فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق0%

فرهنگ اخلاق نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ اخلاق

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 11739
دانلود: 1642

توضیحات:

فرهنگ اخلاق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11739 / دانلود: 1642
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق

نویسنده:
فارسی

صرفِ نظر از پی آمدهای اخروی، آفات فردی و مفاسد اجتماعی گناهان بازتاب طبیعی آنها است. هر کار خلاف و عمل ناپسند مانند غذای ناسالم و مسمومی است که خواسته یا ناخواسته، پیکر فرد و اجتماع را تحت تأثیر آثار نامطلوب خود قرار داده، و جدا از عواقب اخروی، سبب پیدایش نوعی فساد و بیماری می گردد.

به عنوان مثال، دروغ پایه های اعتماد را فرو می ریزد و خیانت در امانت ارکان روابط اجتماعی را متزلزل می سازد، گرچه در برخی موارد ممکن است چگونگی ارتباط عمل خلاف با آثار حاصل از آن - مانند کوتاه شدن عمر در اثر قطع رحم، کم شدن روزی و فنای مردم به واسطه شیوع زنا، و تاریکی قلب به خاطر خوردن مال حرام - از نظر طبیعی برای ما ناشناخته باشد.

( کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِی شَدِیدُ الْعِقابِ ا ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یکُ مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتَّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ) . ( 693 )

« (رفتارمشرکان) مانند رفتار خاندان فرعون وکسانی است که پیش ازآنان بودند. آنها آیات خدا راانکار کردند، خداوند هم ایشان را به گناهانشان کیفر داد. آری، خداوند قوی و سخت کیفر است. این بدان سبب است که خداوند هیچ نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان خودشان را تغییر دهند و خداوند شنوا و داناست. ».

فیض و رحمت خدا بی کران و همگانی است و به تناسب نیاز و شایستگی بر مردم فرود می آید تا از آن در مسیر حقّ مدد گرفته، برای تکامل خویش استفاده نمایند. شکرگزاری و بهره گیری صحیح از نعمت های الهی سبب افزایش و پایداری آنها می گردد. امّا هنگامی که وسیله ای برای ناسپاسی، غرور، بیدادگری، عصیان و آلودگی گردد، زمینه محرومیت از آنها فراهم گشته، به بلا و مصیبت و گرفتاری مبدّل خواهد شد.

( وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیةً أَمَرْنا مُتْرَفِیها فَفَسَقُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْناها تَدْمِیراً ا وَ کَمْ أَهْلَکْنا مِنَ الْقُرُونِ مِنْ بَعْدِ نُوحٍ وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً ) . ( 694 )

«هنگامی که بخواهیم اهل شهر و دیاری را (به جهت اعمال ناپسندشان) هلاک سازیم، ثروتمندان سرمستِ غرق در نعمت آن جا را (به اطاعت و بندگی) فرمان می دهیم، امّا آنان به فسق و تبه کاری روی آورده، مستحقّ مجازات می گردند. و در نتیجه آنها را به شدّت درهم می کوبیم و چه بسیار مردمی که در قرون بعد از نوح (به همین روش) آنان را هلاک ساختیم. و کافی است که پروردگارت از گناهان بندگان خود آگاه و به آنان بیناست. ».

تاریخ ملت های گذشته و اوضاع و احوال مردم زمان خود ما به خوبی نشان می دهد که سرچشمه بسیاری از مفاسد اخلاقی و آفات اجتماعی، ثروتمندان غرق در ناز و نعمت و از خدا بی خبرند که به دلیل خلق و خوی قارونی همواره با ارزش های اخلاقی و فضیلت های انسانی در ستیز، و در همه دوران تاریخی در خطّ مقدّم مخالفین پیامبران بوده اند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

( أَما إِنَّهُ لَیسَ مِنْ عِرْقٍ یضْرَبُ وَ لا نِکْبَةٍ وَ لا صُدَاعٍ وَ لا مَرَضٍ إِلّا بِذَنْبٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتابِهِ: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیدِیکُمْ وَ یعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ ) . ( 695 ) ثُمَّ قالَ: وَ ما یعْفُو اللَّهُ أَکْثَرُ مِمَّا یؤَاخِذُ بِهِ. ». ( 696 )

«نه رگی به تپش آید و نه پایی به سنگ خورد و نه سری به درد آید و نه هیچ بیماری عارض گردد جز به خاطر گناه! و این همان گفتار خدای بزرگ در کتابش می باشد که فرموده: هر مصیبتی به شما رسد به واسطه اعمالی است که انجام داده اید، و خداوند از بسیاری از آنها می گذرد.

آنگاه (امام صادق عليه‌السلام ) فرمودند: آنچه خدا از آن می گذرد، از گناهانی که به وسیله آنها (بندگان را) مؤاخذه می فرماید بیشتر است. ».

نظام آفرینش، نظامی منسجم، پیوسته، هماهنگ و همراه با تأثیر و تأثّر متقابل است. میان اعمال انسان و نظام تکوین نیز رابطه و پیوندی ناگسستنی است. نگاهی که می کنیم، گامی که بر می داریم، محبّتی که از ما سر می زند و ستمی که روا می داریم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، هر یک دارای آثاری خوش یا برخوردار از پی آمدهایی ناگوار است که به تناسب نوع عمل، به اراده حضرت آفریدگار، در پی اعمال خوب یا بد ما ظاهر می گردد.

عملی که همراه با اصول فطرت و هماهنگ با قوانین حاکم بر نظام آفرینش است برکات الهی را در پی دارد. کسی هم که بر خلاف ندای فطرت به خواسته های فاسد شیطانی لبّیک گفته، مرتکب عمل ضد ارزش های انسانی و گناه می گردد، جان و مال خویش را در معرض انواع گرفتاری ها قرار داده، به مصیبت و بلا مبتلا خواهد گردید.

چو بد کردی مباش ایمن ز آفات

که دارد هر بدی آخر مکافات

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّ الذَّنْبَ یحْرِمُ الْعَبْدَ الرِّزْقَ. ». ( 697 )

«به راستی گناه بنده را از روزی محروم می سازد. ».

هم آن حضرت می فرمایند:

پدرم همواره می فرمودند:

«إِنَّ اللَّهَ قَضَی قَضاءً حَتْماً أَلّا ینْعِمَ عَلَی الْعَبْدِ بِنِعْمَةٍ فَیسْلُبَها إِیاهُ حَتَّی یحْدِثَ الْعَبْدُ ذَنْباً یسْتَحِقُّ بِذَلِکَ النَّقِمَةَ. ». ( 698 )

«خداوند حکم حتمی نموده که نعمتی را به بنده اش ارزانی نکند و باز پس گیرد مگر هنگامی که بنده مرتکب گناهی شود که به سبب آن مستحقّ نقمت و کیفر گردد. ».

نمونه های فراوانی را در گذشته و حال، در زندگی خود و سایر افراد، اقوام و حتّی حکومت ها سراغ داریم که در اثر گرایش به گناه و ارتکاب معاصی از اوج عزّت به خواری وذلّت، و از سروری و شرافت به بندگی و اسارت گرفتار گشته اند.

هلاکت هزاران تن از بنی اسرائیل به سبب مبتلا شدن به طاعون، ریشه در شیوع عمل شنیع زنا در میان آنان دارد.

آنچه که مردم را از تداوم نزول برکات آسمانی و بهره گیری از فیض عظمای خلافت ظاهری جانشینان حقیقی رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله محروم می سازد، سرپیچی و نافرمانی کسانی است که خود را پیرو اسلام پنداشته و سفارشات مکرّر پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را در مورد خاندان معصوم خویش نادیده می انگارند.

سلطه دولت های ستمگر اموی و عباسی و سایه شوم حکام و والیان خون آشام آنان بر سر مردم را هم تنها نافرمانی امّت مسلمان از دستورات الهی استحکام می بخشد.

سرگذشت عبرت انگیز مسلمانان در اسپانیا که قریب هشتصد سال بر آن کشور حکومت می کردند، و سقوط حیرت انگیز آنان در اثر روی آوردن به شراب خواری و عیاشی - که توسّط زمامداران مسیحی طراحی گردیده بود - نیز نمونه روشن دیگری از مصادیق تأثیر گناه در بروز گرفتاری و محرومیت از نعمت های الهی به شمار می رود.

امام رضا عليه‌السلام می فرمایند:

«کُلَّمَا أَحْدَثَ الْعِبادُ مِنَ الذُّنُوبِ ما لَمْ یکُونُوا یعْمَلُونَ، أَحْدَثَ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاءِ ما لَمْ یکُونُوا یعْرِفُونَ. ». ( 699 )

«هرگاه مردم به گناه تازه ای روی آورند که پیشتر آن راانجام نمی داده اند، خداوند بلای تازه ای بر آنان نازل فرماید که با آن آشنا نبوده اند! ».

گرفتاری ها و حوادث تلخی که هر روز گریبان گیر خاص و عام مردم می گردد، گرچه خارج از نظام علّت و معلول نبوده و هر یک از آنها به حسب ظاهر معلول عوامل طبیعی خاص خود می باشد، امّا هر یک از علل شناخته شده، خود ممکن است معلولِ علّت یا علل دیگری باشد که برای ما ناشناخته است. بنا بر این با بینشی گسترده تر از دانش و معلومات فعلی بشر، ریشه بسیاری از بلاها و مصائب رنگارنگی که مردم این دوران دم به دم با آن مواجه می شوند را می توان در گناهانی جستجو نمود که بشر نخستین بار به آن مبتلا گردیده است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ یمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یمُوتُ بِالْآجالِ وَ مَنْ یعِیشُ بِالْإِحْسانِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یعِیشُ بِالْأَعْمارِ. ». ( 700 )

«آنان که به سبب گناهان می میرند، از کسانی که به اجل های طبیعی از دنیا می روند بیشترند! و کسانی که به سبب نیکوکاری زنده می مانند از آنان که به واسطه عمر طبیعی زنده اند افزون ترند. ».

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«در کتاب رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله چنین یافتم که (آن بزرگوار می فرمایند:) هرگاه پس از من زنا پدیدار شود، مرگ ناگهانی فراوان گردد، و زمانی که (کم فروشی رواج یافته،) از میزان و پیمانه کم گردد، خداوند آنان را (که به این عمل زشت روی آورده اند) به قحطی و کمبود (ارزاق) مبتلا سازد، و هر گاه از پرداخت زکات دریغ ورزند، زمین برکات زراعت، میوه ها و معادنش را از آنان دریغ نماید، و هنگامی که به ناحقّ حکم کنند گرفتار همکاری در ستم و دشمنی شوند، و چون پیمان شکنی نمایند خداوند دشمنانشان را بر آنان مسلّط گرداند.

هرگاه قطع رحم کنند اموال و سرمایه ها در اختیار اشرار می افتد، و هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک نموده و از نیکان اهل بیتم پیروی ننمایند خداوند بدترین آنان را بر ایشان چیره گرداند (در این حال) نیکان آنها دعا می کنند لیکن مستجاب نمی گردد! ». ( 701 )

امیر مؤمنان علی عليه‌السلام می فرمایند:

«سوگند به خدا هرگز قومی در فراخی نعمت و خوشی زندگانی نبوده اند و خوشی آنان زایل شده باشد مگر بر اثر گناهانی که مرتکب شده اند، زیرا خداوند بر بندگانش ستم نمی کند.

هنگامی که سختی ها به مردم روی آورد و نعمت ها از آنان زایل گردد، چنانچه با نیت های پاک و دل های آشفته به پروردگارشان پناه برند، آنچه از دستشان رفته، به آنان باز می گرداند و هر فسادی را برای آنان اصلاح می فرماید. ». ( 702 )

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«هنگامی که خداوند خیر بنده ای را بخواهد چنانچه مرتکب گناهی شود او را مجازات کرده، کیفر دهد و به یاد استغفار اندازد. و زمانی که برای بنده ای (در اثر خباثت باطن و رفتار شقاوت آمیز) اراده سوء داشته باشد، اگر گناهی کند (به جای مجازات) نعمتی به او دهد تا استغفار را از یاد برده و کارش را تداوم بخشد! و این است گفتار خدای بزرگ: «به زودی آنان را از راهی که نمی دانند غافلگیر می کنیم ( 703 ) ». ( 704 )

8- استمداد از عواطف و باورهای قلبی

از امور دیگری که در تحکیم مبانی تقوا و ترک معصیت به گونه ای شگفت انگیز تأثیر گذار بوده و انسان را خصوصاً در مواردی که در معرض ارتکاب گناه قرار گرفته، یاری می نماید، دوستی و محبّت نسبت به پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله و حضرات معصومین عليهم‌السلام وتقویت واحیای عواطف انسانی دروجود خویش است.

هر اندازه که محبّت فراگیرتر و از عمق و خلوص بیشتری برخوردار گردد، به همان اندازه پایه های گرایش به گناه و معاصی سست تر، و ارکان پای بندی به تقوا و اصول و ارزش های انسانی مستحکم تر می گردد.

کسی که حقیقتاً به محبوب خویش عشق می ورزد، از مخالفت با او بیزار است و هرگز عمداً به کاری که وی نمی پسندد روی نمی آورد و چنانچه بر فرض خطایی از او سر زند، سریعاً پشیمان گشته و از کار نادرست خویش روی می گرداند.

9- توبه یا بازگشت

اشاره

غالباً افرادی که مرتکب جرمی گردند، می کوشند تا خطای خود را از انظار - خصوصاً از نظر محاکمی که مسئولیت پیگرد مجرمان بر دوش آنان است - پنهان دارند. هنگامی هم که سرپیچی آنان از قانون آشکار می گردد، به ویژه در مواردی که مرتکب خطای سنگینی گشته اند، به گمان اینکه می توانند از فشار وجدان نیز بگریزند، در صدد برمی آیند تا خود را مخفی نمایند و بسا با این کار ظاهراً از چنگ کیفر جرم و مجازاتِ کردار ناشایست خود رهایی می یابند! بر فرض هم که مکافات عمل، گریبان گیر آنان گشته، به دام افتند، زمانی اندک یا دراز در زندان به سر برده و یا با اجرای حکم شدیدتری سرانجام پرورنده آنان برای همیشه بسته می شود!

امّا وضع افرادی که معتقد به خدای متعال و پاداش روز رستاخیز هستند و احیاناً گناهی از آنها سر می زند، از جمیع جهات با آنان متفاوت است.

خداوند متعال، «عَلّامُ الْغُیوب» و «عالِمُ السِّرِّ وَ الْخَفِیات» است و از غیب و شهود و سرّ نیت ها و راز دل ها آگاه می باشد. مُلک زمین و آسمان از آنِ اوست، و دور و نزدیک برایش یکسان است. هیچ نقطه ای از حکومتش بیرون نیست و هیچ کس نیز قادر به تحمّل کمترین کیفر و مجازات او - که «شَدِیدُ الْعِقاب» است - نمی باشد.

گناه نیز دردی است که از پی آمدهای شومش راه گریزی نیست و حتّی با مرگ نیز پایان نمی پذیرد! وبال نکبت بار آن در هر حال دامن گیر انسان است و هرچه معرفت وی به خداوند متعال افزون تر باشد، احساس نا امنی و نگرانیش بیشتر است. نه پنهان گشتن از انظارِ این و آن برای او کارساز است، و نه فرار از این سو به آن سو و اینجا به آن جا چاره کار اوست!

نگرانی و ترس از عذاب، و اضطراب ناشی از فشار ملامت وجدان، به شدّت او را می آزارد. و اگر به زودی نسیمی روح انگیز، جان پریشان او را آرام نگرداند، و بارقه رحمتی امید بخش، دل ناآرام او را ننوازد، و نگرانی او را مرتفع نسازد، دیر یا زود از رها شدن از کابوس هولناکی که دائماً گریبان او را می فشارد، به کلّی مأیوس خواهد شد و ضمن آنکه جرأت و جسارتش برای ارتکاب مجدّد گناه به شدّت افزایش می یابد به عنصری خطرناک برای خود و جامعه مبدّل گشته، بسا آتش جنون، خرمن عقل و خرد او را نیز دستخوش حریقی ویرانگر، و چراغ هدایت باطن وی را به یک باره برای همیشه خاموش سازد!

امّا او - جلّ جلاله - غَفَّارُ الذُّنُوب و رسول گرامیش صلى‌الله‌عليه‌وآله رَحْمَةٌ لِلْعالَمِین است. رحمتش فراگیر و ندای روح بخشش، گوش جان بندگان گنهکار را با آوای جان افزا و خطابِ امید آفرین، آرامش و اطمینان، شور و نشاط و شوق و شعف می بخشد:

«قُلْ یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ». ( 705 )

«بگو ای بندگان من که بر خویش ستم و اسراف روا داشته اید! از رحمت خدا نومید نشوید که بی شک خداوند همه گناهان را می آمرزد، که او بسیار بخشنده و مهربان است. ».

با لحنی آکنده از نهایت لطف، و عنایتی سرشار از اوج مهر، آغوش رحمت پروردگاری را آن چنان امید بخش بر روی گنهکاران گشوده که مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«در قرآن (از نظر وسعت قلمروِ آمرزش و گستردگی دامنه رحمت) هیچ آیه ای فراگیرتر و گسترده تر از «یا عِبادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا» وجود ندارد! ». ( 706 )

خطاب شرافت بخش و عزّت آفرینِ «یا عِبادِی» (ای بندگان من!) سرآغاز ریزش رحمتی بی پایان است که از دریای بی کران عنایت و لطف خاص به بندگان گنهکار سرچشمه می گیرد.

پنهان ساختن ننگ و عیبِ گناه از مخاطبان و حتی از خود گنهکاران، با استفاده از عبارت «الَّذِینَ أَسْرَفُوا» (کسانی که اسراف و زیاده روی کردند) به جای بهره گیری از تعابیری همچون: ستمگران، مجرمان و جنایتکاران، پرتوی از بنده نوازی و حراست از شرافت بندگی است که از ستّاریت خداوند مهربان نشأت می گیرد.

فراهم آوردن زمینه رفع حالت خجلت و شرمندگی با استفاده از تعبیر «عَلی أَنْفُسِهِمْ» (بر خودشان) و توجّه دادن گنهکاران به اینکه زیان گناه تنها به خود آنان باز می گردد، ظهوری از لطف و مهر، و عنایتی دیگر از منبع فیاض محبّت پروردگاری به حساب می آید.

خطاب امید آفرینِ «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» (از رحمت خدا نومید نگردید) پیامی روح بخش و نویدی سرشار از شور زندگی است که بر دل و جان بندگان گنهکارِ ستم بر خویش روا داشته، بذر امید و مایه حیات می افشاند.

مژده دل نوازِ «إِنَّ اللَّهَ یغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً» (به راستی خداوند همه گناهان را می آمرزد) که پرتو آمرزش و شعاع غفرانش، خرمن گناهان کوچک و بزرگ را به کلّی می سوزاند، قلب لرزان و سینه پر اندوه بندگان گنهکار را هر چه بیشتر به رحمت و غفران پروردگار مهربان امیدوار، و به عموم و شمول آمرزش نسبت به جمیع گناهان مطمئن می سازد.

و سرانجام، خبر دل انگیز «إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (او بسیار بخشنده و مهربان است) زمزمه شوم و یأس آمیز ابلیسِ وسوسه گر و نفس شرور، و آتش ویرانگر تردید و نومیدی را در دل بندگان خدا برای همیشه خاموش می سازد.

آری، او - جلّ جلاله - با گشودن راه بازگشت بر گنهکاران و بشارت به آمرزش گناهانشان، راه ابلیس و باب یأس و نومیدی را مسدود، و چشم انداز حیاتی دلنشین و سرشار از امید را در برابر دیدگان بندگان گنهکار خود ترسیم فرموده است.

روش اولیای دین و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام نیز جز این نبوده است که ضمن ابراز انزجار از گناه، گنهکاران را به توبه و بازگشت به اطاعت و بندگی ترغیب، و به رحمت و آمرزش خدای متعال امیدوار می ساخته اند، تا بدین وسیله خسارت های وارده بر روان آنان را جبران و شکستگی های پدید آمده را ترمیم نمایند.

محمّد بن شهاب زُهری - که از بزرگان اهل حدیث نزد سنّیان به شمار می رود - هنگامی که از طرف بنی امیه فرماندار برخی شهرها بود، شخص بی گناهی را کشت و در اثر نگرانی و وحشت از عمل نادرست خود، وضع جنون آمیزی پیدا کرده، سر به بیابان نهاد و مدّت نُه سال در غاری مسکن گزید. تا آنکه در مکّه به حضور امام سجّاد عليه‌السلام شرفیاب گردید.

هنگامی که جریان او را برای آن بزرگوار نقل کردند، به او فرمودند:

«من از این نا امیدی و یأس تو بیش از گناهت بیمناکم! خون بهای مقتول را برای کسانش بفرست و به آغوش خانواده ات باز گرد و به آموختن معالم دین خود بپرداز. ».

زهری که از کلام مبارک امام عليه‌السلام کاملاً متحوّل گشته بود، عرض کرد: عقده ام را گشودید و ناراحتیم را برطرف ساختید! خدا می داند که رسالتش را در چه خاندانی قرار دهد. ( 707 )

و از آن پس در زمره اصحاب امام سجّاد عليه‌السلام در آمد. ( 708 )

مفهوم توبه

هنگامی که انسان مرتکب گناه می گردد، از صراط مستقیم منحرف، و به نوعی به عقب گرد مبتلا شده، از ساحت اقدس الهی فاصله می گیرد. با پشیمانی و دست برداشتن از معصیت نیز در واقع به سوی خدا و صراط مستقیم باز گشته و به حقّ - جلّ جلاله - نزدیک می شود. خداوند نیز با پذیرش توبه، و رحمت و مغفرت، عنایت خویش را به وی باز گردانده و او را در وادی لطف و مرحمت خود قرار می دهد.

بنا بر این، توبه به معنای بازگشت، و حقیقت آن ندامت و پشیمانی، و نشانه آن سوز جانکاه و خوف و اندوهی است که بر جان گنهکار فرو می ریزد و شیرینی گناه را به کام وی تلخ ساخته، و آثار هلاکت بار آن را از روح و قلب و نفس او می زداید.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلتَّوْبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَ اسْتِغْفارٌ بِاللِّسانِ وَ تَرْکٌ بِالْجَوَارِحِ وَ إِضْمارُ أَنْ لا یعُودَ. ». ( 709 )

«توبه پشیمانی در دل، در خواست آمرزش با زبان، ترک گناه با اعضا، و عزم و تصمیم بر باز نگشتن است. ».

آری، توبه در واقع تغییر دادن مسیر زندگی در اثر انقلاب درونی است که از معرفت و بیداری سرچشمه می گیرد و دل را حقیقتاً به سوی پروردگار متعال متوجّه می سازد.

اهل عرفان - با عنایت به تاریکی و دگرگونی نفس در اثر معصیت، و نورانیت و روحانیت آن در اثر بازگشت از گناه - درباره توبه گفته اند:

نفس انسان در آغاز خلقت از هر نوع کمال و نقص و نور و ظلمت خالی است، لیکن قابلیت و استعداد دستیابی به هر مقامی را داراست. با انجام هر کار نیک، نورانیتی تحصیل می نماید و با هر گناهی ظلمتی در او پدیدار می گردد.

هر اندازه به خیرات و نیکی ها بیشتر روی آورد، از روحانیت و نورانیت بیشتری برخوردار می شود؛ و هر قدر به نافرمانی و معصیت گرفتار گردد، تیرگی و تاریکی نفس او افزون تر خواهد شد. تاریکی معصیت و کدورت نافرمانی، از نورانیت طاعت و روحانیت نفس می کاهد و نور فطرت را به ظلمت طبیعت مبدّل می سازد، و هنگامی که ظلمت گناه، صفحه دل را فراگیرد، نور فطرت به کلّی خاموش گشته، و قلب انسان برای همیشه واژگون خواهد شد!

امّا اگر انسان پیش از خاموش شدن نور فطرت از خواب غفلت بیدار گشته، و در سایه «یقظه» به منزلگاه توبه وارد گردد، کدورت نفس به شفافیت باطن، و تیرگی طبیعت به روشنایی فطرت مبدّل خواهد شد و نفس و فطرت، حالت اصلی خود را باز می یابند. و همچنان که امام باقر عليه‌السلام فرموده اند:

«توبه کننده از گناه مانند کسی است که گناه ندارد. ». ( 710 )

بنا بر این حقیقت توبه مراجعت از ظلمت نفسانی به فطرت روحانی، و مهاجرت از زندان طبیعت به ضیافت گاه حقیقت است.

فضیلت توبه

توبه از گناهان، نخستین مرحله از مراحل سیر، سرمایه سالک، کلید پایداری در دین و ره توشه محبّت و قرب به ساحت اقدس الهی است.

توبه چون آب حیاتی است که دل را زنده، نفس را پاک، استعدادهای درونی را بارور، و نیروهای خفته را بیدار می سازد. عکس العمل قوای انسانی در برابر امیال حیوانی و خواسته های شیطانی با توبه تشدید می گردد، و هر اندازه نفس از پاکی و صفای بیشتری برخوردار شود، قدرت این عکس العمل شدیدتر می گردد.

خداوند متعال می فرماید:

( وَ الَّذِینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَ مَنْ یغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللَّهُ وَ لَمْ یصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یعْلَمُونَ ا أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ ) . ( 711 )

«آنان که چون کار زشتی مرتکب شوند یا بر خود ستم روا دارند، خدا را یاد می آورند و برای گناهان خود در خواست آمرزش می کنند - و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ - و آگاهانه بر آنچه مرتکب شده اند اصرار نمی ورزند، پاداش آنان آمرزش از جانب پروردگارشان و (نیز) بهشت هایی است که از زیر درختانش نهرها جاری است. جاودانه در آن می مانند؛ و چه نیکوست پاداش اهل عمل! ».

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«هنگامی که این آیه نازل شد ابلیس (از شدّت ناراحتی) در شهر مکه بر کوه ثور بالا رفته، با صدای بلند یارانش را فرا خواند. آنها در کنارش گرد آمده، سبب این فراخوانی را جویا شدند. پاسخ داد: اینک این آیه نازل گردیده، چه کسی توان مقابله با آن را دارد؟

یکی از آنها پیش قدم گردیده، طرح خود را ارائه کرد. ابلیس ضمن ردّ آن گفت: این کار از تو بر نمی آید. دیگری جلو آمده، نظر خود را مطرح نمود. به او نیز گفت: مرد این کار نخواهی بود. وسواس خنّاس گفت: این کار از من ساخته است. پرسید: چگونه؟ پاسخ داد: آنان را با وعده ها و آرزوها به گناه مبتلا می سازم و هنگامی که مرتکب گناه شدند، درخواست آمرزش را از یادشان خواهم برد. ابلیس گفت: کار تو است! و این کار را تا پایان دنیا بر عهده او نهاد. ». ( 712 )

توبه در همه حال و بر همه کس واجب، و سبب نجات و رستگاری است.

( ... تُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعاً أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ) . ( 713 )

«ای مؤمنان! همگی به درگاه خدا توبه کنید، باشد که رستگار گردید. ».

فضیلت توبه را همین بس که دوستی و محبّت خداوند را به همراه خواهد داشت.

( إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابِینَ وَ یحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ ) . ( 714 )

«خداوند توبه کنندگان را دوست می دارد و به پاکان و پاکیزگان محبّت می ورزد. ».

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نیز می فرمایند:

«التَّائِبُ حَبِیبُ اللَّهِ... ». ( 715 )

«توبه کننده از گناه دوست و حبیب خداست. ».

نعمت را بنگر که تا کجا فراگیر! و رحمت را نظاره کن که تا چه حدّ گسترده است! و وا اسفا از این همه غفلت و این همه ناسپاسی!

ببین چگونه پس از آنکه همه نوع وسایل سعادت و نیک بختی، و آسایش و راحتی را در اختیارت نهاده، و جز ستیزه جویی و نافرمانی و قدر ناشناسی از تو مشاهده نفرموده، اینک با کمترین ندامت و کوچک ترین گام به سوی او - که توفیق آن نیز از تو نیست - تو را حبیب خویش قرار می دهد! و همچنان که راه بازگشت را بر تو گشوده، خود نیز توبه پذیر توست.

( أَ لَمْ یعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ یأْخُذُ الصَّدَقاتِ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ) . ( 716 )

«آیا ندانستند که تنها خداوند توبه را از بندگان خویش می پذیرد و صدقات را می گیرد و بی تردید خداست که توبه پذیر مهربان است؟ ».

خداوند متعال از سر لطف و مرحمت، راه توبه را در برابر بندگان گنهکار خویش ترسیم فرموده، تا ضعف ها و نقص های خود را مرتفع، شکست ها، کمبودها و کاستی ها را جبران، و تیرگی ها و تاریکی ها را به نور و روشنایی مبدّل سازند؛ و از این طریق، باب هر گونه عذر تراشی و بهانه جویی، و یأس و نومیدی را بر آنان مسدود ساخته است.

«إِلَهِی أَنْتَ الَّذِی فَتَحْتَ لِعِبادِکَ باباً إِلَی عَفْوِکَ سَمَّیتَهُ التَّوْبَةَ فَقُلْتَ «تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ الْبابِ بَعْدَ فَتْحِهِ؟ ». ( 717 )

«خدای من! تویی که به عفو و بخشش خود بر بندگانت دری گشودی و نامش را توبه نهادی و (در کتابت قرآن) فرمودی: «به سوی خدا توبه کنید، توبه ای خالص! » پس اینک چیست عذر کسی که از وارد شدن به این در پس از گشایش آن غافل باشد؟! »

خدای متعال از توبه بندگان خود خرسند، و شیطان به شدّت از آن نالان است.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«به راستی خوشحالی و خرسندی خدای متعال از توبه بنده اش به مراتب از خوشحالی کسی که در شب تار، مرکب و توشه اش را گم کرده و ناگهان آنها را می یابد، بیشتر است! آری، خوشحالی و خشنودی خداوند به واسطه توبه بنده اش از شادی چنین شخصی که مرکب گم شده اش را پیدا می کند افزون تر است. ». ( 718 )

شیطان برای حضرت یحیی عليه‌السلام آشکار شد و گفت:

«می خواهم تو را نصیحت کنم! آن جناب فرمود: من تمایل ندارم، ولی مرا از وضع مردم آگاه ساز. شیطان گفت: بنی آدم از نظر ما به سه دسته تقسیم می شوند: برخی مانند تو معصومند، و ما از دستشان راحتیم. زیرا از آنها مأیوس هستیم.

عده ای هم بسان توپی هستند که در دست بچّه های شماست. به هر طرف بخواهیم آنها را می بریم و از دست آنان نیز راحتیم!

طایفه سوم بیشترین موجبات رنج و ناراحتی را برای ما فراهم می آورند. یکی از آنان را در نظر گرفته، می کوشیم تا او را فریب دهیم و در دینش گمراه سازیم. همین که فریب خورد متذکّر گشته و رو به توبه و استغفار می آورد. و هرچه برای او رنج کشیده ایم از بین می برد. هر گاه نیز که در صدد اغوا و گمراهیش بر آییم بلافاصله توبه می کند. نه از او مأیوسیم و نه می توانیم مراد خود را از وی برگیریم. پیوسته برای این دسته در رنجیم. ». ( 719 )

ندامت از اعمال گذشته، عامل مهم پاک سازی آثار شوم و پی آمدهای ناگوار معصیت، و ترک گناه از ارکان اساسی توبه می باشد. بنا بر این کسی که استغفار می کند و بر گناه اصرار می ورزد، در واقع از عمل خود پشیمان نیست و طبعاً استغفارش تأثیری در پیش گیری و پاک سازی عواقب معصیت نداشته، بلکه کار او به نوعی به بازی گرفتن توبه و استغفار مشابه است.

امام باقر عليه‌السلام فرموده اند:

«التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ کَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ وَ الْمُقِیمُ عَلَی الذَّنْبِ وَ هُوَ مُسْتَغْفِرٌ مِنْهُ کَالْمُسْتَهْزِئِ. ». ( 720 )

«توبه کننده از گناه همانند کسی است که گناه ندارد. و کسی که استغفار می کند و به گناه ادامه می دهد بسان کسی است که مسخره می کند! ».

البته انسان خیر و سعادت و نیرویی جز آنچه خداوند به او عطا فرموده، از خود نداشته، و در همه امور حتی ترک گناه و بازگشت به سوی حقّ نیازمند توفیق الهی است، همچنان که در پذیرش توبه محتاج به عنایت و لطف پروردگار می باشد.

امام باقر عليه‌السلام فرموده اند:

«خدای متعال به حضرت داود عليه‌السلام وحی فرستاد که نزد بنده ام دانیال برو و بگو: مرا نافرمانی کردی، تو را بخشیدم؛ دوباره نافرمانی کردی، از تو گذشتم؛ باز اطاعت نکردی، تو را آمرزیدم. اگر بار چهارم از من سرپیچی نمایی تو را نخواهم آمرزید!

داود عليه‌السلام نزد دانیال آمد و به او فرمود: ای دانیال! من فرستاده خدا به سوی تو هست. سپس پیام الهی را به او ابلاغ فرمود. دانیال عرض کرد: ای فرستاده خدا! پیام را رساندی.

امّا هنگام سحر به مناجات با پروردگار خود برخاست و عرض کرد: پروردگارا! پیامبرت داود از جانب تو مرا خبر داد که نافرمانیت کردم، از من گذشتی؛ دومین بار سرپیچی نمودم آمرزیدی؛ باز اطاعت فرمان تو نکردم، مرا بخشیدی؛ و اگر این بار تو را نافرمانی نمایم مرا نمی آمرزی! به عزّتت سوگند که اگر مرا نگاه نداری و حفظ نفرمایی حتماً تو را نافرمانی خواهم کرد! دوباره نافرمانی خواهم نمود، باز هم نافرمانی خواهم کرد! ». ( 721 )

آری، از بنده ضعیف جز گناه و خطا بر نیاید، و اگر خیری از او صادر گردد یا گناهی را ترک نماید، جز به لطف خدا و توفیق الهی نبوده است.

امام صادق یا پدر بزرگوارشان امام باقر عليهما‌السلام فرموده اند:

«حضرت آدم عليه‌السلام عرض کرد: پروردگارا! شیطان را بر من مسلّط نموده ای و او را بسان خونی که در رگ های من جاری است (همواره با من) قرار دادی، پس برایم چیزی مقرّر فرما (تا جوابگوی آن باشد)

خداوند فرمود: ای آدم! برایت چنین مقرّر ساختم که اگر هر یک از فرزندانت آهنگ گناهی کند (ولی جامه عمل به آن نپوشاند آن گناه) علیه او نوشته نشود، و اگر آن را انجام دهد، تنها یک گناه برایش ثبت گردد. و چون آهنگ کار نیکی نماید، چنانچه آن را انجام ندهد، برایش یک حسنه نوشته شود، و اگر انجام دهد پاداش ده کار نیک برای او ثبت گردد.

عرض کرد: پروردگارا! برایم بیفزا؛ فرمود: مقرّر ساختم چنانچه هر یک از فرزندانت مرتکب گناهی شوند و برای آن درخواست آمرزش نمایند، ایشان را بیامرزم.

عرض کرد: پروردگارا! باز بیفزا؛ فرمود: برای آنان راه بازگشت و توبه را مقرّر ساختم - یا فرمود: توبه را برای ایشان گستردم - تا آنگاه که نَفَس به گلوگاه رسد! عرض کرد: پروردگارا! مرا بس است. ». ( 722 )

امام صادق عليه‌السلام نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«هر کس یک سال پیش از مرگ خود توبه نماید، خداوند توبه اش را می پذیرد. آنگاه فرمودند: یک سال زیاد است. کسی که یک ماه پیش از مرگ توبه کند، خدا توبه اش را خواهد پذیرفت. سپس فرمودند: یک ماه زیاد است. آن کس که یک هفته پیش از مرگ توبه نماید، خداوند توبه او را می پذیرد. باز فرمودند: یک هفته زیاد است، کسی که یک روز قبل از مرگش توبه کند خدا توبه اش را می پذیرد. (و بالاخره) فرمودند: یک روز نیز زیاد است. آن که پیش از دیدار مرگ توبه نماید، خداوند توبه اش را خواهد پذیرفت! ». ( 723 )

ای عزیز! توبه و بازگشت از گناه، واجب فوری است و تأخیرش - که از آن به تسویف نام می برند - حرام، و نتیجه خدعه های شیطان است. بهار توبه نیز ایام جوانی است. تا بار گناه اندک و ظلمت و کدورتِ حاصل از آن کمتر است، توبه آسان تر خواهد بود.

با تأخیر توبه، از یک سو زنگارهای معصیت، باطن را سیاه تر، و قلب را تیره تر می سازد، و این خود بازگشت از گناه را دشوار خواهد ساخت، و از سوی دیگر با سپری شدن دوران جوانی و افزایش سال های عمر، آمال و آرزو، حبّ جاه و حرص و طمع در انسان افزایش یافته، و اقدام به توبه بیش از پیش برای آدمی مشکل تر خواهد گشت. این است که مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«تَرْکُ الْخَطِیئَةِ أَیسَرُ مِنْ طَلَبِ التَّوْبَةِ... ». ( 724 )

«گناه نکردن و ترک معصیت از توبه کردن آسان تر است. ».

به علاوه، مرگ های ناگهانی را نیز - که بی اندازه فراوان، و در جوانان به شدّت رو به گسترش است و توفیق توبه را به کلّی از انسان سلب می نماید - نباید از یاد برد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لا تُؤَخِّرِ التَّوْبَةَ فَإِنَّ الْمَوْتَ یأْتِی بَغْتَةً». ( 725 )

«توبه را به تأخیر مینداز که مرگ، ناگهان فرا می رسد. ».

و در روایت است که:

«بیشتر فریاد دوزخیان از تسویف و تأخیر انداختن توبه است. ». ( 726 )

امام جواد عليه‌السلام می فرمایند:

«تَأْخِیرُ التَّوْبَةِ اغْتِرَارٌ وَ طُولُ التَّسْوِیفِ حَیرَةٌ وَ الْاِعْتِلالُ عَلَی اللَّهِ هَلَکَةٌ وَ الْإِصْرَارُ عَلَی الذَّنْبِ أَمْنٌ لِمَکْرِ اللَّهِ «فَلا یأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلّاَ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ» ( 727 ) ». ( 728 )

«تأخیر توبه غافل گیر شدن و فریب خوردن است، و پیوسته به امروز و فردا انداختن توبه، نوعی سرگردانی است. بهانه آوردن و عذر تراشی برابر خداوند، سبب هلاکت است. اصرار ورزیدن بر گناه نیز ایمنی از مکر خداست. و از مکر خداوند جز زیان کاران کسی خود را ایمن نمی پندارد. ».

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«در هر روز و شب دو ملک و فرشته چهار ندا کنند: یکی از آن دو گوید: ای کاش این مردم آفریده نمی شدند! دیگری گوید: ای کاش حال که آفریده شده اند می دانستند برای چه خلق گشته اند. باز اوّلی گوید: ای کاش حال که نمی دانند برای چه آفریده شده اند، به آنچه می دانند عمل می کردند. دیگری گوید: ای کاش حال که به آنچه می دانند عمل نمی کنند، لا اقل از آنچه انجام داده اند توبه می کردند.

بدانید! بنده به خاطر ارتکاب گناهی، صد سال حبس (و گرفتار) می شود، و به همسرانش (یا حوریان) در بهشت می نگرد چگونه در ناز و نعمت اند. ». ( 729 )

و همین هاست که انسان های با ایمان را به هشیاری، دور اندیشی، مراقبت دائمی و پرهیز از نافرمانی و معصیت فرا می خواند و چنانچه احیاناً در اثر غفلت، مرتکب گناه یا خطایی شوند، بی درنگ به خود آیند و آثار آن را با ندامت، توبه و استغفار مرتفع ساخته و باب هر گونه وسوسه و طمع را بر شیطان و دستیارانش می بندند.

روایت است که:

«چون هنگام وفات آدمی فرا رسد، فرشته مرگ بر او وارد گردد و اعلام نماید که از عمر او ساعتی بیش نمانده است. در آن هنگام برای او آنقدر اندوه و تأسّف و حسرت حاصل شود که اگر تمام دنیا را مالک باشد حاضر است همه را بدهد و در عوض یک ساعت به عمرش اضافه گردد تا شاید در آن ساعت گذشته ها را جبران کند، ولی از او پذیرفته نخواهد شد. ».

و نیز در روایت آمده که:

«چون زمان مرگ کسی فرا رسد و پرده از چشمانش برداشته شود و به مرگ خویش یقین نماید، به فرشته مرگ گوید: مرا یک روز مهلت ده تا بر خود گریه کنم و به درگاه الهی عذر آورم. توبه نمایم و از اعمال نیک توشه ای بردارم. فرشته مرگ پاسخ دهد: روزهای عمرت سر آمد! درخواست می کند: یک ساعت مهلتم بده! گوید: ساعت های عمرت نیز پایان یافت!

در آن هنگام درهای توبه بر او بسته می شود. روحش به تلاطم آمده و نَفس های او به شماره می افتد. ناامیدی از جبران گذشته، او را اندوهگین سازد و حسرت و پشیمانی بر تضییع عمر، وجودش را آن چنان فرا گیرد که اصل ایمانش نیز به خطر می افتد... ». ( 730 )

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«بعد از گناه زودتر از چشم به هم زدن استغفار و درخواست آمرزش نمایید. اگر چنین نکردید با انفاق (جبران نمایید) ، و گر نه با فرو بردن خشم، و اگر موفّق نشدید با عفو و گذشت از مردم، و گر نه با احسان و نیکی به آنان، و چنانچه آن را نیز انجام ندادید با پرهیز از اصرار بر گناه، و اگر توفیق آن را نیافتید با امیدواری (به آمرزش خداوند، خود را در معرض لطف و مرحمت قرار داده و) از رحمت خدا نا امید نگردید. ». ( 731 )

شرایط توبه

بی تردید توبه از بزرگ ترین موهبت های الهی، و از نعمت های بسیار عظیم و کم نظیری است که خدای متعال از راه کرم و لطف به بندگان نیازمند خویش ارزانی داشته، و با قلب مهر و آغوش رحمت، آنان را به بهره گیری از این فیض عظمی و فرصت طلایی فرا خوانده، تا از اعمال ناپسند گذشته حقیقتاً دست کشیده و با سوز و شوق و تلاش، و دگرگونی عمیق درونی، و تحوّلی بنیادین، ارکان ایمان و اعتقاد خویش را که بر اثر طوفان سهمگین گناه درهم شکسته، باز سازی نمایند و ناتوانی های روحی و ضعف های اخلاقی حاصل از ارتکاب گناه، و کاستی ها و کمبودهای عملی ناشی از رفتار ناشایست گذشته را مرتفع سازند و خود را هرچه بیشتر در معرض رحمت و عنایت ویژه جنابش قرار داده، بیش از پیش به ساحت اقدسش نزدیک گردانند.

گرچه پشیمانی، خود به تنهایی اثر بخش بوده و زمینه توبه واقعی را در انسان فراهم می آورد، لیکن تحقّق کامل این مهم، و دستیابی به همه نتایج سودمند آن، جز با رعایت دقیق شرایط و انجام جمیع لوازم و امور ضروری مربوط به آن که در قرآن و روایات از آنها یاد گردیده، میسّر نمی گردد.

خداوند می فرماید:

( إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یتُوبُ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً ) . ( 732 )

«پذیرش توبه از سوی خدا تنها برای کسانی است که از روی نادانی کار بدی را انجام می دهند، سپس بی درنگ توبه می کنند؛ خداوند توبه چنین افرادی را می پذیرد، و خدا دانا و حکیم است. ».

در مواردی نیز که آلودگی به گناه در اثر طغیان غرایز و سرکشی هواهای نفسانی بوده، و انسان با آگاهی از معصیت و نادرستی عمل به آن اقدام می نماید، نظر به اینکه قوای عقلانی در اثر تسلّط نیروهای حیوانی به شدّت ضعیف، و عملاً بی اثر می گردد، چنانچه با ندامت و توبه سریع همراه باشد، مشمول رحمت و آمرزش خدای مهربان قرار خواهد گرفت.

( ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ عَمِلُوا السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ) . ( 733 )

«پروردگارت نسبت به کسانی که از روی نادانی بدی کرده اند، سپس توبه نموده و در مقام جبران و اصلاح (خود و عمل خویش) برآمده اند، به راستی پروردگارت بعد از آن آمرزنده و مهربان است. ».

آنان که با قلبی آکنده از شرمساری، حسرت و پشیمانی به خاطر گناهی کوچک، مدّت ها خویشتن را به رنج توبه و زحمت عبادت افکنده، شب و روز به درگاه الهی تضرّع می نمودند، به خوبی می دانستند که با به کار بردن صِرف الفاظ و استغفار ظاهری، مستحقّ بخشایش خداوند نگشته، پروردگار متعال نیز الزاماً موظّف به پذیرش توبه آنان نخواهد بود. بلکه آنان پیوسته آمرزش گناهان خویش را مسألت نموده، خویشتن را در معرض لطف و مرحمت او - جلّ جلاله - قرار می دادند تا از این طریق، مشمول رحمت، فضل و کرم ویژه خداوندی قرار گیرند.

امّا ادعای بازگشت از سوی کفّار و معاندین که انحراف آنها از صراط مستقیم و سرپیچی آنان از مقتضای عقل و احکام دین، ریشه در انکار آگاهانه حقایق داشته و نوعاً با تعصّب و لجاجت، غرور و تکبّر، و عناد و دشمنی - که از ناهمسویی ذاتی با حقّ و حقیقت سرچشمه می گیرد - همراه است، و نظر به اینکه هرگز در مقام اصلاح و جبران اعمال ناپسند خویش نیستند، با توبه و بازگشت سر سازگاری ندارد، و منحصراً در حال کفر و در واپسین لحظات زندگی و هنگام رو به رو شدن با شکست حتمی مطرح می گردد، جز دروغ و فریب نبوده، و به هیچ وجه مورد پذیرش خدای بزرگ قرار نمی گیرد.

( وَ لَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئاتِ حَتَّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَ لاَ الَّذِینَ یمُوتُونَ وَ هُمْ کُفَّارٌ أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً ) . ( 734 )

«برای کسانی که کارهای بد انجام می دهند، و هنگامی که مرگِ یکی از آنها فرا می رسد می گوید: الآن توبه کردم، توبه نیست؛ و نه برای آنان که در حال کفر از دنیا می روند. این ها کسانی اند که عذاب دردناکی برایشان فراهم کرده ایم. ».

در روایات متعددی که از حضرات معصومین عليهم‌السلام وارد شده، ضمن بزرگ شمردن توبه و استغفار، شرایط آن مورد توجّه خاص قرار گرفته و بر آن تأکید فراوان گردیده است:

«شخصی در حضور مولا امیر مؤمنان علی عليه‌السلام (ذکر شریف) أَسْتَغْفِرُ اللَّه را بر زبان جاری کرد. آن حضرت فرمودند: مادرت به سوگ تو بنشیند! آیا می دانی (حقیقتِ) استغفار چیست؟ استغفار مقام و منزلت گروهی بلند مرتبه است! و آن نامی است که دارای شش معنا (یا شرط) است:

نخست: پشیمانی از گناه گذشته.

دوّم: تصمیم به اینکه باز گشت به آن را برای همیشه ترک نمایی.

سوّم: حقوق افراد را بپردازی تا خدا را با پاکی ملاقات نموده، و بر تو گناهی نباشد.

چهارم: تصمیم بگیری هر چه بر تو واجب بوده و آن را به جا نیاورده ای، حقّ آن (و قضایش) را به جا آوری.

پنجم: همّت گماری تا گوشتی را که از حرام بر تن تو روییده، به وسیله غم و اندوه بگدازی، به طوری که پوست به استخوان چسبیده، و بین آنها گوشت تازه بروید!

ششم: رنج عبادت و بندگی را به تن بچشانی، چنانکه شیرینی معصیت را به آن چشانده ای. پس در این هنگام (که حقیقتاً استغفار کرده ای) می گویی: أَسْتَغْفِرُ اللَّه. ». ( 735 )

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله (روزی از اصحاب خود) پرسیدند:

«آیا می دانید توبه کننده (واقعی) کیست؟ عرض کردند: نمی دانیم. حضرتش فرمودند: هرگاه شخصی توبه کند ولی کسانی را که با او منازعه و مشکل دارند راضی ننماید، توبه نکرده است. هر کس توبه نماید و بر عبادتش نیفزاید، توبه کننده نیست. آنکه توبه می کند امّا لباس خود را تغییر نمی دهد، توبه کننده نباشد. کسی که توبه نماید لیکن رفقایش را تغییر نمی دهد توبه نکرده است...

فردی که توبه کند ولی خُلق و خو و نیتش را دگرگون نمی سازد توبه کننده نباشد. هر که توبه کند امّا دلباز و سخاوت مند نگردد، توبه کننده نیست. هر کس توبه نماید و آرزویش را کوتاه و زبانش را حفظ ننماید توبه کننده نمی باشد. آنکه توبه کند و زیادی روزی و طعام خود را انفاق ننماید، توبه کننده نبوده است، (بلکه تنها) هنگامی که بر این خصلت ها استقامت ورزد (به راستی) توبه کننده است. ». ( 736 )

بنا بر این، توبه حقیقی به بازگشت از گناه خلاصه نمی گردد؛ و کسی که حقیقتاً خواهان مطلوب حقّ و صراط مستقیم است باید بکوشد تا علاوه بر ترک گناه، از حرکت در هر مسیر، و اقدام به هر کار و پرداختن به هر سخن، بلکه از فرو رفتن در هر فکر و اندیشه که او را از توجّه کامل به خواست و اراده خدای متعال باز داشته، و از ساحت اقدس ربوبی دور می سازد، با جدّیت تمام پرهیز نماید.

با عنایت به همین حقیقت است که آن بزرگوار صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«نشانه توبه کننده چهار چیز است: برای خدا در کارش خالصانه خیرخواهی می کند. باطل را (به هر شکل و در هر لباس) ترک می نماید. (در همه حال) ملازم حق بوده، هرگز از آن جدا نمی گردد، و به کار خیر شدیداً اشتیاق می ورزد. ». ( 737 )

ابو بصیر گوید:

«حضور امام صادق عليه‌السلام بودم که مردی به آن جناب عرض کرد: پدر و مادرم فدایت، مرا همسایگانی است که کنیزک های آوازه خوان دارند، می خوانند و می نوازند. به توالت که می روم گاهی برای شنیدن صدای آنها نشستن را طول می دهم! آن حضرت فرمودند: این کار را نکن. آن مرد عرض کرد: به خدا سوگند هیچ یک از این کارها را من انجام نمی دهم. تنها صدای آنها را می شنوم. ».

امام عليه‌السلام فرمودند:

«آیا نشنیده ای: «گوش و چشم و قلب همگی مورد سؤال واقع خواهند شد» ( 738 ) عرض کرد: گویا این آیه را تا کنون از عرب و عجمی نشنیده بودم! انشاء اللَّه از این پس حتماً این کار را تکرار نخواهم کرد. و البته از خدا درخواست آمرزش می کنم. ».

آنگاه حضرت فرمودند:

«برخیز، غسل کن و آنچه خواستی (دعا و) نماز بخوان، زیرا بر کار زشت بزرگی مداومت داشته ای؛ بر چه حال بد و ناپسندی بودی اگر بر همان حال می مردی! خدا را ستایش کن و از هر کار ناشایست که انجام داده ای درخواست توبه نما، که او جز از کارهای زشت ناخرسند نیست. کار زشت را به اهلش واگذار که هر کاری اهلی دارد. ». ( 739 )

نقطه اعلای توبه نیز - که انقطاع کامل از مطلق باطل و پیوستگی و ملازمت دائم با حق و کمال مطلق است - از آنِ اولیای الهی و پیشوایان بزرگی است که از هر لذّتی که جز از یاد خدا برده اند توبه می کنند.

سرور عارفان و پیشوای عبادت پیشگان حضرت سجّاد عليه‌السلام در مقام درخواست آمرزش و مناجات با پروردگار خویش، دست نیاز به درگاه ایزد بی نیاز دراز کرده، عرض می کنند:

«أَسْتَغْفِرُکَ مِنْ کُلِ  لَذَّةٍ بِغَیرِ ذِکْرِکَ وَ مِنْ کُلِ  رَاحَةٍ بِغَیرِ أُنْسِکَ وَ مِنْ کُلِ  سُرُورٍ بِغَیرِ قُرْبِکَ وَ مِنْ کُلِ  شُغْلٍ بِغَیرِ طاعَتِکَ. ». ( 740 )

« (خدای من!) از هر لذّتی جز یادت و از هر آسایشی جز انس با تو و از هر نشاط و سروری جز قرب به مقام والایت و از هر کاری جز طاعت تو درخواست آمرزش و استغفار می نمایم. ».

ز هر چه غیر یار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

ز بود مستعار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

دمی کان بگذرد بی یاد رویش

از آن دم بی شمار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

زبان کان تر به ذکر دوست نبود

ز شرّش الحذار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

سر آمد عمر و یک ساعت ز غفلت

نگشتم هوشیار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

جوانی رفت و پیری هم سرآمد

نکردم هیچ کار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

خطا بود آنچه گفتم آنچه کردم

از آنها الفرار أَسْتَغْفِرُ اللَّه

حکایاتی از ره یافتگان

ابو بصیر که از دوستان نزدیک حضرت صادق عليه‌السلام و از راویان بزرگ حدیث بود، گوید: همسایه ای از وابستگان به حکومت و همکاران سلطان جور داشتم که مال و ثروتی به هم زده بود و با فراهم آوردن کنیزان آوازه خوان و اسباب عیش و نوش، پیوسته با گروهی از هواپرستان به شراب خواری، آوازه خوانی و لهو و لعب مشغول بود.

من که به جهت همسایگی با او همواره در رنج و آزار بودم، بارها از وی درخواست کردم تا برنامه های خود را تغییر داده و از آن امور دست بردارد، امّا او اعتنا نمی کرد و همچنان به کارهایش ادامه می داد.

یک روز که بر خواسته خود اصرار ورزیدم، گفت: ای مرد! من گرفتار شیطان و اسیر هوای نفسم! لیکن تو از جانب خدا در عافیتی. اگر وضع مرا خدمت مولایت امام صادق عليه‌السلام عرضه داری، امید است خداوند مرا نیز از اسارت نفس و پیروی هوا نجات بخشد.

سخن او بر دلم نشست. ناگزیر تا هنگامی که از کوفه به مدینه رفتم، صبر کردم و در آن جا حضور مولایم حضرت صادق عليه‌السلام شرفیاب شده، داستان او را برای حضرتش نقل کردم.

امام عليه‌السلام فرمودند:

«هنگامی که به کوفه باز می گردی، آن مرد به دیدنت خواهد آمد، به او بگو: جعفر بن محمّد می گوید: کارهایی که انجام می دهی رها کن تا من از جانب خدا بهشت را برایت ضمانت نمایم. »

وقتی به کوفه باز گشتم، مردم به دیدنم آمدند. وی نیز به دیدن من آمد. او را نگاه داشتم تا منزل از واردین خالی گشت. آنگاه گفتم: ای مرد! حال تو را برای حضرت صادق عليه‌السلام شرح دادم. ایشان فرمودند: او را سلام برسان و بگو: کارهایش را ترک نماید تا من بهشت را برایش ضامن گردم.

وی از شنیدن این سخنان گریست و گفت: تو را به خدا سوگند! جعفر بن محمد چنین فرمود؟! سوگند یاد کردم که ایشان خود چنین فرمودند. گفت: مرا همین بس است! و از نزد من بیرون رفت.

چند روز بعد مرا نزد خود فرا خواند. هنگامی که به منزلش رسیدم، از پشت در صدا زد: ای ابا بصیر! همه اموالم را از خود جدا ساخته، آنها را بیرون فرستادم و اینک برهنه ام! بلافاصله نزد برخی از برادران دینی رفته، لباسی تهیه کردم و نزد او بردم.

بیش از چند روز نگذشته بود که پیغام فرستاد: بیمارم، نزد من بیا. پیوسته نزدش رفته، و به معالجه او مشغول بودم، امّا دیری نپایید که آثار مرگ در او ظاهر گشته، بی هوش شد. در کنارش نشسته بودم که ناگهان چشمان خود را گشود و گفت: ابا بصیر! آقایت امام صادق عليه‌السلام به وعده خویش وفا فرمود! این را گفت و از دنیا رفت.

ایام حجّ به مدینه رفته، برای زیارت امام صادق عليه‌السلام به حضور آن بزرگوار شرفیاب شدم. هنگامی که پایم را در صحن خانه گذاشتم، هنوز پای دیگرم در راهرو بود که ناگهان آن حضرت از داخل اتاق فرمودند: ابا بصیر! ما به آنچه برای رفیقت ضامن شده بودیم وفا کردیم! ( 741 )

در شرح حال بُشر حافی نیز نوشته اند که وی از وزراء یا منشیان دولت هارون بوده و پیوسته به شرب خمر و عیش و نوش اشتغال داشته است. علامه حلّی در کتاب «منهاج الکرامة» فرموده است:

روزی حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام از در خانه او عبور می کردند. صدای نی و آواز و غنا از آن خانه بلند بود. در همین وقت کنیزی از آن جا خارج شده و زباله هایی که همراه داشت بیرون ریخت. هنگام باز گشت، حضرت از او پرسیدند: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ کنیز عرض کرد: آزاد است. امام عليه‌السلام فرمودند: راست گفتی، اگر بنده بود از مولایش بیم داشت!

هنگامی که کنیز به منزل باز گشت، بشر سبب دیر آمدنش را از وی جویا شد. کنیز قصّه را برایش تعریف کرد. سخن حضرت چون تیری بر قلب او نشست، به طوری که سر از پا نشناخت و با پای برهنه، دوان دوان خود را به آن بزرگوار رسانید و با ابراز ندامت، در حضور حضرتش از اعمال گذشته خویش توبه کرد و با دلی شکسته و چشمانی اشکبار به خانه باز گشت.

از آن پس بشر همواره با پای برهنه راه می رفت و به همین سبب او را «حافی» می نامیدند.

مرحوم نراقی - رضوان اللَّه علیه - نوشته اند:

در بصره زنی به نام شعوانه زندگی می کرد که هیچ مجلس فسق و فجوری بدون وی بر پا نمی گشت. یک روز که با جمعی از کنیزان خود در یکی از کوچه های شهر بصره عبور می کرد به خانه ای رسید که صدای ناله و شیون از آن بلند بود.

با خود گفت: سبحان اللَّه! در اینجا عجب غوغایی است! سپس کنیزی را به خانه فرستاد تا از آن جا خبری بیاورد. کنیز به داخل خانه رفت امّا باز نگشت! کنیز دیگری را فرستاد، او نیز رفت و نیامد! کنیز سوّم را برای آگاهی از قضیه به خانه فرستاد و با تأکید فراوان از وی خواست که بسیار زود باز گردد.

کنیز رفت و برگشت و گفت: ای خاتون! این غوغای مردگان نیست، ماتم زندگان است! این ناله بدکاران و شیون عاصیان و گنهکاران است. شعوانه آهی کشید و گفت: بروم تا ببینم که در این خانه چه می گذرد؟

نگران و پریشان وارد خانه گشت، و در آن جا جمعی را دید که به گریه و زاری مشغولند و واعظی آنان را از عذاب خدا می ترساند و می گوید:

«هنگامی که روز قیامت آتش دوزخ، عاصیان و گنهکاران را از مکانی دور ببیند، (می غرّد و) آنان صدای وحشتناک و خشم آلودش را که با نفس زدنِ شدید همراه است می شنوند! و هنگامی که آنان در جای تنگ و محدودی از دوزخ افکنده شوند در حالی که در غل و زنجیرند، فریاد وا ویلای آنان بلند می شود! (به آنان گفته شود:) امروز به این وا ویلا بسنده نکنید بلکه بسیار وا ویلا بگویید! ». ( 742 )

شعوانه سخت متأثر گشته و با بی تابی گفت: ای شیخ! من یکی از آن رو سیاهانم! آیا اگر توبه کنم خدای متعال مرا می آمرزد؟ واعظ گفت: البته اگر توبه کنی خدای تعالی تو را می آمرزد، گرچه گناه تو مثل گناه شعوانه باشد!

گفت: ای شیخ! شعوانه منم! که بعد از این گناه نکنم. واعظ گفت: خدای تعالی اَرْحَمُ الرَّاحِمِین است و البته اگر توبه کنی آمرزیده خواهی شد.

شعوانه توبه کرد. بندگان و کنیزان خویش را آزاد نمود و به عبادتگاهی رفته، با جدّیت مشغول ریاضت و عبادت شد، به طوری که بدنش گداخته، و بی اندازه ضعیف و رنجور گشت.

روزی در بدن خود نگریست، چون آن را بسیار ضعیف و نحیف دید، گفت: آه! آه! در دنیا این چنین گداخته شدم، نمی دانم در آخرت چه حالی خواهم داشت! در این هنگام ندایی به گوش او رسید که دل خوش دار و ملازم درگاه ما باش تا روز قیامت بنگری که حالت چگونه خواهد بود. ( 743 )

پیامبران، نخبگان عالم وجودند. مردان ایمان و استقامت، پیام آوران عشق و باور و تسلیم، و استوانه های مهر و مدارا با مردم. مردان مردی که در طول حیاتِ پُر ثمر خویش برای پیشبرد رسالت بزرگی که بر دوش آنان بود، از هیچ کوششی دریغ نکرده، با مردم به گونه ای شگفت انگیز مدارا می کردند.

مشکلات و دشواری های بی شماری را که بر سر راه آنان قرار داشت با تمام وجود به جان خریده، سرسختی ها، لجاجت ها و بی مهری های مردم را تا آن جا که مشیت الهی ایجاب می نمود با صبر و بردباری متحمّل می گشتند و در راه هدف بزرگ خویش کمترین یأس و تردیدی را به خود راه نمی دادند.

گرچه از نظر قرب، شرح صدر، وسعتِ قلمرو تبلیغ و تعداد مخاطبان، تفاوت فراوانی بین آنها بود، امّا آنان به راستی همه از بندگان مقرّب خدا بودند، و در راستای انجام تکلیف بزرگ پیامبری، و پی گیری مسئولیت خطیر رسالت، سرآمد روزگار خویش به حساب می آمدند.

با این حال، آنان نیز در عالم خود، مانند سایر کسانی که در صدد تهذیب اخلاقی و اصلاح معنوی خویش اند، در عین برخورداری از کمالات بی شمار روحانی و ارزش های فراوان انسانی، همواره مشغول سیر معنوی و سلوک اخلاقی، و پیوسته در حال تقرّب به ساحت حضرت پروردگار بودند. با هر اندیشه خیر گامی، و با هر کار نیک یا گفتار پسندیده قدمی به پیش رفته، به خدای متعال نزدیک تر می گشتند.

و جناب یونس عليه‌السلام پیامبر بزرگ خدا، به راستی در زمره آن راد مردان راستین حقّ بود. آن روز که به پیامبری مبعوث گشت، بیش از سی سال از عمر گرانمایه اش نگذشته بود. او مردانه قوم خود را به ایمان به خدا و تصدیق پیامبری دعوت می فرمود و از اینکه خود را در انجام این مسئولیت خطیر تنها می یافت، هرگز غبار غم و گرد نا امیدی بر قامت استوارش نمی نشست.

روزها و ماه ها می گذشت و سال ها یکی پس از دیگری سپری می گشت، و جناب یونس عليه‌السلام همچنان پر تلاش و پر نشاط به وظیفه بزرگ خویش مشغول بود. مردم را موعظه می فرمود و آنان را به روی آوردن به راه راست فرا می خواند.

امّا جهل و نادانی در میان قوم او بیداد می کرد. لجاجت و سر سختی، آن چنان سر زمین نینوا را فرا گرفته بود که در طول سی و سه سال صبر و بردباری، و تلاش و فداکاری، جز دو تن از قومش - به نام «روبیل» و «ملیخا» - به وی ایمان نیاورده، کار به جایی رسید که حتی او را تهدید به قتل کردند!

«ملیخا» مردی عابد و زاهد بود و با اینکه در عبادت و بندگی سعی فراوان می کرد، از علم و حکمت بی بهره بود، از این رو در برابر بی اعتنایی مردم نسبت به حضرت یونس عليه‌السلام آنچنان که باید از خود بردباری نشان نمی داد؛ و هنگامی که لجاجت و سر سختی آنان به اوج خود رسید، خواهان نفرین آن حضرت به قوم خود گشته، بر این کار اصرار می ورزید.

امّا «روبیل» که از خاندان پیامبران و از خانواده های علم و حکمت و معرفت بود و از پیش با یونس عليه‌السلام مصاحبت داشت، خواهش ملیخا را ردّ می کرد و با آنکه می دید حضرت یونس عليه‌السلام نیز صبر و تحمّل بیشتر را بی حاصل، و موجب تشدید سر کشی مردم تشخیص داده است، از آن بزرگوار درخواست می کرد که همچنان با آنان مدارا کرده، با بردباری و شرح صدر بیشتر، آنها را به راه حقّ و یگانه پرستی دعوت نماید.

روبیل حلم و بردباری خدای بزرگ را می دید و از سنگر علم و معرفت پاسداری می کرد، و جناب یونس عليه‌السلام شکستن حرمت ها و نادیده گرفتن دستورات الهی از سوی مردم را مشاهده می نمود و تداوم صبر و سکوت را بیش از این بر خود روا نمی دانست.

و در این میان گویا پروردگار متعال از یک سو ارتقای معرفت و رشد شایان حضرت یونس عليه‌السلام را می طلبید، از سوی دیگر خواهان ارج نهادن به مقام شامخ روبیل بود، و البته هرگز نیز نمی خواست به پاداش اخروی عبادت های فراوان ملیخا بسنده کرده، و او را از بهره شایسته آن در این جهان محروم سازد.

سر انجام یونس عليه‌السلام دست دعا به درگاه ایزد بی نیاز دراز نمود و عرض کرد:

خداوندا! مرا در میان قوم خود مبعوث فرمودی، و اینک سی و سه سال است که بین آنان مانده ام؛ نه تنها به من ایمان نیاورده اند، بلکه رسالتم را استخفاف، مرا تکذیب، و اکنون نیز تهدید به قتل کرده اند. پس ای خدای من! عذابت را بر آنان فرو فرست!

خداوند دعای یونس عليه‌السلام را مستجاب فرمود. آن بزرگوار نیز خبر نزول عذاب در روز موعود را به مردم رسانید و با ملیخا از میان آنان بیرون رفت. امّا روبیل همچنان بین آنان باقی ماند و با نصیحت های مشفقانه آنها را به بازگشت و توبه از گناهان خود دعوت فرمود.

دیری نپایید که نشانه های غضب خداوند در آسمان نینوا ظاهر گردید. عذاب الهی به پایین ترین سطح زمین نازل گشته، و می رفت تا با یک اشاره دیگر، بیش از یک صد هزار نفر را به کام مرگِ هلاکت بار فرو بلعد و قوم یونس را برای همیشه از نعمت سعادت و خوشبختی محروم سازد.

مردم که نزول عذاب را قطعی یافته و به شدّت از مواعظ روبیل متأثّر و بیمناک شده بودند، به دستور وی زنان و کودکان را از یکدیگر جدا ساخته، بین حیوانات و اطفالشان نیز فاصله انداختند. زنان را در دامنه کوه ها و فرزندان را در میان درّه ها باز داشتند، و خود در حالی که لباس های پشمینه و خشن بر تن کرده و ریسمان بر گردن آویخته بودند، از شدّت خوف و ندامت سر به بیابان ها نهاده، بر سر و روی خود خاکستر می ریختند!

پیران کهن سال محاسن سفید خویش را بر خاک نهاده، عاجزانه اشک می ریختند. ضجّه جان سوز مادران فضای نینوا را پُر ساخته بود. کودکان به واسطه گرسنگی و تشنگی و دور شدن از پدران و مادران سخت می نالیدند و با صدا زدن مادران خویش آنان را همراهی می کردند. اطفال شیرخوار بی تابانه می گریستند. حیوانات و فرزندان آنها به گونه ای دل خراش می نالیدند. صدای ناله و شیون از مرد و زن، پیر و جوان، کوچک و بزرگ همه جا را فرا گرفته بود و آسمان و زمین، و کوه و دشت و صحرا از ترس و اندوهی آمیخته با ندامت آکنده، و منظره ای بس تأثّرانگیز به خود گرفته بود.

قوم یونس حقیقتاً توبه کردند. آنان در حالی که سرها را به سوی آسمان بلند ساخته بودند، با ناله و گریه، و استغفار و استغاثه عرض کردند:

خداوندا! ما بر خویشتن ستم نمودیم و پیامبرت را تکذیب کردیم. اینک از گناهان خود به سوی تو باز گشته ایم. توبه ما را بپذیر و بر ما رحم بفرما، ای رحم کننده ترین رحم کنندگان!

و در همین گیر و دار بود که ناگهان نسیم رحمت وزیدن گرفت و برق مغفرت، آسمان نینوا را روشن ساخت! دریای موّاج لطف و کرم متلاطم گشت، و پرچم پُر افتخار استثنای «إِلّا قَوْمَ یونُسَ» بر فراز بلندترین قلّه اراده های حتمی خداوند به اهتزاز در آمد! ( 744 )

آری، فروغ بی انتهای مغفرتِ پروردگار جهانیان بر سر آن مردم سعادتمند پرتو افکند، و با آنکه سنّت الهی بر آن است که پس از نزول عذاب، و بعد از ظاهر شدن نشانه های حتمی مرگ، توبه هیچ کس پذیرفته نمی گردد، به برکت علم، بردباری و شرح صدر روبیل، و توبه و انابه بی نظیر قوم یونس عليه‌السلام ، عذابِ نازل شده از آنان مرتفع گردید، و افتخاری بزرگ برای آنان، درسی جاودانه برای توبه کنندگان، اندرزی به یاد ماندنی برای گنهکاران، و شکستی همیشگی برای هر چه یأس و نومیدی است، باقی ماند!

ملیخا پس از بازگشت به میان مردم، پاداش دنیوی عبادت های خود را با مصاحبت روبیل، و درسی که از بردباری وی آموخته بود، دریافت کرد. امّا اراده خداوند درباره یونس عليه‌السلام بسیار فراتر از این ها بود.

زمانی که آن بزرگوار از توبه قوم خود آگاه گشت، خود را به کنار دریا رسانید و پس از سوار شدن بر یک کشتی آن جا را ترک کرد. هنگامی که کشتی به میان دریا رسید، ناگهان ماهی عظیمی در برابر آن ظاهر گشت و به اراده الهی راه آن را بست!

اهل کشتی که آن وضع را مشاهده کردند، بنا بر اعتقاد خود، تصمیم به فرو انداختن مردی از میان خود در دریا گرفته، و علی رغم میل باطنی، پس از آنکه سه بار قرعه به نام حضرت یونس عليه‌السلام در آمد، آن بزرگوار را در دریا افکندند.

ماهی بزرگ به امر پروردگار او را بلعید و بدون آنکه آسیبی به وی برساند، او را به آرامی در شکم خود جای داد.

یونس عليه‌السلام در شکم ماهی از چنان فراغتی برخوردار گشت که هیچگاه تا این اندازه از ذکر خدای مهربان بهره مند نگشته بود. به همین سبب به تسبیح پروردگار متعال پرداخته، با کمال انقطاع، دلی شکسته و قلبی محزون عرض کرد:

«لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ». ( 745 )

« (خداوندا!) جز تو معبودی نیست، منزّهی تو! به راستی من از ستمکاران بودم. ».

او حقیقتاً خود را از ستمکاران یافته بود و از اینکه نتوانسته خدا را به شایستگی عبادت کند، خویشتن را ملامت می فرمود. خداوند نیز به شایستگی او را مورد لطف و مرحمت خویش قرار داده، توبه او را پذیرفت و وی را از دریای حزن و اندوه نجات بخشید.

( فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیناهُ مِنَ الْغَمِ  وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ ) . ( 746 )

«ما دعای او را به اجابت رساندیم و او را از آن اندوه نجات دادیم، و این گونه مؤمنان را نجات می بخشیم. ».

ماهی، حضرت یونس عليه‌السلام را در طول یک، سه یا هفت روز در اطراف دریا گردانید - تا همچنان که رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله در معراج خود، عجایب آسمان ها را مشاهده فرمودند، اینک وی در اعماق دریا با شگفتی های آفرینش آشنا گردد - و از آن پس به آرامی او را به ساحل دریا منتقل ساخت. و سرانجام جناب یونس عليه‌السلام پس از آنکه در سایه لطف و کرم خداوند، سلامتی خود را باز یافت، با سینه ای بیش از پیش سرشار از علم و معرفت به سوی قوم خود مراجعت فرمود و به هدایت و ارشاد آنان مشغول گشت. ( 747 )

بار الها! فرمانبرداریت را به ما الهام فرما و ما را از عصیان و نافرمانی خویش باز دار!

خداوندا! وصول به مقام رضایت را که مشتقاقانه آروزی آن داریم، بر ما آسان گردان و رفیع ترین مرتبه ضیافت گاه خویش را به ما ارزانی دار!

پروردگارا! ابرهای تیره و پرده های تاریک شک و تردید را از برابر دل ها و دیدگان ما زایل فرما!

خداوندا! میل به باطل را در درون ما نابود ساز و گرایش به حقیقت را در باطن و ضمیر پنهان ما ثابت و جاودانه دار!

خدایا! افتخار رکوب در کشتی های نجات خویش را به ما ارزانی فرما و ما را به لذّت مناجات خود کامیاب، و بر جویبارهای محبّت خویش وارد ساز!

شیرینی مقام قرب و دوستیت را به ما بچشان. همّت و تلاش ما را در راه طاعت خویش قرار ده و نیت های ما را برای خود خالص گردان.

پروردگارا! در ظهور پُر سرور مولایمان حضرت بقیة اللَّه الأعظم - أرواحنا فداه - تعجیل فرمای و ما را از برگزیدگان و خوبان آستانش قرار ده و به نیکانِ صالح و بندگان شایسته خویش ملحق ساز.