فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق0%

فرهنگ اخلاق نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ اخلاق

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 11748
دانلود: 1642

توضیحات:

فرهنگ اخلاق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11748 / دانلود: 1642
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق

نویسنده:
فارسی

روایات بسیار در خطر این منصب ها وارد شده و آنچه در تهدید علمای بی عمل رسیده کافی است... ». ( 618 )

8 - عُجب

اشاره

ثمر بخشی تلاش های اخلاقی و فعالیت های انسانی بلکه پی گیری هر هدف مادی یا معنوی، مستلزم وجود عوامل گوناگونی - همچون خودباوری، اعتماد به نفس، قابلیت ذاتی، خواست درونی و پشتکار - است که نبود هر یک از آنها به تناسب نقشی که در تحقّق هدف مورد نظر ایفا می نماید، ممکن است تداوم یا اصل حرکت مطلوب را دستخوش رکود یا نابودی قرار دهد.

در این میان، نقش خود باوری و اعتماد به نفس - که از ارزش های والای انسانی و از مهم ترین خصال پسندیده است و بنیاد و شالوده هر گونه تلاش مادی یا معنوی بر آن استوار است - از حسّاسیت ویژه ای برخوردار می باشد.

از سوی دیگر، امور تأثیر گذاری را نیز که تا حدود زیادی در تقویت یا تضعیف عامل مذکور ایفای نقش می نماید، نباید از نظر دور داشت. امروزه تأثیر شگفت انگیز کشف قابلیت های درونی، آگاهی از ابتکار عمل، شناخت پشت کار و حسن مدیریت، و آشنایی با حاصلِ نیک تلاش خود، در تقویت روحیه خود باوری و تحکیم اعتماد به نفس بر هیچ کس پوشیده نیست. همچنان که به هیچ وجه نمی توان نقش تشویق را در این راستا نادیده گرفت.

گرچه ظهور خود باوری و اعتماد به نفس در انسان در بسیاری از موارد، انعکاس یک صفت موروثی است و بدون کمترین ترغیب و تشویق از خارج، به طور طبیعی از وی ظاهر می شود، لیکن در مواردی که بروز آن به سبب وجود عواملی همچون ضعف نفس یا بیماری خود کم بینی با مشکل روبرو می گردد، از رایج ترین طرق معالجه و تقویت یا احیای این خصلت کریمه، آشنا ساختن بیماران با مفید و پر ثمر بودن کار و تلاش آنها، و متوجّه ساختن آنان به خصلت های پسندیده و کمالاتی است که در ایشان موجود بوده و غالباً بی خبری و غفلت از آن، عامل پیدایش یا تشدید بیماری گشته است.

با این همه، ارزش آگاهی از امتیازات موجود در خویش و توجه کردن به آنها - همچنان که گذشت - ارزش نوشیدن دارو برای معالجه بیماری است، نه بیش از آن!

و می دانیم که مصرف دارو قطع نظر از عوارض جانبی آن - گرچه در صورت شناخت صحیح درد، نهایتاً به معالجه و شفای بیمار می انجامد - با خطرات زیادی همراه بوده، و کوچک ترین غفلت در تشخیصِ مورد مصرف، و استعمال نادرست آن در مواردی به مثابه نوشیدن زهر کشنده ای است که به هلاکت بیمار خواهد انجامید.

توجّه کردن به امور برخوردار از ارزش در خویش مانند کمالات اخلاقی، خلق های متعالی و اعمال نیک نیز - چنانچه با هدف آشنایی بیشتر با مُنعم و نعمت ها و موهبت های بی شمار او، یا با انگیزه مرتفع ساختن بیماری از خود نباشد - زمینه پیدایش صفتی نکوهیده و خصلتی ناپسند را در انسان فراهم می سازد که با نام «عُجب» از آن یاد می گردد و از مهم ترین عوامل باز دارنده سلوک الی اللَّه، و مانع بزرگ حرکت به سوی کمال و تهذیب نفس، و باعث سقوط حتمی آدمی از درگاه خدای متعال و هلاکت قطعی او خواهد بود.

دانشمندان علوم اسلامی در تبیین مفهوم عجب گفته اند: عُجب آن است که انسان خود را - به خاطر صفات و کمالاتی که واقعاً داراست یا خود را واجد آنها می پندارد - یا اعمال نیک و عبادات و نعمت هایی را که از آن برخوردار است، بزرگ شمرده، از منعم آن غافل بوده، خویشتن را از دیگران ممتاز دانسته، و از خود و اعمال خویش راضی و مسرور باشد، به گونه ای که خود را مقصّر نداند بلکه به خاطر اعمال نیکویش بر خدای بزرگ نیز منّت گذارد! ( 619 )

عجب و خودپسندی از بیماری های قلبی و گناهان نا آشکاری است که پی آمدهای شوم آن به مراتب از گناهان آشکار اعضا و جوارح شدیدتر، و دامنه عموم و شمول آن - به سبب آنکه غالب افراد به ظاهر وارسته نیز به آن مبتلایند - از سایر گناهان فراتر است. و از صفات بسیار خطرناکی است که در نهایت، به انکار حقِ  آفریدگار متعال و منّت نهادن بر ولی نعمت آدمی می انجامد و به همین سبب بر سالک و همه دست اندرکاران امور تربیتی است که با کمال مراقبت از هر گفتار یا کرداری که به آتش این خطر بزرگ دامن می زند - ولو به بهانه احیای صفت ارزشمندی چون خودباوری و اعتماد به نفس - بپرهیزند.

( قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالاً ا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعاً... ) . ( 620 )

«بگو آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین مردم در کارها چه کسانی اند؟ آنها که تلاش هایشان در زندگی دنیا به هدر رفته، با این حال، خود می پندارند کار نیک انجام می دهند... ».

سعی گم شده و تلاش به هدر رفته، سعی و تلاش کسانی است که به جای سپاسگزاری از الطاف و مواهب الهی و انجام خاضعانه تکالیف انسانی و دینی، نعمت های خداوند را فضیلت و امتیازی برای خود به حساب آورده، و عمل خود را حاصل نیرو و تدبیر خویش می پندارند! و سرمستانه به آن می بالند و به همین جهت علی رغم تصوّرشان که آن را کاری نیک و ماندنی می پندارند در جایی ثبت نگشته و برای آنان ثمری جز زیان به بار نمی آورد.

« (به یاد آورید) هنگامی را که قوم قارون به او گفتند: (مغرورانه) شادی مکن، که خداوند شادی کنندگان (مغرور و سرمست) را دوست ندارد و از آنچه خدا به تو داده، سرای آخرت را درخواست نما؛ و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن... (قارون) گفت: این ثروت را به وسیله دانشی که نزد من است به دست آورده ام! آیا او نمی دانست که خداوند اقوامی را پیش از وی هلاک کرد که نیرومندتر و ثروتمندتر از او بودند؟ ». ( 621 )

و چه خسرانی زیان بارتر از اینکه انسان، نیرو و سرمایه و فکر و تدبیر خویش را در مسیری نادرست و مقصدی بی حاصل از دست داده، و به هیچ وجه خود را مقصّر به حساب نمی آورد، بلکه از خود و عمل خویش خشنود، و به واسطه پندار غیر واقع بینانه، راه هر گونه پند آموزی از زندگی را برای جبران خطاهای گذشته بر خود مسدود ساخته است!

خودپسندی انسان را از نعمت های الهی محروم کرده، قدرت بهره گیری از امکانات را نیز از او سلب می سازد.

در جنگ حنین مسلمانان بر خلاف روش گذشته خود که غالباً به نیروی ایمان تکیه می کردند، به ارتش کم نظیر خود که شامل دوازده هزار سرباز مسلّح بود مغرور گشته، به زیادی نفرات خود بالیدند و همین غرور سبب شکست ابتدایی آنان گردید.

قرآن صریحاً از عجب مسلمانان در این جنگ سخن گفته، و آن را عامل محرومیت آنان از بهره گیری از نیروی افراد زیادی که در این جنگ شرکت کرده بودند بر شمرده است:

( لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللَّهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَةٍ وَ یوْمَ حُنَینٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیئاً... ) . ( 622 )

«خداوند شما را در جاهای زیادی یاری کرد، و در روز حنین (نیز شما را یاری نمود) ؛ در آن هنگام که فزونی جمعیتتان شما را مغرور ساخت، ولی هیچ به دردتان نخورد (و نتوانستید از آن بهره مند گردید) ».

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَکَ. ». ( 623 )

«کسی که درون او را عجب فرا گیرد هلاک خواهد شد. ».

همچنین می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ عَلِمَ أَنَّ الذَّنْبَ خَیرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَوْلا ذَلِکَ مَا ابْتُلِی مُؤْمِنٌ بِذَنْبٍ أَبَداً. ». ( 624 )

«به راستی خدا می داند که ارتکاب گناه برای مؤمن از عجب بهتر است! و اگر چنین نبود هرگز مؤمنی به گناه دچار نمی گشت. ».

بندگان خدا همواره از گناه و پی آمدهای شوم آن نگران و ترسانند. آنان به نیکی می دانند که ریشه بدبختی و شقاوت در دنیا و آخرت، گناه و سرپیچی از دستورات الهی است. امّا نگرانی از توفیق نیافتن به توبه از لغزش یا گناهی که غفلتاً از آنان صادر گردیده، به مراتب بیش از اصل گناه آنان را بی قرار و ناآرام می سازد.

البته گناهی که از اعضای ظاهری صادر می گردد، هرچند قلب را تیره، سینه را تاریک، و آدمی را فرسنگ ها از ساحت قرب دور می سازد، لیکن با ندامت، توفیق توبه و عبادت، آثار شوم آن محو گشته و انسان می تواند به لطف بی انتهای حضرت حقّ امیدوار باشد.

امّا عجب از صفات نفسانی است و از بین بردن آن حقیقتاً دشوار، و آثار سوء آن در تباه ساختن اعمال و حبط آن به مراتب بیش از گناهان ظاهری است؛ خصوصاً که دارنده عجب نوعاً از گرفتاری بزرگی که دامنگیر او گشته بی خبر است، بلکه کار و حال خویش را نیک شمرده، و به جای شرمندگی احساس غرور و افتخار می نماید و طبیعتاً هیچ گاه در صدد رفع این صفت ناپسند بر نمی آید.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«أَعْسَرُ الْعُیوبِ صَلاحاً الْعُجْبُ وَ اللِّجاجَةُ. ». ( 625 )

«دشوارترین اصلاح عیب ها، اصلاحِ عجب و لجاجت است. ».

امام صادق عليه‌السلام نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«روزی حضرت موسی عليه‌السلام نشسته بود که ناگهان شیطان با کلاهی دراز و رنگارنگ به او روی آورد. هنگامی که نزدیک جناب موسی عليه‌السلام رسید، کلاهش را برداشته، در برابر آن حضرت ایستاد و به ایشان سلام کرد.

موسی عليه‌السلام پرسید: تو کیستی؟ عرض کرد: شیطانم! حضرت موسی فرمود: شیطان تویی، خدا آواره ات کند؟! گفت: من آمده ام تا به خاطر منزلتی که نزد خدا داری به تو سلام کنم. موسی عليه‌السلام پرسید: این کلاه چیست؟ پاسخ داد: به وسیله این کلاه دل فرزندان آدم را می ربایم!

حضرت موسی فرمود: مرا از گناهی خبر ده که وقتی انسان مرتکب آن گردد، بر او مسلّط می شوی. شیطان گفت: هنگامی که از خود شاد و خرسند گشته، عملش را زیاد شمارد و گناهش در نظر وی کوچک نماید. ».

همچنین می فرمایند:

«خدای بزرگ به حضرت داود عليه‌السلام فرمود: ای داود! گنهکاران را بشارت ده و صدّیقان را بترسان! داود عليه‌السلام عرض کرد: چگونه گنهکاران را مژده دهم و صدیقان را بترسانم؟ فرمود:

ای داود! به گنهکاران بشارت ده که من توبه پذیرم و از گناهان آنان درمی گذرم و صدیقان را بترسان که مبادا به اعمال خود عجب نمایند، زیرا بنده ای نیست که به پای حسابش کشم جز آنکه هلاک گردد. ». ( 626 )

امام صادق عليه‌السلام نیز خود می فرمایند:

«شیطان به لشکریانش چنین گفته است:

هرگاه بر آدمی زاد در سه چیز متمکّن و پیروز شوم، هر آنچه (عبادت و کار نیک) انجام دهد باک ندارم! زیرا از او پذیرفته نیست: زمانی که عملش را زیاد شمارد، گناهش را فراموش نماید، و عجب بر او وارد گردد. ». ( 627 )

همچنین می فرمایند:

«آفَةُ الدِّینِ الْحَسَدُ وَ الْعُجْبُ وَ الْفَخْرُ. ». ( 628 )

«آفت دین، حسد ورزیدن، عجب نمودن و فخر کردن است. ».

امام باقر عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«ثَلاثٌ قاصِماتُ الظَّهْرِ: رَجُلٌ اسْتَکْثَرَ عَمَلَهُ وَ نَسِی ذُنُوبَهُ وَ أُعْجِبَ بِرَأْیهِ. ». ( 629 )

«عمل سه کس کمر شکن است: شخصی که عمل خویش را بسیار شمرد، آنکه گناهانش را فراموش نماید، و کسی که به رأی خود بالیده، خود محور و خود رأی باشد. ».

و امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«شگفتا! شگفتا از کسی که به عمل خویش عجب نماید در حالی که نمی داند پایان کارش چگونه است! خودپسندی گیاهی است که بذرش کفر، زمینش نفاق، آبش ستم و گردن کشی، شاخه هایش نادانی، برگش گمراهی، و میوه اش لعنت و جاودانگی در دوزخ است.

بنا بر این آنکه خود پسندی را بر می گزیند به کِشت کفر پرداخته، و به زراعت نفاق مشغول گشته است، و ناگزیر از ثمری خواهد بود که آن ورود به دوزخ است. ». ( 630 )

مراتب عجب

عجب دارای درجات مختلفی است که برخی واضح، و با اندک توجّه و تنبّه، برای انسان روشن می گردد، و بعضی باریک و پوشیده که جز با دقّت نظر و باریک بینی قابل درک نمی باشد. همچنین برخی از مراتب آن دارای زشتی بیشتر و عواقب سوء و پی آمدهایش از نظر خطر و زیان بسیار شدیدتر است.

زشتی پندار و خطر حُسن ظنّ مغرورانه کسی که رونق بازار دین و روی آوردن مردم را به اعمال دینی و مراسم مذهبی، مرهون ایمان، ارشاد، محراب و منبر خویش دانسته و خود را محبوب حضرت حقّ، و در زمره مقرّبین و اولیای او به حساب آورده و به همین جهت بر خدا و رسول صلى‌الله‌عليه‌وآله منّت می گذارد! به مراتب از خود پسندی کسی که صرفاً از عبادت و عمل خویش خشنود می باشد شدیدتر است.

همچنان که ناز فروشی کسی که به واسطه ایمان و محبّت خود یا ملکات و اعمالش خود را مستحقّ پاداش الهی دانسته، و انتظار دارد نازش را خریدار باشند و او را در دنیا عزیز و در آخرت صاحب مقامات عالیه قرار دهند، و در واقع خود را بستانکار خدای متعال - جلّ جلاله - می داند، ( 631 ) از مراتب دیگر عجب بسیار خطرناک تر و به هلاکت و شقاوت نزدیک تر است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«عالمی نزد عابدی رفت و به او فرمود: نماز خواندنت چگونه و تا چه اندازه است؟ عابد گفت: از مثل منی درباره نمازش سؤال می کنند، در صورتی که من از فلان زمان تا کنون در حال عبادت خدا هستم؟!

عالم پرسید: گریه ات چگونه است؟ گفت: چنان می گریم که اشک هایم روان می گردد!

عالم فرمود: به راستی اگر بخندی و ترسان باشی بهتر است از اینکه با ناز گریه کنی؛ زیرا هر که به خود ببالد و ناز بفروشد چیزی از عملش بالا نرود (و مقبول نگردد.) ». ( 632 )

همچنین امام باقر یا امام صادق عليهما‌السلام فرموده اند:

« (بسا) دو مرد داخل مسجد شوند که یکی عابد و دیگری فاسق باشد، و از مسجد خارج گردند در حالی که مرد فاسق، صدّیق و شخص عابد، فاسق گشته است! و این بدان جهت است که عابد هنگامی که داخل مسجد می گردد، به عبادتش بالیده، به آن می نازد و پیوسته به همین امر می اندیشد. ولی اندیشه فاسق درباره ندامت و پشیمانی از فسق خویش است و از خدای عزّوجلّ آمرزش گناهانی را که مرتکب گشته، مسألت می نماید. ». ( 633 )

علی بن سوید ( 634 ) گوید: از حضرت ابی الحسن عليه‌السلام درباره عجبی که عمل را فاسد و تباه می سازد سؤال کردم. آن حضرت فرمودند:

«عجب دارای درجاتی است، از آن جمله آنکه کردار زشت آدمی به نظرش جلوه کرده و آن را خوب و نیک پندارد و از آن مسرور گشته و گمان کند کار خوبی انجام می دهد.

مرتبه دیگر آنکه بنده ای به پروردگار خود ایمان آورده و بر خدای بزرگ منّت گذارد! در صورتی که خداوند باید بر او منّت گذارد. ». ( 635 )

کسی که خود را صاحب علم و کمال و از سایر مردم برتر و ممتاز بداند و به فکر و فهم خویش اعتماد کرده، رأی و فکر دیگران را ناچیز و بی ارزش به حساب آورد - و به همین جهت از کسی چیزی نپذیرد، و حتی عیوب مردم را خوب ادراک نماید در حالی که از عیب و نقص خویش غافل است - حقیقتاً در وادی جهالت و گمراهی فرو افتاده و از هدایت انبیا و اولیای الهی بی نصیب، و از ترقیات علمی و تعالی معنوی محروم است.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«الْإِعْجابُ یمْنَعُ مِنَ الاِزْدِیادِ. ». ( 636 )

«عجب و خودپسندی (انسان را) از رشد و پیشرفت باز می دارد. ».

و همین امر غالباً سبب شکست آدمی در زندگی می گردد، بلکه به واسطه نادیده گرفتن حقّ دیگران و بی اعتنایی به شخصیت افراد، خشم آنان نیز علیه انسان برانگیخته می گردد.

امام هادی عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ رَضِی عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطوُنَ عَلَیهِ. ». ( 637 )

«کسی که از خود راضی باشد غضب کنندگان بر او بسیارند. ».

علاج عجب

مراقبت های بهداشتی پیشگیرانه، و زدن شاخ و برگ هایی که به تشدید بیماری یا تسریع پیشروی آن کمک می نماید، امری حیاتی و الزامی، و از عوامل بسیار مهم و مؤثر برای جلوگیری از سرایت و گسترش هر آفت و بیماری به حساب می آید.

این امر به بیماری های جسمی اختصاص نداشته، در مورد امراض روحی و روانی نیز کاملاً صادق است. سالک باید پیش از هر کار، با جدّیت تمام در راه از بین بردن اموری که تهذیب نفس، اصلاحات اخلاقی و سیر و سلوک او را تهدید می نماید، کوشا بوده، خصوصاً با ریشه ها و عوامل به وجود آورنده آفات اخلاقی به مقابله جدّی برخیزد.

سهل انگاری در این امر مهم - به مراتب بیش از آنکه کوتاهی و قصور در مراقبت های بهداشتی، جسم انسان را تهدید می کند - برای روح و روان آدمی خطرناک می باشد. فعالیت و تلاش سالک برای مبارزه با بیماری بنیان برانداز عُجب به مثابه مقابله با بیماری مسری خطرناکی است که با کوچک ترین غفلت در برابر آن، سلامتی و حیات فرد و جامعه، دستخوش آفات و عوارض ویرانگر آن قرار خواهد گرفت، همچنان که بی تفاوتی و بی اعتنایی نسبت به این بیماری مُهلک، قلب و روح، و دین و ایمان آدمی را میدان تاخت و تاز بی امان آن قرار داده، دیر یا زود پایه و اساس همه اعتقادات دینی و ارزشی و ارکان باورهای قلبی را متزلزل خواهد کرد.

بر سالک است که آثار شوم این بیماری خطرناک را - که کبر و نخوت از جمله آنهاست ( 638 ) - مورد توجّه قرار داده، آیات و روایاتی را که در نکوهش آن وارد شده، پیوسته در نظر آورد و بیندیشد که کیست و چیست؟! قدر و منزلت خویش را مورد ارزیابی قرار دهد و به عظمت، قدرت، جلال و جبروت حضرت حقّ نظر افکنده، نیاز و عجز خود را در جمیع امور زندگی و سرتاسر حیات به او - جلّ جلاله - از یاد نبرد.

در خاطر آورد که از کجا آمده و پایان کارش به کجا منتهی می گردد! جسم خویش را مورد مطالعه قرار داده، به خود خطاب کند: آغازت نطفه ای گندیده! پایانت مُرداری متعفّن و بدبو! و اندرونت از کثافاتی چند پُر! از طعامت باز دارند نالانی؛ از آب منعت کنند پریشانی؛ و از بوی گند عرق خویش، خود بیزاری!

لجاجت مگس یا پشه ای تو را از پای در می آورد، با این حال سینه خود را پیش انداخته، به عمل خویش و مناقب خود می بالی! تو را چه می شود ای بیچاره! که در تمام شؤون زندگی به امدادهای الهی محتاجی و اگر آنی مدد و فیض حقّ از تو قطع گردد هلاک می گردی؟ شکر نعمت های بی شمار آفریدگار را به جای آورده ای یا حقّ بندگی پروردگارت را؟

بنگر که به چه می نازی؟! به ایمانت که صنع خدا و موهبتی الهی است؟ و امانتی که اطمینان نداری از تو سلب خواهد شد یا همواره با تو باقی می ماند؟

راستی گریه های بندگان خدا و اولیای الهی و ناله های عالمان، عارفان و بزرگانی که دغدغه سوء خاتمه، آرام و قرار را از آنان باز گرفته است برای بیدار شدن من و تو از این خواب گران کافی نیست؟

شگفتا که به علم خویش می بالیم و از عطا کننده آن سخت غافلیم! و گویا باور نداریم که بسیارند عالمان و دانشمندانی که علمشان به مراتب از دانش سطحی و محدود ما عمیق تر، و معلوماتشان از علم اندک ما گسترده تر است! ( 639 )

آیا ندانسته ایم علمی که با تهذیب نفس همراه نیست وبال است، نه کمال؟ و مگر دانش فراوانی که معلومات ما در مقایسه با آن، اندکی از انبوه و قطره ای از دریاست، ابلیس لعین مطرود دور از ساحت قرب الهی را جز خسارت و زیان حاصلی داشت؟ نازیدن به کمترین دانش در کنار این همه جهل؟ آیا نیندیشیده ایم که نسیمی از یک درد و تند بادی از یک فراموشی برای پایان بخشیدن به چیزی که به آن مغرور گشته ایم کفایت می کند؟ این همه غفلت و تا این اندازه غرور برای چیست؟!

به صبر و بردباریت، و به صفات نیکو و سخاوت و تقوایت مغرور گشته ای و نیاز لحظه به لحظه و فقر مطلق خویش را از یاد برده ای! و مگر هیچ کار نیک و هیچ صفت پسندیده ای با ناز و عجب سر سازگاری دارد؟ کو آن خیری که از جانب خدای نباشد؟ و کدام نیکی است که به نیروی خود کسب کرده ای؟! و کو آن عبادتی که جز به مدد توفیق الهی نصیبت گشته است؟

غرض از عبادت نیز - که نمودی از تسلیم در برابر خداست - تنها اظهار بندگی و ابراز مسکنت است و این هرگز با عجب نمی سازد، و با وزش کمترین نسیم ناز بر باد می رود. و مگر عبادت شش هزار ساله شیطان به واسطه لحظه ای تکبّر به همین سرنوشت رقم نخورد؟ ( 640 )

به عبادتی که معراج مؤمن و نردبان قرب و کمال است و تو آن را به دعوت نفس و به تحریک شیطان انجام داده ای، می نازی و به وسیله آن در پیشگاه حضرت حقّ عرض اندام می کنی و منّت می گذاری و خود را طلب کار می پنداری در حالی که این ها همه نزد صاحبان معرفت و عارفان باللَّه جز گناهی به حساب نمی آید.

حال بندگان خدا را بنگر که با آن همه عبادت و طاعت، و با آن همه خیرات و مبرّات و با آن همه تلاش و مجاهدت که از توان و اندیشه ما بیرون است، چگونه در برابر خلق خدا بال های تواضع و فروتنی را گشوده، از عظمت حضرت حقّ بیمناک، و از اعمال خویش عذر خواه و شرمسارند!

افضل ممکنات و اقرب بندگان خدا رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

ما عَبَدْناکَ حَقَّ عِبادَتِکَ وَ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ. ». ( 641 )

«حقّ عبادت تو را آن چنان که سزاوار تو است به جای نیاوردیم و به معرفت شایسته تو دست نیافتیم. ».

و نیز می فرمایند:

« (به عبادت خویش مبال که) هیچ کس را عمل و طاعتش نجات نمی بخشد! (و هنگامی که به آن حضرت) عرض شد: حتّی اعمال شما؟ فرمودند: حتّی اعمال من! مگر آنکه رحمت خداوند مرا فرا گیرد. ». ( 642 )

ای دوست! متاعی را که با عجب همراه باشد خریداری نیست، و عمل و طاعت من و تو بدون شائبه عجب و ریا نیز گرچه تمام عمر دنیا بدان مشغول باشیم کمتر از ران ملخی است که چون مورچه ای به بارگاه سلیمان می بریم. عبادات ناچیز ما بندگان نیازمند کجا و حقّ عبادت پروردگار عالمیان کجا؟

حضرت ایوب عليه‌السلام (پس از آنکه زمانی دراز به انواع محنت و بلا دست به گریبان بود) عرض کرد:

«پروردگارا! تو مرا به این بلا مبتلا ساختی با آنکه هیچ امری برایم پیش نیامد مگر آنکه خواسته تو را بر هوای خویش مقدّم داشتم! ناگهان از میان پاره ای ابر (ندایی چون) ده هزار آواز بر آمد که ای ایوب! این (توفیق عظیم) را از کجا به دست آورده ای؟!

حضرت ایوب مشتی خاک بر سر ریخت و عرض کرد: پروردگار من! این نیز از آنِ تو است. ». ( 643 )

ای عزیز! درنگ را روا مدار و بی هیچ سستی به پای خیز! مردانه دست نیاز به آستان ایزد بی نیاز دراز کن! از کَرَم داران درگاه إله استمداد جوی و نَفْس و شیطان را که با کمال بی رحمی کمر به نابودی دین و دنیای تو بسته اند، در جای خود بنشان! و از خودپسندی و به خویش بالیدن و ناز آمدن و ناز فروختن جدّاً بپرهیز و این دشمن ناپیدا را با تفکّر و تلقین، و حکمت و تدبیر در بند ساز!

ب) عوامل بیرونی رکود

اشاره

با بینشی گسترده تر از دانش و معلومات فعلی بشر، ریشه بسیاری از بلاها و مصائب رنگارنگی که مردم این دوران دم به دم با آن مواجه می شوند را می توان در گناهانی جستجو نمود که بشر نخستین بار به آن مبتلا گردیده است

1 - فرهنگ حاکم

منهای پیامبران الهی و جانشینان آن بزرگواران و صاحبان ادیان آسمانی و اولیای کرام - که با معیارها، بینش ها، معتقدات و برنامه های مشخصِ الهام گرفته از مکتب وحی و فراخواندن قشرهای مختلف مردم به آن، بدون رنگ پذیری از مکتب، فرد یا گروهی خاص، هدف خویش را پی گیری کرده و فرهنگ و تمدّن جدیدی تشکیل می داده اند - سایر طبقات مردم حتی صاحبان نفوس قوی و بنیان گذاران مکتب های اجتماعی که در شکل گیری شخصیت پیروان خود نقش زیادی دارند، از محیط و فرهنگ حاکم بر جامعه متأثر گشته، بسا در راه و روش خود نیز از آن رنگ می پذیرند.

«جاذبه های محیط و کشش های اجتماعی چندان نیرومند و تواناست که خواسته یا نخواسته بر عموم مردم تأثیر می گذارد.

اکثر مردم بدون توجّه و دور از اراده و اندیشه، با آداب و سنن اجتماعی هماهنگ شده، رنگ و بوی آن را به خود می گیرند. نمودِ این رنگ پذیری و تأثّر در کودکان و نوجوانان بیشتر است. ». ( 644 )

«محیط و اجتماع تا آن حدّ اثر سازنده یا مخرّب دارند که بسا افراد شایسته و دارای استعدادهای فوق العاده که در کانون خانواده هایی پاک پرورش یافته اند، با قدم گذاشتن در محیط فاسد، تمام برنامه های تربیتی سابق خود را تحت تأثیر سوء محیط و اجتماع از دست داده، به اشخاصی نالایق مبدّل گردیده اند. ». ( 645 )

مطالعه سرگذشت پیشینیان و جریانات شگفت انگیزی که در همین دوران اخیر اتفاق افتاده، به خوبی نشان می دهد: زحمات طاقت فرسای پیامبران، خردمندان و دلسوزان جوامع بشری به گونه ای حیرت آور تحت تأثیر ساده ترین عوامل فریبنده فراموش گردیده و نتایج گرانبار آن از بین رفته است!

درخواست جاهلانه بنی اسرائیل از حضرت موسی عليه‌السلام ( 646 ) مبنی بر انتخاب یک بت برای آنها پس از عبور از دریا، نادیده گرفتن پیام بزرگ غدیر و زیر پا گذاشتن سفارشات فراوان رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله در مورد ولایت مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام ، سرپیچی شرکت کنندگان در کارزار صفین از آن بزرگوار و تقاضای حکمیت پس از مشاهده قرآن بر فراز نیزه ها! و تنها گذاردن جناب مسلم - سلام اللَّه علیه - در کوفه نمونه های بارز و مصادیق روشنی از این مدّعاست.

غرب زدگی و سرعتِ گرایش فوج فوج مردم به روش های نادرست، فرهنگ ها و پندارهای باطل و برنامه های فریبنده گروه های منحرف در زمان خود ما که شاهد دیگری بر رنگ پذیری نوع مردم از محیط و اجتماع است، حقیقتاً انسان را به تحیر و شگفتی وا می دارد.

کسانی که با نفس و خصلتِ تأثّر پذیری آن آشنایند، خوب می دانند که بسیاری از حالات و اطوار نفس در شرایط مختلف - از رغبت به عبادت، اشتیاق به فضایل اخلاقی و انجام امور خیر گرفته، تا سستی و کسالت در زمینه امور معنوی، بی مهری نسبت به دوستان و روی آوردن به دنیا و جاذبه های آن، همه و همه - از همین خصوصیت روحی آدمی سرچشمه می گیرد.

راه و روش زندگی، بینش، پندار و اندیشه، و آداب و رسوم اجتماعی هنگامی که به صورت یک روش پذیرفته شده جمعی و سنّت مقبول همگانی در آمده، و رفتار، گفتار و اندیشه عموم مردم را متوجّه خود سازد، گرایش به آن و تأثّر و رنگ پذیری از آن به شدّت افزایش یافته، و به همان نسبت پرهیز از هماهنگی با آن بی اندازه دشوارتر خواهد گشت.

بنا بر این به جرأت می توان گفت که یکی از مهم ترین عوامل باز ایستادن از سیر و سلوک، بی رغبتی نسبت به امر آخرت، عدم تلاش در زمینه تهذیب نفس، بی اعتنایی نسبت به فضایل اخلاقی و ارزش های انسانی، و دل بستن به دنیا و روی آوردن به آن، فرهنگ عمومی و جوّ آلوده حاکم بر جامعه است.

سالک باید با جدّیت تمام بکوشد تا سستی و بی پایه بودن راه و روش کسانی که هدف والا و ارزش انسانی خود را فراموش کرده و سرمایه گرانبهای عمر خود را صِرفاً در راه تأمین معاش و رفاه زندگی مادی هزینه می کنند، با تعقّل و تفکّر به خویش تفهیم نماید و استمداد از حضرت حقّ و اولیای او، و روی آوردن به عبادت، انس با نیکان و مراقبه شدید، از هماهنگ شدن با جوّ حاکم و فضای مسمومی که او را از پی گیری هدف بزرگش باز می دارد، به شدّت بپرهیزد.

2 - معاشران

معاشران و اطرافیان نیز از اقوام تا دوستان و همکاران و همسایگان هر یک به سهم خود - همچنان که در ترغیب و تشویق و روی آوردن به راه خیر و فضیلت و کار نیک مؤثّرند - در رکود و توقّف و باز گرداندن از مسیر حقّ و انحراف از راه درست و صراط مستقیم تأثیر گذار بوده و نقش فراوانی در این راستا ایفا می نمایند.

در این میان نقش دوستان از حساسیت بیشتری برخوردار است، تا جایی که امام صادق عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«الْمَرْءُ عَلَی دِینِ خَلِیلِهِ فَلْینْظُرْ أَحَدُکُمْ مَنْ یخالِلُ. ». ( 647 )

«انسان در زندگی بر اساس آیین و مسلکِ رفیق خود مشی می نماید، پس هر یک از شما باید با دقّت بنگرد که با چه کسی دوستی می نماید. ».

حضرت علی عليه‌السلام نیز تأثیرپذیری نفس آدمی را از مصاحبان نا اهل این چنین توصیف فرموده اند:

-«لا تَصْحَبِ الشَّرِیرَ فَإِنَّ طَبْعَکَ یسْرِقُ مِنْ طَبْعِهِ شَرًّا وَ أَنْتَ لا تَعْلَمُ. ». ( 648 )

«با افراد شرور و فاسد دوستی و مصاحبت نداشته باش، زیرا ناخودآگاه طبیعت و نفس تو از طبع او بدی را می رباید. ».

و از همین جاست که همواره نخستین سفارش مؤکّد اساتید بزرگ، عالمان دلسوز و مربیان اخلاق به سالکان راه حقیقت و پویندگان راه فضیلت، پرهیز از انس و دوستی با نا اهلان بوده است.

3 - مدعیان

به جز صاحبان اندیشه، فرهیختگان، عالمان و خردمندان که برای شناخت هر ایده، مرام یا مکتب، مستقیماً به مطالعه و بررسی آن می پردازند، نوع مردم از طریق رفتار، گفتار و برنامه های عملی کسانی که خود را پیرو و طرفدار یک آیین یا مسلک می دانند، با آن آشنا می شوند.

گرچه شناخت دین با این روش عام، هنگامی که مستقیماً از رفتار و گفتار صاحبان اصلی آن دریافت گردد، نه تنها بی اشکال است، بلکه با این روش، بسیاری از نکات مبهم و نیازمند توضیح نیز عملاً برای پیروان آن تفسیر می گردد، لیکن نظر به محدودیت زمانِ حضور بنیان گذاران و مفسّران حقیقی و صاحبان اصلی دین و آیین، پی گیری شناخت با این روش، کار ساز نبوده، بلکه در بسیاری از موارد سبب دور شدن از حقیقت امر گشته، به انحراف آدمی از صراط مستقیم می انجامد.

چه آنکه، با توجّه به تفاوت دیدگاه ها، سلیقه ها و قرائت های گوناگون که لازمه حیات مادی است، و نیز وجود مدّعیان دروغین که برای طمع دنیا با پنهان ساختن اغراض شوم خود در صف دینداران و عارفان ظاهر می گردند، عملِ هیچ کس جز صاحبان اصلی یک مکتب نمی تواند سرمشق و الگوی تمام نمای آن مکتب و معرّف حقیقی آن باشد.

با عنایت به همین نکته است که مولا امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام ضمن حدیث معروف به حارث همدانی می فرمایند:

«... إِنَّ دِینَ اللَّهِ لا یعْرَفُ بِالرِّجالِ بَلْ بِآیةِ الْحَقِ ، فَاعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَهُ... ». ( 649 )

«دین خدا به وسیله رجال (و مشاهده گفتار و رفتار این و آن) شناخته نمی گردد، بلکه به واسطه نشانه حقّ (و حقِ  آشکار که از سوی صاحب آن معرفی شده است، شناخته می شود.) پس حقّ را بشناس تا با اهل حقّ آشنا گردی. ».

بنا بر این شناخت حقّ جز از طریق صاحبان وحی و مبلغین حقیقی شریعت ممکن نیست.

ای عزیز! گرمی بازار عرفان خصوصاً در این زمان که مدّعیان آن از چپ و راست چون قارچ در هر کوچه و بازار و خیابان و محلّه می رویند! و مردم ساده اندیش و نیازمند دستگیری نیز غافل از دسیسه های دشمن و فریبکاران آزمند، گرد آنان جمع می شوند، تو را نفریبد.

گرگان گرسنه که در لباس میش بی رحمانه، دین و ایمان مردم را نشانه گرفته اند، علاوه بر زیان های جبران ناپذیری که بر دین وارد می سازند، به واسطه عملِ خائنانه و نامشروعشان سایر مردم را نیز از مسیر حقّ باز داشته، و راه خود سازی و تهذیب نفس را بر آنان مسدود می سازند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«قَطَعَ ظَهْرِی اثْنانِ: عالِمٌ مُتَهَتِّکٌ وَ جاهِلٌ مُتَنَسِّکٌ ؛ هَذا یصُدُّ النَّاسَ عَنْ عِلْمِهِ بِتَهَتُّکِهِ وَ هَذا یصُدُّ النَّاسَ عَنْ نُسُکِهِ بِجَهْلِهِ. ». ( 650 )

«دو کس پشت مرا شکستند: عالم پرده در و بی باک (که حتّی از ظاهر شدن مقصد و راز پلیدش اِبایی ندارد) و نادانی که جاهلانه در عبادت کوشاست!

این به واسطه بی باکی و پرده دری، مانع مردم از استفاده از علمش می گردد، و آن به خاطر جهلش آنان را از روی آوردن به عبادت و تلاش عبادیش باز می دارد. ».

4 - عصیان

توضیح

صرف نظر از اینکه سرپیچی از برنامه های انبیا و احکام دین، آدمی را از دستیابی به اهداف عالی انسانی و رشد و تعالی روحی محروم می سازد، و با چشم پوشی از آثار وضعی تاریک و شومی که گناه بر روح و جان و نفس آدمی باقی می گذارد، و با قطع نظر از تهدیدات هولناک و وعیدهای تند و کمرشکن که از سوی پروردگار قهّار به عاصیان و گنهکاران داده شده - و هر عاقل و خردمندی را در اندیشه چاره جویی و گریز از آن فرو می برد - اساساً نافرمانی و سرپیچی از دستورات خداوند که نعمت حیات را به انسان ارزانی داشته و ما یحتاج زندگی و وسایل سعادت و آسایش او را بی دریغ در اختیار وی قرار داده، عقلاً یک عمل زشت و ناپسند بوده و با قدردانی و سپاسگزاری - که رفتاری انسانی و عکس العملی جوانمردانه است - ناهمسو است.

انسان های بزرگ، عارفان باللَّه، خردمندان و صاحبان شرف و منزلت که از اصالت، کرامت و منشِ بزرگواری برخوردارند، پیش از آنکه گناه و معصیت را به خاطر محرومیت از رشد و تعالی، پی آمدهای شوم، یا ترس از عذاب ترک نمایند، نافرمانی را عقلاً قبیح و با مقتضای بندگی و شکرگزاری ناسازگار دانسته و به همین سبب از آن دوری می جویند.

مولای پرهیزکاران و امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«لَوْ لَمْ یتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَی مَعْصِیتِهِ لَکَانَ یجِبُ أَنْ لا یعْصَی شُکْراً لِنِعَمِهِ. ». ( 651 )

« (حتّی) اگر خداوند (مردم را از معاصی پرهیز نداده و) از نافرمانیش نترسانیده بود (سزاوار و) واجب بود به خاطر سپاسگزاری از نعمت هایش او را معصیت نکنند. ».

با عنایت به همین امر است که آن بزرگوار - همچنان که پزشکان در معالجه بیماران جسمی، پرهیز از اموری را که برای بیمار زیان بخش است، بر معالجه به وسیله دارو مقدّم شمرده اند - اجتناب از گناهان را که در حقیقت یک نوع بیماری معنوی است و انسان را از رشد و تعالی روحی باز می دارد، بر تحصیل خیرات و حسنات از طریق انجام عبادات مقدم دانسته اند.

آن حضرت می فرمایند:

«اِجْتِنابُ السَّیئاتِ أَوْلی مِنِ اکْتِسابِ الْحَسَناتِ. ». ( 652 )

«پرهیز از بدی ها و اعمال ناستوده، از به دست آوردن نیکی ها شایسته تر است. ».

بلکه خودداری از آنها برترین نوع عبادت محسوب می گردد.

هم آن حضرت می فرمایند:

«غَضُّ الطَّرْفِ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ أَفْضَلُ العِبادَةِ. ». ( 653 )

«برترین عبادت، چشم پوشی از محرّمات خداوند است. ».

پیشوای عبادت پیشگان حضرت سجّاد عليه‌السلام نیز پرهیز کننده از معصیت را از عابدترین مردم برشمرده، می فرمایند:

«مَنِ اجْتَنَبَ ما حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِ فَهُوَ مِنْ أَعْبَدِ النَّاسِ... ». ( 654 )

«کسی که اجتناب ورزد از آنچه خداوند بر او حرام نموده، از عابدترین مردم خواهد بود. ».

گناه مانع رشد است

معنویت و روحانیت با پیروی از هواهای نفسانی و عصیان جمع نمی گردد، همچنان که نور با ظلمت نمی سازد. با روی آوردن به معاصی، اندک اندک نور عقل که چراغ هدایت است کم فروغ، و باب هر گونه پیشرفت معنوی و تعالی روحی بر انسان مسدود خواهد گشت.

رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ قارَفَ ذَنْباً فارَقَهُ عَقْلٌ لا یرْجِعُ إِلَیهِ أَبَداً. ». ( 655 )

«کسی که مرتکب گناهی می شود بخشی از عقل، از وی مفارقت کرده، هرگز به سوی او باز نمی گردد. ».

از اینرو شایسته است انسان علاوه بر مراقبت از رفتار و گفتار خویش، از فکر نافرمانی و معصیت نیز بپرهیزد. بلکه بنا بر فرمایش امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام خودداری از فکر بدی، شایسته تر و برتر از تحصیل نیکی است.

آن حضرت می فرمایند:

«صِیامُ الْقَلْبِ عَنِ الْفِکْرِ فِی الْآثامِ أَفْضَلُ مِنْ صِیامِ الْبَطْنِ عَنِ الطَّعامِ. ». ( 656 )

«حراست قلب از اندیشه گناهان، برتر از (روزه گرفتن و) باز داشتن شکم از طعام است. ».

اساساً سیر و سلوک به هیچ وجه با گناه و نافرمانی سرِ سازگاری ندارد. ریشه توقّف و رکود، و عامل اصلی بسیاری از محرومیت های معنوی را در عصیان و سرپیچی از وظایف دینی جستجو باید نمود.

نیل به کمالات معنوی و مقامات انسانی و دستیابی به توحید و معرفت، تنها در سایه ولایت و صرفاً از طریق اطاعت از دستورات الهی، و الزاماً با خودداری از گناه و پرهیز از معصیت میسّر می گردد.

آن حضرت می فرمایند:

«إِنَّکَ إِنِ اجْتَنَبْتَ السَّیئاتِ نِلْتَ رَفِیعَ الدَّرَجاتِ. ». ( 657 )

«البته اگر از گناهان و اعمال ناپسند دوری جویی به درجات عالی نائل خواهی گشت. ».

گرچه روح قوانین دینی و احکام مذهبی، تعبّد و بندگی است و جعل آنها عمدتاً با هدف تأمین آسایش دنیوی و سعادت اخروی از طریق اطاعت و فرمان برداری انجام پذیرفته، لیکن به طوری که از برخی روایات به دست می آید، جعل هیچ یک از آنها تعبّد محض نبوده و بدون حکمت و میزان خاص صورت نگرفته است. ( 658 )

انجام فرایض با عنایت به وجود مصالحی که در آنها نهاده شده، به عنوان کامل ترین راه کارهای عملی برای تربیت، رشد، و پیشرفت روحی و معنوی واجب گردیده است. از محرمات نیز به لحاظ آنکه ارتکاب آنها مانع رشد معنوی بوده، و مفاسد فردی و جمعی و زیان های جبران ناپذیری به دنبال داشته، پرهیز داده شده است.

صرف نظر از احکام دینی و تعالیم مذهبی نیز انسان در زندگی فردی و اجتماعی خود نیازمند نظم، برنامه و قوانینی است که - با توجّه به ابعاد مختلف روحی، جسمی، مادی و معنوی وی - علاوه بر پاسخ گویی به نیازهای عقلانی و غرایز و امیال طبیعی، و تأمین ما یحتاج فردی و اجتماعی او، از هرج و مرج و تجاوز افراد به حقوق یکدیگر جلوگیری نماید.

از سوی دیگر، موانع زیادی وجود دارد که با آزادی بی قید و شرط منافات داشته و از ارضای مطلق و آزادانه خواسته ها و تمایلات آدمی جلوگیری می نماید.

به عنوان نمونه: بشر ناگزیر از تن دادن به قوانین تکوین است. هیچ کس نمی تواند علی رغم آن، به هر کاری که میل دارد اقدام نماید! کسی که بدون در نظر گرفتن نیروی جاذبه، خود را از فراز ساختمانی مرتفع به زیر می افکند، کیفر بی اعتنایی خویش به این قانون تکوینی را خواهد دید.

بیماری که با نادیده گرفتن توصیه های بهداشتی پزشک خود، به مقتضای تمایلات نفسانی، به خوردنی های غیر مجاز روی می آورد، تن به هلاکت خود داده است.

کسی که کودک خویش را برای انجام هر کاری که میل دارد آزاد گذاشته است، باید خود را برای پی آمدهای ناگوار آن آماده سازد.

و بالاخره فقدان قوانین اجتماعی یا نادیده گرفتن آنها از سوی کسانی که خواهان یک زندگی اجتماعی شرافتمندانه در کنار هم هستند نیز نتیجه ای جز متلاشی شدن پیکره زندگی جمعی و هرج و مرج نخواهد داشت.

بر این اساس، جعل قانون نمی تواند با میزان و هدفِ تأمین مطلق خواسته ها و تمایلات بشر صورت پذیرد. زیرا با توجه به موانع موجود از یک سو، و اختیار داشتن انسان در گزینش راه تکامل یا مسیر انحطاط از سوی دیگر، قانونی که با این هدف وضع گردد، تأمین کننده وظیفه دفاع و پشتیبانی از مسئولیت خطیر تکامل انسان نخواهد بود.

اسلام عزیز نیز با عنایت به مصالح فرد و جامعه قوانین شرع را وضع فرموده، و برای جلوگیری از مفاسد فردی و اجتماعی از برخی امور - با عنوان محرّمات - منع نموده است.

بدون شک، معصیت و نافرمانی به تدریج از رقّت روحی و لطافت معنوی کاسته، قساوت و خشونت را جایگزین آن می سازد.

مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

ما جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ ما قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ. ( 659 )

«اشک دیدگان جز به واسطه قساوت دل ها نمی خشکد و سختی و قساوت قلب ها جز به خاطر زیادی گناهان نیست. ».

کسی که قلبش به قساوت آلوده گردد، از همه خیرات و نیکی ها فاصله می گیرد. نه دلش در مهر بندگان خدا می تپد، و نه از آلام دیگران متأثّر خواهد گشت، نه رغبتی به راز و نیاز با خداوند دارد، و نه از عبادت لذّتی در خویش احساس می کند. هر دم قلبش تیره تر و هر روز تاریکی بر دلش چیره تر می گردد!

ابو بصیر گوید: از امام صادق عليه‌السلام شنیدم که می فرمودند:

«إِذَا أَذْنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَةٌ سَوْدَاءُ، فَإِنْ تَابَ انْمَحَتْ وَ إِنْ زَادَ زَادَتْ حَتَّی تَغْلِبَ عَلَی قَلْبِهِ فَلا یفْلِحُ بَعْدَها أَبَداً. ». ( 660 )

«هر گاه شخصی مرتکب گناهی شود، نقطه سیاهی بر دلش ظاهر می گردد، چنانچه توبه کرد از بین می رود ولی اگر بر گناه بیفزاید آن سیاهی افزایش یافته، بر قلبش چیره می گردد و از آن پس هرگز رستگار نگردد. ».

آن حضرت خود نقل می کنند که پدر بزرگوارشان همواره می فرمودند:

«ما مِنْ شَی ءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَةٍ، إِنَّ الْقَلْبَ لَیوَاقِعُ الْخَطِیئَةَ فَما تَزَالُ بِهِ حَتَّی تَغْلِبَ عَلَیهِ فَیصَیرَ أَعْلاهُ أَسْفَلَهُ. ». ( 661 )

«هیچ چیز مانند گناه، قلب و دل را فاسد نمی سازد. به راستی قلب (گاهی) مرتکب گناه می شود، پس آن گناه پیوسته گریبان گیر قلب است تا آنکه بر آن چیره گشته، زیر و رویش می سازد! ».

و در این حالت است که حق را باطل و باطل را حقّ پنداشته، سخن حق و موعظه در آن تأثیر نمی گذارد و برای همیشه باب نجات و سعادت بر او بسته خواهد شد!

بنا بر این، به نیکی می توان دریافت که گناه و معصیت - همچنان که قرآن ( 662 ) و روایات نیز بدان اشاره کرده اند - نوعی بیماری و دردی کشنده است که برای در امان ماندن از عواقب شوم و پی آمدهای ناگوار آن باید با شناخت عواملی که انسان را در پرهیز از آن یاری می رساند، کمر همّت را برای مبارزه ای دائمی و مقابله و معالجه ای جدّی محکم ساخته، آنی از خطرات هولناک آن غفلت نورزیم.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«لا وَجَعَ أَوْجَعُ لِلْقُلُوبِ مِنَ الذُّنُوبِ... ». ( 663 )

«هیچ دردی برای دل ها دردناک تر از گناهان نیست. ».

هم آن بزرگوار می فرمایند:

«الذُّنُوبُ الدَّاءُ وَ الدَّوَاءُ الإِسْتِغْفارُ وَ الشِّفاءُ أَنْ لا تَعُودَ. ». ( 664 )

«گناهان درد، و استغفار داروی آن است، و شفا آن است که دیگر به سوی آن باز نگردی. ».

ج) عوامل باز دارنده

1- ایمان

عمده ترین عاملی که انسان را در مبارزه با گناه و آلودگی یاری رسانده، او را از نزدیک شدن به معاصی باز می دارد، ایمان به خدا و توجّه به حضور دائمی و نظارت همیشگی او بر اعمال و گفتار انسان ها و اعتقاد قلبی به معاد و روز قیامت است.

امام صادق عليه‌السلام به اسحاق بن عمّار فرموده اند:

«خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ وَ إِنْ کُنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاکَ. فَإِنْ کُنْتَ تَرَی أَنَّهُ لا یرَاکَ فَقَدْ کَفَرْتَ، وَ إِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ یرَاکَ ثُمَّ بَرَزْتَ لَهُ بِالْمَعْصِیةِ فَقَدْ جَعَلْتَهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیکَ. ». ( 665 )

«از خدا آن چنان بترس که گویا او را می نگری، و اگر وی را نمی بینی، او تو را می نگرد. (و بدان که) اگر چنین پنداری که او تو را نمی بیند کافر شده ای. و چنانچه می دانی تو را می نگرد با این حال در برابرش نافرمانی کنی، او را ضعیف ترین بینندگان فرض کرده ای! ».

بیشتر گرفتاری ها و انحرافات و مفاسدی که دامن گیر انسان می شود، از ضعف ایمان و سستی ارکان اعتقادی و باورهای مذهبی سرچشمه می گیرد. هر اندازه مبانی اعتقادی و باورهای قلبی در میان مردم سست گردد، به همان نسبت ارزش های معنوی و کمالات انسانی از بین آنها رخت بر بسته، به گناه و معصیت آلوده می گردند. و سرانجام با فرو ریختن پایه های ایمانی که محکم ترین نیروی استقامت در برابر عصیان و غرایز لجام گسیخته و احساسات تند حیوانی است، ارکان سلامت، امنیت و بهداشت روان فرد و جامعه نیز فرو خواهد ریخت.

مطالعه نشانه های قدرت و مظاهر آفرینش و تفکّر در عجایب خلقت و شگفتی های موجود در انسان، ضمن آنکه افکار دینی و بینش مذهبی را گسترش داده، ارتقا می بخشد، پایه های باورهای قلبی و ایمان به مبدء و معاد را تقویت نموده، قدرت پایداری در برابر وسوسه های شیطانی و هواهای نفسانی، و نیروی مقاومت در برابر گناه و معصیت را در فرد و جامعه از استحکام بیشتری برخوردار خواهد ساخت.

در عین حال، عوامل مختلف دیگری وجود دارد که برای پیشگیری از ابتلا به این بیماری خطرناک روحی و معالجه آن، با استفاده از آنها می توان بیش از پیش به تقویت نیروی ایمان در خویش پرداخته، از خیر فراوان آنها بهره مند گردید.

2- تعقّل و تفکّر

پس از ایمان، عامل نیرومند دیگری که قادر است با به دست گرفتن مهار تمایلات حیوانی و هوس های شیطانی، و هدایت انسان به مسیر سعادت، خواسته های نفسانی و احساسات تند او را تعدیل کرده، از ارتکاب معاصی محافظت نماید، نیروی تعقّل، رشد فکری و پندگیری از سخنان حکمت آمیز است.

قرآن بسیاری از انحرافات و گناهان امت های گذشته را ناشی از جهل و نادانی و به کار نبستن نیروی عقل معرفی کرده است. ( 666 )

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«... إِنَّ الْأَحْمَقَ یصِیبُ بِحُمْقِهِ أَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفاجِرِ... ». ( 667 )

«به راستی احمق به خاطر کم خردیش به مراتب بیش از بدکردار، گرفتار گناهان و امور ناپسند می شود. ».

حضرات معصومین عليهم‌السلام پیوسته کوشیده اند با نقل حکایات، مثل ها و سخنان حکمت آمیز، نیروی اندیشه و قدرت تعقّل را در دوستان و پیروان خود تقویت کرده، آنان را از این طریق از گناه و معصیت باز دارند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر چنین فرموده اند:

«ای اباذر! پرهیزکاران بزرگواران، و فقیهان پیشوایانند، و همنشینی با آنان انسان را رشد می دهد. به راستی مؤمن به گناه خود آن چنان با اهمیت می نگرد که گویا زیر تخته سنگی قرار گرفته که بیم دارد بر وی فرو افتد! ولی کافر به گناه به گونه ای می نگرد که گویا مگسی بر بینی او می گذرد!

ای اباذر! خداوند به هر کس اراده خیری داشته باشد گناهانش را در برابر دیدگانش قرار می دهد و گناه و نافرمانی را در نظرش سنگین و دشوار می سازد. و هرگاه به کسی اراده ناخوشایند نماید گناهانش را از خاطرش محو می سازد. ». ( 668 )

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«کَذِبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یعْرِفُ اللَّهَ وَ هُوَ مُجْتَرِئٌ عَلَی مَعاصِی اللَّهِ کُلَّ یوْمٍ وَ لَیلَةٍ. ». ( 669 )

«دروغ می گوید کسی که می پندارد خدا را شناخته، و شب و روز جسورانه اقدام به نافرمانیش می نماید. ».

شخصی حضور امام حسین عليه‌السلام آمده، عرض کرد: مردی گنهکار و در برابر گناه ناتوانم، مرا موعظه فرمایید. حضرتش فرمودند:

«پنج کار انجام ده و هر آنچه خواهی گناه کن!

نخست، روزی خداوند را مخور و هرچه خواهی معصیت نما!

دوّم، از ولایت خدا خارج شو و هرچه خواهی نافرمانی کن!

سوّم، مکانی را برگزین که خداوند تو را نبیند و هرچه خواهی عصیان نما!

چهارم، هنگامی که فرشته مرگ برای قبض روحت می آید او را از خود دور گردان و هرچه خواهی گناه کن!

پنجم، هرگاه مالک دوزخ می خواهد تو را وارد آتش سازد داخل مشو و هرچه خواهی معصیت نما! ». ( 670 )

ای عزیز! به خدا سوگند، همین یک روایت برای کسی که نسبت به ساحت اقدس پروردگار، ادب و معرفت داشته باشد، جهت شرم از نافرمانیش کافی است. اگر انسان خدا را بشناسد و حضرتش را در همه حال، بر فکر و گفتار و کردار خویش حاضر و ناظر دانسته، خود را مملوک او بداند، هیچ گاه حتّی فکر جسارت نافرمانی جنابش را به خویشتن راه نخواهد داد.

و زنهار! که بیش از این گرد گناه نگردیم و تا این حدّ بی شرمی را از خود روا مداریم، که اگر شراره قهر الهی دامنگیرمان نگشته، به حرمت اشک خوف سحر خیزی یا به پاس ناله و استغفار سوخته دلی جز من و تو است!

امام صادق عليه‌السلام از پدر بزرگوار خود، از امیر مؤمنان عليهم‌السلام نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«هرگاه خداوند بزرگ بنگرد که اهل یک آبادی در نافرمانیش زیاده روی کرده اند و در آن جا (لا أقلّ) سه نفر مؤمن وجود دارد، جنابش - جلّ جلاله - آنان را ندا کند:

ای کسانی که مرا معصیت می نمایید! اگر در میان شما مؤمنینی نبودند - که به پاس بزرگی من با یکدیگر دوستی می کنند و به وسیله نماز خود زمین و مساجدم را آباد نموده و در سحرها از بیم من استغفار می نمایند - حتماً بر شما عذاب نازل می کردم و غمی نداشتم! ». ( 671 )

و نیز از آن حضرت نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«عَجِبْتُ لِمَنْ یحْتَمِی مِنَ الطَّعامِ مَخافَةَ الدَّاءِ کَیفَ لا یحْتَمِی مِنَ الذُّنُوبِ مَخافَةَ النَّارِ! ». ( 672 )

«شگفت دارم از کسی که به خاطر ترس از بیماری، از خوراک می پرهیزد چگونه به سبب بیم از آتش، از گناه خودداری نمی نماید! ».

3- یاد مرگ

هنگامی که انسان خطری را از خود بسیار دور می پندارد برای دفع آن، انگیزه ای قوی در خود احساس نکرده، از آن غفلت می نماید. و همین غفلت باعث پیدایش نوعی احساس امنیت کاذب در او شده و زمینه ارتکاب هر گناه و خلافی را در او به وجود می آورد.

بر عکس، هنگامی که با جریانات زندگی به شکل عاقلانه رو به رو گردد و حوادث روزگار را آنچنان که هست درک نماید، از خواب غفلت بیدار گشته، نسبت به هیچ خطری هرچند کوچک بی اعتنا نمی باشد.

پایان زندگانی و حادثه مرگ خصوصاً برای کسی که دل به دنیا بسته و خود را برای گام نهادن به عالم آخرت مهیا نساخته، خطری بزرگ و در خور خوفی عظیم است که یاد آن تا حدّ زیادی انسان را از پرداختن به گناه و معصیت باز می دارد.

قوانین اجتماعی و حکومتی ممکن است تا حدودی در ظاهر و به شکل ناقص از پاره ای تجاوزات و کارهای خلاف ممانعت نماید، اما هنگامی که گناهکار در خلوت و دور از دیدگان مردم، وسایل گناه برایش فراهم می گردد و از رسوایی و تعقیب مجریان قانون آسوده خاطر است، هیچ قدرتی جز ایمان به خدا و روز قیامت و یاد مرگ نمی تواند او را از ارتکاب گناه و خطا باز دارد.

بسیاری از گناهان، تعلّقات و دل بستگی ها از غفلت از مرگ سرچشمه می گیرد. اگر لا اقل در هر شبانه روز ساعتی یا کمتر از آن به یاد مرگ می افتادیم این چنین گرفتار چنگال های شیطان و اسیر گناه و هوای نفس نمی گشتیم. چیست که تا این حدّ از یاد مرگ گریزانیم؟ تو گویی آب بقا نوشیده و جاودانه در این جهان خواهیم ماند که اینگونه از باده غفلت مستیم.

مرحوم شیخ بهایی نقل می کند:

«ابن صِمّه غالب اوقات محاسبه نفس داشت. روزی حساب کرد از عمرش شصت سال گذشته و روزهایش به 21500 روز رسیده است. با خود گفت: اگر هر روز لاأقل یک گناه مرتکب شده باشم، تا کنون بیش از 21000 گناه انجام داده ام! این را گفت و صیحه ای زد و از دنیا رفت! ». ( 673 )

کسی که مرگ را فراموش کند، نه از گناه اِبایی دارد و نه در صدد اصلاح خویش بر می آید. لحظات عمر را چون چارپایان گذرانده و سرمایه های گرانبهای انسانی را بی هدف از کف خواهد داد.

آن هم که به پیروی از دستورات دینی و استفاده از رهنمودهای صاحبان مکتب با یاد مرگ انس گرفته و چون رفیقی صمیمی حرمتش را پاس می دارد، دل از دنیا برکنده و از گناه روی گردان است. سرمایه عمر را غنیمت شمرده، به نیکی از آن حراست می نماید. از مرگ هراسی به دل راه نمی دهد، امّا با یاد همیشگی آن خود را برای سفر معنوی آخرت آماده می سازد.

قرآن و روایات همواره مردم را با تذکّر دادن به مرگ و حوادث دشوار پس از آن، از گناه پرهیز داده اند.

پیشوای پرهیزکاران و امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اُذْکُرُوا انْقِطاعَ اللَّذَّاتِ وَ بَقاءَ التَّبِعاتِ. ». ( 674 )

«به یاد آورید بریده شدن لذّت ها و خوشی ها و بر جا ماندن گناهان را! ».

همچنین می فرمایند:

«آگاه باشید! در هنگام شتاب به انجام کارهای زشت، مرگ را به یاد آورید که (بنای) لذّت ها و خوشی ها را ویران ساخته و (ارکان) عیش ها را فرو می ریزد و (ریشه) آرزوها را قطع می نماید. و از خداوند برای به جا آوردن حق واجب او و (شکر) نعمت های فراوان و احسان و نیکویی هایش که به شماره در نیاید، یاری جویید. ». ( 675 )

و درباره انس خود با مرگ می فرمایند:

«وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی طالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْی أُمِّهِ. ». ( 676 )

«به خدا سوگند! اُنس پسر ابوطالب به مرگ از اُنس طفل به پستان مادرش بیشتر است! ».

4- امر به معروف و نهی از منکر

از عوامل مهم دیگری که در دور ساختن عموم از گرایش به گناه و ارتکاب معاصی بسیار مؤثر است، امر به معروف و نهی از منکر می باشد.

جامعه ای که فرد فرد اعضای آن - نه تنها نسبت به نزدیکان و اطرافیان، بلکه نسبت به همه کسانی که مجموعاً آن جامعه را تشکیل داده اند احساس مسئولیت کرده و - با دقت و مراقبت، مسئولیت خویش را در جهت ارشاد آگاهانه و محبّت آمیز انجام دهند، جامعه ای است متعهد، پُر تحرّک و پویا که نقش قابل توجهی در پیش گیری از گسترش فساد و وقوع جرم و ارتکاب معاصی ایفا می نماید.

تأکید و سفارش فراوان اسلام بر انجام این مهم نیز به لحاظ حساسیتی است که نسبت به پاکی و طهارت جامعه از آلودگی و گناه دارد.

اسلام گذشته از دستور مؤکّد به امر به معروف و نهی از منکر، از انس و ارتباط صمیمانه با افراد مجرم و گناهکار - خصوصاً کسانی که بر عمل خلاف خویش اصرار می ورزند - پرهیز داده، و در مواردی که اصلاح فرد جز با برخورد تند و احیاناً قطع رابطه ممکن نیست، ابراز مراتب انزجار را به شکل های مناسب، راه کاری مناسب دانسته است.

5- بزرگ شمردن گناه

گناهان با عنایت به اینکه نافرمانی خداوند متعال می باشد، همه بزرگ و دارای پی آمدهای ناگوار است. از اینرو مؤمن اگر خدای نخواسته در اثر غفلت یا غلبه نفس مرتکب گناهی شود، به شدّت ناراحت، پشیمان، شرمسار و پریشان می گردد، و هر اندازه از پاکی، طهارت و لطافت روحی بیشتری برخوردار باشد این تأثرات باطنی در او شدیدتر و طبیعتاً در آمرزش گناه و پاک سازی آثار آن مؤثرتر خواهد بود.

اولیای خدا و حضرات معصومین که در ساحت اقدسشان شائبه گناه و خطا نیست، هنگامی که در پیشگاه عظمت آفریدگار خویش به مناجات می ایستند، به گونه ای شگفت انگیز پیش از همه و بیش از همه از گناهی که هرگز مرتکب نشده اند می نالند! و پیشانی بندگی، ندامت و شرمساری بر خاک می سایند.

«خدایا! اگر در پیشگاه تو بگریم تا پلک های چشمانم فرو ریزد، و به آواز بلند چندان بنالم که صدایم منقطع گردد، و در برابر تو آنقدر بایستم تا پاهایم ورم کند، و برایت تا آن اندازه رکوع نمایم که استخوان های پشتم از جای کنده شود، و تو را سجده کنم تا حدقه چشمانم ناپدید گردد، و تمام عمر خاک زمین تناول نمایم، و تا پایان زندگی آب خاکستر آلود بیاشامم، و در آن میان به ذکر تو گویا باشم تا زبانم کند گردد، آنگاه از شرمندگیت چشم به این سو و آن سوی آسمان نگشایم، با این همه، سزاوار آمرزش یکی از گناهانم نمی گردم! ». ( 677 )

آری، نافرمانی از خداوند هر اندازه هم که به ظاهر کوچک باشد چون در پیشگاه عظمت الهی واقع می شود بسی بزرگ است. از اینرو هر چه معرفت انسان نسبت به پروردگار خویش ارتقا می یابد، به همان اندازه گناه در نظر او بزرگ می گردد.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لا تَنْظُرُوا إِلَی صَغِیرِ الذَّنْبِ وَ لَکِنِ انْظُرُوا إِلَی مَنِ اجْتَرَأْتُمْ. ». ( 678 )

«به کوچکی گناه منگرید، بلکه ببینید نسبت به چه کسی نافرمانی می نمایید!».

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در زمین بی گیاهی فرود آمده، به اصحاب فرمودند: قدری هیزم بیاورید. عرض کردند: یا رسول اللَّه! در زمین بی گیاه فرود آمده ایم. در اینجا هیزمی موجود نیست. آن حضرت فرمودند: هر کس هرچه می تواند جمع نماید. آنان اندک اندک هیزم آورده در برابر جنابش انباشته کردند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: گناهان نیز اینگونه جمع می گردد!

آنگاه فرمودند: از گناهانی که کوچک می شمارید بپرهیزید، زیرا هر چیزی بازخواست کننده ای دارد. بدانید که باز خواست کننده گناهان، آنچه را مردم از پیش فرستاده اند و آثار آنها را می نویسد.

سپس این آیه را تلاوت فرمودند: «و همه چیز را در امام مبین برشمرده ایم ( 679 ) ». ( 680 )

مولا علی عليه‌السلام می فرمایند:

«أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهانَ بِهِ صاحِبُهُ. ». ( 681 )

«شدیدترین گناهان معصیتی است که عاملش آن را سبک شمارد. ».

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به ابن مسعود می فرمایند:

«هیچ گناهی را حقیر مشمار و آن را کوچک مگیر و از کبایر بپرهیز. چه آنکه روز قیامت هنگامی که بنده به گناهان خود نظر می افکند (از شدّت ناراحتی) از دیدگانش چرک و خون بیرون می آید...

زنهار از گناه! آشکارا و پنهان، کوچک و بزرگ؛ زیرا هر جا باشی خدای بزرگ با تو است و تو را می نگرد، پس از گناه اجتناب کن.

ای پسر مسعود! از خدا پروا کن در ظاهر و باطن، خشکی و دریا، و هنگام شب و روز، زیرا خداوند می فرماید:

«هیچ گفتگوی محرمانه ای میان سه تن نیست جز آنکه او چهارمین آنان است، و نه میان پنج نفر مگر آنکه او ششمین آنها است، و نه کمتر و نه بیشتر جز آنکه هر کجا باشند او با آنان است ( 682 ) ». ( 683 )

با این همه، گناهان را در مقایسه با هم به کبیره و صغیره تقسیم کرده اند، و البته آثار سوء کبیره به مراتب از صغیره بیشتر است.

لغزش ها غالباً از امور کوچک شروع شده، به تدریج به مسائل بزرگتر می انجامد. اصرار بر گناه صغیره، کوچک شمردن آن، مداومت بر گناه و انجام آشکار آن، هر یک به نوبه خود ضمن آنکه حریم ها را درهم شکسته و ارزش های والا را در قلب و اندیشه انسان از جایگاه خود ساقط می نماید، بر جسارت نفس جهت ارتکاب گناه افزوده، و مخالفت با فرمان های الهی را برای آدمی آسان تر می گرداند و همین امر، باز داشتن نفس از ارتکاب گناه را دشوارتر خواهد نمود. با عنایت به همین امور است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله اصرار بر گناه را از نشانه های بدبختی انسان برشمرده اند. ( 684 )

همچنین در روایات بر این نکته تأکید گردیده که اگر کسی خواسته یا ناخواسته گرفتار معصیت شود، از اظهار آن بپرهیزد. زیرا آشکار شدن گناه، زشتی آن را از نظر او و دیگران از بین برده و ارتکاب آن را امری عادی می سازد. و همین امر سبب سرعت گرفتن گسترش گناه در میان مردم خواهد شد که خود از بدترین نوع گناهان به حساب می آید.

در عین حال، از آن جا که تظاهر به پاکی و شایستگی همراه با ارتکاب جسورانه گناه در پنهان، شعبه ای از نفاق، و از بزرگ ترین گناهان شمرده شده، و استمرار آن سبب استحکام این صفت نکوهیده در نفس آدمی می گردد، کسی که به این بلای بزرگ گرفتار گشته است باید گناه را صرفاً با غرض پاسداری از حرمت ارزش ها، حفظ و حراست از حریم دستورات الهی، و پیش گیری از گسترش گناهان کتمان نموده، و به موازات آن برای ترک گناه از هیچ کوششی دریغ نورزد.

6- مطالعه هشدارها

یکی دیگر از عواملی که می تواند انسان را از روی آوردن به گناه باز داشته، یا او را از ادامه گناهی که به آن مبتلاست منصرف سازد، مطالعه مواعظ، تذکّرات و هشدارهایی است که از سوی خدای متعال و حضرات معصومین عليهم‌السلام در مورد نافرمانی و سرپیچی از دستورات الهی و ارتکاب گناه گوشزد گردیده است.

خداوند می فرماید:

( وَ ذَرُوا ظاهِرَ الْإِثْمِ وَ باطِنَهُ إِنَّ الَّذِینَ یکْسِبُونَ الْإِثْمَ سَیجْزَوْنَ بِما کانُوا یقْتَرِفُونَ ) . ( 685 )

«گناهان آشکار و پنهان را رها کنید. زیرا کسانی که مرتکب معصیت می شوند به زودی در برابر آنچه به دست می آوردند کیفر خواهند یافت. ».

( فَلْیحْذَرِ الَّذِینَ یخالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یصِیبَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ ) . ( 686 )

«آنان که فرمان رسول (خدا) را مخالفت می کنند، باید بترسند از اینکه فتنه ای دامنشان را بگیرد، یا عذابی دردناک به آنها برسد. ».

حضرت ابو الحسن امام هادی عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی کُلِ  یوْمٍ وَ لَیلَةٍ مُنادِیاً ینادِی: مَهْلاً مَهْلاً عِبادَ اللَّهِ عَنْ مَعاصِی اللَّهِ فَلَوْلا بَهائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبْیةٌ رُضَّعٌ وَ شُیوخٌ رُکَّعٌ لَصُب??عَلَیکُمُ الْعَذَابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً. ». ( 687 )

«منادی خدای بزرگ در هر روز و شب ندا سر دهد: بندگان خدا! در روی آوردن به نافرمانی خداوند و گناهان آهسته تر! آرام تر!

اگر چارپایان چرنده، کودکان شیرخوار و پیران خمیده نبودند آن چنان عذابی بر شما فرو می ریخت که خرد و درهم کوبیده می شدید! ».

7- تأمّل در عواقب گناه

اگر سعادت و خوشبختی در اطاعت و بندگی خلاصه می گردد، شقاوت و سیه روزی نیز بر محور کفر و نافرمانی دور می زند، و اگر پی آمدها و عواقب این هر دو عمدتاً در عالم آخرت آشکار می گردد، دنیا نیز از آثار و عوارض آن دو بی نصیب نمی باشد.

سعادت، ایمان و نیک بختی نشانه هایی دارد که به وسیله آنها شناخته می گردد، شقاوت، کفر و بدبختی نیز دارای علایمی است که بدانها معرفی می شود.

نکته بسیار مهمی که در این میان باید به آن توجّه داشت این است که نه گرفتاری ها، مصائب و مشکلات دنیوی را می توان از نشانه های سیه روزی به حساب آورد، و نه رفاه، آسایش و وفور نعمت را باید به حساب خوشبختی گذاشت.

هم مؤمن و هم کافر ممکن است در دنیا مبتلا به درد و رنج و مصیبت گردند. و هم هر یک از آنها می توانند از رفاه و آسایش برخوردار باشند. امّا آنچنان که از آیات و روایات استفاده می شود، گرفتاری های مؤمن در دنیا بیش از سایر مردم است. چه آنکه مشکلاتی که برای مؤمن پیش می آید، از سر مهر، شفقت و عنایت، و در واقع لطف و مرحمتی است از سوی پروردگار متعال برای بیداری او، تدارک گناهانش، و پیشگیری از تکرار خطاهای وی در آینده؛ به خلاف کفّار، منافقان، و سایر افراد منحرف که بسا نافرمانی آنان سبب افزایش نعمت و رفاه بیشتر در زندگیشان گردد!

خداوند درباره آنان می فرماید:

( فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ فَتَحْنا عَلَیهِمْ أَبْوابَ کُلِ  شَی ءٍ حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً فَإِذا هُمْ مُبْلِسُونَ ) . ( 688 )

«هنگامی که آنچه را به آنها یادآوری شده بود فراموش کردند، درهای همه چیز (از نعمت ها) را بر آنان گشودیم تا بدانها شاد گشتند، ناگهان آنان را گرفتیم! در این هنگام همگی مأیوس شدند. ».

کسی که در صدد اصلاح خویش است، دنیا را برای خود به منزله کلاس درسی می داند که باید از حوادث نیک و بد و تلخ و شیرین آن برای پیشبرد هدف انسانی خویش بهره برداری نماید. فراوانی نعمت ها سبب شادی غفلت آمیز او نگشته، وی را در مسیر مستی و بی خبری سوق نمی دهد، پیش آمدهای سخت و شدائد روزگار نیز او را مأیوس نساخته، همه برای وی درس تربیت خواهد بود.

امّا آنان که هدف از زندگی را صرفاً برخورداری هر چه بیشتر از لذایذ مادی و خواسته های نفسانی دانسته، و از ارزش های انسانی، گرایش های روحانی و فضیلت های معنوی بیگانه اند، نه از جنبه تربیتی حوادثِ دشوار زندگی بهره مند می گردند، و نه سرازیر شدن نعمت های فراوان برای آنان سودمند است. نزول خیرات سبب شادی، غفلت و عصیان بیشتر، ( 689 ) و انقطاع برکات، باعث یأس، نومیدی و هلاکت سریع تر آنان خواهد گردید.

( ذَرْهُمْ یأْکُلُوا وَ یتَمَتَّعُوا وَ یلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ ) . ( 690 )

«آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو (های بیهوده) سرگرمشان سازد، که به زودی (نتیجه رفتار دور از خرد خویش را) خواهند دانست. ».

آنان در جهنّم کفر و طغیان خود به کامرانی و هوسرانی مشغول بوده و به تدریج، استعداد هدایت را از دست می دهند. پرده های تاریک جهل و لجاجت، و شرک و عصبیت، نور عقلشان را خاموش، زنگارهای غرور و غفلت و گناه و معصیت قلبشان را تیره، و آمال بیهوده و آرزوهای دور و دراز سرگرمشان ساخته، از شناخت حقایق ناتوان، و از درک واقعیات عاجز خواهند گردید.

امّا آنگاه که سیلی اجل، غافلگیرانه به صورت سیاهشان نواخته می شود و ناگهان خود را در آستانه مرگ یا در عرصه قیامت دیده، و وبال شومِ رفتار ناپسندشان دامنگیر آنان می گردد، خواهند دانست که تا چه حدّ زیانکار بوده، و تا چه اندازه در خسرانند!

با ذکر گوشه هایی از آثار و عواقب ناگوار نافرمانی که در آیات و روایات بدانها اشاره گردیده، بحث را پی می گیریم:

( أَ وَ لَمْ یسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَینْظُرُوا کَیفَ کانَ عاقِبَةُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ أَثارُوا الْأَرْضَ وَ عَمَرُوها أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوها وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ ا ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوای أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتَهْزِؤُنَ ) . ( 691 )

«آیا در زمین گردش نکردند تا بنگرند پایان کار کسانی که پیش از ایشان بودند چگونه بوده است؟ آنان از اینان نیرومندتر بودند و زمین را بیش از ایشان دگرگون و آباد ساختند، و پیامبرانشان با دلایل روشن به سراغشان آمدند. خداوند هرگز به آنان ستم نکرد (بلکه) آنها به خودشان ستم می کردند. آنگاه سرانجامِ کسانی که اعمال ناشایست مرتکب می شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کرده، آنها را به استهزا می گرفتند! ».

( ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُمْ بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ ) . ( 692 )

«به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند، فساد در خشکی و دریا آشکار شده است. خدا می خواهد نتیجه بعضی از کردارشان را به آنان بچشاند باشد که (به سوی حقّ) باز گردند. ».