خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام0%

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام نویسنده:
گروه: امام علی علیه السلام

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: شعبان صبوری
گروه: مشاهدات: 17695
دانلود: 3499

توضیحات:

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 175 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 17695 / دانلود: 3499
اندازه اندازه اندازه
خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

خاطرات امیرالمؤمنان علیه السلام

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

رهايى آهو

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از جايى مى گذشت در بين راه گذارش بر ماده آهويى افتاد كه در خيمه و خرگاهى بسته شده بود.

آن حيوان به قدرت خدا زبان بگشود و با پيامبر گرامى سخن گفت ؛ به آن حضرت عرض كرد:

اى فرستاده خدا! من مادر دو آهو بچه ام كه اينك هر دو، گرسنه و تشنه اند و پستانهايم از شير آكنده ، از شما تقاضا دارم (هر چند) ساعتى مرا رها سازيد تا پس از شير دادن آنها بازگردم و دوباره در همينجا به بند نشينم.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:چگونه اين كار ممكن است ، در حالى كه تو صيد و شكار مردم و اسير و دربند هستى ؟

آهو گفت :اگر رهايم كنيد (به زودى ) باز آيم و شما خود مرا در بند كنيد.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از آنكه از حيوان تعهد گرفت ، رهايش ساخت

چيزى نگذشت كه آهو بازگشت اما پستانش از شير تهى گشته بود. پيامبر اكرم حيوان را در همان مكان بست و سپس پرسيد: اين آهو شكار كيست ؟

گفتند: صياد و مالك آن ، شخصى از تيره عرب است

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (بى درنگ ) رهسپار آن قبيله شد. از قضا فردى كه آن حيوان را به دام انداخته بود و مالك آن محسوب مى شد، در شمار منافقان بود كه البته بعدها به تنبهى كه براى او حاصل شد از نفاق دست كشيد و اسلامى نيكو يافت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به منظور رهايى حيوان ، قصد خريدن آهو را كرد و در اين خصوص با صياد سخن گفت ، اما صياد گفت :

اى فرستاده خدا! پدر و مادرم فداى شما، اين حيوان را از همين جا رها ساختم

آنگاه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (به جمع حاضر روى كردند و) فرمودند:

اگر چارپايان نيز به ميزان شما از مرگ (و سختيهاى پس از آن ) خبر داشتند، هرگز از آنها، گوشت فربهى نمى خورديد.

عن على قال : مر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بظبيه مربوطه نطنب فسطاط، فلما رات رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اطلق الله عزوجل لها من لسانها فكلمته فقالت :

يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! انى ام خشفين عطشانين و هدا ضرعى قد امتلا لبنا فخلنى حتى انطلق فارضعها ثم اعود فتربطنى كما كنت

فقال : لها رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : كيف و انت ربيطه قوم و صيدهم ؟

قالت : بلى يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! انا اجى فتر بطنى انت بيدك كنا كنت

فاخذ عليها موثقا من الله لتعودن و خلى سبيلها فلم تلبث الا يسيرا حتب رجعت قد فرغت ما فى ضرعها. فربطها نبى الله كما كانت

ثم سال : لمن هذا الصيد؟

قالوا: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! هذه لبنى فلان ، فاتاهم النبى و كن الذى اقتضها منهم منافقا فرجع عن نفاقه و حسن اسلامه فكلمه النبى ليشتريها منه ، قال : بل اخلى سبيلها، فداك ابى و امى يا نبى الله

فقال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :لو ان البهائم يعلمون من الموت ما تعلمون انتم ما اكلتم منها سمينا.(٣٠)

پوشش كامل

روزى با رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در قبرستان بقيع بودم آن روز هوا سخت ابرى و بارانى بود. در همين حال زنى كه بر درازگوشى سوار بود از برابر ديدگان ما عبور كرد.

ناگهان دست آن حيوان در گودى فرو غلتيد و در نتيجه آن ، زن (بيچاره ) سقوط كرد و نقش بر زمين شد.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ديدن اين صحنه روى گرداند (و چهره مبارك ايشان درهم كشيد).

كسانى به آن حضرت گفتند: اى فرستاده خدا! آن زن پوشيده است و بر تن جامه اى دارد كه تمام بدن او را پوشانده است

حضرت در حق او دعا كرد و گفت :پروردگارا! زنانى را كه خود را پوشيده نگه مى دارند، مشمول رحمت و غفران خود بگردان، سپس فرمود:

اى مردم ! براى پوشش از جامه هايى استفاده كنيد كه اندامتان را كاملاً پوشيده نگه دارد (شلوار) و همسرانتان را به هنگام خروج از منزل با پوشيدن آن (از چشمان آلوده و حريص ) در حفظ و امان نگه داريد.

عن اميرالمومنين قال : كنت قاعدا فى البقيع مع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى بوم دجن و مطر اذا مرت امراه على حمار، فوقع يد الحمار فى وهده فسقطت المراه فاعرض النبى فقالوا: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! آنهامتسروله

قال :اللهم اغفر للمتسرولات ثلاثا ايها الناس ! اتخذوا السراويلات فانها من استر ثيابكم و حصنوا بها نساكم اذا خرجن.(٣١)

پاداش بزرگ

پيامبر خدا در باب جهاد و پاداش مجاهدان سخن مى گفت در اين بين زنى (به پا خاست و) پرسيد:

آيا براى زنان از اين فضيلتها بهره اى هست ؟!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: آرى ، از هنگامى كه زنان باردار مى شوند تا لحظه اى كه كودكان خود را از شير باز مى گيرند، همانند مجاهدان در راه خدا پاداش مى برند.

و اگر در اين فاصله اجل آنان فرا رسد و مرگ ايشان را دريابد، اجر و منزلت شهيد را دريافت خواهند كرد.

عن على قال : ذكر رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم الجهاد. فقالت امراه لرسول الله يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! فما للنسا من هذا شى ؟

فقال : بلى للمراه ما بين حملها الى وضعها الى فطامها من الاجر كالمرابط فى سبيل الله فان هلكت فيما بين ذلك كان لها مثل منزله الشهيد.(٣٢)

نفرين

روزى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم سراغ مردى از اصحاب را گرفت و پرسيد: فلانى در چه حال است ؟

گفتند: مدتى است رنجور و بيچاره شده ، و چونان مرغ بال و پر شكسته زار و پريش گشته (و زندگانى به سختى مى گذراند).

حضرت (به حال او ترحم كرد و) برخاست و به قصد عيادت او روانه منزل وى شد

(مرد بيمار و گرفتار واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود و پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به فراست دريافت كه بيمارى و ابتلاى او مستند به يك امر عادى نيست اين بود كه ) از وى پرسيد:

آيا در حق خود نفرين كرده اى ؟

بيمار (فكرى كرد و) گفت : بله ، همين طور است ، من در مقام دعا گفته بودم :

پروردگارا اگر بناست ، در جهان آخرت ، مرا به خاطر ارتكاب گناهانم كيفر دهى ، از تو مى خواهم كه در كيفر من تعجيل فرمايى و آن را در همين جهان قرار دهى

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: اى مرد! چرا در حق خود چنين دعايى كردى ؟! مگر چه مى شد، از پروردگار (كريم ) هم سعادت دنيا و هم سعادت و نيكبختى سراى ديگر را خواستار مى شدى و در نيايش خود اين آيه را مى خواندى :

(ربنا آتنا فى الدنيا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار). (٣٣)

مرد مبتلا دعا را خواند و صحيح و سالم گشت و با سلامتى بازيافته همراه ما از منزل جدا شد.

قال علىعليه‌السلام: ... فبينما هو جالس اذ سال عن رجل من اصحابه

فقالوا: يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! انه قد صار من البلا كهيئه الفرخ لا ريش عليه فاتاه فاذا هو كهيئه الفره من شده البلا.

فقال : قد كنت تدعو فى صحتك دعا؟

قال : نعم ، كنت اقول : يا رب ايما عقوبه معاقبى بها فى الاخره فعجلها لى فى الدنيا.

فقال النبى الا قلت :اللهم اتنا فى الدينا حسنه و فى الاخره حسنه و قنا عذاب النار؟

فقالها الرجل فكانما نشط من عقال و قام صحيحا و خرج معنا.(٣٤)

خاطرات امير المومنان

بيمارى امام حسن (فرزندم ) حسن به شدت بيمار شد. مادرش او را در آغوش گرفت و نزد پدر برد و وى رادر برابر ديدگان پدر بر زمين نهاد و با حال زار و پريشان به او پناه برد و گفت : اى پدر! فرزندم حسن بيمار گشته ، از خدا بخواه تا سلامتى از دست رفته را به او بازگرداند!

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نزديكتر آمد و بر بالين فرزند نشست و فرمود:

دخترم ! همان خدايى كه وى را چون تحفه اى به تو بخشيده است بر درمان او نيز تواناست در اين بين جبرئيل فرود آمد و گفت :

اى محمد! خداوند متعال هر سوره از قرآن را كه بر تو نازل كرده حرف فارا در آن به كار برده است و فا از آفت است غير از سوره حمد كه فا ندارد. (بنابراين براى شفاى بيمار خود) ظرف آبى برگير، و سوره حمد را چهل مرتبه بر آن بخوان سپس قدرى از آن آب را بر كودك بپاش (به خواست خدا) شفاخواهد يافت.

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم چنين كرد و همانجا كودك ، چونان كسى كه از بند رهيده باشد، بهبودى يافت (چندانكه گويى بيمار نبوده است ).

قال علىعليه‌السلام : اعتل الحسن فاشتد وجعه فاحتملته فاطمه فاتت به النبى مستفيثه مستجيره و قالت له : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ادع الله لابنك ان يشفيه و وضعته بين يديه فقام حتى جلس عند راسه ثم قال : يا فاطمه ! يا بنيه ! ان الله هو الذى وهبه لك و هو قادر على ان يشفيه فهبط عليه جبرئيل فقال : يا محمد! ان الله جل و عز لم نيزل عليك سوره من القران الا و فيها فا كل فا من آفه ما خلا الحمد فانه ليس فيها فا فادع قدحا من ما فاقرا فيه الحمد اربعين مره ثم صبه عليه فان الله يشفيه ففعل ذلك فكانما انشط من عقال(٣٥)

اجر رنج در وقتى ابوذر (صحابى راستين پيامبر) بيمار شد و در بستر افتاد.

من نزد پيامبر خدا آمدم و خبر بيمارى او را به آن حضرت رساندم پس فرمود: ما را نزد او ببر تا او را ديدار كنيم سپس همگى برخاسته و به عيادت او رفتيم

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم (ضمن احوالپرسى از او) در مورد بيماريش پرسيد و ابوذر از رنجى كه مى برد و تبى كه آزارش مى داد خبر داد.

پيامبر به دلجويى از او پرداخت فرمود:اباذر! هم اكنون به آب زندگانى شستشو داده شدى و در باغى از باغهاى بهشت اسكان گرفتى مژده باد بر تو! آنچه كه بر دين تو آسيب مى رساند (يعنى گناه ، هم اينك به واسطه ابتلا به درد و تب ) برطرف و آمرزيده گشت.

عن اميرالمومنين قال : وعك ابوذر فاتيت رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فقلت : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ان اباذر قد وعك فقال : امض بنا اليه جميعا فلما جلسنا قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : كيف اصبحت يا اباذر؟ قال : اصبحت وعكا يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! فقال :اصبحت فى روضه من رياض الجنه قد انغمست فى ما الحيوان و قد غفر الله لك ما يقدح فى دينك فابشر يا اباذر....(٣٦)

طيب ولادت

در كنار خانه كعبه نشسته بودم ناگاه پيرمردى گوژپشت در برابر چشمانم ظاهر گشت موهاى (سفيد و بلند) ابروان او كه بر ديدگانش آويخته بود، از عمر دراز او حكايت مى كرد. عصايى بر كف ، و كلاه قرمزى بر سر و جامه اى پشمين بر تن داشت

پيرمرد نزديك شد و در حضور پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه بر ديوار كعبه تكيه زده بود (بر زمين ) نشست سپس گفت :اى فرستاده خدا! آيا مى شود در حق من دعا كنى و از درگاه خدا، برايم طلب مغفرت نماى ؟.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در پاسخ فرمود:پيرمرد! كوشش تو بى فايده است ، و اعمال تو تباه گشته است و درخواست مغفرت در حق تو پذيرفته نخواهد شد.

پيرمرد كه از خواهش خود طرفى نبست ، با سر افكندگى از محضر آن حضرت خارج شد و از راهى كه آمده بود بازگشت

در اين هنگام رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: على ! آيا او را شناختى ؟

گفتم : نه

فرمود: او همان ابليس ملعون است

(با شنيدن اين جمله از جاى جستم ) و دوان دوان خود را به او رساندم در بين راه با او گلاويز گشته و بر زمينش كوفتم و آنگاه بر سينه اش نشستم و گلويش را در دستهايم گرفتم و به سختى فشردم تا (هر چه زودتر) هلاكش سازم

در همين حال مرا به نام صدا زد و از من خواست كه دست از او بردارم و وى را به حال خود گذارم و اضافه كرد كه :

(فانى من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم ).(٣٧)

يعنى مرا تا روز قيامت (يا تا روز ظهر حضرت حجت ) مهلت حيات و زندگانى داده اند و من تا آن روز زنده خواهم ماند. (بنابراين ، تلاش تو بر كشتن من بى فايده است ). سپس گفت :

على ! به خدا سوگند من تو را بسيار دوست دارم ، (و اين جمله را از من بشنو و به يادگار داشته باش ):آن كس كه در مورد تو، به دشمنى و خصومت برخيزد و از تو بر دل ، حقد و كينه گيرد، بايد در مشروعيت ولادت خود ترديد كند و مرا در كار پدر خود شريك بشمارد...!

من از حرف او خنده ام گرفت و رهايش ساختم

قال علىعليه‌السلام : كنت جالسا عند الكعبه فاذا شيخ محدودب قدسقط حاجباه على عينيه من شده الكبر و فى يده عكازه و على راسه برنس احمر و عليه مدرعه من الشعر، فدنا الى النبى و النبى مسند ظهره على الكعبه ، فقال يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ادع لى بالمغفره فقال النبى خاب سعيك يا شيخ ! وضل عملك فما تولى الشيخ قال لى : يا ابا الحسن ! اتعرفه ؟ قلت لا، قال ذلك اللعين ابليس فعدوت خلفه حتى لحقته و صرعته الى الارض و جلست على صدره و ضعت يدى فى حلقه لاخنقه ، فقال لى : لاتفعل يا اباالحسن فانىمن المنظرين الى يوم الوقت المعلومو الله يا على ! انى لاحبك جدا و ما ابفضك احد الا شركت اباه فى امه فصار ولد زنا فضحكت و خليت سبيله.(٣٨)

طلب آمرزش

مردى در كنارم به نماز ايستاده بود. شنيدم كه براى پدر و مادر خود كه در جاهليت از دست داده بود استغفار مى كند.

به او گفتم : آيا براى پدر و مادر خود كه در جاهليت به حال كفر مرده اند استغفار مى كنى و براى آنان آمرزش مى طلبى ؟!

گفت : چه مانعى دارد؟ مگر اين ابراهيم نيست كه براى پدر خود (آزر) آمرزش خواسته است ؟!

ندانستم كه در پاسخ وى چه بگويم قصه را براى رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيان كردم كه اين آيه نازل گشت :

و استغفار و طلب آمرزش ابراهيم براى پدرش (يعنى عمويش ) جز يك وعده محض نبوده است و چون بر وى معلوم گشت كه او دشمن خداست ، از وى تبرى و دورى جست.(٣٩)

ابراهيم بعد از وفات پدر دريافت كه او دشمن خداست و لذا هيچ استغفارى براى وى نكرد.

عن على قال : صلى رجل الى جنبى فاستغفر لابويه و كانا ماتا فى الجاهليه فقلت : تستغفر لابويك و قد فى جاهليه ؟ فقال : قد استغفر ابراهيم لابيه ! فلم ادر ما ارد عليه فذكرت ذلك للنبى فانزل الله :

(و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن موعده وعدها اياه فلما تبين له انهعدو لله تبرا منه )...

لما مات تبين نه عدو لله فلم يستغفرله(٤٠)

اميرمؤ منان همراز خدا

پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در حالى كه نوشته اى در دست داشت ، مرا به حضور خويش فراخواند. سپس فرمود: على ! در حفظ و نگهدارى اين مكتوب كوشش نما!

پرسیدم : مگر اين چه كتابى است ؟

فرمود:خداوند متعال ، نام همه نیك بختان و سعادتمندان عالم را در خلال آن برشمرده است ، و اسماى دوزخيان و گمراهان از پيروان مرا، تا روز واپسين همه را در آن ثبت نموده و از من خواسته است كه آن را به تو بسپارم.

قال علىعليه‌السلام : دعانى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و فى يده كتاب فقال : يا على ! دونك هذا الكتاب

قلت : يا نبى الله ما هذا الكتاب ؟ قال : كتاب كتبه الله ، فيه تسميه اهل السعاده و الشقاوه من امتى الى يوم القيامه امرنى ربى ان ادفعه اليك(٤١)

گريه نابه هنگام

با پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در يكى از كوچه هاى مدينه قدم مى زديم در طول مسير به بستان سرسبزى برخورديم ، به آن حضرت عرض كردم : عجب باغ زيبايى است ؟! فرمود: آرى ، زيباست ، ولى باغ تو در بهشت ، زيباتر خواهد بود.

(از آنجا گذشتيم ) به باغ ديگرى رسيديم باز گفتم : عجب باغ زيبايى است ؟!

فرمود: بله زيباست ، اما باغ تو در بهشت زيباتر است

به همين ترتيب با هفت باغ مواجه شديم و هر بار گفتگوى بالا بين من و رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تكرار مى شد، در پايان راه ناگهان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم دست در گردنم انداخت و در حالى كه مرا به سينه خود مى فشرد به گريه افتاد و فرمود:

پدرم به فداى آن شهيد تنها.

پرسيدم : اى فرستاده خدا! گريه براى چيست ؟

فرمود: از حقد و كينه هاى مردم كه در سينه ها نهان كرده و آنها را پس از من آشكار سازند: كينه هايى كه ريشه دربدرواحددارد و ميراث از آن برده است آنها خونهاى ريخته شده در احد را از تو طلب مى كنند.

پرسيدم : آيا در آن روز دينم سلامت خواهد بود؟

فرمود: آرى

سپس فرمود: مژده باد بر تو: مرگ و حيات تو با من است (يعنى در دنيا و آخرت با من خواهى بود). تو برادر من و وصى و برگزيده من و نيز وزير و وارث من خواهى بود آنكه قرضهايم ادا كند و بر وعده هايم جامه عمل پوشاند، تو هستى

على ! تو ذمه ام را برى سازى و امانتم را ردّ نمايى و بر سنت من ، با ناكثين و قاسطين و مارقين پيكار نمايى

نسبت تو با من ، همچون هارون با موسى است

تو مانند هارون در ميان امت من هستى : قومش او را ضعيف شمردند و در انديشه كشتنش برآمدند. بر ظلمى كه از قريش بينى ، شكيبا باش و بر همدستى آنها عليه خود، صبور باش

قال على بن ابى طالب : كنت امشى مع رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فى بعض طرق المدينه فاتينا على حديقه فقلت : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! ما احسنها من حديقه ! قال : ما احسنها و لك فى الجنه احسن منها، ثم اتيناعلى حديقه اخرى فقلت : يا رسول الله ! ما احسنها من حديقه و قال : ما احسنها و لك فى الجنه احسن منها حتى اتينا على سبع حدائق اقول يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما احسنها و يقول : لك فى الجنه احسن منها، فلما خلاله الطريق اعتنقنى ثم اجهش باكيا و قال :

بابى الوحيد الشهيد.

فقلت يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما يبكيك ؟

فقال : ضغائن فى صدور اقوام لايبدونها لك الا من بعدى احقاد بدر و ترات احد.

قلت : فى سلامه من دينى ؟

قال : فى سلامه من دينك فابشر يا على ! فان حياتك و موتك معى و انت اخى و انت وصيى انت صفيى و وزيرى و وارثى والودى عنى و انت تقضى دينى و تنجز عادتى عنى و انت تبرى ذمتى تودى امانتى و تقاتل على سنتى الناكثين من امتى و القاسطين و المارقين و انت منى بمنزله هارون من موسى و لك بهارون اسوه حسنه اذا استضعفه قومه و كادوا يقتلونه فاصبر لظلم قريش اياك و تظاهر هم عليك(٤٢)

ماءموريت خالد بن وليد پس از فتح مكه

رسول اكرم دسته هاى جنگجويان را به اطراف مكه فرستاد كه مردم را به اسلام دعوت كنند، ولى به آنها فرمان نبرد نداده بود.

از جمله كسانى كه فرستاده بودخالد بن وليدبود كه وى را براى تبليغ اسلام به ميان قبيله بين جذيمه روانه كرده بود، نه براى جنگ(٤٣)

خالد به منظور انتقام جويى و تسويه حساب شخصى از اين تيره عرب كه در جاهليت خونى از كسان او ريخته بودند، دست به كشتار عده اى زد و گروهى را اسير كرد و اموالشان را به يغما برد.

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم كه از رفتار زشت او باخبر شد، به مسجد رفت و بر فراز منبر سه مرتبه گفت :

پروردگارا! من از آنچه خالد بن وليد مرتكب شده است بيزارم و از كار او متنفرم

سپس از من خواست (تا به منظور جبران زيانهايى كه به مردم آن ناحيه متحمل شده بودند و پرداخت خون بهاى كسانى كه به ناحق كشته شده بودند) به ميان آن قبيله روم

در آنجا من (پس از آنكه از همه آسيب ديدگان دلجويى كردم و با پرداخت غرامت ، رضايت آنان را جلب نمودم در پايان ) به ايشان گفتم : شما را به خدا سوگند، اگر در ميان شما كسى هست كه حقى از او ضايع شده باشد (هم اينك برخيزد و حق خود را بستاند).

كسانى برخاستند و گفتند:حال كه چنين است و تو ما را به خدا سوگند دادى بايد بگوييم كه (تعدادى ) زانو بند شتر و ظرف مخصوص سگ نيز از ما در اين حادثه مفقود گشته است.

من آنها را نيز حساب كردم و وجه آن را پرداختم سپس ديدم ، هنوز مبالغى از پولى كه با خود آورده بودم همچنان باقى است به مردم گفتم : اين پولها را نيز به شما مى بخشم تا برائت ذمه كامل از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم حاصل شده باشد. و اين وجه را در برابر تضييع مطلقه حقوق شما چه آنها كه مى دانيد و چه چيزهايى كه نمى دانيد قرار دادم و نيز براى جبران ترس و وحشتى كه بر زنان و كودكان شما عارض گشته است

(پس از رتق و فتق امور و انجام دادن وظيفه ) نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بازگشتم و گزارش ماءموريت و عملكرد خود را به سمع ايشان رساندم حضرت فرمودند:

على ! به خدا سوگند (خوشحالم كردى چندانكه ) اگر به جاى اين كار، شتران سرخ مو برايم هديه مى آوردند اين قدر خوشحال نمى شدم

قال علىعليه‌السلام : ان رسول الله بعث خالد بن الوليد الى بنى جذيمه ، ففعل ما فعل ، فصعد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم المنبر فقال :اللهم انى ابرا اليك مما صنع خالد بن الوليدثلاث مرات

ثم قال : اذهب يا على !

فذهبت فوديتهم ثم ناشدتهم بالله هل بقى شى ؟

فقالوا اذ نشدتنا بالله فميلغه كلابنا و عقال بعيرنا.

فاعطيتهم لهما و بقى معى ذهب كثير فاعطيتهم اياه و قلت : هذا لذمه رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و لما تعلمون و لما لا تعلمون و لروعات النسا و الصبيان ، ثم جئت الى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فاخبرته فقال : و الله لايسرنى يا على ! ان لى بما صنعت حمر النعم.(٤٤)

برترين موجود

روزى پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

خداوند متعال ، هيچ آفريده اى را برتر گراميتر از من نيافريده است

پرسيدم : اى فرستاده خدا! شما افضليد يا جبرئيل ؟

فرمود: على ! پروردگار متعال ، پيامبران خود را حتى بر نزديكترين فرشتگانش برترى داده است و از ميان آنان ، مرا از همه افضل شمرده است آنگاه فرمود:

پس از من مقام تو و امامان معصوم از همگان برتر خواهد بود. فرشتگان ، خدمتگذاران ما و كارپردازان (شيعيان و) علاقه مندان ما هستند. فرشتگانى كه حاملان عرش (قدت و عظمت ) الهى اند پيوسته بر حمد و ستايش پروردگار مشغولند و بهر دوستداران ما استغفار مى كنند.

على ! اگر آفرينش ما نبود، نه آدم و نه حوا، نه بهشت و نه دوزخ ، نه آسمان و نه زمين (هيچكدام ) لباس هستى نپوشيده بودند و در صفحه وجود ظاهر نمى گشتند، پس چگونه ما از فرشتگان افضل نباشيم ؛ در حالى كه از نظر معرفت حق و پرستش او، بر همه آنها سبقت و پيشى داشته ايم ؟!

قال امير المومنين : قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ما خلق الله عزوجل خلقا افضل منى و لا اكرم عيه منى فقلت : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! فانت افضل او جبرئيل ؟

فقال : يا على ! ان تبارك و تعالى فضل انبياه المرسلين على مالئكته المقربين و فضلنى على جميع اللنبيين و المرسلين و الفضل بعدى لك يا على ! و للائمه من بعدك و ان الملائكه اخدامنا و خدام محبينا، يا على ! الذين يحملون الفرش و من حوله يسبحون بحمد ربهم و يستغفرون للذين آمنوا بولايتنا، يا على ! لو لا نحن ، ما خلق الله آدم و لا حوا و لا الجنه و لا النار و لا السما و لا الارض فكيف لانكون افضل من الملائكه و قد سبقنا هم الى معرفه ربنا و تسبيحه و تهليله و تقديسه ...؟(٤٥)

اجازه پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

در منزل يكى از همسران خويش به سر مى برد، به قصد ديدار او به آنجا رفتم پيش از ورود، اجازه خواستم كه به داخل راهنمايى شدم همين كه داخل منزل شدم (و در برابر چشمان پيامبر ظاهر گشتم ) فرمود:

على ! آيا نمى دانى كه خانه من خانه تو است ؟! تو براى ورود خود محتاج به اجازه نيستى

گفتم : اى فرستاده خدا!اين اجازه را از روى علاقه گرفتم.

فرمود: تو، به چيزى علاقه دارى كه محبوب خداست تو ادب كردى و به شيوه آداب الهى رفتار نمودى

آيا نمى دانى كه آفريدگار من نمى خواهد كه هيچ سرى از اسرار من بر تو پوشيده بماند؟

على ! تو وصى پس از من هستى ، مظلوم و مغلوبى كه پس از من به او جفا كنند.

آن كس كه بر پيروى از تو ثابت قدم بماند بر پيروى از من ثابت قدم مانده است و آن كس كه از تو كناره گيرد از من جدا گشته است دروغ گويد، كسى كه دعوى محبت من كند و با تو دشمنى ورزد چرا كه خداى متعال آفرينش من و تو را از نور واحدى قرار داده است

عن اميرالمومنين قال : دخلت على النبى و هو فى بعض حجراته فاستاذنت عليه فاذن لى فلما دخلت قال لى : يا على ! اما علمت ان بيتى بيتك فما لك تستاذن على ؟!

فقلت : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ! احببت ان افعل ذلك قال : يا على احببت ما احب الله و اخذت باداب الله يا على ! اما علمت انه ابى خالقى و رازقى ان يكون لى سر دونك ؟ يا على ! انت وصيى من بعدى و انت المظلوم المضطهد بعدى يا على ! الثابت عليك كالثابت معى و المقيم عليك كالمقيم معى و مفارقك مفارقى يا على ! كذب من زغم انه يحبنى و يبغضك لان الله تعالى خلقنى و اياك من نور واحد.(٤٦)

بر بالين پيامبر

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در بستر بيمارى خفته بود. من به قصد عيادت او رفته بودم در آنجا مردى حضور داشت كه در حسن و جمال بى نظير بود. او در حالى كه سر مبارك پيامبر را در دامن داشت ، و بر بالين او نشسته بود، و پيامبر نيز در خواب بود.

من داخل شدم (اما جلوتر نرفتم ، صداى آن مرد) مرا به پيش خواند و گفت :

نزديك عموزاده خود شو كه تو از من بر او سزاوارترى !.

جلو رفتم و نزديك ايشان شدم (با آمدن من ) آن مرد برخاست جاى خود را به من داد و رفت من نشستم و سر مبارك حضرت را چنانكه او در دامن گرفته بود در بغل گرفتم ساعتى گذشت پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بيدار شد، و از من پرسيد:مردى كه سر بر دامن او داشتم كجا رفت ؟.

گفتم : وقتى كه من داخل شدم او مرا نزد شما خواند و گفت : نزديك عموزاده خود شو كه تو از من بر او سزاوارترى ، سپس برخاست و رفت و من جاى او نشستم

فرمود: او را شناختى ؟

گفتم : نه ، پدر و مادرم فداى شما.

فرمود: او جبرئيل بود. من سر بر دامن او نهاده بودم و به سخنانش گوش مى دادم تا اينكه دردم سبك گشت و خواب بر چشمانم غلبه كرد.

عن على بن ابى طالب قال : دخلت على نبى الله و هو مريض فاذا راسه فى حجر رجل احسن ما رايت من الخلق و النبى نائم فلما دخلت عليه قال الرجل : ادن لى ابن عمك فانت احق به منى فدنوت منهما فقام الرجل و جلست مكانه و وضعت راس النبى فى حجرى كما كان فى حجر الرجل فكمكثت ساعخ ثم ان النبى استيقظ فقال : اين الرجل الذى كان راسى فى حجره ؟

فقلت : لما دخلت عليك دعانى اليك ثم قال ادن الى ابن عمك فانت احق به منى ثم قام فجلست مكانه

فقال النبى : فهل تدرى من الرجل ؟ قلت : لا بابى و امى فقال النبى : ذاك جبرئيل كان يحدثنى حتى خف عنى و جعى و نمت و راسى فى حجره(٤٧)

پرچم هدايت

رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به من فرمود: نخستين كسى كه به بهشت راه يابد تو هستى

گفتم : حتى پيش از شما؟

فرمود: آرى چرا كه تو پرچمدار من در آخرت خستى ، چنانكه در دنيا بوده اى و حامل پرچم مقدم و پيش از همه است

آنگاه فرمود: على ! گويى هم اينك مى بينم كه تو در بهشت هستى و در حالى كه پرچم مرا (لواء الحمد) بح كف دارى ، (همه انسانها) از آدم ابوالبشر گرفته تا تمامى كسانى كه پس از وى آمده اند و از اين پس بيايند، در پناه آن جمع باشند.

عن على بن ابى طالب قال : قال لى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : انت اول من يدخل الجنه ، فقلت : يا رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ادخلها قبلك ؟

قال ٦ نعم لانك صاحب لوائى فى الاخره كما انك صاحب لوائى فى الدنيا و صاحب اللوا هو المتقدم ثم قال : يا على كانى بك و قد دخلت الجنه و بيدك لوائى و هو لواء الحمد تحته آدم فمن دونه(٤٨)

عيادت

يك روز كه بيمارى سختى بر من عارض گشته بود رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به ديدنم آمد. من در بستر افتاده بودم ، آن حضرت در كنارم نشست و جامه اى را كه به خودش تعلق داشت بر رويم كشيد، چون حال مرا چنان ديد كه از شدت بيمارى رنجور گشته ام ، برخاست و به مسجد رفت در آنجا لحظاتى را به دعا و نماز پرداخت و سپس نزد من بازگشت جامه ام را پس زد و فرمود:

على ! برخيز كه بهبودى خود را باز يافتى

من از بستر برخاستم در حالى كه هيچ دردى احساس نمى كردم و گويا هيچ بيمار نبوده ام آنگاه به من فرمود:

هيچگاه از پروردگار خود درخواستى نكردم مگر آنكه برآورده كرد، و همچنين هرگاه چيزى براى خود مساءلت مى نمودم براى تو نيز طلب مى كردم

عن على قال : مرضت مرضا فعادنى رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فدخل على و انا مضطجع فاتى الى جنبى ، ثم سجانى بثوبه فلما رانى قد ضعفت قام الى المسجد فصلى فلما قضى صلاته جا فرفع الثوب عنى ثم قال :قم يا على فقد برئت.

فقمت كانى ما اشتكيت قبل ذلك فقال :ما سالت ربى عزوجل شيئا الا اعطانى و ما سالت شيئا الا سالت لك.(٤٩)

محتضر و قبله

به رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خبر دادند كه مردى از فرزندان عبدالمطلب در حال احتضار است حضرت بر بالين او حاضر شد، اما ديد كه او را به سمت غير قبله خوابانده اند همان جا فرمود تا او را به سوى قبله برگرداندند. آنگاه فرمود:

در چنين حالى است كه فرشتگان رحمت به سوى محتضر مى شتابند و مورد لطف و توجه خدا قرار مى گيرد. محتضرى كه رو به قبله باشد تا هنگامى كه قبض روح گردد در سايه لطف و عنايت الهى است.

قال علىعليه‌السلام : دخل رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم على رجل من ولد عبدالمطلب فاذا هو فى السوق و قد وجه الى غير القبله ، فقال :وجهوه الى القبله فانكم ادا فعلتم ذلك اقبلت عليه الملائكه و اقبل الله عليه بوجهه فلم يزل كذلك حتى يقبض.(٥٠)