بهار روزگاران

بهار روزگاران60%

بهار روزگاران نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

بهار روزگاران
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6807 / دانلود: 2976
اندازه اندازه اندازه
بهار روزگاران

بهار روزگاران

نویسنده:
فارسی

سفیانی خونخوار را بشناسیم

چنان که در روایات آمده است، یکی از کسانی که او را برای این کار آماده می کنند سفیانی است. خصوصیات سفیانی را در روایات می بینید؛ اسمش عثمان است، اسم پدرش عنبثه است، سر خیلی بزرگی دارد، از دور مثل این است که یک چشم داشته باشد، از نسل معاویة ابن ابی سفیان و هند جگرخوار است. خود را مسلمان جلوه می دهد، ولی می گویند روی لباسش آرم مسیح است؛ یعنی پاپیون زده است. از غرب ارتزاق می کند.

او را اول به ترکیه می فرستند، از ترکیه به شام، و از شام به عراق. در آنجا ۱۳۰ هزار نیرو پیاده می کند. چرا؟ این همه کار برای چیست؟ برای اینکه جلوی شیعه را بگیرند. فرمان می دهد که هر کسی یک شیعه را به من معرفی کند هزار درهم جایزه دارد. شیعه ها را می گیرند و به بهانه ای پیش او می برند هزار درهم می گیرند و او هم شیعه ها را به قتل می رساند.

یهودیها دارند زمینه سازی می کنند. از قبل، در روایات ما گفته شده است که چنین شخصی خواهد آمد که اگر روزی سفیانی پا به عراق و شام و اردن گذاشت و قتل عام را آغاز کرد، مردم دینشان را از دست ندهند و نگویند دیگر ما رفتیم زیر چکمه دشمن و هیچ راه نجاتی نیست. طبق روایات، سفیانی فقط نوزده ماه حکومت خواهد کرد که شش ماهش لشکر کشی است.

خداوند متعال برای خنثی کردن برنامه های سفیانی، دو گروه نیرو یکی از خراسان ایران و یک نیرو از یمن مأمور می کند. این نیروها به حمایت از حضرت بقیةاللهعليه‌السلام می آیند و با سفیانی درگیر می شوند و تمام برنامه های او را در عراق خنثی می کنند. سفیانی لشکرش را به طرف مکه می فرستد تا در آنجا از ظهور حضرت مهدیعليه‌السلام پیشگیری کند. به اذن خداوند، دره ای به نام بیداء شکافته می شود و لشکر سفیانی در آن فرو می روند و آثارشان محو می شود.

موج این مسئله، خیلی ها را بیدار می کند. لشکر حضرت مهدیعليه‌السلام هم از مکه به طرف عراق حرکت می کند و در آنجا طومار لشکر سفیانی را در هم می پیچد. گروهی از لشکر سفیانی برای حمایت از یهود به اسرائیل حرکت می کند و در آنجا، لشکر حضرت مهدیعليه‌السلام آنها را تعقیب می کند و منقرضشان می کند. آن روز فاتحه یهود باید خوانده شود و شرّشان از جهان کم شود.

پیداست که یهود وقتی اینها را می خواند نگران می شود. آنها آنقدر نادان هستند که نمی دانند اگر مشیت خدا بر این تعلق گرفت که حضرت مهدیعليه‌السلام ظهور کند و عنایات خاصش نصیب مردم شود، هیچ قدرتی در مقابل او ندارند. امروز به نیروی جنگی و موشکی و جنگ الکترونیک و بمب اتمشان می نازند، ولی چطور می خواهند از فرو رفتن یک لشکر زیر زمین جلوگیری کنند.

قتل عامی که سفیانی راه می اندازد تکان دهنده است. حتی آمده است که شکم زنان باردار شیعه را پاره می کنند که مبادا فرزند پسری از شیعه در رحمشان باشد. خیلی تحملش مشکل است. ولی گفته شده است که اگر این مسائل و مشکلات پیش آمد، هراس نداشته باشید.

امروز می بینیم که ابرقدرتها از چپ و راست غُرّش می آورند. آمریکا چقدر تهدید می کند؟ حالا یا با واسطه یا بی واسطه یا صریح یا با اشاره. انسان فکر می کند که با چنین قدرت هایی چگونه می توانیم مقابله کنیم.

اروپایی ها هم از شیعه احساس خطر می کنند. در رسانه هایشان مطرح می کنند که موشک های ایران کار ما را دشوار کرده است. می گویند که موشک های ایران طوری است که به ما هم اصابت می کند. ایران می خواهد به انرژی هسته ای دست پیدا کند. اینها مارگزیده اند، احساس خطر می کنند، راحت نمی نشینند، هر روز توطئه می کنند، به دست و پا می افتند؛

مدام شورای امنیت، سازمان ملل، تهدید، چرا؟ چون می ترسند.

دعا برای فرج امام زمان عليه‌السلام واجب است

روایات به ما نوید می دهد که نباید روحیه مان را ببازیم. ابرقدرت ها با وجود تمام امکانات مادیشان، با این نیروهای سنگینشان، نمی توانند با ما کاری بکنند. ما پشتیبان داریم، وعده های خدا را داریم. اگر ایمان داشته باشیم هیچوقت از این تهدیدها نمی ترسیم. البته خودمان را هم باید آماده کنیم.

یکی از وظایف سنگینی که به عهده ماست دعا برای فرج حضرت بقیة اللهعليه‌السلام است. فکر نکنید این یک دعای ساده است. می گوییم خدایا فرج امام زمانعليه‌السلام را نزدیک کن؛ یعنی داریم برای تغییر سرنوشت جهان دعا می کنیم. مسئله، فردی نیست، منطقه ای نیست، سرنوشت جهان به ظهور حضرت بستگی دارد. این دعا، از همه دعاها مهم تر و واجب تر و لازم تر است. اگر خواستیم برای دینمان دعا کنیم، باید برای فرج حضرت دعا کنیم.

اگر برای دنیا دعا می کنیم باید برای فرج حضرت دعا کنیم. برای فرد یا جامعه، برای هرچه خواستیم دعا کنیم، باید بدانیم که رسیدن به همه این ها در گرو فرج آقا امام زمانعليه‌السلام است. اگر مراجع ما، بزرگان ما، تأکید دارند که فکرمان و دعاهایمان را روی فرج آقا امام عصرعليه‌السلام متمرکز کنیم، برای این است که ما را متوجه اهمیت موضوع کنند. این مسئله خیلی مهم است. با خلوص نیت باید دعا کرد. قرآن می فرماید:

(قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُم )(۱)

بگو پروردگارم برای شما ارجی قائل نیست اگر دعای شما نباشد.

____________________

۱- فرقان:۷۷

باید دعا کرد. خودمان را هم بسازیم تا انشاء الله بتوانیم جزو لشکریان حضرت باشیم. طبق بسیاری از روایات، اهل بیتعليه‌السلام به ایران و جوانان ایران چشم دوخته اند. وقتی می خواهند یاران حضرت مهدیعليه‌السلام را معرفی کنند، روی مردم ایران انگشت می گذارند. قرآن هم به این مسئله اشاره فرموده است:

( مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه ) (۱)

هر کس از شما که از دینش بازگردد، به زودی خدا مردمی را بیاورد که دوستشان بدارد و دوستش بدارند.

اهل بیتعليهم‌السلام به جوانان ایران چشم دوخته اند. جوانان این مرز و بوم باید آماده باشند تا در رکاب آقا شمشیر بزنند و دنیا را از شرّ دشمنان اسلام آزاد کنند.

____________________

۱- مائده: ۵۴

ضرورت دعا برای ظهور امام زمان عليه‌السلام

اشاره

ما در خصوص ائمه اطهارعليهم‌السلام ، وظایف سنگینی داریم. یکی از این وظایف، دعا برای فرج حضرت مهدی است. البته دعا شرایطی دارد و دعای واقعی آن است که از سرِ احساسِِ نیاز و کمبود باشد. اگر این احساس کمبود نباشد، دعا کامل نیست. این معنا، چیزی است که از روایات برمی آید. خودمان هم باید در جامعه ای که زندگی می کنیم نیازها را لمس کنیم تا از روی نیاز دعا کنیم و از خدا بخواهیم.

در همه امور دینی و معنوی و اخلاقی، امنیتی و اقتصادی، الان کمبود داریم. در روایات هم این کمبودها را مطرح و مردم را برای فرج حضرت مهدیعليه‌السلام آماده کرده اند.

یکی از نیازهای بشر، دینی است که در پرتو آن راه درست را از نادرست بشناسد. اگر به مذهب و دین و آئین نیاز نداشت، خدا صد و بیست و چهار هزار پیغمبر نمی فرستاد، انبیای اولو العزم را نمی فرستاد، اوصیای این بزرگواران را مأمور نمی کرد. این، نشانگر نیاز بشر به دین است.

پاسخ به شبهات روشنفکر نماها

امروزه بعضی می گویند ما عقل داریم و نیازی به مذهب نیست. این مکتب غلطی است که چند سالی است باب شده است. البته سابقه هم دارد، برهمن ها چنین عقیده ای داشتند. روی این عقیده کار شده است. روشنفکران ما این مسئله را تحت عنوان خاتمیت مطرح می کنند. معنای خاتمیت این است که ما رشد عقلی داریم پس نیازی به وحی نیست، دین لازم نداریم.

به دارندگاه و طرفداران چنین اندیشه هایی می گوییم: اگر سه چیز را تضمین کنید حرف شما را می پذیریم:

اول؛ اینکه تضمین بدهید که دیگر همه چیز را می فهمید و هیچ نقطه مجهولی برای بشر باقی نمانده است. این تضمین را هیچ دانشمندی نمی دهد. چون دانشمندان هر چه به علمشان افزوده می شود به مجهولات و نادانی هایشان آگاه تر می شوند.

از ابوعلی نقل کرده اند که در آخر عمرش گفت: فهمیدم که نفهمیدم. هر مسئله ای که کشف می شود در کنارش سؤالاتی پیش می آید و نقاط ابهامی وجود می آید که بشر باید سعی کند آنها را بفهمد. هیچ دانشمند عاقلی چنین ادعایی ندارد که دیگر همه چیز را می فهمم. یکی از دلایل اینکه بشر هنوز خیلی از چیزها را کشف نکرده، این است که می بینیم مرتب در دانشگاه ها، برای کشف مجهولات مشغول تحقیق و بررسی هستند. اگر بشر همه چیز را فهمیده باشد که باید درِ دانشگاه ها را تخته کنند.

دوم؛ اینکه باید تضمین دهند بر اینکه ما اشتباه نمی کنیم. فکر نمی کنم دانشمندی در دنیا باشد که تضمین بدهد که در آنچه فهمیدم احتمال خطا نیست. شاهد قضیه این است که می بینیم مثلاً پزشکان، مطلبی را کشف می کنند و آن را به آگاهی عموم می رسانند، اما بعد از مدتی اعلام می کنند که اشتباه کرده اند و تئوریشان را عوض می کنند. سایر دانشمندان هم همینطور. کسی نمی تواند تضمین کند که اشتباه در کارش نیست.

سوم؛ اینکه تضاد و تناقضی بین افکار نباشد. من می گویم عقل من، شما می گویید عقل من. هر فردی هم چنین ادعایی می کند. اگر تضادی نبود و همه عقل ها یکدست بودند مشکلی نداشتیم. ولی می بینیم به تعداد مغزهایی که خدا آفریده، فکر وجود دارد؛ افکار متضاد. نمی شود تضمین داد که تضادی در افکار نباشد. بنابراین وقتی می توانیم ادعا کنیم دیگر نیازی به وحی نداریم که همه چیز را بفهمیم، تضمین هم بدهیم که اشتباه نمی کنیم، تضّاد و تناقضی هم در افکار نباشد.

می دانیم که در هر سه موضوع، کُمیت ما لنگ است. بنابراین از مذهب و وحی بی نیاز نیستیم. تنها خدا و تنها انبیاء هستند که عصمت دارند و خطا در کارشان راه نمی یابد و همه چیز را می دانند و تضّادی هم در افکار و احوالشان وجود ندارد. بنابراین بشر در تمام دوره ها، به دین نیاز داشته و دارد.

نقش مذهب در آخرالزمان

حالا باید ببینیم که در آخرالزمان، در دوران غیبت، جریان مذهب چه وضعی دارد، ما به مذهب نیاز داریم یا نه؟ بر فرض اینکه نیاز داشته باشیم، کدام مذهب می تواند سعادت ما را تأمین کند. طبق روایات، در آخرالزمان انسان از نظر دینی با کمبود و نیاز مواجه است؛ چنان که رسول خدا فرمود:

«لایسلم لذی دین دینه الّا من یفر من شاهق الی شاهق و من حجر الی حجر کالثعلب باشباله ».(۱)

آخرالزمان وقتی است که دینِ هیچ صاحب دینی، برایش باقی نمی ماند. مسیحی ها دیگر مسیحی واقعی نیستند، یهودی ها دیگر یهودی واقعی نیستند، و همین طور پیروان ادیان دیگر. مگر اینکه کسی از قله کوهی به قله دیگر پناهنده شود و از سوراخ (لانه) جانوری به سوراخ جانور دیگر. یا در روایات است که در آخرالزمان:

«لایَبْقی مِنَ الاِْسْلامِ اِلاّ اِسْمُهُ ».(۱)

از اسلام جز نام، چیزی باقی نمی ماند.

یعنی جسم اسلام وجود دارد و روحش از بین می رود. بنابراین، در آخرالزمان دینی که ما به آن نیاز داریم وجود ندارد. باید کسی بیاید و دین و معارف دینی را احیا کند، قوانین الهی را به اجرا بگذارد تا دین زنده شود. لذا در دعاهایمان می خوانیم که خدایا:

«اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فى دَوْلَةٍ کَریمَةٍ : تُعِزُّ بِهَا الاِْسْلامَ وَاَهْلَهُ ، وَتُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَاَهْلَهُ ». (۲)

____________________

۱- کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۳۳۰.

۲- الانصاف، ص ۳۹۲.

۳- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.

دینی را، دولتی را می خواهیم که اسلام را عزیز کند. مسلمین را به عزت واقعی برساند. در آخرالزمان از چنین دینی بی بهره ایم. در مسائل اقتصادی، دچار بحران هستیم، باران های سودمندی که ارتزاق بدان بسته است، کم می شود، چشمه ها می خشکد و دریاچه ها به تدریج کمتر و کمتر می شود:

( قُلْ أرَأیْتُم إنْ اَصْبَحَ ماؤکُم غَوراً فَمَنْ یأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ ) (۱)

بگو به من خبر دهید اگر آبهای(سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟!

از تأویل این آیه که بگذریم ظاهرش می گوید که اگر آب چاه ها پایین رفت، چه کسی می تواند این آبها را بالا بیاورد. بنابراین «غور» هم هست. نه آسمان دیگر آن برکات را دارد و نه زمین آن جوشش را. از این جهت، مردم گرفتار کم آبی می شوند، به قحطی می افتند و بیکاری در دنیا فراگیر می شود.

____________________

۱- ملک:۳۰

فتنه آخرالزمان و اهمیت دعای فرج

در آخرالزمان، در خصوص مسائل اقتصادی با کمبود مواجهیم. در مسائل امنیّتی که دیگر در هیچ گوشه دنیا جای امنی پیدا نمی شود. الان هم مشاهده می کنید که مسئله بمب گذاری و ترور کم کم فراگیر شده است. جایی می خواندم که در آخرالزمان مردم در دنیا به گونه ای بی بند و بار می شوند که اعمال منافی عفت را به طور علنی انجام می دهند و کسی هم نهی شان نمی کند. اگر ما این نیازها را احساس کنیم طور دیگری دعا می کنیم. می گوییم باید قدرتی بیاید؛ یک قدرت فراگیر.

اگر به صورت منطقه ای باشد کاری از پیش نمی برد، باید یک قدرت جهانی باشد. دانشمندان می گویند اگر در گوشه ای از دریا، سنگی افتاد و موج ایجاد کرد، این موج تا بی نهایت ادامه دارد؛ هرچند نامرئی باشد. موجی که از فساد به وجود می آید فراگیر است؛ درست مثل سنگی که در گوشه دریا بیندازند. همه دنیا با هم مربوط است. یک قدرت فوق العاده فراگیر لازم است که بر جهان سلطه پیدا کند و در سراسر جهان اصلاح کلی پدید آورد. این نیست، مگر یک حکومت عدل الهی متکی به باری تعالی که این نهضت را بر عهده بگیرد.

در همه کتاب های الهی نوید داده شده و مردم هم انتظار خواهند کشید، خودشان متوجه باشند یا نباشند. این آمادگی، باید به وجود بیاید، این نیازها باید احساس شود تا کسانی که به دین اعتقاد دارند، امنیت را دوست دارند، دلشان می خواهد مردم از نظر اقتصادی در رفاه باشند، اینها دعا کنند؛ چون جز با برپایی حکومت عدل الهی، هیچ راهی برای رسیدن به این آرزوها وجود ندارد. پیداست که هر چه آگاهی انسان به این کمبودها بیشتر شود، سوز و عمق دعا بیشتر خواهد بود.

پیشوای آسمانی و حیات طیّبه

اشاره

یکی از چیزهایی که ارزش حیاتی دارد آب است:

( وَجَعَلْنا مِنْ الْماءِ کُلَّ شَیءٍ حَیًّ ) (۱)

و هر چیز زنده ای را از آب قرار دادیم.

در روایات، امام زمانعليه‌السلام را با آب مطابق دانسته اند. همان طور که در عالم طبیعت بدون آب، حیات معنا و مفهومی ندارد،

زندگی در روی زمین، بدون امام معنا ندارد. در دعای عدیله آمده است:

«بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌ وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ و السَّماء ».(۲)

در عالم و جهان هستی، امام، چنان ارزشی دارد که رسول خدا می فرماید:

«لولا الحجة لساخت الارض بأهلها »(۳)

اگر حجت خدا نباشد زمین اهلش را فرو می برد.

خوب قدر آب را چه کسی می داند؟ آن که تشنه است. انسان اگر تشنه شود، آن وقت ارزش آب را درک می کند. در خصوص ائمهعليهم‌السلام هم معرفت لازم است تا این تشنگی زنده شود. فعالیت های مناسبتی، تلاش هایی که برای بزرگداشت معصومانعليهم‌السلام صورت می گیرد، این اظهار علاقه ها، نشانگر تشنگی است. بر اثر تشنگی است که خداوند به عده ای توفیق می دهد که امام را از مغز به دل بیاورند. مغز شناسایی می کند، و دل، عشق و علاقه نشان می دهد.

____________________

۱- انبیاء:۳۰.

۲- مفاتیح الجنان، دعای عدیله.

۳- اصول کافی، ج۱، ص۱۷۸.

عاشق امام، مثل کسی است که تشنه و طالب آب است. آن که در جستجوی آب است، اگر در یک متری سطح زمین آب پیدا نکرد حفاری می کند تا دو متری، تا ده متری، تا صد متری. تا هزار متری هم پایین می رود تا بالأخره به آب دسترسی پیدا کند و حیات خود را تأمین کند.

قرآن کریم می فرماید:

( قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ ) (۱)

بگو: به من خبر دهید اگر آب های (سرزمین) شما در زمین فرو رود، چه کسی می تواند آب جاری و گوارا در دسترس شما قرار دهد؟

این آیه را سید ابن طاووس (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب المحجة، ضمن روایاتی که مربوط به امام عصر (عج) است نقل می کند.

____________________

۱- ملک:۳۰.

امام زمان عليه‌السلام ، آب حیات است

اگر دنبال آب برویم تا خدا نخواهد دسترسی پیدا نمی کنیم، درباره حضرت بقیة اللهعليه‌السلام هم قضیه چنین است. خدا باید بخواهد و ما از خدا باید بخواهیم. بگوییم خدایا احساس می کنیم که برای اصلاح عالم به وجود حضرت بقیة اللهعليه‌السلام نیاز داریم؛ چون این فساد جهانی، این ظلم جهانی، عدل جهانی و یک حکومت جهانی لازم دارد. ما باید این تشنگی را احساس کنیم. از خدا هم می خواهیم توفیق دهد که حضرت بقیة اللهعليه‌السلام را زیارت کنیم.

به هر حال آنچه زمینه ظهور حضرت را فراهم می کند، همین تلاش ها، اظهار علاقه ها، دعاها و سوزهاست. امیدواریم دعاهایمان مستجاب شود و این آرزو به دلمان نماند، بلکه زنده باشیم و حکومت شیرین و لذت بخش جهانی حضرت مهدیعليه‌السلام را لمس کنیم.

حضرت بقیة الله عليه‌السلام ؛ مصلح جهانی

اشاره

چه نیازی به مصلح جهانی است؟ آیا یک مصلح می تواند در یک منطقه به خصوص، اصلاحات فراگیر انجام دهد؟ قرآن کریم در برخی سوره ها، داستان خلقت آدم را مطرح کرده است. از جمله، در سوره بقره آمده است که خداوند، خطاب به ملائک فرمود:

( إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً ) (۱)

من بر روی زمین، جانشینی (نماینده ای) قرار خواهم داد.

منظور از نماینده چیست؟ همان طور که کارخانه ای که در یک شهری است و در شهر دیگری نماینده دارد. در واقع، نماینده، اجناس و محصولات کارخانه را نشان می دهد. مثلاً یک کارخانه در مشهد یا اصفهان نماینده ای انتخاب می کند، نماینده، در آن شهر یا منطقه، اجناس کارخانه را در معرض دید مردم قرار می دهد تا مردم بفهمند این کارخانه چه محصولاتی دارد.

____________________

۱- بقره:۳۰.

امام زمان، آینه ی تمام نمای خدا

طبیعی است که نماینده خدا هم، باید صفات جلال و جمال او را نشان دهد. البته که هر موجودی گویای صفات خداست، و علم خدا را، حکمت خدا را، قدرت خدا را نشان می دهد. هر گیاهی که از زمین روید وحده لاشریک له گوید.

( سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ ) (۱)

به زودی آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد.

خداوند می فرماید که در موجودات، آیات خودمان را نشان دادیم. هر موجودی نشانه ای از خداست. اگر نظام آفرینش هر موجودی را دقیق مطالعه کنید، می توانید به قدرت خدا پی ببرید. دانشمندان در معرفی خدا، از راه های گوناگون وارد شده اند. بعضی، به قول خودشان، از برهان صدیقین استفاده کرده اند. متکلّمین وقتی خواستند خدا را معرفی کنند از راه تقسیم موجودات به واجب و ممکن وارد شده اند.

ولی قرآن این طور نیست. وقتی می خواهد خدا را معرفی کند، هر چیز را که در زندگی روزمره با آن سرکار داریم، خلقت آسمان، خلقت زمین، خلقت مورچه، خلقت شتر و سایر موجودات ریز و درشت را محور قرار می دهد.

____________________

۱- فصلت:۵۳.

ولی این ممکنات، همه صفات خدا را نشان نمی دهد. هر ممکنی می تواند نمایانگر، نمونه اش گوشه ای از صفات خدا باشد. انسان یک موجود ویژه است؛ یعنی آنچه خدا در این عالم قرار داده در انسان جلوه گر است. یعنی جهان را اگر بخواهند کوچک کنند، می شود انسان، انسان را هم اگر بزرگ کنند می شود جهان. این موجود، جامعیت عجیبی دارد. از هر موجودی به هر دلیلی پی به خدا ببریم، نمونه آن، در بدن انسان است:

«مَنْ عَرَفَ نَفَسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ ».(۱)

هر کس، خود را شناخت، خدای خود را نیز شناخت.

____________________

۱- بحارالانوار، ج۲،ص۳۲.

علت آفرینش و نقش مصلح جهانی

وقتی خداوند فرمود می خواهم یک نماینده خلق کنم، ملائک عرض کردند: خدایا این موجود نمی تواند نماینده تو باشد. اینکه ملائک، چنین حرفی را از کجا و روی چه حسابی می زدند، بحث مفصلی است که به آن نمی پردازیم. امّا حرف آنها چه بود؟

می گفتند: این موجود غضب دارد، شهوت دارد؛ شهوت و غضبش ایجاب می کند که فساد بوجود آورد، خون بریزد:

( أتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ) (۱)

آیا کسی را در آن(بر روی زمین) قرار می دهی که فساد و خونریزی می کند؟! حال آن که ما تو را تسبیح و حمد به جا می آوریم و تو را تقدیس می کنیم.

خدایا این بشر فساد می کند. خدایا این عالم را منظم خلق کردی. در جهانی که آفریده ای هر چیزی سرجای خودش است.

جهان چون خط و خال چشم و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

اینها موجوداتی هستند که نظام عالم را به هم می ریزند.

____________________

۱- بقره:۳۰.

البته ملائک، خیلی هم بی راه نمی گفتند. یهودی ها تعدادشان چقدر است؟ تعداد کمی هستند، اما نظام جهان را به هم ریخته اند. همه جا را به فساد کشانده اند. اینها خلیفة الله اند؟

خداوند فرمود: من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید. شما نمی دانید که من اگر می گویم می خواهم انسان خلق کنم، نظرم و هدفم کدام انسانهاست، می خواهم چه کسانی را خلیفه خودم روی زمین قرار دهم؟

( وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ) (۱)

سپس علم اسماء (علم اسرار آفرینش و نامگذاری موجودات) را همگی به آدم آموخت. بعد، آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: «اگر راست می گویید، اسامی اینها را به من خبر دهید».

خداوند چند اسم به حضرت آدم آموخت. سپس به ملائکه گفت: اسم هایی را که من به آدم یاد دادم، شما هم بخوانید. گفتند: نمی دانیم، چیزی بلد نیستیم، ما فقط آنچه را تو به ما آموخته ای می دانیم. اینجا بود که آدم اسم ها را برای ملائک خواند.

____________________

۱- بقره:۳۱.

اما وقتی ملائک پرسیدند که می خواهی کسی را خلق کنی که فساد می کند و خون می ریزد، چه جوابی شنیدند که قانع شدند و ساکت شدند؟ خدا به آدم فرمود:

«أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ »(۱)

آنان را از اسامی این موجودات آگاه کن.

اسم آنهایی را که خلیفه من هستند برای ملائک بگو تا بفهمند هدف من از آفرینش انسان چیست. حضرت آدم شروع کرد به گفتن اسم ها؛ اول ابوالقاسم محمد؛ دوم ابوالحسن علی بن ابی طالب، سوم فاطمه بنت رسول الله. یکی یکی اسم ها را گفت تا رسید به امام دوازدهم. ملائک سکوت کردند؛ یعنی خدایا خلیفه ای را که منظور توست، قبول داریم .اینها نماینده تو هستند، صفات جلال و جمال تو را نشان می دهند.

خدا می خواهد به وسیله اینها نظم را در جهان برقرار کند، صلح ایجاد کند؛ صلح جهانی.

پیامبران می خواستند اصلاح کنند، نمایندگان خدا بودند، علمش را داشتند و می توانستند با علمشان نظام عالم را حفظ کنند و فساد را تبدیل به صلاح بکنند؛ با قدرتشان، با قداستشان. ولیکن شیاطین انسی و جنّی، سد راه اینها بودند، و مردم جهان، آمادگی پذیرش این صلاح را پیدا نکردند. بر سر راه این خلفای واقعی الهی، سدهایی ایجاد کردند تا آنها نتوانند اهدافشان را اجرایی کنند. اینها دلسوز مردم دنیا بودند. امیرالمؤمنین علیعليه‌السلام کسی بود که دلش به حال انسان ها می سوخت و می خواست آنها را اصلاح کند. اما آنها لیاقت درک اهداف امیرالمؤمنینعليه‌السلام را نداشتند.

____________________

۱- بقره:۳۳.

آخرین مصلح موعود

در دوران های گذشته هم آنهایی که - از خود پیغمبر گرفته تا امام یازدهم- زمینه اصلاح برایشان مساعد نشد، آمادگی داشتند، قدرتش را داشتند، علمش را داشتند، قداستش را داشتند، اما موانع وجود داشت. آنقدر در این عالم باید حکومت ها بیایند و بروند و کار کنند و طرح بریزند و نقشه بدهند تا به این نتیجه برسند که اگر نماینده خدا نباشد بشر نمی تواند جهان را سامان دهد. محال است بتوانند در همه جهان به طور گسترده عدل برقرار کنند. ظلم، مردم را متلاشی و خسته می کند. ناچارند به انتظار یک مصلح جهانی باشند.

چه کسی می تواند مصلح جهانی باشد؟ کسی که واقعاً نماینده خدا باشد، و اِلّا نمی تواند. حالا چرا؟ چون آن قدرت را ندارد، آن آگاهی را ندارد، آن آمادگی هم در مردم دنیا نیست. اگر هم یک وقت مصلحی پیدا می شده، مسلمین روزگار کم نبوده اند، ولی قدرتشان محدود بوده است. در یک روستا، در یک شهر، در یک منطقه می توانستند اصلاحات ایجاد کنند، ولی مفید نبود. چرا؟ برای اینکه این جهان تمامش به هم پیوسته است؛ مثل بدن یک انسان. اگر در گوشه ای از بدن اختلالی به وجود آید، نظام بدن به هم می خورد.

بنی آدم اعضای یکدیگرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

که در آفرینش ز یک گوهرند

دگر عضوها را نماند قرار

مصلح حقیقی همان خلیفة الله است

همین ایران خودمان را در نظر بگیرید. با تمام کشورهای دنیا در ارتباط است، بخواهد یا نخواهد، روابط سیاسی برقرار بشود یا نشود، این روابط هست. چه کسی می تواند جلوی رسانه های بدون مرز مثل اینترنت و ماهواره را بگیرد؟ در آمریکا فساد می کنند اینجا ماهواره نشان می دهد. اینترنت که حالا آمده، عامل نشر شبهات، فسادها و ابتذال هاست.

هر قدر مسئولین کشور به خودشان فشار بیاورند بخواهند جلوی این فسادها را بگیرند، امکانپذیر نیست. اینها نهایتاً بتوانند یک مملکت را مهار کنند. بقیه اش چه؟ پس اگر قرار شد اصلاحی روی زمین قرار بگیرد، باید مصلحی بیاید که بر تمام این جهان اشراف داشته باشد، جهان باید مثل موم در قبضه قدرتش باشد، چنین کسی می تواند خلیفةالله باشد، مصلح باشد فسادها را ریشه کن کند. او قدرتش را دارد، منتها موانع باید برطرف شود. مانع چیست؟

ین است که مردم دنیا هنوز نمی دانند چه می کنند. باید به این نتیجه برسند که نمی توانند، دولت ها کاری از پیش نمی برند، با نظام کمونیستی نمی شود، با سیستم سوسیالیستی نمی شود. هر مکتبی، هر قدرتی بیاید نمی تواند. آرام آرام به این نتیجه می رسند که خوب است جهانی فکر کنیم. بعد چه می کنند؟ سران مذاهب را مثلاً در آمریکا دور هم جمع می کنند؛ یهودی ها، مسیحی ها، حتی سیک های هندی، بت پرست ها همه در مرکزی گردهم می آیند.

آرام آرام زمینه مساعد شود برای اینکه اینها جهانی فکر کنند تا یک قدرت، یک فکر، یک اراده بر جهان حاکم شد؛ آن هم اراده ای که از یک فرد الهی باشد، به خدا وصل باشد. تا مردم دنیا از فساد خسته نشوند، به این نتیجه نمی رسند. تا مردم دنیا این طور فکر نکنند که مصلح باید یکی باشد آن هم از طرف خدا، موفق نمی شوند. این زمینه ها که مساعد شد، آن وقت آقا ظهور می کند. در روایت آمده است که تعداد کارگزاران دنیا که باید جهان را زیر نظر حضرت مهدیعليه‌السلام اداره کنند ده هزار نفر است.

از این تعداد، سیصد و سیزده نفر نواب و کسانی هستند که به حضرت بقیة اللهعليه‌السلام نزدیک ترند. هر وقت جامعه بشری از نظر فکری توانست ده-هزار آدمی را که مجری فرمان امام زمانعليه‌السلام باشد تحویل دهد، امام زمانعليه‌السلام ظاهر می شود. این شرایط باید پیش بیاید و پیش می آید. خواهی نخواهی پیش می آید. خدا چنین خواسته است:( أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ ) .

مشیت خدا بر این است که سرانجام، زمین به دست بندگان صالح برسد:

( وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون ) (۱)

در کتاب زبور بعد از ذکر نوشتیم که وارث زمین، بندگان صالح من خواهند شد.

الحمدلله ارتباطاتی که در دنیا هست، دارد زمینه ها را برای این کار و شکل گیری حکومت جهانی فراهم می کند. البته مردم باید آمادگی پیدا کنند. حدیث هم داریم که تا مردم آماده نباشند حضرت ظهور نخواهد کرد. مرحوم خواجه طوسی (رضوان الله علیه) در متن فشرده ای به نام تجرید، که در علم کلام نوشته، می فرماید:

«وُجُودهُ لُطْفٌ و تَصَّرفُه لُطْفٌ آخر و عدمه منّا ».

وجود امامعليه‌السلام لطف است. تصرف امام زمان، لطف دیگری است. و نبود او، از ماست.

یعنی اگر حضور ندارد، ما مقصر هستیم. ما هنوز آماده نیستیم. باید مهیا شویم تا به لطف خدا، حضرت بیاید و به عنوان یک مصلح جهانی، حکومت تشکیل بدهد.

____________________

۱- انبیاء: ۱۰۵.

ویژگی های حکومت حضرت بقیة اللهعليه‌السلام چیست؟ بررسی این موضوع، بحث مفصلی می طلبد که آن را به یک فرصت مناسب می گذاریم؛ چون باید اهداف مقدس حضرت بقیة اللهعليه‌السلام را مطرح کنیم و ببینیم که حکومت ایشان کجاها پایه گذاری شده است. طرح چیست؟ چه خواهد کرد؟ و حکومت ایشان با سایر حکومت ها چه فرق هایی دارد؟ و به انتظار آن حکومت باشیم:

«اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِی دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ ».(۱)

پروردگارا! ما را آرزوی آستان قرب تو در دولت کریمانه یارست همان که اسلام و یارانش را شوکت بخشد و دوروئی و اهلش را ذلت.

از آثار حکومت حضرت مهدیعليه‌السلام این است که اسلام عزیز می شود؛ همان اسلامی که الان قدرت ها دارند تحقیرش می کنند و می خواهند آن را به زانو در بیاورند.

۱- مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.

تلاش آنها، اسلام آنقدر در دنیا طالب و عاشق پیدا می کند که مردم واقعاً مثل صدر اسلام به اسلام می گروند:

( وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللَّهِ أَفْواجاً ) (۱)

می بینی که مردم گروه گروه به دین خدا وارد می شوند.

____________________

۱- نصر: ۲.

ارزش دختران صالح

آنچه در زمينه فرزندار شدن ارزش دارد، و آنچه در اين زمينه اولياء الهى خواستار آن بودند، بدون اينكه فرقى ميان پسر و دختر باشد سلامت و وارستگى فرزند بوده است

از امام علىعليه‌السلام روايت شده است :

ما سئلت ربى اولادا نضر الوجه ، و لاسئلته ولدا حسن القامة ، ولكن سئلت ربى اولادا مطيعين لله ، و جلين منه ، حتى اذا نظرت اليه و هو مطيع الله قرت عينى

من هرگز از خداوند فرزندانى درخواست نكردم كه ، خوش منظر و خوش ‍ قامت و قد باشند، بلكه آنچه از خداوند خواستم اين بود كه ، فرزندانى به من بدهد كه ، مطيع خدا و خداشناس و خداترس باشند، تا آنگاه چشمم به آنها مى افتاد و آنان در حال اطاعت خداوند هستند، چشمم روشن شود و آنان موجب عزت و آبروى من باشند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

الولد الصالح ريحانة من رياحين الجنة

فرزند صالح و شايسته ، از گلهاى بهشتى خواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

ميراث الله من عبده المومن ، ولد صالح يستغفر له

ميراث الهى كه براى بنده مومنى به جاى مى ماند، عبارت خواهد بود از فرزند صالحى كه سبب مغفرت آن بنده را فراهم آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خمسة فى قبورهم و ثوابهم يجرى الى ديوانهم : من غرس نخلا، و من حفر بئرا، و من بنى مسجدا، و من كتب مصحفا، و من خلفت ابنا صالحا

پنج دسته هستند كه پس از مرگ نيز، به پرونده آنان ثواب و پاداش مى رسد، كسى كه درختى بنشاند، آنكه چاه آبى حفر كند، كسى كه مسجدى بسازد، آنكه قرآنى نگارش دهد، و كسى كه از خود فرزند صالح و خدمتگزارى به يادگار بگذارد.(٢٩)

حقوق دختر بر پدر

اما حق دختر بر پدر اين است كه (اولا) مادرش را (يعنى همسر خود را) احترام كند و با او حرف زشت نگويد، براى دخترش نام نيكو انتخاب كند، سوره نور به او ياد بدهد، ولى سوره يوسف (كه ممكن است موجب وسوسه باشد) به او ياد ندهد، دخترش را در طبقه بالا جاى ندهد و در شوهر دادن او عجله كند، سپس حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: وقتى دخترت را فاطمه ناميدى به او بد مگو، او را نفرين مكن و مزن(٣١)

مسئله اجازه پدر از نظر ولايت و از نظر فلسفه

مسئله اى كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است اين است كه آيا در عقد دوشيزگان كه براى اولين بار شوهر مى كنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه ؟ از نظر اسلام چند چيز مسلم است :

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادى استقلال دارند، هر يك از دختر و پسر اگر بالغ و عاقل باشند و به علاوه رشيد باشند يعنى از نظر اجتماعى آن اندازه رشد فكرى داشته باشند كه بتوانند شخصا خود را حفظ و نگهدارى كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد. پدر و مادر يا شوهر يا برادر و يا كس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد.

مطلب مسلم ديگر مربوط به امر ازدواج است ، پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند خود اختياردار خود هستند و كسى حق دخالت ندارد. اما دختران : دختر اگر يك بار شوهر كرده باشد و اكنون بيوه است ، قطعا از لحاظ اينكه كسى حق دخالت در كار او را ندارد مانند پسر است و اگر دوشيزه است و اولين بار است كه مى خواهد با مردى پيمان زناشوئى ببندد چطور؟

در اين كه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هر كس كه دلش مى خواهد شوهر بدهد حرفى نيست و... اختلافى كه ميان فقهاء هست در اين جهت است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند ازدواج كنند و يا موافقت پدران به هيچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نيست ؟

البته يك مطلب ديگر نيز مسلم و قطعى است كه اگر پدران بدون جهت از موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند حق آنها ساقط مى شود و دختران در اين صورت به انفاق همه فقهاى اسلامى در انتخاب شوهر آزادى مطلق دارند.

راجع به اينكه آيا موافقت پدر شرط است يا نه ؟ چنانكه گفتيم ميان فقهاء اختلاف است و شايد اكثر فقهاء خصوصا فقهاى متاءخر موافقت پدر را شرط نمى دانند ولى عده اى هم آنرا شرط مى دانند، قانون مدنى ما از دسته دوم كه فتواى آنها مطابق احتياط است پيروى كرده است

فلسفه اين كه دوشيزگان لازم است يا لااقل خوب است بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هيجده ساله طبق اين قول نياز دارد، به علاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد استقلال داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و مستغنى از موافقت پدر يا مادر يا شوهر مى داند؟

اينجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات مردان آگاه است و پدران جزء در شرايط استثنائى براى دختران خير و بركت و سعادت مى خواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند.

آنچه در اين مورد قابل اعتراض است عمل مردم ايرانى است نه قانون مدنى و نه قانون اسلام در ميان مردم غالب پدران هنوز مانند دوران جاهليت ، خود را اختياردار مطلق مى دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شريك زندگى و پدر فرزندان آينده اش ، بى حيائى و خارج از نزاكت مى دانند و به رشد فكرى دختر كه لزوم آن از مسلمات اسلام است توجهى نمى كنند، چه بسيار عقده هائى كه قبل از رشد دختران صورت مى گيرد و شرعا باطل و بلااثر است

عاقدها از رشد دختر تحقيق و جستجو نمى كنند. بلوغ دختر را كافى مى دانند. در صورتى كه مى دانيم چه داستانها از علماء بزرگ در زمينه آزمايش رشد عقلى و فكرى دختران در دست است

بعضى از علماء رشد دينى دختر را شرط دانسته اند، تنها به عقد بستن دخترى تن مى دادند كه در اصول دين بتواند استدلال كند و متاءسفانه غالب اولياء اطفال و عاقدها اين مراعاتها را نمى كنند.

قانون مدنى داراى ماده ١٠٤٢، كه اين ماده مى گويد:

بعد از رسيدن به سن پانزده سال تمام نيز اناث نمى توانند مادام كه به سن هجده سال تمام نرسيده اند بدون اجازه ولى خود شوهر كنند.

طبق اين ماده دختر ميان پانزده و هجده هر چند بيوه باشد بدون اجازه نمى تواند شوهر كند. در صورتى كه نه از نظر فقه شيعه و نه از نظر اعتبار عقلى اگر زنى واجد شرايط بلوغ و رشد باشد و يك بار هم شوهر كرده است لزومى ندارد كه موافقت پدر را جلب كند.(٣٣)

بردگان و دختران جوان و بى همسرى را كه صلاحيت دارند، به همسرى در آوريد و براى آنان تشكيل خانواده دهيد.

و ثانيا، آن طور كه از اين دستور كلى الهى استفاده مى شود و برخى از مفسران قرآن كريم هم بدان اعتراف كرده اند اولا اين دستور غير از بردگان ، يعنى همه پسران و دختران و خلاصه جوانان مجرد و بى همسر را شامل مى شود و ثانيا، همان طور كه علامه طباطبائى و ملا فتح الله كاشانى و نويسندگان تفسير نمونه نيز، با عبارتى مانند الصالحون للتزوج مطرح كرده اند، صلاحيت يك مفهوم كلى گسترده اى دارد، كه هر گونه صلاحيت و لياقت و توانايى فكرى ، فرهنگى ، اخلاقى و بالاخره صلاحيت جسمى و بدنى را نيز بر مى گيرد.

بنابراين ، براى برقرارى ازدواج و تشكيل خانواده ، آن طور كه از قرآن كريم استفاده مى شود، لياقت و صلاحيت و سلامت پسر و دختر بايد به طور دقيق مورد توجه اولياء و افراد ذى ربط قرار گيرد، و در صورت عدم چنين صلاحيت و آمادگى ، درصدد چاره انديشى ديگر و سازندگى لازم برآيد.

در زمينه معيار صلاحيت و لياقت پسر و دختر هم براى تنظيم پيوند زناشوئى ، آن طور كه از احاديث اسلامى بدست مى آيد، در مرحله نخست و به عنوان اولويتهاى ضرورى ، اين جهات بايد رعايت گردد:

الف) معيارهايى كه خانواده دختر، در زمينه ارزيابى داماد به عنوان اساسى ترين ارزش ، بايد مورد توجه دقيق قرار دهند، ديندارى آگاهانه ، امانتدارى و اخلاق و رفتار شرافتمندانه او مى باشد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

اذا جائكم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه

هر گاه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه اخلاق و ديندارى او چشمگير بود و براى شما جلب رضايت و آرامش مى كرد، دختر خود را به همسرى او در آوريد.

امام جوادعليه‌السلام مى فرمايد:

من خطب اليكم ، فريضتم دينه ، و امانته كائنا ما كان فزوجوه

چنانچه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه ، ديندارى و امانت دارى او موجب خرسندى شما را فراهم آورد، اگر ساير شرايط را هم نداشت دختر خود را به ازدواج او برگزينيد.

ب) معيارهائى را هم كه خانواده داماد نسبت به عروس و دخترى كه قرار است او را به همسرى فرزند خود در آورند، بايد مورد توجه داشته باشند، صلاحيت و شايستگى است كه ، عموما در عفت و پاكدامنى و سلامت اخلاقى دختر خلاصه مى شود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خير نسائكم العفيفة الغلمة ، العفيفة فى فرجها، و الغلمه على زوجها

بهترين زنانى را كه به همسرى خود انتخاب مى كنيد، افرادى هستند كه پاكدامن و نجيب بوده و در برابر شوهر رام و سر به راه باشند.

روى اين حساب ، سلامت و صلاحيت پسر و دختر، چيزى است كه مى بايست رعايت شود و رعايت اين جهات هم در تشكيل تحكيم خانواده ، نقش موثر و سرنوشت سازى خواهد داشت

٢. پيوند مودت و رحمت

مودت ، محتنى است بيشتر در دل و آتشين و دو طرفه يعنى هر دو طرف يكديگر را دوست دارند.

مودت زمينه كشت بذر است كه حاصل رحمت مى باشد و تا مودت نباشد رحمت نيست

علي رغم روش برخى از افرادى كه در جوامع ما، ازدواج را به صورت يك معامله مادى انجام مى دهند، و از اين ناحيه با حوادث تلخ و دردناكى هم دست به گريبان مى شوند، در اسلام پيوند زناشوئى اولا به عنوان يك نشانه اى قدرت و حكمت الهى مطرح شده و ثانيا چيزى كه بنيان خانواده را تحكيم و استوارى مطمئنى مى بخشد، كانون پر حرارت و پر جاذبه مودت و رحمت خواهد بود.

٣. عظمت و قداست ازدواج

غير از مرحله مادى و طبيعى ، كه موضوع مادى و معقول اجتماعى است ، آنچه در اسلام اين پيوند را عظمت و قداست معنوى نيز مى بخشد، مرحله انسانى و پاداش الهى است كه به دنبال تشكيل خانواده ، صورت مى گيرد، و چنين پيوندى عنايت و بركت خداوندى را به دنبال مى آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

ما من شى ء احب الى الله عزوجل من بيت يعمر بالنكاح

در پيشگاه خداوند متعال ، هيچ كانونى محبوبتر از خانه اى كه به وسيله ازدواج عمران و آبادى پيدا مى كند، نخواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ركعتان يصليها المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها العزب

دو ركعت نمازى كه افراد متاهل مى خوانند، از هفتاد ركعت نمازى كه افراد عزب و مجرد انجام مى دهند، افضل و برتر خواهد بود!

٤. ناپسندى و ناگوارى طلاق

به همان ميزانى كه ازدواج در اسلام ، داراى ارزش و ستايش مى باشد، طلاق و جدائى زن و شوهر از هم ، مورد نكوهش و تنفر واقع شده است !

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

ما من شى ء ابغص الى الله ، من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة ، يعنى الطلاق

هيچ چيزى در نظر خداوند، از خانه اى كه ، در جامعه اسلامى به وسيله طلاق و متاركه ، ويران و خراب مى گردد، منفورتر و ناپسندتر نمى باشد!

آن بزرگوار نيز مى فرمايد:

تزوجوا و لاتطلقوا، فان الطلاق ، يهتز منه العرش

پيوند زناشوئى برقرار كنيد، و هرگز طلاقكارى نكنيد، زيرا طلاق چيزى است كه به خاطر آن عرش (كه مبداء عدل و رحمت است) به لرزه و اضطراب مى افتد!

البته اين را هم نبايد فراموش كنيم ، اصولا در يك جامعه اسلامى نبايد طلاق واقع شده ، و پیامدهاى دردناك آن انسانهائى را در آتش پر حرارت خود، بسوزاند، اما اگر در شرايط غير تحملى پيش آيد، و در مقايسه خير و شر، ادامه زندگى و قطع آن ، متاركه امتيازاتى داشته باشد، درنهايت ، و پس از اينكه همه راه حلها و چاره جوئيها مسدود گرديد، طلاق به عنوان يك عمل جراحى ، و تنها راه حل و نجات از مشكلات سخت تر، مجاز خواهد بود.

٥. مسئوليت تشكيل خانواده وظيفه سنگين اولياء

اولياء و پدران و مادران نيز، نسبت به پسران و دختران و زيردستان خود وظيفه دارند، زمينه ساز و اقدام كننده براى تشكيل خانواده آنان باشند.

بارى ، موضوع تشكيل خانواده جوانان را اسلام ، در مرحله نخست ، به عهده والدين گذاشته ، و حتى خوددارى از اداى اين وظيفه سنگين ، تخلف و گناه نيز محسوب خواهد شد!

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

من ادرك له ولد، و عنده ما يزوجه ، فاحدث فالاثم بينهما!

هر كس ، فرزند او به حد بلوغ و آمادگى براى ازدواج برسد، و او توانائى تشكيل خانواده براى او فرزند خود را داشته باشد، و از اين مسئوليت شانه خالى كند، در صورتى كه براى آن فرزند لغزش و انحرافى پيش آيد، گناه آن براى پدر و مادر و فرزند، هر دو نوشته مى شود و هر دو مسئوليت خواهند داشت !

در زمينه ازدواج و تشكيل خانواده براى جوانان مستعد، و افرادى كه به نوعى احتياج به راهنمايى و معاضدت دارند، بار اين مسئوليت سنگين تر مى شود، چنانكه افرادى هم كه به هر شكل ممكن مادى و معنوى ، براى ازدواج افراد بى همسر يارى و اقدام مناسب معمول مى دارند، و كدخدا منشى مصلحانه مى نمايند، از فضيلت و پاداش دنيوى و اخروى بهره مند مى گرداند.

بنابراين ، در شرائطى كه عموما در شرق و غرب ، نظام خانواده از تعهد و مسئوليتهاى اخلاقى تهى شده ، و نابسامانى و بى بند و بارى دردناكى محصول آن گرديده است ، در اسلام به منظور تشكيل و تحكيم بنيان خانواده ، وسائل و تهميدانى به كار گرفته شده ، كه هم تعهد اخلاقى و حقوقى مى آفريند و هم از بسيارى از عوارض و ضايعات كمرشكن جلوگيرى به عمل مى آورد.(٣٥)

والدين محترم محبت بدون سرچشمه نيست و بدون هدف نيز سودى ندراد. محبت به دختران بايد بدون منت و خالصانه باشد و اين خود بهترين راه براى نزديك شدن شما به دختران مى باشد زيرا توسط محبت فاصله ها كمتر مى شود و شرط اول محبت ، شناخت روحيات دختران است و اولين قدم براى ايجاد محبت شناخت يكديگر و روحيات طرفين است

دختران نيازمند و تشنه محبت هستند

انسان هر قدر هم كه بزرگ باشد، چه از نظر سن و يا مقام ، باز از تنهائى گريزان است ، احتياج به دوستى صميمى و يكرنگ دارد، دوست دارد علاقه خود را براى كسى كه نسبت به وى علاقمند است صرف كند، به شرط آنكه طرف او واقعا به وى علاقمند باشد.

خلاصه آنكه در فضاى معادلات و معيارها به طور كلى دگرگون مى شود، و انسان به جهات ساختمان روحى خود مثل يك ماهى مى ماند كه در فضاى محبت ، نشاط مى يابد و رشد مى كند، خطاها، سختى ها، كمبودها، مرضها، همه و همه جلوه ديگرى دارند، توگوئى اكسيرى است كه اگر به سخت ترين مشكلات زده شود آن را راخت و زيبا مى كند.

افسوس كه قدر اين گوهر و ارتباط آن در زندگى خانوادگى و اجتماعى ناشناخته است

انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتى از كسى يافت با تمام وجود به او علاقمند مى شود و انس مى گيرد و گرنه به ناچار وقتى آب زلال و شيرين نبود به آب شور هم بسنده مى كند(٣٧)

دخترى كه از پدر و مادر و در محيط خانه از لحاظ محبت اشباع شده در جوانى احساس محروميت و بى پناهى نمى كند تا در مقابل چند جمله مودت آميز يك جوان غرضران خود را ببازد و آينده خويش را تباه سازد(٣٩)

دختران نيز تشنه عشق و محبت اند و بايد از محبتهاى بى شائبه پدر و مادر برخوردار شوند.يك دختر انتظار دارد به او محبت كرده و از صميم قلب دوستش بدارند و همچنين اولين چيزى كه مى تواند اختلافات بين والدين و دختران را از بين ببرد محبت است

مهربانى و اظهار محبت واقعا اعجاز مى كند، زيرا محبت يك پيوند دو طرفه است

والدين وظيفه دارند مزرعه دل دختران را با محبت و مهر آبيارى كنند چرا كه محبت و علاقه درخواست طبيعى اوست و از راه آن چشمش به دنياى آينده بايد روشن گردد و راه زندگى را در دل او زنده مى سازد. ديديم كه محبت ضرورى زندگى دختران است و اهميتش از اينجا معلوم مى شود كه براى رسيدن به مرحله محبت اجتماع ناگزير است از مرحله محبت خانوادگى عبور كند.

ابراز محبت به طرق مختلفى انجام پذير است كه بهترين آن در بغل گفتن و نوازش كردن و بوسيدن است ، اين امر مايه جلب محبت و اطمينان دختر از زندگى مى شود و از امنيت خاطر بيشتر استفاده خواهد كرد، راز توصيه اسلام كه فرزندانتان را ببوسيد از اينجا كشف مى شود.

محبت از طريق ديگر ابراز عنايت از راه سخن گفتن با صداى ملايم و دلپذير و آهنگ و كلام موزون است ، لوح دل دختر چون آينه اى صاف و منزه است و چه بهتر كه مملو از احساسات پاك و عواطف انسانى باشد.

ميزان محبت بايد به حدى باشد كه تمام زواياى زندگى دختر را در بر گيرد و روشن كند و به مقدارى باشد كه رشد كافى جسمى و روانى او را تضمين و او را فردى سالم و متعادل تحويل جامعه دهد.(٤١)

محبت عامل تربيت

از جمله مسائلى كه در مورد تعليم و تربيت اسلامى مطرح است مسئله محبت و نقطه مقابل آن خشونت است البته نقطه مقابل محبت معمولا بغض است ، ولى اثر محبت احسان و نرمى است و نقطه و اثر بغض قهرا خشونت است و سخت گيرى. (٤٣)

انسان تشنه محبت مى باشد، محبت حياتبخش دلهاست هر كسى نفس ‍ خودش را دوست دارد و دلش مى خواهد محبوب ديگران باشد، احساس ‍ محبوبيت دل را شادمان مى گرداند.

كسى كه بداند محبوب كسى نيست خودش را در اين جهان پر آشوب تنها و بى كس مى شمارد، بدين جهت ، هميشه پژمرده و افسرده خواهد بود. با احساس محبوبيت مى تواند آرام و راحت به رشد و نمو خويش ادامه دهد و در صفات عالى انسانيت تكامل يابد. محبت ريشه اخلاق نيك است در پرتو محبت مى توان احساسات و عواطف را به خوبى پرورش داد و از او انسانى شايسته ساخت

اما كسى كه در محيط سرد و بى عاطفه پرورش يافته و از پدر و مادر مهر و محبت نديده يك انسان راضى و طبيعى نخواهد بود. كسى كه طعم محبت را نچشيده چگونه مى تواند آن را نثار ديگران سازد. از يك چنين انسان محرومى نمى توان توقع بشر دوستى داشت

دين مقدس اسلامى كه به مسائل تربيتى كاملا عنايت داشته و در مورد محبت سفارشهاى فراوانى به عمل آورده كه در كتابهاى حديث موجود است ، از باب نمونه :

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتى كه نسبت به فرزندش دارد مورد رحمت قرار خواهد داد.

خداوند بزرگ به حضرت موسىعليه‌السلام فرمود:

محبت اطفال بهترين اعمال است ، زيرا آفرينش آنها بر خداپرستى و توحيد است ، اگر در كودكى بميرد داخل بهشت مى شوند.

مردى به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : تا كنون كودكى را نبوسيده ام ، وقتى رفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اصحابش ‍ فرمود:

به نظر من اين مرد اهل دوزخ است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم فرمود:

كسى كه به كودكان مهربانى و به بزرگسالان احترام نكند از ما نيست

حضرت علىعليه‌السلام به هنگام وصيت فرمود:

با كودكان مهربانى كن و بزرگان را احترام بگذار.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

كودكان را دوست بداريد و با آنها مهربانى كنيد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فرزندانتان را زياد ببوسيد، زيرا به واسطه هر بوسه اى درجه شما در بهشت بالا مى رود.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هنگام بامداد دست نوازش بر سر فرزندان و فرزندزادگانش مى كشيد.(٤٥)

آداب رفتار با دختران

آفات محبت

محبت نظير قانون جاذبه در اين جهان است همانطورى كه اين جهان پابرجاست روى قانون جاذبه ، خانه و خانواده پابرجاست روى محبت و رحمت ، اين جهان از ذره يعنى اتم تا كهكشانها همه و همه به واسطه قانون جاذبه پابرجاست ، اگر يك لحظه قانون جاذبه از جهان برداشته شود نظم آن به هم مى خورد و به طور كلى جهان طبيعت نابود مى شود همچنين است محبت در خانه ، اگر در خانه محبت نباشد نابود شدنى است ، اگر محبت در خانه نباشد آن خانواده از هم پاشيده مى شود و بايد بگويم خانه اى كه در آن محبت نيست همانند قبرى است كه در آن عذاب باشد، خانه اى كه در آن محبت نباشد زندگى حقيقى در آن نيست بلكه مردگى است ، مرگ تدريجى است آن هم تواءم با شكنجه ، لذا از الطاف پروردگار عالم اين است كه وقتى تشكيل خانواده شد محبت طبيعى را عنايت مى كند رحمت و دلسوزى طبيعى را عنايت مى كند.

١ تند خوئى :

اول چيزى كه محبت را از خانه بيرون مى برد و شيشه محبت را مى شكند تند خوئى است اختلاف ، تندى ، پرخاشگرى شيشه محبت را زود مى شكند.

٢ فحش و كتك :

اگر يكى از والدين به فرزند خود فحش دهد ولو تقصيرى داشته باشد خدا از او قهر مى كند، حضرت زهراعليهما‌السلام و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرين از او قهر مى كنند و از طرفى اين فحش به صورت بدى مجسم مى شود و رفيق او در عالم برزخ است و در قيامت رسوا است ، رفيق انسان است در قبر و مونس انسان است در برزخ و محشر.

٣ زخم زبان :

ديگر زخم زبان است كه شيشه محبت را مى شكند و گناهش به اندازه اى بزرگ است كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: پروردگار عالم فرموده است :

من اهان لى وليا فقد ارصد لمجاربتى

هر كه به يكى از دوستان من اهانت كند به تحقيق به جنگ با من كمين كرده است

اگر كسى به ولى من توهين كند مثل اين است كه با خدا جنگ كرده است و پروردگار عالم فرموده است كه هر كس با من بجنگد با او مى جنگم و معلوم است كه خدا با كسى بجنگد دنيا و آخرتش به كجا مى رسد.(٤٧)

٤ خودپسندى :

از ديگر چيزهايى كه محبت را از بين مى برد منيت و خودپسندى است

خودپسندى ، تكبر، خود محورى به اندازه اى خطرناك است كه قرآن شريف مى فرمايد: اگر كسى خودشنيده باشد، اگر كسى العياذبالله خودمحور و متكبر باشد افعال و صفات رذيه اش در هويت و ذات او اثر مى گذارد و يك آدم خودپسند و سركشى مى شود و به اندازه اى سركش مى شود كه در روز قيامت در مقابل خدا هم خودپسندى مى كند، در مقابل خدا هم سركشى مى كند.

خودپسندى شاخه هاى بدى دارد كه هر شاخه اى ميوه اى تلخ دارد كه از جمله آنها اين است كه محبت را از دل ديگران مى برد.(٤٩)

فصل چهارم : تربيت

تربيت

اگر پاكى و درستى دوجانبه باشد يعنى هم از جانب فرزند دختر و هم از جانب والدين ، در آن صورت با كمترين جهد صالحترين فرد در اين خانواده تربيت مى شود.

البته اين بدان معنا نيست كه در چنين خانواده اى پسران و دختران خود را مطابق با هوا و هوسهاى خود رها كنيم ، آنان را بدين فكر متكى سازيم كه جامعه همه چيز را برايشان درست خواهد كرد و با برخورد طبيعى و خود به خود افراد با يكديگر، بر پايه فضيلت تربيت مى شوند.(٥١)

بنابراين ، پدران و مادران و بالاخص مادران در قبال فرزندان خويش و اجتماع آينده سعى خواهند نمود و اگر در انجام اين وظيفه بزرگ سهل انگارى كنند در قيامت مسؤ ول خواهند بود.

بدين جهت امام سجادعليه‌السلام فرمود:

حق فرزندت اين است كه بدانى كه او از تو مى باشد.

ليكن يادآورى يك نكته ضرورت دارد، بسيارى از مردم از معناى صحيح تربيت غافل بوده و بين تعليم و تربيت فرق نمى گذارند. تربيت را نيز يك نوع تعليم مى پندارند، خيال مى كنند با ياد دادن يك سلسله مفاهيم و مطالب سودمند دينى يا تربيتى و به وسيله پند و اندرزهاى حكماء و شعراء و نقل سرگذشت مردان نيك مى توان كودك را كاملا تحت تاءثير قرار داد و مطابق دلخواه تربيتش نمود.

بنابراين پدر و مادرانى كه درصدد اصلاح و تربيت فرزندان خويش هستند بايد قبلا محيط خانوادگى و روابط خودشان و اخلاق و رفتارشان را اصلاح كنند تا فرزندانشان خواه نا خواه صالح و شايسته تربيت شوند.(٥٣)

اسلام وسایل چندى براى تربيت به كار مى برد كه از آن جمله اند:

تربيت به وسيله سرمشق

عملى ترين و پيروزمندانه ترين وسيله تربيت ، تربيت كردن با يك نمونه عملى و سرمشق زنده است

بدين جهت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برانگيخت تا سرمشقى براى جهانيان باشد:

در واقع رسول خدا براى شما بهترين مقتدائى است كه مى توانيد از وجودش سرمشق بگيريد.

اين نور، در دلها و جانها پرتو افكند، براى مردم راه روشن شد، ره يافته و رهبرى شده در اين طريق روشن گام برداشتند و به حقيقت رسيدند.

نور محمدى جانها را روشن ساخت ، جانها منور جهانيان بدو دلبستگى پيدا كرد محبتش آنچنان در جانها ريشه دوانيد كه در عالم بى نظير بود. هيچ فردى از افراد بشر به درجه محبوبيتى كه محمد رسيد دست نيافته است اين محبت حتى در دل كسانى كه با دين خدا معارضه مى كردند هم جا داشت دشمنان اين راه و دين جديد هم دلشان آكنده از محبت او بود!

محمد سرمشق مردم در زندگى عملى و بر روى زمين بود. با اينكه بشرى از آنان بود تمام اين صفات و استعدادها را در وجودش نمايان مى ديدند و همه اين مبادى زنده را تصديق مى كردند، زيرا به چشم خود مشاهده مى كردند نه در كتاب مى خواندند! اين صفات و خصوصيات را در بشرى مى ديدند، جانهايشان به سوى او پرواز كرده احساسات و ادراكشان به جانب او متمايل مى شد.

لذا اسلام روش تربيتى خود را بر اساس همان راه و رسمى مى گذارد كه آن پيغمبر عظيم الشاءن ، سكان كشتى اجتماع و زندگى را بدان جهت سوق داد.

كودكى كه مى بينيد پدر و مادرش دروغ مى گويند، ممكن نيست راستى بياموزد.

خانواده تربيت كننده اى است كه نخستين بذرهاى تربيت را در جان طفل مى كارد و رفتار و ادراكات و طرز تفكر او را مى سازد. از اين جهت سزاوار است خانواده پاك باشد، مسلمان باشد تا نسل مسلمانى پرورش دهد كه مبادى و آداب اسلامى در جانشان محقق گردد.

علاوه بر اين شايسته است كه سيره نبوى و رفتار رسول خدا در زندگانيش ‍ هميشه بخشى از راه و رسم تربيت باشد. در اين خانه و آموزشگاه و كتاب و روزنامه و راديو، پيوسته سيره پيامبر گفته شود و عملا اعمال گردد تا دائم يك نمونه عملى از تعليمات اسلامى زنده و مشخصى در مشاعر و افكار جايگزين شود.

تربيت كردن با پند و اندرز

استعدادى در جان آدمى است كه تحت ، تاءثير سخن قرار مى گيرد. البته اين استعداد موقتى است ، لذا گفته بايد تكرار شود.

پند و اندرزى كه مستقيما از راه ضمير باطن و وجدان راه خود را به جان انسان باز كند، آن را سخت به جنبش درآورده نهفته هايش را برمى انگيزد.

اگر سرمشق شايسته و درستى وجود داشته باشد، موعظه اثر رسائى در نفس مى گذارد و از بزرگترين انگيزه هاى تربيتى جان مى گردد.

از طرفى ديگر موعظه براى نفس ضرورت دارد... در نفس انسان پاره اى انگيزه هاى فطرى است كه هميشه احتياج به ارشاد و تهذيب دارند، و اين كار ميسر نمى شود جزء با موعظه و پند و اندرز. در اين صورت انسان تنها به سرمشق با صلاحيت يا تنها به موعظه اكتفا نكرده هر دو را با هم دريافت داشته است

امكان دارد كه والدين طفل دروغ نگويند... ولى كودك براى تكميل كمبودهائى كه در خود يا خانه يا در پدر و مادرش احساس مى كند اقدام به دروغ گفتن مى كند! در اينجا ناچار بايد به بچه پند و اندرز داد! البته بايد بسيار آرام و لطيف و مؤ ثر باشد تا طفل به راه صواب و اخلاق و خوى نيكو برگردد.

قرآن پر از ارشاد و پند و اندرز است :

خداوند به شما دستور مى دهد كه امانتهاى مردم را به صاحبانشان پس ‍ دهيد، و چون بين مردم به قضاوت و حكمى مى پردازد به عدالت داورى كنيد، خداوند به بهترين وجهى در اين باره به شما پند مى دهد.

اينها همه تنها نمونه هائى از پند و اندرزهاى قرآن بود وگرنه همه قرآن براى اهل تقوا پند و موعظه است ! اين قرآن بيان كننده حقايق براى مردم و هدايت و موعظه براى پروا داران است

تربيت با كيفر

چون نمونه هاى عملى و پند و اندرزهاى خيرخواهى سود نبخشيد، ناچار بايد دست به اقدام شديدترى زد تا كارها هر يك بر منوال صحيح و درست خود قرار گيرد و چاره قاطع در اين مورد به كيفر رساندن است

تنبيه براى هر كسى ضرورى نيست ، كسى كه با سرمشق گرفتن از يك نمونه عملى و يا موعظه ، غنى شده است ، در زندگى هيچ احتياجى به كيفر پيدا نمى كند.

تنبيه اولين و نزديك ترين وسيله اى نيست كه براى تربيت افراد به خاطر مربى خطور كند. ابتدا پند مى دهد و با زبان چرم و نرم او را به عمل خير مى خواند و مدتهاى مديدى صبر مى كند شايد جانهاى منحرف به راه بيايند و دعوت به خير را استحباب گويند.

اسلام همه وسايل تربيتى را به كار مى برد كه هيچ جهت جان انسان متروك و بى توجه نمايد. هم سرمشق عرضه كردن را به خدمت مى گيرد و هم پند و اندرز، هم تشويق و پاداش را... در عين حال ترسانيدن و بيم دادن را هم در همه مراتبشان از تهديد به تنبيه گرفته تا اعمال تنبيه ، مورد استفاده قرار مى دهد.

تربيت با داستان سرائى

چون اسلام اين تمايل فطرى افراد را به داستان و تاءثير افسونگر داستان را در دلها مى داند آنرا به عنوان وسيله اى براى تربيت و قوام جانها در استخدام مى گيرد.

امر طبيعى است كه قصه هاى قرآنى به طرفى توجيه و ارشاد شده است كه براى هدفهاى دينى منظور نظر قرآن به كار رود تا آن هدفها محقق گردد. اصولا قرآن كتاب داستانى نيست ، بلكه كتابى تربيتى و ارشادى است وليكن با چنان دقت و توجهى بيان شده است ، و آنقدر قواعد فنى در آن رعايت گرديده كه از وجه نظر هنرى و فنى و تاكتيك هاى تربيتى ، داستان را در خدمت اغراض و هدفهاى دينى درآورده است و جزء روشهاى پرورش ‍ اسلامى ، داستانها را هم مطلقا براى پرورش افراد مورد استفاده قرار مى دهد به يك شرط: داستان پاك و درست باشد.

مقصود از پاكى و درستى اين نيست كه چنان صحنه هاى درخشانى بدون ذره اى بدى به نفوس بشرى عرضه كند!

قرآن بدين ترتيب داستان انسانيت را عرضه مى دارد و اين همان حقيقت بشرى است كه در روزگاران و قرون و گردش تاريخ واقع شده است و قرآن آنها را روشن مى سازد.

ارزش دختران صالح

آنچه در زمينه فرزندار شدن ارزش دارد، و آنچه در اين زمينه اولياء الهى خواستار آن بودند، بدون اينكه فرقى ميان پسر و دختر باشد سلامت و وارستگى فرزند بوده است

از امام علىعليه‌السلام روايت شده است :

ما سئلت ربى اولادا نضر الوجه ، و لاسئلته ولدا حسن القامة ، ولكن سئلت ربى اولادا مطيعين لله ، و جلين منه ، حتى اذا نظرت اليه و هو مطيع الله قرت عينى

من هرگز از خداوند فرزندانى درخواست نكردم كه ، خوش منظر و خوش ‍ قامت و قد باشند، بلكه آنچه از خداوند خواستم اين بود كه ، فرزندانى به من بدهد كه ، مطيع خدا و خداشناس و خداترس باشند، تا آنگاه چشمم به آنها مى افتاد و آنان در حال اطاعت خداوند هستند، چشمم روشن شود و آنان موجب عزت و آبروى من باشند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

الولد الصالح ريحانة من رياحين الجنة

فرزند صالح و شايسته ، از گلهاى بهشتى خواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

ميراث الله من عبده المومن ، ولد صالح يستغفر له

ميراث الهى كه براى بنده مومنى به جاى مى ماند، عبارت خواهد بود از فرزند صالحى كه سبب مغفرت آن بنده را فراهم آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خمسة فى قبورهم و ثوابهم يجرى الى ديوانهم : من غرس نخلا، و من حفر بئرا، و من بنى مسجدا، و من كتب مصحفا، و من خلفت ابنا صالحا

پنج دسته هستند كه پس از مرگ نيز، به پرونده آنان ثواب و پاداش مى رسد، كسى كه درختى بنشاند، آنكه چاه آبى حفر كند، كسى كه مسجدى بسازد، آنكه قرآنى نگارش دهد، و كسى كه از خود فرزند صالح و خدمتگزارى به يادگار بگذارد.(٢٩)

حقوق دختر بر پدر

اما حق دختر بر پدر اين است كه (اولا) مادرش را (يعنى همسر خود را) احترام كند و با او حرف زشت نگويد، براى دخترش نام نيكو انتخاب كند، سوره نور به او ياد بدهد، ولى سوره يوسف (كه ممكن است موجب وسوسه باشد) به او ياد ندهد، دخترش را در طبقه بالا جاى ندهد و در شوهر دادن او عجله كند، سپس حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: وقتى دخترت را فاطمه ناميدى به او بد مگو، او را نفرين مكن و مزن(٣١)

مسئله اجازه پدر از نظر ولايت و از نظر فلسفه

مسئله اى كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است اين است كه آيا در عقد دوشيزگان كه براى اولين بار شوهر مى كنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه ؟ از نظر اسلام چند چيز مسلم است :

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادى استقلال دارند، هر يك از دختر و پسر اگر بالغ و عاقل باشند و به علاوه رشيد باشند يعنى از نظر اجتماعى آن اندازه رشد فكرى داشته باشند كه بتوانند شخصا خود را حفظ و نگهدارى كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد. پدر و مادر يا شوهر يا برادر و يا كس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد.

مطلب مسلم ديگر مربوط به امر ازدواج است ، پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند خود اختياردار خود هستند و كسى حق دخالت ندارد. اما دختران : دختر اگر يك بار شوهر كرده باشد و اكنون بيوه است ، قطعا از لحاظ اينكه كسى حق دخالت در كار او را ندارد مانند پسر است و اگر دوشيزه است و اولين بار است كه مى خواهد با مردى پيمان زناشوئى ببندد چطور؟

در اين كه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هر كس كه دلش مى خواهد شوهر بدهد حرفى نيست و... اختلافى كه ميان فقهاء هست در اين جهت است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند ازدواج كنند و يا موافقت پدران به هيچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نيست ؟

البته يك مطلب ديگر نيز مسلم و قطعى است كه اگر پدران بدون جهت از موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند حق آنها ساقط مى شود و دختران در اين صورت به انفاق همه فقهاى اسلامى در انتخاب شوهر آزادى مطلق دارند.

راجع به اينكه آيا موافقت پدر شرط است يا نه ؟ چنانكه گفتيم ميان فقهاء اختلاف است و شايد اكثر فقهاء خصوصا فقهاى متاءخر موافقت پدر را شرط نمى دانند ولى عده اى هم آنرا شرط مى دانند، قانون مدنى ما از دسته دوم كه فتواى آنها مطابق احتياط است پيروى كرده است

فلسفه اين كه دوشيزگان لازم است يا لااقل خوب است بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هيجده ساله طبق اين قول نياز دارد، به علاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد استقلال داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و مستغنى از موافقت پدر يا مادر يا شوهر مى داند؟

اينجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات مردان آگاه است و پدران جزء در شرايط استثنائى براى دختران خير و بركت و سعادت مى خواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند.

آنچه در اين مورد قابل اعتراض است عمل مردم ايرانى است نه قانون مدنى و نه قانون اسلام در ميان مردم غالب پدران هنوز مانند دوران جاهليت ، خود را اختياردار مطلق مى دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شريك زندگى و پدر فرزندان آينده اش ، بى حيائى و خارج از نزاكت مى دانند و به رشد فكرى دختر كه لزوم آن از مسلمات اسلام است توجهى نمى كنند، چه بسيار عقده هائى كه قبل از رشد دختران صورت مى گيرد و شرعا باطل و بلااثر است

عاقدها از رشد دختر تحقيق و جستجو نمى كنند. بلوغ دختر را كافى مى دانند. در صورتى كه مى دانيم چه داستانها از علماء بزرگ در زمينه آزمايش رشد عقلى و فكرى دختران در دست است

بعضى از علماء رشد دينى دختر را شرط دانسته اند، تنها به عقد بستن دخترى تن مى دادند كه در اصول دين بتواند استدلال كند و متاءسفانه غالب اولياء اطفال و عاقدها اين مراعاتها را نمى كنند.

قانون مدنى داراى ماده ١٠٤٢، كه اين ماده مى گويد:

بعد از رسيدن به سن پانزده سال تمام نيز اناث نمى توانند مادام كه به سن هجده سال تمام نرسيده اند بدون اجازه ولى خود شوهر كنند.

طبق اين ماده دختر ميان پانزده و هجده هر چند بيوه باشد بدون اجازه نمى تواند شوهر كند. در صورتى كه نه از نظر فقه شيعه و نه از نظر اعتبار عقلى اگر زنى واجد شرايط بلوغ و رشد باشد و يك بار هم شوهر كرده است لزومى ندارد كه موافقت پدر را جلب كند.(٣٣)

بردگان و دختران جوان و بى همسرى را كه صلاحيت دارند، به همسرى در آوريد و براى آنان تشكيل خانواده دهيد.

و ثانيا، آن طور كه از اين دستور كلى الهى استفاده مى شود و برخى از مفسران قرآن كريم هم بدان اعتراف كرده اند اولا اين دستور غير از بردگان ، يعنى همه پسران و دختران و خلاصه جوانان مجرد و بى همسر را شامل مى شود و ثانيا، همان طور كه علامه طباطبائى و ملا فتح الله كاشانى و نويسندگان تفسير نمونه نيز، با عبارتى مانند الصالحون للتزوج مطرح كرده اند، صلاحيت يك مفهوم كلى گسترده اى دارد، كه هر گونه صلاحيت و لياقت و توانايى فكرى ، فرهنگى ، اخلاقى و بالاخره صلاحيت جسمى و بدنى را نيز بر مى گيرد.

بنابراين ، براى برقرارى ازدواج و تشكيل خانواده ، آن طور كه از قرآن كريم استفاده مى شود، لياقت و صلاحيت و سلامت پسر و دختر بايد به طور دقيق مورد توجه اولياء و افراد ذى ربط قرار گيرد، و در صورت عدم چنين صلاحيت و آمادگى ، درصدد چاره انديشى ديگر و سازندگى لازم برآيد.

در زمينه معيار صلاحيت و لياقت پسر و دختر هم براى تنظيم پيوند زناشوئى ، آن طور كه از احاديث اسلامى بدست مى آيد، در مرحله نخست و به عنوان اولويتهاى ضرورى ، اين جهات بايد رعايت گردد:

الف) معيارهايى كه خانواده دختر، در زمينه ارزيابى داماد به عنوان اساسى ترين ارزش ، بايد مورد توجه دقيق قرار دهند، ديندارى آگاهانه ، امانتدارى و اخلاق و رفتار شرافتمندانه او مى باشد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

اذا جائكم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه

هر گاه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه اخلاق و ديندارى او چشمگير بود و براى شما جلب رضايت و آرامش مى كرد، دختر خود را به همسرى او در آوريد.

امام جوادعليه‌السلام مى فرمايد:

من خطب اليكم ، فريضتم دينه ، و امانته كائنا ما كان فزوجوه

چنانچه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه ، ديندارى و امانت دارى او موجب خرسندى شما را فراهم آورد، اگر ساير شرايط را هم نداشت دختر خود را به ازدواج او برگزينيد.

ب) معيارهائى را هم كه خانواده داماد نسبت به عروس و دخترى كه قرار است او را به همسرى فرزند خود در آورند، بايد مورد توجه داشته باشند، صلاحيت و شايستگى است كه ، عموما در عفت و پاكدامنى و سلامت اخلاقى دختر خلاصه مى شود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خير نسائكم العفيفة الغلمة ، العفيفة فى فرجها، و الغلمه على زوجها

بهترين زنانى را كه به همسرى خود انتخاب مى كنيد، افرادى هستند كه پاكدامن و نجيب بوده و در برابر شوهر رام و سر به راه باشند.

روى اين حساب ، سلامت و صلاحيت پسر و دختر، چيزى است كه مى بايست رعايت شود و رعايت اين جهات هم در تشكيل تحكيم خانواده ، نقش موثر و سرنوشت سازى خواهد داشت

٢. پيوند مودت و رحمت

مودت ، محتنى است بيشتر در دل و آتشين و دو طرفه يعنى هر دو طرف يكديگر را دوست دارند.

مودت زمينه كشت بذر است كه حاصل رحمت مى باشد و تا مودت نباشد رحمت نيست

علي رغم روش برخى از افرادى كه در جوامع ما، ازدواج را به صورت يك معامله مادى انجام مى دهند، و از اين ناحيه با حوادث تلخ و دردناكى هم دست به گريبان مى شوند، در اسلام پيوند زناشوئى اولا به عنوان يك نشانه اى قدرت و حكمت الهى مطرح شده و ثانيا چيزى كه بنيان خانواده را تحكيم و استوارى مطمئنى مى بخشد، كانون پر حرارت و پر جاذبه مودت و رحمت خواهد بود.

٣. عظمت و قداست ازدواج

غير از مرحله مادى و طبيعى ، كه موضوع مادى و معقول اجتماعى است ، آنچه در اسلام اين پيوند را عظمت و قداست معنوى نيز مى بخشد، مرحله انسانى و پاداش الهى است كه به دنبال تشكيل خانواده ، صورت مى گيرد، و چنين پيوندى عنايت و بركت خداوندى را به دنبال مى آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

ما من شى ء احب الى الله عزوجل من بيت يعمر بالنكاح

در پيشگاه خداوند متعال ، هيچ كانونى محبوبتر از خانه اى كه به وسيله ازدواج عمران و آبادى پيدا مى كند، نخواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ركعتان يصليها المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها العزب

دو ركعت نمازى كه افراد متاهل مى خوانند، از هفتاد ركعت نمازى كه افراد عزب و مجرد انجام مى دهند، افضل و برتر خواهد بود!

٤. ناپسندى و ناگوارى طلاق

به همان ميزانى كه ازدواج در اسلام ، داراى ارزش و ستايش مى باشد، طلاق و جدائى زن و شوهر از هم ، مورد نكوهش و تنفر واقع شده است !

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

ما من شى ء ابغص الى الله ، من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة ، يعنى الطلاق

هيچ چيزى در نظر خداوند، از خانه اى كه ، در جامعه اسلامى به وسيله طلاق و متاركه ، ويران و خراب مى گردد، منفورتر و ناپسندتر نمى باشد!

آن بزرگوار نيز مى فرمايد:

تزوجوا و لاتطلقوا، فان الطلاق ، يهتز منه العرش

پيوند زناشوئى برقرار كنيد، و هرگز طلاقكارى نكنيد، زيرا طلاق چيزى است كه به خاطر آن عرش (كه مبداء عدل و رحمت است) به لرزه و اضطراب مى افتد!

البته اين را هم نبايد فراموش كنيم ، اصولا در يك جامعه اسلامى نبايد طلاق واقع شده ، و پیامدهاى دردناك آن انسانهائى را در آتش پر حرارت خود، بسوزاند، اما اگر در شرايط غير تحملى پيش آيد، و در مقايسه خير و شر، ادامه زندگى و قطع آن ، متاركه امتيازاتى داشته باشد، درنهايت ، و پس از اينكه همه راه حلها و چاره جوئيها مسدود گرديد، طلاق به عنوان يك عمل جراحى ، و تنها راه حل و نجات از مشكلات سخت تر، مجاز خواهد بود.

٥. مسئوليت تشكيل خانواده وظيفه سنگين اولياء

اولياء و پدران و مادران نيز، نسبت به پسران و دختران و زيردستان خود وظيفه دارند، زمينه ساز و اقدام كننده براى تشكيل خانواده آنان باشند.

بارى ، موضوع تشكيل خانواده جوانان را اسلام ، در مرحله نخست ، به عهده والدين گذاشته ، و حتى خوددارى از اداى اين وظيفه سنگين ، تخلف و گناه نيز محسوب خواهد شد!

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

من ادرك له ولد، و عنده ما يزوجه ، فاحدث فالاثم بينهما!

هر كس ، فرزند او به حد بلوغ و آمادگى براى ازدواج برسد، و او توانائى تشكيل خانواده براى او فرزند خود را داشته باشد، و از اين مسئوليت شانه خالى كند، در صورتى كه براى آن فرزند لغزش و انحرافى پيش آيد، گناه آن براى پدر و مادر و فرزند، هر دو نوشته مى شود و هر دو مسئوليت خواهند داشت !

در زمينه ازدواج و تشكيل خانواده براى جوانان مستعد، و افرادى كه به نوعى احتياج به راهنمايى و معاضدت دارند، بار اين مسئوليت سنگين تر مى شود، چنانكه افرادى هم كه به هر شكل ممكن مادى و معنوى ، براى ازدواج افراد بى همسر يارى و اقدام مناسب معمول مى دارند، و كدخدا منشى مصلحانه مى نمايند، از فضيلت و پاداش دنيوى و اخروى بهره مند مى گرداند.

بنابراين ، در شرائطى كه عموما در شرق و غرب ، نظام خانواده از تعهد و مسئوليتهاى اخلاقى تهى شده ، و نابسامانى و بى بند و بارى دردناكى محصول آن گرديده است ، در اسلام به منظور تشكيل و تحكيم بنيان خانواده ، وسائل و تهميدانى به كار گرفته شده ، كه هم تعهد اخلاقى و حقوقى مى آفريند و هم از بسيارى از عوارض و ضايعات كمرشكن جلوگيرى به عمل مى آورد.(٣٥)

والدين محترم محبت بدون سرچشمه نيست و بدون هدف نيز سودى ندراد. محبت به دختران بايد بدون منت و خالصانه باشد و اين خود بهترين راه براى نزديك شدن شما به دختران مى باشد زيرا توسط محبت فاصله ها كمتر مى شود و شرط اول محبت ، شناخت روحيات دختران است و اولين قدم براى ايجاد محبت شناخت يكديگر و روحيات طرفين است

دختران نيازمند و تشنه محبت هستند

انسان هر قدر هم كه بزرگ باشد، چه از نظر سن و يا مقام ، باز از تنهائى گريزان است ، احتياج به دوستى صميمى و يكرنگ دارد، دوست دارد علاقه خود را براى كسى كه نسبت به وى علاقمند است صرف كند، به شرط آنكه طرف او واقعا به وى علاقمند باشد.

خلاصه آنكه در فضاى معادلات و معيارها به طور كلى دگرگون مى شود، و انسان به جهات ساختمان روحى خود مثل يك ماهى مى ماند كه در فضاى محبت ، نشاط مى يابد و رشد مى كند، خطاها، سختى ها، كمبودها، مرضها، همه و همه جلوه ديگرى دارند، توگوئى اكسيرى است كه اگر به سخت ترين مشكلات زده شود آن را راخت و زيبا مى كند.

افسوس كه قدر اين گوهر و ارتباط آن در زندگى خانوادگى و اجتماعى ناشناخته است

انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتى از كسى يافت با تمام وجود به او علاقمند مى شود و انس مى گيرد و گرنه به ناچار وقتى آب زلال و شيرين نبود به آب شور هم بسنده مى كند(٣٧)

دخترى كه از پدر و مادر و در محيط خانه از لحاظ محبت اشباع شده در جوانى احساس محروميت و بى پناهى نمى كند تا در مقابل چند جمله مودت آميز يك جوان غرضران خود را ببازد و آينده خويش را تباه سازد(٣٩)

دختران نيز تشنه عشق و محبت اند و بايد از محبتهاى بى شائبه پدر و مادر برخوردار شوند.يك دختر انتظار دارد به او محبت كرده و از صميم قلب دوستش بدارند و همچنين اولين چيزى كه مى تواند اختلافات بين والدين و دختران را از بين ببرد محبت است

مهربانى و اظهار محبت واقعا اعجاز مى كند، زيرا محبت يك پيوند دو طرفه است

والدين وظيفه دارند مزرعه دل دختران را با محبت و مهر آبيارى كنند چرا كه محبت و علاقه درخواست طبيعى اوست و از راه آن چشمش به دنياى آينده بايد روشن گردد و راه زندگى را در دل او زنده مى سازد. ديديم كه محبت ضرورى زندگى دختران است و اهميتش از اينجا معلوم مى شود كه براى رسيدن به مرحله محبت اجتماع ناگزير است از مرحله محبت خانوادگى عبور كند.

ابراز محبت به طرق مختلفى انجام پذير است كه بهترين آن در بغل گفتن و نوازش كردن و بوسيدن است ، اين امر مايه جلب محبت و اطمينان دختر از زندگى مى شود و از امنيت خاطر بيشتر استفاده خواهد كرد، راز توصيه اسلام كه فرزندانتان را ببوسيد از اينجا كشف مى شود.

محبت از طريق ديگر ابراز عنايت از راه سخن گفتن با صداى ملايم و دلپذير و آهنگ و كلام موزون است ، لوح دل دختر چون آينه اى صاف و منزه است و چه بهتر كه مملو از احساسات پاك و عواطف انسانى باشد.

ميزان محبت بايد به حدى باشد كه تمام زواياى زندگى دختر را در بر گيرد و روشن كند و به مقدارى باشد كه رشد كافى جسمى و روانى او را تضمين و او را فردى سالم و متعادل تحويل جامعه دهد.(٤١)

محبت عامل تربيت

از جمله مسائلى كه در مورد تعليم و تربيت اسلامى مطرح است مسئله محبت و نقطه مقابل آن خشونت است البته نقطه مقابل محبت معمولا بغض است ، ولى اثر محبت احسان و نرمى است و نقطه و اثر بغض قهرا خشونت است و سخت گيرى. (٤٣)

انسان تشنه محبت مى باشد، محبت حياتبخش دلهاست هر كسى نفس ‍ خودش را دوست دارد و دلش مى خواهد محبوب ديگران باشد، احساس ‍ محبوبيت دل را شادمان مى گرداند.

كسى كه بداند محبوب كسى نيست خودش را در اين جهان پر آشوب تنها و بى كس مى شمارد، بدين جهت ، هميشه پژمرده و افسرده خواهد بود. با احساس محبوبيت مى تواند آرام و راحت به رشد و نمو خويش ادامه دهد و در صفات عالى انسانيت تكامل يابد. محبت ريشه اخلاق نيك است در پرتو محبت مى توان احساسات و عواطف را به خوبى پرورش داد و از او انسانى شايسته ساخت

اما كسى كه در محيط سرد و بى عاطفه پرورش يافته و از پدر و مادر مهر و محبت نديده يك انسان راضى و طبيعى نخواهد بود. كسى كه طعم محبت را نچشيده چگونه مى تواند آن را نثار ديگران سازد. از يك چنين انسان محرومى نمى توان توقع بشر دوستى داشت

دين مقدس اسلامى كه به مسائل تربيتى كاملا عنايت داشته و در مورد محبت سفارشهاى فراوانى به عمل آورده كه در كتابهاى حديث موجود است ، از باب نمونه :

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتى كه نسبت به فرزندش دارد مورد رحمت قرار خواهد داد.

خداوند بزرگ به حضرت موسىعليه‌السلام فرمود:

محبت اطفال بهترين اعمال است ، زيرا آفرينش آنها بر خداپرستى و توحيد است ، اگر در كودكى بميرد داخل بهشت مى شوند.

مردى به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : تا كنون كودكى را نبوسيده ام ، وقتى رفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اصحابش ‍ فرمود:

به نظر من اين مرد اهل دوزخ است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم فرمود:

كسى كه به كودكان مهربانى و به بزرگسالان احترام نكند از ما نيست

حضرت علىعليه‌السلام به هنگام وصيت فرمود:

با كودكان مهربانى كن و بزرگان را احترام بگذار.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

كودكان را دوست بداريد و با آنها مهربانى كنيد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فرزندانتان را زياد ببوسيد، زيرا به واسطه هر بوسه اى درجه شما در بهشت بالا مى رود.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هنگام بامداد دست نوازش بر سر فرزندان و فرزندزادگانش مى كشيد.(٤٥)

آداب رفتار با دختران

آفات محبت

محبت نظير قانون جاذبه در اين جهان است همانطورى كه اين جهان پابرجاست روى قانون جاذبه ، خانه و خانواده پابرجاست روى محبت و رحمت ، اين جهان از ذره يعنى اتم تا كهكشانها همه و همه به واسطه قانون جاذبه پابرجاست ، اگر يك لحظه قانون جاذبه از جهان برداشته شود نظم آن به هم مى خورد و به طور كلى جهان طبيعت نابود مى شود همچنين است محبت در خانه ، اگر در خانه محبت نباشد نابود شدنى است ، اگر محبت در خانه نباشد آن خانواده از هم پاشيده مى شود و بايد بگويم خانه اى كه در آن محبت نيست همانند قبرى است كه در آن عذاب باشد، خانه اى كه در آن محبت نباشد زندگى حقيقى در آن نيست بلكه مردگى است ، مرگ تدريجى است آن هم تواءم با شكنجه ، لذا از الطاف پروردگار عالم اين است كه وقتى تشكيل خانواده شد محبت طبيعى را عنايت مى كند رحمت و دلسوزى طبيعى را عنايت مى كند.

١ تند خوئى :

اول چيزى كه محبت را از خانه بيرون مى برد و شيشه محبت را مى شكند تند خوئى است اختلاف ، تندى ، پرخاشگرى شيشه محبت را زود مى شكند.

٢ فحش و كتك :

اگر يكى از والدين به فرزند خود فحش دهد ولو تقصيرى داشته باشد خدا از او قهر مى كند، حضرت زهراعليهما‌السلام و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرين از او قهر مى كنند و از طرفى اين فحش به صورت بدى مجسم مى شود و رفيق او در عالم برزخ است و در قيامت رسوا است ، رفيق انسان است در قبر و مونس انسان است در برزخ و محشر.

٣ زخم زبان :

ديگر زخم زبان است كه شيشه محبت را مى شكند و گناهش به اندازه اى بزرگ است كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: پروردگار عالم فرموده است :

من اهان لى وليا فقد ارصد لمجاربتى

هر كه به يكى از دوستان من اهانت كند به تحقيق به جنگ با من كمين كرده است

اگر كسى به ولى من توهين كند مثل اين است كه با خدا جنگ كرده است و پروردگار عالم فرموده است كه هر كس با من بجنگد با او مى جنگم و معلوم است كه خدا با كسى بجنگد دنيا و آخرتش به كجا مى رسد.(٤٧)

٤ خودپسندى :

از ديگر چيزهايى كه محبت را از بين مى برد منيت و خودپسندى است

خودپسندى ، تكبر، خود محورى به اندازه اى خطرناك است كه قرآن شريف مى فرمايد: اگر كسى خودشنيده باشد، اگر كسى العياذبالله خودمحور و متكبر باشد افعال و صفات رذيه اش در هويت و ذات او اثر مى گذارد و يك آدم خودپسند و سركشى مى شود و به اندازه اى سركش مى شود كه در روز قيامت در مقابل خدا هم خودپسندى مى كند، در مقابل خدا هم سركشى مى كند.

خودپسندى شاخه هاى بدى دارد كه هر شاخه اى ميوه اى تلخ دارد كه از جمله آنها اين است كه محبت را از دل ديگران مى برد.(٤٩)

فصل چهارم : تربيت

تربيت

اگر پاكى و درستى دوجانبه باشد يعنى هم از جانب فرزند دختر و هم از جانب والدين ، در آن صورت با كمترين جهد صالحترين فرد در اين خانواده تربيت مى شود.

البته اين بدان معنا نيست كه در چنين خانواده اى پسران و دختران خود را مطابق با هوا و هوسهاى خود رها كنيم ، آنان را بدين فكر متكى سازيم كه جامعه همه چيز را برايشان درست خواهد كرد و با برخورد طبيعى و خود به خود افراد با يكديگر، بر پايه فضيلت تربيت مى شوند.(٥١)

بنابراين ، پدران و مادران و بالاخص مادران در قبال فرزندان خويش و اجتماع آينده سعى خواهند نمود و اگر در انجام اين وظيفه بزرگ سهل انگارى كنند در قيامت مسؤ ول خواهند بود.

بدين جهت امام سجادعليه‌السلام فرمود:

حق فرزندت اين است كه بدانى كه او از تو مى باشد.

ليكن يادآورى يك نكته ضرورت دارد، بسيارى از مردم از معناى صحيح تربيت غافل بوده و بين تعليم و تربيت فرق نمى گذارند. تربيت را نيز يك نوع تعليم مى پندارند، خيال مى كنند با ياد دادن يك سلسله مفاهيم و مطالب سودمند دينى يا تربيتى و به وسيله پند و اندرزهاى حكماء و شعراء و نقل سرگذشت مردان نيك مى توان كودك را كاملا تحت تاءثير قرار داد و مطابق دلخواه تربيتش نمود.

بنابراين پدر و مادرانى كه درصدد اصلاح و تربيت فرزندان خويش هستند بايد قبلا محيط خانوادگى و روابط خودشان و اخلاق و رفتارشان را اصلاح كنند تا فرزندانشان خواه نا خواه صالح و شايسته تربيت شوند.(٥٣)

اسلام وسایل چندى براى تربيت به كار مى برد كه از آن جمله اند:

تربيت به وسيله سرمشق

عملى ترين و پيروزمندانه ترين وسيله تربيت ، تربيت كردن با يك نمونه عملى و سرمشق زنده است

بدين جهت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برانگيخت تا سرمشقى براى جهانيان باشد:

در واقع رسول خدا براى شما بهترين مقتدائى است كه مى توانيد از وجودش سرمشق بگيريد.

اين نور، در دلها و جانها پرتو افكند، براى مردم راه روشن شد، ره يافته و رهبرى شده در اين طريق روشن گام برداشتند و به حقيقت رسيدند.

نور محمدى جانها را روشن ساخت ، جانها منور جهانيان بدو دلبستگى پيدا كرد محبتش آنچنان در جانها ريشه دوانيد كه در عالم بى نظير بود. هيچ فردى از افراد بشر به درجه محبوبيتى كه محمد رسيد دست نيافته است اين محبت حتى در دل كسانى كه با دين خدا معارضه مى كردند هم جا داشت دشمنان اين راه و دين جديد هم دلشان آكنده از محبت او بود!

محمد سرمشق مردم در زندگى عملى و بر روى زمين بود. با اينكه بشرى از آنان بود تمام اين صفات و استعدادها را در وجودش نمايان مى ديدند و همه اين مبادى زنده را تصديق مى كردند، زيرا به چشم خود مشاهده مى كردند نه در كتاب مى خواندند! اين صفات و خصوصيات را در بشرى مى ديدند، جانهايشان به سوى او پرواز كرده احساسات و ادراكشان به جانب او متمايل مى شد.

لذا اسلام روش تربيتى خود را بر اساس همان راه و رسمى مى گذارد كه آن پيغمبر عظيم الشاءن ، سكان كشتى اجتماع و زندگى را بدان جهت سوق داد.

كودكى كه مى بينيد پدر و مادرش دروغ مى گويند، ممكن نيست راستى بياموزد.

خانواده تربيت كننده اى است كه نخستين بذرهاى تربيت را در جان طفل مى كارد و رفتار و ادراكات و طرز تفكر او را مى سازد. از اين جهت سزاوار است خانواده پاك باشد، مسلمان باشد تا نسل مسلمانى پرورش دهد كه مبادى و آداب اسلامى در جانشان محقق گردد.

علاوه بر اين شايسته است كه سيره نبوى و رفتار رسول خدا در زندگانيش ‍ هميشه بخشى از راه و رسم تربيت باشد. در اين خانه و آموزشگاه و كتاب و روزنامه و راديو، پيوسته سيره پيامبر گفته شود و عملا اعمال گردد تا دائم يك نمونه عملى از تعليمات اسلامى زنده و مشخصى در مشاعر و افكار جايگزين شود.

تربيت كردن با پند و اندرز

استعدادى در جان آدمى است كه تحت ، تاءثير سخن قرار مى گيرد. البته اين استعداد موقتى است ، لذا گفته بايد تكرار شود.

پند و اندرزى كه مستقيما از راه ضمير باطن و وجدان راه خود را به جان انسان باز كند، آن را سخت به جنبش درآورده نهفته هايش را برمى انگيزد.

اگر سرمشق شايسته و درستى وجود داشته باشد، موعظه اثر رسائى در نفس مى گذارد و از بزرگترين انگيزه هاى تربيتى جان مى گردد.

از طرفى ديگر موعظه براى نفس ضرورت دارد... در نفس انسان پاره اى انگيزه هاى فطرى است كه هميشه احتياج به ارشاد و تهذيب دارند، و اين كار ميسر نمى شود جزء با موعظه و پند و اندرز. در اين صورت انسان تنها به سرمشق با صلاحيت يا تنها به موعظه اكتفا نكرده هر دو را با هم دريافت داشته است

امكان دارد كه والدين طفل دروغ نگويند... ولى كودك براى تكميل كمبودهائى كه در خود يا خانه يا در پدر و مادرش احساس مى كند اقدام به دروغ گفتن مى كند! در اينجا ناچار بايد به بچه پند و اندرز داد! البته بايد بسيار آرام و لطيف و مؤ ثر باشد تا طفل به راه صواب و اخلاق و خوى نيكو برگردد.

قرآن پر از ارشاد و پند و اندرز است :

خداوند به شما دستور مى دهد كه امانتهاى مردم را به صاحبانشان پس ‍ دهيد، و چون بين مردم به قضاوت و حكمى مى پردازد به عدالت داورى كنيد، خداوند به بهترين وجهى در اين باره به شما پند مى دهد.

اينها همه تنها نمونه هائى از پند و اندرزهاى قرآن بود وگرنه همه قرآن براى اهل تقوا پند و موعظه است ! اين قرآن بيان كننده حقايق براى مردم و هدايت و موعظه براى پروا داران است

تربيت با كيفر

چون نمونه هاى عملى و پند و اندرزهاى خيرخواهى سود نبخشيد، ناچار بايد دست به اقدام شديدترى زد تا كارها هر يك بر منوال صحيح و درست خود قرار گيرد و چاره قاطع در اين مورد به كيفر رساندن است

تنبيه براى هر كسى ضرورى نيست ، كسى كه با سرمشق گرفتن از يك نمونه عملى و يا موعظه ، غنى شده است ، در زندگى هيچ احتياجى به كيفر پيدا نمى كند.

تنبيه اولين و نزديك ترين وسيله اى نيست كه براى تربيت افراد به خاطر مربى خطور كند. ابتدا پند مى دهد و با زبان چرم و نرم او را به عمل خير مى خواند و مدتهاى مديدى صبر مى كند شايد جانهاى منحرف به راه بيايند و دعوت به خير را استحباب گويند.

اسلام همه وسايل تربيتى را به كار مى برد كه هيچ جهت جان انسان متروك و بى توجه نمايد. هم سرمشق عرضه كردن را به خدمت مى گيرد و هم پند و اندرز، هم تشويق و پاداش را... در عين حال ترسانيدن و بيم دادن را هم در همه مراتبشان از تهديد به تنبيه گرفته تا اعمال تنبيه ، مورد استفاده قرار مى دهد.

تربيت با داستان سرائى

چون اسلام اين تمايل فطرى افراد را به داستان و تاءثير افسونگر داستان را در دلها مى داند آنرا به عنوان وسيله اى براى تربيت و قوام جانها در استخدام مى گيرد.

امر طبيعى است كه قصه هاى قرآنى به طرفى توجيه و ارشاد شده است كه براى هدفهاى دينى منظور نظر قرآن به كار رود تا آن هدفها محقق گردد. اصولا قرآن كتاب داستانى نيست ، بلكه كتابى تربيتى و ارشادى است وليكن با چنان دقت و توجهى بيان شده است ، و آنقدر قواعد فنى در آن رعايت گرديده كه از وجه نظر هنرى و فنى و تاكتيك هاى تربيتى ، داستان را در خدمت اغراض و هدفهاى دينى درآورده است و جزء روشهاى پرورش ‍ اسلامى ، داستانها را هم مطلقا براى پرورش افراد مورد استفاده قرار مى دهد به يك شرط: داستان پاك و درست باشد.

مقصود از پاكى و درستى اين نيست كه چنان صحنه هاى درخشانى بدون ذره اى بدى به نفوس بشرى عرضه كند!

قرآن بدين ترتيب داستان انسانيت را عرضه مى دارد و اين همان حقيقت بشرى است كه در روزگاران و قرون و گردش تاريخ واقع شده است و قرآن آنها را روشن مى سازد.


4

5