جوانان در طوفان غرائز

جوانان در طوفان غرائز0%

جوانان در طوفان غرائز نویسنده:
گروه: جوانان و ازدواج

جوانان در طوفان غرائز

نویسنده: همت سهراب پور
گروه:

مشاهدات: 5811
دانلود: 2130

توضیحات:

جوانان در طوفان غرائز
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 8 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 5811 / دانلود: 2130
اندازه اندازه اندازه
جوانان در طوفان غرائز

جوانان در طوفان غرائز

نویسنده:
فارسی

بخش پنجم : جوانان و تهاجم فرهنگی

با توجه به این که مدتی است تهاجم فرهنگی از سوی دشمنان اسلام و انقلاب و ارزش های انسانی شروع شده است و جوانان در خط مقدم این تهاجم قرار گرفته اند و اولین نشانه های تیرهای زهرآلود افکار غربی، نسل جوان است، سعی می کنیم در این بخش به لطف الهی، به بحثی کوتاه در مورد این موضوع بپردازیم.

مطرح شدن اسلام در جهان، به عنوان مکتبی رهایی بخش و نجات دهنده، که هم خواهان عدالت اجتماعی در حد اعلای آن و هم عامل پر کردن خلا معنوی انسان هاست، استکبار جهانی و شیفتگان فرهنگ غرب را سخت خشمگین نموده است و طلوع خورشید اسلام که از مشرق ایران و در انقلاب اسلامی تجلی یافت، آنان را به تلاش و تکاپو انداخت.

و آنها را به توطئه های مختلف، از جمله انزوای سیاسی، محاصره اقتصادی، حمله نظامی و غیره وا داشت.

آنان همه این کارها را به امید این که حرکت شتابان انقلاب را متوقف کنند، انجام داده و می دهند، که به لطف الهی در تمام جبهه ها با شکست های مفتضحانه رو به رو شدند و عقب نشینی نمودند، اما از آن جا که از همه این راه ها نا امید شدند، دست به نقشه ای دیگر زدند و تهاجم فرهنگی همه جانبه را علیه انقلاب، اسلام و نظامی اسلامی در دستور کارشان قرار گرفت.

و در این برنامه، مناسب ترین قشری که مورد تهاجم فرهنگی قرار گرفت، جوانان کشورمان بودند.

آنان به آرزوی این که این قشر، دست از فرهنگ اصیل خویش برمی دارد و در جاده فرهنگ غرب قرار می گیرد، دست به چنین کاری زدند، گرچه عده ای از جوانان بر اثر جهالت و اغفال، تحت تاثیر تهاجم قرار گرفتند، اما به لطف الهی، اکثر جوانان ما با درایت و بینش اسلامی خویش، امید غربگرایان را نا امید کرده و می کنند.

عمده ترین هدف دشمنان از تهاجم فرهنگی، نابودی فرهنگ اصیل اسلامی و جایگزین کردن فرهنگ منحط غربی است، زیرا با تحقق این هدف به سایر اهداف شوم خود به طور طبیعی خواهند رسید.

قطعا تهاجم فرهنگی از تهاجم نظامی خطرش بیشتر، شناختش سخت تر، آثارش زیان بارتر و راه مبارزه با آن، دشوارتر است زیرا:

تهاجم نظامی، آشکار است، اما تهاجم فرهنگی مخفیانه و زیرکانه است، در تهاجم نظامی، موضع دشمن برای همه روشن است، اما در تهاجم فرهنگی منافقانه است.

تهاجم نظامی انکارپذیر نیست، اما تهاجم فرهنگی ممکن است مورد انکار دیگران قرار گیرد.

در تهاجم نظامی، افراد قربانی شده صعود می یابند و به درجه های عالی که همان مقام شهادت است می رسند، اما در تهاجم فرهنگی، افراد سقوط می یابند و به موجودی بی اراده، فاقد شخصیت، معتاد، مفسد و لاابالی تبدیل می شوند.

در تهاجم نظامی، چیزهایی که تخریب می شود با مدت کوتاهی ساخته می گردند، اما در تهاجم فرهنگی این کار بسیار مشکل و گاه غیر ممکن است.

در تهاجم نظامی، خاک لگدکوب می شود، ولی در تهاجم فرهنگی، ارزش های الهی و دین و فرهنگ ملی و عزت عمومی پایمال می گردد.

ابزارهای تهاجم فرهنگی

مقدمه

تهاجم فرهنگی همانند تهاجم های دیگر، سلسله ابزارهای خاص دارد و مهاجمان برای هجوم خویش، از آنها استفاده می کنند، ابزارهای تهاجم فرهنگی دشمن، ممکن است وسیع و فراوان باشد که به بعضی از آنها اشاره می شود:

1. امواج رادیویی و تلویزیونی

امروز امواج صدا و سیما، مرزهای جغرافیایی، سیاسی، زمانی و مکانی را از بین برده است و پیشرفت تکنولوژی به جایی رسیده است که تنها با فشار یک دکمه، گویی آدمی در سراسر گیتی به پرواز در می آید و دورترین نقطه جهان را وارد اتاق خویش می سازد.

امروز کشورهای غربی نزدیک به 90% امواج رادیویی را در اختیار دارند و رادیوهایی که علیه اسلام و ارزش های اسلامی  انقلابی فعالیت دارند، در مجموع روزانه 48 ساعت برنامه به زبان فارسی پخش می نمایند.

برنامه تلویزیونی جهان غرب نیز در سطح گسترده ای در جهان سوم به نمایش در می آید و مهاجمان فرهنگی از طریق رادیو، ماهواره، تلویزیون، مصاحبه با افراد ضد انقلاب فراری و پخش موسیقی های مبتذل، در تبلیغ فرهنگ منحط غرب و حمله به فرهنگ اصیل اسلامی اهتمام می ورزند.

2. فیلم های مبتذل

امروزه فیلم، سینما، ویدئو، هنرپیشگی و سایر اموری که می تواند در راه اهداف مقدس و پیشرفت واقعی انسان ها و جوامع قرار گیرد، ابزار و وسیله ای شده است جهت ایجاد فساد، بی بندوباری، مادی گرایی، بی عفتی و پوچ گرایی.

امروزه مهاجمان فرهنگی سعی می کنند از ابزار فیلم، سینما، ویدئو، قبیح ترین فیلم ها و صحنه ها را ضبط کنند و برای از بین بردن ارزش های معنوی در جهان، به خصوص کشورهای اسلامی و بالاخص ایران توزیع نمایند.

امروزه شیفتگان فرهنگ منحط غرب، سعی می کنند فیلم های ممنوع را از راه قاچاق وارد کشور کنند تا با این کار به مبارزه با امت اسلامی ادامه دهند و جوانان معصوم را به پرتگاه سقوط و غربزدگی و انحطاط بکشانند.

به قطع، آثار شوم این فیلم ها، آن چنان قوی و مخرب است که هیچ کتاب، مجله و عکس هم نمی تواند با آن برابری کند.

این شیوه دیرین استکبار و شیفتگان فرهنگ غرب است که تکنیک و صنعت و هنر را در راه اهداف شوم و شیطانی خویش به کار گیرند و به جای قراردادن آنها در مسیر انسانی و کمال بشری، آن را در مسیر خواسته های شیطانی و حیوانی قدرت طلبان بگمارند.

توصیه موکد ما به جوانان این است که درخت شخصیت خویش را از قرار دادن در مسیر سیل بنیان کن فیلم های مبتذل دور نگه دارند تا از هر آسیبی در امان بمانند و توجه داشته باشند که مشاهده فیلم های مبتذل برای آنان، همانند روشن کردن آتش در فضای مملو و آکنده از گاز است که شعله های آن، هر آنچه در مسیرش باشد می سوزاند و تبدیل به خاکستر می نماید.

به یقین، فیلم های مبتذل، ریشه درخت استعدادها را می سوزاند، روح انسان را تخریب و گاه قلب ماهیت می کند و آدمی را تبدیل به موجودی هوسران، حیوان صفت، پست و بی شخصیت می نماید.

3. جراید و مطبوعات

از جمله ابزارهای تهاجم فرهنگی دشمنان، کتاب، روزنامه، مجله و مطبوعات است.

امروزه روان شناسان معتقدند نشریات و کتب انحرافی، همان اندازه در تخریب شخصیت فکری و معنوی جوانان موثر است که نشریات و کتب مفید در سازندگی آنها.

از این رو مهاجمان فرهنگی برای به انحراف کشاندن نسل جوان و تهی کردن امت اسلام از فرهنگ غنی و اصیل خویش در قالب شعر، قصه، رمان، طنز و داستان های پلیسی به فعالیت های گسترده ای دست زده اند.

در زمان طاغوت، تالیف و چاپ و نشر این گونه کتب در کشور در تیراژ بالا رواج داشت و بعد از انقلاب اسلامی، تالیف و چاپ و نشر آنها ممنوع گردید، اما متاسفانه الان هم به طور قاچاق این گونه کتاب ها چاپ و توزیع می گردد و گاه در دست فروشی ها به معرض فروش گذارده می شود و مورد مطالعه جوانان قرار می گیرد که لازم است، ضمن توجه مسوولان فرهنگی به جلوگیری از این گونه کتاب ها، به جوانان توصیه شود که کتاب های منحرف کننده، همچون غذای فاسدی است که خوردن آن جز مرض و ناخوشی چیزی به ارمغان نمی آورد و همان گونه که جوانان هر غذایی را وارد معده خویش نمی کنند، باید هر کتاب و نشریه ای را مورد مطالعه قرار ندهند، بلکه با معیارهای صحیح به بررسی غذای روان خویش بپردازند و به این نکته توجه داشته باشند که زدودن اثرهای سوء مسائل فکری غلط، بعضی مواقع، کاری بسیار دشوار و مشکل است.

4. لباس های آرم دار

از جمله ابزار تهاجم فرهنگی، استفاده از لباس های آرم دار است.

منظور از لباس های آرم دار، لباس هایی است که به نحوی نشانه فرهنگ غرب و بی توجهی به فرهنگ خودی می باشد، مانند نحوه دوخت از جهت گشادی یا تنگی، ترکیب رنگ آن، کوتاهی یا بلندی آن، نوشته و نقش های روی آن.

پوشیدن لباس، فواید فراوانی دارد، از جمله حفظ بدن از سرما و گرما، پوشاندن عیوب جسمی، افزایش زیبایی آدمی، جلوگیری از مفاسد و حفظ عفت.

اما امروزه اوضاع به گونه ای است که کیفیت لباس از جهات مختلف می تواند یکی از عوامل مهم تبلیغ فرهنگ ها شود.

با توجه به اصل تاثیر ظاهر بر باطن و این که ظاهر انسان، تاثیر فراوانی در شکل دهی باطن و شخصیت او دارد، باید به مساله لباس، توجه خاص داشته باشیم.

امروزه اجتماع به گونه ای تحول یافته است که کیفیت پوشیدن لباس زن و مرد، تابع بینش و ارزش های حاکم بر افراد آن جامعه است و نوع جهان بینی شخص را معین می کند.

در جوامعی که ارزش های معنوی و الهی مدفون گردیده است و درخت فرهنگ ها از آب فضیلت و معنویت محروم مانده و شخصیت انسان ها بر پایه اعتباریات و توجه دیگران شکل یافته است، مدسازان سعی می کنند از این طریق، وارد دنیای جوانان شوند و ضمن عرضه لباس های مختلف در مدهای متفاوت، فرهنگ غرب را ترویج نمایند و با تحول در ظاهر آنها، باطن و فکر و فرهنگ آنها را به کل تغییر دهند.

امروزه لباس، یکی از ابزارهای مهم تبلیغاتی در دست مهاجمان فرهنگی قرار گرفته است و با توجه به این که لباس، صرفا یک امر سلیقه ای نیست، بلکه بیانگر نوع ارزش های حاکم بر افراد است، اسلام توجه خاص به آن نموده و دستورهایی در این باره فرموده، از جمله این که:

لباس به گونه ای باشد که برجستگی بدن را مخفی کند، حافظ عفت و عصمت باشد، مایه جلب توجه نامحرم نباشد (مخصوصا در بانوان) ، لباس شهرت و خلاف عرف و عادت نباشد، حالت اشرافیت نداشته باشد، تمیز و پاک باشد، باعث تبلیغ فرهنگ کفار نباشد، از زیبایی لازم برخوردار باشد.

از این رو به جوانان کشورمان که وارث فرهنگ اصیل اسلامی و ارزش های الهی هستند توصیه می کنیم که نکته های مورد توجه اسلام را در پوشیدن لباس رعایت کنند و نگذارند از این طریق، فرهنگ غرب در کشورمان نفوذ کند، زیرا که هر جا ابر سیاه فرهنگ بیگانگان گسترده شد، مانع از تابش خورشید معنویات و ارزش های انسانی می گردد.

5. عکس های سکس

عکس های سکس، عریان و نیمه عریان، یکی دیگر از ابزارهای تبلیغ و ترویج فرهنگ در دست مهاجمان فرهنگی است.

با توجه به وجود غریزه جنسی، آن هم در اوج آن در نسل جوان، کم ترین صحنه تحریک کننده کافی است که جوانان را به اعمال خلاف عفت و تقوا وادار کند، کسانی که ترویج فرهنگ غرب را وظیفه خود دانسته اند و به دنبال سودجویی های مادی خویش هستند با چاپ عکس های سکس و عریان، آن هم با کیفیتی عالی، از نظر کاغذ و رنگ و توزیع آن در مراکز مختلف به ویژه در مدارس، سعی می کنند جوانان را به منجلاب تباهی و غربزدگی بکشانند و از هویت انسانی خویش تهی سازند و آنان را از فرهنگ اصیل خویش بیگانه نمایند.

وجود عکس های عریان یا نیمه عریان بر روی لباس ها، دست کلیدها، آلبوم ها، لوازم آرایش و چاپ مستقل آنها و توزیع در بین جوانان، همگی گواه این مطلب است که یکی از ابزارهای تهاجم فرهنگی که دشمنان از آن استفاده می کنند، عکس های سکس است.

آنان به خوبی، پی برده اند که یک جوان با مشاهده این گونه عکس ها، شعله های آتش شهوتش زبانه می کشد و دژ عفت و تقوایش را می سوزاند و برباد می دهد و در نتیجه، سرزمین روحش آماده پذیرش بذر علف های هرز فرهنگ غرب می شود.

6. فن و هنر

از جمله ابزار تهاجم فرهنگی، استفاده از هنر و بلکه می توان گفت: سوء استفاده از هنر است.

گرچه هنر واقعی خود امری مقدس است، اما گاهی این امر مقدس، وسیله ای برای رساندن ناپاکان به امر نامقدسشان می شود.

آنان سعی می کنند آب زلال هنر را به میکروب فساد و شهوات مخلوط کنند و آن را با نام شربت گوارا به کام جوانان سرازیر نمایند و در پناه هنر، هنر انسان بودن را از جوانان سلب کنند و به نام هنر، رقص، ورزش های ناشایسته، موسیقی های مبتذل و فیلم های تحریک کننده و سایر نامشروعات را در جامعه رواج دهند و زمینه گرایش به فرهنگ غرب را فراهم سازند.

اما جوانان باید به این نکته توجه داشته باشند که هر فنی را نمی توان هنر نامید و به آن پای بند شد، بلکه هنر واقعی آن است که در خدمت ارزش های انسانی و انسانیت انسان باشد نه در خدمت شهوات و خواسته های شیطانی او، زیرا اگر هر فنی را هنر بدانیم، باید فن سرقت، آدم کشی، جنایت، کلاه برداری را هم هنر بدانیم و افراد سارق، قاتل، جانی و کلاه بردار را هنرمند بنامیم.

پس باید توجه داشت که فن برجسته که به آن، هنر می گوییم، دو قسم است: قسم اول، فنی که در خدمت ارزش های والای انسانی است و باعث پیشرفت همه جانبه انسان است، قسم دوم، فنی که در خدمت خواسته های شیطانی و عامل سقوط انسانیت انسانی است.

قطعا جامه زیبای هنر بر قامت رعنای قسم اول زینبده است نه بر قامت زشت و ناموزون قسم دوم، مروجان فرهنگ غرب تلاش می کنند با مغلطه کاری و اغفال جوانان، هر دو قسم را به نام هنر به خورد جوانان بدهند و بدین طریق در پناه هنر، فرهنگ غرب را ترویج نمایند.

نمونه هایی از تهاجم فرهنگی

مقدمه

در این جا سعی می کنیم از کلی گویی خارج شویم و از عالم مفاهیم به مصادیق سفر نماییم و به بعضی از مصادیق و نمونه هایی از تهاجم فرهنگی که فعلا در دستور کار مهاجمان فرهنگی قرار گرفته اشاره کنیم:

1. معرفی الگوهای کاذب

با توجه به حس الگوپذیری در جوان، قطعا الگویی که جامعه به او معرفی می کند، نقش مهمی در تکمیل یا تخریب شخصیت روحی و اجتماعی و معنوی وی دارد.

اگر الگو سالم باشد، موجب تکمیل و رشد شخصیت جوان و اگر ناسالم باشد، عامل تخریب و انحطاط او خواهد گشت.

از این رو مهاجمان فرهنگی و دنیای غرب، که به اهمیت حس الگو پذیری در جوانان پی برده اند، سعی در اشاعه الگوهای کاذب می نمایند.

آنها از طریق معرفی هنرپیشه های فاسد سینما، فوتبالیست های ناسالم، ورزشکاران بی بندوبار، خوانندگان بی شخصیت، نویسندگان مزدور و هنرمندان ناپاک، سعی در ارائه الگو به جوانان هستند.

البته آنها همه این کارها را در پرتو امور مقدس، مانند هنر، ورزش، دفاع شخصی، نشاط روحی و غیره به جوانان القا می کنند.

جوانان مسلمان و آگاه باید مواظب باشند فریب الگوهای کاذب را نخورند که سرمشق قرار دادن آنها چیزی، جز پستی، ذلت، سقوط، بی شخصیتی و در یک کلام، تبدیل شدن به یک حیوان تمام عیار به دنبال ندارد، زیرا آنان کسانی را الگوی جوانان می دانند که در فساد، پوچی، شهوترانی و مادی گرایی، گوی سبقت از دیگران ربوده باشند و به قطع الگو قرار دادن چنین افرادی جز همشکل شدن با آنان ثمره ای دیگر ندارد.

2. ترویج سکولاریسم

از جمله تهاجمات فرهنگی در زمان ما ترویج تفکر جدایی دین از سیاست است (سکولاریسم)

استکبار جهانی و شیفتگان فرهنگ غرب که از سویی دریافته اند مردم دنیا از زندگی سراسر مادی به تنگ آمده و در جستجوی آرمانی هستند که بتواند خلا معنوی آنان را پرکند و آنان را از اسارت حاکمیت مستکبران نجات دهد و ازسویی دیگر شاهد پیشرفت همه جانبه و روز افزون نظام جمهوری اسلامی هستند و از مطرح شدن ایران به عنوان الگوی کشور اسلامی باحاکمیت ارزش های دینی، ترس و وحشت دارند، برای دلسردکردن مبارزان و آزادی طلبان در سراسر جهان، سعی در ترویج تز جدایی دین از سیاست دارند و چنین وانمود می کنند که دین، فق ط رابطه انسان را با خدا معین می کند و کاری به مسائل اجتماعی و سیاسی ندارد و دینداری و حکومت داری با هم جمع نمی شوند و در نتیجه، مبلغان دینی و رهبران مذهبی باید مسائل فرعی و عبادی را به مردم بیاموزند و در امور حکومتی دخالت نکنند.

در حالی که می دانیم چنین تفکراتی صد در صد، مغایر با بینش اسلامی و دستورهای قرآنی است، زیرا پیامبر اسلامر که قرآن، اورا الگوی مسلمانان معرفی می کند، با این که در میان عرب حجاز، چیزی به نام دولت وجود نداشت، تشکیل حکومت دادند.

خود رئیس و حاکم آن بودند، قوانین الهی و حدود را در جامعه پیاده می کردند.

نماینده به اطراف می فرستادند.

در میان مردم قضاوت می کردند.

سفیر به نزد پادشاهان روانه می نمود.

جنگ و صلح و پیمان و معاهده داشتند و دستورهای لازم را جهت اداره جامعه اسلامی صادر می فرمودند.

بعد از پیامبر اسلام ر بعد از مدت زمانی امام علی للّه تشکیل حکومت دادند و خود مدتی رئیس و حاکم آن بودند.

همچنین امام حسن مجتبی للّه در جنگ با پسر هند و قیام امام حسین للّه که برای تشکیل حکومت اسلامی و نفی حاکمیت طاغوت بود و به طور قطع می توان گفت که تمام امامان در راه تشکیل حکومت اسلامی به شهادت رسیدند، همان گونه که امام زمان (عج) هم در راه تشکیل حکومت جهانی اسلامی به مقام شهادت خواهد رسید.

اگر امامان ما صرفا مشغول مسائل فرعی و عبادی می شدند و سعی و تلاش درنفی حکومت طاغوت و تشکیل حکومت اسلامی نمی کردند، قطعا کاری به آنها نداشتند و آن بزرگواران را به مقام شهادت نمی رساندند.

حکومت های طاغوت، امامان معصوم را سدی محکم در راه حاکمیت خویش می دیدند، لذا آنها را به شهادت می رساندند تا این سد از میان برود و بتوانند امیال و خواسته های شیطانی خویش را به مرحله اجرا در آورند، پس عملکرد پیامبر گرامی اسلام و پیشوایان دینی، دلیل محکمی بر همبستگی دین و سیاست است.

3. ترویج افکار روشنفکرانه

از جمله نمونه های تهاجم فرهنگی، ترویج افکار به اصطلاح روشنفکرانه است.

روشنفکران خود باختگانی هستند که همانند دستگاه گیرنده فقط هنر گیرندگی دارند.

آنان از خود چیزی ندارند و طوطی وار حرف دیگران را بیان می کنند و حقارتشان آنان را به وابستگی و شیفتگی فرهنگ غرب وا داشته است، گرچه لباس روشنفکری برتن کرده اند، اما همچون شب ظلمانی از خود فروغی ندارند و آنچه هم به زعم خود نور می دانند، همه از جای دیگر به عاریه گرفته اند، از این رو روشنفکران اصطلاحی، همان غرب گرایانی هستند که با نقاب روشنفکری، چهره واقعی خود را پوشانده اند.

بهتر است از زبان دیگران ماهیت کاری این گروه را روشن کنیم.

سارتر می گوید:

ما روسای قبایل، خان زاده ها، پولدارها، گردن کلفت های آفریقا و آسیا را می آوریم، چند روزی آمستردام، لندن، نروژ، بلژیک، پاریس می چرخاندیم، لباسهایشان عوض می شد، روابط اجتماعی تازه ای یاد می گرفتند، کت و شلوار می پوشیدند، رفت و آمد تازه، پذیرایی تازه، اتومبیل سوار شدن، رقص و زبان ما را یاد می گرفتند.

ازدواج اروپایی می کردند یا به شکل اروپایی ازدواج می کردند و زندگانی مبلمانی تازه، آرایش تازه، مصرف اروپایی تازه و غذای اروپایی یادشان می دادیم و آرزوی اروپایی شدن کشور خودشان را در دل هایشان به وجود می آوردیم.

بعد اینها را به کشور خودشان پس می فرستادیم، کدام کشورها؟ کشورهایی که در آنها برای همیشه برروی ما بسته بود.

ما در آنها نفوذ نداشتیم، ما نجس بودیم، ما جن بودیم، ما دشمن بودیم، از ما می هراسیدند، آدم ندیده بودند، روشنفکرهایی را که درست کرده بودیم فرستادیم به کشورهایشان.

بعد ما از آمستردام، از برلن، از بلژیک و از پاریس فریاد می زدیم: برادری انسانی! بعد می دیدیم انعکاس صوت ما از اقصای آفریقا از دهن همین روشنفکرها پس می آید.

می گفتیم: برادری انسانی.

یک مرتبه می دیدیم ب یک انسانی از آن طرف بر می گردد.

ما می گفتیم: مذهب بشریت به جای مذهب های مختلف.

اینها می گفتند:

مذهب بشریت به جای مذهب های مختلف.

و این صدای ماست از دهان آنها.

هر وقت ساکت می شدیم آنها هم ساکت بودند.

هر وقت حرف می زدیم.

انعکاس وفادارانه و درست صوت خودمان را از حلقوم هایی که ساخته بودیم می شنیدیم.

بعد مطمئن شده بودیم که نه تنها این روشنفکران هرگز کوچک ترین حرفی برای گفتن، جز آنچه ما به دهانشان بگذاریم ندارند، بلکه حتی حق حرف زدن را از مردم خودشان هم گرفته اند.

هدف نهایی روشنفکران زدودن تقدس از دین و دور کردن مردم ازارزش های دینی و مذهبی است.

مخالفان خود را متحجر، عقب مانده و متعصب معرفی می کنند، در حالی که خود مظهر جهالت، تعصب، تقلید کورکورانه، حقارت و خود ناباوری هستند.

امروزه روشنفکران سعی می کنند به دین و مذهب و دستورهای الهی، رنگ کهنگی بزنند و افراد دیندار را کهنه گرا معرفی کنند و دین، را مخالف آزادی، تنوع، هنر، لذت گرایی، دمکراسی و ب معرفی نمایند و عدم پایبندی به دین، پیروی از فرهنگ غرب، سودجویی، آزادی بی حدوحصر را روشنفکری قلمداد کنند.

امروزه مهاجمان فرهنگی، سعی در بزرگ کردن افراد به اصطلاح روشنفکر و تلاش در ترویج افکار پوچ آنان می نمایند تا بدین طریق، جوانان این مرز و بوم را به فرهنگ اصیل خویش، بیگانه و به فرهنگ بیگانه مانوس سازند.

گرچه حساب روشنفکران مسلمان ما از حساب روشنفکران خود باخته غربی جداست، اما متاسفانه روشنفکران مسلمان ما هم در بعضی تفکرات، متاثر از روشنفکران غربی اند و گاه تنها درد را تشخیص داده و از تدوین نسخه و راه درمان عاجز مانده اند و برای مبارزه با افراط در تفریط افتاده اند و بر عکس، و عده ای دیگر برای معالجه درد به نسخه روشنفکران غربی روی آورده اند.

4. نفی ولایت فقیه

از جمله نمونه های بارز تهاجم فرهنگی، نفی ولایت فقیه است.

عده ای با اعتقاد به این که ولایت فقیه، حکم الهی نیست و در دین تشریع نشده، سعی در نفی یا تضعیف آن می کنند و عده ای دیگر که معتقد به اسلام نیستند، ولایت فقیه را مخالف حاکمیت ملت می دانند و می گویند: ولایت فقیه، باعث استبداد و دیکتاتوری و در نتیجه سلب حاکمیت ملی می شود و از این طریق، با نفی ولایت فقیه، قصد تسلط بیگانگان و غرب گرایان را در سر می پرورانند.

در حالی که می دانیم، ولایت فقیه هم از نظر دینی تشریع شده و هم هیچ گونه منافاتی با حاکمیت ملت ندارد، زیرا ملتی که مسلمان است و خود با انتخاب خبرگان، اختیار تعیین ولی فقیه را به آنها داده است و حاضر شده که ولایت و سرپرستی خود را به دست فردی عالم، با تقوا، شجاع، آگاه به مسائل روز بدهد و با اعتقادات مذهبی خویش، اطاعت از او را در مسائل اجتماعی لازم می داند، چگونه با حاکمیت ملی منافات دارد.

سوالی است که مروجان فرهنگ غرب باید به آن پاسخ بدهند.

اگر ملتی مسلمان نباشد و هیچ گونه اعتقادی به ولایت فقیه نداشته باشد و با رای خود یا خبرگان، ولی فقیه را انتخاب نکرده باشد می توان گفت: ولایت فقیه با حاکمیت ملی منافات دارد، اما هنگامی که خود ملت مسلمان با انتخاب ولی فقیه، حاکمیت او را که حاکمیت خداست پذیرفته باشند، عین دمکراسی، آزادی و حاکمیت ملی است.

اما بحث تشریع ولایت فقیه در دین و اثبات آن بحث مفصل و گسترده ای است که در این مختصر نمی گنجد، در عین حال، ما به چند آیه و دلیل قرآنی، که می تواند این موضوع را ثابت کند، به اختصار اشاره ای می کنیم:

دلیل اول: (آیه اولی الامر) : قرآن کریم در سوره نساء (آیه 59) می فرماید:

یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم، ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید از خدا و رسول خدا و صاحبان امر از خودتان.

از این آیه، نکته های بسیاری برداشت می شود که در حال از ذکر آنها صرف نظر می کنیم و همین قدر می گوییم: ذکر اولی الامر بعد از رسول، بیان تعیین جانشین برای رسول است، یعنی اولی الامر هر که باشد جانشین رسول است.

حال با نظر به این حقیقت که کسی می تواند جانشین شخصی دیگر باشد که صفات مهم آن شخص در وی تحقق یافته باشد نتیجه می گیریم: اولی الامر که جانشین پیامبرر است، باید دو صفت بارز پیامبر را دارا باشد:

1. عالم و آگاه به مسائل شریعت و حلال و حرام الهی باشد و به تعبیر دیگر دین شناس باشد.

2. حالت خدا ترس و تقوای الهی با وجودش عجین شده باشد.

با این توضیح می گوییم، کسی که شرط اول را داشته باشد، یعنی آگاه به مسائل شریعت باشد، آن هم در سطح بالای آگاهی فقیه می نامند و به کسی که شرط دوم را داشته باشد، یعنی مراحلی از تقوا را طی کرده باشد عادل می گویند، از این رو اولی الامر به فقیه عادل اطلاق می شود.

گرچه مصداق بارز اولی الامر، امامان معصوم هستند، اما بعد از ائمه طاهرین کسی که از نظر علم و تقوا به پیامبر نزدیک تر است و شایسته مصداقی اولی الامر است فقیه عادل است.

پس اولی الامر در زمان ما فقیه عادل است.

دلیل دوم: (نفی طاغوت) قرآن کریم در سوره بقره (آیه 256آ257) طاغوت را ظلمت می داند و به ما دستور می دهد که به طاغوت کفر بورزیم و از آن برحذر باشیم و با این بیان، ما را به پذیرش ولایت فقیه، دعوت می نماید، زیرا تصور ما از حاکم جامعه اسلامی سه گونه می تواند باشد:

1. امام معصوم را حاکم و ولی خود قرار دهیم،

2. انسان طاغوت صفت و طغیانگر را به رهبری خود برگزینیم،

3. فقیه عادل را حاکم و سرپرست خود بدانیم.

حالت اول برای ما امکان ندارد، زیرا دسترسی به امام معصوم نداریم.

پس بین دو حالت دوم و سوم قرار گرفته ایم، یعنی یاطاغوت را به سرپرستی انتخاب نماییم یا فقیه عادلی را حاکم قراردهیم، به تعبیر دیگر یا ولایت طاغوت را بپذیریم یا ولایت فقیه را.

به یقین نمی توانیم ولایت طاغوت را بپذیریم، زیرا قرآن، ما را از پذیرش طاغوت منع کرده است.

حال که از ولایت معصوم، محروم هستیم و از پذیرش ولایت طاغوت محذور، باید ولایت فقیه را بپذیریم.

بنابراین قرآن کریم با نفی ولایت طاغوت، ما را به پذیرش ولایت فقیه، دعوت می کند.

دلیل سوم: (جهت گیری قرآن) با توجه به جهت گیری قرآن و شناخت روح دین هم می توانیم به اثبات ولایت فقیه پردازیم.

توضیح این که قرآن ملاک برتری در مقامات بهشتی، اعطای ولایت معنوی و تکوینی، توفیقات و تعیین پیامبری و امامت را تقوا، تسلیم، بینش، و پاکی باطن دانسته است و مقام امامت و رهبری را مخصوص بندگان صالحی می داند که در امتحان های گوناگون موفق شده اند و مراحل عبودیت را طی نموده اند، چنان که حضرت ابراهیم للّه پس از سربلند بیرون آمدن از امتحان های بزرگ الهی مانند مقاومت در برابر نمرودیان، مبارزه با بت پرستی، مهاجرت به منطقه بد آب و هوای حجاز، آمادگی بر ذبح اسماعیل شایسته مقام امامت شد.

(سوره بقره آیه124)

قرآن کریم در جای دیگر، وراثت و جانشینی زمین را مخصوص صالحان مومن می داند و می فرماید:

وعد الله الذین آمنوا منکم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض، خداوند به مومنان و صالحان وعده داده است آنان را جانشینان زمین قرار دهد.

آنچه از آیات قرآن می توان فهمید و جهت گیری این کتاب الهی موید آن است، این است که مقام امامت و رهبری و ولایت، مخصوص بندگان صالح خداوند است و آنها هستند که با پیمودن مقام قرب، شایستگی سرپرستی دیگران را پیدا کرده اند، پس کسانی که معرفت دینی و تقوای الهی و روح بندگی و تسلیم در برابر اوامر الهی ندارند نمی توانند این مقام بزرگ و این ریاست کبرا را وارث شوند.

با این توضیح، اگر قرار است این منصب مهم که دین و دنیا و شرف و حیثیت امت اسلام به آن بستگی دارد به شخصی واگذار شود.

چه کسی سزاوارتر از فقیه عادلی است که عمر خویش را وقف خدمت به اسلام و مسلمانان کرده است و تمام عمر را با تقوا و معنویت و جهاد با دشمن درونی و بیرونی سپری نموده است و در این راه مشکلات و سختی های بسیاری دیده است؟ قطعا، فطرت پاک، عقل سلیم و خداوند حکیم به ما حکم می کند این منصب مهم را در دست عالمی ربانی و آشنای به زمان، که او را فقیه عادل می نامیم، قرار دهیم، پس روح و جهت گیری قرآن، اثبات کننده ولایت فقیه است.

علاوه بر آیات، روایات فراوانی هم رسیده است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم ولایت فقیه را اثبات می کند که فعلا مجال بررسی و بیان آنها نیست.

5. اشاعه فساد و فحشا

اشاعه فساد و فحشا و ترویج منکرها، از دیگر نمونه های تهاجم فرهنگی است.

دشمنان انقلاب و فرهنگ اصیل اسلام، اشاعه فسادو منکرات را بهترین راه برای تضعیف و نابودی فرهنگ اسلام وجایگزین کردن فرهنگ غرب، می دانند.

آنان سعیشان براین بوده و هست که با ترویج منکرها و زشتی ها در بین یک ملت، به ویژه جوانان، با تیری نشانه های بسیاری را هدف گیرند، ترویج فساد در میان ملتی، نتایج زیر را موجب می شود:

1. آن ملت درشهوت غرق می گردد و از مسائل اجتماعی و سیاسی غافل می ماند و این بهترین راه برای چپاول آن ملت است،

2. با اشاعه مفاسد، این ملت از فرهنگ خویش فاصله می گیرد،

3. روحیه انقلابی از آنان سلب می شود، زیرا ملتی می تواند انقلابی باشد که وارسته از شهوات گردد،

4. این ملت به فرهنگ غرب گرایش پیدا می کند زیرا ملتی که در عمل به مادی گری گرایش یافت، طبق اصل انطباق با محیط، از نظر فکری هم مادی خواهد شد.

امروز مهاجمان فرهنگی از راه های گوناگون، از جمله فیلم، عکس، کتاب های جنایی، مجدت، مجالس شادی، رمان وب سعی در اشاعه فساد و نابهنجاری ها در بین مردم، به خصوص در بین جوانان دارند و این یکی از خطرناک ترین نقشه های شوم استکبار جهانی و مشوقان فرهنگ غرب است که جوانان متعهد ما باید با هوشیاری تام به مقابله با آن بپردازند.

6. ترویج مد و مدگرایی

از جمله نمونه های بارز تهاجم فرهنگی ترویج مد و مدگرایی در بین جوانان است.

گرچه طبع انسان، تنوع طلب و نوگراست.

اما حالت تنوع طلبی و نوگرایی در حد معقول، فطری و طبیعی است و به خوبی روشن است بین توجه به زیبایی و تنوع در حد معقول آن با غرق شدن در مدگرایی و هر روز به نوعی لباس پوشیدن، به گونه ای سخن گفتن و به صورتی برخورد کردن، بسیار تفاوت است، زیرا مشوقان مدگرایی، نه تنها با لباس بلکه با نحوه سخن گفتن، به کار بردن اصطلاحات، چگونه برخورد نمودن، کیفیت غذا خوردن، چگونگی برگزاری مراسم ها و ب سعی می کنند مدهای غربی را در جامعه اسلامی ما ترویج دهند، گرچه نحوه آراستن ظاهر و لباس پوشیدن در این میان نقش بسزایی دارد.

بدون شک کسانی که با سوء استفاده از اصل معقول تنوع طلبی، ترویج مد می نمایند، در فکر رایج کردن فرهنگ غرب و سودجویی های خودشان هستند.

سرمایه داران بزرگ برای این که چرخ کارخانه هایشان از حرکت باز نایستد و ثروت های کلانی را صاحب شوند، در اشاعه مد می کوشند و گاه این تبلیغ حتی طبقه متوسط یا ضعیف جامعه را چنان تحت تاثیر قرار می دهد که سعی می کنند، با اقساط هم که شده، خود را از قافله مد طلبان و مدگرایان عقب نبینند.

مهاجمان فرهنگی و سودجویان، سعی دارند به هر صورت که امکان دارد کالاهای خود را به مصرف و فروش رسانند، مخصوصا برای رسیدن به این هدف از زنان سوء استفاده می کنند، آنان با تولید انواع لوازم آرایش، مانند روژلب، سایه چشم، لاک ناخن، رنگ مو، مژه مصنوعی، ناخن مصنوعی و ده ها لوازم آرایشی دیگر، سعی می کنند زنان ما را در مسیر زنان دنیای غرب قرار دهند و در این میان با استفاده از اهرم هایی مانند آزادی زن، زیبایی زن، حقوق زن و ب کار خود را مشروع جلوه می دهند.

بدون شک، کسانی تابع مد و مدگرایی می شوند که به عقده حقارت دچار شده باشند و از درون، پوچ و فاقد شخصیت علمی، معنوی و اجتماعی باشند و با مدگرایی بخواهند برای خود شخصیتی کسب کنند و توجه دیگران را به خود جلب نمایند و خود را به نحوی نشان دهند، پس توجه به مدگرایی و افراط در تنوع، ریشه در فطرت آدمی ندارد، بلکه ناشی از عقده حقارت و نداشتن شخصیت انسانی است.

از این رو به جوانان توصیه می کنیم ضمن استفاده معقول از زیبایی ها و تنوع ها در این راه، مسیر افراط و زیاده روی را طی نکنید و به فرهنگ غرب بی توجه باشند، و گرنه تبدیل به یک آدم غرب زده خواهند شد که به قول جلال آل احمد:

آدم غرب زده پا در هواست، ذره گردی است معلق در فضا، که با عمق اجتماع، فرهنگ و سنت ها، رابطه ها را بریده است.

آدم غرب زده به هیچ چیز اعتقاد ندارد، نان به نرخ روز خور است، همه چیز برایش علی السویه است نه ایمانی دارد نه مسلکی و نه مرامی، نه اعتقادی نه به خدا یا به بشریت.

آدم غرب زده شخصیت ندارد، چیزی است بی اصالت.

آدم غرب زده قرتی است، زن صفت به خودش خیلی می رسد و با سر و پزش خیلی ور می رود، به کفش و لباس و خانه اش خیلی اهمیت می دهد، همیشه انگار از لای زرق و برق باز شده.

بدین طریق آدم غرب زده وفادارترین مصرف کننده مصنوعات غربی است، وجود این همه مشاغل و آن همه مصنوعات فرنگی برای او از وجود هر مسجد و بیمارستان و کارخانه ضروری تر است.

7. مخدوش کردن فرهنگ انقلابی

یکی دیگر از مصادیق تهاجم فرهنگی، مخدوش کردن فرهنگ انقلابی و ایجاد روحیه بی تفاوتی در میان مردم، به ویژه جوانان است.

مهاجمان فرهنگی در تبلیغات خود برای رسیدن به این هدف شوم اهتمام می ورزند اسلام را به گونه ای جلوه دهند که فاقد جنبه انقلابی و ظلم ستیزی باشد و چنین وانمود می کنند که نظام طاغوتی از نظام اسلامی برتر است، به این امید که روحیه جهادگری و کوشش کردن در صحنه های انقلاب را از ملت مسلمان بگیرند و آنان را از جهاد در راه خدا و دفاع مقدس در جنگ تحمیلی و سایر جبهه های نظامی و فرهنگی پشیمان سازند و در نتیجه نگذارند نظام اسلامی به صورت یک الگو برای جهانیان جلوه گر شود، زیرا از این که جهان متوجه قدرت اسلام در صحنه سیاست باشد به شدت می هراسند.

راه های مبارزه با تهاجم فرهنگی

مقدمه

آنچه مسلم است، این است که دشمن، تهاجم خود را از جبهه فرهنگی شروع کرده و در حال گسترش است.

اگر اقدام شایسته صورت نگیرد، قطعا این غده سرطانی به تمام پیکره ایران اسلامی سرایت می کند و این دود سیاه که از شعله های آتش خانمانسوز فرهنگ غرب برخاسته همه جا گسترش می یابد و با سایه شوم خود، مانع از تجلی نور فرهنگ انقلابی اسلامی خواهد شد، لذا همان گونه که هنگام تهاجم نظامی خود را آماده دفاع و فداکاری می کنیم، در جبهه فرهنگی هم باید با تمام امکانات به دفاع و دفع فرهنگ دشمن بپردازیم، وگرنه سنگرها را یکی بعد از دیگری از دست خواهیم داد و زمانی به خود می آییم که کار از کار گذشته است، از این رو در این قسمت به بعضی از راه های مبارزه با تهاجم فرهنگی اشاره می کنیم.

1. تالیف کتاب های مفید

چون که دشمن از مرزهای فرهنگی حمله کرده، باید با سلاح فرهنگ با او مقابله کنیم.

تالیف کتاب های مفید و مورد احتیاج جوانان با نظر به مسائل روز و سبک نوین، می تواند مفید و سازنده باشد، همان گونه که مرحوم شهید مطهری در جبهه فرهنگی برای دفاع از فرهنگ اصیل اسلامی به چنین کاری دست زدند.

زمانی که اسلام را مخالف حقوق زن می دانستند و بر مسائلی مانند مهر، ازدواج موقت، حق طلاق، تعدد زوجات و ب اشکال می کردند و آن را هماهنگ با مقتضیات زمان نمی دانستند.

ایشان کتاب نظام حقوق زن در اسلام نوشتند.

آن گاه که عده ای برای رسیدن به اهداف حیوانی خویش، حجاب را مانع آزادی و فعالیت زن می دانستند و جاهلان، منکر ضرورت حجاب از نظر قرآن می شدند، ایشان کتاب مسئله حجاب را تالیف کردند.

زمانی که عده ای از روشنفکران مسلمان در تبیین جهان بینی اسلامی، تحت تاثیر بعضی مکاتب، راه افراط پیمودند، ایشان کتاب مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی در هفت بخش به رشته تحریر در آوردند.

همچنین کتابهای عدل الهی، اصول فلسفه و روش رئالیسم و سایر کتاب های ایشان در واقع در دفاع از فرهنگ اسلامی در مقابل تهاجم های فرهنگی به نگارش در آمد.

پس یکی از راه های مقابله با تهاجم فرهنگی، تالیف کتاب ها و مقالات سازنده و مفید است.

2. نظارت عمومی

دومین راه مقابله با تهاجم فرهنگی، نظارت عمومی است، که دین آن را امر به معروف و نهی از منکر نامیده است.

قطعا اگرجامعه ای در برابر منکرها و ترویج فرهنگ بیگانه حساس باشد وبا مشاهده نابسامانی ها تذکرهای لازم را به افراد ناآگاه بدهد می تواند نقش بسیار مهمی در دفع تهاجم های فرهنگی داشته باشد. البته این کار، چون که از اهمیت بسزایی برخوردار است، کسانی که امر به معروف یا نهی از منکر می کنند، باید صددرصد باسعه صدر و روش پسندیده به چنین کاری پردازند.

قرآن کریم عزت و شرافت مسلمانان را در گرو سه اصل می داند و می فرماید:

کنتم خیر امة اخرجت للناس، تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر وتومنون بالله، شما بهترین امتی هستید که به جهانیان عرضه شده، زیرا امر به معروف و نهی از زشتی ها می کنید و ایمان به خدا دارید.

امر به نیکی ها و نهی از زشتی ها به اندازه ای مهم و اساسی است که می توان گفت: تمام انبیای الهی برای اجرای این دو اصل مبعوث شده اند، زیرا همه پیامبران مردم را به توحید، خداپرستی، تقوا، عدالت، احسان دعوت می کردند (امر به معروف) و مردم را از شرک، بت پرستی، خودپرستی، فساد، ظلم برحذر می داشتند (نهی از منکر) ، لذا اگر جامعه ای از این دو اصل سرنوشت ساز دست کشید، موج فساد، کشتی سعادت آنها را در هم می کوبد و در لجنزار بدبختی فرو می برد.

3. تشکیل جلسات مذهبی

تشکیل جلسات مذهبی در مساجد، پایگاه های مقاومت و تکایا و آشنا کردن جوانان با قرآن، معارف اسلامی، تاریخ انبیا و امامان، برگزاری مجالس سوگواری و میلاد، سخنرانی و خطابه های مذهبی، بیان تفسیر و معانی قرآن، اعتقادها و جهان بینی ها می تواند عامل مهمی در مقابل با تهاجم فرهنگی به حساب آید، زیرا عامل گرایش بسیاری از جوانان به آداب و فرهنگ غربی و بیگانه، نداشتن آشنایی با تعلیمات مذهبی و فرهنگ اصیل اسلامی است.

اگر تعلیمات و معارف اسلامی با نظر به نیازمندی های زمان و مسائل مورد نیاز جوانان با سبک زیبا و دلپذیر و استدلالی تدریس شود و بعضا به صورت سوال ها و مسابقه های فرهنگی  مذهبی طرح و بیان شود، قطعا نقش مهمی در گرایش جوانان به ارزش های اسلامی و فاصله گرفتن آنان از ارزش های غربی دارد.

4. استفاده از فیلم و تئاتر

از دیگر راه های مقابله با تهاجم فرهنگی استفاده از هنر مخصوصا فیلم و تئاتر است.

هنر همان گونه که می تواند در خدمت فرهنگ بیگانه و عامل انحطاط جوانان باشد، می تواند در مسیر الهی و در خدمت نسل جوان قرار گیرد.

از این رو ما از هنرمندان عزیز می خواهیم سعی کنند فیلم هایی بسازند و صحنه هایی به نمایش درآورند که جنبه مذهبی و اخلاقی و ارزشی و فرهنگی داشته باشد و روح تعهد در انسان ها بدمد، زیرا بسیاری از جریان هایی که در کتاب ها است اگر جنبه تصویری و تجسمی به خود گیرد، قطعا اثرهای آن در نسل جوان بیشتر و عمیق تر خواهد بود و هرگز از صفحه ذهنشان پاک نخواهد گشت و تجربه، این واقعیت را ثابت کرده است، بنابراین بر هنرمندان متعهد کشورمان فرض است که در این موقع حساس از هنر خویش استفاده نمایند و آن را در خدمت ارزش ها و مبارزه با تهاجم فرهنگی به کار گیرند.

با فیلم و تئاتر می توان تاریخ اسلام و زندگانی پیشوایان مذهبی و تاریخ شخصیت های انقلابی و جانبازی های شهدا و رزمندگان و الگوهای برجسته فرهنگی را به نمایش در آورد و نسل جوان را با فرهنگ خودی آشنا ساخت و به آنان آموخت که:

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم

یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

5. توجه به مسجد و نماز

از آن جا که نماز نقش بسیار مهمی در دوری انسان از فساد و تباهی دارد، می تواند یکی از راه های مقابله با تهاجم فرهنگی به حساب آید.

قطعا اگر جوانان ما با مسجد و نماز انس بگیرند و لذت ارتباط با خدا و عالم غیب را درک کنند، هیچ گاه حاضر نمی شوند خود را به لذت های حرام آلوده نمایند.

نماز انسان را می سازد، روح را تزکیه می کند، قباحت منکرها را آن گونه که هست به آدمی نشان می دهد، موجب ریزش باران رحمت و هدایت بر سرزمین روح می گردد، آدمی را از فساد و زشتی ها باز می دارد، نقشه های شیطان را نقش بر آب می کند و انسان را بر هواهای نفسانی مسل ط می نماید:

( ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر ) ، همانا نماز انسان را از فحشا و زشتی ها باز می دارد.

از این رو جوانان عزیز باید سعی کنند ارتباط خود را با مسجد، نماز، و نماز جمعه قطع نکنند و تلاش نمایند نماز را به موقع بخوانند تا لذت ذکر الهی و ارتباط با مبدا هستی که در خور مقایسه با هیچ لذتی نیست درک کنند و دست اندرکاران امور فرهنگی کشور باید زمینه ارتباط جوانان را با مسجد و نماز فراهم کنند تا از آسیب تهاجم فرهنگی در امان بمانند، زیرا دشمنان هنگامی به تهاجم فرهنگی خود امیدوار هستند که بدانند جوانان یک کشور از مسجد، نماز و معنویت فاصله گرفته اند.