امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 44105
دانلود: 3557

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44105 / دانلود: 3557
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

۲. جنبش ارتجاعى سفيانى

داستان سفيانى در روايات بسيارى آمده است و در دسته اى از آنها تصريح شده است كه نام او، (عثمان بن عنبسه) مى باشد.

او فردى از افراد بشر است و آن گونه كه برخى او را (شوروى) و پايگاه از هم پاشيده كمونيسم پنداشته اند نيست و خروج اين عنصر پليد و تجاوزكار از نشانه هاى قطعى ظهور امام مهدى (عليه‌السلام ) است.

رواياتى كه از كارهاى سفيانى و جنايات هولناك او سخن مى گويد به گونه اى است كه از جنايتهايش موى بر بدن انسان راست مى شود و دلها مى لرزد. او از سنگدلترين انسانهايى است كه نه عاطفه در قاموس زندگيش وجود دارد و نه مهر و رحم، جنايتكارترين و مجرمترين انسانهاست و از نظر شكستن مقررات خدا و جراءت بر او، كم نظير است و در قساوت و سنگدلى، بى مانند است.

او نژاد از امويان دارد. عنصر خونريزى است كه انسانها را به آسانى، بسان حشرات مى كشد و به بانوان مسلمان و شايسته كردار با سنگدلى، هتك حرمت روا مى دارد و هر حرامى را حلال نموده و هر جنايتى را مرتكب مى گردد.

او و ياران ستمكارش دلهايى از كينه و بدخواهى، نسبت به مقام والاى خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انباشته دارند، چرا كه او، وارث گذشتگان پليد خود، امويان كفر پيشه است كه دستها تا مرفق به خون خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و پيروان آن آلوده دارند.

و او نيز مى كوشد تا آن جنايات پياپى و خط خيانت اجداد پليد خويش را امتداد بخشد. جناياتى را مرتكب مى شود كه عرش خدا از آنها به لرزه در آمده و از آن فجايع و قساوتها، آسمانيان و زمينيان به ضجه درآيند.

از اينرو، در مورد عنصر قانون شكن و كينه توزى كه انبوهى از قماش خودش او را همراهى و پيروى مى كنند و او با وقاحت خود را به كشور و جامعه، تحميل و قدرت و امكانات آن را بدون ذره اى ترس و حيا و كمترين شرم و وجدان، همه را در راه خواسته هاى درون آلوده و شرربارش بكار مى گيرد، چه مى توان پنداشت؟

راستى كه دوران كوتاهى را كه (سفيانى) در آن حكومت مى كند، از بدترين و شرربارترين دوره هاى تاريخ اسلام است و روزگار حكمرانى اين تجاوزكار سركش و خودكامه، از بدترين و سياهترين روزگاران و ادوار تاريخ انسان.

او تجاوزكارى است كه حركت مى كند و بذر بيداد مى افشاند و ظلم را مى گستراند. مصيبتها، رنجها و فاجعه ها كشت مى كند و كشتارگاهها براى مردان و زنان و كودكان برپا مى دارد به گونه اى كه زندگى بشر در زمان حكمرانى او فاقد هر نوع كرامت و تهى از هر نوع ارزش انسانى و حقوق بشرى مى گردد.

او بلاى سهمگين، مصيبت آشكار و رنج بزرگى براى خاورميانه و كشورهاى آن نظير، سوريه، عراق، حجاز و مناطق مجاور اينها خواهد بود. به همين جهت از پيامبر و امیرمؤمنان (عليه‌السلام ) و ديگر امامان نور (عليه‌السلام ) در مورد اين بلاى بزرگ و اين آفت و عذابى كه همه را در بر مى گيرد، روايات و گزارشات بسيارى مى توان در منابع اسلامى يافت.

۱. از حذيفه آورده اند كه: پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از فتنه اى كه ميان مشرق و مغرب رخ خواهد داد، ياد كرد و فرمود:

«فبينما هم كذلك يخرج عليهم السفيانى من الوادى اليابس فى فور ذلك حتى ينزل دمشق، فيبعث جيشين: جبيشا الى المشرق و آخر الى المدينة، حتى ينزلوا بأرض بابل من المدينة الملعونة يعنى بغداد فيقتلون أكثر من ثلاثه آلاف و يفضحون أكثر من مائة امرأة و يقتلون بها ثلاثمائة كبش من بنى العباس

«ثم ينحدرون الى الكوفة فيخربون ما حولها، ثم يخرجون متوجهين الى الشام، فتخرج راية هدى من الكوفة فتلحق ذلك الحيش فيقتلونهم، لايفلت منهم مخبر و يستنقذون ما فى اءيديهم من السبى و الغنائم

«و يحل الجيش الثانى بالمدينة، فينتهبونها ثلاثه أيام بلياليها، ثم يخرجون متوجهين الى مكة، حتى اذا كانوا بالبيدأ بعث الله جبرئيل فيقول: يا جبرئيل! اذهب فأبدهم، فيضربها أى يضرب الارض برجله، ضربة يخسف الله بهم عندها ولايفلت منها الا رجلان من جهينة »

... در همان اوج( ۴۵۷ ) فتنه، عنصر پليدى بنام سفيانى، از دره خشك وادى يابس، بر ضد آنان خروج مى كند و در دمشق فرود مى آيد. آنگاه دو سپاه، يكى بسوى مشرق و ديگرى را بسوى مدينه منوره گسيل مى دارد. سپاه او در سرزمين بابل و شهر بغداد كه نفرين شده است فرود مى آيد و بيش از سه هزار نفر را مى كشد و فراتر از يك صد زن را به زور تصاحب و هتك حرمت مى كنند و سيصد نفر از چهره ها و شخصيتهاى بنى عباس را نابود مى سازد.

سپس به كوفه سرازير مى گردد و خانه هاى اطراف آن را تخريب مى كند و پس از آن به شام روى مى آورد. از پى آن، پرچم هدايت و نجاتى در كوفه به اهتزاز در آمده و از آنجا بسوى آنان حركت و در راه به آنها مى رسد و ضمن پيكار شديدى، همه را نابود مى سازد به گونه اى كه يك نفر از سپاه سفيانى باقى نمى ماند تا خبر رسان شكست مفتضحانه آنان برساند و همه اسيران و غنائم جنگى را نيز آزاد مى سازد.

سپاه ديگر او به مدينه وارد مى گردد و سه شبانه روز آن را غارت مى كند. پس از آن از شهر بسوى مكه روى مى آورند تا به بيابانى مى رسند كه خداوند جبرئيل را بسوى آنان بر مى انگيزد و دستور مى دهد كه برود و آنان را نابود سازد و جبرئيل با پاى خود ضربتى بر آن زمين فرود مى آورد كه زمين به فرمان خدا همه آنان را فرو مى برد و جز دو نفر باقى نمى ماند....

۲. امیرمؤمنان (عليه‌السلام ) در خطبه مشهورش بنام (بيان) كه برخى از رخدادها و فتنه هاى آينده را ترسيم مى كند، از جمله از خروج (سفيانى)، خبر مى دهد كه فرازهايى از آن را مى آوريم:

«...إلا! ياويل لكوفانكم هذه ...و ما يحل بها من السفيانى فى ذلك الزمان »

«يأتى اليها من ناحية هجر، بخيل سباق تقودها أسود ضراغمة و ليوث قشاعمة أول اسمه شين ....»

«فياويل لكوفانكم من نزوله بداركم، يملك حريمكم و يذبح أطفالكم و يهتك نسأ كم، عمره طويل و شره غزير و رجاله ضراغمة ....»

«إلا! و ان السفيانى، يدخل البصرة ثلاث دخلات، يذل فيها العزيز و يسبى فيها الحريم ....»

و علامة خروج السفيانى: اختلاف ثلاث رايات:

«راية من المغرب، فياويل لمصر و مايحل بها منهم

«وراية من البحرين من جزيرة أوال من أرض فارس

وراية من الشام.

فتدوم الفتنة سنة، ثم يخرج رجل من ولد العباسوره، فيقول اءهل العراق: قد جاءكم قوم حفات أصحاب أهواء مختلفة، فيضطرب أهل الشام و فلسطين و يرجعون الى رؤ ساء الشام و مصر فيقولون:

«أطلبوا ولد الملك. (يعنى السفيانى) فيطلبونه، ثم يوافقونه بغوطة دمشق، بموضع يقال لها: حرستا فاذا حل بهم، اءخرج اءخواله: بنى كلب و بنى دهانة و يكون له بالوادى اليابس عدة (اءى: جماعة) عديدة

«ثم انه يجيبهم و يخرج مهم فى يوم الجمعة، فيصعد منبر دمشق و هو أول منبر يصعده، ثم يخطب و ياءمر هم بالجهاد و يبايعهم على أن لايخالفوا اءمره، رضوه أم كرهوه، ثم يخرج الى الغوطة و لايلج بها حتى يجتمع الناس عليه

فعند ذلك يخرج السفيانى فى عصائب اءهل الشام، فتختلف ثلاث رايات:

«فراية الترك و العجم وهى سوداء

«وراية للبريين لابن العباسوره، صفراء

وراية للسفيانى.

«فيقتتلون ببطن الازرق قتالا شديدا، فيقتل منهم ستون اءلفا، ثم يغلبهم السفيانى، فيقتل منهم خلقا كثيرا و يملك بطونهم و يعدل فيهم حتى يقال فيه: والله! ما كان يقال عليه الاكذبا

«والله! انهم لكاذبون، ولا يعلمون ما تلقى امة محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ولو علموا لما قالوا لما قالوا ذلك و لايزال يعدل فيهم حتى يسير، فاءول سيره الى حمص و ان أهلها باءسوء حال، ثم يعبر الفرات من باب مصر، يسير الى موضع يقال له: قرية سبا فيكون له بها وقعة عظيمة، فلايبقى بلد الا وبلغهم خبره، فيدخلهم من ذلك خوف و جزع فلايزال يدخل بلدا بعد بلد ...»

«ثم يرجع الى دمشق و قد دانت له الخلق، فيجيش جيشا الى المدينة وجيش الى المشرق، فيقتل بالزوراء سبعين اءلفا ويبقر بطون ثلاقماءئة امراءة حامل !.»

و يخرج الجيش الى كوفانكم هذه، فكم من باك و باكية...

«و أما جيش المدينة، فانه اذا توسط البيداء صاح به جبرئيل صيحة عظيمة، فلايبقى اءحد الا وخسف الله به الارض الا رجلان... فيهوب قوم من اءولاد رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم وهم اءشراف الى بلد الروم فيقول السفيانى لملك الروم: ترد على عبيدى

«فيردهم اليه، فيضرب اءعناقهم على الدرج الشرقى لجامع دمشق، فلاينكر ذلك عليه أحد

«إلا! و ان علامة ذلك تجديد الأسوار بالمدائن ...»

فقيل: (يا اءميرالمؤ منين! أذكر لنا الأسوار؟

فقال:«تجدد سور بالشام والعجوز والحران يبنى عليهما سوران و على واسط سور، والبيضاء يبنى عليها سور والكوفة يبنى عليها سوران و على شوشتر سور و على ديار يونس سور و على حمص سور و على مطر دين سور و على الرقطاء سور و على الرحبة سور و على دير هند سور و على القلعة سور

«معاشر الناس! ألا! وانه اذا ظهر السفيانى تكون له وقايع عظام، فاءول وقعة بحمص، ثمپت بحلب ثم بالرقة، ثم بقرية سباء، ثم براءس العين، ثم بنصيبين، ثم بالموصل وهى وقعة عظيمة، يقتل منهم السفيانى ستين ألفا

«...ولا يزال السفيانى يقتل كل من اسمه: محمد وعلى و حسن و حسين وفاطمة و جعفر و موسى و زينب و خديجه و رقيه، بغضا و حنقا لآل محمد !!.»

«و يرجع منهزما الى الشام... فاذا دخل الى بلده اعتكف على شرب الخمر والمعاصى، وياءمر اءصحابه بذلك، فيخرج السفيانى وبيده حربة و ياءمر بالامراءة فيدفعها الى بعض اءصحابه فيقول له: اءفجر بها فى وسط الطريق، فيفعل بها، ثم يبقربطنها ويسقط الجنين من بطن امه، فلا يقدر اءحد اءن ينكر عليه ذلك

«فعند ذلك تضطرب الملائكة فى السماوات وياءذن الله بخروج القائم من ذريتى و هو صاحب الزمان، ثم يشيع خبره فى كل مكان، فينزل حينئذ جبرئيل على صخرة بيت المقدس، فيصيح فى اءهل الدنيا: (جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا

فيقول جبرئيل فى صيحته: «يا عبادالله! اسمعوا ما اءقول: ان هذا مهدى آل محمد، خارج من اءرض مكة فاءجيبوه ...»( ۴۵۸ )

بهوش باشيد! واى بر كوفه! اين شهر و ديار شما و آنچه در واپسين حركت تاريخ و آخرالزمان در آستانه ظهور مهدى، از سفيانى بر آن وارد مى گردد.

او از ناحيه (هجر)( ۴۵۹ ) با سپاهى گران كه سركرده اى قوى هيكل و درشتخو و سياه پوست كه حرف نخست نامش (شين) است و آن سپاه سفاك را فرماندهى مى كند، وارد شهر شما مى گردد.

واى بر كوفه! و از فرود او به خانه هاى شما! او حريم شما را غاصبانه مالك مى شود و كودكانتان را بى رحمانه سر مى برد و به زنانتان بيشرمانه اهانت روا مى دارد. عمر او طولانى و شرارت او بسيار و جنگجويان او بسان شيردرنده و بى باكند.

آگاه باشيد كه سفيانى سه بار به بصره يورش مى برد و وارد آنجا مى گردد. عزيزان آن سرزمين را به ذلت مى كشد و زنانش را به اسارت.

نشانه خروج سفيانى، اختلاف سه پرچم و برخورد آنهاست:

پرچمى از مغرب كه وارد مصر مى گردد و در آنجا جنايات بسيارى مرتكب مى شود.

و پرچمى از (بحرين) از جزيره (أوال)( ۴۶۰ ) از سرزمين (فارس) به اهتزاز در مى آيد. و پرچمى از شام.

اين فتنه، يك سال ادامه خواهد يافت و پس از آن مردى از فرزندان (عباس) خروج مى كند و اهل عراق مى گويند: (گروه پابرهنگان يا بيدادگران و اصحاب آراء مختلفه آمدند.)

اهل شام و فلسطين دچار دلهره مى گردند و بسوى سردمداران شام و مصر روى مى آورند و به آنان گفته مى شود: (شما برويد و پسر فرمانروا، يعنى سفيانى، را بخواهيد و او را به يارى بطلبيد.)

آنان سفيانى را دعوت مى كنند و او با خواست آنان موافقت مى نمايد و در نقطه اى از دمشق بنام (حرستا)( ۴۶۱ ) فرود مى آيد و همه دايى ها و بستگان فكرى خويش را در آنجا گرد مى آورد و در بيابان خشك كه منطقه اى از دمشق است، گروههاى متعددى طرفدار دارد كه به او مى پيوندند.

سفيانى دعوت آنان را اجابت مى كند و روز جمعه به همراه همه آنان در دمشق به مسجد مى رود و براى نخستين بار بر فراز منبر قرار مى گيرد و در نخستين منبر خويش آنان را دعوت به جهاد مى كند و آنان نيز با شنيدن سخنانش، با او دست بيعت مى دهند كه دستورات او را، خواه مطابق ميل باشد يا نباشد، نافرمانى نكنند.

سپس به نقطه اى بنام (غوطه)( ۴۶۲ ) مى رود و همه مردم بر گرد او اجتماع مى كنند و اينجاست كه سفيانى در رأس گروههايى از مردم شام، خروج مى كند و سه پرچم به اختلاف مى پردازد:

۱. پرچمى از ترك و عجم كه سياهرنگ است.

۲. پرچمى زرد رنگ كه پرچم فرزند عباس است.

۳. و پرچمى از سفيانى و سپاه او.

در نقطه اى بنام (بطن ارزق) پيكار سختى در ميان آنان رخ مى دهد و ۶۰ هزار كشته بر زمين مى ماند و سفيانى پيروز مى گردد و مردم بسيارى را قتل عام مى كند و سرزمين و مراكز قبايل را به تصرف در مى آورد و در ميان آنان نخست عادلانه رفتار مى كند به گونه اى كه مى گويند: (هر آنچه از بيدادگرى سفيانى به ما گزارش شده، بى اساس است.)

اما بخداى سوگند! آنان دروغ مى گويند و نمى دانند كه امت محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از شرارت و شقاوت سفيانى، به چه فاجعه و بيدادى گرفتار مى گردد. چرا كه اگر مى دانستند چنين پندار ساده لوحانه اى در مورد او نداشتند و او را عدالت خواه نمى گفتند.

به هرحال او كوتاه مدتى با آنان خوشرفتارى مى كند و عدالت را پيشه مى سازد، آنگاه نخستين حركت او آغاز مى گردد كه بسوى (حمص)( ۴۶۳ ) كه مردم آن در سخت ترين شرايط، روزگار مى گذارنند، مى رود، از فرات عبور مى كند و به دروازه مصر مى رسد و به نقطه اى كه (قريه سبا) قرار دارد. در آنجا رخداد عظيم و پيكار سهمگينى خواهد داشت كه خبر آن همه جا منتشر مى گردد و دلها از خشونت و شقاوت او لبريز از ترس و دلهره مى گردد و شهرها يكى پس از ديگرى، در برابر او سقوط مى كند.

سپس مستانه و مغرورانه به دمشق باز مى گردد و مردم به او نزديك مى شوند و او سپاهى گران بسوى مدينه گسيل مى دارد و سپاهى ديگر بسوى مشرق، در بغداد ۷۰ هزار نفر را قتل عام مى كند و شكم ۳۰۰ زن باردار را مى شكافد. و آنگاه سپاه او به كوفه مى رسد، چه اشكها از چشمان مرد و زن، جارى مى شود.

اما سپاهى را كه بسوى مدينه گسيل داشته است، هنگامى كه به بيابان خشك و سوزانى مى رسد، با خروش سهمگين جبرئيل روبرو مى گردد و همه آنان جز دو تن را، زمين به فرمان خدا فرو مى برد.

گروهى از شريفترين فرزندان پيامبر از شرارت او به (روم) مى روند و سفيانى از رهبر روم مى خواهد كه بردگان او را، به كشورش بازگشت دهد و او نيز آنان را دستگير و بازگشت مى دهد و سفيانى دستور مى دهد گردن آنان را در گذرگاه شرقى مسجد جامع دمشق بزنند... و كسى هم بر اين دستور بيدادگرانه، چون و چرا نمى كند.

آگاه باشيد كه از نشانه آن، تجديد حلقه ها و ديوارهاى حفاظتى بر دور شهرهاست.

پرسيدند: (چگونه؟)

فرمود: (ديوار دفاعى شام تجديد ساختمان مى گردد، بر دور شهر (عجوز) و (حران)( ۴۶۴ ) و بر شهر (واسط)( ۴۶۵ ) و (بيضاء) ديوار دفاعى ساخته مى شود. بر اطراف كوفه زنجيره اى از دو ديوار دفاعى بنياد مى گردد. همين گونه بر (شوشتر)، (اروميه)، (موصل)، (همدان)، (رقه)( ۴۶۶ ) ، سرزمين (تونس)، (حمص) و... هر كدام ديوار دفاعى يا پايگاههاى نظامى و امنيتى ايجاد مى گردد.

هان اى مردم! بهوش باشيد، آنگاه كه سفيانى ظاهر گردد رخدادهاى سهمگينى روى خواهد داد. نخستين رخداد در (حمص) خواهد بود، به دنبال آن در (حلب)، سپس در (رقه) آنگاه به ترتيب در (سپاه)، (رأس العين)( ۴۶۷ ) ، (نصيبين)( ۴۶۸ ) و (موصل)( ۴۶۹ ) ، رويدادهاى عظيمى روى مى دهد.

سفيانى ۶۰ هزار نفر از مردم را به خاك و خون مى كشد. او همواره به كشتار خويش ادامه مى دهد، بويژه هر آنكس كه نامش محمد، على، حسن، حسين، فاطمه، جعفر، موسى، زينب، خديجه و رقيه، باشد و نشانى از دوستى خاندان وحى و رسالت در او ديده شود، بى رحمانه و به خاطر كينه و عداوتى كه اين عنصر تجاوزكار از خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دل پركينه اش دارد، كشته مى شود، سپس به شام برمى گردد.

در نقطه اى براى نوشيدن شراب و ارتكاب گناه و معصيت مى نشيند و ياران و پيروان خويش را نيز به انجام گناه و جنايت فرمان مى دهد. از مجلس گناه برمى خيزد در حالى كه در دست سلاحى دارد دستور زنا مى دهد و به يارانش مى گويد با زنان مرتكب فحشا گردند آنگاه شكم زنان را پاره كنند و كودكان را از رحمها بيرون مى كشند. و آنها مرتكب چنين شقاوتها مى گردند و هيچ كس توان باز داشتن آنان از اين پليديها و شقاوتها را در خود نمى بيند.

اين جاست كه فرشته گان، پريشان حال مى شوند و خدا فرمان ظهور قائم آل محمد و صاحب الزمان را كه از نسل من مى باشد، صادر مى كند. بى درنگ خبر ظهور او در سراسر گيتى پخش مى گردد و جبرئيل در آن هنگام بر فراز صخره اى در بيت المقدس فرود مى آيد و خطاب به جهانيان ندا مى دهد كه:

( جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا ) .( ۴۷۰ )

حق آمد و باطل و بيداد نابود گرديد، راستى كه باطل، نابود شدنى بود. و مى گويد: (بندگان خدا! آنچه مى گويم به گوش جان بسپاريد.

مردم! اين اصلاحگر بزرگ جهانى كه ظهور كرده است، مهدى آل محمد است و اينك از مكه حركت كرده است و نداى جهانى و آسمانى او را بشنويد و دعوتش را پاسخ گوييد.)

۳. از امیرمؤمنان (عليه‌السلام ) آورده اند كه فرمود:

«يخرج ابن آكلة الأكباد من الوادى اليابس وهو رجل ربعة، وحش الوجه، ضخم الهامة، بوجهه اءثر الجدرى، اذا رأيته حسبته أعور، اسمه، عثمان بن عنبسة و هو من ولد أبى سفيان، حتى ياءتى اءرض ذات قرار و معين ».( ۴۷۱ )

فرزند آن زن جگرخواره، از آن سرزمين خشك و سوزان يا (وادى يابس) خروج مى كند. او داراى قامتى متوسط و چهارشانه، چهره اى هراس انگيز، كله اى درشت و صورتى پرآبله است. به قيافه اش كه بنگرى، او را يك چشم مى بينى. نام پليدش (عثمان بن عنبسه) است و از تبار ابوسفيان و پس از خروج تا مسجد جامع كوفه و كنار دجله فرات، پيش مى رود.

۴. از امام باقر (عليه‌السلام ) آورده اند كه فرمود:

«یا جابر! الزم الأرض و لا تحرك يدا و لا رجلا حتى ترى علامات اذكرها لك... ان أدركتها :

أولها:اختلاف بنى العباس و ما أراك تدرك ذلك ولكن حدث به من بعدى عنى .

«و مناد ينادى من المساء ويجيئكم الصوت من ناحية دمشق بالفتح و تخسف قرية من قرى الشام تسمى الجابية و تسقط طائفه من مسجد دمشق الاءيمن ومارقة تمرق من ناحية الترك. و يعقبها هرج (أى: قتل) الروم و سيقبل اخوان الترك حتى ينزلوا الجزيرة وستقبل مارقة الروم حتى ينزلوا الرملة ...».( ۴۷۲ )

اى جابر! در خانه ات بنشين و هرگز مدعيان دروغين مهدويت را تصديق مكن و بسوى آنان مشتاب. البته اگر آخرالزمان را درك كردى:

نخستين نشانه: درگيرى و اختلاف بنى عباس است. فكر نمى كنم شما آن زمان و آن حوادث را درك كنى، اما از من به ديگران، اين علائم و نشانه هاى ظهور را بازگو!

نشانه ديگر: ندا كننده اى است كه از آسمان ندا مى دهد و نيز طنين نداى پيروزى است كه از سوى دمشق به گوش جهانيان مى رسد و روستايى از روستاهاى شام بنام (جابيه) فرو مى رود، قسمت راست مسجد جامع دمشق فرو مى ريزد و تجاوزكارى سرشناس از دين حق خارج مى گردد. از پى آن فرو پاشى و هرج و مرج در (روم) خواهد بود، آنگاه (تركان) در جزيره و روميها در (رمله) فرود مى آيند.

اى جابر! در آن سال در سراسر مغرب زمين اختلافات بزرگ و بسيارى روى خواهد داد. نخستين سرزمينى كه ويران مى گردد، سرزمين شام است و آن بخاطر سه پرچمى است كه در آنجا به اهتزاز در مى آيد:

پرچم (اصهب) يا زرد چهره، پرچم (ابقع) و مردى كه نقطه هاى سياه و سفيد بر صورت دارد و پرچم سفيانى.

گروه سفيانى با (ابقع) درگير مى شود و پيكار سختى روى مى دهد و گروه سفيانى، آنان را از پاى در مى آورد و گروه (اصهب) را نيز نابود مى سازد، آنگاه رو بسوى عراق مى آورد. سپاه او به منطقه اى بنام (قرقيسا) مى رسد و آنجا درگير مى شود و ۱۰۰ هزار نفر از ستمكاران كشته مى شوند.

سپاهى نيز به كوفه گسيل مى دارد كه شمار آن به ۷۰ هزار مى رسد آنان مردم كوفه را قتل عام مى كنند و به اسارت در مى آورند. و درست در اين شرايط دردناك است كه پرچمهايى از طرف خراسان مى رسد. نيرويى كه به سرعت خود را به كوفه مى رساند و در ميان همين نيرو، گروهى از ياران راستين مهدى (عليه‌السلام ) است. مردى از عجم و از اهل كوفه قيام مى كند و با گروهى اندك بر ضد جنبش سفيانى وارد عمل مى گردد، اما فرمانده لشكر سفيانى او را ميان كوفه و حيره به قتل مى رساند.

سفيانى سپاهى نيز به سوى مدينه گسيل مى دارد، اما امام مهدى (عليه‌السلام ) از مدينه به سوى مكه حركت مى كند. گزارش به فرمانده سپاه سفيانى مى رسد كه حضرت مهدى (عليه‌السلام ) به سوى مكه در حركت است و او سپاهى از پى حضرت مى فرستد، اما آنان به آن حضرت نمى رسند و آن گرامى بسان (موسى كليم) و بر سيره و روش او، وارد مكه مى گردد.

فرمانده سپاه سفيانى در بيابانى فرود مى آيد و نداى گرى از آسمان ندا مى دهد كه: (اى كوير خشك و سوزان! اين سپاه تجاوزكار را نابود ساز!) و اينجاست كه زمين، آنان را فرو مى برد و جز سه نفر از آنان باقى نمى ماند و خدا آنان را نيز به گونه اى مسخ و به شدت كيفر مى كند و چهرهايشان را به عقب بر مى گرداند.

اين آيه شريفه اشاره بدانهاست كه مى فرمايد:

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ آمِنُوا بِمَا نَزَّلْنَا مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُم مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهًا فَنَرُدَّهَا عَلَىٰ أَدْبَارِهَا ...) ( ۴۷۳ )

۵. از امام صادق (عليه‌السلام ) آورده اند كه فرمود:

«كانى بالسفيانى أوبصاحب السفيانى قد طرح رحله فى رحبتكم بالكوفة فنادى مناديه:من جاء برأس شيعة على، فله ألف درهم .

فيثب الجار على جاره و يقول:هذا منهم. فيضرب عنقه و يأخذ ألف درهم ».( ۴۷۴ )

گويى مى نگرم كه سفيانى در كوفه و در ميدان شهر شما، بساط خويش را گسترده است و جارچيهاى او جار مى زنند كه: (هركس سر شيعه اى را بياورد يك هزار درهم جايزه دارد.)

آنگاه است كه همسايه بر همسايه مى شورد و او را به جرم شيعه بودن سر مى برد تا هزار درهم جايزه را بگيرد.

۶. و نيز از آن حضرت آورده اند كه فرمود:

«السفيانى من المحتوم و خروجه فى رجب و من اءول خروجه الى آخره خمسة عشرشهرا، ستة أشهر يقاتل فيها، فاذا ملك الكور الخمس ملك تسعة اءشهر ولم يزد عليها يوما واحدا ».( ۴۷۵ )

سفيانى و خروج او از نشانه هاى قطعى ظهور امام مهدى (عليه‌السلام ) است. او در ماه رجب خروج مى كند و شورش و فتنه او پانزده ماه به طول مى انجامد. شش ماه مى جنگد و آنگاه بر منطقه وسيعى از خاور ميانه كه شامل اردن، فلسطين، دمشق و... مى گردد، مسلط مى شود و نه ماه بدون كم و كاست حكمرانى مى كند.

۷. و نيز آورده اند كه امام صادق (عليه‌السلام ) فرمود:

«من الأمر محتوم و منه ما ليس بمحتوم و من المحتوم:خروج السفيانى فى رجب »( ۴۷۶ )

برخى از نشانه ها و علائم ظهور، قطعى است و تخلف ناپذير و برخى غير قطعى، از جمله نشانه هاى حتمى، خروج سفيانى است.

۸. امام باقر (عليه‌السلام ) از امیرمؤمنان (عليه‌السلام ) آورده است كه:

اذا اختلف الرمحان بالشام لم تنجل الا عن آية من آيات الله.

قيل:و ماهى يا أميرالمؤ منين!؟

قال: «رجفة تكون بالشام يهلك فيها اءكثر من مائة ألف، بجعلهاالله رحمة للمؤ منين و عذابا على الكافرين، فاذا كان ذلك فانظروا الى أصحاب البراذين الشهب المحذوقة و الرايات الصفر، تقبل من المغرب حتى تحل بالشام و ذلك عند الجزع الأكبر و الموت الأحمر .

فاذا كان ذلك فانظر فانظروا خسف قرية من دمشق يقال لها: حرستا، فاذا كان ذلك فانتظروا خروج المهدى (عليه‌السلام )».( ۴۷۷ )

(هنگامى كه نيزه ها در شام درگير شدند، از نشانه اى از نشانه هاى ظهور، پرده برمى دارد.)

پرسيدند: (چگونه؟)

فرمود: (زمين لرزه اى در شام رخ خواهد داد كه يكصد هزار تلفات بجاى مى گذارد، خداوند آن را رحمتى براى مؤمنان و كيفرى براى كافران قرار مى دهد، هنگامى كه چنين رخدادى بوقوع پيوست، چشم به راه مركبهاى سياه و سفيد و سوارانى باش كه با پرچمهاى زرد از مغرب، وارد شام مى گردند، آنگاه است كه هنگامه آن حادثه بزرگ و مرگ سرخ است.

آنگاه كه چنين رخدادى بوقوع پيوست در انتظار فرو رفتن روستايى در منطقه دمشق بنام (حرستا)( ۴۷۸ ) باش و هنگامى كه چنين رويدادى بوقوع پيوست، فرزند آن زن جگر خواره، سفيانى، از وادى يا بس، آن بيابان خشك و سوزان، خروج مى كند و وارد دمشق مى گردد و بر منبر مسجد جامع قرار مى گيرد. و آنگاه كه چنين شد ديگر در انتظار ظهور حضرت مهدى (عليه‌السلام ) باشيد.

۹. اصبغ بن نباته از امیرمؤمنان (عليه‌السلام ) آورده است كه فرمود:

«... ولذلك علامات:...و خروج السفيانى براية حمراء، اءميرها رجل من كلب واثنى عشر ألف عنان من خيل السفيانى يتوجه الى مكة والمدينة، أميرها رجل من بن امية يقال له: خزيمة، أطمس العين الشمال على عينه ظفرة غليظة يمثل بالرجال. لاترد له راية حتى ينزل المدينة فى دار يقال لها:دار أبى الحسن

«ويبعث خيلا فى طلب رجل من آل محمد وقد اجتمع اليه ناس من الشيعة يعود الى مكة، اميرها رجل من غطفان، اذا توسط القاع الاءبيض، خسف بهم، فلا ينجو الا رجل يحول الله وجهه الى قفاه، لينذرهم ويكون آية لمن خلفهم و يومئذ تأویل هذه الآية:و لوترى اذ فزعوا فلافوت و اءخذوا من مكان قريب ».( ۴۷۹ )

براى ظهور مهدى (عليه‌السلام ) نشانه هايى است... از جمله آنها: خروج سفيانى با پرچم سرخ است كه پرچمدار آن مردى از قبيله (كلب) است.

۱۲ هزار نفر از سپاه او، بسوى مكه و مدينه حركت مى كنند كه پرچمدار آن سپاه، عنصر پليدى از امويان است. نام او (خزيمه) مى باشد كه چشم چپ او كور است و پرده سفيدى روى چشمش را گرفته است او قساوت پيشه اى است كه مردم را، مثله مى كند و همه جا را مى كوبد تا وارد مدينه مى گردد خود در آنجا مستقر مى شود و در جستجوى بزرگ مردى از خاندان پيامبر، سپاهى گران بسوى مكه گسيل مى دارد( ۴۸۰ ) كه پرچمدار آن مردى از طايفه غطفان است.

اين سپاه تجاوزكار هنگامى كه به نقطه اى در ميان مكه و مدينه مى رسد، زمين آنان را فرو مى برد و جز يكى از آنان نجات نمى يابد، خداوند چهره او را نيز وارونه مى سازد و به عقب بر مى گرداند تا هشدارى براى آن تجاوزكاران باشد و درس عبرتى براى آيندگان.

و آنگاه تأویل اين آيه ظاهر مى گردد كه مى فرمايد:

( وَلَوْ تَرَىٰ إِذْ فَزِعُوا فَلَا فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّكَانٍ قَرِيبٍ ) .( ۴۸۱ )

اگر ببينى آنگاه كه سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مكانى نزديك گرفتارشان سازند.

سفيانى ۱۳۰ هزار تن از نيروهاى خويش را نيز به كوفه گسيل مى دارد. آنان در نقطه اى فرود مى آيند و ۶۰ هزار نفر از آنان وارد كوفه مى شود تا اينكه در كنار قبر حضرت هود (عليه‌السلام ) در منطقه (نخيله) در روز عيد به آنها هجوم مى برند، فرمانرواى مردم، خودكامه كينه توزى است بنام كاهن و ساحر.

و از شهر بغداد نيز فرمانده ديگرى با ۵ هزار نفر كاهن خروج و بسوى آنان مى شتابند و كشتار وسيعى صورت مى گيرد به گونه اى كه از خون اجساد دهها هزار كشته، (فرات) رنگين و بدبو مى گردد و از كوفه هزاران دوشيزه اى كه دست و چهره آنان ديده نشده است به اسارت گرفته و به شهر نجف مى برند.

۱۰. در روايت ديگرى از امیرمؤمنان (عليه‌السلام ) آورده اند كه فرمود:

(سفيانى با ۷۰ هزار نفر بسوى كوفه و بصره حركت مى كند، همه شهرها و مناطق را دور مى زند، دانشمندان را مى كشد، قرآنها را مى سوزاند، مسجدها را ويران مى سازد، حرام را حلال و حلال را حرام اعلان مى كند. او به نواختن موسيقى و تار و طنبور در كوچه ها و بازارها فرمان مى دهد و به شراب خوارگى در پاركها و مراكز شهر دستور مى دهد، فحشاء و زشتى را روا اعلان مى كند و همه واجبات را تحريم مى سازد و از هيچ جور و ظلمى نه تنها باز نمى دارد و روى نمى گرداند؛ بلكه به عناوين گوناگون و وسايل مختلفى بر سركشى و تجاوزكارى و طغيانگريها مى افزايد.

كودكان را به دستورش گردآورى مى كنند و در روغن جوشان مى افكنند. آنان فرياد مى زنند كه: (اگر پدران ما فرمان تو را نبرده اند پس گناه ما چيست؟) و دو كودك به نامهاى حسن و حسين را به دار مى كشد.

در كوفه نيز همين جنايتها را مرتكب مى گردد و دو كودك ديگر به نامهاى حسن و حسين را بر درب مسجد جامع كوفه به دار مى كشد كه خون آنان بسان خون (يحيى) مى جوشد. با دين اين منظره وحشتناك به نزول بلا و نابودى خويش يقين مى كند به همين جهت وحشت زده از كوفه به شام مى گريزد بى آنكه كسى راه را بر او ببندد. وقتى وارد شهر دمشق مى شود، بساط شرابخوارى و گناه مى گسترد و تمام ياران خود را نيز به ارتكاب گناه، وادار مى سازد.( ۴۸۲ )

۱۱. محمد بن مسلم از امام باقرعليه‌السلام آورده است كه:

«السفيانى، أحمر أشفر، أزرق، لم يعبد الله قط و لم ير مكة و المدينة قط. يقول: يارب!... ثارى و النار! يارب!... ثارى و النار( ۴۸۳ )

سفيانى، عنصرى، سرخ رو چشم زاغ و داراى موهايى بور است هرگز لحظه اى خدا را نپرستيده و مكه و مدينه را نمى بيند. و مى گويد: پروردگارا! انتقام من به آتش است.)

يعنى، من انتقام خويش را خواهم گرفت اگر چه با ورود به آتش باشد. و مراد از آتش، همان جنگ فراگيرى است كه سيد هاشمى بر عليه دودمان بنى اميه آغاز مى كند، همانگونه كه نعيم بن حماد استاد بخارى نقل مى كند:

عن أبى قبيل قال: «يملك رجل من بنى هاشم فيقتل بنى امية فلايبقى من الا اليسير لايقتل غير هم ثم يخرج من بنى امية فيقتل بكل رجل رجلين حتى لا يبقى الا النساء ثم يخرج المهدى عليه‌السلام

مردى از تبار بنى هشام حكومت را به دست مى گيرد و شعله هاى آتش جنگ او، سراسر دودمان بنى اميه را فرا مى گيرد و جز اندكى از آنان همه را از دم شمشير مى گذراند و غير بنى اميه را متعرض نمى شود. و آنگاه مردى از بنى اميه قيام مى كند و در برابر هر يك كشته از بنى اميه، دو نفر را به قتل مى رساند و جز زنان كسى را باقى نمى گذارد و آنگاه است كه مهدىعليه‌السلام ظهور مى نمايد.

روى أيضا عن أبى قبيل: قال: «يبعث السفيانى جيشا الى المدينة فياءمر بقتل كل من كان فيها من بنى هاشم حتى الحبالى و ذلك لما صنع الهاشمى الذى يخرج من الشرق يقول: ما هذا البلاء كله و قتل اءصحابى الا من قبلهم فياءمر بقتلهم فيقتلون حتى لا يعرف بالمدينة منهم اءحد و يفترقوا منها هاربين الى البوادى والجبال والى مكة حتى نساؤ هم يضع فيهم السيف اياما. ثم يكف عنهم فلا يظهر منهم الا خائف حتى يظهر أمر المهدى عليه‌السلام بمكة( ۴۸۴ )

و همچنين ابوقبيل نقل كرده: مرد سفيانى لشگرى را به طرف مدينه گسيل مى دارد و به آنان دستور مى دهد: (تمام نسل بنى هاشم را از لب شمشير بگذرانيد حتى به زنان حامله رحم نكنيد.)

و اين بخاطر كشتار وسيعى است كه مرد هاشمى از دودمان بنى اميه انجام داده است.

آرى! كسى از بنى هاشم را در مدينه باقى نمى ماند چون عده اى از آن كشته مى شوند و عده اى هم به بيابانها كوهها و يا به مكه معظمه پناه مى برند و كار به جايى مى رسد كه زنان بنى هاشم شمشير به دست گرفته و با لشگر سفيانى به جنگ مى پردازند. و آنگاه است كه ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام فرا مى رسد

آرى! خواننده گرامى! اينها بخشى از رواياتى است كه از پيامبر گرامى و امامان نورعليه‌السلام در مورد جنبش ارتجاعى سفيانى و جرائم سهمگين و جنايات او وارد شده است.

لازم بياد آورى است كه داستان سفيانى را تنها شيعيان نياورده اند بلكه علماى اهل سنت نيز در كتابهاى خويش آن را آورده اند و روايات در كتابهاى هر دو گروه در اين مورد متواتر است براى نمونه اين منابع كه همه از اهل سنت مى باشد داستان سفيانى را آورده اند:

۱. (العرف الوردى) سيوطى شافعى، ج ۲.

۲. (مجمع الزاوائد) جلد ۷،.

۳. (صحيح مسلم) جلد ۲،.

۴. (عقدالدرر). باب ۴.

۵. (كنزالعمال)، جلد ۶.

۶. (كتاب الفتن ابن حماد استاد بخارى در باب ((علامات المهدى).

۷. (متدرك الصحيحين) جلد ۴،.

۸. (تفسير ثعلبى شافعى) جلد ۲۲،.

۹. (تفسير طبرى) و دهها كتاب ديگر اهل سنت...( ۴۸۵ )