فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق0%

فرهنگ اخلاق نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ اخلاق

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 11738
دانلود: 1642

توضیحات:

فرهنگ اخلاق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11738 / دانلود: 1642
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق

نویسنده:
فارسی

مبادی علم اخلاق

اشاره

دانشمندان و فرزانگان بر این باورند که اخلاق و روحیات اشخاص کاملاً قابل تحوّل و دگرگونی بوده، راه خودسازی و تهذیب نفس برای جمیع انسان ها گشوده، و دستیابی به کمالات انسانی و تخلّق به صفات پسندیده برای همگان امکان پذیر می باشد.

1 - مفهوم اخلاق

اخلاق - جمع خُلق - عبارت از یک سلسله ملکات نفسانی ( 2 ) است که به سبب آنها صدور اعمال و انجام کارها به آسانی و بدون نیاز به فکر و تأمّل صورت می پذیرد.

به تعبیری دیگر؛ از نظر دینی و علمی، تخلّق به خُلق نیک یا بد، عبارت از این است که نفس انسان از صفتی شکل بگیرد و آن صفت در نهاد او به صورت ملکه نفسانی درآید و بتواند با سهولت و بدون محاسبه و فکر، آن خُلق را عملاً به کار بندد. از این رو مثلاً با انجام یک یا چند بار بذل و بخشش، خلق سخاوت به صورت ملکه در نمی آید و آدمی، سخاوتمند محسوب نمی گردد.

بر اساس این تعریف، اخلاق عبارت از صفات نفسانی است و اخلاق نیکو به ملکاتی گفته می شود که منشأ صدور اعمالی گردد که از نظر شرع و عقل شایسته و پسندیده باشد. اخلاق سوء نیز عبارت از یک سلسله ملکاتی است که اعمال زشت و افعال ناپسند از آنها سرچشمه بگیرد. ( 3 )

البته تعریف های دیگری نیز برای اخلاق ذکر کرده اند که بر اساس آنها عنوان اخلاق بر اعمال و رفتارهای انسان اعم از نیک و بد، و یا تنها بر افعال پسندیده اطلاق گردیده است. به عنوان نمونه:

برخی، هر کاری را که متصف به حسن یا قبح بوده و صاحب آن مستحقّ مدح یا نکوهش باشد اخلاق نامیده اند. ( 4 )

دانشمندان اروپا غالباً هر کار نیک و عمل پسندیده را اخلاق دانسته، و اعمال زشت و رفتارهای شرورآمیز را خلاف اخلاق معرّفی کرده اند. ( 5 )

اشکال عمده این تعریف این است که تنها به شکل و قالب عمل توجه گردیده و نقش نیت و انگیزه در آنها نادیده گرفته شده است. لذا رفتارهای فریبکارانه و اعمالی که با انگیزه ارتکاب جنایات با ظاهری زیبا صورت می پذیرد نیز، اخلاق نیک به حساب می آید.

برخی نیز مانند هگل، اخلاق را عبارت از پیروی و اطاعت از قوانین می دانند. به نظر آنان انسانِ اخلاقی کسی است که در نیت مطیع قانون باشد و عملاً نیز مقرّراتش را به کار بندد.

البته اگر جامعه بخواهد در رفاه و آسایش زندگی کند و از نعمت امنیت برخوردار باشد باید قانون را محترم شمرده، رفتار خود را بر اساس درستی و دادگری استوار سازد و حقوق دیگران را رعایت نماید. لیکن فضایل اخلاقی و سجایای انسانی، عالی تر از پای بندی به قانون و بسیار برتر از آن چیزی است که هگل و امثال او تصور کرده اند. بسیارند افرادی که رفتارشان طبق مقررات اجتماعی است و از مرز قانون قدمی فراتر نمی گذارند، امّا اخلاقاً خشن و تندخو، بی گذشت و سخت گیر، کینه توز و انتقام جو، مغرور و متکبّرند و بر خلاف گفته آنها، فاقد مکارم اخلاق و ملکات انسانی هستند. ( 6 )

2 - قلمرو اخلاق

قوانین، طرح ها و برنامه هایی که از سوی مکتب های تربیتی ارائه می شود - به تناسب محدودیت و وسعت قلمرو بینش آنها - از نظر عمق، محتوا و ارزش علمی، دارای سطوح و درجات متفاوتی می باشد. هر اندازه که شناخت یک مکتب نسبت به دامنه توانایی ها، استعدادها و قابلیت های معنوی و جسمانی انسان، عمق بیشتری یابد، برنامه ها و قوانینِ عرضه شده از سوی آن نیز فراگیرتر گشته، از جامعیت و استحکام بیشتری برخوردار خواهد شد.

مکتب تربیتی اسلام که فرهنگ پر بار آن از منبع فیاض وحی نشأت می گیرد و به اقتضای همین خصیصه، نسبت به ابعاد وجودی، استعدادهای فطری و نیازهای طبیعی انسان از اِشراف کامل برخوردار است، با توجّه به همه جنبه ها، ابعاد و نیازهای او، جامع ترین و کامل ترین قوانین و برنامه ها را برای تکامل و سعادت آدمی ارائه فرموده، و طبیعتاً این برنامه ها از نظر جامعیت و وسعتِ قلمرو، از عالی ترین سطح ممکن برخوردار می باشد.

از سوی دیگر، نظرات تربیتی اسلام محدود به رفتار شخصی انسان در زندگی نیست، بلکه از دیدگاه اسلام، انسان موجودی است اجتماعی و نیازمند همکاری و ارتباط با سایر همنوعان خویش. برآوردن بخش عظیمی از نیازهای معنوی و قسمت قابل توجهی از مایحتاج زندگی مادی او در سایه همبستگی، و در پرتو ارتباط با دیگران امکان پذیر می باشد. بارور شدن بسیاری از استعدادها، ارضای کثیری از گرایش های ذاتی، ظهور و بروز بسیاری از احساسات درونی و عواطف انسانی، فراهم آمدن زمینه مبارزه با صفات مذموم و ناپسند، و استقرار ملکات پسندیده در نفس، و بالاخره مقابله با بسیاری از مشکلات بزرگ زندگی، تنها در پرتو حیات گروهی و در سایه تلاش های دسته جمعی امکان پذیر می گردد.

اسلام با واقع بینی و عنایت ویژه به ابعاد مختلف معنوی و مادی، و توجّه خاصّ به خواسته های فطری و نیازهای فردی و اجتماعی انسان، هیچ یک از مسائل انسانی را در ارتباط با فرد و جامعه از نظر دور نداشته، برای هر یک در چارچوب اوامر الهی طرح و برنامه دارد.

در شکل برخورد با سایر موجودات و نحوه تماس با جهانِ پیرامون خویش نیز به ما می آموزد که آنها را آفریده محبوب حقیقی و تحت تدبیر و نفوذ بی منازع پروردگار جهانیان دانسته، در راه رسیدن به کمال مطلوب و نیل به وصال محبوب، به عالی ترین شکل از آنها بهره مند گردیم.

بنابراین قلمرو دین، گستره رابطه بنده و خالق است؛

قلمرو دین، اعماق وجود انسان و ابعاد پیچیده اوست؛

قلمرو دین، پهنه روابط نامحدود آدمی با سایر همنوعان اوست؛

و بالاخره قلمرو دین، وسعتِ پهن دشت جهان هستی است؛ و از همین منظر، با عنایت به رابطه نزدیک اخلاق و دین، چنانچه اخلاق را لباس دین، یا متد و روش اجرای برنامه های دینی و یا بنا بر فرمایش رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله آن را ظرف دین بدانیم، ( 7 ) قلمرو اخلاق را می توان قلمرو دین به حساب آورد.

3 - مطلق بودن اصول و ارزش های اخلاقی

اسلام آیین فطرت است. نیازها و خواسته های فطری، به علت برخورداری انسان ها از فطرت واحد، لایتغیر بوده و در همه زمانها و مکانها و در طول حیات بشر به صورت یکسان، مشترک و به شکل واحد بروز کرده و طبیعتاً پاسخی متناسب با خود و جوشیده از عمق فطرت را می طلبد. برنامه ها و دستورهای آسمانی که توسط پیامبران الهی برای احیای استعدادهای خفته و شکوفا ساختن قابلیت های درونی عرضه می شود، پاسخی است مناسب به تقاضای همین فطرت واحد، و طبیعتاً پرورش حسّ فطری، از شاخص ترین پی آمدهای آنها خواهد بود.

قوانین و برنامه هایی که در پاسخ به نیازهای فطری و متناسب با خواسته های جوشیده از فطرت آدمی ارائه می شود، همچون اصل نیازهای فطری، همواره ثابت بوده و با گذشت زمان، کهنه و بی ارزش نمی شود. و بر همین اساس است که با گذشت قرن ها، از ارزش و اعتبار قوانین آیین اسلام کاسته نشده و هرگز غبار کهنگی بر قامت همیشه استوار آن نخواهد نشست.

این امر در مورد اصول اخلاقی و ارزش های متعالی نیز صادق است. ارزش های اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارد و چون فطرت در همه انسان ها مشترک و واحد است، ارزش های والای معنوی و سجایای فاضله و فضیلت های اخلاقی نیز در همه اعصار و در جمیع مکان ها ثابت بوده و از شرافت و ارزش و منزلت واحدی برخوردار می باشد.

به عبارت دیگر؛ نظر به اینکه شعاع خواسته های فطری و نیازهای طبیعی تا بی نهایت امتداد داشته و در هیچ مرتبه ای توقّف و محدودیت نمی پذیرد، و طبیعتاً ارضای کامل آنها جز در سایه پیوند با سرچشمه همه خوبی ها و زیبایی ها، و جز به میمنت ارتباط با معدن و منبع تمامی صفات کمال میسّر نمی گردد، از اینرو افعال و صفاتی که سبب ارتقای آدمی در مدارج قرب و اعتلای روحی و معنوی او گشته، و با مطلوب نهایی وی ذاتاً مرتبط اند - گرچه هر یک از آنها تنها به اندازه ای از ارزش برخوردارند که در راه رسیدن به کمال نهایی ایفای نقش می کنند لیکن - اموری نسبی و قرار دادی نبوده، ردّ و قبول افکار عمومی نمی تواند میزان سنجش و ارزیابی آنها باشد.

مدّعیان اخلاق نسبی چنین پنداشته اند که ارزش های اخلاقی بر حسب شرایط زمان و مکان دگرگون گشته و معیار حسن و قبح اخلاق، فضائل و اعمال، قبول یا ردّ جامعه است؛ اخلاقی که مورد پذیرش و قبول جامعه قرار گیرد، نیک و پسندیده، و افعال و صفاتی که مورد انکار افکار عمومی باشد مردود و ناپسند است!

گرچه ممکن است این نظریه در مورد آداب و رسومی که نقشی تعیین کننده در سعادت و کمال آدمی ندارد مقبول باشد، امّا همچنان که گذشت، ساحت سجایای اخلاقی از هر گونه دگرگونی و محدودیت به دور بوده و خوب و بدهای اخلاقی و حسن و قبح صفات و اعمال را نمی توان با معیار رأی همگانی و پذیرش و انکار جامعه ارزیابی کرد.

آیا طرفداران نسبی بودن ارزش های اخلاقی چنانچه خود را در زمان جاهلیت فرض کنند، عمل غیر انسانی زنده به گور کردن دختران بی گناه را که مورد پذیرش جاهلانه افکار عمومی آن زمان قرار گرفته بود، یک ارزش حساب کرده، خود را از نظر اخلاقی موظّف به انجام آن می دانند؟!

آیا اینان اعراب جاهلی را به خاطر پای بندی به این عمل ناجوانمردانه که از یک پندار نادرست ناشی می گشت - به بهانه گرامی داشتِ یاد کسانی که از فضیلت های انسانی در زمان خود دفاع کرده اند! - قابل تکریم و تمجید می دانند؟!

سیئات اخلاقی، بیماری های جان آدمی است و همان طور که نفی و اثبات مردم کوچه و بازار، واقعیتِ بیماری های جسمانی را تغییر نمی دهد، ردّ و قبول آنها ماهیت سیئات اخلاقی را نیز دگرگون نمی سازد. همچنین است نقش افکار عمومی در ارزش فضیلت های اخلاقی.

بر همین اساس است که ادیان الهی به دور از تحریفاتی که در آنها به عمل آمده، همگی دارای نظام اخلاقی واحد و مشترکی بوده اند و هیچ گونه تفاوت بنیادی در اصول آنها وجود نداشته است.

خداوند متعال می فرماید:

«بگو به خدا ایمان آوردیم و به آنچه بر ما و بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل گردیده، و آنچه به موسی و عیسی و سایر پیامبران، از سوی پروردگارشان داده شده است. ما میان هیچ یک از آنها فرقی نمی گذاریم و در برابر (فرمان) او تسلیم هستیم». ( 8 )

دین جز اسلام نبوده، و آنچه که آنان برای امّت های خود آورده اند تنها اسلام بوده است.

خداوند می فرماید:

( وَ مَنْ یبْتَغِ غَیرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ... ) . ( 9 )

«هر کس جز اسلام، آیینی برای خود انتخاب کند از او پذیرفته نخواهد شد».

حتی حضرت ابراهیم عليه‌السلام را مسلمان معرّفی کرده می فرماید:

( ما کانَ إِبْراهِیمُ یهُودِیا وَ لا نَصْرانِیا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً... ) . ( 10 )

روشن است که حضرت ابراهیم عليه‌السلام مانند یکی از مسلمین زمان پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله نیست، بنا بر این منظور آن است که نصرانیت و یهودیت، انحرافی از اسلام حقیقی بوده، و دین در نزد خدا یک حقیقت واحد است و آن جز اسلام نمی باشد.

( إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ ) . ( 11 )

اعتقاد به نسبی بودن اخلاق مبتنی بر انکار سرشت و فطرت واحد برای آدمی و نادیده گرفتن خواسته های فطری اوست و لازمه آن انکار ضرورت وجود قانون و برنامه ثابت جهت رشد و تعالی انسان، و اعتقاد به بی نیازی نسبت به مکتب پیامبران و ادیان الهی و از یک دیدگاه، خط بطلان کشیدن بر تمامی فضیلت ها و سجایای فاضله اخلاقی و صحّه گذاردن بر جمیع افکار و رفتار ضدّ انسانی آدمیان در طول حیات و هموار نمودن راه توجیه و فرار از زیر بار تکالیف الهی و مسئولیت های انسانی خواهد بود.

4 - اهمیت تهذیب اخلاق

قسمت اول

آدمی به هنگام تولّد، حیوانی بالفعل و انسانی بالقوّه است، آنچه مانند غرایز مربوط به بُعد حیوانی بوده، و با فقدان آن قادر به ادامه زندگی مادی خود نیست، در او بالفعل موجود است. امّا در بُعد انسانی، فطریات، تمایلات عالی و ارزش های ملکوتی، گوهرهای تابان و بذرهای درّ نشانی است که در پس هزاران حجاب در کشور وجود او افشانده گردیده، و تنها در پرتو زدودن این پرده های تاریک و به میمنت پرورش و تربیت صحیح است که از قوّه به فعل درآمده، و هویت شایسته خود را باز می یابد، و گرنه از مرز حیوانیت تجاوز نکرده، تا ابد در ژرفای چاه طبیعت و عالم بُعد و نسیان باقی مانده، بلکه به مراحلی پست تر از حیوانات تنزّل خواهد نمود.

عالم بزرگوار مرحوم نراقی قدس سره از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله روایت می کند که آن حضرت فرمودند:

«إِنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ سَبْعِینَ أَلْفَ حِجابٍ مِنْ نُورٍ وَ ظُلْمَةٍ».

«خداوند بزرگ را هفتاد هزار حجاب نورانی و ظلمانی است».

آنگاه در شرح این حدیث شریف می فرماید:

هنگامی که روح انسانی را از عالم قربِ جوار پروردگار عالمیان به وحشت سرای قالب عنصری می آوردند، آن را از سیصد و شصت هزار عالَم مُلک و ملکوت گذرانیده و از هر عالم، زبده و خلاصه ای همراه او نمودند.

عبور از این عوالم کثیر و گوناگون سبب حصول و پیدایش هفتاد هزار حجاب نورانی و ظلمانی برای او گردید، گرچه بالمآل هر یک از این حجاب ها، وسیله تحصیل کمالی از کمالات معنوی است، لیکن در آغاز، هر کدام از آنها حجابی و مانعی است که او را از مطالعه ملکوت و مشاهده جمال حق و ذوق مخاطبه و شَرف اُنس باز می دارد.

او از اعلا علیینِ قرب به اسفل السافلینِ چاه طبیعت آمده و در این زندان سرای، قربِ چند هزار ساله، و محرومیتِ خلوت خانه خاص را فراموش کرده، و امروز هرچه بیندیشد از آن عالم چیزی به خاطر نیاورد! آری او حقیقتاً در عالم اُنس بوده و از همین جهت نامش را «انسان» نهاده اند، اما سرانجام فراموش کار شده و به همین لحاظ وی را «ناس» خوانده اند. باشد که از فراموشی باز گردد و ایام انس را یاد کند. ». ( 12 )

ای عزیز، تحصیل حیات ابدی و رسیدن به کمالات عالیه و کسب فضائل و سجایای اخلاقی، امری است ضروری و اجتناب ناپذیر، و انسانیت آدمی در گرو برطرف ساختن رذائل باطنی و زدودن همین حجاب های سنگین و استخراج همان ارزش ها و گنجینه های نهفته در وجود وی، و شکوفا ساختن آن استعدادهای بالقوّه در پرتو تعلیم و تربیت صحیح، و تهذیب نفس می باشد.

اگر نفس را از آلودگی ها، رذائل اخلاقی و زشتی های نفسانی تزکیه نساختی، و اگر پیش از هر اقدامی به معالجه بیماری های باطنی و رفع حجاب های درونی خویش نپرداختی، فرضاً در مقام کسب فضائل و کمالات اخلاقی باشی و در این راه زحمات فراوانی را نیز متحمّل گردی، اما این همه بسان افشاندن بذری است گرانبها در زمینی نا مساعد، که نه تنها تو را سودی حاصل نمی گردد و بذر و زحمات خویش را نیز بیهوده از کف می دهی بلکه در برابر طوفان سهمگین امیال نفسانی، غرایز و شهوات بنیان برانداز نفس سرکش از نیروهای خدادادی خود بهره ای نبرده، از سرمایه بزرگ عقل نیز منتفع نمی گردی و نهایتاً نفس خویش را تباه می سازی. امّا اگر برای پاک ساختن نفس از این حجاب های تاریک همّت ورزیدی و مردانه این موانع نابودگر را یکی پس از دیگری پشت سر نهادی البته مالک خویشتن خواهی گشت.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ لَمْ یهَذِّبْ نَفْسَهُ لَمْ ینْتَفِعْ بِالْعَقْلِ». ( 13 )

«هر کس (با خود سازی) نفس خویش را تهذیب ننماید از عقل بهره مند نگردد».

همچنین آن بزرگوار می فرمایند:

«مَنْ أَصْلَحَ نَفْسَهُ مَلَکَها، مَنْ أَهْمَلَ نَفْسَهُ أَهْلَکَها». ( 14 )

«هر کس نفس خویش را اصلاح کند آن را مالک گردد. هر کس نفس خویش را وا گذاشته، رها سازد آن را هلاک خواهد ساخت. ».

این ها گوشه هایی از آثار و پی آمدهای خود سازی و اصلاح و تهذیب نفس از یک سو و پیروی غیر معقول و غیر منطقی از خواسته ها و امیال نفس از سوی دیگر است که برای بیدار ساختن من و تو از این خواب گران کافی است.

علاوه بر آنچه یادآور گشتیم، رشد اخلاق در جامعه سبب حاکمیت قانون و گسترش قانون مندی است. کسی که متخلّق به اخلاق پسندیده و متّصف به صفات شایسته باشد، بیش از دیگران حرمت قانون را پاس می دارد و به اقتضای مناعت طبع و خوی بزرگواری، بیش از هر کس در ترک کارهای ناروا کوشاست.

قانون، ضامن اجرا می طلبد و ضامن اجرای قوانین نیز به اعتبار سطح بینش و رشد فرهنگی و کمالات معنوی افراد، مختلف خواهد بود. اجرای قوانین و تأمین امنیت در میان ملل و اقوامی که از رشد کافی برای همزیستی انسانی برخوردار نیستند، در سایه حکومت رعب و وحشت، و مقررات خشن کیفری میسّر می گردد. در حالی که در جوامع و مللی که مردم کم و بیش به کمالات روحانی و تعالی فرهنگی نائل گشته اند، عوامل تربیتی، معنویات، نیروی خرد، وجدان اخلاقی، و صفات و اخلاق پسندیده است که نقش اساسی را در حسن اجرای مقررات عمومی ایفا می نماید.

اساساً اطاعت از قوانین عادلانه و احترام به حقّ و فضیلت، آنگاه افتخارآمیز و موجب مباهات است که - در اثر تعالی روحی و ارتقای علمی و تخلّق به سجایای اخلاقی - از ضمیر پاک و از اعماق وجود آدمی نشأت گیرد. از همین روست که مکتب حیات بخش اسلام بر پایه های محکم ایمان به خداوند و روز رستاخیز و بر اساس پرورش سجایای اخلاقی و فضیلت های انسانی استوار گشته و بسیاری از آیات و روایات اسلامی در زمینه ایمان، تقوا، تربیت، وظیفه شناسی، سجایای پسندیده و خُلقیات متعالیه و تعالی روح و روان وارد شده است.

قدرت ایمان و معنویات و فضیلت های انسانی در ضمانت و حسن اجرای قوانین و انجام تکالیف و ترک اعمال ناروا از هر عامل دیگری نیرومندتر است و نقش آن - بر خلاف راه کارها و وسائل دیگر که در شرائط نامساعد و برخورد با موانع و طغیان غرایز و هوی و هوس ها و شهوات، بی اثر یا کم اثر می گردند - هرگز کم رنگ نگشته، و انسان مؤمن در ظاهر و باطن، آشکار و پنهان، فقر و غنی سلامتی و بیماری و جمیع حالات، همواره خدا را حاضر و ناظر خود دانسته، و خویشتن را در محضر جنابش می نگرد، و پیوسته خود را موظف به انجام وظائف دینی و تکالیف انسانی و پرهیز از هر عمل ناشایست و رفتار ناپسند می داند.

سهل انگاشتن تربیت اخلاقی و پشت پا زدن به ارزش ها و فضیلت های معنوی نه تنها اجرای قوانین را با مشکل جدّی مواجه ساخته، و آن را از یک پشتوانه بسیار نیرومند بی بهره می سازد، بلکه منشأ بسیاری از مفاسد فردی و اجتماعی - که در جوامع بشری دامنگیر انسان می شود، وقتی ریشه یابی گردد - چیزی جز زیر پاگذاردن سجایای انسانی نیست. و حتی می توان گفت: در اثر بی توجهی به امر اخلاق، زمینه سست شدن ارکان اعتقادی فراهم گشته، و سیل بنیان برانداز انحرافات، پایه های ایمان و عقاید را درهم شکسته، و آدمی را به سقوط و خسران همیشگی فرو می کشاند.

با مطالعه برخی از آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده، بیش از پیش به اهمیت پرداختن به این امر مهم واقف خواهیم گشت.

انگیزه بعثت انبیا و فرستادن کتب آسمانی، تهذیب اخلاق و تزکیه نفوس بوده است:

( لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَی الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ ) . ( 15 )

«به یقین خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که پیامبری از خودشان در میان آنان برانگیخت، تا آیات خود را برایشان بخواند و تزکیه ( 16 ) و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد، گرچه پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند».

پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله انگیزه بعثت خود را چنین بیان می فرمایند:

«إِنَّما بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلاقِ» . ( 17 )

«تنها به خاطر تکمیل مکارم اخلاق و صفات عالی انسانی مبعوث گردیده ام.».

اخلاق نیکوتر نشان از ایمان برتر دارد:

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«أَفْضَلُکُمْ إِیماناً أَحْسَنُکُمْ أَخْلاقاً. ». ( 18 )

«برترین شما از لحاظ ایمان، کسانی هستند که اخلاق آنها نیکوتر باشد. »

خُلق های نیک، وسیله ارتباط با خداوند است:

امیر مؤمنان عليه‌السلام به فرزند بزرگوار خود می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ جَعَلَ مَحاسِنَ الْأَخْلاقِ وُصْلَةً بَینَهُ وَ بَینَ عِبادِهِ، فَنُحِبُّ أَحَدَکُمْ أَنْ یتَمَسَّکَ بِخُلْقٍ مُتَّصِلٍ بِاللَّهِ تَعالی». ( 19 )

«خدای بزرگ خلق های کرامت نشان را رشته ارتباط خود و بندگانش قرار داده است. از اینرو ما دوست داریم که هر یک از شما به خصلتی از خلق های مربوط به خدا چنگ زند. ».

خداوند متعال خُلق کریمانه حبیب خود را با وصف عظمت و بزرگی توصیف نموده، می فرماید:

( إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ) . ( 20 )

«به راستی تو دارای خُلقی عظیم هستی. »

شخصی از حضرت علی عليه‌السلام درخواست کرد تا از اخلاق پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله برایش سخن گویند، حضرتش فرمودند:

«تو نعمت های دنیا را برشمار تا من از اخلاق آن جناب برایت بگویم!

عرض کرد: چگونه ممکن است نعمت های دنیا را برشمارم با آنکه خداوند در قرآن می فرماید: ( وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها ) . ( 21 ) «اگر نعمت های الهی را شماره کنید از عهده آن بر نخواهید آمد. »

حضرت فرمودند:

«خداوند تمام نعمت های دنیا را اندک می داند و می فرماید: ( قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ ) . ( 22 ) ولی اخلاق پیامبرش را عظیم و بزرگ شمرده، چنانکه می فرماید: ( إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ ) اینک تو چیز کم را نمی توانی بشماری، چگونه من چیز بزرگ را توصیف نمایم؟! »

آنگاه فرمودند:

«بدان که اخلاق نیکوی تمام پیامبران به حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله تمام و تکمیل گردید. هر یک از پیامبران به یکی از خُلق های حمیده، آراسته (و مظهر یکی از آنها) بودند. چون نوبت به آن جناب رسید، همه اخلاق (نیک) توسط ایشان تکمیل گردید. ». ( 23 )

عطای خداوند تنها به یمن خلق پسندیده است:

مولا علی عليه‌السلام می فرمایند:

«ما أَعْطَی اللَّهُ سُبْحانَهُ الْعَبْدَ شَیئاً مِنْ خَیرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ إِلّا بِحُسْنِ خُلْقِهِ وَ حُسْنِ نِیتِهِ. ». ( 24 )

«خداوند سبحان خیری از دنیا و آخرت به بنده عطا نمی فرماید مگر به واسطه اخلاق نیکو و نیت پاکش. »

امام صادق عليه‌السلام نیز می فرمایند:

«خدای بزرگ پیامبرانش را به اخلاق عالی انسانی اختصاص داده است. شما خود را بیازمایید، اگر آنها را در وجود خویش یافتید، خدا را سپاس گویید و بدانید که به خیر بزرگی نائل شده اید و چنانچه چیزی از آن در شما نبود، از خداوند درخواست کنید و نسبت به آن ابراز علاقه نمایید... ». ( 25 )

اخلاق نیکو هدیه ای است از جانب خداوند که به دوستان خود ارزانی می دارد:

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«اَلْأَخْلاقُ مَنائِحُ مِنَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَإِذا أَحَبَّ عَبْداً مَنَحَهُ خُلْقاً حَسَناً... ». ( 26 )

«اخلاق نیکو بخشش و عطایایی از جانب خداوند است. هر گاه بنده ای را دوست بدارد به او خلق نیکو عطا می فرماید... ».

قسمت دوم

اخلاق کریمه راهنمایی است به راه رستگاری:

مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«لَوْ کُنَّا لا نَرْجُو جَنَّةً وَ لا نَخْشی ناراً وَ لا ثَواباً وَ لا عِقاباً، لَکانَ ینْبَغِی لَنا أَنْ نَطْلُبَ مَکارِمَ الْأَخْلاقِ، فَإِنَّها مِمَّا تَدُلُّ عَلی سَبِیلِ النَّجاحِ... ».

«بر فرض که امیدی به بهشت نمی داشتیم و از آتش دوزخ نمی هراسیدیم و پاداش و کیفری در کار نبود، باز هم سزاوار بود که خواستار خُلق های بزرگوارانه و صفات عالی باشیم، چه آنکه این ها از اموری است که به رستگاری راهنمایی می کند. ».

شخصی پس از شنیدنِ این سخن گهربار، عرض کرد:

«پدر و مادرم فدای شما باد ای امیر مؤمنان! آیا این گفتار را از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شنیده اید؟ فرمودند: آری و برتر از آن را! هنگامی که اسیران طایفه طی را آوردند، در میان آنان بانویی بود زیبا... (و بسیاری از اوصاف او را برشمردند) گفت: من دختر حاتم طائی هستم. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: رهایش کنید زیرا پدرش مکارم اخلاق و صفات عالی انسانی را دوست می داشت!

ابوبرده بپا خاست و عرض کرد:

ای رسول خدا! خداوند مکارم اخلاق را دوست می دارد؟ فرمودند: ای ابابرده! هیچ کس داخل بهشت نمی شود مگر به نیکی اخلاق. ». ( 27 )

کفّار نیز از اخلاق نیکو بهره مند می گردند:

در حدیث است که جناب موسی عليه‌السلام عرض کرد:

«پروردگارا! فرعون را چهار صد سال مهلت دادی با آنکه «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلی» ( 28 ) می گفت و انکار رسولت می نمود و آیات تو را تکذیب می کرد؟!

خداوند بر او وحی فرستاد: چون خُلقش نیکو بود و دیدارش به راحتی میسّر می گشت، دوست داشتم او را (به خاطر این دو صفت نیکو) پاداش دهم. ». ( 29 )

همچنین مرحوم صدوق از یحیی فرزند جناب زید، و او از پدر بزرگوار خود حضرت سجّاد عليه‌السلام روایت می کند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نماز صبح را خوانده، آنگاه فرمودند:

«ای گروه مردم! کدام یک از شما درباره آن سه نفری که برای کشتن من به دو بت لات و عزّی سوگند خورده اند، اقدام می کند؟

کسی پاسخ نداد! حضرت فرمودند:

گویا علی بن ابی طالب در میان شما نیست؟

عامر بن قتاده عرض کرد: آن جناب دیشب تب داشت و برای نماز تشریف نیاورد، اجازه می فرمایید به آن حضرت خبر دهم؟

عامر به اذن پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله حضرتش را خبر دار نمود.

امیر مؤمنان عليه‌السلام با شتاب تشریف آورده، عرض کردند: یا رسول اللَّه! چه خبر است؟

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

فرستاده خدا از قیام سه نفر برای کشتن من خبر داده است! حضرت علی عليه‌السلام عرض کردند: اکنون لباسم را پوشیده، و خود به تنهایی به سراغ آنان خواهم رفت.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

این لباس من و این هم زره و شمشیرم! آنگاه زره را بر تن آن حضرت کرده، عمامه بر سر (مبارکشان) بستند. شمشیر را نیز بر کمر (استوار قامت آن عزیز) آویخته و بر اسب خود سوار نمودند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام حرکت کردند. امّا تا سه روز نه از آن بزرگوار اثری و نه توسط جبرئیل خبری به رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله رسید.

حضرت فاطمه با امام حسن و امام حسین عليهم‌السلام به حضور آن حضرت آمده، عرض کردند: (پدر جان) بسا این دو فرزند، پدر بزرگوار خود را از دست داده باشند؟!

اشک از دیدگان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله سرازیر شد و فرمودند: هر کس از علی برایم خبر آورد، او را مژده بهشت دهم.

مردم برای خبر آوردن، به این طرف و آن طرف پراکنده شدند. ناگهان عامر بن قتاده خبر مسرّت بخش سلامتی وجود اقدس آن بزرگوار را به حضور پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله رساند. و در همان هنگام جناب جبرئیل گزارش کار آن حضرت که اسارت دو تن و کشته شدن فرد سوم و غنیمت سه شتر و سه اسب بود را به خدمت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله عرضه داشت.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

یا ابا الحسن! خود از کار خویش گزارش ده تا بر این مردم گواه باشی!

امیر مؤمنان عليه‌السلام عرض کردند: هنگامی که به آن وادی رسیدم، این سه تن را که بر شتری سوار بودند دیدم. فریاد کنان پرسیدند: کیستی؟ گفتم: علی بن ابی طالب پسر عمّ رسول خدایم. گفتند: ما رسولی برای خدا نمی شناسیم، کشتن تو با کشتن محمّد نزد ما یکسان است. سپس این کشته بر من حمله کرد و چند ضربت میان من و او ردّ و بدل گردید. ناگاه باد سرخی وزیدن گرفت که آوای خوش حضرت عالی را از آن شنیدم که می فرمودید: گریبان زره اش را چاک زدم، به شانه اش بزن! سپس باد زردی وزید و شما فرمودید: زره از ران او برگردانیدم، به رانش بزن! بدین ترتیب سر از تنش جدا ساختم.

این دو مرد گفتند: رفیق ما با هزار پهلوان برابر بود! آنگاه گفتند: شنیده ایم که محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله رفیقی دلسوز و مهربان است، ما را نزد او ببر و در کشتن ما شتاب مکن.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

یا علی! آواز اوّل که شنیدی از جبرئیل و ندای دوم از میکائیل بود.

آنگاه به یکی از آن دو فرمودند: بگو «لا إله إلّا اللَّه و به رسالت من گواهی ده» عرض کرد: از جا کندن کوه ابوقبیس برایم از گفتن این کلمه آسان تر است! حضرت دستور دادند: او را کناری برده، گردن بزن.

سپس به دیگری فرمودند: بگو «لا إله إلّا اللَّه و رسالت مرا تصدیق نما». عرض کرد: مرا به رفیقم ملحق ساز! پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: ای علی! او را نیز گردن بزن.

چون امیر مؤمنان عليه‌السلام اراده فرمود گردن او را بزند، جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله ! پروردگارت سلام می رساند و می فرماید: او را مکش، زیرا خلقش نیکو و با سخاوت است!

آن مشرک پرسید: این فرستاده پروردگار تو است که چنین خبر می دهد؟ فرمودند: آری. عرض کرد: به خدا هرگز در برابر برادرم مالک درهمی نبودم (و همواره با او مواسات می کردم. و اخلاقم به گونه ای بود که حتّی) در میدان جنگ هم چهره درهم نمی کشیدم! شهادت می دهم که معبودی جز خدا نیست و تو پیامبر خدایی.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

این مرد از کسانی است که حسن خلق و سخاوتش، او را به بهشت پر نعمت سوق داد. ». ( 30 )

رقابت در خصلت های بزرگوارانه مطلوب عقل و دین است:

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنْ کُنْتُمْ لا مَحالَةَ مُتَنافِسِینَ، فَتَنافَسُوا فِی الْخِصالِ الرَّغِیبَةِ وَ خِلالِ الْمَجْدِ. ». ( 31 )

«اگر ناگزیر از رقابت با یکدیگر هستید (که البته هستید!) پس در کسب خلق های پسندیده و خصلت هایی که موجب بزرگواری و سروری است به رقابت بپردازید. »

خصلت های عالی انسانی وجه امتیاز انسان از حیوان است:

اساس امتیاز انسان از سایر حیوانات، ملکات فاضله و اخلاق پسندیده است. اگر کسی باطنش را با تزکیه نفس و تحصیل کمالات معنوی صفا نبخشد، و رذائل نفسانی را از خود دور نگرداند به صورت، انسان ولی در سیرت و باطن، حیوانی بیش نخواهد بود. درباره چنین افرادی مولا علی عليه‌السلام می فرمایند:

«فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوانٍ لا یعْرِفُ بابَ الْهُدی فَیتَّبِعَهُ وَ لا بابَ الْعَمی فَیصُدَّ عَنْهُ فَذلِکَ مَیتُ الْأَحْیاءِ... ». ( 32 )

«چهره، چهره آدمی ولی دل، دل حیوان است. باب هدایت (و صاحب ولایت کبری) را نمی شناسد تا از او پیروی نماید، و نه باب کوری (و پیشوای گمراهی) را شناخته تا از آن دوری گزیند. او مرده ای است در میان زنده ها! ».

دنیا برای آدمی بسان مدرسه است و انسان ها شاگردان این مدرسه بزرگ اند. آنچه را تحصیل کرده و پیوسته بدان عمل می کنند انیس آنان گشته، و سرانجام به صورت ملکاتی نفسانی جزء لا ینفکّ وجود آنها خواهد گشت. و آنچه که قرار آدمی را گرفته و او را سخت به هراس وا می دارد - همچنان که عارفان و عالمان دینی فرموده اند - همین است که انسان با این ملکات محشور می گردد؛ ملکاتی که اگر از پاکی، صفا و لطافت برخوردار نباشد، هیولایی است که به صورت حیوانی وحشتناک پیوسته با او خواهد بود.

آیات قرآنی و خصوصاً روایاتی که از ائمّه معصومین عليهم‌السلام رسیده به خوبی بر این مطلب، دلالت دارد. قضایای فراوانی نیز به صورت مکاشفه یا رؤیا توسّط برخی از بزرگان نقل شده که همگی بیانگر این حقیقت است که انسان با ملکات و صفات خویش همراه بوده و با آنها محشور خواهد گشت.

خواجه نظام الملک گوید:

«شبی در عالم رؤیا شخصی زشت رو و بد هیکل را دیدم که نزد من نشست. پس از آن عده ای دیگر که آنها نیز بسیار زشت و بد منظر، و هر یک از دیگری بدبوتر بودند و از بوی تعفّن آنها نزدیک بود روح از بدنم مفارقت کند ظاهر شدند! وحشت زده و مضطرب از خواب بیدار شدم.

شب بعد نیز آن اشخاص ظاهر گشته، و آن چنان متعفّن و بدقیافه بودند که از دیدن آنها نزدیک بود جان دهم!

شب سوّم از ترس خوابم نمی برد، ناگهان خواب بر من غلبه نمود و مجدّداً آنها را دیدم! امّا در آن شب گروهی دیگر نیز که بسیار زیباروی و نیکوسیرت و خوش سخن بودند پیدا شدند و با ورود هر یک از آنها، یکی از زشت رویان بیرون رفته و تنها آنان در کنارم باقی ماندند. من که از همنشینی آنها بسیار خرسند شده بودم از یکی از آنان پرسیدم: شما کیستید؟ پاسخ داد: ما صفات نیک تو هستیم و آنها که تو را ترک کردند صفات ناپسند تو بودند! اگر همنشینی آنها را می خواهی آنان را اختیار کن و چنانچه آنها را دوست نداری ما را به دوستی برگزین که مدّت همنشینی ما با تو همیشگی خواهد بود. ( 33 )

همچنین قاضی سعید قمی در کتاب «اربعینیات» خود مکاشفه عجیبی را از مرحوم شیخ بهائی قدس سره - که روزی برای ملاقات با یکی از بزرگان اهل معرفت به مقبره ای در اصفهان رفته، و از زبان آن مرد عارف شنیده - چنین نقل می کند:

«روز گذشته پس از آنکه عده ای جنازه ای را به این قبرستان آورده و در فلان مکان دفن کرده و آن جا را ترک کردند، جریان شگفت انگیزی را مشاهده کردم:

ناگهان بوی خوشی به مشامم رسید که از بوهای دنیوی نبود، شگفت زده به اطراف نظر نمودم تا بدانم این بوی خوش از کجاست! ناگاه جوانی را دیدم که در لباس پادشاهان، و بسیار خوش صورت بود و پس از آن که به آن قبر رسید از دیدگانم پنهان گشت! طولی نکشید که بوی گندی به مشامم رسید که آن نیز از بوهای دنیوی نبود و از هر بوی گندی بدبوتر بود. و در پی آن سگی را دیدم که به طرف آن قبر رفته و از نظرم ناپدید گردید!

حیران و شگفت زده بودم، ناگهان آن جوان را مجروح و بدحال مشاهده کردم که بر می گشت. خود را به او رسانده، حقیقت آن جریان را از وی جویا شدم. گفت: من اعمال شایسته این میت ام و مأمور بودم با او باشم. آن سگ نیز اعمال ناشایسته وی بود و چون کردارهای ناروایش بیشتر بود بر من غالب گشت، مرا مجروح ساخته، بیرونم نمود و نگذاشت با او باشم. ». ( 34 )

آری، این ها و جز این ها به منزله هشداری است برای آنان که خواهان زندگی جاوید و حیات طیب و متعالی اند و از صفات ناپسند و رذائل اخلاقی موجود در نفس خویش رنج می برند. باید با تلاشی پیوسته و جهادی مستمر در راه پیراستن نفس از خصلت های ناروا و ناشایسته و آراستن آن به سجایای فاضله و صفات نیک و پسندیده، آنی از پای نایستاد، چه همان طور که قرآن می فرماید، تنها از این طریق می توان به کمال حقیقی و سعادت ابدی و فلاح و رستگاری نائل گشت:

( قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّیها ) . ( 35 )

«به یقین هر کس نفس خود را پاک و تزکیه کرده، رستگار شده است. ».

آری باید از همین محیط مادی و اجتماعی، از همین کار و تلاش و درس خواندن ها، و از راه همین تغذیه و ازدواج و... سکّویی برای پرواز به اوج کمال و حرکت به سوی مراحل اعلا به وجود آورده، در راه فلاح و رستگاری گام برداشت.

سلمان فارسی - رضوان اللَّه علیه - از نظر ظاهر نسبت به دیگران چندان امتیازی نداشت، آنچه او را از سایر مردم ممتاز ساخته و به مقامات عالیه رسانید، تزکیه نفس و تلاش پیگیر در راه خدا، پاکی درون و صفای باطن، و دارا بودن صفات عالی و اخلاق متعالی بود. و همین ها بود که او را شایسته افاضه روح ملکوتی و مفتخر به تاج کرامت و خلعت گوهر نشانِ «سَلْمانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ» ( 36 ) ساخته بود.

سهل انگاری در این امر خطیر و غفلت از تیرگی های نفس و آلودگی های آن به رذائل و صفات ناپسند و انواع خودکامگی ها، کینه توزی ها، حسادت ها و سایر اخلاق ناروا نیز دستاوردی جز زیان و خسران ابدی و حسرت و اندوه همیشگی نخواهد داشت.

( وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّیها ) . ( 37 )

«آن کس که نفس خود را (با گناه و پیروی از هواها) آلوده ساخته، نومید و محروم گشته است».

حاج امام قلی نخجوانی استاد معارف مرحوم سید حسن قاضی پدر مرحوم میرزا علی آقا قاضی - که اخلاقیات و معارف الهیه را نزد مرحوم آقای سید قریش قزوینی آموخت - گوید: پس از آنکه به سن پیری رسیدم شیطان را در حالی که هر دو بالای کوهی ایستاده بودیم، دیدم! دست بر محاسن خود گذارده، به او گفتم: مرا سنّ پیری و کهولت فرا رسیده، اگر ممکن است از من درگذر! شیطان گفت: این طرف را نگاه کن. چون نظر نمودم، درّه بسیار عمیق و ترسناکی را دیدم که عقل بیننده از شدّت بیم و هراس مبهوت می ماند. شیطان گفت: در دلم رحم و مروّت و مهر قرار نگرفته، اگر چنگالم بر تو بند گردد، جای تو در اعماق درّه ای است که تماشا می کنی! ( 38 )

رفتم که خار از پا کنم

محمل ز چشمم دور شد

یک لحظه من غافل شدم

صد سال راهم دور شد

5 - جایگاه علم اخلاق

افراد از نظر ارزش های انسانی و فضیلت های متعالی در سطوح کاملاً مختلفی قرار دارند. برخی، از فرشتگانِ مقرّب الهی بالاتر و کامل تر، و گروهی از حیوانات پایین تر و پست ترند.

انسان برای رسیدن به اوج کمال و نیل به مقامات عالی معنوی، بهترین و برترین قابلیت ها و استعدادها را داراست. و چنانچه از نیروهای مختلف مادی و معنوی که در اختیار دارد به گونه ای صحیح بهره برداری نماید، در مسیر تکامل قرار گرفته، و می تواند سیر صعودی خویش را آغاز نموده و به سوی بی نهایت حرکت نماید، و ضمن برخورداری از تعالی روحی و شکوفایی استعدادهای درونی خود، فردی شاکر باشد. همچنان که سهل انگاری در بهره وری از این نعمت های عظیم و مواهب بزرگ، او را به حرکت در مسیر انحطاط کشانده، در نهایت به سقوط معنوی و کفران او می انجامد.

گرچه طی مراحل کمال و منازل گوناگون تربیت اخلاقی، نیازمند تلاش عملی و جهاد مداوم و مبارزه مستمر است و بدون عمل و کوششِ پیوسته و خستگی ناپذیر، قدمی به جلو نتوان گذارد، لیکن این واقعیت را نباید از نظر دور داشت که برخورداری از یک بینش صحیح و آشنایی با راه و رسم خودسازی نیز ضروری ترین و ابتدایی ترین شرط حرکت در مسیر تخلّق به اخلاق نیک و هرگونه تحوّل اخلاقی است.

علم اخلاق ما را از حالات نفس و گرایش های اخلاقی و قوا و استعدادهای درونی و کیفیت باروری آنها و به طور کلّی از چند و چون و کم و کیف مسائل اخلاقی آگاه ساخته، به ما می آموزد که برای دستیابی به تعادل روحی و شکوفا نمودن استعدادهای درونی و بهره برداری صحیح از نیروهای خدادادی و پیش گیری از بیماری های روانی چه باید کرد؟ به عبارت دیگر؛ زمینه خود سازی و تهذیب نفس را در انسان فراهم آورده، آگاهی های لازم را - برای نابود کردن صفات ناپسند و رذائل اخلاقی، و برخوردار شدن از خُلق های شایسته و صفات عالی انسانی - در اختیار آدمی قرار می دهد تا با به کار بستن دستور العمل ها و اجرای برنامه های آن به کمال شایسته خود نائل گردد.

آری علم اخلاق، تنها علمی است که انسان را از عاقبت زشت و دردناک پیروی از هوی و هوس آگاه ساخته و روش مبارزه با آن و نیز راه تهذیب نفس و سیر و سلوک را به آدمی آموخته، و از حضیض حیوانیت به اوج عالم روحانیت فرا می خواند و بالمآل انسان خاکی را ملکوتی می سازد.

مولا امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«رَأْسُ الْعِلْمِ التَّمْییزُ بَینَ الْأَخْلاقِ وَ إِظْهارُ مَحْمُودِها وَ قَمْعُ مَذْمُومِها. ». ( 39 )

«اساس و ریشه علم، تشخیص اخلاق نیک از بد، و به ظهور رساندن و شکوفا ساختن خصلت های پسندیده، و ریشه کن ساختن خلق و خوی ناپسند می باشد. »

این است که گفته اند:

«یاد دادن و یاد گرفتن و نشر و انتقال علم، توسعه و تعمیق ابعاد فرهنگ و فکر، نیاز به دل هایی پاک و جان هایی مهذّب دارد تا این مهم به گونه ای شایسته انجام یابد. در میان مردمی که نفس آنان پیراسته نباشد و خِردشان پاک و جانشان آکنده از فروغ های پاکی نباشد، هیچ پرتو علمی و هیچ فروغ دانشی نمی تابد و اگر تابید نمی پاید. این است که دانایان بزرگ همواره تدریس و تعلیم اخلاق را در رأس برنامه های خویش جای می داده اند. ». ( 40 )

گرچه برخی از صاحب نظران، تغییر ماهیت و دگرگونی روحیات را امری محال پنداشته و معتقدند بدگوهران و ناپاک دلان برای همیشه به بیماری های روحی و اخلاقی خود مبتلا خواهند ماند، ولی اکثریت دانشمندان و فرزانگان بر این باورند که اخلاق و روحیات اشخاص کاملاً قابل تحوّل و دگرگونی بوده، راه خودسازی و تهذیب نفس برای جمیع انسان ها گشوده، و دستیابی به کمالات انسانی و تخلّق به صفات پسندیده برای همگان امکان پذیر می باشد.

تجربیات فراوانی که از تربیت افراد ناشایست و ناصالح به دست آمده نیز این حقیقت را به خوبی اثبات می کند که محیط سالم، معاشرت سازنده، به کارگیری برنامه های تهذیب نفس و تلاش در زمینه خودسازی، نقش فراوانی در اصلاح روان و تحوّل روحیات آنان داشته، بسیاری از آنها نیز عملاً متحوّل و اصلاح گشته اند.

علاوه بر آن، انکار این واقعیت به مثابه لغو پنداشتن دستورات آسمانی پیامبران الهی و پیشوایان دینی و برنامه های تربیتی مربیان بزرگ اخلاقی خواهد بود.

6 - معیارها و روش ها

تحقیق در هر علمی عمدتاً بر محور مسائلی مبتنی است که به شکلی با موضوع آن علم مرتبط می گردد. نظر به اینکه موضوع علم اخلاق به اقتضای دیدگاه های مختلف دانشمندان علوم تربیتی، امور متفاوتی بوده است، بررسی مسائل اخلاقی نیز به تناسب موضوعِ مورد نظر آنان، به روش های مختلفی صورت گرفته است:

بسیاری از دانشمندان علوم اخلاقی نظیر مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی و عالم بزرگوار مرحوم میرزا مهدی نراقی و فرزند بزرگوارش مرحوم میرزا احمد نراقی، انسان را از این دیدگاه که دارای نفس است موضوع علم اخلاق قرار داده، و به لحاظ اینکه نفس آدمی دارای شئون و قوای مختلف بوده و متّصف به سجایای فاضله و یا صفات رذیله می گردد، مباحث خود را بر محور نفس و قوای آن تنظیم کرده و معتقدند:

نفس دارای سه قوّه اصلی - شهویه، غضبیه، و عقلیه - است و سایر قوای نفس از این سه قوه منشعب گشته و فرع آنها محسوب می گردد.

همچنین میزان و معیار ارزیابی اخلاق و صفات نیک و بد را پرهیز از افراط و تفریط، و اعتدال در کارگیری قوای سه گانه دانسته، و فضائل اخلاقی را در چهار اصل - «حکمت» که از اعتدال در تشخیص و درک واقعیات پدید می آید و «عفّت» که نتیجه اعتدال در کارگیری قوه شهویه و بهره برداری صحیح از امیال و غرایز است و «شجاعت» که حاصل اعتدال قوه غضبیه می باشد و بالاخره «عدالت» که دستاورد پیروی دو قوه شهویه و غضبیه از نیروی عقل است - خلاصه کرده اند.

شکی نیست که بسیاری از مسائل اخلاقی بر اعتدال استوار است، ولی این معیار و تقسیم بندی ناقص و ناتمام است ؛ چه آنکه دلیل روشنی برای آن در دست نیست، و درج پاره ای از صفات همچون نوع دوستی و فداکاری در هیچ یک از اصول چهارگانه به سادگی میسّر نبوده، و شمول قوای سه گانه نسبت به بعضی از فضیلت های اخلاقی مثل ایثار و شهادت طلبی که از مرز اعتدال فراتر است، نیز بسیار دشوار می باشد. به علاوه همه مسائل اخلاقی مورد توجّه قرار نگرفته و از آنها ذکری به میان نیامده است؛ بسیاری از فضائل نیز که فوق العاده دارای اهمیت بوده و در ساختار اخلاقی انسان نقش اساسی دارند از فروعات شمرده شده است.

گروهی نیز انسان را - از این جهت که به ضعف و قوّت متّصف می گردد - موضوع علم اخلاق دانسته، برخورداری نفس از قدرت و قوّت را تا حدود زیادی در گرایش به اخلاق نیک و صفات شایسته دخیل می دانند و آنرا برای ارزیابی و ترجیح اخلاق و صفات از یکدیگر میزانی مناسب قلمداد کرده اند.

از نظر آنان قدرت نفس، یک امتیاز بسیار مهم محسوب می گردد و کسی که از قدرت نفس بیشتری بهره مند باشد، به طور طبیعی از سایر افراد جلوتر بوده و از سرمایه بیشتری برخوردار می باشد. و نظر به اینکه بسیاری از رذائل اخلاقی از ضعف نفس سرچشمه می گیرد، ضمن مراقبت شدید نسبت به خطورات ذهنی و تطوّرات و حالات گوناگون نفس، با دستور العمل های خاص و برنامه های ویژه و متناسب به تقویت آن می پردازند.

لیکن بسیاری از عالمان و دانشمندان علوم اخلاقی ضمن اینکه قدرت نفس را به عنوان یک امر مثبت تلقّی کرده اند، میزان بودن آن را برای ارزیابی فضیلت های پسندیده و سجایای فاضله مورد تردید و انکار قرار داده اند. چه آنکه قرب به خداوند متعال، الزاماً مبتنی بر قدرت نفس نبوده، تکویناً ملازمه ای بین این دو نیست.

حرکت در جهت تقویت نفس گرچه آثار و مزیت های فراوانی نیز به همراه دارد، امّا به لحاظ انگیزه و مقصد، حرکتی است عَرْضی - نه در طول - و بسا از عالم قرب و تقرّب به ساحت اقدس حقّ کاملاً بیگانه باشد. نشانه روشن این امر، عوارض خطرناکی چون «خود محوری» و محرومیت از خصلت های والائی چون رقّت قلب و انعطافات انسانی است که به طور واضح و شایع در پیروان این معیار و روش، مشهود است.

و بالاخره گروهی از آشنایان با معارف و نفوس با برگزیدن راه دیگری برای بررسی مسائل اخلاقی، موضوع علم اخلاق را «انسانِ سالک» دانسته و با عنایت به طبیعتِ سیر و سلوک، برای او نقطه آغازی در نظر گرفته اند که از آن، به سوی مقصدی پایان ناپذیر در حرکت است.

میزان ارزیابی از دیدگاه اینان «حرکت»، و ارزش آدمی عمدتاً به «سیر و سلوک» است. روح آدمی نیز همچون گیاه یا کودکی است که کمالش در رشد و نمو وی می باشد و سالک در این حرکت، منازل و مراحل رشد خود را با آیینی خاص، یکی پس از دیگری پشت سر گذارده، همواره در حال طی نمودن مدارج کمال و دستیابی به فضیلت های معنوی و سجایای عالی انسانی و سعادت ابدی است تا سرانجام به مقصد اصلی و نهایی که جز لقای پروردگار متعال نیست نائل گردد.

علاوه بر موارد یاد شده، روش ها و معیارهایی هم وجود داشته یا هست که البته بطلان آنها به خوبی هویدا است:

گروهی معیار تشخیص اخلاق نیک از بد را صرفاً قدرت و قوّت پنداشته، و بدون توجّه به پی آمدهای اندیشه نادرست خود معتقدند که آدمی آنگاه از اخلاق خوش و پسندیده برخوردار است که دارای نفسی قوی باشد، و حتی بسیاری از خصلت های شایسته همچون حیاء را به عنوان یک صفت ناپسند تلقی کرده، و آن را ناشی از ضعف نفس به حساب آورده اند.

پذیرش این پندار به منزله انکار ارزش بسیاری از فضیلت های متعالی و صفات عالی انسانی است. حیاء، نوع دوستی، گذشت و ایثار، رقّت قلب، احساسات و عواطف پاک که در زمره عالی ترین جلوه های انسانیت و از شاخص های مهم سجایای اخلاقی و صفات پسندیده محسوب می گردد، هنگامی که با این معیار نادرست ارزیابی گردد به عنوان ارزشی منفی تلقّی خواهد شد.

توسعه خشونت، درنده خوئی و انواع مفاسد اجتماعی که امروزه دامن گیر جوامع پیشرفته گردیده، ره آورد طبیعی فقر عاطفی و بیگانگی از مزایای فراوان صفات و فضیلت هایی است که به زعم این گروه، از ضعف نفس سرچشمه می گیرد.

چه بسیارند ستمگران و متکبّرانی که از نفوسی بسیار قوی برخوردارند، و کم نیستند قوی مردانی که وجودشان سرشار از حیاء و رقّت قلب است.

برخی دیگر همچون کمونیست ها و مارکسیست ها که امروزه جز نامی از آنان باقی نمانده، نیروی محرّک جامعه را اقتصاد دانسته، ضمن نادیده گرفتن ارزش و نقش فرد، جامعه ای را برخوردار از اخلاق نیکو تلقّی می کردند که در آن اثری از سرمایه داری باقی نمانده، ثروت ها تعدیل، و چرخش حکومت در دست کارگران باشد. آنان با برداشتی نادرست از مفاهیمی همچون زهد، توکّل، رضا، صبر و تسلیم، آنها را از ره آوردهای استعمارگران پنداشته، و با نادیده گرفتن کرامت والای انسانی، آدمی را تا سر حدّ حیوان تنزّل می دادند.

هر یک از مفاهیم یاد شده آنچنان که با برداشتی درست از قرآن و احادیث به دست می آید، سرشار از تحرّک و پویایی، و لبریز از شور و نشاط و سازندگی است. بسیاری از حرکت ها و تحوّلات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، آنگونه که تاریخ اسلام گویای آن است از سوی کسانی رهبری و هدایت گردیده که از همه زاهدتر و شکیباتر، و توکّل و رضای آنان از همه بیشتر بوده است.

پیشتر یادآور گشتیم که ارزش های اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارد و طبیعتاً نه شرائط مختلف زمان و مکان، نه افکار عمومی، نه دیدگاه های خواصّ، و نه بینش ها و فرهنگ ها هیچ یک در فضیلت و ارج و منزلت آنها دخیل نبوده، تأثیری در کاستن از قدر و ارزش آنها نیز نخواهند داشت. همچنان که هیچ یک از معیارهای مطرح شده از سوی این و آن نمی تواند آن طور که شایسته است بیانگر ریشه ها، بنیان ها و اصول فضائل اخلاقی بوده، محک و میزان درستی برای ارزیابی فضیلت ها و سجایای فاضله انسانی باشد.

شناخت حسن و قبح هایی نیز که به عنوان ثانوی و در زمان یا مکانی خاص مطرح می گردد و تشخیص مصداق و مورد آنها بر دوش مکلفین نهاده شده است - همچون حرمت صداقت در مواردی که منجر به مفسده ای نظیر هدر رفتن خون بی گناه می شود که به مراتب از مفسده کذب و دروغ بزرگتر است - نوعاً از قلمرو توان انسان خارج بوده و باید از سوی شارع مقدّس تبیین گردد. و البته این ها هرگز به معنای دگرگونی در فضیلت یا قباحت ذاتی ارزش ها و ضد ارزش ها نخواهد بود.

برای خواسته ها و نیازهای فطری، حدّ و مرزی متصوّر نیست و به اقتضای آن، آگاهی نسبت به نیک و بدهایی که مرتبط با این نیازها و خواسته ها بوده، و ریشه در طبیعت آدمی دارد، همچون شناخت حقیقت نامتناهی انسان به طور کامل کاری است دشوار، و بدون استمداد از مکتب وحی و راهنمایی رسولان و پیامبران آفریدگار جهان و انسان، ناممکن خواهد بود.

برنامه ریزی، ارائه قانون، معرفی معیارهای اخلاقی و تبیین درست اخلاق نیک و خلق و خوی ناروا و تعیین حدّ و مرز آنها و بالاخره تشخیص حقّ از باطل و راه سیر و سلوک، هیچ یک در حیطه قدرت و آگاهی آدمی نبوده، و باید از جانب خداوند متعال - که آفریننده انسان و آگاه به ابعاد وجودی، استعدادها و نیازهای حقیقی اوست - و به وسیله پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله و جانشینان معصوم آن بزرگوار عليهم‌السلام صورت گرفته، و با هدایت و ارشاد آن بزرگواران و راهنمایی عقل و الهام از فطرت و اعانت وجدان اخلاقی، در راه خیر و صلاح و رستگاری مورد بهره برداری قرار گیرد.