در آستانه ی سلوک

در آستانه ی سلوک0%

در آستانه ی سلوک نویسنده:
گروه: کتابها

در آستانه ی سلوک

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 10802
دانلود: 2427

توضیحات:

در آستانه ی سلوک
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 13 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 10802 / دانلود: 2427
اندازه اندازه اندازه
در آستانه ی سلوک

در آستانه ی سلوک

نویسنده:
فارسی

پی نوشت ها :

1) خداوند توانا کلام شیطان را که حاکی از توانایی و قدرت فوق العاده و پافشاری فراوان وی بر تصمیم لجوجانه اش در گمراه ساختن مردم است همراه با تأکیدهای پی در پی - مانند سوگند خوردن، آن هم به عزّت پروردگار، همراه بانون تأکید و کلمه أجمعین - نقل کرده و می فرماید:

«فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ ا إِلّا عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ»

«سوگند به عزّتت که جز بندگان خالص و مخلصت جدّاً همه مردم را گمراه خواهم ساخت. »

سوره ص، آیه 82 و 83

2) کافی، ج 2، ص 493، باب نوادر عشره

3) توحید صدوق، ص 230، باب 21، ح 5

4) بحارالانوار، ج 76، ص 305

5) همان، ص 50

6) نور الثقلین، ج 1، ص 6

7) لزوم گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» در حمد و سوره نماز؛ ر. ک: وسائل الشیعه، ج 6 ص 57 باب 11 از ابواب قراءة در نماز و در حدیث امام حسن عسکری عليه‌السلام از نشانه های مؤمن (شیعه) ؛ بلند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» است.

وسائل الشیعه، ج 14، ص 478، باب 56 از ابواب مزار

8) الاثنی عشریه مرحوم عاملی، ص 92، ب 3، ف 5

9) عیون الاخبار، ج 2، ص 5، ب 3، ح 11

10) خزینة الجواهر (از مرحوم آیة اللَّه نهاوندی) ص 603

11) بحارالانوار، ج 92، ص 257

12) منتخب التواریخ، ص 760

13) مجموعه ورّام، ج 1، ص 40

14) خزینة الجواهر ص 604

15) خزینة الجواهر، ص 640

آیة اللَّه علاّمه حلّی در «منهاج الکرامة» آورده است که روزی حضرت موسی بن جعفر عليهما‌السلام از کنار خانه بشر حافی عبور نمودند. صدای ساز و آواز از خانه وی بلند بود. خدمتکار خاکروبه را بیرون آورد تا کناری بریزد. امام عليه‌السلام از او پرسیدند: صاحب این خانه بنده است یا آزاد؟ عرض کرد: آزاد! آن حضرت فرمودند: بلی! وی آزاد است، اگر بنده بود، از آقا و مولایش پروا نموده، از او بیمناک بود. خدمتکار به خانه برگشت. بشر گفت: چرا دیر آمدی؟ او ماجرا را تعریف کرد. بشر با پای برهنه به دنبال آن حضرت بیرون دویده، خود را به حضرتش رساند و اظهار شرمندگی و توبه نمود.

... سبب شهرت پا برهنگی بشر آن بود که پابرهنه خدمت امام عليه‌السلام دوید و به سعادت عظمی نایل آمد. بعضی نقل کرده اند که سرّ آن را از خود وی پرسیدند، پاسخ داد: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُم الْاَرْضَ بِساطاً» سوره نوح، آیه 19» (خداوند زمین را برای شما فرشی (گسترده) قرار داد) و بر بساط پادشاهان، با کفش گام نهادن، ترک ادب است. (منتهی الآمال، ج 2، ص 189)

بشر از وزرا و یا از منشیان و نویسندگان دولت هارون بود. پس از آن، دیگر گرد گناه نگشت و از سلک اشراف زادگان و عیاشان بیرون و در سلک پرهیزکاران و پاکان در آمد.

نقل شده است که در آن مدّت که با پای برهنه در بغداد راه می رفت، هیچ حیوانی در کوچه و بازار سرگین نیفکند. پس از سی سال، شخصی سرگین اسبی در کوچه دید. فریاد برآورد که بشر از دنیا رفت. پس از تفحّص معلوم شد که وی وفات نموده است.

پس از وفات، او را به خواب دیدند. از او پرسیدند که خداوند با تو چه کرد؟ پاسخ داد: خطاب آمد: ای آن که در دنیا آب و خوراک را به میل و آرزوی (نفسِ) خود نخوردی و ننوشیدی، اکنون آن چه دلخواه تو باشد، در این جا مهیاست. (خزینة الجواهر ص 640)

به همین مناسبت جریان امام کاظم عليه‌السلام با شقیق بلخی نیز ملاحظه شود.

(بحارالانوار، ج 48 ص 80 و منتهی الآمال، ج 2، ص 204)

16) یعنی «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیم»

17) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 304، ب 16، از ذکر ح 4

18) المحجة البیضاء مرحوم فیض کاشانی، ج 5، ص 62

19) بحارالانوار، ج 76، ص 306؛ نظیر آن ج 66، ص 369

20) خداوند می فرماید: «... و شارکهم فی الأموال و الأولاد... با آنان در اموال و اولاد شرکت کن. »

سوره اسراء، آیه 64

21) بحارالانوار، ج 80، ص 314

22) وسائل الشیعه، ج 24، ص 356، باب 58 از آداب مائده، ح 1

23) همان، ص 362، باب 61، ح 3

24) ینابیع الحکمة، ج 3، ص 197، ب 92، ح 11

25) ینابیع الحکمة، ج 3، ص 198، ح 14

26) سوره انعام، آیه 121 - 118

27) ر. ک: شیفتگان حضرت مهدی - عجل اللَّه تعالی فرجه - ج 3، ص 62

28) جامع الأخبار، ص 42، ف 22؛ بحارالانوار، ج 92، ص 258

29) سوره بقره، آیه 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164 و سوره جمعه، آیه 2

30) توجّه اسلام به انسان از جهات مختلف است، هم از جنبه طبیعی و مُلکی و هم از جنبه الهی و ملکوتی مورد توجّه قرار گرفته است. قرآن همان گونه که در خلقت انسان از «تراب»، «نطفه»، «علقه»، «مضغه»، «عظام»، و «لحم» نام می برد، از جنبه های الهی و ملکوتی او، نفخه الهی، روح خدایی و مقام خلیفة اللهی نیز سخن به میان آورده و در سایه این تحوّل در خلقت، انسان را به علم و آگاهی ممتاز می سازد.

قرآن پس از مطرح ساختن خلقت خاکی و ملکی انسان می فرماید: «عَلَّم الانسانَ ما لَمْ یعْلَمْ» (= آن چه را که انسان نمی دانست به او آموخت) سوره علق، آیه 5

و در داستان حضرت آدم می فرماید: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْاَسْماءَ کُلّها» (= و همه اسما را به آدم آموخت) سوره بقره، آیه 31

31) سوره زمر، آیه 9

32) سوره مجادله، آیه 11

33) ولی بیشتر مردم نمی دانند»

ر. ک: سوره اعراف، آیه 187؛ سوره یوسف، آیات 21 و 40؛ سوره روم، آیات 6 و 30؛ سوره سبأ، آیات 28 و 36 و...

34) سوره طه، آیه 114

35) مجمع البیان ج 7، ص 32، ذیل آیه فوق، نظیر آن نهج الفصاحه ص 23، ش 126

36)

37) 2 و - قرة العیون مرحوم فیض کاشانی، ص 438

38) جامع الأبرار و منبع الانوار، شیخ حیدر آملی، ص 513، ح 1052، از حضرت عیسی عليه‌السلام .

39) قرة العیون، ص 439.

40) قرة العیون ص 438 و عیون الاخبار ج 2، ص 69، ب 31، ح 321 از امام رضا عليه‌السلام .

41) قرةالعیون ص 439، بحارالانوار، ج 77، ص 83 ضمن سفارشات آن حضرت به ابوذر

42) داستان های شگفت، ص 58، داستان 36

43) بصائر الدرجات، ص 25 جزء 1، ب 11، ح 21؛ کافی، ج 1، ص 331، باب أنّ حدیثهم صعب و مستصعب ح 2

44) امالی طوسی، ج 1، ص 133؛ بحارالانوار، ج 22، ص 327

45) زندگی و شخصیت شیخ انصاری، ص 104

46) دارالسلام مرحوم نوری، ج 2، ص 250

47) کافی، ج 1، 25 باب صفة العلم، ج 5

48) همان، ص 24، ح 2

49) مستدرک الوسائل، ج 17، ص 320؛ بحارالانوار، ج 2، ص 22

50) محجّة البیضاء مرحوم فیض، ج 1، ص 14

51) مستدرک الوسائل، ج 17، ص 300، ب 8 از صفات قاضی ح 51

52) ینابیع الحکمة، ج 4، ص 203، ب 138، ف 1، ح 48

53) نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1123، ح 79

54) کافی، ج 1، ص 23، باب فرض العلم ح 1

55) همان، ص 24، باب صفة العلم، ح 1

56) کافی، ج 1، ص 26، باب ثواب العالم ح 1

57) همان، ص 34، باب من عمل بغیر علم ح 1

58) غرر الحکم، ج 1، ص 93، ف 1، ح 2092

59) همان، ص 61، ح 1621 و 1622

60) منیة المرید ص 24

61) ینابیع الحکمة، ج 4، ص 197، ح 23

62) بحارالانوار، ج 78، ص 333

63) روضة الواعظین، ص 12، بحارالانوار، ج 2، ص 23

64) کافی، ج 1، ص 25، باب صفة العلم ح 8

65) بحارالانوار، ج 2، ص 16، ح 36

66) همان، ح 35؛ نظیر آن ص 14

67) نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1128، ح 91

68) نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1154، ح 139

69) سوره توبه، آیه 122.

70) کافی، ج 1، ص 23، باب فرض العلم ح 6

71) کافی، ج 1، ص 24، ح 7

72) همان، ص 29، باب فقد العلماء ح 1 و 4

73) همان، ص 30، ح 2

74) همان، ح 3

75) کافی، ج 1، ص 24، باب فرض العلم ح 8

76) همان، ص 25، باب صفة العلم ح 3

77) همان، ص 25، ح 4

78) بحارالانوار، ج 2، ص 2، ح 1

79) بحارالانوار، ج 2، ص 3، ح 3

80) بحارالانوار، ج 2، ص 12، ح 24

81) مقدمه کتاب لوامع صاحبقرانی، و فوائد الرضویه مرحوم محدّث قمی ص 440

82) منیة المرید ص 33، بحارالانوار، ج 2، ص 4

83) بحارالانوار، ج 2، ص 23، ح 70

84) فوائد الرضویه، ص 406

85) کافی، ج 1، ص 32، باب سؤال العالم، ح 5

86) بحارالانوار، ج 89، ص 347

87) کافی، ج 1، ص 25، باب صفة العلم ح 9

88) بحارالانوار، ج 1، ص 202

89) کافی، ج 1، ص 40، باب نوادرعلم، ح 13

90) همان، ص 39، ح 7 بدین مضمون از شیعه و سنّی روایات فراوان نقل شده است.

91) کنز العمال، ج 10، ص 224، ح 29184

92) ینابیع الحکمة ج 2، ص 77، ب 33، ح 33

93) بحارالانوار، ج 2، ص 146، ح 15

94) معجم الرجال الحدیث ج 1، ص 146

95) همان ص 147

96) همان ص 145

97) بحارالانوار، ج 2، ص 184

98) سوره بقره، آیه 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164 و جمعه، آیه 2. از نظر تربیتی و بُعد انسان سازی تزکیه بر تعلیم علوم حقه و معارف الهی تقدّم دارد و لذا در آیات بر تعلیم مقدّم شده است، اما در سوره بقره، آیه 129 که تعلیم مقدّم شده، به این علت است که از نظر رتبه و ترتیب، علم بر تزکیه مقدّم است زیرا انسان پیش از تزکیه باید آگاه شود که تزکیه چیست و چگونه نفس آدمی باید پاک گردد.

99) بحارالانوار، ج 2، ص 111 نظیر آن غرر الحکم ج 2، ص 750، ف 79، ح 213.

100) بحارالانوار، ج 1، ص 208

101) کافی، ج 1، ص 37، باب لزوم الحجة علی العالم ح 1

102) همان، ح 2

103) خصال ج 1، ص 36، ب 2، ح 12

104) بحارالانوار، ج 2، ص 37

105) غررالحکم ج 1، ص 426، ف 37، ح 30

106) نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1117، ح 70

107) داستان های تاریخی، ص 83 به نقل از نامه دانشوران ناصری، ج 9

108) بحارالانوار، ج 2، ص 38، ح 63

109) همان، ح 64؛ کنز العمّال ج 10، ص 187، ح 28977

110) کافی، ج 1، ص 35، باب استعمال العلم ح 1

111) غررالحکم ج 2، ص 498، ف 55، ح 5 و 6 و 11

112) بحارالانوار، ج 2، ص 37

113) بحارالانوار، ج 78، ص 189.

114) کافی، ج 1، ص 35، ح 3

115) بحارالانوار، ج 2، ص 32

116) سوره فاطر، آیه 28

117) خشیت» ترسی است که آمیخته با تعظیم باشد و غالباً در مواردی به کار می رود که از علم و آگاهی نسبت به چیزی که از آن خشیت دارد، سرچشمه گیرد و لذا در آیه این مقام را مخصوص عالمان دانسته است. (مفردات راغب ص 149)

118) کافی، ج 8 (روضه) ص 16، ضمن ح 2

119) غرر الحکم ج 1، ص 191، ف 8، ح 300

120) بحارالانوار، ج 74، ص 188، الاثنی عشریه ص 202، ب 5، ف 2، نظیر آن بحارالانوار، ج 1، ص 205، از امام موسی بن جعفر عليهم‌السلام

121) کافی، ج 1، ص 39، باب نوادر علم ح 5، و در امالی مرحوم صدوق (ص 629، م 91، ح 9) و خصال، (ج 1، ص 194 ب 3، ح 269) به نقل از امیر مؤمنان عليه‌السلام

122) خصال، ج 2، ص 352، ب 7، ح 33

123) ینابیع الحکمة ج 4، ص 209، ب 138، ف 2، ح 7

124) بحارالانوار، ج 1، ص 224، خلاصه ای از ح 17

125) کافی، ج 1، ص 28، باب صفة العلماء ح 1

126) همان، ص 38، باب نوادر علم، ح 2، ینابیع الحکمة ج 4، ص 223، ف 4، ح 7

127) آن شخص کسبش خیاطی بود و سه خصلت نیک داشت: منصف بود (و اجرت را کم می گرفت) خوش قول بود و دیگر کار را با دقّت انجام می داد.

128) بحارالانوار، ج 78، ص 312

129) بحارالانوار، ج 77، ص 101

130) کافی، ج 1، ص 37، باب المستأکل بعلمه ح 2

131) کافی، ج 1، ص 37، ح 4

132) بحارالانوار، ج 2، ص 40، منیة المرید ص 52

133) منیة المرید ص 48، بحارالانوار، ج 2، ص 38

134) سوره عبس، آیه 24: «پس انسان باید به طعام و خوراک خود (با دقّت) بنگرد».

135) کافی، ج 1، ص 39، باب نوادر علم، ح 8، اختصاص (مرحوم شیخ مفید) ص 4

136) وسائل الشیعة، ج 27، ص 76، ب 7، از صفات قاضی ح 40. «مرحوم شیخ حر عاملی، پس از نقل حدیث می فرماید: این حدیث از شیعه و سنّی متواتر نقل شده است. »

137) همان، ص 77، ح 43

138) همان، ص 74، ح 34

139) این داستان مشهور است افرادی نظیر مرحوم شیخ مجتبی قزوینی و مؤلف کتاب دین و فطرت که از شاگردان مرحوم آمیرزا مهدی بوده اند، نقل کرده اند.

140) کافی، ج 1، ص 329، وسائل الشیعة، ج 27، ص 69، ح 22؛ نظیر آن احادیث فراوان است.

141) در این باره صدها حدیث از شیعه و سنی نقل شده است.

142) سزاوار است در این باره، کتاب گراسنگ «منیة المرید» تألیف عالم بزرگوار، مرحوم شهید ثانی و نیز کتاب «آداب المتعلمین» از مرحوم خواجه نصیرالدّین طوسی با دقّت مورد مطالعه قرار گیرد.

143) مُنْیةُ المرید ص 42، کنز العمّال ج 3، ص 422، ح 7263 و ص 424، ح 7272

144) بحارالانوار، ج 70، ص 242، برای پی گیری مبحث «اخلاص» و سایر صفات به کتاب «فرهنگ صفات» مراجعه شود.

145) منیة المرید ص 61

146) ینابیع الحکمة ج 4، ص 237، ف 5، ح 20

147) ر. ک: فرهنگ اخلاق، ص 57

148) مرآة العقول ج 11 ص 361

149) سوره تین، آیات 6 - 4

150) اگر ساختمان وجودی انسان، استعداد آن را دارد که بی نهایت تکامل یابد و به اعلی علیین برسد و از جهت سیر نزولی می تواند بی نهایت سقوط نماید و به اسفل سافلین برسد، خود این گواه آن است که این دنیا و زندگی چند روزه آن، نمی تواند هدف نهایی آفرینش باشد و این دنیا با محدودیتش، وسعت آن را ندارد که آدمی در آن پاداش و عقاب داده شود. بلکه سرای دیگر و عالم وسیع تری می طلبد که این ها همه مقدّمه ای برای آن جهان وسیع تر و کامل تر است. لذا، خداوند در ادامه همین آیات، می فرماید:

«فَما یکَذِّبُکَ بَعْدُ بِالْدِّینِ ا اَلَیسَ اللَّهُ بِاَحْکَمِ الحاکِمِینَ» «پس چه چیز سبب می شود بعد از این روز جزا را تکذیب نمایی. آیا خداوند برترین داوران نیست؟ »

151) سوره احزاب، آیه 72

152) سوره بقره، آیه 30 و 31

153) سوره انشقاق، آیه 6

154) سوره مؤمنون، آیه 14.

155) سوره حجر، آیه 29 و سوره ص، آیه 72

156) سوره انسان، آیه 3

157) ساختمان حیوانات و نوع غذاهایی که به آن احتیاج دارند، متفاوت است. و شگفت آن که خداوند حکیم، برای ادامه حیات آن ها، هر یک از ابزار لازم را مناسب با شرایط زندگی شان عنایت فرموده است؛ مثلاً به حیوان گوشت خوار چنگال، و به علفخوار، دندان تیز و برنده و به پشه ضعیف برای تغذیه اش خرطوم داده است. و پشه با این جثّه کوچک می داند که خرطوم خود را در کجا و چگونه به کار برد.

158) امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند: «گروهی از ملائکه را آفریدی و آن ها را در آسمان ها اسکان دادی، در وجود آن ها نه سستی است و نه غفلت و نه عصیان... »

(تفسیر قمی، ج 2، ص 207)

159) علل الشرایع، ج 1، ص 4، ب 6

160) نظیر؛ آیات نخست از سوره مؤمنون، آیات 9 - 2 و 177 از سوره بقره، آیه 72 از سوره انفال، آیه 71 و 72 از سوره توبه، آیات 19 - 15 از سوره ذاریات، آیات 135 - 133، از سوره آل عمران، آیات 5 - 3 از سوره لقمان، آیات 34 و 35 از سوره حج، و آیه 69 از سوره نساء.

161) سوره اسراء، آیه 70

162) طبق گفته مرحوم طبرسی در مجمع البیان «کثیر» در آیه به معنی جمیع خواهد بود و این در قرآن و مکالمات عرب، شایع و معمول است و لذا معنای آیه چنین است که ما انسان را بر سایر مخلوقات برتری بخشیدیم و سایر آفریده ها بسیارند.

بنابراین، آیه دلیلی بر فضیلت فرشتگان بر انسان نمی باشد. خصوصاً با توجّه به آیات آفرینش آدم و سجود فرشتگان بر او و تعلیم اسما به حضرت آدم و... که دیگر تردیدی باقی نمی ماند.

163) تعریف حرکت: «اَلْحَرَکَةُ خُرُوجُ الشَّی ءِ مِنَ النَّقْصِ اِلی الْکَمالِ وَ مِنَ الْقُوَّةِ اِلی الْفِعْلِ». «حرکت خروج چیزی از نقص به کمال و از قوّه به فعلیت است».

164) سوره بقره، آیه 29

165) ر. ک: سوره ابراهیم، آیه 32 و 33؛ سوره نحل، آیه 14؛ سوره حج، آیه 65، و سوره جاثیه، آیه 13

166) سوره نساء، آیه 28

167) نهج البلاغة (ترجمه فیض الاسلام) ص 1282، ح 411

168) سوره یونس، آیه 12، نظیر آن؛ سوره اسراء، آیه 67

169) سوره هود، آیات 11 - 9

170) سوره اِسراء، آیه 11، نظیر آن سوره انبیا، آیه 37

171) سوره اسراء، آیه 83

172) همان، آیه 100

173) سوره زمر، آیه 49

174) سوره فصّلت، آیات 51 - 49

175) سوره معارج، آیات 34 - 19

176) سوره فجر، آیه 20 - 15

177) سوره بلد، آیات 6 - 1

178) طبیعت جهان بر کدورت است و تو می خواهی از هرگونه کدورت ها و ناپاکی ها پاک باشد؟ »

«هر کسی روزگاران را بر ضدّ طبیعتش طلب نماید، همچون کسی است که در میان (امواج) آب، شعله آتش جستجو کند! »

179) خصال، ج 1، ص 64، ب 2، ح 95

180) سوره علق، آیه 6 و 7

181) سوره عصر، آیه 3 - 1.

182) بزرگی گوید: معنی این سوره را از یخ فروشی آموختم؛ مدام فریاد می زد: «اِرْحَمُوا مَنْ یذُوبُ رأسُ مالِهِ» (= رحم کنید به کسی که سرمایه اش ذوب می شود) پیش خود گفتم این است معنی «اِنّ الانسانَ لَفی خُسْر» لحظات عمر بر او می گذرد، عمرش به پایان می رسد و ثواب و پاداشی کسب نمی کند، در این حال زیانکار است.

(تفسیر فخر رازی ج 32، ص 278)

183) امام هادی عليه‌السلام می فرمایند: «الدُّنیا سُوقٌ رَبِحَ فِیها قَوْمٌ وَ خَسِرَ آخَرون». «= دنیا بسان بازاری است که گروهی در آن سود می برند و جمعی دیگر زیان و آسیب می بینند».

تحف العقول ص 358

184) امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند: «اِنَّ عُمْرَکَ مَهْرُ سَعادَتِکَ اِنْ اَنْفَذْتَهُ فِی طاعَةِ رَبِّکَ». «به راستی (لحظات) عمرت مهر سعادت و خوشبختی تو است اگر آن را در عبادت پروردگارت صرف نمایی» غرر الحکم ج 1، ص 218، ف 9 ح 53.

«اِنَّ اَنْفاسَکَ اَجْزاءُ عُمْرِکَ فَلا تُفْنِها اِلّا فِی طاعَةٍ تُزْلِفُکَ». «به راستی که این نفس هایت لحظات عمر تو است. آن ها را جز در اطاعت خداوند تمام نکن تا تو را به خدا نزدیک سازد».

غررالحکم ج 1، ص 219، ح 54

«نَفَسُ الْمَرْءِ خُطاهُ اِلی اَجَلِهِ». «نفس های آدمی، گام های او به سوی مرگ وی است».

نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1117، ح 71

«اِنَّهُ لَیسَ لاَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ اِلّاَ الجَنَّةُ فَلا تَبِیعُوها اِلّا بِها». «برای وجود شما بهایی جز بهشت نیست. آن را به کمتر از آن نفروشید». بحارالانوار، ج 78، ص 13

«لَیسَ شَی ءٌ اَعَزُّ مِنَ الْکِبْرِیتِ اِلّا ما بَقِی مِنْ عُمْرِ المُؤمِنِ». «هیچ چیز ارزشمندتر و کمیاب تر از طلای سرخ نیست جز آنچه از عمر مؤمن باقی مانده است (که از طلای سرخ هم گرانبهاتر است) ». غرر الحکم ج 2، ص 598، ف 73، ح 74

185) سوره ابراهیم، آیه 34

186) سوره حج، آیه 66، و در آیه 15 از سوره زخرف؛ «... اِنَّ الانسانَ لَکَفُورٌ مُبِینٌ». «به راستی که انسان بس کفران کننده آشکار است»

187) سوره عبس، آیه 17

188) سوره انفطار، آیه 6 و 7

189) شیعه و سنی روایت کرده اند که پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله هنگام تلاوت این آیه می فرمودند: «غَرَّهُ جَهْلُهُ = جهل و نادانیش او را مغرور ساخته است».

ر. ک: تفسیر مجمع البیان، الدّرّ المنثور، روح البیان، روح المعانی، ذیل آیه

امیر مؤمنان عليه‌السلام نیز ذیل آیه، گفتار گهربار و شگفت انگیزی فرموده اند.

ر. ک: نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 707، خ 214

190) سوره عادیات، آیات 8 - 6

191) در آیه شریفه به مال و ثروت «خیر» اطلاق شده و این بدان جهت است که مال در ذات خود چیز بدی نیست و می تواند وسیله انواع برکات و خیرات گردد، و آنچه مذموم است دلبستگی و دوست داشتن آن است.

نکته مهم در این اطلاق این است که: خداوند بطور فطری حبّ خیر را در انسان نهاده بطوری که هرچه برای خود مفید بداند به دنبالش می رود و چون خیر مطلق خداوند است انسان ها بطور فطری خدا را دوست دارند امّا در تشخیص آن اشتباه کرده، خیر مطلق را رها نموده و شیفته چیزهای فانی می شوند.

192) سوره سبأ، آیات 20 - 15

193) آنان سیلاب ها را در پشت سدی نیرومند متمرکز کرده، به وسیله آن، سرزمین حاصل خیز گسترده ای را زیر کشت در آورده، آباد ساختند. باغ های پیوسته در دو طرف نهر بزرگی بود که از آن سدّ آبیاری می شد. اگر کسی سبدی روی سر می گذاشت و زیر درختان عبور می کرد، بعد از مدّت کمی از میوه پر می شد. به علاوه سرزمینی پاک و پاکیزه ای داشتند، پاک از آلودگی های گوناگون نظیر، دزدان، ستمگران، آفات و بلاها، خشکسالی و قحطی، ناامنی و وحشت حتّی از حشرات موذی! و از نظر نعمت های معنوی نیز خداوند از تقصیر آن ها صرف نظر کرده، آنان را مشمول عذاب و گرفتار بلا نمی ساخت.

194) مرحوم علی بن ابراهیم نقل می کند که حضرت سلیمان به لشکر خود دستور داد خلیجی از دریای شیرین تا شهرهای هند جاری کنند و سد عظیمی از سنگ و آهک بسته بودند و آن سدّ دارای سوراخ هایی بود. هرگاه می خواستند سوراخ ها را می گشودند، آب به مقدار احتیاج جاری می شد و از دو طرف راست و چپ باغ هایی بود، به وسعت مسیر ده روزه راه، کسی که میان باغستان آنان می رفت، آفتاب بر او نمی تابید. چون از فرمان الهی سرپیچی کرده، گناه بسیار نمودند و به اندرز صالحان گوش ندادند، خداوند موش های بزرگ را بر سدّ ایشان مسلّط گردانید که سنگ بزرگی را که مرد تنومندی نمی توانست بردارد، از جا می کندند. قوم سبأ چون چنین مشاهده کردند، شهرها را رها کرده پا به فرار گذاشتند و آن موش ها پیوسته به کندن آن سد مشغول بوده تا آن را خراب کردند. ناگاه سیلی (خروشان) سرازیر شده، شهرهای ایشان را خراب و درختان را از بیخ کند.

(تفسیر علی بن ابراهیم قمی ج 2، ص 200)

موش های صحرایی، به دیوار این سدّ خاکی روی آورده و از درون آن را سست کردند. ناگهان باران شدیدی بارید و سیلاب عظیمی جاری شد. دیواره های سد در هم شکست و تمام آبادی ها، باغ ها، کشتزارها، چهارپایان را از بین برد، قصرها و خانه های زیبا یکباره ویران گشت و آن سرزمین آباد را به صحرایی خشک و بی آب و علف مبدّل ساخت. تنها چند درخت «اراک» و «شورکز» و «سدر» به جای ماند. ر. ک: مجمع البیان و...

195) سوره بقره، آیه 256 و 257

196) طاغوت مبالغه و از ماده طغیان است و به هر چیز و هر کس که از حد تجاوز کند و طغیان نماید، طاغوت گفته می شود و لذا شیاطین، بت ها، مستکبرین و هر معبودی غیر از پروردگار همه طاغوتند. واژه طاغوت هم به معنای مفرد و هم جمع به کار می رود.

ر. ک: مفردات راغب ص 304 و...

197) سوره حدید، آیه 19

198) مجمع البیان ج 9، ص 238، نورالثقلین ج 5، ص 244

199) سوره اعراف، آیه 96

200) سوره رعد، آیه 28

201) سوره فتح، آیه 4

202) بحار الانوار، ج 77، ص 80

203) غررالحکم، ج 1، ص 196، ف 8، ح 369

204) کافی، ج 2، ص 171؛ بحارالانوار، ج 68، ص 203، ح 3

205) کافی، ج 2، ص 171، ح 4؛ بحارالانوار، ج 68، ص 203، ح 4

206) غررالحکم، ج 2، ص 503، ف 56، ح 1

207) همان، ص 847، ف 86، ح 344

208) بحارالانوار، ج 5، ص 154

209) ر. ک: کمال الدّین مرحوم صدوق ج 1، ص 320، ب 9، بحارالانوار، ج 22، ص 355

210) ینابیع الحکمة ج 1، ص 144، ب 7، ف 1، ح 9

211) همان، ح 15، نظایر آن بحارالانوار، ج 93، ص 383

212) ر. ک: کافی، ج 8 (روضه) ص 297، ح 457، امالی مرحوم صدوق ص 479، م 73، ح 1

213) کافی، 1، ص 30، باب فقد علماء ح 3

214) در برخی روایات «مؤمن» و عدّه ای «مؤمن فقیه» و بعضی هم «فقیه» آمده است و این بدان جهت است که مؤمن کامل، دین شناس، و دین شناس مؤمن، همان مؤمن کامل است.

215) عثمان از ابوذر پرسید کدام شهر را دوست تر می داری؟ فرمود: مکّه، زیرا حرم خدا و حرم پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله است و علاقه دارم در آن جا تا هنگام مرگ خدای را عبادت کنم. گفت: کدام شهر را بیشتر دشمن داری؟ فرمود: ربذه را، زیرا در حالت کفر در آن جا بودم، عثمان گفت: تو را به آن جا می فرستم!

216) ر. ک: تفسیر قمی (ره) ج 1، ص 294 (سوره توبه) ، بحارالانوار، ج 22، ص 429، عین الحیاة علامه مجلسی (ره) ص 18 - 11

217) منتهی الآمال ج 1، ص 116

218) علل الشرایع، ج 2، ص 467، باب 222، ح 22

219) ینابیع الحکمة ج 1، ص 146، ح 14

220) ینابیع الحکمة ج 1، ص 147، ح 16

221) خزینة الجواهر ص 500

222) سیره ابن هشام ج 1، ص 318

223) خزینة الجواهر ص 501

224) سیره حلبی، ج 1، ص 479

225) طبقات ابن سعد ج 3، ص 175

226) سیره ابن هشام ج 1، ص 318؛ الکامل، ج 2، ص 96

227) ر. ک: تاریخ ابن عساکر ج 10، ص 440

228) اُسد الغابة ج 1، ص 206

229) الدرجات ص 365

230) سیره حلبی ج 3، ص 54. مسلمانان در سال هفتم هجرت، بر اساس پیمان حدیبیه توانستند سه روز در مکّه بمانند و اعمال عمره را که سال قبل از آن ممنوع شده بودند، قضا نمایند. به گفته حلبی ابراز انزجار خالد و حارث، مربوط به این سال بوده است.

231) تنقیح المقال ج 1، ص 83، اعیان الشیعة، ج 3، ص 603، (ط جدید، ج 14، ص 103) منتخب التواریخ ص 366.

جریان درخواست حضرت زهرا عليها‌السلام از بلال برای اذان گفتن، ر. ک: «مام فضیلت ها» ص 310

232) مجله مکتب اسلام، سال نهم شماره 5، ص 20

233) خزینة الجواهر: ص 502

234) اعیان الشیعة، ج 3، ص 601 (ط جدید، ج 14، ص 99)

235) بحارالانوار، ج 67، ص 65، ح 13

236) ینابیع الحکمة، ج 1، ص 144، ح 11

237) همان، ح 10

238) کنیه اش، ابومعبد و پدرش، عَمرو بهرائی است و چون اسودبن عبد یغوث، او را به فرزندی گرفت، به مقدادبن اسود معروف شد. وی تمام فضایل و کمالات از جمله؛ سبقت در اسلام، هجرت، علم و آگاهی، استقامت در ایمان را دارا بوده و در جنگ ها در کنار پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بود و از ارکان اربعه و از جمله چهار نفری می باشد که خداوند امر به دوستی آنان فرموده است و نیز یکی از چهار نفری است که بهشت مشتاق اوست. و امیر مؤمنان عليه‌السلام ، او را جزء هفت نفری ذکر می فرماید که خداوند به سبب آنان، زمین را آفرید، و به سبب آنان، روزی می دهد و باران می فرستد و به خاطر آنان، کمک و یاری می فرماید.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند: «مقام و منزلت مقداد در این امت نظیر «الف» در قرآن است که حرفی به او نمی چسبد (که از جهت مقام و منزلت بی نظیر است.) ».

وی در سال سی و سه ه ق در «جرف» یک فرسخی مدینه از دنیا رفت و در بقیع دفن گردید.

ر. ک: اختصاص (شیخ مفید ره) ص 6 و بحارالانوار، ج 22، ص 437 و نیز باب فضایل سلمان و ابی ذر و مقداد؛ معجم رجال الحدیث ج 19، ص 341 و 346، منتهی الآمال ج 1، ص 118

239) خصال ج 2، ص 447، ب 10، ح 48، نظیر آن ح 49 صدر حدیث از کافی، ج 2، ص 37، اصلاح شده است.

240) سوره مائده، آیه 24. ترجمه آیه: «تو و پروردگارت بروید و جنگ کنید و ما همین جا می نشینیم».

241) بحارالانوار، ج 19، ص 247

242) معجم رجال الحدیث ج 18، ص 319 «مقداد» نظیر آن اختصاص ص 7، بحارالانوار، ج 22، ص 351 و...

243) ر. ک: اختصاص، ص 6؛ معجم رجال الحدیث ج 18، ص 320

244)

245) 2 و - اختصاص، ص 8

246) بصائر الدرجات ص 259، جزء 5، ب 16، ح 1 و نظیر آن ح 2، ینابیع الحکمة ج 1، ص 146، ح 13

247) بحارالانوار، ج 67، ص 69

248) خصال ج 1، ص 312، ب 5، ح 89

249) مجمع البیان ج 6، ص 528

250) وی در اوایل زندگی اش بسیار ثروت داشت. لکن پس از مسلمان شدن، کفّار اموالش را مصادره نمودند و او با تهیدستی به مدینه هجرت نمود. پاورقی سفینة البحار ج 2، ص 543

251) ر. ک: سفینة البحار ج 2، ص 541 «خبب»، اُسد الغابه ج 2، ص 98 و...

طبق وصیتی که کرده بود، بدنش را در خارج شهر کوفه دفن کردند. و تا به آن روز، هر یک از مسلمانان که در کوفه از دنیا می رفتند، در خانه خود یا در کنار کوچه بدنشان را دفن می نمودند. پس از دفن خبّاب، مسلمانان از او پیروی کرده، بدن مردگان را در خارج شهر دفن نمودند.

252) نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1108، ح 41

253) ر. ک: شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ج 2، ص 282، الامامه والسیاسه، ج 1، ص 167، الکامل، ج 3، ص 341

254) زندگانی امیر المؤمنین عليه‌السلام (محلاّتی) ، ص 633

255) همان، ص 631

256) سوره انفال، آیات؛ 4 - 2

257) سوره توبه، آیه 71

258) سوره مؤمنون، آیات 9 - 1

259) کافی، ج 2، ص 39، باب خصال المؤمن ح 1، و ص 181 باب المؤمن و علاماته ح 2، خصال ج 2، ص 406، ب 8، ح 1

260) کافی، ج 2، ص 39، ح 2 و ص 47، باب مکارم ح 5

261) کافی، ج 2، ص 40، ح 4 نظیر آن ص 44 باب حقیقت ایمان ح 1

262) همان، ص 183، باب المؤمن و علاماته ح 11 و نظیر آن ص 184، ح 13، و ص 187، ح 29، خصال ج 1، ص 105 ب 3، ح 67 - 65

263) کافی، ج 2، ص 184، ح 18 و خصال ج 2، ص 351، ب 7، ح 30 از امیر مؤمنان عليه‌السلام

264) همان، ح 19

265) این روایت با اندکی اختلاف در نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام، ص 1225، ح 281) از امیر مؤمنان نیز نقل شده است و شارحین راجع به این برادر اختلاف دارند. برخی او را پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله دانسته و بعضی ابوذر و گروهی مقداد را معرّفی کرده اند. لکن محتمل است که این گفتار بر سبیل مثال باشد و بخواهند الگو ارائه بکنند. زیرا تعبیر به برادر آن هم از دو امام بزرگوار بعید است تنها شخص معینی منظور باشد. چه آن که امام حسن عليه‌السلام به پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله تعبیر به برادر نمی کردند و آن را از ادب دور می دانستند و از اصحاب هم کسی لیاقت برادری ظاهری امیر مؤمنان را ندارد.

266) کافی، ج 2، ص 186، ح 26

267) کافی، ج 2، ص 188، ح 31، خصال ج 1، ص 317، ب 5، ح 99

268) سوره جن، آیه 26 و 27

269) سوره اعراف، آیه 199

270) کافی، ج 2، ص 189، ح 39، خصال ج 1، ص 82، ب 3، ح 7

271) همان، ح 37

272) به راستی هدیه دوستی را نزدیک و کینه و دشمنی را برطرف ساخته و موجب دوستی گردد.

273) جامع الدُرر، ج 1، ص 51

274) ر. ک: الکنی و الالقاب مرحوم محدّث قمی، ج 1، ص 7

275) کافی، ج 2، ص 189، ح 38

276) ینابیع الحکمة ج 1، ص 180، ب 7، ف 3، ح 31

277) خصال ج 1، ص 269، ب 5، ح 4، ینابیع الحکمة ج 1، ص 160، ح 1

278) بحارالانوار، ج 67، ص 296، ح 21، ینابیع الحکمة ج 1، ص 176، ح 20، مضمون آن نیز نقل شده است.

279) کافی، ج 2، ص 187، ح 30

280) خصال ج 2، ص 354، ب 7، ح 35، بحارالانوار، ج 69، ص 169

281) سوره بقره، آیه 286 «خداوند فرد را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند».

282) خصال ج 2، ص 448، ب 10، ح 49 برخی از عبارات حدیث را طبق کافی، ج 2، ص 37، و بحارالانوار، ج 69، ص 165 تصحیح شد.

283) سوره نساء، آیه 69

284) مجمع البیان ج 3، ص 72، بحارالانوار، ج 68، ص 2

285) کافی، ج 2، ص 149، باب تذاکرالاخوان ح 5

286) کافی، ج 8 (روضه) ، ص 212، ح 259، امالی صدوق ص 626، مجلس 91، ح 4، فضایل الشیعه مرحوم صدوق ص 9، ح 8، و امالی طوسی ج 2، ص 332

287) امالی صدوق ص 15، مجلس 4، ح 8، بحارالانوار، ج 68، ص 7

288) سوره حدید، آیه 19

289) خصال ج 2، ص 635، (ضمن حدیث أربعمأه) ینابیع الحکمة ج 3، ص 386 ب 108، ف 1، ح 10

290) امالی صدوق ص 336، م 54، ح 15، ینابیع الحکمة ج 3، ص 386، ح 4

291) صفات الشیعة مرحوم صدوق، ص 3، ح 5، بحارالانوار، ج 68، ص 167

292) سوره صافات، آیه 83 و 84

293) غالب مفسّران ضمیر «او» را به نوح برگردانده اند. یعنی حضرت ابراهیم از شیعیان و پیروان نوح است، ولی عقل این را نمی پذیرد. زیرا به طور قطع، حضرت ابراهیم از حضرت نوح بالاتر بوده، بلکه خود صاحب شریعت و دین بوده است و نمی تواند از دیگری که در رتبه پایین تری است، پیروی نماید. به علاوه، روایات فراوانی نقل شده است که حضرت ابراهیم از شیعیان حضرت علی عليه‌السلام است، و در روایات، آیه نیز به همین تأویل شده است.

294) سلیم از ماده سلامت است و قلب سلیم، جز خدا در آن نباشد و از شرک، نفاق، کینه، دوستی دنیا و سایر رذایل و آفات و معاصی پاک است. امام صادق عليه‌السلام درباره قلب سلیم می فرمایند:

«دل سلیم، کسی دارد که پروردگارش را ملاقات کند. در حالی که جز خدا احدی در دل او نباشد و هر قلبی که در آن شریک یا شک باشد، (از دید خدا و اولیای او) ساقط است و (اولیای الهی) ، زهد در دنیا را اختیار کردند تا قلبشان برای آخرت فارغ باشد».

کافی، ج 2، ص 14، باب اخلاص ح 5

295) فضایل ابن شاذان، ص 158؛ بحارالانوار، ج 36، ص 213؛ مستدرک الوسائل، ج 3، ص 287، ب 3 از احکام ملابس ح 3؛ نظیر آن القطره، ج 2، ص 215، ح 884

296) بحارالانوار، ج 68، ص 149، خصال ج 1، ص 103، ب 3، ح 62

297) کافی، ج 4، ص 34؛ وافی، ج 6، ص 466

298) صفات الشیعة مرحوم صدوق، ص 2، ح 1

299) صفات الشیعة، ص 10، ح 19، خصال ج 2، ص 444، ب 10، ح 40

300) کافی، ج 2، ص 183، باب المؤمن و علاماته ح 9، صفات الشیعة، ص 11، ح 21

301) بحارالانوار، ج 68، ص 164، ح 13

302) در برخی از نسخه ها «یدیه» وجود دارد یعنی دشمنی بر او غلبه نکند، بلکه در دست او و در اختیار خودش است.

303) کافی، ج 2، ص 186، ح 27

304) بحارالانوار، ج 68، ص 150، ح 4، ینابیع الحکمة ج 3، ص 407، ف 2، ح 10

305) سوره شوری آیه 30 «هر مصیبتی به شما برسد، دستاورد عمل خود شماست، و (خدا) از بسیاری در می گذرد».

306) بحارالانوار، ج 68، ص 156، سزاوار است تمام حدیث ملاحظه شود.

307) مشکاة الانوار، ص 63، ب 2، ف 2

308) برای پی گیری برخی از مباحث مطرح شده به کتاب «فرهنگ اخلاق» و «فرهنگ صفات» مراجعه شود.

309) امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«... وَ لا تَسْتَصْغِرُوا عُقُوبَةَ اللَّهِ فَإِنَّ مِنَ الْمُسْرِفِینَ مَنْ لا تُلْحِقُهُ شَفاعَتُنا إِلّا بَعْدَ عَذابِ ثَلاثِمَأَةَ أَلْفِ سَنَةٍ. » (= عقوبت و کیفر الهی را کوچک نشمارید، چه آن که بعضی از گناهکاران پس از آن که سیصد هزار سال معذب شدند شفاعت ما به آن ها می رسد)

حق الیقین شبّر، ج 2، ص 55، فصل موت.

310) کافی، ج 2، ص 130 باب نیکویی با پدر و مادر، ح 18

تا آن جا انسان نزد مردم جاهلی بی ارزش بود که دختران خود را بادست خود به گور می کردند، بلی، انسانی که در مکتب انبیا پرورش پیدا نکند تا این مقدار از حقیقت و انسانیت فاصله می گیرد. از طرفی عظمت بعثت تا آن مقدار است که هویت انسان را به او باز می گرداند و لذا خداوند تنها بر نعمت عظمای بعثت بر بشر منّت می گذارد.

همچنین ارزش مادر و نیکی به او در این حدیث آشکار می شود که حتی گناهی به این بزرگی را جبران می کند و خاله چه مقدار محترم است که به منزله مادر شمرده می شود.

و نیز از حدیث چنین استفاده می شود که آدمی هیچگاه نباید مأیوس شود بلکه باید به فکر اصلاح برآید و گناه هر اندازه بزرگ باشد جبران پذیر است.

نکته دیگر اینکه غیرت یک امر فطری است که حتی نزد انسان جاهلی با ارزش است تا آن جا که حاضر می شود با دست خود فرزندش را بکشد ولی ناموس او به دست دیگران نیفتد گرچه کنترل نشده بود. حال متمدّنین امروز تا چه مقدار از حقیقت و غیرت فاصله گرفته اند که حتی از انسان جاهلی عقب ترند و نمونه های بی عفتی حتی در کوچه و بازارها به خوبی آشکار است.

311) بحارالانوار، ج 74، ص 82، ح 89

312) ر. ک: بحارالانوار، ج 2، ص 12

313) البته برای آشنایی با مراحل دیگر آن، به کتاب های اخلاقی و روایی مراجعه شود.

314) ر. ک: سوره ابراهیم، آیه 27

315) ر. ک: سوره مائده، آیه 119؛ سوره توبه، آیه 119

316) ر. ک: سوره زمر، آیه 54

317) بزرگی می فرمود: معشوقی از دنیا رفت. عاشق بسیار ناراحت شد و بر دوری او به شدّت می گریست. شخصی گفت: چرا این گونه ناراحتی و چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد: معشوقم از دنیا رفته است. گفت: به سر خود بزن که خود مقصّری. عاشق گفت: برای چه؟ پاسخ داد: زیرا عاشق کسی شدی که مردنی بود! کسی را دوست بدار که همیشه زنده است و هرگز نمی میرد. گفت: او کیست؟ پاسخ داد: خدای بزرگ.

318) از مرحوم شیخ صدوق نقل شده است که در شام عابدی به ذکر حضرت حق مشغول و پیوسته در بیشه و غارها به سر می برد و از مردم کناره می گرفت. در سفر حج به آن جا عبور نموده، او را زیارت کردم. سلام عرض نمودم، وی پاسخ داد و دیگر سخنی نگفت. مدّتی در حضورش بودم که از وی سؤالی بپرسم، چون پاسخم داد، ناگاه شیری نزد او آمد و با ناخن او را زخمی کرد و برگشت. از ترس بیهوش شدم. پس از ساعتی به هوش آمدم، عابد فرمود: بسیار ترسیدی؟ این شیر موکّل من است که هرگاه از عبادت و ذکر خداوند غافل شدم و یا به فکر دنیا افتادم یا به شخصی مشغول شدم، مرا زخمی نماید! و من زخم ناخن وی را از لحظه ای غفلت از حق - که در آخرت جزای آن به من برسد - دوست تر دارم.

خزینة الجواهر ص 584، حکایت 3 از فروع دین

319) البته بسیاری از این مباحث در دو کتاب «فرهنگ اخلاق» و «فرهنگ صفات» مطرح شده است.

320) سوره احزاب، آیه 56

321) ابن ابی حمزه از پدرش روایت می کند که از امام صادق عليه‌السلام درباره آیه «اِنَّ اللَّهَ وَ مَلاْئِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَی النَّبِی.. ». جویا شدم. در پاسخ فرمودند:

«صلوات از ناحیه خدای بزرگ، رحمت و از فرشتگان تزکیه (و تطهیر از هر عیب و نقص) و از انسان ها دعا (و طلب رحمت) است... ». (بحارالانوار، ج 94، ص 55)

322) کافی، ج 2، ص 356 باب صلوات بر محمّد و آل محمّد ح 6

323) وسائل الشیعه، ج 7، ص 194، ب 34 از ذکر ح 9.

324) همان، ص 192، ح 1

325) همان، ص 197، ب 35، ح 3

326) شرح صلوات اردکانی ص 156، خزینة الجواهر ص 586، حکایت 7

327) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 332، ب 31 از ذکر ح 8

328) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 351، ب 34

329) همان، ص 331، ب 31، ح 7.

330) دارالسّلام نوری ج 2، ص 112

331) وسائل الشیعة، ج 7، ص 194، ب 34، ح 7

332) دار السلام ج 2، ص 188، خزینة الجواهر ص 585، حکایت 5

333) بحارالانوار، ج 94، ص 63

334) همان، ص 64

335) دار السّلام نوری ج 2، ص 94، خزینة الجواهر ص 587، ذیل ح 8. نظیر این، داستانی دیگر از کتاب تنبیه الغافلین نقل شده است. خزینة الجواهر ص 586 و...

البتّه باید آن چه از حقّ النّاس به عهده میت بوده، پرداخت شود.

336) خزینة الجواهر ص 586، ح 6

337) شرح صلوات اردکانی ص 115، ینابیع الحکمة ج 3، ص 528، ح 27

توجه به این نکته نیز حائز اهمیت است که این بیست هزار سال از سال های دنیوی نبوده، مربوط به عالم دیگر است و اینگونه عبادات از یک ملک امر عادی محسوب می گردد.

338) خزینة الجواهر ص 589، ح 13

339) شرح صلوات اردکانی ص 142

340) کافی، 2، ص 357، ح 8

341) همان ح 13

342) وسائل الشیعه، ج 7، ص 203، ب 42، ح 6

343) شرح صلوات اردکانی ص 105، ف 4

344) وسائل الشیعة، ج 7، ص 207، ب 42 از ذکر ح 18

345) ینابیع الحکمة، ج 3، ص 525، ح 20

346) منیة المرید، ص 159

347) کافی، ج 2، ص 356، ح 1

348) همان، ص 358، ح 16

349) بحارالانوار، ج 94، ص 54

350) شرح صلوات اردکانی، ص 85، ف 4

351) مستدرک الوسائل، ج 5، ص 96، ب 24 از تعقیب ح 5.

352) الانثی عشریه، ص 91، ب 3، ف 4

353) وسائل الشیعة، ج 6، ص 326، ب 20، از رکوع، ح 3

354) بحارالانوار، ج 94، ص 50، ح 11

355) همان، ح 12

356) همان، ص 60

357) بحارالانوار، ج 94، ص 66

358) شرح صلوات مرحوم اردکانی، ص 108، ف 4

359) بحارالانوار، ج 94، ص 51 و...

360) سوره نساء، آیه 69

361) ر. ک: حدیث «ثوبان» صفحه 168 همین کتاب.

362) عدّة الدّاعی ص 291، قرة العیون مرحوم فیض کاشانی ص 473، (ص 490) «قسمت الجنّة والنّار»

363) بحارالانوار، ج 68، ص 163، ح 12

364) بحارالانوار، ج 68، ص 155

365) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 241، منتهی الآمال، ج 2، ص 141.

366) لئالی الاخبار، ج 1، ص 40، خزینة الجواهر، ص 154.

367) کشف الیقین ص 483

368) ای خورشید! غروب نکن تا مدح من تمام گردد که مدحم از داماد حضرت مصطفی صلى‌الله‌عليه‌وآله و نوادگان آن حضرت می باشد».

«عنان خود را بکش اگر قصد ثنای او را داری، آیا فراموش کرده ای روزی را که برای صاحب مدح (حضرت امیر مؤمنان) برگشتی».

«اگر ایستادن، تو برای مولای ما بود، پس باید برای سواران و پیادگان، از محبّان حضرتش هم این ایستادن انجام پذیرد».

369) بحارالانوار، ج 41، ص 191 بنابر نقل خزینة الجواهر ص 259 و امامت ص 72، آن عالم جناب احمد بن فهد حلّی (756757- 841 ه ق) مؤلّف کتاب عدّة الدّاعی و از فرهیختگان برجسته و جامع کمالات ظاهری و باطنی بوده است.

آن جناب در شهر حلّه به دنیا آمده، سپس به کربلا هجرت نمود و زعامت شیعیان در آن شهر را به عهده داشت و در همان جا از دنیا رفت و قبر شریفش نزدیک حرم حسینی عليه‌السلام مشهور است.

جنابش از اولیای الهی و صاحب کرامات عدیده بوده است و از کرامات مشهور آن جناب، چنین نقل شده؛ ایشان در باغش بود، یکی از احبار یهود نزد او آمد و گفت: از روایات شماست که پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «عُلَماءُ اُمَّتِی اَفْضَلُ مِنْ اَنْبِیاءِ بَنِی اِسْرائِیل. (= عالمان امّتم، از پیامبران بنی اسرائیل برترند) ». فرمود: آری، آن یهودی گفت: چگونه؟ فرمود: معجزه حضرت موسی چه بود؟ گفت: عصایش اژدها شد. مرحوم ابن فهد بیل خود را انداخت، اژدها شد. سپس آن را برداشت، به حال نخست بازگشت. یهودی عرض کرد: از کجا برترند؟ فرمود: درباره حضرت موسی خطاب «لا تخف = ای موسی! نترس» آمد. ولی من بدون این خطاب بیل را برداشتم.

370) التّقوی و ما ادراک ماالتّقوی (زندگانی مرحوم بافقی) ص 138.

371) خزینة الجواهر ص 632.

372) داستان های شگفت ص 40، داستان 25.

373) تحف العقول، ص 167؛ بحارالانوار، ج 78، ص 110

374) کرامات صالحین، از مرحوم آیة اللَّه شریف رازی، ص 156.

375) امالی صدوق ص 340، م 54، ح 26، بحارالانوار، ج 70، ص 378.

376) الجواهر السنیه مرحوم شیخ عاملی ص 182، ب 8، ح 20، لئالی الاخبار، ج 1، ص 42.

377) جامع الدرر، ج 1، ص 45

378) کرامات صالحین، ص 66.

379) آن مرحوم در سال 1309ه. ق به دنیا آمده و در روز جمعه 27 ربیع الثّانی سال 1405ه. ق (مطابق نام ایشان آیة اللَّه خوانساری) از دنیا رفته و در مسجد بالا سر حرم مطهّر حضرت معصومه عليها‌السلام نزدیک قبر استادشان مرحوم آیة اللَّه حائری دفن شدند.

380) کرامات صالحین ص 309.

381) خصال، ج 1، ص 184، ب 3، ح 255؛ بحارالانوار، ج 70، ص 379.

382) اختران فروزان، ص 265.

383) همان، ص 326.

384) حکایت های شنیدنی، ص 45

385) کافی، ج 2، ص 56، باب خوف و رجا ح 8.

386) کافی، ج 5، ص 556، بحارالانوار، ج 14، ص 503، و ج 70، ص 395.

387) بحارالانوار، ج 70، ص 387.

388) بحارالانوار، ج 70، ص 388.

389) امالی صدوق، ص 27، م 8، ح 3، بحارالانوار، ج 14، ص 165.

390) کلمه طیبه مرحوم نوری، ص 483

391) جامع الدرر مرحوم فاطمی، ج 2، ص 183

392) کافی، ج 7 ص 201، تهذیب ج 10 ص 53 و...

393) مستدرک الوسائل، ج 20، ص 441

394) حاشیه مصباح کفعمی، ص 534، نجم الثاقب ص 422.

395)

396) 1 و - بیان الائمه، ج 1، ص 16، کنزل العمال، ج 12، ص 189، ح 34608 و 34607

397) العبقری الحسان (از آیة اللَّه نهاوندی) ج 5، ص 419 (ط جدید) نظیر آن در ص 416 از مرحوم عالم بزرگوار صاحب روضات نقل می کند و مرحوم صاحب روضات وصیت می کند که بدن ایشان را نزد این ولی خدا در تخت فولاد دفن نمایند. حقیر کراراً قبر این ولی خدا را - در تخت فولاد تکیه روضاتی نزدیک قبر آن مرحوم - زیارت کرده ام.

398) برکات حضرت ولی عصر عجل اللَّه تعالی فرجه ص 118، ح 6، العبقری الحسان ج 2 ص 566 (ط جدید)

399) العبقری الحسان ج 5، ص 325، و ملاقات با امام زمان - عجل اللَّه تعالی فرجه - ص 190 سرگذشت 60، به نقل از ثقات دانشمندان دزفول و کتاب الشمس الطالعه و شرح زندگی شیخ انصاری (ره) ، کرامات صالحین ص 168

400) کرامات صالحین ص 165، کشکول آیة اللَّه لواسانی ص 425 نظیر آن؛ بیان الائمه ج 1، ص 23 به نقل از پدر بزرگوارش. و نظیر آن سید حسن صحفی از مرحوم حجة الاسلام سید غلام رضا کسایی امام جماعت کربلا نقل می کند که فرمود: زمانی که طلبه بودم، شبی از حجره بیرون آمدم متوجه شدم که حجره خادم - که مردی نیک و متواضع بود، برای طلبه ها آب از چاه می کشید و با دستمال کفش آن ها را پاک می کرد - نور باران است...

البته به نظر می آید که قضیه دیگری باشد.

401) عنایات حضرت مهدی عجل اللَّه تعالی فرجه به علما و طلاّب، ص 130

402) بیان الائمه، ج 1، ص 25

403) مصباح الشریعة ص 66، باب 100

404) علّت آن را می توان در چند چیز دانست؛ برخورداری زلیخا از یک زندگی اشرافی کامل و نداشتن هیچ گونه رنج و زحمتی در زندگی. و دیگر عنّین بودن عزیز مصر و نداشتن فرزند. و از سویی زیبایی فوق العاده حضرت یوسف. به علاوه حامل این عشق و این بار سنگین، زنی بود که در آن زمان، از ایمان و تقوا بهره ای نداشت که غالباً تحمل زنان در این گونه موارد، کمتر از مردان است.

405) سوره یوسف، آیه 23: «پناه بر خدا، او پروردگار من است که به من جایگاه و مقام نیکو داده است، قطعاً ستمکاران رستگار نمی شوند».

406) بحارالانوار، ج 12، ص 225 و 266

407) بحارالانوار، ج 12، ص 281

408) ریاحین الشریعه، ج 5، ص 174.

409) سفینة البحار، ج 3، ص 485

410) کافی، ج 5، ص 339، وسائل، ج 20، ص 67، باب 25 از مقدمات نکاح، ح 1

411) دارالسلام مرحوم عراقی، ص 556 (قسمت کرامات) ، العبقری الحسان، ج 5، ص 401.

412) کرامات معصومیه، ص 184، ک 122

413) ظاهراً مسجد سهله صحیح است. زیرا اصل داستان چنین است که عالم جلیل، ملا زین العابدین سلماسی ره می گوید: روزی در مجلس درس علامه سید بحر العلوم در نجف مشرف بودیم که عالم محقّق، جناب میرزای قمی برای زیارت علامه وارد شد - در آن سالی که میرزا برای زیارت ائمه عراق عليهم‌السلام و حج خانه خدا آمده بودند - کسانی که در مجلس درس حضور داشتند، بیشتر از صد نفر بودند، متفرق شدند. فقط من با سه نفر از خواص اصحاب سید که در درجات عالی صلاح و ورع و اجتهاد بودند، ماندیم.

محقق قمی رو به سید کرد و گفت: شما به مقامات جسمانی (به خاطر سیادت) و روحانی و قرب ظاهری (مجاورت حرم امیر مؤمنان عليه‌السلام ) و باطنی رسیده اید. پس از آن نعمت های نامتناهی چیزی به ما فرمایید.

سید بحر العلوم فرمود: شب گذشته یا دو شب قبل - تردید از ناقل آن است - برای خواندن نماز شب به مسجد کوفه رفته بودم. با این قصد که صبح اول وقت برای درس به نجف برگردم - سال های زیادی عادت سید همین بود - وقتی از مسجد بیرون آمدم، در دلم برای رفتن به مسجد سهله شوقی افتاد، اما خود را از آن منصرف کردم ولی لحظه به لحظه شوقم زیاد می شد، ناگاه بادی وزید و مرا به طرف مسجد سهله برد. خیلی نگذشت که خود را در کنار مسجد سهله دیدم، داخل شدم، دیدم خالی از زوّار است. جز شخصی جلیل القدر که مشغول مناجات با خداوند است، آن هم با جملاتی که قلب را منقلب و چشم را گریان می کرد. حالم دگرگون شد، زانوهایم مرتعش و اشکم جاری شد، جملاتی که هرگز به گوشم نخورده و چشمم ندیده بود. فهمیدم که خود آن ها را انشا می فرماید، ایستادم و گوش می دادم و لذّت می بردم، تا از مناجات فارغ شدند، آن گاه رو به من کرده، فرمودند: مهدی! بیا پیش، رفتم و ایستادم، دوباره فرمودند که پیش روم، باز اندکی رفتم و توقف نمودم، با رسوم فرمودند: بیا پیش، و ادب در امتثال است، من هم پیش رفتم تا جایی رسیدم که دستم به دست ایشان رسید و ایشان مطلبی فرمودند که سید سکوت نمود و در پاسخ میرزا برای نقل آن با دست خود اشاره کرد که از اسرار مکتومه است.

النجم الثاقب مرحوم نوری، ص 348، ح 73؛ العبقری الحسان، ج 5، ص 399

البته ممکن است این جریان تکرار شده باشد هم در مسجد کوفه و هم در مسجد سهله خصوصاً با عبارت مرحوم سید که این جریان مسجد سهله در شب گذشته و یا دو شب قبل آن اتفاق افتاده است.

414) عنایات حضرت مهدی - عجل اللَّه تعالی فرجه - به علما و طلاّب، ص 262.

415) اختصاص مرحوم شیخ مفید، ص 72، منتهی الآمال، ج 1، ص 198

416) اختصاص، ص 73، منتهی الآمال ج 1، ص 199

417) اختصاص، ص 72.

418) ر. ک: الغدیر ج 2 از ص 69 تا ص 112 (ط جدید ج 3 ص 115 تا ص 172)

419) الغدیر ج 2 ص 91 (ط جدید ج 3، ص 144) ، مروج الذهب، ج 3 ص 17

420) همان، ص 78 (ط جدید ج 3 ص 128)

421) همان، ص 86 و نظیر آن ص 85 (ط جدید ج 3 ص 138 و 137)

422) ر. ک: سیره ابن هشام ج 2، ص 208، زندگانی حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله از رسولی محلاتی ص 403 و...

423) داستان های شگفت، ص 137، داستان 87

424) ر. ک: توبه کنندگان، ص 160

425) اعلام الوری مرحوم طبرسی، ص 260؛ بحارالانوار، ج 78، ص 153

426) سوره اعراف، آیه 16 و 17

427) مجمع البیان، ج 4، ص 404 ذیل آیه

428) ینابیع الحکمة، ج 3، ص 252، باب 100 ح 11

429) کافی، ج 2، ص 237، باب عجب، ح 8

430) زندگانی و شخصیت شیخ انصاری، ص 88

431) استعاذه، ص 29

432) خصال، ج 1، ص 217، ب 4، ح 41

433) آقا شیخ مرتضی زاهد، ص 153

434) سوره نساء، آیه 83

435) آیة اللَّه حائری یکی از عالمان برجسته، باتقوا، خدا ترس و صاحب نفس زکیه و دارای اسم اعظم الهی بوده است وی در اوایل سال 1300 ه ق مجاورت مشهد الرضا را اختیار نموده و پس از مرحوم آیة اللَّه میرزا محمّد حسن شیرازی عده ای از خواص از ایشان تقلید می کردند. آن مرحوم شاگردان زیادی را تربیت نموده که از آن جمله مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی است.

آن مرحوم در سال 1330 ه ق در بازگشت از سفر حج به خاطر بیماری در یزد اقامت کرده و در آن جا از دنیا می رود و در کنار جد بزرگوارش امام زاده جلیل القدر عریضی معروف به امام زاده جعفر مدفون می شود.

یکی از عالمان بزرگ روی منبر نقل نمود: ایشان در یزد شدیداً بیمار بود او را برای تغییر آب و هوا به «ده بالا» بردند و چند نفر از شاگردان مخصوصش نزد ایشان بودند. روزی آقای حائری از جا حرکت نمود قبایش را پوشید، عمامه بر سر نهاد و عبا به دوش گرفت و در کنار در اتاق دو زانو با ادب نشست. پس از چند دقیقه داد زد: چرا آقا را احترام نکردید؟ مگر آقا را ندیدید؟ گفتیم: کدام آقا؟ فرمود: آقا امام زمان! آقا تشریف بردند، نگاه کنید. دیدیم روی دامنه های کوه، حضرت آرام آرام گام بر می دارند ولی در هر گامی چند کیلومتر زیر پای مبارک طی می شود لحظه ای گذشت، حضرت غایب شدند.

مرحوم حائری در ادامه فرمود: حضرت تشریف آوردند، نشستند. آقایی کردند، دو عدد خرما به من دادند - و آن دو خرما که بوی مشک می داد به ما نشان داد - و فرمود: یکی را خود میل کن و یکی را برای شیخ محمّد علی بافقی در مشهد بفرست.

مرحوم شیخ محمّد علی باقی - اخوی شیخ محمّد تقی بافقی - سلمان زمان خود بود ولی اولاد نداشت پس از خوردن آن، خداوند به او پسری عطا نمود که او نیز سلمان زمان بود و از استعداد فوق العاده ای برخوردار بود.

436) منتخب التواریخ، ص 748، باب 14

437) غرر الحکم، ج 2، ص 595 ف 73، ح 43

438) بحارالانوار، ج 13، ص 404، از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله و...

439) تحف العقول، ص 268

440) مجمع البیان، ج 10، ص 265 و...

به این نکات توجه شود؛ نخست آنکه در روایات فراوانی آمده است که مؤمن باید از عقلی کامل برخوردار باشد و عبادت بدون آگاهی و بینش و خرد عاقبتش خودبینی، غرور، گمراهی و سقوط است.

دیگر آن که؛ در روایات سفارش شده که هیچگاه با زن نامحرم تنها نباشید، زیرا نفر سوم شما شیطان است و خطر سقوط حتمی است.

441) کافی، ج 2، ص 238، باب حب دنیا، ح 4

442) سوره فاطر، آیه 6

443) ر. ک: المحجة البیضاء، ج 6، ص 179

444) سوره یس، آیه 60 «به راستی که او (شیطان) برای شما دشمنی آشکار است. »

445) مصباح الشریعه، ص 26، باب 39

446) استعاذه، ص 26

447) منتخب التواریخ، ص 752، باب سیزدهم

448) بحار الانوار، ج 63، ص 265

449) همان، ص 216

450) سوره نحل، آیه 100 - 98

451) خصال، ج 1، ص 285، ح 37

452) ینابیع الحکمة، ج 3، ص 261، ح 30

453) مناقب آل ابی طالب، ج 2، ص 251؛ بحارالانوار، ج 63، ص 253

454) سوره ص، آیه 82 و 83. قسمت «بسم اللَّه» توضیح مختصری درباره آیه داده شد.

455) سوره اعراف، آیه 201

456) سوره زخرف، آیه 36

457) قیض - بر وزن فیض - در اصل به معنی پوست روی تخم مرغ است سپس به معنی مستولی ساختن چیزی بر چیز دیگر است یعنی آنقدر شیطان به او نزدیک می شود که مانند پوست روی تخم مرغ پرده بر قلب و چشم و گوش او می افکند و آنچنان بر او مستولی می گردد که دیگر جایی برای نفوذ حق باقی نمی ماند.

458) وسائل الشیعه، ج 9، ص 29 و 28 ب 3 از ما تجب فیه الزکاة ح 24 و 19 و 20 و 21

459) غرر الحکم، ج 1، ص 115، ف 2، ح 132

460) عیون الاخبار، ج 2، ص 28، باب 31، ح 21

461) غرر الحکم، ج 1، ص 107، ف 1 ح 2236 و 2237

462) ینابیع الحکمة، ج 3، ص 252، ح 10

463) امالی صدوق، ص 61، م 15، ح 1؛ کافی، ج 4، ص 62

464) خصال، ج 2، ص 616 (ح اربعمأة) ؛ ینابیع الحکمة، ج 3، ص 253

465) بحارالانوار، ج 78، ص 9

466) قرآن ضمن صدها آیه به داستان پیامبران، اقوام گذشته و امّت ها اشاره می کند و مؤمنان را به تفکّر و تعقّل در احوال آن ها فرا می خواند.

467) سوره حشر، آیه 2

468) سوره حجّ، آیه 46

469) مصباح الشریعه، ص 24، باب 34

470) کافی، ج 2، ص 107، باب ذمّ الدنیا والزهد فیها ح 16.

471) کافی، ج 1، ص 13، کتاب عقل ضمن ح 12.

472) ساعتی اندیشیدن برتر از شبی عبادت است.

473) کافی، ج 2، ص 45، باب تفکّر ح 2.

474) خزینة الجواهر: ص 718.

475) عدّة الدّاعی، ص 261.

476) روایت شده است که آن حضرت با آن همه حشمت و عظمت، از کنار کشاورزی عبور کرد. کشاورز گفت: به سلیمان پادشاهی عظیمی ارزانی شده است! باد گفتار او را به سمع آن حضرت رسانید. آن جناب پیاده شد، نزدیک او آمد و فرمود: تسبیحی که تو برای خدا بگویی و خداوند آن را بپذیرد، از آن چه به آل داود از سلطنت و غیره داده اند، بهتر است.

بنابر حدیث دیگر: زیرا پاداش تسبیح همیشه باقی و پادشاهی سلیمان زوال پذیر است.

عدة الدّاعی، ص 262

477) بحارالانوار، ج 14، ص 74 و 75 و ج 72، ص 52

478) عیون الاخبار ج 1، ص 206، ب 26، ح 24، علل الشّرایع، ج 1، ص 73، ب 64، ح 2.

479) نهج البلاغه (ترجمه فیض الاسلام) ص 496، ذیل خ 156

480) تحف العقول، ص 288؛ بحارالانوار، ج 78، ص 306

481) سوره فجر، آیات 8 - 6.

482) بعضی گفته اند حضرت داود بوده است.

483) نوشته اند: شدّاد شخصی را نزد ضحّاک خواهر زاده خود فرستاد - در آن زمان وی بر مملکت جمشید (ایران) حکومت می کرد - از او خواست هر چه طلا و نقره می تواند فراهم سازد و او هر چه توانست در ایران زر و زیور تهیه نموده، و آن ها را به شام فرستاد.

484) برخی نوشته اند که در کف جوی های روان آن به جای سنگریزه، جواهر ریخته بودند و درخت هایی از طلا ساخته که بر شاخه های آن ها مشک و عنبر آویخته بودند که هرگاه باد می وزید، بوی خوشی از آن ها منتشر می شد و زیباترین زنان را از اطراف جهان جمع نموده، در بهشت خود جای دادند.

485) برخی نوشته اند: هنگامی که برای دیدن آن شهر و بهشت خود حرکت نمود، به یک منزلی آن شهر که رسید، آهویی را دید که پاهایش از نقره و شاخ هایش از طلا بود. از دیدن آن درشگفت شد و اسب خود را از پی او تاخت تا از لشکر خود جدا گردید. در میان بیابان، سواری مهیب و وحشت آور پیش او آمد و گفت: خیال کردی با این ساختمان که ساخته ای، از مرگ محفوظ مانی؟ از این سخن لرزه بر اندامش افتاد. گفت: تو کیستی؟ پاسخ داد: من فرشته مرگ هستم که برای گرفتن جان تو آمده ام. گفت: مهلتم ده تا باغ خود را ببینم که عزرائیل نپذیرفت.

486) ر. ک: لئالی الاخبار، ج 2، ص 118 - 114 و کتاب های تفسیری.

487) غرر الحکم، ج 1، ص 30 ف 1، ح 929

488) همان، ص 35، ح 1079

489) همان، ص 222، ف 9، ح 84

490) تاریخ انبیا عمادزاده، ص 289.

491) در روایت حضرت علی عليه‌السلام آمده که چهار کرکس را گرفته، آن ها را تربیت نمود و صندوقی از چوب ساخت و شخصی را در میان آن جای داد و پاهای کرکس ها را بر پایه های صندوق بستند و در میان آن صندوق، عمودی نصب نموده و بر سر آن، گوشتی آویختند. هنگامی که کرکس های گرسنه گوشت را دیدند. به طرف آسمان شروع به پرواز نمودند، آن قدر بالا رفتند که کوه ها بسیار کوچک به نظر آمدند و کرکس ها به پرواز ادامه می دادند تا آن که فضای بین زمین و آسمان تاریک شد. لذا از شدّت ترس، گوشت را به پایین صندوق قرار داد که کرکس ها شروع به سر و صدا نموده، سرازیر زمین شدند.

ر. ک: تفسیر عیاشی، ج 2، ص 236، بحارالانوار، ج 12، ص 43.

492) خزینة الجواهر، ص 488

493) تاریخ انبیا عمادزاده، ص 289.

494) ر. ک: بحارالانوار، ج 12، ص 29.

495) سوره انبیا، آیه 52.

496) سوره مریم، آیه 42.

497) ر. ک: سوره انبیا، آیه 57.

498) سوره انبیا، آیه 59.

499) همان، آیه 60.

500) مجمع البیان، ج 7، ص 55

501) ر. ک: بحارالانوار، ج 12، ص 46 - 28 و...

502) حیوة القلوب ج 1، ص 123.

503) خصال ج 2، ص 398، ب 7، ح 106.

504) امام صادق عليه‌السلام می فرمایند: چهار نفر بر همه زمین پادشاه شدند؛ دو نفر مؤمن و دو نفر کافر؛ امّا دو مؤمن: حضرت سلیمان و ذوالقرنین. و دو کافر: نمرود و بخت نصر.

خصال، ج 1، ص 255، ب 4، ح 130

505) خزینة الجواهر، ص 659.

506) شجرة طوبی، ج 2، ص 279، (قسمت خاتمه، مقدّمه 55)

507) بحارالانوار، ج 13، ص 369 - 365، ح 8 و 9 و 14.

508) غرر الحکم، ج 1، ص 312، ف 17، ح 59

509) همان، ج 2، ص 512، ف 58، ح 15 و 17

510) لئالی الاخبار ج 2، ص 108.

511) بحارالانوار، ج 14، ص 280؛ حیاة القلوب ج 1 ص 412، العرائس ثعلبی ص 220.

512) خزینة الجواهر، ص 677.

513) امالی صدوق ره، ص 99، م 21، ح 8؛ بحارالانوار، ج 14، ص 25

514) کافی، ج 2، ص 239 باب حبّ دنیا، ح 11

515) خزینة الجواهر، ص 704

516) سوره مریم، آیه 56 و 57

517) تفسیر قمی، ج 2، ص 51؛ بحارالانوار، ج 11، ص 277؛ نور الثقلین، ج 3، ص 350

518) سوره ص، آیه 34: «قطعاً سلیمان را آزمودیم و بر تخت او جسدی بیفکندیم. سپس انابه و توبه نمود».

519) تفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 475، تفسیر صافی، ج 4، ص 299 (ذیل آیه شریفه)

520) ر. ک: لئالی الاخبار ج 5، ص 165.

521) الانوار النّعمانیه ج 4، ص 216، لئالی الاخبار ج 5، ص 163

522) غرر الحکم، ج 2، ص 631، ف 77، ح 401

523) همان، ص 648، ح 651

524) ر. ک: بحارالانوار، ج 13، ص 47 و...

525) از جمله آیه 49 از سوره بقره و آیه 4 از سوره قصص.

526) بحارالانوار، ج 13، ص 129.

527) ر. ک: آیه 38 سوره قصص و آیه 37 سوره غافر.

528) ر. ک: سوره قصص، آیه 5.

529) ر. ک: مجمع البیان، ج 7، ص 239، بحارالانوار، ج 13، ص 51.

530) از ابن عبّاس نقل شده است که چون بنی اسرائیل در مصر زیاد شدند، بنای سرکشی و طغیان گذاشته و مرتکب گناهان شدند. نیکان نیز با اشرار و بدان همگام شده و امر به معروف و نهی از منکر را رها کردند. خداوند قبطیان و فرعونیان را بر آن ها مسلّط نمود که آن ها را تضعیف ساخته و به عذاب های سخت معذّب ساختند و فرزندانشان را سر بریدند.

بحارالانوار، ج 13، ص 53

531) برخی از مورّخان داستان نطفه حضرت موسی را این گونه آورده اند که منجّمان به فرعون گزارش دادند که در فلان شب نطفه آن فرزند که نابودی تو به دست اوست، منعقد خواهد شد. فرعون دستور داد: در آن شب هیچ مردی از بنی اسرائیل در کنار همسرش نخوابد و مردها را از همسرانشان جدا نمود.

عمران پدر حضرت موسی که در دستگاه فرعون خدمت می کرد و از نزدیکان فرعون بود، در آن شب مأموریت یافت که از قصر فرعون نگهبانی کند. نیمه های شب بود که همسر عمران نزد او آمد - و تقدیر الهی کار خود را کرد - و در کنار قصر فرعون، نطفه حضرت موسی منعقد شد.

عمران که احساس کرد آنچه را که فرعون از آن می ترسید، به وسیله او انجام گرفت، به همسرش سفارش کرد: این راز را پنهان دارد و دنباله ماجرا را به خدا واگذار کند. روز دیگر منجّمان به فرعون خبر دادند که نطفه آن مولود در شب گذشته منعقد شد. فرعون که چنان دید، دستور داد تا از آن پس، هر نوزاد پسری که در بنی اسرائیل به دنیا آید، او را بکشند.

532) برای ساختن آن صندوق از نجّاری که از قبطیان و مؤمن بود، کمک خواست و پس از آن که ساخته شد، موسی را میان پارچه و پنبه پیچید و در آن گذاشت و اطراف آن را قیر کرده و منفذهای آن را با قیر گرفت.

533) مورّخان نوشته اند: هنگامی که همسر فرعون دید که نوزاد پستان آن زن را که در حقیقت مادرش بود گرفت، فرعون را راضی کرد که برای او حقوق ماهیانه مقرّر دارد و از وی خواست تا در قصر و نزد آن ها بماند و آن کودک را شیر دهد و سرپرستی نماید. ولی مادر موسی از ماندن در قصر امتناع ورزید و گفت: دارای خانه و فرزند هستم و نمی توانم به خاطر تربیت این کودک از خانه و فرزندان خود دست بردارم. اگر مایل باشید، کودک را به خانه خود ببرم، او را شیر داده، تربیتش را به عهده گیرم، همسر فرعون با این موافقت کرد، بدین ترتیب مادر موسی فرزند خود را به خانه آورد و در دامان پرمهرش پرورش می داد تا آنگاه که دوران شیر خوارگی او به پایان رسید و او را به خانه فرعون بازگرداند و در طول این مدّت، به تقاضای همسر فرعون، گاه گاهی حضرت موسی را برای دیدار به خانه فرعون می بردند.

ر. ک: بحارالانوار، ج 13، ص 55، تاریخ طبری، ج 1، ص 389، کامل التّواریخ، ج 1، ص 173

534) امیر مؤمنان از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله روایت می کنند که فرمودند: «هنگامی که وفات حضرت یوسف فرا رسید، شیعیان و خاندانش را جمع نمود. پس از حمد و ثنای الهی، فرمود: سختی شدیدی به آن ها خواهد رسید که در آن مردانشان را بکشند و شکم زنان باردارشان را پاره کنند و کودکانشان را سر ببرند تا آنگاه که خداوند حق را در قائم که از فرزندان لاوی بن یعقوب است، ظاهر سازد... آن ها مدّت چهار صد سال منتظر قیام قائم (موسی) بودند تا آن که ولادت او را بشارت دادند و علامات ظهورش را مشاهده کردند و سختی آن ها شدّت یافت که با سنگ و چوب به ایشان حمله می کردند. فقیه و عالمی که به احادیث او آرامش می یافتند، تحت تعقیب قرار گرفت و او مخفی شد... آن ها را خوشدل ساخت و به آن ها اعلام کرد که خدای متعال به او وحی فرستاده که پس از چهل سال فرج ایشان را می رساند. همگی حمد خدا نمودند، خداوند وحی فرستاد که به ایشان بگو به خاطر حمد و ثنای خدا که کردید، آن را به سی سال تقلیل دادم. گفتند: همه نعمت ها از جانب خداوند است. وحی آمد که به بیست سال کاهش دادم و گفتند: خیر و خوبی جز از خدا جاری نشود. وحی آمد که به ده سال کاستم، گفتند: جز خداوند بدی را دور نسازد. وحی آمد که به ایشان بگو از جای خود حرکت نکنید که اذن فرج شما را دارم که حضرت موسی در حالی که سوار بر الاغ بود، ظاهر شد... » کمال الدّین مرحوم صدوق ج 1، ص 288، باب 6، ح 1.

535) داستان آن در سوره قصص آیات 19 - 14 ملاحظه شود.

536) داستان تماماً در سوره قصص آیات 29 - 19 آمده است.

537) در این باره سوره قصص آیات 35 - 29 و سوره طه آیات 36 - 9 نیز ملاحظه شود.

538) کمال الدّین مرحوم شیخ صدوق ج 1، ص 291، ب 6، ح 2، بحارالانوار، ج 13، ص 41

539) سوره طه، آیه 71.

540) بحار الانوار ج 13، ص 163.

541) سوره اعراف، آیه 129.

542) ر. ک: سوره اعراف، آیات 128 و 129.

543) ر. ک: بحار الانوار ج 13، ص 145 و...

544) سوره مؤمن، آیه 36 و 37 نظیر آن سوره قصص، آیه 38.

545) بحارالانوار، ج 13، ص 113.

546) سوره یونس، آیه 88 و 89

547) ر. ک: سوره اعراف، آیات 135 - 130.

548) سوره اعراف، آیه 130.

549) ر. ک: مجمع البیان ج 4، ص 468، (سوره اعراف، آیه 133) ، بحارالانوار، ج 13، ص 81.

550) ر. ک: سوره اعراف، آیه 134.

551)

552)

553) 2 و 3 و - ر. ک: مجمع البیان، ج 4، ص 468؛ بحارالانوار، ج 13، ص 83.

554) ر. ک: مجمع البیان، ج 4، ص 469؛ بحارالانوار، ج 13، ص 83.

555) سوره اعراف، آیه 130 و 133.

556) ر. ک: سوره اعراف، آیه 134 و 135

557) تاریخ انبیا محلّاتی، ص 529

558) بحارالانوار، ج 13، ص 136، ح 45 و 46

559) همان، ص 115

560) ر. ک: سوره شعراء، آیه 61 و 62.

561) سوره شعراء، آیه 63.

562) سوره شعراء، آیات 67 - 52؛ سوره اعراف، آیه 136؛ سوره دخان، آیات 31 - 22 و بحارالانوار، ج 13 و...

563) بعضی او را عمو و برخی دیگر خاله زاده آن حضرت دانسته اند.

564) ر. ک: مجمع البیان، ج 7، ص 266 (سوره قصص)

565) مجمع البیان، ج 8، ص 520 (سوره مؤمن، آیه 24)

566) به نقل برخی آن گروه چهار هزار و به گفته بعضی، هفتاد هزار نفر بودند.

567) سوره قصص، آیات 82 - 76.

568) روایت شده که پس از هلاکت قارون، خداوند به حضرت موسی وحی فرستاد که چه چیز مانع شد که التماس آن ها در تو تأثیر نکرد؟! هفتاد مرتبه به تو التماس نمودند که تو آن ها را نجات بخشی و تو ترحّم نکرده، به دادشان نرسیدی! سوگند به عزّت و جلالم، اگر آن ها تنها یک بار از من درخواست کرده بودند (به یاریشان می شتافتم و) مرا نزدیک به خود و پاسخگو می یافتند. بحارالانوار، ج 13، ص 257

569) ر. ک: بحارالانوار، ج 13، ص 258 - 249، مجمع البیان، ج 7، ص 268 - 266 و...

570) ر. ک: بحارالانوار، ج 15، ص 146 - 130؛ تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 540؛ سیره ابن هشام، ج 1، ص 32 به بعد؛ فروغ ابدیت، ج 1، ص 125 و...

571) غرر الحکم ج 2، ص 688، ف 77، ح 1189 - 1187.

572) غرر الحکم ج 2، ص 704، ح 1349.

573) سوره اعراف، آیه 175 و 176.

574) مشهور آن است که آیه در مورد بلعم باعوراست و برخی احتمال داده اند که در مورد «امیه ابی الصّلت» شاعر معروف زمان جاهلیت است که از دانایان کتب آسمانی و حکمت سابقان بود و بر اثر آگاهی از کتب آسمانی پیشین، در انتظار ظهور آخرین پیام آوران بود. ولی کم کم به این خیال افتاد که ممکن است خودش باشد و پس از بعثت آن بزرگوار به آن حضرت حسد ورزیده و بنای مخالفت را گذاشت. ولی مفهوم آیه همانند سایر آیاتی که در شرایط خاصّی نازل می گردد، همگانی است و مصادیق دیگر را شامل می گردد.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند: «اصل در آیه بلعم می باشد، پس از آن مثال آورده شده، برای هر کس از اهل قبله که هوای خود را بر هدایت الهی برگزیند. » مجمع البیان ج 4، ص 500

575) تفسیر قمی، ج 1، ص 248؛ بحارالانوار، ج 13 ص 377.

576) ر. ک: بحارالانوار، ج 13، ص 378؛ کامل التّواریخ، ج 1، ص 201 و...

577) غررالحکم ج 1، ص 93، ف 1، ح 2097 و 2098.

578) ارشاد القلوب دیلمی، ص 58، ب 12.

579) سوره بقره، آیه 286: «خداوند هیچ کس را جز به قدر توانایی اش تکلیف نمی کند. »

580) منتخب التواریخ ص 671.

581) علل الشرایع، ج 1، ص 45 ب 41 ح 1، تفسیر عیاشی ج 2، ص 167، بحار الانوار، ج 12، ص 271

582) جامع الدرر، ج 1، ص 388

583) کافی، ج 8، (روضه) ص 168، ح 190؛ بحارالانوار، ج 77، ص 133 و نظیر آن از امیرمؤمنان عليه‌السلام تفسیر قمی، ج 2، ص 70 (سوره انبیاء) ؛ نهج البلاغة (ترجمه فیض الاسلام) ص 1143، ح 118. در ترجمه حدیث از نقل های مختلف استفاده شد.

584) منتخب التواریخ، ص 396، باب 7

585) ر. ک: ثمراة الاوراق ابن حجه حموی، ص 223

586) منتخب التواریخ، ص 519، به نقل از تاریخ حبیب السیر

587) الکلام یجرّ الکلام از آیة اللَّه زنجانی، ج 1، ص 58، به نقل از تاریخ ابن خلکان و غیره.

588) منتخب التواریخ، ص 514

589) منتخب التواریخ، ص 515

590) منتهی الآمال، ج 2، ص 213

591) ر. ک: منتهی الآمال، ج 2، ص 220

592) عیون الأخبار، ج 2، ص 228، باب 49، ح 3 و 4

593) عیون الأخبار، ج 2، ص 227، باب 49، ح 1

594) در ظاهر عوامل گوناگونی سبب تصمیم هارون شد: نخست دخالت های بی مورد خاندان برمک در کار حکومت و شخص خود هارون که نمونه آن نقل شد و دیگر همین جریان عباسه بود.

595) ر. ک: تتمة المنتهی، ص 178 و...

596) تتمة المنتهی، ص 181

597) منتخب التواریخ، ص 516

598) بحارالانوار، ج 71، ص 324

599) نهج البلاغة (ترجمه فیض الإسلام) ص 1229 ح 289

600) سوره نحل، آیه 45

601) ر. ک: الفرج بعد الشدّة، ص 228، باب 7، حکایت 15

602) این حالت او نظیر فرعون بود که پس از آن همه بیدادگری در لحظه غرق شدن گفت: به خدای موسی و هارون ایمان آوردم و از تسلیم شدگانم. در پاسخ به او گفته شد: اکنون ایمان آوردی در حالی که پیش از آن نافرمانی می کردی.

603) ر. ک: مروج الذهب مسعودی، ج 3، ص 456؛ تتمة المنتهی، ص 217

604) تتمة المنتهی، ص 236

605) برخی نوشته اند که متوکل هفده مرتبه قبر را خراب کرد.

606) تتمة المنتهی، ص 241 - 238

607) ر. ک: منتهی الآمال، ج 2 و...

608) تتمة المنتهی، ص 238

609) نام حضرت ایوب در چهار مورد و در چهار سوره آمده است. ر. ک: سوره نساء، آیه 163؛ انعام، آیه 84؛ انبیاء، آیه 83 و 84 و سوره ص، آیات 44 - 41

610) معراج السعاده، ص 626

611) امام صادق عليه‌السلام می فرمایند: «... پس از آن که خداوند حضرت ایوب را عافیت داد از او سؤال شد چه چیز بر تو دشوارتر بود؟ فرمود: شماتت دشمنان».

تفسیر قمی، ج 2، ص 242؛ بحارالانوار، ج 12، ص 351

612) علل الشرایع، ج 1، ص 76، ب 65، ح 5؛ و نظیر آن از امام صادق عليه‌السلام در بحارالانوار، ج 12، ص 344

613) خصال، ج 2، ص 399، باب 7، ح 108؛ بحارالانوار، ج 12، ص 348

614) کافی، ج 8، (روضه) ص 228، ح 291

615) نهج البلاغة (ترجمه فیض الاسلام) ص 1223، ح 274

616) بحارالانوار، ج 71، ص 328

617) مصباح الشریعه، ص 20، باب 26

618) کمال الدین صدوق، ج 1، ص 266، باب 2

619) مجمع البیان، ج 4، ص 433 «خدایا، قوم مرا هدایت کن که آنان نمی دانند! »

620) کمال الدین، ج 1، ص 265، باب 2؛ بحارالانوار، ج 11، ص 326

621) ر. ک: بحارالانوار، ج 11، ص 329

622) علل الشرایع، ج 1، ص 30، ب 23؛ عیون الأخبار، ج 2، ص 74، ب 32، ح 2؛ بحارالانوار، ج 11، ص 320، نظیر آن از امام صادق عليه‌السلام بحارالانوار، ج 11، ص 303؛ مجمع البیان، ج 5، ص 160

623) بحارالانوار، ج 11، ص 285

624) لئالی الأخبار، ج 1، ص 91

625) پیشتر ملاحظه نمودیم که شیخ الانبیاء صدها سال استقامت و شکیبایی نمود و آن گاه که خواست قوم خود را - که جز اندکی همه از کافران بودند - نفرین نماید صدها سال به امر پروردگار نفرین کردن را به تأخیر انداخت. در عین حال نقل شده که پس از گذشت زمان طوفان، جبرئیل از جانب خدای مهربان بر او نازل گردید و گفت که خداوند می فرماید: مدتی شغل تو نجّاری بود اینک کوزه بساز. حضرت نوح کوزه فراوانی ساخت. جبرئیل گفت: خداوند می فرمایند: این کوزه ها را بر زمین زده، آن ها را بشکن. حضرت نوح بعضی از کوزه ها را با اکراه و بعضی را آهسته به زمین زده، شکست. جبرئیل عرض کرد: محکم به زمین بزن تا شکسته شوند. به ناچار برخی دیگر را محکم به زمین زد و آن ها را شکست. پس توقف نموده، از شکستن کوزه ها حالش منقلب شد. جبرئیل گفت: ای نوح! تو با شکستن چند کوزه بی جان که آب و گلش از خداوند است ناراحت می شوی چگونه راضی شدی که بر بندگان خداوند نفرین کنی تا نابود شوند و دلت به حال آن ها نسوخت؟! حضرت از شنیدن آن گریان شدو آنقدر گریست که به نوح ملقّب شد. خزینة الجواهر، ص 140

626) سوره هود، آیه 46 «او در حقیقت از اهل و کسان تو نیست. ».

627) بحارالانوار، ج 10، ص 123 «سلمان از ما اهل بیت است. ».