امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 44114
دانلود: 3558

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44114 / دانلود: 3558
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

منتظران حقيقى

منتظران حقيقى كسانى اند كه: انتظار را، خودسازى خويش در مقابل هواها و خواهشهاى نفسانى مى دانند.

منتظرانى كه انتظار را، بسيج همگانى براى نهضت جهانى انقلابى بزرگ تاريخ بشريت تفسير مى كنند.

آنان كه انتظار را، مهيا شدن جهت مبارزه با جباران و خونخواران در زير پرچم بزرگ پرچمدار عدالت مى دانند.

آنان كه انتظار را جز تواضع در برابر حق و خروش در برابر باطل، نمى دانند.

منتظرانى كه انتظار را جز تسليم در مقابل عدل و خروش در مقابل بيداد، نمى دانند.

آنان كه انتظار را جز فرياد جاودانه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر عليه مشركان چپاولگر و شمشير همواره افراشته علىعليه‌السلام بر فرق منافقان غارتگر و خون هميشه جوشان حماسه آفرين حسينعليه‌السلام در بستر تاريخ، تفسير نمى كنند.

تفسير انتظار

انتظار يعنى، چشم به راه (بنيانگذار حكومت جهانى اسلامى) كه براى اولين بار، پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر شرق و غرب عالم به اهتزاز در مى آورد.

«يفتح الله له شرق الارض و غربها... حتى لا يبقى الا دين محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم »( ۲۰ )

و به دوران كفر جهانى و شرك بين المللى خاتمه داده و اختلاف بين مذاهب و اديان را پايان مى بخشد.

«ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف( ۲۱ )

و بساط طرفداران دروغين مذهب و مكتب الهى را در هم مى پيچد:

«يرفع الله المذاهب من الارض فلا يبقى الاالدين الخالص( ۲۲ )

و بانگ رساى توحيد و نبوت را در سراسر عالم طنين انداز خواهد نمود:

«لا يبقى قرية الا نودى فيها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بكرة و عشيا »( ۲۳ )

انتظار يعنى: چشم به راه (مصلح كل و مؤ سس حكومت عدل الهى) و (انقلابى بزرگ تاريخ بشريت) كه با انقلاب بى نظيرش، بساط ستم و بيداد را در جهان برچيده و حكومت عدل و داد را جايگزين آن كرده و سراسر گيتى را از عدل و داد پر خواهد نمود آن چنان كه از ظلم و بيداد مملو گشته؛ و تمام تشنگان عدالت، با جان و دل، اگر چه با سينه خيز رفتن از روى برفها، بسوى او خواهند شتافت:

«فيملاها قسطا و عدلا كما ملاوها جورا فمن ادراك منكم فلياءتهم ولو حبوا على الثلج( ۲۴ )

انتظار يعنى: چشم به راه طلوع سپيده اميد، شكافتن فجر نور عدالت، نورباران شدن سراسر گيتى و همه گير شدن عدل و مساوات در تمام محورها آنچنان كه پرندگان در آشيانه هاى خود ابراز خوشحالى نموده و ماهيان در اندرون درياها اظهار شادمانى كنند:

«فعند ذلك يفرح الطيور فى او كارها و الحيتان فى بحارها ».( ۲۵ )

انتظار يعنى: چشم به راه خورشيد فروزان امامت كه با درخشيدن او، دوران ظلمت غم افزاى ظلم و بيداد پايان پذيرفته و كاخ ستم و ستمگرى ويران گشته، ايام دادخواهى مظلومان و بيچارگان فرا رسيده و از ستمديدگان آنچنان رفع ستم خواهد نمود كه اگر ستمديده اى، زير دندان ستم پيشه اى باشد آن را باز ستاند و به صاحبش برگرداند:

«يبلغ رد المهدى المظالم حتى ولو كان تحت ضرس انسان شى ء انتزعه حتى يرده( ۲۶ )

انتظار يعنى چشم به راه چشمه سار عدالت و جلوه گاه ولايت كه با حاكميت مطلق عدل، ظلم و بيداد براى هميشه از تاريخ بشر محو شده و عدل و داد آنچنان بال و پرش را بر سر ساكنان زمين مى گسترد كه نسلهاى آينده جز عدل چيزى نمى شناسند و به غير از داد، به چيزى عمل نمى كنند:

«حتى يولد قوم لا يعرفون الا العدل و لا يعملون الا به( ۲۷ )

انتظار يعنى: چشم به راه بنيانگذار حكومت عدل و داد و برهم زننده بساط ظلم و بيداد كه در سايه شمشير عدالت او تمامى ستمگران جنايتكار و منكران طغيانگر و دشمنان تجاوزگر و مخالفان عنادگر، از صفحه گيتى محو خواهد شد:

«فلا يبقى على وجه الارض جبار قاسط ولا جاحد غامط ولا شانى مبغض و لا معاند كاشح( ۲۸ )

و در عرصه زمين نشانى از ظلم اثرى از بدعت به چشم نخواهد خورد:

«حتى لا يرى اثر من الظلم. »( ۲۹ )

و ابر عدالت و دادگرى سايه خود را بر روى ساكنان كره خاكى مى گسترد كه كسى را جرئت تجاوز و ستم به حريم ديگرى نخواهد بود:

«...و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احد احدا »( ۳۰ )

انتظار يعنى: چشم به راه سمبل فضيلت و الگوى كرامت كه ثروت خدادادى را به رايگان در اختيار همگان قرار داده بر مسئولين كشورى و لشكرى بسيار سختگير و به بينوايان بسيار مهربان است:

«المهدى سمح بالمال شديد على العمال، رحيم بالمساكين( ۳۱ )

انتظار يعنى: چشم به راه پديد آورنده تحول بزرگ جهانى كه فقر و نيازمندى را براى هميشه از جوامع بشرى ريشه كن كرده همگان را در سايه فضل و رحمت الهى بى نياز خواهد نمود آنچنانكه مردم، كسى را نمى يابند كه هدايا و زكات خود را به وى بپردازند:

«يطلب الرجل من يصله بماله و ياءخد زكاته فلا يجد احدا تاءخذ ذلك استغناء بما عندالناس من فضله( ۳۲ )

منتظران الهام گير

در عصرى كه ابر سياه ستم و بيداد، بر سر مظلومان و مستضعفان، سايه افكنده و حقوق بيچارگان بوسيله مدعيان دروغين حقوق بشر، مورد تجاوز قرار گرفته و انسانيت انسانها بنام خدمت به انسان، به استهزا گرفته شده و با نهضتهاى رهايى بخش اسلامى كه مانع بيدادگرى آنان بوده، مبارزه نموده و رهروان آزاده مكتب انسان ساز اسلامى را به خاك و خون مى كشند و... منتظران معتقدند كه بايد:

با الهام از ابراهيم بت شكن، بتهاى ابرقدرت شرق و غرب را در هم كوبيد و بتخانه هاى جاسوسى بين المللى آنان را ويران ساخت.

با الهام از مبارزه بى امان حضرت موسى، با ستم پيشگان و ستمگران به مبارزه برخاسته و با سردمداران بيدادگر شرق و غرب به ستيز پرداخت و آنان را به سزاى اعمال ننگين خود رساند.

با الهام از كوشش بى دريغ حضرت نوح، مظلومان و مستضعفان را در كشتى نجات اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام فرا خوانده و آنان را از غرق شدن در گرداب طوفان سهمگين فساد و بى بندبارى و طغيان و بيدادگرى، نجات داده و نفرين هميشه جاويد خود را به هستى زور داران قلدر، و زر اندوزان بى قيد و شرط، نثار نمود.

با الهام از نبى رحمت و ناجى امت حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آغوش گرم و پرمهر خود را جهت نوازش معتقدان به حاكميت الله گشوده و تمام توان و قدرت خود را براى در هم كوبيدن بساط ستم و جنايت مهيا ساخت.

با الهام از مكتب سرخين تشيع علوى، فرياد كوبنده خود را بر فرق يهوديان دوران و منافقان زمان وارد نموده و به هستى نكبت بار آنان خاتمه داد.

با الهام از بردبارى و پايدارى حسنى، پرده از روى جنايت پيشگان عصر برداشت و مدعيان دروغين صلح جهانى را رسوا نموده و خائنان به شرافت انسانيت را مفتضح ساخت.

با الهام از سرور آزادگان و آموزگار آزادگى و آفريننده بزرگ حماسه آزادى دانشگاه بزرگ آزادى و آزادگى تأسيس نموده و در هر زمان عاشورا آفريد و همه جا را به كربلا مبدل ساخت و حقيقت غلبه خون بر شمشير را براى جهانيان اثبات نمود و سركردگان استثمار و استعمار بين المللى و دشمنان آزادى و آزادگى را در سيلاب خونين غرق كرده و براى هميشه نام آنان را از قاموس هستى حذف نمود.

اى بهار آزادى

اى كشتى نجات! اينك گرفتاران امواج پرتلاطم درياى فساد و ظلم و طغيان در انتظار ظهورت لحظه شمارى مى كنند.

اى روزنه اميد! اينك اسيران زنجير استعمار و گرفتاران استبداد، با انتظار روز رهايى از قيد اسارت ظلم، دل خوش كرده و شبهاى ظلمانى و تاريك بيداد را به اميد نور عدالت تو، سپرى مى كنند.

اى چشمه سار جوشان فضيلت! اينك تشنه كامان علم و دانش در انتظار جرعه اى از اقيانوس بيكران علم تو صف كشيده اند.

اى بهار آزادى! اينك مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان چشمان خسته خود را به قطرات بارش ابر عدالت تو دوخته اند.

اى مايه اميد، اى آرزوى دل اوليا، اى آنكه شبهاى تار انبيا به اميد ظهورت رقم خورده.

اى آنكه خشم پرخروش ملكوتيان به ياد انتقامت، فروكش!

و اى آنكه قلب پر خون علىعليه‌السلام را تو مايه تسكين!

اى آنكه پهلوان شكسته زهراى اطهرعليها‌السلام را تو مرحم!

اى آنكه قلب شكسته حسنعليه‌السلام را تو درمان!

اى آنكه خون پاك شهيدان را تو منتقم!

اى آنكه بازوان به زنجير كشيده اسيران را تو نوازش!

بيا! تا شكوفه هاى بهارى به روى زيباى تو لبخند زند.

بيا! تا لاله هاى پرشور گلستان به ياد تو تبسم كند.

بيا! كه سبزه زاران به خاطر جمال زيباى تو با طراوت شود.

بيا! كه غنچه ها به ياد تو شكوفا گردد.

بيا! كه بلبلان براى تو نغمه سر دهند.

بيا! كه كاخ بيدادگران به دست تو ويران شود.

بيا! كه ستم پيشگان، به شمشير انتقام تو كيفر شوند.

بيا! كه پرچم پرافتخار توحيد به دست تواناى تو در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.

بيا! كه عدالت در لواى حكومت تو، بر روى ساكنان اين كره خاكى، سايه افكند.

اى آنكه از موسى برتر!

بيا كه يد بيضاى قدرت الهى را از آستين ملكوتيت برون آر و چشم خيره سران عالم را خيره ساز.

بيا! كه با نمايان كردن اژدهاى قهر خداوندى تمام جادوى جادوگران قرن را باطل ساز و مدعيان دروغين حقوق بشر را رسوا كن.

بيا! كه با فرو ريختن آتش خشم الهى بر سر ابر جنايتكاران، همه ستم پيشگان را در شعله هاى غضب خداوندى را بسوزان و خاكستر آنان را بر باد ده تا مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان، نفس راحتى كشند.

بيا! كه با غرق كردن قافله هاى بيدادگرى و استبدادگران در درياى طوفانى سطوت و انتقام پروردگارى حزب حق و لشگر عدل، مسرور و خندان گردد.

بيا! كه شيفتگانت پروانه وار به طرف شمع وجودت چرخش كنند.

بيا! كه با آمدنت قلب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوشحال و دل علىعليه‌السلام شاد و چشمان زهراعليها‌السلام روشن شود.

اين مقدمه را با زمزمه دعاى فرج به پايان مى بريم:

«اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا صلواتك عليه و آله و غيبة امامنا و كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا »

خدايا!

از فقدان و از دست دادن پيغمبران، از غيبت و پنهانى امامان، از كثرت و بسيارى دشمنان، از كمى و اندكى تعداد نفراتمان از رو آوردن فتنه ها بسويمان، شكوه و شكايت نزد تو مى آوريم.

اى زاده پيغمبر! اى ميوه دل حيدر! اى اميد قلب زهراى اطهر!

ما غفلت كرديم متوجه نشديم، غافلانه و جاهلانه، تو، آن يوسف عزيز را بدون اينكه حتى ثمن بخسى نصيبمان شود، از دست داديم و اينك در هجران تو، كنعان زندگى ما در خشكسالى سوزان فرو رفته و زندگى بر ما سخت شده، با شرمندگى، دست تمنا بسوى تو گشوده و عرضه مى داريم:

«يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا بيضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين

اى فاتح بزرگ جهان! اى قلب عالم امكان! اى مظهر رحمت بيكران!

اينك با قلبى پر از سوز و سينه اى مملو از گداز و چشمانى سرازير از اشك، فرياد مى نهيم:

اى عزيزتر از هر عزيزى! اى گرامى تر از يوسف يعقوب! اگر دلباختگان يوسف با ديدن روى دل آراى او، انگشت بريدند، شيفتگان تو بدون ديدن جمال زيبايت از جان و تن گذشتند و در آتش فراقت پروانه وار سوختند، شايد كه بر قلبهاى سوخته آنان آب وصال ريزى و با صبح ظهورت شام ظلمانى هجران آنان را به روز روشن مبدل سازى.

و در پايان از برادر بسيار گرامى و فاضل فرزانه، جناب آقاى (احمد مسجد جامعى) قائم مقام محترم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و معاونت فرهنگى و پژوهشى كه در راستاى ترجمه، تحقيق و نشر اين كتاب، مساعدت خالصانه خود را مبذول داشتند، كمال تشكر را مى نمايم، باشد كه اين عنايت و ساير خدمات گرانقدر و تلاش بى وقفه او در نشر آثار و فرهنگ قرآن و اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام دارند مورد پذيرش حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد ان شاء الله.

و همچنين از همكارى هاى بى دريغ برادر ارجمند جناب آقاى (حميدى) مشاور اجرايى معاونت فرهنگى و پژوهشى كمال سپاسگزارى بعمل مى آيد.

موسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصرعليه‌السلام

سيد محمد حسينى

امام مهدىعليه‌السلام كيست؟

سخن از امام مهدىعليه‌السلام سخن از يك موضوع عقيدتى و مذهبى بسيار حساس و مهمى است كه رابطه تنگاتنگ و گسست ناپذيرى با اسلام و مسلمانان دارد، چرا كه وجود گرانمايه او يك واقعيت اسلامى و از مهم ترين مسايل دينى و از اساس مكتب و ايمان به ارزشهاى معنوى است.

بحث از شخصيت آن حضرت، آنگونه كه برخى از نويسندگان منحرف پنداشته اند، بحث از افسانه اى نيست كه شيعه آن را به منظور آرامش بخشيدن به روان ناآرام خويش كه در رهگذر قرون و اعصار تحت فشار ظلم و استبداد بوده است ساخته باشد و بخاطر مرهم نهادن بر قلب زخم خورده اى كه باران مصايب در مسير زمان بر سر آنان باريده است سرهم كرده باشد.

بحث از امام مهدىعليه‌السلام آنگونه كه برخى فيلسوف نماها گفته اند انديشه اى نيست كه به منظور تخفيف دردها و آرامش بخشيدن به رنج و فشارى باشد كه از رهگذر حاكميت زمامداران بيدادگر قرون و اعصار در برخى اذهان و افكار جايگزين شده باشد.

و نيز آنگونه كه برخى عناصر نادان مدعى دانش و فرهنگ تصور كرده اند، حرافه اى نيست كه آن را، داستان سرايان ساخته و پرداخته و به اسلام چسبانده باشند و نيز بازيچه تاريخى نيست تا اسباب تمسخر دشمنان بدانديش و دلقك و ياوه گو باشد؛ بلكه يك واقعيت اسلامى است كه در خور اهميت بخشيدن بسيار و ژرف نگرى فراوان ارزيابى و روشنگرى اساسى است.

مساءله تداوم حيات اسلام و شكوه قرآن است، بحث مهم و اصيلى است كه قرآن نويدگر آن است و پيامبر در موقعيتها و مناسبتهاى گوناگون از آن سخن به ميان آورده، امامان نورعليهم‌السلام نويد و بشارت آن را نه تنها به شيعيان خود كه به تمامى مسلمانان قرون و اعصار داده اند و دانشمندان، مفسران، محدثان و مورخان نام آور، در رهگذر قرون و اعصار، كتابهاى مفصل و مستقلى پيرامون آن نوشته اند.

با اين بيان، موضوع امام مهدى يك موضوع استراتژيك و بسيار مهم و در نوع خود بى نظير است و از امتيازات بسيار ويژه اى، برخوردار است.

مساءله اى است كه پيرامون آن بسيار گفتگو شده و در آستانه آن، فراوان برخورد افكار و انديشه ها صورت گرفته و قلم فرساييها شده است، از اين رو، گروهى بدان ايمان آورده و گروهى دچار حيرت گشته و برخى ديگران را به باد استهزاء گرفته اند.

امام مهدىعليه‌السلام از شخصيتهايى نيست كه گذشت زمان او را در كام خود فرو برد و تاريخ آن را به فراموشى سپارد. او نداى رساى ميليونها انسان و معشوق دل عصرها و نسلهاست. چشم امتها به او دوخته شده و نقطه اميد جامعه هاست.

امام مهدىعليه‌السلام شخصيت برجسته اى است كه درست ۱۱۴۲ سال پيش از نگارش اين كتاب ديده به جهان گشوده و هم اكنون زنده است، بر روى اين سياره خاكى زندگى مى كند و بسان ديگر انسانها، غذا مى خورد و آب مى نوشد و خداى خويش را عاشقانه و خالصانه عبادت مى كند و در انتظار دريافت فرمان ظهور خويش است.

آن گرامى از ديدگان نهان است. مردم او را مى بينند و نمى شناسند و او نيز خويشتن را معرفى نمى كند و در هر نقطه اى از جهان كه اراده كند، حضور مى يابد.

او بر سراسر جهان، تسلط و اشراف دارد و به همه بندگان، شهرها و كشورها احاطه دارد. به اذن خدا هر رخدادى در سراسر جهان رخ دهد مى داند و روزى كه نزد خدا مشخص است و براى ما نامعلوم، از پس پرده غيبت ظاهر مى گردد و علائم و نشانه هاى قطعى پيش از ظهور او پديدار مى گردد.

پس از ظهور، بر سراسر گيتى حكم مى راند و مسيحعليه‌السلام از آسمان فرود آمده و به امامت او نماز مى خواند.

همه دولتها و ملتها در سراسر جهان، در برابرش خاضع مى گردند و مذاهب و اديان سرفرود مى آورند.

اسلام راستينى را كه نياى گرانقدرش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد، با خود مى آورد و پياده مى كند...

اينها برخى سرفصلها پيرامون شخصيت آن گرامى و بسان فهرستى براى اين كتاب است.

نام و نسب بلند آوازه او

پدران و نياكان سرفراز:

نام بلند آوازه آن گرانمايه (محمد) و به (مهدى)عليه‌السلام شهرت دارد.

او فرزند حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام

فرزند امام هادىعليه‌السلام

فرزند امام جوادعليه‌السلام

فرزند امام رضاعليه‌السلام

فرزند امام كاظمعليه‌السلام

فرزند امام صادقعليه‌السلام

فرزند امام باقرعليه‌السلام

فرزند امام سجادعليه‌السلام

فرزند امام حسينعليه‌السلام

فرزند امام علىعليه‌السلام

و فرزند دلبند فاطمه دخت گرانمايه پيامبر گرامى است.

و سخن فرزدق چقدر در اينجا زيباست كه مى گويد:

(اينان، پدران گرانقدر من هستند، شما نيز اى (جرير)! به هنگامى كه انجمنها ما را گرد آوردند، شخصيتهايى به عظمت پدران من، بدان انجمنها بياور.)

آرى! اين نسب والاى آن حضرت است كه علاوه بر اسناد تاريخى، انبوه روايات نيز كه از نظرتان خواهد گذشت، اين واقعيت را به صراحت، در چشم انداز حقجويان قرار مى دهد.

مادر گرامى او

مادرش، بانوى بزرگ، نيك بخت پرشكوه و گرانقدرى بنام (نرجس) است و او را (صيقل)، (ريحانه) و (سوسن) نيز، ناميده اند.

لازم به يادآورى است كه تعدد نام و اختلاف در اسم، نه تعدد شخصيت را مى طلبد و نه اختلاف در مورد صاحب آن را.

دخت گرانقدر پيامبر فاطمهعليها‌السلام نيز بخاطر مناسبتها و دلايل متعدد نامهاى گوناگونى داشت كه برخى از آنها را در كتاب (فاطمه از ولادت تا شهادت) آورده ايم و در اين كتاب نيز برخى از نامهاى مادر گرامى حضرت مهدى (نرجس) را نيز خواهيم آورد.

دست خيانت و تحريف در برخى روايات

هر پژوهشگرى به رواياتى كه از نسب امام عصرعليه‌السلام سخن مى گويد، مراجعه كند به روشنى در خواهد يافت كه امام مهدىعليه‌السلام بى هيچ ترديدى فرزند گرامى حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام است. با اين وصف شما در برخى از كتابهاى اهل سنت به روايتى بر مى خوريد كه دست تحريف و تزوير بسوى آن دراز شده و خيانتكارانه بخاطر زشت و بى اعتبار جلوه دادن روايت و منحرف ساختن آن از هدف اصلى خويش كه بيان شخصيت و نسب حضرت مهدىعليه‌السلام است، يك واژه بيگانه بر آن افزوده است و به همين جهت هم اين روايت، ارزش و اصالت حقيقى خويش را از دست داده است.

علاوه بر اين، روايت مورد اشاره، از نظر سند و متن نيز ضعيف است و نزد پژوهشگران فاقد ارزش و اعتبار. اما شگفت اينجاست كه برخى از بدانديشان صدها روايت صحيح و اصيل و معتبر را در اين مورد رها ساخته و به همين روايت فاقد ارزش و اعتبار چسبيده اند، چرا كه پاسخگوى تمايلات و خواسته هاى دل بيمار آنان است.

آن روايت اين است:

عن ابى داود، عن زائدة، عن عاصم، عن زر، عن عبدالله، عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال:

«لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلك اليوم، حتى يبعث الله رجلا منى او: من اهل بيتى يواطى ء اسمه اسمى (و اسم ابيه اسم ابى ) يملاء الارض قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا ».

اين روايت با چيزى كه دست تحريف و خيانت بدان افزوده است از ديگر انبوه روايات كه پيرامون حضرت مهدىعليه‌السلام آمده است، از نظر سند متن متفاوت است.

از نظر سند: بدان جهت فاقد ارزش است كه روايت بوسيله فردى بنام (زائده) روايت شده است و او فردى است كه دانشمندان علم رجال در بيوگرافى اش تصريح كرده اند كه:

«انه يزيد فى الاحاديث»( ۳۳ )

يعنى: او در روايات مى افزود و امانت در نقل را رعايت نمى كرد.

اما از نظر متن: بدان دليل فاقد ارزش است كه اين روايت از (زر) از راههاى فراوان ديگرى روايت شده است و در هيچ كدام از آن، جمله و اسم ابيه اسم ابى وجود ندارد.( ۳۴ )

و اين نشانگر آن است كه اين جمله اضافى، ساخته و پرداخته فردى بنام (زائده) است كه پژوهشگران اهل سنت نيز اين واقعيت را دريافته اند از جمله يكى از آنان در كتاب خويش مى نويسد:

(همه روايات رسيده از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مورد، فاقد جمله (و اسم ابيه اسم ابى) مى باشد)

آنگاه روايت مورد بحث را از (زائده) مى آورد و پس از آن مى گويد:

(ترمذى اين روايت را نقل نموده است، اما آن جمله را ذكر نكرده است.)

و در انبوه روايات حافظان و افراد مورد اعتماد كه روايت را آورده اند، تنها اين عبارت است: (اسمه اسمى) مى باشد.( ۳۵ )

علاوه بر آنچه آمد، در همه روايات رسيده از پيامبر در مورد شخصيت والاى امام مهدىعليه‌السلام ، عبارت كوتاه (و اسم ابيه اسم ابى) وجود ندارد و مسلمانان نيز بر اين مطلب، اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فرزند حضرت حسن عسكرىعليه‌السلام است.

با اين بيان، روايت تحريف شده (زائده) فاقد ارزش و اعتبار است و از ديدگاه علما و دانشمندان، مردود؛ چرا كه با انبوه روايات صحيح و معتبر، ناسازگار است و نيز بدان دليل كه (زائده) عنصرى شناخته شده است كه با روايات بازى مى كرد و طبق هواها و خواسته هاى خويش، در آنها دستكارى مى نمود.

چرا تحريف؟

بازرگانان و دلالان حديث، به منظور تقرب به قطبهاى قدرت و در طمع بدست آوردن ثروت و تقويت جبهه باطل و بيداد، رواياتى جهت دار از خود مى ساختند و آنها را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت مى دادند، چرا كه در برخى روزگاران، ساختن روايت دروغ، پست و شغل مهم و تجارتى پر سود بود كه جعل كنندگان حديث و دروغ پردازانى نظير (ابوهريره)، (سمرة بن جندب)، (مغيرة بن شعبه) و دوستان و همكاران آنان بدان وسيله زندگى مى كردند و به آلاف و الوف و هواهاى دل خويش مى رسيدند و راوى روايت مورد بحث، جناب (زائده) از اين قماش است و دليل بازى با اين روايت نيز روشن است.

هدف...

هدف از افزودن جمله كوتاه (و اسم ابيه اسم ابى) به روايت مورد بحث چه بوده است و دست تحريف، چه منظورى داشته است؟

پاسخ

پاسخ اين سؤال، يكى از اين دو مى تواند باشد:

۱. هدف از اين كار، تاءييد (مهدى عباسى) بوده است كه، نامش (محمد) و نام پدرش (عبدالله) است و لقبش (مهدى).

۲. ممكن است هدف تاءييد (محمد بن عبدالله بن حسن) بوده است كه لقبش (نفس زكيه)( ۳۶ ) بود و بر ضد نظام ستمكار و پرفريب عباسى قيام كرد، همانگونه كه علامه معاصر آيت الله صافى نيز در كتاب خويش( ۳۷ ) بدان تصريح كرده است.

كوتاه سخن اينكه: روايت (زائده) از ديدگاه دانشمندان حديث، فاقد صحت و اعتبار است و در نهايت ضعف و تزلزل و توجيه حرف نادرست نيز، كار نادرست ديگرى است.