فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی0%

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی نویسنده:
گروه: اخلاق اسلامی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده: عباس اسماعیلی یزدی
گروه:

مشاهدات: 18833
دانلود: 1908

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 18833 / دانلود: 1908
اندازه اندازه اندازه
فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

فرهنگ صفات - بایدها و نبایدهای اخلاقی

نویسنده:
فارسی

«فرهنگ صفات»، کتابی است بدیع که بایدها و نبایدهای اخلاقی را دسته بندی کرده و با تأکید بر آیات و روایات، به مفهوم شناسی فضیلتها و ضد ارزشهای اخلاقی پرداخته است.
این کتاب، در دو بخش کلی سامان یافته است؛ در بخش اول، با عنوان «فضیلت های اخلاقی و صفات عالی انسانی»، پس از بحثی کوتاه در نقش فضایل اخلاقی و راه تحصیل آنها، صفات پسندیده، در چهار دسته طبقه بندی شده و برای هریک، مصادیقی ذکر و تبیین گردیده است؛ دسته اول، «اصول راهبردی» نام گرفته و شامل صفاتی چون بلندی همت، دوراندیشی، اخلاص، زهد، ورع، خوف و رجا، و انصاف می شود.
مکارم اخلاق، دسته دوم است و شامل شکر، خلق نیکو، بردباری، فروتنی، سخاوت، صداقت، امانت داری، پایبندی به عهد، قناعت، غنای نفس، حیا، عفت و غیرت.
دسته سوم، با عنوان ارکان ایمان، یقین، صبر، رضا، تسلیم، توکل، و تفویض را بررسی می کند و دسته چهارم، اصول همزیستی را در قالب نوع دوستی، عدالت خواهی، انفاق، سازگاری، فروبردن خشم، و گذشت، شرح می دهد.
بخش دوم نیز که به ضد ارزشهای اخلاقی اختصاص یافته، رذائل را در قالب سه دسته، توضیح می دهد. موانع و آفات بیرونی، موانع و آفات درونی، و موانع همزیستی وآفات اجتماعی این سه دسته هستند. گناهانی چون دروغ، سخن چینی، بهتان و صفاتی چون قساوت، تکبر، غرور، ریاست طلبی، حسد، بخل، بدگمانی، عیب جویی، نفاق در این بخش بررسی شده اند.

امام رضا عليه‌السلام می فرمایند:

«در یکی از جنگ ها گروهی را به حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله بردند. پرسیدند: اینان کیستند؟ عرض شد: ای رسول خدا! اینان مؤمن اند. سؤال کردند: ایمان شما در چه پایه است؟ پاسخ دادند: شکیبایی به هنگام گرفتاری، سپاس گزاری در زمان نعمت، و رضا و خشنودی نسبت به قضای الهی (در همه حال) آن حضرت فرمودند:

«حُلَماءُ عُلَماءُ کادُوا مِنَ الْفِقْهِ أَنْ یکُونُوا أَنْبِیاءَ، إِنْ کُنْتمْ کَما تصِفُونَ فَلا تبْنُوا ما لا تسْکُنُونَ وَ لا تجْمَعُوا ما لا تأْکُلُونَ وَ اتقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیهِ ترْجَعُونَ. » ( 414 )

«اینان خویشتن داران و عالمانی هستند که از کثرت آگاهی در دین نزدیک است از پیامبران باشند! اگر چنانید که بیان می کنید، آنچه را که در آن سکونت نمی کنید نسازید، و آنچه را که نمی خورید جمع نکنید و از خدایی که به سویش بازگشت خواهید کرد پروا نمایید. »

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«امام حسن عليه‌السلام با عبد اللَّه بن جعفر ملاقات کرده، فرمودند: ای عبد اللَّه! چگونه انسان مؤمن شمرده شود با آنکه از قسمت مقدّر خود ناراضی است و منزلت خویش را پایین می آورد در صورتی که حاکم بر او خداوند است؟! من برای کسی که جز رضای الهی در دلش خطور نکند ضامنم که اگر به درگاه خداوند دعا کند مستجاب گردد. » ( 415 )

ناخرسندی و به دیده اعتراض به خداوند و مقدّرات او نگریستن کجا، و توحید و ایمان و رضایت به اراده و فعل حق تعالی کجا؟ آن، خشم و سخط پروردگار را به همراه دارد و این، خشنودی و رضایت و لطف و مرحمت او - جلّ و علا - را به ارمغان می آورد. بنده عاجز و حقیر و جاهل به حکمت ها و مصلحت ها و بی خبر از اسرار قضا و قدر الهی را نه عقلاً و نه شرعاً و نه اخلاقاً و عرفاً شایسته نیست که از ورای هزاران حجاب و از پشت دیوارهای بلند عجز و جهل، به اعتراض بر افعال خداوند خالق حکیم و انکار اراده قادر علیم برخیزد!

بنده همان به که ز تقصیر خویش

عذر به درگاه خدا آورد

امام بزرگوار حضرت رضا عليه‌السلام از پدران ارجمند خویش نقل می کنند که رسول مکرّم خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«خداوند بزرگ می فرماید:

( مَنْ لَمْ یرْضَ بِقَضائِی وَ لَمْ یؤْمِنْ بِقَدَرِی فَلْیلْتمِسْ إِلَهاً غَیرِی. ) ( 416 )

«هر کس به قضای من خشنود نباشد و به مقدّرات من ایمان نیاورد خدایی غیر از من بجوید! »

پاسخی دندان شکن به افراد کم ظرفیت و کسانی است که حقیقتاً راه ایمان نپیموده و از مزایای معرفت - که خرسندی و خشنودی از قضا و قدر الهی از برترین آن هاست - بی بهره مانده اند.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«صفت رضا آن است که از هر امر خوشایند و ناخوشایند خشنود باشی، رضا پرتو نور معرفت است؛ رضا اسمی است که همه معانی عبودیت در آن گرد آمده است... » ( 417 )

از برخی دیگر از روایات نیز چنین به دست می آید که خشنودی از اراده و فعل خداوند، بالاترین عبادت است.

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«رَأْسُ طاعَةِ اللَّهِ الرِّضا بِما صَنَعَ اللَّهُ فِیما أَحَبَّ الْعَبْدُ وَ فِیما کَرِهَ، وَ لَمْ یصْنَعِ اللَّهُ بِعَبْدٍ شَیئاً إِلّا وَ هُوَ خَیرٌ لَهُ. » ( 418 )

«تاج بندگی خداوند، رضایت و خشنودی به چیزی است که خدا در امور مورد علاقه بنده و امور ناخوشنایند وی انجام داده است. (و به راستی که) خداوند در باره بنده خود جز به خیر و مصلحت او کاری انجام نداده است. »

همچنین در حدیث آمده است:

«خداوند در بهشت بر مؤمنان تجلّی می کند و به آنان می فرماید: از من سؤال کنید (و هر چه دوست دارید درخواست نمایید) عرض می کنند: پروردگارا! رضایت و خوشنودی تو را خواهانیم. » ( 419 )

حتی پس از تجلّی خداوند که بالاترین مرتبه الطاف الهی است، رضایت و خوشنودی او را در خواست می کنند و این خود نشانی روشن بر فضیلت و برتری رضا نسبت به سایر مراتب کمال است. همچنان که رضایت آدمی از قضا و قدر الهی و فعل و اراده خداوند نشانی واضح بر خشنودی خدا از وی می باشد.

در روایات آمده است که بنی اسرائیل به حضرت موسی عليه‌السلام عرض کردند: از خدا درخواست کن که بیان فرماید: چه کنیم تا به سبب آن از ما خشنود گردد؟ حضرتش عرض کرد: خداوندا! شنیدی آنچه را اینان گفتند؛ خطاب آمد:

«ای موسی! به ایشان بگو از من راضی شوید تا من از شما خشنود گردم. » ( 420 )

از سوی دیگر تن ندادن به قضای الهی و ناخرسند بودن از اراده و خواست او می تواند دلیلی روشن بر خشنود نبودن خدا از انسان بوده و در نهایت به بغض و کفر آدمی بیانجامد.

حضرت علی عليه‌السلام می فرمایند:

«مَنْ لَمْ یرْضَ بِالْقَضاءِ دَخَلَ الْکُفْرُ دِینَهُ. » ( 421 )

«کسی که به قضای الهی راضی نباشد، کفر در دینش راه یابد! »

4 - تسلیم

تسلیم عبارت است از خضوع و انقیاد کامل در برابر اوامر، نواهی و قضا و قدر الهی، و پرهیز از پندار، گفتار و هر حرکتی که شایبه اعتراض نسبت به خداوند داشته باشد؛ و این مرتبه رفیعی است که جز در پرتو نیل به مقام بلند رضا حاصل نمی گردد.

تسلیم روح ایمان، خمیر مایه سعادت و رستگاری، از آثار گران بهای یقین و ثمره دین و دینداری است. چرا که سرچشمه پیدایش هر صفت متعالی در درون جان آدمی جز اعتقاد صحیح، نیت پاک و عمل خالص چیزی نیست، و این هر سه قوام بخش پایه های تسلیم اند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلدِّینُ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا التسْلِیمُ وَ الرِّضا. » ( 422 )

«دین درختی است که ریشه آن تسلیم و رضاست. »

گرچه روح استقلال طلبی و اندیشه استقلال خواهی از یک سو و عدم مصونیت انسان از خطا و انحراف از سوی دیگر و اشتراک انسان با سایر مردم در این رابطه، مانع بزرگ آدمی از تسلیم بی قید و شرط در برابر دیگران است و عقل و خرد و شرع اقدس نیز انسان را از پیروی بی چون و چرای سایرین برحذر می دارند، لیکن تسلیم نشدن در برابر خداوند عالم حکیم و پیامبرانی که تنها از او سخن می گویند و جز به فرمان او گام بر نمی دارند - و در فرمانشان شایبه کم ترین انحراف و خطا وجود ندارد، و راه رستگاری جز تسلیم در برابر آنان نیست - دور از خرد و پیمودن راه شقاوت و گام نهادن در مسیر گمراهی است.

خردمند حقیقی کسی است که با درک این واقعیت، خواست و اراده خدا را گردن نهد و در گرفتاری و آسایش، تندرستی و بیماری، نیازمندی و بی نیازی، و خوشی و ناخوشی صبور، تسلیم و شاکر بوده، چون و چرایی نداشته باشد.

امام باقر عليه‌السلام می فرمایند:

«اَلْعَبْدُ بَینَ ثَلاثَةٍ: بَلاءٌ وَ قَضاءٌ وَ نِعْمَةٌ؛ فَعَلَیهِ فِی الْبَلاءِ مِنَ اللَّهِ الصَّبْرُ فَرِیضَةٌ وَ عَلَیهِ فِی الْقَضاءِ مِنَ اللَّهِ التسْلِیمُ فَرِیضَةٌ وَ عَلَیهِ فِی النِّعْمَةِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ الشُّکْرُ فَرِیضَةٌ. » ( 423 )

«انسان (در همه حال) بین سه چیز قرار گرفته است: بلا و گرفتاری، قضا و حکم الهی، و نعمت و آسایش. وظیفه حتمی او در بلاها و گرفتاری ها شکیبایی؛ در برابر قضای الهی تسلیم، و در هنگام سرازیر شدن نعمت های خداوند، سپاس گزاری است. »

انسان همچنان که در هنگام بیماری، در برابر پزشک حاذق - و مورد اعتمادی که از درد و داروی او به نیکی آگاهی داشته و به تمام لوازم و عوارض آن واقف است - بدون چون و چرا با اراده و اختیار خود تسلیم او می گردد، بر اساس عقل و علم و به اقتضای نیاز و مصلحت لازم است در برابر اوامر و نواهی و اراده و فعل الهی سر تسلیم فرود آورده، تکبّر و انانیت را کنار گذارد.

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«یا عِبادَ اللَّهِ! أَنْتمْ کَالْمَرْضَی وَ رَبُّ الْعالَمِینَ کَالطَّبِیبِ، فَصَلاحُ الْمَرْضَی فِی ما یعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ یدَبِّرُهُ (تدْبِیرِهِ) بِهِ، لا فِیما یشْتهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یقْترِحُهُ، أَلا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ أَمْرَهُ تکُونُوا مِنَ الْفائِزِینَ. » ( 424 )

«ای بندگان خدا! شما همانند بیماران و پروردگار عالمیان بسان پزشک است، خیر و صلاح بیمار در چیزی است که طبیب می داند و تدبیر می کند، نه در چیزی که مریض میل دارد و آن را بر می گزیند. پس تسلیم امر الهی باشید تا از رستگاران شوید. »

امام سجّاد عليه‌السلام می فرمایند:

«... إِنَّ الْمَراتبَ الرَّفِیعَةَ لا تنالُ إِلّا بِالتسْلِیمِ لِلَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ وَ ترْکِ الْإقْتراحِ عَلَیهِ وَ الرِّضا بِما یدَبِّرُ بِهِمْ [ بِهِ]. »

«به راستی مراتب بلند (و رسیدن به قلّه کمال) جز با تسلیم شدن در برابر خداوند بزرگ، و ترک برگزیدن رأی و خواهش خود بر حضرت او، و خشنودی از تدبیرش به دست نخواهد آمد. »

سپس در ادامه می افزایند:

«حقیقتاً اولیای خدا بر محنت ها و ناگواری ها آنچنان شکیبایی کردند که دیگران از آن ناتوان بودند. خداوند بزرگ نیز پاداش آنان را بر آورده شدن همه درخواست های ایشان قرار داد، با این حال آن ها جز آنچه را که خدا برایشان می خواهد نمی خواهند. » ( 425 )

کسی که در اثر عنایات حقّ و مجاهده و صبر و توسل به دامن اولیای الهی، قلّه های بلند ایمان را فتح کرده و به مرتبه رفیع تسلیم نائل گشته، در برابر حضرت حقّ اراده ای ندارد و میل و خواست خویش را در اراده جناب او فانی ساخته و می داند آنچه را حضرتش اراده کند، چه او بخواهد یا نخواهد، همان تحقّق می پذیرد.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند: خدای بزرگ به حضرت داود عليه‌السلام وحی فرستاد: ای داود!

«ترِیدُ وَ أُرِیدُ وَ لا یکُونُ إِلّا ما أُرِیدُ فَإِنْ أَسْلَمْت لِما أُرِیدُ أَعْطَیتکَ ما ترِیدُ وَ إِنْ لَمْ تسْلَمْ لِما أُرِیدُ أَتعَبْتکَ فِیما ترِیدُ ثُمَّ لا یکُونُ إِلّا ما أُرِیدُ. » ( 426 )

«تو اراده نمایی، من نیز اراده می کنم، و جز اراده من تحقّق نمی پذیرد. چنانچه به خواست من تن دهی، آنچه را اراده می نمایی به تو عطا می کنم و اگر به خواست من سر تسلیم نگذاری تو را در آنچه خواهی به زحمت می افکنم، آنگاه نیز جز خواسته من محقّق نمی گردد. »

اسلام جز تسلیم نیست و هر کس به اندازه ای که از روح تسلیم برخوردار شده - و از نقطه مقابل آن که خود محوری و استکبار است دور گشته - از روح اسلام بهره مند خواهد بود.

امیر مؤمنان عليه‌السلام می فرمایند:

«اسلام را چنان توصیف نمایم که کسی پیش از من توصیف نکرده و پس از من نیز توصیف ننماید؛ به راستی اسلام همان تسلیم و تسلیم همان یقین و یقین همان باور کردن و باور همان اعتراف و اعتراف همان عمل و عمل همان بجا آوردن است. » ( 427 )

ناگفته نماند: جایگاه ویژه حضرات معصومین عليهم‌السلام نسبت به خداوند متعال ایجاب می کند که تسلیم در برابر آن بزرگواران نیز - که در حقیقت تسلیم در برابر خدا و به فرمان او است - واجب و به عنوان یک عمل خردمندانه، در زمره تکالیف مهم شرعی محسوب گردد. ( 428 )

امام رضا عليه‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ الْعِبادَةَ عَلی سَبْعِینَ وَجْهاً فَتسْعَةٌ وَ سِتونَ مِنْها فِی الرِّضا وَ التسْلِیمِ للَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأُولِی الْأَمْرِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِمْ. » ( 429 )

«به راستی عبادت هفتاد گونه است: شصت و نه گونه آن در رضا و تسلیم نسبت به خدای بزرگ و پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله و والیان امر (جانشینان معصوم) عليهم‌السلام می باشد. »

5 - توکّل

توضیح

انسان به تناسب برخورداری از قوّت ایمان، ارتفاع یقین و عمق باورهای قلبی، به تدریج از سطح اندیشه بلند، افق فکر گسترده، عظمت و بزرگی روح و سعه صدر و گشادگی بیشتر سینه بهره مند گشته، به ضعف خود و ناتوانی دیگران - هرچند به حسب ظاهر قوی و دارای عظمت باشند - بیشتر پی خواهد برد.

لازمه طبیعی این رشد و آگاهی، سلب اعتماد حقیقی از غیر خدا و تکیه کردن بر ذات پاک خداوندی است که منبع فیض همه نیروها و سرچشمه فیاض همه قدرت هاست. مؤمن هرچه می خواهد و هر چه می طلبد، تنها از ذات پاک پروردگار درخواست می کند و تکیه گاهش در همه حال خدای قادر عالم حکیم است و تنها بر او توکّل می نماید.

مفهوم توکّل

توکّل از ماده وکالت و از دیدگاه قرآن و حدیث، اعتماد و تکیه کردن بر خدا، و ولی و وکیل خود قرار دادن اوست. توکّل آن است که انسان در همه کارهای خود خداوند را وکیل خویش ساخته، به او تکیه و اعتماد نماید و چون سرچشمه همه قدرت ها خداست، تنها او را مؤثر بداند.

توکّل ثمره توحید افعالی است، زیرا هنگامی که انسان به مرحله ای از رشد معنوی ارتقا می یابد که تحقّق هر پدیده ای را در جهان هستی مرتبط با اراده آفریدگار هستی می بیند، طبعاً امید خویش را از خود و دیگران منقطع ساخته، تنها بر او - جلّ و علا - تکیه و اعتماد خواهد کرد.

نقطه مقابل توکّل بر خدا، اعتماد و تکیه کردن بر غیر او و وابسته بودن به دیگری و در نهایت، از دست دادن استقلال خویشتن است. بنا براین مفهوم توکّل این نیست که انسان از تلاش و کوشش دست کشیده، خود را به صورت کالای مصرفی درآورد، بلکه شخص متوکّل با اتکا به لطف قادر متعال و استمداد از فیاض لا یزال در همه امور تلاش می کند، لیکن حتی در مواردی که توانایی انجام کاری را دارد، خویشتن را از الطاف بی کران خداوند منّان بی نیاز ندانسته، به توانایی خویش تکیه نمی کند و هر قدرتی را از جانب او می داند.

رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله از جبرئیل امین پرسیدند: توکّل چیست؟ پاسخ داد:

«اَلْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لا یضُرُّ وَ لا ینْفَعُ وَ لا یعْطِی وَ لا یمْنَعُ وَ اسْتعْمالُ الْیأْسِ مِنَ الْخَلْقِ، فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یرْجُ وَ لَمْ یخَفْ سِوَی اللَّهِ وَ لَمْ یطْمَعْ فِی أَحَدٍ سِوَی اللَّهِ فَهَذَا هُوَ التوَکُّلُ. » ( 430 )

«دانستن این واقعیت که مخلوق (بدون اراده حق تعالی) نه ضرر می رساند و نه سود، نه عطا می کند و نه محروم می سازد و (از درون و در عمل) از خلق مأیوس بودن (و چشم امید به خالق دوختن) است. هنگامی که بنده ای چنین شد، جز برای خدا کار نمی کند و به غیر او امید نداشته، و از غیر او پروا ندارد و جز به او به هیچ کس طمعی نداشته و دل نمی بندد. این (حقیقت و روحِ) توکّل است. »

طبیعت توکیل تا زمانی که از شرایط جامع و کامل برخوردار نباشد توأم با نگرانی و همراه با سوء ظنِ موکّل نسبت به وکیل است. زیرا احتمال مرگ وکیل یا خیانت او زمینه نگرانی موکّل را افزایش داده، فکر او را نسبت به اصل توکیل متزلزل می سازد؛ همچنان که احتمالِ دارا نبودنِ علم، قدرت، تدبیر، حاکمیت و دلسوزی کافی، موکل را نسبت به انجام بی عیب و نقص کاری که به وکیل واگذار کرده، نامطمئن خواهد ساخت.

موکّل دوست دارد از ادامه حیات وکیل مطمئن باشد، او را از علم و آگاهی لازم نسبت به ابعاد مختلف نیازهایش برخوردار ببیند، شاهد قدرت کافی در او برای انجام کار مورد نظرش باشد، او را از هر گونه عیب و عجز و ناتوانی که موجب تزلزل فکر وی می شود مبرّا بداند، و از حاکمیت، امانت داری، دلسوزی، تدبیر و اداره نیکوی همه امور در دست با کفایت او خاطر جمع باشد.

بی تردید این خواسته های موکّلان بلکه فوق آن در حدّ اعلا و برتر از فکر هر خردمند و بالاتر از اندیشه هر صاحب اندیشه ای در ذات پاک خداوندی که حاکمیت و قدرت و علم و بی نیازی و سایر صفات نیکو همه از آنِ اوست موجود است؛ دیگران هر چه دارند از او دارند و تنها تکیه گاه تزلزل ناپذیر و اطمینان بخشی که از هر عیب و نقصی مبرّا است، ذات پاک اوست. مدد گرفتن از غیر او زیبنده نیست و هیچ کس جز او شایسته وکالت نخواهد بود.

توکّل بر خدا آدمی را از دلدادگی و وابستگی به غیر که سرچشمه ذلّت و بردگی است رها ساخته، به او آزادگی و اعتماد به نفس می بخشد. کسی که دارای روح توکّل است هیچ گاه دچار یأس و نومیدی نگشته، در برابر مشکلات و سختی های زندگی احساس ضعف و واماندگی نمی کند، و همین فرهنگ و اعتقاد و احساس متعالی است که قدرت روحی او را افزایش داده، بر همه موانع و مشکلات پیروز می گرداند.

قرآن و توکّل

در قرآن علاوه بر مواردی که خداوند بهترین وکیل معرفی شده، بیش از چهل مورد از توکّل سخن به میان آمده که نشان از اهتمام شرع مقدس به این صفت متعالی دارد.

( وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیتوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ) . ( 431 )

«مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند. »

توکّل ثمره جدایی ناپذیر ایمان است، زیرا مؤمن در همه حال پروردگار متعال را بر هر چیز قادر و توانا می داند و هر مشکلی را در برابر اراده بی منازع او سهل و آسان می شمارد و به همین جهت تنها به او دل می بندد و جز به او تکیه نمی کند. خداوند بزرگ نیز به مؤمنان فرمان می دهد که از همه مخلوقات چشم پوشیده، تنها به ذات بی انتهای او چشم بدوزند و جز بر او اعتماد و توکّل ننمایند.

( ... فَإِذا عَزَمْت فَتوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتوَکِّلِینَ ) . ( 432 )

«هنگامی که (بر کاری) تصمیم می گیری بر خدا توکل کن که خداوند توکّل کنندگان را دوست می دارد. »

هیچ کس - حتی شخصیت بزرگواری همانند رسول مکرّم اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله - از خداوند بی نیاز نیست به همین جهت خداوند مهربان از آن بزرگوار نیز می خواهد که در همه حال حتی هنگام تصمیم نهایی که همه چیز فراهم است بر خدا توکّل کرده، جز بر قدرت لا یزال او اعتماد ننماید. این است که مؤمن زیرک هیچ گاه به فراهم بودن اسباب و وسایل عادی فریفته نشده، همواره از قدرت بی پایان پروردگار خود استمداد می جوید.

( وَ قالَ لِلَّذِی ظَنَّ أَنَّهُ ناجٍ مِنْهُمَا اذْکُرْنِی عِنْدَ رَبِّکَ فَأَنْساهُ الشَّیطانُ ذِکْرَ رَبِّهِ فَلَبِثَ فِی السِّجْنِ بِضْعَ سِنِینَ ) . ( 433 )

« (یوسف عليه‌السلام ) به یکی از آن دو نفر که می پنداشت (از زندان) رها می شود فرمود: مرا نزد بزرگ خود یادآور؛ شیطان یادآوری آقایش را از یاد او برد، در نتیجه چند سالی در زندان ماند. »

حضرت یوسف با همه منزلتی که داشت تنها یک لحظه دچار غفلت شده، برای نجات خود به غیر خدا متوسّل گشت. گر چه این نوع غفلت در مورد افراد عادی قابل گذشت است، لیکن در افراد برجسته که مراتب بلند ایمان را پشت سر نهاده، به مقامات رفیع معنوی دست یافته اند قابل اغماض نیست، و این هشدار بزرگی است برای مؤمنان و موحّدان که هیچ گاه به دیگران امیدوار نبوده، به غیر خدا تکیه ننمایند.

امام صادق عليه‌السلام در ذیل آیه شریفه فرموده اند:

«خداوند به حضرت یوسف وحی فرستاد که: چه کسی آن خواب را به تو نمایان ساخت؟ عرض کرد: تو ای پروردگار من؛ فرمود: چه کسی مهر تو را آن چنان در دل پدر افکند؟ عرضه داشت: تو ای پروردگار من! پرسید: چه کسی قافله راه مصر را سراغ تو فرستاد؟ پاسخ داد: تو ای پروردگارم! سؤال نمود: چه کسی آن دعا را به تو آموخت تا از چاه رها گردی؟ جواب داد: تو ای پروردگار من؛

فرمود: چه کسی راه نجات از مکر و حیله زلیخا را برای تو فراهم نمود؟ عرض کرد: پروردگارا تو؛ پرسید: چه کسی آن طفل را به نفع تو به سخن درآورد؟ پاسخ داد: تو ای پروردگار من! فرمود: چه کسی مکر و حیله همسر عزیز و زنان مصری را از تو دور ساخت؟ عرض کرد: تو ای پروردگارم؛ سؤال نمود: چه کسی تأویل خواب را به تو الهام کرد؟ جواب داد: پروردگارا تو؛ خداوند فرمود: چگونه به دیگری پناه بردی و به من پناهنده نشدی و از من درخواست نکردی تا از زندان نجاتت دهم و به یکی از بندگانم پناهنده و امیدوار گشتی تا او نزد بنده دیگری که در اختیار من است از تو یادآوری کند؟! اینک باید چند سال دیگر در زندان بمانی. » ( 434 )

( إِنَّهُ لَیسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یتوَکَّلُونَ ) . ( 435 )

«بدون شک شیطان را بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل می کنند تسلطی نیست. »

پایداری و مقاومت در برابر وسوسه های شیطانی و مصونیت در برابر فریب ها و نیرنگ های رنگارنگ آن مطرود دور از رحمت خدا و در امان ماندن از نفوذ شیطنت آمیز آن ملعون جز در پرتو ایمان و توکّل امکان پذیر نخواهد بود.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند: ابلیس گفته است:

«بر پنج کس تسلط ندارم ولی سایر مردم در قبضه (وسوسه ها و نقشه های) من هستند: کسی که با نیت پاک به (دامن کبریایی) خداوند چنگ بزند و در همه امور به او تکیه کند؛ هر که شب و روز به تسبیح خدا زیاد بپردازد؛ کسی که آنچه را برای خود می خواهد برای برادران مؤمن خود بخواهد؛ آنکه هنگام مصیبت جزع نکند؛ کسی که به آنچه خداوند روزیش کرده راضی باشد و غم روزی نخورد. » ( 436 )

( وَ مَنْ یتوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِ شَی ءٍ قَدْراً ) . ( 437 )

«هر کس بر خدا توکّل کند خداوند برایش کافی است. خدا اراده و فرمان خود را به انجام می رساند، بدون شک برای هر چیزی اندازه ای مقرّر کرده است. »

فرمان خداوندی که قادر مطلق است و همه چیز و همه کس در قبضه قدرت اوست، در همه موجودات نافذ است و اراده اش بدون کم ترین وقفه به انجام خواهد رسید، بنا براین کسی که بر او توکّل کرده، کار خویش را به او واگذار نماید بی تردید خداوند - جلّ جلاله - برای او بس است و امورش را کفایت خواهد کرد.

توکّل در روایات

پیشوایان معصوم عليهم‌السلام و اولیای الهی در راستای ارشاد و هدایت مردم و به پیروی از وحی و همسو با قرآن، همگان را به این خصلت بزرگوارانه و صفت متعالی سفارش کرده اند.

امام صادق عليه‌السلام فرموده اند:

«إِنَّ الْغِنَی وَ الْعِزَّ یجُولانِ، فَإِذا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التوَکُّلِ أَوْطَنا. » ( 438 )

«بی نیازی و عزّت (همواره به این سو و آن سو) در حرکت اند. هنگامی که به جایگاه و محل توکّل برسند، در همانجا مسکن گزینند. »

در شرح حال مرحوم ملا نظر علی طالقانی نوشته اند:

وی در دوران تحصیل علوم دینی دچار فقر شدیدی بود؛ تصمیم می گیرد برای خداوند نامه ای بنویسد!! با کمال اعتقاد و نهایت امید نامه ای که در بردارنده نیازهایش بود برای خدا نوشته و آن را به وسیله باد رها کرده، در انتظار می ماند.

سرانجام، اعتماد و امید به لطف بی انتهای خداوند کارگر و کارساز می شود و نامه در یک روز که ناصر الدین شاه از شکار باز می گردد به دست وی می رسد.

پادشاه پس از جلوس در کاخ خود سراغ ملا نظر علی فرستاده، خانه ای با لوازم و نیازمندی ها به نام او ثبت و در اختیارش قرار می دهد. یکی از وزیران نیز دخترش را به عقد وی در می آورد. وزیری خدمت کار و آشپز، و دیگری کالسکه ای تقدیم می دارد. نخست وزیر نیز روستایی هدیه می نماید و یکی از وزیران باغی در شمیرانات در اختیار او می گذارد. پول هنگفتی نیز توسط خود شاه به او پرداخت می گردد و شیخ طالقانی که نیازمند نان شب بود نه تنها به خواسته های خویش نائل می شود بلکه از ثروتمندان عصر خود می گردد. ( 439 )

دست حاجت چو بری نزد خداوندی بر

که کریم است ورحیم است وغفوراست وودود

کرمش نامتناهی، نعمش بی پایان

هیچ خواهنده از این در نرود بی مقصود

پیامبر خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ أَحَبَّ أَنْ یکُونَ أَقْوَی النَّاسِ فَلْیتوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ. » ( 440 )

«هر کس دوست دارد قوی ترین مردم باشد بر خداوند توکّل نماید. »

توکّل به تناسب سطح و عمقِ محتوا، روح و جان و حتی جسم شخص متوکل را تقویت کرده، شخصیت تازه ای به او می بخشد و در رفتار و گفتار آدمی تأثیر گذار خواهد بود، چه آنکه شخص متوکل دست نیاز به سوی قادر مطلق بلند ساخته، خود را به او - جلّ جلاله - متصل می نماید.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله در شب معراج از حضرت پروردگار سؤال کرد: پروردگارا! برترین اعمال کدام است؟ خداوند بزرگ فرمود:

«یا أَحْمَدُ! لَیسَ شَی ءٌ أَفْضَلَ عِنْدِی مِنَ التوَکُّلِ عَلَی وَ الرِّضا بِما قَسَمْت. » ( 441 )

«ای احمد! نزد من چیزی برتر از توکّل بر من و خشنودی به آنچه قسمت و روزی کرده ام نیست. »

پس از آنکه حضرت ابراهیم عليه‌السلام بت های نمرودیان را درهم شکست، نمرود با اطرافیان خود در باره کیفر آن بزرگوار مشورت نمود، آنان گفتند: او را آتش زده، بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید. آن ها حضرتش را زندانی کرده، به تهیه وسایل آتش افروزی مشغول شدند و آنچنان در این کار همت ورزیدند که حتی اگر یکی از آنان بیمار می شد در وصیت خود مقداری از مالش را برای تهیه هیزم اختصاص می داد. زنان نیز با رشتن پشم پول آن را برای کمک به این اقدام شیطانی به متصدیان آتش می دادند.

در حاشیه شهر کوفه و در کنار نهر کوثا آتشی بس عظیم بر افروختند به گونه ای که شدت حرارت و بلندی شعله هایش مانع پرواز پرندگان بود و فرو انداختن حضرت ابراهیم عليه‌السلام در میان آن برای آنان امکان پذیر نبوده، از آن کار عاجز ماندند!

سرانجام به تعلیم شیطان منجنیقی ساخته، آماده انداختن آن بزرگوار در میان شعله های آتش شدند! جوش و خروش از همه کائنات برخاست و هر یک به زبان خود از این کار شگفت و عظیم شکایت می کردند. زمین که گویا از سنگینی بار گران شرک و بت پرستی کفّار و مشرکان به ستوه آمده و مدت ها نظاره گر غربت و تنهایی ابراهیم عليه‌السلام در پرستش خداوند یکتا بود، خطاب به خدای بزرگ عرضه داشت: آیا اجازه می دهی ابراهیم عليه‌السلام طعمه آتش نمرود گردد؟ و ملائکه آسمان ها تعجب و حیرت خود را این چنین ابراز می کردند که: پروردگارا! دوست و خلیل تو را در آتش می اندازند و تو نظاره می کنی؟

خداوند بزرگ در پاسخ به این عجز و نیاز و لابه فرمود:

«البته اگر او مرا بخواند (و نجات خویش را از من درخواست نماید) به فریادش رسیده، او را نجات خواهم داد. جبرئیل خود را به ابراهیم عليه‌السلام رسانده و عرض کرد: ای ابراهیم! آیا حاجتی داری؟ پاسخ داد:

«أَمَّا إِلَیکَ فَلا! حَسْبِی اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ. »

امّا به تو نیازی ندارم، خداوند مرا کافی است که او نیکو وکیلی است.

میکائیل عرض کرد: چنانچه بخواهی آتش را به وسیله بارش باران - که در اختیار من است - خاموش می سازم؟ فرمود: نمی خواهم. فرشته و ملک باد عرض کرد: اگر مایل باشی طوفانی بر می انگیزم تا آتش پراکنده شود؟ پاسخ داد: این را نیز نمی خواهم.

جبرئیل این بار عرض کرد: از خدا درخواست کن تا تو را نجات بخشد! فرمود:

«حَسْبِی مِنْ سُؤالِی عِلْمُهُ بِحالِی. »

علم و اِشراف او به وضع و حال من، مرا از سؤال کردن کفایت می کند.

و در این لحظه شگفت انگیز بود که خداوند حکیم به آتش خطاب کرد:

«کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهِیمَ». ( 442 )

جبرئیل به میان آتش آمد و با حضرت ابراهیم عليه‌السلام مشغول گفتگو شد. نمرود که از بالا شاهد این جریان بود شگفت زده گفت: هر که بخواهد برای خود خدایی برگزیند، خداوندی مانند پروردگار ابراهیم انتخاب نماید! » ( 443 )

در مورد حضرت موسی عليه‌السلام نقل شده که آن بزرگوار روزی فرشته مرگ را ملاقات نمود، از وی پرسید: مقصودت دیدار ماست یا برای قبض روح آمده ای؟ عرض کرد: برای قبض روح آمده ام. آن جناب مهلت خواست تا مادر و خانواده خود را دیده و با آنان وداع نماید. ملک الموت عرض کرد: اجازه تأخیر ندارم. حضرتش فرمود: مهلتم ده تا سجده ای بجا آورم. او را مهلت داد. به سجده رفته و عرضه داشت: خدایا! به فرشته مرگ بفرما که مرا مهلت دهد تا با مادر و خانواده ام خدا حافظی نمایم. خداوند دستور مهلت داد.

حضرت موسی عليه‌السلام نزد مادر آمده و فرمود: مادر جان! مرا حلال کن که سفر طولانی در پیش دارم. مادرش توضیح خواست. پاسخ داد: عازم سفر آخرت هستم. در حالی که مادرش گریه می کرد با او وداع کرده، نزد زن و فرزند خود رفت و با آنان نیز خدا حافظی نمود. فرزند کوچکش که بسیار به او علاقه مند بود، پیراهن وی را گرفته و گریه می کرد. آن جناب نیز گریه شدیدی کرد.

خداوند به او خطاب کرده و فرمود:

«ای پسر عمران! اینک که نزد ما می آیی چرا مضطرب و گریانی؟

عرض کرد: پروردگارا! برای فرزندان خود که به آنان بسیار مهر می ورزم گریانم. خطاب آمد:

عصای خویش را به دریا بزن! آن بزرگوار چنان کرد، ناگهان دریا شکافته شد و سنگ بزرگ سفیدی نمایان گشت. خداوند امر فرمود که عصایش را به آن سنگ بزند، در این هنگام کرم ضعیفی را در درون سنگ مشاهده کرد که برگ سبزی بر دهان گرفته و از آن می خورد.

حضرت ذوالجلال فرمود: ای موسی! در میان این دریا و در دل این سنگ کرم ضعیفی را روزی می دهم (و از آن غافل نمی شوم) آیا اطفال تو را فراموش می کنم؟! آسوده خاطر باش که من برای آنان بهترین نگهبانم.

حضرت موسی عليه‌السلام به ملک الموت فرمود: مأموریت خود را انجام بده، و به جهان آخرت شتافت. » ( 444 )

حضرت علی عليه‌السلام فرموده اند:

«أَقْوَی النَّاسِ إِیماناً أَکْثَرُهُمْ توَکُّلاً عَلَی اللَّهِ سُبْحانَهُ. » ( 445 )

«تواناترین مردم از جهت ایمان کسی است که توکلش بر خدای سبحان بیشتر از همه باشد. »

هم می فرمایند:

«مَنْ توَکَّلَ عَلَی اللَّهِ هانَت لَهُ الصِّعابُ وَ تسَهَّلَت عَلَیهِ الْأَسْبابُ وَ تبَؤَّءَ الْخَفْضَ وَ الْکَرامَةَ. » ( 446 )

«هر که بر خدا توکّل نماید سختی ها برای او آسان و اسباب کارها برایش فراهم گردد و در وسعت، راحتی و کرامت جای گیرد. »

ابراهیم بن محمد همدانی گوید: از حضرت رضا عليه‌السلام پرسیدم: با آنکه فرعون در لحظات آخر به خدا ایمان آورد و به یگانگی او اقرار کرد، چرا خداوند او را غرق نموده نجات نبخشید؟ پاسخ دادند:

«اولاً او هنگامی ایمان آورد که عذاب الهی نازل شده و در حال غرق شدن بود، و ایمان در چنین حالتی مورد پذیرش نیست؟ ثانیاً وی به خدا پناه نیاورده، از او درخواست کمک نکرد، بلکه به حضرت موسی عليه‌السلام استغاثه نمود. (با این حال) خداوند به موسی عليه‌السلام وحی فرستاد: ای موسی! به فریاد فرعون نرسیدی! چون او را خلق نکرده ای؛ اگر به من استغاثه کرده بود به فریادش می رسیدم. » ( 447 )

حضرت موسی عليه‌السلام به بنی اسرائیل فرمود: همچنان که برای (ارشاد و هدایت) فرعون مبعوث شده ام، برای (نجات) قارون نیز مبعوث گشته ام؛ هر کس با او و همنوای اوست در جای خود بایستد و هر که با من (و پذیرای دعوت من) است از او کناره گیری نماید؛ جز دو نفر همه بنی اسرائیل از قارون جدا شده، به حضرتش پیوستند.

حضرت موسی عليه‌السلام به زمین امر فرمود تا آن ها را فرو بلعد! زمین تا روی قدم های آن ها در خود فرو برد. باز فرمود: ای زمین! آن ها را در برگیر! این بار تا زانو، بار سوم تا کمر و در مرتبه چهارم تا گردن در خود فرو برد. و با آنکه در هر بار قارون و یارانش تضرّع کرده، برای نجات خویش موسی را به خدا و خویشی خود سوگند می دادند، آن حضرت برای تحقّق امر خدا به آنان اعتنا نمی کرد. ( 448 )

خدای متعال به موسی عليه‌السلام خطاب کرده، فرمود: ای موسی! آنان هفتاد مرتبه به تو استغاثه نمودند و تو به آن ها رحم نکرده، پناهشان ندادی؟! به عزّت و جلالم سوگند اگر یک بار مرا می خواندند، مرا به خود نزدیک می یافتند و من آنان را اجابت می کردم. ( 449 )

ناگفته نماند: تکیه کردن و توکّل به خداوند هیچ گاه با انجام تکالیف شرعی و عرفی انسان مغایرتی نداشته، آن را نفی نمی کند؛ بنا براین مؤمن در عین حال که خدای بزرگ را پناهگاه حقیقی و نقطه اتکا و اعتماد خویش می داند، از پرداختن به وظایف ظاهری نیز قصور و کوتاهی نمی کند.

شخصی داخل مسجد رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله شده، به حضور حضرتش شرفیاب گردید. آن جناب فرمودند: پای شتر خویش را بسته ای؟ عرض کرد: نه، بر خدا توکّل کرده ام؛ آن حضرت فرمودند:

«اِعْقِلْها وَ توَکَّلْ عَلَی اللَّهِ. » ( 450 )

«پایش را ببند و بر خدای نیز توکّل نما. »

گفت پیغمبر به آواز بلند

با توکّل زانوی اشتر ببند

آری، موحّد هیچ گاه به غیر خدا تکیه نکرده، به جز او به دیگری پناه نمی برد، لیکن عالم اسباب را نیز نادیده نگرفته، در امور زندگی برای هر کاری از طریق و راه طبیعی آن وارد و خارج می شود و در عین حال که سبب را مقدم بر مسبَّب، و مسبّب را معلول سبب می بیند، تأثیر واقعی را در اسباب جستجو نکرده، برای آن ها استقلال قائل نیست. او به وظیفه خویش می پردازد و سر رشته همه سبب ها را در دست قادر متعال و مسبِّب الاسباب می داند.

در روایات آمده است که حضرت موسی عليه‌السلام بیمار شد. بنی اسرائیل به عیادتش آمده، با تشخیص بیماریش به وی گفتند: اگر با فلان گیاه خود را معالجه نمایی بهبود می یابی. آن جناب فرمود: دارو نمی خورم تا خداوند بدون آن مرا شفا عنایت فرماید.

بیماریش به طول انجامید. خداوند به او وحی فرستاد: به عزّت و جلالم سوگند، شفایت نمی بخشم جز آنکه با همان دارو خویشتن را معالجه و مداوا نمایی! آن حضرت فرمود: دارو را بیاورید و طولی نکشید که شفا یافت.

حضرتش از سخن نخست خویش بیمناک بود تا آنکه به او خطاب رسید: خیال داری با توکّل خود، حکمت و اسرار خلقت مرا از بین ببری! به جز من چه کسی فواید و آثار را در داروها و گیاهان قرار داده است؟ ( 451 )

بی شک دامنه آثار ایمان و توکّل بسیار گسترده و وسیع است. هر اندازه که روح توکّل تقویت می شود، به همان نسبت اطمینان، آرامش، و رضا و خشنودی افزایش یافته، روح و روان از اضطراب و نگرانی پاکیزه می گردد. مشکلات و دشواری ها در نظر آدمی کوچک گشته، کم ترین تأثیر منفی بر اراده استوار او وارد نمی سازد. در مقابل، عدم برخورداری از این کریمه والا علاوه بر تأثیر منفی و ناگوار بر روح و جان، پی آمدهای نگران کننده و آثار نکبت باری نیز بر زندگی فردی خود و خانواده و فرزندان بجای خواهد گذاشت.

آورده اند که حضرت موسی عليه‌السلام به مناجات و راز و نیاز با خدای بی همتا می رفت، عبورش به تهی دستی افتاد که از شدت فقر و بیچارگی خود را در میان خاک و خاکستر پوشانده بود. وی به حضرت موسی عليه‌السلام عرض کرد: گوشه ای از این رنج و محنت مرا با پروردگار خویش در میان گذار، شاید رحمت واسعه اش شامل حال من گردد.

به دنبال آن به توانگری برخورد که از زیادی ثروت و مکنت به تنگ آمده بود! به آن حضرت عرض کرد: به خداوند بگو مقداری از این ثروتم را باز پس گیرد و به دیگران بدهد که از بسیاری آن در زحمت هستم!

آن جناب از این جریان شگفت زده شد. پس از گفتگو با خداوند حکیم خطاب آمد: ای موسی! به آن تهیدست بگو اگر دگر بار درخواست حاجت نماید، دستور دهم که همین خاک و خاکستر نیز از اطرافش پراکنده شود! و به آن توانگر بگو که از زیادی ثروت شکایت نکند که بیشتر به او عطا می کنم!

حضرت موسی عليه‌السلام با اینکه بسیار شگفت زده شده بود، به خاطر رعایت ادب سخنی نگفت. امّا پروردگار حکیم خود به وی خطاب کرد:

پدر آن مرد تهیدست - که از ثروت فراوانی برخوردار بود - هنگام مرگ (کم ترین اعتماد و توکّل را نیز به من نداشت و) زن و فرزندش را به مال و ثروت خویش سپرد! امّا پدر آن مرد ثروتمند در وقت مردن، فرزند خود را به من سپرده، در ظلّ حمایت من قرار داد. اینک بر من است که از او حراست و مواظبت نمایم. ( 452 )

درجات توکّل

توکّل نیز مانند سایر صفات پسندیده دارای درجات و مراتب گوناگونی است.

علی بن سُوَید گوید: از حضرت موسی بن جعفر عليهما‌السلام در باره آیه ( وَ مَنْ یتوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ) ( 453 ) سؤال کردم، فرمودند:

«توکّل بر خدا درجاتی دارد: یکی از آن درجات آن است که در همه امور بر خدا توکّل کنی و هر چه در باره ات انجام دهد به آن راضی باشی و بدانی که او از هیچ خیر و نیکی در باره تو دریغ نمی ورزد. و بدانی که حکم و فرمان در این باره با اوست. پس با واگذار کردن امور خود به خدا، بر او توکّل کن و در امور خویش و دیگران به او اعتماد داشته باش. » ( 454 )

عالمان اخلاق نیز - با عنایت به قوت و ضعفِ مراتب توکّل به برخی از درجات آن اشاره کرده اند:

ضعیف ترین مرتبه توکّل آن است که اطمینان و اعتماد انسان به خداوند در حدّ اعتماد و وثوق او به یک وکیل باشد.

انسان در یک مرحله از توکّل، در عین حال که به تدبیر و سعی در اسباب ظاهری پرداخته و از توکّل خود غافل است، همانند کودکی که جز مادر خویش به هیچ کس اعتماد ندارد، و تنها پناهگاه او دامن اوست، به خدا تکیه کرده، و نقطه اتکایی جز او نمی شناسد.

بالاترین مرتبه توکّل که بسیار نادر و کمیاب است و جز در اخص اولیای خداوند یافت نمی شود، آن است که انسان خود را در پیشگاه خدا فانی دیده و جمیع حرکات و سکنات خویش را برخاسته از قدرت او - جلّ جلاله - می یابد.

صاحب این درجه، واله و مبهوت خداوند است و از راه اعتماد به کرم و عنایت حضرت حق، بسا از دعا و درخواست در امور مادی خویش خودداری کرده و از تدبیر در کارها و اعتنا و توجه به اسباب ظاهری نیز اجتناب ورزد!

توکّلِ حضرت خلیل الرحمن ابراهیم عليه‌السلام از همین قسم بوده است. به همین جهت هنگامی که او را در منجنیق نهادند تا در آتش بیفکنند، در پاسخ جبرئیل امین که عرض کرد: آیا حاجتی داری؟ فرمود: حاجتی به تو ندارم. و هنگامی که عرض کرد: از خدا درخواست کن تا نجاتت دهد، فرمود: «حَسْبِی مِنْ سُؤالِی عِلْمُهُ بِحالِی. » ( 455 )

6 - تفویض

تفویض یکی از برترین صفات کمال و از آثار گرانبهای ایمان کامل است. تفویض واگذاری جمیع کارها به خداست به گونه ای که بنده در چنین حالتی خود را در تحقّق و انجام هیچ امری دخیل ندانسته، همه امور را به خداوند حواله می نماید؛ به همین جهت مفهوم آن از توکّل، دقیق تر و ظریف تر است، چه آنکه فرد متوکّل، خداوند را از خود و دیگران برتر دانسته، بر اساس مصلحت اندیشی، او را در امور خویش قائم مقام خود می نماید، در حالی که در تفویض، جهت خاصی مورد نظر نبوده، دارنده این صفت متعالی هیچ حول و قوه ای برای خود قائل نیست و خویشتن را در برابر حضرت حق همانند میتی می داند که در اختیار غَسّال است.

او اراده خود را در اراده حضرت ربوبی فانی دانسته و هیچ اراده و تدبیر و اختیاری در خود نمی بیند؛ امور خود را به طور مطلق و به طور کلّی به خداوندی که مجموعه جهان هستی زیر سیطره حکومت بی منازع اوست موکول و واگذار می نماید.

تفویض از ارکان ایمان و مرتبه ای رفیع تر از رضا و تسلیم و توکّل، بلکه آخرین منزل یقین و مرتفع ترین درجه ایمان و عالی ترین صفت کمال و شریف ترین فضیلت نفسانی و انسانی است که در پرتو توفیقات الهی و مجاهدت های خستگی ناپذیر تنها به اخص اولیای مقرّب خداوند عطا می گردد.

خداوند متعال کلام مؤمن آل فرعون را - که یک تنه در برابر قدرت اهریمنی دشمنان و تهدیدات هولناک آنان، ایمان خود را آشکار ساخته و امور خویش را به او جلّ جلاله واگذار نموده - چنین نقل می فرماید:

( وَ أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ ا فَوَقاهُ اللَّهُ سَیئات ما مَکَرُوا. ) . ( 456 )

«کارم را به خدا واگذار می کنم که خداوند نسبت به بندگان (خود) بیناست خداوند او را از دسیسه ها و نقشه های سوء آن ها نگهداشت. »

امام سجاد عليه‌السلام می فرمایند: امیر مؤمنان عليه‌السلام همواره (به هنگام نیایش) عرض می کردند:

«اَللَّهُمَّ مُنَّ عَلَی بِالتوَکُّلِ عَلَیکَ وَ التفْوِیضِ إِلَیکَ وَ الرِّضا بِقَدَرِکَ وَ التسْلِیمِ لِأَمْرِکَ حَتی لا أُحِبَّ تعْجِیلَ ما أَخَّرْت وَ لا تأْخِیرَ ما عَجَّلْت یا رَبَّ الْعَالَمِینَ. » ( 457 )

«بار خدایا! بر من منّت گذار تا همواره بر تو توکّل نمایم و امور خویش را به تو واگذارم و به تقدیرت راضی باشم و به فرمانت گردن نهاده، تسلیم گردم، به طوری که جلو افتادن چیزی را که تأخیر انداخته ای و تأخیر آنچه را که جلو انداخته ای دوست نداشته باشم، ای پروردگار جهانیان! »

امام صادق عليه‌السلام نیز با بر شمردن ارکان مهم ایمان، اهمیت این صفت ارزشمند را به نقل از پدر بزرگوار خود از امیر مؤمنان عليه‌السلام چنین نقل می فرمایند:

«اَلْإِیمانُ لَهُ أَرْکانٌ أَرْبَعَةٌ: التوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ وَ تفْوِیضُ الْأَمْرِ إِلَی اللَّهِ وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ وَ التسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. » ( 458 )

«ایمان دارای چهار رکن و پایه است: توکّل بر خدا؛ واگذاری کارها به خداوند؛ راضی بودن به قضای الهی؛ تسلیم در برابر فرمان خداوند بزرگ. »

رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«لا یکْمِلُ عَبْدٌ الْإِیمانَ بِاللَّهِ حَتی یکُونَ فِیهِ خَمْسُ خِصالٍ: اَلتوَکُّلُ عَلَی اللَّهِ وَ التفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ وَ التسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللَّهِ وَ الصَّبْرُ عَلی بَلاءِ اللَّهِ. » ( 459 )

«هیچ بنده ای ایمانش را به کمال نرساند تا آنکه پنج خصلت در او باشد: توکّل بر خدا، واگذار کردن امور به خداوند، تسلیم در برابر فرمان او، خشنود بودن به قضای الهی، شکیبایی بر بلای او. »

و امام صادق عليه‌السلام خوشی و راحتی را در واگذاری کارها به خدا دانسته، می فرمایند:

«کسی که کار خود را به خدا وا می گذارد، در راحتی و آسایش ابدی و خوشی همیشگی به سر می برد، و آنکه حقیقتاً کار خود را به خداوند واگذار می کند، جز خدا از هر همّت و اندیشه ای فارغ است. » ( 460 )

رهبران آسمانی و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام که خود از عالی ترین احساس بشر دوستی و برترین کریمه ها و ارزش های انسانی برخوردار بوده و در حمایت و هدایت افراد جامعه و ارشاد گمشدگانِ راه فضیلت، مرتفع ترین قلّه های بی قراری و اهتمام را فتح نموده اند، در همه حال مردم را نسبت به سرنوشت یکدیگر مسئول دانسته و همواره آنان را به نوع دوستی، مهرورزی و احساس مسئولیت نسبت به هم نوعان، نیازمندان، مظلومان، یتیمان، همسایگان و سایر اقشار جامعه سفارش کرده اند

ه) اصول همزیستی

اشاره

عبودیت، انعکاس فروغ قابلیت، امتداد شعاع معرفت، و هنر انسانیت است. بی تردید انسان برای معرفت - و ثمره پُر بهای آن عبودیت - آفریده شده و خمیره و فطرت او نیز به گونه ای طراحی و پی ریزی گردیده که در تاریک ترین، دشوارترین و سیاه ترین شرایط زندگی نیز قادر است هدف بزرگ آفرینش را پی گیری کرده و در جهت آن گام بردارد.

در عین حال، این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که ارتقاء فرهنگی، رشد اخلاقی، تعاملات سالم سیاسی، پیشرفت اقتصادی، و به طور کلّی تعالی معنوی و آسایش و رفاه اجتماعی برای همگان جز در پرتو تشکیل جامعه ای سالم، پر نشاط، پویا و به دور از آفت های مادی و معنوی امکان پذیر نمی باشد.

بی شک هیچ آیین و مرامی در جهان همانند مکتب حیات بخش اسلام برای تشکیل چنین جامعه ای همّت نگمارده و پایه های استوار آن را با تکریمِ پیوند میان فرد و اجتماع و وضع احکام و قوانین متعالی در جهت تحکیم روابط اجتماعی استحکام نبخشیده است. به همین جهت کمتر کار نیکی را می یابیم که شرافت و ارزش آن با تألیف قلوب، ایجاد محبت متقابل، رعایت حقوق انسان ها و ترغیب تعاون و همکاری بین شهروندان جامعه اسلامی برابری نماید؛ همچنان که هیچ گناهی به اندازه ایجاد دشمنی، تفرقه افکنی و ضایع ساختن حقوق انسان ها، آدمی را از ساحت قرب الهی دور نمی سازد.

اسلام عزیز با تأکید فراوان بر مهرورزی و محبت و دوستی و تعاون و همکاری محبت آمیز، رعایت حقوق شهروندان و سایر برنامه های مثبت و سازنده را وظیفه ای مهم و حیاتی برای پیروان خود دانسته، و طرح های جامعی را برای بازدهی و ثمر بخشی این دستورات متعالی ارائه فرموده است.

از یک سو عوامل نفاق، پراکندگی و اسباب تفرقه مانند غیبت، سخن چینی، بدگمانی، تهمت، تکبّر، سخت گیری، بد خلقی و خیانت را ممنوع ساخته، امت اسلامی را از نزدیک شدن به آن ها پرهیز داده است، از سوی دیگر بر اموری مانند ابراز دوستی، مسالمت و سازگاری، مهربانی، مواسات، انفاق و بازدید از یکدیگر را که باعث تحکیم محبت، اعتماد متقابل و نوع دوستی می شود، تأکید فراوان کرده، پاداشی عظیم بر آن ها مترتب ساخته است تا جامعه انسانی را به تمام معنا بر اساس عواطف سالم، پر شور و واقعاً انسانی پی ریزی نماید.

تقویت صبر و استقامت و تلاش در جهت احیای روح مهرورزی و رحمت را تنها به صورت فردی مطرح ننموده بلکه به شکل یک جریان همگانی و همیشگی مطرح ساخته و کل جامعه را به رعایت و حراست از آن سفارش نموده است. ( 461 )

دغدغه بزرگ دانشمندان، فرزانگان، نخبگان و دست اندرکاران امور تربیتی نیز جز این نیست که به وظیفه سنگین خود در این راستا جامه عمل پوشانده، با تلاش های خستگی ناپذیر و مجاهدت های شبانه روزی و همراه ساختن صاحبان قدرت و مکنت در این مسیر، زمینه مناسب برای فراهم ساختن مدینه فاضله و جامعه ای ایده آل را هموار سازند.

آنان معتقدند: برای تشکیل یک جامعه سالم و ایده آل علاوه بر وحدت ایدئولوژیکی و رشد فکری، تحقق این هدف متعالی نیازمند رشد اخلاقی و تخلّق شهروندان به خصلت های کریمانه و صفات نیک است و بدون آن هیچ گاه مردمی که در یک منطقه جغرافیایی زندگی می کنند، نمی توانند وجود یکدیگر را تحمل نموده، اختلافات، دو گانگی ها، تشتت افکار و چالش هایی را که از ناحیه برخورد با روحیات گوناگون پدید می آید به گونه ای شایسته برطرف سازند.

و البته نیاز انسان ها در این زمینه به آموزه های دینی، تعلیمات انبیای الهی و راهنمایی پیشوایان معصوم عليهم‌السلام همانند احتیاج آنان در سایر زمینه های فکری و اخلاقی، بدیهی و روشن بوده، بدون بهره مندی از عنایات بی دریغ آن سروران عالی مقام قادر به برداشتن کم ترین گام در این مسیر نخواهند بود.

اسلام برای پرورش رشد اخلاقی انسان ها و فراهم ساختن زمینه همزیستی بزرگوارانه دارای طرح ها و برنامه های گوناگونی است که برخی از آن ها را یادآور شدیم. اینک به بررسی تعداد دیگری از آن برنامه ها می پردازیم.

1 - نوع دوستی

همچنان که قوام و بقای کهکشان ها و اجرام آسمانی - بنا بر سنّت الهی - در نیروی جاذبه نهاده شده، محبت با سعادت و خوشبختی و فلاح و رستگاری عجین گردیده است. محبت یک نیاز اصیل و فطری و روحی است که در تأمین بهداشت روان و سلامت روحی نقشی اساسی دارد، به گونه ای که بخش مهمی از نیازهای باطنی انسان صرفاً در سایه وجود محبت و منحصراً در پرتو عطوفت و ارتباط محبت آمیز با دیگران مرتفع می گردد. ( 462 )

محبت و دوستی، آدمی را از زندان تنگ نظری، قید منیت و حصار خود محوری خارج ساخته، افق بی کران ایثار، فداکاری، گذشت و پیوند صمیمانه را به روی او می گشاید.

کسانی که به جهت اسارت در تنگنای خود محوری، از مهرورزی و نوع دوستی محروم و از برقراری ارتباط روحی با دیگران بی بهره اند، همواره با چالش ها و ناهنجاری های روانی - که از رفتار مغایر با فطرت آنان نشأت گرفته - دست به گریبان بوده، هیچ گاه قادر به حلّ معضلات درونی خود نخواهند بود.

ریشه بسیاری از نابسامانی های اجتماعی جوامع کنونی را در بیگانگی شهروندان از یکدیگر و فقدان کریمه محبت و نوع دوستی در میان آنان جستجو باید کرد. به همین جهت همه راه کارهایی که جز در راستای پرورش عواطف انسانی و احیای روح نوع دوستی و محبت از سوی دست اندر کاران امور تربیتی ارائه می گردد، فاقد ارزش بوده و از کم ترین تأثیر در پایان بخشیدن به این معضل بزرگ اجتماعی برخوردار نخواهد بود.

اسلام که مکتب عشق و ایثار و محبت و فداکاری است بیش از هر آیین و مذهبی به پرورش قابلیت های عاطفی و خصلت های دگر دوستی و مهرورزی اهتمام ورزیده است؛ ایجاد پیوند محبت آمیز و الفت و انس و دوستی بین مؤمنان را از وظایف مهم و حتمی هر مسلمانی برشمرده و برای حراست از دستاورد این وظیفه حیاتی، به موازات تمجید از وحدت و همدلی و تأکید بر صمیمیت و دوستی و مهرورزی، با عواملی که بذر دشمنی و پراکندگی را در میان مسلمانان می افشاند به ستیز برخاسته و مسلمانان را از هر گفتار و رفتار و اندیشه ای که به تضعیف رشته محبّت می انجامد به شدّت پرهیز داده است. ( 463 )

امام صادق از پدران بزرگوار خود عليهم‌السلام روایت کرده اند که پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیسْکُنُ إِلَی الْمُؤْمِنِ کَما یسْکُنُ قَلْبُ الظَّمْآنِ إِلَی الْماءِ الْبارِدِ. » ( 464 )

«قلب مؤمن از انس و الفت با مؤمن احساس آرامش می کند همچنان که تشنه کام از آب خنک آرام می گیرد. »

و نیز رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«نَظَرُ الْمُؤْمِنِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حُبّاً لَهُ عِبادَةٌ. » ( 465 )

«نگاه محبّت آمیز مؤمن به صورت برادر دینی خود عبادت است. »

همچنین می فرمایند:

«التوَدُّدُ إِلَی النَّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ. » ( 466 )

«ابراز دوستی با مردم نیمی از عقل است. »

رسیدن به مقاصد و اهداف عالی انسانی و سر و سامان بخشیدن به امور زندگی همچنان که نیازمند اندیشه متعالی و عقل و درایت است به همان اندازه وابسته به محبت و دوستی خالصانه خواهد بود.

حضرت موسی بن جعفر عليهما‌السلام می فرمایند:

«إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَمَرْحُومُونَ ما تحابُّوا وَ أَدَّوُا الْأَمانَةَ وَ عَمِلُوا الْحَقَّ. » ( 467 )

«مردم روی زمین تا هنگامی که یکدیگر را دوست بدارند و امانت داری کنند و بر اساس حق عمل نمایند، همواره در رحمت (و آسایش) هستند. »

نوع دوستی و همدلی با دیگران، تابش محبت و فروغ تابناکِ احساس مهرورزی است، به همین جهت گرایش محبت آمیز به همنوعان - که زمینه پیوند میان آنان را هموار ساخته و پایه های انس و الفت را در میان شهروندان جوامع انسانی خصوصاً مؤمنان استحکام و قوت می بخشد - کمترین مرتبه حیات عواطف انسانی در آدمی محسوب می گردد.

دگر دوستی که پرتوی از یک احساس عاطفی متعالی و کریمه ای متمایز از حبّ ذات و خود دوستی است، از تمایلات عالی انسانی و ریشه بسیاری از فضائل همچون ایثار، مواسات، خیر خواهی، رعایت حق و فضیلت، به کار بستن انصاف و مراعات حقوق دیگران است.

مهر ورزی و نوع دوستی از اختصاصات انسان بوده، حیوانات از آن بی بهره اند. البته گرچه این استعداد عالی انسانی ریشه در فطرت داشته و با سرشت آدمی آمیخته است لیکن - برخلاف حبّ نفس و غریزه جنسی و سایر قوای مشترک بین انسان و حیوان - قابلیتی است ضعیف که رشد، شکوفایی و به فعلیت رسیدن آن نیازمند حمایت و تربیت ویژه است و به خودی خود صورت نمی پذیرد.

پرورش صحیح این کریمه، عزّت، آبادانی، کمال و رستگاری را در پی خواهد داشت. تیرگی را بر طرف، رذالت و پستی را مرتفع، و پاکی و فضیلت را به ارمغان می آورد. روح مواسات، ایثار و فداکاری را در آدمی احیا کرده، وی را از عالی ترین ارزش های انسانی برخوردار می سازد.

کسی که از این خصیصه عالی بهره مند باشد، انسانی درد آشنا، با دردمندان همنوا، و با محرومان همدل و همراه است. ناله مظلومان و نیازمندان را شنیده، به یاری آنان می شتابد و در دفاع از مظلومان و ستمدیدگان از هیچ کوششی دریغ نخواهد کرد.

پای بندی به حدود و قوانین، رعایت حقوق فرد فرد جامعه، پاسداری از عدالت به عنوان یک مفهوم مقدس، مهرورزی با سایرین، امور مورد علاقه خود را برای دیگران دوست داشتن، ناپسند شمردن اموری را که برای خویش زیبنده نمی دانیم برای معاشران، اعتماد و اطمینان متقابل شهروندان، حرمت دادن به ارزش های اخلاقی و بالاخره خود را عضوی از اعضای پیکر واحد جامعه دانستن، همه - و هر یک به سهم خود - در سالم نگهداشتن اجتماع از آفات مادی و معنوی ایفای نقش می کنند، لیکن برخورداری افراد جامعه از این صفات نیک آنگاه میسّر می گردد که تمایلات عالی انسانی پرورش یافته و روح مهرورزی و دگر دوستی در آدمیان احیا گردد.

اسلام که اصول و فروعش از فطرت انسانی نشأت گرفته، و برنامه های اعتقادی و عملیش پاسخِ نیازهای طبیعی انسان ها برای همیشه حیات بشری است - در راستای ساختن جامعه ایده آل و احیای تمایل دگر دوستی جهت فراهم آوردن زمینه رشد و کمال و انسان سازی - اصل اُخوّت دینی بین مؤمنان را پایه گذاری کرده، و از این طریق رابطه دوستی و محبت روحانی به یکدیگر را در ضمیر آنان برقرار ساخته، و روح عواطف متعالی را با حمایت بی دریغ از تمایلات عالی انسانی، در پیروان خود احیا نموده است.

رهبران آسمانی و پیشوایان معصوم عليهم‌السلام که خود از عالی ترین احساس بشر دوستی و برترین کریمه ها و ارزش های انسانی برخوردار بوده و در حمایت و هدایت افراد جامعه و ارشاد گمشدگانِ راه فضیلت، مرتفع ترین قلّه های بی قراری و اهتمام را فتح نموده اند، در همه حال مردم را نسبت به سرنوشت یکدیگر مسئول دانسته و همواره آنان را به نوع دوستی، مهرورزی و احساس مسئولیت نسبت به هم نوعان، نیازمندان، مظلومان، یتیمان، همسایگان و سایر اقشار جامعه سفارش کرده اند.

امیر مؤمنان عليه‌السلام در ایام زمامداری ظاهری خود ضمن نامه ای به یکی از فرمانداران خویش می نویسند:

«أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یقالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لا أُشارِکَهُمْ فِی مَکارِهِ الدَّهْرِ اَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیشِ؟ » ( 468 )

«آیا در باره خویش به این قانع باشم که مرا پیشوای مؤمنان بخوانند و در مشکلات و ناملایمات روزگار با آنان همدرد نبوده یا در تلخ کامی های زندگی الگوی آنان نباشم؟! »

به حضرتش گزارش دادند که سپاهیان معاویه به شهر انبار هجوم برده، حسّان بن حسّان فرماندار شهر را کشته، نظامیان آنجا را پراکنده ساخته و برخی از آنان به خانه های مسلمانان و غیر مسلمانان وارد شده اند و حتی جواهرات زنان مثل دست بند و گوشواره را از آن ها ربوده و با غنایم فراوان از شهر خارج شده اند و مردم بی پناه برای دفاع از خود جز زاری و طلب یاری وسیله ای نداشته اند!

آن بزرگوار در خلال سخنان دردمندانه خود می فرمایند:

«فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مات مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً ما کانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً. » ( 469 )

«اگر بعد از این جریان، مسلمانی از شدّت اندوه بمیرد ملامت ندارد، بلکه نزد من به چنین کاری سزاوار است. »

اسلام عزیز با عنایت ویژه به نوع دوستی و روابط محبت آمیز بین مردم، انسان ها را از یک ریشه و اعضای پیکر واحد دانسته، و با مردود شمردن امتیازات نژادی، پیروان خود را به اهتمام ورزیدن نسبت به نیک بختی، سعادت و آسایش دیگران فرا خوانده است، تا جایی که از آنان انتظار دارد تلاش برای یاری رساندن به محرومان در زمینه های مختلف فکری، اعتقادی، اخلاقی و اقتصادی را هم سطح با فعالیت های شخصی خود قرار داده، آنان را مانند خود بدانند و آنچه در توان دارند از آنان دریغ نورزند.

آیات قرآنی و روایات بی شماری که توسط حدیث شناسان بزرگ شیعه در مباحث و ابواب مختلف نقل شده و به طور مستقیم یا غیر مستقیم مرتبط با نوع دوستی و مهرورزی است، ( 470 ) نشانگر اهتمام فوق العاده شرع مقدس به این امر حیاتی است.

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«تقَرَّبُوا إِلَی اللَّهِ تعالی بِمُواساةِ إِخْوانِکُمْ. » ( 471 )

«با مواسات و یاری رساندن به برادران دینی خود به خدای متعال تقرّب بجویید. »

حذیفه عدوی گوید:

پس از پایان جنگ یرموک به امید اینکه پسر عمویم زنده باشد ظرف آبی برداشته، به جستجوی وی پرداختم. در حالی که هنوز رمقی در بدن داشت او را یافته، پرسیدم: آب می خواهی؟ با اشاره پاسخ مثبت داد. در آن اطراف مجروح دیگری آهی کشید و فهماند که او نیز تشنه است. پسر عمویم اشاره کرد که نخست به کمک او شتافته، آبش دهم! به بالین او که هشام نام داشت رفته، پرسیدم آب می خواهی؟ او نیز با اشاره نیاز خود را ابراز کرد. در این هنگام صدای ناله مجروح دیگری که به شدت تشنه بود، توجه ما را جلب کرد. هشام نیز وی را بر خود مقدم داشت و از من درخواست کرد که نخست آب را به او برسانم! هنوز به او نرسیده بودم که جان سپرد! نزد هشام برگشتم و او را شهید یافتم. با کمال تأثر به سوی پسر عمویم شتافتم و متوجه شدم که وی نیز از دنیا رفته است! ( 472 )

امام صادق عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرمایند:

«مَنْ أَصْبَحَ لا یهْتمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِینَ فَلَیسَ بِمُسْلِمٍ. » ( 473 )

«هر کس صبح کند در حالی که به امور مسلمین اهتمام نمی ورزد از مسلمانان نیست. »

آن بزرگوار خود می فرمایند:

«عَلَیکَ بِالنُّصْحِ لِلَّهِ فِی خَلْقِهِ فَلَنْ تلْقاهُ بِعَمَلٍ أَفْضَلَ مِنْهُ. » ( 474 )

«بر تو باد که برای خدا نسبت به بندگانش خیر خواه باشی، زیرا هرگز خدا را به عملی برتر از آن ملاقات نخواهی کرد. »

حضرتش نقل می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«اَلْخَلْقُ عِیالُ اللَّهِ فَأَحَبُّ الْخَلْقِ إِلَی اللَّهِ مَنْ نَفَعَ عِیالَ اللَّهِ وَ أَدْخَلَ عَلی أَهْلِ بَیت سُرُوراً. » ( 475 )

«انسان ها عیال خداوندند، از اینرو محبوب ترین آنان نزد خداوند، کسی است که به عیال خدا سود برساند و خانواده ای را شادمان سازد. »

صاحبدلی گوید:

به خاطر یک حمد بی مورد سی سال است استغفار می کنم! وی بیجا بودن حمد خود را چنین توضیح می دهد: در بازار بغداد مغازه ای داشتم. روزی خبردار شدم که یک آتش سوزی مهیب، مغازه های داخل بازار را به آتش کشیده است. به سرعت عازم بازار شدم تا از وضع مغازه خود آگاه گردم. هنوز به بازار نرسیده بودم که به من گفتند: مغازه ام طعمه آتش نشده و سالم است. از این خبر مسرور شدم و با گفتن «الحمد للَّه» خدا را سپاس گفتم. امّا بلافاصله به خود آمده و متذکّر شدم که مفهوم این حمد آن است که به سوختن مغازه های مردم راضی هستم و در واقع خدا را به خاطر آن سپاس گفته ام! از اینکه مهر و شفقت لازم را نسبت به مردم در خود نیافتم، خویشتن را ملامت کردم و اینک پس از سی سال هنوز به خاطر آن حمد نادرست استغفار می کنم. ( 476 )

امیر مؤمنان عليه‌السلام به پیر مردی شامی فرموده اند:

«یا شَیخُ! اِرْضَ لِلنَّاسِ ما ترْضی لِنَفْسِکَ وَ آت إِلَی النَّاسِ ما تحِبُّ أَنْ یؤْتی إِلَیکَ. » ( 477 )

«ای پیر مرد! در باره مردم به چیزی راضی باش که برای خود خشنودی، و با آنان به گونه ای رفتار کن که میل داری با تو آن گونه رفتار شود. »

ابو اسماعیل گوید: به امام باقر عليه‌السلام عرض کردم: شیعیان شما نزد ما بسیارند. حضرتش فرمود:

«آیا غنی به نیازمند رأفت و عطوفت دارد؟ آیا نیکوکار از لغزش و خطای بدکردار می گذرد؟ آیا تعاون و مواسات بین آن ها حاکم است؟ »

پاسخ دادم: نه! آن بزرگوار فرمودند:

«اینان شیعه نیستند. شیعه آن کسی است که این امور را انجام دهد. » ( 478 )

امام صادق عليه‌السلام می فرمایند:

«برای مسلمانان شایسته است که در پیوند دادن دل های خود به یکدیگر و کمک کردن بر مهرورزی نسبت به هم و مواسات با نیازمندان و عطوفت به یکدیگر کوشا باشند (آری، چنین باشید) تا مصداق گفتار خداوند: «رُحَماءُ بَینَهُمْ» ( 479 ) گردید... » ( 480 )

هم آن بزرگوار از پدران خود روایت می کنند که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمودند:

«مَنْ قَضی لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ حاجَةً کانَ کَمَنْ عَبَدَ اللَّهَ دَهْراً. » ( 481 )

«هر کس حاجتی را برای برادر دینی خود برآورد مانند کسی است که به بلندای روزگارانی دراز (به عمر دنیا) خدا را عبادت کرده است. »

ناگفته نماند که محبت و دوستی هنگامی از ارزش حقیقی برخوردار است که دستخوش حوادث تلخ و گرفتاری های روزگار نگشته، همواره - خصوصاً هنگامی که سیلاب ناملایمات و تلخ کامی ها، بنیانِ امنیت و آسایش را از جای بر می کند - استمرار داشته و شعله های روح بخش آن خاموش نگردد. روشن است که دارنده چنین مهر و محبتی اکسیر اعظم و برتر از آن است و دستیابی به آن - و حفظ و حراست از آن که بسیار دشوارتر است - به زحمت روزگار می ارزد. به همین جهت به اِبراز دوستی و مهرورزی نسبت به چنین افرادی که جز اولیای خدا نیستند بیشتر سفارش شده است.

علاوه بر آنان، مهرورزی نسبت به پدر و مادر، فرزندان، خویشاوندان، استادان، همسایگان و حق داران نیز نسبت به سایر اقشار جامعه زیبنده تر است و محبت آنان مورد تأکید قرار گرفته است.

همچنین ذکر این نکته لازم است که نوع دوستی، محبت، همدلی و مواسات هنگامی از ارزش حقیقی برخوردار است که در راه خدا، خشنودی او، و بر اساس حق و عدل و انصاف باشد. محبت و مهرورزی با چنین اوصافی است که رنگ تقدّس به خود گرفته، لازمه ایمان و شایسته حراست است.

مهرورزی و محبتی که با انگیزه هوای نفس و اغراض مادی و دنیوی باشد، نه تنها پایدار نمانده و دارای ارزش معنوی نیست، بلکه بسا در مواردی زیان بار بوده و خسارات جبران ناپذیری نیز به همراه داشته باشد، همچنان که ستیز و دشمنی نیز با همین میزان ارزیابی می شود.

امام باقر عليه‌السلام به نقل از رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

«... آگاه باشید که دوستی با مؤمن از بزرگ ترین اسباب ایمان است. بدانید که هر کس دوستی و دشمنی و بخشش و منعش به خاطر خدا باشد، از برگزیدگان مؤمنان در پیشگاه خدای متعال است.

توجه داشته باشید دو نفر مؤمن که به خاطر خدا با یکدیگر دوست، صاف و بی غش می شوند بسان پیکری واحد می گردند، به گونه ای که اگر یکی از آن دو در موضعی از بدن خود ناراحتی و ناملایمتی داشت، دیگری نیز در آن موضع احساس درد می کند! » ( 482 )

بلی اکسیر محبت، پیوند میان محبّ و محبوب را آنچنان استحکام می بخشد که حتی عوارض هر یک از دو بدن را به دیگری منتقل می سازد.

این است که رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله نیز فرموده اند:

«اَلْمُؤمِنُ لِلْمُؤْمِنِ بِمَنْزِلَةِ الْبُنْیانِ یشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضاً. » ( 483 )

«مؤمن برای مؤمن همانند ساختمان است که هر جزء آن جزء دیگر را استحکام می بخشد. »

جای بسی تأسف است که در پی تهاجمات سهمگین بیگانگان و سیطره خزنده فرهنگی غربِ به اصطلاح متمدن بر جهان اسلام، نه تنها امت اسلامی به تدریج رنگ و بوی نفرت انگیز فقر عاطفی و بیگانگی از خود و هم کیشان خویش را به خود می گیرند، بلکه صفیر هولناک مرگِ ارزش ها و انهدام خسارت بار عواطف والای انسانی نیز گوش ناشنوای آنان را به کم ترین آزار نمی رنجاند!

همین خواب مرگ گونه است که سرچشمه بسیاری از ناملایمات و نابسامانی های اخلاقی در روابط بین انسان ها گردیده، تا جایی که بسیاری از مردم ترجیح می دهند که جز در مواردی ضروری، حتی با نزدیکان خود نیز تماس نداشته باشند و امروز ما شاهد معضلات خانمان برانداز فراوانی نظیر قطع رحم، جفا به پدر و مادر، نا دیده گرفتن حقوق خویشاوندان، تقصیر در تکریم مهمان، عدم رعایت حسن همجواری و حق همسایگی در جای جای کشورهای اسلامی هستیم.

آنان که به حیات معنوی و انسانی خویش علاقه مندند لازم است به خود آمده، حبّ نفس و عشق به زندگی را در جنبه های صرفاً مادی محصور نکرده، خود و نزدیکان خویش را از فضایل و کمالات انسانی محروم نسازند، به هوش باشند تا معنویات و صفات عالی و فضیلت های متعالی را از یاد نبرند و با درایت و خردمندی و عقل و شرع و تدبیر به خواسته های روحی و عاطفی و معنوی خود پاسخ مثبت دهند.

2 - عدالت خواهی

توضیح

در بخش «اصول راهبردی» در مبحث «عدالت و انصاف» گذشت که برخی از صاحب نظران، موارد استعمال عدالت را در چند مورد خلاصه کرده و «عدالت اجتماعی» را - که در مقابل جور ( 484 ) به کار می رود و با تعبیرهای مختلف از جمله «قسط» از آن یاد می شود - یکی از آن موارد بر شمرده اند. ما بحث «عدالت اجتماعی» را در این فصل با عنوانِ «عدالت خواهی» مطرح ساخته ایم.

عدالت اجتماعی و به تعبیر دیگر، عدالت خواهی از گرایش ها و تمایلات عالی انسانی است که ریشه در نهاد و سرشت آدمی دارد. انسان فطرتاً عدالت خواه و از عطش دستیابی به آن برخوردار بوده و این تشنگی با خمیره وجود او آمیخته شده است.

عدالت اجتماعی قانونی است همگانی که زن و مرد، فقیر و غنی و همه افراد جامعه را در بر گرفته، هیچ کس از شمول آن خارج نیست.

نظام هستی بر محور عدالت می چرخد و جامعه انسانی به عنوان بخشی از این چرخه نمی تواند از چرخش قانون مند آن مستثنی بوده و خارج از آن به حیات سالم خود تداوم بخشد.

مجموعه جامعه همانند سازمان بدن انسان، مجموعه ای است واحد و به هم پیوسته که بدون رعایت اصل عدالت در آن، جامعه ای بیمار بوده و از امنیت، آسایش و سلامتی بی بهره خواهد بود.