چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)0%

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) نویسنده:
گروه: شخصیت های اسلامی

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

نویسنده: علي رباني خلخالي
گروه:

مشاهدات: 45156
دانلود: 4138


توضیحات:

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول) جلد 2
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 88 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 45156 / دانلود: 4138
اندازه اندازه اندازه
چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

چهره درخشان قمر بنى هاشم (جلد اول)

نویسنده:
فارسی

١٣٠. يا اباالفضل ، گوسفند قربانى شما رسيد!

٤. و در همين زمينه چند حكايت ديگر است كه خودم شاهد آنها بودم از جمله آنها، قصه گوسفند عربهاست چگونگى آنكه : سابقا عرض شد جلسه روضه و اطعام شب هفتم كه به نام آقا ابوالفضل العباس عليه السلام برقرار بود همين طور هر ساله توسعه پيدا كرد به حدى كه هر سال چهارصد كيلو برنج با مخلفات آن و خورش قيمه در منزل ما طبخ مى شد. به علت بزرگ بودن منزل طباخ ‌ها در همان بالاى پشت بام مشغول طبخ مى شدند؛ بدينگونه كه ، در تابستانها نصف بيشتر پشت بام را فرش مى كرديم و سفره را همان بالا مى انداختيم و در زمستانها طبخ در بالاى بام صورت مى گرفت ، ولى غذا پايين داده مى شد.

ناگفته نماند كه دعوتى در كار نبود؛ مردم مرتب مى آمدند غذا ميل مى كردند و مى رفتند، و اين غذاها هم به عنوان تبرك بود، حتى سنيها از بغداد و سامره و موصل و تكريت و جاهاى ديگر براى صرف آن مى آمدند، و مقدارى را هم به عنوان تبرك با خودشان به منزل مى بردند.

اين كار ادامه داشت تا آنكه آيت الله العظمى آقاى حاج سيدمحمود شاهرودى قدس ‍ سره از دنيا رفتند. روز رحلت ايشان آمدم در مقابل حرم مطهر حضرت على بن ابى طالب عليه السلام ، مظلوم تاريخ ، ايستادم و عرض كردم : يااميرالمومنين ، غير از اين ده دينارى كه در جيب داشتم و آنها را هم در آوردم و ربع دينار كردم و به فقرا دادم ، هيچ پول ديگرى نداشتم و ندارم .

ما ترك ايشان ، همانند مرحوم آية الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى قدس سره بود. وقتى سيد مرحوم شد، ١٥ هزار دينار عراقى مقروض و مديون بود.

مرحوم پدرم ، حضرت آية الله العظمى شاهرودى ، نيز وقت رحلتشان ٢٥ هزار دينار عراقى مديون بودند. ضمنا، ناگفته نماند كه اين بزرگوارها ديونشان براى اين نبود كه براى خود قصر و مستغلات ساخته باشند، بلكه بدهى مزبور براى تاءمين شهريه طلاب علوم دينى شاگردان مكتب امام جعفرصادق عليه السلام به وجود آمده بود؛ لذا به يك بى پولى سختى گرفتار شديم از آنجا كه امور مالى مرحوم پدرم آية الله العظمى شاهرودى را من عهده دار بودم ، بدين جهت فقرا و اهل علم مرا نمى شناختند و به من مراجعه مى كردند. ما درآمدى نداشتيم ، ولى از آن طرف هم نمى توانستيم فقرا را نااميد برگردانيم .

در اين بين ، ماه محرم نيز فرا رسيد و ما در فكر بوديم با اين وضع شام حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام چه بايد كرد؟! به همسرم گفتم : من كه نذر شرعى نكرده ام ، امسال شام نمى دهم تنها به ارحام نزديك ، مختصر شامى خواهيم داد. همسرم ، اين زن مؤ منه ، مرا توبيخ كرد و خطاب به من گفت : عقيده ات را خراب نكن ! خود آقا حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مى رساند. آشپزى هم به نام (حاج علوان عوصه ) داشتيم كه آدمى لاابالى بود. وى هم حمالى مى كرد (يعنى چاروادارى ) هم آشپزى ، و در وقت آشپزى او همه اش مواظب بودم كه نجس كارى نكند. او نيز آمد منزل ما و گفت : سيدنا در فكر آقا ابوالفضل العباس عليه السلام نيستى ؟ گفتم : ندارم و مديون آقا هم نيستم ؛ مختصرى هست آن را هم براى اقوام و ارحام تهيه ديده ام من كه براى آقا نذر شرعى نكرده ام تا بر من ادامه مجلس واجب باشد و تازه انجام نذر هم مشروط به صورت تمكن است .

آشپز هم گفت : سيدنا، لاتبدل قبلك مع العباس ! يعنى دلت را با آقا اباالفضل العباس ‍ عليه السلام عوض نكن و افزود: خود آقا، عمويت ، كار را درست خواهد كرد(يعنى آقا اباالفضل ).

با خود گفتم : همسرم و اين حمال بى سواد هم ، اين طور گفت ، پس يا اباالفضل خودت درست كن !

من برنج را هميشه از سيدسعيد، برنج فروش مقابل مسجد تركها، مى خريدم ؛ هر كيلو ٥٥ فلس با خود فكر كردم چرا نروم برنج را از خود اصل ديم كوبى ، كه تاجر هم هست در بغداد و در نجف هم شعبه دارد، بگيرم به پنجاه فلس ، كه چند فلس تخفيف داده شده را هم برنج بگيرم ؟!

رفتم ديم كوبى كه مال پسران حاج معينى بوشهرى بود. اتفاقا خود پسر حاج معينى بوشهرى از بغداد براى سركشى به نجف آمده بود، ولى ما همديگر را نمى شناختيم بنده تا وارد شدم رفتند به حاجى گفتند كه پسر حاج آقاى شاهرودى آمده است ، و او بلند شد و به استقبال ما آمد و به فارسى شكسته بسته ، به من گفت :

خوش آمديد، امرى داريد؟ گفتم : آمده ام برنج بگيرم گفت : براى چه ؟ گفتم : براى شب هفتم محرم الحرام ، كه به نام آقا حضرت ابوالفضل عليه السلام اطعام مى دهيم و افزودم كه : براى جهاتى از سيدسعيد نگرفته ، و به خدمت شما آمدم گفت : خوش آمديد. به منشى گفت : از گاوصندوق ، دفتر آقا ابوالفضل العباس عليه السلام را بياور. يك دفترى بود به نام آقا ابوالفضل العباس عليه السلام گفت بنويس : ٤٠٠ كيلو برنج به حساب آقا ابوالفضل عليه السلام به آقا سيدعلى شاهرودى داده شد! بنده ساكت بودم ، ولى قلبا خوشحال بودم و به ياد گفته همسرم افتادم كه گفت آقا درست مى كند. حاجى حمالها را صدا كرد و گفت : آقا را مى شناسيد؟ آنها آمدند و گفتند: مگر مى شود منزل ارباب را نشناسيم ؟ بارى ، برنج قبل از من منزل برده شد! به منزل كه رسيدم ، ديدم آشپزمان (حاج علوان عوصه ) ايستاده و مى گويد: سيدنا، ديدى آقا رساند؟! نگفتم : دلت را با آقا ابوالفضل عليه السلام كج نكن ؟!

من از خوشحالى رو به كربلا ايستاده و خطاب به حضرت ابوالفضل عليه السلام گفتم : آقا جان ، دورت بگردم كه آبرويم را حفظ كردى ! و افزودم : اما بدون گوشت و لپه نمى شود عمو جان ، خودت درست كن ! پول برنج را دادم لپه و مقدارى گوشت گوساله خريديم و يك ماشين هم هيزم خريدند براى پخت غذا.

هيزم را در وسط خيابان ريخته بوديم و پسرها كمك مى كردند هيزم را به طرف مطبخ مى برديم ضمنا در آن حال عمامه به سر نداشتم ، بلكه شال سبزى به كمر بسته بودم ، كه حالا هم همان شال سبز به كمر من هست .

در همين حال ديدم دو نفر عرب بيابانى ، كه از توابع بصره بودند، يك قوچ بزرگى را گرفته و دو نفرى دارند مى آوردند. در راه از نانوايى حاج جواد اسدى (كه فعلا پيرمردى است در قم ، خيابان چهارمردان مى نشيند) از او به لهجه بيابانى پرسيدند: وين بيت السيدعلى شاهرودى و او هم اشاره كرد: در همان جايى كه مشغول بردن هيزم مى باشند.

از خود بنده سؤ ال كردند كه سيدعلى شاهرودى كجاست ؟ من گفتم بفرماييد، حالا صدايش مى كنم ! رفتم اندرون و عبا و قبا پوشيده و عمامه را به سر گذاشتم و آمدم و گفتم : بفرماييد. گفتند:

اين قوچ را كه مى بينيد نذر حضرت اباالفضل العباس عليه السلام است ما آمديم وارد نجف اشرف شديم و رفتيم حرم مطهر حضرت على بن ابى طالب عليه السلام ، چون قوچ بزرگى بود خدام دور ما را گرفتند و گفتند: خدا قبول كند! گفتيم : نه ، مال ما نيست ، مال حضرت اباالفضل العباس عليه السلام است همه آنها از دور ما دور شدند. پس از زيارت حضرت اميرالمومنين على بن ابى طالب عليه السلام به قصد رفتن به كربلاى معلى ، ناگهان يكى از خدام ، كه سيدى محاسن سفيد بود، پرسيد: آن قوچ ، مال حضرت اباالفضل العباس عليه السلام است ؟ گفتيم : بلى گفت : اباالفضل عليه السلام قوچ را مى خواهد چه كند؟ اگر مى خواهيد كه نذر حضرت اباالفضل العباس عليه السلام به مصرف خوب آن برسد، در جاده چهارم منزل آقا سيدعلى شاهرودى است كه شب هفتم محرم الحرام به نام آقا ابوالفضل العباس عليه السلام شام مى دهد و فقراى شهر همه مى روند آنجا شام مى خورند، و براى مريضهاى خود به عنوان شفا مى برند. پس صلاح اين است كه ببريد آنجا براى اطعام حضرت اباالفضل العباس عليه السلام لذا ما آورديم خدمت شما، حضرت عالى از طرف حضرت اباالفضل العباس عليه السلام قبول كنيد.

بنده هم رفتم در خيابان ، به همان رسم عربى شال سبز را از كمر باز كردم و به گردن آن حيوان انداختم و رو به طرف كربلا كردم و گفتم : ياالعباس وصلت ذبيحتك يعنى گوسفند قربانى شما رسيد! و به آن دو نفر عرب گفتم : نذرى شما رسيد، و افزودم كه نهار همين جا باشيد. گفتند: نه ، بايد ما به كربلا برويم اضافه بر آن ، اين دو نفر يك پنج دينارى قرمز، كه در آن زمان خيلى قيمت داشت ، به من دادند و گفتند: اين را هم به عنوان پاگوشتى داشته باش !

در اين زمان بود كه آشپز، بعد از رفتن آنها، با همان دستهاى كثيف ، به پشت من زد و گفت : ديدى سيد، پول طباخى و هيزمش هم در آمد، يعنى بايد دو مقابل به من مزدبدهى !

--------------------------------------------

پاورقى :

٣١٠-العباس مرحوم مقرم : ص ١٤٥. و سردار كربلا: ص ٢٦٤.

١٣١. چرا نذرت را ادا نمى كنى ؟!

جناب آقاى حاج ابوالحسن شكرى ، در ماه رمضان ١٤١٤ ق كرامت زير را براى نگارنده نقل كردند:

چهل سال قبل زخمى در پاى چپم پيدا شد كه مرتب اذيتم مى كرد. يكى دو سال بدين منوال گذشت پس از معالجات زياد، از همه جا ماءيوس شدم ، تا اينكه گوسفندى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام نذر كردم ، الحمدالله بعد از مدتى زخم پايم درست شد و كسى هم از نذر من اطلاعى نداشت دو الى سه ماه از اين ماجرا گذشت همان زمانها بود كه بنده در دكان حاج آقا مغازه اى كار مى كردم .

يك روز صبح آقاى حاج آقا مغازه اى به دكان آمد، و ابتدا بساكن ، خطاب به بنده گفت : آقا ميرزا، مگر تو نذرى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كه كرده اى ؟ گفتم : چه طور؟

گفت : ديشب ، سيدى را در خواب ديدم ، گفت به ابوالحسن بگو چرا نذرت را ادا نمى كنى ؟ در جواب گفتم : بلى ، نذرى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كرده ام .

فرداى همان روز رفتم گوسفندى را خريده و كشتم و گوشتش را به نام حضرت ابوالفضل عليه السلام به فقرا دادم .

چند راه براى توسل به محضر قمر بنى هاشم عليه السلام

١. عباس در حروف ابجد مطابق با عدد ١٣٣ است به تجربه رسيده كه اگر كسى براى برآورده شدن حاجت و رفع گرفتارى بعد از نماز روز جمعه ، ١٣٣ مرتبه رجاء بگويد: يا كاشف الكرب وجه الحسين اكشف لى كربى بحق اخيك الحسين عليه السلام ، حاجت او برآورده و گرفتاريش برطرف مى شود.

٢. اشخاصى كه در بيابان تشنه و در معرض هلاكند، توسل جستن به ابى القربه يا اباالقربه مؤ ثر بوده و بدين وسيله رفع تشنگى از آنان مى شود. اين امر نيز تجربه شده است .(٣١١)

٣. مرحوم بيرجندى در كتاب شريف كبريت احمر مى نويسد: در سفر عتبات عاليات در عالم رؤ يا ديدم اگر كسى بگويد عبدالله اءباالفضل دخيلك حاجت او برآورده شود. پس از آن احقر مكرر به آن عمل كردم و حوائج مهم و بزرگى برآورده شد.

٤. به تجربه رسيده است كه نذر براى ام البنين عليهاالسلام و اطعام مستمندان به نام اباالفضل عليه السلام ، براى برآورده شدن حاجات مؤ ثر است . (٣١٢)

٥. از مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيدمحمود حسينى شاهرودى قدس سره نقل شده است كه فرموده بود: من در مشكلات ، صدمرتبه صلوات براى مادر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام ، ام البنين عليهاالسلام ، مى فرستم . (٣١٣)

٦. چهارشب جمعه ، ده مرتبه سوره يس ، بدين طريق :

شب جمعه اول سه مرتبه ، شب جمعه دوم سه مرتبه ؛ شب جمعه سوم سه مرتبه : شب جمعه چهارم ، يك مرتبه سوره يس به نيابت از حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام و هديه براى مادرش ام البنين عليهاالسلام بخواند، ان شاء الله حاجت روا گردد. (٣١٤)

ختم مجرب

٧. يكى از ختمهاى مجربه راجع به حضرات چهارده معصوم عليهم السلام و جناب حضرت اباالفضل العباس عليه السلام را بدين منوال گفته اند: به نيت قربت مطلقه دو ركعت نماز حاجت بخواند و هزار و چهارصد مرتبه ذكر صلوات هديه چهارده معصوم عليهم السلام بخواند و صدمرتبه نيز هديه به پيشگاه حضرت اباالفضل العباس ‍ عليه السلام ، كه بواب درگاه آل محمد عليهم السلام و باب ولايت است ، بفرستد و حاجت خود را بطلبد، ان شاء الله تعالى روا مى شود. (٣١٥)

ختم مجرب وسيع الاجابه

٨. بين نماز مغرب و عشا، دو ركعت نماز حاجت بخواند تا چهل و يك شب ، و توسل به ساحت كثيرالبركات حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام جويد، بدين طريق : بعد از نماز، اول ذكر شريف صلوات ، و سپس كلمات زير با توجه كامل خوانده شود (ضمنا چهل شب كه تمام شد، بايد يك شب آخر از چهل شب را گرو نگاهداشت ، تا وقتى كه حاجت برآورده شد، آنگاه بجا آورد). كلمات مزبور اين است :

يا من يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء يا رب يا رب يا رب يا عباس على بن ابى طالب الامان الامان الامان ادركنى ادركنى ادركنى جملات آخر را تكرار نمايد تا نفس قطع شود؛ ان شاء الله حاجت روا مى شود .(٣١٦)

٩. مؤ لف مكين الاساس آورده است :

ثقه اى خبر داد مرا كه حاجت مهمى داشتم از پيره زال جده خود شنيده بودم كه هر گاه كسى براى قضاى حاجتش ، هفت شب چهارشنبه متوسل به حضرت عباس شده و در هر يك از شبهاى مزبور صدمرتبه ورد زير را بخواند، حاجت او به شكل غيرعادى برآورده خواهد شد. و آن اين است :

اى ماه بنى هاشم ، خورشيد لقا عباس

اى نور دل حيدر، شمع شهدا عباس

از درد و غم ايام ما رو به تو آورديم

دست من مسكين گير از بهر خدا عباس

نظير اين توسل را، مرحوم حاجى ميرزا حسين تهرانى نجل حاجى ميرزا خليل (از علماى عصر مشروطه ) عمل كرده بودند، درد ايشان فورا ساكت شده و ديگر عود نكرده بود. (٣١٧)

توسل به حضرت عباس عليه السلام

١٠. نگارنده گويد: يكى از موثقين محترم كه سالهاى متمادى مجاور كربلا بود، در شب يكشنبه ربيع الثانى ١٤١٤ ق در حرم مطهر كريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه عليهاالسلام نقل كردند:

صاحب كتاب المعالى السبطين ، مرحوم شيخ مهدى مازندرانى سال ١٣٥٨ هجرى قمرى در كربلا ايام ماه مبارك رمضان در چند جا منبر مى رفت و آخرين منبرش در رواق حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود. مرحوم مازندرانى يك شب فرمودند: هر كسى فردا شب به اينجا يعنى به رواق حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بيايد، تحفه اى به او خواهم داد. فرداشب ما نيز در آن مجلس حاضر شديم .

ايشان ، توسل و ختمى براى حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام نقل كرد كه انجام آن وقت معين و ساعت و روز مشخصى ندارد. طريقه ختم را اين طور بيان فرمودند: ابتدا ١٣٣ مرتبه صلوات بفرستند اللهم صل على محمد و آل محمد، نيز ١٣٣ مرتبه بگويد: ياعباس ، ياعباس ، و بعد از آن مجددا ١٣٣ مرتبه بگويد: اللهم صل على محمد و آل محمد. و اين عمل را هر روز انجام دهد تا حاجتش برآورده شود.

ناقل مطلب افزودند: من براى برآمدن حاجتى ، بعد از اتمام ماه رمضان مزبور، از همان روز اول شوال اين ختم را شروع كردم ، روز هشتم شوال حاجتم برآورده شد.

خواسته من اين بود: من در كربلا بودم و مادرم در ايران به سر مى برد و مى خواستم وى نيز به كربلا بيايد. حضرت عباس عليه السلام عنايت فرمودند و حاجتم - آمدن مادر به كربلا - روا شد.

١١. از بياض خطى موجود در كتابخانه مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمدرضا گلپايگانى ره طريقه و ختم توسل به حضرت عباس عليه السلام را اين چنين نوشته است :

از شب جمعه يا شب دوشنبه ، قبل از نماز صبح شروع تا وقت نماز صبح تمام شود، دوازده روز، و هر روز يكصد و سى و سه مرتبه بخواند:

اى ماه بنى هاشم خورشيد لقا عباس

اى نور دل حيدر شمع شهدا عباس

از دست دادن غم دوران من رو به تو آوردم

دست من بيكس گير از بهر خدا عباس

١٣٢. ختم مجرب ديگر

١٢. آيت الله سيد نورالدين ميلانى فرمودند: مرحوم آيت الله آقاى سيد محمدرضا بروجردى قدس سره ، از علماى بزرگ حوزه علميه كربلا بودند كه اخيرا در مشهد مقدس در جوار حرم مطهر حضرت ثامن الائمه على بن موسى الرضا- عليه آلاف التحيه و الثناء - سكنا گزيده بودند. از ايشان در عداد مراجع ياد مى شد ولى عمرش وفا نكرد.

مرحوم بروجردى ، آن زمان كه در كربلا ساكن بودند، آشتى و حسن رفتار بين عيال و مادرشان به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام متوسل مى شوند و نتيجه خوبى مى گيرند، به طورى كه صفا و صميميت كامل بين همسر و مادر ايشان برقرار مى گردد. توسل ايشان به اين نحو بوده است : طبق مشهور ١٣٣ بار به عدد نام حضرت اباالفضل العباس عليه السلام ، ذكر يا كاشف الكرب عن وجه الحسين اكشف كربى بحق اخيك الحسين عليه السلام مرحوم اصفهانى ، استاد مرحوم ، استاد مرحوم پدرم ، آيت الله العظمى آقاى سيد محمد هادى ميلانى قدس سره بودند و منزل ما زياد تشريف مى آوردند.

بروز كرامت در وادى البكا

در ديوان ملا عباس شوشترى ، متخلص به شباب (چاپ ١٣١٢) آمده است :

چون سال هزار و سيصد و نه

از هجرت ختم انبيا شد

هنگام زوال روز عاشور

كز غم قد آسمان دو تا شد

از بهر زيارتى كه آن روز

مخصوص شهيد كربلا شد

از شيعه جماعتى در اينجا

مشغول زيارت و بكا شد

در حين زيارت ، از همين كوه

اظهار كرامتى به ما شد

از وى قطرات خون پديدار

در ماتم سبط مصطفى شد

يك قطره نه ، بل هزار قطره

يك جا نه ، بل هزار جا شد

زين كوه گذشته بود خونين

هر سنگى از اين زمين جدا شد

شك نيست كه در چنين مقامى

گر از حق اجابت دعا شد

اين رتبه چه ديده شد از اين كوه

در وى بنيان اين بنا شد

بگريست چو خون به شاه مظلوم

موسوم به وادى البكا شد

اين واقع بر (شباب ) واحباب

گر كشف شد از ره صفا شد

١٣٣. سقاى دشت كربلا

حجة الاسلام جناب آقاى سيدحسن صحفى قمى ، از پسر صاحب داروخانه جوهرچى واقع در سرچشمه تهران نقل كرد كه گفت :

مرحوم پدرم به درد چشمى مبتلا شد كه در نتيجه آن بينايى خويش را از دست داد. وى پيش چند دكتر رفت و دو تن از دكترهاى معالجش به وى گفتند بايد عمل كنيد تا چشم شما بهبودى يابد.

برايش نوبت زده بودند. شبى كه فردايش بايد عمل مى شد، توسل پيدا مى كند و در خواب به او مى گويد: اين شعر را تكرار كن !

فرزندش مى گفت : يكدفعه ديديم نصف شب از خواب بيدار شده و مى گويد:

سقاى دشت كربلا ابوالفضل

دستهاى تو از تن جدا ابوالفضل

اين ذكر را تكرار كرد تا صبح طالع شد. فردا كه براى عمل نزد دكتر معالجش رفت و دكتر دوباره به معاينه او پرداخته و در باب بيمارى وى بررسى دقيقى به عمل آورد، ديد اثرى از بيمارى در چشم او نمى باشد! با شگفتى از وى پرسيده بود: چه كردى ؟! گفته بود: هيچ ، در خواب به من گفتند: اين ذكر را بگو:

سقاى دشت كربلا ابوالفضل

دستهاى تو از تن جدا ابوالفضل

بيدار شدم ديدم چشم من سالم مى باشد! بلى اين است كرامت حضرت ابوالفضل العباس ‍ عليه السلام بر منكرين اين گونه كرامات لعنت .

١٣٤. زخم محل عمل ، به طور معجزه آسايى بهبود يافت !

حجة الاسلام آقاى شيخ ‌محمد متمسكى از حوزه علميه قم ، طى يادداشتى چنين نوشته اند:

پدرم ، آقاى شيخ ‌هادى بروجردى ، كه از قدماى حوزه علميه قم و از شاگردان مرحوم حاج شيخ ‌عبدالكريم حائرى اعلى الله مقامه مى باشد، در سنه ١٣٤١ شمسى مبتلا به پرستات (حبس البول ) گرديده نياز به عمل جراحى پيدا مى كرد و در بيمارستان بازرگانان تهران بسترى گرديد و دكترى به نام دكتر سركيسيان ايشان را عمل كرد.

يك هفته بعد از عمل ، بخيه ها را كشيد و ايشان را از بيمارستان مرخص شدند و به قم آمدند و در خانه به استراحت پرداختند، ولى جاى بخيه ها چرك كرد و از محل عمل ، خون و ادرار خارج گشت هر چه مداوا و پانسمان مى كردند فايده نداشت و باز از محل عمل ، بول و خون و جراحت خارج مى شد. اين جريان تا سه ماه ادامه داشت ، به طورى كه ايشان خانه نشين گشته و از درس و بحث و مسجد محروم شدند. ماه محرم رسيد و بنده براى تبليغ مسافرت كردم روز چهاردهم محرم بود كه از سفر تبليغ برگشتم ، ديدم ايشان كاملا سالم و براى اقامه نماز به مسجد مى روند. پرسيدم : خوب شديد؟

فرمودند: آرى !

پرسيدم : چگونه ؟!

فرمودند: ابوالفضل العباس عليه السلام مرا شفا داد!

پرسيدم : چطور توسل پيدا كرديد؟

فرمودند: عصر روز تاسوعا بود، تمام اعضاى خانواده به روضه رفته بودند و من يكه و تنها داخل بسترى بودم خيلى افسوس مى خوردم كه از درس و بحث و مسجد افتاده و خانه نشين شده ام خيلى غمناك و متاءثر بودم يكوقت متوجه شدم كه امروز روز تاسوعا و متعلق به اباالفضل العباس عليه السلام است گفتم خوب است متوسل به آن حضرت بشوم خلاصه با دلى شكسته و چشمى گريان ، ختم يا كاشف الكرب را شروع كردم و ١٣٣ مرتبه آن را گفتم ، به طور معجزآسايى زخم محل عمل ، التيام پيدا كرد و ديگر از خون و جراحت اثرى نماند. رفتم حمام خودم را تطهير كردم و به مسجد رفتم ، والحمدلله شفا گرفتم .

١٣٥. ختم يا كاشف الكرب را خواند شفا گرفت :

خطيب بزرگوار، حجة الاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ محمدعلى رسولى اراكى ، در يادداشتهاى خويش به نقل دو كرامت پرداخته اند بترتيب ياد مى كنيم :

١. در تيرماه سال ١٣٦٨ شمسى مطابق با ذيعقدة الحرام سال ١٤٠٩ ق ، در بيمارستان فيروزآبادى بسترى بودم روزى ديدم دكتر سيدمصطفى بهشتى ، پزشك معالج من ، دير به بيمارستان آمد و در عين حال ناراحت نيز هست سؤ ال كردم : وضع و حال شما امروز مثل هميشه نيست ؟!

گفت : دخترم را، كه در يكى از بيمارستانهاى تهران بسترى است ، عمل كرده اند و وضع ناراحت كننده اى دارد. همان شب بعضى از بستگانم از قم به بيمارستان فيروزآبادى آمدند و امانت حضرت آية الله العظمى آقاى گلپايگانى را به من رساندند.

ايشان شنيده بودند كه من مريض شده و در بيمارستان بسترى هستم ، لذا شيشه آبى را كه با تربت حضرت سيدالشهداء عليه السلام ممزوج شده بود، براى من فرستاده بودند. بنده مقدارى از آن را خوردم و قطره اى را نيز به چشم خود ماليدم و فرداى آن روز، دكتر را صدا زدم و از وضع دخترش سؤ ال كردم توضيح داد و گفت : احتياج به دعا دارد.

گفتم : وقتى بنا شد از بيمارستان برويد هديه اى به شما مى دهم كه آقا فرستاده است نزديك ظهر آمد و من شيشه را دادم ، و گفتم : امشب ، در فلان ساعت معين ، من مشغول ختمى مى شوم ، شما ساعتى بعد از آن ، مقدارى از اين آب را او بدهيد بخورد ان شاء الله مؤ ثر است آن شب ، در ساعت مقرر توسل به حضرت ابوالفضل عليه السلام را شروع كردم و بعد نيز ختم يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام اكشف كربى بحق اخيك الحسين عليه السلام را دو سه بار تكرار كردم فردا دكتر آمد و شيشه را نياورد، ولى خوشحال بود.

گفتم : دكتر، حال مريضه چه طور است ؟

گفت : طبق دستور شما عمل شد، يك ساعت بعد از آن مريضه چشم باز كرد، با آنكه سه روز بى هوش افتاده بود، و گفت : تشنه ام مادرش بقيه آب شيشه را به او داد.

صبح گفت : غذا مى خواهم ! به دكترش گفتند: دوباره او را معاينه كند، وقتى كه معاينه كرد و گفت : خيلى عجيب است ، حال او بهبود يافته است ، چه شده ؟!

جريان را به وى گفتيم گفت : مقدارى سوپ هم به وى بدهيد. داديم و ناراحتى يى پيش نيامد.

دكتر گفت : وضع او بى اندازه رضايت بخش است ! روز بعد دكتر آمد و به من گفت : اصل جريان را برايم بگو، چه كرده اى ؟ جريان آب تربت و نيز ختم يا كاشف الكرب عن وجه الحسين بحق اخيك الحسين عليه السلام را برايش گفتم بى اندازه خوشحال شد و بعد به اين و آن تذكر مى داد. اين است نتيجه توسل به حضرت باب الحوائج ، قمر بنى هاشم ، ابوالفضل العباس عليه السلام و تربت حضرت سيدالشهداء امام حسين بن على بن ابى طالب عليه السلام .

١٣٦. نتيجه توسل به قمر بنى هاشم عليه السلام است ، نه كار من !

٢. در تاريخ ٦/٤/١٣٦٨، كه مطابق با شب سه شنبه بود، در بيمارستان فيروزآبادى به علت عارضه چشمم بسترى بودم آن شب ، در اثر مصرف داروهاى زياد، خوابم نمى برد. قرص خواب آور دادند، نخوردم و گفتم تسبيح از قرص بهتر است در دل شب به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام توسل پيدا كردم و ختم يا كاشف الكرب عن وجه الحسين عليه السلام اكشف كربى بحق اخيك الحسين عليه السلام را دو سه بار تكرار كردم ؛ خوابم برد. در حدود اذان صبح خواب ديدم كه در حضور مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد صدرالدين صدر قدس سره (متوفى صبح روز شنبه ١٩ ربيع الثانى ١٣٧٣ ق ) هستم و فرزندشان آيت الله آقاى سيدرضا صدر هم هستند. ايشان به آقا رضا صدر فرمودند مقدارى پول و كتاب در اختيار اين جانب قرار دهند. بنده گفتم : به پول احتياجى ندارم با اصرار، پول و كتاب را دادند، و بعد فرمودند هديه ايشان را بياور. ايشان از بالاى اطاق يك سينى آوردند كه در داخل آن يك قطعه طلا قرار داشت و بر روى آن قطعه الله بزرگى نقش شده بود. وقتى آن را ديدم به فكر افتاد اين همه طلا را براى چه مى خواهم ؟! و اظهار كردم كه احتياجى ندارم .

فرمود: هديه را به او بدهيد، زيرا ايشان نام آبا و اجداد ما را مى برد؛ حق اوست ، بيدار شدم صبح طالع شده بود. فرداى آن روز، صبح چهارشنبه ، آقاى دكتر سيدمصطفى بهشتى سابق الذكر آمد و گفت : امروز يك معاينه از چشم شما بكنيم ، ببينيم وضع چشمتان چه طور است ؟ زيرا اكثر دكترها گفته بودند كه خون ريزى در ته چشم شما واقع شده است و ديدتان دوباره بر نمى گردد.

رفتيم براى معاينه بعد از انجام معاينه ، دكتر صدا زد: چه كرده اى كه بر خلاف مبناى پزشكى ، براى چشمت ديد پيدا شده ؟!

گفتم : اگر بر نمى گشت ، دكتر بهشتى نبود. گفت : خير، بهشتى از اين كارها زياد كرده و خبرى نشده ، بگو ببينم چه كرده اى ؟!

گفتم : از من كارى جز مقدارى خواندن اوراد و اذكار بر نمى آيد، و جريان توسل به حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را نقل كردم بسيار خوشحال شد و گفت : بهبودى چشمتان ، نتيجه توسل است ، نه كار من !