امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 44117
دانلود: 3558

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44117 / دانلود: 3558
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

در سپيده سحر

حضرت مهدىعليه‌السلام در سپيده دم پانزدهم شعبان به سال ۲۵۵ هجرى، در شرايط خاص و جو ويژه اى كه خاندان وحى و رسالت ناگزير از نهان داشتن ولادت مبارك او بودند، ديده به جهان گشود، دقايقى پيش از طلوع فجر و درخشش انوار طلايى خورشيد. به هنگامى كه خودكامگان رژيم بيدادگر اموى و پيروان آنان، طبق عادت هميشگى خود به جاى راز و نياز با خداى هستى در خواب عميق بودند. همان لحظاتى كه بيت رفيع علوى و عسكرىعليه‌السلام با نواى دل انگيز و جانبخش نيايش با خدا و نماز و تلاوت قرآن آباد و آزاد بود و بسوى جاودانگى پيش مى رفت.

راستى كه آن لحظات سپيده دم جمعه نيمه شعبان، چقدر افتخارآميز و دوست داشتنى و مبارك بود.

آن شب جاودانه و پربركتى كه هيچ كودكى در آن لحظات به دنيا نمى آيد جز اينكه راه ايمان و پروا، خواهد پيمود و اگر در سرزمينهاى شرك زده باشد خداوند او را به بركت حضرت مهدىعليه‌السلام بسوى ايمان و تقوا، رهنمون و انتقال خواهد داد.( ۲۲۲ )

آرى! در آن لحظات پربركت سپيده دم، لحظات مناجات و راز و نياز شيفتگان حق، او ديده به جهان گشود و چقدر آن لحظات براى ولادت محبوب دلها مناسب بود، چرا كه همه ابعاد بينش و حكمت، در آن هنگام رعايت شده بود.

بدينسان آن گرامى، ديده به جهان گشود و (حكيمه) بانوى بزرگ اسلام، در آن شب تاريخى در خانه حضرت عسكرىعليه‌السلام حضور داشت و در همه مراحل و جرايان ولادت امام مهدىعليه‌السلام بود و شاهد درخشش نور وجود او.

روشن است كه همه جا ولادت كودك با گواهى زنان خانواده، يا قابله نوزاد، ثابت مى گردد و در جريان ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام بايد بخاطر داشت كه آن بانوى بزرگى كه بر اين ولادت گواهى داده است، دخت گرانمايه امام جوادعليه‌السلام و خواهر گرامى حضرت هادىعليه‌السلام و عمه انديشمند و پروا پيشه حضرت عسكرىعليه‌السلام است، آيا در سخن مورد اعتمادتر و در زبان و بيان، پاكتر و درستكارتر و در ايمان عمل و تقوا، مورد اطمينان تر از او مى توان يافت؟

او براستى زنى پر شرافت، عبادت پيشه، شايسته كردار و نيايشگر با خدا بود و بانويى با اين ويژگيها، چگونه مى توان در دستى گفتار و صداقت كلامش، ترديد روا داشت؟

ترديد افكنى منحرفان

برخى از منحرفان و حق ستيزان در ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام ترديد نموده و يا بذر ترديد مى افشانند و مى گويند منبع اين خبر، تنها بانويى بنام (حكيمه) است و با گواهى يك زن، چگونه يك واقعيت به اين بزرگى و شكوه، ثابت مى شود؟

اينگونه عناصر حق ستيز كه در حماقت و كودنى، ركورد را شكسته اند، گويى انتظار دارند كه آن وجود گرانمايه در يكى از ميدانهاى پرجمعيت يا در مسجدى لبريز از نمازگزار يا در نقطه ديگرى كه انبوه انبوه مردم در گشت و گذار باشند، ديده به جهان بگشايد و جريان ولادتش در برابر ديدگان توده هاى مردم و در چشم انداز امواج خروشان انسانها باشد تا براى اين كج انديشان و منحرفان وجود گرانمايه و ولادت او ثابت گردد.

راستى كه چنين روانهاى پليدى زشت باد! و چنين اندشه هاى پست و بى محتوايى نابود باد! و نفرين تاريخ بر اين ديدگاه منحط و بر آن كسى كه درونش از عقده حقارت و كينه توزى، انباشته است!

به هر حال واقعيت اين است كه: ولادت كودك با گواهى زنان خانواده ثابت مى شود آن هم بانويى به عظمت و شكوه (حكيمه).

اما در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام گواهى (حكيمه) آن بانوى بزرگ و انديشمند و پروا پيشه تنها دليل ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام نيست، خود حضرت عسكرىعليه‌السلام نخستين شاهد ولادت فرزندش بود و همو بود كه در آن جو وحشت و ترور، با وجود همه موانع و فقدان امكانات براى پيام رسانى و اعلان ولادت دوازدهمين امام نور، باز هم از هيچ تلاش، كوشش و فداكارى فروگذارى نكرد و تا سرحد امكان، ولادت نور را به دوستداران خاندان وحى و رسالت اعلان كرد كه در بخشهاى آينده خواهد آمد.

قربانى و ميهمانى

واژه (عقيقه) در فرهنگ اسلامى، به معناى كشتن گوسفند، گاو يا شتر و... پس از ولادت كودك است و اين كار از ديدگاه اسلام كارى پسنديده مى باشد.

پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پس از گذشت هفت روز از ولادت دو فرزند گرانمايه اش حضرت حسن و حسينعليه‌السلام اين كار پسنديده را انجام داد و براى هر كدام يك قوچ عقيقه كرد.

عقيقه، با اين بيان، كارى است كه بخاطر تقرب به خدا و به منظور سلامت و طراوت كودك و تاءمين حيات و آسايش او انجام مى گردد.

در روايتى از پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده اند كه فرمود:

«كل امرى مرتهن بعقيقته »( ۲۲۳ )

يعنى: هر كس در گرو عقيقه خويش است.

و اما صادقعليه‌السلام فرمود:

(هر كودكى در گرو عقيقه اى است كه پس از ولادت او براى سلامتى او داده اند.)( ۲۲۴ )

اين بيان و اين تعبير، چقدر زيبا و بديع است، چرا كه خداوند هنگامى كه فرزندى را به پدر و مادرى ارزانى مى داد، ممكن است اين كودك به حيات خويش ادامه دهد و عمر طبيعى كند و ممكن است كه اين نعمت و هديه الهى باز پس گرفته شود و از دنيا برود. اين روايات نشانگر آن است كه: وقتى پدر و مادر براى سلامتى و طراوت و آسايش زندگى كودك قربانى كنند و عقيقه دهند، سلامتى او تضمين مى گردد چرا كه در روايات اين تعبير آمده است كه: (عقيقه به منزله رهان است.)

يك راز بزرگ

از همين ديدگاه است كه حضرت عسكرىعليه‌السلام پس از ولادت فرزند گرانمايه اش مهدىعليه‌السلام سيصد گوسفند به عقيقه و به منظور سلامت و طراوت و امنيت كودك، در راه خدا مى دهد و اين كودك در اين مورد از همه گذشتگان و آيندگان ممتاز مى گردد چرا كه تاريخ، جز آن گرامى، هيچ كودكى را نشان نمى دهد كه پس از ولادتش سيصد مورد، عقيقه داده شده باشد.

در اينجا به راز بزرگى مى رسيم و آن اينكه، هنگامى كه طبق روايات يك عقيقه و قربانى خالصانه و سپاسگزارانه، اينگونه در تاءمين حيات كودك و عمر طبيعى شصت يا هفتاد ساله او، مؤ ثر و داراى نقش است؛ پس كودكى كه خدا مقرر فرموده است كه صدها يا هزارها سال با وجود دشمنان بدانديشى زندگى كند و سرانجام بدست توانان او هدفهاى بلند پيامبران تحقق يابد چنين وجود گرانمايه و زندگى پرمخاطره و عمر طولانى، صدها عقيقه و قربانى مى طلبد.

و روشن است كه اين عمل به دستور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و اطعام انفاق در راه خدا، هيچ گونه ناسازگارى با اين واقعيت عقيدتى و حياتى ندارد كه حافظ و نگاهدارنده و پشتيبان امام مهدىعليه‌السلام آفريدگار تواناى هستى است و در همان حال براى سلامت آن گرامى بدين شمار گسترده عقيقه و قربانى نيز داده مى شود كه اين كار آثار وضعى خود را دارد و اين را نيز آفريدگار هستى مقرر فرموده است. البته اين بحث نياز به تاءمل و توضيح بيشترى دارد، اما در اينجا محل آن نيست.

به هر حال، حضرت عسكرىعليه‌السلام اين كار پسنديده را در راستاى تقرب به خدا، هم به منظور تضمين و تاءمين طول عمر و زندگى پرمخاطره حضرت مهدىعليه‌السلام انجام داد و هم به منظور آگاهى ساختن دوستداران و شيفتگان اهل بيتعليه‌السلام به ولادت آخرين امام نور و آخرين حجت خدا.

او تنها به اين شمار گسترده از عقيقه و قربانى بسنده نكرد بلكه به (عثمان بن سعيد) كه از ياران خاصش بود، دستور داد كه ده هزار قرص نان و همين مقدار گوشت تهيه كند و آنان را ميان (بنى هاشم) براى سلامتى آن كودك پرشكوه و اعلان ولادت او توزيع نمايد.( ۲۲۵ )

و نيز گوسفندانى به دستور آن حضرت ذبح شد و به برخى از ياران خاص ارسال گرديد و از جانب آن گرامى تصريح شد كه: (اين عقيقه فرزند گرانمايه ام مهدى است.)( ۲۲۶ )

براى نمونه: براى (ابراهيم) كه يكى از يارانش بود، چهار قوچ فرستاد و همراه آنها نامه اى مرقوم داشت كه:... اينها عقيقه فرزند گرانمايه ام (محمد مهدى) است. بخور كه گوارايت باد! و به هر كس از شيعيان ما توانستى از اينها بخوران و اطعام نما!.)

و نيز ولادت حضرت مهدىعليه‌السلام را به برخى از شيعيان مورد اعتماد به صراحت اعلان فرمود يا بوسيله نامه و سند به آنان مژده داد و آنان را به راز دارى امر كرد.

براى نمونه به (احمد بن اسحاق قمى) كه از بزرگترين ياران و دوستداران خاندان وحى و رسالت بود مرقوم داشت و او را به ولادت حضرت مهدى بشارت و مژده داد.

فراتر از اينها، گاه فرزند گرانمايه اش را به برخى از ياران مورد اعتماد نشان مى داد تا اين واقعيت عقيدتى و دينى روشن گردد و بدانند كه دوازدهمين امام راستين، ولادت يافته است.

اين روايات نكته مورد نظر را بخوبى روشن مى سازد:

۱. يكى از ياران حضرت عسكرىعليه‌السلام (حسن بن منذر) است او مى گويد: روزى (حمزة بن فتح) نزد من آمد و گفت:

البشارة! ولد البارحة فى الدار مولود لابى محمدعليه‌السلام و امر بكتمانه.

قلت: و ما اسمه؟

قال: سمى بمحمد و كنى بجعفر.( ۲۲۷ )

يعنى: مژده! مژده كه شب گذشته در خانه حضرت عسكرىعليه‌السلام كودكى ديده به جهان گشود و آن حضرت دستور داد كه اين موضوع بسان رازى مهم سربسته و مخفى بماند.

پرسيدم: (نام او چيست؟)

پاسخ داد: (محمد...)

۲. و نيز يكى از نوادگان (احمد بن اسحاق قمى) كه از برجستگان و شايستگان شيعه است، آورده است كه نامه اى از سالارمان حضرت عسكرىعليه‌السلام به نياى گرانقدرم (احمد بن اسحاق) كه نماينده آن حضرت بود رسيد كه به خط مبارك خود در نامه خاصى كه از آنها به (توقيعات)( ۲۲۸ ) تعبير مى گردد چنين مرقوم داشته بود:

ولد لنا مولود، فليكن عندك مستورا و عن جميع الناس مكتوما، فانا لم نظهر عليه الا الاقرب لقرابته و الولى لو لايته، احببنا اعلامك ليسرك الله به مثل ما سرنا به و السلام.( ۲۲۹ )

يعنى: احمد! خدا به ما پسرى عنايت فرموده است، اين رازيست كه بايد نزد تو بماند و از بيدادگران پوشيده داشته شود. ما اين راز بزرگ و شادى آفرين را جز به نزديكترين بستگان و شايسته ترين دوستان آشكار نكرديم، دوست داشتيم آن را به شما اعلان كنيم تا در شادى و شادمانى ما تو نيز به خواست خدا شريك باشى.

۳. و نيز از يك هيئت چهل نفرى از دوستداران خاندان وحى و رسالت آورده اند كه: ما براى ديدار حضرت عسكرىعليه‌السلام به بيت رفيع امامت شتافتيم. پس از ورود و تبادل سخنان عادى، حضرت عسكرىعليه‌السلام فرزند گرانمايه اش حضرت مهدىعليه‌السلام را در خانه خويش به ما نشان داد و فرمود:

«هذا امامكم من بعدى و خليفتى عليكم، اطيعوه و لا تتفرقوا من بعدى فى اديانكم فتهلكوا، اما انكم لا ترونه بعد يومكم هذا

يعنى: اين پيشواى راستين شما پس از من و جانشين من در ميان شماست، از او فرمانبردارى كنيد و پس من در دين پراكنده مشويد كه نابود خواهيد شد و آگاه باشيد كه شما پس از اين او را به طور آشكار در جامعه خود نمى بينيد. (و بدين صورت به غيبت طولانى و غمبار آن گرامى نيز اشاره كرد.)

گروه چهل نفر مى گويند: (ما از محضر حضرت عسكرىعليه‌السلام خارج شديم و پس از چند روز خبر شهادت يازدهمين امام نور، دلها را داغدار ساخت.)( ۲۳۰ )

غيبت

چگونه آن خورشيد جهان افروز از برابر ديدگان نهان گرديد هر كس به مجموعه هاى حديثى مراجعه كند در مى يابد كه شمار بسيارى از روايات و احاديثى كه پيرامون وجود گرانمايه حضرت مهدىعليه‌السلام است و از خورشيد جهان افروز او نويد دارد، از غيبت غمبار او نيز خبر مى دهد و مساءله غيبت در اين روايات به روشنى آمده است.

واژه غيبت

غيبت را مى توان در اينجا به دو معنى تفسير كرد:

۱. نخست بدين مفهوم كه آن حضرت در درون جوامع بشرى زندگى نمى كند و در دسترس مردم نيست كه بسان ديگر انسانها عادى هر كس خواست او را ببيند و آشنا و بيگانه و دوست و دشمن او را ملاقات كنند.

۲. دومين معناى غيبت اين است كه:

حضرت مهدىعليه‌السلام در ميان همين جامعه ها و همين انسانهاست، اما به قدرت خدا، هرگاه اراده كند از برابر ديدگان غايب مى گردد و ديدگان مردم با اينكه آن حضرت موجود و حاضر است او را نمى بينند همانگونه كه موجودات ديگرى چون فرشتگان ارواح و جنيان را با اينكه به نص قرآن شريف همه در ميان جامعه ها هستند و در اين جهان موجودند، اما نمى بينند.

البته، ارواح همانگونه كه نزد احضار كنندگان ارواح مشهور است تحت شرايط خاصى براى برخى قابل رؤ يت هستند و فرشتگان نيز علاوه بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر انسانهاى وارسته و شايسته اى ظاهر گشته اند همانگونه كه به مادر گرامى حضرت عيسىعليه‌السلام و (ساره) همسر حضرت ابراهيم، پديدار شدند و با آنان سخن گفتند.

در زمان پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نيز فرشته امين وحى به صورت يكى از ياران پيامبر (دحيه كلبى) پديدار مى شد و با پيامبر خداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به گفت و شنود مى نشست. مردم او را مى ديدند و مى پنداشتند كه دحيه كلبى است.

در روز جنگ بدر نيز فرشتگان فوج فوج در برابر چشمان نگران مسلمانان و كفار مغرور و حق ستيز آشكار گشتند كه قرآن از آن گزارش مى كند.

با اين بيان، ممكن است پديده هايى در جهان باشند كه جز در شرايط خاصى ديده نشوند.

يك سؤال:

ممكن است اين اشكال از طرف برخى طرح گردد كه: (فرشتگان اجسام لطيف و ظريفى هستند كه جز در شرايط ويژه اى ديده نمى شوند و اين طبيعت خلقت و آفرينش آنهاست، اما انسان اينگونه نيست كه بطور طبيعى به چشم نيايد بلكه به عكس، انسان ديده مى شود.)

پاسخ:

پاسخ اين است كه: منظور ما در اين مورد، تنها تشبيه انسان به پديده ها و موجوداتى است كه در جهان آفرينش حضور دارند و در همانحال از اين قدرت برخوردارند كه هم مى توانند در برابر چشم انسان آشكار گردند و هم با وجود حيات و حضور مى توانند نهان و پوشيده باشند و به چشم نيايند و نمى خواهيم آفرينش و واقعيت انسان و فرشته را يكسان فرض كنيم.

اما در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدىعليه‌السلام و نهان بودن او از ديدگان، سخن بالاتر از مقياسها و معيارهاى مادى است، چرا كه اين معيارهاى طبيعى توان اثبات وجود گرانمايه و حيات و غيبت او را ندارد. اين مطلب، از حقايق ماوراى ماده است، حيات و غيبت آن خورشيد رخ بركشيده در پس ابرها، يك نظريه و انديشه علمى هم نيست، بلكه واقعيت قطعى و ثابت و مسلمى است كه ما در برابر آن قرار داريم، در برابر يك حقيقت انجام يافته و عمل واقع شده، چرا كه بيشتر كسانى كه افتخار ديدار او را يافته اند آخرين لحظات ديارشان با نهان شدن آن گرامى از برابر ديدگان آنان، پايان يافته است و همين نكته، خود دليل روشنى بر اين حقيقت است كه آن وجود گرانمايه اى كه انبوه شيفتگان و دلدادگان به مهر و عشقش ديده اند و در آخرين لحظات پناهگاه از برابر ديدگان جستجوگر آنان ناپديد شده، او همان امام عصرعليه‌السلام است وگرنه يك انسان عادى چگونه مى تواند خود را در يك لحظه از برابر ديدگان، غايب و نهان سازد؟

معجزه استتار

ممكن است اين قدرت استتار و اختفا از برابر ديدگان را معجزه اى، از معجزات حجت خدا و ولى او امام مهدىعليه‌السلام بدانيم، زيرا معجزه آن است كه ديگران از آوردن آن ناتوان باشند.

معجزه، نوعى مبارزه طلبى با طبيعت نيز هست و همانگونه كه تفسير و تحليل اعجاز در پرتو قوانين مادى و طبيعى ممكن نيست، استتار و اختفاى وجود گرامى امام مهدىعليه‌السلام نيز با اين مفهوم و بيان، از مسايل معنوى و حقايق فراتر از جهان ماده و طبيعت است و آن حضرت در پرتو اين قدرت خدادادى مى تواند هرگاه اراده فرمود در برابر ديدگان، ظاهر و آشكار گردد و هر گاه خواست نهان و ناپديد.

احتمال ديگر اين است كه: آن حضرت با همان قدرت اعجاز، در ديدگان نظاره گر، به گونه اى تاءثير و تصرف نمايد كه آنان نتوانند جمال دلاراى او را بنگرند و اين كار از اولياى خدا كه داراى قدرت تصرف در جهان آفرينش هستند، بعيد نيست.

از قرآن كريم نيز مى توان امكان استتار و اختفاى انسان از برابر ديدگان را، چه بصورت كوتاه مدت يا دراز مدت، دريافت كرد، براى نمونه:

۱. قرآن مى فرمايد:

( وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ .) ( ۲۳۱ )

يعنى: و ما در برابر آنان ديوارى كشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.

۲. و مى فرمايد:

( وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا ) .( ۲۳۲ )

يعنى: (اى پيامبر) به هنگامى كه تو قرآن تلاوت نماييى، ما ميان تو و آنانى كه به قيامت ايمان ندارند پرده اى ستبر قرار مى دهيم.

۳. و نيز در داستان سامرى، مى فرمايد:

قال: «بصرت بمالم يبصروا به، فقبضت قبضة من اثر الرسول فنبذتها ...»( ۲۳۳ )

يعنى: سامرى گفت: من چيزى بديدم كه آنان نمى ديدند، مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده خدا بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم...

اين سه آيه از قرآن شريف، نشانگر اين واقعيت است كه: امكان دارد موجودى يا انسانى، حاضر و زنده باشد و در همان حال ديده نشود كه اينك هر كدام از آيات را بررسى مى كنيم.

تحليل آيه اول

در مورد آيه نخست، مفسرين از (عبدالله بن مسعود) روايت كرده اند كه: حق ستيزان قريش بر درب خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم گرد آمدند تا با او درگير شوند آن حضرت با نام خدا از خانه خارج گرديد و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد و آنان با اينكه حاضر بودند آن حضرت را نديدند.

و نيز از (ابن عباس) آورده اند كه: قريش بر درب خانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اجتماع نمودند و گفتند: (اگر محمد بخواهد داخل خانه شود، همگى بصورت يك پارچه بر ضد او بپا خواهيم خواست.)

اما پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وارد شد و خدا در برابر ديدگان و پشت سر آنان ديوارى قرار داد كه آنان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را نديدند. پيامبر نماز خواند و به خانه بازگشت و مشتى خاك بر سر و روى آنان پاشيد و آنان آن وجود گرانمايه را نديدند. هنگامى كه پيامبر از آنجا گذشت، قريش خاك و گرد و غبار را كه در هوا پراكند بود ديدند و گفتند: (اين همان سحر و جادوى (ابن ابى كبشه)( ۲۳۴ ) يعنى محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.)( ۲۳۵ )

طبرى، در تفسير آيه مباركه روايتى آورده است كه: ابوجهل گفت: اگر محمد را ببينم، چنين و چنان مى كنم) كه اين آيه شريفه نازل گرديد:

( إِنَّا جَعَلْنَا فِي أَعْنَاقِهِمْ أَغْلَالًا فَهِيَ إِلَى الْأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ (۹) وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا ...) ( ۲۳۶ )

يعنى: ما در گردنهاى آنان غلهايى قرار داديم، از اين رو، سرهايشان بسوى بالاست و نمى توانند پايين بياورند. و ما در برابر آنان، ديوارى كشيديم و در پشت سرشان (نيز) ديوارى و بر ديدگانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند بنگرند و ببينند.

عكرمه كه اين روايت را آورده است مى گويد: پس از فرود آمدن اين آيه شريفه قريش به ابوجهل مى گفتد: (اين محمد است) اما او، آن وجود گرانمايه را نمى ديد و مرتب مى گفت: (كو؟ كجا؟...محمد كجاست؟)( ۲۳۷ )

نگرشى بر آيه دوم در پرتو روايات

در تفسير اين آيه مباركه آمده است كه منظور از: (الذين لا يؤ منون بلاخرة). عبارتند از: (ابوسفيان)، (نضربن حرث)، (ابوجهل) و (ام جميل) همسر ابوجهل كه نسبت به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم شرارت مى كردند و خداوند پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را به هنگام تلاوت قرآن از برابر ديدگان آنان پوشيده مى داشت. آنان به سراغ حضرت مى آمدند و از كنارش مى گذشتند اما او را نمى ديدند.

نكته اى كه در اينجا جلب نظر مى كند و انسان را به شگفتى وا مى دارد اين است كه قرآن مى فرمايد: (حجابا مستورا) پرده اى نهان و ناپيدا!

چرا ممكن است انسان در پس پرده اى باشد و ديگران با وجود ديدن آن پرده ناپيدا او را نبينند، اما اينجا قرآن بر اين نكته رهنمون است كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در پس پرده اى مصون و محفوظ نگاه مى داشت كه دشمنان شرارت پيشه نه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را مى ديدند و نه آن پرده را، گويى هر دو بكلى از نظر آنان پوشيده بود.

نكته ديگرى كه نبايد مورد غفلت قرار گيرد اين است كه واژه (جعلنا) در هر دو آيه نشانگر قدرت بى كران خداست و بيانگر اين واقعيت كه ما در برابرشان ديوارى قرار داديم....

و يا اينكه: ما، ميان تو اى پيامبر و كسانى كه ايمان به قيامت ندارند، حجابى ناپيدا افكنديم... كه در هر دو آيه به قدرت الهى تأکید دارد.

آيه سوم

در آيه شريفه، سخن از گفتگويى است كه ميان موسىعليه‌السلام با سامرى، آن گوساله ساز منحرف، جريان يافته است كه قرآن اينگونه از آن گزارش مى دهد:

( فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلًا جَسَدًا لَّهُ خُوَارٌ ) ( ۲۳۸ )

يعنى: و سامرى براى بنى اسرائيل تنديس گوساله اى را ساخت كه نعره گاوان را داشت....

موسىعليه‌السلام از او پرسيد كه:

( ...فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ (۹۵) قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا ...) ( ۲۳۹ )

يعنى (و تو اى سامرى! اين چه كارى بود كه كردى؟)

او پاسخ مى دهد كه: (من چيزى ديدم آنها نمى ديدند، من مشتى از خاكى كه نقش پاى آن فرستاده خدا، بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر بى روح افكندم....

مفسرين در اين مورد آورده اند كه: (سامرى، جبرئيل را در شكل انسانى ديد كه پياده يا بر مركبى از مركبهاى بهشتى سوار است و پيام خدا و وحى او را بر موسىعليه‌السلام آورده است، در اين هنگام كفى از خاك اثر و نقش پاى او را برداشت و آن را بر آن پيكر بى روح افكند كه بر اثر آن، حيات در آن اسكلت بى جان، پديد آمد.)

بعبارت ديگر: منظور مفسرين اين است كه (سامرى) فرشته وحى را در حالى ديد كه هيچ كس از بنى اسرائيل كه حاضر بودند، نديدند و هدف ما از ترسيم اين آيه مباركه اين است كه در نگرش قرآنى ممكن است پديده و موجودى چون، فرشته وحى، براى انبوه ديدگان، مخفى و ناپيدا باشد و براى برخى در همان حال و هوا آشكار و ديدنى.

حكمت غيبت طولانى

در اينجا پرسشى است كه ناگزير بايد بدان پاسخ داد.

پرسش اين است كه: (حكمت و دليل غيبت آن حضرت در طى اين قرون و اعصار طولانى چيست؟) و براى چه منظورى از ديگدان غايب است؟)

پاسخ:

هنگامى كه به روايات رسيده از پيامبر و اهل بيتعليه‌السلام در مورد امام عصرعليه‌السلام مى نگريم به اين نكته تصريح شده است كه: حكمت غيبت طولانى آن وجود گرانمايه به فرمان خدا، صيانت از جان گرامى و حيات پربركت او براى به تحقق رسانيدن نويدها و بشارتهاست.

چرا كه ما مى دانيم كه دو رژيم سياهكار عثمانى و عباسى و ديگر حكومت گران خودكامه اى كه در طى قرون و اعصار در كشورهاى اسلامى بويژه خاورميانه حكومت مى كردند، همواره تمامى تلاش و كوشش ارتجاعى خود را در راه از ميان برداشتن آن مصلح بزرگ جهانى بكار گرفتند، بويژه پس از دريافت اين حقيقت كه او طبق آيات و رايات همان اصلاحگر پرشكوهى است كه پايه هاى قدرت ظالمانه آنان را به لرزه در مى آورد، كاخهاى بيدادگرانه آنان را منهدم مى سازد و آنان را از تسلط ظالمانه، بر سرنوشت بندگان خدا و سرزمينهاى آنان باز مى دارد.