سیری در سیره نبوی

سیری در سیره نبوی0%

سیری در سیره نبوی نویسنده:
گروه: پیامبر اکرم

سیری در سیره نبوی

نویسنده: شهید مرتضی مطهری
گروه:

مشاهدات: 13182
دانلود: 2799

توضیحات:

سیری در سیره نبوی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 21 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13182 / دانلود: 2799
اندازه اندازه اندازه
سیری در سیره نبوی

سیری در سیره نبوی

نویسنده:
فارسی

مقدمه

يكى از منابع شناخت از نظر اسلام , سيره اولياء و پيشوايان اسلام از شخص پيغمبر اكرم تا ائمه اطهار , و به عبارت ديگر سيره معصومين است گفته هاشان به جاى خود , شخصيتشان , يعنى سيره و روششان منبعى است براى شناخت سيره پيغمبر براى ما يك منبع الهام است , و نيز سيره ائمه , هيچ فرق نمى كند .

لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا ( ١ ) .

اينكه سيره پيغمبر يعنى چه , و به چه شكل براى ما يك منبع شناخت است توضيحش را عرض خواهم كرد در اينجا نكته اى را ذكر مى كنم :

ما ظلمى نظير ظلمى كه در مورد قرآن كرده ايم در مورد سيره پيغمبر و ائمه اطهار كرده ايم وقتى مى گويند پيغمبر چنين بود , مى گوئيم : او كه پيغمبر بود , يا وقتى مى گويند على چنين بود , مى گوئيم : او كه على بود , تو ما را به على قياس مى كنى ؟ ! ما را به پيغمبر قياس مى كنى ؟ ! ما را به امام جعفر صادق قياس مى كنى ؟ ! آنها كه

( زآب و خاك دگر و شهر و ديار دگرند)

؟ ! و چون زآب و خاك دگر و شهر و ديار دگرند ديگر به ما مربوط نيست ,

( كار پاكان را قياس از خود مگير) .

گاهى يك تك مصراع ضررش براى يك ملت صد بار از وبا و طاعون بيشتر است از آن تك مصراعهاى گمراه كننده در دنيا يكى همين است :

( كار پاكان را قياس از خود مگير) .

البته اين تك مصراع از نظر گوينده اش يك معنا دارد و در ميان ما معنايى ديگر رايج است ما مى خواهيم بگوئيم كار خود را قياس از پاكان مگير , اين را با اين تعبير مى گوئيم :

( كار پاكان را قياس از خود مگير) .

اين شعر از مولوى است , ضمن يك داستان آمده است كه آن داستان چيز ديگرى مى گويد و البته افسانه است مى گويد : بقالى طوطى اى داشت :

( بود بقالى مر او را طوطى اى) .

اين طوطى زبان داشت و با او حرف مى زد بقال گاهى از او استفاده يك شاگرد را مى كرد , احيانا اگر كسى مىآمد آنجا او سر و صدا راه مى انداخت يا حرف مى زد و يا بعد چيزى مى گفت , و بقال با او مأنوس و خوش بود .

روزى اين طوطى بيچاره مثلا از روى يك جعبه پريد روى جعبه ديگر يا از روى يك شيشه به روى شيشه ديگر , يك شيشه روغن بادام ريخت گذشته از اين , روغن بادام ريخت روى اجناس ديگر , خيلى چيزها را از بين برد و يك ضرر فاحشى به بقال وارد كرد با اينكه بقال طوطى را دوست داشت , زد تو سر اين طوطى : اى خاك به سرت كه اين كار را كردى , آنچنان زد كه پرهاى روى سر طوطى ريخت از آن به بعد ديگر طوطى خاموش و ساكت شد و يك كلمه حرف نزد بقال از كار خودش پشيمان شد : عجب كارى كردم ! طوطى خوشخوان خودم را چنين كردم ! هر كار كرد برايش نقل و نبات ريخت , او را نوازش كرد ديگر طوطى براى او حرف نزد كه نزد مدتها گذشت روزى يك آدم كچل آمد دم دكان بقالى كه يك چيزى بخرد طوطى نگاه كرد به او ديد سر او هم كچل است تا ديد سرش كچل است به زبان آمد , گفت :

از چه اى كل با كلان آميختى تو مگر از شيشه روغن ريختى

گفت : آيا تو هم روغن بادامها را ريخته اى كه سرت كچل شده ؟ زبانش باز شد مولوى در اينجا مطلبى را مى گويد , بعد به اشخاصى حمله مى كند كه خودشان را مقياس بزرگان قرار مى دهند در اينجا طوطى خودش را مقياس قرار داد , آن كچل را به خودش قياس گرفت , يعنى كچل را مانند خودش پنداشت مى گويد اين كار را نكن , بزرگان را مانند خودت ندان اين حرف درستى است اين بسيار اشتباه است كه انسان كه خودش را داراى يك احساساتى مى بيند ديگران را نيز چنين بداند مثلا فردى نمى تواند يك نماز با حضور قلب بخواند , مى گويد : اى بابا ! ديگران هم همين جور هستند , مگر مى شود نماز با حضور قلب خواند ؟ ! يعنى خودش را مقياس ديگران قرار مى دهد اين غلط است ما نبايد ديگران را به خودمان قياس بكنيم ( كار پاكان را قياس از خود مگير) يعنى خودت را مقياس پاكان قرار نده اين حرف درستى است ولى اين شعر را ما اغلب مى خوانيم و مى گوييم : ديگران را مقياس خودت قرار نده , يعنى توچه فكر مى كنى كه من مانند پيغمبر بشوم ( يعنى از پيغمبر پيروى كنم ) مانند و پيرو على باشم .

اين است كه مى گويم اين شعر در ميان ما گمراه كننده شده همان طور كه قرآن را برداشتيم به طاقچه بالا گذاشتيم و به طاق آسمان كوبيديم , سيره انبياء و اولياء و مخصوصا سيره پيغمبر اكرم و ائمه معصومين را هم برداشتيم به طاق آسمان كوبيديم , گفتيم : او كه پيغمبر است , حضرت زهرا هم كه ديگر حضرت زهرا است , اميرالمؤمنين هم كه حضرت اميرالمؤمنين است , امام حسين هم كه امام حسين است , نتيجه اش اين است كه اگر يك عمر براى ما تاريخ پيغمبر بگويند , براى ما درس نيست , و مثل اين است كه مثلا بگويند فرشتگان در عالم بالا چنين كردند خوب فرشتگان كردند به ما چه مربوط يك عمر اگر بيايند درباره على حرف بزنند , اصلا ككمان نمى گزد , مى گوييم على كه نمى شود مقياس ما قرار بگيرد يك عمر براى ما از امام حسين هم بايد يك قدم برداشت , چون

( كار پاكان را قياس از خود مگير) .

يعنى اين منبع شناخت را هم از ما گرفتند در صورتى كه اگر اينجور مى بود , خدا بجاى پيغمبر فرشته مى فرستاد پيغمبر يعنى انسان كامل , على يعنى انسان كامل , حسين يعنى انسان كامل , زهرا يعنى انسان كامل, يعنى مشخصات بشريت را دارند با كمال عالى مافوق ملكى , يعنى مانند يك بشر گرسنه مى شوند غذا مى خورند , تشنه مى شوند آب مى خورند , احتياج به خواب پيدا مى كنند , بچه هاى خودشان را دوست دارند , غريزه جنسى دارند , عاطفه دارند , و لهذا مى توانند مقتدا باشند اگر اينجور نبودند امام و پيشوا نبودند اگر العياذ بالله امام حسين عواطف يك بشر را نمى داشت , يعنى اگر چنانكه يك بشر از رنجى كه بر فرزندش وارد مى شود رنج مى برد , و اگر بچه هايش را هم جلوى چشمش قطعه قطعه مى كردند هيچ دلش نمى سوخت و مثل اين بود كه كنده را تكه تكه بكنند , اين كه كمالى نشد من هم اگر اينجور باشم اين كار را مى كنم .

اتفاقا عواطف و جنبه هاى بشريشان از ما قويتر است و در عين حال در جنبه هاى كمال انسانى از فرشته و از جبرئيل امين بالاترند و لهذا امام حسين مى تواند پيشوا باشد , چون تمام مشخصات بشرى را دارد او هم وقتى كه جوان رشيدش مىآيد از او اجازه مى خواهد دلش آتش مى گيرد , و صد درجه از من و تو عاطفه فرزند دوستى ا ش بيشتر است و عاطفه از كمالات بشريت است ولى در مقابل رضاى حق پا روى همه اينها مى گذارد .

فاستأذن اباه فأذن له آمد گفت پدر جان ! به من اجازه مى دهى ؟ فرمود برو فرزند عزيزم اينجا مورخين خيلى نكات خوبى را متعرض شده اند نوشته اند فنظر اليه نظر آيس منه و ارخى عينيه يك نگاهى كرد نگاه كسى كه از حيات ديگرى مأيوس است از جنبه هاى روانشناسى و تأثير حالات روحى در عوارض بدنى انسان , اين يك امر واضحى است كه انسان وقتى مژده اى به او مى دهند بى اختيار مى شكفد و چشمهايش باز مى شود انسان اگر بر بالين يك عزيز خودش نشسته باشد در حالى كه يقين دارد كه او مى ميرد , وقتى به چهره او نگاه مى كند نيمى از چشمهايش خوابيده است , با آن نيم ديگر نگاه مى كند , يعنى چشمهايش روى هم مى خوابد , كأنه دل نمى دهد خيره بشود , به خلاف آنجايى كه مثلا فرزندش قهرمانى نشان داده ياشب عروسى او است , وقتى نگاه مى كند همين جور خيره است مى گويند حسين را ديديم در حالى كه چشمهايش را خواباند و به جوانش نظر مى انداخت : فنظر اليه نظر آيس منه گويى جاذبه على اكبر چند قدم حسين را پشت سر خودش مى كشاند او رفت , ديدند حسين چند قدم هم پشت سر او روانه شد گفت :

در رفتن جان از بدن گويند هر نوعى سخن من خود به چشم خويشتن ديدم كه جانم مى رود

آمد و آمد جلو , يكمرتبه آن صداى مردانه اش را بلند كرد , عمر سعد را مخاطب قرار داد : اى پسر سعد ! خدا نسلت را ببرد كه نسل مرا قطع كردى : قطع الله رحمك كما قطعت رحمى .

پي نوشت :

١ سوره احزاب , آيه ٢١ .

سيري در سيره نبوي جلسه اول

معنى ( سيره) و انواع آن

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين بارى الخلائق اجمعين و الصلوة و السلام على عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه و حافظ سره و مبلغ رسالاته سيدنا و نبينا و مولانا ابى القاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين المعصومين اعوذ بالله من الشيطان الرجيم :

لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر و ذكر الله كثيرا ( ١ )

يكى از منابع شناخت كه يك نفر مسلمان بايد ديد و بينش خود را از آن راه اصلاح و تكميل بكند سيره وجود مقدس پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است .

يك مقدمه كوچك يادآورى بكنم و آن اينكه يكى از نعمتهاى خدا بر ما مسلمين و يكى از افتخارات ما مسلمين نسبت به پيروان اديان ديگر اين است كه از طرفى قسمت بسيار زيادى از سخنان پيغمبر ما كه شك نيست كه سخن ايشان است يعنى متواتر و مسلم است , امروز در دست است , در صورتى كه هيچيك از اديان ديگر نمى تواند چنين ادعائى بكنند كه به صورت قطع بگويند فلان جمله , جمله اى است كه از زبان مثلا موسى ( ع ) يا عيسى ( ع ) و يا يك پيامبر ديگر شنيده شده است جمله هاى زيادى هست ولى آنقدرها مسلم و قطعى نيست , و ما سخنان متواتر از پيغمبر خودمان زياد داريم و از طرف ديگر تاريخ پيغمبر ما تاريخ بسيار روشن و مستندى است در اين جهت هم رهبران ديگر جهان با ما شركت ندارند حتى دقايق و جزئياتى از زندگى پيغمبر اكرم به صورت قطع و مسلم امروز در دست است كه درباره هيچكس ديگر چنين نيست , از سال و ماه و حتى روز تولدش و حتى روز هفتم تولدش , دوران شيرخوارگيش , دورانى كه در صحرا زندگى كرده است , دوران قبل از بلوغش , مسافرتهايش به خارج عربستان , شغلهايى كه قبل از نبوت مجموعا داشته است , ازدواجش در چه سن و سالى بوده است , چه فرزندانى براى او متولد شده اند و آنهاشان كه قبل از خودش از دنيا رفته اند در چه سنى از دنيا رفته اند , و امثال اينها تا مى رسد به دوران رسالت و بعثتش , كه اطلاعات دقيقتر مى گردد چون حادثه بزرگى مى شود : اول كسى كه به او ايمان آورد كه بود ؟ دومين و سومين فرد كه بود ؟ فلانكس در چه سالى ايمان آورد ؟ چه سخنانى ميان او و ديگران مبادله شد ؟ چه كارهايى كرد ؟ چه روشى داشت ؟ در صورتى كه حضرت عيسى كه نزديكترين پيغمبران از پيغمبران بزرگ صاحب شريعت به ما است اگر تأييد قرآن از او نبود كه مسلمانان عالم , عيسى را به حكم قرآن يك پيغمبرحقيقى و الهى دانسته اند اصلا عيسى را در دنيا نمى شد اثبات و تأييد كرد خود مسيحيها از جنبه تاريخى اصلا اعتقاد ندارند به اين تاريخ ميلادى كه مثلا مى گويند از تاريخ ميلاد حضرت مسيح ١٩٧٥ سال گذشته است يك حرف قراردادى است نه حقيقى اگر ما مى گوييم از هجرت پيغمبر ما ١٣٩٥ سال قمرى و ١٣٥٤ سال شمسى گذشته است به اصطلاح مولاى درزش نمى رود , اما اينكه از ميلاد مسيح ١٩٧٥ سال گذشته باشد يك حرف قراردادى است و تاريخ آن را هيچ تأييد نمى كند احتمال هست دويست سيصد سال بعد از اين تاريخ بوده و احتمال مى رود دويست سيصد سال بعد از تاريخ بوده است , و عده اى از مسيحيهاى جغرافيايى نه مسيحى اى كه ايمانى هم به مسيح داشته باشد اساسا مى گويند آيا مسيحى در دنيا وجود داشته , يا مسيح يك شخصيت افسانه اى است و او را ساخته اند ؟ اصلا در وجود مسيح شك مى كنند البته اين حرف از نظر ما چرند است قرآن وجود مسيح را تأييد كرده , و ما از آن جهت كه به قرآن ايمان داريم , در اين مطلب شك نداريم همچنين اينكه حواريين عيسى چه كسانى بودند ؟ انجيل در چه تاريخى و چند صد سال بعد از عيساى مسيح به صورت كتاب در آمد ؟ چند انجيل بود ؟ اينها همه مخدوش است , ولى براى ما مسلمين , اين منبع , چه منبع گفتار و چه منبع رفتار پيغمبر اكرم به صورت دو منبع بسيار مسلم و تا شعاع بسيار زيادى قطعى نه فقط ظنى قابل اعتماد وجود دارد اين مطلبى بود كه در مقدمه اين بحث خواستم عرض بكنم .

حال آنچه ما موظفيم از وجود پيغمبر اكرم استفاده بكنيم , هم در گفتار است و هم در رفتار , هم در قول است و هم در فعل يعنى سخنان پيغمبر براى ما راهنما و سند است و بايد از آن بهره بگيريم , و همچنين فعل و رفتار پيغمبر در اينجا بايد توضيحى براى اين مطلب عرض بكنم اول اين بحث را راجع به سخن و گفتار بكنم تا بعد در رفتار هم بتوانم توضيح بدهم .

عمق كلام پيغمبر (ص)

عمده در كلمات بزرگان اين است كه نكات بسيار دقيقى كه در اين كلمات گنجانيده شده است , افراد بتوانند درك بكنند , خصوصا كه پيغمبر اكرم درباره سخنان خودش فرمود ( و عمل هم نشان داد ) :

اعطيت جوامع الكلم ( ٢ )

خدا به من كلمات جامعه داده است .

يعنى خدا به من قدرتى داده است كه با يك سخن كوچك يك دنيا مطلب مى توانم بگويم .

سخنان پيغمبر را همه مى شنيدند ولى آيا همه مى توانستند به عمق سخنان پيغمبر آنچنانكه بايد برسند ؟ ابدا شايد صدى نود و نه شان هم نمى رسيدند خود پيغمبر اكرم ببينيد چگونه مطلب را پيش بينى مى كند جمله اى دارد كه مفاد آن اين است : سخنانى كه از من مى شنويد ضبط و نگهدارى كنيد و به نسلهاى آينده تحويل بدهيد و بسپاريد , اى بسا نسلهاى آينده و خيلى دور بهتر معنى حرف مرا بفهمند از شما كه امروز پاى منبر من هستيد در آن حديث معروفى كه در كتب معتبر ما هست و از احاديثى است كه شيعه و سنى روايت كرده اند و در كافى و تحف العقول و كتابهاى ديگر هست , پيغمبر اكرم فرمود :

نضر الله عبدا سمع مقالتى فوعاها و بلغها من لم يسمعها

خداى خرم سازد چهره آن بنده اى را كه سخن مرا بشنود و ضبط كند و برساند به كسانى كه آنها از من نشنيده اند .

بعد اين جمله را اضافه فرمود :

فرب حامل فقه غير فقيه و رب حامل فقه الى من هو افقه منه ( ٣ ) .

اين جمله خيلى نكته در آن هست , يعنى اشاره اى است به آينده ( فقه ) يعنى فهم عميق , ولى در اينجا مقصود جمله اى است كه عمق داشته باشد ( فقه) با ( فهم) فرقش اين است كه ( فهم) مطلق فهميدن است و ( فقه) فهم عميق را مى گويند وقتى كه فقه به كلام اطلاق بشود يعنى سخنى كه عمق زياد دارد فرمود : بسا مردمى كه حامل يك سخن عميقند ولى خودشان عميق نيستند جمله را هميشه نقل مى كند ولى خودش نمى تواند به عمق آن پى ببرد باز فرمود : بسا مردمى كه جمله اى را , فقهى را حمل مى كنند يعنى جمله اى را كه از من شنيده اند ح فظ دارند , فقيه هم هستند ولى نقل مى كند براى كسى كه از خود او فقيه تر است يعنى نقل مى كند براى كسى كه از او عميقتر است و عمق فكرش بيشتر است , او كه وقتى برايش نقل مى كند چيزهايى مى فهمد كه خود اين كه براى او نقل كرده نمى فهمد اين است كه ما مى بينيم سخنان پيغمبر دقيقا قرن به قرن عمق بيشترى ( نمى گويم پيدا كرده ) براى آن كشف شده است , در هر رشته اى ( البته مى دانيد حساب اوصياى پيغمبر , ائمه اطهار جداست كلمات خود آنها مثل كلمات پيغمبر است راجع به افراد عادى دارم صحبت مى كنم ) در قرن اول و دوم هرگز به اندازه قرن سوم نمى توانستند به عمق مطالب پيغمبر برسند , و در قرن سوم به اندازه قرن چهارم , و در قرن چهارم به اندازه قرن پنجم تاريخ علوم اسلامى اين امر را نشان مى دهد اگر شما اخلاق را مطالعه كنيد , فقه را مطالعه كنيد , معارف و فلسفه را مطالعه كنيد , عرفان را ملاحظه كنيد , مى بينيد در هر قسمت كه پيغمبر سخن گفته است , مفسرينى كه در دوره هاى بعد آمده اند واقعا بهتر توانسته اند به عمق كلام پيغمبر برسند اعجاز پيغمبر در همين است ما تنها اگر فقه خودمان را در نظر بگيريم , چنانچه يك نابغه هزار سال پيش را مثلا در نظر بگيريم , شيخ صدوق و شيخ مفيد و حتى شيخ طوسى را در نظر بگيريم در فهم معانى كلمات پيغمبر در مسائل فقهى , و بعد بيابيم نهصد سال بعدش شيخ مرتضى انصارى را در نظر بگيريم , مى بينيم شيخ مرتضى انصارى در نهصد سال بعد از شيخ طوسى و شيخ مفيد و شيخ صدوق بهتر مى تواند سخن پيغمبر را تحليل بكند آيا از اين جهت است كه شيخ مرتضى نبوغ بيشترى دارد از شيخ طوسى داشته است ؟ نه , علم زمان او وسعت بيشترى دارد از علم زمان شيخ طوسى , علم جلوتر رفته است و در نتيجه اين بهتر مى تواند به عمق سخن پيغمبر برسد تا او كه در هزار سال قبل بوده آينده هم همينجور است صد سال ديگر , دويست سال ديگر افرادى پيدا خواهند شد كه خيلى عميقتر از شيخ انصارى سخنان پيغمبر را درك بكنند اين در گفتار .

عمق رفتار پيغمبر (ص)

در تفسير و توجيه رفتار پيغمبر هم عينا همين مطلب هست همين طور كه سخن پيغمبر معنى دارد و براى يك معنى ادا شده است , رفتارهاى پيغمبر هم همه معنى و تفسير دارد و بايد در آنها تعمق كرد :

لقد كان لكم فى رسول الله اسوة حسنة لمن كان يرجوا الله و اليوم الاخر

مخصوصا با تعبيرى كه قرآن مى گويد كه در وجود پيغمبر اسوه و تأسى اى است براى شما , و وجود پيغمبر كانونى است كه ما از آن كانون بايد روش زندگى را استخراج بكنيم صرف اينكه يك نفر بيايد كلمات پيغمبر را روايت كند كافى نيست خيلى راويها هستند كه چيزى درك نمى كنند اينكه ما بياييم تاريخ پيغمبر اكرم را نقل كنيم كه پيغمبر اكرم در فلان جا اينجور كرد كافى نيست , تفسير و توجيه عمل پيغمبر مهم است در فلان جا پيغمبر اينجور رفتار كرد , چرا اينجور رفتار كرد ؟ چه منظورى داشت ؟ پس همينطور كه گفتار پيغمبر نياز به تعمق و تفسير دارد , رفتار پيغمبر هم نياز به تعمق و تفسير دارد .

ما نمى توانيم از اين اظهار تأسف درباره خودمان خوددارى بكنيم كه ما كه امت پيغمبر آخر الزمان هستيم , از هر كداممان اگر بپرسند , نه چند تا سخن از پيغمبر بلديم حتى لفظش را هم بلد نيستيم چه رسد به معنى و تفسيرش و نه از سيره و رفتار پيغمبر مى توانيم چند كلمه بگوئيم اين را من در بعضى جلسات ديگر هم گفته ام : يكى از نويسنده هاى معروف ايران كه دو سه سال پيش مرد و البته مذهبى نبود ( ابتداى عمرش كه هيچ مذهبى نبوده , اين آخر عمريها به واسطه كتابهايى از من كه منتشر شده بود با من ارتباط , و تمايلى به مذهب پيدا كرده بود ) يك وقتى به من گفت : من دارم كتابى را ترجمه مى كنم در حكمت اديان , يعنى حكمتهايى كه در دينهاى مختلف عالم وجود دارد : حكمتهايى كه امروز در دين يهود وجود دارد , حكمتهايى كه در همين انجيل وجود دارد , حكمتهايى كه به زردشت نسبت مى دهند , حكمتهايى كه به بودا نسبت مى دهند , حكمتهايى كه از كنفسيوس است , و حكمتهايى كه از پيغمبر ماست گفت : من فقط به رگ سيديم برخورده , زيرا از هر كسى كلمات زيادى نقل كرده ولى به پيغمبر اسلام كه رسيده چند جمله كوتاه نقل كرده , و چون ترجمه من ترجمه آزاد است مى خواهم اندكى بيشتر نقل كنم ولى من كه دسترسى ندارم گفت : من تصميم گرفته ام صد آيه از قرآن را نقل كنم , صد جمله از كلمات پيغمبر , و صد جمله از كلمات اميرالمؤمنين در مورد قرآن گفت چون قرآن مترجم ( قرآن آقاى قمشه اى ) هست خودم مى توانم چند آيه انتخاب بكنم از كلمات اميرالمؤمنين هم چون نهج البلاغه هاى مترجم هست مى توانم انتخاب بكنم , ولى راجع به سخن پيغمبر چون من به عربى چندان وارد نيستم و در فارسى هم هر چه گشتم پيدا نكردم , اگر مى توانى صد جمله از پيغمبر براى من پيدا كن و ترجمه هم بكن ولى بعد من به قلم خودم در مىآورم كه مطابق ذوق خودم باشد گفتم بسيار خوب من صد جمله از رسول اكرم جمعآورى كردم و در اختيارش قرار دادم , ترجمه هم كردم كه يكوقت در معنايش اشتباه نكند , بعد هم او در كتابى به نام ( حكمت اديان) چاپ كرد ( ٤ ) البته آنجا اسم نبرد كه اين صد جمله پيغمبر را از كجا گرفته است , من هم نمى خواستم چون منظورم اين بود كه اين كار انجام شود به هر حال يك وقت به من رسيد و گفت : فلانى ! پيغمبر ما يك چنين سخنانى داشته ؟ ! من كه نمى دانستم در صورتى كه خود اين نويسنده يك نويسنده معروف ايران , و كسى است كه در كشورهاى خارجى احيانا روى او حساب مى كنند و وقتى مى خواهند نويسنده هاى درجه اول ايران را بشمارند يكى هم او را مى شمارند يك آدمى كه به قول خودش سيد است و در همه عمرش هم سرو كارش با كتاب بوده است خبر نداشت كه پيغمبر ما چنين سخنانى دارد به من گفت : پيغمبر ما يك چنين سخنانى داشته و من نمى دانستم ؟ ! گفتم : بله بعد كه كتاب چاپ شد گفت : فلانى من حالا مى بينم سخنان پيغمبر اسلام بر سخنان تمام پيغمبران عالم مى چربد اينقدر عميق و پر معناست .

چرا ما مسلمانها بايد اينقدر كوتاهى كرده باشيم كه يك نويسنده ما كه او هم كوتاهى كرده است اطلاع نداشته باشد كه اصلا پيغمبر سخنان حكمت آميزى هم دارد يا ندارد , با اينكه من اين سخنان را انتخاب نكرده بودم , بعضى در ذهنم بود , برخى را از روى اثنى عشريه , و بعضى را از روى تحف العقول نوشتم و در اختيارش قرار دادم .

در سيره و رفتار پيغمبر شايد ما از اين هم بيشتر كوتاهى كرده باشيم چند سال پيش من فكر كردم كه در زمينه سيره پيغمبر اكرم كتابى بنويسم به همين سبكى كه عرض خواهم كرد مقدار زيادى يادداشت تهيه كردم ولى هر چه جلوتر رفتم , ديدم مثل اين است كه دارم وارد دريايى مى شوم كه به تدريج عميقتر مى شود البته صرف نظر نكردم و مى دانم كه من نمى توانم ادعا كنم كه مى توانم سيره پيغمبر را بنويسم ولى ما لا يدرك كله لا يترك كله بالاخرة تصميم دارم به حول و قوه الهى روزى چيزى در اين زمينه بنويسم تا بعد ديگران بيايند بهترش را بنويسند ولى وقتى انسان تعمق مى كند مى بيند چقدر عميق است همين طور كه سخنان پيغمبر ما عميق است رفتار پيغمبر ما آنقدر عميق است كه از جزئى ترين كار پيغمبر مى شود قوانين استخراج كرد , يك كار كوچك پيغمبر يك چراغ است , يك شعله است , يك نور افكن است براى انسان كه تا مسافتهاى بسيار دور را نشان مى دهد .