چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)4%

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) جلد ۲
  • شروع
  • قبلی
  • 88 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 54052 / دانلود: 5003
اندازه اندازه اندازه
چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

نویسنده:
فارسی

نام کتاب: چهره درخشان قمر بنى هاشم

ابوالفضل العباس عليه السلام

(جلد اول)

نویسنده :على ربانى خلخالى

پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنة الله على اعدائهم اجمعين من الجن و الانس و من الاولين و الآخرين .

قال الله العظيم فى الكتابه الكريم : يا ايها الذين امنوا اتقوا الله و ابتغوا اليه الوسيله ...

اى اهل ايمان از خدا بترسيد و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.

و بعد، كتاب حاضر، كه با نام چهره درخشان قمر بنى هاشم حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام در مقابل شما قرار دارد، زندگينامه شخصيتى مى باشد كه قلم از وصفش عاجز است ؛ قلمى كه از جانب هستى بخش حمايت مى شود. معبود بشر، خداى بزرگ ، قلم را گرامى مى دارد و در آغاز سوره نون از قرآن مجيدش ، به عظمت قلم و شكوه آثار آن سوگند مى خورد:

ن و القلم و ما يسطرون (١) ما انت بنعمة ربك بمجنون

قسم به نون كه نور و ناصر يا لوح نور خداست ، و قسم به قلم و آنچه تا ابد در لوح محفوظ خواهد نگاشت كه تو به لطف و رحمت پروردگارت (عقل كامل و نعمت نبوت يافته اى و) هرگز مجنون نيستى .

هر قومى در محيطى كه قلم و صاحبدلان را گرامى داشت ، آن قوم و ملت ، شكست ناپذير خواهد بود. وقتى قلم در محيطى انحراف نيافت و آن را گرامى داشتند، آزادى و حقيقت در آن محيط كشته نمى گردد؛ و وقتى حقيقت و آزادى از بين نرفت توطئه ها به وجود نمى آيد عصيان و طغيان ديده نمى شود، فساد رونق نمى گيرد، و نارضايى به وجود نمى آيد.

هر گاه قلم به ميدان مجاهدت كشيده شده ، به سود جامعه ، به سود ملت ، به سود اكثريت ، به سود مذهب ، و به سود همه بوده و همه فاتح از مبارزه در آمده است البته نه قلمهاى مزدور. قلم پيروز است اگر اجير نشود. (٢)

قلم آزاده و مدافع حريم اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام ارزنده ترين ميراث بشريت است .

با اشاره اجمالى كه به اهميت قلم شد، بايد گفت : قلم ، با تمام عظمتش ، از وصف اين شخصيت الهى و آسمانى عاجز است براى شناخت اين اسوه تقوى ، جهان بشريت بايد كنگره هاى ابوالفضل عليه السلام شناسى برگزار كند. چه ، به عقيده شيعه و متفكرين اسلامى و فرزانگان آزاده ، پس از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرات معصومين عليه السلام او يكى از عالمترين ، فقيه ترين ، فرزانه ترين ، شجاعترين ، و سخاوتمندترين افرادى است كه تاريخ اسلام ، بلكه تاريخ جهان ، به خود ديده است .

فقيه و عالم اهل بيت عليه السلام

مسلم است كه حضرت ابوالفضل - سلام الله عليه - از اكابر و افاضل فقها و علماى اهل بيت بوده ، و معلوم است كسى كه در پرتو آفتاب ولايت ، و در مدرسه امامت حضرت على بن ابى طالب عليه السلام و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليه السلام تربيت شده و كسب علم و نورانيت نموده است ، درك مقام و مرتبه فضل او براى ما ميسر نيست .

يك دهن خواهم به پهناى فلك

تا بگويم وصف آن رشگ ملك

بلكه وى عالم ربانى و داراى علم لدنى بوده است در روايتى از معصومين عليه السلام در شاءن آن حضرت آمده است كه : انه زق العلم زقا زفه اى اطمعه . يعنى آن حضرت در كودكى (از پدر بزرگوار خويش ) علم آموخت ، آن گونه كه كبوتر بچه خود را غذا مى دهد و آب مى خوراند، و هم يعنى آن حضرت چشيده است علم را چشيدنى (٣)

عبد صالح

آن بزرگوار تن به شهادت داد و دست از يارى برادر، كه حامل و مدافع حقيقت دين بود، برنداشت پس او براستى عبد صالح بوده است بنابراين خوب است نماز گزاران توجه داشته باشند كه در سلام نماز وقتى مى گويند: السلام علينا و على عباد الله الصاحين سلام به آن حضرت هم داده و مى دهند، از هر كجا كه باشند.

از رئيس مذهب شيعه ، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام دستور رسيده است كه در زيارتنامه آن بزرگوار بخوانيم :

السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لامير المؤ منين و الحسن و الحسين صلى الله عليه و آله (٤)

سلام بر تو اى بنده شايسته خدا، و مطيع امر خدا و رسول او، و مطيع امير المؤ منين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم .

متن زيارتنامه فوق در آينده خواهد آمد.

امير المؤ منين عليه السلام دست فرزند را مى بوسد!

پس از ولادت حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام ام البنين سلام الله عليه قنداقه او را به دست امير المومنين عليه السلام داد كه با اذان و اقامه در گوش وى ، از همان آغاز حق ببيند و حق بشنود.

حضرت عباس در گوش راست فرزند اذان ، و در گوش چپش اقامه گفت و نام او را به نام عمويش عباس ، عباس نهاد.

ثم قبل يديه و استعبر و بكى . (٥)

سپس دستهاى او را بوسيد و قطرات اشك به صورت نازنينش جارى شد و فرمود: گويا مى بينم اين دستها يوم الطف در كنار شريعه فرات در راه يارى برادرش حسين عليه السلام از بدن جدا خواهد شد.

و از اينجاست كه گفته اند: مى توان دست فرزند را، از سر عطوفت و شفقت ، بوسيد.

چنانچه وارد است رسول خدا صلى الله عليه و آله دست دخترش ، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه ، را مى بوسيد (٦) و وى را به جاى خود مى نشانيد. و از اينجا كثرت عطوفت شاه ولايت ، امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام مظلوم تاريخ ، نسبت به اين مولود بزرگوار معلوم مى شود (٧)

فاطمه زهرا سلام الله عليه و دستهاى بريده عباس عليه السلام

نقل شده است كه در روز قيامت حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله به على عليه السلام مى فرمايد: به فاطمه زهرا سلام الله عليه بگو براى شفاعت و نجات امت چه دارى؟ على عليه السلام پيام رسول خدا صلى الله عليه و آله را به حضرت فاطمه سلام الله عليه ابلاغ مى كند و فاطمه سلام الله عليه در جواب مى گويد : يا امير المؤ منين كفانا لاحل هذا المقام اليدان المقطوعتان من ابنى العباس .

اى امير مؤ منان ، براى مادر مقام شفاعت ، دو دست بريده پسرم ، عباس ، كافى است (٨)

امام حسين و قمر بنى هاشم عليه السلام

آن حضرت در عصر تاسوعا به برادر بزرگوارش ، قمر بنى هاشم عليه السلام فرمود:

اركب بنفسى يا اخى ، حتى تسالهم عما جاءهم : برادر، جانم به فدايت ! سوار بر اسب شو و نزد آنان رو و بپرس كه از چه رو بدينجا آمده اند؟. (٩)

از اينجا بايد پى به عظمت قمر بنى هاشم عليه السلام برد كه شخصيتى چون حسين بن على عليه السلام ، كه امام على الاطلاق و واسطه فيض بين خالق و عالم ممكنات است از سر لطف ، به وى فدايت شوم مى گويد!

امام زين العابدين و قمر بنى هاشم عليه السلام

امام چهارم عليه السلام مى فرمايد : و اءن للعباس عند الله تبارك و تعالى لمنزله يغطه بها جميع الشهداء يوم القيامه (١٠): براى حضرت ابوالفضل عليه السلام در نزد خداوند تبارك و تعالى مقام شامخى است كه همه شهيدان در روز قيامت به حال او غبطه مى خورند. (١١)

امام صادق و قمر بنى هاشم عليه السلام

پيشواى ششم شيعه عليه السلام مى فرمايد:

كان عمنا العباس بن على نافذ البصيرة ، صلب الايمان ، جاهد مع ابى عبدالله و ابلى بلاء احسنا و مضى شهيدا (١٢) : عموى ما، عباس بن على عليه السلام ، بصيرتى نافذ و ايمانى استوار داشت و همراه برادرش اباعبدالله عليه السلام جهاد كرد و نيكو از امتحان برآمد و به شهادت رسيد.

حضرت بقية الله و قمر بنى هاشم عليه السلام :

در زيارتنامه منسوب به حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى خوانيم :

السلام على العباس بن امير المؤ منين المواسى اخاه بنفسه الآخذ لغده من امسه الفادى له الواقى الساعى اليه بمائه المقطوعة يداه

سلام بر عباس فرزند امير المؤ منين عليه السلام كه جانش را در راه مواسات با برادرش ‍ تقديم نمود، دنيايش را در راه تحصيل آخرت صرف كرد و جانش را براى حفاظت از برادرش قربانى ساخت ...

در اين سلام حضرت بقية الله حجة بن الحسن العسگرى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - به چند فضيلت از فضايل حضرت عباس عليه السلام اشاره فرمود است :

١- جانش را نثار برادر كرد.

٢- دنيا را وسيله نيل به آخرت قرار داد.

٣- نگهبان سپاه و خيام حرم حضرت سيد الشهداء عليه السلام بود و سعى فراوان كرد تا آب را به لب تشنگان برساند.

٤- دو دستش در راه جهاد فى سبيل الله قطع شد.

سپس حضرت مى فرمايد: خدا لعنت كند دو قاتل او يزيد بن رقاد و حكيم بن طفيل را. (١٣)

به دريا پا نهاد و خشك لب بيرون شد از دريا

مروت بين ، جوانمردى نگر، غيرت تماشا كن ؛

از ملاحظه كلمات ائمه اطهار - سلام الله عليهم اجمعين - در باب قمر بنى هاشم عليه السلام ، براى انسان يقين حاصل مى شود كه فرزند رشيد ام البنين سلام الله عليه نزد آن بزرگواران از مقام و منزلت بس بزرگى برخوردار است ، چنانكه كرامات مذكور در بخش ‍ در بخش پايانى كتاب حاضر نيز بروشنى مؤ يد ابن امر مى باشد.

دانشمند محترم ، جناب حجة الاسلام و المسلمين آقاى عطايى خراسانى مى نويسد:

حضرت آية ا... دربندى به حضرت آية ا... شيخ مرتضى انصارى گفت : چون شيعه اماميه شما تقليد مى كنند و فعل شما حجت است ، خوب است هنگام تشرف ، به آستان مقدسه امام عليه السلام را ببوسيد و جبهه بر آن بساييد.

شيخ فرمود: من آستان و عتبه مقدسه حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام را مى بوسم ، تا چه رسد به آستان مقدس حضرت ابى الفضل العباس عليه السلام را مى بوسم چون محل قدمهاى زائرين آن بزرگوار است تا چه رسد به اينكه آستان و عتبه ابوالفضل عليه السلام فرزند على عليه السلام باشد.

آرى ، مردان با ايمان و روشن ضمير، جان در راه امام عليه السلام دادند، مانند كميل ها، قنبرها، رشيدها، حبيب ها، مسلم ها، عابس ها، و آن همه شهداى را فضيلت و حقيقت ، چگونه مى شود فرزندان همان پدران ، و شاگردان همان مكتب ، حبت از بوسيدن و جبهه سايى بر دربار آنان خوددارى كنند و گوش به ياوه سرايى اين ياوه سرايان دهند كه مى گويند: شرك است ، بت پرستى است ! با اينكه معنى شرك و بت پرستى و كفر را نفهميده و خود، هم مشركند و هم بت پرست و هم كافر!. (١٤)

مجتهد بزرگ شيعه و عتبه عباس بن على عليه السلام را مى بوسد

مؤ لف اسرار الشهاده مى نويسد:

آيت تحقيق ، پيشواى سالكان راه حق ، مجدد مذهب در قرن دوازدهم ، آيت الله العظمى محمدباقر بهبهانى ره (متوفى سال ١٢٠٥ ه‍ ق ) (١٥) در رواق شرقى حرم حضرت امام حسين عليه السلام پايين پاى شهداى عاشورا، دفن شد. اين شخصيت بزرگ جهان تشيع چون داخل حرم حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مى شد، درگاه حرم را همانند حمر سيد الشهدا امام حسين صلوات الله عليه مى بوسيد (١٦) . و شيوه اين عالم متبحر، برهانى است براى هر كه خواهان حق باشد كه به طورى كه در قرآن كريم سوره يونس آيه ٣٦ آمده است كه : افمن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لايهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون يعنى : پس آيا آنكه به حق هدايت مى كند شايسته تر است كه از او پيروى شود يا آنكه ره نمى پويد مگر آنكه هدايت گردد! و چگونه چنين قضاوت باطل براى بتها مى كنيد (كه آنقدر بيخرد و نادانيد). (١٧)

حال ديگر با خوانندگان محترم و جوانمردان آزاده ، نه قلم بدستان و خطيبان مزدور و بى تقوى و گستاخ ، كه درك اين همه عظمت بر ايشان مشكل است ، و احيانا كر و كور و گنگ هستند...

در چند سال اخير، برخى قلمهاى وهابى زده و مزدور استعمار دانسته يا ندانسته ، به مكتب وحى و امامت جسارتها كرده اند. امثال اين كوردلان ، در گذشته تاريخ نيز بوده اند؛ آرى ، شب پرگان مرده ، ولى آقتاب درخشان مانده و همچنان نور افشانى مى كند. اميد است كه شب پرستان عصر ما، اين مطالب را خوانده ، به خود آيند و توبه كنند تا گرفتار غضب الهى در دنيا و آخرت نگردند.

كتاب حاضر در سه بخش تنظيم شده است :

بخش اول : آشنايى با پدر، مادر، و خاندان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام .

بخش دوم : مرورى بر زندگانى افتخار آفرين عبد صالح خدا، پرچمدار كربلا، حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام .

بخش سوم : كرامات حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام نسبت به شيعيان ، اهل سنت ، مسيحيان ، يهوديان و زردشتيان ، كه ٢٤٠ عدد از انها در كتاب حاضر و بقيه در جلد دوم خواهد آمد، ان شاء الله تعالى .

در خور ذكر است كه ، براى حفظ وحدت يكپارچگى نثر كتاب ، مطالب منقول از مآخذ گوناگون (جز آنچه در ميان گيومه قرار دارد) با حفظ كامل معنا و مضمون ، تلخيص يا ويرايش شده است .

اميد است اين اثر كوچك مورد قبول حضرت بقية الله الاءعظم حجة بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد، آمين رب العالمين .

ان اريد الا الصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب (١٨)

يازده ذيقعده الحرام ١٤١٦ هجرى قمرى مطابق فروردين ماه ١٣٧٥ شمسى سالروز تولد امام هشتم على بن موسى الرضا عليه آلاف التحيه و الثناء قم - حرم اهل بيت عليه السلام على ربانى خلخالى .

بخش اول : آشنايى با پدر و مادر و خاندان قمر بنى هاشم عليه السلام

فصل اول : اجمالى از زندگانى امير المؤ منين على عليه السلام (پدر قمر بنى هاشم عليه السلام )

نام على عليه السلام ياد آ ور نام سرباز فداكارى است كه در راه آرمان و هدفش ‍ سرسختانه مبارزه كرده و با آن همه خارهايى كه در راه مكه و مدينه در پاهايش فرو رفت ، يا تيرهايى كه در ميدانهاى جنگ بر پيكرش نشست ، و بويژه قلب پر احساسش به دست نهروانيان آماج انواع پيكانها گرديد، هرگز از راه جهاد فى الله منحرف و منصرف نشد...

نام حيدر يادآور نام قهرمان شكست ناپذيرى است كه در هر ميدانى گام مى گذاشت شجاعترين افسران جنگاوران را فرارى مى داد...

و بالاخره نام ابو تراب يادآور نام انسان شكوهمندى است كه متواضعانه با ديگر انسانها ارتباط برقرار مى نمود، و در اوج قدرت و حكومت ، سينه تاريك شب را مى شكافت و به منزل يتيمان مى رفت و با آنكه روى حصير، و اگر نبود روى تراب و خاك مى نشست ...

طلوع خورشيد از افق كعبه

على عليه السلام خورشيد وار از گريبان كعبه سر بر مى آورد، در آسمان وحى به گردش مى آيد، و سوره علق و ديگر آيات قرآنى جذبش مى كند. نوزاد كعبه ايمان خود به خداى كعبه و رب البيت را در سن ١٣ سالگى در حضور پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله ، كه روزهاى اول بعثت را مى گذراند، اظهار مى دارد، و پس از عمرى پايمردى در راه گسترش عقيدت اسلامى ، در حاليكه باز رو سوى كعبه دارد، لباس خون مى پوشد.

تولد حضرت روز جمعه سيزده رجب سال سى ام از عام الفيل (١٩) و بنا به اقوال مختلف : بيست و پنج سال ، پانزده سال و يا دوازده سال پيش از بعثت ، در داخل كعبه صورت گرفته است هيچ كس قبل از او داخل بيت تولد نيافته بود، و اين فضيلتى است كه خداوند براى تجليل از مقام امير المؤ منين على عليه السلام به وى اختصاص داده است .

وقوع اين حادثه از مسائل مورد اتفاق ميان فرق مختلف اسلامى است ، به همين جهت محدث حافظ شيرازى حاكم نيشابورى مى گويد:

و قد تواترت الاخبار ان فاطمه بنت اسد ولدت امير المؤ منين على بن ابى طالب كرم الله و جهه فى جوف الكعبه .

اين حديث به تواتر رسيده كه فاطمه دختر اسد عليه السلام ، امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام را در داخل كعبه به دنيا آورد. (٢٠)

چهار روز بعد، فاطمه سلام الله عليه در حالى كه نوزاد كعبه را در آغوش داشت و به اين همه شكوه و عزت مى باليد از همان موضعى كه داخل شده بود خارج شده و گفت :

فلما اردت ان اخرج هتف بى هاتف : يا فاطمه سميه عليا فهو على و الله العلى الاعلى يقول : انى شققت اسمه من اسمى و اءدبته و وقفته على غامض علمى و هو الذى يكسر الاصنام فى بيتى و هو الذى يؤ ذن فوق ظهر بيتى و يقدسنى و يجمدنى ، فطوبى لمن احبه و اءطاعه وويل لمن اءبغضه و عصاه .

يعنى : همينكه خوستم از خانه بيرون آيم هاتفى از غيب مرا ندا داد كه اى فاطمه نام اين فرزند را على بگذار، به درستى كه منم ، نام او را از نام خود مشتق ساختم و او را به آداب خودم ادب نمودم ، او را به علوم مخفى و مشكلم آگاه ساختم اوست كه بتها را در خانه من شكسته و همه را به زير خواهد انداخت ، اوست كه بالاى كعبه اولين اذان را خواهد گفت و اوست كه مرا به عظمت و مجد و بزرگوارى ياد خواهد كرد. پس خوشا به حال كسى كه او را دوست بدارد و دستوراتش را اطاعت كند و واى بر كسى كه بغض او را در دل داشته باشد و با او مخالفت كند. (٢١)

حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله در روز ولادت مولا، بيست و هشت بهار از عمر شريفش مى گذشت و نوزاد را از كعبه تا خانه ابوطالب در آغوش داشت (٢٢)

شكل و شمايل امير المؤ منين على عليه السلام

قد حضرت متوسط، چشمانش كاملا مشكى و درشت بود. ابروانش كشيده و بهم پيوسته بود، و صورتش چون قرص ماه مى درخشيد. داراى محاسنى بلند بود و جلوى سر حضرت مو نداشت گردن ايشان مانند نقره سفيد بود. محاسن خود را هيچوقت خضاب نمى كرد و مشهور بود كه آن بزرگوار محاسن سفيد است محكم راه مى رفت ، بازوانش ‍ نيرومند و قوى ، ضربت شمشيرش مرگ آسا و ضربتش نيازى به ضربه دوم نبود، چون شير بر خصم غرش مى كرد و بر مظلوم و ضعيف نرم و متواضع بود.

رسول الله صلى الله عليه و آله مى فرمود:

هيبت اسرافيل ، رتبت ميكائيل ، جلالت و عظمت جبرئيل ، سلامت آدم ، خوف و خشيت نوح ، حزن يعقوب ، حسن و جمال يوسف ، مناجات موسى ، صبر ايوب ، زهد يحيى ، ورع و پرهيزگارى عيسى ، حسب و اخلاق محمد صلى الله عليه و آله همه در امير المؤ منين عليه السلام جمع است خداوند تبارك و تعالى نود صفت از صفات پيامبران را در على عليه السلام قرار داده كه در احدى از بندگانش وجود ندارد. (٢٣)

پدر و مادر:

الف ، مادر: فاطمه عليه السلام دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ، كه پس از ايمان آوردن به رسول خدا صلى الله عليه و آله همچون قهرمانى نستوه با هر گونه شرك و بت پرستى جنگيد.

وى اولين زنى بود كه پس از خديجه كبرى عليه السلام با پيامبر صلى الله عليه و آله بيعت كرد، و نخستين بانويى كه پياده از مكه راهى مدينه گرديد. با پيامبر صلى الله عليه و آله بسيار مهربان ، بلكه براى وى همانند مادر بود، تا آنجا كه پس از مرگش ، رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد با پيراهن خود وى ، او را كفن كنند.

ب - پدر: عمران ملقب به ابو طالب ، از بزرگان قريش و شخصيتهاى مشهور مكه و جزيرة العرب ، كه ملجاء و پناهگاه استوارى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله بود و در طول بعثت ، با كمال صداقت ، به حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله خدمت كرده و از همان آغاز بعثت ، اسلام آورد و در زير فشار شديد اقتصادى ، كه مشركان فراهم آورده بودند، جان داد. (٢٤)

ابن ابى الحديد معتزلى از ابوبكر نقل مى كند: ابو طالب از دنيا نرفت مگر اينكه شهادتين را گفت و رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اى عمو! سپاس خداوندى را كه تو را هدايت فرمود (٢٥)

مسئله ايمان ابى طالب ، عموى رسول الله صلى الله عليه و آله ، آنچنان در تاريخ اسلامى حساسيت پيدا كرده است كه دانشمندان اسلامى مقالات زيادى را در طول قرون گذشته پيرامون آن تحرير كرده اند.

به برخى از اين كتب اشاره مى كنيم :

١. ايمان ابوطالب ، نوشته : احمد بن قاسم ؛

٢. ايمان ابوطالب ، نوشته : ابن طوفان ؛

٣. ايمان ابوطالب ، نوشته : شيخ مفيد؛

٤. ايمان ابوطالب ، نوشته : ابونعيم بصرى

٥. ابوطالب مؤ من قريش ، نوشته : عبد الله خنيزى ؛ و....

پيامبر صلى الله عليه و آله به عمويش عباس پيشنهاد كرد هر يك از فرزندان ابوطالب را نزد خود نگهدارى كند، و بدينگونه ، على عليه السلام - در حاليكه سه ساله بود - به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله منتقل گرديد (٢٦) و در حقيقت به دانشگاهى گام نهاد كه اول را تا سر حد انسانى كاملتر از حد تصور رسانيد.

رحلت ابو طالب عليه السلام روز حزن رسول الله و امير المؤ منين عليه السلام

وفات سيد بصلحاء حضرت ابوطالب عليه السلام روز ٢٦ رجب سال دهم بعثت ، اتفاق افتاد. حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله در مصيبت آن حضرت بگريست و چون جنازه اش را حمل مى كردند آن حضرت ، از پيش روى جنازه او مى رفت و مى فرمود: اى عم بزرگوار، صله رحم كرده اى و در كار من هيچ كوتاهى نكرده اى ، خدا تو را جزاى خير دهد.

بعد از سه روز و به روايتى ٣٥ روز، وفات حضرت خديجه عليه السلام واقع شد و حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله او را با دست خويش در حجون مكه ، دفن كرد. پيامبر صلى الله عليه و آله بعد از وفات حضرت ابوطالب و خديجه عليه السلام چنان غمناك بود، كه از خانه كمتر بيرون مى آمد، و از اين جهت آن سال را عام الحزن نام نهاد. بعد از رحلت حضرت ابوطالب عليه السلام مشركين عرب به دشمنى آن حضرت بيفزودند و به آزار و آن حضرت پرداختند، چنانكه يكى از سفهاى قوم به اغواى آن جماعت روزى مشتى خاك بر سر مبارك رسول خدا صلى الله عليه و آله ريخت و آن حضرت جز صبر چاره اى نداشت (٢٧)

در خور ذكر است كه دوستداران اهل بيت عصمت و طهارت در طول تاريخ مرثيه ها و مدايح بسيارى در باره حضرت ابوطالب عليه السلام سروده اند، كه ما براى زينت كتاب يك رباعى از امام المتقين و سيد الموحدين امير المؤ منين عليه السلام را مدح آن حضرت مى آوريم :

اباطالب عصمة المستجبر

و غيث الحول و نور

الظلم لقد هد فقدك اهل الحفاظ

لقد كنت للمصطفى خير عم (٢٨)

امير المؤ منين على عليه السلام در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله مى خوابد.

امير المؤ منين عليه السلام ابر مرد جهان اسلام ، پيوسته ملازمت رسول خدا صلى الله عليه و آله را داشت هنوز جوان بود كه سختترين رنجها را در مكه از دست دشمنان اسلام ديد. همچنانكه شب هجرت رسول خدا صلى الله عليه و آله در بستر پيامبر خوابيد و بزرگترين خطر را به جان خريد تا حضرت محمد بن عبد الله صلى الله عليه و آله بتواند هجرت كند. و اينجا بود كه درباره فداكارى و خلوص امير المؤ منين على بن ابى طالب عليه السلام آيه شريفه نازل شد: و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤ وف بالعباد (٢٩) : از گروه مردم ، كسى هست كه از جان خويش در راه تحصيل رضايت خداوند مايه مى گذارد و خداوند بر بندگان خود مهربان است .

پس از آن نيز همراه برخى از دختران رسول خدا صلى الله عليه و آله و ياران راستين آن حضرت از بيراهه به سوى مدينه حركت كرد و با پاى خون آلود، كه آماج خارها گشته بود، وارد شهر گرديد و به ديدار محبوب نايل شد.

در اوايل هجرت با حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليه ، دختر گرامى رسول الله صلى الله عليه و آله ، ازدواج كرد، و خورشيد ٢٨ صفر سال ١١ هجرى غروب نكرده بود كه در سن ٣٣ سالگى شاهد رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله گرديد و به عظيم ترين سوگ تاريخ نشست .

مع الاءسف ، با اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرتش را در پايان حجة الوداع در غدير خم به مقام خلافت نصب كرده بود، ولى با تشكيل شوراى آن چنانى در سقيفه كنارش گذاشتند.

در دوران تاخت و تاز غاصبين خلافت ، از عرصه حكومت خارج گرديد و در عين حغال قطب معنوى جامعه و گشاينده طلسم مشكلات و معضلات سياسى و اجتماعى امت بود، و در كنار آن از آموزش و پرورش مستمندان نيز غفلت نداشت او در كنار پيامبر معمار اسلام بود و اكنون مهندس انسان سازى شده بود: ابن عباس ، عمار ياسر، ابوذر غفارى ، صعصعه ، مالك اشتر، و دهها مسلمان فرهيخته و مجاهد آن عصر، از ثمرات همين دوره انزواى آن حضرتند.

امير المؤ منين على عليه السلام ، پس از پيامبر صلى الله عليه و آله ، نخستين كسى است كه دانشگاه استدلال و برهان را در پهنه فرهنگ اسلامى تاءسيس كرد و معارف الهى را تدوين نمود. بريا حفظ الفاظ و ظاهر قرآن ادبيات را شكل داد و دستور زبان را بنيان نهاد و در تمامى علوم زمان دانشمندترين فرد بود.

در ساده زيستى ، به گونه بينواترين فرد زندگى مى كرد. تنها رهبرى است كه سطح زندگيش ‍ از تمام افراد كشور پائينتر بوده است در تغذيه جسم ، از نان جو خشكيده استفاده مى كرد و در مقام سجده حق ، گاه چون چوب خشكيده بر زمين نقش مى بست .

سيماى امير المؤ منين على عليه السلام در قرآن و حديث

در اينجا باز ناچار به اشاره اكتفا مى كنم و از تفضيل در مى گذرم :

مطابق آنچه در جلد دوم كتاب دلائل الصدق آمده ، صد فصل (٣٠) از قرآن مجيد، بر حسب مآخذ و مدارك قابل استناد و احتجاج بر غير شيعه ، در شاءن على عليه السلام نازل شده و ناظر به مقامات و كمالات آن حضرت است .

ذيلا ده فصل از آن صد فصل را انتخاب كرده ايم كه مى خوانيم :

١- انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا و الذين يقيمون الصلاة و يؤ تون الزكاة و هم راكعون (٣١) در باره اتفاق اميرالمؤ منين عليه السلام در حال ركوع .

٢- يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس اى الله لا يهدى القوم الكافرين (٣٢) ، درباره نصب اميرالمؤ منين به مقام خلافت .

٣- انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطره كم تطهيرا (٣٣) دليل عصمت امير المؤ منين عليه السلام از هرگونه خطا و گناه .

٤- قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور (٣٤)، دليل وجوب دوستى با امير المؤ منين عليه السلام .

٥- و من الناس من يشرى نفسه ابتعاء مرضات الله و الله رؤ وف بالعباد (٣٥) ، دليل فداكارى و از خود گذشتگى و خلوص امير المؤ منين عليه السلام .

٦- فمن حاجك فيه من بعد ما جاءك من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل لعنت الله على الكاذبين (٣٦)، دليل آنكه على عليه السلام به منزله جان رسول خداست .

٧- هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا... و كان سعيكم مشكورا (٣٧)، در باره اطعام امير المؤ منين عليه السلام به مسكيم و يتيم و اسير، و بهره مندى وى در جهان ديگر از نعمات بهشتى .

٨- اليوم اءكملت لكم دينكم و اءتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا (٣٨) ، دليل آمكه دين با نصب امير المؤ منين عليه السلام به خلافت ، كامل گرديد.

٩- و كفى الله المؤ منين القتال و كان الله قويا ديل عزيزا (٣٩)، دليل آنكه با قتل عمرو بن عبدود به دست امير المؤ منين ، مؤ منين از مشكل جنگ احزاب آسوده شدند.

١٠- اءطيعوا الله و اءطيعوا الرسول و اولى الاءمر منكم (٤٠)، دليل وجوب اطاعت امت از امير المؤ منين عليه السلام .

و نود فصل ديگر كه طالبين مى توانند به كتاب دلائل الصدق (٤١) مراجعه كنند.

در همان كتاب ، همچنين ٢٨ حديث معتبر از مآخذ و منابع قابل استناد و احتجاج نقل شده است كه هر يك از آنها در اثبات خلافت بلافصل على بن ابى طالب عليه السلام كافى است و نيازى به دليل ديگر نيست (٤٢) يكى از آنها اين حديث رسول خداست كه مى فرمايد لايزال اءمر الناس ماضيا ما و لا هم اثنا عشر خليفه كلهم من قريش (٤٣)

به اين مطلب توجه فرماييد، رسول خدا صلى الله عليه و آله مى گويد: امر امت من گذرا و رو براه است ، مادم كه دوازده خليفه ، كه همه شان از قريش مى باشند، بر مردم حكومت كنند.

اين دوازده نفر امام شيعه ؟! خلفاى داشدين ٤ نفرند (با امام حسن عليه السلام ٥ نفر)؛ خلفاى اموى ١٤ نفرند (سفيانيهايشان ٣ نفرند، مروانيهايشان ١١ نفر)؛ خلفاى عباسى بغداد و سامرا ٣٧ نفرند؛ خلفاى عباسى مصر ١٧ نفرند؛ خلفاى فاطمى (٤٤) مصر ١٤ نفرند؛ خلفاى طباطبائى عراق و يمن ٨ نفرند؛ خلفاى علوى طبرستان ٧ نفرند؛ خلفاى ادريسى مراكش ١٠ نفرند؛ خلفاى اموى اندلس ١٦ نفرند؛ خلفاى علوى حمودى قرطبه ٣ نفرند؛ خلفاى حمودى مالقه ٦ نفرند؛ خلفاى علوى حمودى جزيرة خضراء اندلس ٢ نفرند؛ مجموع خلفاى علوى حمودى اندلس ١١ نفرند...! (٤٥)

در طول تاريخ اسلام ، نمى توان يك عده دوازده نفرى از به اصلاح خلفا را پيدا كرد كه اين حديث رسول خدا صلى الله عليه و آله بر آن منطبق باشد، جز دوازده نفر امام شيعه ما كه در تاريخ ، ١٢ نفر خليفه قرشى پياپى ، كه امت اسلام نيز در عصر حكومت آنان آسوده زيسته باشند، پيدا نكرديم ، شما اگر سراغ داريد به ما نشان بدهيد! (٤٦)

امير المؤ منين على عليه السلام و ٢٥ سال خانه نشينى

ابو بكر در سال دهم هجرى ، قدرت راقبضه كرد و در سال ١٣ ه‍ در سن ٦٣ سالگى از دنيا رفت ، در حاليكه ٢ سال و ٣ ماه و ١٠ روز خلافت كرده بود.

پس از او عمر بن خطاب روى كار آمد و در اواخر ذى الحجه سال ٢٣ به دست ابولؤ لؤ فيروز كشته شد. مدت حكومت وى نيز ١٠ سال و ٦ ماه و ٤ روز بود.

عمر به هنگام مرگ ، براى تعيين خلافت پس از خويش ، دستور تشكيل شورايى را داد كه نتيجه آن ، چنانكه از همان آغاز پيش بينى مى شد به سود عثمان بن عفان تمام شد و او پس از چند سال حكومت ، در اوايل محرم الحرام سال ٢٤ هجرى بر اثر تبعيض و بى عدالتى در امر حكومت ، به دست گروهى انبوه از مسلمانان كشته شد. خلافت عثمان ١٢ سال (چند روز كمتر) به درازا كشيد. (٤٧)

امير المؤ منين على عليه السلام در دوران خلافت

بارى ، مولاى متقيان عليه السلام به مدت ٢٥ سال از حق مسلم خويش - خلافت رسول اكرم صلى الله عليه و آله - محروم ماند، تا اينكه خليفه سوم به دست مردم كشته شد. سپس مرد با آن حضرت بيعت كرده و به خلافتش برگزيدند.

آن حضرت در طول دوران خلافت خود، كه تقريبا چهار سال و نه ماه طول كشيد، روش و سيره رسول اكرم صلى الله عليه و آله را در پيش گرفت و حتى الامكان كوشيد كه به بدعتها و انحرافات موجود پايان دهد. حضرت به خلافت خود صورت نهضت و انقلاب داده به اصلاحات وسيع اجتماعى - سياسى - فرهنگى پرداخت ، و پيداست كه اين اصلاحات با مطامع برخى از متنفذين سازش نداشت و لذا عده اى از صحابه ، كه پيشاپيش آنها عايشه ، طلحه ، زبير و معاويه قرار داشتند، خون خليفه سوم را دستاورد قرار داده ، سر به مخالفت برداشتند و بناى شورش و آشوبگرى را گذاشتند.

ذيلا توجه شما را به گفتارى روشنگر از محروم آية الله علامه طباطبايى ، نويسنده تفسير الميزان ، جلب مى كنيم :

خلافت على عليه السلام در اواخر سال سى و پنج هجرى قمرى شروع شد و تقريبا چهار سال و ٩ ماه ادامه يافت على عليه السلام در خلافت رويه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را معمول مى داشت (٤٨) و غالب تغييراتى را كه در زمان خلافت پشينيان پيدا شده بودت به حالت اولى برگردانيد و عمال نالايق را كه زمام امور را در دست داشتند از كار بركنار كرد (٤٩) و در حقيقت يك نهضت انقلابى بود و گرفتاريهاى بسيارى در بر داشت .

على عليه السلام نخستين روز خلافت در سخنرانى يى كه براى مردم نمود چنين گفت : آگاه باشيد گرفتارى يى كه شما مردم ، هنگام بعثت پيغمبر خدا، داشتيد امروز دوباره به سوى شما برگشته و دامنگيرتان شده است بايد درست زير ورودى شويد و صاحبان فضيلت كه عقب افتاده اند پيش افتند و آنان كه بنارواپيشى مى گرفتند عقب افتند (حق است و باطل ، و هر كدام اهلى دارد؛ بايد از حق پيروى كرد.) اگر باطل بسيار است چيز تازه اى نيست و اگر حق كم است گاهى كم نيز پيش مى افتد و اميد پيشرفت نيز هست البته كم اتفاق مى افتد كه چيزى كه پشت به انسان كند دوباره برگشته و روى نمايد (٥٠)

على عليه السلام به حكومت انقلابى خود ادامه داد، و چنانكه لازمه طبيعت هر نهضت انقلابى است ، عناصر مخالف كه منافعشان به خطر مى افتد از هر گوشه و كنار سر به مخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهى خليفه سوم جنگهاى داخلى خونينى برپا كردند كه تقريبا در تمام مدت خلافت على عليه السلام ادامه داشت به نظر شيعه ، مسببين اين جنگهاى داخلى جز منافع شخصى منظورى نداشتند و خونخواهى خليفه سوم دستاويز عوام فريبانه اى بيش نبود و حتى سوء استفاده نيز در كار نبود. (٥١)

سبب جنگ اول ، كه جنگ جمل ناميده مى شود، غائله اختلاف طبقاتى بود كه از زمان خليفه دوم در تقسيم مختلف بيت المال پيدا شده بود. على عليه السلام پس از آنكه به خلافت شناخته شد مالى در مردم بالسويه قسمت فرمود، (٥٢) چنانچه سيرت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز همان گونه بود و اين روش زبير و طلحه را سخت بر آشفت و (در نتيجه ) بناى تمرد را گذاشتند و به نام زيارت كعبه از مدينه به مكه رفتند و عايشه را، كه در مكه بود و با على عليه السلام ميانه خوبى نداشت ، با خود همراه ساخته به نام خونخواهى خليفه سوم نهضت و جنگ خونين جمل را بر پا كردند. (٥٣)

با اينكه همين طلحه و زبير هنگام محاصره و قتل خليفه سوم در مدينه بودند و از وى دفاع نكردند (٥٤) و پس از كشته شدن وى (نيز) اولين كسى بودند كه از طرف خود و مهاجرين با على عليه السلام بيعت كردند (٥٥) و همچنين ام المؤ منين عايشه خود از كسى بود كه مردم از قتل سوم تحريض مى كرد (٥٦) و براى اولين بار كه قتل خليفه سوم نهضت به وى دشنام داد و اظهار مسرت نمود! اساسا مسببين اصلى خليفه ، صحابه بودند كه از مدينه به اطراف نامه ها نوشته مردم را بر خليفه مى شورانيدند.

سبب جنگ دوم ، كه جنگ صفين ناميده مى شود و يك سال نيم طول كشيد، طمعى بود كه معاويه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهى خليفه سوم اين جنگ را بر پا كرد و بيشتر از صد هزار خون نا حق را ريخت و البته معاويه در اين جنگ حمله مى كرد، نه دفاع ؛ زيرا خونخواهى هرگز به شكل دفاع صورت نمى گيرد.

عنوان اين جنگ ، خونخواهى خليفه سوم بود؛ با اينكه خود خليفه سوم در آخرين روزهاى زندگى خود دفع آشوب از معاويه استمداد نمود، وى با لشگرى از شام به سوى مدينه حركت نموده آنقدر عمدا در راه توقف كرد تا خليفه را كشتند، آنگاه به شام برگشته به خونخواهى خليفه قيام كرد! (٥٧)

و همچنين پس از آنكه على عليه السلام شهيد شد و معاويه خلافت را قبضه كرد ديگر خون خليفه سوم را فراموش كرده و قتله خليفه را تعقيب نكرد.

پس از جنگ صفين ، جنگ نهروان در گرفت در اين جنگ جمعى از مردم كه در ميانشان صحابى نيز يافت مى شد در اثر تحريكات معاويه در جنگ صفين بر على عليه السلام شوريدند و در بلاد اسلامى به آشوبگرى پرداخته هر جا از طرفداران على عليه السلام مى يافتند مى كشتند، حتى شكم زنان آبستن را پاره كرده و جنينها را بيرون آورده سر مى بريدند .(٥٨)

على اين غائله را نيز خوابانيد، ولى پس از چندى در مسجد كوفه در سر نماز به دست برخى از اين خوارج شهيد شد.

مرحوم طباطبايى ، سپس تحت عنوان بهره اى كه شيعه از خلافت پنج ساله على عليه السلام برداشت مى افزايد:

على عليه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع در هم ريخته اسلامى را كاملا به حال اولى كه داشت برگرداند، ولى از سه جهت عمده موفقيت حاصل كرد:

١- به واسطه سيرت عادله خود، قيافه جذاب سيرت پيغمبر صلى الله عليه و آله را به مردم - خاصه به نسل جديد - نشان داد. وى در برابر شوكت كسرايى و قيصرى معاويه ، در زى فقرا و مانند يكى از بينواترين مردم زندگى مى كرد. وى هرگز دوستان و خويشاوندان و خاندان خود را بر ديگران مقدم نداشت و توانگرى را به گدايى و نيرومندى را به ناتوانى ترجيح نداد.

٢- با آن همه گرفتاريهاى طاقتفرسا و سرگرم كننده ، ذخاير گرانبهايى از معارف الهيه و علوم اسلامى را ميان مردم به يادگار گذاشت .

مخالفين على عليه السلام مى گويند: وى مرد شجاعت بود، نه مرد سياست ! زيرا او نمى توانست در آغاز خلافت خود با عناصر مخالف خود موقتا از در آشتى و صفا در آمده آنان را، با مداهنه ، راضى و خشنود نگهدارد و بدين وسيله خلافت خود را تحكيم كند، سپس به قلع و قمع شان بپردازد.

ولى اينان اين نكته را ناديده گرفته اند كه خلافت على يك نهضت انقلابى بود و نهضتهاى انقلابى بايد از مداهنه و صورت سازى دور باشد. مشابه اين وضع ، در زمان بعثت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز پيش آمد و كفار و مشركين بارها به آن حضرت پيشنهاد سازش دادند اينكه آن حضرت به خدايانشان متعرض نشود ايشان نيز كارى با دعوت وى نداشته باشند؛ ولى پيغمبر اكرم نپذيرفت ، با اينكه مى توانست در آن روزهاى سخت ، مداهنه و سازش كرده موقعيت خود را تحكيم نمايد، سپس به مخالفت دشمنان قد علم كند. اساسا دعوت اسلامى هرگز اجازه نمى دهد كه در راه زنده كردن حقى ، حق ديگرى كشته شود يا باطلى را با باطل ديگرى رفع نمايند و آيات زيادى در قرآن كريم در اين باره موجود است (٥٩)

گذشته از اينكه مخالفين على عليه السلام در راه پيروزى و رسيدن به هدف خود از هيچ جرم و جنايت و نقض قوانين صريح اسلام (بدون استثنا) فرو گذارى نمى كردند و هر لكه را به نام اينكه صحابى هستند و مجتهدند! مى شستند، ولى على عليه السلام به قوانين اسلام پايبند بود.

از على عليه السلام در فنون متفرقه عقلى و دينى و اجتماعى نزديك به يازده هزار كلمات قصار ضبط شده (٦٠) و معارف اسلام را (٦١) در سخنرانيهاى خود با بليغترين لهجه و روانترين بيان ايراد نموده (است ) (٦٢) وى دستور زبان عربى را وضع كرد و اساس ادبيات عربى را بنياد نهاد. نيز وى اول كسى است در اسلام كه در فلسفه الهى غور كرده (٦٣) به سبك استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفت و مسائلى را كه تا آن روز در ميان فلاسفه جهان مورد توجه قرار نگرفته بود طرح كرده و در اين باب به حدى عنايت به خرج مى داد كه در بحبوحه جنگها به بحث علمى مى پرداخت (٦٤)

٣- گروه انبوهى از رجال دينى و دانشمندان اسلامى را تربيت كرد (٦٥) كه در ميان ايشان جمعى از زهاد و اهل معرفت ، مانند اويس قرنى و كميل بن زياد و ميثم تمار و رشيد حجرى ، وجود دارند كه در ميان عرفاى اسلامى مصادر عرفان شناخته شده اند و عده اى (از آنها نيز) مصادر اوليه علم فقه و كلام و تفسير و قرائت و غير آنها مى باشند (پايان گفتار مرحوم علامه طباطبايى ) (٦٦)

شجاعت امير المؤ منين على عليه السلام

آن حضرت در شجاعت ضرب المثل بود. در آن همه جنگها كه رد زمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و پس از آن انجام گرفت شركت كرد ولى هيچ گاه ترس و اضطراب از خود نشان نداد و با اينكه بارها در ضمن حوادثى مانند جنگ احد و جنگ خندق و جنگ خيبر و جنگ حنين ، ياران رسول اكرم صلى الله عليه و آله و لشگريان اسلام لرزيدند و يا پراكنده شده فرار كردند، وى هرگز به دشمن پشت نكرد و هيچ وقت نشد كه كسى از ابطال مردان جنگى با وى درآويزد و جان سلامت برد. و شگفت آنكه ، در عين حال با كمال توانايى هيچ گاه ناتوان را نمى كشت و فراريان را دنبال نمى كرد و آب بر روى دشمن نمى بست .

از مسلمات تاريخ است كه آن حضرت در جنگ خيبر در حمله اى كه به قلعه مزبور نمود دست به حلقه در رسانيد با يك تكان درب قلعه را كنده و بدور انداخت ! (٦٧)

و همچنين در روز فتح مكه ، كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله امر به شكستن بتها از جمله بت هبل فرمود (هبل بزرگترين بتهاى مكه به شمار رفته و مجسمه عظيم الجثه اى از سنگ بود كه بر بالاى كعبه نصب شده بود) على عليه السلام به امر پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله پاى بر دوش آن حضرت گذاشته بالاى كعبه رفت و هبل را از جاى خود كند و پايين انداخت (٦٨)

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله در پاسخ به كسانى كه نزد وى از تندى على عليه السلام (در راه اجراى دقيق و بى ملاحظه احكام الهى ، و محو قاطع آثار كفر و شرك و نفاق ) گلايه مى كردند، فرمود: على را سرزنش نكنيد، زيرا وى شيفته خداست (٦٩)

شاهد بارز شجاعت ممولا عليه السلام -چنانچه اشاره شد - رزم تاريخى آن حضرت با مرحب ، قهرمان مشهور يهودى قلعه خيبر، و گشودن دژ استوار قلعه مزبور است ، كه اهميت آن (بويژه در تاريخ يهود) تا آنجاست كه زمانى كه كاروان اسراى كربلا را به دستور يزيد از محلات شام عبور مى دادند براى تحريك احساسات مردم بر ضد دختر رشيد امير المؤ منين على عليه السلام ، زينب كبرى سلام الله عليها، در محله جهودان شام ندا در دادند كه اينان ، فرزندان فاتح خيبرند! و نيز چهارده قرن بعد از آن تاريخ ، زمانى كه ارتش ‍ صهيونيزم در جنگ شش روزه اعراب و اسرائيل (ژوئن ١٩٦٧) صحراى سينا را اشغال كرد، تلويزيونهاى جهان نشان دادند كه نيروهاى اسرائيلى در صحراى مزبور پاى بر زمين مى كوبند و يوم بيوم خيبر مى گويند!

از اين روى بى مناسبت نيست نگاهى به ماجراى فتح خيبر اندازيم نوشته اند:

--------------------------------------------

پاورقى ها :

١-سوره مائده : آيه ٣٥.

٢-اقتباس از كتاب غوغاى سقيفه : نوشته دانشمند محترم محمد مقيمى ، انتشارات سعدى تهران

٣-خصايص العباسيه : آية الله حاج شيخ محمد ابراهيم كلباسى نجفى (ره )، انتشارات خامه ، چاپ دوم ، سال ١٣٦٦، شمسى ، .

٤-كامل الزيارات ، به تصحيح علامه امينى (ره ) صاحب كتاب شريف الغدير، ناشر: كتابفروشى و جدانى قم ، افست چاپ نجف اشرف سال ١٣٥٦ ق صحفه ٢٥٧.

٥- خصايص العباسيه ، صحفه ١١٩

٦- شيخ طوسى از عايشه روايت مى كند كه مى گفت : نديدم احدى را كه در گفتار و سخن شبيهتر باشد از فاطمه سلام الله عليه به رسول خدا صلى الله عليه و آله چون فاطمه سلام الله عليه به نزد آن حضرت مى آمد او را مرحبا مى گفت و دستهاى او را مى بوسيد و در جاى خود مى نشاند و چون حضرت نيز به خانه فاطمه سلام الله عليه مى رفت وى برمى خاست و از آن حضرت استقبال مى كرد و مرحبا مى گفت و دستهاى پدر را مى بوسيد.

(منتهى الآمال : محدث بزرگوار شيخ عباس قمى ، چاپ علميه اسلاميه جلد ١، ).

٧-شيخ كلينى روايت كرده از حضرت ابوالحسن ثالث امام على النقى عليه السلام كه مى كويى نزد قبر امير المؤ منين عليه السلام (السلام عليك يا ولى الله انت اول مظلوم و اول من غصب حقه صبرت و احتسبت حتى اتيك اليقين فاشهد انك لقيك الله و انت شهيد عذب الله قاتلك بانواع العذاب و جدد عليه جئتك عارفا بحقك مستبصرا بشاءنك معاديا لا عدائك و من ظلمك القى على ذلك ربى اءن شاءالله يا ولى الله ان لى دنوبا كثيرة فاشفع لى الى ربك فاءن لك عند الله مقاما معلوما و اءن لك عند الله جاها و شفاعة و قد قال الله تعالى و لا يشفعون الا لمن ارتضى ) (زيارت پنجم مفاتيح الجنان محدث قمى ، انتشارات كتابفروشى و چاپخانه محمد على علمى ص ٦٤١.

٨-سوگند نامه آل محمد: محقق بزرگوار محمد محمدى اشتهاردى ، انتشارات ناصر، چاپ چهارم بهار ٧٢، به نقل از اسرار الشهادة دربندى و معالى السبطين : جلد ١، صحفه ٤٥٢.

٩- بررسى تاريخ عاشورا: دكتر محمد ابرهيم آيتى ، چاپ دوم ، تاريخ چاپ ١٣٤٧ هجرى شمسى صحفه ١١١. و تاريخ طبرى : جلد ٤، .

١٠-خصال شيخ صدوق : جلد ١، صحفه ٦٨؛ امالى صدوق : صحفه ٣٧٣؛ بحار: جلد ٢٢ صحفه ٢٧٤ عوالم جلد امام حسين : صحفه ٣٤٩، چاپ اول ١٤٠٧ ق انتشارات مدرسه الامام مهدى عليه السلام ؛ سفينة البحار: ج ٢ صحفه ١٥٥، منتخب التواريخ : ضحفه ٢٥٧.

١١-ناسخ التواريخ : جلد امام حسين عليه السلام ، جزء ٢، صحفه ٣٤٩، چاپ افست ١٣١٥ شمسى

١٢-تنقيح المقام حلد دوم : آية الله شيخ عبد الله مامقانى ، صحفه ١٢٨.

١٣-سوگند نامه آل محمد: صحفه ٢٩٩ از انتشارات ناصر قم ، چاپ چهارم ، به نقل از بحار: جلد ٤٥، صحفه ٦٦.

١٤-افسانه كتاب يا بررسى ، عطايى خراسانى ، صحفه ٤٢٩.

١٥-ريحانة الاءدب : ج ١، ص ٥١ چاپ سوم ؛ مراة الاحوال جهان نما، سفرنامه ، تاءليف آقا احمد بن محمد على بهبهانى (آل آقا) جلد اول صحفه ١٣٢، از انتشارات انصاريان چاپ ١٣٧٣ شمسى .

١٦-مقدمه الرسائل الاصوليه ، صحفه ٥٣، چاپ سال ١٣٧٥ ه‍ شمسى

١٧-سردار كربلا: ص ٣٣٦، به نقل از: اسرار الشهاده آيت الله دربندى ص ١٤٦و ص ٦٦.

١٨- سوره هود: ايه ٨٨

١٩-ارشاد مفيد: .

٢٠-سيره عملى اهل بيت حضرت على امير المؤ منين عليه السلام صحفه ٨ به نقل از الامام على بن ابى طالب صحفه ٣٩٣.

٢١-مدرك سابق به نقل از بحار الاءنوار: ج ٣٥ صحفه ٩ و امالى صدوق صحفه ٨٠.

٢٢-الفصول المهمة : صحفه ٣٠.

٢٣-سيره عملى اهل بيت عليه السلام ؛ سيد كاظم ارفع ، صحفه ٢٦ و ٢٧. به نقل از: الامام على بن ابى طالب عليه السلام ، صحفه ٤١١ و ٤١٥.

٢٤-الفصول المهمة : صحفه ٣١.

٢٥-اصول و عقايد اسلامى : سيد عبد الرضا حجازى ، صحفه ٥٣٤، چاپ صبح امروز تهران سال ١٣٥٨، به نقل از المختصر فى اخبار البشر نوشته ابوالفداء جلد ١ صحفه ١٢٠.

٢٦-الفصول المهمة : صحفه ٣٢.

٢٧-منتهى الآمال : شيخ عباس قمى ، جلد ١ ص ٣٧ چاپ علميه اسلاميه .

٢٨-وقايع الايام : حاج شيخ عباس قمى ص ٣٢٧.

٢٩-سوره بقره : آيه ٢٠٧.

٣٠-علامه حلى در كتاب (كشف الحق و نهج الصدق ) ٨٤ آيه را ذكر كرده و مؤ لف دلائل الصدق ١٦ آيه ديگر بر آن افزوده است ضمنا اينكه از موارد مزبور تعبير به (فصل ) مى كنيم بدين علت است كه فصلها گاه يك آيه ، گاه دو يا سه آيه ، و حتى گاه مثل آيات سوره هل اتى هيجده آيه است .

٣١-سوره مائده : آيه ٥٥.

٣٢-سوره مائده : آيه ٦٧.

٣٣-سوره احزاب : آيه ٣٣

٣٤-سوره شورى : آيه ٢٣.

٣٥-سوره بقره : آيه ٢٠٧.

٣٦-سوره آل عمران : آيه ٦١.

٣٧-سوره دهر: آيه هاى ١ و ٢٢.

٣٨-سوره مائده : از آيه ٣.

٣٩-سوره احزاب : آيه ٥٩.

٤٠-سوره نساء: آيه ٥٩.

٤١-دلائل الصدق : صحفه ٤٤ و ٢٢٥.

٤٢-جلد ٢ صحفه ٢٢٦ و ٣٢٨

٤٣-دلائل الصدق : جلد دوم ، به نقل از صحيح بخارى ، صحيح مسلم ، الجمع بين الصحاح السته ، و مسند احمد.

٤٤-ر.ك استفاده شده از كتاب سيماى على عليه السلام از مسجد الحرام تا مسجد كوفه : دكتر محمد ابراهيم آيتى قدس السره از انتشارات جهان ارا دفتر مركزى قم .

٤٥-فهرست اسامى و تاريخ مدت خلافت هر يك از اين سلسله ها را در تعليقات كتاب (اندلس ) بنگريد.

٤٦-نه حديث ديگر از قرار زير است :

# (انى دافع الراية الى رجل يحب الله و رسوله ).

# (برز الايمان كله الى الشرك كله ).

# (انت اخى فى الدنيا و الآخرة )

# (ان عليا و انا من على ، و هو و لى كل مؤ من بعدى ، لا يودى عنى الا اءو على ) (دلايل الصدق : جلد دوم ، به نقل از مسند احمد و صحاح ). # (لا نحبك الا مؤ من و لا يبغضك الا مناطق ). (دلائل الصدق : جلد ٢، ، به نقل از مسند احمد، المجمع بين الصحيحين و الجمع بين الصحاح الستة ). # (انا مدينة العلم على بابها) (دلائل الصدق : جلد٢، ، به نقل از: مسند احمد و صحيح مسلم ).

# (لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على )

# (الحق مع على و على مع الحق ، لن يفترقا حتى يردا على الحوض ) (دلائل الصدق : جلد ٢ ) جالب آنكه راوى اين حديث ، شخص عائشه است .

٤٧-پيشواى اول امير المؤ منان على عليه السلام : موسسه راه حق ، به نقل از مروج الذهب و جلد ٢.

٤٨-تاريخ يعقوبى : ج ٢، صحفه ١٥٤.

٤٩-تاريخ يعقوبى : ج ٢، ، مروج الذهب : مسعودى ، ج ٢، .

٥٠-نهج البلاغه : خطبه ١٥.

٥١-پس از رحلت پيغمبر اكرم اقليت انگشت شمارى ، به پيروى على عليه السلام از بيعت تخلف كردند و در راءس اين اقليت از صحابه ، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند، و در آغاز خلافت على عليه السلام نيز اقليت قابل توجهى به عنوان مخالف از بيعت سرباز زدند و از جمله متخلفين و مخالفين سرسخت ، سعيد بن عاص و وليد بن عقبه و مروان بن حكم و عمر بن عاص و بسر بن ارطاة بن جندب و مغيرة بن شيعه و غير ايشان بودند. مطالعه بيوگرافى اين دو دسته ، و تاءمل در اعمالى كه انجام داده اند و داستانهايى كه تاريخ ايشان ضبط كرده ، شخصيت دينى و هدف ايشان را به خوبى روشن مى كند.

دسته اولى ، از اصحاب خاص پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و از زهاد و عباد و فداكاران و آزاديخواهان اسلامى و مورد علاقه خاص پيغمبر اكرم بودند، پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: خدا به من خبر داد كه چهار نفر را دوست دادر و مرا نيز امر كرده كه دوستشان بدارم نام ايشان را پرسيدند، سه مرتبه فرمود: على سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه : ج ١ ).

عايشه گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: هر دو امرى كه بر عمار عرضه شود حتما حق وارد شد آنها را اختيار خواهد كرد (همان : ج ١، ) پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: راستگوتر از ابوذر در ميان زمين و آسمان وجود ندارد (همان ، ج ١ ).

از اينان ، در همه مدت حيات ، يك عمل غير مشروع نقل نشده و خونى بنا حق نريخته اند؛ به عرض كسى متعرض نشده اند، مال كسى را نربوده اند، يا به افساد و گمراهى مردم نپرداخته اند.

ولى تاريخ از فجايع اعمال و تبهكاريهاى دسته دوم پر است و خونهاى ناحق كه ريخته اند و مالهاى مسلمان كه ربوده اند و اعمال شرم آور كه انجام داده اند از شماره بيرون است و با هيچ عذرى نمى توان توجيه كرد؛ جز اينكه گفته شود (چنانكه جماعت مى گويند) خدا از اينان راضى بود و در هر جنايتى كه مى كردند آزاد بودند و مقررات اسلام كه در كتاب و سنت است در حق ديگران وضع شده بوده است !

٥٢-مروج الذهب : ج ٢، ؛ نهج البلاغه : خطبه ١٢٢؛ يعقوبى : ج ٢ ، ابن ابى الحديد: ج ١ .

٥٣-يعقوبى : ج ٢، ابى الفداء، ج ١، ؛ مروج الذهب ، ج ٢، .

٥٤-تاريخ يعقوبى : جلد ٢، ؛ ابوالفداء: ج ١، ص ١٧١.

٥٥-يعقوبى : جلد ٢، .

٥٦-يعقوبى : جلد ٢، ص ١٥٢.

٥٧-هنگامى كه عثمان در محاصره شورشيان بود، به وسيله نامه از معاويه استمداد كرد. معاويه دوازده هزار لشگر مجهز تهيه كرده به سوى مدينه حركت نمود، ولى دستور داد در حدود شام توقف نمايند و خودش نزد عثمان آمده آمادگى لشگر را گزارش داد. عثمان گفت : تو عمدا لشگر را در آنجا متوقف كردى تا من كشته شوم ، سپس خونخواهى مرا بهانه كرده قيام كنى ! (يعقوبى : ج ٢، ؛ مروج الذهب : ج ٣، صفحه ؛ طبرى : ).

٥٨-مروج الذهب : ج ٢، .

٥٩-به شاءن نزول آيه (و انطلق الملا منهم ان امشوا و اصبروا على آلهتكم ان هذا الشى ء يراد) (سوره ص آيه ٥) و آيه (ولو لا ثبتناك لقد كدت تركن اليهم شيئا قليلا) (سوره اسراء، آيه ٧٣) و آيه (ودوا لو تدهن فيدهنون ) (سوره قلم : آيه ٩) در تفاسير روايتى مراجعه شود.

٦٠-كتاب الغرر و الدر ر آمدى ، و متفرقات جوامع حديث .

٦١-مروج الذهب : جلد ٢، ؛ ابن الحديد: جلد ١، .

٦٢-اشباه و نظاير سيوطى در نحو؛ ابن الحديد: جلد ١، .

٦٣-رجوع شود به نهج البلاغه .

٦٤-در بحبوحه جنگ جمل ، عربى خدمت على عليه السلام عرض كرد: يا امير المؤ منين ، تو مى گويى خدا واحد است ؟ مردم از هر طرف به وى حمله كرده گفتند: اى عرب ، مگر پراكندگى قلب و تشويش خاطر على عليه السلام را مشاهده نمى كنى كه به بحث علمى مى پردازى ؟! على عليه السلام به اصحاب خود فرمود: اين مرد را به خود بگذاريد، زيرا من در جنگ با اين قوم هم ، جز روشن شدن عقايد درست و مقاصد دين منظورى ندارم سپ تفضيلا به پاسخ سؤ ال عرب پرداخت (بحار: ج ٢، )

٦٥-ابن ابى الحديد: ج ١، .

٦٦-شيعه در اسلام : علامه طباطبايى ، از انتشارات دار التبليغ اسلامى قم ، چاپ دوم سال ١٣٤٨ ش .

٦٧-شيعه در اسلام : ، به نقل از تذكرة الخواص : .

٦٨-شيعه در اسلام : ، به نقل از تذكرة از الخواص : ؛ مناقب خوارزمى : .

٦٩-مناقب آل ابى طالب عليه السلام : جلد ٣ و مناقب خوارزمى : .

ماجراى فتح خيبر به دست تواناى امير المؤ منين على عليه السلام ماجراى فتح خيبر به دست تواناى امير المؤ منين على عليه السلام

روز ٢٤ رجب سنه ٧، فتح خيبر و قتل مرحب يهودى بر دست معجزه آساى حضرت اسدالله الغائب على بن ابى طالب عليه السلام واقع شد. (٧٠)

بدانكه چون رسول خدا صلى الله عليه و آله با اصحاب به جنگ خيبر رفت ، و قلعه فمرص را محاصره كرد، هر روز يك تن از اصحاب علم بگرفت و به مبارزات شتافت و شبانگاه ، فتح ناكرده ، باز شد. از جمله يك روز ابوبكر رايت بگرفت و برفت و همزيمت شده برگشت و روز ديگر عمر علم برداشت و بى نيل مقصود باز شتافت ، چنانكه ابن ابى الحديد كه از بزرگان علماى سنت و جماعت است ، در قصيده خود در فتح خيبر به اين مطلب اشاره كرده و گفته :

و ان انس الا اللذين تقدما

و فر هما و الفرقد علما حوب

والرية العظمى و قد ذهبا بها

ملابس ذل فوقها و جلابيب

عذر تكما ان الحمام لمبغض

و ان بقاء النفس للنفس محبوب

شيخ ازرى به نحو ديگر عذر خواسته و فرموده :

ان يكن فيهما شجاعة قرم

فلماذا فى الدين ما بذلاها

ذخراها لمنكر و نكير

اءم لاءخبار مالك ذخراها

و بالجمله ، شبانگاه عمر باز آمد، رسول خداى صلى الله عليه و آله فرمود: فردا اين علم را به مردى دهم كه ستيزنده ناگريز است ؛ دوست مى دارد خدا و رسول را، و خدا و رسول ، او را دوست مى دارند و خداى تعالى خيبر را به دست او فتح كند. همه اصحاب آرزومند اين دولت شدند و ندانستند كه بهره كه شود؟ روز ديگر، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: على كجاست ؟ گفتند: او را رمدى (٧١) است كه نيروى جنبش ندارد. فرمود: او را حاضر كنيد. سلمة بن الاكوع برفت و دست آن حضرت را گرفته و نزديك پيغمبر صلى الله عليه و آله آورد. رسول خدا صلى الله عليه و آله آن جناب را پيش ‍ خواست و سر او را در كنار گرفت و آب دهان به چشم هاى او بچكاند يا بماليد و گفت : خدايا، زحمت گرما و سرما از او بردار! از آن پس ، على مرتضى را درد چشم عارض نشد و از هيچ گرماو سرما آزرده نگشت پس رسول خدا زره خويشتن را بر او پوشانيد و ذوالفقار را بر كمر وى بست و علم را بدو سپرد و اءركبه بغلته ، ثم قال : امض يا على ، جبرئيل بر يمين و ميكائيل بر يسار و عزرائيل از پيش روى و اسرافيل از پشت سر و نصرت خدا بر فوق و دعاى من نيز از پشت سر توست ، و هم آن حضرت را فرمود كه در قتال تعجيل منماى وروان شو تا در عرصه ايشان فرود شوى ، آنگاه مسلمانى بر ايشان عرض كن ، فو الله لئن يهدى الله بك رجلا و احدا خير لك من ان يكون لك حمر النعم پس امير المؤ منين عليه السلام علم بگرفت و تا پاى حصار قموص برفت و علم را بر تلى بنشاند و اشعارى در باب شجاعت خود فرمود. يك تن يهودى از بالاى حصار ندا در داد كه تو كيستى ؟ فرمود:

انا على و ابن عبد المطلب

متهذب ذو سطوة و ذو حسب

يهودى گفت : غلبتم و ما انزل على موسى يعنى : قسم به تورات كه بر موسى نازل شد، مغلوب شديد. پس حارث جهود، برادر مرحب ، با چند تن از قلعه بيرون شد و آغاز مبارزت نهاد و دو تن از مسلمين را شهيد ساخت .

مرحب چون برادر را كشته ديد، مانند ديو ديوانه از قلعه بيرون شتافت و هيچ كس از جهودان به جلادت و شجاعت او نبودند. دو زره در بر داشت و دو عمامه به سر بسته ، خودى بر سر نهاده و با آن همه سنگى مانند دست آسى را سوراخ كرده بر بالاى آن نهاده و دو شمشير حمايل كرده و نيزه اى بر دست گرفته بود كه سنان آن ، سه من به ميزان مى رفت ! پس مانند اژدهاى دمنده به ميدان آمد و رجز خواند:

قد علمت خيبر انى مرحب

شاكى السلاح بطل مجرب

از مسلمانان هيچ كس نبود كه با او همتراز تواند شد؛ لاجرم على مرتضى عليه السلام چون شير غضبان بر وى در آمد و رجز خواند:

انا الذى سمنتى امى حيدرة

ضرغام آجام و ليث قسورة

مرحب چون رجز امير المؤ منين عليه السلام را شنيد به ياد آورد آن خوابى را كه همى ديد شيرى وى را گرفته و مى كشيد، سخت بترسيد، و هم دايه كاهنه او، وقتى او را گفته بود كه بر همه كس غلبه توانى كرد، الا آن كس كه نام او حيدر باشد كه اگر با او جنگ كنى كشته شوى و چون از رجز آن حضرت اين نام بشنيد فرار كرد. شيطان به صورت حبرى ممثل شده و به مرحب گفت : حيدر بسيار است ، از بهر چه مى گريزى ؟! تو رزم مى كن تامن جهودان را به مدد تو دعوت كنم و چون او را بكشى سيد قوم شوى ! پس مرحب دل قوى كرده باز شتافت و خواست كه پيشدستى كند كه امير المؤ منين او را مجال نگذاشت و ذوالفقار را بر سرش فرود آورده ، چنانكه دست آس و خود آهنين و دستارها را چاك زد و تيغ از حلقش بگذشت و او را دو پاره ساخت و به خاك در انداخت .

پس از قتل مرحب ، مسلمانان حمله بردند و از جهودان بسى كشتند و امير المؤ منين عليه السلام نيز جمعى از صناديد جهودان را بكشت پس داود بن قابوس و ربيع بن ابى الحقيق و عنتر و مره و ياسر و ضجيح ، كه تمام از صناديد و شجعان و ابطال يهود بودند، يك يك به ميدان على در آمدند و هر يك رجز خواندند و طمع در كشتن امير المؤ منين عليه السلام نمودند؛ آن جناب يك يك رجزها را جواب داد و ايشان را با تيغ بگذرانيد.

پس از آن ، آن شير يزدان و امير مردان ، تيغ در جهودان گذاشت و از چپ به راست ايشان را به خاك هلاكت انداخت چندانكه جهودان ، هزيمت شده راه قلعه پيش داشتند و آن حضرت از قفاى ايشان مى تاخت كه ناگاه در گرمگاه حرب ، جهودى از ميان انبوه لشگر جلادتى كرد و ضربتى به دست آن حضرت فرود آورد، چندانكه سپر به زير افتاد، جهودى ديگر نيز دليرى نمود آن سپر را بربود و به حصار در گريخت على عليه السلام را از كردار او آتش خشم زبانه زدن گرفت ، گويند آنگاه كه خشم كردى موى بدن مباركش سر از چشمه هاى زره بر آوردى .

بالجمله ، مانند هژبر غضبان از پس پشت جهودان حمله ور گشت و ايشان به قلعه قموص ‍ گريختند، على عليه السلام چون به كنار خندق رسيد بدان سوى جستن فرمود. جهودان همدست شده ، به چالاكى ، دروازه قموص را ببستند. آن جناب با شمشير كشيده با پاى دروازه آمد و بى توانى ، چنگ زد و آن در آهنين را بگرفت و چنان جنبشى داد كه تمامت آن قلعه را لرزشى سخت افتاد، به حدى كه صفيه دختر حى بن اخطب از فراز تخت به زير افتاد و در چهره او جراحتى پديد آمد.

بالجمله ، آن در آهنين را به يك جنبش از جاى بكند و بر فراز سر برده به گونه سپر منقلب همى داشت و لختى رزم بداد. جهودان كه چنين ديدند به بيغوله ها گريختند. پس على عليه السلام ، آن در را بر سر قنطره (٧٢) كرد و خود در ميان خندق بايستاد و چون آن خندق پهناور بود، و آن در كوتاهتر از عرض خندق بود، امير المؤ منين عليه السلام آن در را به يك سوى خندق چسبانيده و لشگريان را فرمان داد تا بر فراز در انبوه مى شدند، آنگاه در را بدان جانب مى چسبانيد تا بيرون شده در پاى ديوار قلعه جمع مى گشتند. بدينگونه ، آن جماعت را از خندق در گذرايند و در انجام اين كار پاهاى مباركش بر زمين انبوه و سه روز بر آن حضرت گذشته بود كه گرسنه بود، پس آن در را به چند ذراع دور افكند و اين منقبتى است كه عامه و خاصه نقل كرده اند و خود آن حضرت در روز شورا به آن احتجاج كرد و كسى انكار ننمود و حسان و ديگر شعرا آن را به نظم در آوردند و يك از شعرا گفته :

ان امرء حمل الرماح بخيبر

يوم اليهود بقدرة لمؤ يد

حمل الرماح رماح باب قموصها

و المسلمون و اءهل خيبر حشد

فرمى به و لقد تكلف رده

سبعون شخصا كلهم متشدد

ردوه بعد تكلف و مشقة

و مقال بعضعم لبعض ارددوا

اشعار حسان در واقعه خيبر:

وكان على ارمد العين يبتغى

دواء فلمام لم يحس المداويا

شفا ه رسول الله منه بتفلة

فبورك مرقيا و بورك راقيا

وقال ساءعطى الراية اليوم صارما

مكيا محبا للرسول مواليا

يحب الهى و الاءله يحبه

به يفتح الله الحصون الاوابيا

فاءصفى بها دون البرية كلها

عليا و سماه الوزير المواخيا

ابن ابى الحديد نيز در يكى از قصائد سبعه خود گفته :

يا من له ردت ذكاء و لم يفز

بنظيرها من قبل الا يوشع

يا هازم الاءحزاب لا يثنيه عن

خوض الحمام مدججم و مدرع

يا قالع الباب التى عن هزها

عجزت اءكف اربعون و اءربع

لو لا حدوثك ، قلت انك جاعل

الاءرواح فى المعطاء و توسع

ما العالم العلوى الا تربه

منها لجثتك الشريفة مضجع

ما الدهر الا عبدك القن الذى

بنفوذ اءمرك فى البرية مولع

و الله لو لا حيدر ما كانت الدنيا

ولا جمع البرية مجمع

و اليه فى يوم المعاد حسابنا

و هو الملاذ لنا غذا و الفزع

و اين همان قصيده اى است كه بر ضريح مطهر امير المؤ منين عليه السلام نوشته اند و تمام آن ، هشتاد بيت است و چند شعر از آن در مصيبت امام حسين عليه السلام است (٧٣)


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46