زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)0%

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام) نویسنده:
گروه: امام کاظم علیه السلام

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

نویسنده: موسى خسروى
گروه:

مشاهدات: 20362
دانلود: 3247

توضیحات:

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 20362 / دانلود: 3247
اندازه اندازه اندازه
زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

زندگانی حضرت امام موسی کاظم (علیه السلام)

نویسنده:
فارسی

مطالبی درباره اولاد موسی بن جعفرعليه‌السلام

حضرت موسی بن جعفر دارای سی و هفت فرزند بود بعضی سی و نه نفر نوشته پسر و دختر بنامهای علی بن موسی الرضاعليه‌السلام ، ابراهیم، عباس، قاسم که از چند کنیز بودند. اسماعیل که دارای زیارتگاه بزرگی در تویسرکان ایران و جعفر و هارون و حسن از یک کنیز. احمد و محمّد و حمزه از کنیزی دیگر.

عبد اللَّه و اسحاق و عبید اللَّه و زید و حسن و فضل که قبرش در بهبهان معروف است و زیارت می شود معروف بشاه فضل و حسین و سلیمان از چند کنیزی دیگر. فاطمه کبری و فاطمه صغری و رقیه و حکیمه و ام ابیها و رقیه صغری و کلثوم و ام جعفر و لبانه و زینب، خدیجه، علیه و آمنه، حسنه و بریهه، عایشه، ام سلمه، میمونه که از چند مادر بودند.

شیخ مفید در باره ابراهیم در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری مینویسد:

ابراهیم بن موسی مردی شجاع و کریم بود فرمانروای یمن شد در ایام مأمون از طرف محمّد بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب که با او ابو السرایا در کوفه بیعت کرد ابراهیم بآن طرف رفت و فتح کرد و مدتی تا آخر کار ابو السرایا در آنجا بود برای او از مأمون امان گرفتند. شیخ مفید و شیخ طبرسی هر دو تصریح کرده اند که هر یک از فرزندان حضرت موسی بن جعفر دارای فضل و منقبتی مشهورند.

در کتاب وجیزه مجلسی است که ابراهیم بن موسی بن جعفر رفتارش پسندیده بود. در کافی در بخش اینکه امام چه وقت میفهمد بمقام امامت رسیده بسند خود از علی بن اسباط نقل میکند که بحضرت رضاعليه‌السلام عرضکردم: مردی

پیش برادرت ابراهیم رفت باو گفت پدرت زنده است شما (منظورش حضرت رضا است) اطلاع از مکان او داری؟ گفت: سبحان اللَّه پیغمبر میمیرد، موسی بن جعفر نمیمیرد! بخدا قسم از دنیا رفت مانند رسول خدا ولی خداوند تبارک و تعالی پس از درگذشت پیغمبر پیوسته دین خود را تأیید میکند به وسیله مردمانی غیر عرب (ایرانی) و از خویشاوندان پیغمبر دور میکند بآنها میدهد و از اینها میگیرد من اول ماه ذیحجه هزار دینار قرض او را (همان عباس برادرش که در روایت به وسیله مردی باو اشاره شد که رفت پیش ابراهیم) پرداخت کردم با اینکه نزدیک بود زنان خود را طلاق دهد و کنیزان خویش را آزاد کند از فقر، ولی افسوس که آنچه یوسف از برادران خود شنید من نیز شنیدم.

توضیح: تأیید دین به وسیله غیر عرب مانند سلمان و دیگران است در خبر مدح و ستایش زیادی است از غیر عرب و فضیلت آنها بر عرب.

ابو عامر بن حرشنه کتابی نوشته بنام تفضیل عجم بر عرب و همچنین اسحاق ابن سلمه چگونه میتوان انکار مقام آنها را نمود با اینکه در اخبار رسیده که آنها از یاران حضرت قائم عجل اللَّه فرجه هستند و خداوند به وسیله ایشان دین را تأیید میکند.

«قال النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : اسعد الناس بهذا الدین فارس » پیغمبر اکرم فرمود: به وسیله این دین ایرانیان سعادتمند میشوند؛ این روایت را شیخ ابو محمّد جعفر بن احمد بن علی قمی ساکن ری در کتاب جامع الاحادیث نقل کرده.

با اینکه ایرانیان در پذیرش دین و علم بهتر و پیش قدمتر از عرب هستند دلیل بر این مطلب آیه قرآن است:( وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ فَقَرَأَهُ عَلَیْهِمْ ما کانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ ) ، علی بن ابراهیم در تفسیر این آیه از حضرت صادقعليه‌السلام نقل میکند که فرمود: اگر قرآن بر عجم نازل میشد عرب به آن ایمان نمی آورد ولی بر عرب نازل شد، عجم به آن ایمان آورد این فضیلت و شخصیتی است برای عجم.

و در تفسیر آیه شریفه :( وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ) مینویسد: شعوب دسته های غیر عرب است و قبائل دسته های عرب و اسباط دسته های بنی اسرائیل است این توضیح از حضرت صادقعليه‌السلام نقل شده.

پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در فتح مکه فرمود: مردم! خداوند به وسیله اسلام نخوت جاهلیت را که افتخار به آباء و اجداد خود میکردند از بین برد عرب بودن به این نیست که پدر انسان که باعث وجودش شده عرب باشد این یک لهجه و زبان است هر کس به آن زبان گویا باشد عرب است شما همه از آدم بوجود آمده اید و آدم از خاک است.

این فرمایش پیغمبر صریح است در اینکه به عربی صحبت کردن موجب افتخار نیست، مایه افتخار تقوی است.

در فتوحات مکیه در باب سیصد و شصت و ششم مینویسد: که وزرای حضرت مهدیعليه‌السلام از عجم هستند هیچ کدام عرب نیستند ولی با زبان عربی صحبت میکنند آنها نگهبانی دارند که از نژاد ایشان نیست.

ازخطبه امیرالمؤمنین عليه‌السلام در باره اصحاب قائمعليه‌السلام نیز استفاده می شود در این قسمت که میفرماید: «و کأنی اسمع صهیل خیلهم و طمطمة رجالهم »؛ که اصحاب حضرت قائم به فارسی صحبت میکنند.

دربحار مینویسد: طمطمه لغت فارسی است «رجل طمطمی فی لسانه عجمة » مرد طمطمی کسی است که به زبان فارسی صحبت کند.

حضرت امیرالمؤمنین اشاره میکند به این سخن که سپاه حضرت قائم عجمی هستند این منافات با آنچه صاحب فتوحات ذکر کرده که وزیران آن جناب به عربی صحبت میکنند ندارد زیرا ممکن است به عربی صحبت کردن اختصاص به وزیران ایشان داشته باشد نه سپاهیان.

درحیات الحیوان - از ابن عمر نقل میکند که گفت: پیغمبر اکرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: در خواب گوسفندهای سیاهی دیدم که گوسفندان سفید زیادی داخل آن شد گفتند: چه تعبیر نمودید فرمود: ملت عجم (ایرانی) در نژاد و دین شما شریک خواهند شد. عرض کردند: عجم یا رسول اللَّه؟

«قال لو کان الایمان متعلقا بالثریا لنا له رجال من العجم »؛ اگر ایمان به ثریا آویزان باشد گروهی از ایران آن را بچنگ می آورند.

اینکه در روایت کافی میفرماید: خداوند منت میگذارد به وسیله گروهی از عجم یا دین را به آنها عطا میکند و از عرب میگیرد منظور همان استعداد فطری و پذیرش قلبی است و سخت دلی و بد پذیری عرب است نه اینکه واقعا خداوند از عرب بگیرد و به عجم بدهد که موجب جبر گردد.

در بصائر الدرجات (ص ۳۷۴) ابراهیم اصرار کرد که حضرت رضاعليه‌السلام به او پول بدهد امامعليه‌السلام با شلاق خود خطی بر زمین کشید شمشی طلا پدیدار شد فرمود: این را بردار استفاده کن و آنچه دیدی پنهان دار.

بالاخره جدم بحر العلومرحمه‌الله گفت: آنچه شیخ مفید و دیگران گفته اند که وضع اولاد موسی بن جعفر همه خوب بوده بطور کلی قابل قبول نیست همچنین راجع به ابراهیم چنانچه روایت پیش نیز شاهد این مطلب است.

هر چه هست این ابراهیم جد سید مرتضی و رضیرحمه‌الله است، زیرا آن دو پسر ابی- احمد نقیب هستند و او حسین بن موسی بن محمّد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفرعليه‌السلام است.

از عبارت شیخ مفید در ارشاد و طبرسی در اعلام الوری و ابن شهر آشوب در مناقب و اربلی در کشف الغمه چنین استفاده می شود که حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام یک پسر بنام ابراهیم داشته، ولی صاحب عمدة الطالب مینویسد: دو پسر آن جناب ابراهیم نام داشته اند: یکی ابراهیم اکبر و دیگری ابراهیم اصغر که هم او مرتضی لقب داشته و نسل از همین کوچکی بوده مادرش کنیز صاحب فرزندی از نوبیه بنام نجیّه بود، باید چنین نیز باشد زیرا دانشمندان علم نسب واردتر از دیگران در این فن هستند.

ظاهرا کسی که از او پرسیدند پدرت زنده است همان ابراهیم اکبر بوده و ابراهیمی که جد سید مرتضی و رضی است ابراهیم اصغر بوده است توضیح دادیم که او در حائر حسینی پشت سر حضرت حسینعليه‌السلام دفن شده.

در شیراز بقعه ایست که نسبت داده می شود به ابراهیم بن موسی واقع در محله (لب آب) که آن بقعه را محمّد زکی خان نوری از وزراء شیراز ساخته در سال ۱۲۴۰ ولی مستند محکمی نیافتم که این نسبت را ثابت کند، مخصوصا آنچه شیخ مفید صاحب ارشاد نقل میکند که او فرمانروای یمن بوده بیشتر این نسبت را بعید مینماید.

صاحب انساب الطالبیین مینویسد که: ابراهیم اکبر پسر امام موسی بن جعفرعليه‌السلام در یمن خروج کرد، و مردم را دعوت به بیعت با محمّد بن ابراهیم طباطبا نمود بعد مردم را به بیعت خویش فرا خواند و در سال ۲۰۲ بحج رفت مأمون آن وقت در خراسان بود. حمدویه بن علی را بجانب او فرستاد با او جنگ کرد ابراهیم فرار نمود و به جانب عراق رفت مأمون او را امان داد در بغداد از دنیا رفت.

به فرض صحت آنچه نقل کردیم ابراهیم که در صحن حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام دفن شده یکی از همین دو ابراهیم است زیرا آنجا قبرستان قریش بوده از زمان قدیم که او را پهلوی پدرش دفن کرده اند.

احمد بن موسی- در ارشاد مینویسد: که مردی کریم و بزرگوار و پرهیزکار بوده حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام باو خیلی محبت میورزید و او را مقدم میداشته همان باغستان معروف به یسیره را به او بخشیده. نقل شده که او هزار بنده آزاد کرده.

گفت: ابو محمّد حسن بن محمّد بن یحیی نقل کرده که جدم گفت: از اسماعیل بن موسیعليه‌السلام شنیدم میگفت پدرم فرزندان خود را بملکی که در اطراف مدینه داشت برد ما همه در آنجا بودیم با احمد بن موسی بیست نفر از غلامان و خدمتکاران پدرم بودند که اگر احمد از جای حرکت میکرد آنها نیز حرکت میکردند اگر او می نشست آنها می نشستند پدرم از آن پس احمد را رعایت میکرد و از نظر دور نمیداشت از آنجا بیرون نشده بودیم که احمد شخصیتی برجسته و مورد احترام گردید در بین ما.

مادرش از زنان بسیار محترم بود که او را ام احمد مینامیدند حضرت موسی ابن جعفر باو خیلی علاقه داشت وقتی از مدینه به بغداد رفت، امانت های امامت را باو سپرده فرمود: هر کس در هر موقع آمد و این امانتها را از تو خواست بدان من از دنیا رفته ام و او جانشین من است و امامی است که اطاعتش واجب است بر تو و سایر مردم. حضرت رضاعليه‌السلام دستور داد که از خانه نگهداری کند.

وقتی هارون او را در بغداد مسموم کرد حضرت رضاعليه‌السلام از ام احمد امانت ها را خواست. ام احمد گفت وای پدرت شهید شد؟ فرمود: آری اکنون از دفن او فارغ شدم آن امانت هائی که پدرم موقع رفتن ببغداد در اختیارت گذاشت بیاور من جانشین او و امام بحق هستم بر جن و انس. ام احمد گریبان چاک زده امانتها را تحویل داد و با آن جناب بامامت بیعت کرد.

وقتی خبر شهادت موسی بن جعفرعليه‌السلام در مدینه منتشر شد ، اهالی مدینه به در خانه ام احمد آمدند احمد با آنها بطرف مسجد رفت چون خیلی با جلالت و عابد و پارسا و با فضل بود و کراماتی نیز داشت مردم خیال کردند خلیفه و جانشین پدرش اوست با او به امامت بیعت کردند از آنها بیعت گرفت بعد بر فراز منبر رفت و خطبه ای در نهایت بلاغت و فصاحت ایراد کرد آنگاه گفت: مردم! همان طور که اکنون همه شما با من بیعت کردید و بیعت من بگردن شما است من نیز با برادرم علی بن موسی الرضا بیعت کرده ام بدانید او امام و خلیفه پیغمبر است بعد از پدرم او ولی اللَّه است که اطاعتش بر من و شما از جانب خدا و پیغمبر واجب است هر دستوری بما بدهد.

تمام حاضرین گفتار او را با جان و دل پذیرفتند از مسجد خارج شدند پیش رو آنها احمد بن موسی بود بدر خانه حضرت رضا آمدند با علی بن موسی الرضاعليه‌السلام تجدید بیعت کردند. حضرت رضاعليه‌السلام برای احمد دعا کرد و او پیوسته ملازم خدمت برادر بود تا اینکه مأمون از پی حضرت رضا فرستاد و او را برای ولایت عهد به مرو دعوت کرد.

این احمد همان کسی است که در شیراز دفن شده و معروف بسید سادات و اهالی شیراز او را شاه چراغ مینامند. در زمان مأمون با گروهی قصد شیراز کرد منظورش این بود که خدمت برادرش حضرت رضاعليه‌السلام برسد وقتی قتلغ خان فرمانروای شیراز از طرف مأمون این جریان را شنید بدفع او از شیراز خارج شد و در محلی به نام خان زینان که هشت فرسخ از شیراز فاصله داشت روبرو گردید بین دو طرف جنگ درگرفت یکی از سپاهیان قتلغ گفت: اگر منظور شما رسیدن خدمت حضرت رضا است او از دنیا رفته. اطرافیان احمد که این حرف را شنیدند از گردش پراکنده شدند با او جز چند نفر از بستگان و برادرانش باقی نماند وقتی امکان بازگشت برایش نبود بجانب شیراز رهسپار گردید مخالفین از او تعقیب کردند و در محلی که دفن شده او را کشتند.

بعضی در شرح حالش نوشته اند که وقتی وارد شیراز شد در گوشه ای پنهان گردید و مشغول بعبادت پروردگار شد تا باجل خود از دنیا رفت کسی بمحل دفن او مطلع نبود تا زمان امیر مقرب الدین مسعود بن بدر الدین که از وزراء مقرب اتابک ابی بکر بن سعد بن زنگی بود او مشغول تعمیری بود در محل مرقد احمد بن موسی ناگاه جسدی صحیح که تغییر نیافته پیدا شد که در انگشت انگشتری داشت و نوشته بود : «العزة للَّه احمد بن موسی » جریان را بگوش ابی بکر رساندند بر فراز قبر او قبه ای بنا کرد پس از گذشت سالها مشرف بخراب شدن گردید.

ملکه تاشی خاتون مادر سلطان شیخ ابو اسحاق پسر سلطان محمود ساختمان آن را تجدید نمود و قبه ای عالی ساخت و در پهلوی آن مدرسه ای بنا کرد و قبر خود را کنار قبه آن جناب قرار داد تاریخ تجدید بنا در حدود ۷۵۰ هجری است.

در سال ۱۲۴۳ فتحعلی شاه قاجار ضریحی از نقره خالص برای او ساخت روی قبرش نصف قرآن به خط کوفی خوب یافت شد که روی پوست آهو نوشته بودند نصف دیگر آن با همین خط در کتابخانه حضرت رضاعليه‌السلام است، در آخر آن نوشته

است: کتبه علی بن ابو طالب بهمین جهت گفته اند خط حضرت علی است.

بعضی بر این نوشته ایراد کرده اند که مخترع علم نحو هرگز کلمه ای که باید مجرور باشد مرفوع نمی نویسد (زیرا باید علی بن ابی طالب مینوشت نه ابو طالب).

آنچه بخاطر من میرسد اینست که گروهی از علمای علم نحو و ادبیات عرب تصریح کرده اند که اب و ابن وقتی علم و اسم خاص باشند با آنها معامله علمهای شخصی می شود از نظر احکام (یعنی همین طور علی بن ابو طالب علم شده است و مبنی بر همین صورت است اعراب در او اثر نمیگذارد).

صاحب تصریح باین مطلب تصریح کرده و ابو البقا در آخر کتاب کلیات خود مینویسد: از چیزهائی که مجرای مثل را طی کرده و قابل تغییر نیست (علی ابن ابی طالب) است که در حالت نصب و جر نیز مانند همان حالت رفعی ذکر می شود زیرا به همین شکل مشهور شده همچنین معاویة بن ابی سفیان و ابو امیه.

ولی به گمان من قرآن بخط علیعليه‌السلام فقط پیش حضرت حجت خواهد بود نویسنده قرآن که نوشته است بخط علی بن ابی طالب است آن علی بن ابی طالب مغربی است که معروف بنوشتن خط کوفی بوده نظیر همین قرآن نیز در مصر در مقام رأس الحسینعليه‌السلام هست چنانچه گفتیم نظیرش در مرقد علوی مرتضوی است که جزو آنچه سوخت مقداری از آن آتش گرفته. بعضی گفته اند که مدفن سید احمد پسر موسی بن جعفر در بلخ است خدا عالم است.

و در بیرم از نواحی شیراز زیارتگاهی است که منسوب است به برادر سید احمد بنام شاه علی اکبر شاید صاحب عمدة الطالب هم او را از اولاد موسی بن جعفر شمرده و علی نامیده است.

قاسم بن موسی خیلی مورد محبت پدرش موسی بن جعفرعليه‌السلام بود او را داخل در چند نفری کرد که وصیت بآنها نموده بود.

در باب اشاره و نص بر حضرت رضا در کافی در حدیث طویل ابو عماره یزید بن سلیط حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام میفرماید: بتو بگویم ابو عماره! من از منزلم خارج شدم وصیت کردم به پسرم فلانی (منظورش حضرت رضاعليه‌السلام ) در ظاهر چند نفر از فرزندانم را با او شریک کردم ولی در باطن تنها باو وصیت نمودم اگر اختیار دست من میبود امامت را در قاسم پسر دیگرم قرار میدادم چون او را خیلی دوست دارم و باو مهربانم ولی این کار مربوط بخداست بهر کس بخواهد او میدهد.

این دستور را جدم پیغمبر اکرم و جدم امیرالمؤمنینعليه‌السلام به من دادند و به من او را و کسی که با او است نشان دادند همین طور به هیچ کدام از ما ائمه وصیت نمیشود مگر اینکه پیغمبر اکرم و علی مرتضیعليهما‌السلام خبر بدهند.

در اختیار پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم یک انگشتر و شمشیر و عصا و کتاب و عمامه ای دیدم عرضکردم: اینها چیست یا رسول اللَّه؟ فرمود: عمامه سلطان خداست، شمشیر عزت خدا است و کتاب نور او است، اما عصا نیروی خدا است و انگشتر جامع همه اینها است. فرمود: امر امامت از تو خارج شده و بدیگری داده خواهد شد عرضکردم:

نشان بدهید کدامیک از فرزندانم هست فرمود: ندیدم هیچ یک از ائمه را که ناراحت تر باشد از تو در جدا شدن امامت از او اگر امامت به محبت و علاقه بود اسماعیل را پدرت بیشتر از تو دوست داشت ولی این امر بتعیین خدا است.

در کافی نیز بسند خود از سلیمان جعفری نقل میکند که گفت: حضرت موسی بن جعفر بفرزندش قاسم میگفت: پسرم حرکت کن کنار بالین برادرت سوره (و الصافات صفا) را بخوان تا آخر خواند تا رسید به این آیه:( أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقاً أَمْ مَنْ خَلَقْنا ) پسرک از دنیا رفت پس از اینکه او را کفن کردند و بطرف قبرستان بردند یعقوب بن جعفر رو بموسی بن جعفر نموده گفت: ما قبلا بالای سر محتضر سورهیس وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ میخواندیم شما دستور دادی (و الصافات) را بخوانند؟

فرمود: پسرم این سوره در بالای سر هر کس که گرفتار مرگ باشد خوانده شود خداوند او را زودتر آسوده میکند و جانش خارج میگردد.

سید بن طاوس- تصریح کرده بزیارت قاسم، زیارت او را قرین زیارت عباس پسر امیرالمؤمنین و علی بن الحسینعليه‌السلام که در کربلا شهید شد قرار داده و برای آنها و کسانی که در این مقام باشند زیارتی نقل کرده که با آن زیارت کنند کسی که مایل باشد میتواند بکتاب مصباح الزائرین سید بن طاوس مراجعه کنند.

در بحار مینویسد: قاسم پسر حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام که سیدرحمه‌الله نام برده قبرش نزدیک غری (نجف) است آنچه در بین مردم مشهور است که حضرت رضاعليه‌السلام فرمود: هر کس نمیتواند مرا زیارت کند، برادرم قاسم را زیارت کند دروغ است و اصلی ندارد در هیچ یک از اصول. مقام او بالاتر از اینها است که مردم را بزیارتش تشویق کند با این دروغ بافیها.

محمد بن موسیعليه‌السلام - در ارشاد مینویسد: او اهل فضل و صلاح بود سپس مطالبی که دلیل بر مدح و حسن عبادت او است نقل میکند. در رجال شیخ ابو علی نقل میکند از حمد اللَّه مستوفی در کتاب نزهة القلوب که او مانند برادرش شاه چراغ در شیراز دفن شده شیعه از قبر آن دو تبرک میجویند و زیاد بزیارت آنها میروند ما خیلی بزیارت آن دو رفته ایم.

میگویند: در زمان خلفای عباسی وارد شیراز شد و در گوشه ای مخفی گردید از اجرت نوشتن قرآن هزار بنده آزاد کرد. اختلاف دارند مورّخین در اینکه او بزرگتر است یا احمد در هر صورت مرقدش در شیراز معروف است با اینکه تا زمان اتابک بن سعد بن زنگی مخفی بود برای او قبه ای ساخت در محله باغ قتلغ.

چندین مرتبه مقبره او تجدید بنا شده، از آن جمله در زمان سلطان نادر خان در سال ۱۲۹۶ که آن را نواب اویس میرزا پسر نواب اعظم عالم و دانشمند شاهزاده فرهاد میرزای قاجار مرمت کرد.

اما حسین بن موسی که ملقب بسید علاء الدین بود نیز در شیراز دفن شده و قبرش معروف است، شیخ الاسلام شهاب الدین ابو الخیر حمزة بن حسن بن مودود این مطلب را ذکر کرده که نواده خواجه عز الدین مودود بن محمّد بن معین الدین مشهور

بزرکوش شیرازی است که از طرف مادر منسوب است به ابو المعالی مظفر الدین محمّد بن روزبهان که در حدود سنه ۸۰۰ فوت شده. مورخ فارسی در شیراز نامه خود ذکر کرده.

خلاصه آن اینست که قتلغ خان فرمانروای شیراز بود باغی داشت که قبر سید علاء الدین در همان جا بود، باغبان مردی متدین و جوانمرد بود در شب های جمعه میدید نوری از بلندی بیک طرف باغ می آید. بالاخره جریان را به عرض امیر قتلغ رسانید پس از اینکه امیر خود مشاهده کرد آنچه باغبان میدید تجسس زیاد کرد تا بالاخره قبری پیدا شد که درون آن جسدی عظیم که آثار جلالت و جمال و کمال از او آشکارا دیده میشد در یک دست قرآن و در دست دیگر شمشیری داشت از روی نشانه ها و قرائن فهمیدند قبر حسین بن موسی است اطراف قبر قبه و رواقی ساخت.

چنین معلوم می شود که این قتلغ خان غیر از آن قتلغی است که با برادرش سید احمد جنگ کرد ممکن است باغ باسم او باشد و فرمانداری که دستور داد مزار او را بسازند غیر آن قتلغ است. زیرا قتلغ خان لقب چند نفر بوده از قبیل ابی بکر بن سعد زنگی یکی از اتابک های آذربایجان و از دولت های اسلامی بشمار میرفتند که پایتخت آنها کرمان بود، این سلسله دارای هشت پادشاه شد که در سال ۶۱۹ بوجود آمدند و در ۷۰۳ منقرض شدند قطعا آن قتلغ که با سید احمد بن موسی جنگ کرده نبوده چون معلوم است که قبر سید علاء الدین بعد از گذشت سالها از وفاتش پیدا شده.

بعضی نوشته اند که سید علاء الدین حسین بن موسی بطرف این باغ میرفته او را شناخته اند که از بنی هاشم است در همان باغ او را بقتل رسانیده اند پس از گذشت سالها که آن باغ از بین رفته و اثری از آن جز پشته خاکی باقی نمانده با همان علامات قبر او را شناخته اند و این جریان در زمان دولت صفویه بوده مردی از مدینه بشیراز آمد و ساکن آنجا شد خیلی ثروتمند بود قبه ای بر روی مزار سید علاء الدین ساخت و املاک و چند باغ وقف بر آن نمود.

پس از فوت او را پهلوی قبه دفن کردند تولیت این موقوفه بدست فرزندش میرزا نظام الملک یکی از وزراء همین دولت صفوی بود. پس از او با فرزندان و بازماندگانش بود. سلطان خلیل که از طرف شاه اسماعیل پسر شاه حیدر صفوی حاکم شیراز بود بقعه مذکور را مرمت کرد و ساختمان آن را افزایش داد در سال ۸۱۰.

حمزة بن موسی در ری دفن شده در قریه معروف بشاهزاده عبد العظیم که دارای قبه و بارگاه و خدام است شاهزاده عبد العظیم با آن جلالت و مقامی که داشت در ایام سکونتش در ری بزیارت حمزة بن موسی میرفت و این مطلب را از مردم مخفی میداشت، مخفیانه به بعضی از خواص خود گفت که اینجا قبر یکی از اولاد موسی بن جعفرعليه‌السلام است.

از کسانی که نائل بقرب جوار حمزة بن موسی پس از فوت شده شیخ بزرگوار پیشوای مفسرین جمال الدین ابو الفتوح حسین بن علی خزاعی رازی است صاحب تفسیر معروف بروض الجنان در بیست جلد به فارسی که تفسیر عجیبی است روی قبرش اسم و نسب او با خط قدیمی نوشته شده آنچه در مجالس المؤمنین نوشته که قبرش در اصفهان است بسیار بعید مینماید.

در تبریز نیز مزار بزرگی است که نسبت میدهند بحمزه، همچنین در قم وسط شهر مزاری است دارای ضریح که صاحب تاریخ قم مینویسد: قبر حمزة بن موسی بن جعفرعليه‌السلام است ولی صحیح همان است که ما نوشتیم شاید این مزار متعلق بیکی از فرزندان موسی بن جعفر باشد.

اما دو مرقدی که در صحن کاظمین است که میگویند از اولاد موسی ابن جعفرند معلوم نیست خوب بوده اند یا بد من ندیده ام کسی متعرض حال آنها شود جز اینکه علامه سید مهدی قزوینی در کتاب مزار خود بنام فلک النجاة مینویسد:

دو قبر مشهور هست در صحن کاظمین که از اولاد موسی بن جعفرند ولی از فرزندان مشهور آن جناب نبوده اند، گفته یکی از آنها بنام عباس بن موسی است که از او در روایات عیبجوئی شده.

ولی در لوح زیارت این دو نفر نوشته است که یکی از آنها ابراهیم است که قبلا ذکر کردیم او یکی از کسانی است که در صحن کاظمین دفن شده و دیگری اسماعیل شاید همان اسماعیل عباس بن موسی باشد که کاملا توضیح دادیم، حضرت رضاعليه‌السلام از او بدگوئی میکرد. همین مطلب را تأیید میکند آنچه مشهور است بر سر زبانها که جدم بحر العلوم پس از اینکه خارج شد از زیارت موسی بن جعفر و امام محمّد تقیعليهما‌السلام بزیارت این مزار نرفت عرض کردند آقا آنجا برای زیارت نمیروید؟ اعتنائی نکرد.

اسماعیل بن موسی بن جعفر همان صاحب جعفریات است که قبرش در مصر است که در آنجا سکونت داشته و فرزندانش در همان جا بوده اند او کتاب هائی دارد که از پدرش و ایشان از آباء گرامش نقل کرده: کتاب طهارت، کتاب نماز کتاب زکاة، کتاب روزه کتاب حج، کتاب جنائز، کتاب طلاق، کتاب حدود، کتاب دعا کتاب سنن و آداب، کتاب رؤیا.

در رجال نجاشی - چنین نوشته:

در تعلیقات الرجال مینویسد کتابهای زیادی که نوشته و عنوانهای زیبا و مرتب آن کتابها و نظم و ترتیبش شاهد جلالت و مقام اوست مخصوصا آنچه در باره صفوان بن یحیی نقل شده که حضرت جوادعليه‌السلام برای او وسیله غسل و کفن فرستاد و باسماعیل بن موسی دستور داد که بر بدنش نماز بخواند باید همان اسماعیل باشد که این خود شاهد شخصیت او است.

در مجمع الرجال مولانا عنایة اللَّه مینویسد: این همان اسماعیل است قطعا و دلیلی است بر عظمت و شخصیت او در رجال ابن شهر آشوب است که اسماعیل ابن جعفر صادقعليه‌السلام ساکن مصر بود و فرزندانش نیز همان جا بودند بعد کتابهای او را نام میبرد. و پوشیده نیست که این مرد از فقهاء بوده در نزد آنها و در فیروز-

کوه نیز مزاری است که نسبت میدهند باسماعیل پسر حضرت موسی بن جعفرعليه‌السلام اسحاق بن موسی بن جعفر- از نسل شریف اوست ابو عبد اللَّه معروف بنعمة که محمّد بن حسن بن اسحاق بن حسن بن حسین بن اسحاق بن موسی بن جعفرعليه‌السلام است همان کسی که صدوق برای او کتاب من لا یحضره الفقیه را نوشته چنانچه در اول کتاب نیز تصریح کرده باین مطلب.

در اطراف حله مزار عظیم و بقعه بزرگی است که دارای گنبد مرتفعی است که منسوب است بحمزة بن موسی بن جعفرعليه‌السلام که او را مردم زیارت میکنند و کراماتی از او نقل مینمایند ولی این شهرت اصلی ندارد چون آنجا قبر حمزة ابن قاسم بن علی بن حمزة بن حسن بن عبید اللَّه بن عباس بن امیرالمؤمنین است که کنیه اش ابو یعلی بوده، مردی ثقه و جلیل القدر بوده، نجاشی در فهرست ذکر کرده نوشته است که از اصحاب ما است و بسیار حدیث روایت کرده.

کتابی دارد که شرح حال کسانی که از حضرت صادقعليه‌السلام روایت کرده اند در آن ثبت شده و کتاب خوبی است و کتابی در توحید و کتاب زیارات و مناسک دارد کتابی در ردّ بر محمّد بن جعفر اسدی نوشته.

زید بن موسی بن جعفر در بصره قیام کرد و مردم را دعوت به بیعت با خود نموده و خانه هائی را آتش زد و کاری بیهوده نمود بعد او را گرفته پیش مأمون آوردند. زید گفت وقتی مرا پیش مأمون بردند نگاهی کرده گفت: ببرید او را پیش برادرش ابو الحسن علی بن موسی، یک ساعت در حضور برادرم ایستاده بودم آنگاه فرمود: زید! چه کار بدی کردی خون ریزی کردی و امنیت راه ها را از بین بردی و اموال مردم را از غیر راه حلال صاحب شدی فریب مردمان نادان کوفه را خوردی که گفتند پیغمبر اکرم فرموده است: فاطمه پاکدامن است خداوند فرزندان او را بر آتش جهنم حرام کرده.

این فرمایش پیغمبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مخصوص فرزندان بدون واسطه خود او هست حسن و حسین فقط بخدا قسم باین مقام نرسیدند مگر بواسطه بندگی و اطاعت خدا اگر بنا باشد تو با معصیت و مخالفت خدا مقام آنها را با بندگی بدست آورده اند بیابی تو در نزد خدا از آنها گرامی تری.

درعیون مینویسد: زید بن موسی تا آخر خلافت متوکل زنده بود در سرمن رأی فوت شد، بالاخره این همان زید النار مشهور است که اهل رجال او را تضعیف کرده اند از آن جمله مجلسی در وجیزه و در عمده مینویسد: حسن بن سهل با او جنگ کرد و بر او پیروز شد زید را پیش مأمون فرستاد او را دست بسته از مرو پیش مأمون آوردند مأمون فرستاد خدمت برادرش حضرت رضاعليه‌السلام و جرم او را ببرادرش بخشید. حضرت رضا قسم یاد کرد که تا زنده است با او صحبت نخواهد کرد دستور داد آزادش کنند بعد مأمون زید را مسموم کرد و از دنیا رفت.

ابن شهر آشوب - در معالم مینویسد: حکیمه دختر موسی بن جعفرعليه‌السلام گفت: وقتی ببالین خیزران رفتم برای زایمان حضرت جواد حضرت رضاعليه‌السلام مرا خواست فرمود: حکیمه! برو برای ولادت فرزندم، خیزران را با قابله در یک خانه قرار ده. چراغی برای ما گذاشت و در را بروی ما بست.

همین که حالت زایمان باو دست داد چراغ خاموش شد طشتی مقابل او بود من از خاموش شدن چراغ افسرده شدم، در همین موقع حضرت جواد داخل طشت قرار گرفت بر روی پیکرش چیز نازکی شبیه جامه قرار داشت و نورش میدرخشید بطوری که خانه روشن شد. ما به وسیله نور خودش او را دیدیم من فوری او را برداشتم و روی دامن گرفته آن روکش نازک را از بدنش گرفتم. حضرت رضا آمد درب را باز کرد ما کار او را تمام کردیم حضرت جواد را گرفت و در گهواره گذاشت فرمود: حکیمه! کنار گهواره او باش.

حکیمه گفت: در روز سوم چشم بطرف آسمان گشوده گفت:

«اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمّدا رسول اللَّه ». من با ترس حرکت کرده خدمت حضرت رضا رفتم گفتم: چیز عجیبی از این پسر دیدم فرمود: چه چیز؟ جریان را نقل کردم فرمود حکیمه! کارهای شگفت انگیزی که ندیده ای از این فرزندم بیشتر است از آنچه تو دیدی.

حکیمه با کاف است چنانچه جدم بحر العلوم باین مطلب تصریح نموده و گفته است حلیمه با لام از تغییراتی است که عوام داده اند، در کوههای بهبهان مزاری است که منسوب بحکیمه است کسانی که از آنجا رفت و آمد دارند آن مزار را زیارت میکنند.

فاطمه دختر موسی بن جعفرعليه‌السلام . صدوق در ثواب الاعمال و عیون نیز با سند خود نقل میکند که گفت: سؤال کردم از حضرت رضاعليه‌السلام راجع بفاطمه دختر موسی بن جعفرعليه‌السلام فرمود: هر کس او را زیارت کند بهشت برین جایگاهش خواهد بود. در کامل الزیاره نیز همین روایت نقل شده، در همان کتاب با سند خود از حضرت جواد نقل میکند که فرمود: هر کس عمه ام را زیارت کند باو بهشت برین را میدهند. در مزار بحار مینویسد: در بعضی از کتابهای زیارت دیدم که علی ابن ابراهیم از پدرش از سعد از حضرت رضاعليه‌السلام نقل کرد که فرمود: سعد قبری از ما در بلاد شما است عرضکردم: فدایت شوم قبر فاطمه دختر موسی بن جعفرعليه‌السلام فرمود: آری هر کس زیارت کند او را با عرفان بهشت برین جایگاهش خواهد بود.

در تاریخ قم حسن بن محمّد قمی از حضرت صادقعليه‌السلام نقل میکند که خدا را حرمی است که مکه است و پیامبر نیز حرمی دارد که مدینه است و امیرالمؤمنین حرمی دارد که کوفه است و حرم ما قم است. بزودی زنی از فرزندان من در آنجا دفن می شود هر کس او را زیارت کند بهشت برین او را واجب می شود. این فرمایش را حضرت صادق موقعی فرمود که هنوز مادر موسی بن جعفر بموسی حامله نشده بود.

با سند دیگری: زیارت حضرت معصومه ثوابش برابر با بهشت است. در بعضی از تواریخ نقل کرده اند گنبدی که اکنون بروی قبر آن بی بی است در سال ۵۲۹ بامر شاه بیگم دختر عماد بیگ ساخته شده اما طلاکاری و بعضی از جواهراتی که روی قبر است از آثار فتحعلی شاه قاجار است.

فاطمه صغری قبرش در بادکوبه خارج شهر است بفاصله یک فرسخ از قسمت جنوبی که در وسط یک مسجد قدیمی قرار دارد. صاحب مرآت البلدان چنین نقل کرده و در رشت مزاری است که منسوب است بفاطمه طاهره خواهر حضرت رضاعليه‌السلام شاید او غیر این فاطمه باشد. سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص در ضمن تعداد دختران موسی بن جعفر مینویسد: چهار فاطمه داشت: کبری و صغری و وسطی و اخری. و اللَّه اعلم.