فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18847
دانلود: 1909

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18847 / دانلود: 1909
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

بخش اوّل: فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی

فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی

اوج گیری استوانه های ماندگار روحانی در آسمانِ معرفت و معنویت، پیشرفت های چشمگیر شخصیت های بزرگ انسانی در عرصه های گوناگون معنوی و مادی، و پیروزی های درخشان چهره های ممتاز اجتماعی در زمینه های مختلف زندگی به برکت عزم و اراده پولادین، و مرهون انگیزه قوی و همّت بلند آنان بوده است.

الف) درآمدی بر مباحث اخلاقی و ارزشهای متعالی

1 - نقش فضایل اخلاقی وصفات برجسته انسانی

فضیلت های اخلاقی و خلق های ناپسند از دیر زمان مورد عنایت اندیشمندان، عالمان و مربیان اخلاق بوده و نقش و تأثیر آن ها در زندگی و شکل دادن به جوامع انسانی از مباحث علمی و فلسفی بسیار مهمی است که توجّه دانشمندان امور تربیتی را همواره به خود جلب می کرده است.

بی تردید سعادت و خوشبختی حقیقی و دستیابی به کمالات شایسته انسانی بدون برخورداری از ارزش های اخلاقی و صفات متعالی برای آدمی میسّر نمی گردد. خلق های نیک و خوی های پسندیده ضمن آنکه زمینه رشد روحی و تعالی معنوی را برای انسان فراهم می آورد، وی را به رعایت ادب، پاسداری از حقوق دیگران و احترام متقابل فراخوانده، به مهرورزی، نوع دوستی و محبت صادقانه ترغیب می نماید.

تخلّق به اخلاق نیک زندگی را از گرمی و نشاط واقعی برخوردار ساخته، و روحیه همزیستی و وظیفه شناسی، پیوند برادری و دوستی، و احساس همدلی و همدردی را در آدمی استحکام می بخشد و زمینه امنیت، رفاه، آسایش و حیات شایسته انسانی را برای او فراهم می آورد.

مکارم اخلاق نشانه بزرگواری و کرامت انسانی است و ریشه در نهاد و فطرت آدمی دارد. به همین جهت از چنان جذابیتی برخوردار است که حتی کسانی را که خود از اخلاق کریمه بی بهره اند، هنگام مشاهده سجایای انسانی و صفات نیکوی افراد با فضیلت، ناخودآگاه به تحسین و تمجید آنان فراخوانده، و احساس خرسندی را در آنان جلوه گر می سازد.

اخلاق بزرگوارانه و ارزش های انسانی، تمایلات عالی را از قوّه و استعداد به فعلیت در می آورد. بندهای خودپرستی و امیال حیوانی را گسسته، تمایلات و خواسته های نفسانی را بر جای خود می نشاند. دگر دوستی و حسّ فداکاری را در نهاد انسانی شکوفا ساخته، تعالی معنوی و کمال روحانی را به ارمغان می آورد.

پیامبران الهی - که خود بالاترین مرتبه از مکارم اخلاق و سجایای انسانی را دارا بوده اند - برای رهنمون ساختن جوامع بشری به ارزش های والای انسانی، به فرمان خداوند بزرگ، پایه های خُلق های بزرگوارانه را با ارائه الگوهای واقعی به مردم پی ریزی کرده و با دعوت پیروان خویش به مکارم اخلاق و صفات برجسته انسانی، آنان را با منش های پسندیده و خلق های نیک تربیت نموده اند.

امام صادق عليه‌السلام به عبد اللَّه بن بکیر فرموده اند:

«إِنَّا لَنُحِبُّ مَنْ کانَ عاقِلاً فَهِماً فَقِیهاً حَلِیماً مُدارِیاً صَبُوراً صَدُوقاً وَفِیاً.

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ الْأَنْبِیاءَ بِمَکارِمِ الْأَخْلاقِ، فَمَنْ کانَت فِیهِ فَلْیحْمَدِ اللَّهَ عَلی ذلِکَ وَ مَنْ لَمْ تکُنْ فِیهِ فَلْیتضَرَّعْ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لْیسْأَلْهُ إِیاها.

قالَ: قُلْت: جُعِلْت فِداکَ وَ ما هُنَّ؟ قالَ: هُنَّ الْوَرَعُ وَ الْقَناعَةُ وَ الصَّبْرُ وَ الشُّکْرُ وَ الْحِلْمُ وَ الْحَیاءُ وَ السَّخاءُ وَ الشَّجاعَةُ وَ الْغَیرَةُ وَ الْبِرُّ وَ صِدْقُ الْحَدِیثِ وَ أَداءُ الْأَمانَةِ». ( 1 )

«ما کسی را که عاقل، فهمیده، دین شناس، خویشتن دار، سازگار، شکیبا، راست گو و باوفا باشد، دوست داریم.

به راستی خدای بزرگ پیامبران را به خلق های بزرگوارانه مخصوص گردانید، پس هر کس آن ها را دارا باشد، باید خدا را سپاس گزارد، و هر کس از آن ها برخوردار نباشد، باید به درگاه الهی تضرّع کند و آن ها را از جنابش درخواست نماید.

عبد اللَّه گوید: عرض کردم: قربانت گردم، آن صفات چیست؟ پاسخ دادند: ورع و باز داشتن خویش از گناه، قناعت، شکیبایی، سپاسگزاری، بردباری، حیا، سخاوت، شجاعت، غیرت، نیکی کردن، راست گویی و امانت داری است».

در زمان خلافت عمر شخصی یهودی که دارای فصاحت کلام بود نزد وی آمد و گفت: مرا از اخلاق پیامبرتان آگاه ساز. عمر گفت: خواسته ات را از بلال جویا شو که او در این باره از من آگاه تر است.

بلال او را به حضور فاطمه عليها‌السلام فرستاد. حضرت فاطمه عليها‌السلام نیز وی را به سوی حضرت علی عليه‌السلام هدایت فرمود.

هنگامی که آن شخص سؤال خود را از آن بزرگوار پرسید، حضرتش فرمودند:

«صِفْ لِی مَتاعَ الدُّنْیا حَتی أَصِفَ لَکَ أَخْلاقَهُ. »

«تو متاع دنیا را برای من توصیف کن تا من اخلاق پیامبر را برایت وصف نمایم. »

آن مرد گفت: این کار برای من امکان پذیر نیست. امام عليه‌السلام فرمودند:

«عَجَزْت عَنْ وَصْفِ الدُّنْیا وَ شَهِدَ اللَّهُ عَلی قِلَّتهِ حَیثُ قالَ: «قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ» ( 2 ) فَکَیفَ أَصِفُ أَخْلاقَ النَّبِی وَ قَدْ شَهِدَ اللَّهُ بِأَنَّهُ عَظِیمٌ حَیثُ قالَ: «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ» ( 3 ) ».

«تو بر توصیف دنیا - که خداوند بر ناچیز بودن آن شهادت داده و فرموده: «متاع دنیا اندک و ناچیز است» - ناتوانی، پس چگونه من اخلاق پیامبر را - که خداوند بزرگ به عظمت آن شهادت داده و فرموده: «تو دارای اخلاقی عظیم هستی» - وصف نمایم؟ ». ( 4 )

در حدیث مشهوری که شیعه و سنّی آن را از رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده اند، مقصد اصلی و انگیزه نهایی بعثت حضرتش تکمیل مکارم اخلاق معرّفی شده است:

«إِنَّما بُعِثْت لِأُتمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلاقِ. ». ( 5 )

«تنها برای تکمیل مکارم اخلاق و صفات عالی انسانی مبعوث گردیده ام. ».

ابوبصیر گوید: روزی امام صادق عليه‌السلام فرمودند:

«آیا شما را آگاه نسازم از چیزی که خداوند بزرگ هیچ عملی را بدون آن قبول نمی کند؟ عرض کردم: چرا؛ فرمودند:

(آن چیز عبارت است از) اینکه معبودی جز خدا نیست و محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله بنده و فرستاده اوست، و اقرار به آنچه خدا امر کرده و اعتراف به ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما - یعنی خصوص ائمه - و تسلیم در برابر آنان و ورع و پرهیزگاری و اجتهاد و تلاش (در راه خدا) و آرامش و طمأنینه و انتظار قائم (عجّل اللَّه فرجه)

سپس فرمودند:

برای ما دولت و حکومتی است که هرگاه بخواهد آن را فراهم می آورد.

آنگاه فرمودند:

«مَنْ سَرَّ أَنْ یکُونَ مِنْ أَصْحابِ الْقائِمِ فَلْینْتظِرْ وَ لْیعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الْأَخْلاقِ... »

«هر کس دوست دارد که از اصحاب قائم عليه‌السلام باشد، در انتظار (آن بزرگوار) به سَر برد و به ورع و اخلاق های نیکو روی آورد. » ( 6 )

بلی، حتی انتظار فرج که از برترین اعمال زمان غیبت شمرده شده بدون کسب فضایل و اخلاق بزرگوارانه میسّر نخواهد بود. همچنان که معارف حقّه و علوم الهیه نیز جز در پرتو تخلّق به اخلاق کریمه و پسندیده حاصل نمی گردد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«لَیسَ الْعِلْمُ فِی السَّماءِ فَینْزِلُ إِلَیکُمْ وَ لا فِی تخُومِ الْأرْضِ فَیخْرُجُ لَکُمْ وَ لکِنَّ الْعِلْمَ مَجْبُولٌ فِی قُلُوبِکُمْ، تأَدَّبُوا بِآدابِ الرَّوْحانِیینَ [وَ تخَلَّقُوا بِأَخْلاقِ الصِّدِّیقِینَ ( 7 ) ] یظْهَرْ لَکُمْ. » ( 8 )

«علم (حقیقی) نه در آسمان است که بر شما نازل گردد و نه در دل زمین که برایتان بیرون آید، بلکه علم در قلب ها و باطن شما عجین گردیده است. به آداب و روش روحانیون روی آورده، متأدّب گردید [و به اخلاق صدّیقین متخلّق شوید تا] برای شما ظاهر گردد. »

روشن است که کمال حقیقی برای آدمی با به دست آوردن یک یا چند صفت نیک حاصل نمی گردد؛ بلکه همچنان که اولیای دین می کوشیدند تا فضیلت های اخلاقی و ارزش های متعالی را در حدّ امکان به طور جامع در نهاد انسان ها احیا نمایند، لازم است با کمال همت بکوشیم تا خلق های نیک و محاسن پسندیده را به طور فراگیر در درون خود رشد داده، و ضمن پرهیز از هر گونه یک سو نگری - برای پیش گیری از بروز خطرات و انحرافات و فاصله نگرفتن از فرهنگ ناب مکتب و راه و روش اولیای دین، با رعایت همه جانبه دستورات دینی که مهم ترین وظیفه انسانی و تضمین کننده صحت و سلامت برنامه های اخلاقی است - از اهتمام ورزیدن به امور عبادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و سایر زمینه های اسلامی غفلت نورزیم.

محمد بن ابی عمیر (که از محدثان بزرگ و مشهور و از اصحاب اجماع است) به شغل بزّازی اشتغال داشت (و با آنکه دارای تمکّن مالی بود بر اثر پیش آمدهایی) اموالش از دست رفت و دستش از مال دنیا تهی گشت. (در عین حال) از شخصی ده هزار درهم طلب داشت. فرد بدهکار (که از جریان وی با خبر شد) خانه مسکونی خویش را به ده هزار درهم فروخت و با پول آن روانه منزل ابن ابی عمیر شد... پول ها را تسلیم وی کرد و گفت: این مبلغی است که از شما بر ذمه من بوده است.

ابن ابی عمیر پرسید: آیا از کسی ارث برده ای؟ پاسخ داد: نه، سؤال کرد: آیا کسی به تو بخشیده است؟ جواب داد: نه، آیا ملکی یا متاعی فروخته ای؟ خیر! فرمود: از چه راهی به دست آورده ای؟ عرض کرد: خانه مسکونی ام را برای ادای دین خود فروخته ام.

ابن ابی عمیر فرمود: ذَرِیح مُحاربی از امام صادق عليه‌السلام برایم حدیث نمود که حضرتش فرمودند:

«لا یخْرَجُ الرَّجُلُ عَنْ مَسْقَطِ رَأْسِهِ بِالدَّینِ. »

«شخص بدهکار به جهت ادای دین از منزل مسکونی اش رانده نمی شود. »

آنگاه فرمود: سوگند به خدا - با آنکه هم اکنون حتی به یک درهم آن احتیاج دارم، امّا - این پول ها را نمی گیرم. آن ها را بازگردان که به آن حاجتی نیست و درهمی از آن را به ملک خویش داخل نمی کنم. ( 9 )

البته باید توجّه داشت که دسترسی به محاسن اخلاقی و خوی های نیک، کم و بیش برای عموم کسانی که در این زمینه فعالیت می کنند امکان پذیر است، لیکن نیل به مکارم اخلاق و خلق های کریمه به سادگی میسر نمی گردد. زیرا گرچه مکارم اخلاق نیز مانند سایر خلق های نیک ریشه در فطرت داشته و در نهاد انسان موجود است و از خارج از وجود آدمی حاصل نمی گردد، لیکن در مراحل اولیه بسیار ضعیف بوده و بر خلاف غرایز طبیعی که خود به خود بروز می کند، جز با پرورش صحیح، تربیت مداوم و تلاش همیشگی، از رشد کافی برخوردار نمی گردد. از اینرو تنها نفوس افراد برجسته به برکت مجاهدت های خستگی ناپذیر، راز و نیاز شبانه روزی به درگاه پروردگار متعال، و توسلات پیوسته به ساحت پیشوایان معصوم عليهم‌السلام به آن نایل می گردد.

2 - مراحل زندگی

از نظر گروهی از دانشمندان امور تربیتی و روان شناسان، زندگی انسان دارای سه مرحله کاملاً متمایز از یکدیگر است:

زندگی حیوانی

ویژگی مهمّ این مرحله که دوران طفولیت را در بر می گیرد، حکومت بی قید و شرط غرایز است. کودک به سبب بهره مند نبودن از عقل کافی، و فاقد بودن شرط تکلیف، و عدم برخورداری از مزایای تربیت، دارای رفتاری حیوانی بوده و ضمن پیروی بی چون و چرا از غرایز، مانند حیوان آزادانه از تمایلات طبیعی خود تبعیت می نماید. به همین جهت حق طلبی، فضیلت خواهی، عدالت دوستی و انصاف در زندگی او مفهوم نداشته، پیوسته مجذوب خواهش های نفسانی و پیرو غرایز خویش است، بلکه نیک و بد و صلاح و فساد نیز در بسیاری از موارد برای او قابل تشخیص نمی باشد.

زندگی اجتماعی

در این مرحله که مربوط به دوران بلوغ و جوانی است، تمایلات حیوانی تا حدودی تعدیل گشته و شخصیت انسانی بروز می کند. به همین جهت آن را «مرحله انسانی» نام نهاده و برخی به «دوره من» از آن یاد کرده اند.

تمدّن اجتماعی و روح انسانیت به عنوان اصلی ترین شاخص در این مرحله ایجاب می کند که شهروندان جوامع بشری با تفکّر و تدبیر، رفتار و گفتار خود را با مقررات دینی و قوانین اجتماعی منطبق ساخته، به تربیت صحیح غرایز و تمایلات طبیعی خود بپردازند تا از این طریق ضمن ارضای خواهش های نفسانی در محدوده اخلاق و قانون، زمینه رشد و تعالی و تخلّق به صفات انسانی و اخلاق بزرگوارانه را برای خویش فراهم سازند.

با این همه، نوجوانان و جوانان با پشت سر گذاردن دوران کودکی به اقتضای کشش های نفسانی، دوست دارند غرایز حیوانی و شهوات نفسانی خویش را آزادانه ارضا نموده و خواسته های خود را به دل خواه برآورده سازند. به علاوه فقدان آموزش های بیدار کننده نیز آتش بی توجّهی به فضایل اخلاقی و ملکات انسانی را دامن زده، آن ها را بیش از پیش از پاسخ صحیح به مقتضای مرحله انسانی دور می سازد.

امّا این امر نه تنها با روح انسانیت و تعالی و تکامل سازگار نمی باشد بلکه با زندگی اجتماعی و تمدّن بشری نیز سر سازگاری ندارد. زیرا رها ساختن بی قید و شرط گرایش های طبیعی و خواسته های نفسانی به منزله نادیده گرفتن حقوق اعضای جامعه بوده و امنیت را که اساسی ترین رکن زندگی اجتماعی است به مخاطره انداخته، و در نهایت به هرج و مرج می انجامد، و می دانیم که سلامت و خوشبختی جامعه در گرو امنیت جان و عرض و مال، و مصونیت از تجاوز و دستبرد این و آن در پرتو حاکمیت حقّ و فضیلت و قانون می باشد.

حیات انسانی

در این دوره که عالی ترین مرحله از مراحل زندگی است و از آن به «مرحله ملکوتی» یاد گردیده، و برخی آن را به نام «دوره مَن برتر» خوانده اند، افراد جامعه در پرتو تعالیم دینی و تلاش مربیان شایسته، ضمن دستیابی به فضیلت های انسانی و صفات نیک، حصارهای تمایلات فردی و خودپرستی را درهم شکسته، چرخش بر محور نیازهای جمعی را بر خواسته های شخصی بر می گزینند، و می کوشند تا تمایلات عالی انسانی را در ضمیر خود بارور ساخته، زمینه تعالی معنوی، تکامل روحی، تخلّق به مکارم اخلاق و نیل به کرامت نفس انسانی را در وجود خویش هموار سازند.

توجّه به فضیلت های روحانی و رعایت معیارهای اخلاقی از سوی آنان نه با انگیزه سودجویی و نه به خاطر جلب اعتماد دیگران و محبوب ساختن خویش در میان مردم، بلکه صرفاً به سبب وظیفه شناسی و به منظور ادای تکلیف صورت می گیرد. آری، آنان انسان های برتر، شاگردان برگزیده مکتب انبیا و عالی ترین تربیت یافتگان پیشوایان معصوم عليهم‌السلام هستند. ( 10 )

امام رضا عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود عليهم‌السلام نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«عَلَیکُمْ بِمَکارِمِ الْأَخْلاقِ، فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بَعَثَنِی بِها وَ إِنَّ مِنْ مَکارِمِ الْأَخْلاقِ: أَنْ یعْفُوَ الرَّجُلُ عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ یعْطِی مَنْ حَرَمَهُ وَ یصِلَ مَنْ قَطَعَهُ وَ أَنْ یعُودَ مَنْ لا یعُودُهُ. ». ( 11 )

«بر شما باد به روی آوردن به مکارم اخلاق و صفات عالی انسانی، چه آنکه خدای بزرگ مرا برای آن ها مبعوث فرمود، به راستی از اخلاق بزرگوارانه آن است که انسان از کسی که به او ستم کرده بگذرد، به کسی که او را محروم ساخته عطا کند، به آنکه از او بریده بپیوندد، و از شخصی که او را عیادت نمی کند عیادت نماید».

امیر مؤمنان عليه‌السلام به فرزند بزرگوار خود می فرمایند:

«به راستی خدای بزرگ محاسن اخلاق را وسیله پیوند بین خود و بندگانش قرار داده، از اینرو لازم است به خلق و خویی که به خدا پیوند دارد دست یابید». ( 12 )

3 - راه تحصیل فضایل و صفات عالی انسانی (13)

در میان راه کارها و برنامه های مختلفی که از سوی عالمان دینی و دانشمندان اخلاقی برای دستیابی به صفات نیک و مکارم اخلاق ارائه گردیده، تضرّع، راز و نیاز مداوم، و درخواست بی امان از پروردگار اِنس و جان، و توسّل و توجّه به ساحت اقدس پیشوایان معصوم عليهم‌السلام را می توان به عنوان کارسازترین، نزدیک ترین و سهل ترین راه وصول به این مقصد اعلا به حساب آورد. ( 14 )

در عین حال، حرکت در مسیر هدف بزرگ تخلّق به اخلاق کریمه به تناسب اهمیت و ارزشی که از آن برخوردار است، زمینه های مهم و شرایط ارزشمندی را می طلبد که غفلت از آن ها به مثابه نادیده گرفتن اساسی ترین ارکان پی گیری هر مقصد معنوی و هدف متعالی خواهد بود. با اشاره ای گذرا به برخی از شرایط و زمینه های یاد شده بیش از پیش به اهمیت آن ها واقف می گردیم:

دارا بودن عشق و علاقه فراوان

اهداف بزرگ معنوی و مقاصد ارزشمند انسانی متناسب با اهمیت و ارزشی که داراست، نیازمند اشتیاق وافر و شور و شوقی زائد الوصف است تا انسان را در برابر مشکلات و موانع سختی که در مسیر خود با آن ها روبرو است یاری کرده و هر گونه احساس ضعف و ناتوانی را از وی دور سازد. تنها از این طریق است که انسان می تواند در پی گیری مقصد والای خویش سر از پای نشناخته، روزنه های وسوسه، تردید و ناامیدی را مسدود ساخته، و با گذشت از همه کس و همه چیز، جز به مطلوب خود نیندیشد.

برخورداری از هدفی عالی و انگیزه ای مقدّس

تقرّب به درگاه پروردگار متعال و توجّه خالصانه به حضرت حقّ، عالی ترین هدف و پاک ترین انگیزه ای است که سالک را در راه دشوار خود همراهی کرده، از عنایات مخصوص الهی و توجّهات اولیای خداوند بهره مند، و از امنیت و سرعت حرکت به طور کافی و کامل برخوردار می سازد. سالک باید بداند هر قدر از مقصد اعلای خویش فاصله بگیرد و هر اندازه از سطح بلند خلوص نیت تنزّل یابد، به همان نسبت از عنایات ویژه، امنیت راه و سرعت سیر خویش محروم خواهد گشت، و چنانچه به مقاصد دنیوی آلوده گردد، ضمن آنکه سقوط در پرتگاه مهالکِ خطرناک هواهای نفسانی و دنیاپرستی او را تهدید می نماید، آتش قهر الهی و عذاب اخروی نیز در انتظار وی خواهد بود.

تحصیل الگویی شایسته

دینداری و دین مداری بدون چرخش بر محور گفتار و رفتار اسوه های راستین و پیشوایان معصوم که خالق حکیم برای تضمین صحّت دینداری و تحکیم پایه های دین مداری به پیروان مکتب معرّفی فرموده، ممکن نیست. ظرافت، پیچیدگی و دشواری حرکت معنوی و سیر روحانی نیز بر حساسیت این امر بیش از پیش می افزاید.

بر سالک است ضمن آنکه گفتار و رفتار آن بزرگواران را نصب العین خویش قرار می دهد، با بررسی سیره و روش زندگی گران بهای آنان به تقویت اراده و آموختن درس های سازنده اقدام نموده، و احیای فضایل اخلاقی و کمالات انسانی را در خویشتن از تضمین و اطمینان کافی برخوردار سازد.

همچنین در راستای اطاعت از دستورات امامان معصوم عليهم‌السلام معاشرت با اساتید آگاه، صالحان راه پیموده، عارفان راستین و عالمان دلسوز که با جهاد نفس و مبارزه با هواهای نفسانی در این مسیر توفیقات بزرگی کسب نموده اند، ( 15 ) و نیز همنشینی با کسانی که محبّت و علاقه به تحصیل فضایل اخلاقی را در آدمی بر می انگیزند، و مطالعه سیره و ابعاد زندگی علمای سلف را که نقش فوق العاده ای در هموار ساختن راه کمال ایفا می نماید نباید از نظر دور داشت.

تمرین و ممارست

صفات کمال و ملکات فاضله تنها از طریق تکرار اعمال مناسب و ممارست و تمرین دائمی در نفس آدمی نقش می بندد. اعمال عبادی و تمرین های روزمره نیز تا زمانی که در اثر تکرار پیوسته به صورت ملکه در نیامده، پرداختن به آن ها با دشواری و مشقّت همراه بوده، فشار زیادی را بر سالک وارد می سازد. نفس سرکش نیز به اقتضای طبیعت، همواره به خواسته های پست و غرایز حیوانی متمایل بوده و نسبت به اراده روحانی جهت کسب فضیلت های انسانی و کمالات معنوی تمکین ندارد.

این همه، ایجاب می کند تا سالک راه حق و پوینده راه کمال با جهادی پی گیر، ریاضت های فشرده شرعی، پایداری و بردباری، تحمّل رنج و زحمت عبادت، و تکرار اعمال صالحه مناسب، در راه هدف مقدس خویش بکوشد و تا رسوخ کامل مکارم اخلاق در نفس و ظهور آن ها به صورت ملکات ثابت در نهاد خود از پای نایستد.

واقع گرایی

واقع گرایی و واقع بینی از ارکان لا ینفکّ سیر و سلوک به حساب می آید. سالک باید واقع بینانه به مطالعه قدر و منزلت انسانی خویش بپردازد. با اعتماد به نفس، باور و امید به آینده روشن، سرمایه ها و استعدادهای درونی را باز شناسد. با گزینش راه کارهای صحیح، استفاده کامل از روش های علمی و معنوی، بهره گیری از همه ابزارها و امکانات، درهای موفقیت را بر روی خود گشوده، و روزنه های ناامیدی را مسدود سازد. با واقع بینی، شکیبایی، همّتی بلند، و انگیزه ای صد در صد خالص، موانع و سختی های فراوانی را که در مسیر خود با آن ها رو برو است پشت سر نهاده، و برای اعتلای ایمان و نیل به مقصد اعلای خویش قاطعانه گام بردارد.

نادیده گرفتن جنبه های مثبت، بزرگ نمودن کاستی ها، پندارهای نادرست، گفتارهای ناامید کننده، مانع تراشی های لجاجت آمیز و عدم بهره گیری از امکانات، ضمن آنکه با واقع گرایی سازگاری ندارد، زمینه را نیز برای چیره شدن حالت ناپسند منفی گرایی بر آدمی هموار ساخته، روح استقامت و پایداری را تضعیف، و چشم انداز آینده را در برابر انسان و معاشران تاریک می سازد.

در حضور امام سجّاد عليه‌السلام عرض شد: حسن بصری معتقد است: از کسی که هلاک گردیده شگفتی نیست که چگونه به هلاکت رسیده، بلکه کسی که رستگار گشته، جای تعجّب است که چگونه نجات یافته است!

امام عليه‌السلام فرمودند: لیکن من می گویم:

«لَیسَ الْعَجَبُ مِمَّنْ نَجی (کَیفَ نَجی وَ إِنَّمَا الْعَجَبُ مِمَّنْ هَلَکَ (کَیفَ هَلَکَ) مَعَ سِعَةِ رَحْمَةِ اللَّهِ». ( 16 )

«از کسی که رستگار گشته تعجبی نیست که چگونه رستگار گشت، شگفتی تنها از کسی است که با آن همه وسعت رحمت خداوندی چگونه هلاک گردیده است»!

ای برادر! موضعی که در گیرودار زندگی بر می گزینی، روشی که اتخاذ می کنی، برنامه ای که در پیش می گیری، و اموری که به آن ها دل می بندی، هر یک به نوعی معرّف شخصیت تو است، زنهار که عزّت معنوی و حیثیت انسانی خویش را به متاع دنیا مفروشی و دنائت و پستی را بر شرافت و بزرگواری ترجیح ندهی...

ب) اصول راهبردی

1 - بلندی همّت

شناخت گرایش های طبیعی و آگاهی از دامنه فعالیت های هر یک از آن ها این امکان را فراهم می آورد که انسان در جریانات روزگار و حوادث تلخ و شیرین زندگی، روش های عالی و سازگار با منش انسانی، و چالش ها و ناهنجاری های اخلاقی را در رفتار، گفتار و افکار خود ریشه یابی کرده، در راستای خودسازی، تهذیب نفس و اصلاح ساختار اخلاقی خویش از آن ها بهره مند گردد.

توسعه دایره دانش اخلاقی و تعمیق معلومات مذکور از طریق تلاش فکری و بهره گیری از تجربه نیز میزان علاقه انسان را نسبت به اهداف انسانی ارتقا می بخشد و او را در راه نیل به مقاصد معنوی و کمالات روحانی از همّت، قدرت، حوصله و استقامت بیشتری برخوردار می سازد.

از سوی دیگر، هنگامی که انسان خود را فاقد چیزی ببیند - خصوصاً اگر آن را در زمره نیازهای اساسی خویش به حساب آورد - چنانچه به واسطه تعلّقات مادی دچار روزمرّگی نگردد و با عقلانیت و تفکّر با آن مواجه گردد، لحظه ای درنگ را برای خود جایز ندانسته، برای به دست آوردن مطلوب خویش سر از پا نخواهد شناخت، و تا زمانی که به مقصد اعلای خود نایل نگشته قرار و آرام ندارد.

در عین حال، علل و اسباب گوناگونی - که حبّ دنیا و تعلّقات مادی را می توان از مهم ترین آن ها به حساب آورد - ممکن است از بروز آثار طبیعی این آگاهی و احساس نیاز جلوگیری کرده، انسان را از پرداختن به اهداف و مقاصد عالی محروم، و به کارهای پست و جزیی سرگرم سازد.

مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلشَّرَفُ بِالْهِمَمِ الْعالِیةِ لا بِالرِّمَمِ الْبالِیةِ». ( 17 )

«شرف انسانی (در پرتو تعالی روحی و) به همّت های بلند است، نه (در پرورش جسم و بدن که در پایان) به استخوان های پوسیده و متلاشی شده (مبدّل می گردد) ».

همچنین می فرمایند:

«قَدْرُ الرَّجُلِ عَلی قَدْرِ هِمَّتهِ». ( 18 )

«ارزش آدمی به قدر همّت اوست».

اوج گیری استوانه های ماندگار روحانی در آسمان معرفت و معنویت، پیشرفت های چشمگیر شخصیت های بزرگ انسانی در عرصه های گوناگون معنوی و مادی، و پیروزی های درخشان چهره های ممتاز اجتماعی در زمینه های مختلف زندگی به برکت عزم و اراده پولادین، و مرهون انگیزه قوی و همّت بلند آنان بوده است.

ربیعة بن کعب گوید: روزی رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«ای ربیعه! مرا هفت سال خدمت کرده ای، آیا از من حاجتی درخواست نمی کنی؟ »

عرض کردم: ای رسول خدا! مرا مهلتی دهید تا فکر کنم. روز بعد که بر آن حضرت وارد شدم، فرمودند:

«ای ربیعه! حاجت خویش را عرضه کن. »

گفتم: از خدا بخواهید که در بهشت با شما باشم! حضرتش فرمودند:

«چه کسی این خواسته را به تو آموخت؟ »

عرض کردم: ای رسول خدا! کسی به من نیاموخت، لیکن با خود فکر کردم که اگر مال دنیا بخواهم تمام می شود، و اگر عمر طولانی و فرزند درخواست نمایم، پایانِ آن مرگ است!

ربیعه گوید: آن جناب لحظه ای سر مبارک را به زیر انداخته، سپس فرمودند:

«خواسته ات را اجابت می کنم ولی مرا با سجده زیاد یاری کن»

بلی،

همّت اگر سلسله جنبان شود

مور تواند که سلیمان شود

همّت بلند دار که با همّت بلند

هرجاروی به توسن گردون سواره ای

ربیعه افزوده است: شنیدم که آن حضرت می فرمودند:

«پس از من فتنه ای بر پا خواهد شد، در آن هنگام ملازم علی بن ابی طالب باشید و او را رها نکنید». ( 19 )

حتی دارا بودن هدف متعالی اگر با عزم راسخ و همّت بلند همراه نباشد، به آرزویی می ماند که برای دستیابی به آن حرکت و تلاش مناسب صورت نگیرد کسی که همّتش عالی است به امور جزئی نپرداخته، و به طمع منافع دنیای زودگذر خود را آلوده نمی سازد. نه از روی آوردن دنیا شاد می شود و نه از پشت کردن آن محزون می گردد. تحصیل رضای خدا و کسب فضایل انسانی و معرفت در صدر خواسته های او بلکه تنها خواهش و بزرگ ترین آرزوی اوست. در راه رسیدن به محبوب حقیقی سر و جان خویش را فدا می نماید و هرگز از بیم خطر دست از مطلوب خود بر نمی دارد.

اهل همّت را زناهمواری گردون چه باک؟

سیر انجم را چه غم کاندر زمین چون و چراست؟

شخص زبون و پست همّت در کشاکش زندگی و ناملایمات روزگار، قدرت پایداری ندارد، بسیار زود شکست خورده، و در کمال ذلّت عقب نشینی می کند. چنین فردی طبعاً قادر نیست به مقام رفیع آدمیت و قلّه مرتفع کمال انسانی نایل آید، بلکه به خواسته های کودکانه بسنده کرده، به شغل های پست قانع و از خواسته های ارزشمند پیوسته روی گردان است.

از امیر مؤمنان عليه‌السلام نقل است:

«شیوه پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله چنین بود که اگر کسی از ایشان چیزی درخواست می کرد، چنانچه می خواستند آن را انجام دهند، پاسخ مثبت می دادند، و اگر در صدد انجام آن نبودند سکوت می کردند و هیچ گاه پاسخ منفی نمی دادند».

روزی عربی بر آن حضرت وارد شد و از ایشان چیزی خواست. آن جناب سکوت کردند. و این امر تا سه بار تکرار شد. در این هنگام رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به آرامی فرمودند: «ای اعرابی! چه می خواهی؟

ما گفتیم اکنون درخواست بهشت می کند. اعرابی گفت: شتری با جهاز و زاد و توشه ای می خواهم! حضرت خواسته او را اجابت فرمودند. سپس (در حالی که گویا از همّت پایین او ناخرسند بودند) فرمودند:

«چقدر بین خواسته اعرابی و درخواست پیر زن اسرائیلی فاصله است؟!

آنگاه فرمودند:

«هنگامی که موسی عليه‌السلام در مأموریت عبور از دریا به آنجا رسید، چارپایان از رفتن سر باز زدند. آن حضرت متوقّف گشته و عرض کرد: پروردگارا! سبب این امر چیست؟ خداوند فرمود: ای موسی! تو اینک نزد قبر یوسف هستی، باید نعش آن جناب را از اینجا منتقل سازی.

در آن وقت قبر با زمین برابر شده و اثری از آن ظاهر نبود. از اینرو موسی عليه‌السلام از قوم خود پرسید: آیا کسی از شما محل قبر یوسف را می داند؟ آنان گفتند: پیر زنی در میان ما هست که شاید از این امر با خبر باشد. آن حضرت از او سؤال فرمود: جای قبر یوسف را می دانی؟ پیر زن پاسخ مثبت داد.

موسی عليه‌السلام از او خواست که قبر را نشان دهد. امّا او گفت: به خدا قسم تا حاجت مرا بر نیاوری چنین نخواهم کرد! حضرت موسی فرمود: حاجت تو برآورده است. عرض کرد: می خواهم در بهشت هم جوار شما و با شما در یک درجه باشم! آن حضرت فرمود: از من بهشت را درخواست کن. گفت: به خدا قسم تنها هم جواری با شما را خواهانم.

حضرت موسی در فکر بود که ناگهان خداوند به او وحی فرستاد: حاجتش را بپذیر، که این امر چیزی از تو نمی کاهد!

حضرت موسی قبول کرده و پیر زن قبر را به او نشان داد». ( 20 )

همچنین از امام باقر عليه‌السلام نقل است:

«رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله پیش از ظهور اسلام در شهر طائف بر مردی وارد شدند. آن مرد از جنابش بسیار اکرام نمود. هنگامی که آن حضرت به رسالت مبعوث گردیدند، برخی به وی گفتند: او همان کسی است که در طائف بر تو وارد شد و تو از ایشان پذیرایی کردی.

آن مرد به حضور رسول خدا شرفیاب شده، سلام کرد و اسلام آورد. آنگاه... خود را معرّفی نمود، پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله به او خوش آمد گفته و فرمودند: حاجت خود را درخواست کن.

عرض کرد: از شما دویست گوسفند با شبانش می خواهم. آن جناب حاجتش را برآورده و به اصحاب خود فرمودند: چه می شد این مرد از من خواسته پیر زن اسرائیلی را می طلبید؟ ». ( 21 )

ای برادر! موضعی که در گیرودار زندگی بر می گزینی، روشی که اتخاذ می کنی، برنامه ای که در پیش می گیری، و اموری که به آن ها دل می بندی، هر یک به نوعی معرّف شخصیت تو است. زنهار که عزّت معنوی و حیثیت انسانی خویش را به متاع دنیا مفروشی و دنائت و پستی را بر شرافت و بزرگواری ترجیح ندهی، همّت بلند دار و جهت پیمودن مدارج کمال و نیل به مقام رفیع انسانی، از دل بستن به امور پست زودگذر که راه ذلّت و سقوط را هموار می سازد جدّاً بپرهیز.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«مَنْ صَغُرَت هِمَّتهُ بَطَلَت فَضِیلَتهُ». ( 22 )

«کسی که همّت او اندک باشد، ارزش و فضیلتش از دست می رود».

در روایات آمده است:

«خداوند به یکی از پیامبران خود وحی کرده، فرمود: مردی از پیروانت سه دعای مستجاب دارد. هنگامی که آن مرد از این فضیلت آگاه شد، به خانه رفته و همسرش را از آن با خبر نمود. وی نیز از شوهرش با اصرار درخواست کرد که دعا کند تا او زیباترین زنان باشد!

به دعای مرد، همسرش بسیار زیبا شد. پادشاهان و جوانان خوش گذران به آن زن مایل شدند. زن نیز به جهت آنکه شوهرش پیر و تهیدست بود به وی رغبتی نداشت و با او تندی می کرد. ملاطفت و نرمی مرد هم اثری نمی بخشید. از اینرو دعا کرد تا زن به صورت سگی درآمد!

فرزندانش گریه زیادی کرده و گفتند: پدر جان! مردم ما را سرزنش می کنند، و از وی خواستند تا دعا کند زن به صورت اوّل باز گردد.

با دعای مرد، همسرش به شکل نخست باز گشت و سه دعای مستجاب همه بر باد رفت»! ( 23 )

2 - دور اندیشی

وجود انسان آمیزه ای است از دو جنبه ملکوتی و حیوانی و ترکیبی از دو بُعد روحانی و جسمانی. جنبه روحانی و ملکوتی که از عالم حقیقت و از مبدأ نورانیت است به خیر و فضیلت و کمال و نور فرا می خواند، و بُعد حیوانی و جسمانی که از عالم خاک و سرشت طبیعت است به جهل و خیانت و ظلم و تاریکی سوق داده، و از کمال خواهی، حقیقت طلبی، عدالت و نوع دوستی باز می دارد.

بخش عظیمی از فعالیت های آدمی غریزی و از تمایلات حیوانی تشکیل یافته، و قسمی نیز از عقل و تمایلات عالی انسانی سرچشمه می گیرد. حرکت بر اساس تدبیر، برنامه ریزی مبتنی بر محاسبه و انجام کارها بر پایه آینده نگری که از تعقّل و تفکّر و مطالعه و مصلحت اندیشی سرچشمه می گیرد به انسان اختصاص داشته و حیوانات از آن بی بهره اند. زیرا تلاش و جنب و جوش حیوانات به هدایت تکوینی و صرفاً در چارچوب غرایز و گرایش های طبیعی صورت می گیرد و هیچ یک از کارهای آن ها مبتنی بر تدبیر و از روی محاسبه و فکر نمی باشد.

تدبیر، دوراندیشی، تأمل و بررسی همه جانبه اموری که انسان با آن ها روبرو است، مستلزم فکر سالم و تفکّر عاقلانه است. بهره مند شدن از راهنمایی عقل در گفتار و رفتار و شناخت صحیح نیک از بد با شتابزدگی نمی سازد. زیرا انسان سبک سر به واسطه آنکه در کارها به سرعت تصمیم می گیرد، توفیق تأمّل و فرصت مطالعه را از دست داده، و زمینه استفاده از این نعمت بزرگ الهی را از بین می برد. و همین امر بستر مناسبی برای کج روی ها و ناملایماتی می شود که او را در طول زندگی پیوسته دچار ناکامی و شکست می نماید. از اینرو به جرأت می توان گفت: بسیاری از گرفتاری هایی که انسان در خلال زندگی با آن ها مواجه می گردد، ریشه در شتابزدگی داشته، و از سرپیچی از فرمان عقل - که نتیجه مستقیم پیروی عجولانه از تمایلات غریزی است - سرچشمه می گیرد.

خدای متعال می فرماید:

( وَ یدْعُ الْإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیرِ وَ کانَ الْإِنْسانُ عَجُولاً ) ( 24 )

«انسان (در اثر شتابزدگی) بدی را می طلبد همانگونه که خیر و نیکی را فرا می خواند. و انسان همواره شتابنده و عجول بوده است».

لازمه شتاب خارج از حدّ اعتدال در کارها، عدم مطالعه کافی در امور است، و این خود، قدرت شناخت درست خیر از شرّ را از انسان سلب می کند و طبعاً تشخیص خیر واقعی به سادگی برای وی میسّر نخواهد بود. در این میان هوی و هوس و شهوات نفسانی نیز چهره حقیقت را در نظر آدمی دگرگون ساخته و او را به دنبال شرّ و بدی روانه می کند.

پی آمد شوم این مرحله خطرناک، پندار نادرستی است که از واقعیت های اطراف خود برای او به وجود می آید: نیک را بد، و ناستوده را پسندیده به حساب می آورد. در بیراهه گام بر می دارد و گمان می کند به محلّ امن ره می سپارد! در ورطه زشتی ها غوطه ور است، و چنین می پندارد که مسیری افتخارآمیز برگزیده است! و چه بسیارند که از این رهگذر به پرتگاه های هلاکت و گمراهی فرو افتاده اند.

مصونیت از این پی آمد شوم و خطرناک، برخورداری از تمایلات عالی، شکوفا شدن قابلیت های والا، و بهره مندی از مقام بلند انسانی مستلزم تربیت صحیح است که جز از طریق پیروی از راهنمایی عقل و رسول درونی و اطاعت از دستورات پیام آوران بیرونی حاصل نمی گردد. محروم کسی است که از این موهبت گران بها بی بهره بماند، و خسران و زیان ابدی نصیب کسی است که استعدادها و سرمایه های بزرگ بالقوّه درونی را در اثر شتابزدگی از دست داده، ناکامی و شکست را برای خویش جایگزین پیروزی و رستگاری نماید.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجالَةِ الرَّأْی وَ الرَّأْی بِتحْصِینِ الْأَسْرارِ». ( 25 )

«پیروزی با هوشیاری و مآل اندیشی است، و حزم و دوراندیشی با به کار انداختن اندیشه است، و خردمندی و اندیشه با نهان کردن رازها و نگهداری اسرار امکان پذیر است».

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«اَلْحِلْمُ وَ الْأَناةُ توْأَمانِ ینْتجُهُما عُلُوُّ الْهِمَّةِ». ( 26 )

«بردباری و شتاب نکردن، (دو مولود) همراه و هم پایه اند که بلندی همّت، آن دو را به ثمر می رساند».

و امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«مردی به حضور پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شده، عرض کرد: ای رسول خدا! به من سفارشی بفرمایید، آن حضرت فرمودند: اگر توصیه کنم سفارش پذیر هستی؟ و این را سه بار تکرار فرمودند، و در هر نوبت آن مرد پاسخ مثبت می داد.

در این هنگام رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: به تو سفارش می کنم هرگاه به کاری همّت گماشتی، در عاقبت آن بیندیش، چنانچه آن را صحیح و همسو با هدایت یافتی، به دنبال آن برو، و اگر نادرست و باعث گمراهی تشخیص دادی، از انجام آن بپرهیز». ( 27 )

انسان ها دارای قابلیت های معنوی متفاوت اند، همچنان که تلاش های انسانی آنان نیز یکسان نیست. تربیت اخلاقی، رشد معنوی و تعالی روحی هر فرد، متناسب با استعدادی که از آن برخوردار است و تلاشی که از وی ظاهر می گردد، او را از سایر افراد متمایز می سازد.

مآل اندیشی و رعایت خیر و مصلحت نیز رابطه مستقیمی با تعالی معنوی و رشد عقلی دارد. به هر نسبت که آدمی از جنبه عقلی رشد و تکامل یافته، به همان نسبت در امور خود دقّت کرده و سرانجام کارها و عاقبت برنامه ها را مورد توجّه خویش قرار می دهد.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«أَعْقَلُ النَّاسِ أَنْظَرُهُمْ فِی الْعَواقِبِ». ( 28 )

«خردمندترین مردم کسی است که بیش از همه به پایان کارها می اندیشد».

چنین کسی به دنیای فانی و مظاهر زودگذر آن دل نمی بندد و برای رسیدن به جهان پایدار آخرت بیش از هر چیز در اندیشه خود و اصلاح خویشتن است.

هم آن حضرت عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْحازِمُ مَنْ ترَکَ الدُّنْیا لِلْآخِرَةِ». ( 29 )

«دوراندیش (و محتاط) کسی است که دنیا را برای آخرت ترک نماید».

همچنین می فرمایند:

«إِنَّ الْحازِمَ مَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِجِهادِ نَفْسِهِ فَأَصْلَحَها وَ حَبَسَها عَنْ أَهْوِیتها وَ لَذَّاتها فَمَلَکَها وَ إِنَّ لِلْعاقِلِ بِنَفْسِهِ عَنِ الدُّنْیا وَ ما فِیها وَ أَهْلِها شُغْلاً». ( 30 )

«به راستی فرد دوراندیش کسی است که خود را به پیکار با نفس خویش مشغول گرداند و آن را اصلاح نماید و از آرزوهای پست و لذّت هایش باز دارد و زمامش را به چنگ آورد. مسلّماً خردمند به جای دنیا و اهل دنیا و آنچه در آن است، به خود مشغول می باشد».

3 - اخلاص

اشاره

حرکت در مسیر کمال و تلاش در راه نیل به اهداف عالی انسانی آنگاه برای آدمی سودمند و ثمربخش خواهد بود که فعالیت های معنوی و اعمال عبادی وی از ارزش و اعتبار لازم برخوردار باشد.

ارزش و اعتبار مذکور از یک سو از امری نشأت می گیرد که از ناحیه صاحب شریعت صادر گردیده، از سوی دیگر به درستی اجزاء و تمامیت شرایط خود عمل ارتباط می یابد. امّا آنچه که سالک را از مزایای این قدر و اعتبار بهره مند ساخته و رنگ ارزش و نقش اعتبار عمل وی را از استحکام کافی برخوردار می نماید، پاکی نیت و خالی بودن انگیزه او از هرگونه شائبه آلودگی به هواهای نفسانی و دور نگه داشتن عمل از هر نوع رنگ غیر الهی است که از آن به «اخلاص» نام برده اند.

رهایی از عذاب اخروی، اتصاف به صفات عالی انسانی، نیل به قلّه کمال و رسیدن به مقام رفیع قرب در گرو صفای باطن و خلوص نیت، و وابسته به حفظ و حراست تلاش و انگیزه از گرایش های نادرستی است که سمت و سو و جهت حرکت آدمی را از صراط مستقیم و توجّه کامل به حقّ منحرف می سازد.

اخلاص، شرط لا ینفکّ دستیابی به کمالات معنوی و ارزش های انسانی، و زمینه ساز نزول امدادهای غیبی و سرازیر شدن الطاف خاص الهی است. سیر و سلوک بدون اخلاص، تلاش بی حاصل و کِشت بی ثمر است. کسی که طالب کمالات و مکارم اخلاق است و تلاش و عمل او از ناخالصی های تاریک و ظلمانی تطهیر نگشته، عملش باطل، سرمایه گران بهای عمرش تباه، و حاصل زحمات شبانه روزی اش حسرت و ندامتی است که دنیا و آخرت او را بر باد می دهد.

اخلاص، روح عبادت، میزان صحّت اعمال و شرط اساسی مقبولیت فعالیت های معنوی است. عبادتی که با اخلاص همراه نباشد، کار نیکی که در سایه خلوص نیت صورت نگیرد، و تلاشی که از صفای باطن نشأت نگرفته باشد، مورد پذیرش ساحت اقدس حقّ واقع نمی گردد.

آنچه که به عمل، جلا و مقبولیت، و به نفس، صفا و نورانیت می بخشد، و مایه تعمیق سطح بینش، توسعه افق ادراک و ارتقای رشد معنوی آدمی می گردد، انگیزه پاک، خلوص نیت و اخلاص در گفتار، کردار و همه ابعاد زندگی است.

عبادت به پاره ای اعمال که از آن به «اعمال عبادی» نام می برند خلاصه نمی گردد، بلکه هر عملی که مرضی خداست و به قصد بندگی و اطاعت از فرمان خداوند و تنها برای جلب رضای او انجام پذیرد، عبادت محسوب می شود. از اینرو روح بندگی و عبادت آن است که آدمی خود را بنده تمام عیار خدا بداند و در همه امور زندگی از خواست و رضای مولای خود تبعیت نماید. لازمه بندگی نیز آن است که انسان خود را برای خدا خالص کند و این جز در سایه رها شدن از تمامی بت ها و معبودها میسّر نمی گردد.

ای عزیز! پذیرش بندگی یعنی چیزی را جز کمال مطلق، شایسته توجّه، دلبستگی و پرستش ندانی؛ هر قدمی که در این راه بر می داری به همان نسبت از قید و بند معبودهای اسارت بار پیدا و پنهان دور می شوی، و به هر گامی که از اطاعت حقارت آمیز بت های درون و بیرون دور می گردی به همان اندازه به افتخار بزرگ بندگی نزدیک می شوی، سرمایه گرانقدر عبودیت را کوچک مپندار و گوهر ارزنده و بی مثال بندگی را که از سر لطف به من و تو ارزانی داشته اند، با اطاعت ذلّت بار از زورمداران کور دل قیاس منما و با همه توان در راه پاک ساختن انگیزه و نیت از ناخالصی های درونی تلاش کن!

معنای اخلاص

علامه مجلسی می نویسد:

«شیخ بهایی قدس سره در مقام تبیین معنی اخلاص فرموده است: خالص در لغت به چیزی گفته می شود که صاف بوده و به چیز دیگری ممزوج نباشد... »

آنگاه می افزاید:

«اصحاب بینش و اهل دل برای اخلاص تعریف هایی کرده اند که از آن جمله است: پاکیزه نمودن عمل از اینکه برای غیر خدا در آن نصیبی باشد...

برخی نیز گفته اند: اخلاص آن است که انسان (جز خداوند مقصود و مطلوبی را دنبال نکرده و) قصد عوض - نه دنیوی و نه اخروی - نداشته باشد». ( 31 )

گروهی هم اخلاص را توحید در نیت دانسته اند بدین معنا که محرّک و انگیزه فرد با اخلاص تنها خدا بوده و کردار و گفتار وی از هر گونه شائبه غیر الهی پاک باشد.

از این ها و جز این ها به خوبی روشن می گردد که اخلاص را مراتب و مدارجی است و هر یک از این تعریف ها در واقع بیانگر یکی از آن درجات به حساب می آید. با اشاره ای ولو اندک به پاره ای از مدارج اخلاص، بیش از پیش با مفهوم آن آشنا خواهیم شد:

اخلاص در یک مرحله به این معناست که کارها برای خدا و به خاطر فرمان او - جلّ جلاله - صورت می گیرد و ارائه به دیگران، طمع تمجید و تشویق سایرین و ترس از نکوهش و مذمّت این و آن، هیچ یک نقشی در انگیزه انجام امور ندارد. این مرتبه از اخلاص مورد قبول فقهای مکرّم شیعه بوده، و حتی اگر محرّک اصلی انسان در هنگام عمل ترس از جهنّم یا طمع بهشت باشد، موجب اسقاط تکلیف بوده و این درجه از اخلاص برای عامه مردم کافی خواهد بود.

اخلاص در مرحله دیگر که برای همگان میسّر نیست، و دستیابی به آن جز برای کسانی که از خواسته های نفسانی دست شسته، غرق در دریای عظمت الهی و واله و حیران محبّت اویند امکان پذیر نمی باشد. فرد با اخلاص در این مرتبه نه در پی گشایش دنیوی، و نه در انتظار پاداش اخروی عبادت می کند؛ نه ترس از دوزخ او را به این کار ترغیب می نماید، و نه به طمعِ نعمت های بهشتی به عبادت روی می آورد، بلکه به واسطه شناخت حضرت باری و سپاس منعم و عشق و محبّت به معبود حقیقی به عبادت می پردازد و جز حضرت حقّ و معبود مطلق، مقصود و مطلوب دیگری ندارد.

مرتبه ای برتر نیز برای اخلاص از سوی بزرگان و گروهی از اهل معنا مطرح شده که ادراک آن جز برای اخصّ اولیای خدا ممکن نخواهد بود، و آن عبارت است از اخلاص مطلق و قطع کلّی از ماسوی اللَّه! به گونه ای که فکر و خیالی جز حضرت حقّ در وجود سالک راه نیابد و خواسته و اراده ای جز رضای حقّ در دلش خطور ننماید.

در هر حال، گرچه مطابقت صورت ظاهری و کالبد عمل با فرمان الهی که از آن به «حُسن فعلی» یاد می کنند، شرط اساسی مقبولیت آن در پیشگاه خداوند است، لیکن خالص بودن نیت به هنگام انجام آن - که آن را «حُسن فاعلی» خوانده اند، و به منزله روح و جوهره عمل و محور ارزیابی گفتار و رفتار آدمی است و تا آنجا از اهمیت برخوردار است که فرموده اند: انسان با نیت خویش محشور خواهد گشت - شرطی دیگر برای ارزشمند بودن عمل از نظر شرع مقدس، و رکنی حیاتی برای پذیرش آن از جانب خداوند محسوب می گردد.

اخلاص در قرآن

خدای بزرگ خطاب به پیامبر عظیم الشأن خود رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید:

( ... فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ ا أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ... ) ( 32 )

«خدا را پرستش کن و دین خود را برای او خالص گردان آگاه باشید که دین خالص از آن خداست».

فرهنگ، اعتقادات، عبادات، گفتار و رفتار آدمی هر یک به نوبه خود انعکاس اوراقی از صحیفه آیین و شعاعی از آیینه دین او محسوب می گردد، و این ها را که خود تشکیل دهنده شخصیت وجودی و ابعاد مختلف زندگی است، به هیچ وجه نباید - و نمی توان - خارج از شؤون دینی و بیرون از شمول برنامه های مذهبی به حساب آورد. از اینرو خالص کردن دین برای خدا به معنای خالص نمودن تمام شؤون زندگی برای او - جلّ جلاله - است، و بنده خالص خدا کسی است که غیر خدا را از خانه دل، عرصه جان، میدان عمل و چشم انداز گفتار و رفتار خویش بزداید؛ برای او بیندیشد، برای او دوست بدارد و برای او تلاش کند. تنها از او سخن گوید و جز به خاطر او به کاری نپردازد، و در همه حال در راه خشنودی او گام بردارد، که اخلاص دین جز این نمی باشد.

در برخی از آیات قرآن، گروهی از پیامبران از جمله حضرت موسی و حضرت یوسف عليهما‌السلام به اخلاص مدح شده اند. ( 33 )

در برخی دیگر از آیات، تنها مخلَصین از وسوسه و کید شیطان در امان دانسته شده اند، چنانکه از قول ابلیس نقل می کند:

( قالَ فَبِعِزَّتکَ لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ ا إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ ) ( 34 )

« (شیطان) گفت: (پروردگارا!) به عزّتت سوگند که همگان را جدّاً گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالصت را».

سوگند به عزّت خداوند و تأکیدهای دیگر، ابراز قدرت، اظهار توانایی و نهایت پافشاری و اصرار شیطان بر عزم پلید خود در گمراه ساختن بندگان خداست. در عین حال، او به نیکی از این واقعیت شیرین با خبر بوده است که گروهی از بندگان خالص حقّ در حوزه حراست و حفاظت پروردگار خویشند و به هیچ وجه در منطقه نفوذ و قلمرو وسوسه وی قرار نمی گیرند، و به همین جهت آنان را با کلمه استثنا از دامنه اراده خود خارج کرده است.

آیا این اعتراف و این پافشاری شگفت انگیز برای بیداری من و تو کفایت نمی کند تا با جهادی پی گیر، تلاشی پیوسته و کوششی همیشگی در راه خالص ساختن پندار و رفتار و گفتار خویش از پای ننشینیم و با همه توان برای خلاصی از قلمرو نفوذ و سیطره دائمی آن مطرود دور از رحمت به پا خیزیم؟ و آیا این بی تفاوتی و این غفلت و سهل انگاری، خود دلیل روشنی بر استقرار سلطه آن خبیث ملعون بر روح و جان ما نمی باشد؟

اخلاص در روایات

قسمت اول

امام رضا عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود نقل کرده اند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«ما أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَباحاً إِلّا جَرَت ینابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلی لِسانِهِ». ( 35 )

«هیچ بنده ای چهل روز به خاطر خدا اخلاص نمی ورزد مگر آنکه چشمه های حکمت از قلب او بر زبانش جاری می شود».

پیشوای مخلَصان حضرت علی عليه‌السلام در خطبه «وسیله» می فرمایند:

«... تصْفِیةُ الْعَمَلِ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ تخْلِیصُ النِّیةِ عَنِ الْفَسادِ أَشَدُّ عَلَی الْعالَمِینَ (الْعامِلِینَ) مِنْ طُولِ الْجِهادِ... طُوبی لِمَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ عِلْمَهُ وَ عَمَلَهُ وَ حُبَّهُ وَ بُغْضَهُ وَ أَخْذَهُ وَ ترْکَهُ وَ کَلامَهُ وَ صَمْتهُ وَ فِعْلَهُ وَ قَوْلَهُ». ( 36 )

«خالص نمودن عمل از انجام دادن آن دشوارتر است، و خالص کردن نیت از اموری که آن را تباه می سازد بر انسان ها (عمل کنندگان) از جهاد طولانی سخت تر خواهد بود...

خوشا به حال کسی که علم و عمل، دوستی و دشمنی، گرفتن و وانهادن، سخن گفتن و سکوت کردن و کردار و گفتارش را برای خدا خالص گرداند».

آری، همچنان که آن بزرگوار فرموده اند، خالص نمودن عمل و نیت از مراتب گوناگون شرک و ریا، و پاک سازی آن از همه ناخالصی های نفسانی - خصوصاً برای کسی که حبّ و بغض های شرک آمیز دنیوی، آیینه دل و لوح سینه اش را مکدّر ساخته، و محرّک او در فعالیت های اجتماعی و امور معنوی، نفسانیت و هواپرستی است - بسیار مهم و آن چنان دشوار است که جز به لطف خدا و عنایات اولیای دین و استقامت و پشت کار دائمی در این راستا میسّر نمی گردد.

در عین حال، نباید پنداشت عمل واحدی که توسط دو یا چند نفر با خلوص نیت انجام می گیرد، از نظر معنوی دارای ارزش برابر و یکسان خواهد بود، زیرا اختلاف مراتب اخلاص و تفاوت درجات خلوص نیت افراد که از مدارج قلبی آنان سرچشمه می گیرد، عمل هر یک از آنان را از ارزشی متفاوت با ارزش عمل دیگران برخوردار می سازد.

به عنوان مثال، ارزش نمازی که یک مسلمان معمولی بر پا می سازد، گرچه از اخلاص لازم برخوردار باشد، متناسب با مرتبه ایمان قلبی، سطح بینش و باور و اعتقادی که دارد ارزش می یابد: تکلیف را از دوش او ساقط کرده و در نهایت گامی او را در جهت کمال به پیش می برد، امّا همین نماز با همین شکل ظاهری هنگامی که توسط مؤمن کاملی ادا می شود، وسیله معراج او به سوی خدا می گردد، و زمانی که از جانب مولای موحّدان و پیشوای مخلصان اقامه می گردد، نور جمالش ملکوت اعلی را منوّر می سازد.

آن بزرگوار انگشتر خویش را در رکوع به فقیر عطا فرمودند، امّا این انفاق از چنان اخلاصی برخوردار است که آیه ای در ستایش آن نازل می گردد. در مقابل، انفاق های پر سر و صدا و فراوانی صورت گرفته که ارزش مادی آن ها به مراتب از ارزش مادی انگشتر آن حضرت بیشتر بوده، لیکن به جهت عدم برخورداری از کم ترین حدّ اخلاص، نه تنها عنایتی به آن ها نبوده بلکه بسا مورد نکوهش نیز قرار گرفته است.

حدیث معروف:

«لَضَرْبَةُ عَلِی یوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثَّقَلَینِ».

را شیعه و سنی به طور مستفیض بلکه نزدیک به تواتر نقل کرده اند. هنگامی که آن حضرت با یک ضربه حیدری، عَمرو بن عبد ودّ را بر زمین افکنده و بر سینه اش نشستند، از کشتن وی باز ایستاده، لحظاتی او را به حال خود واگذاردند. مسلمانان که شاهد این جریان بودند از محضر رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله درخواست کردند که به حضرتش دستور دهند در کشتن عَمرو درنگ نکرده، به سرعت اقدام نمایند! امّا آن بزرگوار نیز به خواهش مردم اعتنا نکرده و فرمودند:

«صبر کنید به زودی سبب این درنگ را خواهید دانست».

امیر مؤمنان عليه‌السلام پس از اندکی تأمّل وی را از پای درآورده، سرش را خدمت رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله حاضر ساختند. آن جناب پرسیدند:

چرا در کشتن عمرو شتاب نکردید؟

پاسخ دادند:

«هنگامی که او را بر زمین انداختم ناسزا گفت، و آب دهان به صورتم افکند، نگران شدم مبادا حسّ انتقام جویی و تشفّی خاطر در کشتن او مؤثر باشد! لذا لحظه ای او را واگذاردم تا غیظم فرو نشست، سپس او را برای خدا کشتم». ( 37 )

در این قضیه آنچه که از حضرتش ظاهر شد تنها ضربتی بود که بر پیکر عمرو وارد ساخته و پس از چند لحظه او را از پای درآوردند. امّا بنگر که این ضربت تا چه اندازه از ارزش برخوردار بود که آن را از عبادت جنّ و انس تا روز قیامت برتر ساخت! و همین خلوص بی بدیل بود که اسلام را برای همیشه از گزند نابودی بیمه ساخت.

سوره «هل أتی» را بخوان و ارزش چند روز گرسنگی و انفاق چند قرص نان به مسکین و یتیم و اسیر را مورد تأمل قرار ده، که آن بزرگواران (فاطمه زهرا، همسر بزرگوار و دو فرزند دلبندشان صلوات اللَّه علیهم) و فضّه خادمه تا چه اندازه در این عمل از اخلاص برخوردار بوده اند!

( إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً ) . ( 38 )

«ما تنها برای خشنودی خدا به شما اطعام می کنیم، پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم».

و در برابر آن، گرسنگی های جان فرسا و انفاق های بی شماری را نظاره کن که ثمر آن جز خستگی تن و تباه ساختن مال نبوده و بسا ننگی باشد که بر دامن عاملان آن تا ابد باقی بماند.

برادر! ارزش و روح عمل به قصد و نیت آدمی وابسته است، و این انگیزه است که به عمل شکل و ارزش می بخشد. داستان عابد بنی اسرائیلی را نشنیده ای که تمام اوقات خویش را به عبادت مشغول بود؟ او را از درختی باخبر ساختند که مورد پرستش قرار گرفته بود! عابد تصمیم گرفت برای خدا ننگ شرک را با کندن درخت از زمین پاک سازد، و با خشمی که از ایمان وی حکایت داشت عازم محلّ درخت گشت.

شیطان به صورت پیرمردی در مقابلش مجسّم شد و او را از کندن درخت بر حذر داشت. عابد نعره ای کشیده و او را چون پر کاهی بر زمین افکند! شیطان از در حیله وارد شده و با یادآوری پاداش کمک به زیر دستان و نیازمندان، قول داد که هر روز درهمی چند به عابد تقدیم کند تا از این طریق وی را به پاداش بزرگ انفاق نایل گرداند!

عابد از کندن درخت منصرف شد و چند روزی با پرداخت درهم های شیطان به نیازمندان دل خوش داشت. دیری نپایید که از درهم های اهدایی خبری نیامد و همین امر خشم مجدّد عابد را برانگیخت. تبری برداشته، با سرعت کنار درخت حاضر شد. شیطان نیز ممثّل شده و بر خلاف مرتبه نخست، به سرعت عابد را بر زمین افکند! عابد با شگفتی سبب این امر را جویا شد. شیطان گفت: آن روز برای خدا غضب کردی، و اگر همه عالم در برابر تو قرار می گرفتند بر آن ها چیره می گشتی، امّا اینک به سبب نرسیدن دراهم خشمناک شده ای و با این انگیزه در صدد کندن درخت بر آمده ای، به همین جهت حتی در برابر من نیز به سادگی مغلوب گشتی. ( 39 )

امام رضا عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود روایت می کنند که امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلدُّنْیا کُلُّها جَهْلٌ إِلاَّ مَواضِعَ الْعِلْمِ وَ الْعِلْمُ کُلُّهُ حُجَّةٌ إِلاَّ ما عُمِلَ بِهِ وَ الْعَمَلُ کُلُّهُ رِیاءٌ إِلاَّ ما کانَ مُخْلَصًا وَ الْإِخْلاصُ عَلی خَطَرٍ حَتی ینْظُرَ الْعَبْدُ بِما یخْتمُ لَهُ». ( 40 )

«دنیا سراسر همه نادانی است مگر جایگاه های دانش، علم و دانش به طور کامل علیه انسان حجّت است جز مواردی که بدان عمل شود؛ عمل همه اش ریا است مگر آنچه خالصانه انجام گردد، و اخلاص در معرض خطر (و در برابر بحران ها و آزمایش ها به شدّت شکست پذیر) است تا آنکه انسان بنگرد پایان کارش چه خواهد شد»!

بسا عملی که با خلوص نیت آغاز شده و انگیزه های ناخالص بعدی، سبب ابطال آن گردد، و بسا بنده ای که انحراف از صراط مستقیم، دستاوردی جز آه و حسرت برایش نگذارد.

همچنان که یادآور شدیم برخی از مراتب اخلاص جز برای اولیای خاص الهی، آنان که با مبارزه با هواهای نفسانی و دل کندن از دنیا پای از عالم طبیعت فراتر نهاده، به وادی ایمن وارد شده اند میسّر نمی گردد. خداوند متعال در حدیث قدسی می فرماید:

«ای فرزند آدم! تو اراده می کنی، من نیز خواسته ای دارم. (امّا) سرانجام جز آنچه من اراده کنم انجام نمی پذیرد. هر کس مرا قصد نماید مرا خواهد شناخت و کسی که مرا بشناسد اراده ام خواهد کرد و آنکه اراده ام کند مرا طلب خواهد نمود و کسی که مرا طلب نماید خواهدم یافت و هر کس مرا بیابد خدمت خواهد کرد و آنکه خدمتم کند یاد می کند و کسی که یادم نماید او را با رحمت خود یاد خواهم کرد.

فرزند آدم! عملت خالص نگردد تا آنکه چهار مرگ را بچشی: از پای درآمدن سرخ، جان دادن زرد، مرگ سیاه، و مردن سفید!

مرگ سرخ، تحمّل جفای دیگران و خودداری از آزار مردم است. مردن زرد، گرسنگی و سختی کشیدن و تنگدستی است. جان دادن سیاه، مخالفت با خواهش نفس و هوا و هوس است، از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا گمراه می سازد. و مرگ سفید، گوشه گیری است». ( 41 )