صد و ده پرسش

صد و ده پرسش0%

صد و ده پرسش نویسنده:
گروه: متون فقهی و رسائل

صد و ده پرسش

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: سید محمد علی حسینی میلانی
گروه: مشاهدات: 37254
دانلود: 3736

توضیحات:

صد و ده پرسش
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 123 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 37254 / دانلود: 3736
اندازه اندازه اندازه
صد و ده پرسش

صد و ده پرسش

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

( پرسش بیست و چهارم )

(بسمه تعالی شأنه)

محضر مبارک حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیت الله العظمی آقای حاج سیّد محمّد هادی میلانی دامت برکاته.

به شرف عرض عالی می رساند، از قرار مسموع حضرت عالی مانند بعضی از مراجع مال دولت را مجهول المالک می دانید.

علی هذا سؤال می شود این اسکناس های معمولی رایج میان مردم که متداول است و تجارت و غیر آن از تصرّفات همگی به اینها می یابد و مسلّم است که همه ی اینها از بانک و صندوق دولت پخش می شود و مال دولت است، اگر اینها مجهول المالک باشد چرا خمس به آنها تعلّق می گیرد و از چه راه حکم به تخمیس آنها می شود؟ و شنیده شده که بعضی از مراجع گذشته دولت را مالک می دانستد، این از چه راه است؟ زیرا دولت کیست که مالک باشد اگر نظرشان هیئت است مالکیّت هیئت چگونه تصوّر می شود؟

ایّام سعادت مستدام باد (مرند) الاحقر علی اکبر المرندی

(بسمه تعالی وله الحمد)

جواب: راجع به مسئله اسکناس ها و تعلّق خمس به آنها در صورتی که مجهول المالک باشند و راجع به اینکه قائلین به مالکیّت دولت از چه راه می گویند، عرض می کنم. أمّا الأوّل: محذور نه تنها این است که فرموده اید خمس چرا به آنها علاقه بگیرد (در صورتی که مجهول المالک باشد) بلکه محذور بزرگ تر آن است که مجهول المالک باید صدقه داده شود و به فقیر می رسد پس اغنیاء مالک نیستند و برای فقراء میدان وسیعی و العیاذ بالله باز می شود.

و ایضاً معاملات اجناس دیگر با آنها همه باطل می شود یا خریدار مشغول الذّمّه ی فروشنده می گردد.

و أیضاً اگر ورثه استحقاق صدقه داشته باشند هر کدام سبقت کرد، چه پسر و چه دختر اسکناس های پدر را بر می دارد، و الاّ وراثتی نسبت به آنها در کار نیست الی غیر ذلک من المحاذیر، فأقول: اگر اسکناس طریق الی المال و سند آن است مجهول المالک بودن سند صدمه ای به جائی نمی رساند و اگر اسکناس خودش مالیّت دارد مولّد اوّلیّه ی آن مستصحب البقاء علی الاباحه است به دست هر کس از غنی و فقیر که می رسد و بالطّبع قاصد تملّک آن است همین قدر کافی است در مالکیّت آن و جمیع آثار مالکیّت مترتّب می گردد و معاملات و ربح محقّق می شود، خوب بود می فرمودید چه دلیل دارید و الاّ مالکیّت امری است اعتباری موضوع آن لازم نیست امر موجود خارجی باشد و ممکن است آن هم امر اعتباری باشد که مضاف و مضاف الیه و اضافه یک سره اعتبار فی اعتبار بوده باشد.

امّا الثانی، کسانی که قائل به مالکیّت هیئت (دولت) هستند یک دلیلشان عموم ( اوفوا بالعقود ) است ولی اشکال در این است که ظاهر معنی ( اوفوا بالعقود ) ای العقود الصادره من الاشخاص لا من الهیئه و دلیل دیگرشان سیره ی دول است من زمن المعصومین عليهم‌السلام ولی اشکال در این است که آن زمان عنوان هیئت نبوده بلکه شخص سلطان و نمایندگان او بوده و دلیل دیگرشان لزوم عسر و حرج است ولی اشکال در این است که این عناوین مثبت حکم وضعی نمی شود. والعلم عند الله والسلام علیکم وعلی من یحبّ تسلیمی علیه.

سید محمد هادی الحسینی المیلانی

( پرسش بیست و پنجم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضور محترم حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی مد ظلّه العالی.

عرض می شود میل دارم نظر و مبنای جنابعالی را بدانم در نتیجه گیری از اخبار درباره ی سهم مبارک امام عليه‌السلام و عمل اصحاب قدس سرهم و موضوع نیابت از امام عليه‌السلام و اجازه به دیگران که به قول جنابعالی بر فرض صحّت نیابت تعیین نائب مانند وکیل در توکیل چگونه تصوّر می شود؟ و به چه مجوّزی می شود این کار را کرد و به علاوه تکلیف در قبال عدم تضییع مال امام عليه‌السلام به چه نحو باید عمل شود؟ و موضوع قطع به رضا چگونه است؟

(الاحقر، سید مرتضی موسوی خلخالی)

(بسمه تعالی)

جواب: تسلیم و تحیّت تقدیم داشته به انواع دعوات یاد آورم، در نیتجه ی تحقیق و مباحثه و بررسی روایات بسیار که یکایک مورد مذاکره و فقه الحدیث آنها شد و جمع دلالی آنها کاملاً بررسی گردید این بود که سهم مبارک باذن و اجازه ی فقیه حاکم شرع به عنوان صدقه از آن بزرگوار و در مورد احراز رضای آن حضرت صلوات الله علیه به مصرف برسد و شیعه ی اثنا عشری با تقوی بالاخصّ نوکران و خدمتگزاران آن بزرگوار و سادات و علویّات مستحقّ و متدیّن و أیتام مستحقّ سادات مورد قطع به رضای آن حضرت است.

والعلم عنده سبحانه. السیّد محمّد هادی الحسینی المیلانی

( پرسش بیست و ششم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

حضور مبارک حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی مدّ ظله العالی.

عرض می نمایم، اینجانب با شخصی در اداره ای کارمند می باشیم، ضمناً روزانه مدّتی راجع به دین اسلام بحث می نماید از کتاب اصول کافی و می گوید: دین فقط از تفسیر قرآن است، و رساله های عملیّه ی مراجع تقلید به درد نمی خورد.

و نیز می گوید هر کس باید خودش تکلیف دین خود را بداند و از فکر خود استفاده و قرآن را تفسیر نماید خواهشمند است مرقوم فرمائید این راهی را که می رود اشتباه است یا خیر؟

(مهدی قائد قلعه ای)

(بسمه تعالی)

جواب: اوّلاً علم دین بسیار دقیق تر و پر معنی تر از علم شیمی و مانند آن است و بدون درس خواندن و از استاد کامل یاد گرفتن امکان ندارد انسان آن را یاد بگیرد.

ثانیاً: قرآن مجید، در عین این که آسان به نظر می رسد عقول بشر عادی عجز دارد به مطالب شامخه ی آن احاطه پیدا کند و لذا مقداری از بعضی آیات نسبت به ادراک بشر عادی متشابهات است تا از ائمه ی معصومین عليهم‌السلام احادیثی وارد شده که نهی فرموده اند از تفسیر قرآن به فکر و نظر خود مردم، فقط در مواردی که مربوط به احکام است و معنای ظاهر مسلّم دارد و تخصیص و تقییدی در روایات از اهل بیت که مفسّر قرآنند وارد نشده است می تواند کسی که درس خوانده و کاملاً زبان عربی را می داند و فحص کامل از احادیث نموده و بر خلاف ظاهر تفسیری ندیده، به آن حکم اخذ کند.

ثالثاً: اصول کافی مربوط به عقائد می باشد و بسیاری از آن خبر واحد است و در معارف دین خبر واحد یقین آور نیست و نتوان به غیر یقین در اصول دین اعتماد نمود.

و امّا فروع کافی که مربوط به احکام عملی است، و خبر واحد در مرحله ی ظاهر حجّت است اگر چه ظنّی است ولی عمل کردن به آن حاجت دارد به اینکه شخص درس فقه و اصول که مبادی استنباط احکام از روایات است خوانده باشد.

به علاوه اینکه در تعارض اخبار که در روایات مختلف نقل کرده اند باید شخص خبیر و بصیر باشد به اینکه چگونه رفتار کند (خبر صحیح را به دست آورد).

بالجمله فکر خود انسان در اصول دین و فروع بدون اینکه به مدرک موثّق تامّ و تمامی اعتماد کند بسیار خطر دارد و در آیات و احادیث نهی از آن شده است.

والله العالم. سیّد محمّد هادی الحسینی المیلانی

( پرسش بیست و هفتم )

بسم الله الزحمن الرحیم

سماحه حجّت الاسلام والمسلمین آیت الله العظمی فی العالمین السیّد محمّد هادی المیلانی دام ظلّه الوارف.

السّلام علیکم ورحمه‌الله وبرکاته، ما رأی سماحتکم، فی الشّعائر الحسینیّه الّتی تقام لاحیاء ذکریّات الامام الحسین عليه‌السلام من اللّطم علی الصدور، والضرب بالسّلاسل علد الظّهور، والتطبیر، والتشبیه، والضرب بالدّمام، واقتحام النّار،

المعتاد فی کثیر من أقطار آسیا و افریقا وسائر الشعائر الحسینیه المقدّسه، نرجو من سماحتکم التفضّل بفتواکم مفصّلاً مشروحاً وتقبلوا منّا فائق التقدیر والاکبار، والسّلام علیکم ورحمه‌الله وبرکاته. شباب کربلا.

(بسمه تعالی شأنه)

ما بیّنه شیخنا العلاّمه الاستاذ قدس‌سره، قد تلقیّناه بالقبول منذ أفاده وجاد به یراعه وهو فی غایه المتانه وعلی اخواننا المؤمنین الاخلاص فی العمل وتنزیهه عمّا لا ینبغی أن یشوبه والتّوفیق منه سبحانه وتعالی.

محمّد الهادی الحسینی المیلانی

والیک نصّ الجواب الّذی کتبه سماحه آیت الله العظمی الشیخ محمّد حسین النائینی قدس‌سره ـ فی جواب أهالی البصره.

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بعد السّلام علی اخواننا الا ماجد العظام أهالی القطر البصری ورحمه‌الله وبرکاته.

قد تواردت علینا فی الکرّاده الشرقیّه برقیاتکم وکتبکم المتضمّنه للسّؤال عن حکم المواکب العزایّه وما یتعلّق بها، واذ رجعنا بحمده سبحانه الی النجف الاشرف سالمین فها نحرر الجواب عن تلک السؤالات ببیان مسائل:

الاولی : خروج المواکب العزائیّه فی عشره عاشوراء ونحوها الی الطرق والشوارع ممّا لاشبهه فی جوازه ورجحانه وکونه من اظهر مصادیق ما یقام به عزاء المظلوم. وأیسر الوسائل لتبلیغ الدّعوه الحسینیه الی کلّ قریب وبعید ـ لکن اللاّزم تنزیه هذا الشعار العظیم عمّا لا یلیق بعباده مثله من غناء أو استعمال آلات اللّهو والتدافع فی التقدّم والتأخّر بین اهل محلین ونحو ذلک ولو اتّفق شیء من

ذلک، فذلک الحرام الواقع فی البین هو المحرّم ولا تسری حرمته الی الموکب العزائی ویکون کالنظر الی الاجنبیّه حال الصلاه فی عدم بطلانها.

الثانیه : لا اشکال فی جواز اللّطم بالایدی علی الخدود والصدور حدّ الاحمرار والاسوداد بل یقوی جواز الضرب بالسلاسل أیضاً علی الاکتاف والظّهور الی الحدّ المذکور، بل وان تأدّي من اللّطم والضرب إلى خروج دم يسير على الأقوى، وأمّا إخراج الدّم من الناصية بالسيوف والقامات، فالأقوى جواز ما كان ضرره مأموناً وكان من مجرّد اخراج الدّم من الناصية بلا صدمة على عظمها ولا يتعقب عادة بخروج ما يضرّ خروجه من الدّم ونحو ذلك كما يعرف المتدرّبون العارفون بكيفية الضرب ولو كان عند الضرب مأموناً ضرره بحسب العادة ولكن اتّفق خروج الدّم قدر ما يضرّ خروجه لم يكن ذلك موجباً لحرمته ويكون كمن توضّأ أو اغتسل أوصام آمناً من ضرره ثمّ تبيّن تضرّره منه، لكن الأولى بل الأحوط أن لا يقتحمه غير العارفين المتدرّ بين ولا سيّما الشبّان الّذين لا يبالون بما يوردون على أنفسهم لعظم المصيبة وامتلاء قلوبهم من المحبّة الحسينيّة تبّتهم الله تعالى بالقول الثابت في الحياة الدّنيا وفي الآخرة.

الثالثة : الظاهر عدم الاشكال في جواز التشبيهات والتمثيلات الّتي جرت عادة الشيعة الاماميّة باتخاذها لاقامة العزاء والبكاء منذ قرون وان تضمّنت لبس الرجال ملابس النساء على الأقوى، فانّا وإن كنّا مستشكلين سابقاً في جوازه وقيّدنا جواز التمثيل في الفتوى الصادرة منّا قبل أربع سنوات لكنّا لمّا راجعنا المسألة ثانياً اتّضح عندنا أنّ المحرّم من تشبيه الرّجل بالمرأة هو ما كان خروجاً عن زيّ الرّجال رأساً وأخذاً بزيّ النساء دون ما إذا تلبّس بملابسها مقداراً من الزمان بلا تبديل لزيّه كما هو الحال في هذه التشبيهات وقد استدركنا ذلك أخيراً في حواشينا على العروة الوثقى، نعم يلزم تنزيهها أيضاً عن المحرّمات الشرعيّة وإن كانت على فرض وقوعها لا تسرى حرمتها إلى التشبيه كما تقدّم.

الرابعة : الدّمام المستعمل في هذه المواكب ممّا لم يتحقّق لنا إلى الآن حقيقة فان كان مورد استعماله هو إقامة العزاء وعند طلب الاجتماع وتنبيه الراكب على المركوب وفي الهوسات العربيّة ونحو ذلك ولا يستعمل فيما يطلب فيه اللّهو والسرور كما هو المعروف عندنا في النجف الاشرف فالظاهر جوازه والله العالم 5 / ربيع الأوّل سنة 1345 / هـ، حرّره الاحقر محمّى حسين الغروي النائيني.

( پرسش بیست و هشتم )

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مبارک آیت الله العظمی آقای میلانی مدّ ظلّه.

سؤال: منظور از معاد جسمانی که در قرآن کریم و روایات آمده است، آیا مراد همین جسد فعلی است که در عالم آخرت محشور می گردد و به زندگی جاوید خود ادامه می دهد؟ یا کیفیّت و شرائطی که در آن نشئه ادامه ی حیات می دهد با این نشئه فرق و تفاوت دارد؟ و اگر کسی بشق دوّم معتقد باشد منکر معاد جسمانی است؟

علی اکبر احمدی

(بسمه تعالی شأنه)

جواب: شبهه در این نیست که معاد جسمانی با همین بدن انسان است بر حسب آنچه از آیات مبارکه و بیانات صریحه ی پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اهل بیت آن حضرت عليهم‌السلام استفاده می شود ولی خصوصیّات آن که از حیث اعراض و کیفیّت چگونه است و زائد بر موادّ و عناصر جوهریّه در ه شرائطی است علم به آنها را تکلیف نداریم و باید معتقد باشیم به اینکه معاد جسمانی است به هر نحوی که فی علم الله ثابت است.

سید محمد هادی الحسینی المیلانی

( پرسش بیست و نهم )

(بسمه تعالی شأنه)

سماحه العلاّمه آیت الله العظمی السیّد المیلانی دام ظلّه الوارف.

بعد اهداء وافر التحیّه و مزید التّبجیل، أنّ بعض الآیات القرآنیّه یدلّ علی أنّ القرآن بعض آیاته متشابه وبعضها محکم (هنّ أمّ الکتاب واخر متشابهات) فان سأل سائل من الحکمه فی جعل بعض الآیات متشابهات ولم لم تنزل الآیات کافه محکمه مبیّنه بحیث یقف الباحث علی معانیها وما الجدوی فی هذه التفاسیر المتشتته قلّ ما تخلو آیه منها.

فالمرجوّ من سماحتکم بالجواب وتتفضّلوا علینا بما رزقکم الله. 16 / ع ـ 2/92

سید حسین القمّی

(بسمه تعالی شأنه)

السّلام علیکم ورحمه‌الله وبرکاته: لا یساعدنی المجال الاّ بالمختصر، فأقول: انّ الضروره قاضیه بأن یشتمل القرآن المجید علی المتشابهات فانّها من مبادی الافتتان والابتلاء أی الاختبار الّذی هو من نوامیس عالم التکوین الّتی دلّت علیها الآیات والاحادیث، وشهدت به القواعد العلمیّه حیث انّ بها یظهر الجیّد والرّدیّ ویصل الاستعداد الذّاتی الی مرتبه الفعلیه وتصل النّفوس مع مالها من الاراده والاختیار الی متربه السعاده والشقاء، فتلک فی الانسان أسباب والجزء الأخیر هی الاراده.

نعم هنا لک للتّوفیق والخذلان آثارهما ولا ملجأ الاّ الدّعاء (ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انّک أنت الوهاب). ثمّ انّ المتشابهات یهتدی الی المراد منها بردّها الی المحکمات. وقد ورد فی الحدیث عن الرّضا صلواته تعالی علیه (من ردّ متشابه القرآن الی محکمه هدی الی صراط مستقیم) الی غیره من الأحادیث المأثوره عنهم صلوات الله علیهم وذلک سار فی المعارف والاخلاق والاحکام وسائر الأمور والشئون ما کنّا لنهتدی لو لا أن یهدینا الله تعالی، وأسئلکم الدّعاء.

محمّد هادی الحسینیّ المیلانی

( پرسش سی ام )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سماحه آیت الله العظمی السیّد المیلانی دام ظلّه الوارف.

من الأسالیب الّتی یتبعها بعض المؤلّفین فی التّحامل علی الشّیعه الامامیّه واسناد الانحراف الیهم، اعتقادهم بتحریف القرآن وقد اتّبع هذه الطریقه کلّ من ابن تیمیّه فی (منهاج السنّه) جزء 1 ص 7 ـ قال: (الیهود حرّفوا التوراه وکذلک الرّافضه حرّفوا القرآن) (1) وقال ابن حزم فی (الفصل)ج 4 ص 139،

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) لست ادری ما ذنب الشیعه الامامیه الذین یعتقدون التوحید والنبوه وما جاء به الرسول الاعظم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ویتمسکون باهل البیت الذین نزل فیهم ( إِنّمَا يُرِيدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهّرَكُمْ تَطْهِيراً ) وابن تیمیه وزملاؤه یتهمون الشیعه ویشبهونهم بالیهود فی التحریف مع ان ما تخرص به اهل السنه وافتروا به علی الشیعه فی القول بتحریف القرآن الکریم وارد علی اهل السنه انفسهم هذه صحاحهم ومسانیدهم وتفاسیرهم وکتبهم صرحوا فیها بوقوع الزیاده والنقصان (العیاذ بالله) فی القرآن. الیک امثله ذلک 1 ـ صحیح البخاری باب رجم الحبلی من الزنا اذا احصنت وهو من کتاب الحدود والمحاربین من اهل الکفر والرده من الجزء الثامن ص 209. عن عمر بن الخطاب (الی أن قال) ان الله بعث محمداً بالحق وأنزل علیه الکتاب، فکان مما أنزل الله آیه الرجم فقرأناها وعقلناها وعیناها، رجم رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ورجمنا بعده فاخشی ان طال بالناس زمان ان یقول قائل (والله ما نجد آیه الرجم فی کتاب الله) فیضلوا بترک فریضه أنزلها الله والرجم فی کتاب الله حق علی من زنی اذا احصن من الرجال والنساء اذا قامت البینه أو کان الحبل أو الاعتراف، ثم انا کنا نقرأ فیما نقرأ من کتاب الله ان لا ترغبوا عن آبائکم فانه کفر بکم ان ترغبوا عن آبائکم أو ان کفراً بکم ان ترغبوا عن أبائکم، (و آیه الرجم) (الشیخ والشیخه اذا زنیا فارجموهما البته).

2 ـ صحیح البخاری کتاب تفسیر القرآن تفسیر سوره واللیل اذا یغشی ج 6 ص 210. عن علقمه قال: دخلت فی نفر من أصحاب عبد الله، الشام فسمع بنا ابو الدرداء فاتانا فقال: أفیکم من یقرأ؟ فقلنا: نعم، فایکم اقرأ فاشاروا الیّ فقال: اقرأ فقرأت: واللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی (والذکر والانثی)) قال: أنت فاشاروا الیّ فقال: اقرأ فقرأت: واللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی (والذکر والانثی)) قال: أنت سمعتها من فی صاحبک؟ قلت: نعم، قال: وانا سمعتها من فی النبی صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وهؤلاء یأبون علینا (وما خلق الذکر والانثی).

3 ـ صحیح مسلم کتاب الزکاه باب لو ان لابن أدم وادیین لابتغی ثالثاً. ج 2 ص 725: بعث أبو موسی الاشعری الی قراء اهل البصره ودخل علیه ثلاثمائه رجل قد قرأوا القرآن فقال: أنتم خیار اهل البصره وقراؤهم ؛ فاتلوه، ولا یطولن علیکم الامد فتقسو قلوبکم، کما قست قلوب من کان قبلکم وانا کنا نقرأ سوره کنا نشبهها فی الطول والشده (ببرائه) فانسیتها غیر انی قد حفظت منها لو کان لابن آدم وادیان من مال لابتغی وادیا ثالثاً ولا یملأ جوف ابن آدم الا التراب. وکما نقرأ سوره کنا نشبهها باحدی المسبحات فأنسیتها غیر انی حفظت منها: یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتکتب شهاده فی اعناقکم فتسالون عنها یوم القیامه.

4 ـ سنن ابن ماجه ج 1 ص 625 عن عایشه قالت: لقد نزلت آیه الرجم ورضاعه الکبیر عشراً. ولقد کان فی صحیفه تحت سریری فلما مات رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وتشاغلنا بموته دخل داجن فأکلها.

5 ـ مسند احمد بن حنبل ج 5 ص 132 عن ابی بن کعب قال: قال لی رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ان الله تبارک وتعالی امرنی ان اقرء علیک قال فقرأ علی لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب والمشرکین منفکین حتی تأتیهم البینه رسول من الله یتلو صحفاً مطهره فیها کتب قیمه وما تفرق الذین اوتوا الکتاب الا من بعد ما جائتهم البینه (ان الدین عند الله الحنیفیه غیر المشرکه ولا الیهودیه ولا النصرانیه ومن یفعل خیراً فلن یکفره) قال شعبه: ثم قرأ آیات بعدها ثم قرأ (لو ان لابن آدم وادیین من مال لتسأل وادیاً ثالثاً، ولا یملأ جوف ابن آدم الا التراب) قال: ثم ختمها بما بقی منها.

6 ـ أیضاً فیه عن زرّین حبیش عن أبی بن کعب قال: کم تقرؤون سوره الاحزاب قال بضعاً وسبعین آیه قال: لقد قرءتها مع رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مثل البقره أو أکثر منها وان فیها آیه الرجم.

7 ـ وایضا فیه عن زرّ، قال: قال لی ابی بن کعب: کائن تقرأ سوره الاحزاب او کائن تعدّها؟ قال: قلت له ثلاثاً وسبعین آیه فقال قط لقدرأیتها وانها لتعادل سوره البقره ولقد قرأنا فیها (الشیخ والشیخه اذا زنیا فارجموهما البته نکالاً من الله، والله علیم حکیم) قال السید محمد حسن القزوینی فی الامامه الکبری ص 281 ممن صرحوا بوقوع الاختلاف فی نفس ما أنزل من الله تعالی من وجوه العامه وعظمائهم واولیائهم من الصحابه کثیرون، منهم عمر ابن الخطاب وابنه عبدالله وعثمان وابن عباس وعبدالرحمن بن عوف وابی بن کعب و عبدالله بن مسعود و زید بن ثابت و ابو موسی الاشعری و حذیفه و ابو واقد اللیثی و جابر بن عبدالله و زید بن أرقم و عایشه و حفصه.

ومن التابعین: سعید بن المسیّب و سعید بن جبیر و عکرمه و عروه بن الزبیر والزهری و زرّ بن حبیش و عبدالله بن ذریر و مجاهد، ومن اراد التحقیق علی رأی الشیعه فی عدم التحریف فی القرآن من الصدر الأول فلیراجع تفسیر آلاء الرحمن للشیخ البلاغی والبیان للسید الخوئی وأجوبه مسائل جار الله للسید شرف الدین ونقض الوشیعه للسید محسن الامین والدعوه الاسلامیه للشیخ الخنیزی واستقصاء الافحام للسید حامد حسین.

فی ذکر شنع الشیعه ( القول بأنّ بین اللّوحین تبدیلاً کفر صحیح وتکذیب لرسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) وقال به موسی جار الله، فی (الوشیعه) و عبدالله ـ القصیمی (فی الصرّاع بین الاسلام والوثنیّه). فما هو رأیکم فی المسئله وهل یعتقد الشیعه بتحریف القرآن الکریم أم لا؟

(پاکستان: میر احمد علی)

( پرسش سی و یکم )

(بسمه تعالی شأنه)

حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی مدّ ظلّه العالی.

چه می فرمائید در این مسئله ی تاریخی یعنی مراجعت اهل بیت حضرت امام حسین عليه‌السلام به کربلاء یا به مدینه پس از حرکت از شام که در کتب تاریخی به طور مختلف نقل گردیده است.

اوّلاً: عالم جلیل محدّث نوری (ره) در کتاب لؤلؤ و مرجان راجع به موضوع مذکور تحقیقاتی نموده، حاصلش این است که خبر ورود اهل بیت عليهم‌السلام به کربلاء (در اربعین) در کتاب لهوف مرحوم سیّد بن طاوس از جهاتی مخدوش است.

یک: خود سیّد (ره) در اقبال، ورود اهل بیت عليهم‌السلام را در روز اربعین و ملاقات با جابر را بعید شمرده.

دو: شیخ مفید (ره) در ارشاد صفحه ی 231 فرموده که از شام آمدند تا وارد مدینه شدند.

سه: قریب به این عبارت در کامل ابن اثیر ذکر شده، و طبری در تاریخ خود مختصری در این مقال ذکر نموده در هیچ کدام ذکری از سفر عراق نیست.

چهار: شیخ مفید (ره) در مسارّ الشیعه می فرماید در روز 20 صفر رجوع حرم أبی عبدالله عليه‌السلام بود از شام به مدینه و ورود جابر بن عبدالله انصاری (ره) به کربلا به جهت زیارت قبر مطهّر ابا عبدالله عليه‌السلام .

پنج: قریب به همین عبارت را شیخ طوسی در مصباح و علاّمه ی حلّی در منهاج الصلاح و کفعمی در دو موضع از مصباح خود ذکر کرده، و ظاهر عبارت آن است که روز اربعین از شام بیرون آمدند.

شش: تفصیل ورود جابر (ره) را در کربلاء در کتاب بشارت المصطفی تألیف طبری آملی و در کتاب مصباح الزائر، ذکر کرده اند ذکری از ورود اهل بیت عليهم‌السلام بکربلاء نیست.

ثانیاً: مرحوم حاج شیخ عبّاس قمّی (ره) در مجلّد اوّل منتهی الآمال بعد از ذکر جریانات کوفه و شام می فرماید با ملاحظه ی این مطالب خیلی مستبعد است که اهل بیت عليه‌السلام بعد از این همه قضایا بر گردند و روز بیستم صفر که روز اربعین و روز ورود جابر به کربلاء بود، به کربلا وارد شوند.

ثالثاً: ملا محسن فیض کاشانی در تقویم المحسنین می فرماید در بیستم آن (صفر) رجوع حرم امام حسین عليه‌السلام است به مدینه.

رابعاً: دکتر محمّد ابراهیم آیتی در سخنرانی 6 صفحه ی 104 در کتاب بررسی تاریخ عاشوراء می فرماید امّا داستان آمدن اهل بیت از شام به طرف عراق و رسیدن آنها در اربعین به کربلاء را به هیچ وجه نمی توان باور کرد، یا سند قابل اعتمادی بر این افسانه ی تاریخی به دست داد.

خامساً: محدّث قمّی (ره) در مفاتیح الجنان گوید روز بیستم (صفر) روز اربعین و به قول شیخ طوسیّ و شیخ مفید رحمه هماالله روز رجوع حرم امام حسین عليه‌السلام است از شام به مدینه و روز ورود جابر بن عبدالله انصاری است به کربلاء.

سادساً: علامه ی مجلسی (ره) در زاد المعاد می فرماید: بدان که مشهور آن است که سبب تأکید زیارت آن حضرت در این روز آن است که حضرت امام زین العابدین عليه‌السلام با سایر اهل بیت در این روز وارد کربلاء شدند و سرهای مقدّس شهداء عليهم‌السلام را به بدن های مطهّر ایشان ملحق کردند، و این بسیار بعید است از جهات بسیار که ذکر آنها موجب تطویل است.

در قبال این (شش احتمال) مرحوم سیّد در لهوف می فرماید که روز اربعین اهل بیت به کربلاء آمدند و با جابر در یک وقت ملاقات کردند و در کتاب جنات الخلود می گوید بیستم (صفر) روز ورود اهل بیت عليه‌السلام است به کربلاء و محقّق بهائی در توضیح المقاصد روز 19 صفر را روز اربعین و روز ورود حرم امام حسین عليه‌السلام به کربلاء بیان می فرماید، و حاج شیخ محمّد مهدی مازندرانی در کتاب معالی السبطین از بعض کتب مقاتل (که نام نبرده) نقل می کند از علیّه که سواری نمایان شد و جابر گفت اگر آقایم امام سجّاد عليه‌السلام باشد تو آزادی عطیّه به زودی بر گشت گفت برخیز امام عليه‌السلام را استقبال کن.

خلاصه گفته ی این چهار کتاب بر خلاف فرمایش چندین محدّث و چندین کتاب معتبر است که مذکور گردید و آقایان روضه خوانان می خوانند، خبر لهوف را با شاخ و برگ های بسیار، آیا این عملشان شرعاً چه صورت دارد؟

بیان و نظریه ی خودتان را نیز در مورد ورود اهل بیت عليهم‌السلام به کربلا در روز بیستم صفر مرقوم فرمائید.

«دعاگو علی جناب زاده»

بسمه تعالی وله الحمد

جواب: به جا آوردن عبادت و اعمالی که در این روز وارد شده رجاء مانعی ندارد. و جنابعالی با تفحّص کامل بیاناتی در ورود اهل بیت عليهم‌السلام به کربلا فرموده اید

چه عجب که احتمال نداده اید در سال دوّم باشد. والسّلام علیکم ورحمه‌الله وبرکاته (1)

سیّد محمّد هادی حسینی المیلانی

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

(1) قزوینی در کتاب تظلّم الزهراء عليه‌السلام ص 171. و قاضی طباطبائی در کتاب (تحقیقی درباره ی روز اربعین حضرت سید الشهداء علیه آلاف التحیه والثناء) درباره ی اربعین بحث نموده اند.

( پرسش سی و دوّم )

بسم الله الرّحمن الرّحیم

محضر حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی مدّ ظلّه.

خواهشمند است به سؤالات اینجانب جواب مرحمت فرمائید.

یک ـ کافر در قرآن مجید بیان شده است و از بعض آیات روشن است که کافری وجود ندارد، مانند این قبیل آیات: ( وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخّرَ الشّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنّ اللّهُ ) ، و در جای دیگر هم از این قبیل آیات موجود است و معلوم می شود که همه قبول دارند که خالق همگی خدای واحد است پس کافر به چه کسی اطلاق می شود! لطفاً از قرآن جواب فرمائید.

دو ـ در رساله ها بیان شده که زکات از 9 چیز باید داده شود، از کجای قرآن استخراج می شود؟ آیا قرآن مجید، این مسئله را از تمام سرمایه داران صرف نظر کرده که دارای کارخانجات و ماشین آلات و تجارت و سایر درآمدهای زیاد می باشند؟ مگر حکم قرآن برای کافّه ی ناس نیست؟ لطفاً از دیدگاه قرآن بیان فرمائید.

سه ـ مسئله ی خمس که در رساله ها بیان فرموده اند، اگر مسئله از قرآن است، قرآن آیه ی 40 از سوره ی انفال، بیان فرموده و از ماقبل آیه معلوم می شود که صحبت از درآمد غنائم جنگی است و اگر از جای دیگر قرآن است لطفاً بیان فرمائید از کجای قرآن و یا حدیثی که مطابق با قرآن باشد.

(محمّد تمجیدی)

بسمه تعالی شأنه

جواب 1 : اوّلاً جماعتی ثنویّه هستند و آنها دو خالق گفته اند یکی خلق کننده ی موجودات خیر و دیگری خلق کننده ی موجودات شرّ، ثانیاً جماعتی در موقع پرسیدن از خالق می گویند (الله) ولی صفات ثبوتیه و جلالیّه و جمالیّه را قائل نیستند حتّی آنکه بعضی مجسّمه هستند و بعض صفات پستی را نسبت می دهند تعالی الله عن ذلک علوّاً کبیراً. ثالثاً جماعتی به خالق یکتا جلّ و علا قائلند ولی قائل به حلول و اتّحاد می باشند. رابعاً جماعتی منکر رسالت پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم می باشند اینها و مانندشان کفّارند.

جواب 2 : خداوند متعال قرآن مجید را بر پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نازل فرموده که آن بزرگوار به مردم بیان فرماید و مانند کتاب عمیق علمی است که استاد بایدش شرح و تفسیر نماید مثلاً و بلا تشبیه کتاب هیئت و هندسه و غیر ذلک را بایستی استاد معنی کند و هر کس که درس نخوانده نمی فهمد، پس اوّلاً: پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمّه ی معصومین عليهم‌السلام استادان و درس دهندگان قرآنند و هر آنچه فرموده اند فرموده خداوند متعال است و در اول نزول آیه ی زکات فرمودند که در 9 چیز واجب است. ثانیاً: خود قرآن مجید می فرماید: ( مَا آتَاكُمُ الرّسُولُ فَخُذُوهُ ) ، ( وَأَطِيعُوا اللّهَ وَالرّسُولَ لَعَلّكُمْ تُرْحَمُونَ ) آل عمران، الی غیر ذلک از آیات که دلالت دارند بر اینکه باید به دستور پیغمبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم رفتار نمود، ثالثاً در سایر حبوبات و در تجارت زکات قرار داده اند ولی به نحو استحباب، رابعاً حقوق واجبه ی دیگر اگر در کارخانجات و غیر ذلک مراعات شود نتیجه ی زکات حاصل می شود.

جواب 3 اوّلاً: صریح این آیه است که می فرماید: ( أَنّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْ‏ءٍ ) و غنیمت به معنای استفاده است. (و من شیء) که مبین (ما) ی موصوله است افاده ی عموم می کند یعنی هر آنچه را که استفاده کردید. ثانیاً میزان کلّی و قانون کلّی که در موردی وارد می شود و آن مورد از جمله ی مصادیق آن است نمی توان آن را تخصیص داد به آن مورد، چه بسیار از این قبیل است در قرآن مجید و در حدیث و در متعارف که امر مخصوص را به ملاحظه حاجتی که به آن بوده ذکر می کنند و بلافاصله قانون کلّی را به ملاحظه ی بیان آن ذکر می کنند که شامل آن امر مخصوص و غیر آن می شود.

(المیلانی)