اشاره کرده‌اند.

آیات فوق و نظایر آن‌ها، اندیشه کسانی را که فکر می‌کنند ازدواج کاری است پلید، شیطانی و دارای ارزش منفی، رد می‌کنند. چنین اندیشه‌ای در قرآن کتاب آسمانی فطرت، جایی ندارد و مطرود و باطل است.

میل به ازدواج به اقتضای حکمت الهی در آفرینش انسان لحاظ شده و تدبیر الهی اقتضا کرده است که تکثیر نسل و بقای انسان به وسیله آن، تحقق پیدا کند. و چنین چیزی، خود به خود و در جهان تشریع نمی‌تواند دارای ارزش منفی باشد؛ چرا که، این در واقع، به یک نوع تناقض میان تکوین و تشریع و ناهماهنگی بین نظام هستی و نظام اخلاقی، منجر می‌شود. در صورتی که از نظر قرآن، نظام اخلاقی نه تنها هیچ تنافی با نظام تکوینی ندارد بلکه مکمل آن می‌باشد.

قرآن به ما می‌آموزد که دین و قوانین تشریعی دینی، فطری است و از هماهنگی کامل با آن برخوردار است و همین هماهنگی، رمز موفقیت و فراگیری و جهانی و ابدی بودن دین است.

پس با توجه به این آیات زن گرفتن یا شوهر کردن و آمیزش زن و مرد فی حد نفسه نمی‌تواند یک عمل زشت و پلید باشد و بنا بر این، منشأ زشتی و ارزش منفی مربوط به غریزه جنسی و رابطه زن و مرد را در جای دیگری مانند عوارض کمی و کیفی و در جهت آن باید جستجو کرد و کم و کیف و جهت هستند که منشأ خوبی یا بدی آن می‌شوند.

اخلاق جنسی

از آیات شریفه قرآن استفاده می‌شود که این دو جنس مخالف برای همدیگر و مکمل همدیگر آفریده شده‌اند و مقتضای فطرت انسان این است که هر یک از این دو یعنی زن و مرد نسبت به جنس مخالف خود گرایش داشته و او را منشأ آرامش و آسایش خویش قرار دهد و به گونه‌ای کامجویی کند که هم سلب تولید نسل و بقای نوع انسان می‌شود و هم مفسده‌ای بر آن، بار نخواهد شد.

محدودیت‌های فطری غریزه جنسی

از دید آیات قرآن کریم، گرایش به جنس موافق بر خلاف فطرت و نظام آفرینش است و در واقع، یک نوع انحراف در گرایش جنسی به شمار می‌رود. بنا بر این، اگر کسانی در مقام ارضای غریزه جنسی از مسیر طبیعی و تکوینی منحرف بشوند و به جای آنچه در اصل خلقت و متن آفرینش برای تأمین این غریزه ملحوظ شده راه دیگری را در پیش بگیرند، کارشان دارای ارزش منفی خواهد بود و از طریق راست و راه مستقیم فطرت الهی منحرف گشته‌اند.

در قرآن کریم، در ضمن بیان داستان قوم لوط (که به این عمل انحرافی شهره‌اند) در چند مورد (و حد اقل در سه مورد) بر زشتی این عمل و انحراف آن از مسیر فطرت تأکید شده است.

قرآن حکایت می‌کند که این قوم در اشباع این میل، از مسیر طبیعی و فطری خود

منحرف شده بودند و به واسطه همین امر، مورد نکوهش و مذمت قرار گرفتند و به عذاب خدا گرفتار شدند و آیه‌ای که از این جهت از سایر آیات روشن‌تر است می‌فرماید:

«و تذرون ما خلق لکم ربکم من ازواجکم بل انتم قوم عادون.» (4)

[همسرانی را که خدا برای شما قرار داده رها می‌کنید و به راهی که خدا قرار نداده است می‌روید شما مردمی متجاوز و نابکار هستید].

یعنی، به راهی می‌روید که خلاف فطرت و خلاف طبیعت شماست و انحرافی است از راه راست و صراط مستقیم.

این نکته به خصوص از این جهت برای ما مفید است که خداوند با تعبیر

«خلق لکم ربکم»

به ما می‌فهماند آنچه را که خداوند قرار داده است و آفرینش الهی اقتضا می‌کند، گرایش هر یک از این دو جنس به جنس مخالف خود است و بنا بر این، باید از همین راه اشباع شود.

گرایش مرد به مرد و یا زن بزن را خدا در فطرت و آفرینش انسان قرار نداده و در محدوده «ما خلق لکم» قرار نگرفته است. بنا بر این، اگر گرایشی اینچنین در انسانی پدید آید در اساس، همان گرایش به جنس مخالف است که تحت تأثیر عواملی، این گونه انحراف پیدا کرده و انسان را وادار به کارهای زشت و پلید و انحرافی کشانده است.

خداوند در آیات دیگری می‌گوید:

«و لوطا اذ قال لقومه اتأتون الفاحشة ما سبقکم بها من احد من العالمین. انکم لتأتون الرجال شهوة من دون النساء بل انتم قوم مسرفون.» (5)

[و حضرت لوط علیه السلام را به یاد بیاور آن هنگام که به قوم خود گفت آیا دست به عمل زشت و فحشایی می‌زنید که هیچ کس از مردم دنیا قبل از شما به چنین عملی دست نیالوده است شما به جای زنان، مردان را به شهوت می‌گیرید و مردم تبهکار و اسرافکاری هستید].

در این دو آیه، علاوه بر این که با تعبیر «مسرفون» کار آنان را محکوم می‌کند و خبر از هلاکت آن‌ها و نزول عذاب بر آن‌ها می‌دهد تا درجه فساد و زشتی این عمل را نشان داده باشد، علاوه بر این، با تعبیر

«ما سبقکم بها من احد من العالمین»

به یک نکته بسیار ظریف نیز اشاره کرده که دقیقا، مدعای ما، یعنی غیر فطری بودن این عمل را نشان می‌دهد؛ یعنی، در واقع این قوم از آنجا که از مسیر فطرت منحرف شده بود در میان اقوام انسان و مردم عالم یک استثنا به حساب می‌آمد که از مسیر عام فطرت و راه همه مردم عالم در طول تاریخ، منحرف شده بود و افرادی که به این بیماری گرفتار شده‌اند کسانی هستند که از قوانین فطرت منحرف شده‌اند و آنان که امروز در غرب از آزادی لجام گسیخته سوء استفاده کرده و علنا به این عمل دست می‌زنند، تا آنجا که آن را شعار خود قرار داده‌اند، مسلما یک اقلیتند که منشأ بیماری‌ها، فسادها و هرزه دری‌هایی شده‌اند هر چند که پررو و پرسر و صدا هستند.

در واقع، برخی از حکومت‌ها و نظام‌های سیاسی غربی هستند که با اعلام مفعول قرار گرفتن مردانشان می‌خواهند پز آزادی بدهند و به اصطلاح، آزادی منشی و آزادی‌گرایی خود را به دنیا اعلام کنند. در صورتی که این آزادی یک آزادی افتخارآمیز نیست که بتوان به آن بالید، بلکه، یک آزادی حیوانی شرم‌آور است که مردان و زنان سلیم الفطرة حتی از شنیدن آن شرمگین می‌شوند.

آیه 55 سوره نمل (6) هم مورد سومی است که قرآن به زشتی از عمل قوم لوط یاد کرده و چیزی بیش از آنچه گفتیم ندارد. بنا بر این، اولین چیزی که در مقام ارضای این غریزه باید مراعات شود همان توجه به مقتضای فطرت و خلقت الهی و عمل بر وفق آن خواهد بود؛ ولی، مطلب به اینجا ختم نمی‌شود؛ بلکه، از اینجا انحراف از خلقت و گرایش فطری، یعنی، همجنس گرایی به عنوان یک ارزش منفی قطعی، و یک عمل انحرافی بسیار زشت شناخته می‌شود.

محدودیت‌های اجتماعی غریزه جنسی

محدوده دیگری نیز، علاوه بر محدودیت فطری که در بالا گفتیم، برای غریزه جنسی وجود دارد که اگر رعایت نشود آن هم ارزش منفی ایجاد خواهد کرد. و عبارت است از این که عمل ارضاء جنسی به گونه‌ای انجام نگیرد که انسان را از دستیابی به مصالح مهم‌تر و کمالات بالاتر باز دارد این محدودیت از تزاحم مصالح انسان به وجود می‌آید.

ما قبلا هم اشاره کرده‌ای‌ام که آنچه در ارضای خواسته‌ها و تمایلات، منشأ ارزش منفی می‌شود، تزاحمی است که با بعضی از خواسته‌های دیگر پیدا می‌کند و با بررسی، ارزیابی و کسر و انکسار این خواسته‌ها است که حد و مرز هر یک از خواسته‌ها و تمایلات، آشکار و روشن خواهد شد.

در بعضی موارد خود ما هم از طریق ادراکات عادی و عقلایی خود می‌توانیم آن فرمول را کشف کنیم و مرز دقیق هر یک از آن‌ها را بشناسیم؛ ولی، در اکثر موارد به لحاظ آن که احاطه‌ای بر موارد تزاحم و تأثیرات سوء یا نامطلوبی که می‌تواند داشته باشد، نداریم، نمی‌توانیم دقیقا مواردش را تعیین کنیم و در اینجاست که وحی، نقش تعیین کننده خود را ایفا می‌کند ولی، به هر حال، منشأ اصلی همان تزاحمات است.

مصالح اجتماعی انسان اقتضا دارد که زندگی وی به صورت خانواده‌ای تشکیل شود و جریان پیدا کند و روابط مرد و زن باید تحت کنترل و ضوابط و معیارهای خاصی انجام شود و همسر انسان باید جنبه اختصاصی داشته باشد که مصالح زیادی برای فرد و جامعه بر خانواده و اختصاصی بودن همسر مترتب می‌شود و نفی آن زیان‌ها و خسارت‌های عمده‌ای به بار خواهد آورد.

از جمله مصالح اجتماعی آن است که باید با تشکیل خانواده نسل انسان حفظ شود و سپس بسیاری از مسایل اجتماعی و حقوقی مانند مسایل ارث، انفاق و تربیت و دیگر مسؤولیتهایی که پدر و مادر نسبت به فرزند خویش دارند و یا صداق و انفاق و تمتع و التذاذ و اطاعت و دیگر مسؤولیتهایی که هر یک از دو همسر نسبت به یکدیگر دارند، بر تشکیل خانواده و حفظ نسل بار خواهد شد که لازم است همه آن‌ها دقیقا رعایت شود تا جامعه، جامعه‌ای انسانی باشد و زمینه رشد عواطف و فضایل انسانی، عشق و ایثار و فداکاری و قداست و پاکی و بلند نظری در آن فراهم شود و متقابلا، زمینه‌های رشد فساد و انحطاط و تباهی و بیماری‌های مربوطه جسمی و روانی، و نابودی عواطف انسانی و سقوط در زندگی حیوانی از بین برود.

خانواده و ازدواج شرعی

اگر بنا باشد هر انسانی با هر فردی از جنس مخالفش که بخواهد، بتواند آمیزش جنسی داشته باشد، بنیاد خانواده متزلزل و مصالح فراوانی که بر وجود آن مترتب می‌شود تقویت خواهد شد. بنا بر این، برای حفظ مصالح مترتب بر خانواده و دفع مفاسد مترتب بر بی‌بند و باری جنسی، لازم است که همه افراد جامعه به این گونه محدودیت‌های معقول و منطقی گردن نهند. بنا بر این، قالب کلی محدودیت‌های اجتماعی غریزه جنسی، همان ازدواج قانونی و شرعی است که باید غریزه و رابطه جنسی در این چارچوب محدود بشود تا با دیگر مصالح انسان اصطکاک پیدا نکند. اما شرایط مختلف ازدواج شرعی: از قبیل شرایط مالی، جسمی، روحی، اجتماعی، سنی و دیگر خصوصیاتی را که در ازدواج باید ملحوظ شود قانون الهی تعیین می‌کند. زیرا ما فرمول‌های دقیقش را نمی‌توانیم خودمان درک کنیم.

ولی، اجمالا، آنجا که ارضای این میل طبیعی، با مصالح اجتماعی انسان اصطکاک پیدا کند ناگزیر باید در چارچوبه‌ای که با آن مصالح، منافات نداشته و هماهنگ باشد، محدود شود و نام آن چارچوبه، ازدواج قانونی است که اگر رفتار جنسی انسان از این مرز، تجاوز کرد ارزش منفی پیدا می‌کند و قرآن کریم هم از چنین عملی تعبیر به تجاوز کرده می‌فرماید:

«و الذین هم لفروجهم حافظون الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین فمن ابتغی وراء ذالک فاولئک هم العادون.» (7) [و کسانی که دامن خود را از حرام بازدارند مگر نسبت به همسرانشان یا کنیزان مملوکشان که در این صورت سرزنشی بر آنان نیست پس هر آن کس غیر آنان را برای کامجویی طلب کند متعدی و متجاوز خواهد بود].

گاهی نیز در اصل ازدواج ایرادی نیست؛ ولی بعضی از حالات و عوارض، منشأ ارزش منفی می‌شود که برای اطلاع از تفصیل این موارد باید به کتب فقهی مراجعه کرد:


6

7