دین و آزادی

دین و آزادی0%

دین و آزادی نویسنده:
گروه: سایر کتابها

دین و آزادی

نویسنده: محمدحسین فهیم نیا
گروه:

مشاهدات: 13095
دانلود: 2326

توضیحات:

دین و آزادی
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 22 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 13095 / دانلود: 2326
اندازه اندازه اندازه
دین و آزادی

دین و آزادی

نویسنده:
فارسی

فصل دوم: حقوق اجتماعی انسان ها

ضرورت رعایت حقوق اساسی

انسان مثل بقیه موجودات مشمول هدایت عامه است و از روزی که نطفه اش شروع به تکون می کند، به سوی یک انسان تمام عیار سیر می نماید. اما انسان به دلیل احتیاجات تکوینی بیشتر و نیز نواقص بیشتر، محتاج تشکیل اجتماع کوچک خانوادگی و سپس اجتماع بزرگ شهری است که از طریق ازدواج و همکاری با دیگران شکل می گیرد و همه در رفع حوایج یکدیگر می کوشند.

انسان طبیعت دیگری دارد که نتیجه آن به وجود آمدن قهری مدنیت است: «انسان طبعاً می خواهد دیگران را به نفع خود استخدام کند»، دیگران هم متقابلاً به دنبال همین هدف هستند، از این رو ناگزیر می شود با آن ها به مسالمت رفتار کند و برای آن ها حقوقی مساوی حق خود قائل شود. پس وقتی اجتماعی آباد خواهد بود که دارای اصولی علمی و قوانینی اجتماعی باشد و همه آن قوانین را محترم بشمارند.

خلاصه این که با نبودن قانون و سنت هایی که مورد احترام همه و حداقل اکثریت باشد، جمع مردم متفرّق و جامعه شان منحل می شود؛ البته اصول و ریشه های این قوانین باید حوایج حقیقی انسان - نه بر حسب هوای نفس - باشد.

اقسام آزادی

با بررسی ادبیات مربوط به آزادی، می توان حدود بیست قسم برای آزادی شمارش کرد که همه آن ها تحت چهار عنوان زیر قابل بحث است:

1- آزادی سیاسی؛

2- آزادی اقتصادی؛

3- آزادی فکری؛

4- آزادی شخصی.

1 . آزادی سیاسی

آزادی سیاسی

آزادی سیاسی به افراد جامعه اجازه اظهار نظر و ابراز عقیده در خصوص حیات عمومی جامعه می دهد و این افراد هستند که زندگی جامعه را با تعیین حکومت متناسب و وضع قوانین، مشخص می کنند.

آزادی سیاسی از انواع «آزادی های حقوقی و اجتماعی» است که اصطلاحی عام و مبهم است. برای ارائه تصویری درست از این اصطلاح، لازم است آن را به دو بخش تقسیم کنیم:

الف) آزادی بیان و قلم

ب) آزادی سیاسی وسیله شایسته سالاری.

الف) آزادی بیان و قلم

1 - آزادی بیان در اسلام: با توجه به هدف جامعه اسلامی در سیر به سوی تکامل، همه افراد آن موظف هستند شرایط تسریع آن و رفع موانع پیش روی آن را فراهم کنند؛ از جمله ابزار مهم در این راستا به کارگیری بیان و قلم در مسیر رشد و هدایت مادی و معنوی جامعه اسلامی و دفع قلم ها و بیان های مسموم و منحرف است.

هر کسی در پرتو آزادی بیان و قلم، حق دارد هر حزب و انجمنی با مقاصد اصلاحی و اجتماعی تشکیل دهد؛ هر روزنامه مفیدی را انتشار دهد و سندیکا و اجتماع و انجمن اصلاحی ایجاد کند و از هیچ گونه انتقاد و رهنمایی که موجب اصلاح و ارشاد جامعه می شود، کوتاهی ننماید.

حکومت اسلامی حق ندارد جلوی آزادی بیان و قلم را بگیرد و مردم را از اجتماعاتی که به منظور اصلاحات و گرفتن حقوق آنان تشکیل می شود، باز دارد. همه تاریخ نویسان نوشته اند که در زمان حکومت علی بن ابی طالب عليه‌السلام گروهی از قبیل سعد بن ابی وقاص، عبداللَّه بن عمر و... از بیعت با آن حضرت خودداری نمودند و بعد از حادثه «صفّین» نیز جمعی به عنوان «خوارج» از ایشان کناره گرفتند، [ولی ایشان در مجالس و محافل انتقادهای شدید آنان را می شنید و با نرمی پاسخ می داد و به احترام آزادی، هیچ گاه در صدد اذیت و آزار و انحلال اجتماعات آنان برنیامد [تا این که کار گستاخی آنان از حد گذشته، با فراهم کردن لشکری خواستند حکومت عادلانه آن حضرت عليه‌السلام را واژگون کرده و خون بی گناهان را بریزند؛ در آن وقت بود که ناگزیر برای خاموش کردن فتنه با آنان جنگید و جلوی آزادی افسار گسیخته آنان را گرفت. (111)

در جامعه آزاد اسلامی، مردم برای رفع مشکلات و ایجاد اصلاحات باید از دولت انتقاد سالم کنند و دولت هم باید از راهنمایی ها و انتقادات آنان استقبال کند. برخلاف حکومت های استبدادی که اختناق و خفقان بر جامعه حاکم است.

امام خمینی قدس‌سره از بدو پیروزی انقلاب اسلامی به همه نشریات اجازه نشر دادند و تنها تأکید داشتند که در راستای خواست ملت باشد و نه در مسیر توطئه: «ما آزادی مطلق خواهیم داد و می دهیم و داده ایم، لیکن نه برای توطئه، نه برای فساد و خرابکاری». (112)

آزادی بیان در تاریخ اسلام: در صدر اسلام، رسول گرامی صلى‌الله‌عليه‌وآله از انتقادها و پیشنهادهای مسلمانان استقبال می کردند و در شورای انقلاب خویش در مدینه، از افراد سرشناس مهاجر و انصار و حتی از بلال حبشی نظرخواهی می کردند. پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید:

( قُلِ الحَقَّ وَلَوْ عَلی نَفْسِکَ ) ؛ حق بگو ولو به ضرر تو باشد.

ابوبکر پس از پیامبر اسلام صلى‌الله‌عليه‌وآله بالای منبر رفته و مردم را چنین خطاب کرد:

من با این که از شما بهتر نیستم، امور شما را به عهده گرفته، بنابراین اگر خوبی نمودم، مرا یاری کنید و چنانچه بدرفتاری کردم، مرا از آن باز دارید.

عمر نیز در اوایل خلافت خود شبیه این سخن را به مردم گفت و در این حال یکی از حاضران بلند شد و گفت: «به خدا قسم، اگر ذره ای انحراف در تو مشاهده کنیم، با شمشیرهایمان تو را راست می کنیم».

در زمان امام صادق عليه‌السلام ابن ابی العوجاء آزادانه در مسجد مسلمانان به ستونی تکیه می داد و دلایل خود را در نفی خدا و پیغمبر و دین مطرح می کرد و مسلمانی به نام «مفضّل» به ستون دیگر مسجد تکیه داده و پاسخ او را می داد. (113)

زکریای رازی، دانشمند معروف مسلمان، که عقاید خاصّی از جمله ردّ نبوّت و وحی را داشته، در منزل خود جلسات بزرگی برپا کرده و دلایل خویش را تقریر می کرد. بحث هایی که بین افراد این جلسات در می گرفته در کتابی به نام نبوات جمع آوری شده است. جلسات مباحثه امام رضا عليه‌السلام با صاحبان عقاید مختلف نیز معروف است. (114)

از همه مهم تر نصّ آیات قرآن است که می فرماید:

( فَبَشِّر عِبادِ * الَّذِینَ یستَمِعُونَ القُولَ فَیتَّبِعُونَ اَحْسَنهُ اُولئِکَ الَّذینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَاُولِئَک هُمْ اُولُو الْاَلْبابِ ) ؛ (115) پس بندگان مرا بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آن ها پیروی می کنند، آنان کسانی هستند که خداهدایتشان کرده و آنان خردمندانند.

( اَفَمَنْ یهدِی إِلی الحقِ اَحَقُّ أَنْ یتَّبَعَ أمَّنْ لا یهِدِّی إِلّا أنْ یهْدی ) (116) آیا کسی که هدایت سوی حق می کند برای پیروی شایسته تر است یا آن کس که خود هدایت نمی شود مگر هدایتش کنند.

استاد مطهری رحمه‌الله در کتاب پیرامون جمهوری اسلامی، بعد از اشاره به گفته «ویل دورانت» که مسلمانان در اوج قدرت و حکومت آزادی های ملل دیگر را محترم می شمردند، دو علت را برای گسترش تمدن اسلامی ذکر می کند:

علما راجع به علل پیدایش و گسترش تمدن اسلامی خیلی بحث کرده [و] دو علت اساسی برایش ذکر کرده اند: اولین علت تشویق بی حدی است که اسلام به تفکر و تعلیم و تعلم کرده است، چون این دیگر در متن قرآن است؛ علت دومی که برای پیدایش و گسترش تمدن اسلامی ذکر کرده اند که چطور شد اسلام توانست از ملت های مختلف نامتجانس که قبلا از یکدیگر تنفر داشتند، چنین وحدتی به وجود آورد، احترامی است که اسلام به عقاید ملت ها گذاشت؛ به قول خودشان تسامح و تساهلی که اسلام و مسلمین راجع به عقاید ملت های مختلف قائل بودند. مسلمین به قدری با این ها با احترام رفتار کردند که کوچکترین دو گانگی با آن ها قائل نبودند و همین سبب شد که تدریجاً خود آن ها در اسلام هضم شدند؛ یعنی عقاید اسلامی را پذیرفتند. (117)

آزادی بیان و قلم در راستای احکام دین

علمای اسلام سه اصل اسلامی یعنی مشورت، امر به معروف و نهی از منکر، و اندرز و خیرخواهی، مسئله آزادی بیان را به صورت امری مسلّم مطرح کرده و لازم شمرده اند. بدون وجود این زمینه، نمی توان در راستای این سه اصل حرکت کرد. در اینجا به تبیین آن سه اصل و مسئله آزادی بیان می پردازیم:

1. لزوم مشورت: ( وَشاوِرهُم فِی الْاَمْرِ ) ؛ (118) و در کارها با آنان مشورت کن» و ( وَامرُهُم شوری بَینَهُم ) ؛ (119) و کارهایشان به صورت مشورت در میان آن هاست».

با توجه به گستردگی جوامع بشری امروز این امکان وجود ندارد هر کسی خود را به دولت مردان جامعه برساند، از این رو آزادی بیان و قلم برای ارائه پیشنهادها و انتقادها در سخنرانی ها و مطبوعات امری لازم و ضروری و به صورت معمول درآمده است.

2. امر به معروف و نهی از منکر: آیاتی که در مسئله امر به معروف و نهی از منکر توصیه های جدی دارد، بدون بستر مناسب امکان تحقق در خیلی از موارد را ندارد. درخواست «آزادی بیان و قلم» در جامعه امروزی نیز برای آن است که خوبی های فراموش شده و مورد غفلت واقع شده یادآوری شود و به این وسیله جلوی انحرافات گرفته شود و مورد نقادی قرار گیرد.

امّا قرآن هدفی بالاتر از «آزادی بیان و قلم» را خواستار است؛ جوامع امروزی آزادی بیان را برای آزادی در انتقاد از مسائل جامعه می دانند، ولی قرآن در بحث امر به معروف و نهی از منکر می فرماید: نه تنها باید آزادی بیان باشد و کسی از آن جلوگیری نکند، بلکه بر فرد مسلمان واجب است که بیان و قلم خود را در راستای اصلاح جامعه به کار بگیرد، حتی اگر موجب به خطر افتادن جان و مالش گردد.

( وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَیأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ ) ؛ (120) باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند و آن ها همان رستگارانند.

( کُنتُم خَیرَ أُمّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَامُرُونَ بِالمَعرُوفِ وَتَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ) ؛ (121) شما بهترین امتی بودید که به سود انسان ها آفریده شده اند (چه این که) امر به معروف و نهی از منکر کنید.

3. اندرز و خیرخواهی: یکی از ویژگی های مکتب اسلام این است که به افراد توصیه می کند نباید در قبال سرنوشت یکدیگر بی تفاوت باشند. پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله مسلمانان را طوری تربیت کرده بود که برخی از آن ها بعد از نماز صبح به جمعیت رو کرده و می گفتند: ( رَحِمَ اللَّهُ امْرِءً اَهْدی إِلَی عُیوبِی ) ؛ (122) خدا رحمت کند کسی را که (اوّل صبح از روی خیرخواهی) مرا متوجه نواقص و ضعف هایم نماید».

ارزش قلم در قرآن: از ارزش های مورد نظر قرآن، علم است. تحقیق، تثبیت و تکامل علم ابزاری لازم دارد که از جمله مهم ترین آن ها قلم است. به وسیله قلم، آثار علمی جاودانه می ماند. یکی از مفسران در تفسیر آیه ( ن وَالْقَلَمِ وَما یسْطُرُونَ ) می گوید جاودانگی و استواری امور دین و دنیا به دو چیز وابسته است: یکی قلم و دیگری شمشیر. البته شمشیر تحت الشعاع قلم قرار دارد، چه بسیاری از مشکلات و معضلات به وسیله قلم حل می گردد و با شمشیر قابل حل نیست، و چه بسا مشکلاتی که با شمشیر حل می شود، با قلم و بیان و منطق و استدلال بهتر و آسان تر حل می گردد.

از آیه فوق و آیات اوّل سوره علق استفاده می شود که از نظر قرآن قلم تأثیر بسزایی در زندگی بشر دارد.

( اِقْرَأْ وَرَبُّکَ الْاَکَرمُ الَّذی عَلَّمَ بِالقَلَمِ * عَلَّمَ الإِنسانَ ما لَمْ یعْلَم ) ؛ (123) بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است، همان کسی که به وسیله قلم تعلیم نمود و به انسان آنچه نمی دانست یاد داد.

طبیعی است که اهمیت و نقش قلم در زندگی بشر به این معنا نیست که «لا بشرط» باشد، بلکه قلم باید توانا و آزاد باشد تا انتظاراتی که از آن می رود، برآورده شود؛ برای مثال:

1- احکام دین بدون آزادی قلم قابل بیان نیست؛

2- از این آیات استفاده می شود که منظور از قلم، نشر دانش، تفکرات، تعقلات و تدبرات انسانی است و با وجود ممنوعیت، این وظایف از عهده قلم ساخته نیست؛

3- تداوم دانش بشر و رشد آن بدون آزادی قلم امکان ندارد. (124)

دو نکته:

1- از آیات مذکور استفاده می شود که مهارت نگارش یکی از موهبات و نعمت های الهی است که دارنده آن باید نهایت قدردانی را از آن به عمل آورد.

از هر سوگندی، اهمیت دو چیز معلوم می شود: یکی، چیزی که برای آن قسم خورده اند تا آن را بیان و اثبات کنند و دوم، چیزی که به وسیله آن قسم خورده شده است. فرد عاقل هیچ گاه به شی ء بی ارزش قسم نمی خورد و مورد قسم برای او مهم است. بنابراین سوگند خداوند به قلم نشان دهنده اهمیت آن نزد و بیانگر تأثیر فوق العاده این ابزار برای انتقال مفاهیم و حفظ آن ها در زندگی بشر می باشد.

2- قرآن عدم استفاده از قلم و مکتوم گذاشتن حقیقت را گناه شمرده است:

( وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ لَتُبَینُنَّهُ لِلنّاسِ وَلَا تَکْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَآءَ ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَبِئْسَ ما یشْتَرُونَ ) ؛ (125) و (به خاطر بیاورید) هنگامی را که خدا از کسانی که کتاب (آسمانی) به آن ها داده شده، پیمان گرفت که حتما آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید، ولی آن ها آن را پشت سر افکندند.

تحریف حقایق به وسیله قلم نیز همانند مکتوم گذاشتن حقیقت و بلکه بدتر از آن است، چرا که مطلبی گمراه کننده به جای مطلب حق و ارزشمند به افکار مردم القا شده است.

( فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِیشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیلٌ لَّهُم مِّمّا کَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَّهُم مِّمّا یکْسِبُونَ ) ؛ (126) پس وای به آن ها که نوشته ای با دست خود می نویسند، سپس می گویند این از طرف خداست تا آن را به بهای کمی بفروشند؛ پس وای بر آنان از آنچه با دست خود نوشتند و وای بر آنان از آنچه را که از این راه به دست آوردند.

محدوده آزادی بیان و قلم

مسائل اعتقادی و شبهات درباره آن در طول تاریخ اسلام وجود داشته و محققان و معلمان دینی با همان زبان و سطح علمی عمدتاً در محافل علمی به آن ها پاسخ می دادند.

امروزه برخی معتقدند نشریات تخصصی، در حکم همان جلسات علماست و نوعاً دیگران استفاده نمی کنند و قدرت فهم آن را هم ندارند، پس مانعی برای طرح و نقد همه شبهات در آن ها وجود ندارد؛ در حالی که گروهی دیگر می گویند ممکن است دستاویز شیادان قرار گیرد و موجب گمراهی بعضی از دانش پژوهان شود؛ لذا جایز نیست.

با توجّه به توضیحات فوق می توان حدود آزادی بیان را به صورت زیر ذکر کرد:

1- موجب انحراف عقیدتی در جامعه نشود؛

2- اضرار به دیگران نباشد؛

3- مسائل اخلاقی مانند دوری از استهزا، افترا و کذب رعایت شود؛

4- عفت عمومی مورد تعرض قرار نگیرد.

ب) آزادی سیاسی وسیله شایسته سالاری

در جامعه دینی، آزادی باید به گونه ای باشد که افراد شایسته توانایی معرفی خود برای تصدی مسئولیت های سنگین را داشته و مردم نیز از جوّ سالم اجتماعی برای شناخت معیارهای صحیح و دفع تبلیغات مسموم سیاسی در انتخاب مدیران متعهد برخوردار باشند. برای نیل به شایسته سالاری در پرتو آزادی سیاسی، اصول زیر باید اعمال شود:

1- شناخت معیارهای شایستگی: جامعه اسلامی باید ملاک های شایستگی مورد نظر دین، مانند تقوا، علم، آگاهی و قدرت را بشناسد.

الف) تقوا، نیرویی معنوی است که بتوان در پناه آن از لغزش ها دوری کرد.

( یا اَیهَا النّاس اِنّا خَلَقناکم مِن ذَکَرٍ و اُنْثی وَجَعَلناکم شُعُوباً وَقَبَآئِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ اَتْقاکُم ) ؛ (127) ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را از تیره ها و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست.

حضرت یوسف عليه‌السلام وقتی مورد لطف پادشاه قرار گرفت و به او پیشنهاد شد هر منصبی را که می خواهد، اختیار کند، گفت: ( اجْعَلنِی عَلَی خَزآئِنِ الْاَرْضِ اِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ ) ؛ (128) مرا سرپرست خزائن سرزمین (مصر) قرار بده که نگهدارنده و آگاهم».

منصب خزانه داری به دو چیز نیاز دارد:

1- امانت داری؛ یکی از آثار تقوا امانت داری می باشد. گرچه تعبیر «حفیظ» مطلق است، هم بر حفظ خویش در برابر شیطان و هوای نفس دلالت دارد و هم حراست از مجموعه مسئولیت های واگذار شده به آن فرد

2- دانش.

ب و ج) علم و توانایی: بنی اسرائیل از پیامبر خود «سموئیل» درخواست کردند فرمانروایی برای آنان انتخاب کند تا با اطاعت از دستورهای او بتوانند عزت از دست رفته را باز گردانند.

سموئیل به آنان خبر داد که خداوند فردی به نام «طالوت» را که از هر نظر شایسته فرمانروایی است، برای تصدی این مقام برگزیده است.

مردم به خیال این که فرمانروا باید از خاندان بزرگ، ثروتمند و سرشناس باشد، زبان به اعتراض گشودند و گفتند:

( أَنَّی یکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَینا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمالِ ) ؛ چگونه او بر ما حکم کند با این که ما از او شایسته تریم و ثروت زیادی ندارد». سموئیل در پاسخ آنان گفت: ( إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیاهُ عَلَیکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ ) ؛ (129) همانا خدا او را بر شما برگزیده و او را در علم [و قدرت] و جسم وسعت بخشیده است». او هم دانش دارد و هم قدرت و توانایی بر اجرا.

2- شناسایی و استخدام افراد شایسته: با توجّه به این که مدیریت داخلی و خارجی جامعه اسلامی امر بسیار حساس و مؤثری است، این موضوع، مسئولیت سنگینی را برای آحاد مسلمانان در جامعه ایجاد می کند. این وظیفه در صورتی انجام می گیرد که ما علاوه بر دانستن اصول شایستگی در اسلام، واجدان شرایط را با دقت و بدون تأثیرپذیری از جوّ تبلیغاتی کاذب و رنگارنگ، شناسایی کرده و آنان را به قدرت برسانیم. برای انجام دادن این تکلیف، باید به دو نکته توجه کرد:

1- در صورتی که فرد شایسته تری وجود دارد، حق نداریم به افراد کم لیاقت مسئولیت بدهیم. پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله می فرماید:

( مَنِ اسْتَعْمَل رجُلاً عَلی عِصابَةٍ وَفِیهِمْ مَنْ هُوَ اَرْضی للَّهِ مِنْهُ فَقَدْ خانَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالمُؤْمِنِینَ ) ؛ (130) هر کسی که مردی را بر امر مشکلی به کار بگیرد و حال آن که در میان ایشان فردی است که رضایت خدا را بیشتر از او دارد، پس به تحقیق در حق خدا و پیامبرش و مؤمنان خیانت کرده است.

2- افراد آزمند و جاه طلب نباید انتخاب شوند.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: «به خدا قسم، کسی که از ما درخواست تصدی مقامی کند یا حریص بر آن باشد، به خواسته او ترتیب اثر نخواهیم داد. (131)

همین نگرش شایسته سالارانه در اسلام سبب شد که با بودن بزرگان مهاجر و انصار، افراد لایقی مانند زید (غلام آزاد شده پیامبر) امیر لشکر جنگ موته، اسامة بن زید سردار لشکر جنگ با رومیان، عمار یاسر استاندار کوفه، سلمان فارسی استاندار مدائن و عتاب بن اسید 21 ساله از جانب پیامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به فرمانداری شهر مکه برگزیده می شوند.

پیامبر در برابر شکایت بزرگان مکه از این انتخاب ها، خطاب به آنان نوشت:

... ملاک فضیلت انسان، بزرگسالی نیست، بلکه برعکس، میزان بزرگی انسان فضیلت و کمال معنوی و شایستگی است. (132)

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله بر اساس همین مبنا، علی بن ابی طالب و فرزندانش عليهم‌السلام را بعد از خود به امامت منصوب کرد و در صورت عدم حضور علنی آنان، جامعه اسلامی باید «شایسته ترین» فرد را بر کرسی ولایت جامعه بنشاند و از او مخلصانه اطاعت کند.

2 . آزادی اقتصادی

آزادی اقتصادی

منظور از «آزادی اقتصادی» در این جا، آزادی مورد نظر اقتصاد سرمایه داری نیست، بلکه مقصود آزادی در چارچوبی است که با موازین اخلاقی و انسانی منافاتی ندارد و در راستای خواسته های فطری بشر و مورد نظر اسلام است.

یکی از مشخصات اقتصاد اسلامی، اعطای آزادی محدود در چارچوب ارزش های معنوی و اخلاقی است که اسلام بدان معتقد است. در این اصل نیز مانند بعضی از اصول دیگر، اختلاف بارزی میان اقتصاد اسلامی و دو اقتصاد سرمایه داری و سوسیالیستی وجود دارد. در زمانی که افراد آزادیهای نامحدودی را در زیر سایه اقتصاد سرمایه داری برخوردارند و در حالی که اقتصاد سوسیالیستی، آزادی را از همه سلب می کند، اسلام روشی را اتخاذ می کند که با طبیعت عموم مردم هماهنگی دارد؛ لذا در حدود ارزش های معنوی و ایده های اسلامی به توده ها آزادی می دهد و از طرفی، آزادی را در مجرای صحیح قرار داده است تا وسیله ای برای خدمت به خلق باشد. (133)

محدودیتی که اسلام برای آزادی اجتماعی در زمینه اقتصاد مقرر داشته، راهگشای زندگی انسانی برای بشر است و در عین حال احساس عدم آزادی نیز به او دست نمی دهد.

شهید صدر قدس‌سره در کتاب اقتصاد ما دو محدودیت را برای آزادی اقتصادی ذکر کرده است:

یکی، محدودیت ذاتی [است که از ژرفای روح آدمی سرچشمه گرفته و نیرویش را از ذخایر روحی و فکری شخصیت اسلامی تأمین می کند، به صورتی که انسان به هیچ وجه احساس سلب آزادی نمی کند؛ زیرا این محدودیت از واقعیت روحی و فکری آنان سرچشمه گرفته است؛ دوم، محدودیت عینی است، که منظور از آن، محدودیتی است که از بیرون، فرد را ملزم به رعایت آن می کند، و اجرای این اصل در اسلام بدین سان است:

الف) فعالیت هایی که بازدارنده تحقق ایده های اسلامی است، مثل ربا، احتکار و امثال این ها، ممنوع است؛

ب) اسلام اصل نظارت حکومت اسلامی (ولی امر) را بر فعالیت عمومی و دخالت دولت برای حمایت از مصالح عمومی وضع کرده است تا ضامن تحقق بخشیدن به ایده و مفاهیم عدالت اجتماعی خود با مرور زمان باشد و آیه ( أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنکُمْ ) » نیز دلالت بر این معنا دارد و اختلافی هم بین مسلمانان نیست که ولی امر همان دارندگان مقام شرعی در جامعه اسلامی هستند و این دخالت در حدود شرع مقدس می باشد. (134)

عدم تقابل محدودیت های اسلام با آزادی اقتصادی

با توجه به دو نکته فوق، پاسخ این سؤال روشن می شود: اوّلاً، برای فرد مسلمان در مقام تحقیق یا عمل به این دستورهای اسلام، یک سری محدودیت های جزئی آن هم با دلیل های روشن، احساس محدودیت ایجاد نمی کند؛

ثانیاً، اسلام در محیط درونی خود، پیروانش را به گونه ای از نظر فکری و روحی پرورش می دهد که به صورت ذاتی و طبیعی محدودیت های دینی را پذیرا هستند، بدون آن که احساس ناراحتی کنند؛ هم خط قرمزهای دین در مسائل اقتصادی را رعایت می کنند و هم به قصد تقرب به خدا، انفاق های مقرر در دین - اعم از واجب و مستحب - را انجام می دهند. اسلام در همان مدت کوتاه حاکمیت خود، توانست این مفاهیم را به خوبی اعمال کند و بعد از آن قرن ها که قدرت اجتماعی و اقتصادی در دست دین نبوده، همین تربیت درون اسلامی حافظ این حقایق و ارزش های مکتبی بوده است.

3 . آزادی شخصی

آزادی شخصی

انسان به لحاظ این که در جامعه زندگی می کند، باید مقررات آن جامعه را که ضامن امنیت و مصالح اجتماعی است رعایت کند، ولی به مثابه یک فرد، اسلام به او آزادی های شخصی و به تعبیری آزادی های فردی داده است، مثل آزادی در انتخاب محل سکونت، نوع کار و ازدواج. در اینجا به بعضی از این موارد می پردازیم.

الف) آزادی در انتخاب مسکن: منظور این است که هر فردی حق دارد در داخل یا خارج از کشور، هر جا که دلش خواست، سکونت کند و هیچ کس بدون اجازه او یا اجازه قانون حق ندارد وارد منزل ویژه او شود. این آزادی مورد حمایت اسلام است. پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرموده اند:

( اَلْبِلادُ بِلادُ اللَّهِ وَالعِبادُ عِبادُ اللَّهِ فَحَیثُ اَصْبَحْتَ خَیراً فَاقِمْ ) ؛ (135) شهرها، شهرهای خداوند و بندگان بندگان خدایند، پس هر کجا که خیر دانستی، اقامت کن.

با وجود این آزادی، اسلام در مواردی، برای این آزادی محدودیت ایجاد کرده است؛ از جمله:

1- شرط حفظ دین در انتخاب مسکن: اسلام سکونت در مناطقی را که انسان نتواند دین خود را حفظ کند، وظایف خود را انجام دهد و امنیت لازم را برای زندگی نداشته باشد نمی پذیرد؛ از این رو در آخرت، به افرادی خاص که عذر می آورند که ما ناتوان و بی دفاع بودیم، گفته می شود: مگر زمین خدا وسیع نبود که در آن مهاجرت کنید.

( إِنَّ الَّذِینَ تَوَفّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ ظالِمِی أَنفُسِهِمْ قالُوا فِیمَ کُنتُمْ قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ قالُوا أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهاجِرُوا فِیها ) ؛ (136) کسانی که فرشتگان [قبض ارواح روح آنان را گرفتند، در حالی که به خویشتن ستم کرده بودند، به آن ها گفتند: شما در چه حال بودید، [چرا با این که مسلمان بودید، در صف کفار جای داشتید]، گفتند ما در سرزمین خود تحت فشار و مستضعف بودیم. آن ها (فرشتگان) گفتند: مگر سرزمین خدا پهناور نبود که مهاجرت کنید.

2- تبعید افراد مفسد و محارب: این یکی از مجازات های اسلامی و از محدودیت های آزادی در انتخاب مسکن است.

( إِنَّما جَزَآؤُا الَّذِینَ یحارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَن یقَتَّلُوا أَوْ یصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیدِیهِمْ وَأَرْجُلُهُم مِّنْ خِلافٍ أَوْ ینفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ) ؛ (137) کیفر آن ها که با خدا و پیامبرش به جنگ برمی خیزند و اقدام به فساد در روی زمین می کنند [و با تهدید اسلحه به جان و مال و ناموس مردم حمله می برند] فقط این است که اعدام شوند، یا به دار آویخته گردند، یا (چهار انگشت از) دست (راست) و پای چپ آن ها به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید گردند.

3- ضرورت های امنیتی: کسی حق ندارد بدون اجازه وارد منزل شخصی دیگری شود، مگر با مجوز قانونی و بر حسب ضرورت سیاسی، امنیتی یا نظامی ( فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فِیها أَحَداً فَلَا تَدْخُلُوهَا حَتَّی یؤْذَنَ لَکُمْ ) . (138)

معیار گزینش وطن، آن است که آن سرزمین، شما را با شخصیت، نیازها، آرمان ها و خواسته هایتان تحمل کند. حضرت علی عليه‌السلام فرمود:

( لَیسَ بَلَداً أَحَقُّ البِلاد لَکَ مِنْ بَلَدٍ خَیرُ البِلادِ ما حَمَّلَکَ ) ؛ (139) نیست برای تو سزاوارترین شهرها مگر شهری که بهترین آن ها از حیث انجام وظیفه برای تو باشد.

پیامبر اکرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

( اَلْبِلادُ بِلادُ اللَّهِ وَالعِبادُ عِیالُ اللَّهِ اَینَما اَصْبَحْتَ خَیراً فَاَقِمْ ) ؛ (140) شهرها شهرهای خداوند و بندگان تحت سرپرستی خدا هستند، هر کجا که در حال خیر صبح کنی، اقامت کن.

در برخی روایات، سکونت در سرزمین ها و شهرهایی که فاقد امنیت، رفاه و اقتصادی سالم است، نکوهش شده است.

حضرت علی عليه‌السلام می فرماید:

( شَرُّ البِلادِ بَلَدٌ لا اْمَنَ فِیهِ وَلا خَصَبَ؛ ) بدترین شهرها و کشورها جایی است که نه امنیت دارد و نه ارزانی و رفاه زندگی.

این گونه روایات، در عین تعیین معیار انتخاب وطن، بر اصل آزادی در انتخاب مسکن و وطن نیز تأکید می کند.

فقها قانون در مورد مسلمانان ساکن در بلاد غیر اسلامی را به سه قسم تقسیم کرده اند:

1) آنانی که یارای اظهار عقیده و انجام وظایف دینی و اقامه شعائر مذهبی را ندارند؛ بر اینان واجب است که به سرزمین اسلامی مهاجرت کنند؛

2) مسلمانانی که هیچ گونه مانعی برای امور فوق در بلاد غیر اسلامی ندارند، اگر چه اینان لزومی ندارد که مهاجرت کنند، ولی شایسته است به صفوف مسلمانان در سرزمین اسلامی ملحق شوند؛ (141)

3) مسلمانانی که یارای مهاجرت ندارند می توانند بمانند، هر چند محدودیت هم داشته باشند.

آیات 97 و 98 سوره «نساء» دو قسم از اقسام فوق را به روشنی بیان فرموده است.

البته در شرایطی که اقلیت مسلمان می توانند با نظام موجود و شرایط حاکم تحت رهبری صالح مبارزه کنند، به جای هجرت باید به تغییر وضع موجود همت گمارند.

ب) آزادی در انتخاب کار: سلایق و ذوق افراد در انتخاب رشته تحصیلی و نیز نوع کار بسیار مختلف است و بی شک عشق و علاقه به شغل از زمینه های ابتکار و خلاقیت در آن به شمار می آید.

در کتاب اسلام و حقوق بشر آمده است: بیگاری و کار اجباری، از سنت های معمول دوران فئودالیسم و تیول داری بود که آثار شوم آن، هنوز در پاره ای از کشورها به چشم می خورد، ولی اسلام با منطق قوی و اصل عزت و کرامت نفس افراد بشر، اجازه چنین تحمیل هایی را نمی دهد. برای مثال در زمان حکومت امام علی عليه‌السلام گروهی از مردم یکی از بلاد برای لای روبی نهر متروکی از حضرت خواستند که حاکم منطقه، مردم را برای مشارکت در این کار مجبور کند، اما حضرت در نامه ای ضمن دستور پی گیری، از کار اجباری منع فرمودند: «لیکن لَسْتُ أَری أَنْ أَجْبَرَ أَحَداً عَلی عَمَلٍ یکْرَهُه؛ (142) من صحیح نمی دانم کسی را به کاری که دوست ندارد، وادارم و به او کاری اجباری تحمیل نمایم».

البته حضرت این نکته را هم اضافه کردند که آب نهر متعلق به افرادی است که در حفر آن تلاش کنند. اسلام در عین اعطای آزادی به مردم در اشتغال به هر نوع کاری و نفی هرگونه تحمیل و سلب آزادی از طبقه کارگر، آزادی های افراد را در دایره قانون محدود می کند و در این راستا برخی از کارها مانند دزدی، تقلب، اختلاس، رشوه گیری، ربا، فروش مواد مخدر و مشروبات الکلی، خرید و فروش آلات لهو، احتکار و اجحاف را به دلیل مفاسد و ضررهای آن ها به جامعه حرام کرده است و در مقابل، به سبب وجود خیر و برکت در بعضی مشاغل مثل دامداری، صنعت و کشاورزی را مستحب و بعضاً واجب کرده است.

آزادی، نیاز فطری و طبیعی انسان

در اینجا این سؤال مطرح است که چرا دین درباره آزادی نسبت به مسائل دیگر چون مصالح و مفاسد و تکالیف کمتر سخن گفته است، در حالی که آزادی یکی از نیازهای فطری انسان است. در این باره باید گفت که مسائلی از قبیل فلاح، سعادت، فضیلت و عدالت را به دلیل این که از فطریات انسان به شمار می روند، لازم نیست که دین پاسخ بدهد، چون تمام مردم دنبال چیزی هستند که آن را مصداق فلاح و سعادت می دانند. اگر هم دین در موردی گفته است: «حَی عَلَی الْفَلاح»، معنایش این نیست که به سوی رستگاری بشتابید، بلکه نماز را یکی از مصادیق رستگاری معرفی کرده است که به سوی آن بشتابند.

مسئله آزادی نیز مانند فلاح و فضیلت است که دین در مقام بیان آن ها نیست آزادی از فطریات انسان است و هر انسانی به دنبال آن است و دین تنها حدود و ثغور آن را برای ایجاد جامعه سالم و بدون تنش تعیین کرده است.

البته بحث آزادی به شکل امروزی آن کلاهی است که به سر مردم رفته است. وقتی در فرانسه انقلاب شد فرد متفکّری گفت: ای آزادی! چه جنایت هایی که به اسم تو نمی شود، و مثال بارز آن جنایات آمریکایی ها در عراق برای تحقق آزادی و دموکراسی در این کشور است!

تأثیر تکاملی متقابل دین و آزادی

عنوان آزادی در صورتی که همراه با مبانی دینی مثل اسلام توأم شود، ثمره شیرینی خواهد داشت وگرنه هر کدام از دین و آزادی، جدای از هم کامل نخواهد بود. امروزه درباره هویت آزادی بحث زیادی شده است. یکی از نویسندگان درباره رابطه آزادی و دین می نویسد:

اگر آزادی بدون دین باشد، عملاً به آفاتی دچار می شود که در بسیاری از جوامع، شاهد آن هستیم؛ یعنی آزادی بدون دین، آزادی بی وجدان است، آزادی بدون دین، آزادی فاقد اخلاق است و به سادگی می توان هم رأی اکثریت را داشت و هم اکثریت را فریفت. تنها دین است که جلوی این موارد را می گیرد. نکته دوم این است که دین هم بدون آزادی پژمرده می شود. در جامعه ای که آزادی نباشد، آنچه از دین باقی می ماند، قشری بیش نیست. گوهر دین در آزادی شکوفا می شود. (143)

حسین واله در مقاله ای در کتاب رابطه دین و آزادی همین تلازم بین دین و آزادی را به گونه ای دیگر توضیح داده و به این نکته دقیق اشاره کرده است که در انجام مسائل دینی که موجب رشد معنوی انسان می شود، مسئله «نیت و اخلاق در عمل» مطرح است و این هم بدون آزاد بودن امکان ندارد:

در رابطه دو سویه دین داری و آزادی باید گفت: آزادی به معنای رهایی اراده فرد از هر نوع قدرت بیرونی که آن را محدود کند، شرط ضروری تدین، تشیع، عدالت، ورع، تقوا و تحقق همه فضایل اخلاقی است و به این معنا، دین داری بدون آزادی ممتنع است، زیرا اعتقاد و ایمان، انتخاب آگاهانه و آزادانه یک عقیده است و اساسا بدون آزادی هیچ مثوبتی در پی ندارد؛ چنان که تخلف به اضطرار یا به اجبار یا به سهو از احکام شرع هیچ عقوبتی را سبب نمی شود. دین داری از مقدمات آزادی نیست؛ اما وابستگی وجود این دو در ظرف واقع، بستگی به دیدگاه انسان شناختی ما دارد. در دیدگاه دینی، جاودانگی انسان و دغدغه رستگاری بزرگترین محرک آدمی است که بر همه انگیزه ها و حرکات و سکنات فرد پرتو می افکند. اراده از تأثیر پذیری کامل قوای طبیعی که معطوف به حفظ حیات خاکی اند تا حدودی آزاد می شود و بیشتر تحت عناصر معرفتی و ارزشی دینی که معطوف به حیات جاودانی اند، قرار می گیرد. نظام ارزشی دین، به ویژه در اسلام، مدعی است که بین مقتضیات این دو سنخ انگیزش ها تعارض ذاتی برقرار نیست و با تمسک به باورها و احکام دینی می توان انگیزش های طبیعی را حفظ کرد. از همین دیدگاه، اگر دین را از حیات آدمی حذف کنیم، گذشته از این که رستگاری ابدی از کف خواهد رفت، جهت گیری اراده آزاد، معطوف به مقتضیات قوای طبیعی شده و مبتنی بر اصالت لذت خواهد شد. در این حالت، اراده فرد عرصه تاخت و تاز مقتضیات قوای طبیعی می شود و آزادی حقیقی از کف می رود. (144)

به اعتقاد یکی از نویسندگان دیگر کتاب رابطه دین و آزادی، اصل آزادی همچون اصل عدالت لازمه دین داری است و دین آمده تا انسان را آزاد کند و عاملی در فرآیند تکاملی انسان باشد.

از میان سه ویژگی آزادی، آفرینندگی و آگاهی، ویژگی آزادی نخستین و بنیادی ترین ویژگی انسان است. وقتی که به وجه فلسفی این اصل یعنی آزادی توجه می کنیم با عنوان «اختیار» در برابر «جبر» مطرح می شود و بسیاری از فیلسوفان و حکیمان مسلمان و شیعه اصل اختیار را الزام کرده اند و این اصل را لازمه انزال کتب و ارسال پیامبران در جامعه بشری دانسته اند.

امّا وجه دیگر آزادی، آزادی اجتماعی، تاریخی و سیاسی است که هر چند در اصل و ریشه دینی اختیار، مشترک است، امّا در نحوه تحقق و ظهور بیرونی، تفاوت هایی با آن پیدا می کند. اصل آزادی به این معنا، محتوم نوعی موجبیت تاریخی است و بر اساس شرایط اجتماعی - تاریخی جوامع، می تواند ضیق وسعه پیدا کند و قبض و بسط یابد. از این رو هر چه امکان تحقق خارجی و فعلیت اجتماعی - تاریخی آزادی در انسان گسترده تر شود به همان نسبت انسان به انسانیت خود نزدیک تر می شود. جبرهای گوناگون، مانند جبر جغرافیا، جبر تاریخ، جبر جامعه و جبر نفسانیت انسان موانعی اند که تحقق اصل آزادی را محدود می کنند؛ انسان به میزانی که در فرآیند تاریخ موفق می شود که بر این جبرها غلبه پیدا کند به همان نسبت از مقام حیوانیت دور شده و به مقام انسانیت نزدیک تر می گردد. همان طور که هرچه به آگاهی وی افزوده شود نیز انسان تر می شود.

اگر به آزادی از این زاویه نگاه کنیم و از طرف دیگر، دین را دعوتی بدانیم که به منظور نشاندن انسان در مسند واقعی خود در جامعه و تاریخ ظهور کرده است، در آن صورت، دین داری اصیل نه تنها تعارضی با اصل آزادی ندارد، بلکه اساساً دین برای آزاد کردن انسان و تسریع و تصحیح در فرایند تکاملی آدمی آمده که این فرایند همانا تحقق ویژگی های وجود شناختی و اصیل انسانی است. پس آزادی همچون عدالت لازمه دین داری است و دین هنگامی اصیل و حقیقی خواهد بود که در تناقض و تعارض با حقایق دیگر عالم مثل عدالت، عقل و آزادی نباشد. (145)

نکته شایان ذکر این که در عبارت بالا، نویسنده آزادی های فلسفی، اجتماعی و معنوی را به هم متصل و به نوعی مرتبط تلقی کرده است و حال آن که این یک خلط است که ما آزادی تکوینی انسان را در اصل با آزادی های اجتماعی مشترک بدانیم. ایشان در نهایت بحث را به مقوله آزادی معنوی کشیده - که به جای خود مطلب صحیحی است - ولی مطالب را از یکدیگر مجزا نکرده است.

تأثیر دین داری بر انواع آزادی

مکتب مطمئن به استحکام اعتقادی و نظری خود مانند اسلام، طرفدار آزادی است؛ اسلام به علم اهمیت بسیار داده است و رواج علم را در سایه آزادی و احترام به اندیشمندان و برخورد منطقی با افکار آنان می داند و گسترش و رونق علم با گفت و گو، طرح عقاید گوناگون و تضارب آرا در فضایی آزاد حاصل می شود.

منع آزادی بیان موجب تنزل فهم و عقل جامعه و محدودیت فکر و رواج ظاهرگرایی و قشری گری می شود. همچنین فکر و عقیده و ایمان در پرتو نقد و تهاجم دیگران، از کاستی ها و خلأهای خود آگاه می گردد و از آفت بدعت و خرافات به دور می ماند. در صورتی می توان از آسیب پذیری جامعه در برابر هر اندیشه جدید جلوگیری کرد که جامعه دینی از افکار مختلف استقبال کند و به پالایش آن ها بپردازد.

در مورد رابطه آزادی اجتماعی با دین داری، نکته مهم این است که آزادی اجتماعی بدون آزادی معنوی (دین داری) میسر و عملی نیست و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند و معضل امروز جامعه بشری نیز این است که بدون آزادی معنوی به سراغ آزادی اجتماعی رفته است.

انبیا معتقد بر هر دو آزادی بوده اند. پرداختن به آزادی معنوی فقط، موجب سلطه ستمکاران خواهد شد و در مقابل پرداختن به آزادی اجتماعی بدون خودسازی درونی جامعه دست خوش تبعات منفی آزادی در غرب خواهد بود؛ بشر اسیر در شهوت و غضب و حرص چگونه می تواند حقوق دیگران را محترم بشمارد. ( أَفَرَءَیتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ ) ؛ (146) آیا آن کس را که هوای نفسش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه ساخته و مهر بر گوش و دل او نهاده و بر چشم او پرده کشیده دیده ای؟ ».

در کتاب رابطه دین و آزادی آمده است که در اسلام به انسان «حق تعیین سرنوشت» داده شده و آزاد است، ولی دین، شیوه صحیح حکومت را به او معرفی کرده است؛ حق انتخاب با اوست، اگر آن را انتخاب کرد جامعه ای با آزادی معنوی و اجتماعی و رو به تکامل خواهد داشت و إلّا خود ضرر می کند.

با رجوع به منابع اسلامی، انصاف این است که در اسلام به صراحت و جدیت مسئله حق انسان در تعیین سرنوشتش مشخص شده است و داشتن حکومت اسلامی هم هیچ منافاتی با این حق ندارد. البته راه به انسان ها نشان داده شده است، یعنی در اسلام گفته شده که حکومت مطلوب چه نوع حکومتی است، ولی این خود انسان است که باید انتخاب کند؛ اگر حکومت مطلوبی را انتخاب کرد اثرات و نتائج خوبی را که خداوند برای حکومت مطلوب مقرر کرده است به دست می آورد و اگر نکرد سرنوشت خودش را جوری رقم می زند که مورد خواست خداوند نیست و نتیجه اش را در طول تاریخ می بینیم. (147)