کشف حقایق

کشف حقایق0%

کشف حقایق نویسنده:
گروه: مجموعه عقایدی

کشف حقایق

نویسنده: : علی آل محسن
گروه:

مشاهدات: 6806
دانلود: 2308

توضیحات:

کشف حقایق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6806 / دانلود: 2308
اندازه اندازه اندازه
کشف حقایق

کشف حقایق

نویسنده:
فارسی

شبهه

ممکن است کسی بگوید: ادعای سخن‌گفتن فرشتگان با غیرانبیا درست نیست. پس این ادعا نیز که فاطمه و علی علیهما السلام سخن فرشتگان، به خصوص جبرئیل علیه السلام را می‌شنیدند، درست نخواهد بود.

پاسخ شبهه

1- جزایری چنین پنداشته که فقط به قرآن «مصحف» می‌گویند. مترجم

ص:128

علمای حدیثِ اهل سنّت، احادیثی آورده‌اند که این قضیه را برای کسانی که شأن و منزلت آنها کمتر از حضرت علی و فاطمه علیهما السلام است، ثابت می‌کنند. ما آن احادیث را به چهار دسته تقسیم می‌کنیم:

دستۀ نخست: احادیثی که دلالت می‌کنند اگر مردم [بر ایمان و عمل به شرع]استقامت کنند، بی‌شک فرشتگان با آنها دست خواهند داد. از آن جمله، روایتی است که مسلم، ترمذی، ابن ماجه، احمد، حمیدی، طیالسی، ابن حبان و عده‌ای دیگر، از حنظله تمیمی اسیدی آورده‌اند که می‌گوید: «پیامبر [ (ص) ] فرمود: ای حنظله! اگر بتوانید چنان باشید که در پیش من هستید، بی‌شک فرشتگان در رختخواب یا در راه با شما دست خواهند داد» (1)

در روایت دیگری، رسول گرامی اسلام (ص) فرمود: «اگر زمانی که از من جدا می‌شوید، چنان باشید که نزد من می‌بودید، بی‌شک فرشتگان با دست‌های خود با شما دست می‌دادند و در خانه‌های شما به دیدار شما می‌آمدند» (2)

همچنین، سخن‌گفتن فرشتگان با مریم علیها السلام بر همین اساس است. خداوند متعال این جریان را در قرآن چنین بیان می‌کند:

و اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکاناً شَرْقِیًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ

1- صحیح مسلم، ج 4 ، صص ٢١٠ 6 و ٢١٠٧؛ سنن ترمذی، ج 4 ، ص 666. او می‌گوید: «این حدیث حسن و صحیح است» ؛ سنن ابن ماجه، ج ٢، ص ١ 4 ١ 6 ؛ مسند احمد، ج ٢، ص ٣٠ 5 و ج ٣، ص ١٧ 5 و ج 4 ، صص١٧٨ و ٣ 46 ؛ الجامع الصغیر، ج ٢، ص 4 ٢٨؛ مسند ابی‌داوود طیالسی، ص ١٩١؛ شرح السنة، ج ١، ص١ 6 ٧؛ الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج ٩، صص ٢ 4 ٠ و ٢ 4 ١؛ البانی در صحیح سنن ابن ماجه، ج ٢، صص 4 ١ 5 و 4 ١ 6 که این حدیث را صحیح دانسته است؛ صحیح الجامع الصغیر، ج ٢، صص ٩٣١ و ١١٩٠؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 4 ، ص 6 ٠ 6.

2- مسند ابی‌داوود طیالسی، ص ٣٣٧.

ص:129

کُنْتَ تَقِیًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا قالَتْ أَنَّی یَکُونُ لِی غُلامٌ وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ وَ لَمْ أَکُ بَغِیًّا قالَ کَذلِکِ قالَ رَبُّکِ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آیَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیّاً . (1)

در سوره آل‌عمران نیز می‌فرماید: وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلی نِساءِ الْعالَمِینَ یا مَرْیَمُ اقْنُتِی لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِی وَ ارْکَعِی مَعَ الرَّاکِعِینَ. (2)

با توجه به آنچه بیان شد، آیا برای یک مسلمان مؤمن به خدا و روز معاد، سزاوار است از امیرالمؤمنین علیه السلام استقامتی را که به او این شایستگی را می‌دهد تا فرشتگان در خانه‌اش با او سخن بگویند، نفی کند؟ درحالی‌که ایشان علیه السلام ولی و مولای هر زن و مرد مؤمنی است. (3) او کسی است که هرجا رود، حق به گرد او

1- و در این کتاب [آسمانی] مریم را یاد کن، آن هنگام که از خانواده‌اش جدا شد و در ناحیه شرقی [بیت‌المقدس] قرار گرفت. و میان خود و آنان حجابی افکند [تا خلوتگاهش از هر منظر برای عبادت آماده باشد] در این هنگام ما روح خود را به سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی‌عیب و نقص بر مریم ظاهر شد. او [سخت ترسید و] گفت: من از شرّ تو به خدای رحمان پناه می‌برم اگر پرهیزکاری. گفت: من فرستاده پروردگار توام [آمده‌ام] تا پسر پاکیزه‌ای به تو ببخشم. گفت: چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟ درحالی‌که تاکنون انسانی با من تماس نداشته و زن آلوده‌ای هم نبوده‌ام؟ گفت: مطلب همین است، پروردگارت فرموده: این کار بر من آسان است [ما او را می‌آفرینیم تا قدرت خویش را آشکار سازیم] و او را برای مردم نشانه‌ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما و این امری است پایان یافته [و جای گفت‌وگو ندارد]. مریم: ١ 6 - ٢١

2- [و به یاد آورید] هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان برتری داده است. ای مریم! [به شکرانه این نعمت] برای پروردگار خود خضوع کن و سجده به‌جا آور و با رکوع‌کنندگان رکوع کن. آل عمران: 4 ٢ و 4 ٣

3- رسول خدا ص فرمود: «هرکس من مولای اویم پس علی علیه السلام مولای اوست» ؛ ر. ک: سنن ترمذی، ج 5 ، ص 6 ٣٣؛ سنن ابن ماجه، ج ١، ص 4 ٣؛ مستدرک، ج ٣، صص ١٠٩ و ١١٠؛ مسند احمد، ج ١، صص ٨ 4 ، ١١٨، ١١٩، ١ 5 ٢، ٣٢١ و ج 4 ، صص ٢٨١، ٣٩٨، ٣٧٠، ٣٧٢ و ج 5 ، صص 66 ، ٣ 4 ٧، 4 ١٩؛ حلیة الاولیاء، ج 4 ، ص ٢٣ و ج 5 ، صص ٢٧، ٣ 64 ؛ مجمع الزوائد، ج ٩، صص ١٠٣ و ١٠ 6 ؛ کتاب السنة، صص 5 ٩٠ - 5 ٩ 6 ؛ سیوطی در قطف الأزهار المتناثرة، ص ٢٧٧ آن را از احادیث متواتر دانسته است. همچنین، کتانی در نظم المتناثر، ص ٢٠ 5 و زبیدی در لفظ اللآلئ المتناثرة، ص ٢٠ 5 و حافظ شمس‌الدین جزری در أسنی المطالب، ص 5 و البانی در سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 4 ، ص ٣ 4 ٣ و عده‌ای دیگر از بزرگان اهل سنّت، این روایت را صحیح شمرده‌اند.

ص:130

می‌چرخد (1)و کسی است که برادر پیامبر (ص) در دنیا و آخرت است. (2) او دروازۀ شهر علم پیامبر (ص) (3) و کسی است که خدا و پیامبرش را دوست می‌دارد و خدا و پیامبرش [نیز]او را دوست می‌دارند. (4) جایگاه او نسبت به پیامبر (ص) همچون جایگاه هارون نسبت به موسی است (5) و به جز مؤمن [کسی]او را دوست ندارد و به جز منافق او را.

1- حاکم در مستدرک، ج ٣، صص ١٢ 4 و ١٢ 5 از علی علیه السلام چنین آورده است: «رسول خدا [ ص ] فرمود: بار خدایا! حق را به همراه او علی [ علیه السلام ] بدار هر کجا که او برود» حاکم می‌گوید: «این حدیث بر طبق شرط مسلم در قبول روایت صحیح است، ولی آن را نیاورده است» المعجم الاوسط طبرانی، ج 4 ، ص ٢ 56 ؛ مسند ابی‌یعلی، ج١، ص٢ 5 ٣.

2- ترمذی آن را در سنن خودش، ج 5 ، ص 6 ٣ 6 آورده و حسن دانسته است؛ حاکم در مستدرک، ج ٣، ص ١ 4 ، و غیر این دو، از ابن‌عمر آورده‌اند که می‌گوید: «رسول خدا [ ص ] میان اصحاب خود پیمان برادری برگزار کرد. حضرت علی [ علیه السلام ] با چشم گریان نزد حضرت [ ص ] آمد و گفت: ای رسول خدا! پیمان برادری عقد اخوت میان اصحاب و یاران خود ایجاد کردی و میان من و کسی برادری ایجاد نکردی! رسول خدا [ ص ] به او فرمود: تو برادر منی در دنیا و آخرت» .

3- حاکم در مستدرک، ج ٣، صص ١٢ 6 و ١٢٧ آن را صحیح دانسته که از علی علیه السلام است. ایشان فرموده: «رسول‌خدا [ ص ] فرمود: من شهر علم و علی دروازه آن است. پس هرکس خواهان علم باشد، از دروازه بیاید. ترمذی آن را در سنن خود، ج 5 ، ص 6 ٣٧ آورده است، جز اینکه می‌گوید، پیامبر [ ص ] فرموده: «من خانه حکمت. .» ر. ک: منابع این حدیث در الغدیر علامه امینی، ج 6 ، ص ٨١.

4- صحیح بخاری، ج 5 ، صص ٢٢ و ٢٣؛ صحیح مسلم، ج 4 ، صص ١٨٧١ و ١٨٧٢؛ سنن ترمذی، ج 5 ، ص 6 ٣٨ آن را صحیح دانسته‌اند؛ مسند احمد، ج ١، صص ٧٨، ٩٩، ١٣٣، ١٨ 5 ، ٣٣٠ و ج 5 ، صص ٣٣٣، ٣ 5 ٨؛ مستدرک حاکم، ج ٣، صص ٣٨، ١٠٩، 4 ٣٧ آن را صحیح دانسته و ذهبی نیز با او هم‌عقیده است. همگی از سعد و غیر او، از پیامبر ص آورده‌اند که فرموده: «حتماً بیرق پرچم را فردا به [دست]مردی می‌سپارم که خداوند پیروزی را بر دست او جاری می‌کند، خدا و پیامبرش را دوست می‌دارد و خدا و پیامبرش [نیز]او را دوست می‌دارند» .

5- صحیح بخاری، ج 5 ، ص ٢ 4 ؛ صحیح مسلم، ج 4 ، صص ١٨٧٠ و ١٨٧١؛ مسند ترمذی، ج ١، ص 6 ٣٨ آن را صحیح دانسته‌اند؛ مسند ابن ماجه، ج ١، ص 4 ٢؛ مسند احمد، ج ١، صص ١٧٠، ١٧٣- ١٧ 5 ، ١٧٧، ١٧٩، ١٨٢، ١٨ 4 ، ١٨ 5 و ٣٣٠ و ج ٣، صص ٣٢، ٣٣٨ و ج 6 ، صص ٣ 6 ٩، 4 ٣٨؛ مستدرک حاکم، ج ٣، ص ١٠٩ آن را صحیح دانسته و ذهبی با او هم‌عقیده گشته؛ مسند ابوداوود طیالسی، ص ٢٩؛ همگی از سعد و غیر او چنین آورده‌اند: «پیامبر ص به علی علیه السلام فرمود: آیا خرسند نمی‌شوی که جایگاه تو به من، به مانند جایگاه هارون از موسی باشد، به‌جز اینکه پیامبری بعد از من نیست

ص:131

دشمن ندارد. (1)

آیا برای یک مسلمان مؤمن به خدا و روز جزا، سزاوار است از فاطمه زهرا علیها السلام چنین شایستگی‌ای را نفی کند؟ ! درحالی‌که او سرور زنان دو جهان و سرور زنان اهل بهشت است. (2) او جگرگوشۀ پیامبر (ص) است و آنچه او را بیازارد، سبب آزار پیامبر (ص) نیز می‌شود. (3) فاطمه علیها السلام، کسی است که خداوند راضی می‌شود به‌سبب رضای او و غضب می‌کند به‌سبب غضب او؟ (4)

دستۀ دوم: روایاتی که بیانگر شنیده‌شدن کلام فرشتگان توسط بعضی از صحابۀ پیامبر (ص) هستند. از آن جمله، روایتی است که احمد از حذیفة بن یمان چنین نقل

1- صحیح مسلم، ج ١، صص ٨ 4 ، ٩ 5 ، ٢ 6 ٢؛ سنن ترمذی، ج 5 ، صص 64 ٣ و 654 ؛ سنن ابن ماجه، ج ١، ص 4 ٢؛ مسند احمد، ج ١، ص ١٧٠؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج 4 ، ص ٢٩٨؛ صحیح سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢ 5 ؛ صحیح سنن نسائی ج ٣، ص ١٠٣٣

2- صحیح بخاری، ج 5 ، صص ٢ 5 ، ٣ 6 و ٢ 4 ٧ و ج ٨، ص ٧٩؛ صحیح مسلم، ج 4 ، صص ١٩٠ 4 - ١٩٠ 6 ؛ سنن ترمذی، ج 5 ، ص 66 ٠؛ سنن ابن ماجه، ج١، ص 5 ١٨؛ صحیح سنن ابن ماجه، ج ١، ص ٢٧٠؛ سنن طیالسی، ص١٩ 6 ؛ مستدرک، ج ٣، صص ١ 5 ١، ١ 56 آن را صحیح شمرده و ذهبی نیز با او موافق است؛ الطبقات الکبری، ج٨، ص ٢ 6 ؛ مسند احمد، ج 5 ، ص ٣٩١ و ج 6 ، ص ٢٨٢؛ حلیة الاولیاء، ج ٢، صص٣٩ و 4 ٢؛ مشکل الآثار، ج١، صص 4 ٨ و 5 ٠؛ مجمع الزوائد، ج ٩، ص ٢٠١؛ دُرّالسحابة، صص ٢٧ 4 و ٢٧ 6 ؛ شرح السنة، ج ١، ص ١ 6 ٠ که می‌گوید: «بر صحت این حدیث اتفاق نظر است» ؛ مشکاة المصابیح، ج ٣، ص ١٧٣١؛ فضائل الصحابة، ج ٢، ص 6 ٣.

3- صحیح بخاری، ج 5 ، ص ٣ 6 و ج ٧، ص 4 ٧؛ صحیح مسلم، ج 4 ، صص ١٩٠٢ - ١٩٠ 4 ؛ سنن ابی‌داوود، ج ٢، ص ٢٢ 6 ؛ سنن ترمذی، ج 5 ، صص 6 ٩٨ و 6 ٩٩، آن دو را صحیح شمرده است؛ سنن ابن ماجه، ج ١، ص 64 ٣؛ صحیح سنن ابی‌داوود، ج ٢، ص ٣٩١؛ مسند احمد، ج 4 ، صص ٢٢٣، ٢٣ 6 ، ٣٢٨ و ٣٣٢؛ مستدرک، ج ٣، صص١ 54 ، ١ 5 ٨، ١ 5 ٩؛ مشکاة المصابیح، ج ٣، ص ١٧٧ 65 ؛ السنن الکبری، ج١٠، ص٢٠١؛ شرح السنة، ج ١ 4 ، صص ١ 5 ٨ و ١ 5 ٩ و می‌گوید: «بر صحت این حدیث اتفاق نظر وجود دارد» .

4- المستدرک، ج٣، ص ١ 54 می‌گوید: «این حدیث صحیح است» ؛ مجمع‌الزوائد، ج٩، ص ٢٠٣ می‌گوید: «طبرانی آن را روایت کرده و اِسنادش حسن است» ؛ درّالسحابة، ص ٢٧٧.

٣٢؛ فضائل الصحابة، ج ٢، صص ٧ 55 و ٧ 56 ،

ص:132

می‌کند:

به خدمت پیامبر (ص) رسیدم و عرض کردم: هنگامی که مشغول نماز بودم، شنیدم کسی می‌گوید:

«اللهم لک الحمد کلّه، و لک الملک کلّه، بیدک الخیر کلّه، إلیک یرجع الأمر کلّه، علانیته و سرّه، فأهل أن تُحمد، إنّک علی کلّ شیء قدیر، اللّهم اغفرلی جمیع ما مضی من ذنبی، واعصمنی فیما بقی من عمری، و ارزقنی عملاً زکیاً ترضی به عنّی» .(1) پیامبر (ص) فرمود: «آن فرشته‌ای بوده که آمده حمد و ستایش پروردگارت را به تو یاد دهد» . (2)

دستۀ سوم: روایاتی که دلالت بر دیدن جبرئیل علیه السلام توسط تعدادی از صحابۀ پیامبر (ص) دارند؛ مانند روایتی که مسلم - لفظ روایت از اوست - ترمذی، ابوداوود، نسائی، ابن ماجه، احمد و عده‌ای دیگر، از ابوهریره نقل می‌کنند:

روزی رسول خدا [ (ص) ] میان مردم [نشسته]بود. مردی به خدمت او آمد و گفت: «ای رسول خدا [ (ص) ]! ایمان چیست؟» ایشان فرمود: «اینکه ایمان داشته باشی به خدا و فرشتگانش و کتابش و لقائش و پیامبرانش و ایمان داشته باشی به برانگیخته‌شدنی دیگر» گفت: «ای رسول خدا [ (ص) ]! اسلام چیست؟» فرمود: «اسلام آن است که خدا را بپرستی و چیزی را شریک او قرار ندهی و نماز واجب را برپا داری و زکات واجب را بپردازی و ماه رمضان را روزه بداری» عرض کرد: «ای رسول خدا [ (ص) ]! احسان چیست؟» فرمود: «اینکه خدا را چنان عبادت کنی که گویا او را می‌بینی و اگر تو او را نمی‌بینی، پس

1- بارخدایا! تمام ستایش‌ها از برای توست، و تمام پادشاهی‌ها برای توست؛ همه خیرها به دست توست؛ بازگشت همه کارها به سوی توست، چه آشکار باشند و چه پنهان؛ پس تو شایسته ستایشی و همانا تو بر هر چیزی توانایی، بار خدایا! همه گناهان گذشتۀ مرا بیامرز و مرا در باقیمانده عمرم مراقبت فرما و عمل خالص و نیکو، روزی‌ام کن که به‌سبب آن از من خشنود گردی.

2- مسند احمد، ج 5 ، ص ٣٩ 6.

ص:133

همانا او تو را می‌بیند. .» تا آنجا که می‌گوید: «سپس آن مرد برگشت» رسول خدا [ (ص) ] فرمود: «آن مرد را به‌سوی من برگردانید» پس دنبال کردند تا او را برگردانند، ولی کسی را ندیدند. آن‌گاه رسول خدا (ص) فرمود: «او جبرئیل علیه السلام بود که آمده بود به مردم دینشان را آموزش دهد» (1)

گفته می‌شود که عایشه نیز جبرئیل علیه السلام را دیده است. ابن سعد روایتی از عایشه نقل می‌کند که می‌گوید:

به‌درستی که جبرئیل علیه السلام را بر درِ اتاقم سوار بر اسب دیدم و رسول خدا [ (ص) ] با او گفت‌وگو می‌کرد. وقتی وارد شدم، گفتم: «ای رسول خدا! شخصی را دیدم که با وی گفت‌وگو می‌کردی، او که بود؟» فرمود: «آیا تو او را دیدی؟» گفتم: «بله» فرمود: «او را شبیه به چه کسی یافتی؟» گفتم: «به دحیۀ کلبی» فرمود: «به‌درستی که تو خیر [و سعادت] زیادی دیدی، او جبرئیل بود. .» (2)

احمد از عایشه نقل کرده که می‌گوید:

ای رسول خدا! تو را دیدم درحالی‌که ایستاده بودی و با دحیۀ کلبی صحبت می‌کردی. فرمود: «تو او را دیدی؟» گفتم: «بله» فرمود: «همانا او جبرئیل علیه السلام است و او به تو سلام می‌رساند» گفتم: «بر او سلام و رحمت خدا باد. خداوند به او جزای زیارت‌کننده و واردشونده را دهد؛ چه دوست و واردشوندۀ خوبی است» (3)

از جمله کسانی که جبرئیل علیه السلام را دیده است، عبدالله بن عباس است. در روایتی،

1- صحیح مسلم، ج ١، صص ٣ 6 - 4 ٠؛ سنن ابی‌داوود، ج 4 ، ص ٢٢٣؛ سنن ترمذی، ج 5 ، ص 6 ؛ سنن ابن ماجه، ج١، صص ٢ 4 و ٢ 5 ؛ سنن نسائی، ج ١، ص ٢ 4 ٩؛ مسند احمد، ج ١، صص ٢٧ و ٢٨، 5 ٢ و 5 ٣.

2- الطبقات الکبری، ج ٨، صص 6 ٧ و 6 ٨.

3- مسند احمد، ج 6 ، صص ٧ 4 و ٧ 5 ، ١ 4 ٨.

ص:134

احمد از ابن عباس چنین نقل می‌کند:

به همراه پدرم خدمت رسول خدا [ (ص) ] بودیم و نزد او مردی بود که با او نجوا می‌کرد و گویی پیامبر [ (ص) ] از پدرم روی‌گردان بود. از نزد ایشان بیرون آمدیم و پدرم به من گفت: «ای فرزندم آیا ندیدی؟ ! گویا پسرعموی تو از من روی‌گردان بود؟» گفتم: «ای پدر! همانا نزد ایشان مردی بود که با او نجوا می‌کرد» ابن عباس می‌گوید: «نزد پیامبر [ (ص) ] برگشتیم؛ پدرم گفت: ای رسول خدا! به عبدالله چنین و چنان گفتم. پس او به من خبر داد که مردی نزدتان بود که با شما نجوا می‌کرد. آیا کسی نزد شما بود؟» رسول خدا [ (ص) ] فرمود: «ای عبدالله! آیا تو او را دیدی؟» گفتم: «بله» فرمود: «همانا او جبرئیل است؛ او کسی است که مرا از شما بازداشته بود» (1)

از دیگر افرادی که جبرئیل را دیده است، محمدبن‌مسلمه است. ذهبی از وی چنین روایت می‌کند:

در حال رفتن بودم که ناگهان رسول خدا [ (ص) ] را بر کوه صفا دیدم درحالی‌که دستش را در دست مردی گذاشته بود. آن‌گاه رفتم. حضرت فرمود: «چه چیزی مانع از سلام‌کردن تو شد؟» گفتم: «ای رسول خدا [ (ص) ]! با این مرد رفتاری داشتی که با هیچ‌کس چنین رفتاری نداشتی. پس من خوش نداشتم که سخنت را قطع کنم. ای رسول خدا! او چه کسی بود؟» فرمود: «جبرئیل» آن‌گاه به من فرمود: «این محمد بن مسلمه سلام نکرد، اما اگر سلام می‌کرد، سلامش را پاسخ می‌دادیم» (2)

از دیگر رؤیت‌کنندگان، حارثة بن نعمان است. او طبق روایتی که ابن سعد در

1- مسند احمد، ج ١، صص ٢٩٣، ٢٩ 4 ، ٣١٢.

2- سیر أعلام النبلاء، ج ٢، ص ٧٠.

ص:135

طبقات و هیثمی در مجمع‌الزوائد از وی نقل کرده‌اند، می‌گوید:

دو بار در عمرم جبرئیل را دیدم. روزی در «صَوْرَین» هنگامی که رسول‌خدا [ (ص) ] برای [جنگ با] بنی‌قریظه بیرون آمد، که (جبرئیل) به صورت دحیه از کنار ما گذشت و به ما دستور پوشیدن سلاح داد و روزی در محل جنازه‌ها هنگامی که از حنین برگشتیم. (1)

احمد نیز از او نقل می‌کند که می‌گوید:

درحالی‌که رسول خدا [ (ص) ] با جبرئیل در سایبان نشسته بودند، از کنارشان گذشتم و بر ایشان سلام کردم و رد شدم. وقتی برگشتم و پیامبر [ (ص) ] هم از آنجا برخاست، فرمود: «آیا کسی را که با من بود، دیدی؟» گفتم: «بله» فرمود: «همانا او جبرئیل علیه السلام است و جواب سلام تو را داد» (2)

دستۀ چهارم: روایاتی که بیانگر سلام و مصافحه‌کردن فرشتگان بر بعضی از اصحاب پیامبر (ص) هستند؛ به‌طوری‌که آنها آشکارا فرشتگان را می‌دیدند. در روایتی مسلم از عمران بن حصین - در ضمن حدیثی - می‌گوید:

به‌درستی که [فرشته] بر من سلام می‌داد تا اینکه [برای درمان بیماری] داغ نهادم. پس رها شدم [و بر من سلام نمی‌کرد] پس داغ نهادن را ترک کردم. پس او (فرشته) برگشت. (3)

ابن سعد نیز از قتاده چنین نقل می‌کند: «همواره فرشتگان با عمران بن حصین مصافحه می‌کردند تا اینکه داغ نهاد. پس، از او دوری جستند» (4)

1- الطبقات الکبری، ج ٣، ص 4 ٨٨.

2- مسند احمد، ج 5 ، ص 4 ٣٣؛ هیثمی در مجمع الزوائد، ج ٩، ص ٣١٣ می‌گوید: «احمد و طبرانی آن را نقل کردند و رجال سند صحیح است» .

3- صحیح مسلم، ج ٢، ص ٨٩٩.

4- الطبقات الکبری، ج 4 ، ص ٢٨٨.

ص:136

ذهبی در شرح احوال عمران بن حصین می‌نویسد:

او از کسانی بود که فرشتگان بر وی سلام می‌کردند. . و نیز می‌گوید: وی دچار بیماری ناصور (1) شد. پس‌به‌خاطر آن داغ نهاد و گفت: داغ نهادیم. پس موفق نشدیم و [آنچه می‌خواستیم] به دست نیاوردیم و برای ما روایت شده: هنگامی که او داغ نهاد، برای مدتی سلام‌کردن [فرشته‌ها] بر او قطع شد. سپس سلام کردن به او برگشت (2)

ابن حجر هم در این‌باره می‌گوید: «قبل از اینکه داغ بنهد، فرشتگان با او مصافحه می‌کردند» (3)

نووی نیز می‌گوید: «فرشتگان بر او سلام می‌کردند و آنها را آشکارا می‌دید؛ چنان‌که در صحیح مسلم به آن تصریح شده است» (4)

ابن عبدالبرّ گفته که اهل بصره دربارۀ او می‌گویند: «او فرشتگان نگهبان را می‌دیده و آنها با او سخن می‌گفتند، تا اینکه داغ نهاد» (5)

و موارد بی‌شمار دیگری که نیازی به آوردن همه آنها نیست. (6)

نتیجۀ تمام آنچه بیان شد، این است که شنیدن سخن فرشتگان یا جبرئیل علیه السلام، توسط امیرالمؤمنین و حضرت فاطمه علیهما السلام، ممکن است و چنین چیزی از آن دو بزرگوار بعید (و دور از ذهن) نیست؛ به خصوص، بعد از نقل روایات زیادی که بیانگر سلام و

1- دمل‌های چرکینی که در اطراف مقعد پدید می‌آید. مترجم

2- تذکرة الحفاظ، ج ١، صص ٢٩ و٣٠.

3- تهذیب التهذیب، ج ٨، ص ١١٢.

4- تهذیب الأسماء و اللغات، ج ٢، ص ٣ 6.

5- الاستیعاب، ج ٣، ص ٢٢.

6- ر. ک: سنن ابی‌داوود، ج 4 ، ص 5 ؛ مسند احمد، ج 4 ، ص 4 ٢٧؛ مستدرک، ج ٣، ص 4 ٧٢؛ اسدالغابه، ج 4 ، ص١٣٨؛ الاصابه، ج ٣، صص ٢ 6 و ٢٧؛ سیر اعلام النبلاء، ج ٢، صص 5 ٠٨، 5 ١٠ و 5 ١١؛ شذرات الذهب، ج ١، ص 5 ٨؛ تاریخ الاسلام، ج ٣، صص ٢٧ 5 و ٢٧ 6 ؛ البدایة و النهایة، ج ٨، ص 6 ٢.

ص:137

مصافحه‌کردن و سخن گفتن فرشتگان با کسانی است که شأن و منزلت آنها به مراتب از این دو بزرگوار کمتر است. جرئت بر انکار سخن‌گفتن فرشتگان با حضرت علی و حضرت فاطمه علیهما السلام خطایی آشکار و روشن است و جایز نیست؛ زیرا توهینی واضح به عترت پاک پیامبر (ص) است که از آن، به خدا پناه می‌بریم.

***

جزایری می‌گوید: نتیجه ششم: صاحب این عقیده - درحالی‌که دارای علوم و معارف و هدایت خاصی است که دیگر مسلمانان در آن هیچ سهمی ندارند- نمی‌تواند مسلمان باشد یا از جماعت مسلمان شمرده شود.

پاسخ به جزایری: به نظر می‌رسد این کلام جزایری (او دارای علوم و معارف و هدایت خاصی است که دیگر مسلمانان در آن هیچ سهمی ندارند) اشاره دارد به این اعتقاد که نزد اهل‌بیت علیهم السلام، کتاب جامعه، جفر و مصحف فاطمه علیها السلام وجود دارد.

به هر حال، حکم به کفر و خروج از جماعت مسلمین برای کسی که با دلایل صحیح چنین عقیده‌ای داشته باشد، جایز نیست؛ زیرا حتی اگر با مسامحه بُطلان چنین اعتقادی را بپذیریم، باز برای کسی که از روی شبهه چنین عقیده‌ای را قبول کند، مستلزم تکفیر و حتی تفسیق نمی‌شود؛ چون او ضروری دین را منکر نشده است. بلکه حتی اگر از روی شبهه، منکر ضرورتی از دین شود، حکم به تکفیر آن درست نیست؛ چه رسد به اینکه غیرضروری دین را منکر شود.

روشن است که اعتقاد به وجود چنین کتاب‌هایی نزد اهل بیت علیهم السلام، موجب انکار ضرورتی از دین نمی‌شود. بلکه در انکار این مطلب، احتمال هلاکت نیز وجود دارد؛ زیرا ممکن است منکر چیزی شده باشیم که ثابت و صحیح است و با این کار خدشه‌ای در مقام و منزلت اهل‌بیت علیهم السلام وارد کنیم که خداوند به منت و کرمش ما را از آن باز دارد. برای توضیح بیشتر مراجعه شود به احادیثی که قبلاً دربارۀ نهی از رد آنچه اهل

ص:138

کتاب می‌گویند، اشاره شد.

باید گفت، خروج چنین فردی که معتقد است اهل بیت علیهم السلام چنین کتاب‌هایی دارند، از دایرۀ اسلام و مسلمانان، آن هم به دلیل اینکه او دارای علوم و معارف و هدایتی است که دیگر مسلمانان چیزی از آن ندارند، باطل و بی‌اساس است؛ چون معنای چنین اعتقادی، این نیست که فقط شیعه آن کتاب‌ها را دارد و با آنها به هدایتی دست یافته که دیگران از آن بی‌بهره‌اند. البته اگر چنین چیزی را هم بپذیریم، باز اشکالی ندارد؛ چون در این صورت شیعۀ امامیه از عترت پاک پیامبر (ص) پیروی کرده و از هدایت آنها بهره‌مند گشته و از علوم و معارف آنها کسب فیض نموده و مطیع فرمان رسول‌خدا (ص) بوده است که می‌فرماید:

من دو چیز گرانبها را میان شما می‌گذارم، اگر به آنها تمسک جویید هرگز بعد از من گمراه نمی‌شوید، که یکی از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدا، ریسمانی که از آسمان به زمین کشیده شده است و عترت و اهل بیتم. آگاه باشید که آن دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. (1)

علاوه بر این، فرقۀ ناجیه باید مجهز به معارف و علومی باشد که دیگر طوایف مسلمانان از آن بی‌بهره‌اند. وگرنه لازم می‌آمد که تمام فرق مسلمان، اهل نجات باشند که این سخنی بی‌دلیل و باطل است.

***

جزایری می‌گوید: نتیجۀ هفتم: آخرین مطلب اینکه آیا نسبت‌دادن این بیهوده‌گویی‌های پوچ و بی‌اساس و دروغگویی بی‌پایه به اسلام - دینی که غیر از او دینی پذیرفته نیست - درست است؟ وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی

1- منابع این حدیث قبلاً به‌طور مفصل ذکر شد.

ص:139

الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ . (1)

پاسخ به جزایری: در مباحث قبل به‌طور کامل بیان شد که آنچه جزایری انکار می‌کند و به‌سبب آن، شیعه را به باد تمسخر می‌گیرد، هیچ مشکلی ندارد و احادیث صحیحی که در کتب اهل سنّت آمده، آن مطالب را تأیید می‌کنند؛ با اینکه مانند آن مطالب و بیشتر از آنها در کتب خود اهل سنّت آمده است. آنچه او (برای حدیث کافی در حقیقت چهارم) بیان کرده است، لازمه نیستند و در واقع، خیال‌های باطل و گمان‌های فاسدی هستند که جزایری بر این حدیث بار کرده است. انگیزۀ او از بیان این مطالب، تکفیر شیعه است و در این راستا به هر چیزی که بتوان آن را دست‌آویز قرار داد، هرچند باطل و بی‌اساس، چنگ می‌زند. بنابراین، کدام حرف بیهوده و دروغ در این حدیث وجود دارد؟ !

این جماعت (وهابیت) ، هر فضیلتی برای اهل بیت علیهم السلام را، بیهوده‌گویی و دروغی بی‌ارزش شمرده و هر فضیلتی برای غیر ایشان را، از آنِ اسلام محسوب کرده‌اند که خداوند غیر آن را قبول نمی‌کند. کلام جزایری در اینجا نیز بر همین اساس است؛ ازاین‌رو گفتن چنین مطالبی از وی و هم‌فکرانش مورد تعجب نخواهد بود ، والله المستعان و إلیه المشتکی، و إنّا لله و إنّا إلیه راجعون . (2)

1- هرکس جز اسلام [و تسلیم در برابر فرمان حق] آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد و او در آخرت از زیانکاران است. آل عمران: ٨ 5

2- و خداوند یاور [ما]و به سوی او دادخواهی [ماست]و ما از خداییم و ما به سوی او بازمی‌گردیم.

کشف حقیقت پنجم

پرداختن تاوان شیعه توسط امام موسی‌کاظم علیه السلام

ابوبکر جزایری می‌نویسد: اعتقاد به اینکه موسی کاظم با جان خود، تاوان شیعه را پرداخته است! صاحب کافی این حقیقت را چنین بیان می‌کند: ابوالحسن موسی کاظم - امام هفتم از امامان شیعه دوازده‌امامی - فرمود: «خدای عزّوجلّ بر شیعه خشمگین شد. پس مرا مخیر کرد بین اینکه بلایش را به جان بخرم یا بر شیعیان عذاب نازل شود و من با خریدن بلا برای خودم، عذاب را از شیعه دفع کردم.

پاسخ به جزایری: این حدیث را کلینی (ره) از علی بن ابراهیم، از محمدبن‌عیسی، از بعضی از اصحاب، از ابی‌الحسن موسی علیه السلام روایت کرده است و از جهت سند ضعیف است؛ چون به دلیل ناشناخته بودن بعضی از راویان، مرسل است.

***

جزایری می‌گوید: ای شیعه! بعد از اینکه بر تو واجب کردند به این روایت ایمان آورده و معنای آن را تصدیق کنی، اکنون می‌پرسیم معنای این حکایتی که تو باید به آن اعتقاد داشته باشی، چیست؟ آیا این نیست که موسی کاظم (ره) برای پرداخت تاوان

ص:144

پیروانش، راضی به کشتن خود شد تا خداوند پیروانش را بیامرزد و بدون حساب وارد بهشت کند؟

پاسخ به جزایری: با توجه به اینکه سند این حدیث ضعیف است، عمل به آن و اعتقاد به معنا و مضمونش درست نیست؛ زیرا مسائل اعتقادی با حدیث صحیح هم ثابت نمی‌شوند تا چه رسد به حدیث ضعیف؛ [بلکه در اثبات مسائل اعتقادی، علم و یقین لازم است].

بنابراین، سخن جزایری - که اعتقاد به مضمون این حدیث بر شیعه لازم و ایمان به آن واجب است - گمانی باطل و بدون دلیل است. در مباحث قبلی نیز گفته شد که صِرفِ بودن روایتی در کتاب کافی، دلیل بر اعتقاد شیعه به مضمون آن روایت نیست.

حال باید پرسید، برداشتی که جزایری از این حدیث دارد - که موسی کاظم علیه السلام برای پرداخت تاوان پیروانش، راضی به کشتن خود شد تا خداوند پیروانش را بیامرزد و بدون حساب وارد بهشت کنداز کجای حدیث فهمیده می‌شود؟ ظاهر حدیث اگرچه دلالت دارد بر اینکه امام کاظم علیه السلام با فداکردن جان خود، شیعه را از کشته‌شدن در دنیا حفظ کرده است، اما اینکه امام علیه السلام با این کار، تاوان شیعه را پرداخته تا گناهان آنها بخشیده شده و بدون حساب وارد بهشت شوند، به هیچ وجه از حدیث فهمیده نمی‌شود. ازاین‌رو برای اینکه افرادی مانند جزایری، توهمات خودشان را در قالب معنای حدیث ارائه نکنند، به توضیح آن می‌پردازیم.

این گفتۀ امام علیه السلام که «خداوند بر شیعه خشمگین شد» ، بدین معناست که خداوند بر گروهی از شیعیان زمان امام علیه السلام به‌سبب کارهایی که از آنها سر زد، خشمگین شد.

علامه مجلسی (ره) می‌گوید: «بر شیعه خشم کرد» یا به این دلیل است که شیعیان تقیه را ترک کردند و مسئلۀ امامت امام موسی کاظم علیه السلام را فاش نمودند. در نتیجه، امر مردد شد بین اینکه هارون‌الرشید شیعیان را قلع و قمع کند یا امام موسی بن جعفر علیه السلام زندانی شده و در زندان به قتل برسد. امام علیه السلام نیز برای حفظ جان شیعه دعا کرد و بلا را به

ص:145

جان خود خرید؛ یا به این سبب که شیعیان در فرمان‌برداری از دستورات امام علیه السلام خلوص نیت نداشتند؛ خداوند هم امام علیه السلام را مخیر کرد بین این که ضد هارون‌الرشید قیام کند که نتیجه‌اش کشته‌شدن شیعیان آن حضرت بود، یا خود گرفتار بلا شود تا قضیه آن‌چنان‌که باید، پایان پذیرد.

این روایت بدین‌صورت نیز معنا شده است: «خداوند مرا میان آماده‌شدن برای مرگ یا راضی‌شدن به هلاکت شیعه، مخیر کرد. پس به خدا قسم با جانم آنها را حفظ کردم؛ یعنی مرگ خود را برگزیدم» .

همچنین در معنایش گفته شده: «خداوند مرا میان ارادۀ مرگ خود یا مرگ آنها مخیر کرد تا میان من و آنها جدایی حاصل شود و من از روی دلسوزی برای آنها، مرگ را برای خود برگزیدم» (1)

بنابراین معنای حدیث این می‌شود که، خداوند سبحان بر بعضی از شیعیان به‌سبب کارهای زشتی که از آنها سر زده بود، خشم گرفت. در اینجا امر دایر شد میان کشته‌شدن امام کاظم علیه السلام و هلاکت شیعه. آن‌گاه امام علیه السلام کشته‌شدن خود را برگزید و شیعه را با جان خویش حفظ کرد و آنها از این راه، از بلا و کشته‌شدن نجات یافتند.

***

جزایری می‌گوید: ای شیعه، که خداوند توفیق دهد من و شما را بر انجام آنچه دوست می‌دارد و رضایش در آن است! نیک بنگر در این دروغ و عنوان دیگری برای آن، جز دروغ نمی‌نهم (2)؛ زیرا از حقیقت و درستی بسیار دور است و نیک بنگر تا بدانی که این دروغ چنان است که معتقد به آن را، به اموری بزرگ و مهم پایبند می‌کند؛ درحالی‌که هیچ‌گاه نخواهی پذیرفت - با اینکه خدا، پروردگارت و اسلام، دینت و

1- مرآة العقول، ج ٣، ص ١٢ 6.

2- جزایری در این سخن، راست می‌گوید؛ زیرا او در کتابچۀ خود، ضد شیعه چیزی جز دروغ نگفته است.

ص:146

محمد [ (ص) ]، پیامبرت باشد، - هر یک از آنها را به تو و یا تو را به آنها نسبت دهند.

پاسخ به جزایری: نمی‌توان شیعه را به مضمون حدیث ضعیف پایبند کرد و با آن در مقابل شیعه استدلال کرد.

به علاوه، اگر صحت این حدیث را هم بپذیریم، باز معنای آن، چیزی نیست که عقل ما آن را نپذیرد. همچنین هیچ‌یک از لوازم فاسد و باطلی که جزایری بیان کرده، به دنبال آن نمی‌آید؛ زیرا می‌توانیم حدیث را به‌گونه‌ای صحیح بیان کنیم که با متن و کلمات حدیث نیز هماهنگ باشد - که ان‌شاءالله بیان آنها به زودی خواهد آمد-.

***

سپس جزایری اموری را به‌عنوان لوازم اعتقاد به مضمون این حدیث بیان می‌کند و هریک از شیعیان امامیه را معتقد به آنها می‌داند که عبارت‌اند از:

لازمۀ اوّل: دروغ‌بستن بر خدای عزّوجلّ؛ چون خداوند متعال به‌سوی موسی کاظم وحی فرستاده که بر شیعه خشمناک است و ایشان را میان گرفتن جانش یا جان شیعیانش مخیر نموده است. او نیز با نثار جانش تاوان آنها را پرداخته است. سوگند به خدا که اینها دروغ‌بستن بر خدای عزّوجل است و خدا می‌فرماید: وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری عَلَی اللهِ کَذِباً . (1)

پاسخ به جزایری: این حدیث هیچ دلالتی ندارد بر اینکه خداوند به امام کاظم علیه السلام وحی کرده که بر شیعه خشمناک است و ایشان را میان گرفتن جانش یا جان شیعه مخیر نموده است؛ زیرا امام علیه السلام نفرموده است که همانا خدای عزّوجلّ آن مطلب را به من وحی کرده است. پس حدیث فقط دلالت دارد که امام علیه السلام، علم به غضب خدای سبحان بر شیعه پیدا کرده است. اما اینکه امام علیه السلام چگونه آن را فهمیده، مطلب دیگری است که حدیث بدان نپرداخته و دربارۀ آن دو احتمال وجود دارد:

1- چه کسی ستمکارتر است از آن کس که بر خدا دروغ بسته. . انعام: ٢١

ص:147

احتمال اوّل: امام علیه السلام آن را از راه الهام فهمیده باشد. وقوع الهام در بین مسلمانان نه تنها ممکن است، بلکه اهل سنّت وقوعش را برای تعدادی از مردم، از جمله عمر بن خطاب ثابت کرده‌اند.

آنها برای اثبات الهام بر خصوصِ عمر بن خطاب، به روایتی استدلال کرده‌اند که آن را بخاری، مسلم، ترمذی، احمد، حاکم، ابن حبان، طیالسی، طحاوی و عده‌ای دیگر، از ابوهریره چنین نقل کرده‌اند: «پیامبر [ (ص) ] فرمود: در امّت‌های قبل از شما الهام‌شوندگان (محدَّثون) بودند؛ اگر در امّت من کسی چنین باشد، همانا او عمر است» (1)

ابن حجر می‌گوید:

«محدَّثون» جمع محدَّث است و در تأویل آن اختلاف شده است؛ عده‌ای گفته‌اند: «مراد، الهام‌شونده است» بیشتر علما همین نظر را دارند. عده‌ای نیز می‌گویند: «محدَّث، مردی است که حدس درستی دارد؛ او کسی است که از عالم بالا مطلبی بر دلش فرود می‌آید؛ مانند فردی که دیگری به او چیزی بگوید» (2)

در جای دیگری نیز ابن حجر گفته است:

سراسر وجود آنها (محدَّثین) را رحمت فراگرفته است و فراوانی آنها پس از روزگار رسول خدا [ (ص) ] و صحابه، از زیادتی شرافت این امت است که چنین کسانی در میان آنها هستند. چه بسا حکمت فراوانی چنین افرادی در میان این امّت، برابرکردن با فراوانی انبیا در بین بنی‌اسرائیل باشد و چون این امّت از

1- صحیح بخاری، ج 4 ، ص ٢١١؛ صحیح مسلم، ج 4 ، ص ١٨ 64 ؛ سنن ترمذی، ج 5 ، ص 6 ٢٢؛ مسند احمد، ج ٢، ص ٣٣٩ و ج 6 ، ص 55 ؛ مستدرک، ج ٣، ص ٨ 6 ؛ الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان ، ج ٩، ص ٢١؛ مسند ابی‌داوود طیالسی، ص ٣٠٨؛ مشکل الآثار، ج ٢، ص ٢ 56 ؛ فضائل الصحابه، ج ١، صص ٣ 54 و ٣ 55 ، ٣ 6 ١ و ٣ 6 ٢؛ درّ السحابة، ص ١ 6 ١؛ مشکاة المصابیح، ج ٣، ص ١٧٠٢؛ الفردوس بمأثور الخطاب، ج ٣، ص ٢٧٨.

2- فتح الباری، ج ٧، ص ٣٩.

ص:148

فراوانی انبیا محروم گشته‌اند - چون پیامبر این امّت، خاتم الانبیاء است - در عوض الهام‌شوندگان فراوانی به این امّت ارزانی شده است. (1)

بر این اساس، چرا امام کاظم علیه السلام یکی از الهام‌شوندگان فراوانی نباشد که در این امّت وجود دارند؛ زیرا او از ائمۀ مسلمانان و بزرگان دین است و کلمات اهل سنّت دربارۀ ایشان نمایانگر بزرگی و جایگاه والای اوست. در اینجا به برخی از این کلمات اشاره می‌کنیم:

ابن حجر می‌گوید: «موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی، ابوالحسن هاشمی، معروف به کاظم، بسیار راستگو و عابد بود» (2) همچنین می‌گوید: «خصال نیکش بسیار است» (3)

ابوحاتم می‌گوید: «او ثقه و بسیار راستگو است و امامی است از ائمۀ مسلمین» (4)

ذهبی می‌گوید: «او درستکار، عابد، بسیار بخشنده، بردبار و دارای مقامی والا بود» (5) و در کلامی دیگر می‌گوید: «به‌درستی که موسی از بهترین حکما و از بندگان پرهیزکار خدا بود. بارگاه ایشان در بغداد معروف است» (6) همچنین می‌گوید:

باشکوه‌ترین و شریف‌ترین خاندان جعفر، فرزندش موسی کاظم است؛ رهبر، الگو و مِهتر، حضرت ابوالحسن علوی، پدر امام علی بن موسی الرضاست که از اهالی مدینه بود. ولی در بغداد سکونت گزید. (7)

همچنین ذهبی می‌گوید:

1- فتح الباری، ج ٧، ص 4 ٠.

2- تقریب التهذیب، ص 55 ٠.

3- تهذیب التهذیب، ج ١٠، ص ٣٠٣.

4- الجرح و التعدیل، ج ٨، ص ١٣٩.

5- العبر فی خبر من غبر، ج ١، ص ٢٢٢.

6- میزان الاعتدال، ج 4 ، ص ٢٠٢.

7- سیر اعلام النبلاء، ج 6 ، ص ٢٧٠.

ص:149             

اصحاب ما روایت کرده‌اند که ایشان وارد مسجد رسول خدا [ (ص) ] شد و در اوّل شب به سجده رفت و از او شنیدند که در حال سجده می‌گفت: «عظُم الذنب عندی، فلیحسن العفو من عندک، یا أهل التقوی و یا أهل المغفرة» و آن‌قدر آن را تکرار کرد که صبح شد. وی سخاوتمند و کریم بود. به او خبر رسید که شخصی در پی آزار شماست؛ ایشان کیسه‌ای با هزار دینار برای آن مرد فرستاد. (1)

یحیی بن حسن بن جعفر، که نسب‌شناس است، می‌گوید: «به‌سبب عبادت‌های زیادش به او عبد صالح می‌گفتند» (2)

ابن جوزی نیز می‌گوید:

به‌سبب عبادت‌ها و شب‌زنده‌داری‌های وی، به او «عبد صالح» می‌گفتند. او کریم و بردبار بود؛ هرگاه به او خبر می‌رسید که مردی در پی آزار وی است، برای او مالی می‌فرستاد. (3)

ابن کثیر می‌گوید: «او بسیار اهل عبادت و جوانمرد بود؛ اگر به او خبر می‌رسید که کسی در پی آزار وی است، برای او طلا و هدیه می‌فرستاد» (4)

ابن تیمیه می‌گوید: «موسی بن جعفر در عبادت و پرستش خدا مشهور بود» (5)

سویدی می‌گوید:

او امام و رهبری بلندمرتبه است؛ بسیار اهل خیر و نیکی و شب‌زنده‌داری بود. روزها را روزه می‌گرفت و به‌سبب گذشتِ بسیار از کسانی که در حق او ستم

1- سیر اعلام النبلاء، ج 6 ، ص ٢٧١.

2- تهذیب التهذیب، ج ١٠، ص ٣٠٢.

3- صفة الصفوة، ج ٢، ص ١٨ 4.

4- البدایة و النهایة، ج ١٠، ص ١٨٩.

5- منهاج السنة النبویة، ج ٢، ص ١٢ 4.

ص:150

می‌کردند، کاظم نامیده شد. . وی کرامات آشکار و فضایلی داشت که در اینجا گنجایش بیان آنها نیست. (1)

با توجه به این توصیف‌ها می‌توان گفت، حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام در درجه‌ای از شکوه و جلال و بلندمرتبگی قرار دارد که پذیرفتن ایشان در زمرۀ الهام‌شوندگان، اصلاً امر محالی نیست.

احتمال دوم: شاید امام علیه السلام آن سخن را بنابر آنچه از کار خدا ظاهر می‌شود، بیان فرموده است؛ بدین‌معنا که خدای سبحان خشمگین می‌شود بر کسی که مرتکب کارهای ناپسند و خطاهای بزرگ گردد. پس وقتی امام مشاهده کرد که جماعتی از شیعه، تقیه را ترک کرده و آشکارا نام امام علیه السلام را بر زبان می‌آورند، فهمید که خداوند بر آنها خشم نموده است؛ زیرا با این کار ناپسند، امام علیه السلام یا دیگر شیعیان را در معرض هلاکت قرار می‌دادند. کسی هم که بر کشتن شخص مسلمانی، هرچند به مقدار گفتن یک کلمه همکاری کند، خداوند را در حالی ملاقات می‌کند که میان دو چشم او نوشته شده «آیس من رحمة الله» ؛ چنان‌که در روایت نیز آمده است. (2) با این حال، وضعیت کسی که سبب کشتن امام مسلمانان گردد، چگونه خواهد بود؟ !

***

جزایری می‌گوید: لازمه دوّم: [این حدیث] دروغ بستن بر موسی کاظم (ره) و تهمت زدن به اوست که خود او - به خدا قسم - از آن بیزار است.

پاسخ به جزایری: کلینی (ره) به گمان معتبربودن این حدیث، آن را در کتاب کافی آورده است. اما دیگر علمای شیعه با او در اعتبار این حدیث هم‌نظر نیستند. پس کلینی

1- سبائک الذهب، ص ٧ 5.

2- ابن ماجه در سنن، ج ٢، ص ٨٧ 4 ؛ بیهقی در السنن الکبری، ج ٨، ص ٢٢؛ منذری در الترغیب و الترهیب، ج ٣، ص ١٨ 5 ؛ تبریزی در مشکاة المصابیح، ج ٢، ص ١٠٣ 5 ، و غیر اینها.

ص:151

در بررسی این حدیث، اجتهاد و تشخیص خود را به کار بسته، اما در معتبردانستن این حدیث اشتباه کرده و این‌گونه اشتباهات از عالمی که مجتهد است، قابل بخشش و چشم‌پوشی است.

با آنکه ما این حدیث را ضعیف می‌دانیم، اما یقین نداریم که نسبت آن به امام‌کاظم علیه السلام دروغ باشد؛ چنان‌که پیش‌تر آن را بیان کردیم. بر فرض هم که این حدیث را به دروغ به امام کاظم علیه السلام نسبت داده باشند، باز هم روا نیست که همۀ شیعیان را دروغگو بدانیم؛ در حالی که علمای شیعه این حدیث را صحیح نمی‌دانند و به معنا و مضمون آن معتقد نیستند.

اگر چنین نسبت‌دادن‌هایی به شیعه درست باشد، پس برای شیعیان نیز جایز است که همۀ فرقه‌های اسلامی را به دروغگویی نسبت دهند؛ زیرا هیچ فرقه‌ای نیست که در کتاب‌های مورد اعتمادشان، احادیث دروغ نباشد و این مطلب بر پژوهشگر کتاب‌های حدیثی پنهان نیست.

این سخن جزایری که می‌نویسد: «[این حدیث] دروغ‌بستن بر موسی کاظم (ره) و تهمت‌زدن به اوست که به خدا قسم خود او از آن بیزار است» ، درست نیست؛ زیرا از بررسی احادیثی که میان دروغ و تهمت تفاوت قائل می‌شوند برمی‌آید که در تهمت، به دروغ، چیزی را به کسی نسبت می‌دهند که در او نیست و سبب اهانت و خواری او می‌گردد. بنابراین معنای غیبت، سخن‌گفتن دربارۀ شخص است به چیزی که در اوست و معنای تهمت، سخن‌گفتن دربارۀ شخص است به چیزی که در وی نیست. (1)

1- نمونه این روایات، روایتی است که مسلم - که لفظ روایت از اوست - ترمذی، ابو داوود، احمد، دارمی و عده‌ای دیگر آورده‌اند: «رسول خدا [ ص ] فرمود: «آیا می‌دانید غیبت چیست؟» گفتند: «خدا و رسولش داناترند» فرمود: «یادنمودن برادر دینی خود به چیزی که خوش ندارد» گفتند: «اگر آنچه دربارۀ برادرم می‌گویم، در او باشد چطور؟» فرمود: «اگر آنچه می‌گویی در او باشد، غیبت او را کرده‌ای و اگر در او نباشد، به او تهمت زده‌ای» ؛ ر. ک: صحیح مسلم، ج 4 ، ص ٢٠٠١؛ سنن ابی‌داوود، ج 4 ، ص ٢ 6 ٩؛ سنن ترمذی، ج 4 ، ص ٣٢٩؛ مسند احمد، ج ٢، صص ٢٣٠، ٣٨ 6 و 45 ٨؛ سنن دارمی، ج ٢، ص ٢٩٩.

ص:152

در اینجا باید گفت که اصلاً مسئلۀ مورد بحث ما، تهمت و افترا نیست؛ زیرا این حدیث بیانگر تعریف و ستایش امام علیه السلام است، به اینکه ایشان با نثار جانش، شیعیان را حفظ نموده است. ازاین‌رو باید پرسید که چگونه با این حدیث، به امام علیه السلام بهتان زده شده است؟ !

البته جزایری بسیار به خدا قسم می‌خورد بر چیزهایی که خود نمی‌داند. درحالی‌که خداوند سبحان می‌فرماید: وَ لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُم . (1)

این سوگند از دو حال خارج نیست: یا اینکه او دروغگو است که در این صورت، قسم‌خوردن او حرام است؛ یا اینکه راستگو است. پس قسم‌خوردن او مکروه است. فخر رازی می‌گوید:

ابومسلم اصفهانی، تفسیر آیۀ وَ لا تَجْعَلُوا اللهَ عُرْضَةً لِأَیْمانِکُم‌را جلوگیری از جرئت‌یافتن بر خدا به زیاد قسم‌خوردن به نام او می‌داند که این، سخنی پسندیده است.

فخر در ادامه می‌گوید:

خداوند متعال کسی را که زیاد قسم می‌خورد، با آیۀ : وَ لا تُطِعْ کُلَّ حَلَّافٍ مَهین ٍ(2) نکوهش کرده و فرموده: وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُم (3)و عرب، همواره انسان را به کم قسم‌خوردن مدح و ستایش می‌کرده. . حکمت کم قسم‌خوردن، آن است که اگر کسی برای هر کم و زیادی، به خدا قسم بخورد، زبان او به قسم خوردن عادت می‌کند و دیگر ارزش و اهمیتی برای قسم، در دل باقی نمی‌ماند. ازاین‌رو از به دروغ قسم‌خوردن چنین کسی ایمن نیستیم. در نتیجه، هدف اصلی از قسم‌خوردن از بین خواهد رفت. همچنین، هرچه انسان خدا را

1- خداوند را دستاویز سوگندهای خود قرار مدهید. . بقره: ٢٢ 4

2- و از هر قَسَم‌خورندۀ فرومایه‌ای فرمان مبر. قلم: ١٠

3- . . و سوگندهای خود را پاس دارید. . مائده: ٨٩

ص:153

بزرگ‌تر شمرده و احترام نماید، بندگی او کامل‌تر می‌شود و از کمال بندگی است که ذکر خدا نزد او، والاتر از آن باشد که بخواهد برای هر کاری از کارهای دنیایی، او را گواه قرار دهد. (1)

***

جزایری می‌گوید: لازمه سوّم: از لوازم اعتقاد به مضمون این روایت، اعتقاد به نبوت موسی کاظم (ره) است. به خدا قسم که او نه پیامبر است و نه رسول؛ زیرا این گفتۀ دروغ که «همانا خدا به موسی کاظم خبر داده که بر شیعه خشمناک است و او را میان جان خود و جان شیعه‌اش مخیر کرده؛ آن‌گاه او شیعه را حفظ کرده و به کشته‌شدن خود راضی شد تا تاوان آنها شود» از جهت منطوق و مفهوم، دلالت روشنی بر نبوت موسی کاظم دارد؛ با علم به اینکه تمام مسلمین، اجماع بر کفر کسی دارند که بعد از نبوت محمد [ (ص) ] معتقد به نبوت کسی دیگر شود؛ زیرا چنین کسی، سخن آشکار خدا را که می‌فرماید: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ (2) دروغ می‌شمارد.

پاسخ به جزایری: عقیدۀ شیعه دوازده‌امامی مشهورتر از آن است که نیازی به بیان داشته باشد و روشن‌تر از آن است که انکار گردد، و هیچ‌یک از شیعیان به نبوت امام کاظم علیه السلام یا دیگر امامان معتقد نیستند.

اگرچه حدیث کلینی (ره) ضعیف است، دلالت نمی‌کند به اینکه خدای سبحان به امام علیه السلام وحی فرستاده باشد. حتی اگر این مطلب را هم بپذیریم، خواهیم گفت که وحی مستلزم نبوت نیست؛ زیرا خداوند به مادر موسی علیه السلام نیز وحی کرد و فرمود: وَ أَوْحَیْنا

1- التفسیر الکبیر، ج 6 ، ص ٧ 5.

2- محمد پدر هیچ‌یک از مردان شما نبوده و نیست، ولی رسول خدا و ختم‌کننده و آخرین پیامبران است. احزاب: 4 ٠

ص:154

إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقیهِ فِی الْیَمِّ وَ لا تَخافی وَ لا تَحْزَنی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلینَ. (1)

فخر رازی در تفسیر آیاتِ قالَ قَدْ أُوتِیتَ سُؤْلَکَ یا مُوسی وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلَیْکَ مَرَّةً أُخْری إِذْ أَوْحَیْنا إِلی أُمِّکَ ما یُوحی (2) می‌گوید:

بیشتر علما اتفاق‌نظر دارند که مادر موسی علیه السلام جزء پیامبران نبوده است. پس جایز نیست مقصود از وحی در این آیات، همان وحیی باشد که به پیامبران می‌شده است و چگونه چنین نگوییم، درحالی‌که زن صلاحیت قضاوت و امامت را ندارد. بلکه نزد شافعی، حتی نمی‌تواند خود را [بدون اذن ولی] به تزویج کسی در بیاورد. پس چگونه صلاحیت نبوت داشته باشد؟ ! دلیل بر این سخن، آیۀ وَ ما أَرْسَلْنا قَبْلَکَ إِلَّا رِجالاً نُوحی إِلَیْهِم (3) است که این آیه به روشنی نبوت را ویژۀ مردان می‌داند. باز هم وحی در قرآن به کار رفته، ولی نه در معنای نبوت: وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْل (4) و فرمود: وَ إِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوارِیِّین (5).(6)

قرطبی به نقل از ابن عباس می‌گوید: «به او (مادر موسی) وحی شد چنان‌که به انبیا وحی می‌شد» (7)

1- ما به مادر موسی الهام کردیم که: «او را شیر ده و هنگامی که بر او ترسیدی، او را در دریای نیل بیفکن و نترس و غمگین مباش که ما او را به تو بازمی‌گردانیم و او را از رسولان قرار می‌دهیم. قصص: ٧

2- فرمود: «ای موسی! آنچه را خواستی به تو داده شد و ما، بار دیگر تو را مشمول نعمت خود ساختیم. آن زمان که به مادرت آنچه لازم بود، الهام کردیم. طه: ٣ 6 - ٣٨

3- و پیش از تو [نیز]جز مردانی را که به آنان وحی می‌کردیم، ارسال نکردیم. انبیاء: ٧

4- و پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد. نحل: 6 ٨

5- و [یاد کن]هنگامی را که به حواریون وحی کردم. . مائده: ١١١

6- التفسیر الکبیر، ج ٢٢، ص 5 ١.

7- الجامع لأحکام القرآن، ج ١١، ص ١٩ 5.

ص:155

پس ‌می‌توان گفت، این سخن جزایری که حدیث از جهت منطوق و مفهوم دلالت روشنی بر نبوت امام کاظم علیه السلام دارد، گمانی باطل و بی‌اساس است؛ زیرا حدیث از جهت منطوق بر بیش از آنچه گفتیم، دلالت ندارد - که امام کاظم علیه السلام علم پیدا کرده که خداوند بر جماعتی از شیعه خشمناک است و خداوند او را میان انتخاب جان خود یا جان شیعیانش مخیر کرد و ایشان نیز با فداکردن جان خود، شیعه را حفظ نمود - اما اینکه امام چگونه علم پیدا کرد که خداوند بر شیعه خشم و غضب نموده و او را میان آن دو امر مخیر کرده است، از منطوق و مفهوم حدیث معلوم نمی‌شود.

از جهت مفهوم نیز باید گفت، اگر مفهومی برای حدیث باشد، مفهوم لقب است که نزد علمای اصول حجت نیست. گویا آقای جزایری معنای اصطلاحی واژۀ «مفهوم» را نمی‌داند؛ چون گمان کرده است که منطوق و مفهوم بر یک چیز دلالت می‌کنند. درحالی‌که چنین چیزی درست نیست؛ زیرا باید منطوق و مفهوم هر کدام بر معنایی دلالت کنند که دیگری بر آن دلالت نکند. این مطلب برای کسی که اندکی با بحث مفاهیم آشنا باشد، روشن است.

نتیجۀ مطالب ذکرشده این است که حتی اگر از روی جدل هم دلالت حدیث را، چنان‌که او می‌گوید، قبول کنیم، همچنان خواهیم گفت که عقیدۀ شیعه دربارۀ امام موسی کاظم علیه السلام شناخته‌شده و معروف است و با یک حدیث ضعیف که در کافی یا دیگر کتب حدیثی شیعه آمده است، نمی‌توان در این عقیده ایجاد شک کرد.

***

جزایری می‌گوید: لازمه چهارم: اعتقاد شیعیان و مسیحیان در به صلیب کشیدن و تاوان‌دادن، متحد است. مسیحیان معتقدند عیسی با فداکردن جانش تاوان بشر را پرداخت؛ زیرا راضی شد در مقابل به صلیب کشیده‌شدن خودش، کفارۀ گناهان بشر و

ص:156

تاوان آنها در برابر خشم و عذاب پروردگار گردد. شیعه نیز به حکم این حقیقت معتقد است به اینکه پروردگار به موسی کاظم علیه السلام میان کشته‌شدن خودش یا نابودگشتن شیعیانش اختیار داده است و او به کشته‌شدن خود راضی شد و غرامت و تاوان شیعه را در برابر خشم و عذاب پروردگار پرداخت نمود. بنابراین عقیدۀ شیعیان و مسیحیان یکی است و مسیحیان، به فرمودۀ صریح خدای عزّوجلّ، کافرند؛ آیا شیعیان نیز کفر پس از ایمان را قبول می‌کنند؟

قد هیّؤوکَ لأمرٍ لو فطنتَ له فاربأ بنفسکَ أن ترعَی مع الهمَلِ (1)

پاسخ به جزایری: پیش‌تر گفتیم، حدیث ضعیفی که جزایری حقیقت پنجم را براساس آن بنا کرده است، بر آنچه او می‌گوید، دلالت نمی‌کند. بلکه مفهوم حدیث این است که امام علیه السلام با تقدیم جان خویش، شیعیان را در برابر هارون‌الرشید حفظ نمود؛ نه اینکه کشته‌شدن امام علیه السلام کفارۀ گناهان شیعه و تاوان خشم و عذاب پروردگار باشد.

دلیل خشم خدا نیز شاید به‌سبب ترک تقیه باشد؛ زیرا ایشان نام امام را آشکارا بازگو می‌کردند و با این کار، هویت امام برای حکومت طاغوت هویدا می‌شد و شاید هم برای این بوده که آنها اطاعت و فرمان‌برداری از امام علیه السلام را ترک کردند و کارهایی کردند که سبب خشم هارون‌الرشید شد. وقتی امام علیه السلام اوضاع را چنین دید - که اگر به دنبال نجات خود باشد، هارون الرشید در پی شیعیان برخواهد آمد و آنها را به هلاکت می‌رساند یا امام را یافته، دستگیر می‌کند - تصمیم گرفت که خود را به هارون نشان دهد تا با این کار، شیعه را حفظ کند. بنابراین امام علیه السلام در این حدیث، از ماجرایی خبر می‌دهد که باعث حفظ جان و خون شیعیان گردیده است. درحالی‌که نتیجه کارهای

1- به‌درستی که تو را برای کاری آماده کرده‌اند که اگر از آن آگاهی یابی، [لحظه‌ای بیهوده نمی‌نشینی] پس به خود بیا از اینکه با بیهودگان باشی.

ص:157

شیعیان این بود که امام علیه السلام در معرض کشته‌شدن قرار گرفت.

پس این حدیث دلالت نمی‌کند بر اینکه امام علیه السلام تاوان شیعه را در برابر خشم و عذاب الهی پرداخت نموده تا یگانگی عقیده بین شیعه و مسیحی لازم بیاید. بر فرض پذیرش این مطلب، ضعف در سند حدیث، صلاحیت دلیل واقع شدن آن را از بین می‌برد. حتی اگر از ضعف سند حدیث هم چشم بپوشیم و تسلیم شویم به اینکه شیعه معتقد است امام کاظم علیه السلام تاوان شیعه را در برابر خشم و عذاب الهی داده است، باز هم لازم نمی‌آید که عقیدۀ شیعیان و مسیحیان یکی باشد؛ چرا که تشابه دو اعتقاد در برخی از جهات، دلیل بر یگانگی آن دو اعتقاد در تمام جهات نخواهد بود؛ زیرا مسیحیان معتقدند که حضرت مسیح علیه السلام، خاتم پیامبران است. درحالی‌که مسلمانان، پیامبر اسلام (ص) را آخرین پیامبر می‌دانند. (آنان معتقد به فرزندی عیسی برای خدایند. شیعیان چنین عقیده‌ای نسبت به امام کاظم ندارند) .

پس لازم نمی‌آید که مسیحیان و مسلمانان عقیده‌ای واحد داشته باشند. وگرنه باید بگوییم که مسلمانان و بت‌پرستان و کسانی که غیر خدا را عبادت می‌کنند، در اعتقاد به ربوبیت (1) ، متحد هستند. درحالی‌که همه چنین سخنی را باطل و بی‌اساس می‌دانند.

علاوه بر این، اتحاد با ادیان دیگر در بعضی از عقاید، دلیل بر یگانگی با آن ادیان در

1- مشرکان نیز به ربوبیت خداوند و خالقیت او معتقدند، همان‌گونه که قرآن از عقایدشان خبر داده است . قُلْ لِمَنِ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیها إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ. . قُلْ مَنْ رَبُّ السَّماواتِ السَّبْعِ وَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ. . قُلْ مَنْ بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ یُجِیرُ وَ لا یُجارُ عَلَیْهِ. . سَیَقُولُونَ لِلَّهِ؛ «بگو: زمین و آنچه در آن است مال کیست اگر می‌دانید؟ زود است پاسخ دهند از آنِ خداست. . بگو: پروردگار آسمان‌های هفت‌گانه و پروردگار عرش عظیم کیست؟ زود است پاسخ دهند از آنِ خداست. . بگو: ملکوت هرچیزی به دست کیست که پناه می‌دهد و نیازی به پناه‌گرفتن ندارد؟ زود است پاسخ دهند از آنِ خداست. .» ، لازمه کلام جزایری این است که مسلمانان نیز در اعتقاد به ربوبیت خداوند با کفار متحد باشند؛ آیا هیچ سنی راضی می‌شود به او کافر اطلاق گردد؟ مترجم

ص:158

تمام عقاید نیست تا اینکه هر حکمی بر یکی مترتب بود، بر دیگری نیز مترتب باشد و لوازم یکی بر دیگری بار شود؛ مانند اعتقاد مسلمانان و مسیحیان به نزول حضرت عیسی علیه السلام در آخرالزمان.

در نتیجه می‌توان گفت که عقیدۀ شیعه و مسیحی در مسئلۀ صلیب و تاوان‌دادن، یکی نیست. حتی اگر از باب جدل هم ایشان را در این دو موضوع هم‌عقیده بدانیم، باز بدان معنا نیست که عقاید شیعه و مسیحی یکی است. با این توضیح، وجه مغالطه در کلام جزایری روشن می‌گردد که می‌گوید: «بنابراین عقیده شیعیان و مسیحیان یکی است و مسیحیان، به فرمودۀ صریح خدای عزّوجلّ کافرند؛ آیا شیعیان نیز به کفر پس از ایمان تن در می‌دهند؟ !»

جزایری می‌گوید: لازمه پنجم: سخن آخر اینکه، ای شیعه! خود را نجات بده و از این سخنان باطل و بیهوده‌گویی‌ها بیزاری بجوی و راه خدا و مؤمنین را پیش بگیر.

پاسخ به جزایری: شیعه، به لطف خداوند، با حرکت بر صراط مستقیم الهی و پیروی از راه مؤمنین و خاندان پاک پیامبر (ص) و یاری جُستن از کتاب خدای عزیز، نجات‌یافته است. او در واقع، طبق وصیت و سفارش پیامبر اکرم (ص) عمل کرده است که می‌فرماید:

همانا من چیزی میان شما گذاشته‌ام که اگر به آن تمسک کنید، هرگز بعد از من گمراه نمی‌گردید که یکی از دیگری بزرگ‌تر است: کتاب خدا، ریسمانی که از آسمان به زمین کشیده شده و خاندان و اهل بیتم علیهم السلام. هرگز این دو از هم جدا نمی‌شوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگرید که چگونه [بعد از من]با آنها رفتار می‌کنید.

ایشان در بیان دیگر فرموده است:

ستارگان مایۀ ایمنی اهل زمین از غرق‌شدن هستند و اهل بیت من مایۀ ایمنی

ص:159

امّت من از اختلاف است. پس اگر قبیله‌ای از عرب با آنها مخالفت کند، اختلاف در میانشان می‌افتد و از حزب ابلیس می‌گردند. (1)

و نیز فرمود: «مثل اهل بیت من در میان شما همانند کشتی نوح است؛ هرکس سوار آن شود نجات می‌یابد و هرکس از آن سرباز زند، غرق می‌گردد» (2)

شافعی چه نیکو گفته:

وقتی دیدم مردم در دریای جهل و نادانی هر کدام به دنبال مذهب خود رفتند.

با نام خدا در کشتی‌های نجات سوار شدم و آنها خاندان مصطفی (ص) ، سرور انبیا هستند.

و به ریسمان خدا که همان [ولایت و] دوستی آنهاست، چنگ زدم؛ چنان‌که به ما دستور داده شده به ریسمان خدا چنگ زنیم.

هنگامی که دین به هفتاد فرقه تبدیل گردد، به من بگو ای خردمند و صاحب‌نظر!

آیا آل محمد (ص) در گروه هلاک‌شدگانند یا در گروه نجات ‌یافتگان؟ به من بگو.

پس اگر گفتی در گروه نجات‌یافته‌گانند، حرف ما [و شما] یکی است و اگر بگویی در گروه هلاک‌شوندگانند، از جادۀ عدل منحرف شده‌ای.

1- مستدرک، ج ٣، ص ١ 4 ٩ و می‌گوید: «این حدیث بر اساس شرط مسلم صحیح است، ولی آن را نیاورده» ؛ مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١ 6 ٨؛ احیاء المیت، صص 4 ١ و 4 ٢؛ الخصائص الکبری، ج ٢، ص ٢ 66 ؛ حلیة الاولیاء، ج 4 ، ص٣٠ 6 ؛ تاریخ بغداد، ج ١٢، ص ٩١؛ سیوطی آن را در الجامع الصغیر، ج ٢، ص 5 ٣٣ آورده و حسن دانسته است.

2- مستدرک، ج ٢، ص ٣ 4 ٣ و ج ٣، ص ١ 5 ٠؛ مجمع الزوائد، ج ٩، ص ١ 6 ٨؛ مشکاة المصابیح، ج ٣، ص ١٧ 4 ٢؛ احیاء المیت، صص 4 ١ و 4 ٢؛ الخصائص الکبری، ج ٢، ص ٢ 66 ؛ حلیة الاولیاء، ج 4 ، ص ٣٠ 6 ؛ تاریخ بغداد، ج١٢، ص٩١؛ المعجم الصغیر، ج ١، صص ١٣٩ و ١ 4 ٠.

ص:160

اگر سرپرست گروهی، از اهل بیت باشد. پس همانا من بر آن گروه خرسندم و همیشه سایه من زیر سایه آنها باشد.

راضی شدم که علی علیه السلام و نسل او امام من باشند و تو نسبت به دیگران [خلفای دیگر] آزادی [که چه کسی را امام خود بدانی]. (1)

بر این اساس در میان فَرِق اسلامی، تنها مذهب شیعه فرقۀ نجات‌یافته است؛ چنان‌که پیامبر اسلام (ص) نیز به آن خبر داده و فرموده است: «علی و شیعیانش در روز قیامت رستگارانند» (2)

همچنین وقتی که آیۀ إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ (3) نازل شد، پیامبر (ص) به حضرت علی علیه السلام فرمود: «آنها، تو و شیعیان تو هستند. تو و شیعیانت روز قیامت، در حالی می‌آیید که رضایت‌یافته و راضی شده‌اید» (4)

1- و لما رأیتُ: الناسَ قد ذهبتْ بهم مذاهبُهم فی أبحُرِ الغَیِّ و الجهلِ رکبتُ علی اسم اللهِ فی سُفُن النَّجا وَ هُم أهلُ بَیتِ المُصطفَی سیّد الرسل و أمسکتُ حَبْلَ اللهِ و هو ولاؤهم کما قد أُمرنا بالتَّمسُک بِالحَبل إذا افترقتْ فی الدّینِ سبعونَ فرقةً فَقُل لِی بها یا ذا الرَّجاحةِ و العقلِ أ فی الفِرقةِ الُهلّاکِ آلُ محمدٍ أَمِ الفِرقةِ اللاتی نجَتْ؟ قُل لی فإن قلتَ فِی النّاجین فَالقولُ واحدٌ وإن قلتَ فِی الهُلّاکِ حدتَ عَن العدلِ إذا کان مولَی القَومِ‌ِ منهم فأنّنی رَضیتُ بِهم لا زالَ فی ظِلِّهم ظلِّی رَضیتُ علیاً لِی إماماً و نسلَه و أنتَ مِنَ الباقین فی أوسعِ الحلِ عبقات الانوار، ج٢٠، ص 5 ١.

2- الدرّالمنثور، ج ٨، ص 65 ٨٩؛ فتح القدیر، ج 5 ، ص 4 ٧٧؛ ترجمۀ امام علی بن ابی‌طالب علیه السلام از تاریخ دمشق، ج٢، ص ٣ 4 ٨؛ شواهد التنزیل، ص ٨٢٠؛ الفردوس بمأثور الخطاب، ج ٣، ص 6 ١.

3- در حقیقت، کسانی که گرویده و کارهای شایسته کرده‌اند، آنانند که بهترین آفریدگانند. بینه: ٧

4- جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج ٣٠، ص ١٧١؛ الدرّالمنثور، ج ٨، ص 5 ٨٩؛ فتح القدیر، ج 5 ، ص 4 ٧٧؛ الصواعق المحرقة، ص ١٩١؛ شواهد التنزیل، صص ٨١ 4 و ٨١٩.

ص:161

اکنون باید پرسید که جزایری و کسانی مانند او، با چه عذر و بهانه‌ای از احادیث صحیحی مانند حدیث ثقلین و غیر آن، که کتاب‌هایشان مملو از آنهاست و بدون شک بر لزوم پیروی از مذهب اهل بیت علیهم السلام دلالت می‌کنند، چشم پوشیده و آنها را مطرح نمی‌کنند؟

برای بررسی بیشتر، شما خوانندۀ محترم را به خواندن دو کتاب ما «دلیل‌المتحیرین» و «مسائل خلافیة» سفارش می‌کنم. در این دو کتاب دلایل لزوم پیروی از مذهب اهل‌بیت علیهم السلام و اینکه پیروان حقیقی آنها شیعۀ امامیه هستند، بیان شده که دانستن آنها بسیار مهم و ضروری است.

ص:162

کشف حقیقت ششم

حقیقت ششم:

اشاره

همسان‌بودن امامان شیعه با رسول خدا (ص) جز در مسئله ازدواج

جزایری می‌گوید: اعتقاد به اینکه امامان شیعه در عصمت، وحی، اطاعت و مانند آن به‌منزلۀ رسول خدا (ص) هستند، مگر در مسئلۀ زنان (ازدواج) که برای آنها جایز نیست آنچه برای رسول خدا (ص) جایز بود (ازدواج با بیش از چهار زن به صورت دائم) .

کافی این عقیده را که ائمۀ شیعه به‌منزلۀ رسول خدا (ص) هستند، با دو روایت ثابت می‌کند:

روایت اوّل: مفضل که در محضر امام صادق علیه السلام بود به او عرض کرد: «قربان شما گردم، آیا خداوند اطاعت از بنده‌ای را بر دیگر بندگان واجب می‌کند، درحالی‌که خبر آسمان را از او پوشیده دارد؟» امام به او فرمود: «نه، خدا بزرگوارتر و مهربان‌تر و مشفق‌تر از آن است که اطاعت بنده‌ای را بر بندگانش واجب نماید، آن‌گاه خبر آسمان را صبحگاهان و شامگاهان از او پوشیده دارد» .

پاسخ به جزایری: این روایت از جهت سند، ضعیف است؛ چون سهل بن زیاد از جمله راویان آن است و ضعف او در گذشته بیان شد. از دیگر راویان این حدیث،

ص:166

جماعةبن‌سعد خثعمی یا جعفی است که او نیز ضعیف و خطّابی مذهب است و به همراه ابوالخطاب که امام صادق علیه السلام او را لعنت کرد، قیام کرد و با او کشته شد. ابن غضائری، ابن داوود (1) ، علامه حلّی، (2) مامقانی، (3) خوئی (4) و دیگران (5) او را تضعیف کرده‌اند.

پس باید گفت این روایت بر اثبات این حقیقت (ششم) که ائمه اطهار علیهم السلام در عصمت و وحی و اطاعت و مانند آن به‌منزلۀ رسول خدا (ص) هستند - دلالت نمی‌کند.

***

جزایری می‌نویسد: منطوق این روایت دلالت می‌کند که خداوند اطاعت ائمۀ شیعه را به‌طور مطلق بر مردم واجب کرده است؛ چنان‌که اطاعت رسول خدا (ص) را واجب کرده است و اینکه به آنها وحی می‌شود و اخبار آسمان را صبحگاهان و شامگاهان دریافت می‌کنند. به این ترتیب آنها در زمره پیامبران یا مانند پیامبران، به‌طور مساوی هستند.

پاسخ به جزایری: اگر از ضعف سند هم چشم بپوشیم، روایت بر آنچه جزایری می‌گوید، دلالت ندارد و فقط بیانگر آن است که اگر خداوند اطاعت کسی را (چه پیامبر و چه امام) بر بندگانش واجب کند، خبر آسمان را از او پوشیده نمی‌دارد. اما مسائلی مانند اینکه اطاعت ائمه اطهار علیهم السلام به‌طور مطلق واجب است یا مقید، به آنها وحی می‌شود یا الهام، علوم خود را از یکدیگر می‌گیرند یا از غیر خود، معصوم هستند یا جایزالخطا، از این روایت فهمیده نمی‌شود و روایت هم درصدد بیان این مطالب نیست.

1- چنان‌که در تنقیح المقال، ج ١، ص ٢٢٠ آمده است.

2- رجال علامه حلّی، ص ٢١١.

3- تنقیح المقال، ج ١، ص٢٣٠.

4- معجم رجال الحدیث، ج 4 ، ص ١ 4 ٣.

5- مجمع الرجال، ج ٢، ص 4 ٩؛ جامع الرواة، ج ١، ص ١ 64.

ص:167

با فرض کنارگذاشتن این روایت، اگر بخواهیم عقیدۀ شیعه را دربارۀ اطاعت از ائمه علیهم السلام و وحی به آنها جویا شویم، می‌گوییم: اطاعت از آنها مطلقاً واجب است؛ زیرا در جای خود (در کتب کلامی شیعه) ثابت شده که آنها معصوم هستند و اطاعت از معصوم نیز مطلقاً واجب است. این عصمت، مانع از خطای آنها می‌شود. ازاین‌رو جز حق، چیزی نمی‌گویند و به غیر حق فرمان نمی‌دهند و حق سزاوار پیروی است.

همچنین سخن خداوند متعال که می‌فرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلاً (1) نیز بر این مطلب دلالت می‌کند.

فخر رازی می‌گوید:

خداوند با یک لفظ أَطِیعُوا به اطاعت از پیامبر و اولی‌الامر دستور داده است، آنجا که می‌فرماید: وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ‌و یک لفظ واحد، نمی‌تواند هم مطلق و هم مشروط باشد. از آنجا که این لفظ در حق رسول خدا مطلق است، لازم است که در حق اولی‌الامر نیز مطلق باشد. (2)

پس با استفاده از کلام فخر رازی می‌توان گفت: بدیهی است هر کس که خداوند اطاعتش را به‌طور مطلق واجب کند، حتماً باید معصوم باشد. وگرنه لازم می‌آید که اطاعت او در انجام زشتی‌ها و گناهان و ترک واجبات نیز واجب باشد و این امری محال است.

فخر رازی نیز در ادامه کلامش به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید:

همانا خداوند در این آیه به صورت جزم، به اطاعت اولی‌الامر امر کرده

1- ای کسانی که ایمان آورده‌اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولواالامر را و هرگاه در چیزی نزاع داشتید. آن را به خدا و پیامبر بازگردانید اگر به خدا و روز رستاخیز ایمان دارید این کار برای شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است. نساء: 5 ٩

2- التفسیر الکبیر، ج ١٠، ص ١ 64.

ص:168

است (1) و کسی که خدا به صورت قطع و جزم به اطاعت او امر کند، حتماً باید از هرگونه خطا معصوم باشد؛ زیرا اگر چنین نباشد، خدا به انجام خطا نیز امر کرده است و از آنجا که خدا انسان را از خطاکردن نهی کرده است، این مسئله به «اجتماع امر و نهی در فعل واحد» منتهی می‌شود و چنین اجتماعی محال است. بنابراین، از طرفی ثابت شد که خدا به‌طور جزم، به اطاعت اولی‌الامر فرمان داده و از طرفی ثابت شد هر کسی که خدا به اطاعتش به صورت قطع و جزم امر نماید، واجب است که از هرگونه خطا معصوم باشد. پس ثابت می‌شود اولی‌الامری که در این آیه آمده، حتماً باید معصوم باشد. (2)

بنابراین با پذیرفتن عصمت اهل بیت علیهم السلام، اطاعت مطلق آنها - و نه دیگران - واجب می‌شود و اگر عصمت آنان را نپذیریم، تکلیف به محال لازم می‌آید؛ زیرا خداوند (طبق آیۀ مذکور) اطاعت از معصوم را بر ما واجب کرده است. حال آنکه در این فرض، معصومی وجود ندارد؛ چرا که تمام مسلمانان بر این نکته اجماع (مرکب) دارند که غیر از اهل‌بیت علیهم السلام، معصومی وجود ندارد و می‌دانیم که تکلیف به محال از ناحیۀ خدا محال است. پس به این ترتیب، عصمت اهل بیت علیهم السلام و اطاعت مطلق از آنها ثابت می‌شود.

اما دربارۀ وحی به اهل‌بیت علیهم السلام باید گفت: اگر منظور، محدَّث (الهام‌گیرنده) بودن آن بزرگواران است، این مطلب را رد نمی‌کنیم. ولی اگر منظور وحی قرآن به آنهاست، چنان‌که به پیامبر (ص) وحی می‌شد، شیعه این حرف را قبول ندارد و حدیث مذکور نیز بر آن دلالت نمی‌کند.

مجلسی (ره) می‌گوید: «خبر آسمان، یعنی خبری که از آسمان فرود آید، چه به صورت

1- یعنی امر به اطاعت از چیزی که مقید و مشروط نشده است و این، همان معنای مطلق‌بودن اطاعت است.

2- التفسیر الکبیر، ج ١٠، ص ١ 44.

ص:169

الهام بر آنها فرود آید یا بر کسی قبل از آن نازل شده باشد» .

و نیز می‌گوید:

بودن چنین انسان دانایی در میان بندگان، لطف و رأفت بر آنهاست، تا در نیازهای دنیوی و دینی خود به او مراجعه نمایند و خداوند رئوف‌تر از آن است که آنها را از چنین لطفی محروم نماید و اطاعت کسی را که این‌چنین (عالم) نیست بر آنها واجب کند و سبب حیرت بیشتر آنها شود. (1)

این سخن جزایری که می‌گوید: «به این ترتیب، امامان شیعه یا پیامبرند یا مانند پیامبرانند» ، نیز مغلطه‌ای بیش نیست؛ زیرا اینکه خداوند خبر آسمان را از ائمه علیهم السلام پوشیده نمی‌دارد، مستلزم پیامبربودن آنها نیست؛ چون احتمال دارد که خدای متعال اخبار آسمان و آنچه را مردم نیازمند آن هستند، به ائمه علیهم السلام الهام کند یا توسط فرشته‌ای به آنها برساند یا همچنین ممکن است آن اخبار را از رسول خدا (ص) گرفته باشند.

ما بیان کردیم که ائمه علیهم السلام، نبی و رسول نیستند. بلکه اعتقاد به نبوت هر یک از آنها، بی‌تردید، کفر است؛ آنها عالمانی راستگو و محدَّث (الهام‌شونده) هستند. در روایات نیز این حقایق به خوبی آشکار شده‌اند؛ از آن جمله صحیحة محمدبن‌اسماعیل است که می‌گوید: «شنیدم حضرت ابوالحسن علیه السلام می‌فرمود: ائمه علیهم السلام، دانشمند، راستگو، فهمیده و محدث‌اند» (2)

اما این سخن که آنها مانند پیامبران هستند را منع نمی‌کنیم؛ البته در صورتی که منظور این باشد که آنها همچون پیامبران، حجت خدا بر خلق‌اند و معصوم بوده،

1- مرآة العقول، ج ٣، ص ١٣٠.

2- کافی، ج ١، ص ٢٧١؛ مجلسی در مرآة العقول، ج ٣، ص ١ 64 ، گوید: علما دانشمندان که اشاره به علمای در آیه «آیا کسانی که می‌دانند و کسانی که نمی‌دانند یکسانند؟» زمر: ٩ دارد و صادقون راستگویان که اشاره به کلام خدا «و با راستان باشید» توبه: ١١٩ دارد، فهمیدگان از جهت پیامبر ص هستند که به آنها قرآن و تفسیر و دیگر علوم و معارف را فهمانده است. آنها محدثانند از سوی فرشته.

ص:170

اطاعتشان بر بندگان واجب است و نیز به آنچه مردم در امور دینی و دنیایی به آن نیازمندند، علم دارند. اما اگر منظور جزایری از این شباهت، وحی قرآن و کتاب‌های آسمانی به آنها یا ارتباط وحیانی با خداوند باشد، این فقط دروغ‌بستن بر شیعه است و روشن است که حدیث نقل‌شده، به هیچ وجه بر این مطلب دلالت نمی‌کند.

***

جزایری می‌گوید: اعتقاد به وجود پیامبری پس از حضرت محمد (ص) که خدا به او وحی می‌کند، به اجماع همۀ مسلمانان ارتداد در اسلام و کفر است. سبحان الله! چگونه یک شیعه، درحالی‌که مغرور به دروغی است که به او گفته شده، راضی و خرسند می‌شود که چنین اعتقادی را بر خود واجب کند و در نتیجه، به دور از اسلام و با کفر زندگی کند؛ در صورتی که او به این امر باطل معتقد نشده مگر به‌خاطر ایمان و اسلام، تا به این دو نجات یابد و از اهل آنها (مؤمنان و مسلمانان) شود.

پاسخ به جزایری: بدون تردید، کسی که معتقد به نبوت پیامبری پس از رسول‌خدا (ص) گردد، به اجماع همۀ مسلمانان، کافر است. ولی باید پرسید که آیا به واقع، شیعۀ امامیه به نبوت یکی از ائمه علیهم السلام اعتقاد دارد؟ روشن است که این مسئله‌ارزش بحث و بررسی ندارد؛ زیرا دروغ بزرگی است که هیچ کس پیش از جزایری آن را نگفته است.

مسئلۀ عجیب‌تر اینکه، جزایری بر احادیث ضعیف تکیه کرده، معانی باطل و بی‌اساسی را بر آنها تحمیل می‌کند. سپس به گمان خویش، لوازمی برای آن معانی بیان کرده، شیعه را نیز به آنها ملزم می‌کند و بدون هیچ دقت و ترس از خدا، آنان را تکفیر می‌کند. به‌یقین او عقیدۀ امامیه را در این مسئله می‌داند. پس چگونه راضی می‌شود که چنین باطل‌های روشن و دروغ‌های آشکاری را بنویسد و به‌وسیلۀ آنها گروهی از مسلمان را تکفیر کند؛ درحالی‌که خداوند می‌فرماید: تَاللهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمَْفْتَرُونَ (1) و وَ لَیُسْئَلُنَّ یَوْمَ الْقِیامَةِ عَمَّا کانُوا یَفْتَرُونَ (2) و إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لایُؤْمِنُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ . (3)

اکنون این سؤال مطرح است که جزایری از تکفیر شیعه و نسبت‌دادن تهمت‌های بزرگ و ناروا به آنها چه هدفی دارد. درحالی‌که تکفیر مسلمان، به‌نوعی، به هلاکت‌انداختن خویش است که به چند روایت دراین‌باره اشاره می‌کنیم:

مسلم و عده‌ای دیگر، از ابن عمر چنین روایت کرده‌اند:

رسول خدا [ (ص) ] فرمود: «هر کس که به برادر (دینی) خود بگوید ای کافر! کفر، یکی از آن دو را می‌گیرد اگر چنان باشد که او می‌گوید، و الا به‌سوی او برمی‌گردد» (4)

بخاری، مسلم، مالک، احمد و عده‌ای دیگر نیز از رسول خدا (ص) چنین نقل کرده‌اند: «اگر مردی برادرش را تکفیر کند، به‌درستی که کفر گریبان یکی از آن دو را می‌گیرد» (5)

علاوه بر این، تکفیر کسی که شهادتین را بگوید، مخالفت آشکار با کلام بزرگان اهل سنّت است که می‌گویند: «جایز نیست هیچ یک از اهل قبله را به‌سبب گناهی تکفیر کرد» .

نووی می‌گوید: «بدان که مذهب اهل حق (اهل سنّت) این است که کسی از اهل قبله به‌سبب گناه تکفیر نمی‌شود و اهل هوس و بدعت نیز تکفیر نمی‌شوند» (6)

1- به خدا سوگند در دادگاه قیامت از این افتراها که می‌بندید بازپرسی خواهید شد. نحل: 56

2- و روز قیامت از تهمت‌هایی که می‌بستند سؤال خواهند شد. عنکبوت: ١٣

3- تنها کسانی دروغ می‌بندند که به آیات خدا ایمان ندارند. آری دروغگویان واقعی آنها هستند. نحل: ١٠ 5

4- صحیح مسلم، ج ١، ص ٧٩.

5- صحیح بخاری، ج ٨، ص 5 ٣٨؛ صحیح مسلم، ج١، صص ٧٩ و 5 ٣٨؛ مسند احمد، ج ٢، صص 44 ، 6 ٠، ٧٧، ١٠ 5 و ١١٣.

6- صحیح مسلم با شرح نووی، ج ١، ص ١ 5 ٠.

ص:172

جزایری می‌گوید: روایت دوّم: [کلینی] نقل می‌کند که محمد بن سالم می‌گوید: «شنیدم امام‌صادق علیه السلام می‌فرماید: ائمه به‌منزلۀ رسول خدا [ (ص) ] هستند، جز اینکه آنها پیغمبر نیستند و برای آنها نسبت به زنان جایز نیست آنچه برای پیامبر جایز بود (داشتن بیش از چهار زن دایمی) اما در غیر این دو مورد، به‌منزلۀ رسول‌خدا [ (ص) ] هستند» .

پاسخ به جزایری: سند این حدیث نیز ضعیف است؛ چون یکی از راویان آن، عبدالله بن بحر است که در نقل حدیث ضعیف است. مامقانی (ره) می‌گوید:

عبدالله بن بحر. . ، ابن غضائری این مرد را تضعیف کرده است؛ آنجا که می‌گوید: «عبدالله بن بحر، کوفی صیرفی است و از ابوعباس روایت می‌کند که ضعیف و «مرتفع القول» است» (1)

مامقانی تضعیف این راوی را از طریق علامه حلّی (در خلاصه) و ابن داوود (در رجال) و شیخ بهایی (در وجیزه) نقل کرده است. (2)

محقق خویی نیز او را تضعیف کرده است .(3) شیخ محمدحسن نجفی نیز در جواهر، روایات او را تضعیف کرده است. (4) همچنین حر عاملی در مدارک و بحرانی در حدائق و حکیم در مستمسک و عده‌ای دیگر، وی را تضعیف کرده‌اند. (5)

جزایری می‌گوید: هرچند در ظاهر این روایت کمی تناقض است، اما این روایت نیز مانند روایت پیشین، عصمت ائمه و وجوب اطاعت از ایشان و وحی‌شدن به آنها را

1- مامقانی در مقباس الهدایة، ج ٢، ص ٣٠ 5 می‌گوید: «این گفته «مرتفع القول» ، در علم درایه از الفاظ جرح تضعیف است و معنای آن این است که سخن او مورد قبول نیست و به او اعتماد نمی‌شود. . و گمان من این است که این گفتۀ آنها مرتفع القول یعنی او از اهل ارتفاع زیاده‌گویی و غلو است؛ پس این یک نوع جرح است» .

2- تنقیح المقال، ج ٢، ص ١ 6 ٩.

3- معجم رجال الحدیث، ج ١٠، ص ١١٨.

4- جواهر الکلام، ج ١، ص ٢٣١ و ج ١٩، ص ١٨ 5.

5- ر. ک: مدارک الاحکام، ج ٨، ص 56 ؛ الحدائق الناضرة، ج ٢ 4 ، ص ٢٢٢؛ مستمسک العروة الوثقی، ج ١ 4 ، ص ٣٣ 5.

ص:173

ثابت می‌کند؛ زیرا عبارت «ائمه به‌منزلۀ رسول خدایند مگر در موضوع زنان» ، صریح است در اینکه به آنها وحی می‌شود. آنها معصوم‌اند، اطاعت از آنها واجب است و تمام کمالات و امتیازاتی که برای پیامبر [ (ص) ] وجود دارد، برای آنها نیز هست.

پاسخ به جزایری: با آنکه سند روایت ضعیف است، اما تناقضی در آن نیست. گویا جزایری گمان کرده مراد از این گفتۀ امام که «ائمه به‌منزلۀ رسول خدا [ (ص) ] هستند» وحی‌شدن به آنهاست و با این سخن امام «جز اینکه آنها پیغمبر نیستند» ، در تعارض است. درحالی‌که مقصود از جملۀ نخست، آن است که ائمه علیهم السلام در عصمت و وجوب اطاعت همچون پیامبر (ص) بوده و به همه نیازهای مردم در مسائل دینی و دنیوی آگاه هستند. همچنین مراد از پیامبرنبودن ائمه علیهم السلام، آن است که هرچند آنها در بسیاری از مسائل با پیامبر (ص) مشترک‌اند، ولی در مسئلۀ نبوت و تعداد همسر با ایشان تفاوت دارند.

بنابراین مقصود از جمله «ائمه [ علیهم السلام ] به‌منزلۀ رسول خدایند [ (ص) ]» این نیست که در فضیلت با او مساوی هستند؛ زیرا همۀ مسلمانان (شیعه و سنی) اجماع دارند که پیامبر (ص) ، آقا و سرور فرزندان آدم، از نخستین تا آخرین آنهاست. بلکه فقط مراد این است که چون پس از پیامبر (ص) ، ائمه عهده‌دار امورند، عالمانی معصوم و راستگو و الهام‌شوندگان‌اند و به آنچه مردم در امور دینی و دنیوی به آن نیازمندند، آگاهی دارند و نسبت به مؤمنان از خودشان مقدم‌ترند. از این رو، دوستی با آنان و پیروی از آنها واجب می‌شود. تنها تفاوت ائمه علیهم السلام با پیامبر (ص) این است که ایشان پیغمبر نیستند و ازدواج با بیش از چهار زن نیز برای آنها جایز نیست؛ روشن است که این موارد مختص به پیامبر است و لازمۀ جانشینی پیامبر (ص) نیست.

علاوه بر این، پیامبر (ص) در غدیر خم تصریح کردند که آنچه برای من است، برای امیرالمؤمنین علیه السلام نیز هست و فرمودند:

ص:174

ای مردم! آیا من از خود شما به خودتان مقدم‌تر نیستم؟ مردم گفتند:

«آری، ای رسول خدا (ص) !» ایشان فرمود: «پس هرکس من مولای اویم، علی [نیز] مولای اوست. بارخدایا! دوست بدار دوستدار او را و دشمن بدار دشمنش را» (1)

بنابراین، پیامبر (ص) آنچه از ولایت و اطاعت واجب را که برای ایشان ثابت بود، برای حضرت علی علیه السلام نیز ثابت کرد؛ همچنان‌که اهل‌بیت علیهم السلام نیز در مسائل و اموری به‌منزلۀ او هستند و در این باره اختلافی میان مردم وجود ندارد. آن امور فراوان‌اند که از جملۀ آنهاست:

1-صلوات بر آنها

بخاری - که لفظ روایت از اوست - مسلم، ابوداوود، ترمذی، نسائی، مالک، احمد، دارمی و عده‌ای دیگر، در روایتی از از کعب بن عجره چنین نقل کرده‌اند:

از رسول خدا [ (ص) ] سؤال کردیم: «ای رسول خدا [ (ص) ]! صلوات بر شما اهل‌بیت [ علیهم السلام ] چگونه است؟ خداوند به ما آموخت که چگونه سلام کنیم» فرمود: «بگویید: أللهم صلِّ علی محمّد و علی آل محمّد کما صلَّیت علی إبراهیم و علی آل إبراهیم، إنّک حمید مجید» (2)

1- مسند احمد بن حنبل، ج ١، صص ١١٨ و ١١٩ و ج 4 ، صص ٢٨١، ٣٧٠، ٣٧٢ و ج 5 ، ص ٣ 4 ٧؛ سنن ابن‌ماجه، ج ١، ص 4 ٣؛ صحیح ابن حبان همچنین در الإحسان بترتیب صحیح ابن حبان، ج ٩، ص 4 ٢؛ السنة، ابن ابی‌عاصم، ص 56 ٢؛ مستدرک حاکم، ج ٣، صص ١٠٩ و ١١٠، ١١ 6 ، وی می‌گوید: «این روایت بر اساس شرط شیخین صحیح است» ؛ مجمع الزوائد هیثمی، ج ٩، ص ١٠ 4 و می‌گوید: «احمد آن را روایت کرده و تمام رجال حدیث، صحیح هستند، جز فطر بن خلیفه که ثقه است» ؛ خصائص امیرالمؤمنین علیه السلام، نسائی، صص ٩٩ و١٠٠؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، البانی، ج 4 ، ص ٣٣٠، وی آن را صحیح دانسته است؛ صحیح سنن ابن‌ماجه، ج ١، ص ٢ 6.

2- صحیح بخاری، ج 4 ، ص ١٧٨ و ج 6 ، ص ١ 5 ١ و ج ٨، ص ٩ 5 ؛ صحیح مسلم، ج ١، ص ٣٠ 5 ؛ سنن ترمذی، ج 5 ، ص ٣ 5 ٩؛ سنن ابی‌داوود، ج ١، ص ٢ 5 ٧؛ سنن نسائی، ج ٣، ص 45 ؛ سنن دارمی، ج ١، ص ٣٩٠؛ الموطّأ، ص ٨٣؛ مسند احمد، ج ١، ص ١ 6 ٢ و ج ٣، ص ٢٧ و ج 4 ، صص ١١٨، ٢ 4 ١، ٢ 4 ٣، ٢ 44 و ج 5 ، صص ٢٧ 4 ، ٣٧ 4 و 4 ٢ 4.

ص:175

مردم زمانی از صلوات بر پیامبر (ص) سؤال کردند که امر به آن از سوی خدای سبحان نازل شده بود، آنجا که می‌فرماید: إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلیماً. (1)

2-تطهیر از پلیدی و دوری از گناه و فحشا

پروردگار می‌فرماید : إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً. (2)

3-حُرمت صدقه بر آنها

در روایت صحیحی از پیامبر (ص) نقل شده است: «همانا صدقه، چرکِ دست مردم است و بر محمد و آل محمد حلال نیست» (3)

روایات دیگری نیز در این باب هست که شناخته‌شده و مشهورند.

پس چرا جزایری، وجوب اطاعت از ائمه اهل بیت علیهم السلام را انکار می‌کند، با اینکه حدیث ثقلین - که نزد آنها صحیح است - به‌روشنی بر وجوب تمسک و پیروی از آنها دلالت می‌کند؟

درحالی‌که او و بقیۀ اهل سنّت، در اطاعت از پادشاهان ستمکار و گمراه خرده‌گیری

نمی‌کنند. بلکه اطاعت از آنها را واجب می‌دانند و معتقدند هرکس از آنها نافرمانی کند،

1- خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می‌فرستند. ای کسانی که ایمان آورده‌اید! بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملاً تسلیم [فرمان او] باشید. احزاب: 56

2- خدا فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و شما را پاک سازد. احزاب: ٣٣

3- صحیح مسلم، ج ٢، صص ٧ 5 ١ و ٧ 54 ؛ صحیح بخاری، ج ٢، صص ١ 56 و ١ 5 ٧ و ج ٣، ص ٧١ و ج 4 ، ص ٩٠ و ج٧، ص 6 ١؛ الموطّأ، ص 546 ؛ سنن ابی‌داوود، ج ٢، ص ١٢٣؛ سنن ترمذی، ج ٣، ص 64 ؛ سنن نسائی، ج 5 ، ص١٠٧؛ مسند احمد، ج ١، صص ٢٠٠، ٢٧٩، 444 ، 4 ٧ 6 و ج ٣، ص 4 ٩٠ و ج 4 ، ص ٣ 5 و ج 5 ، صص ٣ 54 ، ٣٩٠.

ص:176

خدا را نافرمانی کرده و هرکس از آنها جدا شود، از جماعت مسلمانان جدا شده است. آنها در این‌باره احادیث زیادی روایت می‌کنند که در اینجا به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم:

١. بخاری و مسلم و عده‌ای دیگر، از ابوهریره از پیامبر (ص) چنین نقل کرده‌اند:

هرکس مرا اطاعت کند، خدا را اطاعت کرده و هرکس مرا نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده و هرکس امیر (پادشاه) را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده و هرکس امیر (پادشاه) را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است. (1)

٢. مسلم به نقل از ابی‌یونس می‌گوید: «از ابوهریره شنیدم که آن (حدیث بالا) را از رسول خدا [ (ص) ] چنین نقل کرده که می‌فرمود: «هرکس امیر را اطاعت کند» و نفرمود: «هرکس امیرِ مرا اطاعت کند» در حدیث همام از ابوهریره نیز چنین آمده است. (2)

٣. روایتی را بخاری - که لفظ روایت از اوست - مسلم، احمد، دارمی، بیهقی و دیگران، از ابن عباس روایت کرده‌اند که می‌گوید:

پیامبر [ (ص) ] فرمود: هرکس از امیر (پادشاه) خود چیزی ببیند و آن را بد بداند، باید صبر و شکیبایی کند؛ زیرا کسی نیست که [به اندازۀ] یک وجب از جماعت [مسلمین] فاصله بگیرد، مگر اینکه به مرگ جاهلیت می‌میرد. (3)

اگر مطلب این‌گونه باشد که اهل سنت می‌گویند، چه اشکالی در وجوب اطاعت از ائمه اهل بیت علیهم السلام و لزوم پیروی از آنها وجود دارد؛ زیرا آنها یکی از دو چیز گران‌بهایی هستند که پیامبر (ص) بر رعایت حالشان و مددجُستن از ایشان سفارش کرده است. آنها

کسانی هستند که خداوند دوستی‌شان را واجب دانسته و هرگونه پلیدی را از آنها دور

1- صحیح بخاری، ج 4 ، ص 6 ٠ و ج ٩، ص ٧٧؛ مسند احمد، ج ٢، صص ٢ 5 ٢، ٢ 5 ٣، ٣ 4 ٢، 4 ١ 6 و 46 ٧.

2- صحیح مسلم، ج ٣، ص ١ 46 ٧.

3- صحیح بخاری، ج ٩، ص 5 ٩ و ٧٨؛ صحیح مسلم، ج ٣، ص ١ 4 ٧٧؛ مسند احمد، ج ١، صص ٢٧ 5 ، ٢٩٧ و ٣١٠؛ سنن دارمی، ج ٢، ص ٢ 4 ١؛ سنن کبری، ج ٨، ص ١ 5 ٧.

ص:177

کرده و ایشان را پاک و پاکیزه نموده است. بنابراین، پیروی از اهل‌بیت علیهم السلام بهتر از پیروی از پادشاهان و حاکمان ستمکار است که از طلقاء (آزادشدگان) و فرزندان آنها و دیگران هستند.

***

جزایری می‌گوید: ای شیعه! مقصود واقعی از این همه دروغ‌پردازی‌های فریبنده، جداکردن جماعت شیعه از اسلام و مسلمین است تا بر آنها چیره شده، کارشان را یکسره کنند؛ زیرا جماعت شیعه، از وحی موجود در کتاب خدا و هدایتگری سنّت نبوی - بهترین و پاک‌ترین صلوات و سلام‌ها بر صاحب آن سنّت - خودشان را بی‌نیاز می‌دانند و معتقد به وجود مصحف فاطمه - که چند برابر قرآن است-، جفر، جامعه، علوم پیغمبران گذشته و وحی‌هایی که به ائمه معصومین می‌شود، هستند. آنها به‌منزلۀ رسول خدایند، مگر در مسئلۀ ازدواج با بیش از چهار زن. موارد دیگری نیز وجود دارد که این جماعت به‌سبب اعتقاد به آنها از اسلام جدا شده‌اند و این عقاید، آنها را از مسلمانان - همچون مویی که از خمیر جدا می‌شود - جدا کرده است.

پاسخ به جزایری: آیا جدا دانستن گروه شیعه از اسلام، چیزی جز قائل‌شدن به کفر و خروج آنها از دین است؟ ! با این حال چگونه می‌تواند هدف واقعی کسی که چنین حدیثی را درست کرده - که گویا شیعه بوده است- خارج‌کردن امّت شیعه از اسلام باشد؟ ! چگونه به‌سبب اعتقاد شیعیان به عصمت اهل بیت علیهم السلام و واجب‌دانستن دوستی آنها و پیروی از ایشان و موارد دیگری که هر یک، با دلیل صحیح ثابت شده است، کافربودن و خروجشان از دین ثابت می‌شود؟

چگونه است که کفر اهل سنّت ثابت نمی‌شود، با اینکه دوستی همۀ اصحاب، حتی منافقان و طلقاء (مشرکان مکه که پیامبر (ص) آنها را آزاد کرد) و فرزندان آنها و پیروی از

آنها را واجب می‌دانند؛ چنان‌که پیروی از امیران و پادشاهان ستمکاری که با زور و

ص:178

قدرت بر ملت‌ها چیره می‌شوند، نیز واجب دانسته و معتقد به عصمت این گروه از خطا هستند؟ !

قبلاً دربارۀ این مسئله جدایی (اُمّت شیعه از جامعۀ مسلمان) پاسخ دادیم و گفتیم که اگر مراد از مسلمانان، همان اهل سنّت‌اند، پیروی از آنها و همسوشدن با آنان واجب نیست و اگر مراد غیر آنها باشد، باید گفت که هر طایفه‌ای از مسلمانان، از جهت اصول اعتقادی یا فروع (احکام) ، از هم جدا هستند. اشکال حقیقی، فقط در مخالفت با کتاب و سنّت است و در مخالفت با دیگر مسائل، مشکلی رخ نمی‌دهد.

پوشیده نیست که این گفتۀ جزایری «هدف از ساختن این احادیث، جداکردن شیعه از اسلام و مسلمین است تا کار اسلام و مسلمین را یکسره کنند» سُست و بی‌ارزش است (1)؛ زیرا احادیثی که در این‌باره آورده، ضعیف است و ما نمی‌توانیم چنین تأثیر مهمی (جدایی شیعه از مسلمانان) را برای آنها قائل شویم؛ به‌خصوص که احادیث صحیحِ بسیاری وجود دارد که به حُسن معاشرت با اهل سنّت، نمازخواندن با آنها، عیادت از بیماران ایشان، شرکت در تشییع جنازۀ آنها، گواهی‌دادن به نفع یا ضرر آنها و. . دستور داده است.

اکنون این سؤال مطرح است که اگر شیعه از گردونۀ اسلام خارج است، چگونه این خروج سبب می‌شود که کار اسلام و مسلمین یکسره گردد، درحالی‌که آنها هرگز شمشیر بر دیگر مسلمانان نکشیدند و هیچ وقت، چه آشکار و چه پنهان، نیرنگی درباره آنها نکردند؟ !

انصاف آن است که بگوییم این حدیث و مانند آن، باعث جدایی شیعه از اسلام و

1- نویسنده، در برابر اندیشمندان و عالمان و دینداران احساس خجالت می‌کند از اینکه بر چنین کلام بیهوده و بی‌ارزشی که جزایری کتابچۀ خود را از آنها پر کرده، جوابی بنگارد. اما ترس از اینکه مبادا این حرف‌ها، بعضی از مؤمنان کم‌علم و ضعیف را بفریبد، مرا مجبور کرد تا جواب جزایری را بدهم؛ والله المستعان.

ص:179

دیگر مسلمانان نمی‌شود. بلکه سبب اختلاف و جدایی، نویسندگانی هستند که تمام تلاش خود را برای کافر نشان‌دادن طایفۀ بزرگی از مسلمانان می‌نمایند. بدین جهت، احادیث ضعیفی را دستاویز خود قرار می‌دهند که معنای آنها را نمی‌فهمند یا از روی هوای نفس، معانی بی‌اساس و احتمالات موهومی را بر آن احادیث بار می‌کنند و برای آن معانی، لوازم و نتایجی بی‌اساس می‌تراشند. آن‌گاه با استفاده از آنها، هر که را خواستند، تکفیر می‌کنند.

همچنین ضعف و سُستی این گفتۀ جزایری که «زیرا جماعت شیعه، از وحی موجود در کتاب خدا و هدایتگری سنّت نبوی. . بی‌نیاز است و این بدان سبب است که نزد آنان، مصحف فاطمه و. .» بدیهی است؛ زیرا شیعۀ امامیه از دیگر مسلمانان جدا نشده تا جزایری چنین احتمالات و توهمات بیهوده‌ای را دستاویز خود قرار دهد. آنها هرگز از کتاب خدا و سنّت نبوی (ص) بی‌نیاز نگشته‌اند و چیز دیگری را جایگزین این دو نکرده‌اند. کتاب‌های شیعه آشکارا بیان می‌کند که کتاب خدا و سنّت، از مهم‌ترین مصادر و منابع استنباط و فهم دین نزد شیعیان است. پس چگونه با مصحف فاطمه علیها السلام و جفر و جامعه و مانند آنها، از قرآن و سنّت بی‌نیاز شوند! درحالی‌که چنین کتاب‌هایی نزد شیعه نیست. بلکه اصلاً چنین کتاب‌هایی را روایت نکرده و حتی از محتوای آنها هم آگاهی ندارند؟ ! (بلکه این کتاب‌ها فقط نزد اهل بیت علیهم السلام بوده است) .

***

ابوبکر جزایری می‌نویسد: خدا نابود کند روحیۀ شرارتی را که پارۀ عزیزی از جسم امّت اسلامی را به اسم اسلام از آن جدا کرده است و عدۀ زیادی را به‌عنوان نصرت و یاری اهل بیت، از راه اهل بیت دور گردانده است.

بار خدایا! دست جرم [و خیانت] نخستین را قطع کن که سبب جدایی این عده

(شیعه) از تو و گمراهی آنان از راه تو گردیده است.

ص:180

پاسخ به جزایری: روحیۀ شرارت در واقع همان روحیه‌ای است که جهت روشن‌کردن آتش تفرقه میان مسلمانان، در تکفیر طایفه‌ای بزرگ از پیروان اهل بیت علیهم السلام، می‌کوشد و دست جرم و خیانت، همان دستی است که بدون داشتن دلیلِ مورد اعتماد و برهان صحیح، به مذهب اهل بیت علیهم السلام طعنه می‌زند؛ همان اهل بیتی که خداوند رجس و پلیدی را از آنها دور و ایشان را پاک و پاکیزه نموده است و پیامبر (ص) نیز به پیروی از آنها و چنگ‌زدن به ریسمانشان فرمان داده است.

البته مقصود جزایری از نخستین دست جرم و خیانت و روح شرارت که شیعه را از راه اهل بیت علیهم السلام دور نگه داشته است، همان علمای عصر نخستِ شیعه قدس سره است. این سخن از کسی که بدون تفکر حرف می‌زند و از تهمت و دروغ نمی‌پرهیزد، بعید نیست.

آشکار است که علمای بزرگوار شیعه - که خداوند گذشتگان آنها را رحمت و موجودین از آنها را حفظ و نگهداری نماید- نیکوکار و پرهیزگار و زاهد و عابد هستند و مانند دیگر علما، در رکاب امیران و پادشاهان ستمکار قرار نگرفته‌اند و از سفرۀ آنها غذا نخورده، حرامی را برای آنها حلال و حلالی را برای آنها حرام نکرده‌اند و اشتباهات و جنایت‌های آنها را توجیه ننموده‌اند که اگر می‌خواستند چنین کارهای باطلی را پیش بگیرند، راهش را خوب می‌دانستند و برای آن می‌کوشیدند. (1) آنها هیچ‌یک

1- مناوی در فیض القدیر، ج ٢، ص 4 ١٩ می‌گوید: «هنگامی که [عمر]بن عبدالعزیز از دنیا رفت، حاکمِ پس از او خواست که راه و روش او را دنبال کند، تا اینکه چهل نفر از بزرگان برای او گواهی دادند که خلیفه حساب و عقاب ندارد» گواهی و شهادت مناوی در توصیف بیشتر علمای زمان خود - که به ظاهر همگی از اهل سنّت هستند - کفایت می‌کند وقتی که می‌گوید: «و بیشتر علمای این زمان، دو گروهند: گروهی غرق در مال و خاشاک دنیایند و از جمع اموال خسته نمی‌شوند و ماه و سال خود را همچون پشه در زباله می‌گذرانند و از نجاستی بر نجاست دیگر می‌نشینند و حُبّ دنیا تمام قلبشان را پُر کرده و ترس از فقر و تهی‌دستی آنها را در برگرفته و خواستار زیاده‌خواهی هستند. . و گروهی دیگر، اهل ریا و نیرنگ و آراستن خود برای مردم و چاپلوسی برای امیران از جهت حرص و طمع بر مال و مقام آنها هستند و هرچیز کم‌ارزشی را می‌گیرند و با خدا از در نیرنگ وارد می‌شوند. شیوۀ آنها سازش‌کاری است و آرزوها در دلشان جای گرفته است. این افراد به دنیا اطمینان داشته و با اسباب دنیوی آرامش می‌گیرند» .

ص:181

از شیعیان و غیر آنها را فریب نداده، در معرض نابودی و هلاکت قرار نمی‌دهند.

در تأیید این مطلب ذکر این نکته کافی است که بدانیم، علمای شیعه بر مکلفین واجب کرده‌اند اصول دین و عقاید خود را از راه یقین به دست بیاورند، نه از راه تقلید و این را در کتاب‌های کلامی خود بارها بیان کرده‌اند. روشن است کسی که قصد عوام‌فریبی دارد، چنین شیوه‌ای در پیش نمی‌گیرد. بلکه برای گمراهی و دوری آنها از راه خدا می‌کوشد.

در پاسخ به این سخن جزایری که «همانا علمای شیعه، شیعه را از جسم اُمت اسلامی جدا و به اسم نصرت و یاری اهل بیت، آنها را از راه اهل بیت دور کرده‌اند» نیز باید گفت: هیچ عاقل با انصاف و عالم فاضلی در پیروی شیعه از ائمه اهل بیت علیهم السلام شک و تردید نمی‌کند و دلیل بر آن چند امر است:

اولاً: شیعۀ امامیه، امامت را فقط در اهل بیت علیهم السلام محدود کرده و از آنها تقلید و پیروی می‌کند و تنها قول آنها را حجت می‌داند و معتقد است که هیچ حقی، جز از ناحیۀ آنها صادر نمی‌شود؛ به همین جهت شیعیان در قرون متمادی، به تدوین و نوشتن علوم و احادیث اهل‌بیت علیهم السلام در زمینۀ اصول و فروع دین همت گماشته‌اند، تا جایی که علم فراوانی را از آنها جمع‌آوری کرده‌اند.

پس با وجود مقتضی و انگیزۀ لازم در پیروی از ائمه اهل بیت علیهم السلام و عمل طبق شیوه و روش آنها - که همان اعتقاد به امامت آنهاست - و نبود مانع در پیروی از آنها، این پیروی و ولایت‌مداری تحقق می‌یابد.

ثانیاً: عده‌ای از علمای اهل سنّت که از بزرگان و پرچم‌داران اهل تحقیق هستند، به پیروی شیعه از ائمه اهل بیت علیهم السلام اعتراف کرده‌اند که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:

١. شهرستانی می‌گوید:

شیعه کسانی هستند که به‌طور خاص از علی علیه السلام پیروی می‌کنند و به امامت و خلافت او از راه نص (آیه و روایت) و وصیت (وصیت پیامبر [ (ص) ] به امامت

ص:182

ایشان) به صورت آشکار یا پنهان قائل‌اند و معتقدند که امامت، از فرزندان

 او بیرون نمی‌شود. (1)

شهرستانی در شرح حال امام صادق علیه السلام می‌گوید:

او علم فراوان در دین، و ادب کامل در حکمت، و زهد بسیار در دنیا [داشت] و از شهوات کاملاً پرهیزکار بود. . و مدتی در مدینه اقامت داشت و شیعیان و دوست‌داران او از اسرار علومی که بیان می‌نمود، بهره‌مند می‌شدند. (2)

٢. ابن منظور در کتاب لسان‌العرب و فیروزآبادی در قاموس‌المحیط و زبیدی در تاج‌العروس می‌گویند:

این نام (شیعه) بر پیروان علی و اهل بیت او - رضوان الله علیهم اجمعین - رواج یافته تا جایی که عنوان خاص آنها شده، به صورتی که اگر گفته شود: «فلانی از شیعه است» خواهیم دانست که از پیروان آنهاست. (3)

٣. زُهری می‌گوید: «شیعه گروهی هستند که میل به عترت پیامبر [ (ص) ] داشته و از آنها پیروی می‌کنند» . (4)

4. ابن خلدون می‌گوید: «بدان که لفظ شیعه، از جهت لُغت، یعنی یاران و پیروان، و در عُرف فقهاء و متکلمین - از گذشته تا به حال - بر پیروان علی [ علیه السلام ] و فرزندانش

اطلاق می‌شود» (5)

ثالثاً: راه و روش شیعه، بیانگر دوستی با اهل بیت علیهم السلام و پیروی از آنهاست. نوشتن علوم و معارف اهل بیت علیهم السلام و روایت احادیث آنها، عمل به گفتارشان و سر تسلیم

1- ملل و نحل، ج ١، ص ١ 46.

2- همان، ص ١ 66.

3- لسان العرب، ج ٨، ص ١٨٩؛ القاموس المحیط، ج ٣، ص 4 ٩؛ تاج العروس، ج ٢١، ص ٣٠٣.

4- لسان العرب، ج ٨، ص ١٨٩؛ تاج العروس، ج ٢١، ص ٣٠٣.

5- مقدمۀ ابن خلدون، ص ١٩ 6.

ص:183

فروبردن در برابر آنها، ترویج و نشر فضائل اهل بیت علیهم السلام و نوشتن تاریخ آنها، برپایی مجالس عزاداری و گریه بر مصائب آنها، دوستی با دوستداران و دشمنی با دشمنانشان -تا آنجا که حکم کرده‌اند به ضعیف‌بودن هر [راوی] که از اهل بیت علیهم السلام منحرف شده و نجس‌بودن هرکس که آشکارا با آنها دشمنی نماید- از اموری هستند که نشان‌دهنده ارادت شیعیان به اهل‌بیت علیهم السلام است.

نتیجه آنکه، اگر با وجود تمام این اموری که بیان شد، نگوییم شیعۀ امامیه همان پیروان ائمه اهل بیت علیهم السلام هستند، پس جایز است که تبعیت هر فرقه‌ای را که از کسی پیروی می‌کند، زیر سؤال برده و انکار کنیم و حتی درباره پیروی اهل سنّت از ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل و دیگران نیز تشکیک و تردید کنیم. (1)

1- این دلایل را از کتاب خودم، «دلیل المتحیرین» ، صص ٣ 5 ١ - ٣ 5 ٣ بیان کرده‌ام.