جوانان در طوفان غرائز

جوانان در طوفان غرائز0%

جوانان در طوفان غرائز نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوانان در طوفان غرائز

نویسنده: همت سهراب پور
گروه:

مشاهدات: 5809
دانلود: 2126

توضیحات:

جوانان در طوفان غرائز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5809 / دانلود: 2126
اندازه اندازه اندازه
جوانان در طوفان غرائز

جوانان در طوفان غرائز

نویسنده:
فارسی

بخش چهارم : جوانان و مسائل مذهبی

یکی از مسائل جوانان که مناسب است بررسی شود، ارتباط جوانان با مذهب است.

با توجه به این که بعضی جوانان به اسلام و مسائل مذهبی، چندان تمایل نشان نمی دهند و گاه تصورهای غلطی از مذهب در ذهنشان نقش بسته است، لازم است در این بخش به سه موضوع بپردازیم.

قطعا روشن شدن این سه موضوع، می تواند بر بصیرت جوانان و آگاهی آنان به مسائل مذهبی و امور ماورای طبیعی و دستورهای الهی بیفزاید.

موضوع اول: ریشه و اساس دین و مذهب چیست؟ آیا مذهب و گرایش های مذهبی و اعتقاد به مبدا هستی، ریشه در روان و فطرت آدمی دارد یا عوامل خارجی باعث گرایش به ایمان مذهبی شده است؟ موضوع دوم: نقش دین در زندگی ظاهری و باطنی انسان چیست؟ آیا گرایش به دین، آثار و فوایدی به دنبال دارد و آیا دین، یک سرمایه است؟ موضوع سوم: علل دوری عده ای از جوانان از مذهب و ارزش های مذهبی چیست؟ و اینک این سه موضوع را مورد بررسی قرار می دهیم:

1. ریشه و اساس مذهب

آیا دین، ناشی از فطرت انسان است، به گونه ای که بی دینی، یک نوع حرکت بر خلاف فطرت باشد یا عواملی خارجی باعث شده که ما به سوی دین، مبدا هستی و ایمان مذهبی، گرایش پیدا کنیم.

گرچه در این مختصر نمی توانیم به طور گسترده وارد این بحث شویم، اما همین قدر مسلم است که امروز روان شناسان ثابت کرده اند که حس دینی و گرایش به امور مذهبی در ذات و فطرت بشر در همه تاریخ بوده است.

امروز روان شناسان چهار بعد را از ابعاد فطری بشر می شناسند: بعد اول: حس زیباگرایی، بعد دوم: حس علم گرایی، بعد سوم: حس خیرگرایی، بعد چهارم: حس خداگرایی.

آنها به اثبات رسانده اند که گرایش به خدا و امور مذهبی در ذات و سرشت همه آدمیان هست و حس دینی، یک نیاز روحی است که از نهاد بشر سرچشمه می گیرد، از این رو آنانی که فاقد ایمان مذهبی هستند، درخود احساس گم شده ای می کنند که هیچ چیز نمی تواند جایگزین آن شود.

ویلیام جیمز می گوید: من به خوبی می پذیرم که سرچشمه زندگی مذهبی، دل است و قبول دارم که فرمول ها و دستورالعمل های فلسفی، مانند مطلب ترجمه شده ای است که اصل آن به زبان دیگری است.

کارل گوستاویانگ چنین می نگارد: طبیعت آدمی، طوری ساخته شده است که خود به خود به خدا به طور دینامیک در خود احساس عطش و پرستش می کند، از این رو اگر به توحید هدایت نشود، در برابر معبودهای کاذب، سر تعظیم فرود می آورد تا آن عطش درونی خود را سیراب کند. کوونتام می گوید: هم اکنون یک جریان فکری وجود دارد که روز به روز متفکران بیشتری از مکتب های مختلف را در زمینه مذهب معتقد می سازد که حس مذهبی، یکی از عناصر ثابت و طبیعی روح انسان است.

این مطلب که حس مذهبی در فطرت و نهاد انسان است، هم از نظر فلسفی ثابت شده و هم از نظر علم روان شناسی و هم در علوم دیگر، پس اساس مذهب و ایمان مذهبی، دل و فطرت است و فاصله گرفتن از فطرت، فاصله گرفتن از کمال، سعادت و هدایت الهی است.

کسانی راه صحیح می روند که در مسیر فطرت باشند.

2. نقش ایمان مذهبی در زندگی

مقدمه

موضوع دوم، آثار و نقش ایمان مذهبی در زندگی فردی و اجتماعی و در تکامل انسان است.

قطعا ایمان مذهبی که ریشه در فطرت آدمی دارد، می تواند آثار مفید و منحصر به فردی هم داشته باشد که عبارتند از:

الف) اشباع حس کمال گرایی

یکی از ویژگی های اصیل آدمی که او را از حیوان جدا می سازد، حس کمال طلبی است.

انسان دارای حس کمال گرایی است و طالب چیزی است که رنگ کمال داشته باشد.

آدمی گرایش به علم و معرفت، جمال و زیبایی، خیر و مصلحت، وارستگی و شرافت، مردانگی و عزت داد، چرا که همه اینها کمال است.

انسان هر چیزی را که طلب می کند به صورت کامل آن می جوید، یعنی فطرتش گرایش به کمال مطلق دارد نه نقص و محدودیت.

از آن طرف هم امور دنیوی به گونه ای هستند که نمی توانند حس کمال گرایی او را اشباع کنند، زیرا همگی ناقص، متغیر، محدود، نسبی و فانی هستند.

پس کمال مطلق که انسان جویای آن است.

ذات اقدس الهی است و تنها با بینش مذهبی و ایمان به خداست که بشر می تواند به سوی کمال مطلق حرکت کند و این غریزه اصیل خویش را اشباع نماید.

بدون ایمان مذهبی، انسان سردرگم است و نمی تواند پاسخ قانع کننده ای به غریزه کمال طلبی خویش دهد.

این است که می گوییم: یکی از آثار ایمان مذهبی، اشباع حس کمال گرایی است.

ب) گرایش به ارزشهای اخلاقی

از اموری که تمام انسان ها برای آن، ارزش قائلند و مورد ستایش قرار می دهند، ارزش های اخلاقی، مانند عزت نفس، شرافت، راستی، ایثار، انصاف، احساس همدردی، خدمت به همنوع و غیره است.

بدون شک، این کارها همگی جزء کارهای انسانی و فوق حیوانی است، ارزش هایی است که در تمام مکاتب، مورد تقدیس قرار می گیرند و حتی آنان که فاقد این صفات و ارزش ها هستند، به آن تظاهر می کنند و بسیاری از افراد برای رسیدن به مقاصد خویش، خود را به آنها متصف جلوه می دهند.

تمام انسان ها خواستار جامعه ای هستند که این ارزش ها در حد اعلای آن در افراد متحقق باشد.

اما باید اعتراف کرد که تنها با داشتن ایمان مذهبی است که این امور به طور طبیعی در انسان متحقق می شود.

شاید عده ای بخواهند با وجود داشتن افکار مادی، از ره تلقین و عادت، خود را در مسیر کارهای اخلاقی قرار دهند، اما این کار، چون که ریشه طبیعی ندارد موقت و گذراست، زیرا لازمه جهان بینی مادی، سودجویی، منفعت طلبی، وقت را غنیمت شمردن است، نه ایثار و از خودگذشتگی و محرومیت برای حفظ ارزش ها و سایر امور اخلاقی.

اما کسی که ایمان مذهبی دارد و معتقد به خداوند حی و حاضر است و باور دارد که انسان از شرافت ذاتی برخوردار است و معتقد است که انجام دادن تمام کارهای اخلاقی که گاه با محرومیت مادی همراه است، نزد خداوند پاداش دارد، قطعا به سوی کارهای اخلاقی رو می آورد و همین ایمان اوست که پشتوانه محکم کارهای اخلاقی او می شود، به عبارت دیگر، ارزش های اخلاقی، میوه ای است که تنها از درخت توحید، ایمان و خدا گرایی بیرون می آید نه از درخت خشکیده و بی ریشه مادی گری و خود پرستی.

قرآن کریم این اصل را با یک مثال زیبا بیان می کند و می فرماید: ضرب اللّه مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء تؤتی اکلها کل حین باذن ربها و یضرب اللّه الامثال للناس لعلهم یتذکرون و مثل کلمة خبیثة کشجرة خبیثة آجتثت من فوق الارض ما لها من قرار، خداوند، سخن پاک (عقیده صحیح) را به درختی پاک مثل می زند که ریشه اش در زمین محکم جا گرفته و شاخه اش سر به آسمان کشیده است.

همه وقت میوه می دهد به اذن پروردگار.

خداوند برای مردم مثل ها می آورد، باشد که تنبه پیدا کنند و مثل سخن ناپاک (عقیده باطل) مثل درخت بدی است که ریشه اش از زمین جدا شده و قرار و ثباتی ندارد.

ویل دورانت می گوید: حفظ ارزش هاست.

بدون ضمانت مذهبی، اخلاق فقط (ث تپ اببتب) دین به قول هفدینک حسابگری است، حس تکلیف از میان می رود. لکنت دونوئی می گوید: مادامی که رفتار هر فرد، نشانه تکامل عمیق درونی نباشد، عملیات او یک رشته تحدیدات مصنوعی قراردادی و موقت خواهد بود که با اول بهانه ای به باد خواهد رفت.

اگر قواعد اخلاقی به طور دلخواه تحمیل شود، هر قدر هم که ارزش عملی داشته باشد، هیچ وقت موفقانه بر ضد جنبش های حیوانی جدال نخواهد نمود. پ) برخورداری از لذت های معنوی کسانی که مراحلی از ایمان مذهبی را طی کرده باشند، در خود شادی و نورانیت احساس می کنند و از لذت هایی غیر مادی برخوردار می شوند، زیرا ایمان مذهبی باعث می شود که انسان از روشن دلی خاصی برخوردار گردد، جهان و زندگی را هدفدار ببیند، به همه چیز عشق بورزد، با خدای خویش انس بگیرد و در نتیجه از لذتی عالی که فوق لذت های زودگذر مادی است بهره مند گردد، لذت هایی که هم دایمی است و هم تکمیل کننده روح.

آنهایی که به راحتی و آسانی، خود را از غرق شدن در لذات مادی دور نگه می دارند، از این نوع لذت ها بهره ای برده اند، وگرنه تا انسان از لذتی عالی تر بهره ای نداشته باشد، هیچ گاه حاضر نیست بی جهت خود را از لذت های مادی محروم سازد.

کسانی که ایمان مذهبی دارند، این نوع لذت ها را به مراتب ایمانشان درک می کنند.

آنهایی که با مبدا هستی ارتباط دارند و به عبادت وی مشغولند و برای رضای او به خلق خدمت می کنند و سراسر وجودشان عشق و محبت الهی است، به خوبی از این نوع لذت ها بهره مندند، برخلاف کسانی که فاقد ایمان مذهبی هستند.

پس از آثار مثبت ایمان مذهبی، برخورداری از لذت های معنوی است.

ت) هدفدار کردن حیات

از جمله آثار ایمان مذهبی، معنا دادن به حیات است.

ایمان مذهبی به زندگی انسان نور هدف می دهد و او را از ظلمت پوچی می رهاند.

انسان هایی که فاقد ایمان مذهبی هستند، زندگی را یک خیال و یک بازیچه می دانند، نه مبدا آن را می شناسند و نه برای آن، هدف و انتها قائلند، مانند کتابی که نه اول دارد و نه آخر، زحمات خود را بر باد رفته می دانند، کور و بی هدف حرکت می کنند، مانند رهروی می مانند که نمی دانند از کجا حرکت کرده، برای چه حرکت کرده و به کجا می خواهد برود.

اما شخصی که دارای ایمان مذهبی است، زندگی را در این جهان هستی هدفدار می داند و هدف را هم تقرب به وجود مطلق و مبدا همه کمالات می داند، او زندگی موقت دنیا را مقدمه حیات جاوید و همیشگی می شمارد، به کارهای خویش و نتیجه آن امیدوار است، زیرا همه را در آینده خواهد دید و به پاداش بی نهایت آن خواهد رسید، این است که می گوییم، یکی از نتایج ایمان به خدا و جهان بینی مذهبی، هدفدار کردن زندگی است.

جان بی کایزل می گوید: بی ایمانی به خصوص از این لحاظ رنج آور است که دنیا و هر چه را که در اوست در نظر ما لغو و بیهوده و ناپایدار جلوه می دهد، در صورتی که صاحب ایمان در آفرینش و در زندگی، منظور و مقصودی می بیند، گرچه نتواند آن را به دیگری ثابت کند.

ث) جلوگیری از جرایم و مفاسد

یکی از آثار ایمان مذهبی، جلوگیری از جرایم، مفاسد، حق کشی ها، ظلم و تبه کاری هاست.

کشورهایی که خود را غرقه فساد و تباهی دیده اند و قصد مبارزه با مفاسد را بی آن که عوامل آن را دریابند، دارند باید بدانند مبارزه با معلول، بدون مبارزه با علت امکان پذیر نیست.

بینش مادی داشتن، علتی است که معلول آن، جامعه ناسالم است، همان گونه که ایمان مذهبی، علتی است که معلول آن جامعه سالم است.

اگر در جامعه ای ایمان مذهبی حاکم شد، خود به خود، تمام مقاصد از بین می رود.

ایمان مذهبی از جهات مختلفی می تواند جلو جرایم، مفاسد و تبه کاری ها را بگیرد که بعضی از آن جهات در ذیل ذکر می شود:

1) کسی که ایمان مذهبی دارد، خود را در محضر الهی می بیند و عقیده دارد که تمام اعمال خلافش محاسبه می شود و به کیفر اعمال شرش، در این دنیا یا جهان دیگر خواهد رسید، لذا سعی می کند که نزدیک مفاسد نگردد.

2) براثر عبودیت الهی، به انسان حالتی دست می دهد که او را بر هواهای نفسانی و تمایلات شیطانی مسلط می کند و جلو طغیان غرایز را، که ریشه تبه کاری هاست، می گیرد.

3) انسانی که دارای ایمان مذهبی است، کمال خود را در تقرب به خدا می داند، لذا مرتکب مفاسد که سد محکمی در راه رسیدن به قرب الهی است نمی گردد.

4) ایمان مذهبی به انسان، عزت و ارزش و شرافت می بخشد.

شخص مومن، هیچ گاه تسلیم مفاسد، که چیزی جز ذلت نفس و اسارت در دام شیطان نیست، نمی شود.

از آنچه گفته شد، معلوم گشت ایمان مذهبی، نقش پیشگیری قوی نسبت به جرایم و مفاسد دارد، لذا کسانی که می خواهند در مسیر فساد و جاده انحرافات روانی، اجتماعی و خانوادگی قرار نگیرند، باید در تقویت ایمان مذهبی خود سعی کنند.

امروز اگر با عینک واقع بینی، نگاهی به دنیای غرب کنیم، متوجه می شویم که نبودن ایمان مذهبی و خلا معنوی در افراد، مخصوصا در نسل جوان، باعث بسیاری از ناروایی ها شده و جامعه بشری را به انواع آلودگی اخلاقی دچار نموده است.

امروزه براثر نبودن ایمان مذهبی در جوامع، خودسری ها، بی عفتی ها، سرقت ها و دزدی ها، ابتلا به اعتیادهای خطرناک، روابط نامشروع جنسی، آلوده شدن به فحشا و منکرات و قانون شکنی ها روز به روز، رو به افزایش است.

بسیاری از جوانان براثر ارتکاب این مفاسد، زندگی خود را تباه، خانواده خود را نگران و جامعه خویش را دچار دردسر و مشکلات فراوان کرده اند، آمار دقیق جرایم و مفاسد، گواه این مطلب است.

ج) آرامش روانی

از خواسته های فطری هر انسانی، دست یابی به آرامش خاطر است.

همه انسان ها مایلند از دریای خطرناک اضطراب به ساحل آرامش ره یابند، اما باید توجه داشت تنها درختی که می تواند میوه آرامش خاطر به بشر عرضه کند، شجره طیبه ایمان مذهبی است.

بدون تردید، مهمترین عامل آرامش روانی برای آدمی، دین و مذهب و ایمان به خداست، زیرا ناآرامی یا برای از دست دادن امور دنیوی است که ایمان مذهبی به ما می فهماند که همه چیز دست خداست و آنچه که خداوند پیش می آورد به مصلحت انسان است، یا ناآرامی به سبب ترس از مرگ و فنا و از دست دادن آینده است، که ایمان مذهبی مرگ را نیستی و فنا نمی داند، بلکه آن را آغاز حیات جاوید و ابدی که سراسر سرور است می داند، یا ناآرامی ناشی از شکست ظاهری است که در بینش مذهبی شکست معنا ندارد.

زیرا مهم، انجام دادن ماموریت الهی است، نه توجه به نتیجه ظاهری و فوری کار، یا ناراحتی و اضطراب، به علت شکنجه وجدان اخلاقی است که با ارتکاب جرایم بزرگ صورت می گیرد، که ایمان مذهبی مانع از سقوط در پرتگاه جرایم و گناهان است.

پس منشا ناآرامی، اموری است که از فقدان ایمان مذهبی حاصل می شود، لذا با وجود ایمان مذهبی، انسان به آرامش واقعی در حد کمال آن می رسد: الا بذکر اللّه تطمئن القلوب، آگاه باشید، تنها با یاد خدا، دلها آرام می گیرد.

الکسیس کارل می گوید: فقط مذهب، راه حل کاملی برای مساله بشری پیشنهاد کرده و در طی قرون متوالی، کنجکاوی اضطراب آلودی را که مردم نسبت به سرنوشت خود داشته اند، تسکین داده است.

الهام مذهبی و توجه به خداوند و ایمان موجد یقین و آرامش می شود. جان بی کایزل می نگارد: کسی که مذهب ندارد، غریقی است که مدام در دریای شک و تردید و بی تکلیفی دست و پا می زند، خوب را از بد و مفید را از مضر و راست را از دروغ نمی تواند جدا کند، هر روز و هر ساعت عقیده ای دارد و با خود و با طبیعت و یا اهل دنیا پیوسته در جدال و کشمکش است.

از آنچه تا کنون در باره ایمان مذهبی و نقش آن در زندگی فردی و اجتماعی گفتیم، به خوبی روشن می گردد که ایمان مذهبی، سرمایه انسان است و آدمی نمی تواند بدون داشتن ایمان مذهبی، یک زندگی سالم داشته باشد.

از دست دادن ایمان مذهبی، از دست دادن سرمایه ای بزرگ است، یعنی همان گونه که ثروت، علم، فرزند صالح، دوست سالم، یک سرمایه است، داشتن ایمان مذهبی هم یک سرمایه است، بلکه مهمترین سرمایه هاست، زیرا هیچ چیز نمی تواند جای ایمان مذهبی را بگیرد.

از این رو بر نسل جوان است روز به روز بر تقویت ایمان مذهبی و بینش مکتبی خویش بیفزاید تا بتواند با سرمایه ایمان، هم مراحل کمال معنوی را طی کند و هم به جامعه خویش خدمت نماید.

3. علل دوری جوانان از مذهب

مقدمه

موضوع سوم که مناسب است در این بخش به آن بپردازیم، عوامل فاصله گرفتن عده ای از جوانان از مذهب و ارزش های مذهبی است.

با وجود نهادینگی فطرت مذهبی و دست ناخورده بودن آن و اهمیتش در زندگانی جوان، باز می بینیم جوانانی که از مذهب ناخشنودند و تصور نادرست از مذهب و مسائل دینی دارند.

روشن است که چنین تصوری، ریشه در فطرت آنان ندارد، بلکه عوامل خارجی باعث دوری آنان از مذهب شده که بعضی از آن عوامل در ذیل ذکر می شود:

الف) وجود خرافات به نام دین

بعضی مواقع از عده ای افراد مذهبی، که فاقد بصیرت در مسائل دینی هستند، کارهایی دیده می شود که ریشه مذهبی ندارد، اما آنها آن را از مذهب می دانند و کسی را که منکر آن باشد فردی ضد مذهب می شمارند، برای مثال: برای رواگشتن حاجت خود به درخت متوسل می شوند و به آن، پارچه یا نخ می بندند، اگر کسی حین انجام دادن کاری عطسه ای کرد از کار مورد نظر، اجتناب می کنند.

برای شفای مریض خود به رمال متوسل می شوند و برای مصون ماندن از چشم زخم، اسفند دود می کنند، فلان زمان یا فلان مکان را نحس می دانند، برای اطلاع از حوادث آینده به فال و فالگیر متوسل می شوند و شبیه این کارها، که نه ریشه عقلی و علمی دارد و نه ریشه آسمانی و مذهبی، نه آیه ای دستور چنین کارهایی را به ما داده و نه روایتی آن را تایید کرده است.

ب) جهل و نا آگاهی

مذهب و مسائل مذهبی، از جمله عوامل دوری جوانان از مذهب است.

بسیاری جوانان در زمینه مذهب، اطلاعاتی در حد صفردارند.

آنان نه در زمینه جهان بینی مذهبی و عقاید دینی اطلاع دارند و نه در زمینه ایدئولوژی و باید و نبایدهای مذهبی مطالعه دارند و نه در زمینه تاریخ دین و نقش آن و شخصیت های برجسته دینی.

بعضی از آنها که اهل تحصیل هستند، فقط در زمینه دروس تحصیلی خود آگاهی دارند، لذا برای همین ناآگاهی، اغلب تصور خوبی از مذهب ندارند و در نتیجه به آن، تمایل نشان نمی دهند، حال آن که اگر در باره مسائل مذهبی اطلاع داشته باشند و به معارف آسمانی، آگاهی نسبی هم داشته باشند، جذب آن می شدند و هیچ گاه آن را از دست نمی دادند و در می یافتند که گل های زیبای صفا، صمیمیت، محبت، یکرنگی و پاکی که مطلوب هر انسانی است، تنها در گلستان مذهب سبز می شود و با داشتن ایمان به روح خود زیبایی می بخشند و بر زیبایی های معقول زندگی می افزایند.

پ) عملکرد غلط افراد مذهبی

بعضی از مواقع، عده ای جوانان به سبب عملکرد ناشیانه بعضی افراد مذهبی از اساس و اصل مذهب زده می شوند و کار فلان شخص مذهبی را به حساب خود مذهب می گذارند و از دین و تمام انسان های مذهبی، تنفر پیدا می کنند، مثلا شخصی قصد امر به معروف یا نهی از منکر دارد، اما به روش آن آگاه نیست و با تندی دست به چنین کاری می زند، یا فلان شخص مذهبی رعایت بهداشت و آراستگی ظاهر نمی کند و با چهره ای ژولیده در جامعه حاضر می شود یا پدری در امور مذهبی، مانند نماز و غیره بر فرزندش بسیار سخت می گیرد و گاه او را به کارهای غیر واجب وامی دارد.

قطعا برخوردهای این چنانی می تواند زمینه یا عامل گریز جوانان از مذهب و ایمان مذهبی شود.

اما نکته ای که جوانان باید به آن توجه داشته باشند، این است که برخورد ناشایست بعضی افراد نباید موجب بدبینی آنان به مذهب شود، زیرا در مقابل هستند افراد مذهبی فراوانی که روش های بسیار خوب و صحیح در برخورد با دیگران دارند و آن چنان برخورد جذاب دارند که حتی اشخاص غیر مذهبی هم شیفته رفتار و برخورد آنها هستند.

این منطقی و معقول نیست که به سبب عملکرد نامناسب بعضی از مدعیان مذهب، از مذهب منزجر شویم، همان گونه که اگر مامور بهداشت، به نام بهداشت، کار خطایی کرد، نباید از اصل بهداشت متنفر شویم.

از این رو جوان باید رفتار افراد به ظاهر مذهبی را معیاری برای دین قرار ندهد، بلکه در هر حال، گفتار و کردار ائمه و بزرگان دین را رهنمون خود در زندگانی قرار دهد.

ت) توهم تضاد بین مذهب و تجدد

گرچه در واقع، تضادی بین مذهب و تجدد نیست، اما بسیاری جوانان تصور می کنند که بین این دو تضاد هست، لذا خود را بر سر دو راهی مذهب و تجدد می دانند و در نتیجه تجدد را، که با طبعشان سازگارتر است، برمی گزینند و از مذهب کناره می گیرند.

آنان چنین می اندیشند که از دنیا و آخرت، مذهب و تجدد، دین و پیشرفت، یکی را باید انتخاب کرد.

بدیهی است چنین برداشت غلطی، ناشی از نداشتن شناختی واقعی از دین و تجدد و مذهب است.

یعنی کسانی که چنین تفکری دارند، نه تصورشان از دین صحیح است و نه از نوخواهی و پیشرفت، آنان می اندیشند لازمه دینداری، پشت پا زدن به هر چیزی است که رنگ نو داشته باشد و لازمه تجدد و پیشرفت روی آوردن به هر چیز نوینی است گرچه امری ضد ارزش باشد، به عبارت دیگر، چنین تصور می کنند که مذهب مساوی است با هر چه که کهنه و سنتی است و پیشرفت، مساوی است با هر چه که مطلقا رنگ تجدد و نو به خود گرفته باشد، حال آن که می دانیم هیچ گاه دین، مخصوصا دین اسلام به ما دستور نداده که با تجدد و نوگرایی مخالف باشیم، هیچ آیه و روایتی و عملکرد هیچ یک از پیشوایان مذهبی، چنین ادعایی را ثابت نمی کند.

البته دین هر چیز نو را به نام پیشرفت نمی پذیرد، بلکه نوها را دو قسم می کند:

یک قسم، آنهایی که با اصول انسانی و گرایش های معنوی انسان مغایرت دارد و موجب سقوط آدمی است، مانند بی عفتی، عریان ظاهر شدن، روابط نامشروع، خوش گذرانی افراطی وب که متاسفانه امروز نام پیشرفت و تجدد به خود گرفته و قسم دیگر، آنهایی هستند که به بهتر زندگی کردن آدمی کمک می کند و هیچ گونه مفسده ای هم ندارد، بلکه خود، مقدمه کمالات واقعی انسان است، مانند انواع وسایط نقلیه، وسایط ارتباط جمعی، پیشرفت های صنعتی، تکنیک و غیره.

پس باید بین چیزهای نوینی که جز اسارت و فساد انسان، حاصلی ندارد با چیزهایی که واقعا موجب آسایش و پیشرفت فردی و اجتماعی است تفکیک قائل شد.

دین مخالف تجدد به معنای اول بوده و هست، اما مخالف تجدد به معنای دوم نبوده و نیست.

کسانی که با مذهب، مخالف هستند و قصد به انحراف کشاندن جوانان را دارند، سعی می کنند نام اموری مانند تقلید از غرب، فساد اخلاق، بی حجابی و سکس، لاابالیگری، آزادی افراطی وب را تجدد و پیشرفت بگذارند و تعلیمات مذهبی را هم که مخالف این گونه امور است، مخالف پیشرفت وانمود کنند و در نتیجه، هم جوانان را از مذهب دور نمایند و هم به نام پیشرفت، آنان را به وادی انحطاط بکشانند و این یکی از برنامه های سوداگران فساد و شیفتگان فرهنگ غرب بوده و هست، لذا جوانان باید مواظب باشند اموری که موجب فسادشان هست، از اموری که عامل پیشرفت واقعیشان است تفکیک کنند و هرنوی را به نام پیشرفت نپذیرند، بلکه ضمن حفظ و تقویت روحیه نوگرایی و قدم گذاشتن در وادی پیشرفت، مواظب باشند که دشمنان سعی دارند ضد ارزش ها را در قالب تجدد به خورد آنان دهند، حال آن که هیچ رابطه ای بین پیشرفت و تجدد، با فساد و بی بندوباری و غرب گرایی نیست، جامعه ای می تواند در اوج پیشرفت صنعتی باشد، و در همان حال هم صددرصد، پای بند اصول انسانی و ارزش های معنوی باشد.

پس هیچ گونه تضادی بین مذهب و پیشرفت واقعی نیست.

ث) تبلیغات سوء مخالفان مذهب

قطعا جوانان که دارای فطرتی سالم و شیفته زیبایی های معنوی هستند، شدیدا به معنویات و امور مذهبی علاقه و گرایش دارند، اما گاهی تبلیغات سوء مخالفان دین و کسانی که مذهب را نشناخته اند یا آن را سد راه مقاصد ناصواب خود می دانند، باعث می شود که نسل جوان از مذهب فاصله گیرد.

آنان برای نیل به اهداف خویش یا برای ترویج افکار خود، سعی می کنند تصویر غلطی از مذهب در ذهن جوانان ترسیم نمایند و با توجه به حالت نقش پذیری جوان، به یقین این نوع تبلیغات، آثار سوء خود را به جا می گذارد.

مخالفان دین گاهی ریشه و اساس مذهب را جهل یا ترس یا تعلیل حوادث بیان می کنند و گاهی دین را ضد تمدن و پیشرفت وانمود می سازند، زمانی آن را متهم به آخرت گرایی و زندگی گریزی می کنند و گاه آن را مخصوص جوامع گذشته و غیر پیشرفته می دانند و زمانی با ترویج افکار ماتریالیسمی، اساس مذهب را که خداست، نفی می کنند و بعضی مواقع با بیان شبهات بی اساس، دین را عاجز از پاسخگویی می دانند.

قطعا این امور برای جوانانی که از جهت دین شناسی و فلسفی مطالعات کمی دارند، ممکن است عامل بی توجهی و یا دین گریزی آنان شود، لذا نقش تبلیغات سوء مخالفان در دوری جوانان از مذهب نباید دست کم گرفته شود.

پس جوانان باید با این قضیه هوشیارانه برخورد کنند و برای شناخت دین و سوال هایی که برایشان پیش می آید به دین پژوهان یا به کتب دانشمندان دینی رجوع نمایند و با عقل و منطق، مطلبی را قبول یا رد کنند و بی جهت، تحت تاثیر تبلیغات سوء قرار نگیرند.

ج) برداشت غلط از مفاهیم دینی

از جمله عوامل بی رغبتی به دین و امور مذهبی، برداشت غلط از معارف و مفاهیم دینی است.

امروز کم و بیش در جامعه مشاهده می کنیم که عده ای از متدینان برداشت های غلطی از مفاهیم دینی دارند و سعی می کنند با گفتار یا کردار به دیگران هم بفهمانند که دین سخنی جز این ندارد، که این تفکرها و برداشت ها گاه ضمن این که لباس کهنگی بر قامت تعالیم مذهبی می پوشاند، مانعی برای تلاش و فعالیت می گردد، برای مثال:

توکل عاملی است برای حرکت و تلاش و قدم گذاشتن در امواج دریای مسوولیت ها و تکیه گاهی است که آدمی در حوادث از چیزی نترسد و محکم جلو رود و به نصرت خداوند، امیدوار باشد و بداند که ذات الهی به کمک او می شتابد.

اما این معنای زنده و پوینده نیز واژگون گردیده و به دور شدن از وظیفه و کار را به خدا واگذار کردن تفسیر شده است و بهانه ای برای کسانی قرار گرفته است که عافیت طلبی را بر همه چیز، ترجیح می دهند.

یا معنای زهد که عامل مهمی در وارستگی و دل نبستن به دنیاست، به گونه ای تفسیر شده که ما را از زندگی و تلاش برای بهتر زندگی کردن دور می نماید.

همچنین معنای محبت دنیا که امری ناپسند است، این گونه تفسیر شده که ما نباید علاقه فطری به چیزی داشته باشیم و در نتیجه باید با غرایز طبیعی و خدادادی خویش در حال مبارزه باشیم، در حالی که آنچه از قرآن کریم به دست می آید، این است که محبت به دنیا بدین معناست که دنیا را هدف قرار دهیم و به آن، دلخوش کنیم و در نتیجه از اهداف عالی تر محروم بمانیم.

یا معنای صبر که استقامت و پایداری در راه هدف است، گاهی به سکوت و تسلیم در برابر ستمگران تعبیر می شود یا قضا و قدر الهی، که اراده انسان هم جزئی از آن است، به سلب اختیار از آدمی تاویل گردیده است که می تواند توجیه گر هر کار شری شود.

این نوع برداشت های غلط، مخصوص زمان ما نیست، بلکه در طول تاریخ اسلام تا کنون، افراد زیادی بوده اند که مفاهیم مذهبی را دقیقا نفهمیده اند و در نتیجه برداشت هایی از مفاهیم دینی داشته اند که نه عقل پذیر بوده است و نه فطرت پسند و بدون تردید، همین برداشت های غلط، باعث دوری بسیاری از انسان ها به ویژه نسل جوان از مذهب و ایمان مذهبی شده است.

کسانی که در صدد فهم، تفسیر و تبلیغ دین هستند، باید متوجه این امر مهم باشند و در برداشت های دینی، از سطحی نگری بپرهیزند و توجه داشته باشند که دین، برنامه حرکت حیات و تکامل مادی و معنوی انسان هاست، نه عامل سکوت و سستی و عقب ماندگی.

چ) یک بعدی معرفی کردن دین

یک بعدی معرفی کردن دین می تواند یکی از عوامل گریز از مذهب و ایمان مذهبی باشد.

گاهی چنین وانمود می شود که رسالت شریعت الهی، فقط این است که انسان را متوجه عالم باطن نماید، لذا دین و مذهب کاری به امور زندگی ندارد، بلکه آمده تا فقط ما را متوجه آخرت کند و مسائل غیبی را برای ما بیان نماید و کسانی که می خواهند در این مسیر قرار گیرند، نباید توجهی به مسائل زندگی و امور آن داشته باشند.

در نتیجه مومن ترین اشخاص، بی توجه ترین آنها به امور زندگی است.

به قطع این چنین برداشتی زمینه و عامل مهمی برای گریز افراد، به خصوص جوانان از دین و ارزش های مذهبی می شود.

متاسفانه عده ای که با روح اسلام بیگانه هستند، این مکتب حیاتبخش را این چنین معرفی می کنند، اما اگر ما بدون واسطه به سراغ خود دین برویم و به منابع اسلامی رجوع کنیم، می بینیم مطلب کاملا برعکس است، یعنی همان گونه که اسلام ما را متوجه آخرت و امور غیبی می کند و در بالا بردن بینش و دید ما سعی می نماید، دستورهایی هم برای امور زندگی دارد.

اسلام، آخرت بدون زندگی یا زندگی بدون آخرت نمی خواهد، همان گونه که روح بدون جسم و جسم بدون روح نمی پذیرد.

اسلام هم دین اعتدال است، یعنی در کارها از افراط و تفریط دوری کرده و هم دین جامع و همه جانبه است و از یک بعدی شدن ما را برحذر داشته است.

زیرا اسلام، دین فطرت است و فطرت هم گرایش های مختلف دارد.

لذا اسلام که دین خداست، همه جانبه است و جز این هم نمی تواند باشد، زیرا نظام تشریع که کتاب الهی است و نظام تکوین که فطرت انسانی است، همه از یک مبدا صادر شده و هیچ گاه از یک مبدا نورانی، دو چیز متضاد نمی تواند صادر شود.

قسمتی از دستورهای اسلامی می تواند گواه خوبی بر توجه خاص دین به زندگی باشد از جمله:

بهداشت جسم: در تعلیمات اسلامی به ما دستور داده اند که بهداشت جسم را به دقت رعایت کنیم و از کاری که موجب ضرر به جسم است خودداری نماییم، از این رو از واجبات الهی هم مانند روزه آن جا که مضر به بدن باشد منع شده است.

در آثار اسلامی، دستورهایی وارد شده که توجه این دین را به بهداشت جسم می رساند، از جمله این که به ما دستور داده اند که:

دندان های خود را مسواک کنید که این کار، دهان را خوشبو، حافظه را افزون، خدا را راضی و لثه را محکم می کند.

در ظرف شکسته و ترک خورده چیزی نخورید.

ما بین غذا، زیاد آب ننوشید.

از پرخوری دوری نمایید که جسم را بیمار و قلب را مریض می کند.

فقط وقتی اشتها دارید غذا میل کنید و هرگز با شکم سیر غذا نخورید.

در خوردن غذا عجله ننمایید.

از حوله، شانه و مسواک دیگران استفاده نکنید.

و بسیاری دیگر از دستورهای بهداشتی که در کتب احادیث جمع شده است و بیان آنها خود کتابی مستقل و قطور می طلبد.

نظافت و آراستگی: اسلام اهمیت زیادی برای نظافت و آراستگی ظاهری قائل است.

پیامبر اسلام ر که بهترین الگو برای مسلمانان است، به این اصل توجه خاص داشته و همیشه به آن عمل نموده است.

دستورهای زیادی در باره استعمال بوی خوش، شانه کردن، رنگ کردن مو، انگشتر به دست کردن که مصداقی از نظافت و آراستگی است وارد شده است، از جمله: امام صادق للّه می فرماید:

رسول خدا برای بوی خوش، بیش از غذا خرج می کرد. همچنین امام باقرللّه می فرماید:

رسول خدا از هر راهی که عبور می کرد، از بوی خوشی که از ایشان مانده بود هر کس که از آن جا می گذشت می فهمید که آن حضرت، از این جا عبور کرده است.

نمونه دیگر از آراستگی ظاهر، شانه کردن است.

پیامبر اسلام، همیشه موهای خود را شانه می کرد و گاه می شد که برای صاف کردن مو به آب نگاه می کرد و می فرمود:

خداوند دوست دارد وقتی بنده اش به دیدار دوستان می رود خود را بیاراید. کار و کسب حلال: از آن جا که اسلام دین زندگی است، داشتن کار و کسب حلال را از عوامل زندگی سعادتمندانه می داند.

اسلام برای کار کردن، قداست خاصی قائل شده است تا آن جا که در این دین مقدس، تلاش برای کسب روزی حلال و اداره خانواده، پاداش جهاد در راه خدا را دارد.

اسلام، عنایت دارد که مسلمانان اهل کار و تلاش باشند تا هم زندگی شرافتمندانه و خوبی داشته باشند و هم طفیل زندگی دیگران نباشند.

مجالس شادی: از آن جا که اسلام به تمام خواسته های طبیعی بشر توجه دارد، به ما دستور داده است که در مجالس شادی، مانند مراسم ازدواج و عروسی، مراسم جشن تولد، مراسم برگشت از مکه معظمه و مراسم میلاد پیامبر و امامان شرکت کنیم و سعی کنیم این محافل، خالی از گناه و زشتی ها باشد.

آنچه که باعث شده است افراد مومن و دیندار به این مراسم ها بی رغبت گردند، رعایت نکردن شوون اسلامی در آنهاست، اما اگر این مجالس به طرز اسلامی و سالم برگزار شود، شرکت در آن، کاری ممدوح و پسندیده و مورد رضای الهی است.

اسلام انسان را از شرکت در مجلس شادیی که سالم باشد منع نکرده است و هیچ آیه یا روایتی یا عمل هیچ کدام از امامان و پیشوایان دینی، دال بر منع این گونه مجالس نیست.

توجه به غرایز مادی: اسلام حین توجه به غرایز معنوی و بعد ملکوتی آدمی، به غرایز مادی انسان نیز عنایت کرده است.

در اسلام از بین بردن غرایز مادی، ممنوع است و اساسا چنین کاری نمی تواند معنایی داشته باشد، زیرا خالق هستی این غرایز را برای کشش انسان به هدف های مورد نظر قرار داده است و از بین بردن آن، یعنی مبارزه با خلقت و مخالفت با نظام تکوین الهی.

غریزه جنسی، غریزه محبت به فرزند، محبت به همسر، علاقه به زندگی راحت و آرام، علاقه به امور دنیوی، مانند ثروت و رفاه در حد طبیعی و بسیاری از غرایز دیگر به طور تکوینی در وجود انسان قرار داده شده است.

لازمه سلامت روح، این است که این غرایز به طور طبیعی اشباع شوند و اسلام هم که دین زندگی است به این غرایز توجه کرده است و از بین بردن آن را شدیدا محکوم نموده و کسانی که به نام دین و مذهب، این غرایز را سرکوب می کنند مورد سرزنش قرار داده است و روایات زیادی شاهد این مطلب است.

از جمله این که:

سه نفر زن خدمت پیامبر اسلام ر آمدند.

یکی از آنها گفت: یارسول اللّه! شوهر من تصمیم گرفته است دیگر با زن معاشرت نداشته باشد.

زن دیگر گفت: یا رسول الله! شوهرم تصمیم گرفته است که دیگر گوشت نخورد.

و زن سوم گفت: یا رسول الله! شوهر من تصمیم گرفته است که دیگر بوی خوش استعمال نکند.

پیامبر اسلام از شنیدن این جریان، غضبناک شدند، دیدند فکر انحرافی می خواهد در بین مسلمانان رواج یابد.

بی وقت به مسجد آمدند.

وقتی به مسجد آمدند از بس عجله داشتند، عبای مبارک روی زمین کشیده می شد.

یک طرف عبا روی دوش پیامبر و یک طرف دیگر روی زمین کشیده می شد.

دستور دادند مردم جمع شوند.

مردم به مسجد آمدند.

پیامبرر روی منبر رفتند، ایستادند و فرمودند: شنیدم یک فکر انحرافی در میان اصحاب من پیدا شده است، این چه روش غلطی است که در میان مسلمان ها پیدا شده است، من که پیغمبر هستم گوشت می خورم، از غذای لذیذ استفاده می کنم، لباس خوب می پوشم، عطر استعمال می نمایم، با زن معاشرت و مباشرت دارم و آن کس که روشش روش من نباشد از من نیست.

از آنچه در این قسمت گفته شد، معلوم گشت اسلام حین متوجه کردن ما به عالم غیب و حیات جاوید به زندگی هم فرامی خواند.

علاوه بر امور فوق توجه اسلام به دید و بازدیدها، پیشرفت و تمدن، مسافرت و تفریح سالم و بسیاری از امور دیگر، مبین توجه اسلام به زندگی است.

ح) غرق شدن در شهوات نفسانی

فرو رفتن در لجنزار زشتی ها و شهوات نفسانی، از عوامل دوری از ایمان مذهبی و ارزش های دینی است.

بدون شک، مذهب ریشه در فطرت انسان دارد و عامل اتصال آدمی به عالم غیب و مبدا هستی است.

مذهب، انسان را دعوت به نور و زیبایی می کند.

به یقین کسانی می توانند مذهب را بپذیرند که در مسیر نور و زیبایی باشند و روحشان آمادگی و شایستگی لازم را داشته باشد.

ایمان، ارزش های معنوی، خداپرستی و توحید، بذری است که در هر زمینی نمی روید، بلکه زمینی شایسته، لازم است تا بتوان بذر توحید و ایمان را در آن کاشت و از درخت پر برکت آن بهره ها برد.

بدون شک، غرق شدن در هواهای نفسانی و شهوات شیطانی، دل را تاریک و به تدریج نسبت به ارزش های معنوی بی رغبت می کند.

ارزش های مذهبی و هواهای نفسانی، مانند مشرق و مغرب است که نزدیک شدن به هر کدام، دوری از دیگری را همراه دارد، بنابراین گاهی عامل دوری از مذهب، کثرت گناه، معاصی و زشتی هاست، زیرا کسانی که در زشتی ها غرق می شوند، حق در نظرشان باطل و باطل در نظرشان حق جلوه می کند.

پس به جوانان توصیه می شود که به شدت از زشتی ها و گناهان بپرهیزند تا سرزمین روحشان استعداد رشد بذر توحید و ایمان را از دست ندهد.