امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور4%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 51985 / دانلود: 4553
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

1

راز آزمايش بندگان

با اين بيان، چرا آزمايش؟

و براى چه امتحان؟

پاسخ اين است كه:

خداوند بندگان خويش را به دلايلى چند مورد آزمايش قرار مى دهد كه اهم آنها عبارتند از:

۱. نخستين راز آزمايش بندگان، اتمام حجت است.

( ...لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ ....) ( ۴۰۳ )

۲. راز ديگر امتحان بندگان از جانب خدا، اين است كه: انسانهاى با ايمان و پرواپيشه به اوج نجات و پيروزى و كاميابى پر كشند و در خور پاداش پرشكوه الهى گردند.

۳. از امام صادقعليه‌السلام آورده اند كه: انسان با ايمان در زمان غيبت آن خورشيد جهان افروز، خداى را با اين دعا كه به (دعاى غريق) ناميده شده است، بخواند:

يا الله! يا رحيم! يا مقلب القلوب! ثبت قلبى على دينك.( ۴۰۴ )

يعنى: اى خداى يكتا! اى بخشاينده!

اى بخشايشگر!

اى دگرگون ساز قلبها! قلب مرا بر دين خويش ثابت و استوار ساز.

و نيز از آن حضرت آورده اند كه همه را به خواندن اين دعا امر مى فرمود:

اللهم عرفنى نفسك، فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف نبيك.

اللهم عرفنى رسولك، فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك.

اللهم عرفنى حجتك، فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى.(۴۰۵)

بار خدايا! تو خود ذات پاك و مقدس خويش را به من بشناسان كه اگر خودت را به من نشناسانده بودى، پيام آورت را نشناخته بودم.

بارالها! تو خود پيام آور بزرگت را به من بشناسان كه اگر خودت پيام آورت را به من نشناسانده بودى، من حجت تو را نشناخته بودم.

خداوندا! حجت و دليل خويش را به من بشناسان كه اگر حجت خويش را بر من نشناسانده بودى، از دين و ديندارى راستين گمراه شده بودم.

اين نيز راز ديگرى از نامشخص بودن هنگام ظهور.

آرى! خواننده گرامى! در اين مورد، رواياتى است كه پيرامون برخى از امور مربوط به ظهور آن حضرت سخن مى گويد كه بدين مناسبت، برخى از آنها را مى آوريم:

۱. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

«يخرج قائمنا اهل البيت يوم الجمعه »( ۴۰۶ )

يعنى: قائم ما خاندان پيامبر، روز جمعه ظهور مى كند.

۲. و نيز فرمود:

«لايخرج القائم عليه‌السلام الا فى وتر من السنين: سنة احدى اءو ثلاث اءو خمس او سبع أوتسع ».( ۴۰۷ )

يعنى: قائم ما در يكى از سالهاى تك ظهور مى كند، سالهايى چون: ۱، ۳، ۵، ۷ يا ۹.

۳. و نيز فرمود:

«ينادى باسم القائم عليه‌السلام فى ليلة ثلاث و عشرين و يقوم فى يوم عاشورا و هو اليوم الذى قتل فيه الحسين بن على عليهما‌السلام ...»( ۴۰۸ )

يعنى: نام مقدس قائمعليه‌السلام در شب ۲۳، همه جا طنين افكن مى گردد و آنگاه در روز عاشورا قيام مى كند؛ روزى كه حسينعليه‌السلام در آن روز به شهادت رسيد.

از مجموع رواياتى كه از ظهور آن حضرت سخن مى گويد چنين استفاده مى شود كه ظهور آن گرامى، اندكى پيش از قيام، براى تحقق عدل جهانى و وعده الهى خواهد بود. شايد بتوان گفت در مرحله نخست، آن وجود گرانمايه در ماه رجب يا رمضان ظاهر مى گردد و نام مباركش همه جا طنين افكن مى شود، آنگاه پس از گذشت ماه شوال و ذيقعده و ذيحجه و ۹ روز از عاشورا، دهمين روز محرم، بپا مى خيزد و نهضت مبارك و مقدس خويش را آغاز مى كند.

آن حضرت، در ظرف اين مدت، تدابير لازم را مى انديشد و به انتظار زمان و لحظات مناسبى كه خداوند اجازه دهد، مى ماند تا پس از آمدن اذن خدا، حركت نجات بخش و پاك كننده خويش را آغاز و تعفن ستم و بيداد را بشويد و از ميان بردارد و عدالت و دادگرى را در سراسر گيتى برقرار ساخته و گسترش بخشد.

در اين مورد در صفحات آينده به خواست خدا، بحث خواهيم داشت.

پيشگوييهاى بى اساس

اما حساب ستاره شناسان، اهل رمل و جفر و مكاشفه، مرتاضان و ديگر مدعيان پيشگويى در عصر ما، هيچكدام شايسته اعتنا يا اعتماد نيست، بويژه كه در روايات رسيده از پيامبر و امامان نورعليهما‌السلام كه برخى از نظرتان گذشت، كسانى كه براى ظهور وقت تعيين كنند هر كه باشند، تكذيب شده اند و ما نيز پيشگوييهاى بسيارى پيرامون آينده جهان يا برخى افراد، از همين مدعيان ديده و خوانده ايم كه بيشتر آنها دروغ و بى اساس از كار در آمده است.

آرى! تنها چيزى كه در اين مورد ممكن است، اين است كه با آشكار شدن نشانه هاى قطعى ظهور، نزديك شدن زمان ظهور را بشناسيم. و ما در مورد اين نشانه ها، بحثى خواهيم داشت كه به خواست خدا، در بخش آينده خواهد آمد.

نشانه هاى امام مهدىعليه‌السلام

روايات ارزشمندى كه از پيامبران و امامان نورعليه‌السلام در مورد وجود گرانمايه امام مهدىعليه‌السلام رسيده است، از اوصاف و نشانه هاى او نيز سخن دارد. و اين براستى يك نكته ضرورى و حياتى است تا حق از باطل شناخته شود و مانعى نيرومند و استوار در برابر مدعيان دروغينى باشد كه در طول تاريخ به انگيزه هواى نفس، مقام والايى را كه از آن آنها نبود، مدعى شده و مى شوند.

اين نشانه ها، برخى مربوط به ظاهر و جسم آن حضرت است و برخى بيانگر اخلاق كريمه او. برخى نشانگر چگونگى ظهورش و برخى نيز چهره و سيماى جامعه شايسته و بايسته اى را كه آن حضرت بنياد و اداره خواهد كرد، ترسيم مى كند.

شايسته ياد آورى است كه نشانه هاى بسيارى را كه روايات براى آن گرامى ترسيم نموده است، همه از نشانه هايى است كه جز در شخصيت او جمع نخواهد شد، از اين رو نشانه هايى كه از دوران پيش از ظهور، هنگانه قيام آن حضرت، دوران درخشان حكومت و فتوحات او و لبريز ساختن زمين از عدالت و دادگرى پس از لبريز شدن از ستم و بيداد و ديگر نشانه ها، همه اينها، امور و نشانه هايى هستند كه گواه صداقت حضرت مهدىعليه‌السلام مى باشند و مشخص كننده شخصيت والا و سيماى درخشان آن حضرت.

آرى! بيشتر رواياتى كه پيرامون حضرت مهدىعليه‌السلام وارد شده است نشانه هايى براى تعيين شخصيت او هستند، همانند رواياتى كه نسب شريف او را نشان مى دهد و اين واقعيت را بيانگر است كه او فرزند گرانمايه حضرت عسكرىعليه‌السلام است. زمين و زمان را لبريز از عدل و داد خواهد ساخت و بر كره زمين حكومت خواهد نمود و در روزگار طلايى او، جز آيين اسلام، آيينى بر روى زمين باقى نخواهد ماند و نشانه هاى ديگرى كه نه تا كنون تحقق يافته و نه در يكى از مدعيان دروغين مهدويت فراهم آمده است.

يك پرسش و چند پاسخ

سؤال اين است كه: (راز و رمز و جهت بيان او صاف و نشانه هاى امام مهدىعليه‌السلام در روايات چيست؟ و چرا پيامبر و امامان معصومعليه‌السلام تا اين درجه به اين نكته سازنده توجه كرده اند؟)

در پاسخ اين پرسش، مى توان به نكات ذيل توجه كرد:

۱. با تحقق يافتن اين نشانه ها با انطباق اين اوصاف در وجود گرانمايه حضرت مهدىعليه‌السلام به هنگامه ظهور،همه شك و ترديدها برداشته مى شود و مردم منتظر ظهور آن حضرت، در اوج يقين و ايمان و آگاهى، او را خواهند شناخت و با وجود انبوه نشانه ها و تحقق صفات در وجود گرامى او، ديگر فرصتى براى صاحبان دلهاى بيمار نمى ماند كه در مورد آن حضرت ترديد كنند يا بذر ترديد بيفشانند و حجت قطعى و ترديد ناپذيرى كه گريبان آنان را مى گيرد و دربهاى شك و چون و چرا را به روى آنان مسدود مى سازد، آنان را به پذيرش حقيقت ناگزير مى سازد.

۲. خداى جهان آفرين مى دانست كه شمار بسيارى از گمراهان و پيروان شيطان رانده شده، به دروغ و دجالگرى و نيرنگ و افترا، ادعاى مهدويت مى كنند، به همين جهت خداوند اين نشانه هاى مهم را كه هرگز در جهان پديدار نگشته است، از نشانه هاى قطعى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام قرار داد تا مردم آگاه و بيدار دل با آگاهى بر اين نشانه ها، نه تنها فريب اباطيل گمراهان و و سوسه هاى شيطانها را نخورند، بلكه همين نشانه ها، ادعاى باطل و دروغين مدعيان مهدويت را با شكست و رسوايى از ميدان بدر كنند و ميدانى براى دجالگرى آنان نگذارند.

هنگامى كه به تاريخ اسلام و مسلمانان مراجعه مى كنيم، گروهى از گمراهان و باطل گرايان را مى يابيم كه به دروغ و دجالگرى ادعاى مهدويت نمودند، اما همه آنان فاقد اين نشانه ها و اوصاف بودند و علاماتى كه در انبوه روايات براى حضرت مهدىعليه‌السلام ترسيم گرديده در آنها فراهم نبود.

برخى از آنان قلمرو قيامشان محدود، از نظر زمان، كوتاه مدت و فاقد شرايط و عوامل لازم بودند و نتوانستند شهر و روستايى را هم از عدالت و دادگرى لبريز سازند تا چه رسد كه كران تا كران زمين و زمان را از عدالت و دادگرى، لبريز نمايند. بسيارى از اين مدعيان دروغين صلاح و اصلاحگرى و مهدويت، در ادعاى دروغين خويش با شكست روبرو شدند و جز برخى ساده لوحان، كسى از آنان پيروى نكرد، از اينرو ثمره كارشان شكست بود و به فرار روى آورند و پيروان ساده لوح خويش را به بدبختيها و رنجها كشاندند و نفرين تاريخ را براى خود خريدند و مايه تمسخر مجالس و محافل گشتند.

در بخش آينده، به خواست خدا، نامهاى برخى از آن مدعيان دروغين را با برخى انحرافات و بافته هاى رسوايشان مى آوريم.

اينك رواياتى در اوصاف و نشانه هاى امام مهدىعليه‌السلام .

نشانه هاى امام مهدى در روايات

۱. پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود:

«المهدى من ولدى، ابن أربعين سنة كان و جهه كوكب درى فى خده الايمن خال اسود، عليه عباءتان قطوانيتان كانه من رجال بنى اسرائيل يملك عشرين سنة، يستخرج الكنوز ويفتح مدائن الشرك ».( ۵۳ )

مهدى از فرزندان من مى باشد. به هنگام ظهور، سيمايى چهل ساله و پرتوان و شاداب دارد، بسان ستاره درخشان. در گونه راست او خال مخصوصى است. دو جامه خاص (قطوانى)( ۵۴ ) بر تن دارد. او داراى قامتى برافراشته و پرتوان و متناسب است. بيست سال بر جهان حكومت مى كند. گنجها را براى ساختن زمين و زمان استخراج مى نمايد و دروازه هاى كشورها، شهرها و قلمرو مشركان را با درايت و قدرت مى گشايد.

۲. و نيز فرمود:

«يخرج المهدى و على رأسه غمامة، فيها مناد ينادى: هذا المهدى خليفة الله فاتبعوه ».( ۵۵ )

مهدى ظهور مى كند در حالى كه بر فراز سرش توده ابرى است كه از ميان آن ندا كننده اى ندا مى دهد كه: (هان اى بندگان خدا! اين مهدىعليه‌السلام همان خليفه خدا در روى زمين است، پس همگان از او پيروى نماييد.)

۳. و نيز فرمود:

«المهدى منى، أجلى الجبهة، أقنى الاءنف( ۵۶ )

يعنى: مهدى از من و از فرزندان من است. او داراى پيشانى بلند و باز و گشاده و داراى چهره و بينى زيبايى است.

۴. و فرمود:

«المهدى من ولدى، وجهه يتلألأ كالقمر الدرى، اللون لون عربى و الجسم جسم اسرائيلى ،...يملأ الأرض كماملئت جورا ».( ۵۷ )

يعنى: مهدى از فرزندان من است. چهره دلآرايش بسان ماه درخشان، نورافشانى مى كند. رنگ چهره اش عربى است و قامتش برافراشته و بسيار نيرومند، زمين را از عدل و داد لبريز خواهد ساخت، همانگونه كه از ستم و بيداد، لبريز مى گردد.

۵. امیرمؤمنانعليه‌السلام در خطبه اش فرمود:

«المهدى من ذريتى، يظعهر بين الركن و المقام، عليه قميص ابراهيم حلقه اسماعيل و فى رجله نعل شيث والدليل عليه قول النبى صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم :عيسى بن مريم ينزل من السماء و يكون مع المهدى من ذريتى ....»( ۵۸ )

حضرت مهدىعليه‌السلام از فرزندان و از نسل من است. از ميان ركن و مقام در خانه خدا ظهور مى كند. پيراهن ابراهيم خليل را بر تن و جامه خاص اسماعيل را بر اندام، كفش مخصوص شيث را بر پا دارد.

راهنما و دليل بر وجود گرانمايه او، سخن پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است كه فرمود: (عيسى بن مريم، از آسمان فرود مى آيد (و به امامت او نماز مى گذارد) و همواره با فرزندم مهدى كه از نسل من است، خواهد بود.)

۶. و نيز فرمود:

«...هو صاحب الوجه الأقمر و الجبين الاءزهر و صاحب العلامة و الشامة، العالم غير معلم، المخبر بالكائنات قبل أن يعلم ....»

«إلا! و ان المهدى يطلب القصاص ممن لا يعرف حقنا و هو الشاهد بالحق و خليفة الله على خلقه الله، اسمه كاسم جده رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ابن الحسن بن على عليه‌السلام من ولد فاطمة، من ذرية الحسين ولدى ....»( ۵۹ )

او (مهدىعليه‌السلام ) داراى چهره اى درخشنده و سفيد، پيشانى نورانى و نشانه مخصوصى است. او به لطف خدا دانشمند و داناى علوم و اسرار الهى است، بى آنكه از آموزگارى آموخته باشد از آنچه در سراسر هستى مى گذرد، خبر مى دهد، پيش از آنكه كسى با خبر باشد.

آگاه باشيد كه مهدىعليه‌السلام از كسانى كه نسبت به ما حق ناشناس باشند انتقام خواهد گرفت. او گواه حق و حقيقت و خليفه خدا بر خلق اوست. نام با عظمتش همانند نام نياى گرانقدرش پيامبر خداست. فرزند (حضرت) حسن عسكرى و از فرزندان فاطمه و از نسل حسين، فرزند من است....

۷. امام حسينعليه‌السلام فرمود:

«لو قام المهدى لأنكره الناس لاءنه يرجع اليهم شابا و هم يحسبونه شيخا كبيرا ».( ۶۰ )

آنگاه كه مهدىعليه‌السلام بپا مى خيزد، مردم او را نمى شناسند، چرا كه آن گرانمايه در اوج جوانى و شادابى به سوى مردم باز مى گردد در حاليكه مردم مى پندارند كه او با عمرو غيبت طولانيش، پير و سالخورده است.

۸. هروى مى گويد، از حضرت رضاعليه‌السلام پرسيدم:

«ما هى علامات القائم منكم اذا خرج؟»

(سرورم! نشانه هاى (قائم) شما، به هنگام ظهور چيست؟)

قالعليه‌السلام : «علامته:أن يكون شيخ السن، شاب المنظر، حتى اءن الناظر اليه ليحسبه ابن أربعين سنة اءودونها و ان من علاماته اءن لا يهرم بمرور الاءيام و الليالى، حتى يأتى أجله ».( ۶۱ )

فرمود: (نشان او اين است كه از نظر سن و سال واقعى، كهنسال است اما در چهره و جمال، جوانى توانا و خوش منظر و پر طراوت است، به گونه اى كه هر كس بر جمال او نظاره مى كند، او را جوانى كامل و كمتر از چهل سال مى نگرد.و از نشانه هاى او اين است كه با گذشت شب و روز پير نمى شود و همچنان جوان و شاداب مى ماند تا سرآمد عمرش فرا رسد.

نشانه هاى ظهور

رواياتى كه در مورد نشانه هاى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام رسيده و در كتابهاى حديثى موجود است، بر سه بخش قابل تقسيم است:

۱. بخش نخست:

علايم و نشانه هاى عمومى است كه از انحرافات گسترده فكرى، عقيدتى، عملى و... كه در سراسر جهان و كشورها و مراكز اسلامى پديد مى آيد و جامعه ها و تمدنهاى بشرى را آلوده مى كند، سخن مى گويد.

اين بخش از نشانهاها و علايم به ظهور آن گرامى، پديدار و جهان گستر گردد.

۲. بخش دوم:

علايم و نشانه هايى است كه نزديك به ظهور امام مهدىعليه‌السلام پديدار مى گردد، اما نشانگر اين نيست كه ظهور در همان سال خواهد بود، بلكه اينها انواع رخدادها و فتنه هايى هستند كه پس از صدور اين گونه روايات، به تدريج در طى قرون و اعصار تا هنگامه ظهور، پديدار خواهند شد.

۳. بخش سوم:

علايم و نشانه هايى است كه در همان سال ظهور آن اصلاحگر بزرگ يا سال پيش از ظهور آن بزرگوار، رخ خواهد داد كه اين بخش خود به دو بخش، تقسيم مى گردد:

الف: بخش نخست، علايم و نشانه هاى غير قطعى است و مفهوم آنها اين است كه رخ دادن آنها حتمى است، بلكه ممكن است رخ دهد يا ندهد.

ب: بخش دوم، علايم قطعى است كه ترديدناپذيرند و به طور حتم روى خواهند داد.

اين علايم و نشانه ها به طور كلى برخى از نظر مفهوم و معنا و پيام روشن و آشكارند و برخى در نهايت ابهام و اجمال و پيچيدگى.

بسيارى از نويسندگان، بويژه نويسندگان معاصر، اين را روايات پيش از ما آورده، آنها را تفسير نموده و طبق ديدگاه خاص خويش، به تأویل آنها پرداخته و بر اساس آراى شخصى خود، آنها را تحليل كرده اند.

من فكر مى كنم اينان توان ثابت اين آراء و ديدگاهها را در مورد روايات مورد اشاره، نه از نظر علمى دارند و نه از نظر تاريخى. به همين جهت من جراءت و جسارت دنباله روى و پى جويى اين توجيهات! يا اقتداى به آنان در ديدگاههاو تأویلات روايات مورد بحث را ندارم، چرا كه پيام حقيقى آنها مبهم است و خدا و پيامبر و خاندان وحى و رسالتعليهم‌السلام به حقايق امور داناترند.

بجاست در اين مورد نمونه اى بياوريم:

مرحوم (مفيد) در (ارشاد)، ضمن بحث در نشانه هاى ظهور مى نويسد:

«...و نزول الترك الجزيرة و نزول الروم الرملة...»

۱. شرايط كنونى، (تركها) در ايران، در شمال عراق، تركيه، قفقاز و آذربايجان شوروى سكونت دارند، پس منظور از اين سخن چيست؟ و اين تركها كيانند؟ روشن نيست.( ۴۰۹ )

۲. واژه (جزيره) نيز كه در اين جمله آمده، بسيار است، كدام جزيره از جزيره هاى دنيا كه نژاد ترك در آن فرود مى آيد؟ آن جزيره كجاست؟

۳. اما (روم) همه اروپاى كنونى را شامل مى گردد و روشن است كه تازه اروپاى امروز، داراى كشورها و دولتهاى متعددى است و همه آنها هم جزو (روم) قديم هستند، از اين روز، سؤال ديگر اين است كه: (آيا منظور از واژه روم، اسرائيل باشد؟) بدان اعتبار كه روميانى كه براى جنگ با مسلمانان در پيكار (موته) آمدند در اردن و فلسطين كنونى سكونت داشتند؟

ممكن است مقصود از واژه روم، (آمريكا) باشد چرا كه بيشتر آمريكاييها را مهاجرانى تشكيل داده اند كه از قاره اروپا رفته اند.

۴. و نيز واژه هاى (مشرق) يا (مغرب) در روايات مربوط به ظهور و بيانگر نشانه هاى ظهور، بارها بكار رفته است، سؤال اين است كه منظور از مشرق و مغرب چيست؟

خاور دور؟ يا خاور ميانه؟

غرب دور؟ يا مغرب عربى كه شامل كشورهاى (ليبى)، (تونس)، (الجزاير) و مغرب و مراكش مى شود؟ كداميك؟

۵. همچنين در روايات اين بخش واژه (بنوفلان) آمده است، با اين جمله: (الا اخبركم بآخر ملك بنى فلان؟) منظور از (بنى فلان) كيست؟ يا كيانند؟

برخى پنداشته اند مقصود (بنى عباس) است. با آگاهى بر اينكه اين سلسله، منقرض شده اند و حكومت بيدادگرانه آنان، در سال ۶۵۶ هجرى نابود گشته است، آيا ممكن است بعضى سردمداران در كشورهاى عربى از نژاد و نسب آنان باشند؟

به هر حال ما نمى توانيم اين نامهايى را كه در اين روايات آمده به راز و رمز شباهت دارند، بشناسيم. و در توان خود نمى بينيم كه منظور از آنها را به طور دقيق دريابيم؛ بنابراين بهتر است اينگونه نشانه ها و علايم ظهور را همانگونه كه آمده است ترسيم كنيم. آينده خود با رخدادهايش، اين واژه ها و كلمات را تفسير و مصاديق آنها را تبيين و در موارد شايسته آنها، تطبيق خواهد نمود.

نشانه هاى عمومى ظهور

اينك اين شما و اين هم نشانه هاى عمومى ظهور آن حضرت:

اين بخش از علايم و نشانه ها كه نخستين بخش را تشكيل مى دهد بسيار است، ما از همه روايات اين بخش، تنها يك روايت را برمى گزينيم و به همان يك حديث بسنده مى كنيم آنگاه به تفسير و توضيح برخى از واژه هاى آن مى پردازيم.

از (نزل بن سبره) آورده اند كه مى گويد: امیرمؤمنانعليه‌السلام براى ما سخن مى گفت كه: نخست سپاس خدا را بجا آورد و او را ستود و بر پيامبر و خاندانشعليهم‌السلام درود فرستاد، آنگاه سه بار فرمود:

«سلونى ايها الناس! قبل ان تفقدونى...»

مردم! تا مرا از دست نداده ايد، هر آنچه مى خواهيد بپرسيد.

(صعصعة بن صوحان) بپا خاست و گفت:

يا اميرالمؤ منين! متى يخرج الدجال؟

چه زمانى (دجال) خواهد آمد؟

فقالعليه‌السلام : « اقعد، فقد سمع الله كلامك و علم ما ارادت ...»

علىعليه‌السلام فرمود: (بنشين! خدا سخن تو را شنيد و منظورت را دانست... براى خروج (دجال) نشانه ها و علايمى است كه دسته دسته هر كدام پس از ديگرى روى خواهد داد اگر مى خواهى تو را از آنها آگاه سازم؟)

صعصعة پاسخ داد: (آرى! اى امیرمؤمنان!)

فرمود: پس به خاطر بسپار و حفظ كن كه اينها علايم و نشانه هاى آن است:

«...إذا أمات الناس الصلاة و أضاعوا الامانة و استحلوا الكذب و أكلوا الربا و أخذوا الرشا... و باعوا الدين بالدنيا واستعملوا السفهاء الارحام و اتبعوا الأهواء و استخفوا بالدماء ».

«و كان الحلم ضعفا و الظلم فخرا و كان الأمراء فجرة و الوزراء ظلمة و العرفاء خونة، و القراء فسقة و ظهرت الزور واستعلن الفجور و قول البهتان و الاثم و الطغيان

«و حليت المصاحف و زخرفت المساجد وطويت المنارات و اكرم الاشرار و ازدحمت الصفوف و اختلفت الاهواء ونقضت العهود و اقترب الموعود و شارك النساء ازواجهن فى التجارة حرصا على الدنيا و علت اصوات الفساق واستمع منهم و كان زعيم القوم ارذلهم. واتقى الفاجر مخافة شره و صدق الكذب و اؤ تمن الخائن و اتخذت القيان والمعازف و لعن آخر هذه الاءئمة اولها و ركبت ذوات الفروج السروج و تشبه النساء بالرجال و الرجال بالنساء. و شهدشاهد من غير ان يستشهد و شهد الآخر قضاء الذمام بغير حق عرفه و تفقة لغير الدين، و آثروا عمل الدنيا على الآخرة و لبسوا جلود الضاءن على قلوب الذئاب و قلوبهم اءنتن من الجيف و أمر من الصبر، فعند ذلك ...الوحا ...الوحا ...ثم العجل العجل ...»( ۴۱۰ )

هنگامى كه مردم راه و رسم و فرهنگ و معنويت نماز را نابود ساختند و به پوسته آن قناعت و ويژگى امانت و امانتدارى را ضايع ساختند و دروغ پردازى را روا شمردند و رباخوارگى و ربا را مباح دانستند و رشوه دادند و گرفتند و دين به دنيا فروختند و سفيهان و كم خردان را به اداره امور جامعه گماشتند و قطع رحم كردند و هواهاى دل را پيروى كردند و ريختن خونها را آسان ساختند.

هنگامى كه بردبارى، ناتوانى شمرده شد و بيدادگرى، باعث افتخار گرديد و زمامداران فاجر و بدكار! و وزيران، ستمكار شدند و مأموران و مجريان عدالت، خيانت پيشه ساختند و گويندگان و قاريان قرآن، به فسق و گناه روى آوردند و شهادتهاى دروغين در جامعه پديدار شد و كارهاى زشت ناپسند و تهمت تراشيها و گناهكارى و تجاوزگرى علنى گرديد، آنگاه كه قرآن به صورت زيبايى چاپ و جلد و تزيين گرديد و مسجدها آراسته شد و مناره ها سر به آسمان ساييد و اشرار مورد تجليل قرار گرفتند و صفهاى جماعت فشرده و دلها از هم دور شد و عهدها و پيمانها گسسته و آن وعده بزرگ نزديك گرديد و زنان به خاطر حرص به دنيا، در كسب و كار همسران خود شركت كردند و به بازارها و مغازه ها و كارخانه ها سرازير گشتند.

صداى آواز فاسقان، همه جا پخش و به گوشها رسيد و هر چه گفتند و خواندند از آنان پذيرفته شد. رهبرى جامعه ها به دست اراذل واگذاشته شد و با فاجر به خاطر ترس از شرارتش، مدارا گرديد و دروغ ساز و دروغ پرداز، تصديق و تأييد شد و خيانتكار، رامين شمرده شد.

هنگامى كه كنيزان آوازه خوان و رقاصه ها و آلات لهو و موسيقى، بكار گرفته شد و نسلهاى آخرين به نسلهاى پيشين نفرين كردند و زنان بر زينها سوار شدند و تلاش كردند خود را شبيه مردان سازند و مردان نيز خود را در ظاهر و اخلاق بسان زنان ساختند و شاهد بى آنكه از او شهادت بخواهند به دادگاه رفت و شهادت داد و ديگرى برخلاف حق و عدالت و بدون آگاهى، به خاطر رفاقت با كسى، به نفع او به دروغ گواهى كرد.

آنگاه كه تفقه در دين و آموزش علوم دينى، نه براى خدمت به دين بلكه براى دنيا و قدرت و رياست بكار گرفته شد و كار دنيا را بر كار آخرت برگزيدند و با ريا و تظاهر و عوام فريبى به گرگهاى خونخوار، لباس گوسفند آرام پوشاندند،ظاهرهاى مردم، آراسته، اما دلها، عفونت بارتر از مردار متعفن و تلختر از گياه تلخ و بدطعم گرديد.

آرى! در اين شرايط منحط و وخامت بار و گناه آلود جامعه ها و تمدنهاى اسلامى و جهانى است كه دجال ظاهر مى گردد و در آمدن شتاب مى كند....

شرحى كوتاه بر اين روايت

روايتى كه از نظرتان گذشت، به برخى از آفتها و عوامل انحطاط و مفاسد اجتماعى كه پيش از واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان در جوامع اسلامى گسترش مى يابد، اشاره دارد:

به وارونه شدن مفاهيم بلند، به ضعف ابعاد عقيدتى و فكر جامعه، به بى اعتنايى و بها ندادن به اصول و ارزشهاى اسلامى، به روى آوردن به ارزشهاى پوچ و بدلى و ميان تهى، به انحصار قدرت و امكانات توده ها به وسيله زمامداران و گروههاى منحرف، به سقوط ارزشهاى واقعى و رواج و گسترش نارواها و ضد ارزشها در كران تا كران جامعه بدون هراس از خدا و بدون حيا و شرم از ديگران...

آرى! روايت به اينها اشاره دارد.

روايت امیرمؤمنانعليه‌السلام نشانگر آن است كه: در اين جامعه ها، نماز كه ستون دين و ايمان است، روح و مغز و محتواى خويش را از دست مى دهد، امانتها ضايع مى گردد و دروغگويى روا مى شود و رباخوارگى و بهره كشى مباح مى گردد و عناصر و جرياناتى بدون داشتن صلاحيتها و ويژگيهاى لازم، قدرت و امكانات جامعه را به انحصار مى گيرند و پيوندهاى خويشاوندى گسسته مى شود.

ريختن خون شايستگان و خوبان و ظلم ستيزان آسان مى گردد و ستمكاران به ستم خود فخر مى فروشند و كارهاى زشت، ميان مقامات و سياستمداران، رواج و گسترش مى يابد و ظلم و بيداد ميان وزيران و خيانت ميان ماءموران و جاسوسان ويژه حكومتها و فسق ميان قاريان قرآن و خطبا و گويندگان گسترش مى يابد.

احترام قرآن در ميان اين جامعه ها، به چاپ و جلد رنگين و نفيس قرآن است نه به تلاوت شايسته و عمل به دستورات نجات بخش آن رد صحنه زندگى، صفهاى نماز جماعتها و جمعه ها فشرده است و نمازگزاران بسيار، اما در همان حال كه جسمها در كنار هم هستند، دلها و قلبها از هم دور و پراكنده اند.

زنان و دختران به بازارها و مغازه ها و كارگاهها براى بدست آوردن مال و ثروت سرازير مى گردند و نواى شوم فاسقان از رسانه هاى گروهى و... همه جا پخش مى گردد و مردم مسخ شده بافته هاى دروغين آنان را بسان وحى آسمانى، تصديق مى كنند.

رهبرى و تشكيلات سياسى جامعه به اراذل و عناصر پستى واگذار مى گردد كه به ارزشهاى والاى انسانى و شرافت و كرامت، ايمان ندارند و مردم دربند، از هراس و ترس فاجران و بدكاران، با آنان نرمش و مدارا مى كنند و به خاطر نرسيدن شرارت آنان به حريم زندگيشان، به آنها احترام مى نمايند.

صداى ساز و آواز خوانندگان و رقاصه ها و هنر پيشه ها و مطربها، آميخته به انواع موسيقى و تار و طنبور، همه جا به آسمان بلند است و از خانه ها، كوچه ها، خيابانها، بيابانها و دشتها، از وسايل نقليه و حتى در خشكى و دريا و هوا، به وسيله رسانه ها، نوارها و ماهواره ها... گوشها را پر مى كنند.

زنان بر مركبها و زينها سوار مى گردند و ترديدى نيست نشستن بر اينگونه زينها و اينگونه مركبها به خاطر تماس خاص بخشى از اندامهاى آنان با زينها، ايجاد هيجانات تند مى كند كه اينگونه تهييج و تحريك، در سوار شدن به ماشينى و امثال آن نيست.

و نيز ژست مردانه گرفتن زنان و پوشيدن لباس آنان كه اينك به نشانه پيشرفت و روشنفكرى و متمدن شدن آنان به خوردشان رفته است.

روايت نشانگر آن است كه دختران جوان، لباس مردان را به تن مى كنند، موهاى خويش را مردانه آرايش مى كنند... از سوى ديگر در ادارات و وزارتخانه ها و ديگر ميدانهاى جامعه استخدام مى گردند.

مردان، لباس رنگارنگ و خاص زنان به تن مى كنند و گردنبند و زنجير طلا به گردن خويش مى آويزند، انگشتر طلا به انگشت مى كنند و ريش و سبيل خويش را به دقت مى تراشند و ابروهاى خود را نازك مى كنند و براى طراوت و شادابى چهره و خودنمايى، انواع پودرها و كرمها را بكار مى گيرند، گويى مى خواهند نظرها را به خود جلب نمايند و گويى قرارداد فرهنگى براى مبادله ميان زنان و مردان منعقد گرديده است كه مردان زن نما شوند و زنان به عكس.

روايت نشانگر آن است كه در دادگاه، شاهد و گواه بى آنكه از او بخواهند به دلخواه خود گواهى مى دهد و ديگرى به نفع دوست خود، بى آنكه حق و باطل را بشناسد و يا در انديشه باطل باشد، شهادت مى دهد.

و ديگر از رشوه خوارگى، هديه ها به قاضيان، حاكمان، و واسطه ها، براى جلب نظر آنان و ناحق كردن حق و يا به عكس، سخن مگو!.. اينها ديگر بر كسى پوشيده نمى ماند.

روايت نشانگر آن است كه تفقه و آموختن علوم اسلامى براى دنيا دارى و دنياطلبى و جاه و مقام صورت مى گيرد، نه براى دين و در خدمت دين، بلكه براى دنيا. برخى دروس و علوم دينى را مى آموزند تا فارغ التحصيل گردند، بدان جهت كه پست قضاوت بدست آورند و به حقوق ماهانه و درآمد و رفاه دست يابند و ذره اى به دين ارزشهاى دينى و خدمت به دين، بها نمى دهند و برايشان اهميتى ندارد.

افرادى تظاهر به ورع و تقوا و شايستگى مى كنند در حالى كه درونهايى شرربار، نيتهايى بد و باطنهاى پليد دارند.هنگامى كه فرصتى برايشان پيش آيد، نه وجدانى دارند و نه عاطفه و انسانيت و نه دين و مذهب. بسان گرگ درنده اى هستند كه جز دريدن شكار خويش و خوردن خون آن و قطعه قطعه ساختن اعضاى آن، چيزى نمى شناسند.

آرى! خواننده گرامى اين بود شرح فشرده اى براى برخى از جملات هشدار دهنده اى كه از امیرمؤمنانعليه‌السلام در اين مورد رسيده است. رواياتى كه بيانگر اين نوع موضوعات و رخدادهاى منفى و ضد ارزش در ميان جامعه ها و تمدنها باشد بسيار است كه ما به خاطر رعايت اختصار، تنها به يك روايت بسنده نموديم.

نامهاى حضرت مهدى

حضرت مهدى نامهاى متعددى دارد كه به مناسبتهاى مختلف بدان نامها خوانده شده است و اين از شئون شخصيتهاى بزرگ است كه بخاطر صفات و ويژگيها و ابعاد گوناگون شخصيتشان، نامشان نيز متعدد مى گردد.

براى نمونه: در قرآن شريف و انجيل براى پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامهاى متعددى است، نامهايى چون: (محمد )، (احمد )، (طه )، (يس )، (بشير )، (نذير ) و در انجيل نيز (فارقليطا ) و (بركلوطوس ) به زبان سريانى و يونانى.

و نيز قهرمان جاودانه اسلام، امیرمؤمنانعليه‌السلام نيز نامهاى متعددى دارد از آن جمله: (على )، (حيدر )، (مرتضى ) و (ايليا ) به لغت سريانى و نامهايى ديگر.

و بانوى بانوان فاطمهعليها‌السلام نيز نامهاى متعددى دارد از آن جمله: (فاطمه )، (بتول )، (مباركه )، (محدثه )، (طاهره )، (صديقه ) و...

در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام و نام بلند آوازه اش، روايات بسيارى از پيامبر گرامى و امامان نورعليهم‌السلام آمده است كه در آنها از آن اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها به (مهدى )، (حجت )، (قائم )، (منتظر )، (خلف صالح )، (صاحب الامر )، (سيد )، (الامام الثانى عشر ) و... تعبير شده است و بارها تصريح شده است كه نام آن حضرت نام پيامبر است و كنيه اش (ابوالقاسم ).

كه ما با ترسيم برخى از روايات به برخى از نامهاى مقدس آن حضرت اشاره مى كنيم:

۱. مهدى

۱- از (ابى سعيد خدرى) و او نيز از پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده است كه فرمود: (نام مهدى نام من است.)

«اسم المهدى، اسمى »

۲- اميرالمؤمنانعليه‌السلام فرمود: نام مهدى (محمد) است.

«اسم المهدى، محمد »( ۳۸ )

و آن گرامى، (مهدى) ناميده شد، چرا كه خداوند او را به امور نهائى كه هيچ كس از آنها آگاهى ندارد هدايت و ارشاد مى نمايد، روايت اين است:

امام باقرعليه‌السلام فرمود:

«اذا قام مهدينا اهل البيت، قسم بالسوية و عدل فى الرعيه، من اطاعه فقد اطاع الله و من عصاه فقد عصى الله و انما سمى المهدى الانه يهدى الى امر خفى

يعنى: هنگامى كه مهدى ما خاندان پيامبر، بپاخيزد ثروتها را بطور برابر تقسيم مى كند و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مى كند. هر كس او را فرمان برد خدا را فرمان برده است و هر كس او را نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است و او مهدى ناميده شد چرا كه به امور و شئون نهائى هدايت مى گردد.( ۳۹ )

۲. قائم

آن حضرت (قائم ) ناميده شده است چرا كه به بزرگترين قيام اصلاحگرانه تاريخ بشر دست مى زند. او براى حق خالص كه ذره اى باطل در آن راه نمى يابد قيام مى كند و به حق و عدالت بپا مى خيزد. و اين چيزى است كه قيام شكوهمند او را از ديگر قيامها ممتاز مى سازد. چرا كه تاريخ بشر، قيامها و نهضتهايى را براى برخى شخصيتها ثبت كرده است اما قيام و نهضت و انقلاب آنان در هدف ها و وسايل، براساس حق و راه مستقيم نبوده است، اما امام مهدىعليه‌السلام بر اساس حق خالص و عدالت راستين و ناب بپامى خيزد و بس.

اين روايت را بنگريد:

(ابو حمزه ثمالى) مى گويد:

سألت الباقرعليه‌السلام : يابن رسول الله! الستم كلكم قائمين بالحق؟

قالى: بلى

قلت: فلم سمى القائم قائما؟

قال: «لما قتل جدى الحسين عليه‌السلام ضجت المكلائكه الى الله عزوجل بالبكاء و النحيب... ثم كشف الله عزوجل عن الائمة من ولد الحسين عليه‌السلام للملائكة، فسرت الملائكة بذلك، فاذا احدهم قائم يصلى، فقال عزوجل: بذلك القائم انتقم منهم ».( ۴۰ )

از امام باقرعليه‌السلام پرسيدم: (اى پسر پيامبر! آيا همه شما قيام كننده به حق نيستيد؟)

فرمود: (چرا!)

گفتم: (پس چرا آن حضرت قائم ناميده شد؟)

فرمود: (هنگامى كه نياى گرانقدرم حسينعليه‌السلام به شهادت رسيد فرشتگان به بارگاه خدا ناله و شيون كردند... خداوند امامان نهگانه، از نسل پاك حسينعليه‌السلام را به آنها نماياند و با ديدن آنان شادمان گرديدند كه يكى از آنها به نماز ايستاده است و خدا با نشان دادن او به فرشتگان فرمود: من بوسيله اين (قائم) از قاتلان حسينعليه‌السلام انتقام خواهم گرفت)

و امام صادقعليه‌السلام نيز فرمود:

«سمى ( القائم ) لقيامه بالحق »( ۴۱ )

يعنى حضرت مهدىعليه‌السلام (قائم) ناميده شد چرا كه قيام شكوهمند او به حق و عدالت است و هدفها و شيوه ها و وسايل او در راه رسيدن به هدف نيز همه و همه بر اساس حق است.

۳. منتظر

آن حضرت با اين نام خوانده شده است، چرا كه مردم همواره ظهور و قيام او را انتظار مى برند تا با قيام خويش اين سياره خاكى را از ظلم و بيداد پاك سازد.

از امام جوادعليه‌السلام پرسيدند:

يابن رسول الله! و لم سمى: القائم؟

قال: لانه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد اكثر القائلين بامامته.

فقيل له: و لم سمى: المنتظر؟

قال:«لان له غيبة تكثير ايامها و يطول امدها، فينتظر خروجه المخلصون و ينكره المرتابون ...»( ۴۲ )

يعنى: پرسيدند: (چرا حضرت مهدىعليه‌السلام را (قائم) ناميدند؟)

فرمود: (چون پس از آنكه ياد و نام مقدسش در ميان مردم فراموش شد و بيشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع و ارتداد گرفتار آمدند بپا مى خيزد.)

پرسيدند: (چرا (منتظر) ناميده شده است)

فرمود: (بدان دليل كه او غيبت بسيار طولانى خواهد داشت. غيبتى كه دوران آن سخت طولانى است و مخلصان، انتظار قيام و ظهورش را مى كشند و ترديد كنندگان و بدخواهان وجود گرانمايه و ظهور او را براى اصلاح جهان انكار مى نمايند.)

۴. صاحب الامر

آن گرامى: (صاحب الامر) نيز ناميده شده است، چرا كه او پيشواى بر حقى است كه خداوند اطاعت او را بر همه بندگان واجب ساخته است؛ از جمله در قرآن مى فرمايد:

هان اى ايمان آورندگان! خدا و پيامبر و صاحبان امر را اطاعت كنيد.

( يا ايهاالذين آمنو الطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم )

روايات( ۴۳ ) معتبر و صحيح صراحت دارند كه (اولى الامر) در آيه شريفه، امامان نور و از خاندان پيامبرند كه نخستين آنان علىعليه‌السلام و آخرينشان حضرت مهدىعليه‌السلام است.

۵. حجت

آن حضرت (حجت ) نيز ناميده شده است بدان دليل كه حجت خدا بر جهانيان است و خدا بوسيله آن گرامى بر بندگانش اتمام حجت مى كند.

و نيز آن پيشواى بزرگ، نامها و لقبهاى ديگرى دارد كه نياز به توضيح و شرح ندارد.

جان سخن در مورد امام مهدىعليه‌السلام

بنظر مى رسد بهترين شيوه ورود به بحث در مورد امام مهدىعليه‌السلام ترسيم رواياتى است كه از نياى گرانقدرش پيامبر، گاه به صورت سربسته و گاه مشروح! پيرامون شخصيت والا و پرشكوه او! وارد شده است، همانگونه كه ديگر نويسندگان نيز بدينصورت وارد بحث شده اند.

در آغاز اين بحث لازم به ياد آورى است كه در اين رابطه انبوه رواياتى كه در منابع و كتابهاى شيعه است ترسيم نمى گردد، چرا كه، ايمان به امامت از نظر آنان از پايه هاى دين و مذهب شناخته شده و فردى كه اصل امامت را معتقد بود، ناگزير به امامت حضرت مهدىعليه‌السلام ايمان دارد و انبوه رواياتى كه از اصل امامت و شمار امامان نور سخن دارد، تصريح مى كند كه دوازدهمين آنان حضرت مهدىعليه‌السلام است از اين رو، ايمان به آن گرامى، از ايمان به اصل امامت، گسست ناپذير از كل! و دوازدهمين آنان مى باشد.

در منابع اهل سنت

انبوه رواياتى كه در منابع و كتابهاى اهل سنت پيرامون امامان دوازده گانه وارد شده است از نظر اجمال و تفصيل گوناگون است.

برخى از آنها تنها از شمار امامان نور، بدون بيان نام و نسب آنان سخن دارد

و برخى ديگر آنان را با نام و نسب و شمار معرفى مى كند.

برخى سربسته از حضرت مهدىعليه‌السلام سخن مى گويند.

و برخى صراحت دارند كه آن حضرت، دوازدهمين امام نور است.

با اين بيان برخى از روايات روشنگر برخى ديگر است.

سخن درست

سخن حق و درست در اين مورد اين است كه به صراحت يادآورى كنيم كه: اين روايات، بسيار زياد و فراتر از حد تواتر است و پيام آنها نيز صريح، روشن و غير قابل خدشه است، بگونه اى كه نه نقطه ابهامى باقى مى گذارد و نه راهى براى بهانه جويى و ايراد و اشكال و اگر بخواهيم همه آنها را بياوريم، هم سخن طولانى و خسته كننده مى شود و هم از هدف اصلى كتابها باز مى مانيم، به همين جهت تنها براى نمونه برخى از آنها با بيان منابع و مصادر، به منظور آسان ساختن كار براى پژوهشگران حقيقت جو در اينجا ترسيم مى گردد.

الف: دسته اول:

دسته نخست رواياتى است كه از امامان نورعليهم‌السلام بطور كلى و سربسته، پيام دارد، براى نمونه:

۱. پيامبر گرامى مى فرمود:

«يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة »

يعنى: براى اين امت دوازده امام و پيشوا خواهد بود.

اين روايت را هم، امام (احمد بن حنبل) در مسند خويش از ۳۴ طريق روايت كرده است و هم (مسلم) از علماى مورد قبول اهل سنت در (صحيح) خود آورده است.( ۴۴ )

و نيز آورده اند كه فرمود:

«يكون اثنا عشر اميرا، فقال كلمة لم اسمعها فقال ابى: انه قال كلهم من قريش »( ۴۵ )

يعنى اين امت دوازده امير خواهد داشت... و همگى آنان از قريش اند

اين روايت را منابع و مصادر ذيل آورده اند:

۱. (صحيح بخارى) جلد ۴،.

۲. (صحيح ترمذى) جلد ۲، ص ۳۵.

۳. (مسند امام احمد بن حنبل) جلد ۵، ص ۹۰.

۴. (تيسير الوصول الى جامع الاصول) جلد ۲.

۵. (منتخب كنزالعمال).

۶. (تاريخ بغداد) جلد ۱۴،.

۷. (تاريخ الخلفاء).

۸. (ينابيع الموده).

۹. (المستدرك على الصحيحين) جلد ۲، ص ۲۵۰۱.( ۴۶ )

در منابع فوق، اين روايت از امام حسنعليه‌السلام ، (عبدالله بن مسعود)، (انس بن مالك)، (عمر) و... روايت شده است و ياد آورى مى گردد كه نويسندگان اين منابع همگى از ائمه و علماى مورد اعتماد اهل سنت هستند.

ب: دسته دوم:

دسته دوم از روايات بر خلاف دسته نخست كه سربسته بيانگر اين نكته بود كه امامان پس از پيامبر دوازده نفرند و همگى از قريش، اين دسته از روايات بطور روشن و گويا به بيان مشخصات امامان دوازده گانه پرداخته و آنان را با نام و نشان معرفى مى كند.

۱. قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «انا سيد النبيين و على بن ابى طالب سيد الوصيين و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى ».( ۴۷ )

يعنى از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: (من سالار پيامبرانم و على سالار جانشينان پيامبران و جانشينان من دوازده نفر مى باشند، نخستين آنان علىعليه‌السلام فرزند ابى طالب است و آخرينشان فرزندم مهدىعليه‌السلام .

۲. و نيز فرمود:

«ان خلفائى و اوصيائى و حجج الله على الخلق بعدى اثنا عشر: اولهم على و آخرهم ولدى المهدى، فينزل روح الله عيسى بن مريم، فيصلى خلف المهدى و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب ».( ۴۸ )

يعنى جانشينان من و حجتهاى خدا بر بندگان پس از من، دوازده نفرند. نخستين آنان على بن ابى طالب است و آخرينشان پسرم مهدى است. (پس از ظهور او) عيسى بن مريم از آسمانها فرود آمده و به امامت او نماز مى گذارد و زمين و زمان به نور پروردگارش روشن مى گردد و حكومت مهر و عدل او، جهان را از شرق تا غرب زير پوشش مى گيرد.

۳. و نيز از ابن عباس آورده اند كه گفت: روزى مردى يهودى به نام (نعثل) آمد و به پيامبر گفت: (اى پيام آور خدا! از انديشه اى كه در سينه دارم و در خاطرم خطور مى كند مى خواهم از شما بپرسم.)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (بپرس!)

و او پرسيد تا رسيد به اين مطلب كه گفت: فاخبرنى عن وصيك من هو؟

يعنى: از جانشين خودت آگاهم ساز كه او چه كسى است؟

چرا كه پيامبرى نيامده است جز اينكه جانشينى داشته است و جانشين پيامبر ما حضرت موسى (يوشع بن نون) است كه خود موسىعليه‌السلام او را معرفى كرد.

پيامبر گرامى در پاسخ او فرمود: ان وصيى على بن ابى طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين.

يعنى: حقيقت اين است كه جانشين بلافصل من على بن ابى طالب است و پس از او فرزندانم حسن و حسين به ترتيب و پس از حسينعليه‌السلام امامان نهگانه از نسل حسينعليه‌السلام خواهند بود كه از پى هم خواهند آمد.

مرد يهودى گفت: (نام بلند و جاودانه آنان را برايم بيان فرما!)

قال: يا محمد فسمهم لى!

آن حضرت فرمود: «اذا مضى الحسين فابنه على، فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى محمد فابنه جعفر، فاذا مضى جعفر فابنه موسى، فاذا مضى موسى فابنه على فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى محمد فابنه على، فاذا مضى على فابنه الحسين فاذا مضى الحسن فابنه الحجة محمد المهدى، فهؤ لاء اثناعشر ».( ۴۹ )

يعنى: پس از شهادت حسينعليه‌السلام فرزندش على و پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش جعفر و پس از او پسرش موسى و پس از او پسرش على و پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او پسرش حسن و پس از او فرزندش مهدى، اينان امامان دوازده گانه مردم و جانشينان بحق من مى باشند.

آفت زدگان حق ستيز

اينها نمونه هايى از روايات صحيح و روشن است كه نه نقطه ابهامى مى گذارد و نه جاى بهانه جويى و ترديد افكنى در مسأله امامت و شخصيت والاى حضرت مهدىعليه‌السلام . مسلمانان نيك انديش و ژرف نگرى كه از نظر انديشه و عمل بر صراط مستقيم هستند و از نعمت اعتدال بهره ورند از اين روايات در مى يابند كه منظور از امامان دوازده گانه در روايات پيامبر، همان امامان اهل بيت اند و نه ديگران، همانگونه كه انبوه روايات بدان تصريح دارد، اما مبتلايان به بيمارى عناد و كينه توزى و كسانى كه راه و رسمشان حق كشى و باطل پرورى است نه تنها در برابر حقيقت سر تسليم فرود نمى آورند و شهامت و درايت حق پذيرى را ندارند بلكه در همان حال كه دلها و قلبهايشان آن حقيقت را باور داشته و بدان يقين دارد خود ظالمانه و برترى طلبانه حقيقت را انكار مى نمايند.

به همين دليل آنان را بسان غريقى خواهى ديد كه به هر خس و خارى چنگ انداخته و در اين نقشه خائنانه اند كه انبوه روايات صريح و روشن را از جهت و هدف و ظاهر و الفاظ خود، باز گردانيده و چنان بلايى بر سرشان بياورند كه از تطبيق به امامان اهل بيت باز دارند و به ديگران تطبيق دهند، با اينكه يقين دارند كه شمار دوازده در اين انبوه روايات، نه با سران بيدادگر و پليد اموى مى سازد و نه با فريبكاران سياهكار رژيم عباسى.

اما چه بايد كرد كه بيمارى مرگبار و گمراه كننده تعصب انسان را به هر جنايت و خيانتى وا مى دارد و مبتلاى به اين آفت گمراه كننده كور و كر مى گردد، نه از دروغ پردازى و تزوير روى گردان است و نه از فريبكارى و دجال گرى.

چرا كه تنها باز دارنده حقيقى انسان از انحراف و ارتجاع و خيانت دين صحيح و ديندارى و دين باورى درست است، از اين رو هنگامى كه آن بازدارنده واقعى برداشته شد، انسان ديگر افسار گسيخته مى شود و زبانش از هر قيد و بند مسئولانه آزاد.

آنچه هواى دل اوست انجام مى دهد و بدون ذره اى شرم وحيا آنچه را دلخواه اوست مى گويد. نه در برابر خدا احساس مسئوليت مى كند و نه از سرانجام كار و كيفر خيانت خويش حساب مى برد.

اگر ما بخواهيم اين ديدگاه سخيف و ساختگى و اين ادعاى بى اساس و محتوا را آنگونه كه مى بايد، ميان تهى و ساختگى بودنش را انعكاس بخشيم، بايد ليست سياه و بلند بالايى از سردمداران جنايتكار و تباه پيشه دو رژيم بيدادگر (اموى) و (عباسى) تنظيم نمائيم. از عناصر پليد و تجاوزكار گرفته تا ملحد، خونريز، بدمست، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت كننده به قرآن، بازدارنده از كارهاى شايسته، مشوق و پيشتاز در زشتيها و پليديها و عناصر شهوت پرست در اسارت هواى نفس و...

آرى! بايد ليست سياه اينها را بياوريم، چرا كه شما به هر كدام از اين سردمداران پليد دست نهى، جز فاسق، فاجز، پرده حيا دريده، برده آزاد شده و بى اصل و نسب، نخواهى يافت. در اين صورت است كه كتاب از موضوع اصلى خود خارج و به پرونده هاى سياه و تيره و تارى، از زندگى ننگبار عناصر ضد اسلام و ضد انسانيت كه سوگمندانه عنوان خلاف اسلامى را نيز، يدك مى كشند، تبديل خواهد شد.

براستى آيا اينان، امامان دوازده گانه اى هستند كه پيامبر نويد آنان را به بشريت داد؟ بايد هزاران بار گفت: (هرگز؟) و ميليونها مرتبه پاسخ داد: (نه!)... هرگز امكان ندارد كه پيامبر پاك و پاكيزه پرشكوه و مقدسى چون محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين پليدان آلوده و زشت كردار را به نمايندگى خويش برگزيند و اين جنايت كاران فاسق و بدكار را جانشين خويش سازد.

قداست منزلت و عظمت مقام او بسيار فراتر از اين است كه اين عناصر رياكار و آلوده، جانشين او باشند، چرا كه پيامبر گرامى را جز پاكان و پاكيزگان نمى توانند نمايندگى كنند. تنها كسانى مى توانند او را نمايندگى كنند كه خداوند آنان را به لطف خويش از همه پليديها پاك و آنگونه كه خود مى پسندد پاكيزه ساخته باشد...

كسانى كه پاكتر از آسمان صاف و نسيم لطيف و دل انگيز بهارى اند، بزرگ مردانى كه شريف ترينهاى روى زمين اند و شايستگان عصرها و نسلها كسانى كه زندگى سراسر افتخار و شكوهشان لبريز از ارزشها و نور باران از قداست ها و فضيلتها بود به گونه اى كه بر هيچ عيب جويى در سراسر زندگى آنان نقطه اى براى چون و چرا بود و نه براى استهزا كنندگان بهانه اى براى تمسخر و اشاره و...

انسانهاى والايى كه نسخه هايى مانند اصل بودند و پيامبر پرشكوه اسلام را در ابعاد گوناگون دانش و حكمت، ورع و تقوا پارسايى و بندگى خدا و ديگر صفات و ويژگيهاى برجسته اش، براستى نمايندگى نمودند.

بزرگ مردانى كه از سرچشمه دانش پيامبر سيراب گشته و از آب گوارا و زندگى بخش حكمت و بينش او نوشيدند و در شاهراه هدايت او از پى او گام سپردند. اينانند كه سزاوارترين مردم به او و نزديكترين و عزيزترين انسانها به پيامبرند.

اينان خاندان پاك و اهل بيت گرامى اويند كه قرآن در آيات بسيارى آنان را ستوده و پيامبر در موارد و موقعيتهاى گوناگونى آنان را به عنوان جانشينان خويش به مردم معرفى كرد... اما با كسانى كه به جمود فكرى و تعصب كور گرفتارند، چه مى توان كرد؟

با كسانى كه نه به منطق استوار، اعتراف مى كنند و نه دلايل محكم، سودشان مى بخشد و نه براهين قانع كننده را، به دليل مرگ وجدان و مسخ شخصيت، مى پذيرند؟

و چنانند كه اگر هر نشان حقانيت و معجزه اى بياورى ايمان نمى آورند، با اينان چه بايد كرد؟

حقگرايان

در برابر اين گروه متعصب و گرفتار آفت جمود و افراطكارى، انبوه انبوه انسانها بوده و هستند كه وجدان آنان آلوده نشده و انديشه و فكرشان از بارورى و بالندگى باز نيايستاده و احساساتشان را از دست نداده اند. در برابر حق و عدلت به هنگامى كه آشكار گردد خضوع مى كنند و خودپرستى و خود بزرگ بينى را دور مى اندازند و از كسانى نيستند كه مشمول اين آيه قرآن گردند كه مى فرمايد:

( أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ) .( ۵۰ )

يعنى: غرور و خودپرستى او را به گناه و بدكارى برانگيزد.

آرى! انبوه مردم اينگونه اند، ولى فاجعه بزرگ فاجعه اين گروه متعصب و افراطكار و حق ستيز است و اين آفت هستى سوز و انحطاط آفرين است كه از چهارده قرن پيش تاكنون جامعه اسلامى بدان گرفتار است.

بازگشت به بحث

سخن در رواياتى بود كه از پيامبر گرامى رسيده و بيانگر نام و نشان و شمار و نسب امامان اهل بيتعليهم‌السلام است و حق ستيزان در نقشه تأویل نارواى اين روايات اند تا به امامان نور تطبيق نكند.

ما بر اين باوريم كه روايات مورد اشاره، هيچ نيازى به تأویل ندارد چرا كه پيامبر گرامى با اين روايات پرده هاى ابهام را كنار زده و حقيقت را آشكار ساخته و آنچه لازم و شايسته مى نمود همه را به صراحت بيان فرموده است. هرگز از پيامبر فرزانه اى، عاقلانه و حكيمانه نيست كه از امامان پس از خويش مبهم و نامشخص خبر دهد، چرا كه اينگونه سخن گفتن با بلاغت و حكمت ناسازگار است.

و مطلب در اين مورد شرح و تفصيل مى طلبد، نه اجمال و ابهام. چرا كه موضوع مورد بحث يك موضوع استراتژيك و در نهايت حساسيت و اهميت است و با سرنوشت اسلام و جامعه اسلامى و رهبرى آن مرتبط است.

نمونه اى از روايات

به هر حال اينك كه بحث به اينجا رسيد لازم است كه برخى از رواياتى كه از پيامبر گرامى پيرامون امام مهدىعليه‌السلام بصورت صريح و روشن آمده است و آنها را تحت عنوان دسته دوم از روايات قرار داديم منعكس گردد. با آگاهى بر اينكه روايت مورد اشاره در كتابهاى شيعه و اهل سنت بسيار است و به دليل حجم آنها بررسى و انعكاس همه آن روايات امكان پذير نيست و شمارش آنها نيز مشكل است.

علامه و پژوهشگر پرتلاش معاصر آيت الله (صافى) دامت بركاته بيش از ۸۰ روايت از منابع شيعه و سنى از اين دسته روايات آورده است و خاطرنشان ساخته است كه اينها جز شمارى ناچيز نيست. اينك نمونه هاى ديگرى از روايات:

۴. از سهيل بن سعد انصارى آورده اند كه مى گويد:

از فاطمهعليها‌السلام دخت گرانقدر پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد امامان نور پرسيدم، پاسخ داد: پيامبر خطاب به علىعليه‌السلام در اين مورد فرمود:

(على جان! تو امام و پيشواى راستين پس از من هستى و نسبت به جامعه با ايمان و مسلمان از خودشان سزاوارتر،

پس از تو فرزندت حسن و پس از او فرزندت حسين و پس از او فرزندش على بن الحسين و پس از او فرزندش محمد باقر و پس از او فرزندش جعفر صادق و پس از و فرزندش موسى و پس از او فرزندش على بن موسى و پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او پسرش حسن كه هر كدام نسبت به دين و دنياى جامعه، از خود ايمان آورندگان زيبنده ترند.

و آنگاه فرزندم مهدى است كه امام جانشين من خواهد بود و نسبت به امور و شئون مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. خداوند بوسيله او مشرقها و مغربهاى زمين را فتح مى كند.

آرى على جان! اينان امامان راستين و زبانها صداقت و درستى اند. هر كس اينان را يارى كند، پيروز و رستگار است و هر كس آنان را در نقش عظيمشان تنها گذارد در سخت ترين شرايط به حال خود واگذاشته مى شود.)( ۵۱ )

۵. و نيز از سلمان آورده اند كه: پيامبر گرامى براى ما خطبه خواند و فرمود: (هان اى مردم! من بزودى بسوى ملكوت پر مى كشم و از ميان شما مى روم. اينك شما را در مورد خاندانم به نيكى سفارش مى كنم.

مردم! از بدعت سازى و بدعت پذيرى بر حذر باشيد، چرا كه هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش دوزخ.

مردم! هر كس از شمايان، خورشيد را از دست داد به ماه تمسك جويد و هر كس ماه را از دست داد به خورشيد و ماه روى آورد و هر كس آن دو را از دست داد به ستارگان فروزان پس از من.

اين سفارش من بر شماست و از خدا بخشايشگر براى خود و همه شما آمرزش مى طلبم.)

سلمان افزود: هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از منبر فرود آمد، من او را تا خانه بدرقه كردم و گفتم: (اى پيامبر خدا! شما فرموديد: هنگامى كه خورشيد جهان افروز را از دست داديم به ماه تمسك جوييم و هنگامى كه ماه نورافشان را از دست داديم به دو آفتاب و ماه و پس از آن دو به ستارگان فروزان. سؤال من اين است كه منظور از خورشيد و ماه و دو آفتاب و ستارگان فروزان چيست؟)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «منظور از خورشيد پيامبر شماست و منظور از ماه علىعليه‌السلام و منظور از دو آفتاب و ماه، حسن و حسين و منظور از ستارگان فروزان امامان نهگانه از نسل حسين اند.

بنابراين هنگامى كه مرا از دست داديد به على تمسك جوييد و هنگامى كه ماه را از دست داديد به دو خورشيد و ماه، حسن و حسين و پس از آن دو، به امامان نهگانه از نسل حسينعليه‌السلام يكى پس از ديگرى... كه آخرين آنها فرزندم مهدى است.»

آنگاه فرمود: «اينان جانشينان من هستند، پيشوايان درست انديش و نيك كردارى كه شمار آنان به شمار فرزندان يعقوب و حواريون عيسىعليه‌السلام است.»

سلمان مى فزيد: گفتم: «در اين فرصت، نام آنان را براى من بيان فرماييد.»

كه فرمود: «نخستين آنان و سالارشان على است و دو فرزندان او حسن و حسين و آنگاه زين العابدين، محمد باقر، جعفربن محمد و فرزندش كاظم همنام موسى بن عمران و فرزندش على كه در سرزمين خراسان به شهادت مى رسد. آنگاه فرزندش محمد و ديگر على و حسن و حجت خدا، همو كه در پس پرده غيبت انتظار دريافت فرمان قيام مى كشد....

اينان خاندان من هستند و از خون و گوشت من. دانش آنان دانش من است و فرمانشان فرمان من است. هر كس با اذيت و آزار آنان، مرا بيازارد، خداوند او را به شفاعت من نائل نخواهد ساخت.»( ۵۲ )

آرى! خواننده گرامى، پس از اين انبوه رواياتى كه نه تنها ترسيم همه آنها امكان پذير نيست؛ كه شمارش آنها نيز مشكل مى نمايد، شما به پيام روشن آنها پى خواهيد برد و در خواهيد يافت كه پيامبر گرامى بر اين موضوع عقيدتى در مناسبتهاى گوناگون پافشار مى نمود تا حجت را براى مردم تمام كند و آنان در روز رستاخيز در پيشگاه خدا بهانه اى نداشته باشند.

قرآن و نويد از امام مهديعليه‌السلام

قرآن كتاب پرشكوه خداست.

كتابى است كه نه كتابهاى آسمانى پيشين آن را خدشه دار و باطل مى سازد و نه واقعيتهاى آينده.( ۶۲ )

بيانگر هر چيزى است( ۶۳ ) و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در (اين) كتاب روشن و روشنگر آمده است.( ۶۴ )

در اين كتاب از هيچ چيز فروگذار نشده( ۶۵ ) ... آخرين پيام آسمان به زمين و زمان است همانگونه كه اسلام، آخرين دين آسمانى و آخرين برنامه زندگى است.

با اين وصف، آيا براستى مى توان فكر كرد كه قرآن در مورد اين رخداد بزرگ، كه عميقترين و وسيعترين دگرگونى حيات انسان شناخته مى شود ساكت باشد؟

و در مورد آن بدون نويد و پيام؟

اين قرآنى كه از چيرگى (روم) بر (ايران) و از برپايى دولت غاصب و پوشالى يهود، بر اساس سازش با قدرتهاى مسلط روزگار خبر مى دهد.( ۶۶ )

اين قرآنى كه از آن (ياجوج) و (ماءجوج) و سرانجام آينده آنها خبر مى دهد، اين قرآنى كه از امكان گذشتن از جو و راهيابى انسان به كرات آسمانى گزارش مى كند و مى فرمايد:

«يامعشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا الاتنفذون الا بسلطان ...»( ۶۷ )

يعنى: هان اى گروه جن و انس! اگر مى توانيد كه از كرانه هاى آسمانها و زمين بيرون رويد، بيرون برويد اما بيرون نخواهيد رفت مگر با داشتن قدرت علمى و صنعتى...

آيا فكر مى كنيد چنين كتابى از ظهور اصلاحگر بزرگ تاريخ انسانيت و بنياد حكومت جهان گستر و عادلانه او، خبر نمى دهد و در مورد آن ساكت است؟

هرگز چنين نيست...

قرآن از امام مهدىعليه‌السلام و برپايى حكومت مهر و عدل او، در موارد متعدد و آيات بسيارى سخن گفته است و از اين حقيقت بزرگ خبر داده است.

و اين آيات بر شخصيت گرانمايه آن حضرت و ظهور او تأويل گرديده است. همانگونه كه امامان نورعليه‌السلام كه قرآن در خانه آنان فرود آمده است، بدين واقعيت تصريح كرده اند و مى دانيم كه صاحبان معصوم و مطهر و راستگوى خانه يعنى اهل بيت پيامبر به آنچه در خانه است، داناتر و آگاه ترند.


4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45