غیبت کبری

غیبت کبری0%

غیبت کبری نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

غیبت کبری

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 5143
دانلود: 1652

توضیحات:

غیبت کبری
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 28 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5143 / دانلود: 1652
اندازه اندازه اندازه
غیبت کبری

غیبت کبری

نویسنده:
فارسی

نام کتاب: غیبت کبری

نویسنده: رضوانی علی‌اصغر، ‏

مقدمه ناشر

در عصر کنونی که دشمنان بشریت، افکار و عقاید انحرافی را در جامعه جهانی ترویج می‌کنند و منجی موعود واقعی را برای حیات و قدرت پوشالی و کاخ عنکبوتی خود خطرناک می‌دانند، درصدد ایجاد انحراف فرهنگی برآمده‌اند و با پوچ‌گرایی، جامعه بشری و اخلاق و رفتار نیکو را مورد تعرض قرار داده‌اند، برآن شدیم تا حقیقت مهدویت را با سلسله مباحث مختصر منجی موعود برای مشتاقان علم و فضیلت عرضه نماییم.

امید است مورد توجّه حضرت حقّ جلّ و علا قرار گیرد.

مدیر مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمکران حسین احمدی

ویژگی‌های عصر غیبت کبری

عصر غیبت کبری زمانی است که با انتهای غیبت صغری شروع شده است. انتهایی که توسط اعلان امام زمان‌علیه السلام در سال 329 هجری صورت گرفت. حضرت در نامه‌ای به علی بن محمّد سَمَری از انتهای سفارت و شروع غیبت کبری خبر داد.

عصر غیبت کبری دارای شرایط و خصوصیاتی است که به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1 - مسلمانان در این عصر در ظاهر از رهبر و امام خود جدا شده‌اند، و او را نمی‌بینند و یا اگر می‌بینند او را نمی‌شناسند. و این حکم کلّی برای عموم شیعیان است، گر چه ممکن است برخی به جهت مصالحی، مشرف به لقای حضرت شوند.

2 - گسترش ظلم و ستم در روی زمین، نیز از ویژگی‌های عصر غیبت کبری است. و با این ویژگی، بین این زمان و عصر حکومت اسلامی در زمان حیات پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله تمییز داده می‌شود.

3 - تأکید الهی بر امتحان امّت اسلامی در عصر غیبت کبری؛ زیرا در این عصر مردم با مشکلات بیشتری روبه‌رو خواهند بود از قبیل:

الف. گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامی و جهان.

ب. انواع فشارهای سیاسی و مشکلات که در راه پذیرش حقّ و ایمان است.

ج. مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان‌علیه السلام.

در نتیجه مشاهده می‌کنیم که امامان‌علیهم السلام تأکید فراوانی بر این موضوع مهم داشته‌اند. همان‌گونه که از حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام روایت شده که فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع، فاللَّه اللَّه فی أدیانکم لا یزیلکم عنها أحد، یا بنیّ! إنّه لابدّ لصاحب هذا الأمر من غیبة حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به، إنّما هی محنة من اللَّه عزّوجلّ امتحن اللَّه بها خلقه … »؛ (1) «هرگاه پنجمین از اولاد هفتمین مفقود شد، پس خدا را، خدا را در ادیان تان، مواظب باشید که معتقدات شما را زایل نکنند، ای فرزندم! به طور حتم برای صاحب این امر غیبتی است به حدّی که معتقدان به آن، از این امر رجوع می‌کنند، و این محنتی است که خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان می‌کند … ».

کیفیت غیبت حضرت مهدی‌علیه السلام

در رابطه با کیفیت غیبت حضرت دو نظریه است:

1 - نظریه خفای شخص: یعنی این‌که وجود حضرت از دید مردم مخفی است. دلیل این نظریه روایاتی است که از طرق اهل بیت‌علیهم السلام رسیده است.

امام رضاعلیه السلام فرمود : «لا یری جسمه … » ؛ (2) « … جسم او دیده نمی‌شود … ».

امام صادق‌علیه السلام فرمود: « … الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه … »؛ (3) « … پنجمین از اولاد هفتمین، شخصش از شما غایب خواهد شد … ».

2 - نظریه خفای عنوان: به این معنا که مردم او را می‌بینند ولی هرگز به عنوان مهدی موعود به او آشنایی پیدا نمی‌کنند. دلیل بر این نظریه نیز روایت محمّد بن عثمان عَمْری است که فرمود: «واللَّه إنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنة فیری الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه»؛ (4) «به خدا سوگند! همانا صاحب این امر در موسم حجّ هر سال حاضر می‌شود، مردم را می‌بیند و آن‌ها را نیز می‌شناسد، و نیز مردم او را می‌بینند ولی نمی‌شناسند.»

علّت تأخیر ظهور

غالب احادیثی که اشاره به عملکرد حضرت مهدی‌علیه السلام بعد از ظهور دارد به این نحو است که خداوند به توسط حضرت، عالم را از عدل و داد پر می‌کند همان طوری که زمین پر از ظلم شده باشد که این در حقیقت تشبیه است نه شرطیّت و علیّت، یعنی ظلم و فساد علت ظهور باشد.

به تعبیر دیگر: فساد، هدف نیست، بلکه آمادگی، هدف است. بر خلاف آنچه برخی تصوّر می‌کنند آنچه برای تسریع ظهور مصلح جهانی لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمین نیست، بلکه یک آمادگی و تشنگی لازم است. البته نمی‌توان انکار کرد که افزایش ظلم و فساد یکی از علل آمادگی و تشنگی خواهد بود، زیرا هنگامی که مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها را بچشند، ناراحت می‌شوند و در جست و جوی یک طریق اصلاح و یافتن یک مصلح جهانی گام برمی‌دارند.

در نتیجه، باید گفت: هسته اصلی زمینه برای ظهور، آمادگی و آگاهی از عواقب وضع نابسامان امروز دنیا است، نه این‌که وجود ظلم و فساد هدف اصلی باشد.

مقصود از نیابت عامه

مقصود از نیابت عامه این است که امام‌علیه السلام ضابطه‌ای کلّی به دست می‌دهد تا در هر عصر، فرد شاخصی که آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق می‌کند نایب امام شناخته شود و در جامعه، نماینده او گردد.

بنابراین، کسانی که در دوره غیبت صغری نیابت داشتند و با اسم و رسم معرفی شده بودند «نایب خاص» نامیده می‌شوند.

بر اساس روایات وارده در این باب، مقام نیابت عامه به وسیله خود امامان‌علیهم السلام به ویژه حضرت حجت‌علیه السلام به فقیه جامع شرایط تفویض شده است، که از آن جمله می‌توان به این دو روایت اشاره کرد:

1 - عمر بن حنظله از امام صادق‌علیه السلام سؤال می‌کند که اگر در مشکلات و منازعاتی که معمولاً برای آن‌ها به حاکم یا به قضات منصوب از طرف حاکم مراجعه می‌کنند، بین دو نفر شیعه رخ داد چه کنند؟ آیا می‌توانند به حاکم وقت و یا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمایند و مشکلشان را حل نمایند؟

حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آن‌ها حرام است، زیرا رجوع به آن‌ها رجوع به طاغوت است و خدای سبحان مراجعه به طاغوت را نهی کرده است.

او دوباره سؤال کرد: پس چه کنند، زیرا در صورت عدم مراجعه، حقشان ضایع می‌شود؟

حضرت با ذکر معیارهایی علمای واجد شرایط را برای آن‌ها معرفی کرده، می‌فرماید: «ینظران (إلی) من کان منکم ممّن قد روی حدیثنا ونظرحلالنا وحرامنا وعرف أحکامنا فلیرضوا به حکماً فإنّی قد جعلته علیکم حاکماً، فإذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه فإنّما استخفّ بحکم اللَّه وعلینا ردّ، والرآدّ علینا الرآدّ علی اللَّه وهو علی حدّ الشرک باللَّه … »؛ (5) «در بین خودتان از فقهای شیعه کسی را انتخاب کنید که حدیث ما را روایت کرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احکام ما را شناخته است و مشکل خود را از طریق او حل نمایید، زیرا آنان از طرف من منصوبند و من نیز آن‌ها را بر شما حاکم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بیان حکم، طرفین دعوا حکم را نپذیرند، ما را ردّ کرده‌اند و حکم خدا را سبک شمرده‌اند، و ردّ بر ما در حقیقت ردّ بر خداست و چنین شخصی در حدّ مشرک به خدا خواهد بود.»

2 - اسحاق بن یعقوب بعد از طرح مسائلی از حضرت مهدی‌علیه السلام جواب آن‌ها را طلب می‌کند. امام در توقیعی که در ذیل آن نامه به وسیله نایب دوم خود محمّد بن عثمان عَمْری می‌فرستد، از جمله مسائلی که در آن اشاره کرده این‌که: « … أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا فإنّهم حجّتی علیکم … » ؛ (6) «امّا در حوادثی که پیش می‌آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید، زیرا آنان حجت من بر شمایند … ».

راه جذب مردم به سوی امام زمان‌علیه السلام

جذب مردم و میل آن‌ها به امام زمان‌علیه السلام متوقّف بر معرفت آن‌ها به آن حضرت است، زیرا هیچ کس به چیزی که برایش مجهول بوده و به آن علم ندارد توجه پیدا نمی‌کند. و لذا بر ما لازم است که امام زمان‌علیه السلام را به عموم مردم بشناسانیم، که خصوصیات عصر ایشان چیست؟ و انسان در زمان ظهور آن حضرت به چه برکاتی نایل خواهد شد؟ و چگونه ظلم و بی‌عدالتی در تمام سطوح جامعه با ظهور ایشان رخت خواهد بست و چگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسید.

اگر چه در عصر غیبت نیز مانند خورشید در پشت ابرها از آن حضرت بهره می‌بریم ولی این کجا و آن کجا؟ مردم با شنیدن این مسائل متوجه امام زمان‌علیه السلام شده و به حضرت میل پیدا می‌کنند.

راه رسیدن به حضرت مهدی‌علیه السلام

انسان از دو طریق می‌تواند به ملاقات حضرت شرفیاب شود:

1 - از راه تحصیل کمالات روحی؛ زیرا انسان از این راه، رذایل اخلاقی را از خود دور کرده، با عمل به دستورات شرع به درجه‌ای می‌رسد که قابلیت شرفیاب شدن به محضر آن حضرت را پیدا می‌کند.

2 - از راه عمل به برخی از دستورات وارده که در برخی روایات به آن اشاره شده است. از آن جمله این‌که هر کس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود و با حضور قلب به حضرت توجه پیدا کرده، از خداوند طلب رؤیت ایشان را نماید به ملاقات آن حضرت شرفیاب می‌شود.

ایستادن به احترام نام قائم‌علیه السلام

حاجی نوری می‌نویسد: در خبری از امام صادق‌علیه السلام نقل شده است: روزی در مجلس امام صادق‌علیه السلام نام مبارک حضرت مهدی‌علیه السلام برده شد، امام صادق‌علیه السلام به جهت تعظیم و احترام از جای برخاست. (7)

و نیز در روایت آمده که دعبل خزاعی بعد از آن‌که ابیاتی راجع به حضرت مهدی‌علیه السلام نزد امام رضاعلیه السلام قرائت کرد، حضرت از جای برخاست … (8)

میرزای نوری می‌گوید: وقتی نام حضرت حجة بن الحسن‌علیه السلام در مجلس امام رضاعلیه السلام برده شد، آن حضرت از جای برخاست و دو دست مبارکش را روی سر گذاشت و فرمود: «اللّهمّ عجّل فرجه و سهّل مخرجه» . (9)

از امام صادق‌علیه السلام سؤال شد: چرا هنگام شنیدن نام امام زمان‌علیه السلام از جای خود برمی‌خیزیم؟ حضرت فرمود: چون غیبت حضرت مهدی طولانی است. و امام از شدّت محبّتی که به دوستان خود دارد هر زمانی که شخصی او را یاد کند نگاهی به او می‌نماید و سزاوار است که یاد کننده به جهت احترام و تعظیم، از جای خود برخیزد. هنگامی که مولای خویش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه می‌کند، پس از جای خود برخیزد و از خدای تبارک و تعالی تعجیل فرج ایشان را بخواهد. (10)

مهدویت نوعی و شخصی

گاهی در تعبیرات از مهدویت شخصی و نوعی استفاده می‌شود، مثلاً گفته می‌شود: اهل سنّت مهدویت نوعی را قبول دارند و شیعه امامی مهدویت شخصی را، مقصود از این دو چیست؟

شیعه قائل به مهدویت شخصی است؛ یعنی معتقد است به این‌که مهدی موعودعلیه السلام شخصی است معیّن که متولد شده و تاکنون زنده است و در آینده ظهور خواهد کرد، و او کسی جز فرزند امام حسن عسکری‌علیه السلام نیست.

ولی اهل سنّت معتقد به مهدویت نوعی است؛ یعنی معتقد است که در آخرالزمان شخصی از ذریه پیامبر اکرم‌صلی الله علیه وآله به نام مهدی متولد شده، و ظهور خواهد کرد. و اوست کسی که زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود همان‌گونه که پر از ظلم و جور شده باشد، گرچه وجود خارجی ندارد.

تعبیر مهدی نوعی و شخصی کاربرد دیگری نیز دارد که نزد عرفا متداول است. برخی از عرفای اهل سنّت همچون مولوی معتقدند به این‌که در هر زمانی باید یک مهدی موجود باشد خواه از نسل علی و خواه از نسل عمر.

مقصود آنان از مهدی، همان قطب عالم امکان است، ولی شیعه قائل است که در هر زمان باید امام معصوم موجود باشد، زیرا بدون آن زمین مضطرب خواهد شد.

دو توقیع به شیخ مفیدرحمه الله

شیخ طبرسی‌رحمه الله در کتاب «الاحتجاج» دو نامه‌ای را که از ناحیه مقدسه حضرت مهدی‌علیه السلام برای شیخ مفیدرحمه الله فرستاده شده نقل کرده است. در این دو نامه اشاره به برخی مطالب صحیح و عالی شده و نیز از برخی مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است. (11)

نامه اوّل در اواخر ماه صفر سال 410 هجری سه سال قبل از وفات شیخ مفیدرحمه الله به دست او رسیده است. و نامه دوم در سال 412 هجری یعنی یک سال قبل از وفات شیخ به دست او رسیده است. و این در حقیقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شیخ علی بن محمّد سمری سفیر چهارم است که همان انتهای غیبت صغری و شروع غیبت کبری در سال 329 هجری است.

فرستنده نامه اوّل می‌گوید: این نامه را از منطقه‌ای که متصل به حجاز است آورده است. و از این کلام استفاده می‌شود که امام در آن هنگام در نواحی حجاز ساکن بوده است، و این نامه را توسط برخی از خواص برای شیخ مفیدرحمه الله فرستاده‌اند.

نامه دوم نیز در اول ماه شوال سال 412 از ناحیه مقدسه برای شیخ فرستاده شد. و در روز پنجشنبه 23 ماه ذی حجه همان سال به دست شیخ رسیده است. یعنی سه ماه و هفت روز کم در بین راه در دست قاصد بوده است.

هر دو خطاب به املای حضرت مهدی‌علیه السلام و خطّ برخی از ثقات و معتمدین نزد امام زمان‌علیه السلام بوده همان‌گونه که از ظاهر رساله اولی و نصّ رساله دوم استفاده می‌شود. و آخر هر دو نامه مزیّن به چند سطری کم از خطّ خود امام است که شهادت و گواهی بر صحت نامه است. امام در آن کلمات به شیخ مفیدرحمه الله امر می‌کند تا این رساله را از هر کس مخفی بدارد، ولی نسخه‌ای از آن را بردارد تا موثقین از اصحابش بر آن مطلّع شده یا شفاهاً به اطلاع آن‌ها برساند. (12)

سند دو توقیع

سند این دو توقیع را از جهاتی می‌توان مورد توجه قرار داده و برای اعتبار آن چاره‌ای اندیشید، گر چه شیخ طبرسی که تنها ناقل این دو توقیع است آن‌ها را مرسلاً و بدون سند نقل کرده است.

1 - طبرسی این دو روایت را از مسلّمات به حساب آورده که این به نوبه خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد. و ممکن است که طبرسی به جهت شهرت و وضوح این دو توقیع، سند آن‌ها را حذف کرده است، همان‌گونه که سند بسیاری از روایات را حذف کرده است.

2 - مضامین عالی که در این دو روایت است و نیز خبرهای صادقی که در آن دو به آن‌ها اشاره شده نیز از جمله شواهد صدق این دو توقیع و انتساب به حضرت مهدی‌علیه السلام است.

و امری که موجب ازدیاد اطمینان به این دو توقیع است این‌که محدّث بحرانی بعد از آن‌که اشعار منسوب به امام زمان‌علیه السلام در رثای شیخ مفید را نقل می‌کند که بر قبر او نوشته شده بود، می‌فرماید: «این اشعار از امام زمان‌علیه السلام نسبت به شیخ مفید علیه السلام بعید نیست، بعد از آن‌که توقیعاتی از ناحیه حضرت‌علیه السلام برای شیخ فرستاده شد، توقیعاتی که مشتمل بر تعظیم و اجلال فراوانی بوده است … ». آن گاه می‌گوید: «شیخ یحیی بن بطریق حلّی در رساله نهج العلوم الی نفی المعدوم معروف به «سؤال اهل حلب» دو طریق در تزکیه شیخ مفید ذکر کرده است:

الف) صحت نقل او از ائمه طاهرین‌علیهم السلام، آن طوری که در تصانیف او از مقنعه و دیگر کتب ذکر شده است.

ب) آنچه را که عموم شیعه روایت کرده و مورد قبول قرار داده است که صاحب الامر - صلوات اللَّه وسلامه علیه وعلی آبائه - دو نامه به او نوشته است به این نحو که در هر سال یک نامه، و عنوان نامه «به سوی برادر سدید … » است، و این بالاترین تعبیر در مدح و تزکیه و ثنای شیخ مفید در گفتار امام امت و جانشین ائمه است.

گفتار ابن بطریق دلالت دارد بر این‌که این دو توقیع مورد اجماع است. و نیز از کلام طبرسی در مقدمه «احتجاج» استفاده می‌شود که این دو توقیع از قسم احادیثی است که مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذکر نکرده است.

ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» در ترجمه شیخ مفید می‌گوید: «صاحب‌الزمان‌علیه السلام او را شیخ مفید نامید … ». (13) ظاهراً مراد او همان چیزی است که در توقیع حضرت به شیخ مفید آمده است که فرمود: «للأخ السدید والولیّ الرشید، الشیخ المفید … ».

3 - طبرسی در مقدمه کتاب «احتجاج» می‌گوید: «بیشتر روایاتی را که نقل می‌کنیم سند آن‌ها را نمی‌آوریم یا به جهت وجود اجماع بر آن روایت است، و یا به جهت موافقت آن با دلیل عقل و یا شهرت آن در سیره‌ها و کتاب‌ها بین مخالف و موافق … ». (14)

این دو توقیع نیز از یکی از این سه احتمال خالی نیست.

4 - مصلحت عمومی نیز اقتضای صدور چنین نامه‌ها و توقیعاتی را در اوایل عصر غیبت کبری داشته است.

یکی این‌که حضرت با این نامه‌ها به جماعت شیعیانش دستورات لازم را برساند. و دیگر این‌که با فرستادن این نامه‌ها به دست علمای صالح امثال شیخ مفیدرحمه الله ریاست و زعامت او را تثبیت کرده، مردم را به اطاعت از او در عصر غیبت کبری تشویق کند. همان‌گونه که در نامه خود به ابن بابویه خطاب به او فرمود: «یا شیخی! یا اباالحسن».

سنت غیبت در انبیای پیشین

سنت غیبت در انبیای پیشین

غیبت و دوری حجّت خدا از بین مردم امری تازه و جدید نیست که در این امّت آن هم در آخرین وصیّ پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله تحقق پیدا کرده باشد، بلکه سنتی الهی بوده که حتی در بین انبیا نیز پیدا شده است. اینک به اسامی برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:

1 - حضرت ادریس‌علیه السلام

مطابق برخی روایات، ادریس پیامبر به جهت مشاجره ای که بین او و جبّاران زمانش ایجاد شد، بیست سال از میان امتش غایب شد و در کوه‌ها و غارها به سر می‌برد. خداوند ملکی را موکّل بر او نموده بود تا هنگام غروب آفتاب افطاری او را حاضر کند … (15)

2 - حضرت صالح‌علیه السلام

صدوق‌رحمه الله به سندش از امام صادق‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ صالحاعلیه السلام غاب عن قومه زمانا، وکان یوم غاب عنهم کهلا … فلمّا رجع إلی قومه لم یعرفوه بصورته … »؛( 16) «همانا صالح‌علیه السلام مدتی از قومش غایب شد. هنگام غیبت پیرمردی بود … و وقتی که به قومش بازگشت کسی او را به چهره نمی‌شناخت … ».

3 - حضرت ابراهیم‌علیه السلام

حضرت ابراهیم‌علیه السلام نیز بنابر نقل روایات، مدّتی از ابتدای ولادت تا سال‌های زیادی مخفی بود و امر خود را کتمان می‌کرد تا آن‌که خداوند او را مأمور به ابلاغ رسالتش نمود. (17)

4 - حضرت موسی‌علیه السلام

صدوق نقل می‌کند: « … حضرت موسی‌علیه السلام از شهر مصر به مدائن فرار کرده، در آنجا مدّت زیادی نزد حضرت شعیب‌علیه السلام اقامت نمود … ». (18)

5 - حضرت شعیب‌علیه السلام

مجلسی به سندش از امام علی‌علیه السلام نقل کرده که فرمود: «إنّ شعیبا النبی‌علیه السلام دعا قومه إلی اللَّه حتی کبر سنّه، ودقّ عظمه، ثمّ غاب عنهم ما شاء اللَّه، ثمّ عاد إلیهم شابّا» ؛ (19) «شعیب پیغمبر قومش را به سوی خدا دعوت کرد تا پیر شد و استخوان‌هایش ضعیف شد. آن گاه تا مدّتی که خواستِ خدا بود از میان مردم غایب شد و سپس در حالی که جوان شده بود به سوی آن‌ها بازگشت … ».

6 - حضرت الیاس‌علیه السلام

قطب راوندی نقل می‌کند که حضرت الیاس‌علیه السلام از میان قومش هفت سال غایب شد، در آن مدّت در صحراها و بیابان‌ها متواری بود. (20)

7 - حضرت دانیال نبی‌علیه السلام

صدوق‌رحمه الله می‌گوید: «دانیال نبی 90 سال از میان قومش غایب و اسیر دست بخت النصر بود و پیروانش همگی در این مدّت انتظارش را می‌کشیدند». (21)

8 - حضرت عیسی‌علیه السلام

حضرت عیسی‌علیه السلام دو نوع غیبت داشته است: یکی در مدّت 12 سال در سرزمین‌های شام و مصر و دیگر از هنگامی که خواستند او را به دار آویزند، تا هم اکنون که بیش از دو هزار سال از عمر او می‌گذرد و هنوز زنده است. وی هنگام ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام برای تشکیل حکومت عدل جهانی ایشان را مساعدت خواهد نمود.

محرومیت از محضر امام زمان‌علیه السلام

برخی ممکن است بگویند: چه اشکالی داشت اگر حضرت در بین مردم بود و از وجودش استفاده می‌کردند و او در موقع مناسب قیام می‌نمود.

پاسخ

پیامبر اکرم و ائمه اطهارعلیهم السلام کراراً به مردم گوشزد کرده بودند که دستگاه ظلم و ستم به دست حضرت مهدی‌علیه السلام برچیده خواهد شد. از این جهت وجود حضرت، مورد توجه دو دسته قرار گرفت:

الف. مظلومین و ستم‌دیدگان عالم که تعدادشان زیاد بود. آنان به قصد اظهار تظلّم و امید حمایت، به دور وجود امام اجتماع می‌کردند و از او تقاضای نهضت و دفاع می‌نمودند، و لذا همیشه در اطراف حضرت گروه کثیری احاطه شده بود. در حالی که هنوز شرایط اساسی فراهم نشده است.

ب. زورگویان و ستمکاران خون خواری که بر ملّت‌های مظلوم تسلّط یافته و در راه رسیدن به منافع شخصی خویش از هیچ عملی فرو گذار نمی‌کردند و حاضر بودند که تمام مردم را فدای مطامع شخصی خود کنند. در نتیجه این گروه چون وجود حضرت را مانع و سدّ راه خود می‌دیدند درصدد نابودی حضرت بر می‌آمدند.

حفظ حضرت‌علیه السلام با حضور

برخی می‌گویند: آیا خداوند نمی‌توانست حضرت مهدی‌علیه السلام را بدون غیبت حفظ نمایند؟

در پاسخ این سؤال می‌گوییم:

اولاً: اعجاز، در نظام طبیعت و تکوین خلاف اصل است، مگر آن‌که ضرورتی اقتضا کند و در مورد حضرت مهدی‌علیه السلام اراده خداوند بر این تعلّق گرفته که محافظت حضرت از راه غیبت باشد.

ثانیاً: مصالح و مفاسد و تقدیرات الهی به تبع واقعیت‌های الهی تغییر پیدا می‌کند. خداوند متعال برای امت اسلامی یازده امام معصوم به جهت هدایتشان فرستاد، ولی آنان را یکی پس از دیگری به شهادت رساندند و با این عملکرد بد و کارنامه سویی که از خود نشان دادند تقدیر خداوند بر این تعلّق گرفت که امام دوازدهم را تا مدّتی در پشت پرده غیبت قرار دهد تا محرومیّت غیبت امام را احساس کنند و با ظهور حضرتش قدر او را بدانند.

ثالثاً: مطابق آیات و روایات، یکی از سنّت‌های حتمی خداوند متعال مسأله امتحان امت‌هاست. امت اسلامی نیز از این قانون استثنا پذیر نیست. و هر امّتی به نحوی امتحان خواهد شد. امتحان امت اسلامی در این عصر و زمان به غیبت امام زمان آن‌هاست، که آیا با این حالت بر دین و مذهب خود استقامت دارند یا خیر؟

عدم بیعت با حاکمان جور

کسانی که با مسأله مهدویت آشنایی دارند می‌دانند که برنامه حضرت با برنامه سایر امامان تفاوت اساسی دارد. امامان دیگر مأمور بودند که در ترویج دین تا سرحدّ امکان کوشش کنند، ولی مأمور به جنگ نبودند و لذا یک نوع بیعت و متارکه جنگ و پیمان عدم تعرض و صلحی بین آنان با حاکمان عصر خود، بسته بودند. ولی سیره حضرت مهدی‌علیه السلام از ابتدا با روش دیگر امامان فرق می‌کند. قرار بر این است که حضرت به مجرد ظهور، دست به مقابله با ظالمان زده و ظلم و بی‌عدالتی را از جامعه برکند و به جای آن عدل و قسط را برپا نماید. لذا باید بیعت هیچ کسی بر ذمّه او نباشد، زیرا هر لحظه احتمال ظهور است.

امام صادق‌علیه السلام فرمود: «صاحب هذا الأمر تغیب ولادته عن هذا الخلق لئلّا یکون لأحد فی عنقه بیعة إذا خرج، ویصلح اللَّه عزّوجلّ أمره فی لیلة»؛ (22) «ولادت صاحب‌الامر مخفی می‌شود تا وقتی که ظهور کند پیمان هیچ کس بر گردنش نباشد. خداوند امرش را در یک شب اصلاح می‌کند.»

علاوه بر این، ستمکاران چون در هر لحظه احتمال قیامش را می‌دادند لذا منافع خود را در خطر دیده، به پیمان خود با حضرت مطمئن نمی‌شدند و چاره‌ای جز قتل و کشتن او نمی‌دیدند.

الگو بودن حضرت زهراعلیها السلام

امام زمان‌علیه السلام در توقیعی به خط مبارک خود، بعد از دعا برای عافیت شیعیان از ضلالت و فتنه‌ها و درخواست روح یقین و عاقبت به خیری آن‌ها و تذکر به اموری چند می‌فرماید: «وفی ابنة رسول اللَّه‌صلی الله علیه وآله لی أسوة حسنة»؛ (23) «فاطمه دختر رسول خداصلی الله علیه وآله برای من اسوه و الگویی نیکوست.»

در این‌که حضرت مهدی‌علیه السلام، کدام گفتار یا رفتار حضرت فاطمه‌علیها السلام را سرمشق خویش قرار داده‌اند، احتمالات فراوانی بیان شده است که در این جا به سه مورد آن اشاره می‌کنیم:

1 - حضرت زهراعلیها السلام تا پایان عمر شریفش با هیچ حاکم ظالمی بیعت نکرد. حضرت مهدی‌علیه السلام هم بیعت هیچ سلطان ستمگری را بر گردن ندارد.

2 - شأن صدور این نامه این است که برخی از شیعیان، امامت ایشان را نپذیرفتند. حضرت در جواب عملکرد آن‌ها فرمود: «اگر می‌توانستم و مجاز بودم آن چنان می‌کردم که حق بر شما آشکار گردد به گونه‌ای که هیچ شکی بر شما باقی نماند، ولی مقتدای من حضرت زهراعلیها السلام است. ایشان با این‌که حق حکومت از حضرت علی‌علیه السلام سلب شد، هیچ گاه برای باز گرداندن خلافت، از اسباب غیر عادی استفاده نکرد، من نیز از ایشان پیروی می‌کنم و برای احقاق حقّم در این دوران، راه‌های غیر عادی را نمی‌پیمایم».

3 - حضرت در پاسخ نامه فرموده‌اند: «اگر علاقه و اشتیاق ما به هدایت و دستگیری از شما نبود به سبب ظلم‌هایی که دیده‌ایم، از شما مردمان روی گردان می‌شدیم». امام، با اشاره به حضرت زهراعلیها السلام می‌خواهد بفرماید: همان طوری که دشمنان به حضرت زهراعلیها السلام آزار و اذیت روا داشتند و سکوتی که مسلمانان پیشه کردند، هیچ کدام سبب نشد که ایشان از دعا برای مسلمانان دست بکشند، بلکه دیگران را بر خود مقدم می‌داشتند، من نیز این ظلم‌ها و انکار ها را تحمل می‌کنم و از دل سوزی و دعا و راهنمایی و … برای شما چیزی فرو نمی‌گذارم.

تأثیر دعا برای تعجیل فرج

امام زمان‌علیه السلام در جواب سؤال‌های اسحاق بن یعقوب می‌نویسد: «أکثروا الدعاء بتعجیل الفرج، فإنّ ذلک فرجکم»؛ (24) «برای شتاب در گشایش حقیقی و کامل، بسیار دعا کنید؛ همانا فرج شما در آن است.»

می‌دانیم که فرج و گشایش شیعیان از تمام گرفتاری‌ها و فتنه‌ها در سایه ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام محقق می‌گردد، و تا زمانی که حضرت در غیبت به سر می‌برد شیعه تحت فشار و ظلم و تعدّی حاکمان ظلم و جور است.

از این حدیث استفاده می‌شود که زمان ظهور حضرت مهدی‌علیه السلام متعلق «بداء» واقع می‌شود یعنی قابل تقدیم و تأخیر است، و یکی از عوامل تعجیل در فرج آن حضرت‌علیه السلام، دعا است. می‌دانیم که دعا بدون درخواست قلبی و زمینه سازی برای تحقق آن، مؤثر نخواهد بود. انسان باید با زبان و قلب بطلبد، و در عمل هم زمینه‌ساز خواسته خود باشد.

تأثیر وجود امام زمان‌علیه السلام در دفع بلا

امام زمان‌علیه السلام در توقیع اول خود به شیخ مفیدرحمه الله می‌فرماید: «إنّا غیر مهملین لمراعاتکم، ولا ناسین لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم الأوآء واصطلمکم الأعدآء»؛( 25) «ما در رسیدگی و سرپرستی شما کوتاهی و اهمال نکرده و یاد شما را از خاطر نبرده‌ایم که اگر جز این بود، دشواری‌ها و مصیبت‌ها بر شما فرود می‌آمد و دشمنان، شما را ریشه‌کن می‌نمودند.»

شیعه به جهت پیروی از حق و حقیقت، دائماً مورد تعرّض حکّام جور و معاندان و مخالفان بوده است، لذا به کسی نیاز دارد که در سختی‌ها و گرفتاری‌ها او را یاری کند و از نابودی نجاتش دهد. حضرت در این توقیع به شیعیانش این بشارت را می‌دهد که با وجود غیبتم، شما را حمایت می‌کنم و هرگز نمی‌گذارم نقشه‌های دشمنان حق و حقیقت به ثمر نشیند و مذهب شیعه نابود شود.

و در حدیث دیگر حضرت می‌فرماید : «أنا خاتم الأوصیآء، وبی یدفع اللَّه عزّوجلّ البلآء عن أهلی وشیعتی»؛ (26) «من خاتم اوصیایم. خداوند به سبب من بلا را از اهل و شیعیانم دفع می‌کند.»

حکم منکر امام زمان‌علیه السلام

امام زمان‌علیه السلام در بخشی از جواب‌های خود به پرسش‌های اسحاق بن یعقوب می‌فرماید: «لیس بین اللَّه عزّوجلّ وبین أحد قرابة، ومن أنکرنی فلیس منّی وسبیله سبیل ابن نوح»؛ (27) «بین خداوند عزّوجلّ و هیچ کس قرابت و خویشاوندی نیست، هر کس مرا انکار کند از من نیست، و راهِ او راه فرزند نوح است.»

این حدیث را روایتی که شیعه و سنی در کتب روایی خود آورده‌اند، تأیید می‌کند؛ و آن این‌که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «مثل اهل بیت من، مثل کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات می‌یابد و کسی که از آن تخلف کند غرق خواهد شد». (28)

وظیفه کلی ما در عصر غیبت

امام زمان‌علیه السلام در بخشی از نامه‌ای که به شیخ مفیدرحمه الله ارسال داشته، نوشته‌اند: «فلیعمل کلّ امرء منکم بما یقرب به من محبّتنا ویتجنّب ما یدنیه من کراهتنا وسخطنا»؛ (29) «پس هریک از شما باید کاری کند که وی را به محبّت و دوستی ما نزدیک سازد و از آنچه خوشایند ما نیست و باعث خشم و کراهت ما می‌شود دوری کند.»

روشن است که محبّت اهل بیت‌علیهم السلام جنبه شخصی و فردی ندارد، بلکه به ملاک خدایی است؛ زیرا هر گاه اهل بیت‌علیهم السلام مشاهده کنند که شیعیان و منتسبان به آنان کارهایی را انجام می‌دهند که مورد رضایت الهی است، و نیز از کارهایی که مورد سخط و غضب خداوند است اجتناب می‌کنند، خوشحال شده و به آنان می‌بالند.

در نتیجه بر ما است که اگر به دنبال جلب محبّت آقا امام زمان‌علیه السلام و دوری از سخط و غضب آن حضرت هستیم، کاری نکنیم که از ایشان دور شده و از عنایاتش محروم گردیم. و از طرف دیگر، سعی ما بر این باشد که اعمال و رفتاری را انجام دهیم که هر چه بیشتر ما را به ایشان نزدیک گرداند.