جوانان در طوفان غرائز

جوانان در طوفان غرائز50%

جوانان در طوفان غرائز نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوانان در طوفان غرائز
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 6746 / دانلود: 3107
اندازه اندازه اندازه
جوانان در طوفان غرائز

جوانان در طوفان غرائز

نویسنده:
فارسی

جوانان در طوفان غرایز

مؤلف: همت سهراب پور

این کتاب توسط مؤسسه فرهنگی - اسلامی شبکة الامامین الحسنین عليهما‌السلام بصورت الکترونیکی برای مخاطبین گرامی منتشر شده است.

لازم به ذکر است تصحیح اشتباهات تایپی احتمالی، روی این کتاب انجام نگردیده است.

پیشگفتار

از مباحث مهم اجتماعی که به صورت معضلی در جوامع بشری بروز کرده و صاحب نظران را به فکر و اندیشه و راه حل واداشته، مباحث مربوط به نسل جوان است.

از آن جا که این طبقه، از نظر ویژگی ها و موقعیت سنی، در شرایط خاصی قرار گرفته است، اگر جامعه به آنها توجه نکند و آنها را از بعضی مسائل آگاه نگرداند، قطعا پیامدهای ناگواری هم برای خودشان و هم برای دیگران به بار می آورند.

امروزه دشمنان بشر و قدرت هایی که از غفلت و انحراف جوانان برای رسیدن به اهداف شوم خود استفاده می کنند، اولین نشانه هر تیر مسمومی که به سوی انسان ها پرتاب می نمایند، قلب و فکر و شخصیت یک جوان معصوم و کم تجربه است، یعنی نسلی که امید آینده یک کشور است، مورد شوم ترین توطئه های بیگانگان قرار می گیرد.

مشوقان فساد و فحشا همیشه در این فکر بوده اند که به نام تجدد و پیشرفت، جوانان را به منجلاب تباهی بکشانند و در این راه از تمام مقدسات بشری، مانند آزادی، هنر، قلم، ورزش، حقوق وب استفاده کنند و در پناه این مقدسات، تیرهای کشنده خویش را به سوی ارزش های مذهبی و انسانی رها نمایند.

آنان به نام تجدد، برهنگی را ترویج می نمایند و در پناه تنوع و مد، دختران را به بی عفتی و عریانی تشویق می کنند.

موضوع فیلم های سینمایی را سکس و شهوت قرار می دهند و با تالیف کتاب های عشقی و چاپ و نشر مجلات مهیج، جوانان را به عیاشی و زندگی حیوانی ترغیب می کنند.

این جاست که جوانان ما باید با هوشیاری و آگاهی کامل، آن چنان راه و مسیر خویش را طی کنند که با عمل به سوداگران فساد و فحشا بفهمانند شخصیت آنان بالاتر از آن است که مورد سوء استفاده انسان های پست و شیطان صفت قرار گیرد.

آنچه در این کتاب در پنج بخش بررسی می شود، مطالبی است که جوانان باید آن را بدانند و در زندگی خود به کار گیرند تا از سختی ها و گرفتاری هایی که امروزه گریبانگیر نسل جوان جامعه غربی است دور بمانند.

امید است این اثر مقبول مخاطبان اصلی این کتاب (جوانان) قرار گیرد.

ان شاء اللّه.

۲۰ /۱۰/۱۳۷۵ همت سهراب پور

بخش اول : جوانان و ویژگی های آنان

دوره جوانی که حدودا از شانزده سالگی شروع می شود، طبق نظر بعضی دانشمندان، پنج سال است، یعنی تا بیست سالگی ادامه دارد و طبق نظر عده ای دیگر، ده سال است یعنی تا ۲۵ سالگی تداوم دارد.

با نظر به ارتباط جسم و جان و وابستگی میزان رشدعقل و قوه مدرکه با میزان رشد بدن، همان گونه که دوران کودکی و میانسالی و کهنسالی از ویژگی های خاصی برخوردار است، دوره جوانی هم از اهمیت و ویژگی های خاصی برخوردار است.

شناخت ویژگی های دوره جوانی برای جوانان ضروری است، زیرا انسان تا خود را نشناسد و خصوصیات خود را درک نکند، قادر به ساختن و پرورش خود نیست، لذا در این بخش سعی شده ویژگی های مهم دوره جوانی به اختصار بیان شود که عبارت است از:

۱. تغییر و تحول جسمی

گرچه جسم انسان همیشه در حال تغییر و تحول است، اما در دوره جوانی، این تغییر و تحول از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

در دوره جوانی براثر ترشح هورمون های بلوغ، تغییر و تحول هایی در شخص بروز می کند و رشد جسم او بیشتر می شود: صدای شخص زمخت می شود، مو در صورت و دیگر نقاط بدن می روید و احساس جنسی در او پیدا می شود به گونه ای که انسان احساس می کند تولدی تازه یافته است.

با این تغییر و تحول جسمی، سایر امور روحی هم تغییر می کند، احساس ها و تمایل های جدیدی در نهاد جوان به وجود می آید، حالت های خاصی به او دست می دهد، دیگر حالت های زمان کودکی و نوجوانی را کنار می گذارد.

آنچه جوانان باید بدانند، این است که این دوران، دورانی پر آشوب و اضطراب انگیز است و باید مواظب باشند طبق مصلحت عمل کنند، نه طبق احساسات درونی.

۲. بروز احساسات مذهبی

با تحولی که براثر بلوغ در جوانان صورت می گیرد، استعدادهای فطری و طبیعی، یکی پس از دیگری جامه فعلیت به خود می پوشند، علاوه بر خواهش های غریزی که بین انسان و حیوان مشترک است، مجموعه ای از گرایش های فطری چون احساسات مذهبی و کشش های روحانی در جوانان بروز می کند.

امروزه روان شناسان معتقدند: دوره بلوغ، دوره بروز احساسات مذهبی و تمایل های معنوی است.

در این دوره جوانان مایلند از مبدا هستی آگاه شوند، خالق خویش را بشناسند و با خدای خویش رابطه برقرار نمایند.

این حس مخصوصا در شانزده سالگی به اوج می رسد که اگر خوب هدایت شود، عامل مهمی برای رشد معنوی جوانان است.

موریس دبس می گوید: گویا همه روان شناسان در این نکته متفق القولند که ما بین بحران تکلیف و جهش ناگهانی احساسات مذهبی ارتباطی وجود دارد.

در این اوقات، یک نوع نهضت مذهبی حتی در کسانی دیده می شود که سابق براین، نسبت به مسائل مربوط به مذهب و ایمان لاقید بوده اند.

نکته شایان توجه، این است که علاقه به مسائل مذهبی در دوره جوانی، برنامه ای است که خداوند حکیم برای کنترل جوانان قرار داده است، زیرا در سن جوانی، غرایز طغیان می کند و دریای روح جوان طوفانی می گردد و اگر عواملی مانند مذهب و ارزش های مذهبی در جوانان وجود نداشته باشد، قطعا مسیر جوانان، بر خلاف مسیر الهی و انسانی خواهد بود.

۳. استقلال طلبی

از جمله ویژگی های دوره جوانی، غریزه استقلال طلبی است.

کودکان تا به دوره جوانی می رسند، به استقلال و وابسته نبودن، علاقه بسیار پیدا می کنند.

آنها علاقه مند می گردند کارهایشان را خود انجام دهند و در اموری مانند تحصیل، انتخاب شغل و حرفه، انتخاب دوست و همسر، پوشیدن لباس و رفت و آمدها، خود تصمیم بگیرند.

آنها احساس می کنند: کودک نیستند، باید روی پای خود بایستند و خود را از وابستگی به والدین یا دیگران برهانند.

این حس که خداوند حکیم در وجود آنان قرار داده، زیر بنای اعتماد به نفس، موفقیت در جامعه و مسوولیت های اجتماعی است.

نکته بسیار مهم و شایان توجه، این است که جوانان در اشباع این حس نباید تندروی کنند و از حد طبیعی آن پا فراتر گذارند، زیرا این حس، اگر کنترل نشود، نتایج ناگواری به دنبال خواهد داشت.

این حس باید به کمک والدین اشباع شود، زیرا جوانان از تجربه کم تری برخوردار هستند و ممکن است از جاده مصلحت زود خارج شوند.

بسان زمانی که کودک می خواهد در راه رفتن استقلال پیدا کند، به راهنمایی و کمک والدین احتیاج دارد و بدون یاری آنها ممکن است حوادث ناگواری، مانند پرت شدن، به زمین خوردن، اصابت به شی ء خطرناک برایش پیش آید، جوانی هم که تاکنون به والدین وابسته بوده و الان می خواهد مستقل شود، قطعا احتیاج به راهنمایی و کمک دارد.

بنابراین جوانان عزیز باید مواظب باشند، ضمن اشباع حس استقلال طلبی خویش از تذکرها و راهنمایی های والدین خود که در مسائل زندگی از تجربه بیشتری برخوردار هستند، کمال استفاده را ببرند و بدانند هیچ پدر و مادری راضی نیست که فرزندش را در مسیر انحراف ببیند.

جوانان باید بدانند آنها محصول عمر والدین هستند و پدر و مادر در تربیت آنها سختی های بسیاری را متحمل شده اند و محبتشان در وجود آنان ریشه دوانیده است، از این رو به سبب علاقه ای که به فرزندان خود دارند، نمی توانند در برابر سرنوشت آنان بی تفاوت باشند، همان گونه که شما جوانان امروز و پدران فردا نمی توانید در قبال سرنوشت فرزندان آینده تان بی تفاوت باشید.

البته بسیاری جوانان چون تازه پا در مرحله بلوغ گذاشته اند، با ترس و وحشت سعی می کنند خود را از طفیلی بودن برهانند و به استقلال برسانند.

زیرا هنوز خود را به والدین و حمایت های آنان نیازمند و وابسته می دانند، بنابراین سعی می کنند از افراط و تند روی بپرهیزند، اما جوانانی هستند که در این کار دچار تند روی می شوند و به نام استقلال، مسیری غیر از مصلحت واقعی خویش می پیمایند.

لذا روان شناسان گفته اند: برای جوانان، زمان بلوغ، زمان پرواز از آشیانه هاست.

زمانی است که می توانند تنها و آزاد به سوی انجمن ها و مجامع جوانان بگریزند، در حالی که هنوز از جدایی و تنهایی وحشت دارند.

همین تفاوت بین خواسته ها و قدرت بر آوردن آنها سبب می شود که جوانان غالبا رفتاری زننده و ناموزون پیدا کنند.

بعضی از جوانانی که به دنبال آزادی و استقلال می روند و آرزوی جدایی از پدر و مادر در دل می پرورند، هر چه ناتوان تر می شوند از این تنهایی بیشتر می ترسند و نسبت به والدین خشن تر و گستاخ تر می گردند، از این رو بیش تر به حرکات بچه گانه دست می زنند.

پسری که فحش می دهد، خشونت می کند، در را به هم می کوبد، سر میز غذا دیر حاضر می شود و به طور کلی غیر قابل تحمل است، مسلما براثر بلاتکلیفی شدید روحی است.

او استقلال می طلبد و در عین حال از آزادی می ترسد و به علت عقده های روانی و عوارض ناشی از آن است که ستیزه جویی می کند.

۴. تخیل گرایی

یکی از ویژگی های دوره جوانی، تخیل گرایی و روی آوردن به امور خیالی و افسانه ای است.

جوانان گاهی آن چنان وارد دنیای خیال و اوهام می شوند که تصور می کنند دنیای دیگری غیر از عالم خیال، تحقق ندارد و گاه آن چنان، این حالت بر آنان مسلط می گردد که روحشان را سخت متاثر می کند و در نتیجه آنان را از امور واقعی و درک حقایق زندگی باز می دارد.

و این حس آن قدر قوی است که می توان گفت: جوانان در دوره جوانی با افکار خود زندگی می کنند.

دوره جوانی، دوره علاقه به امور موهوم و عشق به خیال های ناشدنی است.

جوانان چون تجربه زندگی کردن را ندارند و تازه پا به جاده زندگی گذاشته اند، گاهی آن چنان به فردای خود فکر می کنند که آرزوهای شیرین خود را به صورت کاخ های مجلل و افسانه ای در می آورند و از مشاهده آن، غرق در شادی و مسرت می شوند و گاهی هم به ناکامی خود می اندیشند و از تصور آینده ناموفق، گرفتار یاس و نا امیدی و دلسردی می شوند.

اگرچه جوانان هنگام روبه رو شدن با واقعیت ها و مسائل زندگی از تخیل ها و آنچه در عالم خیال است فاصله می گیرند، اما با این حال تخیل گرایی اگر در حد طبیعی باشد و جوانان را در آرزوها و خیال های ناشدنی غرق نکند، خالی از فایده نیست، بلکه این حالت که خداوند در وجود جوان نهاده است، می تواند منشا اموری مثبت هم بشود، از جمله این که حس ابداع و ابتکار را در وجود جوانان بیدار می کند و آنان را برای پیشرفت و نیل به مدارج عالی تر آماده می سازد و موجب تقویت نیروی ذهن و اندیشه و عامل خلق امور هنری، فکری، علمی و ذوقی می شود.

کرسی موریسن می گوید: گاهی یک تخیل عمیق، بر اثر تربیت و تجربه یا به واسطه تاثیرات محیط به صورت یک شاهکار هنری یا تابلو نقاشی یا اختراع مکانیکی در می آید.

افکار و عقاید، زاییده همین قوه تخیل است و نبوغ نیز مولود همان می باشد.

عالی ترین تجلیات مغز بشری در اختراعات و ترقیات مکانیکی و فهم ریاضیات عالیه، نتیجه همین قوه تصور و تخیل است.

موریس دبس چنین می نگارد: باید با دقت تمام، ما بین فعالیت طبیعی فکری جوانان نورس با حالات غیر عادی آنان که نزد مبتلایان به امراض عصبی دیده می شود تفاوت قائل شد.

این تخیلات از لحاظ امکانات جدید و اختراعات و افکار بدیع، بسیار غنی است و برای پیشرفت فکری و فرهنگی جوانان مقدمه مناسبی می باشد.

جوان نو رسیده که علاقه مفرطی به صور شاعرانه پیدا می کند، در مقابل زیبایی، حساس تر از دیگران است.

تجسم و تخیل، جوان را وادار می سازد که وجود خود را کشف کند و دیگران را درک نماید.

۵. میل به آزادی

میل به آزادی و نداشتن محدودیت، از دیگر ویژگی های دوره جوانی است.

جوانان خواستار آزادی در کارهایشان هستند، به این علت برای آنان چندان جالب نیست که بزرگان از نظم و قانون و مصلحت و منطق و عقل سخن بگویند.

از نظر جوان، عقل و منطق و مصلحت و نظم و قانون نوعی محدودیت است، باید با آنها مبارزه کرد تا به خواسته های مطلوب خود رسید.

ویل دورانت می گوید: جوان که پس از سال ها ناز پروردگی از خانواده به اجتماع قدم می نهد، خود را آزاد می یابد و جام لذت آزادی را تا جرعه آخر سر می کشد و با توحش نعره می زند و می رود تا دنیا را بگیرد و از نو بسازد.

آشوب و ماجرا را بیش از غذا دوست می دارد، عاشق برترین چیزها و مبالغه ها و نامحدودیت هاست.

جوانی انسان به نسبت و اندازه خطراتی است که پیش می گیرد.

جوان با اکراه و بی میلی به نظم و قانون تن می دهد.

آن جا که نعره و فریاد وسیله حیاتی اوست، از او سکوت و خاموشی می خواهند.

آن جا که سخت مشتاق فعالیت است، از او آرامی و انفعال می طلبند.

جوانی سن بی قیدی و بی بند و باری است و شعار آن، این است که هیچ چیز مانند زیاده روی مایه کامیابی نیست.

جوانی خستگی ناپذیر است.

زندگی او در زمان حال است و افسوس گذشته را نمی خورد و از آینده نمی ترسد و با خوشدلی و سبک روحی از تپه ای بالا می رود که قله، آن طرف دیگر را از چشم او پنهان داشته است.

نکته مهمی که جوانان باید بدانند و رعایت کنند، میانه روی درمیل به آزادی است، زیرا جوانان با نظر به این که به سبب طغیان غرایز، جنبه عقلانی ضعیفی پیدا می کنند و به شدت احساساتی می شوند و طبعشان آنها را به سوی لذت گرایی سوق می دهد، اگراز آزادی مطلق استفاده کنند، به انواع فسادها و فحشاها وانحراف ها دچار می شوند، زیرا غرایز آدمی کور و بی شعوراست.

غرایز فقط ارضای خود را می طلبد، می خواهد به هر قیمتی که شده به هدف خود برسد و این انسان است که با نیروی عقل و فطرت و شریعت آنها را مهار می کند و به اندازه لازم وطبیعی اشباع می نماید، مانند رودخانه ای که در مسیری جریان دارد و هرچه در مسیر خویش می بیند تخریب می نماید و این ماهستیم که باید با ساختن سد و دریچه های مخصوص، آن را کنترل کنیم و به اندازه لازم، آب آن را به مکان های خاص هدایت نماییم.

برخورداری از آزادی نامحدود، قطعا فساد و بی نظمی به بار می آورد و در نتیجه آرامش و آسایش را که اساس خوش بختی انسان است نابود می سازد، زیرا اگر قرار باشد هرکس در هر کاری آزاد باشد و برای خواسته های خود حد و حدودی در نظر نگیرد، به طور مسلم خواسته ها با هم تزاحم پیدا می کند و هرج و مرج در جامعه حاکم می شود، لذا پیشوایان دینی فرموده اند: ( اقمعوا هذه النفوس فانها طلقة ان تطیعوها تنزع بکم الی شر غایة ) ، این نفس های سرکش را مهار کنید که لجام گسیخته و خود سرند، اگر از آنها پیروی کنید شما را به بدترین پرتگاه می افکنند.

ریموند بیچ می گوید: یکی از خواص جوانان، این است که هر وقت هرچه دلشان می خواهد می کنند، بدون آن که نگران نتایج کار خود باشند، اما قوانین اخلاقی انعطاف ناپذیرند.

قراردادهای اجتماعی براساس تمیز خوب از بد ایجاد شده اند، نه از روی هوس و دلخواه و به همین دلیل، زمان هم قادر نیست آنها را تغییر دهد.

رعایت این قراردادها موفقیت و خوش بختی افراد را تضمین می کند.

کسانی که به هواداری از تمایلات آنی خود از این راه منحرف می شوند، بعدها هنگامی که دیگر خیلی دیر است، پی می برند که از منبع خوش بختی خود برداشت بیهوده ای کرده اند و هرگاه به سیاهه اعمال خویش رسیدگی کامل کنند متوجه می شوند که زندگی آنها هرگز نیازمندی های عمیق قلبشان را برنیاورده است، در حالی که دسته دیگر که همواره پایه زندگی را محکم می کنند، نه تنها از شادی های قلبی لذت سرشاری می برند، بلکه از دوران جوانی که مقدمه آغاز زندگی حقیقی است نشاط و حظ وافری می گیرند.

۶. الگوپذیری

یکی از ویژگی های دوران جوانی، حس الگوپذیری است.

با نظر به فطری بودن حس کمال طلبی، جوانان برای تکوین شخصیت روحی و فکری و اجتماعی خویش، همواره سعی می کنند افرادی را که از نظر مادی یا معنوی به کمال رسیده اند، الگوی خویش قرار دهند، گرچه بعضی در تشخیص الگوهای واقعی و به کمال رسیده اشتباه می کنند و افرادی را که لایق و شایسته نیستند الگوی خویش قرار می دهند.

دنیای غرب که به این خواسته و نیاز جوانان پی برده است، در اشاعه الگوهای کاذب و شخصیت های دروغین می کوشد تا جوانان را از هویت انسانی خویش جدا نماید، به همین دلیل به معرفی هنرپیشه های فاسد سینما، ورزشکاران بی بندوبار، قهرمانان بی شخصیت و خوانندگان پست می پردازد و آنان را الگو معرفی می کند، البته آنها همه این کارها را در پرتو امور مقدسی، مانند ورزش، هنر، دفاع و نشاط روحی به خورد جوانان می دهند.

ناگفته نماند اصل حس تقلید و الگوپذیری در جوانان مضر نیست، بلکه از عوامل پیشرفت آنان در مسائل فردی و اجتماعی است، زیرا با این حس است که جوانان می توانند از موفقیت هایی که دیگران کسب کرده اند استفاده کنند.

امانکته مهم و در خور توجه این است که باید از فردی که در جامعه نمونه است شناختی کافی و کامل داشته باشند و با معیار الهی و انسانی به سراغ الگوها بروند و از الگوپذیری جاهلانه برحذر باشند و به امید رسیدن به مقامات فردی یا اجتماعی، نباید اعمال و افکار نادرست شخصیت های معروف را سرمشق قرار دهند، بلکه باید با معیاری درست، شخصیت های واقعی را از شخصیت های کاذب تمیز دهند، همچنین توجه داشته باشند برای رسیدن به مقام های عالی نباید از راه ناصواب رفت، بلکه باید از مسیر درست و با صبر و حوصله اسباب بزرگی را یک به یک فراهم نمود.

۷. طغیان غرایز

از جمله ویژگی های دوران جوانی، داشتن احساسات تند است.

جوانان در دوره جوانی به شدت تحت تاثیر احساسات و تمایلات هستند و آن چنان در این بعد قوی هستند که گاهی با مسائل منطقی و عقلی قطع رابطه می کنند و آنها را در شان خود نمی دانند و انسان های معقول و منطقی در نظرشان کوچک و ناچیز به حساب می آیند و این خطر بزرگی است، زیرا گاهی با تصمیمی که جنبه عقلانی ندارد، ممکن است خود را دچار تیره روزی و سیاه بختی نمایند.

گرچه انسان در هر سنی در معرض احساسات و غرایز خویش است، اما این غرایز در جوانان خطرآفرین تر است، زیرا از طرفی، امواج خواهش ها در دریای وجودشان به حرکت در آمده است و از طرف دیگر، از تجربه کافی بهره مند نیستند، لذا باید خیلی مواظب باشند طبق هر خواسته ای عمل نکنند، بلکه با تقویت اراده و تعقل و بعد معنوی سعی کنند برخواسته های غیر منطقی غلبه یابند، زیرا اگر عقل جوان بر غرایز چیره نشود، قطعا احساسات و غرایز بر عقلش استیلا خواهد یافت و آن را به اسارت خواهد برد.

آلکسیس کارل می گوید: حالات عاطفی، رنج ها و شادی ها و عشق و کینه ما هر لحظه در طرز تفکر موثر است.

کسی که فکر می کند یا مطالعه و قضاوت می نماید، در عین حال ممکن است تحت تاثیر امیال و آرزوها و شهوات خود خوش بخت یا بد بخت، مضطرب یا آرام، بشاش یا افسرده باشد، به این ترتیب، جهان در دیده ما بر وفق حالات عاطفی و فیزیولوژیکی که در عمق متغیر، شعور ما را در حین فعالیت فکری می سازد، نماهای مختلفی به خود می گیرد.

می دانیم که عشق، کینه، خشم و ترس می تواند حتی منطق را منحرف و مختل سازد.

بزرگان ما به سبب طوفانی شدن غرایز در جوانی، جوانی را از اقسام مستی و شعبه ای از جنون می دانند.

البته این حکم برای جوانانی است که غرایز خود را کنترل نکرده اند، وگرنه جوانانی بوده و هستند که براثر رعایت تقوا و تعقل و اراده به مراتب بالایی رسیده اند و غرایز را مقهور عقل خویش ساخته اند.

۸. گروه گرایی

از دیگر ویژگی های نسل جوان گروه گرایی است.

جوانان شدیدا از گمنامی و تنهایی تنفر دارند و علاقه مندند در یک گروه و تشکیلات با دیگر همسالان خود فعالیت کنند.

جوانانی که موفق نمی شوند در گروه و دسته ای راه یابند، غالبا به تزلزل شخصیت و خودکم بینی مبتلا می شوند و در نتیجه ممکن است در صحنه اجتماع و زندگی با مشکل روحی رویاروی گردند.

تمایل به گروه و جمع، که خداوند حکیم در فطرت جوانان قرار داده است، می تواند در پیشرفت اجتماعی و کسب تجارب و اعتمادبه نفس آنان نقش بسزایی داشته باشد.

اما نکته مهمی که جوانان بایدبدانند، این است که سعی کنند خود را در گروه هایی قرار دهند که از هر جهت (مکتبی، اجتماعی، خانوادگی وب) سالم باشند و مربیان هم باید جوانان را به سوی گروه های سالم رهنمون گردند، باید دانست اگر جوان از گروه سالم محروم ماند وسرخورده شد، قطعا به گروه های ناسالم می پیوندد تا از تنهایی وگمنامی رهایی یابد.

۹. نقش پذیری

نقش پذیری از ویژگی های دیگر دوره جوانی است.

روحیه نقش پذیری ممکن است در دیگر دوران زندگی هم وجود داشته باشد، اما این حالت در دوره جوانی، آن قدر شدید است که می توان آن را از خصوصیات دوره جوانی شمرد.

امروزه دانشمندان معتقدند که محیط اجتماعی، اثرهای زیادی در تشکل شخصیت و رفتار جوانان دارد، لذا در آثار دینی وارد شده که: ( انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القی فیها من شی ء قبلتها ) .

همانا قلب جوان مانند زمینی خالی و دست نخورده است که هر بذری در آن افشانده شود می پذیرد و می پرورد.

جرج مید می گوید: فرد بیشتر براثر همکاری و تماس با افراد پیرامون خویش، خود را می شناسد.

از طرف دیگر، جامعه بر اثر توقعاتش از فرد و تصدیق یا نهی رفتار اشخاص در تعیین نوع شخصیت فرد، اثر فراوان دارد و طبیعی است که در یک جامعه پیچیده، مانند جوامع امروزی ما که اختلاف ذوق و ناهمجنسی شدیدی وجود دارد، تعدد نوع شخصیت فراوان است.

گفته شد، جوانان حالت نقش پذیری قوی دارند، لذا فرهنگ حاکم بر جامعه و محیط می تواند اثر شگرفی بر تکوین شخصیت آنان داشته باشد.

با نظر به این ویژگی، جوانان باید متوجه غذاهای فکری و روحی خویش باشند، باید دریابند با چه کسانی رفت و آمد دارند، چه کتاب هایی مطالعه می کنند، در چه مجالسی شرکت می نمایند و چه فیلم هایی را مشاهده می کنند، زیرا غفلت از این امر، ضربه های جبران ناپذیری بر آنان وارد خواهد کرد.

۱۰. حس خودنمایی

ویژگی دیگر دوره جوانی حس خودنمایی است.

جوانان به اثبات شخصیت خود علاقه شدیدی دارند، آنان مایلند نشان دهند که از دیگران کمتر نیستند، آنان می خواهند ثابت کنند که قدرت انجام دادن بسیاری از کارها را دارند.

جوانان علاقه مندند که مشهور شوند، از این رو به خودنمایی می پردازند.

آنان شیفته کارهای قهرمانی و هر آنچه نشانه قهرمانی است می باشند.

جوانان به افراد معروف و قهرمان، ابراز علاقه می کنند و دوست دارند راه آنان را بپیمایند و همانند آنان معروف و مشهور شوند.

حس خودنمایی در جوانان، امری طبیعی است، اما باید مواظب باشند که برای اشباع این حس به هر کاری دست نزنند و از هر فکر و شخصی پیروی نکنند، بلکه با بصیرت و دقت نظر و دور از هر احساسی این مسیر را طی کنند، زیرا مشاهده شده است گاه جوانان برای اشباع این حس، به کارهای خطرناک و خلاف مصلحت می پردازند و گاهی ممکن است در این راه، سلامتی خویش را از دست بدهند.

۱۱. میل به خودآرایی

یکی دیگر از ویژگی های دوره جوانی، میل به خودآرایی است.

جوانان که در دوره جوانی، خود به خود از نوعی زیبایی طبیعی برخوردار هستند، سعی می کنند با اضافه کردن زیبایی های مصنوعی بر زیبایی خود بیفزایند.

میل به خودآرایی در سنین بالاتر، که زیبایی طبیعی انسان تا حدودی از بین می رود، کم می شود.

هر چه سن بر انسان می گذرد صورت گلگونش، جسم پرطراوتش، قامت سروگونه اش، پوست صاف و نرمش و موهای زیبا و سیاهش از دست می رود و از جمال و زیبایی طبیعی اش کاسته می شود، از این رو رغبت به زیبایی مصنوعی و خود آرایی هم در وجودش کم می شود، به همین دلیل، افراد مسن توجه چندانی به خود آرایی ندارند.

میل به زیبایی و خود آرایی امری طبیعی در جوانان است.

اسلام که دینی جامع و کامل می باشد و به تمام ابعاد زندگی مادی و معنوی انسان ها توجه نموده، با تاکید بر استفاده از لباس های زیبا، شانه کردن مو، معطر کردن بدن و بهداشت شخصی به حس زیباگرایی (که خداوند در فطرت آدمی به ودیعه گذاشته است) توجه کرده است، در آثار دینی آمده است:

( ان اللّه یحب الجمال و التجمل ) .

خداوند، زیبایی و خود آرایی را دوست دارد.

مهم این است که میل به خود آرایی باید در حد طبیعی و فطری باشد تا باعث انحراف جوانان نگردد، زیرا بسیار دیده ایم جوانانی که (دختر یا پسر) به سبب افراط در خودآرایی به راه های غلط کشیده شده اند.

علاوه بر این، زیاده روی در خودآرایی، ممکن است منشا بیماری وسواس شود و عامل اختلال های روحی گردد و شخص را از فعالیت های حیات بخش باز دارد.

جوانان باید جمال و زیبایی را برای خود جمال و زیبایی بخواهند، نه برای جلب توجه دیگران، زیرا هنگامی می توان زیبایی را در همه جا رعایت کرد که فی نفسه برای آن ارزش قائل شد، اما اگر صرفا برای برانگیختن دیگران باشد، ممکن است جوانان عزیز را در مسیر ناپسند ریاکاری و خودپرستی قرار دهد.

برای دختران، خودآرایی باید در محدوده شریعت مقدس الهی باشد، یعنی بر دختران لازم است از کارهایی که باعث تحریک جوانان می شود، مانند لباس های زننده و آرایش های مهیج برحذر باشند، خواه به اسم خودآرایی باشد یا به اسم چیزهای دیگر، که در غیر این صورت، باعث فساد و تباهی برای جامعه و خودشان خواهند شد.

۱۲. تجدد و نوطلبی

یکی از ویژگی های دوره جوانی، گرایش به تجدد و نوگرایی است.

جوانان شیفته سبک های نوین در روزگار خود هستند.

آنها به هر چیز تازه ای با خوش بینی می نگرند، از این رو اگر آنها را بین دو فکر نو و قدیمی، دو لباس جدید و سنتی، دو روش امروزی و دیروزی مخیر سازند، چیز نو و تازه را انتخاب می کنند.

جوانان کتاب هایی را می خوانند که نوآوری داشته باشد، اشعاری را می پسندند که تازه و جدید باشد، لباس ها و ساختمان ها و وسایل نقلیه ای را دوست دارند که به سبک نوین در بازار عرضه شده باشد.

جوانان شدیدا به هر چیز نو با عینک خوش بینی می نگرند و بعضی مواقع از بزرگسالان به علت تمایل نداشتن به افکار نوو وسایل جدید گله مند هستند.

گرچه گرایش به وسایل و روش های نو و تجدد طلبی امری طبیعی در جوانان است، اما جوانان عزیز باید نظر داشته باشند که به نام تجدد و نوگرایی و تنوع طلبی، در مدگرایی افراط نکنند و معیار خوبی و بدی را جدید بودن و قدیمی بودن قرار ندهند و باید به این مساله مهم توجه داشته باشند که حس نوگرایی را نباید در اصول ثابت زندگی دخالت دهند و به بهانه نوگرایی از اصول ثابت زندگی و اصول اخلاقی و انسانی دست بردارند، بلکه این نوع گرایش در حد طبیعی خود باید در امور متغیر زندگی باشد، نه در امور ثابت و جاوید.

در احکام ثابت الهی که از روی فطرت و مصلحت واقعی تدوین شده است، اصل نوگرایی را نباید حاکم کنند، مثلا نباید فکر کنند چون عفت، حجاب، امر به معروف، تقوا، بندگی خدا، اخلاق و امثال اینها امری قدیمی و سنتی است، باید از صفحه روزگار کنار رود و به جای آن، بی حجابی، بی عفتی، بی تقوایی و خودپرستی قرار گیرد، زیرا اگر جوانان ما بخواهند در اصول ثابت انسانی نوگرا باشند، قطعا با از دست دادن بسیاری از ارزش های معنوی، اخلاقی و انسانی روبه رو خواهند شد که این کار هم برای جوانان و هم برای جامعه مضر و خطرناک است.

۱۳. غریزه جنسی

دوره جوانی، زمان بیداری غریزه جنسی است.

تا جوانان به چنین سنی پا نگذاشته اند، چیزی به عنوان غریزه جنسی و تمایل به جنس مخالف احساس نمی کنند، اما همین که وارد دوران جوانی شدند، این غریزه سر از خواب برمی دارد و بیدار می شود و جوانان را متمایل به جنس مخالف می کند.

خداوند حکیم برای تداوم نسل بشر، این غریزه را که بسیارهم قوی است، در نهاد انسان گذاشته است.

این غریزه علاوه بر این که وسیله ای جهت تداوم نسل بشر است، از عوامل مهم لذت و کامیابی در زندگی است.

در بین متفکران در مورد غریزه جنسی بشر در طول تاریخ، نظرهایی ابراز شده است که بعضی از آنها خالی از اشکال نیست و در این میان، تنها یک نظر، راه اعتدال و راه فطرت است: راه اول: نظریه کسانی است که معتقد به از بین بردن غریزه جنسی هستند و می گویند: آمیزش جنسی، امری منفور و حیوانی است و در شان انسان نیست.

بسیار بوده اند کسانی که از این نظریه پیروی کرده اند و خود را از یک امر طبیعی و خداداد محروم کرده اند و در این راه هم کسانی بوده اند که تحت عنوان تکامل و تعالی روح، به چنین کاری دست زده اند.

این راه، راه تفریط و ظلم به غرایز و طبیعت بشر است.

راه دوم: نظریه کسانی است که درست مخالف گروه اول هستند، یعنی کسانی که راه را به افراط پیموده اند و معتقدند که غریزه جنسی را در هر شرایطی که باشد باید اشباع کرد و به هیچ وجه نباید جلو آن را گرفت و به محدودیت های اجتماعی، قانونی، اخلاقی و مذهبی در این مورد نباید توجه کرد، بلکه سعادت انسان در گرو اشباع این غریزه در هر شرایط است.

این نظریه، که نظر فروید و پیروانش است، بزرگ ترین ضربه به پیکر اخلاق، عفت عمومی، ارزش های انسانی، جوامع بشری و جوانان زده است و بسیاری را به منجلاب فساد و تباهی کشانده است.

این نظریه، هنگامی اثرهای منفی بیشتری را به دنبال دارد که توجیه علمی و روان شناسانه هم برایش بشود و چنین فرض شود که فطرت بشر، خواستار چنین اشباعی در غریزه جنسی است و اگر آن را محدود کنیم، صدمه هایی بر پیکر روان وارد کرده ایم، حال آن که این فروید و پیروانش هستند که بزرگ ترین ضربه را بر روان انسان ها بویژه نسل جوان وارد کرده اند.

راه سوم: راه اعتدال و راه فطرت است، نظریه پیامبران الهی و پیروان واقعی آنهاست.

طبق این نظریه، نه سرکوبی مطلق غریزه جنسی پسندیده است و نه افراط و زیاده روی در این غریزه ممدوح است، بلکه این غریزه هم مانند سایر غرایز باید در حد طبیعی و فطری اشباع شود و در چارچوب مسائل خانوادگی، اخلاقی و اجتماعی به آن جواب مثبت داده شود.

پس جوانان عزیز باید بدانند این غریزه بسیار قوی و تند است و همچون شعله آتش است که اگر زبانه بکشد، تمام فضایل را در وجود انسان می سوزاند و رودخانه ای است که اگر طغیان کند، همه چیز را می برد و تخریب می کند، لذا جوانان باید در محدوده اصول اخلاقی، مذهبی و اجتماعی به اشباع این غریزه بپردازند و بهترین راه برای این کار ازدواج است و اگر امکان ازدواج برایشان نیست با صبر و پاکدامنی در انتظار زمان ازدواج باشند و اهتمام ورزند از راه های شیطانی به اشباع این غریزه نپردازند که عاقبت خوبی نخواهد داشت.

ارزش دختران صالح

آنچه در زمينه فرزندار شدن ارزش دارد، و آنچه در اين زمينه اولياء الهى خواستار آن بودند، بدون اينكه فرقى ميان پسر و دختر باشد سلامت و وارستگى فرزند بوده است

از امام علىعليه‌السلام روايت شده است :

ما سئلت ربى اولادا نضر الوجه ، و لاسئلته ولدا حسن القامة ، ولكن سئلت ربى اولادا مطيعين لله ، و جلين منه ، حتى اذا نظرت اليه و هو مطيع الله قرت عينى

من هرگز از خداوند فرزندانى درخواست نكردم كه ، خوش منظر و خوش ‍ قامت و قد باشند، بلكه آنچه از خداوند خواستم اين بود كه ، فرزندانى به من بدهد كه ، مطيع خدا و خداشناس و خداترس باشند، تا آنگاه چشمم به آنها مى افتاد و آنان در حال اطاعت خداوند هستند، چشمم روشن شود و آنان موجب عزت و آبروى من باشند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

الولد الصالح ريحانة من رياحين الجنة

فرزند صالح و شايسته ، از گلهاى بهشتى خواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

ميراث الله من عبده المومن ، ولد صالح يستغفر له

ميراث الهى كه براى بنده مومنى به جاى مى ماند، عبارت خواهد بود از فرزند صالحى كه سبب مغفرت آن بنده را فراهم آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خمسة فى قبورهم و ثوابهم يجرى الى ديوانهم : من غرس نخلا، و من حفر بئرا، و من بنى مسجدا، و من كتب مصحفا، و من خلفت ابنا صالحا

پنج دسته هستند كه پس از مرگ نيز، به پرونده آنان ثواب و پاداش مى رسد، كسى كه درختى بنشاند، آنكه چاه آبى حفر كند، كسى كه مسجدى بسازد، آنكه قرآنى نگارش دهد، و كسى كه از خود فرزند صالح و خدمتگزارى به يادگار بگذارد.(٢٩)

حقوق دختر بر پدر

اما حق دختر بر پدر اين است كه (اولا) مادرش را (يعنى همسر خود را) احترام كند و با او حرف زشت نگويد، براى دخترش نام نيكو انتخاب كند، سوره نور به او ياد بدهد، ولى سوره يوسف (كه ممكن است موجب وسوسه باشد) به او ياد ندهد، دخترش را در طبقه بالا جاى ندهد و در شوهر دادن او عجله كند، سپس حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: وقتى دخترت را فاطمه ناميدى به او بد مگو، او را نفرين مكن و مزن(٣١)

مسئله اجازه پدر از نظر ولايت و از نظر فلسفه

مسئله اى كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است اين است كه آيا در عقد دوشيزگان كه براى اولين بار شوهر مى كنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه ؟ از نظر اسلام چند چيز مسلم است :

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادى استقلال دارند، هر يك از دختر و پسر اگر بالغ و عاقل باشند و به علاوه رشيد باشند يعنى از نظر اجتماعى آن اندازه رشد فكرى داشته باشند كه بتوانند شخصا خود را حفظ و نگهدارى كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد. پدر و مادر يا شوهر يا برادر و يا كس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد.

مطلب مسلم ديگر مربوط به امر ازدواج است ، پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند خود اختياردار خود هستند و كسى حق دخالت ندارد. اما دختران : دختر اگر يك بار شوهر كرده باشد و اكنون بيوه است ، قطعا از لحاظ اينكه كسى حق دخالت در كار او را ندارد مانند پسر است و اگر دوشيزه است و اولين بار است كه مى خواهد با مردى پيمان زناشوئى ببندد چطور؟

در اين كه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هر كس كه دلش مى خواهد شوهر بدهد حرفى نيست و... اختلافى كه ميان فقهاء هست در اين جهت است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند ازدواج كنند و يا موافقت پدران به هيچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نيست ؟

البته يك مطلب ديگر نيز مسلم و قطعى است كه اگر پدران بدون جهت از موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند حق آنها ساقط مى شود و دختران در اين صورت به انفاق همه فقهاى اسلامى در انتخاب شوهر آزادى مطلق دارند.

راجع به اينكه آيا موافقت پدر شرط است يا نه ؟ چنانكه گفتيم ميان فقهاء اختلاف است و شايد اكثر فقهاء خصوصا فقهاى متاءخر موافقت پدر را شرط نمى دانند ولى عده اى هم آنرا شرط مى دانند، قانون مدنى ما از دسته دوم كه فتواى آنها مطابق احتياط است پيروى كرده است

فلسفه اين كه دوشيزگان لازم است يا لااقل خوب است بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هيجده ساله طبق اين قول نياز دارد، به علاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد استقلال داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و مستغنى از موافقت پدر يا مادر يا شوهر مى داند؟

اينجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات مردان آگاه است و پدران جزء در شرايط استثنائى براى دختران خير و بركت و سعادت مى خواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند.

آنچه در اين مورد قابل اعتراض است عمل مردم ايرانى است نه قانون مدنى و نه قانون اسلام در ميان مردم غالب پدران هنوز مانند دوران جاهليت ، خود را اختياردار مطلق مى دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شريك زندگى و پدر فرزندان آينده اش ، بى حيائى و خارج از نزاكت مى دانند و به رشد فكرى دختر كه لزوم آن از مسلمات اسلام است توجهى نمى كنند، چه بسيار عقده هائى كه قبل از رشد دختران صورت مى گيرد و شرعا باطل و بلااثر است

عاقدها از رشد دختر تحقيق و جستجو نمى كنند. بلوغ دختر را كافى مى دانند. در صورتى كه مى دانيم چه داستانها از علماء بزرگ در زمينه آزمايش رشد عقلى و فكرى دختران در دست است

بعضى از علماء رشد دينى دختر را شرط دانسته اند، تنها به عقد بستن دخترى تن مى دادند كه در اصول دين بتواند استدلال كند و متاءسفانه غالب اولياء اطفال و عاقدها اين مراعاتها را نمى كنند.

قانون مدنى داراى ماده ١٠٤٢، كه اين ماده مى گويد:

بعد از رسيدن به سن پانزده سال تمام نيز اناث نمى توانند مادام كه به سن هجده سال تمام نرسيده اند بدون اجازه ولى خود شوهر كنند.

طبق اين ماده دختر ميان پانزده و هجده هر چند بيوه باشد بدون اجازه نمى تواند شوهر كند. در صورتى كه نه از نظر فقه شيعه و نه از نظر اعتبار عقلى اگر زنى واجد شرايط بلوغ و رشد باشد و يك بار هم شوهر كرده است لزومى ندارد كه موافقت پدر را جلب كند.(٣٣)

بردگان و دختران جوان و بى همسرى را كه صلاحيت دارند، به همسرى در آوريد و براى آنان تشكيل خانواده دهيد.

و ثانيا، آن طور كه از اين دستور كلى الهى استفاده مى شود و برخى از مفسران قرآن كريم هم بدان اعتراف كرده اند اولا اين دستور غير از بردگان ، يعنى همه پسران و دختران و خلاصه جوانان مجرد و بى همسر را شامل مى شود و ثانيا، همان طور كه علامه طباطبائى و ملا فتح الله كاشانى و نويسندگان تفسير نمونه نيز، با عبارتى مانند الصالحون للتزوج مطرح كرده اند، صلاحيت يك مفهوم كلى گسترده اى دارد، كه هر گونه صلاحيت و لياقت و توانايى فكرى ، فرهنگى ، اخلاقى و بالاخره صلاحيت جسمى و بدنى را نيز بر مى گيرد.

بنابراين ، براى برقرارى ازدواج و تشكيل خانواده ، آن طور كه از قرآن كريم استفاده مى شود، لياقت و صلاحيت و سلامت پسر و دختر بايد به طور دقيق مورد توجه اولياء و افراد ذى ربط قرار گيرد، و در صورت عدم چنين صلاحيت و آمادگى ، درصدد چاره انديشى ديگر و سازندگى لازم برآيد.

در زمينه معيار صلاحيت و لياقت پسر و دختر هم براى تنظيم پيوند زناشوئى ، آن طور كه از احاديث اسلامى بدست مى آيد، در مرحله نخست و به عنوان اولويتهاى ضرورى ، اين جهات بايد رعايت گردد:

الف) معيارهايى كه خانواده دختر، در زمينه ارزيابى داماد به عنوان اساسى ترين ارزش ، بايد مورد توجه دقيق قرار دهند، ديندارى آگاهانه ، امانتدارى و اخلاق و رفتار شرافتمندانه او مى باشد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

اذا جائكم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه

هر گاه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه اخلاق و ديندارى او چشمگير بود و براى شما جلب رضايت و آرامش مى كرد، دختر خود را به همسرى او در آوريد.

امام جوادعليه‌السلام مى فرمايد:

من خطب اليكم ، فريضتم دينه ، و امانته كائنا ما كان فزوجوه

چنانچه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه ، ديندارى و امانت دارى او موجب خرسندى شما را فراهم آورد، اگر ساير شرايط را هم نداشت دختر خود را به ازدواج او برگزينيد.

ب) معيارهائى را هم كه خانواده داماد نسبت به عروس و دخترى كه قرار است او را به همسرى فرزند خود در آورند، بايد مورد توجه داشته باشند، صلاحيت و شايستگى است كه ، عموما در عفت و پاكدامنى و سلامت اخلاقى دختر خلاصه مى شود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خير نسائكم العفيفة الغلمة ، العفيفة فى فرجها، و الغلمه على زوجها

بهترين زنانى را كه به همسرى خود انتخاب مى كنيد، افرادى هستند كه پاكدامن و نجيب بوده و در برابر شوهر رام و سر به راه باشند.

روى اين حساب ، سلامت و صلاحيت پسر و دختر، چيزى است كه مى بايست رعايت شود و رعايت اين جهات هم در تشكيل تحكيم خانواده ، نقش موثر و سرنوشت سازى خواهد داشت

٢. پيوند مودت و رحمت

مودت ، محتنى است بيشتر در دل و آتشين و دو طرفه يعنى هر دو طرف يكديگر را دوست دارند.

مودت زمينه كشت بذر است كه حاصل رحمت مى باشد و تا مودت نباشد رحمت نيست

علي رغم روش برخى از افرادى كه در جوامع ما، ازدواج را به صورت يك معامله مادى انجام مى دهند، و از اين ناحيه با حوادث تلخ و دردناكى هم دست به گريبان مى شوند، در اسلام پيوند زناشوئى اولا به عنوان يك نشانه اى قدرت و حكمت الهى مطرح شده و ثانيا چيزى كه بنيان خانواده را تحكيم و استوارى مطمئنى مى بخشد، كانون پر حرارت و پر جاذبه مودت و رحمت خواهد بود.

٣. عظمت و قداست ازدواج

غير از مرحله مادى و طبيعى ، كه موضوع مادى و معقول اجتماعى است ، آنچه در اسلام اين پيوند را عظمت و قداست معنوى نيز مى بخشد، مرحله انسانى و پاداش الهى است كه به دنبال تشكيل خانواده ، صورت مى گيرد، و چنين پيوندى عنايت و بركت خداوندى را به دنبال مى آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

ما من شى ء احب الى الله عزوجل من بيت يعمر بالنكاح

در پيشگاه خداوند متعال ، هيچ كانونى محبوبتر از خانه اى كه به وسيله ازدواج عمران و آبادى پيدا مى كند، نخواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ركعتان يصليها المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها العزب

دو ركعت نمازى كه افراد متاهل مى خوانند، از هفتاد ركعت نمازى كه افراد عزب و مجرد انجام مى دهند، افضل و برتر خواهد بود!

٤. ناپسندى و ناگوارى طلاق

به همان ميزانى كه ازدواج در اسلام ، داراى ارزش و ستايش مى باشد، طلاق و جدائى زن و شوهر از هم ، مورد نكوهش و تنفر واقع شده است !

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

ما من شى ء ابغص الى الله ، من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة ، يعنى الطلاق

هيچ چيزى در نظر خداوند، از خانه اى كه ، در جامعه اسلامى به وسيله طلاق و متاركه ، ويران و خراب مى گردد، منفورتر و ناپسندتر نمى باشد!

آن بزرگوار نيز مى فرمايد:

تزوجوا و لاتطلقوا، فان الطلاق ، يهتز منه العرش

پيوند زناشوئى برقرار كنيد، و هرگز طلاقكارى نكنيد، زيرا طلاق چيزى است كه به خاطر آن عرش (كه مبداء عدل و رحمت است) به لرزه و اضطراب مى افتد!

البته اين را هم نبايد فراموش كنيم ، اصولا در يك جامعه اسلامى نبايد طلاق واقع شده ، و پیامدهاى دردناك آن انسانهائى را در آتش پر حرارت خود، بسوزاند، اما اگر در شرايط غير تحملى پيش آيد، و در مقايسه خير و شر، ادامه زندگى و قطع آن ، متاركه امتيازاتى داشته باشد، درنهايت ، و پس از اينكه همه راه حلها و چاره جوئيها مسدود گرديد، طلاق به عنوان يك عمل جراحى ، و تنها راه حل و نجات از مشكلات سخت تر، مجاز خواهد بود.

٥. مسئوليت تشكيل خانواده وظيفه سنگين اولياء

اولياء و پدران و مادران نيز، نسبت به پسران و دختران و زيردستان خود وظيفه دارند، زمينه ساز و اقدام كننده براى تشكيل خانواده آنان باشند.

بارى ، موضوع تشكيل خانواده جوانان را اسلام ، در مرحله نخست ، به عهده والدين گذاشته ، و حتى خوددارى از اداى اين وظيفه سنگين ، تخلف و گناه نيز محسوب خواهد شد!

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

من ادرك له ولد، و عنده ما يزوجه ، فاحدث فالاثم بينهما!

هر كس ، فرزند او به حد بلوغ و آمادگى براى ازدواج برسد، و او توانائى تشكيل خانواده براى او فرزند خود را داشته باشد، و از اين مسئوليت شانه خالى كند، در صورتى كه براى آن فرزند لغزش و انحرافى پيش آيد، گناه آن براى پدر و مادر و فرزند، هر دو نوشته مى شود و هر دو مسئوليت خواهند داشت !

در زمينه ازدواج و تشكيل خانواده براى جوانان مستعد، و افرادى كه به نوعى احتياج به راهنمايى و معاضدت دارند، بار اين مسئوليت سنگين تر مى شود، چنانكه افرادى هم كه به هر شكل ممكن مادى و معنوى ، براى ازدواج افراد بى همسر يارى و اقدام مناسب معمول مى دارند، و كدخدا منشى مصلحانه مى نمايند، از فضيلت و پاداش دنيوى و اخروى بهره مند مى گرداند.

بنابراين ، در شرائطى كه عموما در شرق و غرب ، نظام خانواده از تعهد و مسئوليتهاى اخلاقى تهى شده ، و نابسامانى و بى بند و بارى دردناكى محصول آن گرديده است ، در اسلام به منظور تشكيل و تحكيم بنيان خانواده ، وسائل و تهميدانى به كار گرفته شده ، كه هم تعهد اخلاقى و حقوقى مى آفريند و هم از بسيارى از عوارض و ضايعات كمرشكن جلوگيرى به عمل مى آورد.(٣٥)

والدين محترم محبت بدون سرچشمه نيست و بدون هدف نيز سودى ندراد. محبت به دختران بايد بدون منت و خالصانه باشد و اين خود بهترين راه براى نزديك شدن شما به دختران مى باشد زيرا توسط محبت فاصله ها كمتر مى شود و شرط اول محبت ، شناخت روحيات دختران است و اولين قدم براى ايجاد محبت شناخت يكديگر و روحيات طرفين است

دختران نيازمند و تشنه محبت هستند

انسان هر قدر هم كه بزرگ باشد، چه از نظر سن و يا مقام ، باز از تنهائى گريزان است ، احتياج به دوستى صميمى و يكرنگ دارد، دوست دارد علاقه خود را براى كسى كه نسبت به وى علاقمند است صرف كند، به شرط آنكه طرف او واقعا به وى علاقمند باشد.

خلاصه آنكه در فضاى معادلات و معيارها به طور كلى دگرگون مى شود، و انسان به جهات ساختمان روحى خود مثل يك ماهى مى ماند كه در فضاى محبت ، نشاط مى يابد و رشد مى كند، خطاها، سختى ها، كمبودها، مرضها، همه و همه جلوه ديگرى دارند، توگوئى اكسيرى است كه اگر به سخت ترين مشكلات زده شود آن را راخت و زيبا مى كند.

افسوس كه قدر اين گوهر و ارتباط آن در زندگى خانوادگى و اجتماعى ناشناخته است

انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتى از كسى يافت با تمام وجود به او علاقمند مى شود و انس مى گيرد و گرنه به ناچار وقتى آب زلال و شيرين نبود به آب شور هم بسنده مى كند(٣٧)

دخترى كه از پدر و مادر و در محيط خانه از لحاظ محبت اشباع شده در جوانى احساس محروميت و بى پناهى نمى كند تا در مقابل چند جمله مودت آميز يك جوان غرضران خود را ببازد و آينده خويش را تباه سازد(٣٩)

دختران نيز تشنه عشق و محبت اند و بايد از محبتهاى بى شائبه پدر و مادر برخوردار شوند.يك دختر انتظار دارد به او محبت كرده و از صميم قلب دوستش بدارند و همچنين اولين چيزى كه مى تواند اختلافات بين والدين و دختران را از بين ببرد محبت است

مهربانى و اظهار محبت واقعا اعجاز مى كند، زيرا محبت يك پيوند دو طرفه است

والدين وظيفه دارند مزرعه دل دختران را با محبت و مهر آبيارى كنند چرا كه محبت و علاقه درخواست طبيعى اوست و از راه آن چشمش به دنياى آينده بايد روشن گردد و راه زندگى را در دل او زنده مى سازد. ديديم كه محبت ضرورى زندگى دختران است و اهميتش از اينجا معلوم مى شود كه براى رسيدن به مرحله محبت اجتماع ناگزير است از مرحله محبت خانوادگى عبور كند.

ابراز محبت به طرق مختلفى انجام پذير است كه بهترين آن در بغل گفتن و نوازش كردن و بوسيدن است ، اين امر مايه جلب محبت و اطمينان دختر از زندگى مى شود و از امنيت خاطر بيشتر استفاده خواهد كرد، راز توصيه اسلام كه فرزندانتان را ببوسيد از اينجا كشف مى شود.

محبت از طريق ديگر ابراز عنايت از راه سخن گفتن با صداى ملايم و دلپذير و آهنگ و كلام موزون است ، لوح دل دختر چون آينه اى صاف و منزه است و چه بهتر كه مملو از احساسات پاك و عواطف انسانى باشد.

ميزان محبت بايد به حدى باشد كه تمام زواياى زندگى دختر را در بر گيرد و روشن كند و به مقدارى باشد كه رشد كافى جسمى و روانى او را تضمين و او را فردى سالم و متعادل تحويل جامعه دهد.(٤١)

محبت عامل تربيت

از جمله مسائلى كه در مورد تعليم و تربيت اسلامى مطرح است مسئله محبت و نقطه مقابل آن خشونت است البته نقطه مقابل محبت معمولا بغض است ، ولى اثر محبت احسان و نرمى است و نقطه و اثر بغض قهرا خشونت است و سخت گيرى. (٤٣)

انسان تشنه محبت مى باشد، محبت حياتبخش دلهاست هر كسى نفس ‍ خودش را دوست دارد و دلش مى خواهد محبوب ديگران باشد، احساس ‍ محبوبيت دل را شادمان مى گرداند.

كسى كه بداند محبوب كسى نيست خودش را در اين جهان پر آشوب تنها و بى كس مى شمارد، بدين جهت ، هميشه پژمرده و افسرده خواهد بود. با احساس محبوبيت مى تواند آرام و راحت به رشد و نمو خويش ادامه دهد و در صفات عالى انسانيت تكامل يابد. محبت ريشه اخلاق نيك است در پرتو محبت مى توان احساسات و عواطف را به خوبى پرورش داد و از او انسانى شايسته ساخت

اما كسى كه در محيط سرد و بى عاطفه پرورش يافته و از پدر و مادر مهر و محبت نديده يك انسان راضى و طبيعى نخواهد بود. كسى كه طعم محبت را نچشيده چگونه مى تواند آن را نثار ديگران سازد. از يك چنين انسان محرومى نمى توان توقع بشر دوستى داشت

دين مقدس اسلامى كه به مسائل تربيتى كاملا عنايت داشته و در مورد محبت سفارشهاى فراوانى به عمل آورده كه در كتابهاى حديث موجود است ، از باب نمونه :

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتى كه نسبت به فرزندش دارد مورد رحمت قرار خواهد داد.

خداوند بزرگ به حضرت موسىعليه‌السلام فرمود:

محبت اطفال بهترين اعمال است ، زيرا آفرينش آنها بر خداپرستى و توحيد است ، اگر در كودكى بميرد داخل بهشت مى شوند.

مردى به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : تا كنون كودكى را نبوسيده ام ، وقتى رفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اصحابش ‍ فرمود:

به نظر من اين مرد اهل دوزخ است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم فرمود:

كسى كه به كودكان مهربانى و به بزرگسالان احترام نكند از ما نيست

حضرت علىعليه‌السلام به هنگام وصيت فرمود:

با كودكان مهربانى كن و بزرگان را احترام بگذار.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

كودكان را دوست بداريد و با آنها مهربانى كنيد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فرزندانتان را زياد ببوسيد، زيرا به واسطه هر بوسه اى درجه شما در بهشت بالا مى رود.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هنگام بامداد دست نوازش بر سر فرزندان و فرزندزادگانش مى كشيد.(٤٥)

آداب رفتار با دختران

آفات محبت

محبت نظير قانون جاذبه در اين جهان است همانطورى كه اين جهان پابرجاست روى قانون جاذبه ، خانه و خانواده پابرجاست روى محبت و رحمت ، اين جهان از ذره يعنى اتم تا كهكشانها همه و همه به واسطه قانون جاذبه پابرجاست ، اگر يك لحظه قانون جاذبه از جهان برداشته شود نظم آن به هم مى خورد و به طور كلى جهان طبيعت نابود مى شود همچنين است محبت در خانه ، اگر در خانه محبت نباشد نابود شدنى است ، اگر محبت در خانه نباشد آن خانواده از هم پاشيده مى شود و بايد بگويم خانه اى كه در آن محبت نيست همانند قبرى است كه در آن عذاب باشد، خانه اى كه در آن محبت نباشد زندگى حقيقى در آن نيست بلكه مردگى است ، مرگ تدريجى است آن هم تواءم با شكنجه ، لذا از الطاف پروردگار عالم اين است كه وقتى تشكيل خانواده شد محبت طبيعى را عنايت مى كند رحمت و دلسوزى طبيعى را عنايت مى كند.

١ تند خوئى :

اول چيزى كه محبت را از خانه بيرون مى برد و شيشه محبت را مى شكند تند خوئى است اختلاف ، تندى ، پرخاشگرى شيشه محبت را زود مى شكند.

٢ فحش و كتك :

اگر يكى از والدين به فرزند خود فحش دهد ولو تقصيرى داشته باشد خدا از او قهر مى كند، حضرت زهراعليهما‌السلام و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرين از او قهر مى كنند و از طرفى اين فحش به صورت بدى مجسم مى شود و رفيق او در عالم برزخ است و در قيامت رسوا است ، رفيق انسان است در قبر و مونس انسان است در برزخ و محشر.

٣ زخم زبان :

ديگر زخم زبان است كه شيشه محبت را مى شكند و گناهش به اندازه اى بزرگ است كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: پروردگار عالم فرموده است :

من اهان لى وليا فقد ارصد لمجاربتى

هر كه به يكى از دوستان من اهانت كند به تحقيق به جنگ با من كمين كرده است

اگر كسى به ولى من توهين كند مثل اين است كه با خدا جنگ كرده است و پروردگار عالم فرموده است كه هر كس با من بجنگد با او مى جنگم و معلوم است كه خدا با كسى بجنگد دنيا و آخرتش به كجا مى رسد.(٤٧)

٤ خودپسندى :

از ديگر چيزهايى كه محبت را از بين مى برد منيت و خودپسندى است

خودپسندى ، تكبر، خود محورى به اندازه اى خطرناك است كه قرآن شريف مى فرمايد: اگر كسى خودشنيده باشد، اگر كسى العياذبالله خودمحور و متكبر باشد افعال و صفات رذيه اش در هويت و ذات او اثر مى گذارد و يك آدم خودپسند و سركشى مى شود و به اندازه اى سركش مى شود كه در روز قيامت در مقابل خدا هم خودپسندى مى كند، در مقابل خدا هم سركشى مى كند.

خودپسندى شاخه هاى بدى دارد كه هر شاخه اى ميوه اى تلخ دارد كه از جمله آنها اين است كه محبت را از دل ديگران مى برد.(٤٩)

فصل چهارم : تربيت

تربيت

اگر پاكى و درستى دوجانبه باشد يعنى هم از جانب فرزند دختر و هم از جانب والدين ، در آن صورت با كمترين جهد صالحترين فرد در اين خانواده تربيت مى شود.

البته اين بدان معنا نيست كه در چنين خانواده اى پسران و دختران خود را مطابق با هوا و هوسهاى خود رها كنيم ، آنان را بدين فكر متكى سازيم كه جامعه همه چيز را برايشان درست خواهد كرد و با برخورد طبيعى و خود به خود افراد با يكديگر، بر پايه فضيلت تربيت مى شوند.(٥١)

بنابراين ، پدران و مادران و بالاخص مادران در قبال فرزندان خويش و اجتماع آينده سعى خواهند نمود و اگر در انجام اين وظيفه بزرگ سهل انگارى كنند در قيامت مسؤ ول خواهند بود.

بدين جهت امام سجادعليه‌السلام فرمود:

حق فرزندت اين است كه بدانى كه او از تو مى باشد.

ليكن يادآورى يك نكته ضرورت دارد، بسيارى از مردم از معناى صحيح تربيت غافل بوده و بين تعليم و تربيت فرق نمى گذارند. تربيت را نيز يك نوع تعليم مى پندارند، خيال مى كنند با ياد دادن يك سلسله مفاهيم و مطالب سودمند دينى يا تربيتى و به وسيله پند و اندرزهاى حكماء و شعراء و نقل سرگذشت مردان نيك مى توان كودك را كاملا تحت تاءثير قرار داد و مطابق دلخواه تربيتش نمود.

بنابراين پدر و مادرانى كه درصدد اصلاح و تربيت فرزندان خويش هستند بايد قبلا محيط خانوادگى و روابط خودشان و اخلاق و رفتارشان را اصلاح كنند تا فرزندانشان خواه نا خواه صالح و شايسته تربيت شوند.(٥٣)

اسلام وسایل چندى براى تربيت به كار مى برد كه از آن جمله اند:

تربيت به وسيله سرمشق

عملى ترين و پيروزمندانه ترين وسيله تربيت ، تربيت كردن با يك نمونه عملى و سرمشق زنده است

بدين جهت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برانگيخت تا سرمشقى براى جهانيان باشد:

در واقع رسول خدا براى شما بهترين مقتدائى است كه مى توانيد از وجودش سرمشق بگيريد.

اين نور، در دلها و جانها پرتو افكند، براى مردم راه روشن شد، ره يافته و رهبرى شده در اين طريق روشن گام برداشتند و به حقيقت رسيدند.

نور محمدى جانها را روشن ساخت ، جانها منور جهانيان بدو دلبستگى پيدا كرد محبتش آنچنان در جانها ريشه دوانيد كه در عالم بى نظير بود. هيچ فردى از افراد بشر به درجه محبوبيتى كه محمد رسيد دست نيافته است اين محبت حتى در دل كسانى كه با دين خدا معارضه مى كردند هم جا داشت دشمنان اين راه و دين جديد هم دلشان آكنده از محبت او بود!

محمد سرمشق مردم در زندگى عملى و بر روى زمين بود. با اينكه بشرى از آنان بود تمام اين صفات و استعدادها را در وجودش نمايان مى ديدند و همه اين مبادى زنده را تصديق مى كردند، زيرا به چشم خود مشاهده مى كردند نه در كتاب مى خواندند! اين صفات و خصوصيات را در بشرى مى ديدند، جانهايشان به سوى او پرواز كرده احساسات و ادراكشان به جانب او متمايل مى شد.

لذا اسلام روش تربيتى خود را بر اساس همان راه و رسمى مى گذارد كه آن پيغمبر عظيم الشاءن ، سكان كشتى اجتماع و زندگى را بدان جهت سوق داد.

كودكى كه مى بينيد پدر و مادرش دروغ مى گويند، ممكن نيست راستى بياموزد.

خانواده تربيت كننده اى است كه نخستين بذرهاى تربيت را در جان طفل مى كارد و رفتار و ادراكات و طرز تفكر او را مى سازد. از اين جهت سزاوار است خانواده پاك باشد، مسلمان باشد تا نسل مسلمانى پرورش دهد كه مبادى و آداب اسلامى در جانشان محقق گردد.

علاوه بر اين شايسته است كه سيره نبوى و رفتار رسول خدا در زندگانيش ‍ هميشه بخشى از راه و رسم تربيت باشد. در اين خانه و آموزشگاه و كتاب و روزنامه و راديو، پيوسته سيره پيامبر گفته شود و عملا اعمال گردد تا دائم يك نمونه عملى از تعليمات اسلامى زنده و مشخصى در مشاعر و افكار جايگزين شود.

تربيت كردن با پند و اندرز

استعدادى در جان آدمى است كه تحت ، تاءثير سخن قرار مى گيرد. البته اين استعداد موقتى است ، لذا گفته بايد تكرار شود.

پند و اندرزى كه مستقيما از راه ضمير باطن و وجدان راه خود را به جان انسان باز كند، آن را سخت به جنبش درآورده نهفته هايش را برمى انگيزد.

اگر سرمشق شايسته و درستى وجود داشته باشد، موعظه اثر رسائى در نفس مى گذارد و از بزرگترين انگيزه هاى تربيتى جان مى گردد.

از طرفى ديگر موعظه براى نفس ضرورت دارد... در نفس انسان پاره اى انگيزه هاى فطرى است كه هميشه احتياج به ارشاد و تهذيب دارند، و اين كار ميسر نمى شود جزء با موعظه و پند و اندرز. در اين صورت انسان تنها به سرمشق با صلاحيت يا تنها به موعظه اكتفا نكرده هر دو را با هم دريافت داشته است

امكان دارد كه والدين طفل دروغ نگويند... ولى كودك براى تكميل كمبودهائى كه در خود يا خانه يا در پدر و مادرش احساس مى كند اقدام به دروغ گفتن مى كند! در اينجا ناچار بايد به بچه پند و اندرز داد! البته بايد بسيار آرام و لطيف و مؤ ثر باشد تا طفل به راه صواب و اخلاق و خوى نيكو برگردد.

قرآن پر از ارشاد و پند و اندرز است :

خداوند به شما دستور مى دهد كه امانتهاى مردم را به صاحبانشان پس ‍ دهيد، و چون بين مردم به قضاوت و حكمى مى پردازد به عدالت داورى كنيد، خداوند به بهترين وجهى در اين باره به شما پند مى دهد.

اينها همه تنها نمونه هائى از پند و اندرزهاى قرآن بود وگرنه همه قرآن براى اهل تقوا پند و موعظه است ! اين قرآن بيان كننده حقايق براى مردم و هدايت و موعظه براى پروا داران است

تربيت با كيفر

چون نمونه هاى عملى و پند و اندرزهاى خيرخواهى سود نبخشيد، ناچار بايد دست به اقدام شديدترى زد تا كارها هر يك بر منوال صحيح و درست خود قرار گيرد و چاره قاطع در اين مورد به كيفر رساندن است

تنبيه براى هر كسى ضرورى نيست ، كسى كه با سرمشق گرفتن از يك نمونه عملى و يا موعظه ، غنى شده است ، در زندگى هيچ احتياجى به كيفر پيدا نمى كند.

تنبيه اولين و نزديك ترين وسيله اى نيست كه براى تربيت افراد به خاطر مربى خطور كند. ابتدا پند مى دهد و با زبان چرم و نرم او را به عمل خير مى خواند و مدتهاى مديدى صبر مى كند شايد جانهاى منحرف به راه بيايند و دعوت به خير را استحباب گويند.

اسلام همه وسايل تربيتى را به كار مى برد كه هيچ جهت جان انسان متروك و بى توجه نمايد. هم سرمشق عرضه كردن را به خدمت مى گيرد و هم پند و اندرز، هم تشويق و پاداش را... در عين حال ترسانيدن و بيم دادن را هم در همه مراتبشان از تهديد به تنبيه گرفته تا اعمال تنبيه ، مورد استفاده قرار مى دهد.

تربيت با داستان سرائى

چون اسلام اين تمايل فطرى افراد را به داستان و تاءثير افسونگر داستان را در دلها مى داند آنرا به عنوان وسيله اى براى تربيت و قوام جانها در استخدام مى گيرد.

امر طبيعى است كه قصه هاى قرآنى به طرفى توجيه و ارشاد شده است كه براى هدفهاى دينى منظور نظر قرآن به كار رود تا آن هدفها محقق گردد. اصولا قرآن كتاب داستانى نيست ، بلكه كتابى تربيتى و ارشادى است وليكن با چنان دقت و توجهى بيان شده است ، و آنقدر قواعد فنى در آن رعايت گرديده كه از وجه نظر هنرى و فنى و تاكتيك هاى تربيتى ، داستان را در خدمت اغراض و هدفهاى دينى درآورده است و جزء روشهاى پرورش ‍ اسلامى ، داستانها را هم مطلقا براى پرورش افراد مورد استفاده قرار مى دهد به يك شرط: داستان پاك و درست باشد.

مقصود از پاكى و درستى اين نيست كه چنان صحنه هاى درخشانى بدون ذره اى بدى به نفوس بشرى عرضه كند!

قرآن بدين ترتيب داستان انسانيت را عرضه مى دارد و اين همان حقيقت بشرى است كه در روزگاران و قرون و گردش تاريخ واقع شده است و قرآن آنها را روشن مى سازد.

ارزش دختران صالح

آنچه در زمينه فرزندار شدن ارزش دارد، و آنچه در اين زمينه اولياء الهى خواستار آن بودند، بدون اينكه فرقى ميان پسر و دختر باشد سلامت و وارستگى فرزند بوده است

از امام علىعليه‌السلام روايت شده است :

ما سئلت ربى اولادا نضر الوجه ، و لاسئلته ولدا حسن القامة ، ولكن سئلت ربى اولادا مطيعين لله ، و جلين منه ، حتى اذا نظرت اليه و هو مطيع الله قرت عينى

من هرگز از خداوند فرزندانى درخواست نكردم كه ، خوش منظر و خوش ‍ قامت و قد باشند، بلكه آنچه از خداوند خواستم اين بود كه ، فرزندانى به من بدهد كه ، مطيع خدا و خداشناس و خداترس باشند، تا آنگاه چشمم به آنها مى افتاد و آنان در حال اطاعت خداوند هستند، چشمم روشن شود و آنان موجب عزت و آبروى من باشند.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

الولد الصالح ريحانة من رياحين الجنة

فرزند صالح و شايسته ، از گلهاى بهشتى خواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام فرموده است :

ميراث الله من عبده المومن ، ولد صالح يستغفر له

ميراث الهى كه براى بنده مومنى به جاى مى ماند، عبارت خواهد بود از فرزند صالحى كه سبب مغفرت آن بنده را فراهم آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خمسة فى قبورهم و ثوابهم يجرى الى ديوانهم : من غرس نخلا، و من حفر بئرا، و من بنى مسجدا، و من كتب مصحفا، و من خلفت ابنا صالحا

پنج دسته هستند كه پس از مرگ نيز، به پرونده آنان ثواب و پاداش مى رسد، كسى كه درختى بنشاند، آنكه چاه آبى حفر كند، كسى كه مسجدى بسازد، آنكه قرآنى نگارش دهد، و كسى كه از خود فرزند صالح و خدمتگزارى به يادگار بگذارد.(٢٩)

حقوق دختر بر پدر

اما حق دختر بر پدر اين است كه (اولا) مادرش را (يعنى همسر خود را) احترام كند و با او حرف زشت نگويد، براى دخترش نام نيكو انتخاب كند، سوره نور به او ياد بدهد، ولى سوره يوسف (كه ممكن است موجب وسوسه باشد) به او ياد ندهد، دخترش را در طبقه بالا جاى ندهد و در شوهر دادن او عجله كند، سپس حضرت صادقعليه‌السلام فرمود: وقتى دخترت را فاطمه ناميدى به او بد مگو، او را نفرين مكن و مزن(٣١)

مسئله اجازه پدر از نظر ولايت و از نظر فلسفه

مسئله اى كه از نظر ولايت پدران بر دختران مطرح است اين است كه آيا در عقد دوشيزگان كه براى اولين بار شوهر مى كنند اجازه پدر نيز شرط است يا نه ؟ از نظر اسلام چند چيز مسلم است :

پسر و دختر هر دو از نظر اقتصادى استقلال دارند، هر يك از دختر و پسر اگر بالغ و عاقل باشند و به علاوه رشيد باشند يعنى از نظر اجتماعى آن اندازه رشد فكرى داشته باشند كه بتوانند شخصا خود را حفظ و نگهدارى كنند ثروت آنها را بايد در اختيار خودشان قرار داد. پدر و مادر يا شوهر يا برادر و يا كس ديگر حق نظارت و دخالت ندارد.

مطلب مسلم ديگر مربوط به امر ازدواج است ، پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند خود اختياردار خود هستند و كسى حق دخالت ندارد. اما دختران : دختر اگر يك بار شوهر كرده باشد و اكنون بيوه است ، قطعا از لحاظ اينكه كسى حق دخالت در كار او را ندارد مانند پسر است و اگر دوشيزه است و اولين بار است كه مى خواهد با مردى پيمان زناشوئى ببندد چطور؟

در اين كه پدر اختياردار مطلق او نيست و نمى تواند بدون ميل و رضاى او، او را به هر كس كه دلش مى خواهد شوهر بدهد حرفى نيست و... اختلافى كه ميان فقهاء هست در اين جهت است كه آيا دوشيزگان حق ندارند بدون آنكه موافقت پدران را جلب كنند ازدواج كنند و يا موافقت پدران به هيچ وجه شرط صحت ازدواج آنها نيست ؟

البته يك مطلب ديگر نيز مسلم و قطعى است كه اگر پدران بدون جهت از موافقت با ازدواج دختران خود امتناع كنند حق آنها ساقط مى شود و دختران در اين صورت به انفاق همه فقهاى اسلامى در انتخاب شوهر آزادى مطلق دارند.

راجع به اينكه آيا موافقت پدر شرط است يا نه ؟ چنانكه گفتيم ميان فقهاء اختلاف است و شايد اكثر فقهاء خصوصا فقهاى متاءخر موافقت پدر را شرط نمى دانند ولى عده اى هم آنرا شرط مى دانند، قانون مدنى ما از دسته دوم كه فتواى آنها مطابق احتياط است پيروى كرده است

فلسفه اين كه دوشيزگان لازم است يا لااقل خوب است بدون موافقت پدران با مردى ازدواج نكنند ناشى از اين نيست كه دختر قاصر شناخته شده و از لحاظ رشد اجتماعى كمتر از مرد به حساب آمده است اگر به اين جهت بود چه فرقى است ميان بيوه و دوشيزه كه بيوه شانزده ساله نيازى به موافقت پدر ندارد و دوشيزه هيجده ساله طبق اين قول نياز دارد، به علاوه اگر دختر از نظر اسلام در اداره كار خودش قاصر است چرا اسلام به دختر بالغ رشيد استقلال داده است و معاملات چند صد ميليونى او را صحيح و مستغنى از موافقت پدر يا مادر يا شوهر مى داند؟

اينجاست كه لازم است دختر مرد ناآزموده ، با پدرش كه از احساسات مردان آگاه است و پدران جزء در شرايط استثنائى براى دختران خير و بركت و سعادت مى خواهند مشورت كند و لزوما موافقت او را جلب كند.

آنچه در اين مورد قابل اعتراض است عمل مردم ايرانى است نه قانون مدنى و نه قانون اسلام در ميان مردم غالب پدران هنوز مانند دوران جاهليت ، خود را اختياردار مطلق مى دانند و اظهار نظر دختر را در امر انتخاب همسر و شريك زندگى و پدر فرزندان آينده اش ، بى حيائى و خارج از نزاكت مى دانند و به رشد فكرى دختر كه لزوم آن از مسلمات اسلام است توجهى نمى كنند، چه بسيار عقده هائى كه قبل از رشد دختران صورت مى گيرد و شرعا باطل و بلااثر است

عاقدها از رشد دختر تحقيق و جستجو نمى كنند. بلوغ دختر را كافى مى دانند. در صورتى كه مى دانيم چه داستانها از علماء بزرگ در زمينه آزمايش رشد عقلى و فكرى دختران در دست است

بعضى از علماء رشد دينى دختر را شرط دانسته اند، تنها به عقد بستن دخترى تن مى دادند كه در اصول دين بتواند استدلال كند و متاءسفانه غالب اولياء اطفال و عاقدها اين مراعاتها را نمى كنند.

قانون مدنى داراى ماده ١٠٤٢، كه اين ماده مى گويد:

بعد از رسيدن به سن پانزده سال تمام نيز اناث نمى توانند مادام كه به سن هجده سال تمام نرسيده اند بدون اجازه ولى خود شوهر كنند.

طبق اين ماده دختر ميان پانزده و هجده هر چند بيوه باشد بدون اجازه نمى تواند شوهر كند. در صورتى كه نه از نظر فقه شيعه و نه از نظر اعتبار عقلى اگر زنى واجد شرايط بلوغ و رشد باشد و يك بار هم شوهر كرده است لزومى ندارد كه موافقت پدر را جلب كند.(٣٣)

بردگان و دختران جوان و بى همسرى را كه صلاحيت دارند، به همسرى در آوريد و براى آنان تشكيل خانواده دهيد.

و ثانيا، آن طور كه از اين دستور كلى الهى استفاده مى شود و برخى از مفسران قرآن كريم هم بدان اعتراف كرده اند اولا اين دستور غير از بردگان ، يعنى همه پسران و دختران و خلاصه جوانان مجرد و بى همسر را شامل مى شود و ثانيا، همان طور كه علامه طباطبائى و ملا فتح الله كاشانى و نويسندگان تفسير نمونه نيز، با عبارتى مانند الصالحون للتزوج مطرح كرده اند، صلاحيت يك مفهوم كلى گسترده اى دارد، كه هر گونه صلاحيت و لياقت و توانايى فكرى ، فرهنگى ، اخلاقى و بالاخره صلاحيت جسمى و بدنى را نيز بر مى گيرد.

بنابراين ، براى برقرارى ازدواج و تشكيل خانواده ، آن طور كه از قرآن كريم استفاده مى شود، لياقت و صلاحيت و سلامت پسر و دختر بايد به طور دقيق مورد توجه اولياء و افراد ذى ربط قرار گيرد، و در صورت عدم چنين صلاحيت و آمادگى ، درصدد چاره انديشى ديگر و سازندگى لازم برآيد.

در زمينه معيار صلاحيت و لياقت پسر و دختر هم براى تنظيم پيوند زناشوئى ، آن طور كه از احاديث اسلامى بدست مى آيد، در مرحله نخست و به عنوان اولويتهاى ضرورى ، اين جهات بايد رعايت گردد:

الف) معيارهايى كه خانواده دختر، در زمينه ارزيابى داماد به عنوان اساسى ترين ارزش ، بايد مورد توجه دقيق قرار دهند، ديندارى آگاهانه ، امانتدارى و اخلاق و رفتار شرافتمندانه او مى باشد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

اذا جائكم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه

هر گاه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه اخلاق و ديندارى او چشمگير بود و براى شما جلب رضايت و آرامش مى كرد، دختر خود را به همسرى او در آوريد.

امام جوادعليه‌السلام مى فرمايد:

من خطب اليكم ، فريضتم دينه ، و امانته كائنا ما كان فزوجوه

چنانچه كسى به خواستگارى دختر شما آمد كه ، ديندارى و امانت دارى او موجب خرسندى شما را فراهم آورد، اگر ساير شرايط را هم نداشت دختر خود را به ازدواج او برگزينيد.

ب) معيارهائى را هم كه خانواده داماد نسبت به عروس و دخترى كه قرار است او را به همسرى فرزند خود در آورند، بايد مورد توجه داشته باشند، صلاحيت و شايستگى است كه ، عموما در عفت و پاكدامنى و سلامت اخلاقى دختر خلاصه مى شود.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

خير نسائكم العفيفة الغلمة ، العفيفة فى فرجها، و الغلمه على زوجها

بهترين زنانى را كه به همسرى خود انتخاب مى كنيد، افرادى هستند كه پاكدامن و نجيب بوده و در برابر شوهر رام و سر به راه باشند.

روى اين حساب ، سلامت و صلاحيت پسر و دختر، چيزى است كه مى بايست رعايت شود و رعايت اين جهات هم در تشكيل تحكيم خانواده ، نقش موثر و سرنوشت سازى خواهد داشت

٢. پيوند مودت و رحمت

مودت ، محتنى است بيشتر در دل و آتشين و دو طرفه يعنى هر دو طرف يكديگر را دوست دارند.

مودت زمينه كشت بذر است كه حاصل رحمت مى باشد و تا مودت نباشد رحمت نيست

علي رغم روش برخى از افرادى كه در جوامع ما، ازدواج را به صورت يك معامله مادى انجام مى دهند، و از اين ناحيه با حوادث تلخ و دردناكى هم دست به گريبان مى شوند، در اسلام پيوند زناشوئى اولا به عنوان يك نشانه اى قدرت و حكمت الهى مطرح شده و ثانيا چيزى كه بنيان خانواده را تحكيم و استوارى مطمئنى مى بخشد، كانون پر حرارت و پر جاذبه مودت و رحمت خواهد بود.

٣. عظمت و قداست ازدواج

غير از مرحله مادى و طبيعى ، كه موضوع مادى و معقول اجتماعى است ، آنچه در اسلام اين پيوند را عظمت و قداست معنوى نيز مى بخشد، مرحله انسانى و پاداش الهى است كه به دنبال تشكيل خانواده ، صورت مى گيرد، و چنين پيوندى عنايت و بركت خداوندى را به دنبال مى آورد.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرموده است :

ما من شى ء احب الى الله عزوجل من بيت يعمر بالنكاح

در پيشگاه خداوند متعال ، هيچ كانونى محبوبتر از خانه اى كه به وسيله ازدواج عمران و آبادى پيدا مى كند، نخواهد بود.

امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد:

ركعتان يصليها المتزوج افضل من سبعين ركعة يصليها العزب

دو ركعت نمازى كه افراد متاهل مى خوانند، از هفتاد ركعت نمازى كه افراد عزب و مجرد انجام مى دهند، افضل و برتر خواهد بود!

٤. ناپسندى و ناگوارى طلاق

به همان ميزانى كه ازدواج در اسلام ، داراى ارزش و ستايش مى باشد، طلاق و جدائى زن و شوهر از هم ، مورد نكوهش و تنفر واقع شده است !

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

ما من شى ء ابغص الى الله ، من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة ، يعنى الطلاق

هيچ چيزى در نظر خداوند، از خانه اى كه ، در جامعه اسلامى به وسيله طلاق و متاركه ، ويران و خراب مى گردد، منفورتر و ناپسندتر نمى باشد!

آن بزرگوار نيز مى فرمايد:

تزوجوا و لاتطلقوا، فان الطلاق ، يهتز منه العرش

پيوند زناشوئى برقرار كنيد، و هرگز طلاقكارى نكنيد، زيرا طلاق چيزى است كه به خاطر آن عرش (كه مبداء عدل و رحمت است) به لرزه و اضطراب مى افتد!

البته اين را هم نبايد فراموش كنيم ، اصولا در يك جامعه اسلامى نبايد طلاق واقع شده ، و پیامدهاى دردناك آن انسانهائى را در آتش پر حرارت خود، بسوزاند، اما اگر در شرايط غير تحملى پيش آيد، و در مقايسه خير و شر، ادامه زندگى و قطع آن ، متاركه امتيازاتى داشته باشد، درنهايت ، و پس از اينكه همه راه حلها و چاره جوئيها مسدود گرديد، طلاق به عنوان يك عمل جراحى ، و تنها راه حل و نجات از مشكلات سخت تر، مجاز خواهد بود.

٥. مسئوليت تشكيل خانواده وظيفه سنگين اولياء

اولياء و پدران و مادران نيز، نسبت به پسران و دختران و زيردستان خود وظيفه دارند، زمينه ساز و اقدام كننده براى تشكيل خانواده آنان باشند.

بارى ، موضوع تشكيل خانواده جوانان را اسلام ، در مرحله نخست ، به عهده والدين گذاشته ، و حتى خوددارى از اداى اين وظيفه سنگين ، تخلف و گناه نيز محسوب خواهد شد!

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى فرمايد:

من ادرك له ولد، و عنده ما يزوجه ، فاحدث فالاثم بينهما!

هر كس ، فرزند او به حد بلوغ و آمادگى براى ازدواج برسد، و او توانائى تشكيل خانواده براى او فرزند خود را داشته باشد، و از اين مسئوليت شانه خالى كند، در صورتى كه براى آن فرزند لغزش و انحرافى پيش آيد، گناه آن براى پدر و مادر و فرزند، هر دو نوشته مى شود و هر دو مسئوليت خواهند داشت !

در زمينه ازدواج و تشكيل خانواده براى جوانان مستعد، و افرادى كه به نوعى احتياج به راهنمايى و معاضدت دارند، بار اين مسئوليت سنگين تر مى شود، چنانكه افرادى هم كه به هر شكل ممكن مادى و معنوى ، براى ازدواج افراد بى همسر يارى و اقدام مناسب معمول مى دارند، و كدخدا منشى مصلحانه مى نمايند، از فضيلت و پاداش دنيوى و اخروى بهره مند مى گرداند.

بنابراين ، در شرائطى كه عموما در شرق و غرب ، نظام خانواده از تعهد و مسئوليتهاى اخلاقى تهى شده ، و نابسامانى و بى بند و بارى دردناكى محصول آن گرديده است ، در اسلام به منظور تشكيل و تحكيم بنيان خانواده ، وسائل و تهميدانى به كار گرفته شده ، كه هم تعهد اخلاقى و حقوقى مى آفريند و هم از بسيارى از عوارض و ضايعات كمرشكن جلوگيرى به عمل مى آورد.(٣٥)

والدين محترم محبت بدون سرچشمه نيست و بدون هدف نيز سودى ندراد. محبت به دختران بايد بدون منت و خالصانه باشد و اين خود بهترين راه براى نزديك شدن شما به دختران مى باشد زيرا توسط محبت فاصله ها كمتر مى شود و شرط اول محبت ، شناخت روحيات دختران است و اولين قدم براى ايجاد محبت شناخت يكديگر و روحيات طرفين است

دختران نيازمند و تشنه محبت هستند

انسان هر قدر هم كه بزرگ باشد، چه از نظر سن و يا مقام ، باز از تنهائى گريزان است ، احتياج به دوستى صميمى و يكرنگ دارد، دوست دارد علاقه خود را براى كسى كه نسبت به وى علاقمند است صرف كند، به شرط آنكه طرف او واقعا به وى علاقمند باشد.

خلاصه آنكه در فضاى معادلات و معيارها به طور كلى دگرگون مى شود، و انسان به جهات ساختمان روحى خود مثل يك ماهى مى ماند كه در فضاى محبت ، نشاط مى يابد و رشد مى كند، خطاها، سختى ها، كمبودها، مرضها، همه و همه جلوه ديگرى دارند، توگوئى اكسيرى است كه اگر به سخت ترين مشكلات زده شود آن را راخت و زيبا مى كند.

افسوس كه قدر اين گوهر و ارتباط آن در زندگى خانوادگى و اجتماعى ناشناخته است

انسان تشنه محبت است ، اگر آب زلال محبتى از كسى يافت با تمام وجود به او علاقمند مى شود و انس مى گيرد و گرنه به ناچار وقتى آب زلال و شيرين نبود به آب شور هم بسنده مى كند(٣٧)

دخترى كه از پدر و مادر و در محيط خانه از لحاظ محبت اشباع شده در جوانى احساس محروميت و بى پناهى نمى كند تا در مقابل چند جمله مودت آميز يك جوان غرضران خود را ببازد و آينده خويش را تباه سازد(٣٩)

دختران نيز تشنه عشق و محبت اند و بايد از محبتهاى بى شائبه پدر و مادر برخوردار شوند.يك دختر انتظار دارد به او محبت كرده و از صميم قلب دوستش بدارند و همچنين اولين چيزى كه مى تواند اختلافات بين والدين و دختران را از بين ببرد محبت است

مهربانى و اظهار محبت واقعا اعجاز مى كند، زيرا محبت يك پيوند دو طرفه است

والدين وظيفه دارند مزرعه دل دختران را با محبت و مهر آبيارى كنند چرا كه محبت و علاقه درخواست طبيعى اوست و از راه آن چشمش به دنياى آينده بايد روشن گردد و راه زندگى را در دل او زنده مى سازد. ديديم كه محبت ضرورى زندگى دختران است و اهميتش از اينجا معلوم مى شود كه براى رسيدن به مرحله محبت اجتماع ناگزير است از مرحله محبت خانوادگى عبور كند.

ابراز محبت به طرق مختلفى انجام پذير است كه بهترين آن در بغل گفتن و نوازش كردن و بوسيدن است ، اين امر مايه جلب محبت و اطمينان دختر از زندگى مى شود و از امنيت خاطر بيشتر استفاده خواهد كرد، راز توصيه اسلام كه فرزندانتان را ببوسيد از اينجا كشف مى شود.

محبت از طريق ديگر ابراز عنايت از راه سخن گفتن با صداى ملايم و دلپذير و آهنگ و كلام موزون است ، لوح دل دختر چون آينه اى صاف و منزه است و چه بهتر كه مملو از احساسات پاك و عواطف انسانى باشد.

ميزان محبت بايد به حدى باشد كه تمام زواياى زندگى دختر را در بر گيرد و روشن كند و به مقدارى باشد كه رشد كافى جسمى و روانى او را تضمين و او را فردى سالم و متعادل تحويل جامعه دهد.(٤١)

محبت عامل تربيت

از جمله مسائلى كه در مورد تعليم و تربيت اسلامى مطرح است مسئله محبت و نقطه مقابل آن خشونت است البته نقطه مقابل محبت معمولا بغض است ، ولى اثر محبت احسان و نرمى است و نقطه و اثر بغض قهرا خشونت است و سخت گيرى. (٤٣)

انسان تشنه محبت مى باشد، محبت حياتبخش دلهاست هر كسى نفس ‍ خودش را دوست دارد و دلش مى خواهد محبوب ديگران باشد، احساس ‍ محبوبيت دل را شادمان مى گرداند.

كسى كه بداند محبوب كسى نيست خودش را در اين جهان پر آشوب تنها و بى كس مى شمارد، بدين جهت ، هميشه پژمرده و افسرده خواهد بود. با احساس محبوبيت مى تواند آرام و راحت به رشد و نمو خويش ادامه دهد و در صفات عالى انسانيت تكامل يابد. محبت ريشه اخلاق نيك است در پرتو محبت مى توان احساسات و عواطف را به خوبى پرورش داد و از او انسانى شايسته ساخت

اما كسى كه در محيط سرد و بى عاطفه پرورش يافته و از پدر و مادر مهر و محبت نديده يك انسان راضى و طبيعى نخواهد بود. كسى كه طعم محبت را نچشيده چگونه مى تواند آن را نثار ديگران سازد. از يك چنين انسان محرومى نمى توان توقع بشر دوستى داشت

دين مقدس اسلامى كه به مسائل تربيتى كاملا عنايت داشته و در مورد محبت سفارشهاى فراوانى به عمل آورده كه در كتابهاى حديث موجود است ، از باب نمونه :

امام صادقعليه‌السلام فرمود:

خدا بنده اش را به واسطه شدت محبتى كه نسبت به فرزندش دارد مورد رحمت قرار خواهد داد.

خداوند بزرگ به حضرت موسىعليه‌السلام فرمود:

محبت اطفال بهترين اعمال است ، زيرا آفرينش آنها بر خداپرستى و توحيد است ، اگر در كودكى بميرد داخل بهشت مى شوند.

مردى به پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گفت : تا كنون كودكى را نبوسيده ام ، وقتى رفت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اصحابش ‍ فرمود:

به نظر من اين مرد اهل دوزخ است

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و سلم فرمود:

كسى كه به كودكان مهربانى و به بزرگسالان احترام نكند از ما نيست

حضرت علىعليه‌السلام به هنگام وصيت فرمود:

با كودكان مهربانى كن و بزرگان را احترام بگذار.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

كودكان را دوست بداريد و با آنها مهربانى كنيد.

پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

فرزندانتان را زياد ببوسيد، زيرا به واسطه هر بوسه اى درجه شما در بهشت بالا مى رود.

پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به هنگام بامداد دست نوازش بر سر فرزندان و فرزندزادگانش مى كشيد.(٤٥)

آداب رفتار با دختران

آفات محبت

محبت نظير قانون جاذبه در اين جهان است همانطورى كه اين جهان پابرجاست روى قانون جاذبه ، خانه و خانواده پابرجاست روى محبت و رحمت ، اين جهان از ذره يعنى اتم تا كهكشانها همه و همه به واسطه قانون جاذبه پابرجاست ، اگر يك لحظه قانون جاذبه از جهان برداشته شود نظم آن به هم مى خورد و به طور كلى جهان طبيعت نابود مى شود همچنين است محبت در خانه ، اگر در خانه محبت نباشد نابود شدنى است ، اگر محبت در خانه نباشد آن خانواده از هم پاشيده مى شود و بايد بگويم خانه اى كه در آن محبت نيست همانند قبرى است كه در آن عذاب باشد، خانه اى كه در آن محبت نباشد زندگى حقيقى در آن نيست بلكه مردگى است ، مرگ تدريجى است آن هم تواءم با شكنجه ، لذا از الطاف پروردگار عالم اين است كه وقتى تشكيل خانواده شد محبت طبيعى را عنايت مى كند رحمت و دلسوزى طبيعى را عنايت مى كند.

١ تند خوئى :

اول چيزى كه محبت را از خانه بيرون مى برد و شيشه محبت را مى شكند تند خوئى است اختلاف ، تندى ، پرخاشگرى شيشه محبت را زود مى شكند.

٢ فحش و كتك :

اگر يكى از والدين به فرزند خود فحش دهد ولو تقصيرى داشته باشد خدا از او قهر مى كند، حضرت زهراعليهما‌السلام و پيامبر اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و ائمه طاهرين از او قهر مى كنند و از طرفى اين فحش به صورت بدى مجسم مى شود و رفيق او در عالم برزخ است و در قيامت رسوا است ، رفيق انسان است در قبر و مونس انسان است در برزخ و محشر.

٣ زخم زبان :

ديگر زخم زبان است كه شيشه محبت را مى شكند و گناهش به اندازه اى بزرگ است كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمايد: پروردگار عالم فرموده است :

من اهان لى وليا فقد ارصد لمجاربتى

هر كه به يكى از دوستان من اهانت كند به تحقيق به جنگ با من كمين كرده است

اگر كسى به ولى من توهين كند مثل اين است كه با خدا جنگ كرده است و پروردگار عالم فرموده است كه هر كس با من بجنگد با او مى جنگم و معلوم است كه خدا با كسى بجنگد دنيا و آخرتش به كجا مى رسد.(٤٧)

٤ خودپسندى :

از ديگر چيزهايى كه محبت را از بين مى برد منيت و خودپسندى است

خودپسندى ، تكبر، خود محورى به اندازه اى خطرناك است كه قرآن شريف مى فرمايد: اگر كسى خودشنيده باشد، اگر كسى العياذبالله خودمحور و متكبر باشد افعال و صفات رذيه اش در هويت و ذات او اثر مى گذارد و يك آدم خودپسند و سركشى مى شود و به اندازه اى سركش مى شود كه در روز قيامت در مقابل خدا هم خودپسندى مى كند، در مقابل خدا هم سركشى مى كند.

خودپسندى شاخه هاى بدى دارد كه هر شاخه اى ميوه اى تلخ دارد كه از جمله آنها اين است كه محبت را از دل ديگران مى برد.(٤٩)

فصل چهارم : تربيت

تربيت

اگر پاكى و درستى دوجانبه باشد يعنى هم از جانب فرزند دختر و هم از جانب والدين ، در آن صورت با كمترين جهد صالحترين فرد در اين خانواده تربيت مى شود.

البته اين بدان معنا نيست كه در چنين خانواده اى پسران و دختران خود را مطابق با هوا و هوسهاى خود رها كنيم ، آنان را بدين فكر متكى سازيم كه جامعه همه چيز را برايشان درست خواهد كرد و با برخورد طبيعى و خود به خود افراد با يكديگر، بر پايه فضيلت تربيت مى شوند.(٥١)

بنابراين ، پدران و مادران و بالاخص مادران در قبال فرزندان خويش و اجتماع آينده سعى خواهند نمود و اگر در انجام اين وظيفه بزرگ سهل انگارى كنند در قيامت مسؤ ول خواهند بود.

بدين جهت امام سجادعليه‌السلام فرمود:

حق فرزندت اين است كه بدانى كه او از تو مى باشد.

ليكن يادآورى يك نكته ضرورت دارد، بسيارى از مردم از معناى صحيح تربيت غافل بوده و بين تعليم و تربيت فرق نمى گذارند. تربيت را نيز يك نوع تعليم مى پندارند، خيال مى كنند با ياد دادن يك سلسله مفاهيم و مطالب سودمند دينى يا تربيتى و به وسيله پند و اندرزهاى حكماء و شعراء و نقل سرگذشت مردان نيك مى توان كودك را كاملا تحت تاءثير قرار داد و مطابق دلخواه تربيتش نمود.

بنابراين پدر و مادرانى كه درصدد اصلاح و تربيت فرزندان خويش هستند بايد قبلا محيط خانوادگى و روابط خودشان و اخلاق و رفتارشان را اصلاح كنند تا فرزندانشان خواه نا خواه صالح و شايسته تربيت شوند.(٥٣)

اسلام وسایل چندى براى تربيت به كار مى برد كه از آن جمله اند:

تربيت به وسيله سرمشق

عملى ترين و پيروزمندانه ترين وسيله تربيت ، تربيت كردن با يك نمونه عملى و سرمشق زنده است

بدين جهت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را برانگيخت تا سرمشقى براى جهانيان باشد:

در واقع رسول خدا براى شما بهترين مقتدائى است كه مى توانيد از وجودش سرمشق بگيريد.

اين نور، در دلها و جانها پرتو افكند، براى مردم راه روشن شد، ره يافته و رهبرى شده در اين طريق روشن گام برداشتند و به حقيقت رسيدند.

نور محمدى جانها را روشن ساخت ، جانها منور جهانيان بدو دلبستگى پيدا كرد محبتش آنچنان در جانها ريشه دوانيد كه در عالم بى نظير بود. هيچ فردى از افراد بشر به درجه محبوبيتى كه محمد رسيد دست نيافته است اين محبت حتى در دل كسانى كه با دين خدا معارضه مى كردند هم جا داشت دشمنان اين راه و دين جديد هم دلشان آكنده از محبت او بود!

محمد سرمشق مردم در زندگى عملى و بر روى زمين بود. با اينكه بشرى از آنان بود تمام اين صفات و استعدادها را در وجودش نمايان مى ديدند و همه اين مبادى زنده را تصديق مى كردند، زيرا به چشم خود مشاهده مى كردند نه در كتاب مى خواندند! اين صفات و خصوصيات را در بشرى مى ديدند، جانهايشان به سوى او پرواز كرده احساسات و ادراكشان به جانب او متمايل مى شد.

لذا اسلام روش تربيتى خود را بر اساس همان راه و رسمى مى گذارد كه آن پيغمبر عظيم الشاءن ، سكان كشتى اجتماع و زندگى را بدان جهت سوق داد.

كودكى كه مى بينيد پدر و مادرش دروغ مى گويند، ممكن نيست راستى بياموزد.

خانواده تربيت كننده اى است كه نخستين بذرهاى تربيت را در جان طفل مى كارد و رفتار و ادراكات و طرز تفكر او را مى سازد. از اين جهت سزاوار است خانواده پاك باشد، مسلمان باشد تا نسل مسلمانى پرورش دهد كه مبادى و آداب اسلامى در جانشان محقق گردد.

علاوه بر اين شايسته است كه سيره نبوى و رفتار رسول خدا در زندگانيش ‍ هميشه بخشى از راه و رسم تربيت باشد. در اين خانه و آموزشگاه و كتاب و روزنامه و راديو، پيوسته سيره پيامبر گفته شود و عملا اعمال گردد تا دائم يك نمونه عملى از تعليمات اسلامى زنده و مشخصى در مشاعر و افكار جايگزين شود.

تربيت كردن با پند و اندرز

استعدادى در جان آدمى است كه تحت ، تاءثير سخن قرار مى گيرد. البته اين استعداد موقتى است ، لذا گفته بايد تكرار شود.

پند و اندرزى كه مستقيما از راه ضمير باطن و وجدان راه خود را به جان انسان باز كند، آن را سخت به جنبش درآورده نهفته هايش را برمى انگيزد.

اگر سرمشق شايسته و درستى وجود داشته باشد، موعظه اثر رسائى در نفس مى گذارد و از بزرگترين انگيزه هاى تربيتى جان مى گردد.

از طرفى ديگر موعظه براى نفس ضرورت دارد... در نفس انسان پاره اى انگيزه هاى فطرى است كه هميشه احتياج به ارشاد و تهذيب دارند، و اين كار ميسر نمى شود جزء با موعظه و پند و اندرز. در اين صورت انسان تنها به سرمشق با صلاحيت يا تنها به موعظه اكتفا نكرده هر دو را با هم دريافت داشته است

امكان دارد كه والدين طفل دروغ نگويند... ولى كودك براى تكميل كمبودهائى كه در خود يا خانه يا در پدر و مادرش احساس مى كند اقدام به دروغ گفتن مى كند! در اينجا ناچار بايد به بچه پند و اندرز داد! البته بايد بسيار آرام و لطيف و مؤ ثر باشد تا طفل به راه صواب و اخلاق و خوى نيكو برگردد.

قرآن پر از ارشاد و پند و اندرز است :

خداوند به شما دستور مى دهد كه امانتهاى مردم را به صاحبانشان پس ‍ دهيد، و چون بين مردم به قضاوت و حكمى مى پردازد به عدالت داورى كنيد، خداوند به بهترين وجهى در اين باره به شما پند مى دهد.

اينها همه تنها نمونه هائى از پند و اندرزهاى قرآن بود وگرنه همه قرآن براى اهل تقوا پند و موعظه است ! اين قرآن بيان كننده حقايق براى مردم و هدايت و موعظه براى پروا داران است

تربيت با كيفر

چون نمونه هاى عملى و پند و اندرزهاى خيرخواهى سود نبخشيد، ناچار بايد دست به اقدام شديدترى زد تا كارها هر يك بر منوال صحيح و درست خود قرار گيرد و چاره قاطع در اين مورد به كيفر رساندن است

تنبيه براى هر كسى ضرورى نيست ، كسى كه با سرمشق گرفتن از يك نمونه عملى و يا موعظه ، غنى شده است ، در زندگى هيچ احتياجى به كيفر پيدا نمى كند.

تنبيه اولين و نزديك ترين وسيله اى نيست كه براى تربيت افراد به خاطر مربى خطور كند. ابتدا پند مى دهد و با زبان چرم و نرم او را به عمل خير مى خواند و مدتهاى مديدى صبر مى كند شايد جانهاى منحرف به راه بيايند و دعوت به خير را استحباب گويند.

اسلام همه وسايل تربيتى را به كار مى برد كه هيچ جهت جان انسان متروك و بى توجه نمايد. هم سرمشق عرضه كردن را به خدمت مى گيرد و هم پند و اندرز، هم تشويق و پاداش را... در عين حال ترسانيدن و بيم دادن را هم در همه مراتبشان از تهديد به تنبيه گرفته تا اعمال تنبيه ، مورد استفاده قرار مى دهد.

تربيت با داستان سرائى

چون اسلام اين تمايل فطرى افراد را به داستان و تاءثير افسونگر داستان را در دلها مى داند آنرا به عنوان وسيله اى براى تربيت و قوام جانها در استخدام مى گيرد.

امر طبيعى است كه قصه هاى قرآنى به طرفى توجيه و ارشاد شده است كه براى هدفهاى دينى منظور نظر قرآن به كار رود تا آن هدفها محقق گردد. اصولا قرآن كتاب داستانى نيست ، بلكه كتابى تربيتى و ارشادى است وليكن با چنان دقت و توجهى بيان شده است ، و آنقدر قواعد فنى در آن رعايت گرديده كه از وجه نظر هنرى و فنى و تاكتيك هاى تربيتى ، داستان را در خدمت اغراض و هدفهاى دينى درآورده است و جزء روشهاى پرورش ‍ اسلامى ، داستانها را هم مطلقا براى پرورش افراد مورد استفاده قرار مى دهد به يك شرط: داستان پاك و درست باشد.

مقصود از پاكى و درستى اين نيست كه چنان صحنه هاى درخشانى بدون ذره اى بدى به نفوس بشرى عرضه كند!

قرآن بدين ترتيب داستان انسانيت را عرضه مى دارد و اين همان حقيقت بشرى است كه در روزگاران و قرون و گردش تاريخ واقع شده است و قرآن آنها را روشن مى سازد.


4

5

6