چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)6%

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 88 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 52139 / دانلود: 4781
اندازه اندازه اندازه
چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

نویسنده:
فارسی

نام کتاب: چهره درخشان قمر بنى هاشم

ابوالفضل العباس عليه السلام

(جلد اول)

نویسنده :على ربانى خلخالى

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الجن و الانس و من الاولين و الآخرين .

قال الله العظيم فى الكتابه الكريم : يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله ...

اى اهل ايمان از خدا بترسيد و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

و بعد، كتاب حاضر، كه با نام چهره درخشان قمر بنى هاشم حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام در مقابل شما قرار دارد، زندگينامه شخصيتى مى باشد كه قلم از وصفش عاجز است ؛ قلمى كه از جانب هستى بخش حمايت مى شود. معبود بشر، خداى بزرگ ، قلم را گرامى مى دارد و در آغاز سوره نون از قرآن مجيدش ، به عظمت قلم و شكوه آثار آن سوگند مى خورد:

ن و القلم و ما يسطرون (١) ما انت بنعمة ربك بمجنون

قسم به نون كه نور و ناصر يا لوح نور خداست ، و قسم به قلم و آنچه تا ابد در لوح محفوظ خواهد نگاشت كه تو به لطف و رحمت پروردگارت (عقل كامل و نعمت نبوت يافته اى و) هرگز مجنون نيستى .

هر قومى در محيطى كه قلم و صاحبدلان را گرامى داشت ، آن قوم و ملت ، شكست ناپذير خواهد بود. وقتى قلم در محيطى انحراف نيافت و آن را گرامى داشتند، آزادى و حقيقت در آن محيط كشته نمى گردد؛ و وقتى حقيقت و آزادى از بين نرفت توطئه ها به وجود نمى آيد عصيان و طغيان ديده نمى شود، فساد رونق نمى گيرد، و نارضايى به وجود نمى آيد.

هر گاه قلم به ميدان مجاهدت كشيده شده ، به سود جامعه ، به سود ملت ، به سود اكثريت ، به سود مذهب ، و به سود همه بوده و همه فاتح از مبارزه در آمده است البته نه قلمهاى مزدور. قلم پيروز است اگر اجير نشود. (٢)

قلم آزاده و مدافع حريم اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ارزنده ترين ميراث بشريت است .

با اشاره اجمالى كه به اهميت قلم شد، بايد گفت : قلم ، با تمام عظمتش ، از وصف اين شخصيت الهى و آسمانى عاجز است براى شناخت اين اسوه تقوى ، جهان بشريت بايد كنگره هاى ابوالفضل عليه السلام شناسى برگزار كند. چه ، به عقيده شيعه و متفكرين اسلامى و فرزانگان آزاده ، پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرات معصومين عليه السلام او يكى از عالمترين ، فقيه ترين ، فرزانه ترين ، شجاعترين ، و سخاوتمندترين افرادى است كه تاريخ اسلام ، بلكه تاريخ جهان ، به خود ديده است .

فقيه و عالم اهل بيت عليه السلام

مسلم است كه حضرت ابوالفضل - سلام الله عليه - از اكابر و افاضل فقها و علماى اهل بيت بوده ، و معلوم است كسى كه در پرتو آفتاب ولايت ، و در مدرسه امامت حضرت على بن ابى طالب عليه السلام و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليه السلام تربيت شده و كسب علم و نورانيت نموده است ، درك مقام و مرتبه فضل او براى ما ميسر نيست .

يك دهن خواهم به پهناى فلك

تا بگويم وصف آن رشگ ملك

بلكه وى عالم ربانى و داراى علم لدنى بوده است در روايتى از معصومين عليه السلام در شاءن آن حضرت آمده است كه : انه زق العلم زقا زفه اى اطمعه . يعنى آن حضرت در كودكى (از پدر بزرگوار خويش ) علم آموخت ، آن گونه كه كبوتر بچه خود را غذا مى دهد و آب مى خوراند، و هم يعنى آن حضرت چشيده است علم را چشيدنى (٣)

عبد صالح

آن بزرگوار تن به شهادت داد و دست از يارى برادر، كه حامل و مدافع حقيقت دين بود، برنداشت پس او براستى عبد صالح بوده است بنابراين خوب است نماز گزاران توجه داشته باشند كه در سلام نماز وقتى مى گويند: السلام علينا و على عباد الله الصاحين سلام به آن حضرت هم داده و مى دهند، از هر كجا كه باشند.

از رئيس مذهب شيعه ، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام دستور رسيده است كه در زيارتنامه آن بزرگوار بخوانيم :

السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤ منين و الحسن و الحسين صلى الله عليه و آله (٤)

سلام بر تو اى بنده شايسته خدا، و مطيع امر خدا و رسول او، و مطيع امير المؤ منين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم .

متن زيارتنامه فوق در آينده خواهد آمد.

امير المؤ منين عليه السلام دست فرزند را مى بوسد!

پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام ام البنين سلام الله عليه قنداقه او را به دست امير المومنين عليه السلام داد كه با اذان و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حق ببيند و حق بشنود.

حضرت عباس در گوش راست فرزند اذان ، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را به نام عمويش عباس ، عباس نهاد.

ثم قبل يديه و استعبر و بكى . (٥)

سپس دستهاى او را بوسيد و قطرات اشك به صورت نازنينش جارى شد و فرمود: گويا مى بينم اين دستها يوم الطف در كنار شريعه فرات در راه يارى برادرش حسين عليه السلام از بدن جدا خواهد شد.

و از اينجاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت ، بوسيد.

چنانچه وارد است رسول خدا صلى الله عليه و آله دست دخترش ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه ، را مى بوسيد (٦) و وى را به جاى خود مى نشانيد. و از اينجا كثرت عطوفت شاه ولايت ، امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام مظلوم تاريخ ، نسبت به اين مولود بزرگوار معلوم مى شود (٧)

فاطمه زهرا سلام الله عليه و دستهاى بريده عباس عليه السلام

نقل شده است كه در روز قيامت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد: به فاطمه زهرا سلام الله عليه بگو براى شفاعت و نجات امت چه دارى؟ على عليه السلام پيام رسول خدا صلى الله عليه و آله را به حضرت فاطمه سلام الله عليه ابلاغ مى كند و فاطمه سلام الله عليه در جواب مى گويد : يا امير المؤ منين كفانا لاحل هذا المقام اليدان المقطوعتان من ابنى العباس .

اى امير مؤ منان ، براى مادر مقام شفاعت ، دو دست بريده پسرم ، عباس ، كافى است (٨)

امام حسين و قمر بنى هاشم عليه السلام

آن حضرت در عصر تاسوعا به برادر بزرگوارش ، قمر بنى هاشم عليه السلام فرمود:

اركب بنفسى يا اخى ، حتى تسالهم عما جاءهم : برادر، جانم به فدايت ! سوار بر اسب شو و نزد آنان رو و بپرس كه از چه رو بدينجا آمده اند؟. (٩)

از اينجا بايد پى به عظمت قمر بنى هاشم عليه السلام برد كه شخصيتى چون حسين بن على عليه السلام ، كه امام على الاطلاق و واسطه فيض بين خالق و عالم ممكنات است از سر لطف ، به وى فدايت شوم مى گويد!

امام زين العابدين و قمر بنى هاشم عليه السلام

امام چهارم عليه السلام مى فرمايد : و اءن للعباس عند الله تبارك و تعالى لمنزله يغطه بها جميع الشهداء يوم القيامه (١٠): براى حضرت ابوالفضل عليه السلام در نزد خداوند تبارك و تعالى مقام شامخى است كه همه شهيدان در روز قيامت به حال او غبطه مى خورند. (١١)

امام صادق و قمر بنى هاشم عليه السلام

پيشواى ششم شيعه عليه السلام مى فرمايد:

كان عمنا العباس بن على نافذ البصيرة ، صلب الايمان ، جاهد مع ابى عبدالله و ابلى بلاء احسنا و مضى شهيدا (١٢) : عموى ما، عباس بن على عليه السلام ، بصيرتى نافذ و ايمانى استوار داشت و همراه برادرش اباعبدالله عليه السلام جهاد كرد و نيكو از امتحان برآمد و به شهادت رسيد.

حضرت بقية الله و قمر بنى هاشم عليه السلام :

در زيارتنامه منسوب به حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى خوانيم :

السلام على العباس بن امير المؤ منين المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسه الفادى له الواقى الساعى اليه بمائه المقطوعة يداه

سلام بر عباس فرزند امير المؤ منين عليه السلام كه جانش را در راه مواسات با برادرش ‍ تقديم نمود، دنيايش را در راه تحصيل آخرت صرف كرد و جانش را براى حفاظت از برادرش قربانى ساخت ...

در اين سلام حضرت بقية الله حجة بن الحسن العسگرى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - به چند فضيلت از فضايل حضرت عباس عليه السلام اشاره فرمود است :

١- جانش را نثار برادر كرد.

٢- دنيا را وسيله نيل به آخرت قرار داد.

٣- نگهبان سپاه و خيام حرم حضرت سيد الشهداء عليه السلام بود و سعى فراوان كرد تا آب را به لب تشنگان برساند.

٤- دو دستش در راه جهاد فى سبيل الله قطع شد.

سپس حضرت مى فرمايد: خدا لعنت كند دو قاتل او يزيد بن رقاد و حكيم بن طفيل را. (١٣)

به دريا پا نهاد و خشك لب بيرون شد از دريا

مروت بين ، جوانمردى نگر، غيرت تماشا كن ؛

از ملاحظه كلمات ائمه اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - در باب قمر بنى هاشم عليه السلام ، براى انسان يقين حاصل مى شود كه فرزند رشيد ام البنين سلام الله عليه نزد آن بزرگواران از مقام و منزلت بس بزرگى برخوردار است ، چنانكه كرامات مذكور در بخش ‍ در بخش پايانى كتاب حاضر نيز بروشنى مؤ يد ابن امر مى باشد.

دانشمند محترم ، جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى عطايى خراسانى مى نويسد:

حضرت آية ا... دربندى به حضرت آية ا... شيخ مرتضى انصارى گفت : چون شيعه اماميه شما تقليد مى كنند و فعل شما حجت است ، خوب است هنگام تشرف ، به آستان مقدسه امام عليه السلام را ببوسيد و جبهه بر آن بساييد.

شيخ فرمود: من آستان و عتبه مقدسه حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام را مى بوسم ، تا چه رسد به آستان مقدس حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام را مى بوسم چون محل قدمهاى زائرين آن بزرگوار است تا چه رسد به اينكه آستان و عتبه ابوالفضل عليه السلام فرزند على عليه السلام باشد.

آرى ، مردان با ايمان و روشن ضمير، جان در راه امام عليه السلام دادند، مانند كميل ها، قنبرها، رشيدها، حبيب ها، مسلم ها، عابس ها، و آن همه شهداى را فضيلت و حقيقت ، چگونه مى شود فرزندان همان پدران ، و شاگردان همان مكتب ، حبت از بوسيدن و جبهه سايى بر دربار آنان خوددارى كنند و گوش به ياوه سرايى اين ياوه سرايان دهند كه مى گويند: شرك است ، بت پرستى است ! با اينكه معنى شرك و بت پرستى و كفر را نفهميده و خود، هم مشركند و هم بت پرست و هم كافر!. (١٤)

مجتهد بزرگ شيعه و عتبه عباس بن على عليه السلام را مى بوسد

مؤ لف اسرار الشهاده مى نويسد:

آيت تحقيق ، پيشواى سالكان راه حق ، مجدد مذهب در قرن دوازدهم ، آيت الله العظمى محمدباقر بهبهانى ره (متوفى سال ١٢٠٥ ه‍ ق ) (١٥) در رواق شرقى حرم حضرت امام حسين عليه السلام پايين پاى شهداى عاشورا، دفن شد. اين شخصيت بزرگ جهان تشيع چون داخل حرم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مى شد، درگاه حرم را همانند حمر سيد الشهدا امام حسين صلوات الله عليه مى بوسيد (١٦) . و شيوه اين عالم متبحر، برهانى است براى هر كه خواهان حق باشد كه به طورى كه در قرآن كريم سوره يونس آيه ٣٦ آمده است كه : افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون يعنى : پس آيا آنكه به حق هدايت مى كند شايسته تر است كه از او پيروى شود يا آنكه ره نمى پويد مگر آنكه هدايت گردد! و چگونه چنين قضاوت باطل براى بتها مى كنيد (كه آنقدر بيخرد و نادانيد). (١٧)

حال ديگر با خوانندگان محترم و جوانمردان آزاده ، نه قلم بدستان و خطيبان مزدور و بى تقوى و گستاخ ، كه درك اين همه عظمت بر ايشان مشكل است ، و احيانا كر و كور و گنگ هستند...

در چند سال اخير، برخى قلمهاى وهابى زده و مزدور استعمار دانسته يا ندانسته ، به مكتب وحى و امامت جسارتها كرده اند. امثال اين كوردلان ، در گذشته تاريخ نيز بوده اند؛ آرى ، شب پرگان مرده ، ولى آقتاب درخشان مانده و همچنان نور افشانى مى كند. اميد است كه شب پرستان عصر ما، اين مطالب را خوانده ، به خود آيند و توبه كنند تا گرفتار غضب الهى در دنيا و آخرت نگردند.

كتاب حاضر در سه بخش تنظيم شده است :

بخش اول : آشنايى با پدر، مادر، و خاندان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام .

بخش دوم : مرورى بر زندگانى افتخار آفرين عبد صالح خدا، پرچمدار كربلا، حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام .

بخش سوم : كرامات حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام نسبت به شيعيان ، اهل سنت ، مسيحيان ، يهوديان و زردشتيان ، كه ٢٤٠ عدد از انها در كتاب حاضر و بقيه در جلد دوم خواهد آمد، ان شاء الله تعالى .

در خور ذكر است كه ، براى حفظ وحدت يكپارچگى نثر كتاب ، مطالب منقول از مآخذ گوناگون (جز آنچه در ميان گيومه قرار دارد) با حفظ كامل معنا و مضمون ، تلخيص يا ويرايش شده است .

اميد است اين اثر كوچك مورد قبول حضرت بقية الله الاءعظم حجة بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد، آمين رب العالمين .

ان اريد الا الصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب (١٨)

يازده ذيقعده الحرام ١٤١٦ هجرى قمرى مطابق فروردين ماه ١٣٧٥ شمسى سالروز تولد امام هشتم على بن موسى الرضا عليه آلاف التحيه و الثناء قم - حرم اهل بيت عليه السلام على ربانى خلخالى .

بخش اول : آشنايى با پدر و مادر و خاندان قمر بنى هاشم عليه السلام

فصل اول : اجمالى از زندگانى امير المؤ منين على عليه السلام (پدر قمر بنى هاشم عليه السلام )

نام على عليه السلام ياد آ ور نام سرباز فداكارى است كه در راه آرمان و هدفش ‍ سرسختانه مبارزه كرده و با آن همه خارهايى كه در راه مكه و مدينه در پاهايش فرو رفت ، يا تيرهايى كه در ميدانهاى جنگ بر پيكرش نشست ، و بويژه قلب پر احساسش به دست نهروانيان آماج انواع پيكانها گرديد، هرگز از راه جهاد فى الله منحرف و منصرف نشد...

نام حيدر يادآور نام قهرمان شكست ناپذيرى است كه در هر ميدانى گام مى گذاشت شجاعترين افسران جنگاوران را فرارى مى داد...

و بالاخره نام ابو تراب يادآور نام انسان شكوهمندى است كه متواضعانه با ديگر انسانها ارتباط برقرار مى نمود، و در اوج قدرت و حكومت ، سينه تاريك شب را مى شكافت و به منزل يتيمان مى رفت و با آنكه روى حصير، و اگر نبود روى تراب و خاك مى نشست ...

طلوع خورشيد از افق كعبه

على عليه السلام خورشيد وار از گريبان كعبه سر بر مى آورد، در آسمان وحى به گردش مى آيد، و سوره علق و ديگر آيات قرآنى جذبش مى كند. نوزاد كعبه ايمان خود به خداى كعبه و رب البيت را در سن ١٣ سالگى در حضور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، كه روزهاى اول بعثت را مى گذراند، اظهار مى دارد، و پس از عمرى پايمردى در راه گسترش عقيدت اسلامى ، در حاليكه باز رو سوى كعبه دارد، لباس خون مى پوشد.

تولد حضرت روز جمعه سيزده رجب سال سى ام از عام الفيل (١٩) و بنا به اقوال مختلف : بيست و پنج سال ، پانزده سال و يا دوازده سال پيش از بعثت ، در داخل كعبه صورت گرفته است هيچ كس قبل از او داخل بيت تولد نيافته بود، و اين فضيلتى است كه خداوند براى تجليل از مقام امير المؤ منين على عليه السلام به وى اختصاص داده است .

وقوع اين حادثه از مسائل مورد اتفاق ميان فرق مختلف اسلامى است ، به همين جهت محدث حافظ شيرازى حاكم نيشابورى مى گويد:

و قد تواترت الاخبار ان فاطمه بنت اسد ولدت امير المؤ منين على بن ابى طالب كرم الله و جهه فى جوف الكعبه .

اين حديث به تواتر رسيده كه فاطمه دختر اسد عليه السلام ، امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام را در داخل كعبه به دنيا آورد. (٢٠)

چهار روز بعد، فاطمه سلام الله عليه در حالى كه نوزاد كعبه را در آغوش داشت و به اين همه شكوه و عزت مى باليد از همان موضعى كه داخل شده بود خارج شده و گفت :

فلما اردت ان اخرج هتف بى هاتف : يا فاطمه سميه عليا فهو على و الله العلى الاعلى يقول : انى شققت اسمه من اسمى و اءدبته و وقفته على غامض علمى و هو الذى يكسر الاصنام فى بيتى و هو الذى يؤ ذن فوق ظهر بيتى و يقدسنى و يجمدنى ، فطوبى لمن احبه و اءطاعه وويل لمن اءبغضه و عصاه .

يعنى : همينكه خوستم از خانه بيرون آيم هاتفى از غيب مرا ندا داد كه اى فاطمه نام اين فرزند را على بگذار، به درستى كه منم ، نام او را از نام خود مشتق ساختم و او را به آداب خودم ادب نمودم ، او را به علوم مخفى و مشكلم آگاه ساختم اوست كه بتها را در خانه من شكسته و همه را به زير خواهد انداخت ، اوست كه بالاى كعبه اولين اذان را خواهد گفت و اوست كه مرا به عظمت و مجد و بزرگوارى ياد خواهد كرد. پس خوشا به حال كسى كه او را دوست بدارد و دستوراتش را اطاعت كند و واى بر كسى كه بغض او را در دل داشته باشد و با او مخالفت كند. (٢١)

حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله در روز ولادت مولا، بيست و هشت بهار از عمر شريفش مى گذشت و نوزاد را از كعبه تا خانه ابوطالب در آغوش داشت (٢٢)

شكل و شمايل امير المؤ منين على عليه السلام

قد حضرت متوسط، چشمانش كاملا مشكى و درشت بود. ابروانش كشيده و بهم پيوسته بود، و صورتش چون قرص ماه مى درخشيد. داراى محاسنى بلند بود و جلوى سر حضرت مو نداشت گردن ايشان مانند نقره سفيد بود. محاسن خود را هيچوقت خضاب نمى كرد و مشهور بود كه آن بزرگوار محاسن سفيد است محكم راه مى رفت ، بازوانش ‍ نيرومند و قوى ، ضربت شمشيرش مرگ آسا و ضربتش نيازى به ضربه دوم نبود، چون شير بر خصم غرش مى كرد و بر مظلوم و ضعيف نرم و متواضع بود.

رسول الله صلى الله عليه و آله مى فرمود:

هيبت اسرافيل ، رتبت ميكائيل ، جلالت و عظمت جبرئيل ، سلامت آدم ، خوف و خشيت نوح ، حزن يعقوب ، حسن و جمال يوسف ، مناجات موسى ، صبر ايوب ، زهد يحيى ، ورع و پرهيزگارى عيسى ، حسب و اخلاق محمد صلى الله عليه و آله همه در امير المؤ منين عليه السلام جمع است خداوند تبارك و تعالى نود صفت از صفات پيامبران را در على عليه السلام قرار داده كه در احدى از بندگانش وجود ندارد. (٢٣)

پدر و مادر:

الف ، مادر: فاطمه عليه السلام دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ، كه پس از ايمان آوردن به رسول خدا صلى الله عليه و آله همچون قهرمانى نستوه با هر گونه شرك و بت پرستى جنگيد.

وى اولين زنى بود كه پس از خديجه كبرى عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد، و نخستين بانويى كه پياده از مكه راهى مدينه گرديد. با پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار مهربان ، بلكه براى وى همانند مادر بود، تا آنجا كه پس از مرگش ، رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد با پيراهن خود وى ، او را كفن كنند.

ب - پدر: عمران ملقب به ابو طالب ، از بزرگان قريش و شخصيتهاى مشهور مكه و جزيرة العرب ، كه ملجاء و پناهگاه استوارى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در طول بعثت ، با كمال صداقت ، به حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله خدمت كرده و از همان آغاز بعثت ، اسلام آورد و در زير فشار شديد اقتصادى ، كه مشركان فراهم آورده بودند، جان داد. (٢٤)

ابن ابى الحديد معتزلى از ابوبكر نقل مى كند: ابو طالب از دنيا نرفت مگر اينكه شهادتين را گفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى عمو! سپاس خداوندى را كه تو را هدايت فرمود (٢٥)

مسئله ايمان ابى طالب ، عموى رسول الله صلى الله عليه و آله ، آنچنان در تاريخ اسلامى حساسيت پيدا كرده است كه دانشمندان اسلامى مقالات زيادى را در طول قرون گذشته پيرامون آن تحرير كرده اند.

به برخى از اين كتب اشاره مى كنيم :

١. ايمان ابوطالب ، نوشته : احمد بن قاسم ؛

٢. ايمان ابوطالب ، نوشته : ابن طوفان ؛

٣. ايمان ابوطالب ، نوشته : شيخ مفيد؛

٤. ايمان ابوطالب ، نوشته : ابونعيم بصرى

٥. ابوطالب مؤ من قريش ، نوشته : عبد الله خنيزى ؛ و....

پيامبر صلى الله عليه و آله به عمويش عباس پيشنهاد كرد هر يك از فرزندان ابوطالب را نزد خود نگهدارى كند، و بدينگونه ، على عليه السلام - در حاليكه سه ساله بود - به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله منتقل گرديد (٢٦) و در حقيقت به دانشگاهى گام نهاد كه اول را تا سر حد انسانى كاملتر از حد تصور رسانيد.

رحلت ابو طالب عليه السلام روز حزن رسول الله و امير المؤ منين عليه السلام

وفات سيد بصلحاء حضرت ابوطالب عليه السلام روز ٢٦ رجب سال دهم بعثت ، اتفاق افتاد. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مصيبت آن حضرت بگريست و چون جنازه اش را حمل مى كردند آن حضرت ، از پيش روى جنازه او مى رفت و مى فرمود: اى عم بزرگوار، صله رحم كرده اى و در كار من هيچ كوتاهى نكرده اى ، خدا تو را جزاى خير دهد.

بعد از سه روز و به روايتى ٣٥ روز، وفات حضرت خديجه عليه السلام واقع شد و حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله او را با دست خويش در حجون مكه ، دفن كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وفات حضرت ابوطالب و خديجه عليه السلام چنان غمناك بود، كه از خانه كمتر بيرون مى آمد، و از اين جهت آن سال را عام الحزن نام نهاد. بعد از رحلت حضرت ابوطالب عليه السلام مشركين عرب به دشمنى آن حضرت بيفزودند و به آزار و آن حضرت پرداختند، چنانكه يكى از سفهاى قوم به اغواى آن جماعت روزى مشتى خاك بر سر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله ريخت و آن حضرت جز صبر چاره اى نداشت (٢٧)

در خور ذكر است كه دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت در طول تاريخ مرثيه ها و مدايح بسيارى در باره حضرت ابوطالب عليه السلام سروده اند، كه ما براى زينت كتاب يك رباعى از امام المتقين و سيد الموحدين امير المؤ منين عليه السلام را مدح آن حضرت مى آوريم :

اباطالب عصمة المستجبر

و غيث الحول و نور

الظلم لقد هد فقدك اهل الحفاظ

لقد كنت للمصطفى خير عم (٢٨)

امير المؤ منين على عليه السلام در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوابد.

امير المؤ منين عليه السلام ابر مرد جهان اسلام ، پيوسته ملازمت رسول خدا صلى الله عليه و آله را داشت هنوز جوان بود كه سختترين رنجها را در مكه از دست دشمنان اسلام ديد. همچنانكه شب هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله در بستر پيامبر خوابيد و بزرگترين خطر را به جان خريد تا حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله بتواند هجرت كند. و اينجا بود كه درباره فداكارى و خلوص امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام آيه شريفه نازل شد: و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ وف بالعباد (٢٩) : از گروه مردم ، كسى هست كه از جان خويش در راه تحصيل رضايت خداوند مايه مى گذارد و خداوند بر بندگان خود مهربان است .

پس از آن نيز همراه برخى از دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران راستين آن حضرت از بيراهه به سوى مدينه حركت كرد و با پاى خون آلود، كه آماج خارها گشته بود، وارد شهر گرديد و به ديدار محبوب نايل شد.

در اوايل هجرت با حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه ، دختر گرامى رسول الله صلى الله عليه و آله ، ازدواج كرد، و خورشيد ٢٨ صفر سال ١١ هجرى غروب نكرده بود كه در سن ٣٣ سالگى شاهد رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله گرديد و به عظيم ترين سوگ تاريخ نشست .

مع الاءسف ، با اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرتش را در پايان حجة الوداع در غدير خم به مقام خلافت نصب كرده بود، ولى با تشكيل شوراى آن چنانى در سقيفه كنارش گذاشتند.

در دوران تاخت و تاز غاصبين خلافت ، از عرصه حكومت خارج گرديد و در عين حغال قطب معنوى جامعه و گشاينده طلسم مشكلات و معضلات سياسى و اجتماعى امت بود، و در كنار آن از آموزش و پرورش مستمندان نيز غفلت نداشت او در كنار پيامبر معمار اسلام بود و اكنون مهندس انسان سازى شده بود: ابن عباس ، عمار ياسر، ابوذر غفارى ، صعصعه ، مالك اشتر، و دهها مسلمان فرهيخته و مجاهد آن عصر، از ثمرات همين دوره انزواى آن حضرتند.

امير المؤ منين على عليه السلام ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، نخستين كسى است كه دانشگاه استدلال و برهان را در پهنه فرهنگ اسلامى تاءسيس كرد و معارف الهى را تدوين نمود. بريا حفظ الفاظ و ظاهر قرآن ادبيات را شكل داد و دستور زبان را بنيان نهاد و در تمامى علوم زمان دانشمندترين فرد بود.

در ساده زيستى ، به گونه بينواترين فرد زندگى مى كرد. تنها رهبرى است كه سطح زندگيش ‍ از تمام افراد كشور پائينتر بوده است در تغذيه جسم ، از نان جو خشكيده استفاده مى كرد و در مقام سجده حق ، گاه چون چوب خشكيده بر زمين نقش مى بست .

سيماى امير المؤ منين على عليه السلام در قرآن و حديث

در اينجا باز ناچار به اشاره اكتفا مى كنم و از تفضيل در مى گذرم :

مطابق آنچه در جلد دوم كتاب دلائل الصدق آمده ، صد فصل (٣٠) از قرآن مجيد، بر حسب مآخذ و مدارك قابل استناد و احتجاج بر غير شيعه ، در شاءن على عليه السلام نازل شده و ناظر به مقامات و كمالات آن حضرت است .

ذيلا ده فصل از آن صد فصل را انتخاب كرده ايم كه مى خوانيم :

١- انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا و الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (٣١) در باره اتفاق اميرالمؤ منين عليه السلام در حال ركوع .

٢- يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى الله لا يهدى القوم الكافرين (٣٢) ، درباره نصب اميرالمؤ منين به مقام خلافت .

٣- انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطره كم تطهيرا (٣٣) دليل عصمت امير المؤ منين عليه السلام از هرگونه خطا و گناه .

٤- قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور (٣٤)، دليل وجوب دوستى با امير المؤ منين عليه السلام .

٥- و من الناس من يشرى نفسه ابتعاء مرضات الله و الله رؤ وف بالعباد (٣٥) ، دليل فداكارى و از خود گذشتگى و خلوص امير المؤ منين عليه السلام .

٦- فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل لعنت الله على الكاذبين (٣٦)، دليل آنكه على عليه السلام به منزله جان رسول خداست .

٧- هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا... و كان سعيكم مشكورا (٣٧)، در باره اطعام امير المؤ منين عليه السلام به مسكيم و يتيم و اسير، و بهره مندى وى در جهان ديگر از نعمات بهشتى .

٨- اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (٣٨) ، دليل آمكه دين با نصب امير المؤ منين عليه السلام به خلافت ، كامل گرديد.

٩- و كفى الله المؤ منين القتال و كان الله قويا ديل عزيزا (٣٩)، دليل آنكه با قتل عمرو بن عبدود به دست امير المؤ منين ، مؤ منين از مشكل جنگ احزاب آسوده شدند.

١٠- اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اولى الاءمر منكم (٤٠)، دليل وجوب اطاعت امت از امير المؤ منين عليه السلام .

و نود فصل ديگر كه طالبين مى توانند به كتاب دلائل الصدق (٤١) مراجعه كنند.

در همان كتاب ، همچنين ٢٨ حديث معتبر از مآخذ و منابع قابل استناد و احتجاج نقل شده است كه هر يك از آنها در اثبات خلافت بلافصل على بن ابى طالب عليه السلام كافى است و نيازى به دليل ديگر نيست (٤٢) يكى از آنها اين حديث رسول خداست كه مى فرمايد لايزال اءمر الناس ماضيا ما و لا هم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش (٤٣)

به اين مطلب توجه فرماييد، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گويد: امر امت من گذرا و رو براه است ، مادم كه دوازده خليفه ، كه همه شان از قريش مى باشند، بر مردم حكومت كنند.

اين دوازده نفر امام شيعه ؟! خلفاى داشدين ٤ نفرند (با امام حسن عليه السلام ٥ نفر)؛ خلفاى اموى ١٤ نفرند (سفيانيهايشان ٣ نفرند، مروانيهايشان ١١ نفر)؛ خلفاى عباسى بغداد و سامرا ٣٧ نفرند؛ خلفاى عباسى مصر ١٧ نفرند؛ خلفاى فاطمى (٤٤) مصر ١٤ نفرند؛ خلفاى طباطبائى عراق و يمن ٨ نفرند؛ خلفاى علوى طبرستان ٧ نفرند؛ خلفاى ادريسى مراكش ١٠ نفرند؛ خلفاى اموى اندلس ١٦ نفرند؛ خلفاى علوى حمودى قرطبه ٣ نفرند؛ خلفاى حمودى مالقه ٦ نفرند؛ خلفاى علوى حمودى جزيرة خضراء اندلس ٢ نفرند؛ مجموع خلفاى علوى حمودى اندلس ١١ نفرند...! (٤٥)

در طول تاريخ اسلام ، نمى توان يك عده دوازده نفرى از به اصلاح خلفا را پيدا كرد كه اين حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن منطبق باشد، جز دوازده نفر امام شيعه ما كه در تاريخ ، ١٢ نفر خليفه قرشى پياپى ، كه امت اسلام نيز در عصر حكومت آنان آسوده زيسته باشند، پيدا نكرديم ، شما اگر سراغ داريد به ما نشان بدهيد! (٤٦)

امير المؤ منين على عليه السلام و ٢٥ سال خانه نشينى

ابو بكر در سال دهم هجرى ، قدرت راقبضه كرد و در سال ١٣ ه‍ در سن ٦٣ سالگى از دنيا رفت ، در حاليكه ٢ سال و ٣ ماه و ١٠ روز خلافت كرده بود.

پس از او عمر بن خطاب روى كار آمد و در اواخر ذى الحجه سال ٢٣ به دست ابولؤ لؤ فيروز كشته شد. مدت حكومت وى نيز ١٠ سال و ٦ ماه و ٤ روز بود.

عمر به هنگام مرگ ، براى تعيين خلافت پس از خويش ، دستور تشكيل شورايى را داد كه نتيجه آن ، چنانكه از همان آغاز پيش بينى مى شد به سود عثمان بن عفان تمام شد و او پس از چند سال حكومت ، در اوايل محرم الحرام سال ٢٤ هجرى بر اثر تبعيض و بى عدالتى در امر حكومت ، به دست گروهى انبوه از مسلمانان كشته شد. خلافت عثمان ١٢ سال (چند روز كمتر) به درازا كشيد. (٤٧)

آيا پيغمبر بايد از دانش افراد بشر استفاده كند؟

اكنون ببينيم آيا راه كسب دانش منحصر به اين است كه انسان كليد دانش ديگران را در دست داشته باشد و از دانش آنها استفاده كند؟ آيا پيغمبر بايد از دانش افراد بشر استفاده كند؟ اگر اينچنين است پس نبوغ و ابتكار كجا رفت؟ اشراق و الهام كجا رفت؟ دانش مستقيم از طبيعت كجا رفت؟

از قضا پست ترين انواع دانش آموزی همان است كه از نوشته ها و گفته های ديگران به دست آيد، چه، گذشته از آنكه شخصيت خود دانشآموز در آن دخالت ندارد، در نوشته های بشری اوهام و حقايق به هم آميخته است.

دكارت حكيم معروف فرانسوی پس از آنكه يك سلسله مقالات منتشر كرد، صيت شهرتش همه جا پيچيد و سخنان تازه اش مورد تحسين و اعجاب همگان قرار گرفت. يكی از كسانی كه مقالات وی را خوانده بود و بدانها اعجاب داشت و مانند دكتر سيد عبداللطيف فكر می كرد، خيال كرد كه دكارت بر گنجينه ای از نسخه ها و كتابها دست يافته و معلومات خويش را از آنجا به دست آورده است. به ملاقات وی رفت و از وی تقاضا كرد كتابخانه اش را به او ارائه دهد.

دكارت او را به محوطه ای كه در آنجا جسد گوساله ای را تشريح كرده بود راهنمايی كرد و آن گوساله را به او نشان داد و گفت اين است كتابخانه من! من معلومات خود را از اين كتابها به دست میآورم.

مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادی می گفته است:

(عجب است كه بعضی افراد عمری را پای چراغ به خواندن كتابها و نوشته های انسانهايی مانند خود صرف می كنند، اما يك شب خود همان چراغ را مطالعه نمی كنند. اگر يك شب كتاب را ببندند و چراغ را مطالعه كنند، معلومات بيشتر و وسيعتری پيدا می كنند).

هيچ كس عالم به دنيا نمیآيد. همه مردم اول جاهل و بعد كم و بيش عالم می گردند. و به تعبير صحيح تر، هر كسی جز خدا در ذات خود جاهل است و به موجب نيروها و علل و اسباب ديگری عالم می شود. پس هر كسی نيازمند به معلم، يعنی نيازمند يك قوه و نيرويی است كه الهام بخش او باشد.

خداوند درباره رسول اكرم می فرمايد:

«ا لم يجدك يتيما فاوی و وجدك ضالا فهدی و وجدك عائلا فاغنی »(۴۶) .

آيا تو يتيمی نبودی كه خدا به تو پناه داد؟ گمراه و بی خبر نبودی كه خدا تو را راهنمايی كرد و با خبرت ساخت؟ تهيدست نبودی كه خداوند تو را بی نياز ساخت؟

اما سخن در معلم است كه لزوما چی و كی بايد باشد؟ آيا انسان حتما بايد از بشر ديگر علم بياموزد، پس حتما لازم است كليد دانش بشرهای ديگر را كه نامش (سواد داشتن) است در اختيار داشته باشد؟

آيا انسان را آن پايه نيست كه مبتكر باشد؟ آيا انسان نمی تواند بی نياز از انسانهای ديگر، كتاب طبيعت و خلقت را مطالعه كند؟ آيا انسان را آن مقام و درجه نيست كه با غيب و ملكوت اتصال پيدا كند و خداوند مستقيما معلم و هادی او باشد؟ قرآن كريم درباره پيغمبر می فرمايد:

( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ) (۴۷) .

او از هوای نفس سخن نمی گويد، آنچه می گويد جز وحی كه به او می رسد نيست. آن كه دارای نيروهای زيادی است او را تعليم داده است.

رسول اكرم از زبان علیعليه‌السلام

علیعليه‌السلام درباره رسول اكرم می فرمايد:

«و لقد قرن الله به منذ كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن أخلاق العالم »(۴۸) .

از آن زمان كه كودك بود و تازه از شير گرفته شده بود، خداوند بزرگترين فرشته خويش را مأمور و مراقب او قرار داده، آن فرشته او را در راه های مكرمت می برد و به نيكوترين اخلاق جهان سوق می داد.

آن طرف كه عشق می افزود درد

بوحنيفه و شافعی درسی نكرد

عاشقان را شد مرد حندوست

دوست دفترودرس وسبقشان رویاوست

خامش اند و نعره تكرارشان

می رود تا عرش و تخت يارشان

درسشان آشوب و چرخ و زلزله

نی زيادات است و باب سلسله(۴۹)

سلسله اين قوم جعد مشكبار

مسأله دور است لیکن دور يار

هر كه در خلوت به بينش يافت راه

او ز دانشها نجويد دستگاه(۵۰)

عارف از پرتو می راز معانی دانست

گوهر هر كس از اين لعل توانی دانست

شرح مجموعه گل مرغ سحرداند و بس

كه نه هر كو ورقی خواند معانی دانست

ای كه از دفتر عقل آيت عشق آموزی

ترسم اين نكته به تحقيق نتانی دانست

سخنان ابن خلدون در مقدمه معروف خود

ابن خلدون در مقدمه معروف خويش فصل (فی ان الخط والكتابة من عداد الصنائع الانسانية) بحثی می كند در اطراف اينكه خط از آن نظر كمال است كه زندگی بشر اجتماعی است و افراد به كسب معلومات يكديگر نيازمندند. بعد سير تكاملی خط را در تمدنها ذكر می كند، آنگاه به پيدايش خط در محيط حجاز اشاره می كند و سپس می گويد:

(در صدر اسلام، خط از جنبه فنی مراحل ابتدايی را طی می كرد و خطوط صحابه از لحاظ رسم الخط، خالی از نقص نبوده است، ولی بعدها تابعين و اخلاف آنها همان رسم الخط را به عنوان تيمن و تبرك در كتابت قرآن حفظ كردند و از آن تجاوز نكردند با اينكه بعضی از آن رسم الخطها خلاف قاعده بود، لهذا بعضی كلمات قرآن با رسم الخط خاصی باقی ماند).

آنگاه می گويد:

(كمالات فنی و عملی از قبيل رسم الخط را كه بستگی دارد به اسباب و وسائل زندگی و جنبه نسبی دارد، با كمالات مطلق كه فقدان آنها نقص در انسانيت انسان است و نقص واقعی است نبايد اشتباه كرد).

ابن خلدون آنگاه موضوع امی بودن رسول خدا را طرح می كند و خلاصه سخنش اين است:

(پيغمبر امی بود. امی بودن برای او كمال بود، زيرا او علم خويش را از بالا فرا گرفته بود. اما امی بودن برای ما نقص است، زيرا مساوی است با جاهل بودن ما)(۵۱) .

آيه ديگری كه از طرف مشاراليه به آن استناد شده آيه ۲ و ۳ از سوره (لم يكن) است. می گويد:

(بسيار شگفت انگيز است كه مترجمان و مفسران قرآن به اين آيه كه توصيف حضرت محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد توجه نكرده اند كه در آن گفته شده:( رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً ) (۵۲) يعنی محمد پيغمبر خدا كه صحيفه های مقدس و مطهر را قرائت می كند.

بايد توجه كرد كه در اين آيات گفته نشده است كه پيغمبر صحيفه های مقدس را از خاطر خود نقل می كند، بلكه تصريح شده است كه اين صحيفه ها را قرائت می كند و از رو می خواند).

پاسخ اين استدلال آنگاه روشن می شود كه مفهوم دو كلمه از كلمات آيه فوق الذكر روشن شود: كلمه (صحيفه) و كلمه (يتلوا).

(صحيفه) به معنی ورق (برگ) است و (صحف) جمع صحيفه است. معنی آيه با جمله بعد كه می فرمايد: (فيها كتب قيمة) اين است: (پيغمبر برگهای پاك و منزهی را كه در آنها نوشته هايی راست و پايدار هست برای مردم می خواند).

مقصود از اين برگها همان چيزها بود كه آيات قرآن مجيد را بر روی آنها می نوشته اند. پس مقصود اين است كه پيغمبر قرآن را بر مردم می خواند.

از آيات قرآن به هيچ وجه استفاده نمی شود كه رسول خدا می خوانده و يا می نوشته است

كلمه (يتلوا) از ماده تلاوت است. به هيچ مدركی بر نخورده ايم كه تلاوت به معنی خواندن از رو باشد. آنچه مجموعا از كلمات اهل لغت و از موارد استعمال كلمه (قرائت) و كلمه (تلاوت) فهميده می شود اين است كه هر سخن گفتن، قرائت يا تلاوت نيست.

قرائت و تلاوت در موردی است كه سخنی كه خوانده می شود مربوط به يك متن باشد، خواه آنكه آن متن از رو خوانده شود يا از بر، مثلا خواندن قرآن، قرائت و تلاوت است، خواه از روی مصحف خوانده شود و يا از حفظ، با يك تفاوت ميان خود اين دو كلمه: تلاوت اختصاص دارد به خواندن متنی كه مقدس باشد، ولی قرائت اعم است از قرائت آيات مقدس و چيز ديگر.

مثلا صحيح است گفته شود (گلستان سعدی را قرائت كردم)، اما صحيح نيست گفته شود (گلستان سعدی را تلاوت كردم).

و در هر حال، اينكه آن متن از بر خوانده شود يا از رو، نه در مفهوم قرائت دخالت دارد و نه در مفهوم تلاوت. علي هذا آيه فوق الذكر جز اين نمی گويد كه پيغمبر آيات قرآن را كه بر صفحاتی نوشته شده است برای مردم تلاوت می كند.

اساسا چه احتياجی هست كه پيغمبر هنگام تلاوت آيات قرآن، از رو بخواند؟ قرآن را صدها نفر از مسلمانان حفظ بودند، آيا خود پيغمبر از حفظ نبود و نيازمند بود از رو بخواند؟ خداوند حفظ او را خصوصا تضمين كرده بود (سنقرئك فلا تنسی)(۵۳) .

مجموعا معلوم شد كه از آيات قرآن به هيچ وجه استفاده نمی شود كه رسول خدا می خوانده و يا می نوشته است، عكس آن استفاده می شود، و فرضا استفاده شود كه آن حضرت می خوانده و می نوشته است، تازه مربوط به دوره رسالت است و حال آنكه مدعای مشاراليه اين است كه رسول خدا قبل از رسالت می خوانده و می نوشته است.

تواريخ و احاديث

آقای دكتر سيد عبداللطيف مدعی است كه از تواريخ و احاديث نيز می توان استفاده كرد كه رسول خدا، هم می خوانده و هم می نوشته است. به دو جريان استناد می كند:

۱. می گويد:

(بخاری ضمن اخبار و احاديثی كه در كتاب (العلم) ثبت كرده نقل می كند كه يك بار پيغمبر نامه ای محرمانه به دامادش علی داد و مخصوصا به او گفت باز نكند و نام گيرنده را به خوبی به خاطر بسپارد و نامه را به او برساند. وقتی كه پيغمبر نامه ای چنان محرمانه می فرستاد كه حتی علی داماد و شخص مورد اعتماد پيغمبر هم نمی بايست آن را بخواند و از آن مطلع شود، آيا چه كسی جز خود پيغمبر ممكن است چنين نامه ای نوشته باشد؟)

متأسفانه روايتی كه در صحيح بخاری هست(۵۴) هيچ ذكر نمی كند كه حامل نامه علیعليه‌السلام بوده است، در صورتی كه مشاراليه می خواهد از اينكه پيغمبر مضمون نامه را حتی از علی پنهان داشته است استفاده كند كه خود پيغمبر نامه را نوشته است.

در صحيح بخاری باب (العلم) می گويد پيغمبر جمعی را فرستاد و به امير آنها نامه ای داد و گفت پيش از آنكه به فلان نقطه برسی نامه را باز نكن.

هيچ نمی گويد كه امير آنها علی بود. و از مضمون روايت معلوم است كه كسی كه بايد نامه را باز كند خود حامل نامه بوده است نه شخص سومی كه آقای دكتر سيد عبداللطيف پنداشته است.

آنچه بخاری در اينجا آورده مربوط است به داستان (بطن نخله) كه در كتب سير و تواريخ مضبوط است.

سيره ابن هشام(۵۵) تحت عنوان (سرية عبدالله بن جحش) و همچنين بحار الانوار(۵۶) عين روايت را نقل می كند كه حامل نامه، عبدالله بن جحش بوده است. می گويند پيغمبر به او فرمود پس از دو روز قطع مسافت، آن را باز كن و به آنچه نوشته شده است عمل كن. عبدالله بن جحش بعد از دو روز قطع مسافت نامه را باز كرد و فرمان رسول خدا را اجرا كرد.

مغازی واقدی تصريح می كند كه نويسنده نامه ابی بن كعب بوده است نه خود پيغمبر اكرم. می گويد:

(عبدالله بن جحش گفت يك شب بعد از نماز عشاء، پيغمبر به من فرمود صبح زود آماده و مسلح بيا كه مأموريتی داری. پس از نماز صبح كه جمعيت در مسجد با پيغمبر خواندند، من قبل از پيغمبر آماده و مسلح در خانه اش ايستاده بودم. عده ديگری نيز مانند من آمده بودند. پيغمبر ابی بن كعب را احضار كرد و دستور داد نامه ای بنويسد.

پيغمبر آن نامه سربسته را به من داد و گفت تو را امير اين جمع قرار دادم و پس از دو شب كه از فلان راه می روی نامه مرا بگشا و هر چه در آنجا هست عمل كن. من پس از دو روز طی مسافت، نامه را باز كردم و ديدم فرمان داده است به (بطن نخله) (نقطه ای است ميان مكه و طائف) برای كسب اطلاعات لازم از كاروان قريش بروم.

ضمنا توصيه كرده كه هيچكدام از ياران خويش را مجبور به همراهی نكن، هر كه خواست، با تو بيايد و هر كه نخواست، برگردد. البته مأموريت خطرناكی بود. به ياران خود گفتم هر كه آماده شهادت است با من بيايد، هر كس آماده نيست مختار است كه برگردد. همه يك كلام گفتند: «نحن سامعون و مطيعون لله و رسوله و لك »)...(۵۷) .

پس آنچه آقای دكتر سيد عبداللطيف به آن استناد كرده به كلی بی اساس است.

۲. جريان دومی كه در مورد استناد مشاراليه واقع شده جريان حديبيه است. ايشان می گويند:

(به طوری كه بخاری و ابن هشام نقل كرده اند... پيغمبر عهدنامه را گرفت و با دست خود نوشت).

اولا بخاری در يك روايت چنين نوشته و در روايت ديگر مخالف آن را نوشته است. علمای اهل تسنن تقريبا اجماع كرده اند كه هر چند ظاهر عبارت بخاری موهم اين است كه خود رسول اكرم نوشته است ولی منظور راوی اين نبوده است.

سيره حلبی پس از آنكه طبق معمول جريان را نقل می كند و حتی می نويسد: (پيغمبر اكرم برای محو كلمه رسول الله از علی كمك گرفت)، روايت بخاری را نقل می كند و می گويد برخی مدعی شده اند كه اين يك معجزه بود كه از آن حضرت ظهور كرد. ولی بعد می گويد:

(بعضی گفته اند اين روايت را به اين شكل اهل علم معتبر نمی دانند. مقصود اين است كه پيغمبر امر كرد به كتابت نه اينكه خود نوشت).

می گويد:

(ابوالوليد باجی مالكی اندلسی كه خواست ظاهر عبارت بخاری را بگيرد، مورد انكار شديد علمای اندلس واقع شد)(۵۸) .

و اما سيره ابن هشام اصلا چنين چيزی ندارد و معلوم نيست چرا آقای دكتر سيد عبداللطيف چنين نسبتی به ابن هشام می دهد.

ما قبلا گفتيم كه از جنبه تاريخی، آنچه از اكثر نقلها استفاده می شود اين است كه هر چه نوشته شد به وسيله علیعليه‌السلام بود، تنها از عبارت طبری و ابن اثير بر میآيد كه پيغمبر با اينكه نوشتن نمی دانست، برداشت و خودش نوشت.

تازه حداكثر اين است كه پيغمبر در دوران رسالت، يك نوبت يا بيشتر نوشته است و حال آنكه محل بحث، دوران قبل از رسالت است.

اتهام مخالفان

در آغاز اين مقاله گفتيم مخالفان پيغمبر و اسلام در آن تاريخ، آن حضرت را به اخذ مطلب از افواه ديگران متهم كردند (در آياتی از قرآن اين اتهام منعكس است)، ولی به اين جهت متهم نكردند كه چون باسواد است و خواندن و نوشتن می داند، شايد كتابهايی نزد خود دارد و مطالبی كه میآورد از آن كتابها استفاده كرده است.

ممكن است كسی بگويد رسول خدا را به اين جهت نيز متهم كرده اند و اين اتهام نيز در قرآن منعكس است. در سوره فرقان آيه ۵ می فرمايد:

( وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا .)

گفتند: اينها كه اين می گويد افسانه های پيشينيان است كه آنها را نوشته پس هر صبح و شام بر او املاء و القاء می شود.

جواب اين است كه گذشته از اينكه اتهامات دشمنان پيغمبر آنچنان تعصب آميز و ناشی از عقده و احساسات بود كه به تعبير قرآن جز (ظلم و زور) نامی بر آن نتوان نهاد، اين آيه صراحت ندارد كه آنها مدعی بوده اند پيغمبر خودش می نوشته است. كلمه (اكتتاب)، هم به معنی نوشتن آمده است و هم به معنی (استكتاب) كه عبارت است از اينكه شخصی از ديگری بخواهد كه برای او بنويسد.

ذيل آيه قرينه است كه مقصود معنی دوم است، زيرا مضمون آيه اين است:(آنها گفتند افسانه های پيشينيان را نوشته (يا ديگران برايش نوشته اند) پس هر بامداد و پسين بر او قرائت می شود.

«(اكتتاب) را به صورت ماضی و (املاء) را به صورت جاری و مستمر ذكر كرده است، يعنی چيزهايی كه قبلا آنها را نويسانيده است، ديگران كه سواد خواندن دارند هر صبح و شام میآيند و بر او می خوانند و او از آنها ياد می گيرد و حفظ می كند. اگر خود پيغمبر خواندن می دانست لزومی نداشت بگويند ديگران هر صبح و شام بر او املاء كنند، كافی بود بگويند خودش مراجعه می كند و به ذهن می سپارد.»

پس حتی كافران زورگو و تهمت ساز زمان پيغمبر نيز كه همه گونه تهمت به او می زدند: ديوانه اش می خواندند، ساحر و جادوگرش می ناميدند، كذابش لقب دادند، به تعلم شفاهی از افواه ديگران متهمش كردند نتوانستند ادعا كنند چون خواندن و نوشتن می داند محتويات كتابهای ديگر را به نام خودش برای ما می خواند.

نتيجه

از مجموع آنچه گذشت معلوم شد كه رسول اكرم به حكم تاريخ قطعی و به شهادت قرآن و به حكم قرائن فراوانی كه از تاريخ اسلام استنباط می شود، لوح ضميرش از تعلم از بشر پاك بوده است. او انسانی است كه جز مكتب تعليم الهی مكتبی نديده و جز از حق دانشی نياموخته است. او گلی است كه جز دست باغبان ازل دست ديگری در پرورشش دخالت نداشته است.

او با آنكه با قلم و كاغذ و مركب و خواندن و نوشتن آشنا نبود، در كتاب مقدس خويش به قلم و آثار قلم به عنوان يك امر مقدس سوگند ياد كرد(۵۹) و در اولين پيام آسمانی خود فرمان خواندن داد

علم و دانش و صنعت به كار بردن قلم را، پس از نعمت آفرينش، بزرگترين نعمت ارزانی شده به بشر معرفی كرد(۶۰) . آن كس كه خود قلم به دست نگرفته بود بلافاصله پس از ورود به مدينه و ايجاد امكانات ساده، (نهضت قلم) ايجاد كرد و با آنكه خود معلمی از بشر نديده بود و دارالعلم و دانشگاهی طی نكرده بود، خود معلم بشر و پديد آورنده دارالعلمها و دانشگاهها شد.

ستاره ای بدرخشيد و ماه مجلس شد

دل رميده ما را انيس و مونس شد

نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

كرشمه تو شرابی به عاشقان پيمود

كه علم بی خبر افتاد وعقل بی حس شد

حضرت رضاعليه‌السلام در مناظره خويش با ارباب اديان خطاب به رأس الجالوت فرمود:

(از جمله دلائل صدق اين پيامبر اين است كه شخصی بود يتيم، تهيدست، چوپان، مزدكار، هيچ كتابی نخوانده و نزد هيچ استادی نرفته بود. كتابی آورد كه در آن حكايت پيامبران و خبر گذشتگان و آيندگان هست)(۶۱) .

آن چيزی كه بيش از پيش عظمت و رفعت و آسمانی بودن قرآن كريم را مدلل می سازد اين است كه اين كتاب عظيم آسمانی با اينهمه معارف در باب مبدأ، معاد، انسان، اخلاق، قانون، قصص، عبرتها، مواعظ، و با اينهمه لطف و زيبايی و فصاحت، بر زبان كسی جاری شده كه خود امی بوده است.

نه تنها هيچ مدرسه و دانشگاه و دارالعلمی را در همه عمر نديده است و با هيچ دانشمندی از دانشمندان جهان روبرو نشده است، حتی يك كتاب ساده از كتابهای عصر خود را نخوانده است.

آيت و معجزه ای كه خداوند بر آخرين پيامبرش فرستاد از نوع كتاب و نوشته است، از نوع سخن است، از نوع فكر و احساس است، با عقل و با فكر و با دل و ضمير سر و كار دارد. اين كتاب قرنهاست كه قدرت خارق العاده معنوی خود را نشان داده و نشان می دهد، روزگار نمی تواند آن را كهنه كند، ميليونها ميليون دل را به سوی خود كشيده و می كشد، نيروی حياتی در آن موج می زند، چه عقلهای مفكری را به انديشه و تدبر وا داشته و چه دلهايی را لبريز از ايمان و ذوق و شوق معنوی كرده و چه مرغان سحر و شب زنده دارانی را غذای روحی شده و چه اشكها را از عشق به خدا و خوف از خدا در نيمه های شب بر گونه ها جاری ساخته است و چه ملتهای اسير و به زنجير كشيده را از چنگال ظلم و استبداد نجات داده است.

نقش قرآن

چونكه بر عالم نشست نقشه های پاپ و كاهن را شكست فاش گويم آنچه در دل مضمر است اين كتابی نيست چيز ديگر است چونكه در جان رفت جان ديگر شود جان چو ديگر شد جهان ديگر شود همچو حق پيدا و پنهان است اين زنده و پاينده و گوياست اين

آری، عنايت ازلی برای اينكه آيت بودن اين كتاب و وحی بودنش بيشتر روشن شود آن را بر بنده ای از بندگانش فرود آورد كه يتيم، فقير، چوپان، صحرا گرد و درس ناخوانده و مكتب ناديده بود.

«ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم

پايان

پي نوشت ها:

۱. ترجمه فارسی ج ۱۱ / ص ۱۴.

۲. چاپ سوم، ص ۱۷ و ۱۸.

۳. چاپ اول، ص ۴۵.

۴. چاپ چهارم، ص ۲۰.

۵. پروفسور ماسينيون، اسلام شناس و خاورشناس معروف، در كتاب سلمان پاك، در اصل وجود چنين شخصی، تا چه رسد به برخورد پيغمبر با او، تشكيك می كند و او را شخصيت افسانه ای تلقی می نمايد، می گويد: (بحيرا سرجيوس و تميم داری و ديگران كه رواه در پيرامون پيغمبر جمع كرده اند اشباحی مشكوك و نايافتنی اند).

۶. الفهرست (چاپ مطبعة الاستقامة قاهره)، ص ۱۳.

۷. مقدمه ابن خلدون (چاپ ابراهيم حلمی)، ص ۴۹۲.

۸. در فتوح البلدان (مطبوع در مطبعة السعادة مصر در سال ۱۹۵۹) اين كلمه را (رقنه النملة) ضبط كرده كه البته اشتباه نسخه است و صحيح آن همان طور كه در النهاية ابن اثير ماده (نمل) ضبط شده است

(رقية النملة) است.

(رقية) جمله هايی بوده ورد مانند كه می خوانده اند و آن را برای دفع بلا يا بيماری مفيد می دانسته اند. ابن اثير در ماده (رقی) می گويد بعضی از اخبار منقول از پيغمبر اكرم (رقی) را منع و بعضی تجويز كرده است، و خود مدعی می شود كه احاديث منع، ناظر است به تعويذ به غير نام خدا و به اينكه انسان توكلش را از خدا بر گيرد و به اين تعويذها اعتماد كند، و احاديث تجويز ناظر به اين است كه كسی متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد.

ابن اثير در ماده (نمل) می گويد:

آنچه به نام (رقية النملة) معروف است، در واقع از نوع (رقی) نبوده است، جمله هايی بوده معروف و همه می دانستند نفع و ضرری نمی رساند. رسول خدا به صورت شوخی و ضمنا نوعی كنايه به همسرش حفصه آن سخن را به شفاء فرمود.

جمله ها اين بوده است: (العروس تحتفل، و تختضب، و تكتحل، و كل شیء تفتعل غير أن لا تعصی الرجل) يعنی عروس در ميان جمع می نشستند، رنگ می بندد، سرمه می كشد، عروس همه كار می كند جز اينكه شوهرش را نافرمانی نمی كند. اين جمله ها را (رقية النملة) می ناميدند و ظاهرا در اين نامگذاری نيز نوعی شوخی و طنز به كار رفته است.

ابن اثير می گويد:

رسول اكرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود همان طوری كه نوشتن را به حفصه ياد دادی خوب بود (رقية النملة) را نيز ياد می دادی. اشاره به اينكه اين خانم فرمان مرا اطاعت نكرد و رازی كه به او گفته بودم (در تاريخ معروف است و آيه اول سوره تحريم ناظر به آن است) را افشا نمود.

۹. بحار (چاپ جديد)، ج ۱۶ ص ۱۳۴.

۱۰. همان مأخذ، ص ۱۳۲.

۱۱. همان مأخذ، ص ۱۳۳.

۱۲. سيره زينی دحلان، در حاشيه سيره حلبيه، ج ۲ ص۲۴.

۱۳. بحار (چاپ جديد) ج ۱۶ ص۱۳۵. ايضا مجمع البيان ذيل آيه ۴۸ از سوره عنكبوت.

۱۴. بحار (چاپ جديد) ج ۱۶ ص۱۳۵.

۱۵. ج ۲ ص۱۰ - ۳۸.

۱۶. تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص۶۹.

۱۷. در جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل می كند: (پيغمبر اكرم مرا فرمان داد كه زبان سريانی را ياد بگيرم). و هم جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل می كند: (رسول خدا به من فرمود لغت يهود را ياد بگير و گفت به خدا قسم كه نمی توانم در نامه های خود به يهود اعتماد كنم. من در حدود نصف يك ماه ياد گرفتم. بعد از آن هر وقت می خواست به يهود نامه بنويسد من می نوشتم و هر گاه نامه ای از يهود برايش می رسيد من برايش می خواندم). در فتوح البلدان بلاذری می گويد: (زيد بن ثابت گفت رسول خدا مرا فرمان داد كه كتاب يهود را (به زبان سريانی) ياد بگيرم، و به من فرمود كه من از يهود بر كتاب خود نگرانم، نيمی (از ماه يا سال) نگذشت كه فرا گرفتم. از آن پس من نامه های او را به يهود می نوشتم و نامه هايی كه يهود به پيغمبر می نوشتند من برايش قرائت می كردم).

۱۸. التنبيه والاشراف، ص ۲۴۵ و ۲۴۶.

۱۹. الفهرست (چاپ مطبعة الاستقامة قاهره)، ص ۶۷.

۲۰. ج۳ ص ۲۴۲.

۲۱. صحيح مسلم، ج۵ ص ۱۷۴.

۲۲. يس: ۶۹.

۲۳. بقره: ۲۷۸.

۲۴. اسراء: ۳۲.

۲۵. اسد الغابة، ج۱ ص. ۲۱۶

۲۶. مجله روشنفكر شماره هشتم مهرماه و شماره پانزدهم مهرماه ۱۳۴۴ و نشريه كانون سر دفتران شماره آبان ماه، ۱۳۴۴ نقل از نشريه آموزش و پرورش شماره شهريور ۱۳۴۴.

۲۷. عنكبوت: ۴۸.

۲۸. نمل: ۲۹.

۲۹. نور: ۳۳.

۳۰. انعام: ۵۹.

۳۱. مفردات راغب، ذيل كلمه (ام) و مجمع البيان، ذيل آيه ۷۸ بقره.

۳۲. مجمع البيان، ذيل آيه ۷۸ بقره.

۳۳. مجمع البيان، ذيل آيه ۷۵ آل عمران و آيه ۱۵۶ اعراف، و تفسير امام فخر رازی، ذيل آيه ۷۵ از سوره اعراف.

۳۴. مجله آستان قدس، شماره ۲.

۳۵. همان مأخذ.

۳۶. در يكی از رواياتی كه وارد شده كلمه (امی) منسوب به ام القری يعنی مكه است تأييد شده كه اين كلمه وصف عام است نه اسم خاص، زيرا می گويد: (و انما سمی الامی لانه كان من اهل مكة و مكة من امهات القری) يعنی پيغمبر از آن جهت امی خوانده شده است كه از اهل مكه است و مكه يكی از ام القری هاست.

۳۷. نشريه كانون سر دفتران، شماره آبان ماه ۱۳۴۴، نقل از نشريه آموزش و پرورش شماره شهريور ۱۳۴۴.

۳۸. نشريه كانون سر دفتران، نقل از نشريه آموزش و پرورش.

۳۹. بحار (چاپ جديد)، ج ۲ /ص ۱۵۱.

۴۰. كافی، ج ۱ /ص ۴۰۳.

۴۱. بحارالانوار (چاپ جديد)، ج ۲ /ص ۱۴۴.

۴۲. وسائل الشيعه، ج ۳ /ص ۱۳۴.

۴۳. بقره: ۲۸۲.

۴۴. تاريخ الخميس ديار بكری، ج ۱/ص۳۹۵ والسيره الحلبية، ج ۲/ص ۲۰۴.

۴۵. مجله روشنفكر.

۴۶. ضحی: ۸.

۴۷. نجم: ۳ - ۵.

۴۸. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰.

۴۹. (زيادات) و (باب) و (سلسله) نام سه كتاب معروف آن عصر است.

۵۰. مثنوی، دفتر سوم.

۵۱. مقدمه ابن خلدون (چاپ ابراهيم حلمی)، ص ۴۹۴ و ۴۹۵.

۵۲. بينة: ۲.

۵۳. اعلی: ۶.

۵۴. ج ۱/ص ۲۵.

۵۵. ج ۱/ص ۶۰۱.

۵۶. ج ۶، باب ۳۸ (چاپ قديم سربی تهران)، ص ۵۷۵.

۵۷. مغازی واقدی، ج ۱/ص ۱۳ و ۱۴.

۵۸. السيره الحلبية، ج ۳/ص ۲۴.

۵۹. (ن و القلم و ما يسطرون) (قلم: ۱).

۶۰.( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ) (علق: ۱ - ۵).

۶۱. عيون اخبار الرضا (چاپ سنگی)، ص ۹۴.

فهرست مطالب

مقدمه ۳

رسول درس ناخوانده ۴

اعترافات ديگران ۵

ويل دورانت ۵

جان ديون پورت ۵

كونستان ورژيل گيورگيو ۶

گوستاو لوبون ۶

پيدايش خط در حجاز ۹

دوره رسالت و مخصوصا دوره مدينه ۱۲

دبيران پيغمبر ۱۴

نام دبيران رسول خدا در كتب تاريخ ۱۵

وظائف خاص هر يك از دبيران ۱۶

رسول خدا خودش در جواب متقاضيان يك سطر ننوشته است ۱۸

جريان حديبيه ۲۰

ادعای عجيب ۲۵

آيا منشأ اعتقاد به درس ناخواندگی پيغمبر تفسير كلمه (امی) بوده است؟ ۲۷

مفهوم كلمه امی ۳۱

الف. درس ناخوانده و نا آشنا به خط ۳۱

ب. اهل ام القری ۳۱

ج. مشركين عرب ۳۳

نقل سخنان دكتر سيد عبداللطيف در مفهوم كلمه امی ۳۵

نقد سخنان مشار اليه ۳۷

آيا از قرآن استفاده می شود كه رسول اكرم می خوانده و می نوشته است؟ ۴۰

سبب پيدايش (نهضت قلم) ۴۳

آيا پيغمبر بايد از دانش افراد بشر استفاده كند؟ ۴۶

رسول اكرم از زبان علی عليه‌السلام ۴۸

سخنان ابن خلدون در مقدمه معروف خود ۴۹

تواريخ و احاديث ۵۲

اتهام مخالفان ۵۵

نتيجه ۵۷

نقش قرآن ۵۹

پي نوشت ها: ۶۰

آيا پيغمبر بايد از دانش افراد بشر استفاده كند؟

اكنون ببينيم آيا راه كسب دانش منحصر به اين است كه انسان كليد دانش ديگران را در دست داشته باشد و از دانش آنها استفاده كند؟ آيا پيغمبر بايد از دانش افراد بشر استفاده كند؟ اگر اينچنين است پس نبوغ و ابتكار كجا رفت؟ اشراق و الهام كجا رفت؟ دانش مستقيم از طبيعت كجا رفت؟

از قضا پست ترين انواع دانش آموزی همان است كه از نوشته ها و گفته های ديگران به دست آيد، چه، گذشته از آنكه شخصيت خود دانشآموز در آن دخالت ندارد، در نوشته های بشری اوهام و حقايق به هم آميخته است.

دكارت حكيم معروف فرانسوی پس از آنكه يك سلسله مقالات منتشر كرد، صيت شهرتش همه جا پيچيد و سخنان تازه اش مورد تحسين و اعجاب همگان قرار گرفت. يكی از كسانی كه مقالات وی را خوانده بود و بدانها اعجاب داشت و مانند دكتر سيد عبداللطيف فكر می كرد، خيال كرد كه دكارت بر گنجينه ای از نسخه ها و كتابها دست يافته و معلومات خويش را از آنجا به دست آورده است. به ملاقات وی رفت و از وی تقاضا كرد كتابخانه اش را به او ارائه دهد.

دكارت او را به محوطه ای كه در آنجا جسد گوساله ای را تشريح كرده بود راهنمايی كرد و آن گوساله را به او نشان داد و گفت اين است كتابخانه من! من معلومات خود را از اين كتابها به دست میآورم.

مرحوم سيد جمال الدين اسدآبادی می گفته است:

(عجب است كه بعضی افراد عمری را پای چراغ به خواندن كتابها و نوشته های انسانهايی مانند خود صرف می كنند، اما يك شب خود همان چراغ را مطالعه نمی كنند. اگر يك شب كتاب را ببندند و چراغ را مطالعه كنند، معلومات بيشتر و وسيعتری پيدا می كنند).

هيچ كس عالم به دنيا نمیآيد. همه مردم اول جاهل و بعد كم و بيش عالم می گردند. و به تعبير صحيح تر، هر كسی جز خدا در ذات خود جاهل است و به موجب نيروها و علل و اسباب ديگری عالم می شود. پس هر كسی نيازمند به معلم، يعنی نيازمند يك قوه و نيرويی است كه الهام بخش او باشد.

خداوند درباره رسول اكرم می فرمايد:

«ا لم يجدك يتيما فاوی و وجدك ضالا فهدی و وجدك عائلا فاغنی »(۴۶) .

آيا تو يتيمی نبودی كه خدا به تو پناه داد؟ گمراه و بی خبر نبودی كه خدا تو را راهنمايی كرد و با خبرت ساخت؟ تهيدست نبودی كه خداوند تو را بی نياز ساخت؟

اما سخن در معلم است كه لزوما چی و كی بايد باشد؟ آيا انسان حتما بايد از بشر ديگر علم بياموزد، پس حتما لازم است كليد دانش بشرهای ديگر را كه نامش (سواد داشتن) است در اختيار داشته باشد؟

آيا انسان را آن پايه نيست كه مبتكر باشد؟ آيا انسان نمی تواند بی نياز از انسانهای ديگر، كتاب طبيعت و خلقت را مطالعه كند؟ آيا انسان را آن مقام و درجه نيست كه با غيب و ملكوت اتصال پيدا كند و خداوند مستقيما معلم و هادی او باشد؟ قرآن كريم درباره پيغمبر می فرمايد:

( وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَىٰ * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَىٰ * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَىٰ ) (۴۷) .

او از هوای نفس سخن نمی گويد، آنچه می گويد جز وحی كه به او می رسد نيست. آن كه دارای نيروهای زيادی است او را تعليم داده است.

رسول اكرم از زبان علیعليه‌السلام

علیعليه‌السلام درباره رسول اكرم می فرمايد:

«و لقد قرن الله به منذ كان فطيما اعظم ملك من ملائكته يسلك به طريق المكارم و محاسن أخلاق العالم »(۴۸) .

از آن زمان كه كودك بود و تازه از شير گرفته شده بود، خداوند بزرگترين فرشته خويش را مأمور و مراقب او قرار داده، آن فرشته او را در راه های مكرمت می برد و به نيكوترين اخلاق جهان سوق می داد.

آن طرف كه عشق می افزود درد

بوحنيفه و شافعی درسی نكرد

عاشقان را شد مرد حندوست

دوست دفترودرس وسبقشان رویاوست

خامش اند و نعره تكرارشان

می رود تا عرش و تخت يارشان

درسشان آشوب و چرخ و زلزله

نی زيادات است و باب سلسله(۴۹)

سلسله اين قوم جعد مشكبار

مسأله دور است لیکن دور يار

هر كه در خلوت به بينش يافت راه

او ز دانشها نجويد دستگاه(۵۰)

عارف از پرتو می راز معانی دانست

گوهر هر كس از اين لعل توانی دانست

شرح مجموعه گل مرغ سحرداند و بس

كه نه هر كو ورقی خواند معانی دانست

ای كه از دفتر عقل آيت عشق آموزی

ترسم اين نكته به تحقيق نتانی دانست

سخنان ابن خلدون در مقدمه معروف خود

ابن خلدون در مقدمه معروف خويش فصل (فی ان الخط والكتابة من عداد الصنائع الانسانية) بحثی می كند در اطراف اينكه خط از آن نظر كمال است كه زندگی بشر اجتماعی است و افراد به كسب معلومات يكديگر نيازمندند. بعد سير تكاملی خط را در تمدنها ذكر می كند، آنگاه به پيدايش خط در محيط حجاز اشاره می كند و سپس می گويد:

(در صدر اسلام، خط از جنبه فنی مراحل ابتدايی را طی می كرد و خطوط صحابه از لحاظ رسم الخط، خالی از نقص نبوده است، ولی بعدها تابعين و اخلاف آنها همان رسم الخط را به عنوان تيمن و تبرك در كتابت قرآن حفظ كردند و از آن تجاوز نكردند با اينكه بعضی از آن رسم الخطها خلاف قاعده بود، لهذا بعضی كلمات قرآن با رسم الخط خاصی باقی ماند).

آنگاه می گويد:

(كمالات فنی و عملی از قبيل رسم الخط را كه بستگی دارد به اسباب و وسائل زندگی و جنبه نسبی دارد، با كمالات مطلق كه فقدان آنها نقص در انسانيت انسان است و نقص واقعی است نبايد اشتباه كرد).

ابن خلدون آنگاه موضوع امی بودن رسول خدا را طرح می كند و خلاصه سخنش اين است:

(پيغمبر امی بود. امی بودن برای او كمال بود، زيرا او علم خويش را از بالا فرا گرفته بود. اما امی بودن برای ما نقص است، زيرا مساوی است با جاهل بودن ما)(۵۱) .

آيه ديگری كه از طرف مشاراليه به آن استناد شده آيه ۲ و ۳ از سوره (لم يكن) است. می گويد:

(بسيار شگفت انگيز است كه مترجمان و مفسران قرآن به اين آيه كه توصيف حضرت محمدصلی‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشد توجه نكرده اند كه در آن گفته شده:( رَسُولٌ مِّنَ اللَّهِ يَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً ) (۵۲) يعنی محمد پيغمبر خدا كه صحيفه های مقدس و مطهر را قرائت می كند.

بايد توجه كرد كه در اين آيات گفته نشده است كه پيغمبر صحيفه های مقدس را از خاطر خود نقل می كند، بلكه تصريح شده است كه اين صحيفه ها را قرائت می كند و از رو می خواند).

پاسخ اين استدلال آنگاه روشن می شود كه مفهوم دو كلمه از كلمات آيه فوق الذكر روشن شود: كلمه (صحيفه) و كلمه (يتلوا).

(صحيفه) به معنی ورق (برگ) است و (صحف) جمع صحيفه است. معنی آيه با جمله بعد كه می فرمايد: (فيها كتب قيمة) اين است: (پيغمبر برگهای پاك و منزهی را كه در آنها نوشته هايی راست و پايدار هست برای مردم می خواند).

مقصود از اين برگها همان چيزها بود كه آيات قرآن مجيد را بر روی آنها می نوشته اند. پس مقصود اين است كه پيغمبر قرآن را بر مردم می خواند.

از آيات قرآن به هيچ وجه استفاده نمی شود كه رسول خدا می خوانده و يا می نوشته است

كلمه (يتلوا) از ماده تلاوت است. به هيچ مدركی بر نخورده ايم كه تلاوت به معنی خواندن از رو باشد. آنچه مجموعا از كلمات اهل لغت و از موارد استعمال كلمه (قرائت) و كلمه (تلاوت) فهميده می شود اين است كه هر سخن گفتن، قرائت يا تلاوت نيست.

قرائت و تلاوت در موردی است كه سخنی كه خوانده می شود مربوط به يك متن باشد، خواه آنكه آن متن از رو خوانده شود يا از بر، مثلا خواندن قرآن، قرائت و تلاوت است، خواه از روی مصحف خوانده شود و يا از حفظ، با يك تفاوت ميان خود اين دو كلمه: تلاوت اختصاص دارد به خواندن متنی كه مقدس باشد، ولی قرائت اعم است از قرائت آيات مقدس و چيز ديگر.

مثلا صحيح است گفته شود (گلستان سعدی را قرائت كردم)، اما صحيح نيست گفته شود (گلستان سعدی را تلاوت كردم).

و در هر حال، اينكه آن متن از بر خوانده شود يا از رو، نه در مفهوم قرائت دخالت دارد و نه در مفهوم تلاوت. علي هذا آيه فوق الذكر جز اين نمی گويد كه پيغمبر آيات قرآن را كه بر صفحاتی نوشته شده است برای مردم تلاوت می كند.

اساسا چه احتياجی هست كه پيغمبر هنگام تلاوت آيات قرآن، از رو بخواند؟ قرآن را صدها نفر از مسلمانان حفظ بودند، آيا خود پيغمبر از حفظ نبود و نيازمند بود از رو بخواند؟ خداوند حفظ او را خصوصا تضمين كرده بود (سنقرئك فلا تنسی)(۵۳) .

مجموعا معلوم شد كه از آيات قرآن به هيچ وجه استفاده نمی شود كه رسول خدا می خوانده و يا می نوشته است، عكس آن استفاده می شود، و فرضا استفاده شود كه آن حضرت می خوانده و می نوشته است، تازه مربوط به دوره رسالت است و حال آنكه مدعای مشاراليه اين است كه رسول خدا قبل از رسالت می خوانده و می نوشته است.

تواريخ و احاديث

آقای دكتر سيد عبداللطيف مدعی است كه از تواريخ و احاديث نيز می توان استفاده كرد كه رسول خدا، هم می خوانده و هم می نوشته است. به دو جريان استناد می كند:

۱. می گويد:

(بخاری ضمن اخبار و احاديثی كه در كتاب (العلم) ثبت كرده نقل می كند كه يك بار پيغمبر نامه ای محرمانه به دامادش علی داد و مخصوصا به او گفت باز نكند و نام گيرنده را به خوبی به خاطر بسپارد و نامه را به او برساند. وقتی كه پيغمبر نامه ای چنان محرمانه می فرستاد كه حتی علی داماد و شخص مورد اعتماد پيغمبر هم نمی بايست آن را بخواند و از آن مطلع شود، آيا چه كسی جز خود پيغمبر ممكن است چنين نامه ای نوشته باشد؟)

متأسفانه روايتی كه در صحيح بخاری هست(۵۴) هيچ ذكر نمی كند كه حامل نامه علیعليه‌السلام بوده است، در صورتی كه مشاراليه می خواهد از اينكه پيغمبر مضمون نامه را حتی از علی پنهان داشته است استفاده كند كه خود پيغمبر نامه را نوشته است.

در صحيح بخاری باب (العلم) می گويد پيغمبر جمعی را فرستاد و به امير آنها نامه ای داد و گفت پيش از آنكه به فلان نقطه برسی نامه را باز نكن.

هيچ نمی گويد كه امير آنها علی بود. و از مضمون روايت معلوم است كه كسی كه بايد نامه را باز كند خود حامل نامه بوده است نه شخص سومی كه آقای دكتر سيد عبداللطيف پنداشته است.

آنچه بخاری در اينجا آورده مربوط است به داستان (بطن نخله) كه در كتب سير و تواريخ مضبوط است.

سيره ابن هشام(۵۵) تحت عنوان (سرية عبدالله بن جحش) و همچنين بحار الانوار(۵۶) عين روايت را نقل می كند كه حامل نامه، عبدالله بن جحش بوده است. می گويند پيغمبر به او فرمود پس از دو روز قطع مسافت، آن را باز كن و به آنچه نوشته شده است عمل كن. عبدالله بن جحش بعد از دو روز قطع مسافت نامه را باز كرد و فرمان رسول خدا را اجرا كرد.

مغازی واقدی تصريح می كند كه نويسنده نامه ابی بن كعب بوده است نه خود پيغمبر اكرم. می گويد:

(عبدالله بن جحش گفت يك شب بعد از نماز عشاء، پيغمبر به من فرمود صبح زود آماده و مسلح بيا كه مأموريتی داری. پس از نماز صبح كه جمعيت در مسجد با پيغمبر خواندند، من قبل از پيغمبر آماده و مسلح در خانه اش ايستاده بودم. عده ديگری نيز مانند من آمده بودند. پيغمبر ابی بن كعب را احضار كرد و دستور داد نامه ای بنويسد.

پيغمبر آن نامه سربسته را به من داد و گفت تو را امير اين جمع قرار دادم و پس از دو شب كه از فلان راه می روی نامه مرا بگشا و هر چه در آنجا هست عمل كن. من پس از دو روز طی مسافت، نامه را باز كردم و ديدم فرمان داده است به (بطن نخله) (نقطه ای است ميان مكه و طائف) برای كسب اطلاعات لازم از كاروان قريش بروم.

ضمنا توصيه كرده كه هيچكدام از ياران خويش را مجبور به همراهی نكن، هر كه خواست، با تو بيايد و هر كه نخواست، برگردد. البته مأموريت خطرناكی بود. به ياران خود گفتم هر كه آماده شهادت است با من بيايد، هر كس آماده نيست مختار است كه برگردد. همه يك كلام گفتند: «نحن سامعون و مطيعون لله و رسوله و لك »)...(۵۷) .

پس آنچه آقای دكتر سيد عبداللطيف به آن استناد كرده به كلی بی اساس است.

۲. جريان دومی كه در مورد استناد مشاراليه واقع شده جريان حديبيه است. ايشان می گويند:

(به طوری كه بخاری و ابن هشام نقل كرده اند... پيغمبر عهدنامه را گرفت و با دست خود نوشت).

اولا بخاری در يك روايت چنين نوشته و در روايت ديگر مخالف آن را نوشته است. علمای اهل تسنن تقريبا اجماع كرده اند كه هر چند ظاهر عبارت بخاری موهم اين است كه خود رسول اكرم نوشته است ولی منظور راوی اين نبوده است.

سيره حلبی پس از آنكه طبق معمول جريان را نقل می كند و حتی می نويسد: (پيغمبر اكرم برای محو كلمه رسول الله از علی كمك گرفت)، روايت بخاری را نقل می كند و می گويد برخی مدعی شده اند كه اين يك معجزه بود كه از آن حضرت ظهور كرد. ولی بعد می گويد:

(بعضی گفته اند اين روايت را به اين شكل اهل علم معتبر نمی دانند. مقصود اين است كه پيغمبر امر كرد به كتابت نه اينكه خود نوشت).

می گويد:

(ابوالوليد باجی مالكی اندلسی كه خواست ظاهر عبارت بخاری را بگيرد، مورد انكار شديد علمای اندلس واقع شد)(۵۸) .

و اما سيره ابن هشام اصلا چنين چيزی ندارد و معلوم نيست چرا آقای دكتر سيد عبداللطيف چنين نسبتی به ابن هشام می دهد.

ما قبلا گفتيم كه از جنبه تاريخی، آنچه از اكثر نقلها استفاده می شود اين است كه هر چه نوشته شد به وسيله علیعليه‌السلام بود، تنها از عبارت طبری و ابن اثير بر میآيد كه پيغمبر با اينكه نوشتن نمی دانست، برداشت و خودش نوشت.

تازه حداكثر اين است كه پيغمبر در دوران رسالت، يك نوبت يا بيشتر نوشته است و حال آنكه محل بحث، دوران قبل از رسالت است.

اتهام مخالفان

در آغاز اين مقاله گفتيم مخالفان پيغمبر و اسلام در آن تاريخ، آن حضرت را به اخذ مطلب از افواه ديگران متهم كردند (در آياتی از قرآن اين اتهام منعكس است)، ولی به اين جهت متهم نكردند كه چون باسواد است و خواندن و نوشتن می داند، شايد كتابهايی نزد خود دارد و مطالبی كه میآورد از آن كتابها استفاده كرده است.

ممكن است كسی بگويد رسول خدا را به اين جهت نيز متهم كرده اند و اين اتهام نيز در قرآن منعكس است. در سوره فرقان آيه ۵ می فرمايد:

( وَقَالُوا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَهَا فَهِيَ تُمْلَىٰ عَلَيْهِ بُكْرَةً وَأَصِيلًا .)

گفتند: اينها كه اين می گويد افسانه های پيشينيان است كه آنها را نوشته پس هر صبح و شام بر او املاء و القاء می شود.

جواب اين است كه گذشته از اينكه اتهامات دشمنان پيغمبر آنچنان تعصب آميز و ناشی از عقده و احساسات بود كه به تعبير قرآن جز (ظلم و زور) نامی بر آن نتوان نهاد، اين آيه صراحت ندارد كه آنها مدعی بوده اند پيغمبر خودش می نوشته است. كلمه (اكتتاب)، هم به معنی نوشتن آمده است و هم به معنی (استكتاب) كه عبارت است از اينكه شخصی از ديگری بخواهد كه برای او بنويسد.

ذيل آيه قرينه است كه مقصود معنی دوم است، زيرا مضمون آيه اين است:(آنها گفتند افسانه های پيشينيان را نوشته (يا ديگران برايش نوشته اند) پس هر بامداد و پسين بر او قرائت می شود.

«(اكتتاب) را به صورت ماضی و (املاء) را به صورت جاری و مستمر ذكر كرده است، يعنی چيزهايی كه قبلا آنها را نويسانيده است، ديگران كه سواد خواندن دارند هر صبح و شام میآيند و بر او می خوانند و او از آنها ياد می گيرد و حفظ می كند. اگر خود پيغمبر خواندن می دانست لزومی نداشت بگويند ديگران هر صبح و شام بر او املاء كنند، كافی بود بگويند خودش مراجعه می كند و به ذهن می سپارد.»

پس حتی كافران زورگو و تهمت ساز زمان پيغمبر نيز كه همه گونه تهمت به او می زدند: ديوانه اش می خواندند، ساحر و جادوگرش می ناميدند، كذابش لقب دادند، به تعلم شفاهی از افواه ديگران متهمش كردند نتوانستند ادعا كنند چون خواندن و نوشتن می داند محتويات كتابهای ديگر را به نام خودش برای ما می خواند.

نتيجه

از مجموع آنچه گذشت معلوم شد كه رسول اكرم به حكم تاريخ قطعی و به شهادت قرآن و به حكم قرائن فراوانی كه از تاريخ اسلام استنباط می شود، لوح ضميرش از تعلم از بشر پاك بوده است. او انسانی است كه جز مكتب تعليم الهی مكتبی نديده و جز از حق دانشی نياموخته است. او گلی است كه جز دست باغبان ازل دست ديگری در پرورشش دخالت نداشته است.

او با آنكه با قلم و كاغذ و مركب و خواندن و نوشتن آشنا نبود، در كتاب مقدس خويش به قلم و آثار قلم به عنوان يك امر مقدس سوگند ياد كرد(۵۹) و در اولين پيام آسمانی خود فرمان خواندن داد

علم و دانش و صنعت به كار بردن قلم را، پس از نعمت آفرينش، بزرگترين نعمت ارزانی شده به بشر معرفی كرد(۶۰) . آن كس كه خود قلم به دست نگرفته بود بلافاصله پس از ورود به مدينه و ايجاد امكانات ساده، (نهضت قلم) ايجاد كرد و با آنكه خود معلمی از بشر نديده بود و دارالعلم و دانشگاهی طی نكرده بود، خود معلم بشر و پديد آورنده دارالعلمها و دانشگاهها شد.

ستاره ای بدرخشيد و ماه مجلس شد

دل رميده ما را انيس و مونس شد

نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت

به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد

كرشمه تو شرابی به عاشقان پيمود

كه علم بی خبر افتاد وعقل بی حس شد

حضرت رضاعليه‌السلام در مناظره خويش با ارباب اديان خطاب به رأس الجالوت فرمود:

(از جمله دلائل صدق اين پيامبر اين است كه شخصی بود يتيم، تهيدست، چوپان، مزدكار، هيچ كتابی نخوانده و نزد هيچ استادی نرفته بود. كتابی آورد كه در آن حكايت پيامبران و خبر گذشتگان و آيندگان هست)(۶۱) .

آن چيزی كه بيش از پيش عظمت و رفعت و آسمانی بودن قرآن كريم را مدلل می سازد اين است كه اين كتاب عظيم آسمانی با اينهمه معارف در باب مبدأ، معاد، انسان، اخلاق، قانون، قصص، عبرتها، مواعظ، و با اينهمه لطف و زيبايی و فصاحت، بر زبان كسی جاری شده كه خود امی بوده است.

نه تنها هيچ مدرسه و دانشگاه و دارالعلمی را در همه عمر نديده است و با هيچ دانشمندی از دانشمندان جهان روبرو نشده است، حتی يك كتاب ساده از كتابهای عصر خود را نخوانده است.

آيت و معجزه ای كه خداوند بر آخرين پيامبرش فرستاد از نوع كتاب و نوشته است، از نوع سخن است، از نوع فكر و احساس است، با عقل و با فكر و با دل و ضمير سر و كار دارد. اين كتاب قرنهاست كه قدرت خارق العاده معنوی خود را نشان داده و نشان می دهد، روزگار نمی تواند آن را كهنه كند، ميليونها ميليون دل را به سوی خود كشيده و می كشد، نيروی حياتی در آن موج می زند، چه عقلهای مفكری را به انديشه و تدبر وا داشته و چه دلهايی را لبريز از ايمان و ذوق و شوق معنوی كرده و چه مرغان سحر و شب زنده دارانی را غذای روحی شده و چه اشكها را از عشق به خدا و خوف از خدا در نيمه های شب بر گونه ها جاری ساخته است و چه ملتهای اسير و به زنجير كشيده را از چنگال ظلم و استبداد نجات داده است.

نقش قرآن

چونكه بر عالم نشست نقشه های پاپ و كاهن را شكست فاش گويم آنچه در دل مضمر است اين كتابی نيست چيز ديگر است چونكه در جان رفت جان ديگر شود جان چو ديگر شد جهان ديگر شود همچو حق پيدا و پنهان است اين زنده و پاينده و گوياست اين

آری، عنايت ازلی برای اينكه آيت بودن اين كتاب و وحی بودنش بيشتر روشن شود آن را بر بنده ای از بندگانش فرود آورد كه يتيم، فقير، چوپان، صحرا گرد و درس ناخوانده و مكتب ناديده بود.

«ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم

پايان

پي نوشت ها:

۱. ترجمه فارسی ج ۱۱ / ص ۱۴.

۲. چاپ سوم، ص ۱۷ و ۱۸.

۳. چاپ اول، ص ۴۵.

۴. چاپ چهارم، ص ۲۰.

۵. پروفسور ماسينيون، اسلام شناس و خاورشناس معروف، در كتاب سلمان پاك، در اصل وجود چنين شخصی، تا چه رسد به برخورد پيغمبر با او، تشكيك می كند و او را شخصيت افسانه ای تلقی می نمايد، می گويد: (بحيرا سرجيوس و تميم داری و ديگران كه رواه در پيرامون پيغمبر جمع كرده اند اشباحی مشكوك و نايافتنی اند).

۶. الفهرست (چاپ مطبعة الاستقامة قاهره)، ص ۱۳.

۷. مقدمه ابن خلدون (چاپ ابراهيم حلمی)، ص ۴۹۲.

۸. در فتوح البلدان (مطبوع در مطبعة السعادة مصر در سال ۱۹۵۹) اين كلمه را (رقنه النملة) ضبط كرده كه البته اشتباه نسخه است و صحيح آن همان طور كه در النهاية ابن اثير ماده (نمل) ضبط شده است

(رقية النملة) است.

(رقية) جمله هايی بوده ورد مانند كه می خوانده اند و آن را برای دفع بلا يا بيماری مفيد می دانسته اند. ابن اثير در ماده (رقی) می گويد بعضی از اخبار منقول از پيغمبر اكرم (رقی) را منع و بعضی تجويز كرده است، و خود مدعی می شود كه احاديث منع، ناظر است به تعويذ به غير نام خدا و به اينكه انسان توكلش را از خدا بر گيرد و به اين تعويذها اعتماد كند، و احاديث تجويز ناظر به اين است كه كسی متوسل به اسماء الهی شود و از خداوند اثر بخواهد.

ابن اثير در ماده (نمل) می گويد:

آنچه به نام (رقية النملة) معروف است، در واقع از نوع (رقی) نبوده است، جمله هايی بوده معروف و همه می دانستند نفع و ضرری نمی رساند. رسول خدا به صورت شوخی و ضمنا نوعی كنايه به همسرش حفصه آن سخن را به شفاء فرمود.

جمله ها اين بوده است: (العروس تحتفل، و تختضب، و تكتحل، و كل شیء تفتعل غير أن لا تعصی الرجل) يعنی عروس در ميان جمع می نشستند، رنگ می بندد، سرمه می كشد، عروس همه كار می كند جز اينكه شوهرش را نافرمانی نمی كند. اين جمله ها را (رقية النملة) می ناميدند و ظاهرا در اين نامگذاری نيز نوعی شوخی و طنز به كار رفته است.

ابن اثير می گويد:

رسول اكرم از روی شوخی و طنز به شفاء فرمود همان طوری كه نوشتن را به حفصه ياد دادی خوب بود (رقية النملة) را نيز ياد می دادی. اشاره به اينكه اين خانم فرمان مرا اطاعت نكرد و رازی كه به او گفته بودم (در تاريخ معروف است و آيه اول سوره تحريم ناظر به آن است) را افشا نمود.

۹. بحار (چاپ جديد)، ج ۱۶ ص ۱۳۴.

۱۰. همان مأخذ، ص ۱۳۲.

۱۱. همان مأخذ، ص ۱۳۳.

۱۲. سيره زينی دحلان، در حاشيه سيره حلبيه، ج ۲ ص۲۴.

۱۳. بحار (چاپ جديد) ج ۱۶ ص۱۳۵. ايضا مجمع البيان ذيل آيه ۴۸ از سوره عنكبوت.

۱۴. بحار (چاپ جديد) ج ۱۶ ص۱۳۵.

۱۵. ج ۲ ص۱۰ - ۳۸.

۱۶. تاريخ يعقوبی، ج ۲ ص۶۹.

۱۷. در جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل می كند: (پيغمبر اكرم مرا فرمان داد كه زبان سريانی را ياد بگيرم). و هم جامع ترمذی از زيد بن ثابت نقل می كند: (رسول خدا به من فرمود لغت يهود را ياد بگير و گفت به خدا قسم كه نمی توانم در نامه های خود به يهود اعتماد كنم. من در حدود نصف يك ماه ياد گرفتم. بعد از آن هر وقت می خواست به يهود نامه بنويسد من می نوشتم و هر گاه نامه ای از يهود برايش می رسيد من برايش می خواندم). در فتوح البلدان بلاذری می گويد: (زيد بن ثابت گفت رسول خدا مرا فرمان داد كه كتاب يهود را (به زبان سريانی) ياد بگيرم، و به من فرمود كه من از يهود بر كتاب خود نگرانم، نيمی (از ماه يا سال) نگذشت كه فرا گرفتم. از آن پس من نامه های او را به يهود می نوشتم و نامه هايی كه يهود به پيغمبر می نوشتند من برايش قرائت می كردم).

۱۸. التنبيه والاشراف، ص ۲۴۵ و ۲۴۶.

۱۹. الفهرست (چاپ مطبعة الاستقامة قاهره)، ص ۶۷.

۲۰. ج۳ ص ۲۴۲.

۲۱. صحيح مسلم، ج۵ ص ۱۷۴.

۲۲. يس: ۶۹.

۲۳. بقره: ۲۷۸.

۲۴. اسراء: ۳۲.

۲۵. اسد الغابة، ج۱ ص. ۲۱۶

۲۶. مجله روشنفكر شماره هشتم مهرماه و شماره پانزدهم مهرماه ۱۳۴۴ و نشريه كانون سر دفتران شماره آبان ماه، ۱۳۴۴ نقل از نشريه آموزش و پرورش شماره شهريور ۱۳۴۴.

۲۷. عنكبوت: ۴۸.

۲۸. نمل: ۲۹.

۲۹. نور: ۳۳.

۳۰. انعام: ۵۹.

۳۱. مفردات راغب، ذيل كلمه (ام) و مجمع البيان، ذيل آيه ۷۸ بقره.

۳۲. مجمع البيان، ذيل آيه ۷۸ بقره.

۳۳. مجمع البيان، ذيل آيه ۷۵ آل عمران و آيه ۱۵۶ اعراف، و تفسير امام فخر رازی، ذيل آيه ۷۵ از سوره اعراف.

۳۴. مجله آستان قدس، شماره ۲.

۳۵. همان مأخذ.

۳۶. در يكی از رواياتی كه وارد شده كلمه (امی) منسوب به ام القری يعنی مكه است تأييد شده كه اين كلمه وصف عام است نه اسم خاص، زيرا می گويد: (و انما سمی الامی لانه كان من اهل مكة و مكة من امهات القری) يعنی پيغمبر از آن جهت امی خوانده شده است كه از اهل مكه است و مكه يكی از ام القری هاست.

۳۷. نشريه كانون سر دفتران، شماره آبان ماه ۱۳۴۴، نقل از نشريه آموزش و پرورش شماره شهريور ۱۳۴۴.

۳۸. نشريه كانون سر دفتران، نقل از نشريه آموزش و پرورش.

۳۹. بحار (چاپ جديد)، ج ۲ /ص ۱۵۱.

۴۰. كافی، ج ۱ /ص ۴۰۳.

۴۱. بحارالانوار (چاپ جديد)، ج ۲ /ص ۱۴۴.

۴۲. وسائل الشيعه، ج ۳ /ص ۱۳۴.

۴۳. بقره: ۲۸۲.

۴۴. تاريخ الخميس ديار بكری، ج ۱/ص۳۹۵ والسيره الحلبية، ج ۲/ص ۲۰۴.

۴۵. مجله روشنفكر.

۴۶. ضحی: ۸.

۴۷. نجم: ۳ - ۵.

۴۸. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۰.

۴۹. (زيادات) و (باب) و (سلسله) نام سه كتاب معروف آن عصر است.

۵۰. مثنوی، دفتر سوم.

۵۱. مقدمه ابن خلدون (چاپ ابراهيم حلمی)، ص ۴۹۴ و ۴۹۵.

۵۲. بينة: ۲.

۵۳. اعلی: ۶.

۵۴. ج ۱/ص ۲۵.

۵۵. ج ۱/ص ۶۰۱.

۵۶. ج ۶، باب ۳۸ (چاپ قديم سربی تهران)، ص ۵۷۵.

۵۷. مغازی واقدی، ج ۱/ص ۱۳ و ۱۴.

۵۸. السيره الحلبية، ج ۳/ص ۲۴.

۵۹. (ن و القلم و ما يسطرون) (قلم: ۱).

۶۰.( اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ * خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ * الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ) (علق: ۱ - ۵).

۶۱. عيون اخبار الرضا (چاپ سنگی)، ص ۹۴.

فهرست مطالب

مقدمه ۳

رسول درس ناخوانده ۴

اعترافات ديگران ۵

ويل دورانت ۵

جان ديون پورت ۵

كونستان ورژيل گيورگيو ۶

گوستاو لوبون ۶

پيدايش خط در حجاز ۹

دوره رسالت و مخصوصا دوره مدينه ۱۲

دبيران پيغمبر ۱۴

نام دبيران رسول خدا در كتب تاريخ ۱۵

وظائف خاص هر يك از دبيران ۱۶

رسول خدا خودش در جواب متقاضيان يك سطر ننوشته است ۱۸

جريان حديبيه ۲۰

ادعای عجيب ۲۵

آيا منشأ اعتقاد به درس ناخواندگی پيغمبر تفسير كلمه (امی) بوده است؟ ۲۷

مفهوم كلمه امی ۳۱

الف. درس ناخوانده و نا آشنا به خط ۳۱

ب. اهل ام القری ۳۱

ج. مشركين عرب ۳۳

نقل سخنان دكتر سيد عبداللطيف در مفهوم كلمه امی ۳۵

نقد سخنان مشار اليه ۳۷

آيا از قرآن استفاده می شود كه رسول اكرم می خوانده و می نوشته است؟ ۴۰

سبب پيدايش (نهضت قلم) ۴۳

آيا پيغمبر بايد از دانش افراد بشر استفاده كند؟ ۴۶

رسول اكرم از زبان علی عليه‌السلام ۴۸

سخنان ابن خلدون در مقدمه معروف خود ۴۹

تواريخ و احاديث ۵۲

اتهام مخالفان ۵۵

نتيجه ۵۷

نقش قرآن ۵۹

پي نوشت ها: ۶۰


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46