فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18859
دانلود: 1911

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18859 / دانلود: 1911
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

2 - خلق نیکو

در گوشه و کنار جهان، کشورهای دور و نزدیک، شهرها، روستاها و جای جای پهنه گیتی، اقوام و ملل و جوامع فراوانی با تمدّن های گوناگون، مکتب ها و مذاهب مختلف، خُلق و خوی های متفاوت و آداب و رسوم ویژه زندگی می کنند که در رفتار، گفتار، انجام وظایف انسانی، ادای تکلیف دینی، اداره حکومت، نحوه معاشرت، آیین دوستی، مراسم و محافل عمومی، و در یک کلام: در جزئی ترین امور زندگی دارای طرز تفکّری خاص و برنامه های ویژه ای هستند که آنان را از یکدیگر متمایز می سازد.

در عین حال، آنان دارای مشترکات فراوانی هستند که هیچ عاملی - از جمله: تفاوت فرهنگ، اختلاف زبان، فاصله جغرافیایی، و سایر اموری که به نوعی سبب دوگانگی و بیگانگی ملّت ها و اقوام از یکدیگر گشته - نتوانسته است آن خصایص مشترک را که ریشه در نهاد و فطرت آدمی دارند، دستخوش زوال، تغییر و دگرگونی نماید. هر قومی از احسان و نیکوکاری لذت می برد؛ هیچ ملتی از ظلم و بیدادگری استقبال نمی کند؛ هر انسانی با هر ایده و تمدنی در هر نقطه از زمین به مادر خویش مهر می ورزد؛ هیچ کس را نمی یابی که از ملاطفت، رفتار نرم و ملایم، و اخلاق نیکوی دیگران متنفّر باشد.

در میان این مشترکات، اخلاق خوش و خلق نیکو - که در روایات غالباً از آن به حسن خلق تعبیر می شود و از برجسته ترین صفات بزرگوارانه انسانی است - از جایگاه ویژه ای برخوردار بوده و خصوصاً در بر انگیختن عواطف و جلب محبت و دوستی دیگران بیش از سایر صفات پسندیده کارساز و مؤثر است.

خوش خلقی، شخصیت انسان را در نظر دیگران ارتقا می بخشد و چنانچه از فرد با ایمان ظاهر گردد، نشانه شرح صدر، ظرفیت فوق العاده و قدرت ایمان بوده و وسیله جلب خوشنودی پروردگار متعال می باشد.

خداوند بزرگ می فرماید:

( فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْت لَهُمْ وَ لَوْ کُنْت فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتغْفِرْ لَهُمْ ) . ( 190 )

«به برکت و سبب رحمت الهی در برابر آنان نرم خو (و مهربان) شدی و اگر خشن و سخت دل بودی قطعاً از اطراف تو پراکنده می شدند، پس از آنان درگذر و برای آن ها آمرزش بخواه. »

آنچه که پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله را در پیشبرد اهداف عالیه خویش یاری کرده و سبب پیروزی های شگفت انگیز در برابر تعصبات جاهلانه و دشمنان سرسخت آن بزرگوار می گشت، تأییدات آسمانی و امدادهای غیبی فراوانی بود که وجود شریفش را همواره احاطه نموده بود، لیکن نقش بسیار مهم جاذبه اخلاقی، رفتار ملایم، و برخورد نرم و ملاطفت آمیز آن عزیز نازنین را نیز که دوستان را مجذوب و دشمنان را به شدت تحت تأثیر قرار می داد نباید از نظر دور داشت. چه آنکه این خلق و خوی خوش در برابر آن همه لجاجت و نادانی آنچنان عظیم و وصف ناپذیر است که می توان آن را معجزه اخلاقی آن پیامبر عظیم الشأن صلى‌الله‌عليه‌وآله به حساب آورد.

در حدیث وارد شده است:

«شخصی از پیش رو به حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شد و عرض کرد: دین چیست؟ آن حضرت فرمودند: خوش خلقی، وی از دست راست و چپ آمد و پرسید: دین چیست؟ پاسخ دادند: خلق نیکو؛ باز از پشت سر خدمت آن بزرگوار آمده و عرض کرد: دین چیست؟ حضرتش به او توجّه کرده، فرمودند: آیا متوجه نمی شوی؟ «اَلدِّینُ هُوَ أَنْ لا تغْضَبَ» دین عبارت از آن است که خشمناک نگردی». ( 191 )

بلی، این است شأن و منزلت اخلاق خوش و این است جایگاه رفیع حسن خلق! و همین رفعت و بزرگی مرتبه است که اولیای الهی و رهبران مکتب را بر آن داشته است که با تعبیرهای مختلف و تأکیدهای فراوان، پیروان خود را به این صفت نیک ترغیب نمایند.

پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

جبرئیل گفت که خداوند متعال فرمود:

«إِنَّ هذا دِینٌ ارْتضَیتهُ لِنَفْسِی وَ لَنْ یصْلِحَهُ إِلّاَ السَّخاءُ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ فَأَکْرِمُوهُ بِهِما مَا اسْتطَعْتمْ. » ( 192 )

«اسلام دینی است که برای خود برگزیده ام و جز با (کریمه) سخاوت و اخلاق نیک اصلاح (پذیر نبوده، نیکو) نمی گردد. پس به هر اندازه که برایتان ممکن است با این دو خصلت، آن را گرامی بدارید. »

و نیز می فرمایند:

«ما جَبَلَ اللَّهُ أَوْلِیاءَهُ إِلّا عَلَی السَّخاءِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ. » ( 193 )

«خداوند خمیره دوستانش را جز با سخاوت و اخلاق نیکو نیامیخته است. »

امام باقر عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّ أَکْمَلَ الْمُؤمِنِینَ إِیماناً أَحْسَنُهُم خُلْقاً. » ( 194 )

«کامل ترین مؤمن کسی است که خوش خلق تر از همه باشد. »

امام سجّاد عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«ما یوضَعُ فِی مِیزانِ امْرِءٍ یوْمَ الْقِیامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ». ( 195 )

«روز قیامت چیزی برتر از حسن خلق در میزان کسی قرار داده نمی شود. »

امام صادق عليه‌السلام نیز از پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل کرده اند که آن بزرگوار فرمودند:

«أَکْثَرُ ما تلِجُ بِهِ أُمَّتی الْجَنَّةَ تقْوَی اللَّهِ وَ حُسْنُ الْخُلْقِ». ( 196 )

«بیشترین چیزی که امّتم را وارد بهشت می سازد، تقوای الهی و خوش خلقی است. »

برخورد نرم، معاشرت ملاطفت آمیز، و رفتار خوش و ملایم با مردم صرفاً یک دستور اخلاقی مطلوب دینی محسوب نمی گردد، بلکه همواره مورد توجّه همه ملل و اقوام بوده و دانشمندان و مربیان و نویسندگان را در گذشته و حال به نوشتن رساله های گوناگون در این زمینه برانگیخته است.

البته این مطلب را نباید از نظر دور داشت که حسن خلق اسلامی با خوش اخلاقی مطلوب سایر فرهنگ ها و تمدن ها از جهاتی متفاوت است.

آنچه که در درجه نخست، حسن خلق اسلامی را نسبت به اخلاقِ مورد پسند جهان امروز از جایگاه ویژه ای برخوردار ساخته است، ارزش معنوی و تأثیر شگرف آن در ساختار روحی انسان ها است. اولیای اسلام هرگز آثار اجتماعی و فواید مادی این صفت پسندیده را نادیده نگرفته، در باره آن سخن های زیادی نیز گفته اند، لیکن تفاوت عمده مطلوب آن بزرگواران با خواسته جوامع کنونی خصوصاً فرهنگ های غربی این است که صدور اخلاق خوش و معاشرت نیکو از این جهان خواران دنیا پرست، نه برای تعالی معنوی و نیل به کمالات انسانی، و نه انعکاس طبیعی یک خوی مورد پسند همگانی است، بلکه انگیزه اصلی اینان در اظهار روی خوش و برخورد ملایم صرفاً از بعد مادی و در جهت جلب محبت و دوستی برای به چنگ زدن هرچه بیشتر سود مادی و فراهم آوردن زمینه هرچه زیادتر قدرت و سلطه گری است.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«إِنَّ الْعَبْدَ لَیبْلُغُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ عَظِیمَ دَرَجات الْآخِرَةِ وَ شَرَفَ الْمَنازِلِ وَ إِنَّهُ لَضَعِیفُ الْعِبادَةِ. » ( 197 )

«بنده خدا با آنکه از بُعد عبادتی ضعیف است، بر اثر خلق نیکو به درجات بزرگ عالم آخرت و جایگاه شریف آن سرا نائل می گردد. »

حضرت موسی عليه‌السلام به پروردگار متعال عرض کرد:

«فرعون را چهارصد سال مهلت دادی با آنکه می گفت: من پروردگار بزرگ شمایم و فرستاده تو را انکار می نمود و آیات تو را تکذیب می کرد؟! خداوند به وی وحی فرستاد: زیرا او خوش خلق، و ملاقاتش به راحتی میسّر بود به همین جهت دوست داشتم وی را پاداش دهم. » ( 198 )

خوش خلقی و معاشرت نیکو با مردم و ترک بد اخلاقی و خشونت در رفتار، گفتار و برخورد با دیگران آنچنان مورد توجه شرع مقدس و اهتمام اولیای اسلام قرار داشته که در مقایسه با سایر اعمال، هیچ چیز تا این اندازه از اهمیت، فضیلت و ارزش برخوردار نبوده است.

رسول گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«حُسْنُ الْخُلْقِ نِصْفُ الدِّینِ. » ( 199 )

«خلق نیکو نصف دین است. »

به آن حضرت عرض شد:

«ما أَفْضَلُ ما أُعْطِی الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ؟ »

«برترین چیزی که به شخص مسلمان عطا گردیده چیست؟ »

فرمودند:

«اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ». ( 200 )

«خلق نیکوست. »

حضرت علی عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«ما أَعْطَی اللَّهُ سُبْحانَهُ الْعَبْدَ شَیئاً مِنْ خَیرِ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ إِلّا بِحُسْنِ خُلْقِهِ وَ حُسْنِ نِیتهِ. »

«خداوند سبحان از خیر دنیا و آخرت چیزی به انسان عطا نفرموده، جز به جهت خوش خلقی و نیت نیکوی او. »

هم آن بزرگوار فرموده اند:

«حُسْنُ الْخُلْقِ خَیرُ قَرِینٍ وَ عُنْوانُ صَحِیفَةِ الْمُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ». ( 201 )

«خوش خلقی بهترین همنشین است و سرلوحه نامه اعمال مؤمن خوش خلقی و نیکی اخلاق اوست. »

خلق نیکو و خوش خلقی سبب تحکیم وابستگی و فقدان آن عامل قطع ارتباط به ویژه با خدا و رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می گردد.

امام صادق عليه‌السلام از پدر بزرگوار خود نقل می کنند که پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«سه چیز است که اگر در کسی نباشد، نه از من است و نه از ارتباط با خدا برخوردار است. عرض شد: یا رسول اللَّه! آن ها چیست؟ فرمودند: بردباری که در پرتو آن نادانی جاهل را از خود بازگرداند، خوش خلقی که به وسیله آن با مردم معاشرت کند، ورع و پارسایی که او را از معاصی خدای بزرگ باز دارد. » ( 202 )

همچنین آن بزرگوار از پدران خود نقل کرده اند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«إِنَّ أَحَبَّکُمْ إِلَی وَ أَقْرَبَکُمْ مِنِّی یوْمَ الْقِیامَةِ مَجْلِساً أَحْسَنُکُمْ خُلْقاً وَ أَشَدُّکُمْ تواضُعاً... » ( 203 )

«به راستی محبوب ترین شما نزد من و نزدیک ترین شما به من در روز رستاخیز کسی است که خلقش نیکوتر و فروتنی اش بیشتر باشد. »

خوش خلقی برای همگان نیکو و زیباست لیکن زمامداران و اولیای دینی بیش از دیگران نیازمند این صفت نیکو می باشند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام هنگامی که حکومت مصر را به محمد بن ابی بکر واگذار نمودند ضمن نامه خود می فرمایند:

«فَاخْفِضْ لَهُمْ جَناحَکَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جانِبَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَکَ... » ( 204 )

«بالت را (بسان پرندگان) برای ایشان پهن کن و پهلویت را بر آنان هموار دار و با آن ها گشاده رو باش. »

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«إِنَّکُمْ لَنْ تسَعُوا النَّاسَ بِأَمْوالِکُمْ فَسَعُوهُمْ بِبَسْطِ الْوُجُوهِ وَ حُسْنِ الْخُلْقِ. » ( 205 )

«شما نمی توانید با اموال خود به همگان برسید، بنا بر این با گشاده رویی و خلق نیکو با آنان برخورد نمایید. »

فضیلت های اخلاقی و حسن خلق شگفت انگیز رسول گرامی اسلام و خاندان بزرگوار آن حضرت که پیوسته دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داده و بخش های فراوانی از تاریخ زندگانی آن سروران عالی مقام را به خود اختصاص داده است، خود بهترین شاهد و دلیلی روشن بر رفعت و بلندی جایگاه این خصلت پسندیده در نظر آن عزیزان درگاه اله می باشد.

امام صادق عليه‌السلام نقل فرموده اند:

«روزی رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در مسجد نشسته بودند. کنیز یکی از انصار در حالی که ایستاده بود، گوشه لباس آن حضرت را گرفت. آن جناب برخاستند. امّا نه او چیزی گفت و نه آن بزرگوار به او چیزی فرمودند. این کار سه بار تکرار شد. هنگامی که در مرتبه چهارم حضرتش از جای برخاستند، کنیزک از پشت سر، رشته ای از لباس آن حضرت را برگرفت و رفت!

مردم به او اعتراض کرده، سبب اینکه رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله را سه بار بر سر پا نگهداشته و سخنی به آن سرور عرضه نکرد جویا شدند؟ کنیز گفت: بیماری داریم، اهل خانه مرا فرستادند تا رشته ای از لباس حضرت برای شفای او برگیرم. لیکن در هر بار از آن جناب شرم کردم، تا اینکه در مرتبه چهارم به این کار اقدام نمودم. » ( 206 )

امام کاظم عليه‌السلام از پدران بزرگوار خود از امیر مؤمنان عليه‌السلام نقل می کنند که فرمودند:

«مردی یهودی از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله دیناری چند طلبکار بود. روزی از آن حضرت درخواست کرد که بدهی خود را به وی پرداخت نمایند. آن بزرگوار پاسخ دادند. فعلاً ندارم. گفت: از شما جدا نمی شوم تا آن را بپردازید! فرمودند: من نیز در اینجا نزد تو می مانم.

یهودی تا صبح روز بعد در آنجا ماند و حضرتش نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا و صبح را در آن مکان خواندند. اصحاب، یهودی را تهدید کردند. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله رو به آن ها نموده، فرمودند: این چه کاری است که انجام می دهید؟ عرض کردند: یک یهودی شما را بازداشت کند؟ فرمودند: خداوند مرا مبعوث نکرده تا به کسانی که با من پیمان مذهبی دارند و یا به غیر آن ها ستم روا دارم.

بامداد روز بعد هنگامی که آفتاب برآمد، یهودی لب گشود و پس از گفتن: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلّاَ اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ، عرض کرد: نیمی از اموالم را در راه خدا دادم! سپس گفت: به خدا این کاری که نسبت به شما روا داشتم (نه از روی جسارت بلکه) به این جهت بود که خواستم ببینم آیا اوصاف جناب شما با آن چه در تورات بیان شده، مطابقت دارد؟

آنگاه مطلب تورات را چنین بیان نمود:

محمد بن عبد اللَّه در مکه متولد می شود و به مدینه هجرت می نماید. درشت خو و بد اخلاق نیست، با صدای بلند سخن نمی گوید، بد زبان و ناسزاگو نمی باشد.

در پایان عرض کرد: اینک به یگانگی خدا و پیامبری شما گواهی می دهم و تمام ثروتم را در اختیار شما می گذارم تا هر چه خداوند دستور داده در باره آن عمل نمایید. وی ثروتی فراوان داشت. » ( 207 )

بلی این قطره ای از دریای بی کران اخلاق نبوی و گوشه ای از زوایای بی شمار خُلق عظیمی است که قرآن بدان اشاره فرموده و دوست و دشمن را در برابر عظمت و بزرگی شگفت انگیز آن به زانو درآورده است. بی تردید یکی از عوامل مهم گسترش دین اسلام و نفوذ آن در دل های سخت شهروندان سرزمین حجاز همین اخلاق معجزآسای آن رسول رحمت صلى‌الله‌عليه‌وآله بوده است. اخلاق نیکی که دل های هدایت یافتگان مکتب علوی را با ندای بلند به پیروی از راه و روش آن سرور عظیم الشأن - که در خاندان معصوم آن بزرگوار تبلور یافته است - فرا می خوانَد تا بار دیگر ضمن احیای این صفت متعالی، حکومت بر دل ها را در دوران بیگانگی از ارزش ها در معرض دید جهانیان قرار دهند.

ناگفته نماند همچنان که قرآن بدان اشاره فرموده، ( 208 ) خشونت دشمنان لجوج و زورگویی ستمگران بی انصاف را نباید، بلکه نمی توان با نرمی و ملاطفت معالجه نمود. نرمش و انعطاف در برابر رفتار ضد انسانی آنان، عامل تشدید خشونت و ستم بیشتر و چراغ سبزی برای ادامه روش دور از عقل و دین و انصاف آنان است. حفظ حقوق دیگران و حراست از ارکان سازندگی و اصول تربیت نیز ایجاب می کند که برای خوش خلقی و مدارا کردن با کسانی که به اصول همزیستی و حق و انصاف پای بند نیستند، خط قرمزی وجود داشته باشد تا اصرار بر این صفت متعالی هیچ گاه زمینه ساز تخریب سایر ارزش ها نگردد.

برای خوش خلقی و اخلاق نیک علاوه بر آنچه تا کنون بدان اشاره کرده ایم، آثار فراوان دیگری در احادیث بیان گردیده که افزایش عمران و آبادی، طول عمر، زیاد شدن محبت و دوستی، از بین رفتن آثار گناهان، تخفیف در حساب، و ورود به بهشت از آن جمله است. در برخی از روایات نیز خوش خلقی هم طراز عبادت های شبانه روزی شمرده شده است.

3 - بردباری

اشاره

زندگی عرصه مجموعه بی شماری از پیروزی ها و ناکامی ها، موفقیت ها و محرومیت ها، شادکامی ها و ناملایمات و خوشی ها و ناخوشی هاست. روزی چون دشمنی نابکار و زمانی به ظاهر موافق مراد؛ لختی همراه با توفیق و مساعدت و ساعتی با خسران و ناملایمت. و در این معرکه عظیم و میدان پهناور برای پیشبرد مقاصد کوچک و بزرگ و دستیابی به هر هدف خرد و کلانِ معنوی و مادی، آنچه که هرگز از آن گریزی نیست بردباری و شکیبایی در برابر دشواری ها، سختی ها، موانع و ناملایماتی است که خصوصاً با مسیر کمال و سازندگی عجین، و با راه خودسازی و عبودیت آمیخته شده است.

هیچ تلاشگری به مراد معنوی یا مادی خود نائل نمی گردد جز آنکه سختی های مسیر مورد نظر خویش را با حلم و استقامت پشت سر گذارد و هیچ انسان مجاهدی راه دشوار و پرفراز و نشیب مجاهده و بندگی را نمی پیماید مگر آنکه خود را برای مبارزه و مقاومت در صحنه های پر فشار زندگی با متانت و بردباری مهیا ساخته و مقابله با مشکلات و ستیز با ناملایمات را تجربه نماید.

مفهوم بردباری

حلم و بردباری عبارت است از: حوصله به خرج دادن، دقّت، تأمل، پابر جایی و متانت در کارهاست. ( 209 )

عالم بزرگوار مرحوم نراقی فرموده است:

«حلم عبارت است از اطمینان نفس به طوری که خشم به آسانی انسان را تحریک نکند و سختی ها به سرعت او را مضطرب نگرداند. » ( 210 )

انسان بردبار به سبب اعتماد به نفس و اطمینان خاطر همواره و در همه حال، ملایمت، متانت و بزرگواری را زینت بخش رفتار و گفتار خود قرار داده، به هنگام بروز حوادث ناگوار، بر احساسات خویش مسلّط است و هیچ گاه بی تابی و جزع از خود نشان نمی دهد. به واسطه روح بزرگ و سعه صدر، جز در کار خیر شتاب نمی کند. در کیفر مجرمان صرفاً اجرای حق را در نظر گرفته، دچار شتاب زدگی نمی گردد. در برابر رفتار جاهلانه افراد نادان، خویشتن دار است و ضمن پرهیز از تندی، پرخاش، ناسزاگویی، دشنام و هر نوع عکس العمل ناپسند، هیچ گاه حرکات مضطربانه و تشویش آمیز از او سر نمی زند.

پیامبر گرامی اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ صَبَرَ عَلی ما وَرَدَ عَلَیهِ فَهُوَ الْحَلِیمُ. » ( 211 )

«کسی که بر واردات (و ناملایماتی) که بر او وارد می شود شکیبایی نماید، حلیم و بردبار است. »

امام حسین عليه‌السلام در پاسخ به پدر بزرگوار خود در باره حلم فرموده اند:

«کَظْمُ الْغَیظِ وَ مُلْکُ النَّفْسِ» ( 212 )

«فرو بردن خشم و خویشتن داری است. »

انسان گاهی حلم می ورزد تا از برافروخته شدن شراره های غضب پیشگیری نماید و گاهی خود را به سختی به بردباری وا می دارد و با تحلّم می کوشد تا شعله های برافروخته شده خشم را فرو نشاند. این هر دو، بخشی از خویشتن داری و از مهم ترین مصادیق حلم به شمار می رود. به همین جهت، آن بزرگوار در مقام بیان تعریف حلم، ضمن بیان مفهوم حقیقی آن که ضبط نفس و خویشتن داری است، از حسّاس ترین مصداق آن نیز یاد کرده اند تا کسانی که در مقام اصلاح خویش اند، هیچ گاه از کظم غیظ غفلت نورزند و حتی با تحلّم نیز در صدد تقویت ریشه های بردباری برآمده، بکوشند تا با احیای این صفت متعالی در خود، خویشتن را از هر گونه خشم بی مورد باز دارند. ( 213 )

حلم در قرآن و روایات

بردباری از برجسته ترین صفات متعالی است که اهمیت، آثار و نقش فوق العاده آن در رشد انسانی و کمال معنوی در قرآن و روایات مورد توجه قرار گرفته است. خداوند خود را بارها حلیم خوانده و از حضرت ابراهیم عليه‌السلام نیز با همین صفت یاد کرده است. ( 214 )

( إِنَّ إِبْراهِیمَ لَحِلیمٌ أَوّاهٌ مُنِیبٌ. ) ( 215 )

«به راستی که ابراهیم بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوی خدا) بود. »

در توصیف بندگان خاص خود نیز ضمن شمارش دوازده صفت ارزشمند برای آن ها، سلام بزرگوارانه آنان را - در پاسخ سخنان زشت و بی مورد افراد نادان - که نشانگر بی اعتنایی توأم با بزرگواری ایشان است یادآور گشته، می فرماید:

( ... وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً. ) ( 216 )

«و هنگامی که افراد نادان، آنان را (با سخنان نابخردانه) مخاطب سازند به آن ها سلام می گویند. »

امام رضا عليه‌السلام در مقام بیان اهمیت و نقش بردباری در جهت نیل به مقام عبودیت فرموده اند:

«لا یکُونُ الرَّجُلُ عابِداً حَتی یکُونَ حَلِیماً. »

«انسان به مقام بندگی نمی رسد تا آنکه بردبار باشد. »

آنگاه انگشت روی حساس ترین رکن حلم یعنی کنترل زبان نهاده، نقش مستقیم آن در تحقیق مقام شامخ عبودیت را با بیان روش عبادت کنندگان بنی اسرائیل، این چنین یادآور می کند:

«هنگامی که کسی در میان بنی اسرائیل خود را به عبادت وا می داشت، او را عابد نمی شمردند جز آنکه پیش از آن ده سال خاموشی می گزید. » ( 217 )

بلی، مقام بندگی و عبودیت حقیقی از یک سو در گرو بردباری و حلم ورزی است که جز در پرتو آن محقق نمی گردد، از سوی دیگر به طور کامل به خاموشی و سکوت - که خود لازمه حلم و از ارکان آن محسوب می شود - وابسته است و نیل به آن تنها در سایه کنترل زبان - از هر گونه کلام بی مورد و گفتار ناشایست از قبیل فاش کردن راز، آزار و اذیت بندگان خدا، تهمت، دروغ، بد زبانی، دشنام و غیره که گاهی عبادت های چندین ساله را تباه می سازد - امکان پذیر خواهد بود. کسی که بردبار نباشد، بسا با یک خشم بی جا و یک کلام بی مورد حیثیت و آبروی مؤمنی را در معرض مخاطره قرار داده و یا زمینه ساز ریختن خون ناحقی گردد.

برخورد کریمانه پیشوایان مکتب و بزرگان دین با خطاکاران، زیر دستان و اطرافیان خود سرشار از حلم و بردباری و آن چنان شگفت انگیز است که هر انسانی را به تعجب و تحسین بر می انگیزد.

امام صادق عليه‌السلام خادم خود را در پی کاری فرستادند. او دیر کرد. امام به دنبالش روان شده، وی را خوابیده مشاهده کردند. (با کمال بردباری) بالای سرش نشسته، او را باد زدند تا بیدار شد! در این هنگام (به آرامی) به او فرمودند:

«فلانی! به خدا چنین حقّی نداری که شب و روز را بخوابی، شب برای تو و روزت از آن ماست. » ( 218 )

امام رضا عليه‌السلام به یکی از اهالی قم فرموده اند:

«إِتقُوا اللَّهَ وَ عَلَیکُمْ بِالصَّمْت وَ الصَّبْرِ وَ الْحِلْمِ، فَإِنَّهُ لا یکُونُ الرَّجُلُ عابِداً حَتی یکُونَ حَلِیماً. » ( 219 )

«تقوای الهی پیشه سازید و به سکوت و شکیبایی و بردباری ملتزم باشید، زیرا انسان به مقام عبودیت نمی رسد تا آنکه بردبار باشد. »

همچنین فرموده اند:

«لا یکُونُ عاقِلاً حَتی یکُونَ حَلِیماً. » ( 220 )

«آدمی عاقل و خردمند نیست تا آنکه بردبار باشد. »

آری، صفات متعالی و مقامات بلند انسانی تنها در پرتو حلم و بردباری به دست می آید.

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«اِبْتغُوا الرِّفْعَةَ عِنْدَ اللَّهِ، قالُوا: وَ ما هِی یا رَسُولَ اللَّهِ؟ قالَ: تصِلُ مَنْ قَطَعَکَ وَ تعْطِی مَنْ حَرَمَکَ وَ تحْلُمُ عَمَّنْ جَهِلَ عَلَیکَ. » ( 221 )

«مقام عالی و مرتبه بلند نزد خداوند را طلب نمایید؛ یاران پرسیدند: یا رسول اللَّه! آن (مرتبه عالی و وسیله نیل به آن) چیست؟ پاسخ دادند: با کسی که با تو قطع ارتباط کرده پیوند کن و به آنکه تو را محروم ساخته عطا کن و با کسی که نسبت به تو به نادانی رفتار کرده بردبار باش. »

حضرت علی عليه‌السلام آموزگار حلم و بردباری می فرمایند:

«لا فَضِیلَةَ کَالْحِلْمِ. » ( 222 )

«هیچ فضیلتی بسان بردباری نیست. »

«لا عِزَّ أَرْفَعُ مِنَ الْحِلْمِ» ( 223 )

«هیچ عزّتی برتر از حلم و بردباری نمی باشد. »

«لا شَرَفَ أَعْلی مِنَ الْحِلْمِ» ( 224 )

«هیچ شرافتی برتر و والاتر از بردباری نیست. »

«اَلْحِلْمُ نِظامُ أَمْرِ الْمُؤمِنِ» ( 225 )

«بردباری شالوده و سامان بخش امور شخص با ایمان است. »

«إِذا أَحَبَّ اللَّهُ عَبْداً زَینَهُ بِالسَّکِینَةِ وَ الْحِلْمِ» ( 226 )

«هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد او را به وقار و بردباری زینت می بخشد. »

شخصی بادیه نشین از طایفه بنی سلیم در بیابان سوسماری را شکار کرده، آن را در آستین خود پنهان نمود و به مدینه آمد. هنگامی که به محضر پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شد فریاد زد:

یا محمّد! یا محمّد! آن بزرگوار طبق اخلاق شریفشان او را پاسخ دادند. مرد عرب به آن جناب جسارت کرده و نسبت سحر و دروغ داد و حضرتش را به کشتن تهدید نمود. یکی از حاضران برخاست تا او را ادب نماید. رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمودند: بنشین!

«فَقَدْ کادَ الْحَلِیمُ أَنْ یکُونَ نَبِیاً. »

«نزدیک است که بردبار پیامبر باشد... » ( 227 )

بلی، شرافت حلم تا آن اندازه است که آدمی در پرتو آن تا سر حدّ پیامبری پَر می کشد. و این جز در سایه پیوند مبارک حلم با علم میسّر نمی گردد، بلکه علم بدون حلم ثمر بخش نخواهد بود همچنان که حلم بدون دانش بسا آدمی را به ورطه بی تفاوتی نسبت به تکالیف شرعی و انسانی نزدیک می گرداند، و گویا به همین جهت است که غالباً علم و حلم در کنار هم مورد ستایش قرار گرفته است.

امام صادق عليه‌السلام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل می کنند که آن حضرت فرمودند:

«وَ الَّذِی نَفْسِی بِیدِهِ ما جُمِعَ شَی ءٌ إِلی شَی ءٍ أَفْضَلَ مِنْ حِلْمٍ إِلی عِلْمٍ. » ( 228 )

«سوگند به آنکه جانم به دست اوست، چیزی به چیزی مقرون نگشته که برتر از پیوند بردباری با علم باشد. »

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«لَنْ یثْمِرَ الْعِلْمُ حَتی یقارِنَهُ الْحِلْمُ. » ( 229 )

«علم و دانش هرگز ثمربخش نخواهد بود تا آنگاه که بردباری به آن مقرون گردد. »

«لا عِلْمَ لِمَنْ لا حِلْمَ لَهُ. » ( 230 )

«کسی که بردبار نیست از علم و دانش بی بهره است. »

بلی، آن کسی که به زیور حلم مزین نگشته، از علم نیز برخوردار نیست، گرچه انبوهی از معلومات نیز در کیسه مغز خود انباشته باشد.

به همین جهت عالمان، دانشمندان و بزرگان دین که مسئولیت خطیر ارشاد مردم را بر دوش دارند بیش از دیگران نیازمند زیور حلم و شایسته صفت نیکِ بردباری اند.

در شرح حال مالک اشتر یار فداکار امیرمؤمنان عليه‌السلام نوشته اند: روزی از بازار کوفه می گذشت، مردی که در مغازه اش نشسته بود برای خنداندن دوستان خود مشتی زباله به جانب او افکند. آن بزرگوار بدون آنکه به سوی آنان بنگرد به راه خود ادامه داد. هنگامی که اندکی دور گردید، یکی از آنان یادآور شد که شخص عابر همان مالک اشتر فرمانده بزرگ امیر مؤمنان عليه‌السلام است.

شخصی که آن جسارت را انجام داده بود ترسان و لرزان برای عذرخواهی به جستجوی مالک شتافت و او را در حال نماز در مسجد یافت. پس از نماز سلام کرده، بر قدم های مبارکش افتاد و در حالی که او را می بوسید از جسارت خویش پوزش خواست. مالک فرمود: به خدا سوگند به مسجد نیامدم مگر برای آنکه برای تو استغفار نمایم! ( 231 )

البته بردباری نیز مانند سایر خلق های نیک به سادگی حاصل نمی گردد. هرگز نباید پنداشت دسترسی به این صفت متعالی با یک تصمیم ناگهانی میسّر می گردد. تمرین فشرده، مجاهده دائمی و وادار ساختن خود به حلم و بردباری علی رغم بی حوصله گی و شتاب زدگی طبیعی، به تدریج زمینه را برای متصف شدن به این خصلت بزرگوارانه فراهم می سازد.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«کَفی بِالْحِلْمِ ناصِراً. » ( 232 )

«بردباری برای کمک (و یاری تو) کافی است. »

و نیز فرموده اند:

«إِذا لَمْ تکُنْ حَلِیماً فَتحَلَّمْ. » ( 233 )

«اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار ساز. »

حضرت علی عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«إِنْ لَمْ تکُنْ حَلِیماً فَتحَلَّمْ، فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلّا أَوْشَکَ أَنْ یکُونَ مِنْهُمْ. » ( 234 )

«اگر بردبار نیستی خود را به بردباری وادار ساز، زیرا کسی به قومی شبیه نمی گردد جز آنکه به زودی از آنان خواهد شد. »

هم آن بزرگوار می فرمایند:

«مَنْ تحَلَّمَ حَلُمَ. » ( 235 )

«هر که خود را به بردباری وادار سازد بردبار می شود. »

«مَنْ لَمْ یتحَلَّمْ لَمْ یحْلُمْ. » ( 236 )

«کسی که خود را به بردباری وادار نکند بردبار نمی گردد. »

اظهار حلم و تحصیل بردباری بر نفس به مثابه تمرین دشواری است که آدمی را در نهایت، به بردباری حقیقی نائل می گرداند. نفس عجول که تحمل دقت در کارها و حوصله به خرج دادن در امور را ندارد جز از طریق وادار ساختن خود به بردباری، هیچ گاه به این منزلت گرانقدر دسترسی پیدا نمی کند.

علاوه بر آن در مواردی که مصلحت اقتضا می کند خصوصاً در مورد اطفال لازم است انسان خود را به تغافل زده، چنین وانمود کند که از برخی امور آگاهی ندارد و از این طریق برخی از تخلّفات آنان را نادیده انگارد. کودکی که اولین بار مرتکب کار نادرستی می شود، برخورد تند و عجولانه با وی نه تنها کمکی به اصلاح او نمی کند بلکه او را در عمل ناروایش جرئت می بخشد. در چنین مواردی مربّی آگاه به اقتضای مصلحت تربیت کودک، خود را بی اطلاع جلوه می دهد تا هم شخصیت وی را در هم نشکند و هم او را در کار نادرستش جری و جسور نگرداند.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اِحْتمِلْ ما یمُرُّ عَلَیکَ، فِإِنَّ الْإحْتمالَ سَترُ الْعُیوبِ، وَ إِنَّ الْعاقِلَ نِصْفُهُ اِحْتمالٌ وَ نِصْفُهُ تغافُلٌ. » ( 237 )

«آنچه را که بر تو می گذرد تحمّل کن، زیرا تحمّل و بردباری، پوشیدن عیب هاست. به راستی نیمی از انسان عاقل، تحمّل و بردباری، و نیم دیگرش تغافل و نادیده گرفتن است. »

همچنین می فرمایند:

«لا حِلْمَ کَالتغافُلِ. » ( 238 )

«هیچ بردباری و حلمی همانند تغاقل نیست. »

ای برادر! به خُلق پاک پیامبر رحمت، به روح بلند رسول خدا، و به دریای مهر آن عظیم بی بدیل بیندیش و نگاه لطف و نظر شفقت آمیز آن عزیز را - در برخورد با نادانی ها، بی مهری ها و نادرستی های اصحاب و حتی دشمنان خود - نصب العین خویش قرار ده و آنگاه که از کردار غیر منصفانه معاشران و گفتار نا آگاهانه اطرافیان خود سخت می رنجی، بزرگوارانه آن را نادیده اِنگار و لا اقل برای سلامتی و راحتی خویشتن هم که شده، از آن ها درگذر و فراموشش کن، و از این طریق از شعله ور شدن بیش از پیش خشم و نفرت و دشمنی و کینه ورزی در حدّ توان خود پیش گیری نما که این کم ترین گامی است که به پیروی از رفتار کریمانه موالیان خویش بر می داری.

کسی که از خرمنِ این مهم توشه ای بر نداشته، طبعاً به واسطه روحیه ضعیف و ظرفیت اندک، هنگام روبرو شدن با یک حادثه ناملایم کوچک یا مثلاً یک برخورد توهین آمیز از دیگران به شدّت رنجیده و بی اندازه بی تاب و ناراحت می شود، و در اثر دارا نبودن شرح صدر و حوصله کافی، توجه خود را بیش از حدّ به آن معطوف داشته، با یادآوری مکرّر و تلقین آن به خود، قضیه را بزرگتر از آنچه هست به خاطر می سپارد و همین امر نیز عامل افزایش روزافزون ناراحتی وی گشته، باعث می شود که پیوسته در رنج و عذاب روحی به سر برد.

در مقابل، آنان که به پیروی از پیشوایانِ خلق های کریمانه، به زینت حلم و زیورِ گذشت و بزرگواری مزین گشته اند، نظر به دارا بودن ظرفیت ژرف و قدرت سرشار روحی، در برابر پیش آمدهای ناگوار استوار می مانند و ضمن تلاش همه جانبه برای رفع عوامل بازدارنده، می کوشند تا با نادیده گرفتن مشکلات، و نیز در مواردی که مصلحت اقتضا می کند با تغاقل و چشم پوشی از خطای دیگران، از شدّت فشار و درد و رنج ناشی از آن بکاهند.

رفتار ملاطفت آمیز و گفتار ظریف و دلنشین برخی از نیکان در برخورد با مشکلات گاهی آنچنان جذاب و تا اندازه ای اثر بخش است که دوست و دشمن را به تحسین وامی دارد.

ابوالفرج که خود از دشمنان اهل بیت عليهم‌السلام است روایت کرده:

هنگامی که بدن شریف امام حسن عليه‌السلام را به سمت بقیع می بردند، مروان حکم (که او نیز از دشمنان سرسخت و شناخته شده خاندان پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله بود) تابوت مبارک امام مجتبی عليه‌السلام را بر دوش نهاده و آن حضرت را مشایعت می کرد. امام حسین عليه‌السلام به او فرمودند: آیا جنازه امام حسن عليه‌السلام را حمل می کنی در حالی که سوگند به خدا پیوسته در حال حیاتش دل او را پر از خون نمودی و همواره جرعه های خشم به او خوراندی! مروان گفت: من این کارها را با کسی انجام می دادم که حلم و بردباریش با کوه ها برابری می کرد! ( 239 )

همچنین نوشته اند:

مردی به دیدار دوست حکیمش رفته بود. حکیم ظرف غذایی در برابر او نهاد. همسر حکیم که زنی بد خلق بود ظرف غذا را برداشته، با فحش و ناسزا به حکیم، از مهمان پذیرایی کرد. میهمان بیچاره با دلی پر درد و سینه ای سرشار از خشم خانه را ترک نمود. حکیم در پی او روان شده، وی را دلداری داد و فرمود: دوست من! در خاطر داری که روزی در منزل تو در حضور من جوجه ای سر رسید و ظرف غذا را واژگون ساخت و هیچ یک از ما از این کار جوجه غضبناک نگشتیم؟ وی پاسخ مثبت داد. حکیم گفت: اینک این زن را همچون آن جوجه فرض کن!

حکیم (با این تحلیل حکمت آمیز علاوه بر آنکه خویشتن را از اقدام تند و ناپسند بازداشت) ناراحتی دوست خود را بر طرف ساخته و خشم او را فرو نشاند.

و چه راست گفت حکیم: بردباری داروی هر دردی است. ( 240 )

4 - فروتنی

توضیح

انسان به اقتضای سیطره جویی و برتری خواهی همواره می کوشد ضمن کسب قدرت بیشتر در عرصه های گوناگون، گوی سبقت را خصوصاً در امور مادی از دیگران ربوده، سلطه و برتری خود را بر سایرین تحکیم بخشد.

از سوی دیگر حسّ خود بزرگ بینی و تکبّر نیز بر آتش خرمن این غریزه طبیعی دامن زده، علاوه بر ممانعت از حرکت در مسیر کمال و واقع بینی، آدمی را از اعتراف به وجود امتیازات معاشران و رعایت حقوق دیگران باز می دارد.

تواضع و فروتنی از شریف ترین صفات پسندیده و مکارم اخلاق، و راه کاری مناسب برای کنترل حسّ تکبّر و خود بزرگ بینی، تعدیل غرایزِ سیطره جویی و برتری خواهی، و پیشگیری از پی آمدهای شوم این پدیده های نارواست.

فروتنی نوعی شکسته نفسی است که آدمی را از خود بزرگ بینی باز داشته، مانع می شود که خود را از دیگران بالاتر بداند. روشن است که این شکسته نفسی به یک حرکت درونی خلاصه نگشته، به تناسب موارد، خود و آثار آن در گفتار و کردار آدمی نیز پدیدار می گردد.

تواضع و فروتنی به اعتبار موارد، از مراتب متفاوتی برخوردار است.

فروتنی در برابر خداوند

هنگامی که انسان استعدادها، نیازمندی ها و حالات معنوی و مادی خود را در برابر خالق یکتا و آفریدگار بی همتای خویش مورد ارزیابی قرار می دهد، به هر نسبت به نیازهای بی شمار، حقارت و ذلّت، جهل و بی چارگی و ضعف و ناتوانی خود واقف می گردد، از عزّت و رفعت، کبریایی و توانایی، و بی نیازی و بنده پروری خدای جهان آفرین که او و عالم پیرامون وی را به قدرت بی انتهای خود خلق فرموده آگاهی می یابد.

این آگاهی که نوعاً با اذعان و اعتراف همراه است، ترکیبی از خضوع، خشوع، محبت، بیم، امید، تسلیم و انقیاد در نهان و آشکار نسبت به پروردگار متعال در انسان پدید می آورد که در آن حال، برای خود کم ترین حقّی بر پروردگار قائل نبوده، نعمت های حضرتش را بزرگ می شمارد و در برابر آنچه برایش خواسته و پیش آورده، گرچه مخالف میل او باشد راضی و تسلیم می شود.

تواضع در برابر اولیای خداوند

اعتراف به نیاز خود و اذعان به بی نیازی پروردگار و تسلیم و رضا در برابر خداوند متعال چنانچه حقیقتاً از روی معرفت و همراه با اخلاص باشد به این حدّ پایان نمی یابد؛ هر اندازه انسان خدا را به بزرگی و کبریایی شناخته و در پیشگاه با عظمتش خضوع می نماید، به همان نسبت، نمایندگان او از پیامبران، امامان و مقربان درگاهش را نیز بزرگ شمرده، در راستای فرمان الهی از آنان اطاعت می کند. دستورات آن ها را که در واقع دستورات خداوند است به جان خریده و در برابر آنان خاضع و متواضع می گردد.

فروتنی در برابر مؤمنان

مَثَل مؤمن مثل ملک مقرّب، حرمتش برتر از خانه خدا و مقامش گرامی تر از ملائکه مقرب پروردگار است. حقیقت وجودش شعاعی از نور خدا و نادیده گرفتن حقّش ردّ بر خداست. تواضع در برابر او به منزله فروتنی در برابر اولیای خدا و شعبه ای از آن است. کسی که در برابر خدا و اولیای او فروتنی می کند طبعاً از خضوع نسبت به مؤمن دریغ نمی ورزد.

در روایات بر تواضع نسبت به مؤمنین تأکید فراوان شده، به همین جهت از واژه تواضع نوعاً همین قسم متبادر می شود.

تواضع در برابر حقّ

فروتنی در برابر حقیقت و تواضع در برابر آنچه حق است، نخستین گام در مسیر احیای ایمان و روح حق خواهی، و ریشه و اساس پشت پا زدن به کفر و نفاق و تکبر و ناحق طلبی است. کسی که به خدا ایمان دارد، نسبت به حق و حقیقت متواضع است، گرچه این تواضع به زیان او باشد. همچنان که کافر به اقتضای روی کرد نادرست خویش هنگامی که با حق روبرو می شود، تکبّر کرده و آن را انکار می نماید.

بلی، این قسم از تواضع از یک دیدگاه، رکن ایمان و زیربنای حرکت به طرف کمال محسوب می شود. هر بار که مؤمن در برابر حق تواضع می کند گامی به حقیقت ایمان نزدیک تر شده، درجه ای بر نردبان کمال بالاتر می رود. و هر بار که کافر تکبّر کرده و مغرورانه به حق پشت پا می زند به همان اندازه از حق دور گردیده، پله ای در ورطه سقوط تنزّل می یابد.

فضیلت فروتنی

خداوند متعال می فرماید:

( وَ اخْفِضْ جَناحَکَ لِمَنِ اتبَعَکَ مِنَ الْمُؤمِنِینَ ) ( 241 )

«بال فروتنی خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی کرده اند فرو گستر»

بر اساس این دستور کنائی زیبا که سرشار از رحمت، رأفت و عطوفت است، پیامبر عظیم الشأن اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله مأموریت یافته اند تا همانند پرندگان - که جوجه های خود را برای مصونیت از پراکندگی و حراست از حوادث ناگوار از روی محبت زیر بال و پر خود فرو می گیرند - بال های تواضع و فروتنی را برای پیروان راستین خود گسترانده و آنان را با کمال محبت در آغوش مهر و ملاطفت خویش قرار دهند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«کَمالُ الْعَقْلِ فِی ثَلاثَةٍ: اَلتواضُعِ لِلَّهِ وَ حُسْنِ الْیقِینِ وَ الصَّمْت إِلّا مِنْ خَیرٍ. » ( 242 )

«کمال عقل در سه چیز است: فروتنی در برابر خداوند، زیبائی و نیکویی یقین، سکوت نمودن به جز در امر خیر ونیک. »

همچنین آن بزرگوار فرموده اند:

«خداوند به حضرت موسی عليه‌السلام وحی فرستاد که ای موسی! آیا می دانی چرا از میان خلق خود تنها تو را برای سخن گفتن با خود برگزیدم؟ عرض کرد: پروردگارا! برای چه بود؟ خدای متعال فرمود: ای موسی! من بندگانم را برانداز کردم، در میان آن ها کسی را در برابر خود متواضع تر از تو ندیدم. ای موسی! (از نشانه های فروتنی تو آن است که) هنگام نماز چهره خویش را روی خاک می نهی. » ( 243 )

از وصیت های امیر مؤمنان عليه‌السلام در بستر شهادت است که فرمودند:

«عَلَیکَ بِالتواضُعِ فَإِنَّهُ مِنْ أَعْظَمِ الْعِبادَةِ. » ( 244 )

«بر تو باد به فروتنی، که آن از بزرگ ترین عبادت ها است. »

همچنین آن بزرگوار می فرمایند:

«بِکَثْرَةِ التواضُعِ یسْتدَلُّ عَلی تکامُلِ الشَّرَفِ. » ( 245 )

«فروتنی زیاد بر کامل شدن شرف و بزرگواری دلالت دارد. »

«مَنْ تواضَعَ عَظَّمَهُ اللَّهُ سَبْحانَهُ وَ رَفَعَهُ. » ( 246 )

«هر که فروتنی کند خداوند سبحان او را بزرگ کرده، مقامش را رفعت بخشد. »

شرافت انسانی و عزّت و سربلندی آدمی بر پایه تواضع و فروتنی استوار گردیده است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلتواضُعُ أَصْلُ کُلِ شَرَفٍ نَفِیسٍ وَ مَرْتبَةٍ رَفِیعَةٍ... وَ التواضُعُ ما یکُونُ لِلَّهِ وَ فِی اللَّهِ وَ ما سِواهُ مَکْرٌ... وَ أَصْلُ التواضُعِ مِنْ جَلالِ اللَّهِ وَ هَیبَتهِ وَ عَظَمَتهِ وَ لَیسَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ عِبادَةٌ یرْضاها وَ یقْبَلُها إِلّا وَ بابُهَا التواضُعُ... » ( 247 )

«فروتنی اساس هر بزرگواری گرانقدر و مقامی بس رفیع است. و (البته) تواضع آن است که برای خدا و در راه او باشد. و آنچه جز این است نیرنگ است. (زیرا) تواضع ریشه در بزرگی، هیبت و عظمت خدا دارد. و هیچ عبادتی نیست که موجب رضای خدا و مقبول درگاه او باشد مگر آنکه طریق آن فروتنی است. »

محدث نوری رضوان اللَّه علیه می نویسد:

«یکی از شیعیان که در مسیر زیارت مرقد مطهر امیر مؤمنان عليه‌السلام در ناحیه رماحیه از سوی شخصی گمرکچی به سختی مورد اهانت و آزار قرار می گیرد، به وی می گوید: به نجف اشرف می روم و از تو به آن حضرت شکایت می کنم. گمرکچی با جسارت کامل او را از خود رانده و می گوید: آنچه از دستت بر می آید انجام ده که مرا از هیچ کس ترسی نیست.

وی با دل شکسته و خاطری آزرده به نجف رفته و عرض می کند: یا امیرالمؤمنین! انتقام مرا از آن عشّار بگیرید. شب در عالم رؤیا شخص جلیل و بزرگواری را که صورتش چون ماه شب چهارده می درخشید سوار بر اسب دید. پرسید: آقا شما کیستید؟ فرمودند: علی بن ابیطالب هستم. از فلان عشّار شکایت داری؟ عرض می کند: یا مولای! او به جهت دوستی من به شما مرا سخت آزرده است. از شما می خواهم انتقام مرا از او بگیرید.

حضرت می فرمایند: برای خاطر من از او درگذر!

این جریان تا سه شب تکرار می شود و هر بار که شخص نامبرده از آن حضرت تقاضای انتقام می کند با پیشنهاد بخشش آن بزرگوار روبرو می گردد. تا اینکه حضرتش می فرمایند: آن عشّار کار خیری انجام داده، می خواهم آن را تلافی کنم. سؤال می کند: او کیست و کار خیرش چیست؟ حضرت نام او و نام پدر و جدش را یادآور شده و می فرمایند: روزی با لشکر خود از سماوه به سمت بغداد می رفت، چشمش به گنبد من افتاد و از اسب پیاده شده و تواضع کرد و تا جایی که گنبد مرا می دید در میان لشکر خود با پای پیاده حرکت نمود. از این جهت بر ما حقی پیدا کرد. او را عفو کن تا روز رستاخیز پاداش آن را ضامن شوم.

شخص نامبرده پس از مراجعت از نجف نزد عشّار رفته و می گوید: امام عليه‌السلام تو را بخاطر تواضعی که کرده بودی عفو فرمود. سپس جریان خواب را برای او بازگو می کند. وی پس از تأمل و یقین به صدق رؤیا، دست و صورت او را می بوسد و می گوید: به خدا سوگند آن حضرت راست فرموده اند. سپس از کارهای گذشته خود توبه می کند. » ( 248 )

اولیای الهی و پیشوایان دین که خود آموزگار تواضع و فروتنی اند در حدّ اعلا از این خوی نیک بهره مند بوده، بیش از سایر مردم به آن اهتمام می ورزیدند. به همین جهت از فروتنی نسبت به نیازمندان، تهی دستان و طبقات محروم جامعه خصوصاً کسانی که به جهت فقدان برخی از فضیلت های انسانی یا امتیازات جسمانی مورد بی مهری مردم قرار می گرفتند، دریغ نکرده، با عنایت بیش از حدّ معمول عملاً در صدد احیای این کریمه بر می آمدند.

حضرت موسی بن جعفر عليهما‌السلام به مردی روستایی و زشت چهره گذر نمودند، پس از سلام، در کنارش نشستند و پس از آنکه مدتی با او گفتگو کردند، برای برآوردن خواسته ها و حوائجش اعلان آمادگی نمودند. برخی عرض کردند: ای فرزند رسول خدا! آیا با چنین شخصی می نشینید و از حوائجش سؤال می کنید؟ فرمودند:

«عَبْدٌ مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ وَ أَخٌ فِی کِتابِ اللَّهِ وَ جارٌ فِی بِلادِ اللَّهِ یجْمَعُنا وَ إِیاهُ خَیرُ الْآباءِ آدَمُ عليه‌السلام وَ أَفْضَلُ الْأدْیانِ الْإسْلامُ وَ لَعَلَّ الدَّهْرَ یرُدُّ مِنْ حاجاتنا إِلَیهِ... » ( 249 )

«بنده ای از بندگان خدا، برادری به حکم قرآن، و همسایه ای با ما در سرزمین خداست که آدم عليه‌السلام بهترین پدران و اسلام برترین دین ها، ما و او را با هم مرتبط ساخته است و بسا روزگار، روزی ما را نیازمند او سازد. »

مردی از اهل بلخ گوید: در سفری که امام رضا عليه‌السلام به خراسان تشریف می بردند با ایشان بودم. روزی آن حضرت تمام خدمتکاران و غلامان سیاه و سفید را برای صرف غذا در کنار سفره خود جمع نمودند. عرض کردم: بهتر بود برای غلامان و خدمتکاران سفره ای جداگانه می گستردند. فرمودند:

«ساکت باش! پروردگارِ همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است، پاداش و کیفر هر کس نیز به اعمال او وابسته است. » ( 250 )

حضرت علی عليه‌السلام در سفری به شام می رفتند، هنگامی که آن بزرگوار به شهر انبار وارد شدند، جمع زیادی از کد خدایان و بزرگان به عنوان تعظیم و احترام از اسب ها پیاده شده، به طور دسته جمعی پیشاپیش حضرتش می دویدند. آن حضرت (که گویا از این کار شگفت انگیز تعجب کرده بودند) سبب آن را جویا شدند. عرض کردند: این روش ماست که برای تکریم فرمانروایان خود انجام می دهیم! آن بزرگوار فرمودند:

«به خدا سوگند، زمامداران شما از این رفتار سودی نمی برند ولی شما با این کار خویشتن را در دنیا دچار رنج و مشقت، و در آخرت گرفتار بدبختی و سیه روزی می سازید. چه فراوان است زیان رنجی که در پی آن کیفر باشد و چه پر سود است آن آزادی و آسودگی که ایمنی از عذاب و آتش را به همراه داشته باشد. » ( 251 )

پیامبر گرامی و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام ضمن آنکه به زراعت و کشاورزی و مسئولیت های خارج از منزل و کارهای شخصی خود می پرداختند، با اهل خانه همکاری کرده، از یاری کردن آنان در کارهای خانه مانند جاروب کردن و غیر آن دریغ نمی ورزیدند. نیازمندی های زندگی را شخصاً از بازار به منزل می آوردند. با تهی دستان به راحتی و بدون تکلّف نشست و برخاست کرده، با آنان هم غذا می شدند. هیچ گاه از شنیدن مدح و ثنای تملّق گویان و چاپلوسان خرسند نگشته، بلکه ناراحت نیز می شدند.

در مسافرت ها همانند دیگران کار می کردند و در معاشرت های خود با سایر مردم برای خود امتیازی قائل نبودند و حقوق هر کس را به طور کامل مراعات می نمودند. تهی دستان را بر ثروتمندان و مستضعفین را بر مستکبرین مقدم داشته، در سلام کردن به دیگران از همه مردم پیشی می گرفتند.

گرچه این ها همه به برکت خصلت والای تواضع و در راستای انجام وظیفه الهی و انسانی از آنان پدیدار می گشت، لیکن آن بزرگواران خود بر این اعتقاد بودند که مسئولیت اولیای دین، حکیمان و دانشمندان حقیقی در پای بند بودن به تواضع و اظهار فروتنی و رفق و مدارا با مردم، به مراتب از دیگران بیشتر است.

حضرت عیسی عليه‌السلام به حواریین فرمود:

«مرا به شما حاجتی است، آن را برآورده سازید. آنان عرض کردند: خواسته شما روا و حاجتتان برآورده است. آن حضرت برخاسته، پای آنان را شستند! »

حواریین عرض کردند: ما خود به این کار سزاوارتر بودیم.

در پاسخ به ایشان فرمود:

«سزاوارترین مردم به خدمت کردن، عالم است. من در برابر شما اینگونه تواضع کردم تا شما پس از من نسبت به مردم همانگونه فروتنی نمائید. »

آنگاه فرمود:

«همچنان که زراعت در زمین هموار می روید، نه در کوه، حکمت نیز با تواضع و فروتنی بارور می شود، نه با تکبّر. » ( 252 )

رفتار و گفتار عالمان دینی به طور طبیعی مورد توجه مردم بوده و خواه ناخواه الگوی فکری و عملی آنان قرار می گیرد. به همین جهت کسی که جامه علم بر تن کرده باید به شدت مراقب گرایش های درونی و بیرونی خود باشد و بداند مردم از او انتظارات ویژه ای دارند و اگر خدای نخواسته در اثر تحولات روزگار، جاذبه های دنیا و وسوسه های ابلیس و نفس - که امروزه دامن گیر خاص و عام شده - بر خلاف آنچه شایسته عالم است از او سر بزند، قهراً برای مردم سرمشق قرار گرفته، در رفتار و گفتار آنان تأثیر می گذارد و آنان را بیش از پیش در جهت خلاف و در مسیر ناستوده سوق می دهد. ( 253 )

فروتنی برنامه همیشگی و سر لوحه لاینفک زندگی مؤمن است. فرد با ایمان تواضع را به عنوان یک اصل پذیرفته و در همه حال به آن پای بند است. در خانه و کاشانه، در کوچه و بازار، هنگام نشست و برخاست، در راه رفتن، سخن گفتن، و در همه مراحل زندگی در حفظ این سنت نیک و خوی ستوده کوشاست و لحظه ای از آن غفلت نمی ورزد.

تواضع دارای نشانه هایی است که انسان می تواند وجود یا فقدان آن را در خود با آن نشانه ها ارزیابی نماید.

امام صادق عليه‌السلام با اشاره به برخی از این نشانه ها فرموده اند:

«از تواضع است که هنگام نشستن به پایین مجلس راضی باشی، با هر کسی روبرو می شوی به او سلام کنی، مجادله و ستیز را - گر چه حق با تو باشد - رها سازی، و دوست نداشته باشی که تو را به خوبی و تقوا بستایند. » ( 254 )

اصولاً کسانی که زمینه کبر و نخوت در آنان به سبب دارا بودن قدرت و مکنت بیشتر فراهم تر است، به تواضع نیازمندتر بوده و فروتنی و شکسته بالی برای آنان زیبنده تر است.

حضرت علی عليه‌السلام فرموده اند:

«ما أَحْسَنَ تواضُعَ الْأَغْنِیاءِ لِلْفُقَراءِ طَلَباً لِما عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تیهُ الْفُقَراءِ عَلَی الْأَغْنِیاءِ اِتکالاً عَلَی اللَّهِ». ( 255 )

«چه نیکوست فروتنی ثروتمندان در برابر تهی دستان که برای به دست آوردن رضای خدا صورت پذیرد. و نیکوتر از آن بی اعتنایی فقرا و نیازمندان به ثروتمندان است که از توکل بر خداوند نشأت گیرد. »

ناگفته روشن است فروتنی آنگاه ممدوح و پسندیده است که صرفاً برای رضای خدا و در راستای تکریم شرافت و فضیلت انسانی و پاسداری از حرمت و حقوق دیگران بوده، از حدّ تعادل و مجاز خود خارج نشود و به ذلّت و حقارت متواضع نیانجامد. زیرا تواضع چنانچه از ترس، طمع و یا حقارت درونی سرچشمه گیرد، نه تنها عامل صفای نفس و تعالی روان نمی شود بلکه به عنوان صفت مذموم چاپلوسی، سبب ذلّت و حقارت بیشتر و ریشه دارتر شدن پستی ها در آدمی می گردد.

پیامبر مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«هرگاه متواضعین و فروتنان امّتم را دیدید در برابر آنان فروتنی کنید، و هنگامی که با متکبّرین روبرو می شوید نسبت به آن ها تکبّر ورزید که این کار باعث خواری و کوچکی آنان خواهد شد. » ( 256 )

امیر مؤمنان عليه‌السلام نیز می فرمایند:

«مَنْ أَتی غَنِیاً فَتواضَعَ لَهُ لِغِناهُ ذَهَبَ ثُلُثا دِینهِ. » ( 257 )

«کسی که نزد توانگری آمده و به خاطر ثروتش در برابر او فروتنی نماید، دو سوم دینش از دست می رود. »

امام صادق عليه‌السلام هم می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أَمْرَهُ کُلَّهُ وَ لَمْ یفَوِّضْ إِلیهِ أَنْ یکُونَ ذَلِیلاً. » ( 258 )

«به راستی خداوند همه امور مؤمن را به خودش واگذارده، ولی این اختیار را به او نداده که خوار شود. »

چرا که اساساً ذلّت و خواری در هیچ شرایطی - ولو به قیمت عزت و شرفِ تمام روزگار - با کرامت انسانی سازگاری ندارد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند.

«ساعَةُ ذُلٍ لاتفِی بِعِزِّ الدَّهْرِ. » ( 259 )

«ساعتی ذلّت به عزّت تمام روزگار نمی ارزد. »

5 - سخاوت

جود و سخاوت از بارزترین صفات پیامبران، معروف ترین اخلاق اوصیا و برگزیدگان، و مشهورترین خوی بزرگ مردان و اولیای الهی است. سخاوت شعاعی از کرامت و بزرگواری و عالی ترین صفتی است که انسان را به خداوند نزدیک می کند و سخاوتمند محبوب خداوند و مورد علاقه و ستایش همه انسان هاست.

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام همواره از بخل و تنگ نظری پرهیز داده و بر گرایش به خصلت والای سخاوتمندی تأکید فراوان کرده اند.

حضرت موسی بن جعفر عليهما‌السلام می فرمایند:

«اَلسَّخِی الْحَسَنُ الْخُلْقِ فِی کَنَفِ اللَّهِ لایتخَلَّی اللَّهُ مِنْهُ حَتی یدْخِلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ ما بَعَثَ اللَّهُ نَبِیاً وَ لا وَصِیاً إِلّا سَخِیاً وَ لا کانَ أَحَدٌ مِنَ الصَّالِحِینَ إِلّا سَخِیاً وَ ما زالَ أَبِی یوصِینِی بِالسَّخاءِ حَتی مَضی» ( 260 )

«سخاوتمندِ خوش خلق در پناه خداست، رهایش نمی کند تا او را داخل بهشت نماید. خداوند هیچ پیامبر و وصی پیامبری را مبعوث نفرموده مگر آنکه سخاوتمند بوده است. و هیچ کس در زمره صالحان به شمار نیامده جز آنکه سخی بوده است. پدرم تا هنگامی که از دنیا رحلت نمود پیوسته مرا به سخاوت سفارش می فرمود. »

امام صادق عليه‌السلام نیز فرموده اند:

«شابٌّ سَخِی مُرَهَّقٌ فِی الذُّنُوبِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ شَیخٍ عابِدٍ بَخِیلٍ. » ( 261 )

«جوان سخاوتمندِ متهم به گناه نزد خداوند محبوب تر از پیرمرد عابدی است که بخیل باشد. »

امام باقر عليه‌السلام از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نقل می کنند که آن حضرت فرموده اند:

«اَلْجَنَّةُ دارُ الْأَسْخِیاءِ. » ( 262 )

«بهشت جایگاه سخاوتمندان است. »

پیشوای کریمان حضرت علی عليه‌السلام در یکی از جنگ ها با مرد مشرکی در حال نبرد بودند. مرد مشرک عرض کرد: یا علی! شمشیرت را به من ببخش! آن جناب شمشیر خود را به سویش افکندند. وی گفت: ای پسر ابو طالب! از تو در شگفتم که در چنین موقعیتی شمشیرت را به دشمن می دهی! فرمودند:

«تو درخواست کردی که آن را در اختیارت گذارم؛ ردّ کردن دست سائل از شیوه کرم به دور است. »

مرد مشرک از اسب فرود آمد و گفت: این رفتار، سیره و روش اهل دیانت است. سپس پای مبارک آن جناب را بوسید و مسلمان شد. ( 263 )

ابن ابی الحدید دانشمند معروف اهل تسنن می نویسد:

مقام علی عليه‌السلام از نظر سخاوت و بخشندگی بر همه کس آشکار است، روزها روزه می گرفت و خوراک خود را به نیازمندان می داد و این آیه در باره او و خانواده اش نازل شد:

«وَیطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یتیماً وَ أَسِیراً... ». ( 264 )

با دست خود نخلستان یکی از مخالفان اهل مدینه را آبیاری می کرد به گونه ای که دستش در اثر شدت کار رنجور می شد و با این همه، اجرت کارش را به تهی دستان می داد و خود از گرسنگی سنگ بر شکم می بست.

حتی معاویه دشمن سرسخت او که پیوسته در صدد ایراد و اشکال بر آن جناب بود در پاسخ به سخن عناد آمیز «محفن بن ابی محفن الضبی» می گوید: وای بر تو! چگونه علی عليه‌السلام را بخیل می خوانی با آنکه اگر خانه ای از طلا و خانه دیگری پر از کاه داشته باشد، طلا را پیش از کاه در راه خدا انفاق می کند!

ابن ابی الحدید می افزاید:

علی عليه‌السلام کسی است که پس از تقسیم بیت المال زمین را جاروب می کرد و در جای آن دو رکعت نماز می خواند و پیوسته خطاب به درهم و دینار می فرمود:

«یا صَفْراءُ وَ یا بَیضاءُ غُرِّی غَیرِی». ( 265 )

و پس از خود چیزی به ارث نگذاشت با آنکه حکومت همه جهان اسلام جز نواحی شام در اختیار او بود. ( 266 )

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام همه آموزگار سخاوت و دریای کرم و بزرگواری اند، لیکن وسعت و شدّت ظهور این صفت متعالی از وجود ذی جود پیشوای سخاوتمندان حضرت علی عليه‌السلام آن چنان فراگیر و شگفت انگیز است که کم ترین سخن در این باره نیازمند تدوین کتاب ویژه در ارتباط با آن است.

در روایت آمده است: شخصی به حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شرفیاب شد و عرض کرد: گرسنه ام. حضرتش دستور دادند تا از منزل برای او غذایی بیاورند. همسران آن جناب عرض کردند: چیزی نزد ما نیست! رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند: کیست که امشب این مرد را مهمانی کند؟ امیر مؤمنان عليه‌السلام اعلام آمادگی کرده، او را به منزل خویش بردند، و چون جز مقدار اندک از غذا که برای کودکان گذاشته بودند چیزی نزد حضرت زهرا عليها‌السلام نبود، میهمان را بر کودکان خود مقدم داشتند و پس از آنکه چراغ را خاموش کرده، کودکان را خواب نمودند، بر سر سفره نشستند و بی آنکه چیزی بر دهان گذارند، با تکان دادن دهان خویش، میهمان را به این گمان انداختند که آنان نیز مشغول خوردن غذا هستند! در عین حال، هنگامی که چراغ را روشن کردند ظرف غذا از فضل پروردگار دست نخورده و پر از غذا بود.

روز بعد پس از فراغ از نماز صبح، رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله روی مبارک را به طرف حضرت علی عليه‌السلام برگردانده و پس از گریه ای شدید فرمودند:

«یا امیر المؤمنین! به راستی که شب گذشته پروردگار از کار شما در شگفت شد و این آیه را در حق شما نازل فرمود: »

( وَ یؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ ) . ( 267 )

«دیگران را بر خود مقدم می دارند هر چند خود شدیداً نیازمند باشند. » ( 268 )

خلق های نیک و خوی های کریمانه از چنان جایگاه بلندی برخوردارند که مقایسه، ترجیح و امتیاز آن ها از یکدیگر به راحتی میسّر نمی شود، در عین حال رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله در مقام بیان فضیلت و ارزش سخاوت فرموده اند:

«خَیرُ خِصالِ الْمُسْلِمِینَ السَّماحَةُ وَ السَّخاءُ. » ( 269 )

«بهترین خصلت های مسلمین بخشندگی و سخاوت است. ».

و نیز فرموده اند:

«ما جُبِلَ وَلِی اللَّهِ إِلّا عَلَی السَّخاءِ. » ( 270 )

«خمیره ولی خدا جز با سخاوت آمیخته نشده است. »

امیر مؤمنان عليه‌السلام نیز ارزش سخاوت را این چنین بیان می فرمایند:

«اَلسَّخاءُ وَ الشَّجاعَةُ غَرائِزُ شَرِیفَةٌ یضَعُهَا اللَّهُ سُبْحانَهُ فِیمَنْ أَحَبَّهُ وَ امْتنَحَهُ. » ( 271 )

«سخاوت و دلاوری خوی های ارجمندی هستند که خدای سبحان آن ها را در کسی که او را دوست داشته و آزموده است قرار می دهد. »

امام حسن و امام حسین عليه‌السلام و عبد اللَّه بن جعفر (شوهر حضرت زینب عليها‌السلام ) به قصد حج از مدینه خارج شدند. دیری نگذشت که به واسطه جدا شدن از بار و اثاث و توشه خود، گرسنگی و تشنگی آزار دهنده ای گریبانگیر آنان گشت. در این هنگام به خیمه پیرزنی رسیدند و از وی جویای آب و غذا شدند. پیرزن به تنها گوسفندی که داشت اشاره نمود و عرض کرد: شیرش را بدوشید و بنوشید و آن را ذبح کنید تا از گوشتش برای شما غذایی تهیه کنم!

آن بزرگواران پس از خوردن شیر و غذا تا خنک شدن هوا نزد او ماندند. سپس به پیرزن فرمودند: ما از قبیله قریش هستیم. هرگاه به مدینه آمدی نزد ما بیا تا خدمتت را جبران نماییم...

چیزی نگذشت که پیرزن در اثر تنگدستی به همراه شوهر خود عازم مدینه شده، در آنجا نیز از شدّت فقر سرگین شتران را جمع آوری کرده، می فروختند و امرار معاش می نمودند. تا اینکه روزی پیرزن از کوچه ای می گذشت امام حسن عليه‌السلام او را دیده، غلام خود را به سراغش فرستادند. حضرتش از وی پرسیدند: مرا می شناسی؟ عرض کرد: نه، آن بزرگوار ذبح گوسفند و پذیرایی او را یادآور شده و پس از آنکه هزار رأس گوسفند برای او خریداری کردند، هزار درهم نیز به او داده و وی را نزد برادر خود امام حسین عليه‌السلام فرستادند.

امام حسین عليه‌السلام نیز همان مقدار گوسفند و پول به پیرزن عطا فرموده و او را نزد عبد اللَّه بن جعفر فرستادند. عبد اللَّه نیز به اندازه عطای آن دو بزرگوار به وی بخشید و پیرزن با شوهر خود گوسفندان و پول ها را برداشته، به محل خود باز گشتند. ( 272 )

بلی این ها اندکی از انبوه و قطره ای از دریای جود و کرم خاندان مظلومی است که دشمنانشان با کمال قدرت همواره در صدد خاموش ساختن نور عرش نشان وجود شریفشان بوده اند.

درباره عبد اللَّه بن جعفر که در دامن سخاوت پرورش یافته، نوشته اند:

در اسلام بخشنده تر از او نبوده است. خانه اش محلّ برآورده شدن نیاز نیازمندان بوده و دست ذی جودش - که نشان از دستان شریف پدر بزرگوارش داشته که در راه اسلام اهدا فرمود - هیچ سائلی را از آنجا دست خالی باز نمی گردانده است. مشهور است که مردم مدینه از یکدیگر قرض می کردند و زمان عطای عبد اللَّه بن جعفر را برای باز پرداخت آن تعیین می نمودند. ( 273 )

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«سخاوت از اخلاق پیامبران و ستون ایمان است. هیچ مؤمنی نیست مگر آنکه سخاوتمند است و هیچ کس سخاوتمند نمی شود جز آنکه دارای یقین و همّتی عالی باشد. چرا که سخاوت شعاع نور یقین است. کسی که بداند در پی چیست (و چه هدف بزرگی را دنبال می کند) بخشش برای او آسان می گردد. » ( 274 )

هنگامی که حضرت موسی عليه‌السلام از مسافرت چهل روزه کوه طور بازگشت، بنی اسرائیل را از پرستش گوساله سامری که به وی مبتلا شده بودند منع کرده و آن را آتش زد و عازم کشتن سامری گشت. در این هنگام خداوند به او وحی فرستاد که از کشتن سامری دست بازگیر که او مردی سخاوتمند است. ( 275 )

بلی این است ارزش بلند سخاوت، و این است پی آمد شگرف سخاوتمندی!

امیر مؤمنان عليه‌السلام دو تن از اسیران یهود را به حضور پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله آوردند. حضرتش دستور کشتن آن ها را صادر فرمود. پس از آنکه این دستور در مورد یکی از آن ها اجرا گردید، جبرئیل نازش شد و عرض کرد: ای محّمد! پروردگارت تو را سلام می رساند و می فرماید: او را مکش، زیرا خُلقش نیکو و در میان قوم خویش سخاوتمند است.

یهودی که از پیام خدا آگاه شد شهادتین گفته، اسلام آورد. در این هنگام رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«خلق نیکو و سخاوت، این مرد را (به اسلام موفّق گردانیده و) به بهشت فرا خوانده است. » ( 276 )

6 - راست گویی

جهان در پرتو راست گویی پرفروغ و در سایه صداقت برپاست. راست گویی هماهنگ با نظام آفرینش، هم سو با سرشت انسان و بازتاب خالص عظمت فکر و انعکاس فطرت اصیل و روح پاک انسانی است.

صداقت و راست گویی عصاره جمیع خصال ستوده، همدم با همه نیکی ها، میزان ارزیابی کارهای نیک و نشانه بارز شخصیت و برجسته ترین صفت مؤمنان و پرهیزکاران است. دست یابی به بسیاری از خلق های پسندیده همچون اخلاص، دوری از طمع و پرهیز از حبّ و بغض های شخصی و افراطی به مدد راست گویی و صداقت میسّر می گردد، به همین جهت اکثر افراد راست گو طبعاً از این صفات برجسته برخوردار می باشند.

قرآن، کلام خدا را درباره راست گویان این چنین بیان فرموده است:

( هذا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادِقِینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّات تجْرِی مِنْ تحْتهَا الْأنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ العَظِیمُ ) . ( 277 )

«امروز روزی است که صدق راست گویان به آنان سود می بخشد، برای آن ها باغ هایی (از بهشت) است که نهرها از زیر (درختان) آن ها جاری است و برای همیشه در آنجا خواهند ماند، خداوند از آن ها خشنود و آنان از او راضی خواهند بود، این است رستگاری بزرگ! »

بلی، پاداش راستی و درستی، تنها بهره مند شدن از نعمت های جاودانه اخروی نیست، بلکه عالی ترین و برترین مقامات معنوی نیز - که مقام رضا و خشنودی خدا از انسان است - از آنِ کسانی است که مسئولیت های الهی و انسانی خود را پیوسته با صداقت و راستی به انجام رسانده اند. به همین جهت برای آنکه مؤمنان بتوانند راه پرپیچ و خم تقوا را بدون خطا و انحراف و به دور از هر گونه لغزش و گمراهی بپیمایند و از این فیض بی بدیل و رستگاری عظیم بهره مند گردند، خداوند محّبت، فرمانبرداری و ملازمت همیشگی با راست گویان را این چنین مورد تأکید قرار می دهد:

( یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُو اتقُوااللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ ) . ( 278 )

«ای مؤمنان! تقوای الهی پیشه سازید و (در همه حال، ملازم و همراه) با راست گویان باشید. »

از بسیاری از احادیث چنین استفاده می شود که منظور از «صادقین» در این آیه شریفه، تنها پیشوایان معصوم عليهم‌السلام بوده، و همراهی با آنان نه به معنای همنشینی صرف، بلکه به مفهوم همگامی دائمی و ملازمت همیشگی در کردار و گفتار و فکر و اندیشه است. صرف نظر از روایات نیز با دقت در متن آیه می توان همین معنا را استفاده کرد؛ زیرا همگامی بدون قید و شرط با غیر معصوم، امری غیر معقول و با اصول مکتب بلکه ضروریات مذهب حقّه ناسازگار است.

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام همواره مردم را به راست گویی دعوت فرموده و از کذب و دروغ پرهیز داده اند. حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلصَّادِقُ عَلی شَفا مَنْجاةٍ وَ کَرامَةٍ وَ الْکاذِبُ عَلی شَرَفِ مَهْواةٍ وَ مَهانَةٍ. » ( 279 )

«راست گو مُشرف به رهایی و کرامت و رستگاری است و دروغ گو بر دامنه بلندی است که در شُرف افتادن در پرتگاه هلاکت و خواری است. »

پرهیز از دروغ و ملازمت با راستی و درستی، روشی منطقی، معقول و منطبق با ندای فطرت است که به دین خاص و مکتبی ویژه اختصاص ندارد. به همین جهت همواره به عنوان یک قانون مشترک و همگانی از سوی همه پیامبران الهی و رهبران آسمانی مورد تأکید قرار گرفته است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ عزَّ وَ جَلَّ لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً إِلّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَداءِ الْأَمانَةِ إِلَی الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ. » ( 280 )

«خدای بزرگ هیچ پیامبری را جز با راست گویی و ادای امانت به افراد خوب و بد، مبعوث نکرده است. »