امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 44101
دانلود: 3557

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44101 / دانلود: 3557
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

گزارش فشرده از جنبش ارتجاعى سفيانى

رواياتى كه در مورد سفيانى و جنبش ارتجاعى او و فرجام كارش از نظر شما خواننده گرامى گذشت در حقيقت پرونده سياه و ننگينى است كه زندگى لبريز از جرائم و جنايات او را نشان مى دهد و مى توان اين پرونده سياه و قطور را بدين صورت خلاصه كرد:

۱. انقلاب سفيانى

سفيانى، عنصر بى بند و بار، آلوده و پرده در اموى نسبت و اموى نژاد است كه در سوريه انقلاب مى كند و انقلابش نيز، پس از غلبه بر دو گروه مخالف خويش به ظاهر پيروز مى گردد و آن دو خط مخالف را كه رهبرى يكى را مردى سرخ رو و ديگرى را مردى (ابرص) به عهده دارد در هم مى كوبد.

فضاى سياسى و اجتماعى براى او آماده مى شود و او بر منطقه وسيعى كه شامل: دمشق، حمص حلب، اردن، فلسطين، و اسرائيل كنونى است، مسلط مى گردد و يهوديان و عناصر تبهكار و حق ستيز، كودكان پرورشگاهى و كنار خيابانى، از او پيروى مى كنند و همه اين تحولات ظرف شش ماه صورت مى پذيرد.

۲. در راه اشغال عراق و حجاز

پس از استقرار قدرت و سيطره سفيانى در سوريه و منطقه وسيعى كه نام برده شد، سپاه گرانى مركب از ۱۴۲ هزار نفر سازماندهى مى كند و بخشى از آن را به منظور فتح عراق و بخشى ديگر را بسوى مدينه مى رود تا حضرت مهدى المهدىعليه‌السلام آن اصلاحگر بزرگ جهانى را كه خبر ظهورش پخش گرديده دستگير نمايد آنان سه روز در مدينه توقف مى كنند و در آنجا دست به چپاول و جنايت مى زنند و پس از آن بخش مهم آن ۱۲ هزار نفر، مدينه را بمنظور دستيارى به امام مهدىعليه‌السلام به قصد مكه ترك مى كنند، چرا كه اطلاع مى يابند كه آن اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها از مدينه به مكه رفته است.

اين سپاه تجاوز كار در راه مكه به بيابانى مى رسند و در آنجا زمين به امر خدا همه آنان را مى بلعد و جز دو نفر باقى نمى ماند يكى از آن دو بسوى حضرت مهدىعليه‌السلام مى رود تا بشارت نابودى دشمنان حق و عدالت را بدهد و ديگرى بسوى سفيانى مى رود تا سرنوشت شوم ستونى از سپاه تجاوز كار او را گزارش كند.

۳. اشغال عراق و آزادى آن

اما سپاه تجاوزكارى كه از سوى سفيانى به عراق گسيل مى گردد، در منطقه اى از اطراف نجف كه (روحاء) نام دارد پياده مى شود و دهها هزار نفر از آنان براى اشغال نجف و كوفه حركت مى كنند.

روز عيدى از اعياد اسلامى تجاوز خويش را به اين دو شهر آغاز مى كنند و سر راه خود با ستونى از مدافعان كه از بغداد مى رسد درگير مى شوند و ميان اين دهها هزار مدافع عراقى و سپاه سفيانى جنگ وحشتناكى جريان مى يابد كه البته سپاه سفيانى، پيروز مى شود و كوفه را به اشغال خود در مى آورد و در آنجا سخت به كشتار وسيع غير نظامين، جارى ساختن سيلاب خون از بيگناهان برپا ساختن چوبه هاى بى شمار دار و به اسارت بردن زنان و دختران دست مى زند.

مردى براى دفاع از كوفه و حقوق مردم آن به پا مى خيزد و انقلابى به راه مى اندازد اما كشته مى شود.

سرانجام اين بخش از سپاه سفيانى بسوى شام بر مى گردد اما گروهى از كوفه و گروهى به فرماندهى (سيد هاشمى) و گروهى به فرماندهى قهرمان پرواپيشه (يمنى)، سپاه ۱۰۰ هزار نفرى سفيانى را تعقيب مى كنند و طى جنگ خونين ميان راه عراق و شام همه را درهم مى كوبند و انبوهى اسير و غنايم جنگى، بدست مى آورد.

۴. رويارويى كامل حق و باطل

اما سرانجام شوم سفيانى و جنبش ارتجاعى او، بدين گونه پايان مى پذيرد كه: حضرت مهدىعليه‌السلام آن اصلاحگر زمين و زمان پس از ظهور خويش از مكه به تدريج به كوفه مى رسد و پس از استقرار عدالت در حجاز و عراق و دمشق، قلمرو سيطره ظالمانه سفيانى را هدف قرار مى دهد در حركت اصلاحى امام بسوى شام، انبوهى از حق طلبان به او مى پيوندند و سفيانى نيز در (رمله) شمال شرقى فلسطين و قدس براى شرارت آماده مى شود. لحظات رويارويى دو سپاه حق و باطل و عدل و بيداد، فرا مى رسد گروههايى از سپاه سفيانى قرار گاه خويش را رها كرده و به لشكر حق مى پيوندند و گروهى نيز به سپاه سفيانى ملحق مى شوند.

و شرايط براى يك پيكار بزرگ و سرنوشت ساز آماده مى شود.

۵. مذاكرات و تلاشهاى ديپلماتيك

سفيانى با دريافت گزارش رسيدن نيروى حق و آمدن اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها، امام مهدىعليه‌السلام از عراق به شام و فلسطين خود را با همه قدرت و امكانات آماده رويارويى و ديدار مى كند به روايتى از امام باقرعليه‌السلام مى گويد:

«اخرجوا الى ابن عمى

عموزاده ام را نزد بياوريد.( ۴۸۶ )

پس از آنكه روياروى هم قرار مى گيرند و امام مهدىعليه‌السلام سفيانى را براى گفتگو به حضور مى پذيرد و آن گفتگو به بيعت سفيانى با حضرت مهدى و با ايمان به او و حركت عظيم و عميق و آسمانى او مى انجامد سفيانى از قرارگاه حضرت مهدىعليه‌السلام بسوى سپاه خويش باز مى گردد كه سران سپاهش مى پرسند:

(ماصنعت؟) چه كردى؟

پاسخ مى دهد: (من در برابر منطق پولادين و موضع بحق حضرت مهدىعليه‌السلام اسلام او را پذيرفتم و به راه و رسم او گردن نهادم و با او دست بيعت دادم و از گذشته سياه خويش ندامت كردم)

سران سپاه او مى گويند: (زشت باد رأى تو! در شرايطى كه خليفه اى بلامانع و پراقتدار بسوى امام مهدىعليه‌السلام رفتى، اينك بر خط اطاعت او گردن نهاده بازگشته اى؟)

۶. ناجوانمردى و بيعت شكنى

سفيانى از پيمان خويش دست كشيده و بيعت خويش با حجت خدا و خليفه راستين او را مى شكند و به تشويق سران سپاه تجاوزكار خود براى پيكار با حق و عدالت آماده مى شود.

سحرگاه يكى از روزها پيكار نهايى حق و باطل آغاز مى گردد و خداوند پس از نبردى خونبار ميان دو سپاه عدل و ظلم حجت خدا و ياران حق گراى او را پيروزى كامل مى بخشد و آنان سپاه حق ستيز سفيانى را بطور كامل نابود مى سازد.( ۴۸۷ )

طبق روايت ديگرى سفيانى از سرنوشت شوم و تكان دهنده سپاه خويش كه در راه مكه به زمين فرو مى رود و زمين به فرمان خدا آنها را مى بلعد درس عبرت گرفته و مى كوشد تا فرمان امام مهدىعليه‌السلام را گردن نهد. به همين جهت بيعت مى كند اما پس از اندك زمانى بيعت خويش را مى شكند و سركشى مى كند و پس از نبردى خونين به اسارت در مى آيد و نابود مى گردد( ۴۸۸ )

به روايت ديگرى پس از دستگيرى به دستور حضرت مهدىعليه‌السلام در دروازه بيت المقدس كشته مى شود.( ۴۸۹ )

و بدينسان شهرها و بندگان خدا، از شرارت اين عناصر پليد و ميكروبهاى مرگبارى كه آن اصلاحگر بزرگ جهانى آنها را ريشه كن مى سازد همگى راحت مى شوند.

يك پرسش:

در اينجا پرسش اين است كه: (اين همه مصائب و فجايع چرا؟)

رنجها و غمهايى كودكان را پير مى سازد و زندگى زن و مرد پير و جوان، كوچك و بزرگ را تيره و تار مى سازد و همه را فرا مى گيرد چرا اين تباهيها و مصائب رخ مى دهد؟

چرا انسانها در خور اين رنجها و دردها و بلاها مى گردند؟

چرا استحقاق اين را مى يابند كه شرارت پيشگانى اين گونه بر سرنوشت آنان تسلط يابند و جامع ها و تمدنها و هستى مردم را بسان توپ به بازى بگيرند و با سرنوشت و هستى آنان بازى كنند، براى چه؟

پاسخ:

پيش از هر چيز، يادآورى اين نكته ضرورى است كه يك انسان يكبار قانون شكنى مى كند و به كيفر اين قانون شكنى به زندان جريمه مالى، كيفر بدنى يا تبعيد محكوم مى گردد گاه براى جنايتى به زندان ابد با اعمال شاقه محكوم مى شود و ممكن است براى يك گناه يك قانون شكنى و يك جنايت به كيفرى اين گونه بر اساس حق و عدالت محكوم گردد اينك بايد پرسيد: (اين انسان اگر قوانين الهى را شكست آن هم نه يكبار و نه يك نفر بلكه بارها و بارها و آن هم در بعد جامعه ها و تمدنها... چگونه؟)

آيا چنين جامعه و تمدن و مردمى سزاوار كيفرى اين گونه نيستند؟

آيا مخالفت با سنن الهى، قوانين خدا و مقررات او بدون كيفر مى ماند؟

هنگامى كه بيشتر واجبات شرعى ترك گرديد و محرمات مباح شمرده شد و انحرافات عقيدتى بويژه ميان نسل جوان گسترش يافت و كار به جايى رسيد كه برخى از مسلمانان راه انكار حق و آفريدگار هستى را در پيش گرفتند و ارزشهاى برخى از مسلمانان راه انكار حق و آفريدگار هستى را در پيش گرفتند و ارزشهاى عقيدتى و عملى بدون كيفر طبيعى مى ماند؟

ما اينك در مقام بر شمردن گناهان و انحرافات جارى در ميان جامعه ها نيستيم، چرا كه اگر بخواهيم اين آفتها و انحرافات را برشماريم بحث و شكل و محتواى كتاب تغيير مى كند تنها بطور فشرده نگرشى به اوضاع جامعه هاى اسلامى مى اندازيم و مى گذريم تا مطلب روشن شود.

اينك خود مى نگريم كه بسيارى از مسلمانان نماز نمى خوانند؛ بسيارى روزه نمى گيرند و حقوق مالى خويش را نمى پردازند.

در بسيارى از كشورهاى اسلامى، ضد ارزشها فراوان و حرام خدا حلال و مباح شمرده مى شود و جرائم و جنايات مجاز اعلام مى گردد.

آيا شما خواننده عزيز! كشورى از دنياى اسلام يا ديگر كشورها را مى شناسى كه در آن سرقت و تجاوز به اموال ديگران يافت نشود؟

ما خود در مراسم حج در كنار حرم امن الهى بسيار شاهد بوده ايم كه پول زائران به سرقت رفته است برخى حتى قرآنها را از مساجد و مراكز عبادى مى برند و به بهاى اندكى مى فروشند.

در جهان اسلام مشروبات حرام توليد مى شود و با كمال جرأت و آزادى كامل از كشورهاى غير اسلامى نيز وارد مى گردد و بطور علنى فروخته و مصرف مى شود... بى عفتى و فحشا، سوگمندانه از به پديده هاى شوم اين روزگار است، آفت برهنگى و بلاى بى بند و بارى با عنوان دروغين رهايى از قيد و بند و افكار كهنه و نشان تمدن، دامنگير جامعه ها شده است.

رباخوارگى و مكيدن خون توده هاى دربند جزء گسست ناپذير امور اقتصادى گشته و از واردات گرفته تا صادرات و تجارت تا بازار ريشه دوانيده و بانكها با پوشش قانونى، سالانه صدها ميليون... بهره بانكى مى گيرند و در كنار اين شبكه هاى رسمى رباخوارگى ديگر از كسانى كه حرفه و كارشان رباخوارگى و گوشت و پوستشان از رباست مگو و مپرس.

كشورهاى مسلمان انواع گوشتهاى يخ زده و كنسرو و بسته بندى شده را از كشورهاى بيگانه وارد مى كنند و مسلمانان با آگاهى به حرمت آنها همه را مصرف مى كنند.

رسواتر و فاجعه بارتر اينكه: در كشورهاى اسلامى بسيارى به نارواگويى و اهانت به مقدسات دينى و مذهبى عادت كرده و به گونه اى با ارزشهاى والاى مذهبى گاه برخورد مى شود كه انسان از بيان آن شرمنده شده و پيشانى از تصور آن سرخ مى گردد.

احزاب و سازمانهاى منحرف آشكار و نهان، جهان اسلام را به اشغال در آورده و نسل جوان را به پرتگاه سقوط سوق داده و مقدسات و ارزشهاى ما را به باد استهزا گرفته اند.

و علاوه بر آنچه اشاره رفت، ميليونها گناه، معصيت، جنايت و جرمى كه بتدريج بصورت پديده هاى ناچيز و بى اهميت در آمده، در ميان مسلمانان رواج يافته است به گونه اى كه هيچ گناه و معصيتى را نمى توان يافت جز اينكه برخى از مسلمانان بدان آلوده اند

در ميان ملل غير مسلمان وضعيت غمبارتر است. آنان گويى همه گناهان و معاصى را بر اساس فلسفه زندگى و مذهب خويش روا شناخته اند و كار به جايى رسيده است كه از مرزهاى انسانى تجاوز نموده و به مخالفت با فطرت و طبيعت انسانى برخاسته اند.

در بيشتر كشورهاى عربى و شرق آسيا، باشگاههاى برهنگان دائر است و مردان، زنان و كودكان لخت مادرزاد، درست بسان حيوانات كه ذره اى مفهوم حيا و عفت را در نمى يابند وارد مى گردند.

در مراكز رقص، كاباره ها و... دختران جوان، برهنه و عريان در برابر هزاران چشم حريص و تماشاگر، مى رقصند و ميليونها نفر بدين مراكز تباهى و رسوايى رفت و آمد مى كنند و با آن پيكرهاى برهنه تفريح مى كنند.

آرى! خواننده گرامى! اينها تنها عناوين كلى گناهان و جناياتى است كه سوگمندانه موج آن جامعه هاى اسلامى و غير اسلامى را در برگرفته است آفتهايى كه موازين اخلاقى، معيارهاى عقيدتى و ارزشهاى والاى آسمانى و انسانى، آنها را دور ريخته و از آنها بيزارى جسته است.

آرى! اينها تازه نمونه هايى از جنايات و آفتها و پليديهاست شما خواننده گرامى! مى توانيد با مراجعه به معلومات خويش و با مطالعه مجلات و روزنامه ها، با هزاران قتل و غارت آدم ربايى و غصب حقوق ديگران تجاوزكارى و زورگويى و انواع ظلم و ستم و خودكامگى كه بشريت با آن دست به گريبان است روبرو گردى.

اينك آيا اين انسان تجاوز كار و آلوده به پليديها در واپسين حركت تاريخ سزاوار نيست كه سفيانى و سپاه خونريز و تبهكار و بى بند و بار او بر آن سلطه يابد و همه را بسان خوشه هاى گندم درو كند و از كشته ها پشته بسازد و انسانها را بسان حشرات قتل عام كند؟

چرا! چنين جامعه و مردمى سزاوار بيداد سفيانى هستند و در خور كيفرى خواركننده تر از آن.

با اين بيان مى توان سبب اصلى جنگهاى ويرانگر و نيز جنگ سوم جهانى را كه دور از انتظار نيست و در صورت وقوع ساكنان زمين را به كام شعله هاى هستى سوزش خواهد كشيد و همه جا را به ويرانه اى تبديل خواهد ساخت دريافت.

آرى! عامل حقيقى و اصلى اين نگونساريها و سقوطها، امواج گناه و جنايت و انحراف اخلاقى و عقيدتى است كه همه شهرها و خانه ها را در برمى گيرد و همه جا را آلوده مى سازد.

اينك بايد پرسيد كه: (جامعه و تمدن و دنيايى اينگونه چه ارزشى مى تواند داشته باشد؟)

بشريت با اين فجايع و جنايات، داراى چه كرامت و بهايى است؟

و براى چه خداوند آفتها و بلاها را از اين موجود آلوده و تجاوز كار و پرده در كه در برابر آفريدگار خويش به سركشى برخاسته است برطرف سازد؟

خداوند زمين را به حكمت خويش از اين موجودات پليد، پاك و پاكيزه مى سازد همانگونه كه فضا و مزرعه ها و كشتزارها را از ميكروبهاى زيانبار كه آفت جان گلها و گياهان و دانه ها و انسان و حيوان است، ضد عفونى مى كند.

فرو رفتن سپاه سفيانى در زمين

از نشانه هاى قطعى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام فرو رفتن بخشى از سپاه تجاوز كار سفيانى بر زمين، ميان دو شهر مقدس، (مكه) و (مدينه) است.

در روايتى كه از سفيانى و جنبش ارتجاعى او سخن رفته است بارها از اين رويداد پرده برداشته شده و ما ديگر به آن روايات باز نمى گرديم و تنها بصورت فشرده اى به اين نشان كه از نشانه هاى قطعى ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام است اشاره مى كنيم.

از روايتى كه ترسيم گرديد دريافتيم كه سفيانى، سپاهى گران بسوى مدينه منوره به منظور پيكار با حضرت مهدى و دستيابى به آن وجود گرانمايه، گسيل مى دارد. اين سپاه تجاوز كار پس از رسيدن به مدينه در مى يابد كه حضرت مهدىعليه‌السلام به مكه شتافته است. به همين جهت بى درنگ راه (مكه) را در پيش مى گيرد. در ميانه راه هنگامى كه به پهن دشتى كه در ميان (مدينه) و (مكه) است مى رسد، خداوند به زمين فرمان مى دهد تا آن لشكر تجاوز كار را ببلعد. و زمين نيز به امر خدا همه آنان را با تمامى وسايل و تجهيزات و امكانات مى بلعد و تنها دو نفر باقى مى ماند... تا يكى خبر اين رخداد عظيم و شگرف را به سفيانى برد و ديگرى به امام مهدىعليه‌السلام .

روشن است كه اين فرو رفتن زمين و بلعيده شدن سپاه تجاوزكار كفر، به سبب زمين لرزه يا حوادث طبيعى كه گاه در مناطق مختلف جهان روى مى دهد نمى باشد، بلكه تنها عذاب شديد و كيفر عبرت انگيز و سختى است كه بخاطر آن همه شقاوتها و پليديها دامنگير آنان مى شود و به فرمان خدا رخ مى دهد همانگونه كه قرآن مى فرمايد:

( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ ) .( ۴۹۰ )

هنگامى كه خدا بخواهد كارى انجام دهد فرمانش تنها اين است كه مى گويد: (موجود باش!) پس موجود مى شود.

آرى! اين فرو رفتن زمين بدان معناست كه شكاف عميقى در زمين پديدار مى گردد و بر اثر آن شكاف عظيم حفره و گودال وسيع و گسترده اى كه ابعاد آن براى ما نامعلوم است دهان مى گشايد و با دهان گشودن ناگهانى زمين سپاه سفيانى در اعماق آن فرو مى رود و آنگاه ميليونها تن خاك و گل و لاى بر سر آنان فرو مى ريزد و همگى نابود مى گردند.

در اين مورد از امام صادقعليه‌السلام روايت شده است كه ضمن بيانى طولانى در مورد رخدادهاى پس از ظهور حضرت مهدىعليه‌السلام فرمود:

«رسيدنا القائم مسند ظهره الى الكعبة... ثم يقبل على القائم رجل وجهه الى قفاه وقفاه الى صدره ويقف بين يديه فيقول:يا سيدى! أنا بشير! أمرنى ملك من الملائكة اءن الحق بك و ابشرك بهلاك جيش السفيانى بالبيداء

فيقول له القائم: (بين قصتك و قصة اءخيك؟

فيقول الرجل: «كنت و اءخى فى جيش السفيانى و خربنا الدنيا من دمشق الى الزوراء و تركناها جماء و خرجنا الكوفة و خربنا المدينة و كسرنا المنبر وراثت بغالنا فى مسجد رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و خرجنا منها... نريد اخراب البيت وقتل اءهله فلما صرنا فى البيداء عرسنا فيها فصاح بنا صائح: اءبيدى القوم الظالمين! فانفجرت الارض و بلعت كل الجيش فو الله ما بقى على وجه الارض عقال ناقة فما سواه غيرى و غير اءخى فاذا نحن بملك قد ضرب و جوهنا فصارت الى ورائنا كماترى فقال لاخى: ويلك امض الى الملعون السفيانى بدمشق فانذره بظهور المهدى من آل محمد و عرفه اءن الله قد اءهلك جيشه بالبيدأ

و قال لى: «يا بشير! الحق بالمهدى بمكة و بشره بهلاك الظالمين و تب على يده فانه يقبل توبتك، فيمر القائم يده فيرده سويا كما كان ويبايعه و يكون معه ».( ۴۹۱ )

سالار ما، قائمعليه‌السلام بر ديوار خانه كعبه تكيه مى زند... آنگاه مردى از راه مى رسد كه چهره اش به عقب برگشته و پشت گردنش بطرف سينه اش.

او در برابر امامعليه‌السلام مى ايستد و مى گويد: (سالار من! من مژده رسانم! يكى از فرشتگان به من دستور داده است كه خويشتن را به شما برسانم و بشارت دهم كه سپاه شقاوت پيشه سفيانى در پهن دشت ميان مكه و مدينه نابود گرديد.)

حضرت مهدىعليه‌السلام از او مى خواهد كه داستان خود و برادرش را باز گويد كه او در پاسخ مى گويد: (من و برادرم در سپاه سفيانى بوديم همه جا را از دمشق تا بغداد ويران ساختيم و پشت سر خويش تلى از خاك بر جاى نهاديم كوفه و مدينه را ويران ساختيم و نيز منبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را در آنجا شكستيم و مركبهاى خويش را در مسجد پيامبر بستيم.

از آنجا به قصد انهدام خانه خدا و كشتن مردم (مكه) حركت كرديم اما هنگامى كه در ميان مكه و مدينه در صحرا، براى استراحت پياده شديم، بناگاه ندا كننده اى خروش آورد كه: (اى بيابان! گروه ستمكاران را نابود ساز!)

با اين خروش آسمانى زمين شكافته شد و سپاه را بلعيد.

بخداى سوگند! بر روى زمين در آن پهن دشت جز من و برادرم هيچ كس و هيچ چيز باقى نماند.

ما دو نفر مانده بوديم كه فرشته اى از فرشتگان آمد و با ضربه اى كه بر چهره ما نواخت بدين صورت كه مى نگريد در آمديم او به برادرم دستور داد كه به دمشق برود و به سفيانى هشدار دهد كه سپاه تجاوز كارش نابود گشته و امام مهدىعليه‌السلام نيز ظهور نموده است و به من گفت: تو نيز به مكه برو و نابودى ستمكاران را به امام مهدىعليه‌السلام مژده ده و به دست نجات بخش او توبه كن كه او توبه ات را مى پذيرد.) امامعليه‌السلام با دست خويش چهره او را به حالت سلامت باز مى گرداند و او نيز دست بيعت به اصلاحگر بزرگ جهانى مى دهد و با ياران او همراه مى شود.

جنبش اصلاح طلبانه شخصيت يمنى

از ديگر نشانه هاى قطعى ظهور امام مهدىعليه‌السلام جنبش اصلاح طلبانه شخصيت (يمنى) است. نام و داستان شخصيت (يمنى) در روايات بسيارى و در شمار نشانه هاى قطعى ظهور آمده است اما چيزى كه باعث تأسف بسيار است اين است كه روايات مورد نظر به دليل اختصار از معرفى كامل او ناتوان است و ما نيز در اين مورد تنها به ترسيم يك روايت بسنده مى كنيم:

از امام باقرعليه‌السلام آورده اند كه ضمن روايتى طولانى در اين مورد از جمله فرمود:

«و خروج السفيانى و اليمانى و الخراسانى (أى:الهاشمى) فى سنة واحدة فى شهر واحد، فى يوم واحد نظام كنظام الخزر يتبع بعضه بعضا... وليس فى الرايات اءهدى من راية اليمانى

«هى راية هدى لانه يدعوكم الى صاحبكم فاذا خرج اليمانى حرم بيع السلاح على الناس وكل مسلم و اذا خرج اليمانى فانهض اليه فان رايته راية هدى و لايحل لمسلم ان يلتوى عليه فمن فعل ذلك فهو من اءهل النار لانه يدعوا الى الحق و الى طريق مستقيم »( ۴۹۲ )

خروج سفيانى و شخصيت (يمنى) و (سيد خراسانى) در يك سال يك ماه و يك روز خواهد بود و درست بسان دانه ها تسبيح يكى پس از ديگرى خواهد آمد... در آستانه ظهور امام مهدىعليه‌السلام هيچ پرچمى هدايت يافته تر از پرچم شخصيت (يمنى) نخواهد بود.

پرچم او، پرچم هدايت و درستى است چرا كه او مردم را به امام مهدىعليه‌السلام دعوت مى كند، هنگامى كه اين شخصيت اصلاحگر خروج مى كند فروختن سلاح را تحريم مى نمايد.

هنگامى كه او بپا خاست با او بپاخيزيد چرا كه اگر پرچم هدايت و عدالتى را ديديد روى گردانى از آن براى مسلمان شايسته و مشروع نيست. از اين رو هر كس از پيوستن به جنبش مرد (يمنى) سرباز زند، اهل آتش خواهد بود چرا كه او به حق فرا مى خواند و به راه مستقيم و بى انحراف دعوت مى كند.

سفير پاكباخته يا نفس زكيه

شهادت (نفس زكيه) با شخصيت وارسته اى كه در مسجدالحرام و در ميان حجرالاسود و مقام ابراهيم كشته مى شود، از نشانه هاى قطعى ظهور امام مهدىعليه‌السلام است.

در مورد نسب اين بزرگمرد اتفاق نظر وجود ندارد. برخى او را (حسنى) معرفى كرده اند و برخى (حسينى) كه البته اين به اصل شخصيت او كه از نسل پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مى باشد ضررى نمى رساند.

در روايات از او به (غلام) تعبير شده است و اين ممكن است بدان جهت باشد كه او به هنگامه شهادت نوجوان و يا جوان خواهد بود.

امام مهدىعليه‌السلام او را بسوى مردم مكه مى فرستد تا پيام رسان او باشد و آنان را به يارى آن حضرت فرا خواند كه آنان بر ضد او مى شورند و او را ميان ركن و مقام سر مى برند و آنگاه است كه خشم خدا بر آنان فرو مى بارد.

جريان شهادت اين شخصيت پاكباخته ۱۵ روز پيش از قيام حضرت مهدىعليه‌السلام روى خواهد داد و بدان جهت (نفس زكيه) ناميده شده است كه بدون هيچ جرم و گناه، تنها بخاطر رسانيدن پيام شفاهى حضرت مهدىعليه‌السلام به مردم مكه به دست اشرار كشته مى شود.

پيام شفاهى آن حضرت به مردم مكه كه بوسيله اين شخصيت شجاع و وارسته اعلان مى گردد پيام مهر عدالت و كرامت است و مردم مكه را به يارى حق و عدالت فرا مى خواند و بس و در آن هيچ گونه ناسزا يا اهانت و يا تهديدى نيست و با اين وصف پيام رسان او به شهادت مى رسد و چون بى هيچ جرم و گناهى كشته مى شود او را نفس زكيه مى گويند.( ۴۹۳ )

روايات:

اينك برخى از رواياتى كه در اين مورد رسيده است ترسيم مى گردد:

۱. از حضرت باقرعليه‌السلام آورده اند كه در اين مورد فرمود:

«يقول القائم لاصحابه: (يا قوم! ان اهل مكة لايريدوننى ولكنى مرسل اليهم لاحتج عليهم بما ينبغى لمثلى أن يحتج عليهم »

«فيدعوا رجلا من اءصحابه فيقول له:امض الى اءهل مكة فقل: يا اءهل مكة!... انا رسول فلان اليكم وهو يقول لكم انا اهل بيت الرحمة و معدن الرسالة و الخلافة و نحن ذرية محمد و سلالة النبيين

«و انا قد ظلمنا و اضطهدنا و قهرنا و ابتز منا حقنا منذ قبض نبينا الى يومنا هذا فنحن نستنصركم فانصرونا

«فاذا تكلم هذا الفتى بهذا الكلام اءتوا اليه فذبحوه بين الركن والمقام وهى النفس الزكية ...»( ۴۹۴ )

قائمعليه‌السلام به ياران خويش مى گويد: (ياران! مردم مكه خواهان ما نيستند. امام ما براى اتمام حجت و روشنگرى شايسته و بايسته حقايق بر آنان سفيرى را بسويشان گسيل مى داريم.)

از اين رو آن حضرت مردى از ياران خويش را فرا مى خواند و به او دستور مى دهد كه: (بسوى مردم مكه بشتار، بگو: هان اى مكيان! من فرستاده (امام) مهدى هستم (آن گرامى) مى گويد:

مردم! ما خاندان مهر و رحمت و مركز و محور رسالت و خلافت هستيم. ما نسل پاك و پاكيزه محمد و نسل همه پيام آوران خداييم. در طول تاريخ به ما ستم شده است و ما مورد فشار و بيداد قرار گرفته ايم حق مسلم ما از هنگام رحلت پيامبر گرامى تاكنون به غارت رفته و مقام و موقعيت ما ناديده گرفته شده است، از اين رو اينك از شما مى خواهيم كه به يارى حق و عدالت بشتابيد و ما را مدد كنيد.)

هنگامى كه اين جوان دلير و دانشمند اين پيام گرم و پرمحتوا را به مردم مى رساند شرارت پيشگان بر سرش مى ريزند و او را ميان ركن و مقام سر مى برند و اين جوان است كه (نفس زكيه) نام دارد.

۲. و نيز آن حضرت فرمود:

«...وقتل غلام من آل محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بين الركن و المقام اسمه محمد بن الحسن، النفس الزكية... فعند ذلك خروج قائمنا ».( ۴۹۵ )

نوجوانى گرانقدر از خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ميان ركن و مقام كشته مى شود كه نامش (محمد) است و نام پدرش (حسن). او (نفس زكيه) مى باشد... و پس از شهادت او قيام حضرت مهدىعليه‌السلام در پيش خواهد بود.

۳. امام صادقعليه‌السلام فرمود:

«وليس بين قيام قائم آل محمد و بين قتل النفس الزكية الا خمس عشرة ليلة ».( ۴۹۶ )

ميان قيام قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و شهادت (نفس زكيه) تنها ۱۵ روز فاصله است.

لازم بياد آورى است كه در برخى روايات اين عنوان به بزرگمردى كه به همراه ۷۰ نفر از شايسته كرداران در اطراف كوفه به هنگام تجاوز سپاه سفيانى به شادت مى رسد نيز گفته شده است.

همچنانكه بر (سيد حسنى) نيز (نفس زكيه) گفته شده است اما ترديدى نيست كه (نفس زكيه) اى كه از نشانه هاى قطعى ظهور است، همان جوان متفكر و انديشمندى است كه ۱۵ روز پيش از قيام حضرت مهدىعليه‌السلام در مسجدالحرام و ميان ركن و مقام به شهادت مى رسد.

مدعيان دروغين

سخن از امام مهدىعليه‌السلام و اعتقاد به وجود گرانمايه او مسأله جديد يا پديده نوظهورى نيست بلكه ريشه قرآن دارد و سابقه تاريخى آن به عصر رسالت باز مى گردد.

اين انديشه پويا و عقيده راسخ از زمان پيامبر و امامان نورعليهم‌السلام تاكنون همواره در جامعه اسلامى ثابت و استوار بوده است.

در آغاز كتاب برخى از آيات قرآن را كه به وجود گرانمايه حضرت مهدىعليه‌السلام تأویل و تفسير گرديده است به همراه نويدهايى از پيامبر و امامان نورعليهم‌السلام آورديم و روشن شد كه اين آيات و روايات از ظهور مهدى نجاتبخش در واپسين حركت تاريخ و آينده جهان سخن مى گويد و با صراحت از شكوه و اقتدار و جايگاه والا و بى نظير او پيام مى دهد به گونه اى كه در تاريخ اسلام هيچ شخصيتى از نظر اقتدار و شكوه و برخوردارى از امكانات و حاكميت بر كرده زمين پس از ظهور همانند او يافت نمى شود.

اين واقعيت بخاطر انبوه رواياتى كه در مورد آن حضرت و ابعاد شخصيت والا و ظهور و نقش بى نظير اصلاحى او آمده است به گونه اى در جامعه اسلامى مشهور و معروف شده بود كه هيچ كس جرأت و جسارت انكار آن را نداشت و مساءله مهدويت براى جامعه اسلامى، يك مسأله قرآنى و روايى و شناخته شده و قطعى بخاطر استوارى اين واقعيت عقيدتى و دينى در جامعه اسلامى بود كه در تاريخ اسلام، از يك سو با شخصيتهايى روبرو مى شويم كه طرفداران افراطى آنان براى پيشرفت دنيوى و سياست خويش آنان را به عنوان مهدى نجاتبخش مطرح ساختند و از دگر سو با عناصرى آشنا مى شويم كه بر اثر انگيزه هاى جاه طلبانه، وسوسه قدرت و شهرت و دنياطلبى، به دروغ ادعاى مهدويت نموده و خود را همان مهدى نجات بخشى كه قرآن و روايات نويد آمدن او را داده است معرفى كردند.

شمار اينها طبق برخى آمارها به ۵۰ نفر رسيده است و نكته در خور يادآورى در رابطه با اين مدعيان دروغين اين است كه اينها به اعتبار بر چهار دسته قابل تقسيم اند:

۱. گروهى از اينان از نظر نسب هويت، هدف و مذهب ناشناخته اند.

۲. گروهى با كارهاى جنون آميز خوى خود را از نظرها ساقط كردند.

۳. برخى نام و نشان و دعوت و پيروانشان از صفحه روزگار به گونه اى محو شده است كه نشانى از آنها نيست.

۴. و برخى نيز مرده اند اما نام و يادى از آنان هست كه ما، در اين بخش نظرى گذرا به زندگى و عملكرد دجالگرانه شمارى از آنان كه در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند خواهيم افكند.