نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات0%

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات نویسنده:
گروه: ادیان و فرقه ها

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نویسنده: علی اصغر رضوانی
گروه:

مشاهدات: 11608
دانلود: 2272

توضیحات:

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 15 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 11608 / دانلود: 2272
اندازه اندازه اندازه
نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات

نویسنده:
فارسی

پولس، شخصیت دوم در مسیحیت

پولس کیست؟

حدود سال 40 میلادی، شخصی یهودی به نام پولس یا شائول به مسیحیت گروید که تاریخ و آموزه های مسیحیت را دگرگون ساخت. وی از فرقه فریسیان بود.(69)

وی از متعصبان یهود بود و در شکنجه و آزار مسیحیان اولیه دست داشت. وی از رئیس کاهنان نامه ای خواست تا به دمشق رفته و مسیحیانی را که بدانجا گریخته بودند به اورشلیم برگرداند. امّا به گفته مسیحیان در بین راه حادثه ای رخ داد که زندگی وی و تاریخ مسیحیت را متحوّل ساخت....(70)

اختلاف پولس با حواریون

پولس پس از ورود در مسیحیت، شروع به تبلیغ دین جدید خود نمود. امّا به زودی با حواریون اختلاف پیدا کرد. او که در بین مسیحیان یهودی الاصل اورشلیم پایگاهی نداشت، به سوی غیر یهودیان روانه شد تا مسیحیت را بین آن ها تبلیغ کند.

از آنجا که «پطرس» جانشین حضرت عیسیعليه‌السلام بود و پولس با حضور وی نمی توانست موفقیتی کسب کند، از او خواست که فقط بشارت بر یهودیان را بر عهده گیرد و بشارت بر امّت ها را به وی بسپارد. او با این تقاضا دایره مسئولیت پطرس را بسیار محدود کرد، و در این راستا علناً با پطرس (شمعون) به مخالفت پرداخت.(71)

در رساله پولس به غلاطیان آمده است: «امّا چون پطرس به انطاکیه آمد او را مستقیماً مخالفت نمودم؛ زیرا که مستوجب ملامت بود، چون که قبل از آمدنِ بعضی از جانب یعقوب با امت ها غذا می خورد، ولی چون آمدند از آنانی که اهل ختنه بودند ترسید، باز ایستاد و خویشتن را جدا ساخت. و سایر یهودیان هم با وی نفاق کردند، به حدّی که برنابا نیز در نفاق ایشان گرفتار شد. ولی چون دیدم که به راستی انجیل به استقامت رفتار نمی کند پیش روی همه، پطرس را گفتم: اگر تو که یهود هستی به طریق امت ها و نه به طریق یهود زیست نمی کنی، چون است که امت ها را مجبور می سازی که به طریق یهود رفتار کنند؟ »(72)

حال چگونه می توان کسی را که با وصی حضرت عیسی «پطرس شمعون» مخالف بوده و در تأسیس مسیحیت کنونی سهم به سزایی داشته مورد قبول قرار داد؟

روش تبلیغی پولس

پولس برای ترویج مسیحیت بین غیر یهودیان امپراطوری روم، دو کار و در حقیقت دو تحریف عمده در مسیحیت انجام داد:

1- مسیحیت را از نظر عمل آسان گردانید؛ زیرا برای غیر یهودیان، عمل به دستورات بسیار پیچیده یهودیت سخت بود، لذا پولس شریعت را از مسیحیت حذف کرد و ایمان را برای رستگاری کافی دانست.

2- از نظر عقیدتی نیز مسیحیت را چنان تغییر داد که پذیرش آن برای مشرکان امپراطوری روم آسان باشد.

جان بی ناس می نویسد: «امّا چون وی نزد امم غیر یهودی به دعوت مبعوث بود، فکر مسیحیت و بعثت و رجعت او به کلّی نزد ایشان بیگانه بود. از این رو پولس از راه دیگر که متناسب با فکر و اندیشه آن قوم بود در آمد. »(73)

او همچنین می گوید: «پولس حواری را غالباً دوّمین مؤسس مسیحیت لقب داده اند و مسلماً او در این راه جهاد بسیار کرد و فرقه طرفداران اصول و شریعت موسوی را مغلوب ساخت، به طوری که آن ها اهمیت موقعیت و مقام خود را بر اثر مساعی پولس از کف دادند، ولی اهمیت او بیشتر از آن جهت بود که وی اصول لاهوت و مبادی الوهی «تئولوژیک» خاصی به وجود آورد. »(74)

هاروی کاکس می نویسد: «پولس امروزه به خوبی برای ما شناخته شده نیست و غالباً متّهم می شود که تعلیمات ابتدایی و ساده عیسی را منحرف کرد. »

از مسیحیان یهودی الاصل که مخالف اندیشه های پولس بودند، فرقه ای به نام «ابیونی ها» به وجود آمدند که حتّی پولس را کافر می پنداشتند.(75) ولی در عین حال پولس پیروان بسیاری را به سوی خود جذب کرد. وی به جهت تحصیلات فراوانی که در طرطوس قیلقیه داشته و از مراکز فلسفی آنجا متأثر بوده، بعد از وارد شدن در مسیحیت تأثیر به سزایی در تعلیمات حضرت مسیحعليه‌السلام می گذارد، و شریعت و تعالیم آن حضرت را با داخل کردن افکار فلسفی خود دگرگون می سازد. او به شهرهای عرب، فلسطین، سوریه، لبنان، ترکیه، یونان، قبرس، روم و اسپانیا سفر می کند و افکار خود را در بین مردم آن دیار منتشر می سازد.(76)

و لذا می توان مسیحیت را بعد از حضرت عیسیعليه‌السلام به این مرد نسبت داد که به طور حتم معصوم نبوده و افکار مکاتب فلسفی را در مسیحیت وارد کرده است. و با مراجعه به عهد جدید پی می بریم که انجیل ها بهره زیادی از افکار او دارند.

موقعیت پولس در تأسیس مسیحیت

پولس در دو محور اساسی، در دین مسیحیت تأثیرگذار بوده است:

1 - او طرّاح عقیده الوهیت مسیح و مجموع عقایدی است که منجرّ به غلوّ در دین مسیحیت شد.

شال جینیبر در کتاب «المسیحیة» می نویسد: «همانا پولس به رغم آن که از همه بیشتر در مسیحیت مورد مناقشه و اعتراض واقع شده، ولی در این مطلب اختلافی نیست که او به حقّ، مؤسس مسیحیت کنونی است که بدون وجود او هرگز مسیحیت وجود نداشت. »(77)

مایکل هارت در کتاب «المائة» می نویسد: «تأسیس مسیحیت به کوشش پولس باز می گردد؛ زیرا مسیح گرچه پایه های اخلاقی و روحی و سلوک انسانی مسیحیت را محکم ساخت، ولی پولس در حقیقت مخترع و مؤسّس مبادی لاهوت بود و او بود که الوهیت مسیح را بر دین اضافه نمود. همان گونه که بخشی از عهد جدید را او تألیف کرد. وی اولین مبشّر مسیحیت در قرن اوّل میلاد است که مسیحیت را دینی جهانی و از ادیان بزرگ قرار داد، در حالی که در ابتدای ظهورش تنها در محدوده طایفه یهود مطرح بود و اگر پولس نبود هرگز کسی نمی دانست که آینده مسیحیت به کجا ختم می شود. »(78)

بیری، یکی از بزرگان مسیحیت می گوید: «عیسی شخصی یهودی بود و تا زنده بود چنین بود، ولی پولس مسیحیت را به حساب عیسی تأسیس نمود، و لذا او در حقیقت مؤسس مسیحیت به شمار می آید. پولس به جهت جذب عوام یهود، برخی از تعلیمات یهود را وارد در مسیحیت کرد؛ همان گونه که صورت هایی از فلسفه اغریق را داخل آن نمود تا پیروانی نیز از یونان به این دین جذب نماید. او به مردم چنین وانمود کرد که عیسی نجات دهنده و خلاصی دهنده و آقایی است که جنس بشر می تواند به واسطه او به نجات نایل شود. وی این کار را برای خشنودی دانشمندان یونان انجام داد. لذا از فلسفه یونان و علی الخصوص «فیلو» استفاده کرد. او معتقد به ارتباط خدا با زمین از طریق کلمه «اللوغوس» یا ابن اله یا روح القدس بود. »(79)

2 - پولس مسؤول جمیع بدعت هایی است که در عبادت های مسیحیت پدید آمده است.

او در رساله اول خود به اهل «قرنثیه» می نویسد: «همانا پروردگار یسوع در آن شبی که تسلیم شد نانی برگرفت و بعد از سپاس از خداوند آن را خرد نمود و گفت: بگیرید و آن را بخورید؛ زیرا این جسد من است که به خاطر شما شکسته می شود. این کار را به جهت یاد من انجام دهید.... »(80)

و در رساله خود به غلاطیه، اشاره به اتحاد مسیحی با مسیح به جهت تعمید کرده، می نویسد: «... زیرا همگی شما که متوجّه مسیح شده اید مسیح را به تن کرده اید، پس دیگر یهودی یا یونانی یا عبد و حرّ و یا مذکّر یا مؤنّثی وجود ندارد؛ زیرا همه شما به واسطه مسیح یسوع یکی شده اید. »(81)

او در نامه خود به اهل قرنثیه نیز وصیت به تسبیح و موزیک روحانی و نی و ترتیل ها می کند.(82)

و نیز در همان رساله اشاره به تعطیل سنت ختان داشته است.(83)

مشاهده می کنیم که چگونه شخصی که با اهداف خاصی وارد مسیحیت شده و از هیچ گونه عصمتی برخوردار نبوده، مسیحیت را تحریف کرده و مردم را به اسم مسیح، به گمراهی کشانده است. او به قصد فاسد کردن دین مسیحعليه‌السلام تابع دین او شده است. این طریق و روش، معروف به روش «دراماتیکی» است که شخصی با داشتن تعصّبات یهودیت و تهدید و غصب و کشتن شاگردان مسیحعليه‌السلام ، متحوّل شده و از داعیان اول مسیحیت از بین اتباع حضرت مسیح درآمده است.

در رابطه با مسیحیت و پذیرش دعوت مسیح با رؤیایی که برای او نقل می کنند، می توان گفت که این ادعا اوّلاً: با طبیعت شریر او که سیطره بر فکر و رفتار او داشته، سازگاری ندارد. ثانیاً: او تنها به جهت تطبیق عقاید سابقش با روش جدید، وارد دین مسیح شده است که از آن به تغییر تاکتیکی تعبیر می شود.

تجربه راه دمشق

هاروی کاکس در کتاب خود (مسیحیت) می نویسد: «از آنجا که پولس هرگز عیسی را قبل از مصلوب شدن ندیده است، بلکه مدّعی بود که با مسیح قیام کرده، در تجربه ای قوی در راه دمشق ملاقات کرده است، او نمونه ای برای ارتباط مستقیم با مسیح قیام کرده فراهم کرد که بعداً به یک بعد مهم مسیحیت تبدیل شد. «تجربه راه دمشق» او برای افراد نسل های بعدی این را ممکن ساخت که واقعیت داشتن ملاقاتی شخصی و گاهی سرّی با عیسی مسیح را بپذیرند که نه بر ملاقات جسمانی او مبتنی است و نه بر گزارش های موثّقی که درباره او به وسیله نسل های متمادی مقامات کلیسا دست به دست گشته است. »(84)

اگر ما بخواهیم این راه را در دین باز کنیم، ممکن است که هر کس چنین ادعایی کرده، مردم را به خودش جلب توجه کند و در نتیجه منشأ تحریف در دین گردد؛ همان گونه که مدعیان نبوت و مهدویت یا بابیت، در طول تاریخ اسلام چنین ادعاهایی داشته اند.

سفرهای تبلیغاتی پولس

پولس سه مسافرت تبلیغی عمده از شهر انطاکیه به نقاط مختلف داشته است که در سفر اوّل، برنابا نیز همراه او بوده است.

در سفر تبلیغی دوم به علت اختلاف شدیدی که بین برنابا و او در گرفت، شخص دیگری به نام «سیلا» را با خود برد.

در سفر سوّم که از سال 54 آغاز شد سه سال مشغول تبلیغ در شهر افسس بود.

رساله های پولس

پولس رساله های خود را اکثراً به قلم خود ننوشته است، بلکه آن ها را بر دیگران عرضه کرده، آنان می نوشتند.

مجموعه رساله هایی که به پولس نسبت داده شده سیزده رساله است:

1- رساله پولس به رومیان

2- رساله اول پولس به قُرنینان

3- رساله دوم پولس به قرنینان

4- رساله پولس به غلاطیان

5- رساله پولس به أفسسّیان

6- رساله پولس به فیلّپیان

7- رساله پولس به کولّسیان

8- رساله اول پولس به تسالونیکیان

9- رساله اول پولس به تیمور تاؤس

10- رساله دوم پولس به تیمور تاؤس

11- رساله پولس به تیطس

12- رساله پولس به فَلیمون

13- رساله پولس به عبرانیان

تعالیم پولس

پولس تحت تأثیر نظریات افلاطونی، الهیاتی پدید آورد که در سخنان مسیحعليه‌السلام چیزی جز نکات مبهم از آن نمی توان یافت. اینک به برخی از تعلیمات او اشاره می کنیم:

1 - او می گفت: مسیح حکمت خداست و کلمه ای است که مرگش همه را نجات می دهد.

2 - او اظهار داشت که عیسی مسیح موجودی است آسمانی که طبیعت و ذاتی الوهی دارد، ولی خود را تنازل داده، صورت و پیکر انسانی را قبول کرده و از آسمان به زمین فرود آمده است.(85)

3 - او می گفت: «عیسی به حسب جسم از نسل داوودعليه‌السلام متولد شد و به حسب روح قدوسیت پسر خدا به قوت معروف گردید. »(86)

4 - او در جایی دیگر می گوید: «مسیح خداوندگاری است که لعنت می شود تا مؤمنین را از تحت لعنت بیرون کشد. »(87)

او مؤمنان را به اطاعت محض از حاکمان فرا خوانده، آنان را نمایندگان خدا در زمین می دانست.(88)

سرچشمه اندیشه های پولس

با توجه به این که پولس در روزگار مسیحعليه‌السلام به او ایمان نیاورد تا از تعلیماتش بی واسطه استفاده کند، باید پرسید که پولس انجیل را از کدام حواری فراگرفت و انجیلی را که بدان بشارت می داد اساساً چه بود؟

پولس در نامه خود به غلاطیان پرسش نخست را این گونه پاسخ می دهد: «ای برادران! می خواهم بدانید انجیلی را که من به شما دادم، ساخته و پرداخته دست انسان نیست، من آن را از کسی نگرفتم و کسی هم آن را به من نیاموخت، بلکه عیسی مسیح به وسیله الهام آن را به من آشکار ساخت. »(89)

بدین ترتیب پولس خود را نیازمند به حواریون نمی یابد. و لذا در آثار وی نمی یابیم که از یکی از اناجیل مطلبی را نقل کند.

و در مورد سؤال دوم می گوییم: پولس چنان نبود که همواره در سرزمینی آرام بگیرد. بنابراین به سرزمین روم و یونان سفر کرد و مدتی در شهرهای آن و کورینت اقامت گزید و با آرای یونانیان آشنا شد. وی می کوشید نظر رومیان و یونانیان را به سوی آرمان هایش جلب کند.

نامه پولس به رومیان به همراه انجیل به چاپ رسیده و در دسترس قرار گرفته است. و نامه دیگرش به قرنتیان از شدت دلبستگی وی به مجذوب ساختن یونانی ها حکایت می کند.

پولس در این نامه می نویسد: «من انجیل را مفت و مجانی به شما رسانیدم. من خود را حقیر ساختم تا شما سرافراز شوید. آیا با این کار، من مرتکب گناه شدم؟ من معاش خود را از کلیساهای دیگر گرفتم و یا به اصطلاح آن ها را غارت کردم تا بتوانم مجانی به شما خدمت کنم... به حقانیت مسیح که در زندگی من است سوگند یاد می کنم که هیچ چیز نمی تواند مانع فخر من در تمام سرزمین یونان باشد. »(90)

پیوند پولس با یونانیان - در عین آن که قصد تبلیغ انجیلش را داشت - وی را تحت تأثیر آن ها قرار داد. کشیش آمریکایی «مسترهاکس» در «قاموس کتاب مقدس» درباره تأثیرپذیری پولس از یونانیان می نویسد: «از مهارت و تسلّطی که به زبان یونانی داشته است معلوم می شود که از نوشته های یونانیان نیز بی اطلاع نبوده و با فیلسوفان آنان نیز مباحثات بسیار نموده و از شعرای آنان همچون اریتس و میندر واپای مندیز اقتباس کرده است. با رجوع به مراسلات پولس که در واقع انجیل پولس را بازگو می کند، ملاحظه می کنیم که آرای پولس به تثلیث یونانی و اندیشه های «فیلون»، فیلسوفی که حدود بیست سال قبل از میلاد مسیح متولد شده، نزدیک است.

«فیلون» متفکر یهودی بود که در اسکندریه به دنیا آمد و از یونانیان مایه گرفت و حکمت خود را بر اساس تأویل بنا نهاد و از این طریق میان تعالیم تورات و فلسفه یونانی را جمع کرد. اندیشه های او در مردم یونان تأثیر گذاشت و از طریق یونان در افکار آباء کلیسا نیز مؤثّر افتاد.

کشیش لبنانی «فردینان توتل» در این باره می نویسد: «فیلون با زیرکی عقاید دینی خود را به کمک فلسفه یونانی بیان کرد و در آثارش شیوه رمز را فراوان به کار گرفت. او تأثیر جدّی بر پدران و اصحاب کلیسای شرقی بر جای گذاشت.... »(91)

بنابه تعبیر و تحقیق «فردریک کاپلستُن» کشیش و فیلسوف مسیحی در کتاب «تاریخ فلسفه» (فیلون) میان خداوند و جهان مادی خلأ و فاصله ای عظیم می دیده و از این رو ناچار شده به پیروی از فلسفه یونانی با واسطه ای، فاصله مزبور را پر کند و آن واسطه «کلمه» یا عقل (لوگوس) بوده که به عنوان نخستین مولود خدا معرفی شده است.(92)

برخی دیگر از پژوهشگران معاصر از تأثیر «فلوطین» فیلسوفی که در حدود دو قرن و نیم بعد از میلاد مسیح می زیسته در عقاید مسیحیان سخن به میان آورده و تثلیث عیسوی را تقلیدی از آرای وی شمرده اند.

از جمله فیلسوف آلمانی «کارل یاسپرس» در کتاب «فلوطین» می نویسد: «اقالیم سه گانه فلوطین (واحد، عقل و روح جهان) جای خود را به اقالیم سه گانه دین مسیح داد و روابط اسرارآمیز اقالیم سه گانه مسیحی با یکدیگر و اندیشه آفرینش جهان جای اندیشه فیضان واحد فلوطینی را گرفت. »(93)

اصول و مبانی افکار پولس

اینک جا دارد که به بررسی اصول و مبانی افکار پولس از خلال نامه هایش بپردازیم تا معلوم شود که وی چگونه آیین پاک مسیحیت را منحرف کرده است. او در آغاز رساله خود به «عبرانیان» می نویسد: «خدا در ایام قدیم، در اوقات بسیار و به راه های گوناگون به وسیله پیامبران با پدران تکلّم نمود، ولی در این روزهای آخر به وسیله پسر خود با ما سخن گفته است. خدا این پسر را وارث کلّ کائنات گردانیده و به وسیله او همه عالم هستی را آفریده است. آن پسر، فروغ جلال خدا و مظهر کامل وجود اوست و کائنات را با کلام پرقدرت خود نگه می دارد و پس از آن که آدمیان را از گناهانشان پاک گردانید در عالم بالا در دست راست حضرت اعلی نشست. »(94)

او در نامه دیگر به کلیسای شهر «فیلپی» می نویسد: «اگرچه او (عیسی مسیح) از ازل دارای الوهیت بود، ولی این را غنیمت نشمرد که برابری با خدا را به هر قیمتی حفظ کند، بلکه خود را از تمام مزایای آن محروم نمود و به صورت یک غلام درآمد و شبیه انسان شد. »(95)

عدم نفوذ افکار پولس در قرن اوّل

هرچند پولس برخی از مسیحیان را به الوهیت حضرت مسیحعليه‌السلام فراخواند ولی او چون تنها مبلّغ آیین مسیح نبود و حواریون عیسیعليه‌السلام همچون پطرس و برنابا و یعقوب و اندریاس و فیلپوس و دیگران نیز مردم را به انجیل دعوت می کردند، عقیده تثلیث در قرن اول میلاد رواج نیافت، و به قول «ولتر» در کتاب «فرهنگ فلسفی» عیسویان تا سه قرن بعد از مسیح نیز به الوهیت او ایمان کامل نداشتند.

این عقیده به تدریج حاصل شد و این بنای عجیب به تقلید از مشرکین که موجودات فانی را ستایش می کردند، برپا گشت.(96)

پولس از دیدگاه روایات اسلامی

در روایات اسلامی پولس شدیداً مورد مذمت قرار گرفته و از جمله کسانی معرفی شده که باعث تحریف در دین مسیحیت شده است.

در روایتی از امام کاظمعليه‌السلام آمده است: «در یکی از بدترین مکان های جهنم که «سقر» نام دارد، نام پنج تن از امم سابق ذکر شده است؛ این پنج تن عبارتند از: قابیل، نمرود، فرعون، یهود (که قوم بنی اسرائیل را منحرف ساخته و از دین خارج کرد) و پولس که نصرانیت را با بدعت های خود به وضعیت کنونی درآورد. »(97)

امام صادقعليه‌السلام می فرماید:( رسولان الهی در زمان خود و پس از خود مبتلا به شیطان هایی بوده اند که آنان را آزرده و مردم را پس از آنان گمراه کرده اند؛ دو شیطانی که نسبت به عیسی )عليه‌السلام( چنین کرده اند، پولس و مریسا بوده اند. ) (98)

بررسی آیین مسیحیت

اعتقاد به حلول

مسیحیان معتقدند که روح و ذات خداوند در حضرت مسیحعليه‌السلام حلول کرده است.

در باب دهم از انجیل یوحنّا خطاب به یهود آمده است: «اگر به من ایمان نمی آورید پس به اعمال ایمان آورید تا بفهمید و ایمان آورید که پدر در من و من در وجود پدر هستم. »

و در باب چهاردهم از انجیل یوحنّا، خطاب به فیلبس آمده است: «آیا تو ایمان نداری که من در پدر و پدر در وجود من است. کلامی را که با آن با تو سخن می گویم من خودم نیستم که سخن می گویم، بلکه پدری که در من حلول کرده اعمال را انجام می دهد. مرا تصدیق کنید که من در پدر و پدر در وجود من است. »(99)

توماس میشل می گوید: «برای فهمیدن رابطه عیسی و خدا می توان به مفهوم حلول و اتّحاد در آثار صوفیان مراجعه کرد. »(100)

از این عبارت به طور صریح استفاده می شود که متکلمان مسیحی معاصر، قائل به حلول یا اتحاد خداوند با حضرت عیسی هستند.

بررسی نظریه حلول

اعتقاد به حلول خداوند در غیر خود، دارای اشکالات و محذورات بسیاری است؛ از قبیل:

1 - معقول و مفهوم از حلول، همان قیام موجودی به موجود دیگر به طریق تبعیت است، به شرط این که قیام موجود حالّ به ذاته ممتنع نباشد. این معنا به طور حتم بر خداوند متعال محال است؛ زیرا در جای خود به اثبات رسیده که او واجب الوجود است، در حالی که این معنا مستلزم احتیاج خداوند به محلّ است، و احتیاج مستلزم امکان است که با واجب الوجود بودن ضدیت دارد.

2 - در رابطه با حلول سه احتمال متصور است:

الف) این که وجود امکانی ممکن، وجودی در مقابل وجود خداوند واجب الوجود باشد، که با وجوب وجودش، در ماهیت ممکن الوجود حلول کرده باشد.

ب) این که بگوییم ممکن الوجود، قائم به وجود واجب الوجودی است که وجود، عین ذات اوست، به حیثی که برای ممکن الوجودی غیر از آن واجب نباشد ولی محدود به حدود امکانی و متصف به لوازم آن؛ از قبیل تحول و تغیر و سکون و حرکت و... باشد؟

ج) این که بگوییم: موجودیت ممکنات به واجب الوجود است، و هرگز وجودی به جز وجود واجب ندارند.

صورت اوّل و دوم خالی از اشکال نیست؛ زیرا انسان دارای حدود و قیودی است که با حقیقت وجود و ذات باری تعالی مغایرت دارد.

و دیگر این که: امکان از سنخ عدم و شؤون آن است، و هرگز معقول نیست که خداوند از مقام ذاتش تنزّل کرده و متّصف به نقیض خود گردد.

احتمال و فرض سوم؛ گرچه با آنچه فلاسفه و عرفا می گویند، موافقت دارد ولی خلاف ظاهر کلام مسیحیان است.

فرق بین تجلّی و تجسّم

مسیحیان گرچه ادعا می کنند که مبدأ هستی در همه مظاهر عالم تجلّی نموده جز آن که در مسیح، به کمال تجلّی ظاهر شده است، امّا کمال تجلّی را در «تجسّم خدا» فرض می کنند که مفهومی کاملاً مادّی و شرک آلود است.(101) آنان تفاوت میان تجلّی و تجسّم را در نیافته اند، آری خداوند در همه چیز تجلّی کرده ولی عین همه اشیا و متّحد با آن ها نیست، چنان که عقل و هوش آدمی در صنایع و مخترعات او تجلّی نموده، امّا هیچ گاه کسی ادعا نمی کند که تلفن و تلگراف و ماشین و هواپیما، عیناً همان عقل و هوش بشرند! ضمناً هر موجودی به اندازه خودش خدا را نشان می دهد و بر او دلالت دارد، نه به اندازه خدا، که بیرون از اندازه آن هاست، همان گونه که مسیح هم در حدّ خود نمایانگر خداست. و لذا در انجیل یوحنّا آمده است: «پدر از من بزرگ تر است. »(102)

و در انجیل مرقس و لوقا می خوانیم که مسیحعليه‌السلام با حالتی اعتراض آمیز به کسی که او را استاد نیکو می خواند، فرمود: «چرا مرا نیکو می خوانی؟ هیچ کس جز خدا نیکو نیست. »(103)