خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام0%

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شعبان صبوری
گروه: مشاهدات: 17686
دانلود: 3496

توضیحات:

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 175 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17686 / دانلود: 3496
اندازه اندازه اندازه
خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

١-سوره شعراء (٢٦): ٢١٤:خويشان نزديك خود را (از عذاب الهى ) بترسان.

٢-در نقل ديگر آمده است كه اين دعوت تا سه نوبت تكرار شد و در هر بار تنها على بود كه به نداى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پاسخ مثبت داد. (بحار، ج ١٨، ص ١٧٩).

٣-اين تعابير كنايه از كودك و نوجوانى حضرت است و مقصود معناى لغوى و ظاهرى آنها نيست ، چنانكه از بيان علامه مجلسى در پايان حديث استفاده مى شود.

در خصوص جمله اعظم هم بطناگفتنى است كه بزرگى شكم نمى تواند از خصوصيات كودكان باشد. ازاين روى احتمال تصحيف در روايت داده مى شود. به نظر مى رسد كه متن صحيح حديث اخمص هم بطناباشد، يعنى لاغرترين آنها بودم از حيث شكم واحمشهم ساقاهم مى تواند قرينه خوبى بر اين معنا باشد. واخمص هم رانساخ به سادگى به اعظم هم تبديل مى كنند.

علامه سيد محسن امين در اعيان الشيعه ، ج ١، ص ٣٣٦ گفته است :از روايت استفاده مى شود كه بساط مهمانى در خانه ابوطالب بوده است و بدون شك على اين كار را با اجازه و رضايت پدر انجام داده است.

٤-تاريخ طبرى ، ج ٢، ص ٦٢ و ٦٣؛ شرح نهج البلاغه ، ج ١٣، ص ٢١٠؛ اعيان الشيعه ، ج ١، ص ‍ ٣٦١؛ بحار، ج ١٨، ص ١٩١؛ الغدير، ج ٢، ص ٣٢٤.

٥-اشاره به كسانى است كه در جنگ بدر شركت كردند و بر روى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شمشير كشيدند و سپس به دستور حضرت اجساد آنان در چاههاى بدر افكنده شد.

٦-نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه ؛ اعلام الورى ، ص ٢٢، بحار، ج ١٤، ص ٤٦٧ و ج ١٧، ص ٣٨٩.

٧-مركز اجتماع سران قريش در دوره جاهليت

٨-در مصادر اين گونه نقل شده ، اما ظاهرا صحيح آن تجيلاست

٩-اختصاص ، ص ١٦٥؛ خصال ، ص ٤١٥؛ بحار، ج ١٩، ص ٤٦.

١٠-از پيش و پس ، (راه خدا را) بر آنها بستيم و بر چشمشان هم پرنده افكنديم كه هيچ (راه حق را) نبينند. سوره يس (٣٦): ٩.

١١-موضوع جاى پاى آن حضرت ، گذشته از اينكه بسيار مستبعد مى نمايد، در روايات ديگر و منابع اوليه تاريخى نيامده است

١٢-بحار، ج ١٩، ص ٧٤.

١٣-جريان شعب ابوطالب يك حركت ايذايى و تحريمى از ناحيه قريش و هم پيمانان ايشان عليه بنى هاشم بود. بايد توجه داشت كه محصوران در شعب الزاما گرويدگان پيامبر نبودند بلكه عموم قبيله بنى هاشم چه آنها كه ايمان آورده بودند و چه كسانى كه هنوز كافر بودند مشمول اين تحريم مى شدند. بنابراين ، فرمايش حضرت كه مى فرمايد:كافران نيز از او حمايت مى نمودمعناى صحيحى پيدا مى كند.

١٤-بحار، ج ٣٣، ص ١١، بخشى از نامه حضرت به معاويه ؛ پيكار صفين ، ص ١٢٨ با تغيير و تصرف در ترجمه

١٥-رخداد مهم و جالب در اين واقعه ، كه منابع شيعه و سنى بر آن اتفاق دارند، مضمون اين جمله است كه رسول خدا فرمود:اين سوره (برائت ) را بايد من و يا مردى كه از من است بر مردم بخواند.

حال تلاش برخى نويسندگان كه كوشيده اند وظيفه اصلى ابوبكر را در اين سفر عنوان امير الحاجى قلمداد كنند، بى حاصل است ؛ چرا كه پيام اصلى حديث و افتخار ماندگار آن در اتحاد و يگانگى ميان رسول و ماءمور ابلاغ است ، افتخارى كه نصيب على شد.

١٦-خصال ، ص ٤١٩، اختصاص ، ص ١٦٨، بحار، ج ٣٥، ص ٢٨٦ و ج ٣٨، ص ١٧١.

١٧-بحار، ج ٣٩، ص ١٨٦.

١٨-محمد بن حرب والى مدينه از شجاعت و توانايى على آگاه بود. او شنيده بود كه على در جنگ خيبر يك تنه در قلعه اى را كه چهل تن قادر به جابجايى آن نبودند از جا كنده و به كنارى انداخته است اما اكنون مى شنود كه اين قهرمان بزرگ از تحمل سنگينى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌بر دوش ‍ خود عاجز است و پيامبر مى نشيند و على بالا مى رود!

براى دريافت پاسخ شبهه اى كه در ذهن خلجان كرد، به خدمت امام صادق شرفياب شد اما پاره اى از اسرار و رموز آن را بيان كرد تا آنجا كه فرمود:اگر قضيه به عكس مى شد و به فرض على طاقت مى آورد و سنگينى پيامبر را بر دوش خود تحمل مى كرد، اين جهت افتخارى براى على محسوب نمى شد، چرا كه پيامبر بر پشت اسب و شتر هم سوار شده بود.... (غايه المرام ، ج ١، ص ٢٦).

١٩-كشف الغمه ، ج ١، ص ٧٩؛ بحار، ج ٣٨، ص ٨٤؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج ٢، ص ١٥٥.

علامه مجلسى ره نظير همين روايت را در بحار، (ج ٥٦، ص ١٣٨) آورده و در پايان آن افزده است :اين شكستن بتها به وسيله اميرالمومنان قبل از هجرت (و فتح مكه ) بوده است و گرنه كسر الاصنامكه در روز فتح مكه از آن حضرت به وقوع پيوست ، روز قوت و شوكت اسلام و روز خوارى و شكست مشركان بوده است بنابر اين ، ترس و نگرانى در بين نبوده تا اقدامى مخفيانه و حركتى شبانه را طلب كند.

٢٠-احتجاج ، ص ٢١١؛ بحار، ج ١٧، ص ٢٨٦.

٢١-شرح نهج البلاغه ، ج ١٣، ص ٢٠٩؛ بحار، ج ١٨، ص ٢٢٣.

٢٢-بحار، ج ١٠، ص ٣٠؛ احتجاج ، ص ٢١٢.

٢٣-سوره مائده (٥): ٥٥:ولى امر و ياور شما، تنها خدا و رسول و آن مومنانى هستند كه نماز به پا مى دارند و به فقيران در حال ركوع زكات مى دهند.

٢٤-بحار، ج ٣٩، ص ١١٣. در اين روايت دو مطلب بر خلاف مشهور به چشم مى خورد. اول آنكه شماره آيات ، ١٢٤ آيه دانسته شده است در حالى كه عدد آيات ، بر حست شماره گذارى قرآنهاى موجود از ١٢٠ آيه تجاوز نمى كند. ديگر آنكه آيه ولايت كه آيه ٥٥ مائده است ، به عنوان آيه ٦٠ ياد شده است

علامه مجلسرحمه‌الله در پايان اين حديث شريف ، به منظور رفع اين توهم فرموده اند:اين تفاوتها كه ناشى از شماره گذارى و ترتيب آيات شريفه است ، از آنجا كه بر اصل آيات و تحفظ آنها اتفاق نظر هست ، جاى هيچ گونه خدشه و تاءملى نيست.

٢٥-شرح نهج البلاغه ، ج ٢، ص ٣١٦؛ جنه الماوى ، ص ٢٩٩.

٢٦-به روايت بحار (ج ٣٩، ص ١١٢)، كه از تفسير فرات نقل شده ، شمار اين فرشتگان ، ٣٦٠ تن بوده است

٢٧-خصال ، ص ٦٦٢؛ بحار، ج ٣٥، ص ٣١٧.

٢٨-بحار، ج ١٠، ص ٤٠.

٢٩-بحار، ج ٢٨، ص ٨٠ به نقل از امالى شيخ طوسى و ج ٤٤، ص ٢٣٤ به نقل از كامل الزيارت و نيز ج ١٠٠، ص ١١٨؛ وسائل الشيعه ، ج ١٤، ص ٣٣١.

٣٠-اثبات الهداه ، ج ١، ص ٣٠٩؛ اعلام الورى ، ص ٢٦ (به اختصار) ؛ بحار، ج ١٧، ص ٣٩٨ و ج ٦٤، ص ٢٦.

٣١-مجموعه ورام ، ص ٧٨؛ مستدرك الوسائل ، ج ٣، ص ٢٤٤.

٣٢-كتاب من لايحضره الفقيه ، ج ٣، ص ٥٦١.

٣٣-پروردگارا! ما را از نعمتهاى دنيا و آخرت ، بهره مند گردان و از شكنجه دوزخ نگاه دار. (سوره بقره (٢): ٢٠١).

٣٤-احتجاج ، ص ٢٢٣؛ بحار، ج ١٧، ص ٢٩٣.

٣٥-بحار، ج ٦٢، ص ١٠٤.

٣٦-بحار، ج ٢٢، ص ٤٣٤.

٣٧-سوره ص (٣٨): ٨٠.

٣٨-بحار، ج ٢٧، ص ١٤٨.

٣٩-سوره توبه (٩): ١١٤.

٤٠-بحار، ج ٧٥، ص ٩٠. مقصود ازآبدر آيه شريفه ، آزر عموى ابراهيم است نه پدر او ؛ چه اينكه در جاى خود ثابت است كه پدران و اجداد ائمه طاهرين و پيامبران همواره موحد بوده اند و دامان پاك آنها هرگز به شرك آلوده نگشته است

علامه طباطبايى در جلد هفتم الميزان ، آنجا كه به بحث از تفسير آيه شريفه پرداخته ، فرموده است : كلمه اب همانطور كه بر پدر صلبى اطلاق مى شود و در مورد عمو و سرپرست هم به كار مى رود. سپس شواهدى از قرآن كريم در اثبات سخن خود مى آورد و آنگاه مى نويسد:

ابراهيم پس از تعمير خانه كعبه دعا مى كند و مطالبى را از خداى بزرگ درخواست مى نمايد تا آنكه مى گويد:(ربنا اغفرلى و لوالدى و للمومنين يوم الحساب ) (آيات ٣١ ٤١ سوره ابراهيم ) كه در اينجا مى بينيم بعد از آن بيزارى جستن و تبرى از پدرش ، باز هم براى پدر و مادر خود طلب مغفرت كرده ، اما اين بار از آن دو با جمل هوالدى ياد كرده است

از جمع بندى بين آيات معلوم مى شود هوالدی در اين آيه با قرائنى كه در كار است پدر صلبى و واقعى ابراهيم بوده و اين شخص غير ازآزر است لطف مطلب در تعبير هوالداست كه معمولاً بر پدر صلبى اطلاق مى شود، برخلاف اینكه همانگونه كه گفته شد؛ گذشته از پدر بر عمو و سرپرست و پدر مادر و شوهر مادر هم اطلاق مى شود.

٤١-بحار، ج ٤٠، ص ٨٦.

٤٢-كشف الغمه ٧ ج ١، ص ٩٦ به نقل از مناقب خورزمى ؛ فضائل الخمسه ، ج ٣ به نقل از تاريخ بغداد و كمز العمال (به اختصار) ؛ بحار، ج ٢٨، ص ٥٤؛ كتاب سليم بن قيس ، ص ٦٥.

٤٣-كامل ابن اثير، ج ١، ص ٣٠٣.

٤٤-خصال ، ص ٦٧١؛ بحار، ج ٢١، ص ١٤١.

٤٥-احقاق الحق ، ج ٥، ص ٩١؛ بحار، ج ١٨، ص ٣٤٥ و ج ٢٦، ص ٣٣٥ و ج ٦٠، ص ٣٠٣.

٤٦-بحار، ج ٢٧، ص ٢٣٠ و ج ٣٨، ص ٣٢٩؛ مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٣٧٥.

٤٧-فضائل الخمسه من الصحاح السته ، ج ٢، ص ٤٠؛ كشف الغمه ٧ ج ١، ص ٢٩٤؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج ٢، ص ٢٧٠؛ بحار، ج ٢٢، ص ٥٠٦ به نقل از امالى شيخ مفيد.

٤٨-بحار، ج ٨، ص ٦ و ج ٣٩، ص ٢١٧ به نقل از علل الشرائع

٤٩-مناقب خوارزمى ، ص ١٤٣؛ كشف الغمه ، ج ١، ص ٢٩٥؛ بحار، ج ٣٨، ص ٣٩؛ اعيان الشيعه ، ج ١، ص ٣٦٠.

٥٠-علل الشرائع ، ج ١، ص ٣٤٦.

٥١-احتجاج ، ص ١٩٧؛ بحار، ج ٣٨، ص ٣٤٨؛ داستان مشوى (مرغ بريان ) از مسلمات تاريخ و حديث است اين داستان با روايات متفاوت ، متجاوز از هيجده نقل ، تنها در كتب معتبر اهل سنت آمده است

٥٢-شرح نهج البلاغه ، ج ٩، ص ٢٠٦؛ بحار، ج ٣٢، ص ٣٠٨.

٥٣-احتجا، ص ٢٢٥؛ بحار، ج ١٠، ص ٤٧، ج ١٧، ص ٢٩٦.

٥٤-در بحار و كشف الغمه اينچنين است اما ظاهرا صحيح آنمتحتاست

٥٥-بحار، ج ٤١، ص ٣٣؛ كشف الغمه ، ج ١، ص ١٧٦.

٥٦-كنيه ابوجهل از همان روز توسط پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به وى اطلاق شد.

٥٧-احتجاج ، ص ٣٢٣؛ بحار، ج ١٧، ص ٢٨٤؛ مناقب ابن شهر آشوب ، ج ١، ص ١٧٢ (به اختصار).

٥٨-بحار، ج ٩٣، ص ٣٢٥؛ مجموعه ورام ، ص ٣٩. در مجموعه ورام به جاى كلمه منعوا، منوا آمده است

٥٩-سوره نسا (٤) آيه ٥٩: اى اهل ايمان فرمان خدا و رسول و فرمانرويان (از طرف خدا و رسول ) را گردن نهيد.

٦٠-بحار، ج ٣٣، ص ١٤٧؛ الغدير، ج ١، ص ٢٠٥.

٦١-اثبات الهداه ، ج ١، ص ٢٨٢؛ بحار، ج ١٧، ص ٣٧١ به نقل از امال صدوق

٦٢-كافى ، ج ٥، ص ٢٧.

٦٣-اعيان الشيعه ، ج ١، ص ٤١٠.

٦٤-وسائل الشيعه ، ج ٨، ص ٦٩. بين سالهاى هشتم و نهم هجرى ماءموريت على در يمن صرفاً جنبه تبليغى در سال دهم هجرى داشته است و اين معنى از قرائن موجود در كلام حضرت پيداست در سال دهم هجرى باز ماءموريتى به يمن داشته ، كه اين ماءموريت جنگى بوده است علامه سيد محسن امين مى نويسد:

طبيعى است كه آن حضرت براى بيان احكام و تبليغ دين جديد بين سالهاى هشتم و نهم هجرى به يمن رفتع باشد. هر چند تاريخ دقيق آن مشخص نيست.

٦٥-نهج السعاده ، ج ١، ص ٣١ و ٣٢. تا على در يمن بود، اين مرد دانشمند همه روزه به منظور كسبت علم به محضر شريف آن حضرت حاضر مى شد و از او كسب فيض مى كرد و با بازگشت على به مدينه ، او همچنان در يمن باقى ماند و با ايمان ثابت در زمان خلافت ابوبكر جهان فانى را وداع گفت

٦٦-اين زن كه موسوم به سارهاست از معدود كسانى است كه رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در جريان فتح مكه مهدور الدم اعلام كرد.

اما بنا به روايت ابن اسحاق ، براى او از پيامبر امان گرفتند و زنده ماند تا اينكه بعدها زير دست و پاى اسبى كوبيده و كشته شد. (تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٥٦٣).

٦٧-بحار، ج ١٨، ص ١١٠.

٦٨-بحار، ج ٨٢، ص ٣١٩.

٦٩-سوره نور (٢٤): ٣٧.

٧٠-سوره طه (٢٠): ١٣٢.

٧١-نهج البلاغه ، ترجمه فيض الاسلام ، خطبه ١٩٠.

٧٢-سوره هود (١١): ١١٣.

٧٣-امالى شيخ مفيد، ص ١٠؛ بحار، ج ٢، ص ٢٢٠؛ مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٤٠.

٧٤-بحار، ج ٣٩، ص ٢٦٤.

٧٥-احتجاج ، ص ٢٢٤.

٧٦-احتجاج ، ص ٢٢٤.

٧٧-خصال ، ص ٦٩٨.

٧٨-علل الشرايع ، ج ٢، ص ٦٥؛ مكارم الاخلاق ، ص ٢٩٦؛ بحار، ج ٨٥، ص ٣٢٩ و ج ٧٦، ص ‍ ١٩٣ و ج ٤٣، ص ٨٢.

٧٩-در بحار به همين صورت است اما ظاهراًضرب صحيح است

٨٠-بحار، ج ٩٣، ص ٣٢٧.

٨١-سوره حجر (١٥): ٩٤.

٨٢-احتجاج ، ص ٢١٦؛ بحار، ج ١٠، ص ٣٦ و ج ١٧، ص ٢٨٢ و ج ١٨، ص ٥٦.

٨٣-مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٩٨.

٨٤-مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٤٦٠.

٨٥-وسائل الشيعه ، ج ٣، ص ١٨٥.

٨٦-سوره توبه (٩): ١١٩.

٨٧-بحار، ج ٣٣، ص ١٤٩.

٨٨-سوره احزاب (٣٣): ٣٣.

٨٩-بحار، ج ٣٣، ص ١٤٩.

٩٠-بحار، ج ٤٠، ص ٣٥.

٩١-بحار، ج ٢٢، ص ٣٤٧؛ اختصاص ، ص ٢٢٢.

٩٢-شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠، ص ٢٧٠.

٩٣-بحار، ج ٣٦، ص ٢٩٤.

٩٤-بحار، ج ٣٩، ص ١٦.

٩٥-غايه المرام ، ص ٢٩٣ به نقل از امال صدوق

٩٦-سوره مائده (٥): ٨٧ ٨٨.

٩٧-وسائل الشيعه ، ج ٢٠، ص ٢١.

٩٨-وسائل الشيعه ، ج ١٢، ص ١١٩.

٩٩-پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به جز فاطمه زهرا، سه دختر ديگر به نامهاى زينب ، رقيه ، و ام كلثوم داشته است ر.ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٧٦.

١٠٠-سوره آل عمران (٣): ١٨٥.

١٠١-مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٤٩٥.

١٠٢-خصال ، ص ٦٨٨.

١٠٣-سنن الانبى ، ص ٤ ٧؛ مناقب آل ابى طالب ، ص ٢٠٣.

١٠٤-خصال ، ص ٧٢٤.

١٠٥-٣ احتجاج ، ص ٢١٨.

١٠٦-مكارم الاخلاق ، ص ١٠؛ بحار، ج ١٦، ص ١٥١، سنن النبى ، ص ١٤.

١٠٧-مكارم الاخلاق ، ص ١٠؛ بحار، ج ١٦، ص ١٥٠.

١٠٨-مكارم الاخلاق ، ص ١٤.

١٠٩-مكارم الاخلاق ، ص ٢٠؛ بحار، ج ١٦، ص ٢٣٧؛ سنن النبى ، ص ٤٥.

١١٠-سنن النبى ، ص ٨٢.

١١١-مستدرك الوسائل ، ج ٣، ص ٣٣٥ و ج ٦، ص ١٢٧.

١١٢-سنن النبى ، ص ٨٧.

١١٣-سنن النبى ، ص ٩١.

١١٤-سنن النبى ، ص ٧٨.

١١٥-سنن النبى ، ص ٨٤.

١١٦-شرح نهج البلاغه ، خطبه ١٠٧.

١١٧-بحار، ج ٦، ص ٢٢٣ و ج ٦٧، ص ٢٦٠.

١١٨-شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠، ص ٣٤٢.

١١٩-مكارم الاخلاق ، ص ١١؛ بحار، ج ١٦، ص ١٥٢؛ سنن النبى ، ص ١٤ ١٧.

١٢٠-سنن النبى ، ص ٤٦.

١٢١-مستدرك الوسائل ، ج ٨، ص ٢٣٢ و ج ١٠، ص ١٦٦.

١٢٢-سنن النبى ، ص ٢٠٧.

١٢٣-مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٣٥٣.

١٢٤-مستدرك الوسائل ، ج ٢ ص ٢٨١.

١٢٥-مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٣٣٤.

١٢٦-مستدرك الوسائل ، ج ٣، ص ٣٨٩.

١٢٧-مستدرك الوسائل ، ج ٦، ص ٤٢٤.

١٢٨-سنن النبى ، ص ١٦٤.

١٢٩-مكارم الاخلاق ، ص ١٤٧.

١٣٠-سنن النبى ، ص ٤٦.

١٣١-مستدرك الوسائل ، ج ١٦، ص ١٩٨.

١٣٢-مستدرك الوسائل ، ج ١٦، ص ١٩٨.

١٣٣-سنن النبى ، ص ٤٦.

١٣٤-مكارم الاخلاق ، ص ١٥٠.

١٣٥-سنن النبى ، ص ٤٦.

١٣٦-سنن النبى ، ص ٤٧.

١٣٧-احتجاج ، ص ٢٢٦.

١٣٨-شرح نهج البلاغه ، ج ٩، ص ١٦١.

١٣٩-نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه

١٤٠-سوره طه (٢٠): ١ ٢.

١٤١-امالى صدوق ، ص ٣٧٧؛ بحار، ج ١٦، ص ٢١٧.

١٤٢-بحار، ج ١٧، ص ٢٨٦.

١٤٣-مستدرك الوسائل ، ج ٧، ص ٤٧٠.

١٤٤-احتجاج ، ص ٢٢٤؛ بحار، ج ١٧، ص ٢٩٥ و ج ١٠، ص ٤٧.

١٤٥-احتجاج ، ص ٢٢٠؛ بحار، ج ١٧، ص ٢٧٧.

١٤٦-خصال ، ص ٤٠٥؛ مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٢٧٥ به نقل از عيون الاخبار.

١٤٧-احتجاج ، ص ٢٢٤.

١٤٨-در باب تزويج آن حضرت روايات ديگرى هم وارد شده ، مراجعه شود.

١٤٩-كشف الغمه ، ج ١، ص ٣٧٥.

١٥٠-ذخائر العقبى ، ص ٢٧؛ كشف الغمه ، ج ١، ص ٣٥٨؛ بحار، ج ٤٣، ص ١٣٦.

١٥١-بحار، ج ٤٣، ص ٩٤.

١٥٢-بحار، ج ٤٣، ص ٨٥.

١٥٣-بحار، ج ٤٣، ص ٩٥.

١٥٤-بحار، ج ٤٣، ص ٩٥.

١٥٥-در مصدر چنين است ولى ظاهرا صحيح آن فاستحييت باشد.

١٥٦-بحار، ج ٤٣، ص ٩٦.

١٥٧-بحار، ج ٤٣، ص ٩٦.

١٥٨-بحار، ج ٤٣، ص ٦.

١٥٩-بحار، ج ٤٣، ص ١٣٢.

١٦٠-كشف الغمه ، ج ١، ص ٣٧٢؛ بحار، ج ٤٣، ص ١٣٣.

١٦١-بحار، ج ٤٣، ص ٩٢.

١٦٢-بحار، ج ٨١، ص ١١٢.

١٦٣-بحار، ج ٤٣، ص ٥٥.

١٦٤-امالى صدوق ، ص ٣٧٧؛ بحار، ج ٤٣، ص ٢٢.

١٦٥-بحار، ج ٤٣، ص ٩١ و ج ١٠٤، ص ٣٨.

١٦٦-فضائل الخمسه ، ج ٣، ص ١٣١ يه نقل از ذخائر العقبى

١٦٧-بحار، ج ٤٣، ص ٧٧.

١٦٨-كشف الغمه ، ج ٢، ص ٩٤؛ وسائل الشيعه ، ج ٢٠، ص ٦٧.

١٦٩-كشف الغمه ، ج ٢، ص ١٣١؛ بحار، ج ١٦، ص ١٨.

١٧٠-بحار، ج ٤٣، ص ٢٦٩.

١٧١-العمده ، ص ٣٤٥.

١٧٢-بحار، ج ٤٣، ص ٢٦٦ و ٢٨٨.

١٧٣-بحار، ج ٤٣، ص ٣٠١.

١٧٤-بحار، ج ٣٧، ص ٧٢.

١٧٥-قرب الاسناد، ص ١٠١؛ ج ٤٣، ص ٢٦٢.

١٧٦-كتاب سليم بن قيس ، ص ٢١٢.

١٧٧-علل الشرائع ، ج ١، ص ٢٢٣؛ بحار، ج ٤٣، ص ٢٠٥.

١٧٨-بحار، ج ٤٣، ص ١٧٩.

١٧٩-كافى ، ج ١، ص ٤٥٨؛ بحار، ج ٤٣، ص ٢١١؛ كشف الغمه ، ج ٢، ص ١٢٨ با استفاده از كتاب اميران ايمان

١٨٠-شنيده ايد كه به هنگام ولادت علىعليه‌السلام ديوار كعبه شكافته شد و راهى به اندازه عبور يك انسان بر سطح ديوار پديدار گشت آن شكاف پس از ورود مادر برهم آمد و اما آيا هيچ از خود پرسيده ايد كه مگر خانه كعبه در نداشت ؟ و مگر ميزبان على نمى توانست با گشودن در، مقدم مهمان خود را گرامى بدارد؟ و مگر

پاسخ مثبت است اما در آن صورت اهميت و عظمت قصه لوث مى گشت و محملى براى بهانه جويان و بدخواهان پيدا مى شد تا قضيه را عادى جلوه دهند و بگويند:

شايد قفل در كعبه باز بوده و كليددار از بستن آن غفلت ورزيده و مادر علىعليه‌السلام هم با مختصر فشارى كه بر در وارد آورده است ، در باز شده و وى توانسته است به درون كعبه راه يابد

اما خداى علىعليه‌السلام كه بر مظلوميتهاى او واقف است ، خواست تا با شكافتن ديوار كعبه و پذيرايى سه روزه از مولود كعبه و غير عادى جلوه دادن ولادت او، زبان توجيه بهانه جويان براى هميشه بسته شود و صلاى مجد و عظمت على از همان بدو تولد طنين انداز عالميان باشد.

١٨١-علامه مجلسىرحمه‌الله در ذيل حديث به غرابت آن اشاره كرده و فرموده است :با توجه به تفاوت سنى زياد كه ميان علىعليه‌السلام و عقيل وجود داشته پذيرش حديث بدين گونه مشكل مى نمايد.(بحار، ج ٢٢، ص ٢٠٨).

١٨٢-غاية المرام ، ص ١٨٤.

١٨٣-خصال ، ص ٧٢١.

١٨٤-على من المهد الى اللحد، ص ٣٢٠.

١٨٥-خصال ، ص ٦٨٦.

١٨٦-نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه

١٨٧-بحار، ج ٣٥، ص ٤٦.

١٨٨-بحار، ج ٣٥، ص ٥٤.

١٨٩-بحار، ج ١٩، ص ٨٣.

١٩٠-بحار، ج ١٥، ص ١٤٤.

١٩١-تاريخ يعقوبى ، ج ١، ص ٣٦٨.

١٩٢-بحار، ج ٣٥، ص ٦٩.

١٩٣-بحار، ج ٣٥، ص ١٢٠.

١٩٤-خصال ، ص ٦٨٧.

١٩٥-بحار، ج ٣٨، ص ٢٥٥.

١٩٦-نهج البلاغه ، بخشى از خطبه قاصعه

١٩٧-خصال ، ص ٤٢١.

١٩٨-كافى ، ج ١، ص ٦٤.

١٩٩-نهج السعاده ، ج ٢، ص ٦٧٦.

٢٠٠-الاختصاص ، ص ١٦٥.

٢٠١-وسائل الشيعه ، ج ١٢، ص ١٢٤.

٢٠٢-مناقب ابن شهر آشوب ، ج ٢، ص ١٠٤.

٢٠٣-بحار، ج ٤١، ص ٤٣.

٢٠٤-بحار، ج ٢٤، ص ١٣٣.

٢٠٥-مقتل الحسين ، ص ١٠٧.

٢٠٦-بحار، ج ٤٠، ص ٤٥. به گفته خبّاب بن ارت واقعه فوق نوزده روز قبل از وفات رسول گرامى بوده است .(بحار، ج ٢٢، ص ٤٨٩).

٢٠٧-به روايت شيخ مفيد، تنها چيزى كه بلال نياورد، زره آن حضرت بود كه آن روز در گرو مرد يهودى بود اين مرد در برابر چهار درهم وام ، زره حضرت را در رهن خود داشت (بحار، ج ٢٢، ص ‍ ٥٠١).

٢٠٨-بحار، ج ٢٢، ص ٤٩٩.

٢٠٩-بحار، ج ٢٢، ص ٥٠٠.

٢١٠-بحار، ج ٢٢، ص ٥٣٣؛ كشف الغمه ، ج ١، ص ١٨.

٢١١-بحار، ج ٢٢، ص ٥٣٠ و ٥٣٢؛ كشف الغمّه ، ج ١١، ص ١٨.

٢١٢-بحار، ج ٢٢، ص ٥٤٦.

٢١٣-بحار، ج ٢٢، ص ٤٧٩.

٢١٤-بحار، ج ٢٢، ص ٤٧٨.

٢١٥-بحار، ج ٢٢، ص ٤٩٢؛ مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ٢٠٩.

٢١٦-مستدرك الوسائل ، ج ٢، ص ١٩٨.

٢١٧-دم عبيط: خون تازه علامه مجلسى در مرآة العقول ضمن شرح حديث فوق فرموده است :خون تازه در برابر خون فاسد و بيمار است و گويا رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از اين تعبير از شهادت حضرتش ‍ خبر مى دهد، زيرا خونى كه در كمال صحت و نشاط از شخص جارى شود مرگى را به دنبال خواهد داشت كه آن شهادت است ، به خلاف خوفى كه فاسد شده و تن ، بيمار و رنجور گشته است ، مرگى كه در اين حال رخ دهد، پايان عمر و فرجام طبيعى حيات است.

٢١٨-كافى ٧ ج ١، ص ٢٨٢؛ بحار، ج ٢٢، ص ٤٨٠.

٢١٩-سوره بينه (٩٨):٧.

٢٢٠-بحار، ج ٢٢، ص ٤٩٠.

٢٢١-بحار، ج ٢٢، ص ٤٦٣؛ خصال ، ص ٧٩٦.

٢٢٢-بحار، ج ٢٢، ص ٤٦١؛ خصال ، ص ١٧٣.

٢٢٣-كتاب سليم بن قيس ، ص ٢١٢.

٢٢٤-بحار٧ ج ٢٢، ص ٤٩٤.

٢٢٥-بحار، ج ٢٢، ص ٥١٢؛ خصال ، ص ٤٢١.

٢٢٦-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، خطبه ١٨٨.

٢٢٧-چاهى است در بخش شرقى مسجد قبا. امروز نيز همان چاه و اطرافش به همين نام شهرت دارد. (قاموس المحيط). از بعضى روايات چنين بر مى آيد كه آن چاه به خود حضرت حضور داشته است

٢٢٨-بحار، ج ٢٢، ص ٥١٧؛ مسترك الوسائل ، ج ٢، ص ١٩٢.

٢٢٩-فضائل الخمسه من الصحاح الستة ، ج ٣، ص ٣٧.

٢٣٠-بخشى از احتجاجات آن حضرت در روز شورا (بحار، ج ٢٢، ص ٥٤٣).

٢٣١-سوره نساء (٤): ٦٤.

٢٣٢-الغدير، ج ٥، ص ١٨٩.

٢٣٣-بحار، ج ٤٣، ص ١٥٧.

٢٣٤-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، خطبه ٢٢٦.

٢٣٥-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، ص ١٢٢٨.

٢٣٦-سوره انفال (٨): ٢٦.

٢٣٧-سوره نور (٢٤): ٥٥.

٢٣٨-سوره قصص (٢٨): ٥٧.

٢٣٩-سورع ء آل عمران (٣): ١٠٣.

٢٤٠-كشف المحجة ، ص ١٧٤.

٢٤١-شرح نهج البلاغه ، ج ٦، ص ٩٥.

٢٤٢-كشف المحجه ، ص ١٧٦.

٢٤٣-خصال ، ص ٤٢٣؛ اختصاص ، ص ١٧٠؛ بحار، ج ٢٨، ص ٢٠٦.

٢٤٤-نهج البلاغه ، بخشى از خطبه هاى شقيقيه

٢٤٥-كشف المحجه ، ص ١٨١ به نقل از رسائل كلينى

٢٤٦-اشاره به جنگهاى اهل رِدّه است سى هزار نفر از بنى تميم ، ((مسيلمه كذاب با هفتاد هزار نفر از بنى حنيف واسود عنسى در يمن وطليحه بن خويلددر بنى اسد، رهبران ارتجاع و ارتداد كه در صدد هجوم به مدينه بودند. (گفتار ماه ، ج ٢، ص ١٠٣).

٢٤٧-اختصاص ، ص ١٧٢.

٢٤٨-كشف المحجّه ، ص ١٧٦.

٢٤٩-ابن ابى الحديد مى نويسد:خالد بن وليداز سوى ابوبكر ماءموريت يافت كه سعد بن عباده را به قتل برساند. او دراين هنگام در شام به سر مى برد. خالد با دستيارى شخصى ديگر در كمين او نشستند و در موقعيت مناسب به ضرب تير او را كشتند و جنازه اش را شبانه در چاه آبى افكندند و سپس از زبان پريان شعرى سرود و قتل را به آنها نسبت دادند:

نحن قتلنا سيد الخزرج سعد بن عباده

ورميناه بسهيمن فلم تخط فواده

سعد بن عباده رئيس تيره خزرج را ما كشتيم ، و او را با پرتاب دو تير كه قلب او را نشانه كرد از پاى در آورديم )).

ابن ابى الحديد پس از آنكه نقل فوق را در شمار مطاعن ابوبكر از قول شيعه آورده در مقام دفاع از اين طعن گفته اسد: من نيز قبول ندارم كه اجنه سعد را كشته باشند و شعر مزبور سروده آنها باشد، شكى نيست كه سراينده شعر و قاتل سعد از نوع بشر بوده است اما اينكه فرمان قتل را ابوبكر صادر كرده باشد، چنانكه شيعه مدعى است ، نزد من ثابت نيست هر چند بعيد هم نمى دانم كه خالد از پيش خود براى تقرب بيشتر نزد ابوبكر به چنين كار فجيعى دست زده باشد چه اينكه ظهور اين قبيل كارها از خالد امرى عادى مى نمايد. (شرح نهج البلاغه ، ج ١٧، ص ٢٢٣).

٢٥٠-در مصدر چنين است ، اما ظاهراًيَصْرِمُصحيح است

٢٥١-كشف المحجّه ، ص ١٧٧.

٢٥٢-خصال ، ص ٤٢٤؛ اختصاص ، ص ١٧١.

٢٥٣-كشف المحجّه ، ص ١٧٧.

٢٥٤-نهج البلاغه ، خطبه شقشقيه

٢٥٥-خصال ، ص ٤٢٥؛ اختصاص ، ص ١٧٢.

٢٥٦-به روايت شيخ مفيد: سپس حضرت فرمود: و قال (عمر): اقتلوا الاقل و ما اراد غيرى ، عمر گفت : اگر اعضاى شورا به توافق نرسيدند و آرا به اقل و اكثر منتهى شد، شما جانب اكثر را بگيريد و گردن كسانى كه در طرف اقل واقع شدند، بزنيد. حضرت فرمود: مقصود او از كشتن اقل كسى جز من نبود! (امال مفيد، ص ١٥٣).

٢٥٧-اختصاص ، ص ١٧٣؛ خصال ، ص ٤٢٧؛ بحار، ج ٣٨، ص ١٧٧.

٢٥٨-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، خطبه ٧٣.

٢٥٩-شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠، ص ٣٠٨.

٢٦٠-شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠، ص ٣٢٨.

٢٦١-نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، بخشى از خطبه ١٥٠.

٢٦٢-در مصدر چنين است اما ظاهرا صحيح آن تعزه باشد.

٢٦٣-كشف المحجّه ، ص ١٧٩.

٢٦٤-كشف المحجّه ، ص ١٨٤.

٢٦٥-خصال ، ص ٤٢٨؛ اختصاص ، ص ١٧٤؛ بحار، ج ٣٨، ص ١٧٧.

٢٦٦-سوره احزاب (٣٣): ٢٣.

٢٦٧-اختصاص ، ص ١٧٤؛ خصال ، ص ٤٢٨.

٢٦٨-سوره طه (٢٠): ٥٢.

٢٦٩-كشف المحجّه ، ص ١٨٠.

٢٧٠-در اينجا حضرت حدود ٢٥ مورد از موارد تغيير و تحريف احكام را به عنوان نمونه ياد مى كنند و چون ذكر تك تك اين موارد از آنجا كه با اشاره و در كمال اختصار بيان شده است به شرح و بسط محتاج است و پرداختن به آن هم از حوصله اين نوشتار خارج است ، از اين روى از درج آن صرف نظر شد.

٢٧١-اهل سنت نمازى دادند كه بهتراويح موسوم است ، و آن خواندن نمازهاى مستحبى با جماعت در ماه رمضان است به اعتقاد شيعه ، نماز جماعت جز در نمازمهاى يوميه و جمعه و عيدين بدعت است حضرت در اين بخش از فرمايش خود به اين قسمت از بدعت خلفا نظر دارند.

٢٧٢-كافى ، ج ٨، ص ٥٩ و ٦٢.

٢٧٣-(يا ايها الناس انما بغيكم على انفسكم ). سوره يونس (١٠): ١٠.

٢٧٤-(فمن نكث فانما ينكث على نفسه ). سوره فتح (٤٨): ١٠.

٢٧٥-(و لا يحيق المكر السيى الا باهله ). سوره فاطر (٣٥): ٤١.

٢٧٦-كشف المحجّه ، ص ١٨٢.

٢٧٧-كشف المحجّه ، ص ١٨٢.

٢٧٨-كتاب المحجّه ، ص ١٨٣ و ١٨٤.

٢٧٩-شرح نهج البلاغه ، ج ٢، ص ٢٤٠.

٢٨٠-بحار، ج ٢٣، ص ١١٢. بخشى از نامه حضرت به معاويه است كه قسمتى از آن در نهج البلاغه فيض الاسلام ، نامه ٩ آمده است

٢٨١-بحار، ج ٣، ص ٢٢٢.

٢٨٢-ارشاد، ج ١، ص ٧٣؛ بحار، ج ١٩، ص ٢٧٩.

٢٨٣-العمده ، ص ٣٦٣.

٢٨٤-ارشاد، ج ١، ص ٧٥؛ بحار، ج ١٩، ص ٢٨٠.

٢٨٥-بحار، ج ١٩، ص ٣٣٨.

٢٨٦-خصال ، ص ٤١٧؛ بحار، ج ٢٠، ص ٢٤٣ و ج ٣٨، ص ١٧١؛ اختصاص ، ص ١٦٠.

٢٨٧-ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٣٠٦.

٢٨٨-ر. ك : راه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، ج ١، ص ٢٩٤.

٢٨٩-ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٥٠٦.

٢٩٠-رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ام سليم و ام عطيه، دو بانويى كه در كار درمان مجروحان تلاش مى كردند، فرمود:زخمهاى على را درمان كنيد. گفتند:نمى شود، هر زخمى را كه مرهم مى گذاريم جاى ديگر از تن على مى تركد.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه وضع را چنين ديد خودش دستى بر زخمهاى پيكر على كشيد و در جا شفا يافت (راه محمد، ج ١، ص ٢٨٦).

٢٩١-ابن ابى الحديد مى نويسد: دسته اى كه براى كشتن پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم هجوم آورده اند بالغ بر پنجاه نفر بودند و على در حالى كه پياده بود آنها را متفرق مى ساخت اما آنها به زودى جمع مى شدند و از نو حمله مى كردند و هر بار على آنها را پراكنده مى ساخت و اين كار بارها تكرار شد.

سپس جريان نزول جبرئيل يارضوان را نقل مى كند و مى گويد: علاوه بر اين مطلب كه از نظر تاريخى مسلم است ، من خود در برخى از نسخه هاى كتاب غزوات محمد بن اسحاق جريان فرود آمدن جبرئيل را ديده ام حتى روزى از استاد خود،عبدالوهاب سكينه از صحت آن پرسيدم وى گفت اين خبر صحيح است

به او گفتم : پس چرا مؤ لفان صحاح ششگانه ، از درج آن در كتابهايشان غفلت ورزيده اند؟

در پاسخ گفت : مگر همه روايات صحيح در صحاح ستّه گرد آمده است ؟ خيلى از روايات صحيح داريم كه نويسندگان صحاح در جوامع خود نياورده اند. (شرح نهج البلاغه ، ج ١٤، ص ٢١١).

٢٩٢-در خصال چنين نقل شده ، اما صحيح آنقد علمت خيبر انى مرحباست ، چنانكه در خصائص اميرالمومنين ، (ص ٥٥) نقل شده است

٢٩٣-خصال ، ص ٤١٦؛ اختصاص ، ص ١٦٧: بحار، ج ، ٢٠، ص ٦٩.

٢٩٤-شرح نهج البلاغه ، ج ١٤، ص ٢٧٥.

٢٩٥-خصال ، ص ٦٦٨.

٢٩٦-بحار، ج ٢٠، ص ٧٨.

٢٩٧-احتجاج ، ص ٢٢٤.

٢٩٨-مناقب ابن شهر آشوب ، ج ٢، ص ٢٧٣؛ بحار، ج ٢٠، ص ٩٣.

٢٩٩-ارشاد، ج ١، ص ٨٦؛ اعلام الورى ، ج ١، ص ١٩٣؛ بحار، ج ٢٠، ص ٨٦.

٣٠٠-بحار، ج ٣٨، ص ٢٤٧.

به روايت شيخ مفيد، گفتار فوق از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غزوه ذات الرمل (يا ذات السلاسل ) كه نام ديگر اين غزوه است ) شنيده شده است (اعلام الورى ، ج ١، ص ١٨٦).

٣٠١-خطاب به دانشمندى يهودى است كه به خواهش او و با حضور جمع كثيرى از مردم ، به ايراد سخن پرداخت ما مشروح سخنان آن حضرت را به مناسبت موضوع ، در بخشهاى مختلف كتاب آورده ايم

٣٠٢-بحار، ج ١٠، ص ٣٨ و ج ١٧، ص ٢٨٥.

٣٠٣-احتجاج ، ص ٢٢٤.

٣٠٤-بحار، ج ١٧، ص ٢٩٦و ج ١٠، ص ٤٨.

٣٠٥-ارشاد، ج ١، ص ١٤٨.

٣٠٦-بحار، ج ٢١، ص ٢٠؛ خصال ، ص ٦٥٩.

٣٠٧-اثبات الهداه ، ج ١، ص ٢٧٦، ح ١٣٣؛ احقاق الحق ، ج ٨، ص ٣٣.

٣٠٨-ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٣٧٨ به بعد؛ ارشاد، ج ١، ص ٩٤ ١٠٩.

٣٠٩-خصال ، ص ٤١٧؛ بحار، ج ٢٠، ص ٢٤٣ و ج ٣٨، ص ١٧١؛ اختصاص ، ص ١٦٠.

٣١٠-خصال ، ص ٦٦٩.

نوشته اند: هنگامى كه على برعمرو بن عبدودچيره شد او را نكشت و از وى دور شد و پس از اندكى درنگ بازگشت و به حيات او خاتمه داد. چون نزد پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمد، آن حضرت از وى علت آن توقف را پرسيد. على در جواب گفت :

به مادرم دشنام داد و آب دهان بر صورتم انداخت ، اين بود كه ترسيدم اگر او را در آن حال بكشم براى رضاى خاطر خود كشته باشم به همين جهت او را به حال خودش واگذاشتم تا خشمم فرو نشيند آنگاه وى را در راه خدا كشتم (بحار، ج ٤١، ص ٥١).

٣١١-ر. ك : راهمحمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم، ج ١، ص ٢٩٤.

٣١٢-ر. ك : تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٥٠٦.

٣١٣-خطاب به دانشمندى يهودى است كه به خواهش او و با حضور جمع كثيرى از مردم ، به ايراد سخن پرداخت ما مشروح سخنان آن حضرت را به مناسبت موضوع ، در بخشهاى مختلف كتاب آورده ايم

٣١٤-خصال ، ص ٤١٨؛ اختصاص ، ص ١٦٨.

٣١٥-امالى صدوق ، ص ٤١٥.

٣١٦-تاريخ پيامبر اسلام ، ص ٥٠٤ به نقل از ابن اسحاق و ابن اثير و ابن حزم

٣١٧-بحار، ج ٢١، ص ٢٠؛ خصال ، ص ٦٥٩.

٣١٨-اثبات الهداه ، ج ١، ص ٢٧٦، ح ١٣٣؛ احقاق الحق ، ج ٨، ص ٣٣.

٣١٩-در خصال چنين نقل شده ، اما صحيح آنقد علمت خيبر انى مرحباست ، چنانكه در خصائص اميرالمومنين ، (ص ٥٥) نقل شده است

٣٢٠-خصال ، ص ٦٧٠. در گذشته رجز خوانى و معرفى جنگجو در آغاز نبردها، معمول بوده است و اين كار از آن جهت كه طرفين درگير در پوششى از زره و كلاه خود مختفى بودند، شيوه اى پسنديده و ضرورى مى نموده است تا فرصت شناسايى تكاوران كه راهى جز معرفى شخصى آنان وجود نداشت ، فراهم گردد و دو حريف با آگاهى و شناخت يكديگر به نبرد پردازند.

٣٢١-بحار، ج ٣٨، ص ٢٤٧.

به روايت شيخ مفيد، گفتار فوق از پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در غزوه ذات الرمل (يا ذات السلاسل ) كه نام ديگر اين غزوه است ) شنيده شده است (اعلام الورى ، ج ١، ص ١٨٦).

٣٢٢-بحار، ج ٢٠، ص ٣٣٣.

٣٢٣-بحار، ج ٢٠، ص ٣٥٦.

٣٢٤-احتجاج ، ص ٢١٩؛ بحار، ج ١٠، ص ٣٩ و ج ١٧، ص ٢٨٦.

٣٢٥-بحار، ج ١٧، ص ٢٨٦ و ج ١٠٧ ص ٣٨.

٣٢٦-احتجاج ، ص ٢١٩؛ بحار، ج ١٠، ص ٣١ و ج ١٧، ص ٢٧٧.

٣٢٧-مجموعه ورام ، ص ٥١.

٣٢٨-خصال ، ص ٦٩٩.

٣٢٩-نهج البلاغه (صبحى صالح )، بخشى از خطبه ١٥٦.

٣٣٠-نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، خطبه ١٧١.

٣٣١-ابن ابى الحديد مى نويسد: طلحه و زبير از آن حضر خواستند تا امارت و استاندارى دو شهر بزرگ بصره و كوفه را به آن دو واگذار كند. (شرح نهج البلاغه ، ج ١، ص ٢٣٢).

سيد بن طاوس به نقل از كلينى نوشته : طلحه اميد داشت به حكومت يمن برسد و زبير به حكومت عراق (كشف المحجّه ، ص ١٨١).

حضرت فرمود: آن دو حاضر نشدند حكومت مرا حتى براى يك سال تحمل كنند كه يك سال زياد است بلكه يك ماه هم به من مهلت ندادند. (شرح نهج البلاغه ، ج ١، ص ٣٠٨).

٣٣٢-اختصاص ، ص ١٧٠.

٣٣٣-مقصودزبيرپسر عمه پيامبر است كه از جنگ فاصله گرفت و برگشت در راه بازگشت توسط ابن جرموز به قتل رسيد. قاتل پس از كشتن او شمشيرش را نزد على آورد. حضرت همان طور كه شمشير او را مى نگريست ، فرمود:

اين شمشير چه بسيار كه غبار غم و اندوه را از چهره رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم زدوده است.

٣٣٤-خصال ، ص ٤٣٠؛ اختصاص ، ص ١٧٥؛ بحار، ج ٣٢، ص ١٠٥.

٣٣٥-در مصادر چنين است اما صحيح راعياًاست

٣٣٦-در مصادر چنين است اما صحيح اءطعم هاست

٣٣٧-خصال ، ص ٤٣٢؛ اختصاص ، ص ١٧٦.

٣٣٨-خصال ، ص ٤٣٣؛ اختصاص ، ص ١٧٧.

٣٣٩-ابن ابى الحديد به روايت نصر بن مزاحم گفته است : هنگامى كه حكمين به شور نشستند و سرنوشت امت اسلامى به راءى و صلاح انديشى آن دو واگذار شد، على در كوفه به سر مى برد. و در آن جابه انبظار راءى نهائى داوران نشسته بود. پس از اينكه گزارش رسوايى ابوموسى و نيرنگ و فريب عمرو عاص به اطلاع آن حضرت رسيد، بسيار اندوهگين گشت و آثار حزن و تاءثر بر رخسار مباركش ظاهر گشت (شرح نهج البلاغه ، ج ٢، ص ٢٩٥).

٣٤٠-در خصال چنين است ، اما در بحاربقيه و در اختصاص معنى آمده است

٣٤١-اختصاص ، ص ١٧٩؛ خصال ، ص ٤٣٤؛ بحار، ج ٣٨، ص ١٨١.

٣٤٢-بحار، ج ٣٨، ص ١٨٢؛ اختصاص ، ص ١٧٩؛ خصال ، ص ٤٣٧.

اين ابى الحديد مى نويسد: آنگاه كه على سپاهيان خود را با نطق آتشين خود روحيه مى داد و آنان را براى نبرد با خوارج مهيا مى ساخت ، فرمود:

بر آنها يورش بريد (و بدانيد كه پيروزى با شماست ) به خدا سوگند، حتى از جمع شما ده نفر كشته نخواهد شد و از آنان نيز تعدادى كه به ده نفر نخواهد رسيد زنده نخواهد ماند.

پيشگويى حضرت در پايان كار به صدق نشست و از ياران او نه نفر شهيد شدند و از سپاه انبوه خصم تنها هشت نفر به سلامت گريختند. (شرح نهج البلاغه ، ج ٢، ص ٢٧٣).

٣٤٣-اين مرد يك دست كه حر قوص بن زهير تميمى نام داشت ، از انجا كه از دست چپ محروم بود و رد عوض زايده گوشتى بر كتف خود داشت و آن زايده شباهت زيادى به پستان زنان داشت به اوذو الثديهمى گفتند.

به نوشته ابن اثير، اين زايده حالت فنر داشت و چون آن را مى كشيدند به موازات دست راست امتداد مى يافت و چون رها مى كردند جمع مى شد و همچون كيسه گوشتى به شانه اش مى نشست (كامل ابن اثير، جنگ خوارج ).

٣٤٤-خصال ، ص ٤٣٧؛ اختصاص ، ص ١٧٩؛ بحار، ج ٣٣، ص ٣٨٢ و ج ٣٨، ص ١٨٢.

٣٤٥-تحليل فرازها و بيان تعبير زيبا و پر معناى آن حضرت ، كه در وصف خوارج و فتنه شوم آنها، ايراد فرمودند، از موضوع اين نوشتار خارج است به علاقه مندان توصيه مى شود، در اين خصوص به كتاب جاذبه و دافعه على نوشته استاد مطهرى مراجعه كنند. اما گفتنى است كه در كتاب ياد شده اوصافى كه در بيان اميرمومنان ضمن خطبه ٢٤٢ آمده است كه فرمودند:جفاه ، طغام ، عبيد اقزام جمعوا، من كل اوب و ...بر خوارج نهروان تطبيق شده ولى به نظر مى رسد كه اين تطبيق صحيح نباشد. بلكه نظر حضرت توصيف اهل شام و سپاه معاويه است نه سپاه شورشگر خوارج كه شاخه اى بريده شده از سپاه خود او بودند. ابن ميثم هم در شرح خود خطبه ياد شده را برقاسطين و گروه معاويه تطبيق كرده است ، نه خوارج

٣٤٦-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، بخشى از خطبه ١٥٩.

٣٤٧-. نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، بخشى از خطبه ١٨١.

٣٤٨-بحار، ج ١٢، ص ٧٨؛ مستدرك الوسائل ، ج ٣، ص ٩٥.

٣٤٩-شرح نهج البلاغه ، ج ٢٠، ص ٣٤٦.

٣٥٠-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، ص ٧٩٠.

٣٥١-محاسن برقى ، ج ١، ص ١٩١؛ وسائل الشيعه ، ج ١٥، ص ٢٠٤؛ امالى صدوق ، ص ٦٠٠.

٣٥٢-گفته اند، مقصود حضرت ابوذر بوده و بعضى عمار و بعضى هم بزرگان ديگر را نام برده اند.

٣٥٣-نهج البلاغه ، ترجمه و شرح فيض الاسلام ، حكمت ٢٨١.

٣٥٤-نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، ص ٩٠.

٣٥٥-نهج البلاغه ، ترجمه شهيدى ، خطبه ٢٢٤.