فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق0%

فرهنگ اخلاق نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ اخلاق

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 11747
دانلود: 1642

توضیحات:

فرهنگ اخلاق
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 17 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11747 / دانلود: 1642
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ اخلاق

فرهنگ اخلاق

نویسنده:
فارسی

دل حرم خداست و محبّت مخصوص او «جلّ جلاله» می باشد. هیچ کس جز او حقیقتاً استحقاق دوستی ندارد. دیگران نیز اگر مورد محبّت واقع شوند، تنها به خاطر او و به جهت نسبتی است که با او دارند.

گزینش خطهای مختلف و اهداف پراکنده، و تشتّت و تعدّد در محبّت، و اساساً هر گونه دوگانگی در وجود آدمی، امری است تحمیلی و بر خلاف مقتضای طبیعت او، و طبعاً انسان را به انحراف از مسیر توحیدی فطری کشانده، و سرانجام، به سر در گمی و بیهودگی او می انجامد.

کسی که حقیقتاً خدا را دوست دارد، خانه دل را از محبت غیر او پاک کرده، جز به او عشق نمی ورزد. دوستی و علاقه اش به دیگران همچون استاد، عالم، آموزگار، زن و فرزند و غیره نیز تنها در راستای امر حقّ بوده، فکر و همّش را به گونه ای که سبب غفلت از پروردگار متعال گردد، مشغول و مستغرق در آنها نمی گرداند.

محبّین به اطاعت از امر محبوب عشق می ورزند

محب همچنان که به محبوب خویش علاقه مند است، میل او را دوست داشته، از دستورش لذّت می برد و آن را حاکی از توجّه وی به خود به حساب می آورد. از اینرو نه تنها اطاعت از امر او را در صدر خواسته های خویش قرار می دهد، بلکه آن را نیز دوست داشته، به آن عشق می ورزد.

اطاعت، لازمه جدایی ناپذیر عشق، و بخش لاینفکّ محبت است. در حقیقت، عاشق را یارای آن نباشد که از میل و خواسته معشوق سربپیچد. اثر خارجی و انعکاس طبیعی محبّت صادقانه نیز جز این نیست که محب را در مسیر میل و هوای محبوب قرار داده، برای تحقّق خواسته های او به کوشش و تلاش جدّی و فداکارانه وا می دارد.

خداوند متعال می فرماید:

( قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. ) ( 351 )

«بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد و خداوند آمرزنده و مهربان است. »

بنابراین کسی که از عشق پروردگار دم زده و خود را از دوستان راستین پیشوایان دین به حساب می آورد، و در عمل کمترین شباهتی به آنان نداشته، برای تحقق اهداف و اطاعت از دستورات آنان تلاشی از خود نشان نمی دهد، در ادّعای خود نمی تواند صادق باشد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«ما اَحَبَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مَنْ عَصاهُ. ».

«کسی که خدای بزرگ را نافرمانی می کند، او را دوست ندارد. ».

آنگاه به این دو بیت تمثّل جسته، می فرمایند:

تَعْصِی الْاِلهَ وَاَنْتَ تُظْهِرُ حُبَّهُ

هذا مُحالٌ فِی الْفِعالِ بَدیعٌ

لَوْ کانَ حُبُّکَ صادِقاً لَاَطَعْتَهُ

اِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یحِبُّ مُطیعٌ ( 352 )

«خدا را نافرمانی می کنی با این حال اظهار دوستی او می نمایی؟ این، کار محال و امر جدیدی است.

اگر دوستی ات از روی صدق و راستی بود، از او فرمان می بردی، زیرا کسی که شخصی را دوست می دارد، از فرمانش پیروی می کند. ».

محبّین دنیا را دوست ندارند

هر چیزی را آفتی است و آفت دوستی خدا، محبّت دنیاست. کسی که در راه محبّت گام بر می دارد، همواره مراقب آفاتی است که به صورت های گوناگون، دوستی او را مورد تهدید قرار می دهد. لذا به موازات تلاش مستمرّ در راه تعمیق دوستی و تحکیم محبت نسبت به پروردگار متعال، پیوسته می کوشد تا جهت صیانت از این موهبت گرانبها و تأمین سلامت آن، دل را از علاقه به دنیا و شاخ و برگ های آن پاک ساخته، دوستی و محبّت خویش را خالص تر نماید.

دوستی خدا با محبّت دنیا جمع نمی شود. هر اندازه علایق دنیوی بیشتر باشد، دل از حجاب های تاریک آن سیاه تر، و محبت نسبت به خدای متعال ضعیف تر خواهد شد.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«کَیفَ یدَّعِی حُبَّ اللَّهِ مَنْ سَکَنَ قَلْبَهُ حُبُّ الدُّنْیا؟ ». ( 353 )

«چگونه ادّعای دوستی خدا می کند کسی که محبت دنیا در دلش خانه کرده است؟! ».

«کَما اَنَّ الشَّمْسَ وَ اللَّیلَ لا یجْتَمِعانِ کَذلِکَ حُبُّ اللَّهِ وَحُبُّ الدُّنْیا لا یجْتَمِعانِ.». ( 354 )

«همچنان که روز و شب با هم جمع نمی شود، دوستی خدا و علاقه به دنیا جمع نمی گردد. ».

البته انسان ناگزیر است برای تأمین امر معاش و تداوم زندگی و رفع نیازهای ضروری خود و وابستگان خویش از دنیا و نعمت های آن توشه برداشته، استفاده نماید، لیکن محبّ، هیچ چیز را به طور مستقل مورد توجّه قرار نداده، دل خویش را ظرف محبّت آن قرار نمی دهد، بلکه در همه امور خدای متعال را کفایت کننده، و توجه و علاقه به هر چیز دیگری را صرفاً در راستای محبّت خالص به ذات اقدس او می داند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«هر کس دوست دارد بداند قدر او نزد خداوند چه اندازه است، باید ببیند مقام و منزلت خدا نزدش چگونه است. زیرا کسی که در انتخاب و گزینش یکی از دو امر دنیا و آخرت مخیر گردید، چنانچه امر آخرت را بر دنیا برگزید، چنین کسی خدا را دوست می دارد. و اگر دنیا را بر آخرت اختیار نمود، (حاکی از آن است که خداوند بزرگ نزد او از منزلت شایسته برخوردار نیست، پس او نیز) نزد خدا قدر و منزلتی نخواهد داشت. ». ( 355 )

محبّین تسلیم امر حقّ و راضی به رضای اویند:

صفت تسلیم و مقام رضا از کمالات مهمّ انسانی و از آثار و ثمرات گران بهای محبّت است. کسی که به شخصی اظهار محبّت می کند، چنانچه در دوستی خود صادق باشد، نه تنها در برابر میل و اراده محبوب تسلیم، و آن را بر رغبت و هوای خویش مقدّم می دارد، بلکه از خود نیز اراده ای نداشته، به تحقّق خارجی خواسته او راضی، و آن را همچون شخصِ وی دوست می دارد. هوایی جز او ندارد و غیر از همّ او، غم و اندوهی در وجود او نیست.

از قید هوای نفس رسته

بازار رواج تن شکسته

غیر از غم تو غمی ندارد

جز داغ تو مرهمی ندارد

مقتضای مقام تسلیم، شکیبایی در بلاها، و خصوصیت مهمّ رتبه رضا، نداشتن چون و چرا، و پرهیز از جزع نمودن در سختی هاست. محبّ حقیقی، ادعایی از خود ندارد. خود را به یکباره فراموش کرده؛ از باده محبّتِ دوست مدهوش، و پیوسته غرق در مشاهده جمال معشوق! جز کلام او نشنود، و سوای او حقیقتاً نبیند؛ در برابر فرمان حق تسلیم، و به آنچه برایش مقدّر فرموده راضی و خشنود است. حرصش در تحقّق هوای دوست، و طمعش به دولت وصال اوست.

عاشقان را جز فنا پیرایه نیست

در دکان خودفروشی مایه نیست

چون نباشد در دلی جز مهر دوست

گر بود حرص و طمع در وصل اوست

در عین حال، همچنان که لذّت لقای حقّ و مشاهده جمال مطلق سبب انبساط است، ادراک عظمت و جلالش موجب قبض و بیمناکی است. از اینرو به موازات امید به وصال، پیوسته در بیم فراق، و همواره در خوف و رجاست. و هر چه محبّت او بیشتر اوج گیرد و خود را به درگاه حضرت محبوب نزدیک تر احساس کند، ترسش از محجوبی فزون تر و بیمش از دوری افزون تر می گردد.

محبّین طالب لقای پروردگار و مشتاق مرگ اند

کسی که به دیگری علاقه دارد، طبیعتاً زیارت و دیدار او را دوست داشته و برای نیل به آن تلاش و فداکاری می نماید.

البته حدّ و مرز این فداکاری تا حدّ زیادی وابسته به شدّت و ضعف علاقه مندی است. هر اندازه دوستی و محبّت از شدّت بیشتری برخوردار باشد، علاقه به لقای محبوب بیشتر، و به همان نسبت، تلاش و فداکاری در این زمینه افزون تر خواهد بود.

از سوی دیگر، هر قدر محبوب از نظر فضیلت های اخلاقی و ارزش های متعالی از جایگاه برتری برخوردار، و از شرافت و ارجمندی بالاتری بهره مند باشد، دامنه فداکاری وسیع تر، و تلاش و فعالیت محبّ برای رسیدن به وصال محبوب شدیدتر خواهد بود. همچنان که بی بهره بودن محبوب از یک منزلت معنوی چشم گیر، و عدم برخورداری وی از موقعیت اجتماعی قابل توجّه، دایره کوشش و فداکاری را تا حدّ زیادی تحت تأثیر قرار داده، آن را در محدوده ای ناچیز خلاصه خواهد کرد.

از اینرو آن کس که خود را محبّ پروردگار متعال می داند، چنانچه در این ادّعا صادق باشد، به تناسب بزرگی و عظمت محبوب، تلاش و فداکاریش در راه دوست و لقای محبوب نامحدود بوده، فدا نمودن مال و حیثیت و آبروی خویش را برای نیل به این خواسته گرانبها ناچیز شمرده، از جان عزیز خویش نیز در این مسیر دریغ نکرده، بلکه مشتاقانه آن را در کف اخلاص نهاده، فدای محبوب خواهد نمود.

با توجّه به همین حقیقت است که قرآن یهودیان را که به دروغ ادّعای دوستی خدا کرده و شدیداً به حیات مادّی و زندگی دنیا علاقه مند بودند، مورد طعن قرار داده و می فرماید:

( قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکُمْ اَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ ) . ( 356 )

«بگو: ای یهودیان! اگر می پندارید که شما دوستان خدایید، نه سایر مردم، در صورتی که راست می گویید (برای لقای محبوب خود) آرزوی مرگ کنید! ».

آری، آرزوی مرگ و فدا کردن جان و مال و فرزند و گذشتن از آنچه که مورد علاقه آدمی است، نشانه روشنی است بر صداقت کسی که ادّعای دوستی پروردگار متعال نموده و خود را محبّ حضرت حقّ می پندارد.

در روایت آمده است که خداوند به حضرت ابراهیم عليه‌السلام مال فراوانی عطا کرده بود، به طوری که چهارصد سگ با قلاده زرّین، گوسفندان او را همراهی می کردند! فرشتگان گفتند: دوستی حضرت ابراهیم عليه‌السلام به خدا به خاطر مال و نعمت هایی است که به او عطا فرموده است. خداوند برای اینکه آنان را متوجّه اشتباهشان سازد به جبرئیل فرمان داد تا او را در جایی یاد کند که ابراهیم عليه‌السلام بشنود.

حضرت ابراهیم عليه‌السلام نزد گوسفندان بود. جبرئیل بر تلّی ایستاده و با آوازی خوش عرض کرد:

( سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ! )

هنگامی که ابراهیم عليه‌السلام نام خدا را شنید همه اعضا و جوارحش متأثّر گشته، به چپ و راست خود نگاه کرد، شخصی را بر آن تلّ ایستاده دید. به سرعت نزد او رفته و فرمود: تو بودی که نام دوست مرا آوردی؟ عرض کرد: آری، آن حضرت فرمود: بار دیگر نام او را بر زبان آر تا ثلث گوسفندانم برای تو باشد. جبرئیل نام حقّ را مجدّداً بر زبان آورد، حضرتش فرمود: باز نامش را بگوی تا نیمی از گوسفندانم برای تو باشد. جبرئیل نام خداوند را بر زبان جاری ساخت.

آن حضرت از شدّت شوق بی قرار گشته، فرمود: این بار نام حبیب مرا یاد آور تا همه گوسفندان خود را به تو ارزانی کنم. جبرئیل نام حقّ را تکرار نمود. حضرت ابراهیم عليه‌السلام فرمود: دیگر مرا چیزی نیست، اینک خود را به تو بخشیدم تا یک بار دیگر از حبیب من یاد کنی! جبرئیل نام خداوند را بر زبان آورد. آن حضرت فرمود: من با گوسفندانم از آن تو هستم.

جبرئیل عرض کرد: ای ابراهیم! مرا به گوسفندان تو حاجتی نیست. من جبرئیل هستم! به راستی سزاواری که خداوند تو را دوست خود گردانیده است؛ در وفاداری کامل، در دوستی صادق، و در طاعت مخلص و ثابت قدم هستی. ( 357 )

همچنین حکایت است که عارفی را ثروتی فراوان بود، همه را در راه خدا انفاق نمود. بزرگی که با او آشنا بود سبب آن کار پرسید. پاسخ داد: عاشقی را دیدم که به معشوق خود می گفت: دوستی تو بر همه وجودم چیره و دلم را تماماً به خود مشغول داشته است. اگر بیدارم از شوق دیدارت غافل نیستم و اگر در خوابم از خیال تو خالی نباشم. دلبر محبوبش گفت: اگر به حقیقت عاشقی و در محبّت صادق، مال و تجمّلات خویش بر من ارزانی دار!

شادی مال و غم عشق به هم ناید راست

در ره دوست ده این دولت اندوخته را

عاشق گفت: من دل و جان و حاصل دو جهان را تقدیم تو کنم و از بضاعت اندک خویش خجلم.

سیم و زر با سر و جان باد نثار قدمت

یار می باید و بس، عاشق دل سوخته را

از پاک بازی آن عاشق مجازی درس گرفتم و پی به حقیقت بردم و به مضمون ( لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّی تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ ) ( 358 ) عمل کرده و همه را نثار دوست نموده، انفاق کردم و اینک من نیز از این بضاعت ناچیز خجل می باشم. ( 359 )

دوستی و دشمنی محبّین تنها برای خداست

کسی که خدا را دوست دارد، اگر فردی را شایسته محبّت ببیند، به خاطر خدا به او علاقه می ورزد و چنانچه وی را سزاوار دشمنی دانست، برای خدا او را دشمن می دارد. دوست خدا بدون جهت و بدون انگیزه الهی کسی را دوست نمی دارد و هرگز به واسطه اهداف مادّی و شیطانی کینه کسی را به دل نمی گیرد. حبّ و بغض او تنها برای خدا و بر محور انگیزه های الهی و دینی دور می زند. و همین انگیزه دینی و الهی است که محبّت خدا را نسبت به محبّ بیشتر جلب می نماید.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

کسی که برای خدا محبّت کند (در واقع) خدا را دوست می دارد و آن کس که به خاطر خدا مورد محبت واقع می شود (در حقیقت) حبیب خداست، زیرا این هر دو تنها برای خدا به یکدیگر محبّت می کنند... پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نیز می فرمایند:

برترین مردم در دنیا و آخرت پس از پیامبران، کسانی هستند که برای خدا با یکدیگر دوستی می نمایند... ( 360 )

برخورداری از یک زندگی سالم و پربار و بهره وری از استعدادهای درونی و نیروهای خدادادی و استفاده بهینه از زمینه ها و امکانات مادی و معنوی پیرامون خود، آنگاه میسّر است که انسان با انتخاب مقصدی شایسته و جهتی متناسب با آن، راه و هدف خود را مشخّص کرده، از به هدر رفتن سرمایه های بالقوه و بالفعل خویش جلوگیری نماید. انسان نمی تواند بی هدف باشد، همچنان که برای رسیدن به هدف، ناگزیر از حرکت در مسیری شناخته شده و مطمئن است.

بی توجّهی به این مهمّ، از یک سو فرد را به خاطر روبرو شدن با اهداف پراکنده و خطوط متشتّت، هر روز و هر ساعت با حوادث پیش بینی نشده و مخاطرات گوناگون مواجه ساخته، از امنیت فکری و آسایش معنوی محروم می کند، از سوی دیگر، جامعه را با عنصری مخرّب و موجودی لاابالی و بیمار روبرو می سازد.

هدف مؤمن خدا، و خط او صراط مستقیم است.

دنبال این و آن نمی رود و با هر صدایی حرکت نمی کند. آنچه را خدا می فرماید، می پذیرد. با کسی که در این مسیر است همراه بوده، به خاطر خدا به او مهر می ورزد. و از آن کسی که با خدا دشمنی می کند، گر چه پدر، مادر، همسر یا فرزندش باشد، کناره می گیرد و به واسطه انحراف و گمراهیش به ستیز با او برمی خیزد.

امام حسن عسکری عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده اند که روزی آن حضرت به یکی از اصحاب خود فرمودند:

«یا عَبْدَاللَّهِ! اَحْبِبْ فِی اللَّهِ وَاَبْغِضْ فِی اللَّهِ، وَوالِ فِی اللَّهِ، وَعادِ فِی اللَّهِ، فَاِنَّهُ لاتَنالُ وِلایةَ اللَّهِ اِلّا بِذلِکَ وَلایجِدُ رَجُلٌ طَعْمَ الْاِیمانِ وَاِنْ کَثُرَتْ صَلاتُهُ وَصیامُهُ حَتّی یکُونَ کَذلِکَ... ». ( 361 )

«ای بنده خدا! دوستی ات را برای خدا، و دشمنی و کینه ات را به خاطر خدا قرار ده. در راه خدا دوستی کن و در راه خدا دشمنی نما. زیرا جز بدین طریق به ولایت خدا نخواهی رسید. و هیچ کس طعم ایمان را نمی چشد - گر چه نماز و روزه اش فراوان باشد - تا آنکه چنین باشد. ».

در روایت دیگر نیز آمده است:

«کسی که دوستی و دشمنی، و منع و عطایش برای خدا باشد از اصفیای خداوند و برگزیدگان الهی خواهد بود. ». ( 362 )

همچنین در روایت آمده است:

«خداوند به حضرت موسی عليه‌السلام فرمود: آیا عملی برای من انجام داده ای؟ عرض کرد: برایت نماز خوانده ام، روزه گرفته ام، صدقه داده ام، و ذکر گفته ام.

خداوند متعال فرمود: امّا نماز، راهنمای تو (و دلیل دینداریت) ، روزه ات سپر آتش، صدقه ات سایه (رحمت) ، و ذکرت نور (و روشنایی) برای تو است. (بنا بر این جز این ها بگو که) کدام عمل را برای من بجا آورده ای؟

حضرت موسی عليه‌السلام عرض کرد: مرا بر عملی که برای تو باشد راهنمایی فرما! خداوند فرمود: ای موسی! آیا به خاطر من با ولیم دوستی کرده ای؟ و آیا به خاطر من دشمنم را دشمن داشته ای؟ حضرت موسی دانست که برترین اعمال، دوستی برای خدا و دشمنی برای اوست. ». ( 363 )

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به اصحاب خود فرمودند: کدام یک از دستاویزهای ایمان محکم تر است؟ عرض کردند: خدا و رسول او داناترند. بعضی عرض کردند: نماز، برخی گفتند: زکات، عدّه ای روزه را مطرح کردند، تعدادی حج و عمره را برشمردند، و گروهی نام جهاد را بردند.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: برای هر یک از اموری که یادآور شدید فضیلتی است ولی این ها مقصودم نیست. »

«وَلکِنْ اَوْثَقُ عُرَی الْاِیمانِ، اَلْحُبُّ فِی اللَّهِ وَالْبُغْضُ فِی اللَّهِ وَتَوالِی اَوْلِیاءِ اللَّهِ وَالتَّبَرِّی مِنْ اَعْداءِ اللَّهِ. ».

«محکم ترین دستاویز ایمان، دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا، پیروی و دوستی اولیای خدا و بیزاری از دشمنان خداست». ( 364 )

چرا که سایر اعمال عبادی با همه اهمیت و فضیلتی که داراست، چنانچه بر بنیان دوستی خدا و دشمنی در راه خدا استوار نباشد، از استحکام لازم برخوردار نبوده، پایه های آن سست، و اساس آن دیر یا زود متزلزل شده، سرانجام به گمراهی و انحراف از خط مستقیم می انجامد. این است که امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«کُلُّ مَنْ لَمْ یحِبَّ عَلَی الدِّینِ وَلَمْ یبْغِضْ عَلَی الدِّینِ فَلا دِینَ لَهُ. ». ( 365 )

«هر کس که دوستی و دشمنی او انگیزه دینی نداشته باشد دین ندارد! ».

گرچه تصحیح نیت و تلاش در خالص نمودن انگیزه، نقش زیادی در تشخیص درستِ دوست و دشمن و امتیاز آنها از یکدیگر ایفا می نماید، در عین حال، بسا انسان در تعیین مصداق این دو، دچار اشتباه گردیده، حتّی با انگیزه صحیح و نیت خالص، با دشمنان طرح دوستی ریخته، و با دوستان دشمنی نماید! و نظر به امکان چنین خطاهای خطرناکی است که در برخی از ادعیه عرض می کنیم:

«اَللَّهُمَّ اِنِّی اَعُوذُ بِکَ اَنْ اُعادِی لَکَ وَلِیاً اَوْ أُوالِی لَکَ عَدُوّاً أَوْ اَرْضی لَکَ سَخَطاً اَبَداً. ». ( 366 )

«خدایا! تا ابد به تو پناه می برم از اینکه به خاطر تو با یکی از دوستانت دشمنی کنم! یا با یکی از دشمنانت رابطه دوستی داشته باشم، یا به چیزی که مورد خشم تو است خشنود گردم. ».

با این حال، همچنان که تجربه نیز ثابت کرده است، پاکی انگیزه و خلوص نیت، دیر یا زود انسان را از خطایی که گرفتار آن گردیده، رها ساخته، حقیقت امر را به او نشان خواهد داد. علاوه بر آنکه دوستی و دشمنی با دوستان و دشمنان شناخته شده - که از آن به تولّی و تبرّی نام برده می شود - نیز با نورانیتی که در نفس ایجاد می کند، تا حدود زیادی انسان را از مرتکب شدن اشتباه در تشخیص مصادیق حراست می نماید.

در روایت آمده است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در پاسخ یکی از صحابه که راه تشخیص دوستی و دشمنی برای خدا را سؤال کرده بود، به وجود شریف حضرت علی عليه‌السلام اشاره نموده و می فرمایند:

«دوست او ولی خداست پس با وی دوستی کن، و دشمنش دشمن خداست پس با او دشمن باش. ».

سپس راه و رسم حبّ و بغض برای خدا را به گونه ای بسیار روشن بیان کرده، می فرمایند:

«با دوست او دوست باش هر چند قاتل پدر و فرزندت باشد و با دشمنش دشمنی کن گرچه پدر و فرزندت باشد. ». ( 367 )

و همین هاست که عالمان دین شناس و بزرگان دین را بر آن داشته که از تولّی و تبرّی به عنوان دو رکن اساسی و زیر بنای مهمّ احکام دینی یاد کرده، با عنایتی ویژه به آن اهتمام ورزند، و خصوصاً نسبت به تبرّی و دشمنی با دشمنان خدا، حسّاسیتی بیش از آنچه در مورد تولّی دارند، از خود نشان دهند.

چه آنکه محبّت حقیقی به هیچ وجه با دوستی نسبت به دشمنان خدا سازگار نبوده و چنانچه کسی حقیقتاً خدا را دوست داشته باشد، محال است بتواند با دشمنان او رابطه دوستی برقرار نماید، لذا کسانی که ادعای دوستی با خدا می کنند و عملاً با افراد و گروه هایی که با او و دوستانش در ستیز و دشمنی هستند، ارتباط انس و دوستی دارند، در واقع دروغ می گویند و این دوستی حکایت از عدم صداقت آنان در ادّعای محبّتی است که نسبت به پروردگار متعال ابراز می نمایند.

مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اِیاکَ اَنْ تُحِبَّ اَعْداءَ اللَّهِ أَوْ تُصْفِی وُدَّکَ لِغَیرِ أَوْلِیاءِ اللَّهِ فَإِنَّ مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ. ». ( 368 )

«از دوستی با دشمنان خدا دوری کن و از اینکه محبّت خود را برای غیر دوستان خدا خالص گردانی بپرهیز. زیرا هر کس گروهی را دوست بدارد با آنان محشور خواهد شد. ».

با این همه، کسی که خدا را دوست دارد، نسبت به همه انسان ها مهربان است و نظر به اینکه آنان را بندگان خدا و منسوب به حضرت خالق و آفریدگار جهان می داند، شفقت خود را از آنان دریغ نکرده، و مجنون وار - که گفته اند در و دیوار شهر لیلی را می بوسید و سگ کویش را احترام می کرد - خود را موظف به احسان به مردم و خدمت به خلق دانسته، به زبان حال می گوید:

در جهان خرم از آنم که جهان خرّم از اوست

عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

محبّین به دوستان خدا عشق می ورزند

هنگامی که انسان به کسی علاقه داشته باشد - قطع نظر از عالم تکلیف، و سوای تعهّد نسبت به انجام یک وظیفه دینی یا اخلاقی - مقتضای طبیعی این علاقه مندی، محبت نسبت به دوستان و مهر ورزی نسبت به منتسبین اوست، و چنانچه مانعی در کار نباشد همه آنان تکویناً مورد علاقه آدمی خواهند بود. از اینرو در مواردی که این محبّت کم رنگ یا بی رنگ می نماید سبب آن را باید در موانعی جستجو کرد که دوستی و محبت را از طبع اوّلی آن خارج ساخته، و مانع ظهور مقتضای طبیعی آن گشته است.

به عبارت دیگر، علاقه به دوستان خدا، شعاع و فرع عشق و محبت به خداست و همچنان که از روایات نیز به دست می آید بازگشتش به دوستی خداست. ( 369 )

این حقیقت در مورد وجود شریف پیامبر اکرم و خاندان گرامی آن جناب عليهم‌السلام بسیار روشن تر است. چه آنکه، آن بزرگواران از نور خدای متعال آفریده شده اند. ( 370 ) نورشان شعاع نور خدا، و وجود مبارکشان مظهر اتمّ صفات الهی است.

اگر آنان نبودند خداوند هیچ موجودی را نمی آفرید. خلقت جمیع موجودات به واسطه آنان انجام پذیرفته است و نزول همه خیرات، برکات، و فیوضات معنوی و مادی به وساطت آن عزیزان تحقق می یابد. آنان ولی نعمت مردم اند و هیچ کس بدون واسطه، شایسته دریافت فیض از آفریدگار متعال نیست.

در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:

«بِکُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِکُمْ یخْتِمُ وَ بِکُمْ ینَزِّلُ الْغَیثَ وَ بِکُمْ یمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلّا بِإِذْنِهِ وَ بِکُمْ ینَفِّسُ الْهَمَّ وَ یکْشِفُ الضُّرَّ. ». ( 371 )

«خداوند به واسطه شما (خلقت عالم را) آغاز کرد و به وسیله شما به پایان می رساند. به وساطت شما باران را فرو می فرستد، و توسّط شما آسمان را از فرو افتادن بر زمین جز به فرمان او باز نگه می دارد، به واسطه شما غم و اندوه را زایل، و رنج و سختی را برطرف می سازد. ».

نیل به کمال و دست یابی به رستگاری ابدی تنها از طریق آنان امکان پذیر است، و جز راه آنان که صراط مستقیم است، سایر راه ها طریق ضلالت و گمراهی و سرانجام آن ها هلاکت و بدبختی است.

تدین به دین خدا، تقرّب به ساحت اقدس الهی، تحصیل رضا و خشنودی پروردگار، قبولی طاعات و عبادات، جلب دوستی آفریدگار مهربان، شکرگزاری به درگاه ایزد منّان و دوری جستن از آنچه که موجب سخط و غضب اوست، در گرو دوستی و پیروی از آن بزرگواران است، و این تکلیفی است عقلی و شرعی که از آن گریزی نیست.

دوستی آنان عین دوستی خداست و تفکیک بین این دو نه ممکن است و نه مقبول. از اینرو انسان همچنان که برای رشد و تعالی روحی و اعتلای معنوی، ناچار از دوستی با خداست، نیازمند محبّت به آن بزرگواران و ناگزیر از آن است.

بنا بر این کسی که مدعی دوستی خداست و در عین حال به آن عزیزان درگاه إله مهر نمی ورزد جاهل یا معاندی است که در ادعای خود دروغ می گوید.

خدای متعال پیروی از پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله را لازمه محبّت صادقانه به ساحت اقدس خویش دانسته، می فرماید:

( قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی ) . ( 372 )

«بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید. ».

این پیوستگی آن چنان عمیق و حقیقی است که به جای اطاعت از فرامین و دستورات خود، پیروی از آن حضرت را لازمه محبّت معرفی فرموده است.

از سوی دیگر، دوستی نسبت به آن بزرگوار نیز عین دوستی و محبّت نسبت به خاندان مطهر آن جناب، و از چنان اتّحاد و پیوندی با آن برخوردار است که تفکیک بین آن دو به هیچ وجه میسّر نبوده، و بنا به فرمایش حضرت ابا عبد اللَّه عليه‌السلام ، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«هر کس گمان کند که دوست من است و علی عليه‌السلام را دشمن دارد دروغ گفته است. دشمن علی عليه‌السلام دوست من نتواند بود».

و هنگامی که مردی عرض می کند: یا رسول اللَّه! چه زیان دارد که مردی محبّت تو را داشته باشد و علی را دشمن دارد؟ آن حضرت می فرمایند:

«این بدان جهت است که من و علی یک تنیم، علی من است و من علی ام، چگونه می شود که یک تن را کسی هم دوست و هم دشمن بدارد؟

پس آن کس که علی را دوست دارد مرا دوست داشته و آنکه با علی دشمنی کند با من دشمن است و کسی که با من دشمن است با خداوند دشمنی کرده است. ». ( 373 )

همچنین رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله پاداش رسالت خود را دوستی و محبّت به آن بزرگواران دانسته اند.

خدای متعالی می فرماید:

«قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی». ( 374 )

«بگو پاداشی برای رسالت خویش از شما درخواست نمی کنم مگر دوستی و محبّت نسبت به نزدیکان (و اهل بیت خود) ».

و از همین جا به راز و رمز اجر و پاداش شگفت آوری که در روایات بر محبّت و دوستی آل پیغمبر و خاندان گرانقدر آن حضرت عليهم‌السلام مترتّب گردیده پی خواهیم برد.

شیعه و سنی در ذیل آیه مذکور روایت کرده اند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«آگاه باشید! هرکس با دوستی آل محمّد بمیرد شهید از دنیا رفته است. بدانید! هر کس با دوستی آل محمّد از دنیا برود آمرزیده مرده است. آگاه باشید! هر کس با دوستی آل محمّد بمیرد با توبه رحلت کرده است. توجّه داشته باشید! هر کس با دوستی آل محمّد دنیا را ترک کند، مؤمن کامل از دنیا رفته است.

آگاه باشید! هر کس با دوستی آل محمّد از دنیا رود، فرشته مرگ و سپس مأموران سؤال و جواب او را به بهشت بشارت دهند.

بدانید! هر کس با دوستی آل محمّد از دنیا برود، او را همانند عروسی که به حجله می رود به سوی بهشت برند.

آگاه باشید! هر کس با دوستی آل محمّد بمیرد در قبرش دو باب به سوی بهشت گشوده گردد.

به هوش باشید! هر کس با دوستی آل محمّد از دنیا برود خداوند قبرش را زیارت گاه فرشتگان رحمت قرار دهد.

آگاه باشید! هر کس با دوستی آل محمّد دنیا را وداع نماید بر اساس سنت و جماعت از دنیا رفته است.

هان! هر کس با کینه و دشمنی آل محمّد دنیا را ترک کند روز قیامت در حالی وارد محشر می شود که بین دو چشمش نوشته شده که «وی از رحمت خدا مأیوس است».

بدانید! هر کس با کینه و دشمنی آل محمّد بمیرد کافر مرده است. آگاه باشید! هر کس با کینه و دشمنی آل محمّد از دنیا برود بوی بهشت به مشامش نخواهد رسید. ». ( 375 )

از عاشقی دل سوخته نقل است که گوید: در آغاز جوانی هنگامی که هوای سیر و سلوک در سر داشتم، بر آن شدم تا علم کیمیا بیاموزم و بدان وسیله به دستگیری تهی دستان بپردازم. این کار را با توسّلات شدیدی آغاز کرده، روزی مشغول انجام برخی از امور مربوط به آن بودم که ناگهان صدایی مرا متوجّه خود ساخته و فرمود: کیمیا، محبّت ما اهل بیت است. اگر طالب آن هستی گام پیش گذار و ثابت قدم باش!

و بدین ترتیب برای همیشه مرا از آن اندیشه نخستین منصرف ساخت.

برید عجلی گوید:

حضور امام باقر عليه‌السلام بودم که مردی از خراسان به خدمت آن جناب شرفیاب شد. او که آن مسیر طولانی را پیاده پیموده بود، پاهایش را که (از رنج سفر) شکافته شده بود از کفش بیرون آورد و عرض کرد: به خدا قسم مرا از آن جا نیاورده مگر دوستی شما اهل بیت.

آن بزرگوار فرمودند:

«به خدا سوگند! اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور خواهد گرداند. ».

«هَلِ الدِّینُ إِلّاَ الْحُبُّ».

«آیا دین چیزی جز محبّت و دوستی است؟ ». ( 376 )

گردر سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

البته انسان آنگاه از آثار و ثمرات محبّت نسبت به خاندان رسالت به طور کامل بهره مند خواهد شد که در این دوستی، اخلاص و صداقت کامل داشته، با عمل به دستورات آنان، محبّت خود را از خصایص و ویژگی هایی که در روایات به عنوان نشانه دوستی از آنها یاد شده، ( 377 ) برخوردار سازد.

در روایت آمده است که دوستی ثوبان - غلام رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله - به گونه ای شدید بود که نمی توانست خود را در حضور جنابش کنترل نماید. روزی خدمت آن سرور رسید در حالیکه رنگش دگرگون و اندامش لاغر شده بود. آن حضرت فرمودند:

«ای ثوبان! چرا رنگت دگرگون گشته؟

عرض کرد: بیماری و دردی ندارم جز آنکه هرگاه حضرتت را نمی بینم، مشتاق دیدارت می شوم، از طرفی هم به فکر قیامت افتاده، نگرانم که در آن جا نتوانم شما را ببینم. زیرا می دانم شما همراه با پیامبران در مقام بلندی قرار می گیرید. در آن حال، چنانچه من داخل بهشت شوم مقامم پایین تر از شماست و اگر به بهشت داخل نگردم در هر صورت هرگز شما را نخواهم دید! در این هنگام این آیه نازل گردید:

«کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان! و (به راستی) آنان رفیقان نیکی هستند». ( 378 )

آنگاه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«سوگند به آنکه جانم در دست اوست، بنده (خدا حقیقتاً) ایمان نیاورده تا آنکه مرا از جان خود، پدر و مادر، همسر و فرزندش و از همه مردم بیشتر دوست داشته باشد. ». ( 379 )

در عین حال آنچنان که از فرمایشات پیشوایان دین و حضرات معصومین عليهم‌السلام به دست می آید و تجربه نیز شاهد گویایی بر آن است، محبّت در هر مرتبه ای باشد بی تأثیر نبوده، برای آدمی سودمند و بسا سبب نجات او گردد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«در زمان رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله مردی که کارش فروختن روغن زیتون بود، به حضرتش محبّتی شدید داشت. آنچنان که دنبال هر کاری می رفت نخست برای زیارت آن حضرت به حضورش شرفیاب می گشت.

یک روز که برای دیدن آن بزرگوار آمده بود، به واسطه ازدحام جمعیت نتوانست آن جناب را مشاهده کند، لذا حضرتش خود گردن کشیدند تا وی بتواند آن سرور را دیدار نماید. سپس به دنبال کار خود رفت. اما طولی نکشید که برگشت.

آن بزرگوار سبب آن را جویا شدند. عرض کرد: یا رسول اللَّه! سوگند به آنکه تو را به حقّ مبعوث گردانیده، آن چنان مهر شما در دلم قرار گرفته که نتوانستم به دنبال کار خویش بروم. ناچار برگشتم. آن حضرت او را دعای خیر فرمودند.

مدّتی گذشت و آن بزرگوار وی را ندیدند. از حال او جویا شدند. اصحاب نیز عرض کردند که مدتی است او را نمی بینیم. آن جناب به اتفاق اصحاب خود به طرف بازار روغن فروشان رفته مغازه اش را بسته دیدند. احوالش را از همسایگان او پرسیدند. آنان گفتند: چند روزی است که از دنیا رفته است. مردی راستگو و بسیار امین بود امّا خصلتی ناشایست نیز در او بود...

آن حضرت فرمودند: خدا او را رحمت کند. وی آن چنان مرا دوست می داشت که اگر برده فروش هم بود خداوند او را می آمرزید. ». ( 380 )

در کتب حدیثی روایات متعددی در این زمینه به چشم می خورد که همگی گویای این معناست که دوستی و محبّت نسبت به آن بزرگواران حتی برای کسانی که معتقد به دین حق نبوده اند سودمند واقع گردیده است. ( 381 )

و همین هاست که دل های رمیده را امید، و سینه دوستان و محبین را - که بعضاً از نظر کمالات انسانی و زهد و تقوا به درجات رفیعی نائل گشته اند - بیش از پیش صفا، نشاط و گرمی می بخشد.

مرحوم آیة اللَّه حاج میرزا علی شیرازی - اعلی اللَّه مقامه - عالمی بزرگ و جلیل القدر بود و به حضرات معصومین خصوصاً صدیقه کبری فاطمه زهرا و فرزند مظلومش حضرت ابا عبد اللَّه - سلام اللَّه علیهم أجمعین - محبّتی وافر داشت. در شرح حالش نوشته اند که وی وصیت کرده بود از کتب و سایر لوازم زندگیش مقداری را بفروشند و چهل نفر از سادات را برای مشایعت از جنازه اش فرا خوانده، از آنان بخواهند که هنگام دفن او دست های خویش را به طرف آسمان بالا برده و بگویند: پروردگارا! ما گواهی می دهیم که علی شیرازی، مادرمان حضرت زهرا عليها‌السلام را دوست می داشت!

گویند این وصیت با حضور مرحوم آیة اللَّه بروجردی - رضوان اللَّه علیه - و جمع زیادی از سادات در قبرستان شیخان قم - محل دفن ایشان - انجام گرفت.

یکی از شاگردان آن مرحوم که خود، اهل علم و از معتمدین است گوید: در زمانی که آیة اللَّه حاج میرزا علی آقا شیرازی بیمار بود، برای تبلیغ به کرج رفته بودم. شبی در عالم رؤیا دیدم که در اصفهان هستم و تمام شهر به حالت تعطیل در آمده است. و عدّه زیادی از مردم به طرف منزل آن عالم بزرگوار حرکت می کنند.

وی گوید: از کسی پرسیدم: چه خبر است؟ گفتند: وجود مقدس رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله و مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام به عیادت حاج میرزا علی آقا می روند.

با عجله به سمت مردم رفتم، دیدم آن دو بزرگوار پیشاپیش جمعیت حرکت می کنند. وقتی به منزل ایشان رسیدیم، در باز شد و آن دو سرور داخل منزل شدند. بنده نیز وارد شدم. رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله و مولا علی عليه‌السلام کنار بستر آن مرحوم نشستند.

مرحوم حاج میرزا علی آقا که قادر به حرکت نبود عرض کرد: وجوهی از سهم مبارک امام مصرف کرده ام آیا مورد رضایت شماست یا نه؟ مقداری پول هم زیر بسترش بود، آنها را تقدیم کرده و عرض کرد: گویا مرگ من فرا رسیده! آنگاه دست هایش را به گردن مبارک مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام که بالای سرش نشسته بودند درآورده و این اشعار را خواند:

در آن نَفَس که بمیرم در آروزی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر زخاک برآرم

به گفتگوی تو خیزم به جستجوی تو باشم

هنگامی که از خواب بیدار شدم طلوع فجر بود. تاریخ و ساعت را یادداشت کردم. وقتی به اصفهان رفتم دانستم که استادم آیة اللَّه حاج میرزا علی آقا شیرازی در همان وقت از دنیا رفته است. رضوان اللَّه تعالی علیه و أعلی اللَّه مقامه.

8 - ادب حضور

آنچه که انسان در برابر دیدگان سایرین انجام می دهد، با آنچه در خلوت از او سر می زند بسیار متفاوت است. همچنان که نظراتی را که ابراز می دارد الزاماً نمی تواند حاکی از معتقدات حقیقی او باشد.

هیچ کس هم دوست ندارد همه کس از همه چیز او - اعم از اعمال و رفتاری که از او سر می زند، یا افکاری که به ذهنش خطور کرده، یا حتی هنجارهای روحی و روانی و ملکات نفسانیش - با خبر باشد. گویا انسان طبعاً دوست دارد تنها چیزهایی از او ظاهر شود که مورد علاقه دیگران است، و شخصیتش آن چنان جلوه کند که مورد پذیرش آنان باشد. بدین منظور همواره می کوشد عیوب خود را خصوصاً از کسانی که آنان را از نظر رتبه معنوی یا اجتماعی مقدّم بر خود می داند پنهان دارد.

بلکه از یک منظر، انسان مایل است دیگران را در اندیشه و عمل همساز و همراه خویش سازد. از اینرو پیوسته با کسانی که پذیرای فکر یا رفتار او نیستند، لااقل باطناً درگیر بوده، می کوشد تا با توجیه مبانی فکری خویش و تضعیف نقطه نظرات آنان، درستی راه و روش خود و نادرستی مرام و اندیشه آنان را به اثبات رسانده، محیط و اجتماع را همرنگ خود ساخته، اقتدار و تسلّط خویش را بر آنها استحکام بخشد.

اما موفقیت انسان در این راه و رسم نسبت به افرادی که با او روابط نزدیک تری دارند، چندان دوام نمی یابد. بلکه اثر بخش بودن آن در مورد کسانی که با آنان ارتباط معنوی داشته و به طور طبیعی از جزئیات امور اخلاقی و روحی وی باخبرند مورد تردید بوده، بر فرض که مؤثّر باشد کارآیی خود را بسیار زود از دست خواهد داد.

این نکته برای افرادی که در وادی سلوک قدم هایی برداشته و مراحلی را پشت سر گذارده اند به خوبی تجربه شده است. حتی حالات بسیار مکنون نیز جز در موارد نادر از نظر آنان پنهان نمی ماند، گرچه به واسطه متخلّق بودن به صفات انسانی و وظیفه پنهان داشتن اسرار دیگران گویا نه خود می بینند و نه کسی را هرگز از آن آگاه می سازند.

اینک این ما با دریایی از گناه و غفلت، عیب و نقص، کمبود و کاستی، و زشتی و ناپاکی، در برابر خالق جهان، و آفریدگار آشکار و نهان، در پیشگاه خداوندی که همه عالم محضر اوست و بنا بر فرمایش خود:

( لا یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِی السَّماواتِ وَ لا فِی الْأَرْضِ... ) . ( 382 )

«به اندازه سنگینی ذرّه ای در آسمان ها و زمین از علم او دور نخواهد ماند».

و همه جا و همه وقت حاضر و ناظر بر باطن و ظاهر ماست و خلوت و جلوت برایش یکسان است.

سالک راه حقّ، پیوسته خود را در محضر خداوند متعال می بیند و امور خود را تحت نظارت دقیق و مراقبت کامل او می داند. همیشه متذکّر این معناست که خداوند عالمیان بر دقایق امور و ضمایر نیات او مطّلع است و به مراتب بیش از آنچه که انسان ها در محضر بزرگان رعایت ادب می کنند، در حضور ربّ الأرباب و بزرگِ بزرگان، خود را موظّف به این امر دانسته، تا حدّ توان، در فکر و عمل و درون و برون از آن مراقبت می کند.

همواره خود را با خطاب:

( أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ یعْلَمُ ما فِی السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ) . ( 383 )

هشدار داده - گر چه می داند: قیامت بازار قلب پاک و نیت صادق است، نه صورت و ظاهر اعمال، و حقیقتاً «درون را بنگرند و حال را» و به «بیرون و قال» اعتنایی نیست - نهایت ادب را مراعات می نماید و با مراقبت دائمی از اعضا و جوارح خصوصاً چشم و زبان، بی خیال به هر کاری اقدام نمی کند و بی پروا هر سخنی را بر زبان جاری نمی سازد.

با اینکه تعلّق و إشراف علم خداوند متعال را به باطن و ظاهر اشیا و موجودات، یکسان دانسته و مرگ و زندگی، عافیت و گرفتاری و تندرستی و بیماریش را جز به دست پروردگار مهربان نمی داند، امّا با تأسّی به اخلاق و رفتار حضرات معصومین عليهم‌السلام و سرمشق قرار دادنِ روش گفتار و کردار انبیای بزرگ الهی عليهم‌السلام ظرایف و دقایق ادب ظاهری را نیز از نظر دور نمی دارد.

روزی پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله برای سرکشی گوسفندان خود بیرون رفتند. چوپان عریان بود. وقتی متوجّه آمدن آن حضرت شد لباسش را پوشید. حضرت به او فرمودند:

«برو که ما را به تو نیازی نیست، زیرا ما اهل بیتی هستیم که اشخاصی را که نسبت به خداوند ادب ندارند و در خلوت از خدا حیا نمی کنند استخدام نمی کنیم. ». ( 384 )

همچنین آن بزرگوار صلى‌الله‌عليه‌وآله ضمن سفارشات خود به ابوذر - رضوان اللَّه علیه - فرمودند:

«یا اَباذَر! اُعْبُدُ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ کُنْتَ لا تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاکَ. ». ( 385 )

«ای ابوذر! خدای را چنان پرستش کن که گویا او را می بینی پس اگر او را نبینی او تو را می بیند».

حضرت ابراهیم عليه‌السلام هنگامی که در مقام احتجاج با کافران به بیان صفات، الطاف و عنایات حقّ - جلّ جلاله - می پردازد می فرماید:

«همان کسی که مرا آفرید و پیوسته راهنماییم می کند و کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد و کسی که مرا می میراند و سپس زنده می کند و کسی که امید دارم گناهم را در روز جزا ببخشد. ». ( 386 )

به خاطر رعایت ادب، بیماری را به خدا نسبت نمی دهد بلکه می فرماید: وقتی مریض شدم او شفایم می دهد.

همچنین حضرت ایوب عليه‌السلام در مقام دعا و مناجات با حضرت حقّ عرض می کند:

«گرفتاری و مشکلات به من روی آورده، و تو مهربان ترین مهربانانی. ». ( 387 )

و نمی گوید: تو مرا گرفتار ساخته ای.

و حضرت یوسف عليه‌السلام در مقام پرهیز از گناه هنگامی که متوجّه حیای زلیخا از بت می شود، می فرماید:

«تو از بتی که نه می شنود، نه می بیند، نه می فهمد، نه می خورد و نه می آشامد حیا می کنی، و من از خداوندی که انسان را آفرید و به او تعلیم داد حیا نکنم؟ ». ( 388 )

و حضرت لقمان در مقام تذکر به حضور دائمی خدا در همه مکان ها به فرزند خود می فرماید:

«ای فرزند! اگر خواهی معصیت خدا کنی، مکانی پیدا کن که خدا در آن جا نباشد. ».

و بالاخره رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در مقام موعظه به اصحاب خود فرموده اند:

«از خداوند خود حیا بدارید آنچنان که شایسته حیا از اوست.

اصحاب عرض کردند چه کنیم تا حقّ حیا و شرم انجام گیرد؟ فرمودند:

«اگر خواهید چنین باشید، باید همواره اجل و مرگتان در برابر دیدگان شما باشد، سر و چشم و گوش و زبان و سایر اعضا را از معصیت الهی باز دارید، شکم را از حرام و فرج را از محرّمات منع نمایید، و یاد آورید قبر را و پوسیدن و خاک شدن در قبر را، و کسی که آخرت را می خواهد باید زینت زندگی دنیا را ترک نماید. ». ( 389 )

ب) راه کارها

اشاره

اطاعت تحقیرآمیز و کرنش مذلّت بار در برابر اسیرانِ شهوت و غضب و پیروانِ نفس و شیطان را هرگز نباید با خشوع فخر آفرین و خضوع عزّت بخش در پیشگاه آفریدگار مقتدر و خالق بی نیاز از یک سنخ پنداشت. قیاس این دو، نه واقع بینانه است و نه مقتضای خردمندی، و از قضاوتِ منصفانه نیز فرسنگ ها به دور است!

اموری که در این بخش به آن ها پرداخته ایم، گرچه با نام راه کار از آن ها یاد گردیده، امّا به لحاظ ناگزیر بودن سالک از مدّ نظر قرار دادن و اجرای دقیق آن ها می توان آن ها را نیز در زمره اصول راهبردی و بخشی از آن ها به حساب آورد. بنا بر این، قرار گرفتن در بخشی جدا از اصول راهبردی را نباید به معنای برخوردار نبودن از ارزش بالا یا جواز ترک آن ها دانست.

سالک همچنان که موظف است جمیع اموری را که به عنوان اصول راهبردی از آن ها یاد گردید، دائماً نصب العین خویش قرار داده، موضع و رفتاری متناسب با آن از خود نشان دهد، وظیفه دارد اموری را که در این بخش آمده، مورد توجّه دقیق خود قرار داده، همواره در مقام انجام شایسته آن ها باشد و کوتاهی و غفلت از هیچ یک از آن ها را برای خود مجاز به حساب نیاورد.

1 - بازنگری

کسی که در مقام اصلاح نفس خویش برآمده، لازم است پیش از هر کار به مطالعه خود و جهان پیرامون خود بپردازد، لختی بیندیشد و از خود بپرسد: من کیستم؟ این جا کجاست؟ آغاز و پایان این نظام پیچیده، این موجودات حیرت آور، و این تشکیلات شگفت انگیز چگونه است؟

وظیفه من در برابر خالق جهان، و آفریدگار پنهان و نهان که انسان را خلق فرموده، راه سعادت و خوشبختی را بر او گشوده، اسباب هدایت و نعمت خود را با اعطای عقل، فرستادن پیامبران، و نزول کتب آسمانی کامل و تمام نموده، و همه گونه وسایل راحتی و آسایش را برایش فراهم آورده چیست؟

از خود سؤال کند: آیا پیامبران و اوصیای بزرگوار آنان که از آغاز خلقت، پیوسته مردم را از دل بستن به دنیای زود گذر پرهیز داده و به عالم آخرت دعوت کرده اند، چه منظوری داشته اند؟ لذایذ و خوشی های مادی مورد تنفّر آنان بوده یا خوشبختی ما را می خواسته اند؟ آیا این نعمت های بی شمار تنها برای همین دوران کوتاه زندگی مادی و رسیدن به خواسته ها و شهوات نفسانی که حیوانات نیز از آن بهره مندند فراهم آمده یا مقصود بالاتری در کار است؟

با منطق و برهان به خویشتن بفهماند که مقصود نهایی از خلقت جهان آفرینش و انسان، و این آسمان های بی انتها و این زمین گسترده، و این نعمت های بی شمار و این برنامه های شگفت انگیز، یک زندگی حیوانی نیست بلکه هدفی والاتر و مقصدی ارجمندتر در کار است که آن خردمندان حقیقی به واسطه بیداری و دوراندیشی حاضر نمی شدند آن را فدای زندگی پر نکبت و خوشی های زودگذر نمایند.

آنگاه مقصد بزرگی را که فرا راه خویش دارد، مسیر دشواری را که در صدد پیمودن آن است، موجودی و امکاناتی را که در اختیار دارد، و بالاخره هزینه ای را که برای حرکت در راه مقصود و نیل به مقصد مطلوب باید بپردازد، به طور دقیق و شایسته مورد ارزیابی قرار دهد.

سپس بیندیشد که دیر یا زود ناگزیر است لباس اقامت در این جهان را از تن به درآورده، رخت سفر بپوشد. مال و منال دنیا را به جای نهاده، چشم از تعلّقات خویش فرو بندد، زندگی، زن و فرزند، دوست و آشنا، و هر آنچه به آن دل بسته است را رها ساخته، تنها با آنچه در خلال عمر کوتاه خود کسب کرده، قدم به وادی قبر و عالم آخرت گذارد.

بضاعت اندک و دست خالی خود را در نظر آورده و به نفس خویش خطاب کند: ای بیچاره! فدا کردن سعادت همیشگی در برابر متاع ناچیز دنیا مقتضای عقل و خرد نیست. تا چند در پی شهوات حیوانی عمر خویش را از کف می دهی؟

از مالک الملوک و ربّ الأرباب حیا کن و بر خود ترحّم نما! همّت بلند دار و به این پستی و دنائت راضی مشو! از سرگذشت پیشینیان عبرت گیر و با ملاحظه رنج و مشقّت و گرفتاری و خسرانی که دامنگیرشان شده، به هوش آی!

از آن پس، با عجز و زاری به ساحت پروردگار مهربان و استعانت از پیشگاه حضرات معصومین عليهم‌السلام گام های بلند خویش را در راه مقدسی که برگزیده است استوار دارد.

2 - عزم

آنگاه که تفکّر و اندیشه از سطح مطلوب برخوردار گردید، حرکت آغاز می گردد. اما هرگز نباید به جوشش اولیه و شور نخستین بسنده نمود. موانع بسیار است و سختی ها در حدّ وفور! شیاطین از چپ و راست در صددند تا تو را از راهت باز دارند. راهی برگزیده ای که ستون فقرات ابلیس لعین را درهم می شکند! کاری را آغاز کرده ای که دماغ شیاطین را به خاک می مالد!

انسان همین که چیزی را از نظر مادی برای خود سودمند می بیند، باکمترین تشویق و ترغیبی به دنبال آن حرکت کرده، با سرسختی در صدد رفع موانع آن برمی آید. مشکلات را هر چند سخت و طاقت فرسا باشد متحمل گشته تا رسیدن به مقصد مورد نظر از هیچ کوششی دریغ نمی نماید.

امّا در زمینه امور دینی، اخلاقی و معنوی گرچه از منافع آن به خوبی آگاه باشد، این حرکت را اوّلاً بسیار دیر آغاز می کند، ثانیاً حرکت او بسیار کند بوده، از نشاط کافی برخوردار نیست، و با برخورد به کمترین مانع - خصوصاً چنانچه احتمال دهد خطر یا زیانی متوجه اوست - آن را کنار گذارده و به اصطلاح معروف، از خیر آن می گذرد!

ریشه این امر را عمدتاً در این نکته باید جستجو کرد که نفس آدمی طمّاع است و لذّت طلب، آنچه را بالحسّ لذّت بخش می بیند سریعاً پذیرفته و مشکلاتش را به راحتی متحمّل می گردد.

لذّت از امور مادّی به واسطه اشتراک سنخیت با طبیعتِ نفس، بسیار زود احساس می گردد، امّا لذّتی که از امور معنوی برای انسان حاصل می شود - گرچه از نظر عمق و عظمت، به هیچ وجه قابل مقایسه با لذّت سطحی و زود گذر مادّی نیست لیکن - برای کسی که صرفاً از طریق دریافت های علمی از آن آگاه گشته، تا زمانی که با تفکر منطقی، تأمّل عمیق و اندیشه ژرف به دریافت وجدانی مبدّل نگشته، امری بعید و از حواسّ مادی او بسیار دور است.

از این رو، برای آنکه این حرکت از سرعت و نشاط کافی برخوردار، و با پایداری و استقامت همراه باشد، باید با مطالعه و تأمّل زیاد، هرچه بیشتر به ارتقای سطح بینش مذهبی و تعمیق دریافت های علمی مبنی بر نیاز مبرم به تلاش در راه تهذیب نفس، همّت گمارده، آن را با تصدیق عملی و اراده و عزم جدّی همراه نمود.

کمر را محکم باید ساخت. عزم را استوار باید نمود. با اراده ای مردانه و تصمیمی پولادین، توقّف و سردی را بر خود حرام کن تا یأس و سستی را از خود ناامید سازی.

پیمودن راه خدا و تقرّب به ساحت اقدس الهی جز از طریق شرع مقدس و رعایت دستورات دینی و بدون پرداختن به عبادت در طول حیات ممکن نیست. تا انسان خود را به زیور آداب شریعت نیاراید، از اسرار حقیقت بی خبر مانده، نفس او به اخلاق پسندیده آراسته نگردد. و تا نفس آدمی در اثر نور عبادت منوّر نگردد، ابواب علوم باطنی بر وی مفتوح نگشته، نور معرفت بر قلبش نمی تابد.

سالک باید بداند که این راه را پایانی نیست جز مرگ، و با نصب العین قرار دادن روش حضرات معصومین عليهم‌السلام که تا واپسین دم حیات به عبادت اشتغال داشتند، به سخنان جاهلانه کسانی که به تخیل وصول به حقیقت، خود را بی نیاز از عبادت فرض کرده اند اعتنا ننماید.

همچنین با توجّه با اینکه کوچک شمردن تکالیف شرعی از یک سو سبب شکسته شدن حرمت صاحب شریعت می گردد، از سوی دیگر باعث جرأت و جسارت بر ارتکاب گناهان گشته و عزم آدمی را بر ترک معاصی متزلزل می سازد، باید با بی اعتنایی به سخن افراد منحرفی که رسیدن به باطن را در گرو ترک ظاهر شرع پنداشته اند، هیچ معصیتی را به دیده حقارت ننگرد و با عزمی جزم، در جمیع حرکات و سکنات به پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله و اوصیای کرام آن بزرگوار عليهم‌السلام تأسّی کرده، با بزرگ شمردن اوامر الهی، در همه حال در صدد انجام واجبات و ترک گناهان بوده، آنی از آن غفلت ننماید.

3 - تدارک گذشته

هر فکر نو و ایده جدید - حقّ یا باطل - هنگامی که نخستین بار مطرح می شود چنانچه از جذابیت کافی برخوردار باشد، گروهی را به عنوان هوادار و پیرو مجذوب، و با برنامه های خود همساز و همراه می سازد، هر قدر هم که این جذابیت بیشتر باشد آن ایده از طرفداران بیشتری برخوردار خواهد گشت.

اما نه کثرت جمعیتِ هوادار دلیل بر حقانیت آن اندیشه جدید است و نه هواداری اولیه افراد حاکی از پایداری و استقامت آنان خواهد بود. درستی راه و حقانیت اندیشه، نشانه روشن می طلبد. پایداری طرفدار و استقامتِ پیرو نیز خواهان گذشت زمان و آزمون در عمل است.

نشانه درستی راهِ کسی که در اثر تفکّر عمیق و عزم راسخ، مصمّم به پاسداری از حرمت دستورات الهی گشته، ندامت و پشیمانی از اعمال نادرست و کارهای نا شایسته گذشته است. همچنان که تلاش عملی برای تدارک امور از دست رفته سابق، تا حدود زیادی از تصمیم جدّی بر ترک همیشگی رفتار گذشته و پایداری و استقامت در آینده خبر می دهد.

کسی که حقیقتاً راه خدا را برگزیده، احکام خدا را بزرگ می شمارد، و نشانه این امر آن است که علاوه بر تلاش جدّی در زمینه انجام واجبات و پرهیز از محرّمات، از گذشته خود سخت پشیمان و بیمناک بوده، با جدّیت تمام می کوشد تا اموری را که در گذشته از او فوت گردیده، به شکل مطلوب جبران نماید. ( 390 )

4 - مشارطه

نفس آدمی پیوسته از یکی از دو حال خارج نیست: یا مهارش در دست انسان است و به او کار پس می دهد، و یا مسلّط بر اوست و از وی کار می کشد. در صورتی که بی امان از آن کار برگرفتی در اختیار توست، و اگر آنی رهایش ساختی در اختیار وی خواهی بود!

البته علمای اخلاق با استفاده از آیات قرآنی، برای نفس مراحلی قائل شده اند که هر یک دارای ویژگی ها و خصایصی است:

«نفس امّاره» که پیوسته به گناه و عمل ناشایست فرمان می دهد و آدمی را از این سو به آن سو می کشاند، و هیچ چیز قادر به رام کردن و مهار آن نیست مگر قدرت ایمان و نیروی عقل. و چنانچه انسان به حدّ کافی از آنها بهره مند نباشد، تسلیم آن خواهد شد. و اگر در صدد درهم کوبیدن قدرت نفس برآید شکست حتمی از آنِ خود اوست.

«نفس لوّامه» یا نفس سرزنش گر: در این مرحله که در اثر مراقبت دائمی و آگاهی از خطر ویرانگر نفس و مجاهده و تمرین های مداوم و طاعت و عبادت حاصل می گردد، چنانچه انسان بر اثر طغیان غرایز و غفلت ناگهانی مرتکب خلاف گردد، به سرعت پشیمان شده و از سوی نفس لوّامه مورد سرزنش قرار می گیرد، و با توبه و استغفار و انابه در صدد جبران آثار سوء گناه بر می آید.

در این حالت که دریچه ای امید بخش بر روی سالک گشوده می شود گرچه هنوز به خاطر انس قبلی با خواسته های حیوانی به مرحله ای از کمال نرسیده که به طور کامل تابع عقل و وحی باشد و در مبارزه بین عقل و نفس، گاهی نفس امّاره پیروز می گردد لیکن پیروزی نهایی از آنِ عقل و ایمان است.

خداوند می فرماید:

( لا أُقْسِمُ بِیوْمِ الْقِیامَةِ ا وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ... ) . ( 391 )

«سوگند به روز قیامت و سوگند به نفس سرزنشگر! ».

نفس در این مرحله همچون آیینه ای است که خطای انسان را به خوبی به او نشان می دهد و چون فرماندهی پر تحرّک و پر نشاط است که وی را به خاطر رفتار ناپسندش به شدّت مورد ملامت قرار می دهد.

«نفس مُلهمه» یا الهام گر: انسان در اثر حکومت عقل و ایمان بر خویش و پرهیزکاری و تلاش و مجاهده در راه خود سازی و تهذیب نفس، و دور کردن صفات ناپسند از خود و متخلّق شدن به خلق های نیک و صفات پسندیده به مرحله ای از کمال می رسد که از طریق الهام و دریافت های نورانی قادر به تشخیص نیک از بد و حق از باطل گشته و بسا بدین وسیله نسبت به شناخت وظیفه خود که در برخی موارد از مشکلات بزرگ مؤمن است توفیق یابد.

خدای متعال می فرماید:

( وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ ) ». ( 392 )

«تقوای الهی پیشه کنید، خدا به شما تعلیم می دهد. ».

همچنین می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً ) . ( 393 )

«ای کسانی که ایمان آورده اید اگر تقوای خداوند را پیشه سازید، برای شما نیرویی جهت تشخیص حق از باطل و خوبی از بدی قرار می دهد. ».

«نفس مطمئنّه»: در این مرحله که مخصوص انبیا و اولیا و برخی از پیروان خاصّ آنان است نفس به خاطر دریافت سکینه، از چنان اطمینان و آرامشی برخوردار است که طوفان های سخت نیز نمی تواند او را مضطرب نماید. شبهه و تردیدی در وجود او نمانده و اضطراب و پریشانی به او راه ندارد. غرایز سرکش در برابر او رام گشته و خارج از اختیار او قادر به تاخت و تاز و عرض اندام نیست. تمام توجّه او به سوی حقّ است و جز یاد و نام خدا هیچ چیز طوفان عشق و محبّت او را فرو نمی نشاند.

خداوند می فرماید:

( یا أَیتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ا ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیةً مَرْضِیةً افَادْخُلِی فِی عِبادِی ا وَ ادْخُلِی جَنَّتِی ) . ( 394 )

«ای نفس آرام یافته! به سوی پروردگارت باز گرد در حالی که هم تو از او خشنودی و هم او از تو خشنود است و در زمره بندگان (خاص) من درآی و در بهشتم وارد شو».

عالمان اخلاق نیز انسان را در خلال سیر و سلوک همانند تاجری فرض کرده اند که غرض او تحصیل معرفت و کسب اخلاق متعالی و سرمایه اش عمر گرانمایه اوست. کارگر و عامل این تجارت نفس آدمی و ابزار آن عبادات خالصه و اعمال صالحه است. سودش نجات از عذاب اخروی و متنعّم شدن به نعمت های جاودانه و رضوان الهی، و زیان آن مبتلا شدن به درکات دوزخ در اثر سیئات اخلاقی و ارتکاب گناهان می باشد.

خدای متعال می فرماید:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلی تِجارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ ا تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ ذلِکُمْ خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ ) . ( 395 )

«ای کسانی که ایمان آورده اید شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک می رهاند؟ به خدا و رسولش ایمان بیاورید و در راه خدا با مال ها و جان هایتان جهاد کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید».

نفس انسانی کارگر و عامل این تجارت است و سوء سابقه او بر هیچ کس پوشیده نیست. چه بسا افرادی که به واسطه خیانت او سرمایه عمر خویش را بدون کمترین بهره از دست داده، متحمّل خسارات عظیم، و مبتلا به آتش قهر الهی و هلاکت ابدی گشته اند.

برای پیشگیری از این زیان بزرگ باید تجارت را مشروط به عدم خیانتِ نفس و پای بندی او به رعایت حرمت اوامر الهی نمود. بدون اعتنا به وسوسه های شیطان که پیوسته با غیر ممکن جلوه دادن این کار، در صدد افشاندن بذر یأس و ناامیدی در سینه آدمی است، با استعانت از خدای متعال و اولیای الهی، هر بامداد نفس خویش را مخاطب قرار داده، با بیان عواقب وخیم زیان و خسارت در این تجارت، و با وعده و وعیدهای غلیظ و شدید از او عهد و پیمان بگیرد که پای از مرز شرع بیرون ننهاده، ضمن انجام واجبات و پرهیز از محرمات الهی، در حدّ توان به کارهای نیک و مستحبّات بپردازد تا علاوه بر در امان ماندن از آتش غضب خداوند، از رحمت و برکات بی دریغ الهی در دنیا و آخرت بهره مند گردد.

5 - مراقبه

گرچه انسان در اثر رعایت احکام شرع و پرداختن به اذکار و عبادات مستحبی به تدریج از نشاط، نورانیت، و حال و هوایی بهره مند می گردد که پیش از این از آن برخوردار نبوده است، و همین حال و هواست که وی را بیش از پیش به پی گیری هدف متعالیش ترغیب می نماید، در عین حال، چه بسا دل بستن به همین احساس نیک نیز سبب غفلت از وظیفه اصلی، و ابزاری برای دور شدن از مقصد اعلای او گردد.

انسان خصوصاً در آغاز کار، قادر نیست به امور متعدّد توجّه نماید. همین که چیزی نظر او را به خود جلب کرده و باعث انس وی با آن شد، از امور زیادی غافل می گردد، در حالیکه نفس، فعّال و پر نشاط و پیوسته در کمین است! یک لحظه غفلت برای تاخت و تاز و میدان داری آن کافی است و در آن صورت، نه از حال خوش خبری می ماند و نه از نورانیت عبادت اثری!

هر یک از اموری که سالک تا کنون خود را متعهد به پای بندی به آن کرده، گرچه در محدوده خود نقش مهمّی در پویایی و تحرّک او در سلوک و حرکت به سوی کمال ایفا می کند، امّا آنچه این حرکت و نشاط را دوام بخشیده، سبب ثمربخش بودن امور مذکور می گردد، تعهّدی است که سالک را موظّف به مراقبت دائمی جهت حفظ و حراست از آن امور می گرداند؛ تعهّدی که غفلت از آن به منزله از دست رفتن نتیجه همه زحمات و تلاش های وی خواهد بود.

مراقبه، رکن اساسی سلوک الی الله و چشم همیشه بیدار سالک است. تهذیب نفس و مبارزه با هواهای نفسانی بدون مراقبتِ آن به آن و لحظه به لحظه بی معناست.

سالک باید در جمیع شرایط و همه حالات، مراقب و مواظب باشد که از آنچه بر آن عازم گشته تخلّف نکند و از آنچه وظیفه اوست تخطّی ننماید. هرگز نباید خود را از شرّ نفس و شیطان در امان ببیند. نباید چنین پندارد که با تفکّر اولیه و عزم نخستین و توبه و مشارطه همه چیز تمام است و کار به پایان رسیده است!

در تمام شبانه روز باید مراقب نفس خویش باشد و خداوند را همواره حاضر و ناظر بر اعمال و منویات خود بداند، که او حقیقتاً از درون و برون ما آگاه است.

( إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیکُمْ رَقِیباً ) . ( 396 )

«خداوند همواره مراقب شماست. ».

( کانَ اللَّهُ عَلی کُلِ  شَی ءٍ رَقِیباً ) . ( 397 )

«خداوند همواره بر هر چیز مراقب است».

( هُوَ مَعَکُمْ أَینَ ما کُنْتُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ ) . ( 398 )

«هر کجا باشید خدا با شماست و به آنچه انجام می دهید بیناست».

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به بعضی از یاران خود فرموده اند:

«اُعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَهُوَ یرَاکَ. ». ( 399 )

«خدا را به گونه ای پرستش کن که گویا او را می بینی. اگر تو او را نمی بینی او تو را می نگرد. »

مولا علی عليه‌السلام می فرمایند:

«طُوبی لِمَنْ راقَبَ رَبَّهُ وَ خافَ ذَنْبَهُ». ( 400 )

«خوشا به حال کسی که پروردگارش را مراقب بوده و از گناهش بیمناک باشد. ».

او می داند چنانچه مراقب نفس طغیانگر و اعضا و جوارح خویش نباشد، در روز رستاخیز که یوْمَ تُبْلَی السَّرائِر است و حقیقت کردار و گفتار آدمی آشکار خواهد شد، آنچه انجام داده علاوه بر آنکه باعث زحمت و اندوه حضرات معصومین عليهم‌السلام می گردد سبب سرافکندگی وی در پیشگاه اولیای خدا، شهیدان، صالحان و مؤمنان، و شرمساری و رسوایی او در برابر دیدگان جمیع خلایق خواهد گردید، از اینرو همواره مراقب اعمال و نیات خویش است و پیوسته خود را در حضور مولای خویش می بیند.

علاوه بر آنکه در تمام حالات خود، پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله و ائمه طاهرین عليهم‌السلام و مأموران الهی و جوارح و اعضایش را بر رفتار و گفتار خود شاهد و گواه می داند، ( 401 ) به زبان و حال برای آمرزش گناهان خویش عرض می کند:

«ای خدا و ای آقای من! از تو درخواست می کنم... بر من ببخشی هر خطایی را که از من سر زده، و هر گناهی را که مرتکب شده ام... و هر کار نکوهیده ای که به کاتبان کرام امر فرموده ای آن را ثبت نمایند. همانها که بر من گمارده ای تا آنچه را از من سر می زند نگهدارند، و با اعضایم بر من شاهد باشند، و تو خود در ورای آنان از من مراقبت کرده و بر آنچه که از آنان پوشیده مانده، گواه بوده ای... ». ( 402 )

البته مراقبه نیز مانند سایر کمالات اخلاقی به تناسب مقامات و مراتبی که سالک در آن به سر می برد، دارای مدارج و مراحل متعددی است. در آغاز که با نخستین مرحله از مراحل سلوک همراه است باید پیوسته پروردگار متعال را حاضر و ناظر بر اعمال خود بداند و از گناهان به شدّت احتراز نماید و چنانچه در اثر غفلت یا غلبه نفس مرتکب معصیتی گردید، به سرعت در صدد توبه برآمده، با تضرّع و نماز و عبادات و مناجات با حقّ - جلّ جلاله - آن را جبران نماید، و در صورت امکان نفس را به طریق شرعی ادب نماید تا آن گناه تکرار نگردد.

همچنین هنگامی که به عبادت خدای متعال اشتغال می ورزد با کمال دقّت در مقام تصحیح انگیزه بوده، و مواظب باشد قصد و نیت او با ریا و اغراض فاسد دنیوی آلوده نگردد و بکوشد تا عبادات را با رعایت ادب و با حضور قلب انجام دهد.

کم کم سعی کند از آنچه برای دین و دنیای او مفید نیست احتراز کرده، امور مباح را نیز که ناگزیر از آن است برای خدا انجام دهد، و سعی نماید در همه احوال رضای پروردگار متعال را میزان برای انجام یا ترک امور خود قرار دهد.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوذر فرموده اند:

«لِیکُنْ لَکَ فِی کُلِ  شَی ءٍ نِیةٌ حَتَّی فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْلِ». ( 403 )

«در هر کار حتی خوردن و خوابیدن نیت و انگیزه الهی داشته باش».

در مراحل بعد با دقّت و حساسیت تمام، مراقب خطورات ذهن و قلب خویش باشد و با استغفار و یاد مرگ و توجه و تأمل در عظمت خداوند و امر آخرت، فکر و دل خویش را میدان وسوسه های نفسانی و افکار شیطانی قرار ندهد تا آرام آرام آثار محبّت و عشق در ضمیر او هویدا و دل و جان وی آن چنان به نور عظمت حقّ روشن و منور گردد که خود به خود اعمال و گفتار و منویاتش خدایی گشته، در همه اوقات او را از یاد دنیا و ما فیها بلکه از وجود خود غافل سازد.

6 - محاسبه

سازمان ها، ادارات، و تجارت خانه های بزرگ هم که با برنامه های مشخّص و قوانین و ضوابط معینی اداره می شوند، گرچه از مدیریت بسیار قوی برخوردار بوده و کارآمدترین برنامه ها و ضوابط را در اختیار داشته باشند، با حسن ظنّ مطلق به امور جاری نمی نگرند و برای حصول اطمینان از حسن جریان اهداف و برنامه های تعیین شده، هر چند مدّت یک بار در صدد تحقیق و بررسی برنامه های انجام شده برآمده، از نزدیک آنها را مورد مطالعه دقیق قرار می دهند، تا چنانچه امور انجام شده از پیشرفت کافی و کیفیت مطلوب برخوردار نباشد، جهت پیشگیری از تکرار عیب و نقص ها در آینده و جبران کاستی های گذشته، تدابیر لازم را اندیشیده و اقدامات ضروری را به عمل آورند.

بر هیچ کس پوشیده نیست که اهمیت و بزرگی تلاش در زمینه تهذیب نفس و اصلاح آن از چرخاندن یک سازمان، اداره یا تجارتخانه کمتر نیست. موانع اجرای نیک اهداف و برنامه های پیش بینی شده سلوک نیز - که نفس طغیانگر، شیطان حیله باز، زَرق و برق دنیا، و هواهای نفسانی است - برخوردار از قدرت کافی، و بسیار کارآمدتر از عوامل مادی، و از پیشینه ای برابر با دوران حیات آدمی برخوردار می باشد.

بر همین اساس است که مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام ضمن سفارشات خود به امام مجتبی عليه‌السلام می فرمایند:

«لِلْمُؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتٍ ساعَةٌ یناجِی فِیها رَبَّهُ وَ ساعَةٌ یحاسِبُ فِیها نَفْسَهُ وَ ساعَةٌ یخْلُو فِیها بَینَ نَفْسِهِ وَ لَذَّتِها فِیما یحِلُّ وَ یحْمَدُ. ». ( 404 )

«مؤمن شبانه روز خود را سه قسمت می کند: در بخشی از آن با پروردگار خویش راز و نیاز می نماید، در قسمتی نفس خود را به حساب می کشد، و مقداری هم به خوشی حلال و لذّت نیکو اختصاص می دهد. ».

امام حسن عليه‌السلام نیز خود به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«لا یکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّی یحاسِبَ نَفْسَهُ أَشَدَّ مِنْ مُحاسَبَةِ الشَّرِیکِ شَرِیکَهُ وَ السَّیدِ عَبْدَهُ... ». ( 405 )

«هیچ بنده ای حقیقتاً مؤمن نمی گردد تا آنکه شدیدتر از روشی که شریک، شریکش را و مولا بنده زر خریدش را محاسبه و محاکمه می کند، نفس خویش را به حساب بکشد! ».