فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18827
دانلود: 1908

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18827 / دانلود: 1908
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

صفت نکوهیده بدبینی و خصلت ناپسند بدگمانی ممکن است اساس اعتقادات دینی را نیز آماج سموم هلاکت بار خود قرار داده، بدگمانی نسبت به سعه رحمت، عدالت و حتی وجود اقدس پروردگار را به ارمغان آورد و سرانجام به یأس و ناامیدی - که از بدترین گناهان کبیره و حتی از شرک نیز خطرناک تر است - منجر گردد.

و این ها هشدارهای تکاهنده ای است به هر مسلمان تا ضمن پرهیز از بدبینی نسبت به دیگران، از اموری هم که زمینه بدگمانی دیگران نسبت به او را به وجود می آورد به شدّت دوری نماید و از فراهم آوردن اسباب این دام خطرناک - نظیر رفتن به مکان های تهمت انگیز و گفتن هر سخن یا انجام هر کاری که موجب تحریک حسّ بدگمانی می شود - برای معاشران خود با تمام جدیت بپرهیزد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلتهْمَةِ بِهِ فَلا یلُومَنَّ مَنْ أَساءَ الظَّنَّ بِهِ. » ( 884 )

«هر کس خود را در معرض تهمت درآورد، البته نباید کسی را که گمان بد به او برده نکوهش نماید. »

ذکر این نکته نیز ضروری است که پرهیز از بدگمانی و بدبینی تا آنجا لازم و سودمند است که به ساده نگری و سطحی اندیشی نیانجامیده، زمینه فریب خوردن از معاشران شرور و اهل فساد را فراهم نیاورد، چه آنکه این خود، انسان را از تکلیف بزرگ شناخت روزگار و افراد جامعه بازداشته، از موقعیت شناسی بی بهره می سازد.

پیشوای تقوا پیشگان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«هرگاه صلاح و نیکی، روزگار و اهل آن را فرا گرفت، سپس کسی به دیگری که رسوایی (و گناهی از) او آشکار نگشته بدبین شود (البته به او) ستم نموده است. و هرگاه فساد بر روزگار و اهل آن چیره گردد و در آن حال کسی به دیگری خوش بین باشد بی تردید خویشتن را به خطر انداخته است. » ( 885 )

آری، در محیطی که اکثریت قاطع افراد آن فاسد و منحرف اند، هیچ گاه نمی توان و نباید به افراد مشکوک به دیده حسن ظنّ نظر افکنده، احتیاط لازم را که شرط و حکم عقل است از دست داد. و البته این هرگز به معنای مجاز بودن بدبینی مطلق و سوء ظن بدون دلیل به افراد نخواهد بود.

علل و عوامل بدبینی و بدگمانی

عوامل متعددی بستر بدبینی و بدگمانی را در وجود آدمی فراهم می سازد.

حسادت، عداوت، کینه توزی و خیال پردازی، سرچشمه بسیاری از بیماری های روانی همچون بدبینی و بدگمانی است.

به عنوان مثال، هنگامی که انسان به کسی حسادت یا عداوت بورزد و عملاً نتواند انتقام گرفته، یا دست کم دشمنی خود را با زبان اظهار نماید، به عالم ذهن پناه برده، با ملامت و محاکمه خیالی - که بدبینی و بدگمانی حاصل آن است - به تصور باطل خود به تشفّی خاطر خویش می پردازد.

توجیه اعمال نادرست خویش از طریق همگانی جلوه دادن آن، یکی دیگر از عوامل پدید آورنده خصلت زشت بدگمانی است. فرد بدبین می کوشد تا به اطرافیان خود تفهیم نماید که تنها من برخوردار از فلان عیب و فلان نقص نیستم و از این راه اعمال زشت و ناپسند خود را کم رنگ و عادی جلوه می دهد.

تکبّر و خود خواهی بستر مناسبی برای بروز حسّ بدبینی و بدگمانی است. کسی که به واسطه روحیه خود خواهی همواره میل دارد خود را برتر از دیگران نشان دهد، می کوشد تا با احتمالات بی اساس و گمانه زنی های غیر واقع بینانه، برای دیگران نقطه ضعف پیدا کرده، ارزش آنان را پایین بیاورد تا ارزش خویشتن را به رخ معاشران خود بکشد.

رفتارهای ناهنجار و تلقین های نادرست پدران، مادران، دوستان و آموزگاران و محیط تربیتی ناسالم و معاشرت با افراد نا صالح از عوامل مهم پیدایش روح بدگمانی و بدبینی در آدمی است. امروزه تأثیر سوء رفتار نادرست معاشران و رنگ پذیری نفس انسانی از معاشرت مداوم با آن ها بر کسی پوشیده نیست.

انسان به شدت از محیط و اطرافیان متأثر شده، در اثر نشست و برخاست با دیگران از خلق و خوی آنان رنگ می پذیرد و دیر یا زود نسبت به خوبان که همرنگ با او نیستند بدبین می گردد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«مُجالَسَةُ الْأَشْرارِ تورِثُ سُوءَ الظَّنِ بِالْأَخْیارِ. » ( 886 )

«همنشینی با بدان، باعث بدبینی به نیکان می گردد. »

همچنان که خوش بینی بیش از حدّ گاهی از صفا و پاکی نشأت می گیرد، ناپاکی و آلودگی درونی نیز ممکن است منشأ بد گمانی و سرچشمه بدبینی گردد.

انسان به اقتضای حال و وضع درونی خویش با مقایسه مردم با خود، آنان را خوب یا بد تصوّر کرده، متناسب با ذهنیت خود نسبت به دیگران موضع گیری می نماید. این امر خصوصاً در مورد افراد ساده اندیش که از آگاهی کافی نسبت به زمان و مکان خود بی بهره اند بیشتر محقّق می گردد.

بیماران به ویژه مبتلایان به بیماری های روانی به خاطر ضعف جسمی و ناتوانی روحی در معرض خطر بزرگ ابتلا به بدبینی و بدگمانی اند. آنان پیوسته همانند موریانه که چوب را از داخل می پوساند، به خودخوری روی آورده، با اضطراب و آشوب و پندارهای واهی خود را از درون تهی می سازند.

پیش داوری های بی مورد و قضاوت های ناآگاهانه در موارد بسیار، منشأ خصلت زیان بار بدگمانی می شود. به عنوان مثال برخورد ساده و سطحی یک دوست صمیمی - که علل گوناگونی می تواند داشته باشد - حمل بر بی اعتنایی شده، عامل بدبینی و بدگمانی می گردد.

ریشه های فکری، موضع گیری های فرهنگی و توقعات بی جا نیز کم و بیش ممکن است باعث بروز بدبینی و بدگمانی گردد. همچنان که غلبه فساد بر اهل یک زمان یا منطقه ای خاص، پیروان دین و صاحبان اندیشه را به رعایت احتیاط و پرهیز از حسن ظنّ مطلق - که لازمه آن بدگمانی ناخواسته است - فرا می خواند. ( 887 )

3 - اهانت و تحقیر دیگران

انسان قبل از هر چیز و بیش از هر کس خود را دوست دارد و از ذلّت و خواری متنفّر بوده، خواهان آن است که همواره عزیز و محترم باشد. بسیاری از فعالیت های او در راستای دستیابی به همین خواسته فطری و نیاز طبیعی صورت می پذیرد و هنگامی که عزّت، احترام و حیثیت خویش را در معرض خطر می بیند از قدرت، امکانات و همه قابلیت های خود - از جمله غریزه عزّت طلبی که از لوازم کمال خواهی است - برای رفع آن خطر و دفاع از خویش استمداد می جوید.

هر انسانی از هر ملت و نژادی علاقه مند است و آرزو دارد در نظر دیگران از جایگاه شایسته و قابل توجهی برخوردار باشد، به همین جهت سازگاری و حسن تفاهم در میان شهروندان یک جامعه - بدون آنکه شخصیت اعضای آن مورد توجّه و احترام کامل سایرین قرار داشته باشد - ممکن نخواهد بود.

پاسداری از شخصیت و تکریم افراد جامعه نخستین رکن اصول تربیت و از پایه های مهم زندگی اجتماعی است و به حکم وجدان و بر اساس آموزه های دینی، همه مردم باید از شخصیت یکدیگر حراست نموده، از هر کاری که حرمت و جایگاه انسانی افراد را مورد اهانت و تحقیر قرار می دهد به شدّت بپرهیزند.

حضرات معصومین و اولیای مکرّم اسلام به این مهم آن چنان عنایت و اصرار می ورزند که حتی رعایت آن را در مورد افراد غیر مسلمان نیز لازم شمرده، قصور یا تقصیر در انجام آن را برای هیچ کس روا نمی دانستند، ( 888 ) به طوری که اگر مثلاً وجود شریفشان سوار بر مرکب بود، اجازه نمی دادند کسی از مسلمانان در کنارشان پیاده حرکت نماید.

اهانت و تحقیر افراد از هیچ کس و با هیچ بهانه پذیرفتنی نیست. عقده حقارت که از بلاهای بزرگ جوامع انسانی و منشأ بسیاری از شکست ها، محرومیت ها، بیماری های روانی، انحرافات اخلاقی و جرایم بی شمار اجتماعی است، در موارد زیادی ریشه در تحقیر و اهانت انسان ها و برخورد غیر انسانی با آنان دارد. به همین جهت اسلام عزیز و اولیای دین به شدّت با آن برخورد کرده و پیروان خود را از پی آمدهای شوم آن پرهیز داده اند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنِ اسْتذَلَّ مُؤْمِناً وَ اسْتحْقَرَهُ لِقِلَّةِ ذات یدِهِ وَ لِفَقْرِهِ شَهَّرَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ عَلی رُؤُوسِ الْخَلایقِ. » ( 889 )

«هر کس مؤمنی را به خاطر تهی دستی و فقرش کوچک شمارد خداوند روز قیامت او را در برابر خلایق رسوا نماید. »

بلی، مؤمن نزد خدا از خانه کعبه گرامی تر است و البته هیچ گاه راضی به آزار و اذیت و تحقیر وی نخواهد بود.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«مَنْ آذی مُؤْمِناً فَقَدْ آذانِی وَ مَنْ آذانِی فَقَدْ آذَی اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مَنْ آذَی اللَّهَ فَهُوَ مَلْعُونٌ فِی التوْراةِ وَ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ الْفُرْقانِ. » ( 890 )

«هر کس مؤمنی را بیازارد بی تردید مرا آزرده و کسی که مرا آزار دهد خدای بزرگ را آزرده است. و هر کس خدای را آزار دهد او در تورات و انجیل و زبور و قرآن ملعون است. »

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند: خداوند متعال می فرماید:

«مَنْ أَهانِ لِی وَلِیاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحارَبَتی وَ أَنَا أَسْرَعُ شَی ءٍ إِلی نُصْرَةِ أَوْلِیائِی. » ( 891 )

«کسی که به ولی و دوست من اهانت روا دارد به جنگ با من کمین کرده، و من در یاری کردن دوستانم از هر چیز شتابان تر هستم. »

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«هر کس به نیم کلمه ای بر زیان مؤمنی اقدام نماید، روز قیامت خدای بزرگ را در حالی دیدار کند که میان دو چشمش نوشته شده: نا امید از رحمت من است. » ( 892 )

مرحوم نراقی می نویسد:

شکی نیست که اهانت و تحقیر نمودن بندگان خدا در شریعت مقدسه حرام و موجب هلاکت کننده آن است. از امام صادق عليه‌السلام روایت است که:

«هر کس مؤمنی را پست و حقیر شمارد - خواه مسکین باشد یا غیر مسکین - خدای متعال از پست کردن و دشمنی با او باز نمی ایستد تا از آنچه با آن مؤمن روا داشته رجوع و توبه نماید. »

اخبار و روایات در این باره بسیار است و هر کس رابطه میان خدا و بنده او را فی الجمله ادراک نماید و به رابطه خاصی که میان خالق و مخلوق است توجّه پیدا کند، متوجه می شود که اهانت بنده، اهانت مولای اوست و تحقیر مخلوق در حقیقت تحقیر آفریدگار او می باشد. ( 893 )

4 - عیب جویی

عیب جویی دردی کشنده، بلایی خانمانسوز، و گناهی بزرگ است که نفس را تیره، جسم را بیمار، جامعه را آلوده و روح برادری، صمیمیت و اعتماد را نابود می سازد.

در میان خُلق های فاسد و گناهان تباه کننده، کم ترین گناهی تا این اندازه بذر تنفّر را در دل مردم افشانده، آتش خشم و کینه را در سینه ها شعله ور و جسم و جان و تن و روان را از آثار شوم و نامطلوب خود متأثر می سازد. ( 894 )

کسی که به این خصلت ناپسند گرفتار است گویا چشمِ دیدن خوبی ها را ندارد. پیوسته با بدبینی به مردم می نگرد و جز بد و بدی را نمی بیند. حتی حسّ جستجوگری را که خدای مهربان برای رشد و کمال در آدمی به ودیعه نهاده، در راه جستجوی عیوب دیگران به کار برده، با پرده دری و فاش ساختن عیب و نقص افراد، آبروی آنان را در معرض خطر قرار می دهد و آتش کینه ورزی و دشمنی همیشگی را نسبت به خود در دل و سینه دیگران شعله ور، و قهر و غضب الهی و عذاب دردناک اخروی را برای خویش مهیا می گرداند.

امام سجّاد عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«کَفی بِالْمَرْءِ عَیباً أَنْ یبْصِرَ مِنَ النَّاسَ ما یعْمی عَلَیهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْ یؤْذِی جَلِیسَهُ بِما لا یعْنِیهِ. » ( 895 )

«برای آدمی همین عیب کافی است که از مردم چیزی را بنگرد که در خود نمی نگرد و برای چیز بیهوده ای همنشین خود را بیازارد. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«یا أَیهَا النَّاسُ! طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیبُهُ عَنْ عُیوبِ النَّاسِ. » ( 896 )

«ای مردم! خوشا به حال کسی که (بررسی) عیوب خودش او را از عیب (جویی) دیگران مشغول بدارد. »

و نیز فرموده اند:

«مَنْ نَظَرَ فِی عَیبِ نَفْسِهِ اشْتغَلَ عَنْ عَیبِ غَیرِهِ... وَ مَنْ نَظَرَ فِی عُیوبِ النَّاسِ فَأَنْکَرَها ثُمَّ رَضِیها لِنَفْسِهِ فَذلِکَ الْأَحْمَقُ بِعَینِهِ... » ( 897 )

«هر کس در عیب خویش بنگرد (به واسطه درک قبح و زشتی آن به شدت به اصلاح خود مشغول شده و) از عیب دیگران باز می ماند... و کسی که در عیوب مردم بنگرد و آن ها را خوش ندارد ولی همان را برای خود بپسندد، او همان ابله و احمق واقعی است. »

امام عسکری عليه‌السلام می فرمایند:

«مِنَ الْفَواقِرِ الَّتی تقْصِمُ الظَّهْرَ جارٌ إِنْ رَأی حَسَنَةً أَخْفاها وَ إِنْ رَأی سَیئَةً أَفْشاها. » ( 898 )

«از مصیبت های بزرگی که پشت انسان را می شکند، همسایه ای است که اگر خوبی ببیند پنهان دارد و چنانچه بدی مشاهده کند آن را آشکار سازد. »

زراره از امام باقر و امام صادق عليهما‌السلام روایت کرده که آن بزرگواران فرموده اند:

«نزدیک ترین مرحله به کفر آن است که انسان با مردی رابطه برادری برقرار کند و خطاهای او را برشمارد تا روزی او را مورد توبیخ و سرزنش قرار دهد. » ( 899 )

چرا که با این کار بسیار پلید و ناروا که در واقع از خباثت باطن سرچشمه می گیرد، شرف انسانی خود را نیز پایمال ساخته، زمینه رسوایی و کفر خویشتن را فراهم می سازد.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«ای گروهی که به زبان اسلام آورده و به دل ایمان خالص و واقعی ندارید! مسلمانان را نکوهش نکنید و عیوب و زشتی های آنان را جستجو ننمایید. زیرا هر کس عیوب مردم را پی گیری کند، خداوند عیوب او را دنبال خواهد کرد. و هر که خداوند عیب هایش را دنبال نماید، رسوایش کند گرچه در خانه اش باشد. » ( 900 )

همه عیب خلق دیدن نه مروّت است و مردی

نگهی به خویشتن کن که همه گناه داری

ره طالبان عُقبی کرم است و فضل و احسان

تو چه از نشان مردی به جز از کلاه داری؟

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«جَهْلُ الْمَرْءِ بِعُیوبِهِ مِنْ أَکْبَرِ ذُنُوبِهِ. » ( 901 )

«نا آگاهی شخص به عیوب خویش از بزرگ ترین گناهان اوست. »

و نیز می فرمایند:

«أَعْقَلُ النَّاسِ مَنْ کانَ بِعَیبِهِ بَصِیراً وَ عَنْ عَیبِ غَیرِهِ ضَرِیراً. » ( 902 )

«عاقل ترین مردم کسی است که به عیب خود بینا و از عیب دیگری نابینا باشد. »

ناگفته نماند که تذکرات صمیمانه و گوشزد نمودن کاستی ها و نواقص معاشران و دوستان با انگیزه خیر خواهی، تربیت و اصلاح آنان - که در مواردی نیز بسیار لازم و ضروری است - از شمول عیب جویی خارج بوده و در زمره صفات ناپسند و رفتارهای نامطلوب شمرده نمی شود. بنا بر این برخورد با عمل شفیقانه کسانی که تذکرات برادرانه آنان برای آگاهی از عیوب و اصلاح نواقص آدمی بسیار مفید و سازنده است باید بر خورد انسانی و همراه با تشکر و سپاسگزاری بوده و در برابر آن، کم ترین ناراحتی و ناخرسندی - که نتیجه اش باز داشتن افراد خیرخواه از تذکرات نیک است - از انسان ظاهر نگردد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«أَحَبُّ إِخْوانِی إِلَی مَنْ أَهْدی إِلَی عُیوبِی. » ( 903 )

«محبوب ترین برادرانم کسی است که عیوب مرا به من (تذکر داده) هدیه نماید. »

آری، لازمه صمیمیت و دوستی صادقانه نیز همین است که از این طریق به کاستی ها و عیب های خود آشنا شده، در صدد رفع آن برآییم. پنهان ساختن عیب و نقص رفیق شفیق از چشم دیگران ارتباطی به آگاه ساختن وی ندارد. دوست و رفیقی که مرا از عیب هایم آگاه نمی سازد در واقع به مقتضای دوستی عمل نمی کند.

کسی که عیب مرا می کند نهان از من

اگر چو چشم عزیز است دشمن است مرا

جای بسی تأسف است که در این دوران اکثر مردم نه تنها از تذکر سازنده استقبال نمی کنند و حاضر به پذیرش آن نیستند، بلکه نوعاً خیر خواهی را حمل بر حسادت کرده، در اثر خود خواهی و خود پسندی و تیرگی باطن، از عمل خیرخواهانه دوستان صمیمی منزجر و ناخرسند شده و به جای سپاسگزاری، بسا در صدد انتقام نیز بر می آیند.

انگیزه ها و عوامل عیب جویی

ریشه های این صفت ناپسند و خوی نامیمون نیز مانند سایر خلق های نکوهیده مختلف بوده، عوامل مختلفی در پیدایش و توسعه آن مؤثر است.

احساس حقارت از عوامل مهم رفتار نامطلوب عیب جویی است. کسی که در اثر وجود برخی از عیب ها و کمبودهای درونی یا بیرونی، به واسطه احساس حقارت، خود را از بر طرف ساختن آن ها عاجز می پندارد، می کوشد تا با نشر عیوب دیگران ذلت و خواری خود را کاهش داده، حقارتی را که در باطن احساس می کند جبران نماید.

همگانی جلوه دادن عیب ها با انگیزه توجیه رفتارهای ناروا و صفات ناپسند خود، یکی دیگر از عوامل عیب جویی در وجود آدمی است.

بسیاری از کسانی که به این خوی مذموم گرفتارند به جای آنکه با مجاهده و کوشش در صدد تزکیه و خودسازی برآمده، به اصلاح عیب های خویش بپردازند، در پی آشکار ساختن عیوب دیگران می روند تا به سایر افراد تفهیم کنند که تنها خودشان گرفتار چنین عیوبی نیستند و از این طریق به خیال خود از قبح و زشتی عیب های خویش بکاهند.

دشمنی و کینه توزی و حسادت نیز می تواند حس عیب جویی را - در افرادی که قادر نیستند از طریق گرفتن انتقام به خواسته ها و امیال خود دست پیدا کنند - برانگیزاند. اینان در اثر حسادت و دشمنی که با طرف مقابل دارند و به واسطه عجز و ناتوانی خود، در صدد عیب جویی برآمده، می کوشند تا به این وسیله خشم درونی را فرو نشانند.

رفتار نادرست پدر و مادر، اعضای خانواده، معاشران ناصالح و فضای فرهنگی مسموم جامعه هر یک تا حدّ زیادی در شکل گیری ساختار فاسد اخلاقی و از آن جمله انگیزش عیب جویی تأثیرگذار است.

آلودگی روان و خباثت درون نیز در مواردی منشأ عیب جویی و عامل این خصلت ناپسند اخلاقی است. کسی که به واسطه محیط ناسالم یا تربیت نادرست از صفای باطن و طهارت نفس بی بهره است، به جای تهذیب نفس و اصلاح باطن و خود سازی از طریق آموختن علم، تربیت صحیح، عبادت، تلاش سازنده، و فعالیت برای زندگی شرافتمندانه، پیوسته در جستجوی عیب دیگران بوده، نُقل محفلش غیبت، استهزا و بازگو کردن نواقص دیگران است در حالی که خود به بدترین عیب گرفتار و از کم ترین مرتبه انسانی بی بهره است. چنین افرادی بی تردید در زمره پست ترین کسانی هستند که به خصلت عیب جویی مبتلایند.

مرحوم نراقی می نویسد:

عیب جویی از نشانه های خباثت نفس و معیوب بودن صاحب آن است. چه آنکه هر کس عیب دارد طالب عیوب مردم است. بر کسی که در آیات و روایات ائمه اطهار - سلام اللَّه علیهم - تتبّع داشته باشد معلوم است که هر کس در صدد عیب جویی مردم و رسوا کردن ایشان است، خبیث ترین افراد انسان و رذل ترین ایشان است. خداوند متعال می فرماید:

( إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تشِیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ ) . ( 904 )

«به راستی آنان که دوست دارند اعمال ناشایست در میان مؤمنان شیوع پیدا کند برای آنان در دنیا و آخرت عذابی دردناک است. »

از پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله روایت شده که فرمودند:

«هر کس عمل ناشایست کسی را آشکار کند مثل آن است که خود انجام داده، و هر کس مؤمنی را به چیزی سرزنش نماید از دنیا نرود تا خود به آن مبتلا گردد. »

... و در روایت است که:

«روز قیامت جناب پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله از خداوند مسألت می نماید که محاسبه امّت او را در حضور ملائکه و پیامبران و سایر امّت ها نکند تا عیوب آن ها بر ایشان ظاهر نگردد، بلکه خود به حساب ایشان برسد تا جز خدا و رسول شخص دیگری بر آن مطلع نگردد. خطاب الهی رسد که ای حبیب من! من به بندگان خود از تو مهربان ترم؛ چون تو روا نداری که عیوب ایشان نزد غیر تو ظاهر شود، من روا ندارم که بر تو نیز ظاهر گردد و ایشان نزد تو شرمسار شوند. من خود به تنهایی به محاسبه ایشان می پردازم تا به جز من احدی بر عیوب ایشان مطلع نگردد! »

سپس می افزاید:

هر گاه عنایت پروردگار در پوشاندن عیوب بندگان تا این حدّ باشد، ای مسکین غافل! و ای مبتلا به انواع عیوب و رذایل! تو را چه افتاده که پرده از عیوب بندگان خدا بر می داری و سعی در فاش کردن بدی های ایشان می نمایی و زبان هرزه خود را به مذمت ایشان می گشایی؟ از خود غافلی که به چه عیب هایی گرفتاری و چه اعمال ناشایسته ای داری! دیده بگشای و به سراپرده خود نظر کن و صفحه نفس خبیث خود را مطالعه نما و چاره ای برای عیوب خود کن. ( 905 )

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد

بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

5 - بدخلقی

حیات انسانی، فعالیت سازنده، نشاط و تکاپو و تلاش ثمربخش در گرو نرم خویی، انبساط وجه و اخلاق خوش است لکن بدخلقی و تندخویی که از رذایل بسیار زشت نفسانی است دل را تاریک، نفس را تیره، محیط زندگی را مسموم، خشم الهی و نفرت بندگان خدا و ندامت و سرانجامِ نا مطلوب دنیوی و اخروی را به همراه خواهد داشت.

کسی که خواهان دستیابی به کمال انسانی و شرافت و بزرگواری است؛ آن کس که محبوبیت نزد خداوند و رابطه گرم و پر نشاط با معاشران خود را طالب است؛ کسی که در جستجوی راحتی روح، آرامش خاطر و عزّت و سربلندی است؛ و آن که از کیفر دردناک اخروی گریزان و لطف و مرحمت و رحمت و عنایات بی دریغ الهی را امید دارد باید در صدد اصلاح خویش برآمده، تندخویی و بد خلقی را که بدترین قرین انسانی و زشت ترین خصلت نفسانی است از خود دور نماید.

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام پیروان و دوستان خود را پیوسته از بدخلقی - که به صورت تندخویی، بداخلاقی، بدرفتاری و خشونت در رفتار و گفتار ظاهر می گردد - بر حذر داشته، پی آمدهای ناگوار آن را یادآور شده اند.

با ذکر برخی از لوازم نامطلوب و عواقب شوم این خوی خطرناک بحث را پی می گیریم. ( 906 )

بد خلقی ایمان را از بین می برد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ سُوءَ الْخُلْقِ لَیفْسِدُ الْإِیمانَ کَما یفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ. » ( 907 )

«به راستی بدخلقی ایمان را تباه می سازد همچنان که سرکه باعث فساد عسل می گردد. »

بدخلقی سبب تباهی اعمال نیک و حسنات می گردد.

هم آن بزرگوار می فرمایند:

«إِنَّ سُوءَ الْخُلْقِ لَیفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ. » ( 908 )

«به راستی بدخلقی عمل نیک را تباه می سازد همان گونه که سرکه عسل را از بین می برد. »

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در مورد زنی که روزها روزه دار و شب ها برای عبادت بیدار بود لیکن در اثر بدخلقی همسایگان را با زبانش آزار می رساند فرمودند:

«خیری در او نیست و اهل آتش خواهد بود. » ( 909 )

بدخلقی با توبه ناسازگار است.

پیشوای صادقان عليه‌السلام از پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل می کنند که حضرتش فرمودند:

«أَبَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِصاحِبِ الْخُلْقِ السَّی ءِ بِالتوْبَةِ. »

«خدای بزرگ شخص بدخلق را به توبه موفق نمی گرداند. »

از آن بزرگوار سبب و چگونگی آن را پرسیدند؛ در پاسخ فرمودند:

«هرگاه از گناهی توبه می کند (در اثر بدخلقی) در گناه بزرگ تری می افتد.» ( 910 )

لذا تا هنگامی که این صفت در آدمی وجود دارد توبه اش ثمربخش نخواهد بود.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«سُوءُ الْخُلْقِ ذَنْبٌ لا یغْفَرُ» ( 911 )

«بدخلقی گناهی نابخشودنی است. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام نیز می فرمایند:

«کُلُّ داءٍ یداوی إِلّا سُوءُ الْخُلْقِ. » ( 912 )

«هر دردی درمان پذیر است مگر بدخلقی. »

بلی، معالجه این خوی ناپسند بسیار سخت و دشوار است. و چنانچه برای درمان ریشه ای آن اقدام جدّی صورت نگیرد، روز به روز ریشه دارتر گشته، از یک سو منشأ گناهان دیگر شده، بر تیرگی قلب و تاریکی روان افزوده می گردد، از سوی دیگر مانع توبه گشته، درمان آن را بیش از پیش دشوارتر خواهد نمود، به گونه ای که بسا راه اصلاح و غفران را به طور کلّی مسدود می سازد.

بدخلقی فشار قبر را در پی دارد.

پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله با پای برهنه در تشییع جنازه سعد بن معاذ شرکت نموده - در حالی که هفتاد هزار ملک نیز او را تشییع می کردند - به همراه جبرئیل اطراف جنازه او را گرفته، تا قبرستان همراهی نمودند. پس از مراسم خاک سپاری، هنگامی که مادرش گفت: ای سعد! بهشت بر تو گوارا باد، حضرتش فرمودند: در کار پروردگارت با قاطعیت قضاوت مکن، زیرا سعد مبتلا به فشار قبر گردید! اصحاب سبب آن را جویا شدند. پاسخ دادند:

«وی با خانواده اش بدخلقی می کرد. » ( 913 )

بدخلقی باعث سقوط به پایین ترین درکات دوزخ است.

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«إِنَّ الْعَبْدَ لَیبْلُغُ مِنْ سُوءِ خُلْقِهِ أَسْفَلَ دَرَکِ جَهَنَّمَ. » ( 914 )

«همانا انسان به واسطه بدخلقیش به پایین ترین درکات دوزخ می رسد. »

کسی که به خصلت پلید بدخلقی گرفتار است، زمام نفس خویش را در اختیار شیطان قرار داده، به هر کار و هر راهی که او را فرا خواند، گوش به فرمان بوده، دعوتش را اجابت خواهد کرد. و روشن است که آن ملعون جز به بدی فرمان نمی دهد و جز به پایین ترین درکات دوزخ فرا نمی خواند. ( 915 )

برخی دیگر از پی آمدهای سوء بد خلقی

بدخلقی کرامت و ارزش انسانی را به طور جدّی مورد آسیب قرار داده، کمال، سعادت و خوشبختی آدمی را در معرض خطرات جبران ناپذیر قرار می دهد. با بدخلقی حسّ کینه توزی و دشمنی برانگیخته شده، پایه های محبت و دوستی متزلزل می گردد؛ به همین جهت کسانی که به این خوی نکوهیده مبتلا هستند نوعاً از محبت دوستان بی بهره و از هواداران و دوستان کمتری برخوردارند و مردم همواره از آنان گریزان و به تدریج کار آن ها به انزوای کامل اجتماعی انجامیده، در نهایت غریب و تنها خواهند شد.

اخلاق خشن و بد اخلاقی ریشه بسیاری از تنش ها، درگیری ها و کشمکش های اجتماعی است. با خوی ناپسند بدخلقی زمام اختیار و کنترل اعصاب آدمی از دست وی خارج شده، به طور ناخواسته بحران ها و حوادث ناگوار شکل گرفته، بر حجم مشکلات افزوده می گردد و همین پی آمدهای تلخ، زمینه را برای بروز هر خطا و اشتباهی از فرد بد خُلق فراهم می آورد به طوری که تا مرز کفر و اظهار کلمات کفر آمیز پیش می رود. به علاوه چنین افرادی همواره محزون و افسرده بوده، پیوسته در عذاب روحی و فشارهای باطنی به سر می برند.

ضرورت دور بودن از این خوی ناپسند خصوصاً برای کسانی که به واسطه جایگاه اجتماعی یا مسئولیت شغلی با گروه زیادی از مردم معاشرت دارند، بیش از سایرین مورد عنایت و تأکید شریعت پاک و اولیای الهی و خردمندان جوامع انسانی بوده و هست.

زمامدار یا صاحب منصبی که دارای اخلاقی خشن و تند است و نمی تواند خود را در برخوردهای اجتماعی کنترل نماید، بی تردید مردم از اطراف او پراکنده شده و در برنامه های خود با شکست مواجه خواهد گشت.

فرد بدخلق نه از مزایای نیک دنیا برخوردار است و نه از پاداش های بی بدیل اخروی بهره مند. از یک سو خسارت های هولناک معنوی و صدمات جبران ناپذیر اخروی، او را به صورت انسانی ورشکسته از هر نوع خیرات و فضایل محروم ساخته، به پایین ترین مرتبه محرومیت و بالاترین درجه درد و رنج و سوز و عذاب مبتلا می گرداند، از سوی دیگر در اثر اخلاق خشن و خوی تند خود تنفّر معاشران را برانگیخته، از دوستی، انس و حتی منافع مادی آنان بی بهره، و همواره در معرض آسیب های جدّی اقتصادی و مادی به سر می برد و بسا در اثر همین خوی ناروا از منفعت های بزرگ معنوی و مادی محروم و به زیان ها و گرفتاری های فراوان مبتلا گردد.

در مقابل، آنان که از اخلاق خوش برخوردار و به زینت خوش خلقی مزین هستند در دنیا کامیاب و در آخرت رستگارند. با نیم نگاهی به اطراف خود، به خوبی از مزایای اخلاق خوش و پی آمدهای ناگوار بدخلقی آگاه خواهیم شد.

به مؤسسات اقتصادی، فروشگاه های کوچک و بزرگ و مراکز مختلفی که با همه امکانات در صدد جلب هوادار و مشتری هستند نگاه کنید. آنان که دارای برخوردی ملایم، اخلاقی خوش و روحیه ای نیک و شاداب هستند در مجذوب ساختن مراجعین و مشتریان بسیار موفق تر و از نفوذ کلام فوق العاده زیادی در آنان برخوردار می باشند. در حالی که برخوردهای کسالت آمیز، خشن، تند و ناشاداب کم ترین توفیق را در جذب مشتری به همراه نخواهد داشت.

و در یک کلام؛ پیشرفت و کامیابی آدمی در زندگی گرچه به استعدادهای ذاتی و قوای فکری بسیار وابسته است، لیکن خلق نیک، اعتدال روحی، شادابی طبیعت و اخلاق خوش در پیشرفت، سعادت و رستگاری انسان، نقش بسیار مؤثری را ایفا می نماید.

بدخلقی و تندخویی مانند سایر مفاهیم اخلاقی دارای مراتب گوناگونی است، لیکن از این نکته نباید غفلت ورزید که مبارزه جدّی با این خوی ناپسند در هر مرتبه ای از مراحل مختلف آن امری ضروری و ضرورتی اجتناب ناپذیر است، چه آنکه کوتاهی در این امر حیاتی بسا شخص بدخلق را از مراتب سطحی - که به صورت از دست دادن کنترل و برخورد تند ناگهانی بروز می کند - تا مراحل خطرناک سوق داده، بد خلقی را به صفت و ملکه ای غیر قابل علاج مبدّل می سازد.

ریشه ها و عوامل بد اخلاقی

گرچه ویژگی های اخلاقی را عمدتاً باید در ارتباط با امور معنوی و مرتبط با مسائل روانی مورد بررسی و ارزیابی قرار داد، لیکن خصوص تند خویی و بداخلاقی از جمله خصلت هایی است که نوعاً ریشه در بیماری های جسمانی داشته، در بسیاری موارد از ضعف بنیه، خستگی مفرط، کار زیاد و مشغولیت بیش از حدّ توان سرچشمه می گیرد.

علاوه بر این ها، بسیاری از مصادیق تندخویی و بداخلاقی در کسانی یافت می شود که از فقدان یا کمبود محبت اطرافیان و معاشران خود رنج می برند. سوء رفتار کسانی که - مانند پدران و مادران، فرزندان، آموزگاران، همسران و دوستان - با انسان بیش از دیگران در ارتباط نزدیک هستند نیز در تولید یا تشدید این خوی نکوهیده مؤثر است.

در چنین مواردی البته باید برای معالجه اساسی این بیماری خطرناک به مداوای عوامل به وجود آورنده و مرتفع ساختن ریشه های آن اقدام نمود.

در مواردی هم که بد خلقی ریشه در فشارهای روحی و عقده های روانی دارد، هم زمان با برطرف ساختن فشارهای پدیدآورنده و گشودن عقده های مولّد این خوی ناپسند، از اعتدال مزاج و سلامت جسم نباید غفلت ورزید.

زیرا بسا بداخلاقی از اختلال غدد داخلی، ورم مغز و برخی دیگر از بیماری های جسمی سرچشمه گرفته و مسائل روحی سبب تشدید آن شده باشد. در این صورت برطرف شدن سوء خلق و حاصل شدن اعتدال روانی بدون معالجه بیماری خاصی که منشأ ناملایمات روحی و روانی گشته امکان پذیر نخواهد بود.

در عین حال، در غیر مورد کسانی که طبعاً دارای روی گشاده بوده و بدون رنجِ خودسازی از خوش خلقی بهره مندند، وادار ساختن خود به اخلاق خوش و تلقین به خویشتن و تمرین و ممارست دائمی در گشاده رویی و بروز خوش خلقی، در متحوّل ساختن تدریجی اخلاق آدمی از بد خلقی به اخلاق نیک بسیار کارساز و مؤثر است و می تواند به تدریج خوش خلقی را به صورت ملکه و از خصلت های استوار انسان درآورد.

6 - خشم و غضب

اشاره

پروردگار حکیم و توانا موجودات زنده این جهان به ویژه انسان را برای ادامه حیات بر پهنه گیتی و برخورداری از یک زندگی شایسته به انواع و اقسام نیروهای معنوی، قوای مادی، قابلیت های سرشار، استعدادهای شگفت انگیز و هر گونه اسباب و وسایل مورد نیاز مجهّز ساخته و هیچ کس و هیچ چیز را از این موهبت بی دریغ مستثنی قرار نداده است.

در این میان زندگی آدمی به تناسب و اقتضای بهره مند بودن از خِرد و اختیار - و عوامل دیگری که به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد - به شدت از حیات سایر موجودات زنده متمایز گشته است.

انسان از یک سو به واسطه برخورد با جریانات فکری مختلف و روبرو شدن با افرادی که از جهت اندیشه و تمایلات شخصی با وی هماهنگی ندارند و نیز در اثر مواجه شدن با رویدادهای اجتماعی و حوادث گوناگون طبیعی، پیوسته با ناملایمات جسمی و روحی درگیر بوده، در بسیاری از موارد، بهداشت روان، اعتدال روحی، آرامش و آسایش وی در معرض آسیب جدّی قرار می گیرد.

از سوی دیگر با غرایز بسیار نیرومند کور و بی شعوری همچون خشم و غضب - که جز ارضای بی قید و شرط خود را نمی طلبند، خصوصاً هنگام روبرو شدن با ناملایمات سخت و تکان دهنده که قوی ترین مردان روزگار را نیز مورد حملات سهمگین و کوبنده خود قرار می دهند - دست به گریبان بوده، پیوسته با آن ها دست و پنجه نرم می کند.

در این گیرودار کسی که با بهره مندی از تابش نور عقل و فرمانبرداری از دستورات زندگی ساز شرع بتواند قدرت و نیروی آن ها را تحت کنترل خویش درآورده، هر یک را با اندازه گیری صحیح و منطقی در جای خود و به شکل مطلوب إعمال نماید، از منافع آن ها بهره مند و از شرّ و زیان آن ها در امان مانده، راه سعادت و خوشبختی خود را هموار می سازد.

در مقابل، چنانچه در برابر تاخت و تاز آن ها بی تفاوت مانده، در ظلمت نفس و تیرگی هواپرستی، آن ها را بی قید و شرط رها ساخته و اختیار خود را به آن ها واگذار نماید، بستر فساد و تباهی را گسترده، مصیبت های گران، ندامت جانکاه، خسارت های غیر قابل جبران و شقاوت و تیره روزی را به ارمغان خواهد برد.

خشم و غضب همانند سایر غرایز طبیعی که برای اهداف بلند انسانی و مصالح عظیمی در انسان به ودیعه گذاشته شده، دارای دو جنبه سازنده و ویرانگر و حالتی دو گانه است که اگر به گونه ای صحیح رهبری، کنترل و تعدیل گشته، در جهت مناسب و به موقع از آن بهره برداری شود، به سلاحی برای دفاع از جان و مال، و ابزاری برای دین و دینداری تبدیل شده، آدمی را از قرار گرفتن در مسیر حیوانیت و ستیزه جویی های هلاکت بار حراست می نماید و او را در برابر پیش آمدهای ناگوار و ناملایمات سخت و تکان دهنده از برافروخته شدن و اضطراب و پریشانی نگهداری نموده، وسیله ای برای اصلاح و تربیت و کمال وی می گردد.

امّا چنانچه به حال خود رها شده و بی مهابا در جهت خواسته های حیوانی و هواهای نفسانی مورد استفاده قرار گیرد بسان آتشی فروزان، جان و مال و حیثیت و آبروی انسان را طعمه شراره های بنیان برانداز خود ساخته، سرمایه گران بهای انسانیت را به توده ای از خاکستر مبدّل می سازد.

در مواردی که خشم و غضب تحت کنترل شرع و عقل قرار نگیرد، ظهور و بروز و انعکاس طبیعی آن، درنده خویی، جنون و از دست دادن کنترل اعصاب و روان است که درون آدمی را به صورت زشت ترین چهره حیوانی آشکار می سازد و چه بسیار خطاها، جنایات و تصمیم گیرهای خطرناک که در چنین حالی صورت می پذیرد و نکبت و تاوان آن در تمام عمر بلکه در دنیا و آخرت گریبان گیر انسان می گردد.

بسیاری از حوادث ناگوار، جنگ های ویرانگر و فتنه های خانمان سوز از غضبی نا بجا و خشمی بی مورد نشأت گرفته است و همین هاست که عالمان اخلاق و انسان شناسان بیدار را از شعله ور شدن خارج از اختیار این آتش فشان خروشنده و طوفان دمنده به شدت نگران ساخته است. آتش فشان و طوفانی که در اثر یک لحظه غفلت، امنیت، آرامش، آسایش، جان، مال، اعتبار و آبرو بلکه کلّ دین و دنیا را در معرض تباهی، فساد و نابودی قرار می دهد.

خشم و غضب چنانچه در راستای حکم عقل و به موازات عمل به وظایف شرعی نباشد، فروغ خِردورزی و تابش دینداری و دین مداری را در نهاد آدمی خاموش کرده، ندامت و افسردگی، ملامت و تیرگی و تأثّر خاطر به بار می آورد، بلکه قوای باطنی را تضعیف، سلامت جسم و اعتدال مزاج را تهدید و زمینه بروز بحران ها و مشکلات را هموار و ظهور آن ها را تشدید می نماید. در مقابل، چنانچه در مسیر اراده خداوندی - برای پاسداری از دین، حراست از فرهنگ، نگهداری از جان، حفاظت از ناموس و بالاخره دفاع از حیثیت و مال و میهن در برابر هجوم دشمن - از آن استفاده شود سبب نزول فیض، تقویت روحیه و اتحاد و انسجام دینی برای دینداران و ذلت و خواری برای دشمنان و مخالفان خواهد گردید.

امام پروا پیشگان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«لا تفْضَحُوا أَنْفُسَکُمْ لِتشْفُوا غَیظَکُمْ وَ إِنْ جَهِلَ عَلَیکُمْ جاهِلٌ فَلْیسَعْهُ حِلْمُکُمْ.» ( 916 )

«برای شفابخشی خشم خود (با پاسخ مثبت به خواسته نفس) خود را رسوا نسازید و چنانچه شخص نادانی نسبت به شما رفتار جاهلانه کرد باید بردباری شما فراگیر نادانی او گردد. »

خشم و غضب گوهر تابناک ایمان را فاسد، نور اعتقاد به عقاید حقّه را خاموش و آدمی را تا مرز کفر و ابراز کلمات کفر آمیز ساقط می نماید.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«اَلْغَضَبُ یفْسِدُ الْإِیمانَ کَما یفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ. » ( 917 )

«خشم ایمان را تباه می سازد همچنان که سرکه باعث فاسد شدن عسل می گردد. »

غضب سرچشمه هر شرّ و بدی است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْغَضَبُ مِفْتاحُ کُلِ شَرٍّ. » ( 918 )

«خشم کلید همه بدی هاست. »

خشم بی مهار زمام اختیار را از انسان گرفته، بهره گیری از تعقل و خردورزی را ناممکن می سازد و در چنین حالتی انسان از هیچ جنایتی ابا ندارد. پرده دری، شماتت، استهزای مؤمن، افشای راز، تحقیر مردم، پایمال ساختن حقوق معاشران، دشنام و ناسزاگویی به اطرافیان، جاری ساختن کلمات فتنه انگیز بر زبان و حتی ضرب و جرح و مصدوم کردن افراد نتیجه طبیعی خشم بی مهار و غضب بی مورد است.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«بِئْسَ الْقَرِینُ الْغَضَبُ، یبْدِی الْمَعایبَ وَ یدْنِی الشَّرَّ وَ یباعِدُ الْخَیرَ. » ( 919 )

«غضب، بد همنشینی است. عیب ها را آشکار، بدی ها را نزدیک و خیر و خوبی را دور می سازد. »

«اَلْغَضَبُ مَرْکَبُ الطَّیشِ. » ( 920 )

«خشم مرکب خیره سری و سبک مغزی است. »

«مَنْ غَلَبَ عَلَیهِ غَضَبُهُ وَ شَهْوَتهُ فَهُوَ فِی حَیزِ الْبَهائِمِ. » ( 921 )

«هر که خشم و شهوتش بر او چیره گردد، در زمره چارپایان به شمار آید. »

خشم و شهوت جمال حیوان است

علم و حکمت کمال انسان است

آنچه آدمی را از سایر حیوانات متمایز می سازد نور تابناک عقل و تابش پرفروغ خِرد است. اسیر شهوت و غضب به مراتب از این موهبت گرانبها به دور، و به شدّت به عالم حیوانیت نزدیک است. نه عقلی دارد که او را انسان خوانی و نه خِردی که وی را عاقل دانی! دیوانه ای است که در حالت بحرانی و بی خودی به جای آنکه ارزش ها و فضیلت ها را ارج نهد، در خدمت پستی ها و رذیلت ها در می آید. و هم او که در حالت عادی به کم ترین رذیلتی تن در نمی دهد در حال جنونِ خشم و غضب از هیچ جنایتی فروگذار نیست.

پیشوای بردباران حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«إِیاکَ وَ الْغَضَبَ فَأَوَّلُهُ جُنُونٌ وَ آخِرُهُ نَدَمٌ. » ( 922 )

«از غضب بپرهیز که آغازش دیوانگی و پایانش ندامت و پشیمانی است. »

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«غضب دل شخص حکیم را تباه می سازد. »

هم آن حضرت می فرمایند:

«مَنْ لَمْ یمْلِکْ غَضَبَهُ لَمْ یمْلِکْ عَقْلَهُ. » ( 923 )

«هر کس مالک خشم خود نباشد عقل خویش را مالک نیست. »

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«چهار چیز چهار گوهر را از بین می برد. آن چهار گوهر (گرانبها) عبارت است از: عقل، دین، حیا و عمل صالح. امّا خشم عقل را از بین می برد؛ حسد دین را نابود می سازد؛ طمع باعث از بین رفتن حیا می گردد و غیبت عمل صالح را تباه می سازد. » ( 924 )

غضبی که برای خدا نباشد به مثابه سربازی نیرومند از لشکریان ابلیس است.

پیشوای تقوا پیشگان علی عليه‌السلام در آخرین فراز از نامه خود به حارث همْدانی فرموده اند:

«وَ احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِیمٌ مِنْ جُنُودِ اِبْلِیسَ. » ( 925 )

«از خشم بپرهیز که آن سپاهی بزرگ از لشکریان ابلیس است. »

هم آن حضرت می فرمایند:

«لَیسَ لِإِبْلِیسَ وَهَقٌ أَعْظَمُ مِنَ الْغَضَبِ وَ النِّساء. » ( 926 )

«برای شیطان کمندی بزرگ تر از خشم و زنان نیست. »

حضرت نوح عليه‌السلام از شیطان پرسید: چه زمانی بر بنی آدم بیشتر احساس قدرت می کنی؟ آن ملعون پاسخ داد: به هنگام غضب. ( 927 )

و گویا برای مسدود ساختن راه رخنه و نفوذ آن مطرود است که در روایات معصومین عليهم‌السلام دستور داده شده که هنگام خشم با گفتن «أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ» از کید و تاخت و تاز آن همیشه ملعون به خدا پناه ببریم.

برخی دیگر از پی آمدهای ناگوار غضب:

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«شِدَّةُ الْغَضَبِ تغَیرُ الْمَنْطِقِ وَ تقْطَعُ مادَّةَ الْحُجَّةِ وَ تفَرِّقُ الْفَهْمَ. » ( 928 )

«خشم شدید منطق را دگرگون، استدلال و برهان را منقطع و از هم گسسته، و فهم و اندیشه را (پریشان و) پراکنده می سازد. »

هم آن بزرگوار می فرمایند:

«اَلْغَضَبُ یفْسِدُ الْأَلْبابَ وَ یبَعِّدُ [ عَنِ] الصَّوابِ. » ( 929 )

«خشم خِردها را تباه و از صلاح و درستی دور می سازد. »

«اَلْغَضَبُ نارٌ مُوقَدَةٌ مَنْ کَظَمَهُ أَطْفَأَها وَ مَنْ أَطْلَقَهُ کانَ أَوَّلَ مُحْترِقٍ بِها. » ( 930 )

«خشم و غضب آتشی افروخته است که هر کس آن را فرو نشاند خاموشش نموده و هر که آزادش گذارد خود نخستین کسی است که در آن خواهد سوخت.»

آری، باید با کظم غیظ و فرونشاندن هیجان درونی، از شعله ور شدن شراره های شوم و ویرانگر غضب جلوگیری کرده، خود و دیگران را از پی آمدهای خطرناک آن محافظت و پاداش مجاهدان را برای خویش ذخیره سازیم.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«أَلا وَ مَنْ حَفِظَ نَفْسَهُ عِنْدَ الْغَضَبِ فَهُوَ کَالْمُجاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. » ( 931 )

«آگاه باشید! کسی که به هنگام غضب خویشتن داری نماید بسان مجاهد در راه خداست. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«رَأْسُ الْفَضائِلِ مِلْکُ الْغَضَبِ وَ إِماتةُ الشَّهْوَةِ. » ( 932 )

«اساس و قلّه رفیع فضیلت ها در اختیار داشتن خشم و کشتن خواسته های نفسانی است. »

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«از پدرم شنیدم که عربی بیابانی به حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شده، عرض کرد: در بیابان زندگی می کنم، چیزی به من بیاموزید که در بردارنده همه سخنان نیک باشد.

حضرتش پاسخ دادند:

«خشمگین مشو! »

مرد بیابانی سه بار خواسته خود را تکرار کرد و آن حضرت همان پاسخ را دادند. وی با خود گفت: از این پس دیگر سؤال نمی کنم زیرا رسول خدا چیزی جز خیر به من نفرموده است. »

آنگاه امام صادق عليه‌السلام به نقل از پدر بزرگوار خود افزودند:

«چه چیز از خشم نیرومندتر است؟! هنگامی که آدمی خشمگین می شود به ناحق آدم می کشد و به زن پاکدامن نسبت ناروا می دهد. » ( 933 )

در حدیث دیگر آمده است که وقتی مرد اعرابی به سوی قبیله خود رفت ناگهان در میان قومش نزاعی برخاست، به گونه ای که سلاح برداشته، در برابر یکدیگر صف آرایی کردند. هنگامی که آن مرد نیز مسلح گشته، به صف ایستاد، گفتار رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را به یاد آورد. اسلحه خویش را زمین نهاده، نزد دشمن آمد و گفت: هان ای مردم! هر جراحت و کشته و مصدومی که در افراد شما باشد بر عهده من؛ اینک دیه آن را به شما می پردازم. آنان گفتند: ما به پرداخت جریمه سزاوارتریم. سپس با یکدیگر از در صلح در آمده، خشم و کینه از میان آنان رخت بربست. ( 934 )

بلی، فرو بردن خشم و مبارزه با این خوی حیوانی یک وظیفه همگانی است که در هیچ شرایطی و به هیچ بهانه ای نباید از آن غفلت ورزید. لیکن بزرگان، دانشمندان، صاحبان وجهه و منصب و زمامداران باید به این تکلیف عمومی بیش از دیگران اهتمام ورزیده، برای اصلاح امر امّت و بر پاساختن داد و قسط و جلوگیری از عواقب شوم هواپرستی، خشونت و خشم و غضب، در همه حال شهد گوارای فرو بردن خشم را نوش جان کرده، با نوشیدن جام های محنت و غم و استقامت، در برابر ناملایمات و برخوردهای ناروا چون کوه استوار و پابرجا بایستند.

پیشوای عبادت کنندگان حضرت سجّاد عليه‌السلام در دعای شریف «مکارم اخلاق» خطاب به خداوند عرضه می دارند:

«وَ أَلْبِسْنِی زِینَةَ الْمُتقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیظِ». ( 935 )

« (پروردگارا!) زیور تقوا پیشگان را در راه گستردن عدل و داد و فرو نشاندن خشم... بر من بپوشان. »

عوامل و اسباب برافروخته شدن غضب

اینک به طور فشرده به برخی از سبب های بروز و ظهور این خوی ناپسند اشاره می شود:

ضعف جسمانی

بی تردید یکی از عوامل تهییج این خوی حیوانی و رذیله زشت نفسانی در بسیاری از موارد، ضعف قوای جسمانی و در نتیجه، چیره شدن بیماری های عصبی و روانی بر جسم و روان آدمی است که زمینه را برای از دست دادن کنترل و برافروخته شدن آتش غضب هموار می سازد.

فشارهای روحی و عقده های روانی

کار خارج از حد توان، تحمل بیش از ظرفیت فشارهای روحی، عقده های روانی، مشکلات شدید و ناملایمات پی در پی، کمبود محبت و مراعات نکردن ظرایف اخلاقی از سوی معاشران نیز از عواملی است که در موارد عدیده اعتدال روحی را تحت الشعاع قرار داده، زمینه شعله ور شدن آتش غضب را فراهم می سازد.

حبّ نفس، خودخواهی، خود برتر بینی، انتظار بی مورد از دیگران هر یک به سهم خود به آتش خشم دامن می زند.

جهل و بی خردی که بعضاً با عوامل خارجی همچون رفتار نادرست دیگران همراه شده و سبب تحریک قوّه غضب و برافروخته شدن خشم آدمی می گردد.

راه های پیشگیری و کنترل خشم

کنترل و پیشگیری هر نوع آفت و بیماری روحی و جسمی، علاوه بر آنکه مصونیت از عوارض دشوار آن را به همراه دارد، نوعاً با سهولت بیشتر و هزینه کمتری نیز صورت می پذیرد. این امر خصوصاً در مورد پاره ای از بیماری های به ظاهر صعب العلاج بیشتر مشهود و مورد عنایت است.

هنگامی که شعله های خشم برافروخته شده و فروغ عقل، متانت و اعتدال روحی را تحت الشعاع شراره های سوزنده خود قرار می دهد، به ندرت می توان خود را از پی آمدهای ویرانگر و شوم آن حراست نمود. در حالی که با کنترل و پیشگیری از بروز و ظهور آن، انسان قادر است با بهره گیری از پرتو عقل، تأمل در عاقبت، اندیشه در فرجام و آثار سوء آن، خویشتن را از گرفتار شدن به آن محافظت نموده و از وبال پر نکبت آن رهایی بخشد.

بدین منظور باید با بهره گیری از فروغ عقل، نور ایمان و نیروی اراده، به تقویت خرد و ارتقای آگاهی و بینش علمی خویش همت گمارده، در راستای استفاده صحیح از قوای باطنی و ظاهری، برای رشد معنوی و اخلاقی خود، هیچ یک از آن ها را عاطل و باطل رها ننماید. چه آنکه استفاده کامل از قوای خدا دادی هنگامی امکان پذیر است که همه آن ها در کنار هم و به موازات یکدیگر مورد استفاده و بهره برداری قرار گیرد. ایمان از مهم ترین عوامل تقویت اراده، و اراده بازوی توانمند خرد و اندیشه است. مبتلایان به بیماری های روحی و عصبی و ضعف قوا باید به مداوای خویش همت گمارده، با بهره گیری از نیروهای باطنی، خود را معالجه کنند تا در معرض این آتش خانمان سوز قرار نگیرند.

از راه کارهایی که از سوی پیشوایان معصوم عليهم‌السلام و عالمان علم اخلاق مطرح شده نیز غفلت نورزند و برای فرو نشاندن آتش خشم و پیشگیری از شعله ور شدن آن به نیکی از آن ها استفاده نمایند.

در هنگام خشم فوراً صحنه را ترک نموده، به جای دیگر منتقل گردند. با ساختن وضو و شستن دست و صورت خود با آب سرد، وضع موجود را تغییر داده، آرام آرام خشم خویش را فرو نشانند. اندکی راه بروند و اگر نشسته اند بایستند و در صورتی که ایستاده اند بنشینند. با تذکّر به امر آخرت، یاد خدا و ارتباط روحی با حضرت حق و استمداد از ارواح پر فتوح حضرات معصومین عليهم‌السلام ، آرامش خویش را باز یابند و پس از آن نیز از طریق خواندن نماز، قرآن، دعا و ذکر، حادثه خشم آفرین را به کلّی فراموش نمایند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«در تورات چنین نوشته شده است:

«یابْنَ آدَمَ! اُذْکُرْنِی حِینَ تغْضَبُ، أَذْکُرْکَ عِنْدَ غَضَبِی. » ( 936 )

«ای انسان! به هنگام خشم مرا به یادآور تا من نیز در وقت غضب به یاد تو باشم. »

مؤمنان، معاشران و افرادی که با فرد خشمگین روبرو می شوند - نیز با به خاطر آوردن دشواری فرو نشاندن غضب و کم کردن انتظار و توقع خویش از وی - به هر شکل ممکن فرد غضبناک را از صحنه خارج نموده، او را تسلّی و آرامش دهند و موجبات فرو نشاندن خشم درونی وی را فراهم آورند.

7 - مکر و حیله

خدعه، نیرنگ، مکر و حیله از نشانه های کفر و نفاق، و از آفات بزرگ همزیستی و زندگی جمعی است که روح ایمان را ضایع، تقوا و صمیمیت را منهدم، و تنفّر و خشم و کینه را در میان شهروندان پراکنده می سازد.

مکر عبارت است از گمراه کردن و اغفال نمودن افراد برای رسیدن به مقاصد ناپاک و خائنانه. و چون عملی ناپاک و ضد انسانی است، حدّ و مرز نشناخته، جمیع شئون دینی، اخلاقی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را مورد هدف پلید خود قرار می دهد.

امام رضا عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود از امیر مؤمنان عليهم‌السلام روایت می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«مَنْ کانَ مُسْلِماً فَلا یمْکُرْ وَ لا یخْدَعْ، فَإِنِّی سَمِعْت جَبْرَئِیلَ عليه‌السلام یقُولُ: إِنَّ الْمَکْرَ وَ الْخَدِیعَةَ فِی النَّارِ».

ثُمَّ قالَ:

«لَیسَ مِنَّا مَنْ غَشَّ مُسْلِماً وَ لَیسَ مِنَّا مَنْ خانَ مُسْلِماً. » ( 937 )

«هر کس مسلمان باشد باید از مکر و خدعه اجتناب ورزد، زیرا از جبرئیل عليه‌السلام شنیدم که می گفت: به راستی مکر و خدعه در آتش است. »

آنگاه فرمودند:

«کسی که با مسلمانی غش نماید از ما نیست. و کسی که به مسلمانی خیانت نماید از ما نیست. »

امام صادق عليه‌السلام نیز به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لَیسَ مِنَّا مَنْ ماکَرَ مُسْلِماً. » ( 938 )

«کسی که با مسلمانی نیرنگ کند از ما نیست. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْمَکْرُ وَ الْغِلُّ مُجانِبَا الْإِیمانِ. » ( 939 )

«مکر و کینه توزی از ایمان به دور است. »

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنْ کانَ الْعَرْضُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حَقّاً فَالْمَکْرُ لِماذا؟ » ( 940 )

«اگر عرض اعمال بر خداوند بزرگ (یا ایستادن در برابر خدا در روز قیامت) حق است پس نیرنگ برای چیست؟ »

بی تردید کسی که در صدد فریب مردم برمی آید باید دارای هوشی سرشار و استعدادی قابل و توانمند باشد تا از عهده اِغفال دیگران برآمده، در مسیر ناپاک خود موفق گردد. و چه خسارت بزرگ و زیان جبران ناپذیری است که انسان سرمایه گرانبها و موهبت خدادادی را که برای اهداف بلند انسانی در نهاد او به ودیعه گذارده اند، صرف دنیای پست و مقاصد پلید حیوانی نماید.

کسی که طعم ایمان را چشیده و خویشتن را همواره در محضر خدا و در حضور مولا مشاهده می کند، هیچ گاه به این خیانت تن نداده، حاضر نیست هوش و استعداد و قوای باطنی و ظاهری خود را که امانتی از جانب او - جلّ و علا - است در راه نیرنگ و اِغفال مردم به کار بندد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«سوگند به خدا معاویه از من زیرک تر نیست، لیکن او بی وفایی، خیانت و نا فرمانی می نماید. اگر مکر و بی وفایی نکوهیده نبود، من زیرک ترین مردم بودم، ولی هر نیرنگ و بی وفایی گناه است و هر گناهی نافرمانی است، و در روز قیامت برای هر پیمان شکنی پرچم و نشانه ای است که به آن شناخته می شود. سوگند به خدا من غافل گیر نشدم تا در باره ام مکر و حیله به کار برند، و در سختی و گرفتاری عاجز و ناتوان نمی شوم (چه آنکه از همه کس تواناترم) .» ( 941 )

و در جای دیگر می فرمایند:

«لَوْلا أَنَّ الْمَکْرَ وَ الْخَدِیعَةَ فِی النَّارِ لَکُنْت أَمْکَرَ النَّاسِ. » ( 942 )

«اگر نبود که مکر و فریب کاری در آتش اند، بی تردید من نیرنگ بازترین مردم بودم. »

گرچه مکر و حیله در راه مقاصد نامشروع مورد نکوهش و تحریم واقع گردیده، لیکن باید دانست در مواردی که ضرورت مهم تری ایجاب نماید، با رعایت مصالح شرعی و اخلاقی مجاز بوده، بلکه در زمینه اصلاح میان مؤمنان و صحنه های پیکار با دشمنان و در برابر نیرنگ منافقان و نقشه های شوم آنان - که همواره با نیرنگ و خدعه، در صدد نابودی اسلام و از میان برداشتن اولیای دین بوده و از هیچ کوششی در این راستا فروگذار نکرده اند و آثار غمبار و دلخراش دسیسه ها و جنایات آنان در طول تاریخ دل مؤمنان و انسان های شرافتمند را جریحه دار ساخته - نه تنها نکوهیده نیست، بلکه چون مایه بقا و ادامه حیات معنوی جامعه است، ممدوح و پسندیده نیز هست.

8 - نفاق و دو رویی

انسان به اقتضای غریزه حبّ ذات و طبیعت خود دوستی همواره مایل است در قلوب دیگران نفوذ کرده، نزد آنان قدر و منزلت داشته باشد. به همین جهت تا هنگامی که این امر منشأ رفتاری ناستوده یا گفتاری ناپسند نگردیده، نه مذموم است و نه بر خلاف مقتضای کمال و انسانیت؛ لیکن اگر به سبب وجود عواملی - همانند فقدان جایگاه ارزشمند اجتماعی، احساس حقارت درونی، خود کم بینی و حسادت - از مسیر طبیعی خارج شده، عامل پیدایش رفتار یا گفتاری نکوهیده همچون تزویر، دروغ، نفاق و دو رویی گردد، گرایشی ضد ارزش و عملی نامطلوب محسوب می گردد.

برخی که فاقد وجهه شاخص اجتماعی هستند، یا تلقّی مثبتی از توجه مردم به خود نداشته، در خود احساس حقارت می کنند، به جای آنکه با واقع بینی به استعدادهای درونی خویش التفات نموده و با کوشش و جدّیت، پایگاه و جایگاه واقعی خود را در میان مردم به دست آورند، به تزویر و نفاق و دو رویی روی آورده، با دروغ و نیرنگ در صدد اغفال مردم بر می آیند تا به خیال خود حسن نظر دیگران را به خود جلب نموده، برای خویش آبرو و شخصیتی کسب نمایند. غافل از اینکه نفاق و دو رویی و دروغ و تزویر عملی غیر طبیعی و برخلاف مقتضای فطرت است و با مکر و نیرنگ و دورویی و اغفالِ مردم حاصلی جز نگرانی دائمی و اضطراب و آشفتگی خاطر همیشگی به بار نخواهد آمد.

بلی، توجه به قابلیت های درونی و برخورداری از شخصیت واقعی و اعتماد به نفس و پرهیزکاری، وحدت و یگانگی را در کردار و گفتار حکم فرما، پندار و اندیشه را تنظیم و تصحیح، و لوح سینه و اعضا و جوارح آدمی را از دو گانگی و ناپاکی و نفاق و دورویی به شدت پاک و مبرّا می سازد.

نفاق صفتی هلاکت بار و عملی بسیار قبیح و ناجوانمردانه است که در باره مفهوم آن گفته اند:

«مراد از آن، دو رویی و دو زبانی است. مثلاً در حضور کسی او را مدح و ستایش نموده و اظهار دوستی و نیک خواهی کنی ولی در غیاب او بر خلاف آن بوده، بلکه مذمت او نموده و در صدد اذیت او باشی.

یا مثلاً میان دو نفر که دشمن یکدیگرند رفت و آمد نموده، با هر یک در دشمنی دیگری موافقت کنی و خود را دشمن او وانمود، و او را بر عداوت دیگری تحسین کنی و دشمنی او را در نظرش جلوه داده، چنان نمایی که تو نیز در این دشمنی یاری او می کنی. و این صفت از جمله مهلکات عظیمه است. » ( 943 )

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مِنْ شَرِّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یوْمَ الْقِیامَةِ ذُو الْوَجْهَینِ. » ( 944 )

«روز رستاخیز بدترین مردم نزد خدای بزرگ افرادِ دو رو هستند. »

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«چه بد بنده ای است کسی که دارای دو رو و دو زبان است؛ در حضور برادرش او را ستایش کند و در غیاب وی، گوشت او را (با غیبت و بدگویی) بخورد؛ اگر دارا شود بر او حسد ورزد و چنانچه گرفتار گردد دست از یاری او بردارد. » ( 945 )

خدای متعالی به حضرت عیسی عليه‌السلام فرمود:

«ای عیسی! باید زبانت در پنهان و آشکار و نیز دلت (یکرنگ و) یکسان باشد. به راستی من تو را از نفس خودت برحذر می دارم و (تو را همین) کافی است که من آگاهم. دو زبان در یک دهان و دو شمشیر در یک غلاف و دو دل در یک سینه شایسته نیست. نهاد و ذهن آدمی نیز چنین است (و پذیرای دو اعتقاد متضاد نخواهد بود) » ( 946 )

اسفا که این درد بنیان برانداز و بلای خانمان سوز گریبانگیر بسیاری از کسانی است که به ظاهر اعتقاد به روز جزا داشته، خدا را حاضر و ناظر رفتار و گفتار خود می دانند!

خداوند همه ما را از شرّ هواهای نفسانی و دسیسه های شیطانی محافظت فرماید.

9 - ستمگری

توضیح

عدل به معنای قرار دادن هر چیز در جایگاه شایسته آن و ستمگری نقطه مقابل آن و به مفهوم منحرف شدن از عدالت و در نتیجه مبتلا شدن به افراط یا تفریط در امور و کارهاست. و ظالم کسی است که حدّ مرز واقعی و جایگاه شایسته کارها را رعایت نمی کند.

ظلم از موانع اصلی کمال و دربردارنده جمیع رذایل و زشتی ها است. دین و دنیا را تباه کرده، موجب خشم و غضب پروردگار متعال و سبب قطعی وارد شدن در دوزخ و عذاب دردناک روز قیامت است.

ستمگری دارای قلمروی وسیع در امور مادی و معنوی است و هر گونه انحراف از جایگاه حقیقی اشخاص، امور و کارها را شامل گشته، انواع کفر و شرک و هر نوع گناه فردی و اجتماعی که ستم به خویش و هم نوعان است را در بر می گیرد که به برخی از انواع آن اشاره می کنیم:

ظلم عقیدتی که عبارت از رعایت نکردن جایگاه حقیقی امور اعتقادی است. بنا بر این اعتقاد به یگانگی خداوند و نظام مند بودن جهان هستی عدل است؛ و کفر و شرک و انکار وحدانیت پروردگار عالمیان ظلم و ستمگری است.

کسی که به پروردگار متعال معتقد و جهان هستی را مخلوق او - جلّ و علا - می داند از نظر اعتقادی عادل است و آن که برای خداوند سبحان شریک قرار داده، غیر او را پرستش می کند و جز او را در عالم مؤثر می داند مشرک و ظالم خواهد بود.

ظلم فردی عبارت از ستم به خویشتن و گناه کردن است. کسی که خداوند را نافرمانی می کند، جایگاه واقعی خویش را مراعات نکرده، به جسم و جان خود آسیب وارد می سازد.

ظلم اجتماعی عبارت از ستم نمودن به مردم و رعایت نکردن جایگاه شایسته آنان و تجاوز به حقوق شهروندان و تخلّف از قوانینی است که نیازهای واقعی مردم را تأمین می نماید.

ظلم اجتماعی و ستم به مردم از گناهان بزرگ و کیفر آن بی اندازه شدید و مورد نکوهش عقل و شرع و همه اقشار مردم از هر دین و مسلک بوده، هیچ کس در هیچ مرامی آن را عملی پسندیده به حساب نمی آورد. در بسیاری از آیات و روایات و نیز در عرف مردم، منظور از ظلم و ستم، همین نوع ستمگری است.

قرآن و ستمگری

خداوند عادل در بیش از دویست مورد از آیات قرآنی در باره ظلم و پی آمدهای شوم آن سخن گفته و آن را به شدّت مورد نکوهش قرار داده است. با مطالعه برخی از آیات مورد بحث قرآنی بیش از پیش به قبح این خصلت نکوهیده واقف می گردیم.

خداوند ستمکاران را هدایت نمی کند. ( 947 )

خداوند ستمگران را دوست ندارد. ( 948 )

بی تردید هیچ ستمگری روی رستگاری و سعادت را نخواهد دید. ( 949 )

کسانی که به برنامه های انسان ساز رهبران آسمانی پشت پا زده، به توصیه ها و اندرزهای آنان بی اعتنا باشند، سرانجامی سخت و عذابی دردناک در انتظار آنان خواهد بود. ( 950 )

ظلم و ستمگری ارکان زندگی را متزلزل و خانه ها را ویران می سازد. ( 951 )

عیش و نوش، لذت پرستی و پیروی از هوس که به «اِتراف» از آن تعبیر شده، سرچشمه ستمگری و سرآغاز انحرافاتی است که خصوصاً دامن گیر طبقات مرفّه جامعه هاست و به غرور جاهلانه و ارتکاب انواع گناهان از سوی آنان خواهد انجامید. ( 952 )

تکیه بر ستمکاران به تدریج در فرهنگ جامعه تأثیر گذارده، زشتی گناه و ظلم را از بین می برد و مردم را به این خوی حیوانی ترغیب نموده، بالمآل حاصلی جز اسارت و استثمار به بار نمی آورد، از این رو قرآن از اعتماد و اتکا بر ستمگران پرهیز داده، عواقب آن را که آتش و دوزخ و خواری و درماندگی است یادآور می گردد. ( 953 )

قرآن در موارد متعدّد از برخی ستمگران به عنوان ظالم ترین و ستمکارترین افراد یاد کرده است. ( 954 )

همچنان که گذشت یکی از اقسام ستمگری نافرمانی خداوند و ظلم به خویشتن است که قرآن نیز به ستم بودن آن اشاره کرده است. ( 955 )

ستمگر آنچنان از ساحت اقدس حق به دور است که حتی پس از توبه نیز هیچ گاه شایسته درک پیمان الهی و نیل به مقام والای امامت نخواهد بود. ( 956 )

آری، رهبری ظاهری و باطنی و سکّان داری کشتی دینداری و خدا پرستی تا آن اندازه با عظمت، پر مسئولیت و ارجمند است که وجود یک لحظه نافرمانی خداوند و کم ترین گناه و انحراف در پرونده زندگی، آدمی را از شایستگی تحمّل آن مقام والا برای همیشه محروم می سازد.

برای ستمکاران ولی و یاوری نخواهد بود. ( 957 )

لعنت خداوند بر ستمکاران است. ( 958 )

واگذاری به خویش و گمراهی، نتیجه عمل ستمگران است که عقل و خرد را رها کرده، تابع هیچ منطقی نیستند و جاهلانه از هوا و هوس خود پیروی می نمایند. ( 959 )

بی تردید هیچ ستمی بر خویش بزرگ تر از این نیست که آدمی موجودی پوچ و بی ارزش را که در همه چیز نیازمند است، همتای آفریدگار خود قرار داده، به پرستش او سر فرود آورد. این است که قرآن شرک را بزرگ ترین ظلم شمرده است. ( 960 )

هر عمل نیک و هر رفتار ناستوده، در درجه نخست در روح و نفس فاعل آن تأثیر گذارده، نتیجه مثبت یا منفی آن قلب و جسم و جان عامل آن را متأثّر و پیش از هر کس خود او را از منافع یا زیان هایش بهره مند یا دچار خسران می نماید.

بنا بر این هر شرّی که از انسان سر می زند و هر ظلم و ستمی که در جامعه ای پایه گذاری می شود، به اقتضای پیوستگی روابط و تأثیر و تأثّرات اجتماعی، وبال نکبت و گرفتاری آن دامن گیر ظالم گشته، بنیاد آن زودتر از هرکس بر سر ستمگر فرو می ریزد. ( 961 )

ظالم که کباب از دل درویش خورد

چون درنگری زپهلوی خویش خورد

کسی که ستم می کند خواسته یا نخواسته به نابودی ستم کش کمر بسته است و سزای چنین ظلمی جز نابودی کامل نخواهد بود. بدینسان اگر خداوند مردم را به سزای ستمشان به سرعت مؤاخده می کرد، در روی زمین جنبنده ای باقی نمی ماند. ( 962 )

لیکن باید دانست که کیفر ستمکاران بسی شدید است. ( 963 )