فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18852
دانلود: 1910

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18852 / دانلود: 1910
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام طبیبانی روحانی اند که برای معالجه بیماران روحی همچون پزشکان جسمانی، علاوه بر ارائه دستور العمل ها و برنامه های مثبت عملی به بیماران خود، آنان را از امور زیان بخش نیز پرهیز می دهند. آن بزرگواران از یک سو بر انجام واجبات و مستحبات و اعمال نیک تأکید می کنند، از سوی دیگر بر خودداری از گناهان و اعمال منفی ناپسند اصرار می ورزند. زیرا برنامه های مثبت بدون پرهیز در بسیاری از موارد نه تنها تأثیر مطلوب خود را ندارد، بلکه بسا در مواردی اثرات معکوس و آثار زیان بخشی نیز بجای گذارد.

در میان دستورات دینی و اعمال نیک و صفات پسندیده، ورع از جایگاه بسیار شایسته ای برخوردار است، تا جائی که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در پایان خطبه معروف و مفصل خود که در باره اهمیت ماه مبارک رمضان و وظایف مردم در آن ماه ایراد کرده اند، در پاسخ به امیر مؤمنان عليه‌السلام - که بیان برترین عمل در ماه مبارک رمضان را از آن حضرت درخواست نموده اند - می فرمایند:

«یا أَبَا الْحَسَنِ! أَفْضَلُ الْأَعْمالِ فِی هَذَا الشَّهْرِ الْوَرَعُ عَنْ مَحارِمِ اللَّهِ. » ( 111 )

«ای اباالحسن! برترین عمل در این ماه، خودداری از محرّمات خداوند بزرگ است. »

یزید بن خلیفه گوید: امام صادق عليه‌السلام - پس از موعظه و دستور به تکالیف و امر به زهد به ما - فرمودند:

«عَلَیکُمْ بِالْوَرَعِ فَإِنَّهُ لا ینالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلّا بِالْوَرَعِ. » ( 112 )

«بر شما باد به ورع! زیرا جز با ورع به آنچه نزد خداست نتوان رسید. »

امام باقر عليه‌السلام به جابر می فرمایند:

«... وَ ما تنالُ وَلایتنا إِلّا بِالْعَمَلِ وَ الْوَرَعِ. » ( 113 )

«به ولایت ما جز با عمل و ورع نمی توان دست یافت. »

و همین حقیقت است که ورع را به عبادتی بس مشکل و سنگین تبدیل کرده است. آن حضرت در مقامی دیگر فرموده اند:

«إِنَّ أَشَدَّ الْعِبادَةِ الْوَرَعُ. » ( 114 )

«سخت ترین عبادت، ورع است. »

چرا که ورع و تقوا بدون مخالفت با هوای نفس و مبارزه با شهوات و تن دادن به جهاد اکبر میسر نمی گردد و حراست از دین تنها در سایه ورع امکان پذیر خواهد بود.

مرحوم آیة اللَّه میلانی در باره شیخ رجبعلی خیاط می فرمود: ایشان به خاطر کفّ نفسی که در ایام جوانی به عمل آورده، مورد عنایت خاص قرار گرفته است.

شرح آن کفّ نفس را مرحوم شیخ در دیداری که با آیة اللَّه میلانی داشته، چنین تعریف کرده است:

«در ایام جوانی دختری زیبا از بستگان، دلباخته من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: رجبعلی، خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر نما. سپس به خداوند عرضه داشتم: خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم تو هم مرا برای خودت تربیت کن. »

مرحوم شیخ در برابر گناه مقاومت می کند و این کفّ نفس و پرهیز از گناه موجب بصیرت و بینایی او می گردد؛ دیده برزخی او روشن می شود و آن چه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند می بیند و می شنود. ( 115 )

و نیز آورده اند که بانویی مقداری پارچه از بزّاز خریده و از وی درخواست می کند که پارچه ها را توسط شاگرد خوش سیمایش به خانه او فرستاده، پولش را دریافت نماید. محمد بن سیرین شاگرد بزّاز پارچه ها را همراه آن زن آورده، داخل خانه او می شود. آن زن او را به داخل اتاق راهنمایی می کند و پس از ساعتی خود را آرایش کرده، داخل اتاق می شود. ابن سیرین می فهمد دامی برایش گسترده شده؛ آنچه موعظه می کند در دل آن خانم اثر نکرده، بلکه او را برای انجام خواسته اش تهدید می نماید. ابن سیرین به بهانه رفتن به دستشویی از اتاق بیرون رفته، با سر و وضع و لباس آلوده بر می گردد. همین که چشم آن زن به او می افتد روی در هم کشیده و او را از منزل خارج می نماید (از آن پس خداوند در مقابل این ترک گناه و کفّ نفس تعبیر خواب را به او ارزانی می دارد.) ( 116 )

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«اتقُوا اللَّهَ وَ صُونُوا دِینَکُمْ بِالْوَرَعِ. » ( 117 )

«تقوای خدا را پیشه سازید و دین خود را با ورع پاس بدارید. »

علامه مجلسی ذیل این حدیث شریف فرموده است:

«با ترک ورع از محرمات، ایمان در معرض نابودی است. زیرا انجام طاعات و ترک گناهان، حصن ایمان است و مانع می شود از این که شیطان آن را برباید.» ( 118 )

در روایت معراج آمده است که خداوند فرمود:

«یا أَحْمَدُ! عَلَیکَ بِالْوَرَعِ فَإِنَّ الْوَرَعَ رَأْسُ الدِّینِ وَ وَسَطُ الدِّینِ وَ آخِرُ الدِّینِ إِنَّ الْوَرَعَ یقَرِّبُ الْعَبْدَ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ... » ( 119 )

«ای احمد! بر تو باد به ورع، زیرا آغاز و وسط و پایان دین ورع است. به راستی ورع، بنده را به خدای بزرگ نزدیک می سازد. »

امام صادق عليه‌السلام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل می کنند که آن حضرت فرمودند:

«اَلْإِسْلامُ عُرْیانٌ فَلِباسُهُ الْحَیاءُ وَ زِینَتهُ الْوَفاءُ (الْوَقارُ) وَ مُرُوءَتهُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ وَ عِمادُهُ الْوَرَعُ وَ لِکُلِ شَی ءٍ أَساسٌ وَ أَساسُ الْإِسْلامِ حُبُّنا أَهْلَ الْبَیت. » ( 120 )

«اسلام (طبعاً) برهنه است. لباسش حیاء، زینتش وفای به پیمان، جوانمردیش عمل صالح، و پایه اش ورع است (که توسط پیروانش پوشیده و مزین گشته و استحکام می یابد) برای هر چیزی پایه و اساسی است و رکن و اساس اسلام، دوستی و محبت نسبت به ما اهل بیت می باشد. »

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«أَفْسَدَ دِینَهُ مَنْ تعَرّی عَنِ الْوَرَعِ. » ( 121 )

«کسی که خود را از ورع برهنه سازد، دینش را تباه ساخته است. »

زیرا عبادت بدون ورع اثر بخش نبوده، فقدان آن سبب از بین رفتن دین و دینداری خواهد شد، همانگونه که خداوند می فرماید:

«ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذِینَ أَساؤُا السُّوأی أَنْ کَذَّبُوا بِآیات اللَّهِ وَ کانُوا بِها یسْتهْزِؤُنَ». ( 122 )

امام سجاد عليه‌السلام فرموده اند:

«اَلْوَرَعُ نِظامُ الْعِبادَةِ فَإِذَا انْقَطَعَ الْوَرَعُ ذَهَبَت الدِّیانَةُ کَما أَنَّهُ إِذَا انْقَطَعَ السِّلْکُ اتبَعَهُ النِّظامُ. » ( 123 )

«نظام عبادت بر (شالوده) ورع استوار است. از اینرو هنگامی که رشته ورع گسسته گردد دیانت و دینداری از بین می رود. همچنان که اگر بند تسبیح پاره شود، نظام آن از هم فرو می پاشد. »

پیامبر عظیم الشأن صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«وَ اعْلَمْ، أَنَّکُمْ لَوْ صَلَّیتمْ حَتی تکُونُوا کالْحَنایا وَ صُمْتمْ حَتی تکُونُوا کَالْأوْتارِ ما نَفَعَکُمْ ذلِکَ إِلاَّ بِوَرَعٍ حاجِزٍ. » ( 124 )

«هان! اگر آنقدر نماز بخوانید تا همچون کمان خمیده گردید، و تا آن اندازه روزه بگیرید که مانند زه کمان باریک اندام و لاغر شوید، به شما سود و نفعی نمی بخشد مگر آنکه از چنان ورعی برخوردار باشید که شما را از گناهان باز دارد. »

حضرت علی عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«لا خَیرَ فِی عَمَلٍ إِلّا مَعَ الْیقِینِ وَ الْوَرَعِ. » ( 125 )

«در هیچ عملی خیر و نفعی نیست مگر آنکه همراه با یقین و توأم با ورع باشد. »

ابو زید گوید: افتخار شرفیابی به حضور امام صادق عليه‌السلام نصیبم شده بود که عیسی بن عبد اللَّه قمی شرف حضور یافت. حضرتش به او خوش آمد گفته و نزدیک خود نشاندند. آنگاه فرمودند:

«ای عیسی بن عبد اللَّه! از ما نیست و شرافتی ندارد کسی که در شهری باشد که صد هزار نفر یا بیشتر در آن باشند، و شخصی با ورع تر از او در آن شهر یافت شود. » ( 126 )

بلی آن کس که افتخار تشیع را می یابد تکلیفی به مراتب سنگین تر از تکلیف دیگران دارد، و به برکت این آیین پاک و حق باید بیش از دیگران به ورع و تقوا اهتمام ورزد. و همین جایگاه ارزشمند است که صاحبان ورع را در بهشت نیز از منزلتی اختصاصی برخوردار ساخته است.

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«خداوند در ضمن مناجات حضرت موسی عليه‌السلام با او می فرماید:

«ما تقَرَّبَ إِلَی الْمُقَرَّبُونَ بِمِثْلِ الْوَرَعِ عَنْ مَحارِمِی فَإِنِّی أُبِیحُهُمْ جَنَّات عَدْنٍ لا أُشْرِکُ مَعَهُمْ أَحَداً. » ( 127 )

«مقربان با هیچ عملی همانند ورع از محرّماتم به من نزدیک نمی شوند. من نیز آنان را در بهشت عدن جای داده و هیچ کس را با ایشان شریک نمی سازم.»

طاووس بن یمان گوید: از علی بن الحسین عليه‌السلام شنیدم که می فرمودند:

«عَلامات الْمُؤْمِنِ خَمْسٌ. »

«نشانه های مؤمن پنج چیز است. »

عرض کردم: ای پسر رسول خدا! آنها چیست؟ فرمودند:

«اَلْوَرَعُ فِی الْخَلْوَةِ، وَ الصَّدَقَةُ فِی الْقِلَّةِ، وَ الصَّبْرُ عِنْدَ الْمُصِیبَةِ، وَ الْحِلْمُ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَ الصِّدْقُ عِنْدَ الْخَوْفِ. » ( 128 )

«ورع و اجتناب از گناه در خلوت، صدقه دادن در کمی (و نا داری) ، صبوری هنگام مصیبت، بردباری در وقت خشم و راستی به هنگام ترس. »

6 - بیم و امید

انسان به امید زندگی می کند و حیات انسانی جز در پرتو تابش امید میسر نمی گردد. زندگی بدون امید جز مرگ نیست. رایحه دل انگیز امید فضای زندگی را معطر ساخته، به آن نشاط، شادابی و روشنی می بخشد.

از سوی دیگر، دستیابی به صفات متعالی و پاکی از رذائل اخلاقی برای موجودی که پیوسته از درون و برون مورد تاخت و تاز و هجوم بی رحمانه نفس و شیطان است امکان پذیر نمی گردد مگر هنگامی که همواره خود را در معرض نگاه تیز و همیشه بیداری - که هیچ گاه از رفتار و گفتار و حتی اندیشه ها و خطورات ذهنی و قلبی وی نیز غفلت نمی ورزد - احساس کرده و از او پروا داشته باشد.

آری، پیمودن مدارج کمال و نیل به سعادت و رستگاری در گرو پرواز با دو بال بیم و امید، و دمسازی با دو صفت ارزشمند خوف و رجاء است، بلکه اصولاً نظام حیات و انتظام برنامه های زندگی بستگی تام و تمام با وجود این دو عامل عقلانی داشته، فقدان هر یک از آن ها سبب بروز بی نظمی و اختلال در چرخش امور بر محور نظم و انضباط می گردد.

پدر و مادری که مشکلات سنگین زندگی مشترک را با آغوش باز متحمل می شوند، دانش پژوهی که به کاوش و تحقیق در اسرار طبیعت می پردازد، کشاورزی که بذر گیاه مورد نظر خود را در دل خاک می افشاند و... هر یک به نوعی به مقصد خویش امیدوار، و از محرومیت و از بین رفتن حاصل دسترنج خویش به واسطه آفت های گوناگون بیمناکند.

افراد با ایمان نیز از این خیل بی شمار مستثنی نبوده، برای موفقیت در هدف بزرگ خویش ناگزیر از داشتن امید به تعالی و پاداش خداوند و بیم از انحطاط و کیفر الهی بوده، نه هرگز از رحمت بی انتهای الهی مأیوس اند و نه خویشتن را از مکر و کیفر پروردگار قهّار ایمن می پندارند و همواره در خاطر دارند که غفلت از این دو امر مهم و احساس ایمنی مطلق و یأس از رحمت حق از بزرگ ترین گناهان کبیره شمرده شده است.

مؤمن در همه حال از اینکه مبادا نسبت به وظایف دینی و انسانی خویش مرتکب قصور یا تقصیری گردد بیمناک است. گرچه تمام تکالیف خود را به عالی ترین شکل به انجام رسانده باشد، هیچ گاه به اعمال خویش تکیه نکرده، در برابر قدرت و سطوت آفریدگار جهان احساس عجز و نیاز را از دست نخواهد داد. و این فروغ تابناک، پرتوی از آثار سازنده خوف و ایمن نبودن از مکر و کیفر الهی است که نصیب او می گردد.

خوف بندگان مقرّب خدا از این مرتبه نیز فراتر رفته، به خاطر قرب و منزلتی که در پیشگاه با عظمت ربوبی یافته اند، از کم ترین غفلت و کوچک ترین ترک اولی نیز سخت هراسانند، بلکه بسا بدون تصور هیچ یک از این امور، هنگامی که به عظمت بی انتهای آن ذات نامحدود متوجه می گردند، احساس حقارتی شگفت انگیز و درک خشیتی بس متعالی برای آنان حاصل می شود که از اختصاصات عارفین باللَّه و مخلصین درگاه ربوبی است و از عمق شعور و ادراک و اعتلای معرفت به جلال و عظمت خداوندی سرچشمه می گیرد.

بنا براین، گرچه اصل بیم و خوف همچون رجا و امید مطلوب و پسندیده بوده و همه افراد در هر رتبه و مقامی که باشند نیازمند آنند لیکن متعلَّق هر یک از بیم و امید در مورد افراد مختلف متفاوت است. به همین جهت برخی از بزرگان: متعلق خوف را در عموم مردم «عذاب» و در خصوص خواص «عتاب» و نسبت به اولیای الهی «احتجاب» دانسته اند.

بدیهی است کسی که خود را از مزایای این دستاویز نیک محروم می بیند لازم است در صدد تحصیل آن برآمده، از طریق تفکّر در خطرات راه سلوک، دشواری راه آخرت، سختی های هنگام جان کندن، مشکلات تکان دهنده عالم برزخ و قیامت، و مناقشات حساب و میزان و سایر راه های ممکن، به احیای این صفت پسندیده در خود اقدام نماید.

خدای متعال در قرآن کریم با بیانات گوناگون به مذمت کسانی که از خوف و رجا بی بهره اند پرداخته، ضرورت اتصاف به این خصلت های سازنده را مورد تأکید قرار داده است:

( قالَ وَ مَنْ یقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلاَّ الضَّالُّونَ ) . ( 129 )

« (ابراهیم عليه‌السلام ) فرمود: چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگار خود نومید می شود؟ »

( وَ یخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یخافُونَ سُوءَ الْحِسابِ ) . ( 130 )

«و (خردمندان) از پروردگارشان خشیت داشته و از بدی حساب بیمناک اند.»

خوف در مطلق ترس استعمال می شود ولی خشیت به معنای ترس آگاهانه توأم با تعظیم و احترام است که از علم، معرفت و یقین سرچشمه گرفته و حالتی است که به هنگام درک عظمت و هیبت خداوند و نگرانی از مهجور ماندن از فیض جوار حق حاصل می گردد و جز برای کسانی که لذت قرب را چشیده و به صفت جلال ربوبی و مقام کبریایی ذات اقدس حقّ در حدّ ظرف خویش واقف گشته اند حاصل نمی گردد. ( 131 )

گویا قرآن کریم به همین ویژگی در صاحبان علم اشاره دارد آنجا که می فرماید:

( إِنَّما یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ ) . ( 132 )

«از بندگانِ خدا تنها عالمان از خداوند خشیت دارند. »

خشیت و بیم و هراسی که از دوراندیشی نشأت می گیرد، به منزله هشداری است که افراد مجهز به سلاح علم و ایمان را از کیفر عادلانه خداوند بیمناک ساخته، آنان را جهت کامیابی و سعادت واقعی و پیشگیری از ابتلا به گرفتاری های هولناک روز جزا، به اطاعت از اوامر و دستورات الهی و انجام تکالیف شرعی و رعایت همه جانبه مسئولیت های انسانی فرا می خواند و از آلوده شدن به پلیدی های گناه و انجام نواهی پروردگار پرهیز می دهد. و به همین سبب است که قرآن، علم را عامل بیدار باش و کنترل کننده ای معرفی می کند که انسان را از خطرات راه آگاه می سازد.

( أَمَّنْ هُوَ قانِت آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ یرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یعْلَمُونَ إِنَّما یتذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ ) . ( 133 )

«آیا (آن کافری که خدا و نعمت های او را فراموش می کند با ارزش است یا) آن کس که در اوقات شب در حال سجده و قیام به عبادت خدا مشغول است و از عذاب آخرت می ترسد و به رحمت پروردگارش امیدوار است؟ بگو: آیا کسانی که می دانند با آنان که نمی دانند برابرند؟ تنها صاحبان مغز و خرد متذکر می گردند. »

مشرک فراموش کار و کافر گمراه که پیوسته در جهل و بی خبری بسر برده و از حق و حقیقت روی گردان است کجا و بنده بیدار دل و مؤمن راه یافته به نور ایمان که در دل شب های تاریک و دور از چشم غافلان دنیا پرست با بیم و امید به عبادت خدای خود مشغول است کجا؟

هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ

از یمن دعای شب و وِرد سحری بود

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یؤْیسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ یؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ. » ( 134 )

«دین شناس کامل کسی است که مردم را از رحمت خدا نومید نگرداند، از خوشی و آسایش الهی مأیوس نسازد و از مکر و کیفر خداوند آسوده و ایمن ننماید. »

امام صادق عليه‌السلام به اسحاق بن عمار فرموده اند:

«خَفِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تراهُ وَ إِنْ کُنْت لا تراهُ فَإِنَّهُ یراکَ فَإِنْ کُنْت تری أَنَّهُ لا یراکَ فَقَدْ کَفَرْت وَ إِنْ کُنْت تعْلَمُ أَنَّهُ یراکَ ثُمَّ بَرَزْت لَهُ بِالْمَعْصِیةِ فَقَدْ جَعَلْتهُ مِنْ أَهْوَنِ النَّاظِرِینَ عَلَیکَ. » ( 135 )

«از خدا چنان پروا داشته باش که گویا او را می نگری و اگر وی را نمی بینی، او تو را می نگرد. اگر پنداری که تو را نمی بیند کافر شده ای و اگر بدانی تو را می نگرد و با این حال به نافرمانیش اقدام می کنی در حقیقت او را از نازل ترین بینندگان شمرده ای! »

همچنین فرموده اند:

«مَنْ خافَ اللَّهَ أَخافَ اللَّهُ مِنْهُ کُلَّ شَی ءٍ وَ مَنْ لَمْ یخَفِ اللَّهَ أَخافَهُ اللَّهُ مِنْ کُلِ شَی ءٍ. » ( 136 )

«هر کس از خدا پروا داشته باشد خداوند همه چیز را از او بترساند و هرکه از خدا پروا نداشته باشد خداوند او را از همه چیز بترساند. »

خوف و خشیت از صفات نیک و متعالی و نوعی نگرانی آگاهانه است که از یک سو از شعور و درک و معرفت، و از سوی دیگر از احساس کاستی و قصور و تقصیر در گفتار و کردار انسان سرچشمه می گیرد. به همین جهت - بر خلاف جُبن و ترس جاهلانه که ناشی از ضعف نفس است - نه تنها زیانبار نیست بلکه دارای منافع معنوی بسیار گسترده است که به واسطه تأثیر عمیق بر روح و روان آدمی، سبب پاک شدن نفس از آثار گناهان و اصلاح رفتار و کردار وی می گردد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«بُکاءُ الْعَبْدِ مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ یمَحِّصُ ذُنُوبَهُ. » ( 137 )

«گریه بنده از خشیت خداوند، گناهانش را از بین می برد. »

دوراندیشی و دقت و مراقبت در رفتار و کردار برای پیشگیری از انجام اعمال ناستوده و در امان ماندن از پی آمدهای ناگوار آن ها، ضمن آنکه به کنترل غرایز و اصلاح صفات نامطلوب می انجامد، انسان را از حزم و احتیاط و نظم و انضباط بیشتر برخوردار ساخته، به رحمت الهی و موفقیت در مقاصد معنوی و مادی امیدوار و به شور و حرکت و تلاش بیشتر وادار می سازد.

در عین حال نباید از نظر دور داشت: آنچه که تکامل و پیشرفت معنوی بلکه موفقیت در امور مادی را تضمین کرده و سبب صحت و سلامت سیر و سلوک می گردد، توازن خوف و رجا و حرکت با دو بال بیم و امید و پرهیز جدّی در همه حال از غلبه هر یک از این دو عامل بر دیگری است. چه آنکه ناهمسنگی ما بین بیم و امید به هیچ وجه با حرکت تکاملی و سیر الی اللَّه سازگاری نداشته، همچنان که چیره شدن رجا بر بیم، آدمی را به غرور و غفلت و لجام گسیختگی و خودسری وا می دارد، غلبه خوف بر امید نیز انسان را به یأس، سستی و نا امیدی از رحمت حق سوق می دهد.

ترسیم صحیح برنامه های زندگی، جهت دادن به افکار و رفتار، متناسب با هدفی که انسان بر می گزیند، تشخیص درست راه از بیراهه، و انتخاب دقیق راهبردها، راهکارها، و نوع و میزان گزینه ها، و پیشگیری از مفاسد و ضایع شدن فرصت ها و استعدادها، به طور مستقیم به توازن بین این دو عامل مهم و اساسی وابسته است.

شخصی از امام صادق عليه‌السلام در باره وصیت لقمان حکیم به فرزندش سؤال کرد، آن بزرگوار فرمودند:

«مطالبی بس شگفت در آن بود و شگفت انگیزتر از همه این بود که به پسرش فرمود:

«خَفِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خِیفَةً لَوْ جِئْتهُ بِبِرِّ الثَّقَلَینِ لَعَذَّبَکَ وَ ارْجُ اللَّهَ رَجاءً لَوْ جِئْتهُ بِذُنُوبِ الثَّقَلَینِ لَرَحِمَکَ. » ( 138 )

«از خدای بزرگ آن چنان بترس که گویی اگر نیکی جنّ و انس را انجام دهی تو را عذاب می کند. و به خدا به گونه ای امیدوار باش که بسا اگر گناه جن و انس را مرتکب شدی تو را مشمول رحمت قرار می دهد. »

لازمه ایمان صحیح این است که انسان همواره و در همه حال، متصف به خوف و برخوردار از رجا باشد. آنگاه که به خود و اعمال خویش می نگرد می هراسد و هنگامی که متوجه رحمت واسعه الهی می شود ( 139 ) امیدوار می گردد. امیدوار است لیکن نه آن گونه که خود را رها ساخته، از مکر و عذاب در امان بیند، و خائف و بیمناک است امّا نه آن چنان که سر از ناامیدی در آورده، حتی از رحمت حق مأیوس گردد.

امیر مؤمنان حضرت علی عليه‌السلام نیز در این باره به فرزند بزرگوار خود فرموده اند:

«خَفِ اللَّهَ خَوْفاً أَنَّکَ لَوْ أَتیتهُ بِحَسَنات أَهْلِ الْأَرْضِ لَمْ یقْبَلْها مِنْکَ وَ ارْجُ اللَّهَ رَجاءً أَنَّکَ لَوْ أَتیتهُ بِسَیئات أَهْلِ الْأَرْضِ غَفَرَها لَکَ. » ( 140 )

«از خدا آنگونه بترس که پنداری اگر همه حسنات و اعمال نیک اهل زمین را انجام دهی از تو نمی پذیرد و آن چنان به خدا امیدوار باش که گویی اگر گناهان همه اهل زمین را مرتکب شدی تو را می آمرزد. »

بنا بر فرمایشات پیشوایان معصوم عليهم‌السلام انسان در همه حال باید به مطالعه رفتار و کردار و افکار و احوال خود پرداخته، همچنان که اعمال و گفتار و اندیشه های خویش را ارزیابی و تصحیح می نماید، لازم است بسان طبیبی حاذق مراقب حالات خویش بوده، خصوصاً از اعتدال و تعادل دو خصلت مهم بیم و امید در خود غفلت نورزد. هنگامی که ترس و بیم بر او چیره گشته و او را به نا امیدی و یأس از رحمت خدا سوق می دهد، به تقویت روحیه امید در خویش اقدام نماید. و زمانی که غلبه امید سبب بروز غرور و عجب و تنبلی در او می گردد، با هشدار به خود، از کوتاهی نسبت به انجام تکالیف شرعی و انسانی - که خدای نخواسته به سوء خاتمه و کیفر الهی منجر می گردد - خویشتن را پرهیز داده، ترس و بیم از عواقب ناگوار آن را در خود احیا نماید.

از سوی دیگر بنا بر مفاد برخی روایات خوف و رجا و بیم و امید مانند سایر اوصاف پسندیده و خصلت های نیک، هنگامی مطلوب و مورد نظر آن بزرگواران است که انسان به راستی به آن ها متصف و حقیقتاً از آثار و مزایای آن ها برخوردار باشد، لذا ضمن آنکه اجتناب از ادعای کاذب - خوف از عذاب و امید به لطف و رحمت خداوندی توسط کسی که از آن بهره چندانی نداشته یا به طور کلی بی بهره است - مورد تأکید قرار گرفته، این عمل شعبه ای از شعبه های نفاق شمرده شده و مدّعی آن در زمره دروغ گویان به حساب آمده است.

شخصی به امام صادق عليه‌السلام عرض کرد: مردمی هستند که مرتکب گناه می شوند و می گویند: ما امیدواریم! و پیوسته تا هنگام مرگ چنین اند. آن حضرت فرمودند:

«آنان کسانی هستند که در میان آرزوها غوطه ورند. دروغ می گویند، آن ها امیدوار نیستند. کسی که به چیزی امیدوار است آن را می طلبد، و هر که از چیزی بترسد از آن می گریزد». ( 141 )

بلی، اگر آنان به خدا امید داشتند، برای دستیابی به آنچه آرزومند آنند از بذل جان و مال دریغ نکرده، با جدّیت به انجام وظایف دینی خود می پرداختند و هیچ گاه به معامله با غیر خدا تن نمی دادند. همچنان که اگر حقیقتاً از عواقب سوء اعمال خویش بیمناک بودند، در رفتار خویش تجدید نظر کرده، از خود مراقبت نشان می دادند و این چنین بی پروا مرتکب خلاف و گناه نمی شدند.

کشاورزی که در انتظار محصول فراوان و برداشت مطلوب از کار خویش است، تنها نظاره گر باغ و زمین خود نیست، او ضمن آنکه زمین را شخم می زند، دانه سالم می پاشد و به موقع آبیاری می کند، با دقت و مراقبت های ویژه، علف های هرزه را کنده، و با سم پاشی و انجام سایر کارهای ضروری، امیدوار است به خواهش و آرزوی خود نائل گردد.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«مدّعی به گمان خود ادعا می کند که به خدا امیدوار است، سوگند به خداوند بزرگ که دروغ می گوید؛ چگونه است که امیدوار بودنش در کردار او نمایان نیست؟ زیرا هر کس امیدوار باشد، امیدش از رفتار و اعمالش آشکار می شود مگر امید ناخالص به خدا (که به خاطر نا خالصی، آثارش آشکار نیست) و هر ترس و خوفی (آثارش) روشن و آشکار می گردد جز ترس از خدا که دارای نا خالصی است. او در کار بزرگ به خدا امید دارد و در امور کوچک به بندگان خدا امید می بندد! به همین جهت با بنده خدا طوری رفتار می نماید که با پروردگار چنین نمی کند». ( 142 )

همچنان که گذشت خشیت و خوف آنگاه مطلوب است که از علم و حکمت و معرفت سرچشمه گیرد و ارزش والای آن نیز ناشی از همین ریشه و سرچشمه است، در عین حال، آثار گران بهای آن - که دل کندن از دنیا، کنترل رفتار و گفتار و هدایت بیشتر به جوار حق از برترین آن ها به حساب می آید - نیز بر این فضیلت و ارزش، بیش از پیش افزوده است.

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«رَأْسُ الْحِکْمَةِ مَخافَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». ( 143 )

«اساس و پایه حکمت، بیم از خدای بزرگ است».

همچنین فرموده اند:

«مَنْ کانَ بِاللَّهِ أَعْرَفَ کانَ مِنَ اللَّهِ أَخْوَفَ». ( 144 )

«هر کس خدا را بیشتر بشناسد، بیمش از خدا بیشتر باشد».

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«أَعْلَمُ النَّاسِ بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَشْیةً لَهُ». ( 145 )

«داناترین مردم به خداوند کسی است که خشیت او از خدا شدیدتر از همه باشد».

حضرت علی عليه‌السلام نیز می فرمایند:

«غایةُ الْمَعْرِفَةِ الْخَشْیةُ». ( 146 )

«انتهای شناخت و مقصد اعلای معرفت، خشیت از خداوند است».

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ عَرَفَ اللَّهَ خافَ اللَّهَ وَ مَنْ خافَ اللَّهَ سَخَت نَفْسُهُ عَنِ الدُّنْیا». ( 147 )

«هر کس خدا را بشناسد، از او بیمناک می شود و هر که از خدا پروا داشته باشد دلش از دنیا برکنده خواهد شد».

ناگفته نماند: برخلاف خشیت و بیم آگاهانه، ترس جاهلانه که از ضعف نفس و عجز و زبونی نشأت می گیرد مانند سایر خصلت های ناپسند، نه تنها مولّد شور و نشاط و حرکت نیست، بلکه عامل سستی و تنبلی، مانع اقدامات سازنده و سودمند، و سدّ راه سعادت، پیشرفت و ترقی است. به همین جهت پیشوایان عالی مقام اسلام با استفاده از برنامه های پرورشی سازنده، و با تکیه بر نیروی عقل و خرد و ایمان، همواره پیروان خود را از صفات رذیله و از آن جمله: ترس ناشی از جهل و تخیل پرهیز داده اند.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«شَرُّ ما فِی الرَّجُلِ شُحٌّ هالِعٌ وَ جُبْنٌ خالِعٌ». ( 148 )

«بدترین صفت آدمی بخل شدید و اندوهبار، و ترس از جای بر کننده جانکاه است».

وسواس که نوعی بیماری مالیخولیا و توأم با تحمل آزار و شکنجه روحی است و نیروی اندیشه را تضعیف کرده و موجب ضعف اراده می گردد، همچنین توهمات بی مورد و دور اندیشی های ملال آور - که روان را برای استقبال از ترس و نگرانی و ناراحتی مهیا ساخته و زمینه را برای به هم ریختن مکانیزم زندگی در اثر یک ترس ناگهانی آماده می کند و سبب پیدایش و بروز بیماری های گوناگون جسمی و روحی و حتی مرگ زود هنگام می شود - نیز هر یک به نوعی مورد نکوهش قرار گرفته و به هیچ وجه نباید مانند بیم و خشیت، مطلوب تلقی گردد.

امام عسکری عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ... لِلْحَزْمِ مِقْداراً فَإِنْ زادَ عَلَیهِ فَهُوَ جُبْنٌ... وَ لِلشَّجاعَةِ مِقْداراً فَإِنْ زادَ عَلَیهِ فَهُوَ تهَوُّرٌ». ( 149 )

«دوراندیشی اندازه ای دارد که اگر از آن حدّ بگذرد ترس مذموم است... دلیری نیز دارای حدّی است که اگر از آن تجاوز نماید بی باکی و تهوّر خواهد بود».

بیم و ترس مذموم، مانع بزرگی در مسیر حلّ مشکلات زندگی است. خاطری آسوده، روانی پر قدرت و بانشاط، و شهامتی کوبنده می طلبد تا انسان معضلات و دشواری ها را پشت سر نهاده، منشأ حرکت و تحوّل سازنده گردد. چه بسا استعدادهای شگفت انگیزی که به خاطر فقدان شهامت و شجاعت لازم، ناشکفته باقی مانده و صاحب خود را از حرکت به سوی کمال محروم ساخته است. بلی کسی که از نیش زنبور می هراسد، هرگز به کندوی عسل دست نمی یابد. رهبران بزرگ و پیشوایان دینی و مردمی که در هدایت پیروان خود و نجات مردم خویش گام های بلندی برداشته و نقش بسیار مؤثری را در این راستا ایفا کرده اند، عموماً افرادی شجاع، دارای نشاط و تحرّک و برخوردار از روح شجاعت و شهامت بوده اند.

7 - عدالت و انصاف

جهان آفرینش بر پایه عدل استوار گشته، نظام هستی به یمن عدالت قوام پذیرفته، آسمان بی کران، کهکشان های شگفت انگیز، و خورشید و ستارگان بی شمار با هدف عدل بر پا شده است. پهن دشت زمین به برکت عدالت آرام گرفته و ادامه حیات و چرخش گیتی جز با تابش شعاع عدل و قسط میسر نیست. موجودات جهان از آن روی هماهنگ و همسازند که نظر لطف و نگاه عدالت بر آن ها پرتو افکنده است. جامعه انسانی نیز که گوشه ای از این عالم پهناور است از این نظام قانونی مستثنی نبوده، شهروندان آن هنگامی از حیات سالم انسانی برخوردار خواهند بود که با حاکمیت قانون و در سایه عدالت به سر برند؛ جامعه فاقد عدالت، جامعه ای معلول، و اعضای آن، شهروندانی بیمارند.

عدالت در فرهنگ اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به طوری که جمیع قوانین و همه اصول و فروع این مکتب حیات بخش بر مبنای عدالت استقرار یافته و هیچ یک از آن ها را فاقد روح عدالت نمی یابیم.

جامعه انسانی به واسطه برخورداری اعضای آن از اختیار و قدرت انتخاب، بیش از سایر موجودات نیازمند عنایت و نظامی ویژه جهت اجرای عدالت است، به همین لحاظ به جرأت می توان گفت: کمتر مسأله ای به اندازه عدالت - خصوصاً عدالت اجتماعی - مورد توجه و اهتمام این آیین فطری قرار گرفته است.

در مکتب اسلام به ویژه فقه جعفری، قوانین مربوط به حقوق اجتماعی، جهت گیری ها، سیاست، قضاوت، اقتصاد، مدیریت، آداب معاشرت، معاملات و سایر امور فردی و اجتماعی، به عنوان یک ضرورت اساسی، با عدل و عدالت عجین گردیده، و رعایت این مسأله مهم تا آن حد مورد تأکید قرار گرفته که تشیع را مذهب عدل نامیده اند.

مفهوم عدالت عام و وسیع است و قلمرو آن بسیار فراگیر بوده و همه موجودات را در بر می گیرد، و لکن به حسب موارد استعمال مختلف است، لذا با عنایت به مفهوم عام آن در تکوین و تشریع، معنای عدالت را در انسان می توان عبارت از نوعی استقامت نفس دانست که انسانِ برخوردار از آن، هرچیزی را در جای خود قرار داده و در مورد اصلیش به کار می برد، و از هر گونه انحراف، اعوجاج، افراط و تفریط مصون می ماند.

برخی از صاحب نظران، موارد استعمال عدالت را در چند مورد خلاصه کرده اند:

عدالت در تکوین: نظام هستی بر پایه عدل تکوینی آفریدگار حکیم استقرار یافته و هر چیزی در آن در جای مناسب خود قرار گرفته است. آسمان ها، زمین، و همه موجودات عالم در پرتو محاسبه، اندازه گیری و تدبیر پروردگار دانا و تحت سیطره قوانین عادلانه خداوند توانا پایدار گشته است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«بِالْعَدْلِ قامَت السَّموات وَ الْأرْضُ». ( 150 )

«آسمان ها و زمین بر پایه عدل و محور عدالت استوار است».

عدالت زیر بنای نظام جهان، قانون بلامنازع عالم هستی و قوام بخش ارکان نظام آفرینش است. هیچ قدرتی قادر به کم ترین تغییر و تحولی در چرخش قانونمند جهان نبوده، پی آمد ظهور چنین پدیده محالی، فساد و نابودی و فرو ریختن ارکان خلقت آسمان ها و زمین است.

امیر مؤمنان عليه‌السلام به همین معنا اشاره نموده، می فرمایند:

«اَلْعَدْلُ اَساسٌ بِهِ قِوامُ الْعالَمِ». ( 151 )

«عدل پایه ای است که بر پا ماندن جهان به آن وابسته است».

عدالت عقیدتی: حفظ مراتب امور و رعایت جایگاه واقعی آن ها در اعتقاد و جهان بینی، عقیده آدمی و خود او را از این منظر به عدالت متصف می سازد. بر این اساس توحید، عدل؛ و شرک، ظلم است. همچنان که شخص موحّد که بنا بر اعتقاد خویش، خداوند را یگانه، عادل و حکیم شناخته، خود عادل است.

عدالت در فقه: عدالت در فقه در مقابل فسق به کار برده می شود. فقیهان بزرگوار شیعه با استفاده از مفاد روایات، برخی از منصب های شرعی را مشروط به عدالت دانسته و معتقدند: افرادی مانند حاکم، مجتهد، قاضی، امام جماعت و شاهد به ویژه شاهد طلاق باید عادل باشند.

در کتب فقهی استدلالی و رساله های عملیه در ابواب مختلف از جمله: اجتهاد و تقلید، قضاوت، شهادت، طلاق و امام جماعت به عدالت فقهی اشاره شده است.

عدالت اجتماعی: از عدالت اجتماعی که در مقابل جور به کار می رود با تعبیرهای مختلف از جمله «قسط» یاد شده است. ما این قسم از عدالت را در بخش «اصول همزیستی» با عنوان «عدالت خواهی» با تفصیل کامل مورد بحث قرار خواهیم داد.

عدالت اخلاقی: از آن جا که تهذیب اخلاق، تعدیل قوای نفسانی و تحصیل کمالات انسانی؛ قرار گرفتن حرکات و سکنات تحت اِشراف و فرمان عقل و شرع و پرهیز از افراط و تفریط؛ اصلاح فکر از انحراف، تطهیر رفتار از عمل ناستوده و باز داشتن گفتار از سخن ناپسند؛ و به طور خلاصه دستیابی به اهداف بلند انسانی و اخلاقی و آشنایی با ملکوت آسمان ها و زمین و حتی امکان نفوذ در عالم تکوین صرفاً در پرتو نورانیت و استقامت نفس و تنها در سایه حفظ و حراست آن از هر گونه کژی و انحراف میسّر می گردد، و این خود از برکات ملکه عدالت و نتیجه مبارک این صفت شایسته است، به جرأت می توان گفت که عدالت اخلاقی از برترین صفات انسانی، شریف ترین فضیلت های معنوی و ارجمندترین ارزش ها و کمالات روحانی است و دستیابی به آن از بزرگ ترین اهداف و مقاصد انسانی شمرده می شود.

خداوند می فرماید:

( إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إِیتاءِ ذِی الْقُرْبی وَ ینْهی عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْی یعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تذَکَّرُونَ ) . ( 152 )

«به راستی خداوند به دادگری و نیکوکاری و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از کار زشت و عمل ناپسند و ستم نهی می کند، او به شما اندرز می دهد تا شاید متذکر گردید».

مفاد و شکل بیان آیه آن چنان دلپذیر و جذاب است که برخی در پرتو جذابیت آن به اسلام گرویدند. حتی ولید بن مغیره که از سران مشرکین بود هنگامی که این آیه را شنید، از پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله درخواست کرد که آن را تکرار نماید. سپس عرض کرد: این آیه شیرینی، زیبایی و درخشندگی ویژه ای دارد؛ شاخه هایش پر بار، ریشه هایش پر برکت و البته گفتار غیر بشر است! ( 153 )

از رسول بزرگوار اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله نیز نقل شده که فرموده اند:

«مجموعه تقوا در این گفتار خداوند است». ( 154 )

و از حدیث دیگری استفاده می شود که آخرین سخن امام باقر عليه‌السلام در خطبه نماز جمعه همین آیه بوده است. ( 155 )

از ابن مسعود صحابی معروف نیز نقل شده که جامع ترین آیات قرآن پیرامون خیر و شرّ همین آیه است. ( 156 )

این ها و جز این ها نشانگر این معناست که همه چیز در این آیه شریفه نهفته است و عمل به آن برای اصلاح جوامع انسانی حقیقتاً کافی است. ( 157 )

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«اَلْعَدْلُ جُنَّةٌ واقِیةٌ وَ جَنَّةٌ باقِیةٌ». ( 158 )

«عدل سپری بازدارنده (از آتش) و بهشتی جاودانه است».

مولا علی عليه‌السلام نیز ارزش عدل و داد را به شکل های مختلف بیان کرده و فرموده اند:

«اَلْعَدْلُ أَفْضَلُ سَجِیةٍ». ( 159 )

«برترین سجایا عدل است».

«أَسْنَی الْمَواهِبِ الْعَدْلُ». ( 160 )

«برترین هدایا و مواهب الهی عدالت است».

«شَیئانِ لا یوزَنُ ثَوابُهُمَا الْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ». ( 161 )

«پاداش دو چیز به حساب نمی آید: گذشت و عدالت! »

همچنین ایمان را بر چهار پایه صبر، یقین، عدالت و جهاد استوار دانسته، می فرمایند:

«... وَ الْعَدْلُ عَلی أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلی غائِصِ الْفَهْمِ وَ غَمْرَةِ الْعِلْمِ وَ زُهْرَةِ الْحِکْمَةِ وَ رَوْضَةِ (رَساخَةِ) الْحِلْمِ». ( 162 )

«عدالت دارای چهار شاخه است: فهم عمیق، دانش فراگیر، حکمت شکوفا و بردباری پابرجا».

گرچه تقوا زیر بنای عدالت و قوام بخش آن است، لیکن اصلاح نیت، کاستن از طمع، و تلاش در زمینه پرهیز از امور ناروا و کارهای ناستوده، تا حدّ زیادی انسان را در مسیر نیل به این صفت نیک یاری می کند.

آن حضرت در این باره می فرمایند:

«اِسْتعِنْ عَلَی الْعَدْلِ بِحُسْنِ النِّیةِ فِی الرَّعِیةِ وَ قِلَّةِ الطَّمَعِ وَ کَثْرَةِ الْوَرَعِ. » ( 163 )

«برای دستیابی به عدالت در باره شهروندان، از نیت نیکو، توقّع کم از مردم، ورع و پرهیز زیاد از ناروا استمداد کن. »

از این حدیث شریف می توان استفاده کرد که عدالت دارای حدّ مشخصی نبوده و مانند بسیاری از فضایل انسانی از مراتب مختلفی برخوردار است. بنا براین، به تناسب استعداد و قابلیت و تلاش و کوششی که در راه تحصیل آن مبذول می گردد، هر کس به فراخور ظرفیت خویش از مزایای مرتبه ای از مراتب آن بهره مند خواهد شد.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«أَعْدَلُ النَّاسِ مَنْ رَضِی لِلنَّاسِ ما یرْضَی لِنَفْسِهِ وَ کَرِهَ لَهُمْ ما یکْرَهُ لِنَفْسِهِ. » ( 164 )

«عادل ترین مردم کسی است که آنچه را برای خود می پسندد برای دیگران بپسندد، و آنچه را برای خود خوش ندارد برای دیگران روا ندارد. »

و این خود نشانه ای از عدالت است که آگاهی از وجود آن را در افراد میسّر می گرداند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام به برخی از مراتب عدالت اشاره نموده و فرموده اند:

«... قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ فَکانَ أَوَّلُ عَدْلِهِ نَفْی الْهَوَی عَنْ نَفْسِهِ یصِفُ الْحَقَّ وَ یعْمَلُ بِهِ. » ( 165 )

« (محبوب خدا) عدالت را بر خود لازم و خویشتن را به آن ناگزیر ساخته است. نخستین مرتبه عدالت او آن است که هوا و خواهش نفس را از خود دور کرده، حق را بیان می کند و خود بر طبق آن رفتار می نماید. »

گرچه آن بزرگوار این مرحله از عدالت را نخستین مرتبه عدالت آن عزیزان درگاه اله معرفی کرده اند، لیکن نباید از نظر دور داشت که این خود مرتبه ای است بس بلند که دستیابی به آن جز برای اولیای خدا و عارفان باللَّه میسّر نمی گردد. بزرگی که خود مراحلی از کمال را پیموده بود می فرمود:

تا آنگاه که حتی حیوانات و پرندگان از تو بیمناک و گریزانند، عادل نگشته ای!

بلی، ارتقا به این مرتبه از عدالت به مثابه برخوردار شدن از شمّه ای از قدرت و تسلّط بر نفوذ در عالم تکوین است که جز با عبور از دیوارهای بلند تنگ نظری و خودخواهی، و پشت سر نهادن موانع پر پیچ و خم کبر و نفس پرستی امکان پذیر نخواهد بود.

انصاف و حق طلبی

برخورداری از روحیه انصاف و حق طلبی از فضیلت های مبارک و شریفی است که از صفت ارزشمند عدالت سرچشمه می گیرد. شرافت و وجدان انسانی و عقل و خرد همواره انسان را به حق خواهی و انصاف فراخوانده - گرچه به زیان او باشد - وی را از نادیده گرفتن انصاف و پایمال کردن حقوق دیگران به خاطر رسیدن به دنیای نامشروع و ارضای خواسته های حیوانی و هواهای نفسانی بر حذر می دارد.

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«مَنْ واسَی الْفَقِیرَ مِنْ مالِهِ وَ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ فَذَلِکَ الْمُؤْمِنُ حَقّاً. » ( 166 )

«کسی که فقیر و تهیدست را از مال خود یاری نموده، با او برابری نماید و از جانب خویش نسبت به مردم انصاف به خرج دهد، حقیقتاً مؤمن است. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْإنْصافُ أَفْضَلُ الْفَضائِلِ. » ( 167 )

«برترین فضیلت ها انصاف به خرج دادن است. »

همچنین می فرمایند:

«نِظامُ الدِّینِ خَصْلَتانِ: إِنْصافُکَ مِنْ نَفْسِکَ وَ مُواساةُ إِخْوانِکَ. » ( 168 )

«عامل انتظام و پیوند اجزای دین دو خصلت است: انصاف به خرج دادن از جانب خودت و همیاری و برابری با برادرانت. »

انصاف عبارت از اظهار حق و عمل کردن به لوازم آن، و پرهیز از پایمال نمودن و نادیده گرفتن آن است. و ضدّ آن، کتمان کردن و پشت نمودن به حقّ و عصبیت به خرج دادن نسبت به خود و آنچه مربوط به خویشتن است. با عنایت به ارتباط نزدیک معنای انصاف با مفهوم عدالت، برخی از حدیث شناسان از جمله مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی، روایات دو مبحث را در یک فصل آورده اند.

امام باقر عليه‌السلام نیز ضمن سفارشات خود آن را برترین درجه از عدالت شمرده و می فرمایند:

«وَ لا عَدْلَ کالْإنْصافِ. » ( 169 )

«هیچ عدالتی بسان انصاف نیست. »

عشق به کمال و تعالی، احساس نیاز به سعادت ابدی و رستگاری، علاقه به خدمت و فداکاری با زمینه سلامت فکر و گزینش صحیح است که منصف را به خیر خواهی و صلاح اندیشی برای دیگران وادار می سازد تا در اثر آن، آنچه را که برای خود می پسندد از دیگران دریغ نورزد.

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«سَیدُ الْأَعْمالِ ثَلاثَةٌ إِنْصافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ حَتی لا ترْضی بِشَی ءٍ إِلّا رَضِیت لَهُمْ مِثْلَهُ... » ( 170 )

«سرآمد اعمال سه چیز است: انصاف به خرج دادن در مورد مردم از سوی خودت، تا آنجا که به چیزی برای خویش راضی نشوی مگر آنکه مانند آن را برای دیگران بپسندی... »

این ها گوشه ای از درس های گران بهای پیشوایان راستین مکتب است که استعدادهای لایق را به تبعیت از آن برانگیخته تا اعتراف به حق و تسلیم شدن در برابر آن را به عنوان یک وظیفه دینی و انسانی بر خود لازم نموده، همواره خویشتن را به آن پای بند سازند.

کم نبوده اند عالمان شیعی بزرگی که در مباحثات علمی خود هنگامی که متوجه خطای رأی خود و درستی نظر شاگرد خویش می شده اند، با کمال تواضع از آن استقبال کرده، نظر خود را تغییر می داده اند. و البته این روش هرگز به مقام علمی آنان کم ترین خدشه ای وارد نمی کرده است.

آری، انصاف به خرج دادن صفتی است که از کرامت نفس و شرافت انسانی سرچشمه می گیرد و نه تنها به ذلّت و خواری نمی انجامد بلکه پیوسته سبب عزّت بیش از پیش شخص منصف گشته و بهترین راه نفوذ در دل هاست.

امیر مؤمنان عليه‌السلام فرموده اند:

«مَعَ الْإِنْصافِ تدُومُ الْأُخُوَّةُ. » ( 171 )

«با انصاف به خرج دادن، برادری پایدار می ماند. »

احیای روح سپاس گزاری و ترویج روحیه قدردانی ایجاب می کند که با ارج نهادن به افراد نیکوکار و خدمت گزار... قدردانی و شکرگزاری را به صورت یک عمل انسانی و وظیفه همگانی در بین شهروندان جامعه رواج دهیم.

ج) مکارم اخلاق

اشاره

گرچه از سوی بزرگان دین و پیشوایان مکتب برای تقسیم خصلت های پسندیده معیاری بیان نگردیده است، لیکن با توجه با سخنان آن بزرگواران که تعبیر «مکارم اخلاق» را به هنگام سخن از تعالی معنوی و صفات عالی انسانی، و عبارت «حسن اخلاق» و «محاسن اخلاقی» را در مقام بیان اخلاق نیک به معنای جامع و گسترده به کار برده اند، خوی های ستوده و صفات ممدوح را می توان به دو گروه متمایز تقسیم نمود:

البته برخی مکارم اخلاق را معیار انسانیت، عامل کرامت و شرافت انسانی، و حاکی از بزرگواری و تعالی روحی دانسته، و محاسن اخلاقی را در زمره خُلقیاتی که موجب حسن روابط اجتماعی، جلب منافع و بهبود زندگی است برشمرده اند، لیکن برای این تقسیم برهانی اقامه نکرده اند. بلی برخی از مصادیق مکارم اخلاق در گفتار معصومین عليهم‌السلام مورد تأکید قرار گرفته است.

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«خدای بزرگ پیامبرانش را به مکارم اخلاق اختصاص داده است، شما خود را بیازمایید؛ اگر این اوصاف در شما وجود دارد خدای را سپاس گفته و بدانید که به خیر بزرگی نایل شده اید، و چنانچه از آن ها بی بهره اید از خداوند درخواست نموده و به آن ها ابراز علاقه نمایید (و بکوشید تا به آن ها دست یابید) »

سپس ده مورد از آن صفات را به شرح زیر یادآور گشته اند:

«یقین، قناعت، صبر و شکیبایی، سپاس گزاری، حلم و بردباری، خلق نیکو، سخاوت، غیرت، شجاعت، و جوانمردی. » ( 172 )

مبحث مکارم اخلاق را با شرح کوتاهی پیرامون برخی از صفات عالی انسانی پی می گیریم.

1 - شکر گزاری

شکر به معنای تصور و اِبراز نعمت است که در مقابل فراموش کردن، پوشاندن و کفران نعمت قرار می گیرد. ( 173 ) و از جمله صفات و خوی های کریمانه است که ریشه در سرشت و فطرت آدمی دارد.

هر انسانی چنانچه فطرت انسانی خود را از دست نداده باشد، هنگامی که با محبت و احسان دیگران مواجه می گردد، در صدد جبران آن برآمده، می کوشد تا به اندازه توان خویش به گونه ای شایسته آن را مکافات نماید و چنانچه خود را عاجز ببیند، با زبان سپاس از نیکی های آنان قدردانی می نماید.

شکرگزاری دارای سه مرحله عمده است:

شکر قلبی که عبارت از تصور و تفکر در باره نیکی و نعمت و قدردانی قلبی از بخشنده و عطا کننده آن است.

شکر زبانی که ثناگویی بر منعم و سپاس گزاری به زبان است.

شکر عملی - که عملاً دو مرحله دیگر را نیز در بر می گیرد - عبارت است از بهره گیری صحیح از نعمت و قرار دادن آن در جای شایسته و مناسب خود از طریق شناخت نعمت و آگاهی از انگیزه و هدفی که سبب بهره مندی از آن نعمت شده است.

بر این اساس، کسی که به زبان ثنا می گوید ولی در عمل به شایستگی از نعمت بهره برداری نمی کند، کفران نعمت کرده است.

شکر در قرآن

خداوند می فرماید:

( وَ إِذْ تأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ ) . ( 174 )

«و آنگاه که پروردگارتان اعلان کرد که اگر واقعاً سپاس گزاری کنید (نعمت) شما را افزون خواهم کرد و چنانچه ناسپاسی نمایید قطعاً عذاب من بسیار سخت و دردناک می باشد. »

ناسپاسی در برابر إنعام و احسان، ریشه در انحراف سرشت آدمی از طبیعت اوّلی داشته و خبر از خبث باطنِ فرد ناسپاس می دهد که اصلاح آن جز با عذاب شدید ممکن نیست. خداوند ارحم الراحمین، بنده نیازمند را با نعمت های بی شمار مورد لطف و کرم قرار می دهد تا از این طریق او را مهیای دریافت نعمت های بیشتری نموده، زمینه رشد و تعالی وی را فراهم سازد. و ناسپاسی پاسخ منفی به این موهبت بزرگ الهی است.

بنا براین، نه ارزانی داشتن نعمت ها حاکی از نیاز منعمِ بی نیاز به آن ها است، و نه وعده عذاب سخت به ناسپاسان بیانگر احتیاج آن بی نیاز مطلق به انجام آن می باشد.

از سوی دیگر، هرگز نباید افزایش نعمت برای سپاس گزاران را صرفاً به معنای سرازیر شدن نعمت های مادی جدیدتر تلقی کرد؛ زیرا شکرگزاری خصوصاً هنگامی که با شناخت و توجه مخصوص به منعم حقیقی باشد در درجه اول، یک نعمت روحانی بسیار عظیمی است که بیش از هر چیز در تربیت انسان و فراخواندن او به اطاعت از پروردگار عالمیان تأثیر گذار می باشد و در واقع یک برنامه عالی تربیتی و راهی برای رشد معرفت و ارتقای هرچه بیشتر شناخت خداوند است.

تفکّر صحیح در نعمت ها انسان را به سپاس گزاری از منعم سوق می دهد. و این خود زمینه را برای شکر واقعی و بهره مندی درست از نعمت ها و به کار بردن آن ها در مسیری که برای آن ها مهیا گردیده هموار می سازد و نهایتاً سبب افزایش شناخت و معرفت نسبت به خالق نعمت ها خواهد شد.

در مقابل، با عنایت به وعده عذاب در ذیل آیه، کفران نعمت که به مثابه پشت کردن به این فراخوانی است، سبب طغیان و نافرمانی بیشتر خداوند و در نهایت منجر به کفر نسبت به منعم و عذاب اخروی می گردد.

( ... وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تشْکُرُونَ ) . ( 175 )

«برای شما گوش و چشم و عقل قرار داد، باشد که سپاس گزاری کنید. »

به جای آوردن شکر نعمت های الهی آن چنان که شایسته است برای هیچ کس میسّر نیست، با این حال برای آنکه انسان بتواند با شنیدن، دیدن، تأمل و تجزیه و تحلیلِ آثار صنع، به این برنامه تربیتی سازنده پاسخ مثبت داده و از برکات پر ارزش آن - که رشد و تکامل معنوی سرآمد آن است - بهره مند گردد، ابراز این کار را که گوش و چشم و دل است در اختیار او قرار داده تا نَفْس ناسپاس گر عنود جهول را به این عمل شایسته ترغیب نماید.

( إعْمَلُوا آلَ داوُدَ شُکْراً وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبادِی الشَّکُورُ ) . ( 176 )

«ای خاندان داود! شکر گزار باشید. و از بندگان من، اندکی سپاس گزارند. »

و این ناسپاسی بدان جهت است که اولاً شکر واقعی، آن گاه محقق می گردد که به ثناگویی زبانی بسنده نشود، بلکه نعمت ها حقیقتاً در راستای هدفی مورد استفاده قرار گیرد که برای آن خلق و اعطا شده است. و این ممکن نیست مگر هنگامی که انسان نعمت های الهی را صرفاً در راه پروردگار متعال به کار گرفته و بدون سرپیچی و نافرمانی از دستورات او - جلّ جلاله - پیوسته به یاد او بوده و در راه او گام بردارد. و این نیز خود بسیار دشوار و جز برای اخص بندگان خدا امکان پذیر نمی باشد.

ثانیاً وفور نعمت و کثرت مواهب الهی آن چنان سر تا پای وجود آدمی را فرا گرفته و تا آن اندازه فراوان است که هیچ کس قادر بر شمارش آن ها نمی باشد. هر نفَسی که فرو می رود شکری می طلبد و آنگاه که بر می آید نیازمند شکری دیگر است. و هر شکری خود نعمت تازه ای است که اقتضای شکر جدیدی خواهد داشت. و کیست که از عهده شکرگزاری نعمت های بی شمار الهی سربلند بیرون آید؟

از دست و زبان که برآید

کز عهده شکرش بدر آید

و چه بسیار است نعمت هایی که از آن ها آگاه نیستیم و هیچ گاه به خاطر آن ها در صدد شکرگزاری بر نیامده ایم!

هر اندازه دامنه دانش بشری گسترده تر می شود افق های تازه تری از این نعمت های ناشناخته فرا روی او گشوده می شود. آسمان و زمین، خورشید و ستارگان، کوه و دشت و صحرا، دریاهای بی کران و موجودات بی شماری که در میان آن ها زندگی می کنند و هزاران هزار انسان دیگر، همه در کارند تا این امکان به وجود آید که من و تو سالم و تندرست به حیات خود ادامه دهیم.

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

و حقیقتاً چه اندکند هشیاران و شکر گزاران! و راستی که قرآن چه نیک بیان فرموده آنجا که نعمت های بزرگی همچون آفرینش گوش و چشم و دل را یادآور شده و سپاس گزاران را اندک شمرده است! ( 177 ) و آنجا که بیشتر مردم را ناسپاس گزار معرفی کرده است. ( 178 ) و این نیست جز به خاطر غرق شدن این انسان عنود و کفور در نعمت های بی شمار الهی و در نتیجه هم منعم و هم نعمت و هم خود را به فراموشی می سپارد.

و چه نیکو است که در کنار این همه قصور و تقصیر و آن همه لطف و مرحمت و نعمت، عذر تقصیر به پیشگاه حضرت ذوالجلال برده، وظیفه شکرگزاری را با این بضاعت ناچیز، از طریق اعتراف به عجز و ناتوانی خویش ادا نماییم.

شکر در روایات

اولیای گرامی اسلام همواره بر ادای این وظیفه انسانی تأکید کرده اند:

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«خداوند بزرگ به حضرت موسی عليه‌السلام وحی فرستاد: ای موسی! حقّ شکر مرا به جای آور. پرسید: پروردگارا! چگونه حقّ شکر تو را به جای آورم در حالی که هر شکری به جای آورم، خود نعمتی است که تو آن را به من عطا کرده ای؟ فرمود: ای موسی! اکنون که دانستی توفیق شکرگزاری نیز از من است، شکر مرا به جای آوردی. » ( 179 )

همچنین می فرمایند:

«برای هر نفسی که می کشی یک شکر، بلکه هزاران شکر لازم است. کم ترین درجه سپاس گزاری آن است که بدون آنکه قلبت مشغول نعمت گردد و خدا را فراموش کنی، آن را تنها از جانب خدا بدانی و به آنچه داده است راضی باشی و نعمتش را وسیله نافرمانی او قرار ندهی و اوامر و نواهی او را با استفاده نامطلوب از نعمت هایش زیر پا نگذاری. پس در هر حال بنده ای شاکر باش. »

در پایان می فرمایند:

«شکر کامل آن است که به دل و زبان، در نهان و آشکار، صادقانه و خالصانه اعتراف کنی که بر کم ترین درجه شکرگزاری قادر نیستی. زیرا توفیق شکر، خود نعمت دیگری است که باید بر آن نیز سپاس گزار باشی. و این نعمت، بسی بزرگ تر و کمیاب تر از نعمتی است که برای آن توفیق شکر یافته ای... در حالی که در دریای نعمت های او غرق گشته ای و از درک شکر کامل او عاجز و قاصر هستی. » ( 180 )

قدردانی از منعم و شکرگزاری از احسان کننده، از یک سو صفتی متعالی است که به اقتضای عواطف انسانی از آدمی ابراز می گردد، از سوی دیگر وظیفه بزرگی است از وظایف بندگی و عبودیت که با وجود ناتوانی بندگان از انجام کامل آن، هر کس باید به اندازه توان و امکانات خویش به آن قیام نماید. و البته همچنان که منتهای عبودیت، آگاهی به عجز از انجام آن می باشد، انتهای شکر نیز شناخت ناتوانی از به جا آوردن آن است.

و هیچ گاه نباید از یاد برد که نعمت ها - ظاهری و باطنی - همه از ذات مقدس حق، منعم حقیقی، و آفریدگار هستی بخش است و هم اوست که در حقیقت سزاوار شکر و سپاس گزاری است و شکرگزاری از دیگران که منقاد حکم او و مسخّر فرمان اویند، صرفاً به همین اعتبار ضرورت یافته است.

پیشوای شکرگزاران حضرت علی عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّ لِلَّهِ فِی کُلِ نِعْمَةٍ حَقّاً فَمَنْ أَدَّاهُ زادَهُ مِنْها وَ مَنْ قَصَّرَ فِیهِ خاطَرَ بِزَوالِ نِعْمَت» (181)

«به راستی که برای خداوند بزرگ در هر نعمتی حقِ سپاسی است، پس هر که آن را به جای آورد خدا از آن نعمت بیش از پیش به او عطا فرماید و کسی که در ادای این حق کوتاهی نماید آن را در معرض نابودی قرار خواهد داد. »

کم ترین مقتضای بندگی و عکس العمل انسانی در برابر نعمت های بی شمار منبع فیض و سرچشمه لطف و فوران مهر و شور محبّت، لب گشودن به ثنای عاجزانه و ستایش خالصانه به ذکر «الحمد للَّه ربّ العالمین» و سر فرود آوردن در برابر فرمان های او و خودداری کردن از مخالفت با خواسته های کسی است که امواج مرحمت و مهرش وجود ما را فرا گرفته و از شمارش نعمت های مادی و معنوی او عاجزیم.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«شُکْرُ کُلِ نِعْمَةٍ الْوَرَعُ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ. » ( 182 )

«شکر هر نعمتی پرهیز از محرّمات الهی است. »

ارتقای معنوی و نیل به کمالات والای انسانی به عوامل گوناگونی از جمله: دارا بودن قابلیت و استعداد وابسته است. هر اندازه قدرت پذیرش و ظرفیت درونی افزایش پیدا کند، به همان اندازه به امکان ترقی و دستیابی به تعالی روحی افزوده می شود. از این رو، به موازات تلاش همه جانبه برای نیل به مقصد اعلای انسانی لازم است در صدد بالا بردن قابلیت و استعداد خویش برآمده، از همه راه های ممکن در این راستا استفاده نماییم:

تفکّر در شگفتی های آفرینش، درخواست از پروردگار عالمیان و دعا کردن در این رابطه - که بسا قضا و قدر را تغییر می دهد - توسّل و تمسّک به ذیل عنایات نفوس عالیه پیامبر گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله و اهل بیت بزرگوار آن حضرت عليهم‌السلام ، صبر و استقامت در برابر موانع و مشکلات راه که از راه کارهای مهم پیمودن راه کمال به حساب می آید، و بالاخره شکر و سپاس گزاری خداوند و قدردانی از نعمت های بی دریغ او نمونه هایی از روش های ممکن برای بالا بردن قابلیت های درونی است. در این رابطه خداوند متعال می فرماید:

( لَئِنْ شَکَرْتمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ ) . ( 183 )

«اگر سپاس گزاری کنید شما را (رشد داده و قابلیت شما را) افزون خواهم کرد. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«ما کانَ اللَّهُ لِیفْتحَ عَلی عَبْدٍ بابَ الشُّکْرِ وَ یغْلِقَ عَنْهُ بابَ الزِّیادَةِ. » ( 184 )

«هرگز چنین نخواهد شد که خداوند بر بنده ای درِ سپاس گزاری را بگشاید و درِ رشد و فزونی را بر او مسدود سازد. »

خداوند به حضرت داود عليه‌السلام وحی فرستاد:

( أَهْلُ طاعَتی فِی ضِیافَتی وَ أَهْلُ شُکْرِی فِی زِیادَتی وَ أَهْلُ ذِکْرِی فِی نِعْمَتی وَ أَهْلُ مَعْصِیتی لا أُوْیسُهُمْ مِنْ رَحْمَتی إِنْ تابُوا فَأَنَا حَبِیبُهُمْ وَ إِنْ دَعَوْا فَأَنَا مُجِیبُهُمْ وَ إِنْ مَرِضُوا فَأَنَا طَبِیبُهُمْ أُداوِیهِمْ بِالْمِحَنِ وَ الْمَصائِبِ، لِأُطَهِّرَهُمْ مِنَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعایبِ. ) ( 185 )

«اطاعت کنندگان از من در بزم ضیافت من هستند، شکرکنندگانم در فزونی و یاد کنندگانم (غرق) در نعمت هایم می باشند. آنان را که مرا معصیت می کنند (هرگز) از رحمت خویش مأیوس نگردانم، چنانچه توبه کنند خود حبیب آنانم و اگر مرا بخوانند آنان را خود پاسخگو باشم. اگر بیمار شوند من طبیب آنانم؛ با سختی ها و مصیبت ها مداوای شان می کنم تا از گناهان و زشتی ها پاکشان سازم. »

سپاس گزاری از واسطه فیض

عمل انسانی شکرگزاری، هنگامی از جایگاه ویژه خود برخوردار می شود که انسان - علاوه بر حراست از وظیفه سپاس گزاری از نعمت بخش و منعم حقیقی - از کسانی نیز که واسطه فیض و وسیله نزول رحمت قرار گرفته و وجودشان سبب سرازیر شدن نعمت ها به سوی بندگان خداست قدردانی و سپاس گزاری نماید.

از این رو به تناسب مفهوم و معنای حقیقی شکر، لازم است در صدد شناخت منزلت و حقوق آنان - که وجود مقدّس رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله و اهل بیت بزرگوار آن جناب عليهم‌السلام هستند - برآمده، مقام آنان را آن چنان که شایسته است ارج نهاده، در وظیفه مهم اطاعت از اوامرشان کوتاهی نکنیم و ضمن آنکه آنان را حاکمان حقیقی بر خود می دانیم، از محبت نسبت به آن عزیزان و بیزاری نسبت به دشمنان شان دریغ نورزیم.

از سوی دیگر قدردانی از بندگان نیکو کار خداوند نیز خود شعبه ای از شکرگزاری و فرعی از این اصل انسانی است. احیای روح سپاس گزاری از منعم و ترویج روحیه قدردانی ایجاب می کند که با ارج نهادن به افراد نیکوکار و خدمت گزار، عموم مردم را به خیرخواهی و نیکو کاری - که عامل مهم شکوفایی استعدادها و ایجاد شور و حرکت در جامعه است - ترغیب و تشویق نموده و قدردانی و شکرگزاری را به صورت یک عمل انسانی و وظیفه همگانی در بین شهروندان جامعه رواج دهیم.

علاوه بر آن، این عمل خدا پسندانه، با اثر گذاری در روحیه افراد خیرخواه و نیکوکار، مایه دلگرمی بیشتر آنان شده، سبب می شود بیش از پیش در صدد خدمت گزاری به بندگان خدا و رفع گرفتاری از آنان برآیند و از این طریق جامعه از آسایش و رفاه بیشتری برخوردار گردیده، روح تعاون نیز در افراد جامعه رواج و رونق بیشتری به خود می گیرد.

امام رضا عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ لَمْ یشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ. » ( 186 )

«کسی که احسان و انعام بندگان را قدردانی ننماید، خدای بزرگ را سپاس گزاری نکرده است. »

امام سجاد عليه‌السلام فرموده اند:

«روز قیامت خدای متعال به یکی از بندگانش می فرماید:

از فلانی سپاس گزاری کردی؟ عرض می کند: پروردگارا! من تو را سپاس گفتم. خدای متعال می فرماید: چون از او قدردانی نکردی، شکر مرا نیز به جای نیاوردی. »

سپس فرموده اند:

«أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ. » ( 187 )

«سپاس گزارترین شما از خدا کسی است که بیش از همه سپاس مردمان را به جای آورد. »

سهل انگاری در قدردانی از احسان دیگران و خودداری از سپاس گزاری که به مثابه نادیده گرفتن حق آنان است، مایه دل سردی و ناامیدی و عامل بی رغبت شدن خدمت گزاران به ادامه عمل نیک خود می باشد. اجتماع فاقد روحیه قدردانی و سپاس گزاری، از پشتوانه عظیم علاقمندی به کار نیک و دلگرمی به خدمت گزاری محروم است.

در چنین جامعه ای جز افراد مخلص که قدرت و امکانات خود را تنها برای خدا در کف اخلاص نهاده، کمر به خدمت گزاری بسته اند، کمتر کسی به خیرخواهی و نیکوکاری ابراز علاقه خواهد کرد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«خدا لعنت کند کسی را که (مانع احسان نیکوکار گشته) راه معروف و کار نیک را قطع نماید. او فردی است (ناسپاس) که مورد احسان قرار می گیرد و نعمت احسان کننده را با ناسپاسی پاسخ داده، مانع آن می شود که نیکوکار نسبت به شخص دیگری آن را انجام دهد. » ( 188 )

در میان افرادی که حقوق مادی و معنوی فراوانی بر ما دارند و سپاس گزاری از آن ها را به عنوان یک وظیفه دینی و انسانی متوجه ما می گرداند - پس از حجج الهی که واسطه فیض پروردگارند و وجودشان سبب بقای زمین و اهل آن است - پدر و مادر و نیز کسانی هستند که در تعلیم و تربیت ما سهم به سزایی دارند.

امام سجاد عليه‌السلام پنجاه مورد از این حق داران را بیان فرموده اند که در میان آن ها حق پدر و مادر و خصوصاً حق مادر - به واسطه زحمات جان فرسای او از آغاز انعقاد نطفه در رحم او تا دوران شیرخوارگی و مراحل بعد از آن که از خواب و بیداری و راحتی خویش برای حفظ و حراست و رشد و تعالی آدمی مایه گذاشته است - از جایگاه ویژه ای برخوردار است. ( 189 )