فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18828
دانلود: 1908

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18828 / دانلود: 1908
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

هنگامی که انسان فاقد صلاحیت، خود را به آب و آتش زده، با هر دروغ و خدعه و دسیسه نفسانی و شیطانی، خویشتن را بر مردم تحمیل کرده و مقام و جایگاه نیکان و پاکان را اشغال می نماید، نه تنها خود و مقام انسانی و منزلت اخروی خود را به ریاست می فروشد بلکه در واقع به فرد فرد شهروندان جامعه اسلامی و حتی به نسل بشر خیانت روا می دارد. خداوند ما را از شرّ نفس و شیطان محافظت فرماید.

امام رضا عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ طَلَبَ الرِّئَاسَةَ لِنَفْسِهِ هَلَکَ، فَإِنَّ الرِّئَاسَةَ لا تصْلَحُ إِلّا لِأَهْلِها. ( 732 )

«کسی که برای خود خواهان ریاست باشد هلاک می شود، زیرا ریاست جز برای اهلش شایسته نیست. »

خلفای جور، پادشاهان ستمگر، ظالمان و مستکبران در طول تاریخ به واسطه ارضای نادرست همین صفت ناپسند زمام امور مردم را در اختیار گرفته و با تسلّط جابرانه بر آن ها همه نوع فساد و فتنه و انحراف را بر مردم تحمیل کرده اند. همان ها که شایستگی لازم برای سکّان داری کشتی زندگی انسان ها را در خود نداشتند، با این حال - به خاطر اجابت غیر منطقی خواسته های نفسانی و پیروی از علاقه درونی خود به جاه و مقام و شهرت - در برابر انسان های شایسته و والیان بر حق و صاحبان راستین ولایت و امامت شورش کرده، با هر ابزار و وسیله ای که به دست می آوردند، راه آنان را مسدود ساخته و درِ خانه آنان را که باب اللَّه بود بر خلق خدا می بستند و مردم را با زَر و زور و تزویر و ترس و وحشت به سوی مطامع غیر انسانی خود می کشاندند و در واقع آن ها را از برکات رهبری پیشوایان شایسته و آگاه محروم می ساختند.

از آن پس نیز هنگامی که بر مسند قدرت تکیه کرده، بر اوضاع و احوال روزگار مسلّط و زمام دین و دنیای مردم را به ناحق در اختیار خود گرفتند، نه تنها در صدد اصلاح امور دینی و دنیوی مردم بر نیامدند، بلکه کمر به خاموش ساختن نور خدا و خیانت به قرآن و پیامبر و کلّ بشریت بسته، با همه قدرت حق و عدل و انصاف و انسانیت را پایمال ساختند. و راستی وقتی اساس کار بر سلطه گری جابرانه، جور و ستم، جنایت و خیانت و حق کشی استوار گردد، از پایه گذاران این شالوده ناحق، جز این انتظار نمی رود.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ تقَدَّمَ عَلی قَوْمٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ وَ هُوَ یری أَنَّ فِیهِمْ مَنْ هُوَ أَفْضَلُ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُسْلِمِینَ. » ( 733 )

«کسی که بر گروهی از مسلمانان پیشی گیرد در حالی که می داند در میان آنان کسی هست که از او برتر است، بدون تردید به خدا و رسول و مسلمانان خیانت کرده است. »

با مطالعه گوشه هایی از تاریخ، نمونه های فراوانی از ویرانگری ها و فسادکاری های نااهلانی که از صدر اسلام تا کنون از طریق غیر مشروع بر مردم حکومت کرده اند را می توان مشاهده نمود.

به عقب تر نیز اگر نظری بیفکنیم، به نیکی در می یابیم که از زمان حضرت آدم عليه‌السلام تا کنون، اکثر مخالفت ها و کینه توزی ها با پیامبران و جانشینان آنان در اثر ریاست خواهی و علاقه به جاه و مقام بوده است.

نمرودیان به آن جهت با حضرت ابراهیم خلیل عليه‌السلام به ستیز برخاستند که نمی خواستند موقعیت اجتماعی و قدرت و سیطره خود را بر مردم از دست بدهند. فرعونیان از آن روی به مقابله با حضرت موسی عليه‌السلام کمر بستند که می خواستند سلطه ناحقّ بر بنی اسرائیل را در اختیار داشته باشند. و اگر ظالمانه حق جانشین بلافصل رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را غصب کردند، مولای زاهدان و پیشوای تقوا پیشگان را خانه نشین و مردم را از نور هدایت اهل بیت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله محروم ساختند همه به خاطر حبّ ریاست و علاقه به برتری خواهی و قدرت طلبی بوده است.

متصف شدن به این صفت ناپسند، لوازم خطرناک دیگری هم دارد که هر یک از آن ها برای بر باد رفتن دین و دنیای آدمی کافی است. یکی از این مولودهای دین برانداز، مبتلا شدن به نفاق و دورویی است.

کسی که به ریاست طلبی آلوده می گردد، پیوسته مواظب است تا در برابر مریدان و اطرافیان خود به گونه ای رفتار نماید که با حیثیت ظاهری او منافات نداشته باشد. به همین جهت همواره گفتار و اعمال خود را مطابق میل و رغبت دیگران قرار داده، برخلاف آنچه در باطن معتقد است، عمل می کند؛ دورویی را شعار و نفاق را برنامه و شیوه عملی خود می سازد؛ با دیگران منافقانه طرح دوستی می ریزد در حالی که کم ترین علاقه ای به آنان ندارد.

چه بسا در راه به دست آوردن شهرت و ریاست دل خواه خود، از لذایذ مادی و مشتهیات نفسانی خود صرف نظر کرده، در ظاهر و اَنظار مردم، راه زهد و اِعراض از دنیا را برنامه خود قرار می دهد تا از این طریق به مطامع نفسانی خود دست یابد.

در باره برخی از خلفا نقل شده است که برای جلب دوستی و توجه قلوب مردم، نان جو و سرکه می خورد، لباس ساده بر تن می کرد، لیف خرما به کمر می بست و روی خاک مسجد می خوابید!

البته او از این کارها غرض مهم دیگری را نیز دنبال می کرد؛ او می خواست از این طریق زهد حقیقی و تقوای خالصانه پیشوای زاهدان و مولای متقیان حضرت علی عليه‌السلام را تحت الشعاعِ روشِ به ظاهر زاهدانه خود قرار داده، به خیال خود نور حق را خاموش سازد!

سایر ریاست طلبان معروف نیز برای فراهم آوردن زمینه ریاست و حکومت خود به چنین کارهایی می پرداختند، امّا پس از رسیدن به هدف نامشروع خود با همه این ریا کاری ها، بلکه با اسلام و قرآن وداع می کردند!

عبدالملک مروان خلیفه ستمگر بنی امیه، پیش از آنکه به خلافت نایل شود پیوسته در مسجد سرگرم عبادت و تلاوت قرآن بود، تا جایی که مردم او را کبوتر مسجد می خواندند! امّا پس از آنکه از مرگ پدر و انتقال ریاست به خود آگاه گشت قرآن را بر هم گذارد و با سلامِ وداع به آن گفت:

«هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِکَ. »

«اکنون زمان جدایی من و تو فرا رسیده است. »

راغب در محاضرات پس از نقل این داستان می گوید:

«عبدالملک می گفت: پیش از آنکه به خلافت برسم، از کشتن یک مورچه نیز مضایقه داشتم، لیکن اکنون حالی پیدا کرده ام که نوشته حجاج مبنی بر کشتن جمع زیادی از مردم توسط او، کوچک ترین تأثیری در من نگذارده است!

زهری از علمای معروف زمان عبدالملک، روزی نزد وی آمده، به او می گوید: شنیده ام شراب می نوشی؟ عبدالملک با آنکه خود را جانشین پیامبر خدا قلمداد می کرد پاسخ می دهد: بلی، به خدا قسم علاوه بر شراب، خون مردم را نیز می نوشم! ( 734 )

آری، حبّ ریاست سرچشمه بسیاری از رنج ها، فتنه ها و انحرافات دینی و اخلاقی است. آدمی را از محبّت خدا، تهذیب نفس و حرکت به سوی کمال بازداشته، در نهایت به فردی سفّاک، ستمگر، جسور، خشن و تندخو مبدّل می سازد، تا جایی که احساسات پاک انسانی را نیز به باد استهزا گرفته، جز به خود به هیچ کس و هیچ چیز نمی اندیشد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«حُبُّ الرِّئَاسَةِ شاغِلٌ عَنْ حُبِ اللَّهِ سُبْحانَهُ. » ( 735 )

«دوستی ریاست انسان را از محبّت خدای سبحان باز می دارد. »

و نیز می فرمایند:

«حُبُّ الرِّئَاسَةِ رَأْسُ الْمِحَنِ. » ( 736 )

«دوستی ریاست ریشه همه رنج ها و سختی هاست. »

جای بسی تأسف است که وبال این خوی حیوانی حتی گریبان گیر کسانی می شود که خود سنگر نشین عرصه مبارزه با خُلق های نفسانی و دام های شیطانی اند.

پیشوای دنیا ستیزان، امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«آفَةُ الْعُلَماءِ حُبُّ الرِّئَاسَةِ. » ( 737 )

قسمت دوم

«آفت عالمان، دوستی ریاست است. »

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیباهِی بِهِ الْعُلَماءَ أَوْ یمارِی بِهِ السُّفَهاءَ أَوْ یصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النَّاسِ إِلَیهِ (وَ یقُولُ أَنَا رَئِیسُکُمْ) فَلْیتبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ، إِنَّ الرِّئَاسَةَ لا تصْلَحُ إِلّا لِأَهْلِها. » ( 738 )

«هر کس تحصیل علم کند برای آنکه بر عالمان ببالد و فخر فروشی کند یا با سفیهان بستیزد یا مردم را به وسیله آن به سوی خود جلب کند (و بگوید من رئیس شمایم) باید آتش دوزخ را جایگاه خود برگزیند. همانا ریاست جز برای اهلش شایسته نیست. »

ای برادر! این هشدارهای تکان دهنده برای بیداری من و توست، تا مبادا با خیالات باطل شیطانی، مانند برخی افراد - که از کم ترین صلاحیتی برخوردار نیستند و به عنوان فرد شایسته و خدمتگزار برای پر کردن کرسی های حساس و پست های مهم در معرض گزینش قرار می گیرند - خود را اهل دانسته، دین و دنیای خود و دیگران را در معرض آسیب های ویرانگر قرار دهیم.

به هوش باشیم و با اشک و ناله و سوز و گداز به درگاه پروردگار، از ساحت اقدسش درخواست نماییم این بیماری خطرناک را از دل و جان و روح و روانمان زایل فرماید که گفته اند:

«آخِرُ ما یخْرُجُ مِنْ رُءُوسِ الصِّدِّیقِینَ حُبُّ الرِّئاسَةِ. » ( 739 )

«آخرین چیزی که از سر صدیقان بیرون می رود دوستی ریاست است. »

چه بسا به واسطه منقطع بودن از ریاست و کوتاه بودن دست از قدرت، چنین پنداریم که هدفی جز رضای خداوند نداشته، نسبت به مقامات دنیوی بی علاقه و از زاهدانیم، لیکن این هرگز کافی نبوده و خیالی است باطل! تا انسان در شرایط آزمون قرار نگرفته، با مَحَک خُبره مورد ارزیابی قرار نگیرد، به خود و خیالات خویش خوش بین بودن از نادانی است. باید چنان باشد که اگر ریاست و شهرت و پست و مقام به او روی آورد، به آن دل نبازد و خویشتن را از دست ندهد.

در باره میرزای بزرگ شیرازی نقل شده است که پس از درگذشت مرحوم شیخ انصاری، وقتی با اصرار شاگردان بزرگ شیخ مسئولیت خطیر زعامت را پذیرفت، قطرات اشک بر گونه و محاسن مبارکش جاری شد، سپس سوگند یاد کرد که هرگز به ذهنم خطور نکرده بود که روزی این مسئولیت عظیم بر دوشم می آید! ( 740 )

به نقل برخی از اساتید بزرگ ما، هنگامی که مرجعیت شیعه به عالم وارسته مرحوم آیة اللَّه حاج آقا حسین قمی - رحمة اللَّه علیه - انتقال یافت، به دوستانش فرمود: در حرم مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام برایم دعا کنید تا اگر ریاست برایم زیان بخش است، خداوند مرگ مرا تعجیل فرماید. اتفاقاً چند روزی بیشتر نگذشت که آن مرد شایسته بیمار شد و از دنیا رفت.

مرحوم استاد قدوسی به نقل از مرحوم آیة اللَّه العظمی بروجردی - اعلی اللَّه مقامه - نقل می کرد که ایشان می فرمود: سابقاً پیش از رسیدن به زعامت و مرجعیت، گاهی صدایی می شنیدم که گوینده اش را نمی دیدم و او مرا راهنمایی می کرد. سپس افزودند: تا پیش از مسئولیت مرجعیت، این امر استمرار داشت، لیکن بعد از آن منقطع گردید.

مرحوم استاد پس از نقل این قضیه می فرمود: وقتی ریاست خدایی و صد در صد صحیح ایشان مانع برخی از فیوضات باشد، وضع ما که شرایط ایشان را نداریم معلوم است.

ریاست به دست کسانی خطاست

که از دستشان دست ها بر خداست

اساساً دنیا با همه طول و تفصیل و زرق و برقش سخت بی وفاست روزی در دست این و زمانی در اختیار آن! مال و منال، قدرت و جاه و ریاست و مقامش، همه زوال پذیر و به راستی نامرد و جفاکار است. اگر چند صباحی به کام ما و در اختیار ماست، دیری نمی پاید که بر وفق مراد دیگری و به کام غیر ماست. تا به هوش باشیم و دل به ریاستی که فنا پذیر است نبندیم.

چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر

حاصل آنست که دایم نبود دورانش

شهرت طلبی

شهرت طلبی یکی از شاخه های ریاست خواهی و از مقدمات آن محسوب می گردد. به همین جهت اولیای دین به شدّت با آن مبارزه نموده، پیروان خود را از آن پرهیز داده اند.

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«کَفی بِالرَّجُلِ بَلاءً أَنْ یشارَ إِلَیهِ بِالْأَصابِعِ فِی دِینٍ أَوْ دُنْیا. » ( 741 )

«برای مرد همین بلا کافی است که (در اثر شهرت) در امور دینی یا دنیوی با انگشت به او اشاره کنند. »

و همین گرفتاری و بلاست که زمینه برحذر داشتن مؤمنان از شهرت در عبادت گشته است.

امام رضا عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ شَهَّرَ نَفْسَهُ بِالْعِبادَةِ فَاتهِمُوهُ عَلی دِینِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یکْرَهُ شُهْرَةَ الْعِبادَةِ وَ شُهْرَةَ اللِّباسِ. » ( 742 )

«کسی که خود را با عبادت مشهور نماید، او را از نظر دینداری متهم سازید (و به او اعتماد ننمایید) زیرا خداوند شهرت عبادت و شهرت لباس را خوش ندارد. »

شهرت در لباس وسیله غرور آدمی است و شهرت در عبادت نیز بسا سبب فریب دیگران شده و همین ظاهر فریبنده باعث گردآمدن افراد مختلف در اطراف آدمی گشته، وسیله غفلت و لغزش وی می گردد.

و از پی آمدهای خطرناک ریاست، گام نهادن جای پای افراد و مرید شدن و چشم و گوش بسته و بدون حجّت، دنبال این و آن رفتن است. چه بسیارند افراد با صفا که با مشاهده کم ترین حرارت و احیاناً برخی امور غیر متعارف، خود را از دست داده، گرفتار کسانی می شوند که خود نیازمند ارشاد و هدایت اند.

امام صادق عليه‌السلام به ابوحمزه ثمالی (که از یاران نزدیک آن بزرگوار بود) می فرمایند:

«إِیاکَ وَ الرِّئاسَةَ وَ إِیاکَ أَنْ تطَأَ أَعْقابَ الرِّجالِ. ».

«از ریاست بپرهیز و از گام نهادن پشت سر افراد برحذر باش. »

ابوحمزه گوید: عرض کردم: قربانت گردم، ریاست را فهمیدم، امّا اینکه دنبال افراد نروم (منظور چیست؟ با اینکه) من دو سوّم آنچه (از احادیث شما) دارم، از طریق دنبال مردم رفتن به دست آورده ام! فرمودند:

آنچه تو فهمیدی منظور نیست؛

«إِیاکَ أَنْ تنْصِبَ رَجُلاً دُونَ الْحُجَّةِ فَتصَدِّقَهُ فِی کُلِ ما قالَ. » ( 743 )

«از اینکه شخصی را که حجّت نیست (به عنوان الگو) بر گزینی و هر چه بگوید تصدیقش نمایی، بر حذر باش. »

4 - حسد

اشاره

حسد مرضی است جانکاه، فتنه ای است آتش افروز، رذیله ای است قبیح و بلایی است خانمان سوز که اگر با آن مقابله جدّی نشود دین را نابود، ایمان را فاسد، دنیا را ویران و زندگی را تباه می سازد.

حسد از رذایل بسیار خطرناک نفسانی، سرچشمه بسیاری از گناهان کوچک و بزرگ و از جمله بیماری های کشنده روحی است که راه سعادت و کمال را مسدود، آرامش روان را متزلزل و سلامت جان و تن را بر باد می دهد.

حسد موجب درد و رنج شدید دنیوی و عذاب دردناک اخروی است. کسی که به این خوی نکوهیده مبتلا می گردد هیچ گاه آسوده خاطر نیست؛ هر نعمتی را که از کسی مشاهده می کند ناراحت می شود و پیوسته از غم و اندوه رنج می برد تا آنکه از دنیا برود.

مفهوم حسد

برخی از دانشمندان علوم اخلاقی حسد را چنین معنا کرده اند:

«آرزوی از بین رفتن نعمت از برادر دینی در حالی که می داند آن نعمت به صلاح اوست. »

در این تعریف تفاوتی بین مصادیق مختلف آن - از جمله: وجود یا فقدان آن نعمت در نزد حسود و نیز آرزوی دستیابی به آن نعمت از جانب وی - وجود ندارد. و راغب در کتاب «مفردات» با افزودن قید «استحقاق» حسد را این چنین تعریف کرده است:

«آرزوی از بین رفتن نعمت از کسی که استحقاق آن نعمت را دارد و بسا حسود خود (علاوه بر آرزوی آن) در نابود کردن آن نعمت نیز سعی و کوشش می نماید. »

از وجود این قید در تعریف می توان استفاده کرد که آرزوی زوال نعمتی که بدون شایستگی در دست کسی قرار گرفته است، حسد محسوب نمی شود. به عنوان مثال آرزوی زوال ریاست از کسی که از عدم لیاقت و صلاحیت او آگاهی داریم و خواهان انتقال آن به اهلش می باشیم را نباید از مصادیق حسد برشمرد.

صرف نظر از تعریف حسد، به طور کلّی انسان نسبت به نعمتی که به دیگری می رسد ممکن است یکی از حالات زیر را دارا باشد:

حسادت: در این حالت آرزو می کند آن نعمت از دیگری سلب گردد و بسا برای این منظور تلاش نیز می نماید.

بخل: حالتی است که در آن، دارا بودن خود و محرومیت دیگری از آن نعمت آرزو می شود که نوعی انحصارطلبی است.

غبطه: آرزوی داشتن آن نعمت برای خود و سعی و کوشش برای رسیدن به آن، بدون آرزو یا تلاش در زمینه از بین رفتن آن نعمت از دیگری؛ که حالتی قابل ستایش است و انسان را به تلاش سازنده وا می دارد.

ایثار: در این حال انسان دوست دارد دیگران در نعمت باشند، گرچه خود از آن محروم باشد و بسا از منافع خود چشم پوشیده، آنچه دارد در اختیار دیگران می گذارد و این از بالاترین و والاترین صفات برجسته انسانی است.

حسد در قرآن و روایات

آیات و روایات فراوانی در مذمت و نکوهش حسد وارد شده است.

خداوند متعال می فرماید:

( أَمْ یحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ) . ( 744 )

«آیا به مردم برای آنچه خداوند از فضل خویش به آنان عطا فرموده، رشک می ورزند؟ »

یهودیان به واسطه خبث باطن و کینه دیرینه نسبت به مقام رفیع نبوت که از جانب خداوند بزرگ به رسول اعظم حضرت محمّد صلى‌الله‌عليه‌وآله ارزانی شده بود حسادت می ورزیدند و با قضاوت های نادرست و کینه توزی های لجاجت آمیز خود در آتش حسد خویش می سوختند و نیز منافقان تیره بخت مسلمان نما به واسطه روح شقاوتمند خود، ولایت و امامت را که بار گران آن را خداوند متعال بر دوش با کفایت و مبارک آل محمّد عليهم‌السلام نهاده بود هدفِ تیرهای زهرآگین حسد و رشک خود قرار داده، با کار شکنی، شایعه پردازی و تبلیغات عوام فریب خویش مولا امیر مؤمنان و جانشینان بزرگوارشان را خانه نشین، و مردم را از استفاضه مستقیم از آن عزیز درگاه اله محروم ساختند.

روایات متعددی که در منابع شیعه و سنی وارد شده، با صراحت منظور از «النَّاس» در آیه را خاندان رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله معرفی کرده اند. همان بزرگوارانی که همواره مورد حسادت و کینه توزی دشمنان لجاجت پیشه و عنود بودند.

بلی، انگیزه اساسی و پایه و اساس مخالفت حاکمان ستمگر، خلفای جور و زمامداران باطل و تحمیلی با امامان بر حقّ و پیشوایان حقیقی دین و دنیا همین خصلت نکوهیده حسادت بوده است که دود آتش آن هم اکنون نیز بعد از چهارده قرن چشم مسلمانان بلکه همه جهانیان را می آزارد.

بر اساس آیات قرآنی سرچشمه بسیاری از خلاف کاری ها و مفاسد اجتماعی نیز حسد است، به گونه ای که بسا آدمی را تا سر حدّ ارتکاب قتل حرکت می دهد.

در شرایط عادی و خارج از فضای آلوده به حسد حتی در خیال یک برادر نیز خطور نخواهد کرد که به جنایت بزرگی مانند قتل برادر خود اقدام نماید، لیکن این صفت خبیث هنگامی که از کنترل صحیح خارج گردد، آنچنان فطرت و احساسات پاک انسانی را تحت تأثیر کشش مسموم خود قرار می دهد که گویا کم ترین رحم و عطوفتی در وجود آدمی باقی نمی گذارد.

در چنین فضای خباثت بار است که نخستین جنایت هولناک تاریخ بشر - قتل هابیل توسط برادرش قابیل - به وقوع می پیوندد. ( 745 ) و برادران حضرت یوسف عليه‌السلام برادر بزرگوار خود را به گرفتاری های عظیم مبتلا ساخته بلکه تا مرز شهادت وی پیش می روند. ( 746 )

بلی، حسد، چشم باطن را از دیدن حقیقت نابینا، عواطف انسانی را از مسیر طبیعی خارج و آدمی را از پذیرش حق باز می دارد.

از دیدگاه قرآن سبب سرباز زدن بسیاری از دانشمندان یهود و نصاری از پذیرش دین مقدس اسلام همان رشک و حسدی بود که نسبت به پیامبر بزرگوار صلى‌الله‌عليه‌وآله می بردند. ( 747 )

ابن هشام گروهی از یهود را نام می برد که پیش از بعثت پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله مردم را به ظهور آن بزرگوار بشارت می دادند. لیکن پس از آنکه حضرتش مبعوث شدند، آنان از روی حسد منکر شده، حق را نپذیرفتند. از جمله می نویسد:

سلمة بن سلامة گوید: همسایه ای یهودی داشتیم که در میان قبیله بنی عبدالأشهل زندگی می کرد. هنگامی که نوجوان بودم روزی پارچه ای به خود پیچیده، در کنار دیواری خوابیده بودم که ناگهان آن مرد یهودی در برابر قبیله خود ایستاد و در باره قیامت و حساب و بهشت و دوزخ سخنانی ایراد نمود. مردم قبیله که به معاد عقیده نداشتند، او را ساکت کرده، گفته های او را انکار نمودند.

مرد یهودی سوگند یاد کرد که آنچه می گوید حقیقت دارد و کسی که دچار آتش دوزخ شود آرزو می کند در داغ ترین آتش تنوری که شما روشن می کنید قرارگیرد ولی از آن آتش نجات یابد! سپس در پاسخ مردم که از او دلیل و نشانه درخواست کردند، به سوی مکه اشاره نموده و گفت: پیامبری در آن ناحیه مبعوث خواهد شد. آنگاه نگاهی به من کرد و گفت: اگر این پسر زنده بماند او را خواهد دید.

سلمة گوید: به خدا سوگند طولی نکشید که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به رسالت مبعوث گردیده و ما به آن حضرت ایمان آوردیم ولی آن یهودی به سبب کینه و حسادتی که نسبت به آن بزرگوار داشت ایمان نیاورده و گفت: این مرد، آن پیامبری نیست که من از او خبر می دادم! ( 748 )

کسی که به هوای نفس خویش پاسخ مثبت داده، خواسته حسد آمیزش را اجابت نماید، ایمان خود را که بزرگ ترین سرمایه انسانی اوست طعمه شراره های سوزنده آتشی خواهد کرد که عن قریب اثری از آن باقی نخواهد گذاشت.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«لا تحاسَدُوا فَإِنَّ الْحَسَدَ یأْکُلُ الْإِیمانَ کَما تأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ. » ( 749 )

«به یکدیگر رشک نبرید، زیرا حسد ایمان را می خورد همچنان که آتش هیزم را از بین می برد. »

برخی از بزرگان در توضیح معنای این حدیث نوشته اند:

آثاری که از حسد ورزیدن در ظاهر و باطن حسود آشکار می گردد با هیچ یک از اوصاف ظاهری و باطنی مؤمن مشابه نبوده، بلکه با جمیع آن ها منافی است؛ زیرا مؤمن خواهان عزّت و کرامت مؤمنین بوده، هیچگاه بدخواه آنان نیست، در حالی که حسود برخلاف این روش عمل می کند. دوستی دنیا هرگز بر قلب و اندیشه مؤمن چیره نمی گردد، لیکن حسود به واسطه محبّت شدید به دنیا گرفتار این صفت ناپسند می شود.

مؤمن از هیچ کس و هیچ چیز پروا نداشته و جز خوف و خشیت خداوند را در دل راه نمی دهد، ولی حسود همّ و غمّش آسیب رساندن به محسود بوده، خوف و حزنش صرفاً پیرامون وی دور می زند. اگر مؤمن متواضع و گشاده رو است، حسود غالباً متکبّر و عبوس می باشد.

نعمتی که خداوند بزرگ از روی حکمت و مصلحت به شخص محسود ارزانی داشته، مورد حسادت حسود واقع می شود و همین امر اندک اندک باعث تردید نسبت به عدل الهی و عطای عادلانه او گشته، تدریجاً بدگمانی و سوء ظن به حکمت و عدالت او - جلّ جلاله - را افزایش می دهد. نتیجه قطعی چنین پدیده ای ضعیف شدن روح ایمان در آدمی و در نهایت باعث کفر او می گردد. و لذا امام صادق عليه‌السلام به اصحاب و یاران خود می فرمایند:

«إِیاکُمْ أَنْ یحْسُدَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً، فَإِنَّ الْکُفْرَ أَصْلُهُ الْحَسَدُ. » ( 750 )

«از رشک بردن به یکدیگر بپرهیزید، زیرا اصل و ریشه کفر حسد است. »

رسول مکرّم خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لا یجْتمِعُ الْحَسَدُ وَ الْإِیمانُ فِی قَلْبِ امْرِئٍ. » ( 751 )

«حسد و ایمان در دل هیچ کس جمع نمی شود. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلْحَسَدُ یمِیثُ الْإِیمَانَ فِی الْقَلْبِ کَما یمِیثُ الْماءُ الثَّلْجَ. » ( 752 )

«حسد ایمان را در قلب ذوب می کند آنچنان که آب برف را ذوب می نماید.»

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«ریشه حسادت از کور دلی و انکار فضل و بخشش خدا به افراد سرچشمه می گیرد و این دو (کور دلی و انکار) دو بال کفرند. فرزند آدم به سبب حسد در حسرت جاودانی فرو رفت و به هلاکتی گرفتار شد که هرگز از آن رهایی نمی یابد. » ( 753 )

حسد آدمی را از هرگونه حرکت سازنده و سیر و سلوک باز داشته، اعمال نیک او را نابود می سازد.

پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«إِیاکُمْ وَ الْحَسَدَ فَإِنَّ الْحَسَدَ یأْکُلُ الْحَسَنات کَما تأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ. » ( 754 )

«از حسادت بپرهیزید، زیرا حسد نیکی ها را تباه می سازد، همان گونه که آتش هیزم را از بین می برد. »

فرعون از ابلیس پرسید: آیا بر روی زمین کسی بدتر از من و تو وجود دارد؟ پاسخ داد: آری، حسود از من و تو بدتر است! زیرا حسد اعمال را از بین می برد، همچنان که آتش هیزم را نابود می سازد. ( 755 )

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«ثَمَرَةُ الْحَسَدِ شَقاءُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. » ( 756 )

«نتیجه رشک بردن بدبختی دنیا و آخرت است. »

«مَنِ اتقی قَلْبُهُ لَمْ یدْخُلْهُ الْحَسَدُ» ( 757 )

«هرکس دلش پرهیزکار گردد حسد در آن داخل نمی شود. »

«رَأْسُ الرَّذائِلِ الْحَسَدُ. » ( 758 )

«ریشه و اساس رذایل و بدی ها رشک بردن است. »

بلی، حسد سرچشمه بسیاری از گناهان، خلافکاری ها و بلاهای فردی و اجتماعی است. چه بسیار افرادی که از جهت امکانات مادی و اسباب رفاه و آسایش زندگی کاملاً بی نیازند و هیچ کمبودی ندارند، لیکن به واسطه حسادتی که به بالاتر از خود می ورزند، پیوسته در رنج و عذاب روحی به سر برده، از آرامش روحی و سلامت تن بی بهره اند، بلکه بسا به سبب این خصلت نکوهیده، خود و بسیاری از معاشران خود را به برخوردهای ناخوشایند و درگیری های ملامت بار گرفتار ساخته، خسارت های سنگین جانی و مالی نیز به بار آورند.

دستاورد طبیعی حسادت، بیماری های روانی، ناراحتی های روحی، زود رنجی، کسالت دائمی، حزن جانکاه، رنجوری، خستگی و پریشان حالی همیشگی است.

وگر ز درد بترسی حسد مکن که حکیم

مثل زند که حسد هست درد بی درمان

امام باقر عليه‌السلام از پدران خود نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«أَقَلُّ النَّاسِ لَذَّةً الْحَسُودُ. » ( 759 )

«کم ترین افراد از نظر لذّت بردن (در زندگی) شخص حسود است. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنْ سَلامَةِ الْأَجْسَادِ. » ( 760 )

«شگفتا از حسودان که از سلامت بدن (خویش) غافلند. »

«صِحَّةُ الْجَسَدِ مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ. » ( 761 )

«تندرستی از اندک بودن حسد است. »

«اَلْحَسُودُ أَبَداً عَلِیلٌ. » ( 762 )

«حسود همیشه بیمار است. »

«اَلْحَسَدُ ینَکِّدُ الْعَیشَ. » ( 763 )

«حسادت زندگی را بر انسان منغّص و تیره می سازد. »

کسی که به خدای متعال و حکمت و عدالت او اعتقاد و ایمان دارد، بخشش و عطای او را عین مصلحت دانسته، از بهره مندی مؤمنان از مواهب الهی نه تنها ناراحت نمی شود بلکه سعادت، رستگاری، رفاه و خوشبختی آنان را در راستای سعادت و کمال خود به حساب می آورد. از اینرو حسادت را می توان نشانه ضعف ونقص ایمان، جهل و بی خبری نسبت به حکمت عالیه الهی، کوتاه فکری و کمبود شخصیت حسود دانست.

حسود اگر چه به صفات کمال و حکمت و عدالت حکیم علی الاطلاق اعتراف می کند، لیکن در عمل، اعتقاد خود را تکذیب کرده، نسبت به عطای خداوند اعتراض و ایراد دارد. از سوی دیگر چون در واقع خود را از رسیدن به مقام محسود، عاجز و ناتوان می بیند، تلاش خود را بر عقب راندن و باز نگهداشتن وی متمرکز می کند، غافل از اینکه منعِم، خداست و همه قدرت ها در برابر اراده بی منازع او عاجز و ناچیز بلکه همه، هیچ اند!

استعداد و نیروهای فکری، معنوی و مادی حسود به جای آنکه در راه پیشبرد اهداف عالی انسانی و سعادت و کمال خود و افراد جامعه به کار رود، در مسیر نابودی و از بین بردن سرمایه های خدادادی خود و دیگران مصرف می گردد. حسادت و تنگ نظری، بیگانه از روح تکامل و ترقّی، و مستلزم بیماری و عقب ماندگی است. جامعه ای که افراد آن به این بیماری تباه کننده گرفتار باشند، جامعه ای است مرده که کم ترین بهره ای از حیات انسانی نخواهد داشت.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ یغْبِطُ وَ لا یحْسُدُ وَ الْمُنافِقُ یحْسُدُ وَ لا یغْبِطُ. » ( 764 )

«مؤمن غبطه می برد و حسد نمی ورزد ولی منافق حسد می ورزد و غبطه نمی برد. »

انسان غالباً به عواقب خطرناک حبّ و بغض های شخصی و نفسانی خویش بی توجّه است. تجربه نشان می دهد که عداوت و دشمنی با هر انگیزه و هر شکل و واکنشی ابراز گردد، هنگامی که بر اساس تکلیف شرعی نباشد، علاوه بر آثار ویرانگری که برای کلّ جامعه به دنبال دارد، دارای پی آمدهای وضعی خطرناکی است که دیر یا زود گریبانگیر آدمی می گردد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ زَرَعَ الْعَداوَةَ حَصَدَ ما بَذَرَ. » ( 765 )

«هر کس بذر دشمنی بکارد، کاشته خود را درو می کند. »

مؤمن هیچ گاه بدون انگیزه شرعی و عقلانی با کسی دشمنی نمی کند. دوستی و دشمنی بلکه همه گفتار، کردار، و حتی اندیشه های خود را با محوریت رضای خداوند متعال تنظیم می نماید. چنانچه از برادر دینی خود رنجشی پیدا کند، هرگز دل خویش را به بدگمانی و دشمنی آلوده نمی سازد، بلکه با فرو بردن خشم و ابراز نشاط و خورسندی، رفتاری شایسته از خود نشان خواهد داد.

امام صادق عليه‌السلام به ابن نعمان می فرمایند:

«اَلْمُؤمِنُ یحْقِدُ ما دامَ فِی مَجْلِسِهِ فَإِذا قامَ ذَهَبَ عَنْهُ الْحِقْدُ. » ( 766 )

«مؤمن تا نشسته کینه دارد، هنگامی که برخاست کینه اش برطرف می گردد.»

در روایت دیگر از آن حضرت با این اضافه آمده:

«وَ حِقْدُ الْکافِرِ دَهْرُهُ. » ( 767 )

«کینه کافر همیشگی است. »

همچنان که یادآور شدیم بخش قابل توجهی از مفاسد اجتماعی همچون قتل، ظلم، سرقت، تجاوز، نزاع و جنایات و چالش های ملال آور و دردسر ساز، ریشه در حسد دارد.

علامه مجلسی - رضوان اللَّه علیه - نقل می کند:

«در زمان موسی هادی، خلیفه عباسی، مرد حسودی در بغداد همسایه توانگری داشت و چون دارایی و ثروت او را بیشتر از ثروت خود می دید پیوسته به او حسد می ورزید و می کوشید تا به او آسیبی برساند، لیکن به مقصد خود دست نمی یافت.

در این بین، غلام کوچکی خرید و او را بزرگ کرده، در باره اش مهربانی ها نمود. روزی به او گفت: تو را برای انجام کاری در نظر گرفته ام، در انجام آن چگونه خواهی بود؟ پاسخ داد: غلام در برابر فرمان مولای خود چگونه است؟ به خدا سوگند اگر بدانم دوست داری خود را در آتش افکنده یا در دریا غرق نمایم بی درنگ انجام خواهم داد!

مرد حسود غلام را به سینه چسبانید و بوسید و گفت: امیدوارم بتوانی مقصدم را جامه عمل بپوشانی. یک سال بعد روزی گفت: اینک هنگام انجام آن کار فرا رسیده است. دوست دارم همسایه توانگرم کشته شود، لیکن چون ممکن است تو از عهده این کار برنیایی و بر فرض که بتوانی آن را انجام دهی بسا مرا به اتهام کشتن او مجازات نمایند، لذا تدبیری دیگر اندیشیده ام. تو مرا به قتل می رسانی، سپس جنازه ام را بر بام او می اندازی و بدین ترتیب او را به قصاص من خواهند کشت!

اصرار و التماس غلام برای منصرف ساختن آن مرد خیره سر اثری نبخشید، بناچار سحرگاهی بر بام همسایه آمدند و خواسته او را برآورده ساخت و پس از آنکه او را با کارد از پای درآورد جنازه اش را همانجا رها ساخته، پایین آمد.

روز بعد خانواده اش پس از جستجوی بسیار، جنازه اش را بر بام همسایه آغشته به خون پیدا کردند. سرانجام همسایه بی گناه را به اتهام قتل دستگیر کرده، پس از بازجویی او را زندانی کردند. از آن سوی غلام بغداد را به قصد عزیمت به اصفهان ترک کرده، در اصفهان جریان مولای خود را به یکی از بستگان همسایه مقتول که در دستگاه حکومت مشغول کار بود گزارش داد.

مرد حکومتی پس از آنکه جمعی را بر اعتراف و اقرار غلام گواه گرفت، او را نزد خلیفه فرستاد و بدین ترتیب اسباب آزادی مرد بی گناه فراهم گردید. ( 768 )

بلی، نکبت حسادت تا اینجا نیز انسان را خواهد رساند. وقتی از آسیب رساندن به محسود عاجز می شود، بسا برای شفای بیماری جانکاه درونی خود حاضر می شود جان شیرین را نیز بر سر آن از دست بدهد. آتش جنگ جهانی اوّل و دوّم که بیش از بیست و شش میلیون کشته، حدود چهل و دو میلیون معلول و میلیون ها نفر مفقود الاثر به همراه داشت، و میلیون ها نفر آسیب هایی از قبیل سقط جنین و غیره دیدند و هزاران دانشگاه و دبیرستان و مؤسسه علمی و پژوهشی ویران گردید همه از خصلت پلید حسادت سرچشمه گرفت. ( 769 )

در باره هیتلر که در واقع آتش افروز جنگ دوم بود و فجایع بی شماری را به وجود آورد، نوشته اند:

وی مرد بسیار حسودی بود، حسادت آنچنان او را آزار می داد که حتی اگر رنگ لباس کسی برایش جلوه می کرد نمی توانست آن را تحمل نماید! در یکی از مصاحبه هایش به این بیماری ویرانگر درونی اشاره کرده و گفته بود:

من نمی توانم ببینم که پیر می شوم و جوانان می آیند جای مرا می گیرند!

یکی از نویسندگان که در نوشتن مسایل تاریخی تخصص دارد معتقد است که هیتلر در اثر حسادت به آن همه کشتار و فجایع دست زد. ( 770 )

از راه کارهای مهم و اساسی پیشگیری و مبارزه با فساد و تباهی در جامعه، پاکسازی قلب ها و سینه های شهروندان از کینه توزی و حسادت است. به موازات این عمل بسیار نیک، صاحبان نعمت و دارندگان مال و منال نیز باید از تظاهر به اموری که سبب تحریک احساسات دیگران می شود بپرهیزند.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«عَلَیکُمْ بِإِنْجاحِ الْحَوائِجِ بِکِتمانِها، فَإِنَّ کُلَّ ذِی نِعْمَةٍ مَحْسُودٌ. » ( 771 )

«برای تأمین نیازهای زندگی خود از پنهان کاری کمک بگیرید. زیرا همه صاحبانِ نعمت مورد حسادت اند. »

دست اندرکاران امور تربیتی خصوصاً پدران و مادران باید از اموری که حسد را در دل کودکان شعله ور می سازد به شدّت پرهیز نمایند. در ابراز محبّت نسبت به آنان حساسیت و دقّت فوق العاده به خرج دهند. بسا یک ابراز علاقه حساب نشده در برابر سایر فرزندان، سبب ایجاد عقده حسادت در آنان شده، آن ها را به هر کار خطرناکی تحریک نماید. در مواردی هم که از ابراز عکس العمل و انجام کارهای ناپسند عاجز باشند، گرفتار بیماری های روانی و عقده حقارت خواهند شد که این خود زمینه مفاسد فراوان دیگری را برای کلّ جامعه فراهم خواهد کرد.

نمونه بارز و روشن قرآنی؛ همان جریان ابراز محبّت حضرت یعقوب نسبت به یوسف است که برادران وی را تا سر حدّ نابودسازی او حرکت داد.

امام صادق عليه‌السلام از پدر بزرگوار خود نقل کرده اند که آن حضرت فرمودند:

«سوگند به خدا گاهی برای برخی از فرزندانم کارهایی انجام می دهم، او را بر زانوی خود می نشانم، نسبت به او اظهار محبت و سپاس گزاری می کنم، در حالی که می دانم حق با دیگری است؛ ولی این کار را بدانجهت انجام می دهم که بر ضدّ فرزندان دیگرم تحریک نشود و آنچنان کاری که برادران یوسف با وی انجام دادند مرتکب نگردد. » ( 772 )

عموم افراد از هر طبقه و گروهی در معرض آلوده شدن به این بیماری مُهلک هستند. اهل علم و دانشمندان بیش از سایر طبقات در خطر حسادت اند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«خداوند شش گروه را به شش خصلت عذاب خواهد کرد: عرب را به تعصّب، کدخدایان و خان ها را به خاطر تکبّر، فرمانروایان را به سبب ستمگری، فقیهان (و دانشمندان دینی) را به جهت حسد، بازرگانان را به علت خیانت و روستائیان را به واسطه جهل و نادانی. » ( 773 )

آری، صرفِ اندوختن دانش برای نجات آدمی کارساز نیست، فقیهی که در کنار آموخته های دینی و علمی به تربیت و تهذیب خود همت نگمارده، به دانش خود عمل نمی کند، هیچ گاه تحمّل دیدن برتر از خود را ندارد و بسا به اموری دست زند که سایر مردم تن به آن نمی دهند. داستان حسادت قاضی ابن ابی دواد در مورد حضرت جواد عليه‌السلام و سعایت او که زمینه شهادت آن بزرگوار را فراهم کرد ( 774 ) ؛ جریان حسادت قاضی ابن جماعه نسبت به عالم بزرگوار شهید اوّل - رضوان اللَّه علیه - ( 775 ) ؛ حادثه فجیع و بسیار تلخ شهادت عالم ربّانی شهید ثانی - قدّس سرّه - ( 776 ) ؛ شهادت قاضی نور اللَّه شوشتری ( 777 ) و امثال آن ها ( 778 ) شاهد صدق و دلیل روشنی بر این گفتار است.

امام صادق عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود نقل می کنند که حضرت علی عليه‌السلام فرمودند:

«لا یکُونُ الْعَبْدُ عالِماً حَتی لا یحْسُدَ مَنْ فَوْقَهُ وَ لا یحَقِّرَ مَنْ هُوَ دُونَهُ. » ( 779 )

«آدمی عالم (حقیقی) نخواهد بود تا آنکه نسبت به برتر از خود رشک نبرد و پایین تر از خویش را کوچک نشمارد. »

ابلیس لعین و نفس طغیانگر زنجیرهای اسارت بار خود را در مورد هر کس به شکل و رنگی متناسب با روحیه، موقعیت و شرایطش جلوه می دهند. به همین جهت در امان ماندن از حیله های شیطانی و خدعه های نفسانی حتی برای عالمان دینی و سالکان راه فضیلت و کمال نیز بسیار دشوار خواهد بود. کمتر کسی است که هر روز گرفتار دامی از دام های نفس و شیطان نگردد.

بسیار اتفاق می افتد که حسد، آب و رنگ دینی به خود گرفته، در شکل تلاش برای رسیدن به هدف و برطرف ساختن موانع راه کمال جلوه گر می گردد! در عین حال همچنان که قرآن شریف بدان اشاره فرموده، انسان بر نفس خود بصیر است. ( 780 ) و هر کس خود را به خوبی می شناسد و اگر به خدا پناه برده، به گفتار پیشوایان معصوم عليهم‌السلام متمسّک گردد و نشانه های حق و باطل را در خویشتن جستجو نماید، تشخیص خواهد داد که آیا گرفتار این بیماری هلاک کننده هست یا نیست. خداوند همه ما را از شرّ نفس و شیطان محافظت فرماید.

علل و اسباب حسد

عوامل گوناگونی در تحریک و فعلیت این خصلت نکوهیده نقش دارد که آشنایی با آن ها تا حدود زیادی در پیشگیری از ظهور آن مؤثر است. برخی از این عوامل عبارتند از:

ضعف ایمان: اعتقاد سست به باورهای دینی و حکمت و عدل خداوند بیش از هر چیز دیگر در فراهم آوردن بستر مناسب برای حسادت مؤثر است. توضیح بیشتری پیرامون این موضوع در خلال مطالب گذشته آمده است.

دشمنی و کینه توزی: همچنان که یادآور شدیم سرچشمه بسیاری از مواردِ حسدورزی، دشمنی و کینه توزی است. فرد کینه توز در اثر آنکه بغض و عداوت دیگری را در سینه می پروراند، زوال نعمت او را آرزو کرده، انتظار می کشد وی را در بلا و ناراحتی مشاهده نماید. قرآن به شادمانی ها و ناخشنودی های ناشی از کینه توزی اشاره کرده، می فرماید:

( إِنْ تمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تسُؤْهُمْ وَ إِنْ تصِبْکُمْ سَیئَةٌ یفْرَحُوا بِها ) . ( 781 )

«اگر به شما خوشی برسد آنان را بد حال می سازد و چنانچه به شما بدی برسد بدان شاد می شوند. »

تکبّر: انسان متکبّر حاضر نیست برتر از خود را ببیند. کبر و خودبینی و غرور و خودپسندی، آرزوی زوال نعمت از دیگران را در آدمی دامن زده، نکبت تکبّر، وبال حسادت را به ارمغان می آورد.

زمامداران سرکش و کفّار و مشرکان پلنگ صفت، پیامبران بزرگ، پیشوایان پاک و معصوم و اولیای الهی را با خود مقایسه کرده، به منصب بلند و مقام ارجمندی که به آنان ارزانی شده، حسادت می ورزند. و بسا این توهّم درونی را بر زبان آورده، می گویند: آنان نیز مانند ما بلکه از نظر اجتماعی پست تر از ما هستند، چرا و به چه دلیل به این افتخار بزرگ نائل شوند و ما محروم باشیم؟ و به این ترتیب مقام شامخ آن بزرگواران را انکار کرده، با آنان مبارزه می کنند.

ترس: بسا آرزوی زوال نعمت و از بین رفتن مال و منال و پست و مقام دیگری، از بیم آن باشد که وجود آن ها در دست وی وسیله مزاحمت برای او را فراهم آورد و این امر مانع دستیابی او به اهداف و مقاصدش گردد.

همچنان که یحیی برمکی به حسب ظاهر در اثر نگرانی از بیرون رفتن وزارت از خاندان برمکی، زمینه و وسیله شهادت حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام را فراهم می آورد.

حبّ شهرت و ریاست: علاقه به ریاست و شهرت نیز آدمی را نسبت به کمالات و نعمت هایی که زمینه ساز شهرت و مقام برای دیگری است به حسادت وادار می سازد. هنرمند، ورزشکار یا صاحب مهارتی که آرزو دارد یگانه عصر خود باشد، طبیعی است که نسبت به کسانی که از او سبقت می گیرند حسادت می ورزد.

حرص و طمع: کسی که چشمش به مال و منال دیگری است و همواره در صدد مال اندوزی و افزایش ثروت است، نمی تواند نسبت به نعمت ها و امکاناتی که در اختیار دیگران قرار می گیرد بی تفاوت باشد. چنین فردی به واسطه رذیله حرص و صفت ناپسند طمع، همه چیز را برای خود می خواهد و بدیهی است که برای به چنگ آوردن امکانات دیگران از هیچ کوششی - از جمله حسدورزی - دریغ نمی ورزد.

خبث طینت: خباثت نفسانی، تنگ نظری، کم ظرفیتی، ضیق صدر و بخل ورزی نیز در مواردی ممکن است آدمی را به حسادت واداشته، از رسیدن خیر یا نعمتی به دیگران ناخرسند گرداند.

علاج حسد

گرچه درمان حسد بسیار مشکل است، لیکن کسی که رستگاری خود را طالب است باید در صدد علاج آن برآمده و لا اقل از بروز و ظهور آن جلوگیری نماید. درمان حسد مانند برطرف ساختن هر رذیله دیگری مستلزم همت بلند، تلاش پی گیر، استعانت از خدای متعال و استمداد از اولیای معصوم عليهم‌السلام است. کسی که به این خصلت ناپسند گرفتار است باید بداند که علاج بیماریش جز به مدد خدای بزرگ و عنایات پیشوایان معصوم عليهم‌السلام میسّر نمی گردد، به همین جهت باید خویشتن را به قرآن و فرمایشات آن بزرگواران عرضه کرده، با تلاش و کوشش خستگی ناپذیر و داروی شفابخش آن عزیزان درگاه اِله به معالجه و درمان خود بپردازد.

عالمان اخلاق نیز برای درمان حسد نکاتی را یادآور شده اند:

حسادت نشانه ضعف یقین و فقدان ایمان حسود به حکمت، عدالت و قدرت پروردگار است. و از نگاه دیگر در واقع توحید افعالی خداوند متعال را باور ندارد. زیرا کسی که معتقد است ثروت، فقر، تندرستی، بیماری، مال، جاه، مقام، عزّت، ذلّت و... همه و همه از خدا و در دست توانای اوست، هرگز به نعمتی که در اختیار دیگری قرار می گیرد حسد نمی ورزد. بنا براین پیش از هر اقدام دیگری باید در تصحیح اعتقاد و تقویت ایمان و رشد یقین به ارزش های دینی کوشا باشد.

حسادت نتیجه غفلت از فنای دنیا و نشانه جهل و نادانی نسبت به حقیقت دنیای فانی است. به همین جهت باور به فناپذیری جهان و زوال حتمی دنیا، زمینه حسادت را از ریشه نابود می گرداند.

توجه به زیان های فردی و پی آمدهای زیان بخش اجتماعی حسد نیز در جلوگیری از مبتلا شدن به این بیماری خطرناک مؤثّر خواهد بود. خصوصاً این نکته را نباید از نظر دور داشت که ضرر حسادت بیش از هر کس به شخص حسود باز می گردد.

کسی که حسد می ورزد باید در همه حال متذکر باشد که نعمتی را که خداوند به کسی عطا فرموده، هیچ قدرتی قادر به بازپس گرفتن آن نیست. لذا همواره با نفس خویش مخالفت نموده، خویشتن را - با تحمّل همه سختی هایش - به دوستی، تعظیم و احترام محسود وادار سازد. زبان خود را به یاد نیک او واداشته، صفات نیکو و خوبی های او را همواره یادآور گردد.

همچنان که گذشت، درمان همه بیماری ها و مرتفع ساختن همه گرفتاری ها در پرتو راز و نیاز و تضرّع به درگاه خدای متعال، توسّل و تمسّک به ذیل عنایات بی دریغ حضرات معصومین عليهم‌السلام ، دعا، عبادت،، مجاهدت ها و گریه های طولانی امکان پذیر می گردد.

5 - آرزومندی در امور دنیوی

انسان به امید زنده است. انتظار آینده ای بهتر، دستیابی به مقاصد عالی و اهداف بزرگ، و رسیدن به آمال و آرزوهای بلند، چراغ زندگی و موتور حرکت و حیات زندگانی اند.

فقدان امید و نداشتن آرزو به منزله خاموش شدن چراغ حیات و از کار افتادن قوّه محرّکه ماشین زندگی است. کسی که امید ندارد، موجودی است بی جان، متحرّکی است بی نشاط، و جنبنده ای است خاموش که از سایر حیوانات امتیازی ندارد و از خصایص زندگی و ویژگی های حیات انسانی بی بهره است.

از یک نگاه، امید و آرزو سرمایه بزرگ زندگانی است که خداوند کریم از سر لطف، این سرمایه عظیم را برای پویا شدنِ زندگی و بهره مندی از شور و حرکت و نشاط به آدمی ارزانی داشته است.

امّا انسان موجودی است شگفت انگیز و اقیانوسی است بی کران! تمایلاتی دارد بی پایان و آرزوهایی تمام نشدنی که در دو جهت متفاوت و در دو سوی کاملاً متضاد امتداد می یابد.

به راستی آیا انسان قادر است همه تمایلات خویش را آن چنان که میل دارد ارضا نماید و به تمام آرزوهای نفسانی خویش دست یابد؟ و آیا این موجود حیرت انگیز با این استعداد ژرف، چنانچه در مسیر برآوردن خواسته های خود خط قرمزی نداشته باشد، به موجودی خطرناک مبدّل نخواهد شد که سرمایه های بزرگ انسانی خود و سایر هم نوعان خویش را به فساد و تباهی و در نهایت به هلاکت و نابودی کشاند؟

انصاف این است که نه جهان مادی - با همه گستردگی اش - پاسخ گوی این همه خواسته و آرزو است و نه خیر و صلاح آدمی مقتضی این آزادی است. علاوه بر موانع غیر قابل اجتناب همچون: قوانین طبیعی، نظام های اجتماعی و تضاد منافع که این امر را به طور جدّی با مشکل روبرو می سازد.

تردیدی نیست که هر نیاز فطری و طبیعی، دارای پاسخی درست و منطقی است که اگر به طور صحیح جستجو شود، هرچند گسترده و پایان ناپذیر باشد، دست یافتنی است، لیکن وجود قدرت ژرف آرزومندی و استعداد بی انتهای امیدواری در انسان، برای تحقّق مقصد والا و هدفی متعالی است که جز در راستای سیر معنوی و تعالی روحی ارضا نمی گردد. مشکل اساسی این است که انسان مسیر خود را گم کرده است.

انحراف از مسیر فطری و گم شدن از راه کمالِ شایسته، سبب پیدایش تشنگی کاذب در انسان شده و آرزوهای او را به خواسته هایی دست نیافتنی مبدّل ساخته است. و در نتیجه همین امر است که استعداد ارزشمندِ آرزومندی به بزرگ ترین مانع بر سر راه تکامل آدمی مبدّل گشته است، به گونه ای که او را از مقصد اصلی - که سیر به سوی کمالات انسانی، تهیه زاد و توشه برای حیات ابدی و قرب در جوار خالق هستی است - باز داشته و به واسطه محرومیت از نور عقل و فیوضات معنوی، پیوسته او را در رنج و درد و آزار و اذیت قرار داده است.

به خود آییم و با بهره گیری از فروغ تابناک عقل و آموزه های عالی دینی، با همّتی مردانه و تلاشی پی گیر، راه نفوذ شیطان را بر خویش بسته، و دست ردّ بر خواسته های بی منطقِ مادی و تخیلات و آرزوهای نامعقول زنیم و خویشتن را از ورطه هلاکت و سقوط حتمی رها سازیم.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ یسْهِی الْعَقْلَ وَ ینْسِی الذِّکْرَ، فَاکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ صاحِبُهُ مَغْرُورٌ. » ( 782 )

«بدانید که آرزو سبب اشتباه عقل و فراموشی ذکر خدا است؛ آرزو را دروغ بشمارید (و آن را یک امر واقعی به حساب نیاورید) که فریب دهنده است و آرزومند در دام این فریب گرفتار می باشد. »

هم آن بزرگوار می فرمایند:

«وَ اعْلَمُوا عِبادَ اللَّهِ! أَنَّ الْأَمَلَ یذْهِبُ الْعَقْلَ وَ یکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یحِثُّ عَلَی الْغَفْلَةِ وَ یورِثُ الْحَسْرَةَ فَاکْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ وَ إِنَّ صاحِبَهُ مَأْزُورٌ. » ( 783 )

«بندگان خدا! بدانید که آرزو عقل و خرد را از بین می برد، باعث تکذیب وعده (های پیامبران) گشته، غفلت آور و حسرت بار است. آرزو را نادیده بگیرید که فریب دهنده است و آرزومند زیر بار گناه آن خواهد بود. »

و نیز می فرمایند:

«مَنْ أَطالَ أَمَلَهُ ساءَ عَمَلُهُ. » ( 784 )

«هر کس آرزویش را دراز گرداند، کردارش بد و ناپسند گردد. »

همچنین می فرمایند:

«اَلْأَمَلُ خادِعٌ غارٌّ ضارٌّ. » ( 785 )

«آرزو فریبنده، حیله گر و زیان آور است. »

آرزو پایگاهی برای تاخت و تاز شیطان و زمینه ساز سلطه و تسخیر دل هاست.

حضرتش در این باره می فرمایند:

«اَلْأَمَلُ سُلْطانُ الشَّیاطِینِ عَلی قُلُوبِ الْغافِلِینَ. » ( 786 )

«آرزو سلطنت شیاطین بر دل های غافلان است. »

و هنگامی که زمام امور زندگی در اختیار آن مطرود دور از رحمت قرار گرفته، قلب را تسخیر نماید، خود یکه تاز عرصه زندگی گشته، استعداد و نیروهای انسانی را از مسیر رشد و تعالی منحرف و سرمایه عمر گران بهای آدمی را به فساد و نابودی سوق می دهد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«ضِیاعُ الْعُمْرِ بَینَ الْآمالِ وَ الْمُنی» ( 787 )

«تباهی عمر از ناحیه آرزوها و خواسته ها ست. »

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی

ندا آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

خطر بزرگی که فرد و جامعه را بلکه کلّ امت اسلامی را تهدید می کند و دین و دنیا و آخرت آنان را در معرض نابودی قرار می دهد همین آرزوهای دور و دراز است که زمینه آن را پیروی از هواهای نفسانی هموار می سازد.

پیشوای تقوا پیشگان امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّما أَخافُ عَلَیکُمُ اثْنَتینِ: اِتباعُ الْهَوی وَ طُولُ الْأَمَلِ، أَمَّا اتبَاعُ الْهَوی فَإِنَّهُ یصُدُّ عَنِ الْحَقِ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَینْسِی الْآخِرَةَ. » ( 788 )

«به راستی از دو چیز بر شما بیمناکم: پیروی از هوا و درازی آرزو؛ امّا هواپرستی (انسان را) از حق باز می دارد و درازی آرزو سرای آخرت را از یاد (وی) می برد. »

آری اگر دلبستگی به حق و حقیقت و اتکاء به لطف و مرحمت حق تعالی و اعتماد به نفس و کوشش و تلاش خستگی ناپذیر در راه وصول به هدف و پافشاری و استقامت در مسیر دستیابی به خوشبختی و رستگاری، بزرگ ترین عامل موفقیت محسوب می گردد، تکیه کردن بر آرزوهای بی پایه و دلبستگی به خواهش های غیر معقول و ناشدنی، موجب دور شدن از واقعیات گشته، و چه بسا آن چنان بر ضمیر و صفحه دل اثر می گذارد که آدمی را به طور کلّی از درک حقایق و واقع بینی باز می دارد.

حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام به هشام می فرمایند:

«هر کس سه چیز را بر سه چیز مسلّط سازد، به تباه ساختن عقلش کمک نموده است؛

کسی که پرتو فکرش را با آرزوی دراز خود تاریک نموده، شگفتی های حکمتش را با گفتار بیهوده اش نابود کند و پرتو اندرز گرفتن خود را با خواهش های نفسانیش خاموش سازد، گویا با هوا و هوس خود بر ویرانی عقلش کمک نموده؛ و کسی که خرد خویش را ویران سازد، دین و دنیایش را تباه ساخته است. » ( 789 )

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْأمانِی تعْمِی عُیونَ الْبَصائِرِ. » ( 790 )

«آرزوها، دیدگان بینش درون را نابینا می سازد. »

تکیه کردن بر آرزوهای غیر منطقی و فریبنده و پیروی نمودن از خواهش های کاذب دور و دراز، عامل پیدایش پدیده شوم و بیماری خطرناک عقده حقارت در روح و روان آدمی است. زیرا انسان به واسطه دور شدن از واقع گرایی و واقع بینی در اثر این خصلت ناپسند، طبعاً خویشتن را برای روبرو شدن با موانع موجود در راه رسیدن به خواسته های خود به گونه شایسته مهیا نساخته و با برخورد به کم ترین مانع، دچار شکست شده، اعتماد به نفس را از دست می دهد و در اثر غفلت از قابلیت های درونی خویش، خود را کمتر از دیگران دیده، مأیوس خواهد شد و این امر زمینه پیدایش احساس ناتوانی و بیماری عقده حقارت را در او فراهم خواهد ساخت.

هم آن حضرت می فرمایند:

«ذُلُّ الرِّجالِ فِی خَیبَةِ الْآمالِ. » ( 791 )

« (احساس) پستی و خواری مردان در دست نیافتن به آرزوهاست. »

تردیدی نیست که امید به آینده ای بهتر و انتظار روزگاری که انسان قادر باشد به خواسته ها و آرزوهای خود جامه عمل بپوشاند، عامل نیرومند گردش چرخ های زندگی و از عوامل مهم تحرّک و سازندگی است. لیکن پرداختن به فرع و مقدمه تا جایی از حرمت و ارزش برخوردار است که اهتمام به آن زمینه از دست رفتن اصل و هدف را فراهم نیاورد، بلکه در راستای دستیابی به مقصد اصلی مورد توجه قرار گیرد.

آرزومندی و امید به روزگاری بهتر هیچ گاه نباید انسان را به خود مشغول ساخته، باعث فراموش کردن خداوند و غفلت از مرگ و روز رستاخیز گردد.

توجّه به آمال و خواسته های دور و دراز و دنبال کردن آرزوهای غیر منطقی چنانچه آدمی را به این مرتبه از دلدادگی و دلبستگی برساند که دوستی دنیا و تهیه وسایل زندگی، قلب وی را احاطه نماید، مقصد اعلا و هدف بزرگی که برای آن آفریده شده، دستخوش آرزوهای بی پایه وی قرار می گیرد و در آن صورت است که سرمایه بی بدیل عمر و هستی گران بهای زندگی خود و دیگران را به کم ترین متاع بی ارزش دنیا فروخته، در راه رسیدن به خواسته های نامعقول خود، هر خیانت، جنایت، حیله و نیرنگ و دروغ و تزویر و عمل نامشروعی را روا دانسته، بلکه بسا وظیفه خود به حساب می آورد!

آرزوهای دور و دراز سرابی فریبنده و فتنه ای ویرانگر است که شراره های آن را با دوستی دنیا دامن می زند و جز با تفکّر در فنای دنیا و یاد دائمی مرگ درمان پذیر نخواهد بود.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْأجَلُ یفْضَحُ الْأَمَلَ؛ اَلْأجَلُ حَصادُ الْأَمَلِ. » ( 792 )

«مرگ، آرزو را تباه می سازد؛ مرگ، دور کننده آرزوست. »

«اَلزُّهْدُ قَصْرُ الْأَمَلِ» ( 793 )

«بی رغبتی به دنیا کاستن آرزوست. »

«أَکْثَرُ النَّاسِ أَمَلاً أَقَلُّهُمْ لِلْمَوْت ذِکْراً. » ( 794 )

«کسی که آرزویش از همه بیشتر است، کمتر از همه به یاد مرگ می باشد. »

اسامة بن زید کنیزی را به قیمت صد دینار خرید که پول آن را پس از یک ماه بپردازد. این خبر به سمع مبارک رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله رسید. حضرتش فرمودند:

«آیا از کار اسامه تعجّب نمی کنید؟ به راستی او آرزوی طولانی دارد (که معامله ای گران و یک ماهه انجام می دهد!) سوگند به آنکه جانم در اختیار اوست، چشم باز نمی کنم جز آنکه می پندارم پیش از رسیدن دو پلک به یکدیگر روحم گرفته شود، و بالا را نمی نگرم مگر آنکه گمان می کنم پیش از آنکه چشمم را پایین اندازم جانم گرفته خواهد شد. لقمه ای در دهان نمی گذارم جز آنکه می پندارم پیش از آنکه وارد شکمم گردد، قطعه ای از آن گلوگیر شده، مانع نفس کشیدنم گردد و مرا از پای درآورد. »

آنگاه فرمودند:

«ای مردم! اگر از نیروی خرد بهره می برید خود را (در شُرف مرگ و) از مردگان به حساب آورید. سوگند به آنکه جانم در دست اوست، «قطعاً آنچه به شما وعده داده شده خواهد آمد و شما (خدا را) ناتوان نمی کنید ( 795 ) ». » ( 796 )

برادر عزیز! سرمایه عمر و استعدادهای گرانقدرِ درونی، شریف تر از آن است که هزینه جمع آوری متاع زودگذر دنیا گردد. خارج شدن قلمرو آرزوهای دنیوی از اختیار انسان و به مصرف رساندن نیروهای خدادادی و قابلیت های ارزشمند باطنی در راه سراب آرزو - و رؤیایی که هیچ گاه تعبیر نمی شود - با اندیشه و میزان های مادی نیز مقرون به صرفه نیست. علاوه بر آنکه زمینه ساز بسیاری از انحرافات و عامل مهمی برای سقوط در مهلکه بد بختی و سیه روزی است.

چو خواهش ز اندازه بیرون شود

از آن آرزو، دل پر از خون شود

آرزوهای دور و دراز، انسان را از خدا، قیامت و خویشتن آنچنان غافل و به خود سرگرم می سازد که در نهایت، به غفلت از هدف والای زندگی و فراموشی از حقیقت پر بها و بی بدیل خویشتنِ خویش می انجامد و در این حالت است که حجاب های تاریک شقاوت و محرومیت از سعادت بین انسان و پروردگار متعال حایل گشته، او را از سیر و سلوک و هر حرکت سازنده ای که راه گشای فوز و رستگاری و کشف و شهود است محروم می سازد.

امام سجّاد عليه‌السلام می فرمایند:

«وَ أَنَّکَ لا تحْتجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلّا أَنْ تحْجُبَهُمُ الْآمالُ (الْأَعْمالُ) دُونَکَ. » ( 797 )

پروردگارا! «تو از نظر مخلوق خویش پوشیده نیستی، جز آنکه آرزوهایشان بین تو و آنان حجاب می گردد. »

6 - بخل ورزی

نظام خلقت و قانون آفرینش بر این استوار گشته که دستیابی به هر مرتبه از مراتب کمال و نیل به هر مرحله از مقامات انسانی آنگاه برای آدمی میسّر می گردد که علاوه بر عزم جدّی و تلاش مداوم، از موانعی که برای رشد و تعالی در مسیر این اهداف متعالی قرار گرفته، عبور نموده و از بوته های آزمایش های سنگین الهی، موفق و سربلند بیرون آید.

وصول به هیچ یک از درجات بلند معنوی بی زحمت فراوان و بدون گذشت از تعلّقات و وابستگی ها میسّر نیست. کسی که از یگانه پرستی دم می زند و طالب رسیدن به حقیقت و توحید و نیل به مقام والای ولایت است، لزوماً باید دل را از علایق نفسانی و مادی شستشو داده، در مقام محبت به خدا و راه حق، از جان و مال و اولاد و هر آنچه مانع این مقصد عالی است بگذرد.

هیچ مقام شایسته و هیچ مرتبه بلند انسانی صرفاً به گفتار و ادّعا حاصل نمی شود. برای رسیدن به هر خواسته ارزشمندی علاوه بر رنج و مشقت فراوان، باید موانع آن را پشت سر نهاده، در برابر مشکلات آن ایستادگی نمود. و از آنجا که تعلّقات مادی از بزرگ ترین موانع تکامل و رستگاری است، بر سالک راه خداست که برای رها شدن از اسارت این دشمن زمین گیر کننده، دامن همت خویش استوار ببندد و تا خشک شدن ریشه های طمع، دلبستگی، بخل و انحصارطلبی در درون خود از پای ننشیند.

جاذبه های دنیا و جلوه های خیره کننده آن، دامی خطرناک و در عین حال، وسیله آزمون دقیق الهی برای ایمان است، و گذشت از آن ها نخستین پله و اولین گام در راه اوج گرفتن به مدارج رفیع کمالات انسانی است.

بخل ورزیدن و دلدادگی به متاع دنیا محکم ترین سدّ راه انفاق و بزرگ ترین مانع کارهای خیر است، به همین جهت، انفاق مال و گذشت از ثروت در راه خدا برای افراد بخیل بسیار سخت و دشوار خواهد بود.

بر سالک راه خدا و پوینده راه حقیقت است - خصوصاً هنگامی که نشانه هایی از این ذمیمه نامیمون را در خود می یابد - با دست زدن به دامن لطف الهی و تمسّک به ذیل پر میمنت عنایات معصومین عليهم‌السلام و عزمی راسخ و تلاشی مستمر و با تمام همت از ساحت اقدس حضرت حقّ - جلّ و علا - استعانت نموده، برای خودسازی و تهذیب نفس و رهایی از این خوی ناپسند و تضمین رستگاری خویش آنی آرام نگیرد.

مفهوم بخل

بخل عبارت از امساک کردن چیزی است که باید آن را بذل نمود و صرف نکردن چیزی که باید آن را به مصرف رساند. فرد بخیل همه چیز را برای خود می خواهد، ولی نه خود می خورد و نه دوست دارد دیگران از نعمت ها و مواهب الهی بهره مند شوند و حتی از محرومیت دیگران لذّت می برد.

بخل غالباً در مورد امساک مالی به کار می رود لیکن مفهوم عام و گسترده آن خودداری از ادای حقوق، بخل در دانش و امثال آن را نیز شامل می گردد.

بخل در آیات و روایات

بخل ورزی و پرهیز از انفاق از صفات بسیار ناپسند و نکوهیده ای است که در قرآن و روایات به شدّت مورد نکوهش قرار گرفته است.

خداوند بزرگ می فرماید:

( وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذِینَ یبْخَلُونَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَیراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَیطَوَّقُونَ ما بَخِلُوا بِهِ یوْمَ الْقِیامَةِ وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماوات وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِما تعْمَلُونَ خَبِیرٌ ) . ( 798 )

«کسانی که - نسبت به آنچه خدا از فضل خویش به آنان داده - بخل می ورزند، نپندارند که این کار به سود آنهاست بلکه برای آنان شرّ است؛ به زودی در روز قیامت آنچه که به آن بخل ورزیده اند همانند طوقی به گردنشان افکنده خواهد شد. میراث آسمان ها و زمین تنها از آنِ خداست و خداوند از آنچه انجام می دهید آگاه است. »

هشدار تکان دهنده و سرنوشت شوم کسانی که در جمع آوری مال دنیا و حفظ ثروت می کوشند و از انفاق در راه بندگان خدا خود داری می نمایند برای بیداری من و تو کافی است. ای عزیز! مال و ثروتی که به طور جنون آمیز جمع آوری و نگاهداری می گردد و کم ترین سود آن نیز در خدمت نیازمندان قرار نمی گیرد، حصار و زندان بلکه زنجیری آتشین است که برای صاحب آن اندوخته می گردد.

زیرا بهره ای که از مال و ثروت دنیا حقیقتاً می تواند برای انسان مفید واقع گردد به اندازه ای است که نیازهای معنوی او را تأمین و احتیاجات مادی وی را مرتفع سازد، حال اگر حرص ورزیدن و تلاش در زمینه جمع آوری آن از این حدّ تجاوز نماید، بار سنگین و اسارت زمین گیر کننده بلکه طوق آتشینی است که در همین دنیا نیز شراره های آن را از آه و سوز گرسنگان و درد و ناله نیازمندان می توان مشاهده نمود.

به راستی چه جنونی مصیبت بارتر و چه حماقتی خسارت بارتر از اینکه انسان عمر شریف و نیرو و توان ارزشمندی را که خداوند برای رشد و تعالی در اختیار او قرار داده، در راه جمع آوری مال، محاسبه، حراست و دفاع از آن هزینه نماید و در اثر بخل ورزیدن، نه خود از آن بهره مند گشته و نه دیگران از آن منتفع گردند و در نهایت جز حسرت و ندامت و عذاب دردناک حاصلی برای او به بار نیاورد؟

نکته مهم دیگری که در آیه به آن اشاره شده مالکیت طولی و مردود شمردن مالکیت استقلالی ماست. «وَ لِلَّهِ مِیراثُ السَّماوات وَ الْأَرْضِ» گرچه اندوخته های ما حاصل دسترنج و نتیجه فعالیت های ماست لیکن هرگز نباید از نظر دور داشت که مالک اصلی خداست و انسان هیچ گاه حق ندارد اموالی را که در اختیار او نهاده شده، با عبور از خطوط قرمز به هر راهی که دلخواه اوست مصرف نماید و یا در مواردی که باید هزینه کند امساک نماید.

ناگفته نماند گرچه در آیه نامی از زکات و حقوق واجب مالی برده نشده، لیکن در روایات معصومین عليهم‌السلام مانعان زکات از مصادیق روشن آن دانسته شده اند. کیفر هولناک بخیلان نیز که در آیه شریفه به آن اشاره گردیده، به خوبی نشان می دهد که منظور از بخل در آن، خودداری کردن از انفاق های واجب نظیر زکات می باشد.

( وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ) . ( 799 )

«هر کس از بخل ورزیدنِ نفس خویش مصون بماند پس ایشان رستگارانند.»

«شحّ» به معنای بخل همراه با حرص نفس است. آلودگی به این صفت نامیمون و خطرناک، بنیاد سعادت آدمی را ویران ساخته، دنیا و آخرت او را دستخوش هلاکت و نابودی خواهد نمود و در مقابل، ترک بخل و دوری از حرص، پایه های رستگاری را استحکام بخشیده، راه خوشبختی در هر دو جهان را هموار می سازد.

ابو بصیر گوید: به امام باقر عليه‌السلام عرض کردم: (آیا صحیح است که) پیوسته رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله از بخل ورزیدن به خدا پناه می بردند؟ فرمودند:

«آری، حضرتش بامدادان و شامگاهان از این خوی ناپسند به خدا پناه می بردند و ما نیز از بخل به خدا پناه می بریم به خاطر گفتار خداوند: «وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». » ( 800 )

امام صادق عليه‌السلام از آغاز شب تا بامداد طواف خانه خدا بجا می آوردند و پیوسته عرضه می داشتند:

«اَللَّهُمَّ قِنِی شُحَّ نَفْسِی. »

«خداوندا مرا از بخل نگاه دار. »

یکی از یاران عرض کرد: فدایت شوم امشب جز این دعا از شما نشنیدم؟ فرمودند:

«چه چیز از بخل نفس شدیدتر است؟ در حالی که خداوند می فرماید: «وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». ( 801 )

ناپسندی از این خوی مذموم تا آنجاست که امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«إِذا لَمْ تکُنْ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِی الْعَبْدِ حاجَةً اِبْتلاهُ بِالْبُخْلِ. » ( 802 )

«هرگاه خداوند در بنده اش خیری نبیند او را به بخل مبتلا می سازد. »

همچنین می فرمایند:

«... اَلنَّظَرُ إِلی الْبَخِیلِ یقْسِی الْقَلْبَ... » ( 803 )

«نگاه کردن به شخص بخیل قلب را قساوت می بخشد. »