فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18839
دانلود: 1909

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18839 / دانلود: 1909
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

نیکان، پرهیزکاران، خویشاوندان، عالمان و همسایگان را بر دیگران مقدّم بدارد.

وسوسه های شیطانی را - که همواره انسان را در هنگام انفاق از فقر و تنگدستی می ترساند - به خود راه ندهد و بداند که روزی دهنده خداست و همه خزائن اموال جهان در اختیار اوست.

سعی کند کسی او را نشناسد و چنانچه ممکن است کسی را واسطه خود و نیازمند قرار دهد تا انفاق کننده شناخته نشود.

به امید بازماندگان نباشد و تا زنده است به دست خود انفاق نماید.

در روایات آمده است: جوانی از انصار که ثروت فراوانی داشت بیمار شده، به پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله که به عیادتش آمده بودند وصیت کرد: ثروت مرا پس از مرگ به دست خود در راه خدا انفاق نمایید. آن جناب درخواست او را پذیرفته و پس از مرگش آن ها را انفاق کردند.

یکی از اصحاب گوید: با خود گفتم: خوشا به حال صاحبان مکنت و ثروت که از خیر دنیا و آخرت بهره مند هستند. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله از نیت من آگاه شده، دانه ای خرما را بالا برده و به من فرمودند: این چیست؟ عرض کردم: دانه خرما! آنگاه فرمودند: سوگند به خدایی که مرا به حق مبعوث کرده، چنانچه این جوان، یک دانه خرما به دست خود انفاق کرده بود، برایش بهتر بود از اینکه من تمام اموالش را پس از مرگ وی انفاق نمایم. ( 540 )

بکوشد هیچ روزی را بدون پرداخت صدقه به پایان نبرده، هر روز ولو اندک به نیازمندان انفاق نماید.

همچنان که پیشتر یادآور شدیم بر خلاف پندار برخی ناآگاهان، صدقه در امور مادی آن هم به طریق خاص خلاصه نمی گردد، بلکه از چنان مفهوم عامی برخوردار است که هر کار خیر و نیکی را شامل می شود و لذا به مسائل مادی بسنده نکرده، پدر و مادر، اقوام، اساتید و سایر حق داران را از امور معنوی - همچون نماز، روزه، حج، و عمره، تلاوت قرآن و امثال آن - بهره مند سازد.

عالمان ربّانی، سالکان طریق عشق و بزرگان اهل معنی همواره تأکید کرده اند که انفاق و تصدّق، بلکه همه امور خیر و اعمال نیک به نیابت از طرف حضرت ولی عصر، مولای انس و جان، حجة بن الحسن - عجّل اللَّه فرجه الشریف - انجام پذیرد و حتی الامکان هر روز و شب صدقه ای جداگانه به نیت سلامتی آن عزیز یگانه - ارواحنا فداه - به نیازمندی ظاهر الصلاح پرداخت گردد تا - علاوه بر بهره مندی از مزیت های فوق العاده عرفانی که بر اهلش پوشیده نیست - از پاداش و برکات اخروی ویژه نیز که صدها برابر بیش از اعمال معمولی انسان است برخوردار گردد.

4 - سازگاری

معاشرت، رفت و آمد، نشست و برخاست، داد و ستد و برخورد با دیگران، از لوازم حتمی و اجتناب ناپذیر زندگی اجتماعی بوده و از آن گریزی نیست. انسان در مسیر زندگی با افراد مختلف، با افکار و سلیقه های گوناگون و گرایش ها و فرهنگ های متفاوت - و احیاناً با کسانی که از نظر فرهنگ، اخلاق و سطح فکر، بسیار پایین تر از وی هستند، بلکه بسا از اعتدال روانی برخوردار نبوده، پیوسته در صدد بهانه گیری، اشکال تراشی و درگیری با اطرافیان خود هستند - مواجه می گردد.

در این میان کسانی که از بهداشت روان و سلامت روحی کافی برخوردارند، به حرمت انسانی خود ارج نهاده، از هر وسیله ای برای پاسداری و حراست از آن استفاده می کنند و از اطرافیان خود نیز انتظار دارند این خواسته طبیعی را پاس بدارند و از رفتار و برخوردی که حیثیت و شخصیت آنان را خدشه دار سازد به شدت رنج می برند، لیکن هرگز نباید انتظار داشت اطرافیان و معاشران ما در همه امور زندگی با ما هم فکر، هم سلیقه و هم نظر بوده و هیچ گونه اختلافی با ما نداشته باشند.

اساساً درگیری های خسته کننده، جدال های بی حاصل، عکس العمل های تند و ملال انگیز و ناشکیبایی، مشکلی را حلّ نکرده، علاوه بر مسموم ساختن محیط زندگی، روح و روان آدمی را می آزارد و امید به آینده را کم رنگ می سازد.

انسان دارای جنبه های مثبت فراوانی است که با بهره گیری صحیح از آن ها می تواند مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر نهاده، از تنگناهای خارج از اختیار زندگی به سلامت عبور نماید.

روح سازگاری را می توان در زمره برترین صفات انسانی و عالی ترین خصلت های همزیستی مسالمت آمیز به حساب آورد.

تساهل، تسامح و تغافل نسبت به جنبه های اختلاف، و پرداختن به قابلیت ها، اشتراکات و خصیصه هایی که زمینه همدلی و وحدت را هموار می سازد، از بهترین و ضروری ترین راه کارهای تعامل و سازگاری است.

توجه به استعدادهای متفاوت انسان ها از نظر قوای جسمانی، قابلیت های باطنی، سطح دانش و درجه ایمان نیز گامی دیگر برای آماده سازی فضای تعامل و احیای روح همکاری است.

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«النَّاسُ مَعادِنُ کَمَعادِنِ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ. » ( 541 )

«انسان ها معدن هایی همچون طلا و نقره اند. »

نقره را به ارزش طلا خریداری نیست، و نه هرگز جایگزین آن می گردد، آنچه بر ماست، کشف قابلیت ها و استخراج هر یک از این گوهرهای ناب از جایگاه خود است؛ به دست آوردن طلا از معدن نقره نیز برای هیچ کس میسّر نخواهد بود.

توجه کامل به این واقعیت، و درک صحیح این حقایق، آدمی را برای تحمّل دیگران مهیا ساخته، رفع اختلافات، برطرف شدن اعتراضات و از بین رفتن درگیری های بی حاصل را آسان خواهد ساخت.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«لَوْ عَلِمَ النَّاسُ کَیفَ خَلَقَ اللَّهُ تبارَکَ وَ تعالی هذَا الْخَلْقَ لَمْ یلُمْ أَحَدٌ أَحَداً... » ( 542 )

«اگر مردم می دانستند که خدای متعال چگونه مردم را آفریده، هیچ کس دیگری را سرزنش و ملامت نمی کرد. »

هم آن حضرت عليه‌السلام به عبد العزیز فراطیسی می فرمایند:

«ایمان بسان نردبانی است که ده پله دارد و مؤمنان از پله های آن یکی پس از دیگری بالا می روند. کسی که بر پله دوم گام نهاده، نباید به فردی که بر پله اول است بگوید: تو ایمان نداری! و همینطور تا به دهمین پله برسد. بنا براین کسی را که از تو پایین تر است از خود دور مساز تا شخصی که بالاتر از تو قرار دارد نیز با تو چنین رفتاری داشته باشد.

هنگامی که فردی را درجه ای پایین تر از خود دیدی، با ملایمت او را به سوی خود فراخوان و چیزی را که طاقت ندارد بر او تحمیل مکن که او را می شکنی؛ چرا که هر کس مؤمنی را بشکند بر اوست که آن را جبران نماید. » ( 543 )

توجه به این نکته نیز ضروری است که بهترین راه برای پاسداری از شخصیت، احترام و تکریم، عبور از موانع سلیقه ای و فکری و نفوذ در دل انسان ها، ملایمت، مدارا و سازش و سازگاری است.

در این باره روایات فراوانی از معصومین وارد شده و رعایت آن در معاشرت ها و حتی در برخورد با دشمنان مورد تأکید قرار گرفته است.

رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«خداوند پیامبران خود را از آن جهت که با دشمنان دین خدا مدارا می کنند و برای حفظ برادران خود در راه رضای پروردگار به شایستگی تقیه می نمایند، بر تمام مردم برتری داده است. » ( 544 )

و نیز می فرمایند:

«إِنَّا أُمِرْنا - مَعاشِرَ الْأنْبِیاءِ - بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَما أُمِرْنا بِأَداءِ الْفَرائِضِ. » ( 545 )

«ما پیامبران مأمور شده ایم که با مردم مدارا و سازش کرده (و با ملایمت رفتار کنیم) همان گونه که مأموریم فرایض و واجبات دینی را انجام دهیم. »

همچنین می فرمایند:

«أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُداراةً لِلنَّاسِ وَ أَذَلُّ النَّاسِ مَنْ أَهانَ النَّاسَ. » ( 546 )

«عاقل ترین مردم کسی است که با آنان بیشتر مدارا کند و خوارترین مردم کسی است که آن ها را مورد اهانت قرار دهد. »

مؤمن در خلال کوشش همیشگی برای تحکیم ارتباط خود با خداوند بزرگ، همواره می کوشد تا از فیض عظیم ارتباط نیکو با بندگان خدا نیز بهره مند گشته، زندگی خویش را از این طریق سرشار از سُرور، صفا و شادمانی نماید.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مُداراةُ النَّاسِ نِصْفُ الْإِیمانِ وَ الرِّفْقُ بِهِمْ نِصْفُ الْعَیشِ. » ( 547 )

«سازگاری با مردم نیمی از ایمان و نرمی با آنان نیمی از زندگی خوش است.»

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مروّت، با دشمنان مدارا

و این جز با بردباری، تدبیر، درایت، تلاش و تحمّل دشواری های فراوانِ آن میسّر نمی گردد. لذا پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ مات مُدارِیاً مات شَهِیداً. » ( 548 )

«هر کس با سازش و سازگاری از دنیا برود شهید مرده است. »

و امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«أَعْقَلُ النَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُداراةً لِلنَّاسِ. » ( 549 )

«عاقل ترین مردم کسی است که با آنان بیشتر مدارا کند. »

خشونت و تندی نه با ایمان سرِ سازگاری دارد و نه با زندگی اجتماعی همنوا و همساز است. کسی که از سرچشمه فیض ایمان جرعه ای نوشیده باشد، رفتار خویش را با مقتضای ایمان تنظیم کرده، عطوفت، ملایمت و نرمی در برخورد با مردم را از اصول همیشگی زندگی اجتماعی خود قرار می دهد.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ لِکُلِ شَی ءٍ قُفْلاً وَ قُفْلُ الْإِیمانِ الرِّفْقُ. » ( 550 )

«برای (نگهداری) هر چیزی قفلی است و قفل ایمان نرمی و ملاطفت است. »

برخوردهای تند و گرایش های قهرآمیز - که در میدان های ستیز با دشمنان به کار گرفته می شود و امری نیک و کاری پسندیده شمرده شده است - روشی موضعی و متناسب با شرایط ویژه جنگ است و هرگز نباید رفتار روزانه خود با معاشرین - موافق یا مخالف - را با آن مقایسه نمود. حتی در زمانی که فشار و اختناق زمامداران ستم پیشه به اوج خود می رسد و رهبران دلسوز و اندیشمندان آگاه، شرایط را برای مبارزه علنی و آشکار مساعد نمی بینند، باید کوشید تا با رفتار خردمندانه و ملاطفت آمیز، از یک سو از فشار ستم حاکمان جور بر مردم کاست و از سوی دیگر آگاهی آنان را نسبت به مبانی دین و آموزه های دینی ارتقا بخشید، تا از پی آمدهای رفتار خشنونت بار که ایمان و دین و زندگی را در معرض خطر جدّی قرار می دهد پیشگیری کرده، و با استمداد و استعانت از خالق متعال از مزیت های بزرگ سازگاری، رفق و ملایمت بهره مند گردید.

در این میان، مسئولین، متصدیان امور مملکتی، زمامداران و همه کسانی که امور مردم در اختیار آنان بوده و به دست آن ها اجرا می گردد، بیش از دیگران وظیفه دارند از روحیه سازگاری بهره مند گشته، نسبت به خلق خدا از خود ملایمت نشان دهند.

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«الرِّفْقُ رَأْسُ الْحِکْمَةِ، اَللَّهُمَّ مَنْ وَلِی شَیئاً مِنْ أُمُورِ أُمَّتی فَرَفِقَ بِهِمْ فَارْفَقْ بِهِ وَ مَنْ شَقَّ عَلَیهِمْ فَاشْقُقْ عَلَیهِ. » ( 551 )

«نرمی و ملایمت اساس حکمت است، بار الها! هر کس بخشی از امور امّتم را عهده دار گشته، و با آنان سازگاری کند با او به نرمی رفتار کن و کسی که بر آنان سخت گیرد بر او سخت گیر. »

از سوی دیگر، برخورد نرم و ملایم دیگران با زمامداران نیز چنانچه در شرایط مناسب و از پشتوانه ایمان و اخلاص کافی برخوردار باشد، در مواردی ممکن است سازنده و دارای آثار مثبت و سودمند نیز باشد.

خدای متعال حضرت موسی و هارون عليهما‌السلام را در برابر فرعون - که در مقام ادعای خدایی برخاسته بود - به ملایمت و نرمی فراخوانده، می فرماید:

( إِذْهَبا إِلی فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغی ا فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیناً لَعَلَّهُ یتذَکَّرُ أَوْ یخْشی ) . ( 552 )

«به سوی فرعون بروید که او به سرکشی برخاسته و با او سخنی نرم گویید، شاید به خود آید یا (از خدا) بترسد. »

5 - فرو بردن خشم

چرخ زندگی همیشه مطابق با خواسته و سلیقه ما نمی گردد، اطرافیان ما هم همیشه خود را موظف به رعایت میل و نظر ما ندانسته، معمولاً به آنچه خود تشخیص می دهند عمل می کنند؛ مقتضای عالم طبیعت نیز جز برخورد، درگیری، اختلاف نظر و تفاوت سلیقه نیست؛ غرایز فراوانی هم که در نهاد آدمی به ودیعت سپرده شده، به طور طبیعی جز طغیان، سرکشی، تخریب و ویرانی حاصلی در بر ندارد!

البته این ها همه تنها از یک سوی قضیه است، از سوی دیگر می دانیم که انسان موجودی اجتماعی و دارای قابلیت ها و استعدادهای فراوانی است که او را از درگیری های خرد کننده، کشمش های فساد انگیز، بغض، دشمنی و تلخ کامی برحذر داشته، به تعامل، تفاهم، همکاری و همدلی فرا می خواند.

اگر مقتضای عالم طبیعت اختلاف نظر و تفاوت سلیقه است؛ اگر غرایز بشر به طور طبیعی - بنا بر اینکه این نظریه درست باشد - حاصلی جز سرکشی و طغیان و ویرانی به بار نمی آورد؛ اگر اطرافیان ما به میل و نظر خود اندیشیده، به فکر و سلیقه ما اعتنایی ندارند و... این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که نه غرایز انسانی صرفاً برای طغیان و فساد آفریده شده، و نه ما و اطرافیان ما یکسره موظف شده ایم تا به خود کامگی طبیعت ماده و مقتضای غرایز نفسانی پاسخ مثبت داده، بی اختیار و بدون مقاومت دنباله رو تاخت و تاز بی منطق آن ها باشیم.

اساساً غرایزی که خداوند حکیم آن ها را در وجود انسان به ودیعت نهاده، هیچ یک عبث و بیهوده خلق نشده و هر کدام در ادامه زندگی در جای خود نقش حیاتی و بسیار مؤثری را ایفا می کند. به عنوان مثال، نیروی خشم و غریزه غضب، قدرت و سلاح دفاع آدمی در مقابل عوامل زیانباری است که حیات و سلامتی او را مورد تهدید قرار می دهد.

همچنان که سلاح جنگی برای دفع دشمن و صیانت از جان و مال و ناموس مردم و حفظ مرزهای کشور در اختیار سربازان قرار داده می شود و آنان در هیچ شرایطی حق نشانه گرفتنِ بی مورد به سوی انسان های بی گناه را ندارند، غریزه غضب نیز نیروی دفاعی انسان از خود و دیگران و عامل مقاومت او در برابر دشمن و ناملایمات زندگی است که اگر با رهبری دین و خرد و اندازه گیری صحیح از آن استفاده شود آدمی از فواید و مزیت های فراوان آن بهره مند خواهد شد و در غیر این صورت بسان خرمن آتشی است که جان و مال و دنیا و آخرت را طعمه شراره های سوزان خود می سازد.

البته انسان ها در به کار گرفتن نیروی غضب دارای رفتارهای متفاوتی هستند: افراد ضعیف النفس، کم ظرفیت و سریع التأثّر با روبرو شدن با کم ترین ناملایمات، ناراحت و خشمگین شده، با نشان دادن عکس العمل سریع از خود، خشم درونی خود را آشکار می سازند و بدون اینکه کار مثبتی از آنان صادر شود، کرامت و حرمت انسان ها را نادیده گرفته، آبروی خود و آنان را نیز در معرض خطر قرار می دهند.

در مقابل، افراد نیرومند در برابر سختی ها و ناملایمات، مقاوم، خون سرد، خویشتن دار، بی اعتنا و با گذشت بوده، گرچه در باطن خشمگین و ناراحت باشند، خشم خود را فرو می برند و به کارهای ناشایست دست نزده، با بردباری، سعه صدر و تسلّط بر اعصاب و احساسات خود، مشکلات را حلّ می نمایند و با اینکه قدرت عکس العمل و انتقام دارند، برای جلب رضای خدا و پاس داشتن حرمت بندگان خدا، خویشتن را کنترل می نمایند. ( 553 )

خداوند متعال آنان را نیکوکار خوانده، در باره ایشان می فرماید:

( اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمِینَ الْغَیظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِینَ ) . ( 554 )

«همانها (پرهیزکاران) که در توانگری و تنگدستی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از خطاهای مردم در می گذرند. خداوند نیکوکاران را دوست می دارد. »

«غیظ» به معنای شدّت غضب و حالت برافروختگی و هیجان روحی است که از مشاهده ناملایمات شدید به انسان دست می دهد. «کظم» نیز دارای معانی مختلفی است که در اینجا به معنای فرو بردن خشم و به کار نبردن آن در هنگام غضب به کار رفته است.

پرهیزکاران علاوه بر انفاق مال، در همه حال بر خود مسلّط بوده، خشم خود را فرو می برند و برای ریشه کن ساختن عداوت و کینه از قلب خویش، خطاهای مردم را نادیده گرفته، زمینه دستیابی به کمالات برتر را با احسان در برابر بدی ها هموار می سازند.

در روایت آمده است که روزی یکی از کنیزان بر دست مبارک پیشوای عارفان، زینت عبادت پیشگان، حضرت سجّاد عليه‌السلام آب می ریخت، ناگهان ظرف آب از دست وی بر زمین افتاد و سبب جراحتی بر صورت آن بزرگوار گردید.

همین که حضرتش سر مطهر خود را بلند کردند، کنیز عرض کرد: خداوند می فرماید: «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیظَ»، امام عليه‌السلام فرمودند: خشم خود را فرو بردم. کنیز گفت: «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ»، آن حضرت پاسخ داند: خداوند تو را عفو فرماید (یعنی تو را بخشیدم) عرض کرد: ( وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنِین )( َ ) ، آن بزرگوار فرمودند: تو را در راه خدا آزاد کردم! ( 555 )

همه رنجی به سر برم چو به کوی تو بگذرم

همه خشمی فرو برم چو ببینم رضای تو

بلی، کظم غیظ و فرو بردن خشم عادت پیشوایان معصوم و از خصوصیات اخلاقی بارز و همیشگی آن عزیزان است. چه بسیار اتفاق می افتاد که نسبت به وجود مقدس و پاک آن بزرگواران جسارت و اهانت می شد، و آن سروران عالی مقام نه تنها خشم خود را فرو می بردند، بلکه با عطوفت و مهربانی و احسان خویش سبب انفعال و هدایت طرف مقابل می گردیدند.

در زمان زمامداری ظاهری امیر مؤمنان عليه‌السلام ، حضرتش پیوسته برای سرکشی و نظارت بر امور مسلمانان به بازارها و خیابان ها رفته، به مقتضای آنچه مشاهده می فرمودند، تذکراتی به آنان می دادند.

یک روز که از بازار خرما فروشان عبور می کردند، کنیزی را در کنار مغازه ای دیدند که گریه می کرد. سبب گریه او را سؤال کردند، عرض کرد: آقای من درهمی پول داد تا برایش خرما بخرم. برای او از این مغازه خرما خریده، به منزل بردم، ولی او نپسندید و این مغازه دار نیز آن را باز پس نمی گیرد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام به مغازه دار فرمودند: این کنیز از خود اختیار ندارد، خرما را از او باز پس گیر و پولش را برگردان. مرد مغازه دار که حضرت را نمی شناخت، از جای خود حرکت کرده، با جسارتی شرم آور آن بزرگوار را از خود دور ساخت!

کسانی که ناظر جریان بودند، حضرت را به او معرفی کردند. مغازه دار به شدت ترسیده، رنگش زرد شد و بی درنگ خرمای کنیز را گرفته، پولش را داد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان! از من راضی شوید! حضرت پاسخ دادند: چقدر از تو راضی خواهم شد اگر روش خود را اصلاح نمایی! ( 556 )

در آن ایام کار رسیدگی به شکایات مردم را مولا شخصاً عهده دار بودند. یک روز بسیار گرم که اغلب مردم در خانه های خود در حال استراحت نیمروزی بودند و حضرتش به سوی منزل خود باز می گشتند، ناگهان زنی که در مقابل در خانه ایستاده بود جلو آمد و عرض کرد: شوهرم به من ستم کرده، مرا از خانه بیرون نموده و تهدید به کتک کرده است!

امام عليه‌السلام فرمودند: ای بنده خدا! اکنون هوا بسیار گرم است. اندکی صبر کن تا هوا خنک شود، هنگام عصر به خواست خدا همراه تو خواهم آمد. عرض کرد: اگر توقف من بیرون خانه طول بکشد بیم آن می رود که خشمش افزون گشته، مرا بیش از پیش آزار دهد.

آن بزرگوار سر را پایین انداخته، سپس سر مبارک را بلند کرده - و در حالی که با خود زمزمه می کردند:

«لا وَ اللَّهِ أَوْ یؤْخَذَ لِلْمَظْلُومِ حَقُّهُ غَیرَ مُتعْتعٍ! »

«نه به خدا، باید رسیدگی به دادخواهی مظلوم پیش از آنکه در برابر قوی به لکنت زبان بیفتد انجام گیرد. »

به اتفاق آن زن به خانه اش نزدیک شده و از پشت در فرمودند: ای اهل خانه! سلامٌ علیکم؛ جوانی بیرون آمد. فرمودند: از خدا پروا کن! به این زن ستم روا داشته ای و او را از خانه بیرون کرده ای!

جوان که آن حضرت را نمی شناخت با جسارت گفت: به تو چه ربطی دارد! به خدا قسم او را آتش خواهم زد! امیر مؤمنان عليه‌السلام فرمودند: تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم، اینگونه پاسخ می دهی؟!

کم کم مردم از خانه ها بیرون آمده، از گوشه و کنار جمع شدند و هرکس از راه می رسید، عرض می کرد: اَلسَّلامُ عَلَیکُمْ یا أَمِیرَ الْمُؤمِنِین!

جوان مغرور متوجه جریان شده، ملتمسانه بر دست و پای آن بزرگوار افتاد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان! مرا ببخشید! از این پس رفتارم را تغییر داده، تا آنجا که توان دارم با خضوع و سازگاری با او رفتار می کنم.

آن حضرت شمشیر خود را غلاف کرده، به آن زن فرمودند: اکنون به خانه ات برو و مواظب باش تا رفتاری نداشته باشی که او را به چنین اعمالی وادار سازی. ( 557 )

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ کَظَمَ غَیظاً وَ هُوَ یقْدِرُ عَلی اِنْفاذِهِ مَلَأَهُ اللَّهُ (قَلْبَهُ) أَمْناً وَ إِیماناً. » ( 558 )

«کسی که خشم خود را فرو برد با آنکه قدرت بر به کار بردن آن دارد، خداوند دلش را از امنیت (و احساس آرامش) و ایمان سرشار سازد. »

6 - عفو و گذشت

قسمت اول

به جز کسانی که ساحت اقدسشان همواره از تقصیر و گناه پاک، و دامن عصمت شان پیوسته از خطا و اشتباه در حفظ و حراست است، کمتر کسی را می یابیم که زمام گفتارش در اختیار لغزش های فراوان و گریبان رفتارش در گرو خطاهای بی شمار نبوده، سال و ماه و روز و ساعتش لبریز از ندانم کاری و گاهی تعمّد در ضایع ساختن حقوق دیگران نباشد.

مصلحت همگانی و مقتضای خردمندی ایجاب می کند که بر این همه تقصیر و جفا و قصور و خطا سخت نگیریم، و بر نشان دادن عکس العمل سریع و ارضای حسّ انتقام جویی پای نفشاریم. چه آنکه اگر بنای زندگی را بر این روش استوار سازیم که با مشاهده هر حرکت ناخوشایند از دیگران، به سرعت منفعل گشته، از خود عکس العملِ متقابل نشان دهیم و بر اساس حسّ انتقام جویی رفتار نماییم، صفا و صمیمیت، روح آرامش و احساس امنیت از بین رفته، جامعه انسانی به فضایی مرگ بار و جهنمی سوزان از حقد و کشمکش، ستیز و درگیری، و عناد و دشمنی مبدّل خواهد شد.

جامعه انسانی هنگامی قابل دوام و مناسب برای زندگی است که شهروندان آن از کینه توزی، انتقام جویی، گرایش به تمایلات نفسانی و انحطاط و پستی پرهیز نموده، حراست از عواطف انسانی و کرامت و بزرگواری را هدف و برنامه زندگی قرار دهند، تا در پرتو آن از نگرانی و تشویش، خشم و ستیز و جنگ و جدال که بیماری جانکاهِ جسم و جان است مصونیت یابند.

انسان حق دارد و چنانچه توفیق الهی شامل او گردد می تواند - در برابر فراخوان غریزه خشم و گرایش های ویرانگر نفسانی، و در کشاکش حسّ انتقام جویی به ندای عقل و خرد و وجدان و شرع پاسخ مثبت داده، در راستای تحصیل فضایل انسانی و مکارم اخلاق - خشم و غضب خود را کنترل نماید و در حالی که قدرت انتقام دارد عکس العمل متقابل را با عفو و اغماض به برخوردی خردمندانه و هدفمند مبدّل سازد، همچنان که مختار است با نادیده گرفتن ارزش انسانی خویش، از هواهای نفسانی و تمایلات شیطانی پیروی کرده، غریزه غضب و سایر غرایز حیوانی خود را آزادانه ارضا نماید و به منظور تشفّی نفسِ طغیانگر و جلب خشنودی خود یا دیگران، با تمام قدرت به مقابله و انتقام جویی برخیزد.

لازمه گزینش راه دوم، علاوه بر پی آمدهای غیر قابل تحمّل و ناگوار یاد شده، تشدید برخوردهای نابود کننده مداوم و جبهه گیری های شکننده پی در پی خواهد بود که دین و دنیا و امنیت و آسایش همه انسان ها را بر باد خواهد داد.

زیرا حملات انتقام جویانه و ارضای غریزه غضب چنانکه از حکومت شرع و عقل خارج گردد، چه از نظر کمی و چه از لحاظ کیفی به شدت افزایش یافته و به هیچ وجه قابل کنترل نخواهد بود. سبب اصلی و یکی از دلایل مهم تداوم جنگ و خون ریزی و اختلاف و فتنه در میان اقوام و طوایف مختلف در گذشته و حال نیز همین است که آنان نخواسته و نمی خواهند در برابر خطاها و اشتباهات یکدیگر از کریمه عفو و صفت عالی گذشت بهره مند گردند.

واقعیت این است که رو در رو قرار گرفتن افراد و انتقام کشیدن آنان برای هر امر کوچک یا بزرگی که تشخّصات شخصی افراد را خدشه دار کرده و ارتباطی به کرامت انسانی و ارزش های دینی و همگانی ندارد، هیچ اثر عقلایی و مثبتی برای فرد و جامعه نداشته، صرفاً تسکینی موقتی و نوعی برتری جویی خیالی است که آن نیز به سبب انتظار لحظه به لحظه انتقام جویی طرف مقابل، تداوم نمی یابد، بلکه عامل سلب آرامش و آسایش خود و دیگران می گردد.

دقت و تأمل و احساس وجدانی نشان می دهد - در راستای تأمین نیاز روحی انسان به رفع آلام درونی و اضطراب و احساس نا امنی و دستیابی به بهداشت روان، سکونت و آرامش باطنی - تأثیر عفو و گذشت به مراتب، بیشتر و عمیق تر از اثر موقّت انتقام جویی است، همچنان که تفوق روحی و اجتماعی حاصل از عفو نیز امری حقیقی بوده، ضمن برآورده ساختن خواسته طبیعی انسان در این زمینه، روح برادری و اُخوّت را تقویت، امید را در دل ها احیا، جامعه بشری را از زندگی حیوانی جدا، و جامعه متمدن و قانون مند را از زندگی جنگلی متمایز می سازد.

چشم پوشی از خطاهای معاشران و نادیده گرفتن اشتباهات آنان - خصوصاً در مواردی که تعمدی در کار نبوده و احساس ندامت و پشیمانی در طرف مقابل ظاهر است - در اصلاح جوامع انسانی، بقای دین و ترغیب پیروان مکتب آسمانی اسلام به روی آوردن تمام عیار و کامل به دستورات حیات بخش شرع مقدس بسیار کارساز و مؤثر است. از آن سوی، پاسخ مثبت به حس انتقام جویی و ارضای حیوانی این غریزه ویرانگر، بسیاری از افراد جامعه را به دین و آیین و مقدسات مذهبی و ارزش های انسانی و معنوی بدبین ساخته، دل سردی، نا امیدی و جسارت بر ارتکاب زشتی و پلیدی را در میان آنان توسعه و رونق می بخشد.

عفو و گذشت از صفات ذات اقدس الهی، و دامنه بی کران آن همواره شامل حال خاص و عام، صالح و ناصالح و درست کردار و خطاکار بوده و خواهد بود.

( إِنَّ اللَّهَ کانَ عَفُوًّا غَفُوراً ) . ( 559 )

«به راستی خداوند همواره بخشنده و آمرزنده است. »

بکوشیم تا با دستیابی به صفات کریمه و تخلّق به اخلاق بزرگوارانه، زمینه پرواز به قلّه کمال و مقام رفیع انسانیت را در خویش فراهم سازیم.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْعَفْوُ عِنْدَ الْقُدْرَةِ مِنْ سُنَنِ الْمُرْسَلِینَ وَ أَسْرَارِ الْمُتقِینَ... لِأَنَّ الْعَفْوَ وَ الْغُفْرَانَ صِفَتانِ مِنْ صِفات اللَّهِ تعالی أَوْدَعَهُما فِی أَسْرَارِ أَصْفِیائِهِ لِیتخَلَّقُوا مَعَ الْخَلْقِ بِأَخْلاقِ خالِقِهِمْ وَ جاعِلِهِمْ، لِذلِکَ قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لْیعْفُوا وَ لْیصْفَحُوا أَ لا تحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ» ( 560 )

وَ مَنْ لا یعْفُو عَنْ بَشَرٍ مِثْلِهِ کَیفَ یرْجُو عَفْوَ مَلِکٍ جَبَّارٍ؟ » ( 561 )

«گذشت از خطا در هنگام دارا بودن قدرت از سنت ها و شیوه های پیامبران و از اسرار پرهیزکاران است، زیرا عفو و بخشش از صفات خداوند است که در نهاد و سینه برگزیدگان خود به ودیعت سپرده تا با مردم با اخلاق آفریدگارشان رفتار نمایند، از اینرو خدای بزرگ می فرماید:

«باید عفو کنند و گذشت نمایند، مگر دوست ندارید که خداوند شما را ببخشد؟ که خدا آمرزنده و مهربان است».

کسی که بشری همانند خود را نمی بخشد، چگونه امید دارد که خدای جبّار او را مورد بخشش خود قرار دهد؟! »

عفو و گذشت نشانه کمال شخصیت، فروغ تابناک عظمت روح، تابش فروزان تسلّط بر نفس، رمز محبوبیت، راه نفوذ در دل ها، از عالی ترین خُلق های بزرگوارانه و برترین صفات انسانی است که در پرتو آن، آتش سوزان خشم فرو نشسته و شراره آتشین انتقام جویی خاموش می شود.

امام صادق عليه‌السلام بخشی از یک خطابه را به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده، می فرمایند:

«أَ لا أُخْبِرُکُمْ بِخَیرِ خَلائِقِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ؟ اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَکَ، وَ تصِلُ مَنْ قَطَعَکَ، وَ الْإِحْسانُ إِلی مَنْ أَساءَ إِلَیکَ، وَ إِعْطاءُ مَنْ حَرَمَکَ. » ( 562 )

«آیا شما را از بهترین خصلت های دنیا و آخرت باخبر نسازم؟ گذشت از خطای کسی که به تو ستم روا داشته؛ پیوند با کسی که از تو بریده؛ نیکی به آنکه به تو بدی نموده، و عطا و بخشش به کسی که تو را محروم ساخته است. »

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْعَفْوُ تاجُ الْمَکارِمِ. » ( 563 )

«گذشت و بخشش تاج فضیلت های کریمانه است. »

چشم پوشی از لغزش های اطرافیان و گذشت از خطاهای معاشران، برنامه همیشگی پیشوایان معصوم عليهم‌السلام و از جمله کریمه های اخلاقی آن بزرگواران بوده است. چه بسیار لغزش ها، اذیت ها، ندانم کاری ها که پیوسته از سوی دوست و دشمن بر آن سروران عالی مقام روا داشته می شد، و آن عزیزان درگاه اِله نه تنها از به کار گرفتن قدرت الهی یا شخصی خود در پاسخ گویی و گرفتن انتقام خودداری می کردند، بلکه با بزرگواری و کرامت نفس، رفتار ناپسند و لغزش و بدی را با بخشش و لطف و احسان پاسخ می دادند.

رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله دعوت الهی خود را در مکه مکرّمه آغاز نموده، مردم را به توحید و پرستش خدا فراخواندند. سران کفر و بزرگان آن سرزمین که منافع بی ارزش دنیوی خود را در معرض زوال می دیدند، قد علم کرده، با قدرت و شدّت به مخالفت با آن حضرت به پا خاستند و وجود نازنین پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و مسلمانان خداپرست را تا می توانستند آزار می دادند.

هر روز که می گذشت بر تهدید، شکنجه، محدود ساختن روابط، فشارهای اقتصادی و هتک و تحقیر مسلمانان افزوده، عرصه زندگی را بر آنان و بر شخص رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به طور جدّی تنگ نموده، آنان را ناگزیر از ترک مکه و مهاجرت به برخی شهرهای دیگر ساختند.

پس از سال ها رنج و بردباری، محرومیت و فداکاری سرانجام روز تاریخی فتح مکه - که از درخشان ترین روزهای تاریخ اسلام شمرده می شود - فرا رسید و ساکنان مکه خصوصاً سران قریش بر اثر این پیروزی بزرگِ مسلمانان و سقوط حکومت جهل و عصبیت به دست پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و یارانش مضطرب و نگران شده، از انتقام جویی مسلمانان به شدت دچار بیم و هراس شدند.

در آن روز پرچم اسلام در دست سعد بن عُباده قرار گرفته بود وی با صدای بلند فریاد می کرد:

«اَلْیومُ یوْمُ المُلْحِمَةِ، اَلْیومَ تسْبَی الْحُرْمَةُ، اَلْیومَ أَذَلَّ اللَّهُ قُرَیشاً. » ( 564 )

«امروز روز کشتار و انتقام است، امروز روز اسارت است، امروز خداوند به قریش ذلّت و خواری بخشید! »

قسمت دوم

رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به امیر مؤمنان عليه‌السلام فرمودند: علی جان! خود را به او برسان و پرچم را از او باز ستان، و تو آن کس باش که پرچم را وارد مکه می سازی.

ابوسفیان نیز که از کلام سعد بن عباده برای قریش احساس خطر می کرد به حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شده، عرض کرد: آیا دستور کشتار قوم خود را داده اید که سعد چنین سخنانی را بر زبان می آورد؟ آن حضرت در میان جمعیت فرمودند:

«اَلْیومُ یوْمُ المَرْحَمَةِ، اَلْیومَ أَعَزَّ اللَّهُ قُرَیشاً. »

«امروز روز لطف و مرحمت است، امروز خداوند قریش را عزّت بخشید. »

سپس همه اهل مکه را بخشیدند و سفارش کردند که هیچ یک از مسلمانان با هیچ یک از اهل مکه به جنگ نپردازند مگر با کسی که در صدد جنگ برآمده، با مسلمانان ستیز نماید.

شگفت انگیزتر از همه این ها آنکه خانه ابوسفیان را - که از سرسخت ترین دشمنان بود و در همه جنگ ها به طور مستقیم یا غیر مستقیم علیه اسلام و مسلمانان حضور فعال داشت - برای کسانی که وارد آن شوند محل امن قرار دادند. ( 565 )

شیعه و سنی نوشته اند: هنگامی که امیر مؤمنان عليه‌السلام در جنگ جمل بر عایشه پیروز شدند، علاوه بر آنکه اجازه ناسزا گفتن به او را به هیچ کس ندادند، به عمّار یاسر، ابن عباس و محمد بن ابی بکر نیز دستور دادند تا مقدمات مسافرت او را به مدینه منوره فراهم کنند؛ آنگاه چهل تن از زنان قبیله عبدالقیس را فرمان دادند تا لباس مردان پوشیده، مسلح شوند و وی را تا مدینه همراهی نمایند.

عایشه که از این جریان آگاهی نداشت، در بین راه ضمن بیان سخنانی ناشایسته می گفت: علی بن ابی طالب با مردانی که به همراه من فرستاده، حرمت مرا پاس نداشته، پرده حجابم را دریده است.

همراهان او هنگامی که به مدینه رسیدند، شمشیرها و عمامه های خود را فرو افکنده و به وی گفتند: ما همه زن بودیم و امیر مؤمنان عليه‌السلام برای حفظ و حراست تو ما را در این لباس به خدمت تو گماشته بود. ( 566 )

همچنین نوشته اند: در جنگ صفین هنگامی که معاویه و لشکریانش بر آب فرات سیطره یافتند، به پیشنهاد سران شام مانع استفاده لشکر امیر مؤمنان عليه‌السلام از آن آب شده و سوگند یاد کردند که قطره ای از آب را به آنان نخواهند داد.

تا آنکه حضرت با لشکر خود پس از حملات شدید توانستند آنان را از اطراف آب پراکنده ساخته، کنترل آن را در اختیار خود بگیرند. در این هنگام یاران حضرت عرض کردند: شما نیز با مقابله به مثل مانع بهره برداری آنان از این آب شوید تا تسلیم گردند.

سرور آزادگان و مولای پرهیزکاران فرمودند: سوگند به خدا من چنین نخواهم کرد! یک سوی نهر آب را باز گذارید تا آنان برای خود آب بردارند.

سپس فرمودند: کاری که جاهلان کردند ما انجام نمی دهیم. شمشیرهای آب دار، ما را از بستن آب بر آن ها بی نیاز می کند. ( 567 )

در روایت آمده است:

امام سجّاد عليه‌السلام با گروهی از دوستان خود نشسته بودند، ناگهان مردی از بستگان آن حضرت با صدای بلند به فحاشی و ناسزاگویی آن بزرگوار زبان گشود، امّا حضرتش به او پاسخی ندادند تا آنکه از مجلس آن امام مظلوم خارج گردید.

در این هنگام فرمودند:

شما سخنان این مرد را شنیدید، مایلم همراه من بیایید و پاسخ مرا نیز بشنوید. آنان عرض کردند: دوست داشتیم در همین مجلس به او جواب داده، ما نیز با شما هم صدا می شدیم.

آن حضرت از جا بر خاسته، راه منزل آن مرد گستاخ را در پیش گرفتند. همراهان وقتی تلاوت آیه شریفه: ( وَ الْکاظِمِینَ الْغَیظَ وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ ) را از آن امام شنیدند دریافتند که حضرت در اندیشه مجازات وی نیستند.

وقتی به در خانه اش رسیدند، امام عليه‌السلام با صدای بلند او را فراخوانده، به همراهان نیز فرمودند: بگویید: علی بن الحسین تو را می خواند.

مرد در حالی که تردید نداشت حضرتش برای کیفر او آمده اند و خود را برای همین امر آماده ساخته بود از خانه بیرون آمد، لیکن بر خلاف تصور و انتظارش با خطاب آرام آن امام مواجه گردید که فرمودند:

«برادر! تو روبروی من ایستادی و سخنان ناروایی را بر زبان جاری ساختی؛ اگر آنچه به من نسبت دادی در من باشد، از پیشگاه الهی برای خویش درخواست آمرزش می کنم، و اگر در من نباشد از خدا می خواهم که تو را بیامرزد! »

آن مرد که به شدت تحت تأثیر اخلاق نیکوی امام عليه‌السلام قرار گرفته بود، بین دو چشم حضرتش را بوسید و عرض کرد: نه، آنچه در باره شما گفتم، خود سزاوار آن هستم. ( 568 )

ره پویان مکتب ولایت نیز که درس بزرگواری و فضیلت را از اولیای خود فرا گرفته اند، گرچه قدرت بر انتقام داشته باشند، لازم است همانند رهبران معصوم و مظلوم خود با سجایای عالی انسانی و اِغماض و چشم پوشی از خطاها، لغزش ها، اشتباهات و کردار بد بدکاران، آنان را از رفتار نادرست خود پشیمان ساخته، به راه صحیح و صراط مستقیم ارشاد نمایند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«إِذا قَدَرْت عَلی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ. » ( 569 )

«هرگاه بر دشمنت چیره شدی، عفو و بخشش از او را وسیله سپاسگزاری بر قدرت خود بر او قرار ده. »

به این نکته نیز نیک باید اندیشید که اگر انتقام جویی ریشه در انگیزه پست حیوانی و صفت ناپسند کینه توزی داشته، نوعاً از تنگ نظری، کوچکی و کم ظرفیتی نشأت می گیرد، چشم پوشی از خطا و عفو و بخشش نیز ناشی از بهره مندی از صفات کریمانه و گرایش های عالی انسانی بوده، نشان از آزادگی، سعه صدر، بزرگی و بزرگواری دارد. به همین جهت عفو و گذشت هیچ گاه از بزرگواری و ارزش کسی نکاسته، بلکه عامل مهمی برای جلب افکار اطرافیان نسبت به شخصیت والای عفو کننده و برانگیختن عواطف و احساسات نیک معاشران نسبت به وی خواهد بود.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«عَلَیکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لا یزِیدُ الْعَبْدَ إِلّا عِزّاً فَتعَافَوْا یعِزُّکُمُ اللَّهُ. » ( 570 )

«بر شما باد به عفو و گذشت، زیرا عفو تنها باعث افزایش عزّت آدمی می گردد. پس یکدیگر را مورد بخشش قرار دهید تا خداوند به شما عزّت عطا فرماید. »

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلنَّدامَةُ عَلَی الْعَفْوِ أَفْضَلُ وَ أَیسَرُ مِنَ النَّدامَةِ عَلَی الْعُقُوبَةِ. » ( 571 )

«پشیمانی بر عفو و بخشش برتر و آسان تر از پشیمانی بر عقوبت و کیفر است. »

انسان با کم ترین زحمت و به سادگی می تواند عفو خود را نادیده گرفته، در هر زمان که بخواهد خطا را با عقوبت، کیفر نماید. امّا چه کسی قادر است پی آمدهای ناگوار انتقام را تدارک نماید؟

این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که لزوم تربیت و رعایت حقوق شهروندان، هیچ گاه نباید تحت الشعاع ضرورت عفو و اغماض قرار گرفته، در پرتو چشم پوشی از خطا، در حق دیگران جفا شود و در سایه بخشش و گذشت، هر کس به حال خود رها گردد تا هر چه می خواهد انجام دهد و از کیفر و مجازات نیز کم ترین هراسی به دل راه ندهد. همچنان که پایمردی در برابر دشمنان دین و دنیا، و خلق و خدا هیچ ارتباطی به کریمه عفو نداشته، در قلمرو آن قرار نمی گیرد.

زیرا تأکید عقل و دین بر پرهیز از انتقام جویی و روی آوردن به خصلت ارزشمند عفو و بخشش به مواردی اختصاص می یابد که خطاکار از این روی کرد متعالی سوء استفاده نکرده، بر جرأت و جسارتش افزوده نگردد.

بنا براین، اگر در مورد یا مواردی گذشت اخلاقی و عفو و بخشش، زیان بخش بوده و چشم پوشی از مجازات، باعث تجرّی مجرم و گستاخی وی گردد، یا وسیله تضییع حقوق دیگران قرار گیرد، در آن صورت، مصلحت فردی و صلاح همگانی اقتضا می کند که برای پیشگیری از گستاخی و سوء استفاده کسانی که عفو و بخشش سبب ارشاد و هدایت آنان نمی گردد، به اجرای قوانین مربوطه بپردازند و متجاوز و مجرم را به کیفر عادلانه خود برسانند.

امام سجاد عليه‌السلام در رساله معروف حقوق می فرمایند:

«وَ حَقُّ مَنْ ساءَکَ أَنْ تعْفُوَ عَنْهُ وَ إِنْ عَلِمْت أَنَّ الْعَفْوَ یضُرُّ انْتصَرْت. » ( 572 )

«حق کسی که به تو بد روا داشته این است که از او درگذری؛ و اگر دانستی که بخشش زیان آور است حق خود را بازگیر. »

7 - نیکی در برابر بدی

آموزه های دینی و تعلیمات اخلاقی هنگامی که از منظر علم و جایگاه بلند عرفان مورد مطالعه قرار گیرد، هر یک نسبت به دیگری از ویژگی های شگفت انگیزی برخوردار است که انسان در عرصه سنجش و ارزیابی، از انتخاب و گزینش برتر آن ها سخت عاجز و ناتوان است.

در این میان مدارجی از کمالات انسانی و مراتب فوق العاده عرفانی یافت می شود که ارزش، بزرگی و عظمت آن، برترین صاحبان خرد، با فضیلت ترین دارندگان اندیشه و ارجمندترین برخورداران کمالات معنوی را نیز به حیرت و شگفتی وا داشته و به جز کسانی که سهم عظیمی از بردباری و ایستادگی در برابر خواسته های حیوانی، و صبر و استقامت در برابر تمایلات نفسانی دارا هستند - و در اثر پرورش اخلاقی و نیل به مراتب بلند کمالات معنوی از ظریف ترین و برترین لطافت های روحی برخوردارند - هیچ کس قادر به روی آوردن به مرتبه ای از مراتب آن نیز نخواهد بود.

از جمله این خصلت های متعالی، مرحله ای برتر و بالاتر از عفو و گذشت است که از آن به «نیکی در برابر بدی» یاد می کنند و در آیات و روایات معصومین عليهم‌السلام مورد تأکید و ترغیب قرار گرفته است.

بی تردید این عمل از عالی ترین تجلیات روح انسانی است و اثر معجزآسای آن در نرم ساختن دل های سخت بر کسی پوشیده نیست.

نیکی در برابر بدی از مؤثرترین راه های مبارزه با فساد و از کارسازترین طُرق اصلاح جوامع بشری است، زیرا این عمل متعالی شور و غوغایی عظیم در درون افراد پدید آورده، فرد خطاکار را به شدت مورد سرزنش و ضربات کوبنده ملامت وجدان قرار می دهد.

خداوند مهربان می فرماید:

( وَ لا تسْتوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِی أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَینَکَ وَ بَینَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِی حَمِیمٌ ا وَ ما یلَقَّاها إِلّاَ الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یلَقَّاها إِلاَّ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ) . ( 573 )

«نیکی و بدی یکسان نیست، (بدی را با نیکی و) با آنچه خود بهتر است دفع کن، پس ناگاه (خواهی دید) همان کسی که میان تو و او دشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است امّا این خصلت را جز کسانی که دارای صبر و شکیبایی اند نمی یابند و جز صاحبان بهره ای بزرگ (از ایمان و تقوا) به آن نایل نمی آیند. »

در روایات نیز این خوی برتر انسانی به عنوان یکی از بزرگ ترین و عالی ترین مکارم اخلاقی معرفی گردیده است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«ثَلاثَةٌ مِنْ خِصالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ لا تکُونُ هذِه إِلّا فِی الْکَرِیمِ: اَلْإِحْسانُ إِلی مَنْ جَفاکَ وَ الْعَفْوُ عَمَّنْ یظْلِمُکَ وَ الْعَطاءُ لِمَنْ لَمْ یرْجُوکَ. » ( 574 )

«سه چیز است که از خصلت های اهل بهشت بوده و جز در شخص کریم یافت نگردد: احسان به کسی که به تو جفا نموده؛ عفو کسی که به تو ستم روا می دارد؛ و بخشش به آنکه به تو امیدوار نیست. »

هم آن بزرگوار نیکی به کسی را که نسبت به تو بدی کرده، از بهترین خصلت های دنیا و آخرت برشمرده اند. ( 575 )

سیره و روش عملی پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام در طول حیات پرفیض و برکتشان همواره این بود که بدی را با نیکی و احسان پاسخ داده، حتی افرادی را که نسبت به آن بزرگواران مرتکب بدترین خطاها و جنایات می شدند، مشمول رأفت و محبت بی دریغ خود قرار می دادند و کم ترین عکس العمل متقابل - حتی در مقام ابراز و سرزنش - نیز از خود نشان نمی دادند.

سوابق درخشان زندگی آن بزرگواران و روحیات و خُلق پسندیده و شیوه بزرگواری آنان در این زمینه آن چنان آشکار و برای مردم روشن شده بود که در بسیاری موارد پس از ارتکاب خطا انتظار ظهور آن کریمه را داشته و به صورت امری عادی درآمده بود، و نیز تأثیر شگفت انگیز این عمل خدا پسندانه در بسیاری از موارد سبب انقلاب درونی و دگرگونی روحی شده، موجب بازگشت آنان به طریق حق و روی آوردن آن ها به راه مستقیم می گردید.

روزی امام مجتبی عليه‌السلام سواره از راهی عبور می کردند. مردی شامی با آن بزرگوار روبرو شده، با گفتن سخنان ناروا به آن مظلوم جسارت فراوان کرد. امام عليه‌السلام بدون اینکه به گفته های ناشایست او اعتنا کنند، پیش رفته با تبسّم به او فرمودند:

«گمان می کنم در این شهر غریب هستی و دچار اشتباه شده ای! اگر درخواست رضایت نمایی از تو خشنود می شوم؛ چنانچه تقاضای کمک کنی از تو دریغ نخواهم کرد؛ اگر راه را گم کرده ای نشانت می دهم و چنانچه وسایل سنگین داشته باشی، اسباب و اثاثیه ات را به منزل می رسانم! و اگر گرسنه ای تو را سیر خواهم نمود... »

مرد شامی از شنیدن این سخنان شگفت انگیز گریست و عرض کرد: «أَشْهَدُ أَنَّکَ خَلِیفَةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ. »، شهادت می دهم که تو خلیفه خدا بر روی زمین هستی، خدا بهتر می داند که رسالتش را در کجا قرار دهد. تو و پدرت مبغوض ترین مردم نزد من بودید، اینک محبوب ترین خلق در نظرم هستید.

آنگاه وسایل خود را به خانه آن حضرت منتقل ساخت و میهمان آن بزرگوار گردید و تا هنگامی که در مدینه بود در آنجا بماند و از آن پس در زمره معتقدان به ولایت آن امام مظلوم عليه‌السلام قرار گرفت. ( 576 )

روزی ابوهریره نزد امیر مؤمنان عليه‌السلام آمده و با گفتن سخنانی ناروا در باره آن حضرت، تلاش کرد که سخنان خود را به سمع آن بزرگوار برساند.

روز بعد نیز به محضر امام عليه‌السلام شرفیاب شد و حاجت های خود را از آن حضرت درخواست نمود. آن بزرگوار خواسته های او را برآورده ساختند. این عمل بر اصحاب امام عليه‌السلام گران آمد. آن حضرت فرمودند:

«من حیا می کنم از اینکه جهل او بر علم من، و گناه او بر عفو و گذشت من، و سؤال او بر سخا و بخشش من چیره گردد. » ( 577 )

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«هرگاه ماه مبارک رمضان فرا می رسید، امام سجاد عليه‌السلام غلامان و کنیزان خود را تأدیب نمی کرد. اموری که از آنان سر می زد با ذکر تاریخ در دفتر یادداشت می نمود. در آخرین شب ماه، همه را به گرد خود جمع کرده، سرپیچی هر یک از آنان را با خصوصیات روز و تاریخ آن به آنان یادآوری می فرمود و یادآور می شد که من به شما در باره خطا و اشتباهتان چیزی نگفتم و آن ها نیز اعتراف می کردند.

آنگاه می فرمود: من از شما گذشتم، آیا شما نیز مرا بخشیده و از کوتاهی هایی که ممکن است نسبت به شما انجام داده باشم چشم پوشی کردید؟!

روز عید فطر نیز به هر یک از آنان مبلغی که آن ها را از مردم بی نیاز سازد جایزه داده و آن ها را آزاد می ساخت. و به این ترتیب هر سال در آخر ماه مبارک حدود بیست تن از غلامان و کنیزان خود را از قید بندگی آزاد می فرمود. » ( 578 )

از زیباترین و شگفت انگیزترین مظاهر این عمل انسانی و کرامت اخلاقی، رفتار معجزآسای امیر مؤمنان عليه‌السلام با قاتل خود ابن ملجم مرادی بود.

ابن سعد از اهل سنت می نویسد:

«هنگامی که ابن ملجم را دستگیر کرده، به محضر آن بزرگوار آوردند، فرمود:

أَطِیبُوا طَعامَهُ وَ أَلِینُوا فِراشَهُ!

به او طعام پاکیزه (و غذای نیکو) بدهید و برای او بستر نرم بگسترانید! » ( 579 )

شهریار زیبا سخن که از این برخورد شگفت انگیز به حیرت افتاده، می گوید:

تو مگر خدایی ای دشمنْ دوست؟!

کرامت های اخلاقی که در طول عمر به ویژه در صحنه های نبرد از آن بزرگوار مشاهده شده به حق شایسته است که آن ها را «معجزات اخلاقی» آن امام مبین بنامیم.