امام سجاد عليهالسلام
و فرزدق
۱۳- هشام بن عبدالملک بن مروان به زیارت کعبه آمد و از کثرت ازدحام جماعت نتوانست دست به «حجر الاسود» برساند و آن را استلام کند، تختی برای او در مسجدالحرام گذاشتند، روی آن نشست، به طواف حجاج تماشا می کرد، شامیان اطراف او را گرفته بودند.
در این بین امام سجادعليهالسلام
که در طواف بود با قیافه نورانی و بوی خوش و پیشانی پینه بسته از کثرت سجده، آشکار شد، هر وقت اما به کنار حجرالاسود می رسید مردم به احترام او کنار می کشیدند، آن حضرت با کمال اطمینان و وقار حجرالاسود را استلام و زیارت می کرد.
مردی از شامیان خطاب به هشام گفت: یا امیرالمؤمنین! این کیست که مردم این همه به او احترام می گذارند؟ هشام گفت: نمی شناسم زیرا می ترسید که اگر معرفی کند، اهل شام به امام علاقهمند شوند، فرزدق شاعر که در آنجا حاضر بود، گفت: من او را می شناسم، مرد شامی گفت: یا ابا فراس! او کیست؟ فرزدق مرتجلا و بالبداهه با این قصیده امامعليهالسلام
را معرفی کرد و گفت:
هذا الّذی تَعرف البطحاء وَ طأتَه
|
|
و البیت یعرفه و الحلّ و الحَرمُ
|
هذا ابن خیر عبادالله کُلّهم
|
|
هذا التّقی النّقی الطّاهر العلمُ
|
هذا الّذی احمد المختار والدُه
|
|
صلّی علیه إلهی ماجری القلمُ
|
لو یعلم الرکن من قدجاء یَلُثمهُ
|
|
لخرّ یَلْثم منه ما وَطیء القدمُ
|
هذا علیّ رسولُ اللّهِ والدُه
|
|
أمستْ بنور هداه تَهتدی الأممُ
|
هذا ابْنُ سیّدةُ النّسوان فاطمة
|
|
و ابنُ الوصیِ الذّی فی سیفه نَقمٌ
|
أحــــــــــــــــب
|
|
أحــــــــــــــــب
|
اذا رأتْه قریشُ قال قائلُها
|
|
الی مکارمَ هذا ینتهی الکرمُ
|
یکاد یمسکه عرفان راحتِه
|
|
رکنُ الحَطیم اذا ما جاء یَستلمُ
|
و لیس قولک من هذا بضائِره
|
|
العربُ تعرفُ من أنکرتَ و العجمُ
|
ما قال لاقَطّ الا فی تشهّده
|
|
لو لا التشهد کانت لاءهُ نَعمُ
|
هذا ابن فاطمة إن کنت جاهله
|
|
بجدّه انبیاء اللّه قد خُتِموُا
|
منْ مَعشر حبّهم دینٌ و بُغْضُهم
|
|
کفرٌو قُربهم مَنْجی و مُعتصَمٌ
|
ان عُدّ اهلُ التّقی کانوا أئمتّهم
|
|
أو قیل مَن خیرُ اهل الأرض قیلهمُ
|
۱- یعنی: این آن کس است که سرزمین مکه پا گذاشتن او را می داند و می داند کدام کس است که بر او پای نهاد، کعبه او را می شناسد، حرم و خارج حرم او را می شناسند.
۲- این پسر بهترین بندگان خداست، این متقی و پاک شده و پاک و در این صفتها نمونه است.
۳- این همان است که احمد مختار، رسول گرامی خدا، پدر او است، خدایم به او صلوات فرستد تا وقتی که کائنات در گردشند.
۴- اگر حجرالاسود می دانست کیست که آمده او را می بوسد، هر آینه به زمین می افتاد و جای پای او را می بوسید.
۵- این علی بن الحسین است، رسول خداصلىاللهعليهوآله
پدر اوست که امتها با نور هدایت او هدایت می یابند.
۶- این پسر سیده زنان فاطمه زهراست و این پسر وصی رسولصلىاللهعليهوآله
، علی بن ابیطالب است که شمشیرش بلا و نقمت دشمنان بود.
۷- وقتی که قریش او را می بیند، گویندهشان می گوید: مکرمتها و فضائل او بالاترین مکارم است.!
۸- نزدیک است که رکن حطیم وقت استلام او را گرفته و نگاه دارد چون می داند کدام دست است که او را استلام می کند.
۹- تو که می گویی: او کیست، ضرری به او ندارد، زیرا او را عرب و عجم می شناسند.
۱۰- کلمه «لا» به زبان او نیامده مگر در شهادت به وحدانیت خدا که گوید: «لا اله الا الله
» و اگر شهادت به واحدنیت نبود، دیگر «لایی» به زبانش نمی آمد و همه «نعم» و آری می بود، (و حاجت کسی را رد نمی کرد).
۱۱- اگر او را نمی شناسی بدان که او فرزند فاطمه زهراست و جدش خاتم پیامبران است.
۱۲- این از خانوادهای است که دوستی آنها دین و دشمنیشان کفر است، تقرب به آنها نجات دهنده و پناهگاه است.
۱۳- اگر اهل تقوی را به حساب آوریم، آنها پیشوایان اهل تقوی هستند و اگر سؤال شود: بهترین مردم روی زمین کدام است؟ گویند: آنها.
هشام بن عبدالله از شنیدن این تعریف آتش گرفت و حقوق فرزدق را قطع کرد و گفت: چرا ما را مانند او نستودی؟!! فرزدق گفت: جدی مانند جد او، پدری مانند پدر او، مادری مانند مادر او داشته باش تا تو را نیز مانند او بستایم.
آری اشعار او در مدح امام سجاد صلوات الله علیه برای هشام از هر ضربتی کاریتر و از هر سلاحی برندهتر بود.
هشام دستور داد فرزدق را در محلی به نام عسفان میان مکه و مدینه زندانی کنند، این خبر به امامعليهالسلام
رسید، دوازده هزار درهم برای او فرستاد و فرمود: ما را معذور دار یا ابافراس! اگر در اختیار داشتم بیشتر از این صله می کرد.
فرزدق پول ها را برگردانید و گفت: یابن رسول الله! به خدا قسم اشعار را برای آن گفتهام که بنی امیه را برای خدا و رسولش دشمن می دارم، این نیت پاک را به پول نمی دهم، امام پولها را برگردانید و سفارش کرد که به حق من پولها را قبول کن، خدا مکان تو را دید و از نیت تو آگاه است، فرزدق پولها را قبول کرد. او در حبس هشام بن عبدالملک را با این اشعار هجو می کرد:
ایحبسنی بین المدینة و التی
|
|
الیها قلوب الناس یهوی منیبها
|
یقلّب رأساً لم یکن راس سیّد
|
|
و عینًا له حولاء بادَ عیوبُها
|
این هجو را به هشام خبر دادند، او فرزدق را آزاد کرد و به نقل دیگری او را به زندان بصره انتقال داد.
از اشعار فرزدق در این جا برای اختصار فقط یازده بیت نقل گردید ولی در مناقب: ج ۴ ص ۱۶۹ - ۱۷۱ چهل و یک بیت نقل کرده است. مجلسی رضوان الله علیه نیز در بحار: ج ۴۶ ص ۱۲۵ - ۱۲۷ همه چهل و یک بیت را از مناقب آورده است، مناقب آن را از حلیة الاولیاء و اغانی ابوالفرج و غیر آن نقل می کند. سبط ابن جوزی در تذکره: باب دوازدهم ص ۲۹۶ - ۲۹۷ بیست و پنج بیت، ابن صباغ در فصول المهمه: ص ۲۱۹ - ۲۲۰ بیست و شش بیت، شیخ مفید در اختصاص: ص ۱۹۱ - ۱۹۳ بیست و نه بیت، ابنحجر در صواعق محرقه خود: ص ۱۹۸ هشت بیت و سید مؤمن شبلنجی در نورالابصار: ص ۱۴۱ بیست و هشت بیت از آن را نقل کرده است.