فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18824
دانلود: 1908

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18824 / دانلود: 1908
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

برادر! راه سخت است و غفلت و خواب ما بسی گران! اخلاص را آسان مپندار و گفتار و رفتار خویش را به نیکی برانداز کن. آن ها را به سادگی خالص به حساب نیاور و چنین مپندار که اغراض شیطانی و هواهای نفسانی کم ترین دخالتی در آن ها نداشته و همه خالصانه برای خدا صورت گرفته است.

تا آخرین نَفَس از شرّ شیطان و طغیان نفس بر حذر باش و به یقین بدان که خالص کردن نیت از ناخالصی های نفسانی و شیطانی، و تطهیر انگیزه از شوائبِ شرک آمیز که در بسیاری موارد حتی از دید تیز بین اهل سلوک نیز مخفی می ماند، کار دشواری است و دسترسی به عمل خالص با ضمیر آلوده به هوی و هوس به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«کَیفَ یسْتطِیعُ الْإِخْلاصَ مَنْ بِقَلْبِهِ الْهَوی؟ ( 42 )

«چگونه قادر بر اخلاص است کسی که هوای نفس در دلش راه یافته است»؟

یکی از نیکان گوید:

هنگامی که به تحصیل مقدمات علوم دینی اشتغال داشتم، همواره نام محدّث قمی را در محضر پدرم توأم با تجلیل می شنیدم، تا آنکه برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس مشرّف شدم، در آنجا زیارت ایشان را بسیار مغتنم شمرده و روز به روز بر ارادتم نسبت به آن بزرگوار افزوده می شد.

در آستانه یکی از ماه های مبارک رمضان با چند تن از دوستان به محضر ایشان شرفیاب شده و خواهش کردیم تا نماز جماعت را در مسجد گوهرشاد اقامه کنند. ایشان نیز بر خلاف میل باطنی در اثر اصرار زیاد ما موافقت کرده، در ایام ماه مبارک برای اقامه نماز به مسجد گوهرشاد می آمدند.

به تدریج مردم با خبر شده و روز به روز بر تعداد نمازگزاران افزوده می شد. یک روز که بنده نزدیک ایشان بودم، پس از اتمام نماز ظهر گفتند: امروز برای خواندن نماز عصر آمادگی ندارم و مسجد را ترک کرده و بقیه ماه را برای اقامه جماعت حاضر نشدند!

هنگامی که سبب این امر را از ایشان جویا شدیم گفتند: آن روز در رکوع رکعت چهارم صدای تازه واردینی که برای رسیدن به جماعت یا اللَّه! یا اللَّه! می گفتند، از فاصله بسیار دور به گوشم رسید و این موضوع مرا به زیادی جمعیت متوجّه ساخته و در دلم ایجاد شادی نمود. من برای امامت نماز اهلیت ندارم!

مراقبه را بنگر و اخلاص را مطالعه کن و سبب اقبال بی نظیر خاصّ و عام را به تألیفات خالصانه آن مرد بزرگ - که هیچ کس خود را از آن ها بی نیاز نمی بیند - دریاب!

آن مرحوم رضوان اللَّه علیه خود فرموده است: هنگامی که کتاب «منازل الآخره» را تألیف کردم، مرحوم شیخ عبد الرزّاق مسأله گو - که روزها پیش از نماز ظهر در صحن مطهّر حضرت معصومه عليها‌السلام مسأله می گفت - گاهی از آن کتاب برای مردم مطالبی نقل می کرد. روزی مرحوم پدرم کربلایی محمد رضا - که از علاقمندان ایشان بود و هر روز در مجلس ایشان حاضر می شد - پس از نماز به خانه آمده و فرمود:

شیخ عباس! ای کاش مانند این مسأله گو بودی، تو در خانه می نشینی و چیز می نویسی! او امروز کتاب «منازل الآخره» را برای مردم خواند، مردم منقلب شده و بسیار گریه کردند!

من چند بار عازم شدم که به پدرم عرض کنم: پدر جان! آن کتاب از تألیفات من است، ولی خودداری کردم. تنها گفتم: پدر! مرا دعا بفرمایید، خداوند توفیق مرحمت فرماید. ( 43 )

امام جواد عليه‌السلام می فرمایند:

«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ الْإِخْلاصُ». ( 44 )

«برترین عبادت اخلاص است».

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«أَوْصانِی رَبِّی بِتسْعٍ: أَوْصانِی بِالْإِخْلاصِ فِی السِّرِ وَ الْعَلانِیةِ؛ وَ الْعَدْلِ فِی الرِّضا وَ الْغَضَبِ؛ وَ الْقَصْدِ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنی وَ أَنْ أَعْفُوَ عَمَّنْ ظَلَمَنِی؛ وَ أُعْطِی مَنْ حَرَمَنِی؛ وَ أَصِلَ مَنْ قَطَعَنِی؛ وَ أَنْ یکُونَ صَمْتی فِکْراً؛ وَ مَنْطِقِی ذِکْراً؛ وَ نَظَرِی عِبَراً». ( 45 )

«پروردگارم مرا به نُه چیز سفارش فرمود: اخلاص در پنهانی و آشکار، عدالت در حال غضب و خشنودی، میانه روی در تهی دستی و بی نیازی، و این که عفو نمایم کسی را که به من ستم کرده، عطا کنم به آنکه مرا محروم نموده، و پیوند نمایم با کسی که با من قطع ارتباط کرده است، و این که سکوتم فکر، گفتارم ذکر و نگاهم عبرت باشد».

کاری که برای غیر خدا صورت پذیرد خالص نیست. زیرا اخلاص تنها پرهیز از تظاهر و دوری از ریا نیست. بسا عملی که بدون انگیزه ریا انجام گردد، خالص هم نباشد. بنا براین عملی را که در انجام آن، اغراض نفسانی دخالت داشته باشد - گرچه برای نشان دادن به دیگران و انگیزه ریا نباشد - نباید خالص به حساب آورد. ( 46 )

نوشته اند: روزی عالم بزرگوار مرحوم ملاّ عبد اللَّه شوشتری - رضوان اللَّه علیه - به قصد دیدار شیخ بهایی قدس سره به خدمت ایشان رفت، پس از ساعتی صدای اذان به گوش رسید. مرحوم شیخ به ایشان گفت: همین جا نماز بخوانید، ما نیز به شما اقتدا می کنیم تا به فیض جماعت برسیم. آن جناب پس از اندکی تأمّل از پذیرش درخواست مرحوم شیخ خودداری کرده و به خانه اش باز گشت!

یکی از دوستان آن بزرگوار به ایشان عرض کرد: با آن اهتمام خاصی که شما به نماز اوّل وقت دارید، چه شد که در خانه شیخ آن را ترک کردید؟ فرمود: به نفس خود رجوع کردم، متوجّه شدم که اقتدا کردن شیخ بهایی به من در دلم اثر می گذارد، لذا آن را ترک نمودم! ( 47 )

گویند:

اهتمام فوق العاده ایشان در زمینه اخلاص از برکات استاد بزرگوارش مرحوم محقّق اردبیلی رضوان اللَّه علیه بوده است.

همچنین نوشته اند:

گاهی که مرحوم ملا عبد اللَّه از استاد خود مرحوم محقّق اردبیلی در زمینه مطلبی سؤال می کرد، ایشان ساکت می شد، و یا می فرمود: باشد تا مراجعه کنم! و چون تنها می شدند، با تفصیل جواب داده و در اطراف آن بحث و گفتگو می کرد.

روزی خدمت استاد عرض کرد: چرا شما سؤال مرا در همان وقت پاسخ نمی دهید؟ فرمود: هنگامی که جماعتی گفتگوی ما را گوش می کنند، ممکن است سبب نقصان من یا شما شود و یا یکی از ما برای نمایشِ علم خود به آن ها، طالب غلبه بر دیگری شویم، امّا اینجا جز خدا کسی با ما نیست. ( 48 )

قسمت دوم

در شرح حال یکی از مسلمانان از زبان وی نوشته اند: به عنوان جهاد با کفّار از خانه خارج شدم، در بین راه شخصی را دیدم که تو بره ای را در معرض فروش قرار داده بود. با خود گفتم: خوب است آن را بخرم تا در طول راه از آن استفاده برده و در فلان محلّ بفروشم و از این طریق، سودی نیز برده باشم.

همان شب در عالم خواب دیدم دو ملک از آسمان فرود آمده، یکی به دیگری گفت: نام مجاهدین را ثبت کن. هنگامی که اسامی افراد را می نوشت، دیگری می گفت: بنویس که فلان مرد برای تماشا آمده! دیگری برای تجارت عازم جبهه شده! فلان شخص با انگیزه ریا روی به جنگ آورده! و هنگامی که به من رسید، فرمود: بنویس که این مرد نیز برای تجارت آمده است.

من شروع به تضرّع و التماس کرده، گفتم: به خدا سوگند سرمایه ای ندارم که تجارت کنم. فرمود: مگر آن توبره را برای سود نخریدی؟ گفتم: منظور من از آمدن به اینجا جهاد بود نه تجارت، و شروع به گریه کردم. فرمود: بنویس به عنوان جهاد آمده، امّا در بین راه تو بره ای برای سود خریده است! خداوند هرگونه بخواهد در باره اش قضاوت خواهد کرد. ( 49 )

امام صادق عليه‌السلام به نقل از امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«وَ بِالْإِخْلاصِ یکُونُ الْخَلاصُ». ( 50 )

«تنها با اخلاص، رهایی میسّر می گردد».

همچنین آن بزرگوار فرموده اند:

«غایةُ الْإِخْلاصِ الخَلاصِ». ( 51 )

«پایان اخلاص رهایی است».

آری، رهایی از قید علایق و اسارت شهوات، گسستن زنجیرهای خفّت بار، خلاص شدن از جهنّم وابستگی ها و پی آمدهای شومِ پیروی از نفس و شیطان، رها شدن از اطاعت و بندگی غیر خدا و آزادی از آتش دوزخ و غضب الهی، تنها در سایه اخلاص میسّر است.

اخلاص نیز آنگاه به معنای حقیقی حاصل خواهد شد که انگیزه آدمی تنها خدا باشد و جز حضرت حقّ کسی و چیزی را نبیند!

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله به اباذر غفاری می فرمایند:

«ای اباذر! فقیه و دین شناس کامل نمی شود تا اینکه مردم را در جنب (عظمت) خدای متعال بسان شتران (بی ادراک) ببیند، و چون به خود بنگرد، خویش را از هر کوچکی کمتر بیابد». ( 52 )

و در مقام تبیین جایگاه اخلاص، هنگامی که حذیفه یمانی از آن بزرگوار در باره اخلاص سؤال می کند، می فرمایند:

«از جبرئیل سؤال کردم، وی پاسخ داد: از خدا در این باره پرسش نمودم، خداوند فرمود:

«اَلْإِخْلاصُ سِرٌّ مِنْ سِرِّی [ أَسْرارِی] أُودِعُهُ فِی قَلْبِ مَنْ أَحْبَبْتهُ». ( 53 )

«اخلاص سرّی از اسرار من است که آن را در قلب کسی که دوستش دارم به امانت خواهم سپرد».

امام مخلَصان حضرت علی عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«اَلْإِخْلاصُ غایةُ الدِّینِ». ( 54 )

«اخلاص، پایان مراتب دین و دینداری است».

«اَلْإِخْلاصُ عِبادَةُ الْمُقَرَّبِینَ». ( 55 )

«اخلاص، عبادت مقرّبان درگاه الهی است».

بزرگی گوید:

برای تحصیل از تهران به قم رفتم. پس از مدتی مرا برای منبر به آیة اللَّه شیخ عبد الکریم حائری - مؤسّس و رئیس حوزه علمیه قم - معرفی کردند. چیزی نگذشت که برای سخنرانی به منزل یکی از علمای بزرگ دعوت شدم. در آنجا در باره مرگ صحبت کرده و بخش هایی از نهج البلاغه را قرائت نمودم. آن عالم بسیار گریست. هفته بعد نیز مجدّداً به آن مجلس دعوت شدم. بعضی از نزدیکانش از من خواستند که با طرح مسائل عادی تر به سخنرانی بپردازم، و سبب آن را تأثّر شدید و گریه فراوان آن عالم به هنگام یادآوری مطالب هفته پیش حقیر دانستند. سپس داستانی را به این شرح از او برایم نقل کردند:

وی مجرّد زندگی می کرد. در اثر اصرار فراوان برخی از نزدیکان، پذیرفت که ازدواج کند. دوشیزه ای به او پیشنهاد شد، امّا بعد از آنکه بنا بر جواز شرع، او را دید، از ازدواج با او خودداری کرده و پس از مدّتی با بیوه زنی سیاه چهره و زشت که دارای سه فرزند نیز بود ازدواج کرد! با شگفتی سبب آن را جویا شدیم. فرمود: دوشیزه ای را که برایم در نظر گرفته بودند، پسندیدم امّا هرچه کوشیدم نیت خود را خالص کرده و برای خدا گام بردارم، میسّر نشد، لذا از او گذشتم. لیکن این خانم شوهرش مرده بود و نان آوری نداشت سه فرزند یتیم نیز از شوهرش به جا مانده بود و هیچ کس تن به ازدواج با او نمی داد، ازدواج با او را غنیمت شمرده و با خلوص نیت برای خدا با او ازدواج کردم!

در حدیث آمده است:

«هنگامی که حضرت موسی عليه‌السلام به خانه حضرت شعیب عليه‌السلام رفت، سفره شام پهن بود. جناب شعیب فرمود: ای جوان! بنشین و شام تناول کن. موسی عليه‌السلام عرض کرد: به خدا پناه می برم!

آنگاه در پاسخ سؤال حضرت شعیب از سبب این سخن، گفت: می ترسم این شام، اجرت زحمت من قرار گیرد، ما اهل بیتی هستیم که چیزی از عمل و پاداش اخروی را با زمین پر از طلای ناب عوض نمی کنیم.

شعیب عليه‌السلام فرمود: ای جوان! به خدا سوگند چنین قصدی ندارم. من نیت نکرده ام که لقمه سفره ام عوض زحمت تو قرار گیرد. عادت من و پدرانم پذیرایی از مهمان و اطعام است.

جناب موسی پس از این گفتگو کنار سفره نشسته و غذا تناول فرمود». ( 56 )

برادرم! در کار خویش بیش از پیش بیندیش و به نفس خود خوشبین مباش و در هر عملی از آن به سختی حساب بکش. انگیزه خود را در گفتار و کردارت مورد ارزیابی قرار ده؛ بنگر که اقدامش در خیرات و کارهای نیک برای چیست؟ به هوش باش که فریب نیرنگ های نفس را نخوری و به یقین بدان که حرص و علاقه نفس برای نشان دادن کارهای خیر و نیک به این و آن، دلیل روشنی بر ناخالص بودن نیت و انگیزه تو است. به توجیهات فریبنده نفس اعتنا مکن و از استغفار از اعمال نیک و بد خویش غافل مباش که تا اسیر نفس هستی، گفتار و رفتارت نفسانی است، گرچه ذهن و نیت خویش را از شوائب هوا و هوس پاک پنداری! خداوند ما را از شرّ شیطان و طغیان نفس حفظ فرماید، که جز بنده ای که خداوند به او عنایت و توفیق مرحمت فرموده، همه بیچاره هستیم.

در شرح حال مرحوم آیة اللَّه بروجردی - رضوان اللَّه علیه - نوشته اند:

ایشان در اواخر عمر بسیار اظهار ناراحتی کرده و می فرمود: عمر گذشت و نزدیک است رخت سفر بر بندیم، در حالی که چیزی از پیش نفرستادیم و عملی شایسته انجام ندادیم! یکی از نزدیکان عرض می کند: آقا! شما دیگر چرا؟ ما بیچارگان باید از بی حاصلی عمر خویش بنالیم، شما بحمد اللَّه این همه آثار خیر از خود باقی گذاشته اید!

ایشان پاسخ می دهند:

اگر آنچنان بود که تو می پنداری، کار آسان بود، لیکن چنین نیست؛ در حدیث قدسی آمده است:

«أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ بَصِیرٌ». ( 57 )

«عمل خود را خالص کن که نقّاد و بازرس بسیار آگاه و بیناست».

سپس افزودند:

شما خیال می کنید آنچه بر زبان مردم جاری می شود، در پیشگاه الهی نیز همین طور است؟! » ( 58 )

به همین جهت رهروان وادی ایمن و سالکان کوی حضرت حق و آنان که از بوستان عشق گلی چیده و از خرمن محبت توشه ای اندوخته اند همواره کوشیده و پیوسته بر این باورند که عشق و محبت راستین بدون پاکسازی درون از غیر حق حاصل نمی گردد. از اینرو در همه حال می کوشند تا با دست یابی به مقام اخلاص، زمینه را برای نیل به مرتبه اعلای انسانیت و استشمام رائحه قرب فراهم ساخته، از عمل و کوشش خود به نحو شایسته بهره مند گردند.

و اینک ای عزیز! مَثَل من و تو گرچه نسبت به منزلت شامخ خلوصِ نیت و جایگاه رفیع اخلاص، مصداق مَثَل معروف است که:

«دست ما کوتاه و خرما بر نخیل»

و هواهای نفسانی و وسوسه های شیطانی، دل را تیره و دستمان را به شدّت از رسیدن به این نعمت بزرگ الهی کوتاه ساخته، لیکن بر ماست تا در حدّ توان از افشاندن بذر دوستی و محبت و اخلاص در دل غافل نگشته، اندک اندک از رشد نهال اخلاص در وجود خویش بهره مند گردیم.

رسول اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله کلام خدا در باره اخلاص را چنین نقل می کنند:

«ما أَطَّلِعُ عَلی قَلْبِ عَبْدٍ فَأَعْلَمُ فِیهِ حُبَّ الْإخْلاصِ لِطاعَتی لِوَجْهِی وَ ابْتغاءِ مَرْضاتی إِلّا توَلَّیت تقْوِیمَهُ وَ سِیاسَتهُ وَ تقَرَّبْت مِنْهُ... » ( 59 )

«در قلب هیچ بنده ای دوستی اخلاص در اطاعتم و جلب رضایتم را نمی نگرم جز آنکه پرورش و امور زندگی اش را به دست گرفته و به وی نزدیک می شوم. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«سادَةُ أَهْلِ الْجَنَّةِ الْمُخْلِصُونَ». ( 60 )

«سرور و سالار بهشتیان مخلصین اند».

«مُلُوکُ الْجَنَّةِ الْأَتقِیاءُ الْمُخْلِصُونَ». ( 61 )

«پادشاهان بهشت، پرهیزگارانِ با اخلاص هستند».

اساساً اخلاص از یقین سرچشمه می گیرد و دسترسی به آن جز به برکت یقین میسّر نمی گردد.

هم آن حضرت عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلْإِخْلاصُ ثَمَرَةُ الْیقِینِ». ( 62 )

«اخلاص، میوه و ثمره یقین است».

«غایةُ الْیقِینِ الْإِخْلاصُ». ( 63 )

«پایان و نتیجه یقین اخلاص است».

و بالاخره تا اخلاص نباشد و انگیزه آدمی تنها خشنودی پروردگار نباشد، عمل او مورد پذیرش حضرت حق قرار نمی گیرد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْعَمَلُ کُلُّهُ هَباءٌ إِلاَّ ما أُخْلِصَ فِیهِ». ( 64 )

«کارها همه اش هیچ است، جز آنچه خالص برای خدا انجام گیرد».

«مَعَ الْإِخْلاِص ترْفَعُ الْأَعْمالِ». ( 65 )

«تنها با اخلاص، اعمال بالا می رود (و مورد پذیرش قرار می گیرد) ».

خلاصه ای از گفتار یکی از محقّقان را پایان بخش این مبحث قرار می دهیم:

باید دانست که وصول به این مقامات و درجات بدون اخلاص در راه حقّ صورت نپذیرد، و تا سالک به مرحله مخلَصین نرسد، حقیقت آنچنان که باید برای او کشف نخواهد شد.

اخلاص و خلوص بر دو قسم است:

خالص نمودن دین و طاعت از برای خدای متعالی.

خالص شدن انسان برای او - جلّ جلاله -.

خداوند در قرآن همچنان که گاهی صالح بودن را به عمل استناد داده، مانند «مَنْ عَمِلَ صالِحاً» ( 66 ) ، و گاهی به ذات انسان مستند فرموده، همچون «إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» ( 67 ) ، اخلاص را نیز گاهی به عمل و گاهی به ذات نسبت داده است.

البته اخلاص در مرتبه ذات، موقوف بر اخلاص در مرتبه عمل است. تا هنگامی که همه اعمال و گفتار و سکون و حرکت انسان با اخلاص کامل انجام نپذیرد، به مرحله اخلاص ذاتی نایل نمی گردد و روشن است کسی که به این مرحله عالی دست می یابد، برای او آثار و برکاتی خواهد بود که دیگران از آن بی بهره اند. برخی از این آثار عبارتند از:

شیطان بر آنان تسلّط و اقتداری ندارد. ( 68 )

مخلصین در پرتو اقتدار ذاتی، در مقام والایی از توحید قرار دارند و همین امر، زمینه تاخت و تاز شیطان را در جهت فریب آنان از بین برده، و تسلّط بر آنان را ناممکن ساخته است.

این گروه از محاسبه محشر آفاقی و حضور در آن عرصه، معاف و فارغند:

( ... فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ ا إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ) ( 69 )

آنان به واسطه مراقبت شدید و ریاضت شرعی در جهاد با نفس، نفس خود را از طغیان باز داشته و به حیات ابدی راه یافته اند. از رستاخیز بزرگ انفسی عبور کرده و به واسطه آنکه در دوران مجاهده به حساب آنان رسیدگی شده، اینک نزد خدای خود به خلعت حیات ابدی مفتخر، و از روزی های خاصّ خزانه ربوبی متنعّم اند. ( 70 )

کرامت الهیه، ماورای پاداش عمل آنان است:

( وَ ما تجْزَوْنَ إِلاَّ ما کُنْتمْ تعْمَلُونَ ا إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ) ( 71 )

پاداش عموم افراد در برابر اعمال آنان است، لیکن اینان مشمول الطاف خاصّ و کرامت الهی هستند.

ذات احدیت را آنچنان که سزاوار اوست وصف می کنند:

( سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ ا إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ ) ( 72 )

آنان دارای مقامی منیع و منصبی رفیع و مرتبه ای عظیم اند که می توانند وصف ذات حضرت حقّ و ثنای الهی را به گونه ای که سزاوار ذات اقدس اوست بجا آورند.

وصول به این کمالات آنگاه میسّر خواهد شد که سالک راه حقّ در عرصه های مجاهده با نفس و مبارزه با هواهای نفسانی، نفسانیت خویش را از پای درآورده و علاقه روح به بدن را منقطع سازد.

در ابتدای سلوک، به وسیله زهد و تأمّل و دقّت و تفکّر در بی اعتباری دنیا، و بی فایده بودن دل بستگی به آن، رشته ارتباط به عالم کثرات را قطع نماید. پس از گذشت از این مرحله در می یابد که علاقه مفرطی به ذات خود دارد و نفس خویش را تا سر حدّ عشق دوست می دارد. هرچه به جا می آورد و هر مجاهده ای که می کند، همه و همه ناشی از فرط دوستی و محبّت به ذات خود می باشد.

سالک باید با استمداد از الطاف الهیه و امدادهای غیبی، به بت درونی که سر رشته تمام مفاسد است، کافر گردد و تمام کارهای خود را برای ذات اقدس الهی قرار دهد و حبّ به خویش را به حبّ خدای خود تبدیل نماید. به همین دلیل، دیگر سزاوار نیست در جستجوی کشف و کرامت باشد و عملی برای تحقّق آن انجام دهد.

هرگز نباید برای دستیابی به طی الارض، إخبار از غیب، اطلاع بر ضمایر مردم، و تصرّف در موادّ کاینات ذکر بگوید و ریاضت بکشد. زیرا در آن صورت، در راه رضای محبوب حقیقی قدم بر نمی دارد و خداوند را عبادت نکرده و مخلص نخواهد بود. بلکه نفس خود را معبود خود ساخته و برای برآورده شدن خواسته های آن گام برداشته است.

هنگامی که به چنین مرحله والایی نایل آمد اندک اندک محبّت به خود را نیز گرچه برای خدا باشد، فراموش می کند و دیگر خود را نمی بیند و غیر از جمال ازلی و ابدی، چیزی را نخواهد دید و رفته رفته، اثری از او نخواهد ماند! ( 73 )

4 - زهد

توضیح

علاقه به دنیا با محبّت خدا جمع نمی گردد و دلبستگی و تعلّق به مظاهر آن، آدمی را از حرکت در جهت اهداف بلند انسانی باز می دارد، بلکه زمینه هر گونه فکر و تلاش سازنده را از بین برده، اندیشه خدا جویی، معنویت خواهی و آخرت طلبی را از صفحه دل و لوح سینه به کلی می زداید.

از اینرو، بر سالک است ضمن آنکه اندیشه، همت و تلاش خود را در جهت تصحیح انگیزه و تطهیر نیت متمرکز می سازد، از پی آمدهای خطرناک تعلقات مادی و وابستگی های دنیوی غفلت نورزد و با همه توان، دل را از غیر خداوند شستشو دهد و آرزوهای دور و دراز، توجه و رغبت به مال و منال دنیا، و دل دادن به هر آنچه به نوعی به دنیاطلبی و دنیا داری باز می گردد را به شدّت از خود دور سازد، و آنچه را که با خدا، آخرت و معنویت همراه و همساز نمی باشد از دل خویش بیرون نماید. و البته این خود میسر نمی گردد جز هنگامی که بزرگی، عظمت و عشق حضرت حق در دل او استقرار یافته و نسبت به غیر او بی علاقه گردد.

پیشوای زاهدان حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«لا یکُونُ الْمُسْلِمُ مُسْلِماً حَتی یکُونَ وَرِعاً وَ لَنْ یکُونَ وَرِعاً حَتی یکُونَ زاهِداً وَ لَنْ یکُونَ زاهِداً حَتی یکُونَ حازِماً وَ لَنْ یکُونَ حازِماً حَتی یکُونَ عاقِلاً وَ مَا الْعاقِلُ إِلّا مَنْ عَقَلَ عَنِ اللَّهِ وَ عَمِلَ لِلدَّارِ الْآخِرَةِ. » ( 74 )

«مسلمان، مسلمانِ (حقیقی) نباشد تا آنکه با ورع باشد، و دارای ورع نخواهد بود تا آنکه (به دنیا) بی رغبت باشد، و زاهد نمی باشد تا آنکه دوراندیش باشد، و دوراندیش نیست تا آنکه عاقل باشد، و خردمند نباشد جز کسی که در باره خدا بیندیشد و تکالیفی را که از جانب او متوجه وی می باشد بجا آورد و برای عالم آخرت کوشا باشد. »

مفهوم زهد

زهد در لغت به معنای اظهار بی میلی نسبت به چیزی در اثر نداشتن رغبت درونی است. و در اصطلاح عالمان اخلاق عبارت است از روی گردانی از دنیا از روی میل و رغبت، با وجود امکان دسترسی به آن، و بسنده کردن به کم ترین حدّ از امور دنیوی و اکتفا نمودن به حدّ کفایت.

در بسیاری از روایات، زهد به معنای ترک دنیا معرفی گردیده است. در فرهنگ اسلام زهد به این معنا نیست که انسان از مال و منال دنیوی برخوردار نباشد، بلکه رکن اساسی و حقیقت زهد آن است که آدمی اسیر دنیا و مظاهر آن نگشته و در عین بهره مندی از آن، امیر و حاکم بر آن باشد.

زهد دل کندن از دنیا و پرهیز از آمال و آرزوهایی است که تعلّق به آن ها انسان را زمین گیر می سازد. زهد یک صفت روحی و حالتی روحانی است، و زاهد کسی است که به واسطه دلبستگی های اخروی و معنوی، به مظاهر مادی زندگی بی اعتنا است. پیوسته ساده زیستی را مشی خویش ساخته و از تجمّل گرایی و لذّت پرستی می پرهیزد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلدُّنْیا أَصْغَرُ قَدْراً عِنْدَ اللَّهِ وَ عِنْدَ أَنْبِیائِهِ وَ أَوْلِیائِهِ مِنْ أَنْ یفْرَحُوا بِشَی ءٍ مِنْها أَوْ یحْزَنُوا عَلَیهِ فَلا ینْبَغِی لِعالِمٍ وَ لا لِعاقِلٍ أَنْ یفْرَحَ بِعَرَضِ الدُّنْیا. » ( 75 )

«ارزش دنیا در پیشگاه خدا و نزد پیامبران و اولیای الهی کمتر از آن است که آنان را مسرور نماید یا با از دست دادن آن غمگین شوند، بنا براین، برای هیچ عالم و عاقلی سزاوار نیست که به واسطه روی آوردن دنیای ناپایدار شادمان گردد. »

و نیز فرموده اند:

«الزُّهْدُ مِفْتاحُ بابِ الْآخِرَةِ وَ الْبَراءَةِ مِنَ النَّارِ وَ هُوَ ترْکُکَ کُلَّ شَی ءٍ یشْغَلُکَ عَنِ اللَّهِ تعالی مِنْ غَیرِ تأَسُّفٍ عَلی فَوْتهَا وَ لا إِعْجَابٍ فِی ترْکِها وَ لَا انْتظارِ فَرَجٍ مِنْها وَ لا طَلَبِ مَحْمَدَةٍ عَلَیها وَ لا غَرَضٍ لَها. » ( 76 )

«زهد کلید دروازه عالم آخرت و دوری از آتش است. پارسایی آن است که هر چیز که تو را از خدا و یاد او باز دارد ترک نمایی، بدون آنکه بر آنچه از دست تو رفته تأسف بخوری، و یا نسبت به ترک آن مغرور گردی، و یا انتظار گشایشی از آن داشته باشی، و یا خواستار آن باشی که به واسطه آن مورد ستایش قرار بگیری، و یا از آن مقصدی دنیوی داشته باشی. »

دنیا و آخرت به هیچ شکل همساز و همراه نبوده، پیوسته در ستیز و همواره از یکدیگر گریزانند. هر قدر از این دور گردی به آن نزدیک می شوی، و هر اندازه به آن دل ببندی از این دل خواهی کند. هنگامی که سرای پایدار آخرت در جان و روح آدمی جاودانه و پر شکوه جلوه نماید، به همان نسبت جهان فانی و ارزش های زودگذر مادی در قلمرو اندیشه وی حقیر و بی ارزش جلوه گر می شود.

از سوی دیگر از نقش راهبردی تقویت ایمان و ارتقای معرفت نسبت به آفریدگار جهان در زدودن زنگارهای تار و تاریک لذّت های مادی از لوح دل و صفحه اندیشه نباید غفلت ورزید. به هر اندازه شناخت انسان نسبت به حقایق عالم و واقعیت های هستی از رشد بیشتری برخوردار گردد و بینش و باورهای قلبی ژرف تر و عمیق تر گردد گرایش های مادی و وابستگی های حقارت آمیز وی به دنیا و لذت های زودگذر آن بی بهاتر و پایه های آن سست تر و متزلزل تر خواهد گشت.

تلاش خود را در دوران کودکی برای پیشی گرفتن از سایر کودکان به قصد تصاحب شی ء ناچیزی که نوعاً بیش از چند دقیقه دوام نمی یافت به یادآور، آنگاه نیک بیندیش که چرا آن رفتار کودکانه را اینک برای خویش حقیر و زیان بار ارزیابی کرده و زیبنده شخصیت خود نمی بینی؟

بلی، هنگامی که با عبور از مراحل کودکی، خرد و معرفت آدمی نسبت به خود و جهان اطراف خویش از رشد کافی برخوردار گشته، استعدادهای نهفته و ارزش های درونی به تدریج شکوفا گردد، اهداف بلند حیات انسانی و فعالیت های عظیم سازندگی زمینه هر نوع بازی کودکانه و سرگرمی و دلبستگی حقارت آمیز را از چشم انداز عرصه های زندگی برطرف ساخته، مجالی برای آن باقی نمی گذارد.

اولیای الهی، مردان مرد، و بندگان برگزیده خدا که در اثر شناخت عمیق، درک بلند و گذر از مراحل اسارت بار وابستگی و دل دادگی به دنیا به نیکی از مزایای جهان باقی آگاه گشته اند، به ارزش های دنیوی با چشم حقارت نگریسته و به آن بها نمی دهند مگر آنکه آن را وسیله رشد معنوی و سرمایه اخروی قرار داده، دنیا را برای بندگی، مال و منال آن را برای ایثار، انفاق و خدمت به خلق خدا قلمداد نمایند. آری آنان دنیا را برای دنیا نمی خواهند؛ خانه دل را ضیافت گاه الهی قرار داده و جز به عشق خدا آرام نمی گیرند.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«تمام زهد و پارسایی در میان دو فراز از آیات قرآنی است که خداوند متعال فرموده:

«لِکَیلا تأْسَوْا عَلی ما فاتکُمْ وَ لا تفْرَحُوا بِما آتاکُمْ». ( 77 )

«تا هرگز بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و بر آنچه به شما داده، شادمان نگردید. »

کسی که به خدا ایمان آورده و دل در گرو سرای آخرت و جهان پایدار دارد و مال و منال دنیا را امانتی می داند که خدای بزرگ جهت آزمودنش در اختیار وی قرار داده است، نه از داشتن آن مسرور و نه از رفتن آن محزون می گردد.

زاهد هنگامی که راه طولانی و توشه اندک خویش را می نگرد دنیا را نه بد و ناپسند بلکه بسیار کم و زودگذر می یابد، از اینرو برای وصول به مقصد اعلای خود که جز قرب خدا نیست از متاع بی مقدار دنیا و لذّت های ناپایدار آن به راحتی گذشته و در هیچ شرایطی و به هیچ بهانه ای به آن قانع نمی گردد. آری، زهد آزادی است، آزادی از آنچه که رنگ تعلق می پذیرد، زاهد تا آنجا پیش می رود که دادن ها و گرفتن ها از نظر کاهش و توسعه در عرصه وجودش کم ترین نقش و تأثیری نخواهد داشت.

اساساً زهد در فرهنگ اسلام به معنای ساده زیستی، وارستگی و آزادگی، رهایی از اسارت و دلدادگی، و واگذاردن زیاده خواهی و حذف تجملات در زندگی است و هرگز نباید آن را نوعی رهبانیت به حساب آورد.

روح آرام و وجدان آسوده تنها در پرتو یاد خدا، شرافتمندی، عفت و متانت در زندگی حاصل می گردد، از اینرو باید کوشید تا با ساده زیستی و پرهیز از هوسرانی و هوا پرستی، ریشه های غفلت را در سویدای نفس سوزانده، با کاستن از آرزوهای دور و دراز و حرص، پایه های اصالت و بزرگواری را استحکام بخشیده، و با خودداری از ستم به خود و دیگران ارکان متانت در زندگی را استوار سازیم که زهد و پارسایی در اسلام جز این نخواهد بود.

پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«لَیسَ الزُّهْدُ فِی الدُّنْیا لُبْسَ الْخَشِنِ وَ أَکْلَ الْجَشِبِ وَ لکِنَّ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا قَصْرُ الْأَمَلِ. » ( 78 )

«پارسایی در دنیا پوشیدن لباس خشن و خوردن غذای ناملایم نیست بلکه پارسایی کوتاه کردن آرزوست. »

پیشوای زهد پیشگان حضرت علی عليه‌السلام فرموده اند:

«أَیهَا النَّاسُ! اَلزَّهادَةُ قَصْرُ الْأَمَلِ وَ الشُّکْرُ عِنْدَ النِّعَمِ وَ الْوَرَعُ عِنْدَ الْمَحارِمِ... » ( 79 )

«مردم! پارسایی کوتاه کردن آرزو، سپاسگزاری در برابر نعمت ها و پرهیز از محرمات الهی است. »

برخلاف برداشت کسانی که تنبلی، سستی و فرار از مسئولیت های فردی و اجتماعی را پارسایی شمرده و خود را زاهد قلمداد می کنند، حقیقت زهد، پشت پا زدن به جاذبه های فریبنده، دست ردّ زدن به هواهای نفسانی و سینه سپر کردن در برابر پستی های خوار کننده و دام های شیطانی است.

دنیا در نظر زاهد - جز در راستای مقاصد بزرگ دینی و انسانی - بسیار کم بها بلکه حقیقتاً بی ارزش است، به همین جهت تنها از این دیدگاه و صرفاً در جهت هدف اصلی خود به آن می نگرد و هرگز دنیا را برای دنیا نمی خواهد. او در جستجوی حقیقتی است که توجه به دنیا و دلبستگی به آن را - که نفس و شیطان پیوسته وی را به سوی آن فرا می خوانند - به مثابه باز ماندن از مطلوب خویش می داند. از اینرو، زنجیرهای هوا و هوس را با تمام قوا از پای خود گسسته، دام های شیطانی را یکی پس از دیگری در هم شکسته، و از دنیا و زینت های اسارت بار آن حقیقتاً رسته است.

مردی به حضور امیرمؤمنان عليه‌السلام شرفیاب شد و عرض کرد: ای امیر مؤمنان! مرا به یکی از راه های خیر و نیکی سفارش فرما تا به وسیله آن نجات یابم. آن حضرت فرمودند:

«ای آنکه پرسیدی! گوش فرا ده، سپس بکوش تا دریابی، آنگاه باور کرده، آن را به کار بند. اینک بدان که مردم سه گروه اند: زاهد و پارسا، صابر و شکیبا، راغب و خواهان دنیا.

زاهد کسی است که غم ها و شادی ها از دلش بیرون رفته، نه به چیزی از دنیا شاد گردد و نه بر آنچه از دستش رفته افسوس خورد، پس او راحت و آسوده خاطر است.

صابر نیز کسی است که در دل آرزوی دنیا کند لیکن هنگامی که به آن دست یابد به خاطر پایان بد و ناستوده آن نفس خود را مهار سازد به گونه ای که اگر بر دلش آگاه شوی از عفت نفس و خویشتن داری و دوراندیشی وی در شگفت خواهی شد.

امّا راغب بیم و ترسی ندارد که دنیا از چه راه به دست او رسد! خواه از حلال باشد و خواه از حرام؛ و نگران نیست که برای آن آبرویش بر باد رود و خود را هلاک ساخته و جوانمردی اش را از دست دهد. آنان کسانی هستند که در گرداب سخت دنیا سرگردان و مضطرب اند. » ( 80 )

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«اَلزُّهْدُ فِی الدُّنْیا ثَلاثَةُ أَحْرُفٍ: زاء وَ هاء وَ دال؛ فَأَمَّا الزَّاءُ فَترْکُ الزِّینَةِ وَ أَمَّا الْهاءُ فَترْکُ الْهَوی وَ أَمَّا الدَّالُ فَترْکُ الدُّنْیا. » ( 81 )

«زهد در دنیا بر سه پایه استوار است که حروف زاء و هاء و دال نشانگر آن هاست: "زاء" ترک زینت را می رساند، "هاء" اشاره به ترک هوا و هوس دارد و "دال" از ترک دنیا حکایت می کند. »

و زاهد این هر سه را نه برای دنیا، که برای خدا و آخرت ترک کرده است. جلوه های خیره کننده و زَرق و برق دنیا را با اهلش وانهاده، چشم طمع از پست و مقام و ریاست خواهی فرو بسته، و صفحه دل و لوح اندیشه را از هر آنچه به دنیا و متعلّقات آن باز می گردد حقیقتاً شسته است.

او نه فریب شیادان حیله گر و سالوسان دغلباز را - که برای شکار افراد ساده لوح و سوء استفاده از احساسات پاک انسانی و مذهبی انسان ها دام زهد گسترانیده اند - می خورد و نه خود که گویا شراره های غضب و تازیانه های دردناک عذاب الهی را نظاره می کند هرگز بازار پارسایی و زهد فروشی را برای ریاکاری و عوام فریبی گرم خواهد کرد.

چند دام از زهد سازی و دم از طاعت زنی

ما هم از دام تو دوریم و هم از دم فارغیم

البته زهد نیز همچون سایر مفاهیم اعتقادی و مذهبی دارای مراتب گوناگون و درجات متفاوتی است:

زاهد در نخستین گام، دیده سر و چشم دل را از محرمات الهی فرو بسته، و از دنیا و متاع آن تنها به اندازه نیاز و ضرورت بسنده می کند. سپس از خواسته های نفس پرهیز نموده، آرام آرام تعلقات خاطر و علایق خویش را نسبت به دنیا مرتفع ساخته تا آنجا که به کلّی دل از دنیا و مظاهر آن بر می کند و حقیقتاً از غیر خدا منقطع می گردد. در آن حال دنیا در نظر وی فاقد ارزش شده و جز خدا هیچ چیز و هیچ کس او را اشباع نمی سازد. و از همان جاست که با تمام وجود به کمال حقیقی و هستی مطلق روی می آورد و از ما سوی اللَّه حتی بهشت و حور و غلمان دل بریده، به طور کامل و به معنی حقیقی متوجه حضرت حق - جلّ و علا - می گردد.

این مرحله از زهد که بالاترین مرتبه و کمال اعلای آن به حساب می آید به اولیای مقرّب خداوند و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام اختصاص داشته و دستیابی به آن جز در پرتو عنایات ویژه الهی و توجهات خاصّ آن بزرگواران برای کسی میسر نمی گردد.

انسان به اقتضای فطرت و سرشت ذاتی، عاشق کمال تام و مطلق است و همین علاقه فطری است که مُلک و ملکوت را در قلمرو خواهش ها و خواسته های وی قرار می دهد. در عین حال، غفلت از این مطلوب عالی و خواسته متعالی باعث شده است که هر کس به حسب حال و مقام و یافته ها و بافته های خویش کمال را در چیزی جستجو کرده، فکر و دل را در گرو آن قرار دهد.

دنیا خواهان دستیابی به لذایذ مادی را منتهای آرزو و مقصد بلند خویش قرار داده، کمالی جز آن نمی بینند و محبوبی جز دنیا و مظاهر و لذائذ آن نمی یابند، امّا از آنجا که جنب و جوش، طلب و اراده، و رغبت و علاقه اشخاص ریشه در توجه فطری و عشق ذاتی به کمال مطلق داشته، و لذت طلبی و دنیا خواهی به سبب تشخیص نادرست و خطای در تطبیق در زمره خواسته های آنان قرار گرفته است، ثروت و ریاست، جاه و مقام و سایر مظاهر و لذت های مادی نه تنها از علاقه و اشتیاق آنان نمی کاهد، بلکه پیوسته آتش عشقشان را بر افروخته تر و محبت و دلبستگی شان را ریشه دارتر می سازد.

به عنوان مثال: شهوت پرستی که از حیات جز کامیابی و دستیابی به مشتهیات شهوت آلود نفسانی نمی فهمد و زندگی را تنها در وصول به امیال حیوانی خلاصه کرده است، هر اندازه وسائل شهوت رانی و کامرانی برای او فراهم تر گردد، میل قلبی و تعلّق خاطرش به خواسته های دیگری که در دامنه قدرت و امکانات او قرار ندارد بیشتر می شود.

و یا ریاست طلبی که تشنه قدرت و شیفته سلطه گری است حتی اگر تمام کره زمین را زیر سلطنت خویش درآورد، قانع نگشته و پرواز به کرات دیگر را در سر می پروراند.

ثروت خواه و مال اندوزی هم که سینه اش از ولع و قلبش از حرص مالا مال گشته، خط قرمزی برای آمال و آرزویش وجود ندارد، هر چه مال و ثروتش بیشتر شود، خواهش های نفسانیش افزون تر می گردد. و این ها صرفاً به این دلیل است که آدمی خواسته یا نخواسته، به واسطه کشش ذاتی و میل فطری همواره متوجه کمال مطلق بوده و تشخیص نا صحیح و گزینش مصادیق نادرست، او را به این حال و روز انداخته است.

حتی اهل آخرت نیز که به واسطه تلاش فراوان، نگاه واقع بینانه و رشد معنوی، دل از دنیا بر کَنده و متوجه عالم آخرت گشته اند - گرچه راهشان درست و مقصدشان پسندیده است لیکن - چون کمال را در درجات و مراتب معنوی می دانند، قلوبشان صرفاً متوجه آخرت و مقام و منزلت اخروی بوده، بسا توجه شایسته به معبود مطلق و محبوب حقیقی نداشته باشند.

تنها اهل اللَّه هستند که در پرتو الطاف خاص و مجاهدت های پی گیر و تلاش های خستگی ناپذیر، و در سایه تشخیص درست مصداق حقیقی از غیر حقیقی، کمال خود را در جمال حقّ و کمال مطلق یافته، و به برکت حبّ روزافزون وصال و عشق همیشه در تزاید جمال یار از هر دو جهان رسته و از دو نشأت وارسته و به درجه زهد مطلق پیوسته اند.

جان شرع و جان تقوا عارف است

معرفت محصول زهد سالف است

زهد اندر کاشتن کوشیدن است

معرفت آن کشت را روییدن است

شخصی از امام باقر عليه‌السلام مسأله ای پرسید. پس از آنکه آن حضرت پاسخ وی را دادند عرض کرد: پاسخ فقیهان در جواب این مسأله چنین نیست! حضرتش فرمودند:

«وای بر تو! هرگز فقیه و دین شناس را دیده ای و شناخته ای؟!

إِنَّ اَلْفَقِیهَ حَقَّ اَلْفَقِیهِ الزَّاهِدُ فِی الدُّنْیا وَ الرَّاغِبُ فِی الْآخِرَةِ المُتمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِی صلى‌الله‌عليه‌وآله ».

«دین شناس و فقیه واقعی کسی است که به دنیا بی رغبت و به آخرت تمایل داشته و به سنت پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله تمسّک جوید. » ( 82 )

بر جویندگان راه حقیقت و پویندگان طریق فضیلت است که با چنگ زدن به دامن استوانه های کرامت و بزرگواری، عالمان ربّانی و مربیان روحانی، از منطق و کردار و گفتار آنان که رنگ خدایی و صبغه الهی پذیرفته، به نیکی بهره مند گشته، راه را از چاه و آب را از سراب باز شناسند و با هم نوایی و همگامی با ندای ذاتی و توجه فطری از امانت های بزرگ الهی پاسداری نموده، در جهت شکوفایی سرمایه های گران بهای نهفته در خویش گام بردارند.

فضیلت زهد

با مطالعه فرازهایی از حکمت های گهر نشان اولیای گرانقدر اسلام و پیشوایان معصوم دین بیش از پیش نسبت به ارزش زهد و فضیلت پارسایی آگاه خواهیم شد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ زَهِدَ فِی الدُّنْیا أَثْبَت اللَّهُ الْحِکْمَةَ فِی قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِها لِسانَهُ وَ بَصَّرَهُ عُیوبَ الدُّنْیا داءَها وَدَواءَها وَأَخْرَجَهُ مِنَ الدُّنْیا سالِماً إِلَی دارِالسَّلامِ». ( 83 )

«کسی که در دنیا پارسایی پیشه کند خداوند حکمت را در قلبش پابرجا ساخته، زبانش را به آن گویا می سازد. و او را نسبت به عیب های دنیا و درد و دارویش بینا گردانده، با سلامتی از دنیا بیرونش برده، به بهشت دارالسلام وارد خواهد کرد. »

و نیز آن بزرگوار فرموده اند:

«جُعِلَ الْخَیرُ کُلُّهُ فِی بَیت وَ جُعِلَ مِفْتاحُهُ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا. »

«همه خوبی ها در خانه ای استقرار یافته و کلیدش زهد و بی رغبتی به دنیا قرار داده شده است. »

آنگاه می فرمایند:

«رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند: آدمی شیرینی ایمان را در قلبش نمی یابد تا آنگاه که (به مرحله ای از رشد و زهد ارتقا یافته و) بیم و اندیشه ای نداشته باشد که چه کسی دنیا را می خورد. »

سپس امام عليه‌السلام می فرمایند:

«شناخت شیرینی ایمان بر دل های شما حرام است تا آنگاه که به دنیا بی رغبت گردد. » ( 84 )

رشد ایمان لازمه پیشرفت های معنوی است. کمالات انسانی خود بدون تحصیل خیرات میسّر نمی گردد. انجام هر کار نیک و عزم پسندیده نیز در گرو سعادت توفیق و نزول برکات آسمانی است و کلید این همه، پارسایی و بی رغبتی به دنیا است. بنا براین، جز در پرتو زهد و پارسایی، نیل به اهداف عالی انسانی امکان پذیر نخواهد بود.

امام باقر عليه‌السلام به نقل از پیشوای پارسایان و امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّ مِنْ أَعْوَنِ الْأَخْلاقِ عَلَی الدِّینِ الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا. » ( 85 )

«خصلتی که بیش از هر خوی دیگر دین را یاری می کند زهد و بی رغبتی به دنیا است. »

نه دوستی دنیا با محبت خداوند جمع شدنی است و نه اشتغالات فکری با کسب کمالات معنوی سر سازگاری دارد. رکن اساسی و شرط مهم انجام نیک و کامل هر کاری، دور بودن از اشتغالات تفرقه آمیز و برخورداری از فراغت است. کسی که فکرش همواره مشغول دنیا و تحصیل متاع آن است هرگز نمی تواند خود را برای انجام امور دینی و تکالیف انسانی از فراغت لازم بهره مند سازد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«إِذا أَرادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیراً زَهَّدَهُ فِی الدُّنْیا وَ فَقَّهَهُ فِی الدِّینِ وَ بَصَّرَهُ عُیوبَها وَ مَنْ أُوتیهُنَّ فَقَدْ أُوتی خَیرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. » ( 86 )

«هرگاه خداوند خیر بنده ای را اراده نماید او را نسبت به دنیا بی رغبت کرده و نسبت به دین آگاه و به عیوب دنیا بینایش سازد، و به هر کس این خصلت ها اهدا گردد خیر دنیا و آخرت به او ارزانی شده است. »

همچنین فرموده اند:

«لَمْ یطْلُبْ أَحَدٌ الْحَقَّ بِبابٍ أَفْضَلَ مِنَ الزُّهْدِ فِی الدُّنْیا وَ هُوَ ضِدٌّ لِما طَلَبَ أَعْداءُ الْحَقِ. » ( 87 )

«هیچ کس حقّ را در درگاهی برتر از بی رغبتی به دنیا و زهد در آن - که ضدّ خواسته دشمنان حق می باشد - نجسته است. »

حضرت موسی بن جعفر عليه‌السلام کنار قبری حاضر شده، فرمودند:

«إِنَّ شَیئاً هَذا آخِرُهُ لَحَقِیقٌ أَنْ یزْهَدَ فِی أَوَّلِهِ وَ إِنَّ شَیئاً هَذا أَوَّلُهُ لَحَقِیقٌ أَنْ یخافَ مِنْ آخِرِهِ. » ( 88 )

«دنیایی که پایانش چنین است سزاوار است از نخست بدان بی رغبت بوده، از آن کناره گیریم و آخرتی که آغازش این است شایسته است از پایان آن بیمناک باشیم. »

اسفا که نه از آن کناره گیر و روی گردانیم و نه از این بیم ناک و هراسی به دل داریم. و این نیست جز به خاطر تزلزل اراده، ضعف یقین و ایمان های سست که هر یک بستر مناسبی برای نفوذ و تأثیر هر چه بیشتر زَرق و برق دنیا و جلوه های خیره کننده محسوس و ملموس آن است. بی شک مجاهده ای پی گیر و تلاشی خستگی ناپذیر می طلبد تا همراه با یاد همیشگی مرگ و همگام با ریاضت های سخت شرعی از آثار ویرانگر و پی آمدهای خانمان سوز دوستی نسبت به چنین دنیایی در امان بمانیم. و این نه کاری است آسان و نه بضاعتی است اندک، که عملی است بس دشوار و سرمایه ای است بس گران، به سختی زهد و بهای پارسایی!

حضرت علی عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلزُّهْدُ ثَرْوَةٌ. » ( 89 )

«پارسایی دارایی و ثروت است. »

پیشوای بزرگ مذهب امام صادق عليه‌السلام در مقام بیان نشانه های پارسایی می فرمایند:

«به راستی پارسایان در دنیا هاله ای از نور جلالت در سیمایشان آشکار و نشان خدمت در میان دیدگانشان ظاهر می باشد. کسی که در دنیا با سلاطین همدم است، آثارش در اندام او ظاهر می گردد، پس چگونه ممکن است انسان با خداوند منّان انیس بوده و از غیر او منقطع باشد، ولی آثارش در سیمای او آشکار نباشد؟ » ( 90 )

در ارجمندی زهد و فضیلت ساده زیستی همین بس که جمیع پیامبران و همه اولیای خدا به آن متصف بوده اند.

پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«مَا اتخَذَ اللَّهُ نَبِیاً إِلّا زاهِداً. » ( 91 )

«خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نفرمود مگر آنکه پارسا بود. »

در آغاز دعای شریف ندبه خداوند را بر نعمت های بی شمارش حمد کرده و عرض می کنیم:

«خدایا! تو را بر اموری ستایش می کنم که به وسیله آن ها قضایت بر اولیایت جاری گردید؛ همانان که وجودشان را برای ذات خود اختیار و برای دین خویش مخصوص گردانیدی... بعد از آنکه کناره گیری و زهد نسبت به مقامات و زیور و زینت این دنیای پست را بر آنان شرط فرمودی و آنان به این شرط گردن نهادند و تو می دانستی که آنان به عهد خود وفا خواهند کرد. » ( 92 )

بلی، آنان از این آزمایش بزرگ، سربلند بیرون آمدند؛ حضرت موسی، کلیمِ خداوند غالباً گیاه زمین و برگ درختان را خوراک خود قرار می داد و بدن شریفش در اثر همین ریاضت سخت، آن چنان ضعیف و لاغر شده بود که سبزی گیاهانی که خورده بود از شکم مبارکش نمایان بود. ( 93 )

حضرت عیسی عليه‌السلام پیوسته لباسش از موی و خوراکش از گیاهان و برگ درختان بود و هیچ گاه برای خود خانه و کاشانه ای مهیا نمی کرد.

رسول بزرگوار اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله بسا می شد که از شدت گرسنگی سنگی به شکم مبارک خود می بست و بسیار اتفاق می افتاد هنگامی که آن حضرت لباس خود را برای شستشو از بدن شریف بیرون آورده بود، بلال اذان می گفت و آن سرور برای حضور در مسجد لباس دیگری نداشت.

و فروغ تابناک زهد، پیشوای پارسایان و امیر مؤمنان عليه‌السلام که دوست و دشمن را وادار به اعتراف ساخته است، جامه اش درشت و کهنه بود که گاهی با لیف خرما وصله می شد و هیچ گاه از دو لباس تجاوز نمی نمود. خوراک روزانه اش دو قرص نان جوین بود که غالباً به آن بسنده می کرد.

ابو رافع گوید: روز عیدی به حضور امیرمؤمنان عليه‌السلام شرفیاب شدم. آن بزرگوار کیسه نان خشک سر بسته ای را که بر آن مهر زده بود گشوده و از آن تناول فرمود. پرسیدم: مولای من! چرا آن را مهر می زنی؟ فرمود: می ترسم دو فرزندم زینب و ام کلثوم نان ها را به روغن آغشته کنند!

گاهی هم که حضرتش نان را با خورش می خورد، خورش آن، سرکه یا نمک یا سبزیجات بود. و چنانچه بهتر از این ها اراده می فرمود اندکی از شیر شتر تناول می کرد. گوشت بسیار کم می خورد و می فرمود:

«شکم های خود را مدفن حیوانات قرار ندهید. »

و با این خوراک از همه مردم نیرومندتر و قدرت بازویش از هر کس قوی تر بود و گرسنگی و خوراک اندک از قدرت و نیرویش نمی کاست. ( 94 )

سوید بن علقمه (غفله) گوید: در کوفه خدمت حضرت علی عليه‌السلام رسیدم. در برابرش کاسه ماست ترش شده ای بود و قرص نانی در دست داشت که پوست های جو بر آن دیده می شد. آن بزرگوار نان خشک را به سختی خرد می کرد، به گونه ای که گاهی از زانوی خود برای این کار کمک می گرفت!

به فضه خادمه که در آنجا بود گفتم: از خدا نمی ترسی که حال مولا را رعایت نمی کنی! چرا سبوس جو را نگرفته ای؟ پاسخ داد: خود آن سرور چنین خواسته اند.

جریان را به حضرتش عرضه داشتم، فرمودند:

«پدر و مادرم فدای آن کسی باد که سه روز پیاپی نان گندم نخورد تا از دنیا رحلت فرمود، و هرگز نانی که سبوس گرفته شده باشد تناول نکرد! مقصود آن بزرگوار رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بود. » ( 95 )

سوید بن علقمه (غفله) نیز نقل می کند: هنگامی که مردم با امیر مؤمنان عليه‌السلام برای خلافت بیعت کرده بودند حضور آن حضرت شرفیاب شدم و دیدم آن بزرگوار بر حصیر کوچکی نشسته اند و جز آن، چیز دیگری در آن خانه نیست. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شماست و من در منزل شما چیزی از نیازمندی های خانه نمی بینم! فرمودند:

«ای پسر غفله! خردمند برای خانه ای که باید آنجا را ترک کند اثاث و لوازمی تهیه نمی بیند. ما منزل امن و محل آسایشی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا منتقل ساخته ایم و خود به زودی به آن خانه رهسپار خواهیم شد. » ( 96 )

تأثیر سرگذشت بزرگان، صالحان و خصوصاً پیشوایان بزرگ معصوم عليهم‌السلام بر جان و نفس آدمی بسیار شگفت انگیز است و اگر انسان اندکی خود را از آب و گل طبیعت و تعلقات مادی آزاد کرده باشد، این تأثیر را به نیکی احساس می کند. چه بسیار شایسته است که در کنار فعالیت ها و برنامه های زندگی، مطالعه شرح حال این اسوه های بی نظیر را به صورت یکی از برنامه های جاری و روزمره خود و فرزندان خویش قرار دهیم. ( 97 )

فلسفه زهد

قلب درد آشنای زاهد آنگاه آرام می گیرد که هیچ گاه در سراسر جهان شاهد آهِ سرد نیازمندی نبوده و ناله دلخراش گرسنه ای دل حساس او را نیازارد. زاهد آنچه دارد به نیازمندان می بخشد و از اینکه آنان را به آسایش و نوایی برساند بیش از آن لذت می برد که خود بخورد و بپوشد و استراحت کند، بلکه اگر بی تکلّف زندگی می کند و در کمال قناعت و سادگی بسر می برد، جز به خاطر این نیست که دیگران را در راحتی و آسایش ببیند.

آری، زاهد در مسیر سامان بخشیدن به امور مستمندان و نیازمندان از آنچه در اختیار دارد دریغ نکرده و در این راه از هیچ چیز فروگذار نمی کند. می جوشد و می کوشد و از همه چیز می گذرد. دیگران را بر خود ترجیح داده، ایثار می کند و هرگز رسیدگی به امور مادی خویش را بر رفع نیازهای دیگران مقدم به حساب نمی آورد. و همین هاست که ایثار را به عنوان یکی از پرشکوه ترین صفات انسانی و زیباترین مظاهر گذشت و فداکاری در زمره برترین و شاخص ترین فلسفه های وجودی زهد جلوه گر می سازد. و به همین جهت است که دستیابی به زهد حقیقی و اوج گیری به قلّه رفیع ایثار جز برای انسان های بزرگ و همت های بلند و متعالی میسر نمی گردد.

از دیگر فلسفه های این صفت نیک، احساس هم دردی با محرومان و مشارکت در غم مستمندان است. بشر طبیعتاً هنگامی که مشاهده می کند دیگران با این که کم ترین مزیتی بر او ندارند، می خورند و می نوشند و می پوشند و او از زندگی، نوایی جز آه سرد و منالی جز محرومیت ندارد سخت می رنجد و درد و رنج او از این که خود را در کنار افرادی برخوردار از همه امکانات مشاهده می کند به مراتب بیش از رنجشی است که از محرومیت خویش متحمل می شود.

هنگامی که زاهد با این صحنه های دلخراش مواجه شده و عملاً راه برخوردار شدن محرومان و رفع نیاز مستمندان را مسدود می نگرد به شدت متأثر شده، بر خود می لرزد. از اینرو با گزینش یک زندگی ساده و هم سطح با طبقات نیازمند، ضمن آنکه از فیض مشارکت عملی در غم محرومان بهره مند می گردد، زندگی و راه و روش او نیز خود مرهمی برای زخم دل دردمندان و التیامی برای سینه داغدار مستمندان خواهد بود.

تأثیر شگرف این روش خصوصاً هنگامی که از جانب پیشوایان بزرگ و رهبرانِ مورد توجه مردم إعمال گردد بر کسی پوشیده نیست. اهمیت فوق العاده آن نیز آنگاه نمایان و مشهود می شود که زندگی بسیار زاهدانه مولا امیر مؤمنان عليه‌السلام را - که به دوران خلافت ظاهری آن بزرگوار بیش از هر زمان دیگر از این منظر جلوه خاصی بخشیده بود - مورد مطالعه قرار دهیم. ( 98 )

در شرح حال یکی از علمای بزرگ نوشته اند:

روزی یکی از عروس های خود را با پیراهنی رنگین از جنس پارچه هایی که زنان اشراف آن دوران به تن می کردند مشاهده نمود. فرزندش مرحوم آقا محمد اسماعیل (شوهر آن خانم) را مورد ملامت و سرزنش قرار داد. وی در جواب پدر این آیه از قرآن را تلاوت نمود:

( قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیبات مِنَ الرِّزْقِ ) . ( 99 )

«بگو چه کسی زینت هایی را که خدا برای بندگانش آفریده و روزی های پاکیزه را حرام کرده است؟ »

ایشان در پاسخ فرمود: من نمی گویم خوب پوشیدن و خوب نوشیدن و استفاده کردن از نعمت های الهی حرام است؛ اسلام مردم را از چنین اموری منع نفرموده، لیکن ما و خانواده ما به جهت آنکه مورد توجه مردم هستیم و آنان ما را پیشوای دینی خود می دانند، وظیفه خاصی داریم.

سپس افزود: هنگامی که خانواده های فقیر مشاهده می کنند که اغنیا و ثروتمندان از همه چیز برخوردارند، طبعاً ناراحت می شوند، لذا تنها مایه تسکین آلامشان این است که خانواده ما (آل آقا) مانند خودشان زندگی می کنند. اگر ما نیز به شکل ثروتمندان زندگی کنیم آنچه سبب تسکین درد و رنج آن هاست از میان می رود. اینک که ما نمی توانیم وضع موجود را دگرگون کنیم، لا اقل باید از این مقدار همدردی مضایقه ننماییم.

از جمله اموری که زهد را در نظر مردمان آزاده جهان به عنوان صفتی آرمانی جلوه گر ساخته و می توان آن را در زمره یکی دیگر از فلسفه های زهد به حساب آورد، صفت حریت و آزادگی است.

نیاز و احتیاج، بستری برای تعلق خاطر و ابزاری برای وابستگی است، همچنان که بی نیازی زمینه ساز آزادی و ملاک و میزانی برای سنجش آزادگی است. پارسایان و آزادگان جهان با این انگیزه زهد و قناعت را برنامه زندگی خود قرار داده اند که از نیازهای خویش کاسته و با تقلیل احتیاجات روز مره، خویشتن را از بند اسارت به این و آن رها سازند.

آنان به نیکی می دانند: گرچه زندگی آدمی مانند سایر جانداران دیگر به یک سلسله امور ضروری و شرایط طبیعی وابسته است و در هیچ شرایطی از آن گریزی نیست، لیکن این را نیز معتقدند که: نیازهای فراوان دیگری هم هست که به وسیله عوامل گوناگون از جمله توسط خود انسان بر او تحمیل شده و آزادی وی را تا حدّ زیادی تحت تأثیر آن نیازهای کاذب محدود می سازد.

انسان به بهانه های مختلف، رونق بخشیدن به زندگی را از ضروریات و از تکالیف شرعی و انسانی خود به حساب می آورد. سپس با فراهم آمدن امکانات بیشتر، به تجمل گرایی و خوش گذرانی پرداخته، به تدریج به آن علاقه مند شده، دیری نمی پاید که با آن انس می گیرد و زندگی بدون آن وضع را برای خود ناممکن می پندارد. و به این ترتیب خود را در برابر نیازهای جدید عاجز و ذلیل ساخته، خویشتن را از دایره کم ترین تغییر و تحول در خود و محیط خود خارج می سازد.

هیچ نازپرورده ای را مشاهده نمی کنی که با صبر و حوصله و درایت و استقامت، منشأ انقلابی بزرگ در جهان شده باشد. و با هیچ تحولی اساسی مواجه نمی گردی که فریادگری نازپرورده بار آن را بر دوش کشیده باشد. آزادی ریشه در زهد و پارسایی دارد و آزاد منش به این مقام نائل نگشته جز آنکه زهد را پیشه و منش خویش ساخته است. امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام که روح آزادی و منشِ آزادگی را به جهانیان آموختند، از آن جهت بود که خود به معنی واقعی زاهد بودند. و این نکته ای است ظریف و آموزه ای است دقیق که خود آن بزرگوار در سخنان پر گهر خویش پیوسته بر آن تأکید نموده، و با نگاهی به نهج البلاغه نمونه های فراوانی از آن را می توان ملاحظه نمود. همچنان که مکرراً ترک دنیا را بهای آزادی و آزاد منشی معرفی فرموده اند:

«اَلدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیها رَجُلانِ: رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَأَوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتقَها. » ( 100 )

«دنیا گذرگاه است، نه قرار گاه و مردم در آن دو دسته اند: برخی خود را فروخته، هلاک می کنند، و گروهی خویشتن را خریده، آزاد می سازند. »

و چشم داشتن به متاع دنیا و طمع را ریشه اسارت و سرچشمه بردگی دانسته اند:

«الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ. » ( 101 )

«طمع ورزی (بستر مناسبی برای) بردگی ابدی است. »

در نامه ای هم که به عثمان بن حنیف نوشته اند، می فرمایند:

«پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه کهنه و از خوراکش به دو قرص نان اکتفا کرده...

ای دنیا! از من دور شو! که افسارت را بر پشت گردنت انداخته ام و از چنگال های درنده تو خود را رهانیده و از دام های تو جسته ام...

دور شو! به خدا سوگند که رام تو نمی گردم تا مرا خوار و ذلیل سازی و تسلیم تو نمی شوم که هرجا بخواهی مرا به خواری به دنبال خود کشی... » ( 102 )

آری، زاهد حقیقی علیه عجز و ضعف و زبونی می شورد، در برابر حاکمیت امیال نفسانی طغیان می کند، و از اسارت و بندگی دنیا و زرق و برق آن با تمام وجود سر باز می پیچد، و این استقامت شگفت انگیز را جز از مکتب زهد و مشی زاهدانه و زهد راستین مولای زاهدان علی عليه‌السلام نیاموخته است.

به همین جهت، برخورداری از مواهب روحی و متصف شدن به صفات متعالی را می توان گوشه دیگری از آثار گرانقدر ترک لذت گرایی و یکی دیگر از فلسفه های مهم زهد به حساب آورد.

تا هنگامی که مسائل مادی از صورت هدف خارج نشده و به شکل ابزار و وسیله در نیاید، سرزمین وجود و باغستان دل برای رشد احساسات پاک و نمو اندیشه های تابناک آماده نمی گردد. و تا زمانی که طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشده و آدمی از قید هواپرستی آزاد نگردد، عواطف ملکوتی در وجود وی از جایگاه شایسته خود برخوردار نخواهد شد. و به همین جهت زهد شرط اساسی افاضه نور معرفت، مهم ترین بستر رشد معنوی، و عامل ناگسستنی و لاینفک دریافت صفات متعالی و ارتقاء روحی شمرده شده است.

حقّ پرستی به هیچ وجه با خودخواهی و لذت گرایی سر سازگاری ندارد. شورِ عشق و شوق خدمت و اشتیاق انس با حضرت باری کجا و شیفتگی دنیای دون و ذلت و نکبت اسارت و تشویش و اضطراب ناشی از بازماندن از دنیا پرستی و دنیا پرستان کجا؟! در حال توجه و حضور و ذکر دائم حق بودن کجا و در اسارت زرق و برق مادیات بودن کجا؟! نه تنها خدا پرستی و حق خواهی مستلزم رها شدن از بند هواپرستی و بی اعتنایی به شؤون مادی است، بلکه هر نوع دلدادگی و دگر دوستی مستلزم پشت پا زدن به بسیاری از تعلقات و دور شدن از خودخواهی و دنیا زدگی است.

سر و کار عشق و پرستش بر خلاف علم و فلسفه با دل و احساسات است نه منطق و برهان؛ به همین جهت هیچ گاه به اموری که با آن ها در تضاد و ضدیت است میدان تاخت و تاز نداده، رقیب نمی پذیرند. دلی که کانون عشق است و قلبی که به خاطر محبوبی می تپد، به ویژه دلی که محلّ تابش اشراقات و الهامات الهی است هرگز در گرو متاع دنیا و مال و منال بی ارزش زندگی مادی قرار نمی گیرد، لیکن هیچ مانعی ندارد که دانشمند یا فیلسوفی همزمان با اشتغالات فکری و فعالیت های علمی، اسیر دنیا و گرفتار جاذبه های فریبنده آن گردد. بنا براین، فارغ ساختن خانه دل از تعلقات مادی و درهم شکستن بت های زر و سیم از کعبه دل، شرطی اساسی برای دست یابی به کمالات معنوی و نیل به جایگاه حقیقی شخصیت انسانی است.

ناگفته نماند همچنان که بارها یادآور شده ایم کسی که آزادی از بندگی دنیا و رها شدن از اسارت ریاست طلبی و زرق و برق امور مادی را با رهبانیت که توأم با ترک مسئولیت های اجتماعی و شانه خالی کردن از زیر بار تعهدات انسانی است، مقایسه می کند اگر مغرض نباشد از اسلام و برنامه های حیات بخش و زندگی ساز آن کاملاً بیگانه است. زهد و پارسایی سر چشمه جوش و حرکت، رکن و پایه مسئولیت پذیری و تعهد، زمینه ساز بازیابی خود و خویشتن شناسی، و منشأ پرشکوه ترین جلوه های پای بندی به تعهد و وظیفه شناسی است.

مولای پارسایان و پیشوای زاهدان حضرت علی عليه‌السلام در عین حال که ابرمرد زهد و پارسایی و اوّل زاهد جهان بود، وجود ملکوتیش آموزگار تلاش و خدمت و فداکاری، و دل حساس و سینه پر حرارتش سرشار از درس عمل به تکلیف الهی و تعهد انسانی بود. معلم زهد بود امّا لحظه ای نمی آسود. از نعمت زودگذر دنیا و لذت ناپایدار آن به شدت پرهیز می کرد و در عین حال، مشاهده یک فرد محروم یا یک بی عدالتی، خواب را از چشمان مبارکش می ربود و می فرمود:

«ما لِعَلِی وَ لِنَعِیمٍ یفْنی وَ لَذَّةٍ لا تبْقی» ( 103 )

«علی را با نعمت گذرا و لذّت ناپایدار چه کار؟ »

هرگز حاضر نبود با شکم سیر بخوابد، مبادا در دورترین سرزمین های اسلامی فردی گرسنه شب را با شکم گرسنه سپری کند. ( 104 )

قلب مطهرش سرشار از عشق خدا و نسبت به حقوق انسان ها تا این اندازه حساس بود و این جز در سایه زهد شگفت انگیز آن بزرگوار حاصل نگشته بود. و از همین جا می توان نتیجه گرفت که فارغ ساختن دل برای خدا و آخرت، یکی دیگر از ریشه های اساسی دعوت به زهد و انگیزه مهم انبیا و اولیای الهی در برگزیدن آن بوده است.

امام صادق عليه‌السلام ذیل آیه شریفه:

«إِلاَّ مَنْ أَتی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ». ( 105 )

می فرمایند:

«دل سالم کسی دارد که در هنگام ملاقات با پروردگار خود، کسی جز خدا در دلش نباشد... و هر دلی که در آن شرک یا شک باشد (از چشم خدا و اولیای حق) ساقط است. »

آنگاه می فرمایند:

«وَ إِنَّما أَرادُوا الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا لِتفْرُغَ قُلُوبُهُمْ لِلْآخِرَةِ. » ( 106 )

«آنان در دنیا زهد را به این جهت برگزیدند که دل هایشان برای آخرت فارغ باشد. »

بوعلی در نمط نهم اشارات که به مقامات عارفین اختصاص داده، زهد را به زهد عارف و زهد غیر عارف تقسیم کرده، می گوید:

«زهد نزد غیر عارف، معامله کالای دنیا با کالای آخرت است. (دست شستن از دنیا توسط او صرفاً با انگیزه بهره مند شدن از تمتعات اخروی است) ولی زاهد عارف از آن جهت زهد می ورزد که نمی خواهد ضمیر خویش را به غیر ذات حق مشغول سازد و جز خدا هر چیز دیگر را کوچک تر از آن می داند که خود را بدان مشغول ساخته و در بند اسارتش درآید. »

5 - ورع

روی آوردن به خیر و صلاح و انجام کارهای خوب و نیک، گرچه شرطی اساسی و امری ضروری و لازم برای دستیابی به سعادت و رستگاری است، لیکن به هیچ وجه نباید آن را برای نیل به این مقصد اعلا شرطی کافی نیز به حساب آورد. نتیجه بخش بودن تربیت اخلاقی و تهذیب نفس علاوه بر وابستگی کامل به کوشش همه جانبه در زمینه پرداختن به امور پسندیده، در گرو تلاش مداوم برای پرهیز از امور ناروا و فاصله گرفتن از کارهای ناستوده است. به همین جهت بزرگان دینی در پرتو آموخته های خود از شرع مقدس بر این نکته تأکید دارند که توفیق کامل در این امر مهم، مرهون دو اصل اساسی است: انجام خوبی ها و ورع از بدی ها.

ورع در لغت به معنی خودداری و از چیزی دوری جستن است که منشأ آن ترس باشد. و در اصطلاح به معنای خودداری کردن از گناه و دوری جستن از شبهات و مطلق امور نامطلوب می باشد. و تفاوت آن با تقوا را با عنایت به موارد استعمال آن ها می توان چنین دانست که مفهوم تقوا از ورع گسترده تر بوده، علاوه بر جنبه اثباتی، جنبه سلبی را نیز شامل می شود، لیکن ورع تنها ناظر به جنبه سلبی است و غالباً در پرهیز از محرمات و مشتهیات نفسانی استعمال می گردد.

ورع نیز مانند زهد و تقوا دارای درجات متفاوت و مراتب مختلفی است:

کسی که متصف به این صفت عالی می شود در گام نخست از گناهانی که انجام آن ها موجب فسق می گردد اجتناب می ورزد. بدیهی است که خودداری از ارتکاب این نوع گناهان اختصاص به او نداشته، جمیع مردم مکلف به پرهیز از آن هستند.

صالحان و مردان نیکو کردار به این مرحله اکتفا نکرده، علاوه بر دوری جستن از معاصی قطعی، از انجام شبهات و اعمال مشکوکی هم که مجاز بودن آن مسلّم نیست خودداری می کنند.

انجام برخی از امور طبعاً بی اشکال است، لیکن به واسطه واقع شدن در شرایط خاصی، این احتمال یا نگرانی در آن ها وجود دارد که نزدیک شدن به آن ها در نهایت منجر به ارتکاب حرام گردد. به عنوان مثال، گفتگو در باره شخصی که به خاطر پیشرفت های معنوی یا دارا بودن وجهه ظاهری و امکانات مادی مورد حسد دیگران واقع شده است، این خطر را به همراه دارد که انسان را ناخودآگاه به غیبت وی مبتلا سازد. پرهیز از این گونه امور، مرحله بالاتری از ورع است که اختصاص به گروهی از صالحان دارد که مراحل قبلی را پشت سر گذارده اند.

عالی ترین مرتبه ورع که از خصائص صدّیقین است، اِعراض از غیر خدا و اجتناب از هر چیزی است که به نوعی مرتبط با خداوند نباشد با انگیزه بهره گیری از لحظات عمر و پرهیز از ضایع شدن آن. ( 107 )

در روایاتی که از معصومین عليهم‌السلام وارد شده، درجات مختلف ورع مورد عنایت خاص واقع گردیده است:

حفص بن غیاث گوید: از امام صادق عليه‌السلام در باره شخص با ورع سؤال کردم، فرمودند:

«الَّذِی یتوَرَّعُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. » ( 108 )

«کسی که از محرمات خداوند بزرگ پرهیز می کند. »

امام صادق عليه‌السلام در باره مرحله دیگری از ورع فرموده اند:

«أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ... » ( 109 )

«با ورع ترین مردم کسی است که در برابر امور شبهه ناک توقف نماید. »

فضیل بن عیاض گوید: به آن حضرت عرض کردم: شخص با ورع کیست؟ فرمودند:

«اَلَّذِی یتوَرَّعُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ وَ یجْتنِبُ الشُّبَهات وَ إِذا لَمْ یتقِ الشُّبَهات وَقَعَ فِی الْحَرامِ وَ هُوَ لا یعْرِفُهُ... » ( 110 )

«آنکه از محرمات الهی دوری کرده و از شبهه ها اجتناب می ورزد و هنگامی که از شبهات پرهیز نکند ناخودآگاه در حرام واقع می گردد. »