امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 44093
دانلود: 3557

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44093 / دانلود: 3557
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

نامهاى حضرت مهدى

حضرت مهدى نامهاى متعددى دارد كه به مناسبتهاى مختلف بدان نامها خوانده شده است و اين از شئون شخصيتهاى بزرگ است كه بخاطر صفات و ويژگيها و ابعاد گوناگون شخصيتشان، نامشان نيز متعدد مى گردد.

براى نمونه: در قرآن شريف و انجيل براى پيامبر گرامى اسلامصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نامهاى متعددى است، نامهايى چون: (محمد )، (احمد )، (طه )، (يس )، (بشير )، (نذير ) و در انجيل نيز (فارقليطا ) و (بركلوطوس ) به زبان سريانى و يونانى.

و نيز قهرمان جاودانه اسلام، امیرمؤمنانعليه‌السلام نيز نامهاى متعددى دارد از آن جمله: (على )، (حيدر )، (مرتضى ) و (ايليا ) به لغت سريانى و نامهايى ديگر.

و بانوى بانوان فاطمهعليها‌السلام نيز نامهاى متعددى دارد از آن جمله: (فاطمه )، (بتول )، (مباركه )، (محدثه )، (طاهره )، (صديقه ) و...

در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام و نام بلند آوازه اش، روايات بسيارى از پيامبر گرامى و امامان نورعليهم‌السلام آمده است كه در آنها از آن اصلاحگر بزرگ عصرها و نسلها به (مهدى )، (حجت )، (قائم )، (منتظر )، (خلف صالح )، (صاحب الامر )، (سيد )، (الامام الثانى عشر ) و... تعبير شده است و بارها تصريح شده است كه نام آن حضرت نام پيامبر است و كنيه اش (ابوالقاسم ).

كه ما با ترسيم برخى از روايات به برخى از نامهاى مقدس آن حضرت اشاره مى كنيم:

۱. مهدى

۱- از (ابى سعيد خدرى) و او نيز از پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورده است كه فرمود: (نام مهدى نام من است.)

«اسم المهدى، اسمى »

۲- اميرالمؤمنانعليه‌السلام فرمود: نام مهدى (محمد) است.

«اسم المهدى، محمد »( ۳۸ )

و آن گرامى، (مهدى) ناميده شد، چرا كه خداوند او را به امور نهائى كه هيچ كس از آنها آگاهى ندارد هدايت و ارشاد مى نمايد، روايت اين است:

امام باقرعليه‌السلام فرمود:

«اذا قام مهدينا اهل البيت، قسم بالسوية و عدل فى الرعيه، من اطاعه فقد اطاع الله و من عصاه فقد عصى الله و انما سمى المهدى الانه يهدى الى امر خفى

يعنى: هنگامى كه مهدى ما خاندان پيامبر، بپاخيزد ثروتها را بطور برابر تقسيم مى كند و در جامعه به عدالت و دادگرى رفتار مى كند. هر كس او را فرمان برد خدا را فرمان برده است و هر كس او را نافرمانى كند، خدا را نافرمانى كرده است و او مهدى ناميده شد چرا كه به امور و شئون نهائى هدايت مى گردد.( ۳۹ )

۲. قائم

آن حضرت (قائم ) ناميده شده است چرا كه به بزرگترين قيام اصلاحگرانه تاريخ بشر دست مى زند. او براى حق خالص كه ذره اى باطل در آن راه نمى يابد قيام مى كند و به حق و عدالت بپا مى خيزد. و اين چيزى است كه قيام شكوهمند او را از ديگر قيامها ممتاز مى سازد. چرا كه تاريخ بشر، قيامها و نهضتهايى را براى برخى شخصيتها ثبت كرده است اما قيام و نهضت و انقلاب آنان در هدف ها و وسايل، براساس حق و راه مستقيم نبوده است، اما امام مهدىعليه‌السلام بر اساس حق خالص و عدالت راستين و ناب بپامى خيزد و بس.

اين روايت را بنگريد:

(ابو حمزه ثمالى) مى گويد:

سألت الباقرعليه‌السلام : يابن رسول الله! الستم كلكم قائمين بالحق؟

قالى: بلى

قلت: فلم سمى القائم قائما؟

قال: «لما قتل جدى الحسين عليه‌السلام ضجت المكلائكه الى الله عزوجل بالبكاء و النحيب... ثم كشف الله عزوجل عن الائمة من ولد الحسين عليه‌السلام للملائكة، فسرت الملائكة بذلك، فاذا احدهم قائم يصلى، فقال عزوجل: بذلك القائم انتقم منهم ».( ۴۰ )

از امام باقرعليه‌السلام پرسيدم: (اى پسر پيامبر! آيا همه شما قيام كننده به حق نيستيد؟)

فرمود: (چرا!)

گفتم: (پس چرا آن حضرت قائم ناميده شد؟)

فرمود: (هنگامى كه نياى گرانقدرم حسينعليه‌السلام به شهادت رسيد فرشتگان به بارگاه خدا ناله و شيون كردند... خداوند امامان نهگانه، از نسل پاك حسينعليه‌السلام را به آنها نماياند و با ديدن آنان شادمان گرديدند كه يكى از آنها به نماز ايستاده است و خدا با نشان دادن او به فرشتگان فرمود: من بوسيله اين (قائم) از قاتلان حسينعليه‌السلام انتقام خواهم گرفت)

و امام صادقعليه‌السلام نيز فرمود:

«سمى ( القائم ) لقيامه بالحق »( ۴۱ )

يعنى حضرت مهدىعليه‌السلام (قائم) ناميده شد چرا كه قيام شكوهمند او به حق و عدالت است و هدفها و شيوه ها و وسايل او در راه رسيدن به هدف نيز همه و همه بر اساس حق است.

۳. منتظر

آن حضرت با اين نام خوانده شده است، چرا كه مردم همواره ظهور و قيام او را انتظار مى برند تا با قيام خويش اين سياره خاكى را از ظلم و بيداد پاك سازد.

از امام جوادعليه‌السلام پرسيدند:

يابن رسول الله! و لم سمى: القائم؟

قال: لانه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد اكثر القائلين بامامته.

فقيل له: و لم سمى: المنتظر؟

قال:«لان له غيبة تكثير ايامها و يطول امدها، فينتظر خروجه المخلصون و ينكره المرتابون ...»( ۴۲ )

يعنى: پرسيدند: (چرا حضرت مهدىعليه‌السلام را (قائم) ناميدند؟)

فرمود: (چون پس از آنكه ياد و نام مقدسش در ميان مردم فراموش شد و بيشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع و ارتداد گرفتار آمدند بپا مى خيزد.)

پرسيدند: (چرا (منتظر) ناميده شده است)

فرمود: (بدان دليل كه او غيبت بسيار طولانى خواهد داشت. غيبتى كه دوران آن سخت طولانى است و مخلصان، انتظار قيام و ظهورش را مى كشند و ترديد كنندگان و بدخواهان وجود گرانمايه و ظهور او را براى اصلاح جهان انكار مى نمايند.)

۴. صاحب الامر

آن گرامى: (صاحب الامر) نيز ناميده شده است، چرا كه او پيشواى بر حقى است كه خداوند اطاعت او را بر همه بندگان واجب ساخته است؛ از جمله در قرآن مى فرمايد:

هان اى ايمان آورندگان! خدا و پيامبر و صاحبان امر را اطاعت كنيد.

( يا ايهاالذين آمنو الطيعوا الله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم )

روايات( ۴۳ ) معتبر و صحيح صراحت دارند كه (اولى الامر) در آيه شريفه، امامان نور و از خاندان پيامبرند كه نخستين آنان علىعليه‌السلام و آخرينشان حضرت مهدىعليه‌السلام است.

۵. حجت

آن حضرت (حجت ) نيز ناميده شده است بدان دليل كه حجت خدا بر جهانيان است و خدا بوسيله آن گرامى بر بندگانش اتمام حجت مى كند.

و نيز آن پيشواى بزرگ، نامها و لقبهاى ديگرى دارد كه نياز به توضيح و شرح ندارد.

جان سخن در مورد امام مهدىعليه‌السلام

بنظر مى رسد بهترين شيوه ورود به بحث در مورد امام مهدىعليه‌السلام ترسيم رواياتى است كه از نياى گرانقدرش پيامبر، گاه به صورت سربسته و گاه مشروح! پيرامون شخصيت والا و پرشكوه او! وارد شده است، همانگونه كه ديگر نويسندگان نيز بدينصورت وارد بحث شده اند.

در آغاز اين بحث لازم به ياد آورى است كه در اين رابطه انبوه رواياتى كه در منابع و كتابهاى شيعه است ترسيم نمى گردد، چرا كه، ايمان به امامت از نظر آنان از پايه هاى دين و مذهب شناخته شده و فردى كه اصل امامت را معتقد بود، ناگزير به امامت حضرت مهدىعليه‌السلام ايمان دارد و انبوه رواياتى كه از اصل امامت و شمار امامان نور سخن دارد، تصريح مى كند كه دوازدهمين آنان حضرت مهدىعليه‌السلام است از اين رو، ايمان به آن گرامى، از ايمان به اصل امامت، گسست ناپذير از كل! و دوازدهمين آنان مى باشد.

در منابع اهل سنت

انبوه رواياتى كه در منابع و كتابهاى اهل سنت پيرامون امامان دوازده گانه وارد شده است از نظر اجمال و تفصيل گوناگون است.

برخى از آنها تنها از شمار امامان نور، بدون بيان نام و نسب آنان سخن دارد

و برخى ديگر آنان را با نام و نسب و شمار معرفى مى كند.

برخى سربسته از حضرت مهدىعليه‌السلام سخن مى گويند.

و برخى صراحت دارند كه آن حضرت، دوازدهمين امام نور است.

با اين بيان برخى از روايات روشنگر برخى ديگر است.

سخن درست

سخن حق و درست در اين مورد اين است كه به صراحت يادآورى كنيم كه: اين روايات، بسيار زياد و فراتر از حد تواتر است و پيام آنها نيز صريح، روشن و غير قابل خدشه است، بگونه اى كه نه نقطه ابهامى باقى مى گذارد و نه راهى براى بهانه جويى و ايراد و اشكال و اگر بخواهيم همه آنها را بياوريم، هم سخن طولانى و خسته كننده مى شود و هم از هدف اصلى كتابها باز مى مانيم، به همين جهت تنها براى نمونه برخى از آنها با بيان منابع و مصادر، به منظور آسان ساختن كار براى پژوهشگران حقيقت جو در اينجا ترسيم مى گردد.

الف: دسته اول:

دسته نخست رواياتى است كه از امامان نورعليهم‌السلام بطور كلى و سربسته، پيام دارد، براى نمونه:

۱. پيامبر گرامى مى فرمود:

«يكون لهذه الامة اثنا عشر خليفة »

يعنى: براى اين امت دوازده امام و پيشوا خواهد بود.

اين روايت را هم، امام (احمد بن حنبل) در مسند خويش از ۳۴ طريق روايت كرده است و هم (مسلم) از علماى مورد قبول اهل سنت در (صحيح) خود آورده است.( ۴۴ )

و نيز آورده اند كه فرمود:

«يكون اثنا عشر اميرا، فقال كلمة لم اسمعها فقال ابى: انه قال كلهم من قريش »( ۴۵ )

يعنى اين امت دوازده امير خواهد داشت... و همگى آنان از قريش اند

اين روايت را منابع و مصادر ذيل آورده اند:

۱. (صحيح بخارى) جلد ۴،.

۲. (صحيح ترمذى) جلد ۲، ص ۳۵.

۳. (مسند امام احمد بن حنبل) جلد ۵، ص ۹۰.

۴. (تيسير الوصول الى جامع الاصول) جلد ۲.

۵. (منتخب كنزالعمال).

۶. (تاريخ بغداد) جلد ۱۴،.

۷. (تاريخ الخلفاء).

۸. (ينابيع الموده).

۹. (المستدرك على الصحيحين) جلد ۲، ص ۲۵۰۱.( ۴۶ )

در منابع فوق، اين روايت از امام حسنعليه‌السلام ، (عبدالله بن مسعود)، (انس بن مالك)، (عمر) و... روايت شده است و ياد آورى مى گردد كه نويسندگان اين منابع همگى از ائمه و علماى مورد اعتماد اهل سنت هستند.

ب: دسته دوم:

دسته دوم از روايات بر خلاف دسته نخست كه سربسته بيانگر اين نكته بود كه امامان پس از پيامبر دوازده نفرند و همگى از قريش، اين دسته از روايات بطور روشن و گويا به بيان مشخصات امامان دوازده گانه پرداخته و آنان را با نام و نشان معرفى مى كند.

۱. قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : «انا سيد النبيين و على بن ابى طالب سيد الوصيين و ان اوصيائى بعدى اثنا عشر، اولهم على بن ابى طالب و آخرهم المهدى ».( ۴۷ )

يعنى از پيامبر گرامى آورده اند كه فرمود: (من سالار پيامبرانم و على سالار جانشينان پيامبران و جانشينان من دوازده نفر مى باشند، نخستين آنان علىعليه‌السلام فرزند ابى طالب است و آخرينشان فرزندم مهدىعليه‌السلام .

۲. و نيز فرمود:

«ان خلفائى و اوصيائى و حجج الله على الخلق بعدى اثنا عشر: اولهم على و آخرهم ولدى المهدى، فينزل روح الله عيسى بن مريم، فيصلى خلف المهدى و تشرق الارض بنور ربها و يبلغ سلطانه المشرق و المغرب ».( ۴۸ )

يعنى جانشينان من و حجتهاى خدا بر بندگان پس از من، دوازده نفرند. نخستين آنان على بن ابى طالب است و آخرينشان پسرم مهدى است. (پس از ظهور او) عيسى بن مريم از آسمانها فرود آمده و به امامت او نماز مى گذارد و زمين و زمان به نور پروردگارش روشن مى گردد و حكومت مهر و عدل او، جهان را از شرق تا غرب زير پوشش مى گيرد.

۳. و نيز از ابن عباس آورده اند كه گفت: روزى مردى يهودى به نام (نعثل) آمد و به پيامبر گفت: (اى پيام آور خدا! از انديشه اى كه در سينه دارم و در خاطرم خطور مى كند مى خواهم از شما بپرسم.)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: (بپرس!)

و او پرسيد تا رسيد به اين مطلب كه گفت: فاخبرنى عن وصيك من هو؟

يعنى: از جانشين خودت آگاهم ساز كه او چه كسى است؟

چرا كه پيامبرى نيامده است جز اينكه جانشينى داشته است و جانشين پيامبر ما حضرت موسى (يوشع بن نون) است كه خود موسىعليه‌السلام او را معرفى كرد.

پيامبر گرامى در پاسخ او فرمود: ان وصيى على بن ابى طالب و بعده سبطاى الحسن و الحسين تتلوه تسعة ائمة من صلب الحسين.

يعنى: حقيقت اين است كه جانشين بلافصل من على بن ابى طالب است و پس از او فرزندانم حسن و حسين به ترتيب و پس از حسينعليه‌السلام امامان نهگانه از نسل حسينعليه‌السلام خواهند بود كه از پى هم خواهند آمد.

مرد يهودى گفت: (نام بلند و جاودانه آنان را برايم بيان فرما!)

قال: يا محمد فسمهم لى!

آن حضرت فرمود: «اذا مضى الحسين فابنه على، فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى محمد فابنه جعفر، فاذا مضى جعفر فابنه موسى، فاذا مضى موسى فابنه على فاذا مضى على فابنه محمد، فاذا مضى محمد فابنه على، فاذا مضى على فابنه الحسين فاذا مضى الحسن فابنه الحجة محمد المهدى، فهؤ لاء اثناعشر ».( ۴۹ )

يعنى: پس از شهادت حسينعليه‌السلام فرزندش على و پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش جعفر و پس از او پسرش موسى و پس از او پسرش على و پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او پسرش حسن و پس از او فرزندش مهدى، اينان امامان دوازده گانه مردم و جانشينان بحق من مى باشند.

آفت زدگان حق ستيز

اينها نمونه هايى از روايات صحيح و روشن است كه نه نقطه ابهامى مى گذارد و نه جاى بهانه جويى و ترديد افكنى در مسأله امامت و شخصيت والاى حضرت مهدىعليه‌السلام . مسلمانان نيك انديش و ژرف نگرى كه از نظر انديشه و عمل بر صراط مستقيم هستند و از نعمت اعتدال بهره ورند از اين روايات در مى يابند كه منظور از امامان دوازده گانه در روايات پيامبر، همان امامان اهل بيت اند و نه ديگران، همانگونه كه انبوه روايات بدان تصريح دارد، اما مبتلايان به بيمارى عناد و كينه توزى و كسانى كه راه و رسمشان حق كشى و باطل پرورى است نه تنها در برابر حقيقت سر تسليم فرود نمى آورند و شهامت و درايت حق پذيرى را ندارند بلكه در همان حال كه دلها و قلبهايشان آن حقيقت را باور داشته و بدان يقين دارد خود ظالمانه و برترى طلبانه حقيقت را انكار مى نمايند.

به همين دليل آنان را بسان غريقى خواهى ديد كه به هر خس و خارى چنگ انداخته و در اين نقشه خائنانه اند كه انبوه روايات صريح و روشن را از جهت و هدف و ظاهر و الفاظ خود، باز گردانيده و چنان بلايى بر سرشان بياورند كه از تطبيق به امامان اهل بيت باز دارند و به ديگران تطبيق دهند، با اينكه يقين دارند كه شمار دوازده در اين انبوه روايات، نه با سران بيدادگر و پليد اموى مى سازد و نه با فريبكاران سياهكار رژيم عباسى.

اما چه بايد كرد كه بيمارى مرگبار و گمراه كننده تعصب انسان را به هر جنايت و خيانتى وا مى دارد و مبتلاى به اين آفت گمراه كننده كور و كر مى گردد، نه از دروغ پردازى و تزوير روى گردان است و نه از فريبكارى و دجال گرى.

چرا كه تنها باز دارنده حقيقى انسان از انحراف و ارتجاع و خيانت دين صحيح و ديندارى و دين باورى درست است، از اين رو هنگامى كه آن بازدارنده واقعى برداشته شد، انسان ديگر افسار گسيخته مى شود و زبانش از هر قيد و بند مسئولانه آزاد.

آنچه هواى دل اوست انجام مى دهد و بدون ذره اى شرم وحيا آنچه را دلخواه اوست مى گويد. نه در برابر خدا احساس مسئوليت مى كند و نه از سرانجام كار و كيفر خيانت خويش حساب مى برد.

اگر ما بخواهيم اين ديدگاه سخيف و ساختگى و اين ادعاى بى اساس و محتوا را آنگونه كه مى بايد، ميان تهى و ساختگى بودنش را انعكاس بخشيم، بايد ليست سياه و بلند بالايى از سردمداران جنايتكار و تباه پيشه دو رژيم بيدادگر (اموى) و (عباسى) تنظيم نمائيم. از عناصر پليد و تجاوزكار گرفته تا ملحد، خونريز، بدمست، شرابخوار، شناگر در حوض خمر، اهانت كننده به قرآن، بازدارنده از كارهاى شايسته، مشوق و پيشتاز در زشتيها و پليديها و عناصر شهوت پرست در اسارت هواى نفس و...

آرى! بايد ليست سياه اينها را بياوريم، چرا كه شما به هر كدام از اين سردمداران پليد دست نهى، جز فاسق، فاجز، پرده حيا دريده، برده آزاد شده و بى اصل و نسب، نخواهى يافت. در اين صورت است كه كتاب از موضوع اصلى خود خارج و به پرونده هاى سياه و تيره و تارى، از زندگى ننگبار عناصر ضد اسلام و ضد انسانيت كه سوگمندانه عنوان خلاف اسلامى را نيز، يدك مى كشند، تبديل خواهد شد.

براستى آيا اينان، امامان دوازده گانه اى هستند كه پيامبر نويد آنان را به بشريت داد؟ بايد هزاران بار گفت: (هرگز؟) و ميليونها مرتبه پاسخ داد: (نه!)... هرگز امكان ندارد كه پيامبر پاك و پاكيزه پرشكوه و مقدسى چون محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اين پليدان آلوده و زشت كردار را به نمايندگى خويش برگزيند و اين جنايت كاران فاسق و بدكار را جانشين خويش سازد.

قداست منزلت و عظمت مقام او بسيار فراتر از اين است كه اين عناصر رياكار و آلوده، جانشين او باشند، چرا كه پيامبر گرامى را جز پاكان و پاكيزگان نمى توانند نمايندگى كنند. تنها كسانى مى توانند او را نمايندگى كنند كه خداوند آنان را به لطف خويش از همه پليديها پاك و آنگونه كه خود مى پسندد پاكيزه ساخته باشد...

كسانى كه پاكتر از آسمان صاف و نسيم لطيف و دل انگيز بهارى اند، بزرگ مردانى كه شريف ترينهاى روى زمين اند و شايستگان عصرها و نسلها كسانى كه زندگى سراسر افتخار و شكوهشان لبريز از ارزشها و نور باران از قداست ها و فضيلتها بود به گونه اى كه بر هيچ عيب جويى در سراسر زندگى آنان نقطه اى براى چون و چرا بود و نه براى استهزا كنندگان بهانه اى براى تمسخر و اشاره و...

انسانهاى والايى كه نسخه هايى مانند اصل بودند و پيامبر پرشكوه اسلام را در ابعاد گوناگون دانش و حكمت، ورع و تقوا پارسايى و بندگى خدا و ديگر صفات و ويژگيهاى برجسته اش، براستى نمايندگى نمودند.

بزرگ مردانى كه از سرچشمه دانش پيامبر سيراب گشته و از آب گوارا و زندگى بخش حكمت و بينش او نوشيدند و در شاهراه هدايت او از پى او گام سپردند. اينانند كه سزاوارترين مردم به او و نزديكترين و عزيزترين انسانها به پيامبرند.

اينان خاندان پاك و اهل بيت گرامى اويند كه قرآن در آيات بسيارى آنان را ستوده و پيامبر در موارد و موقعيتهاى گوناگونى آنان را به عنوان جانشينان خويش به مردم معرفى كرد... اما با كسانى كه به جمود فكرى و تعصب كور گرفتارند، چه مى توان كرد؟

با كسانى كه نه به منطق استوار، اعتراف مى كنند و نه دلايل محكم، سودشان مى بخشد و نه براهين قانع كننده را، به دليل مرگ وجدان و مسخ شخصيت، مى پذيرند؟

و چنانند كه اگر هر نشان حقانيت و معجزه اى بياورى ايمان نمى آورند، با اينان چه بايد كرد؟

حقگرايان

در برابر اين گروه متعصب و گرفتار آفت جمود و افراطكارى، انبوه انبوه انسانها بوده و هستند كه وجدان آنان آلوده نشده و انديشه و فكرشان از بارورى و بالندگى باز نيايستاده و احساساتشان را از دست نداده اند. در برابر حق و عدلت به هنگامى كه آشكار گردد خضوع مى كنند و خودپرستى و خود بزرگ بينى را دور مى اندازند و از كسانى نيستند كه مشمول اين آيه قرآن گردند كه مى فرمايد:

( أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ) .( ۵۰ )

يعنى: غرور و خودپرستى او را به گناه و بدكارى برانگيزد.

آرى! انبوه مردم اينگونه اند، ولى فاجعه بزرگ فاجعه اين گروه متعصب و افراطكار و حق ستيز است و اين آفت هستى سوز و انحطاط آفرين است كه از چهارده قرن پيش تاكنون جامعه اسلامى بدان گرفتار است.

بازگشت به بحث

سخن در رواياتى بود كه از پيامبر گرامى رسيده و بيانگر نام و نشان و شمار و نسب امامان اهل بيتعليهم‌السلام است و حق ستيزان در نقشه تأویل نارواى اين روايات اند تا به امامان نور تطبيق نكند.

ما بر اين باوريم كه روايات مورد اشاره، هيچ نيازى به تأویل ندارد چرا كه پيامبر گرامى با اين روايات پرده هاى ابهام را كنار زده و حقيقت را آشكار ساخته و آنچه لازم و شايسته مى نمود همه را به صراحت بيان فرموده است. هرگز از پيامبر فرزانه اى، عاقلانه و حكيمانه نيست كه از امامان پس از خويش مبهم و نامشخص خبر دهد، چرا كه اينگونه سخن گفتن با بلاغت و حكمت ناسازگار است.

و مطلب در اين مورد شرح و تفصيل مى طلبد، نه اجمال و ابهام. چرا كه موضوع مورد بحث يك موضوع استراتژيك و در نهايت حساسيت و اهميت است و با سرنوشت اسلام و جامعه اسلامى و رهبرى آن مرتبط است.

نمونه اى از روايات

به هر حال اينك كه بحث به اينجا رسيد لازم است كه برخى از رواياتى كه از پيامبر گرامى پيرامون امام مهدىعليه‌السلام بصورت صريح و روشن آمده است و آنها را تحت عنوان دسته دوم از روايات قرار داديم منعكس گردد. با آگاهى بر اينكه روايت مورد اشاره در كتابهاى شيعه و اهل سنت بسيار است و به دليل حجم آنها بررسى و انعكاس همه آن روايات امكان پذير نيست و شمارش آنها نيز مشكل است.

علامه و پژوهشگر پرتلاش معاصر آيت الله (صافى) دامت بركاته بيش از ۸۰ روايت از منابع شيعه و سنى از اين دسته روايات آورده است و خاطرنشان ساخته است كه اينها جز شمارى ناچيز نيست. اينك نمونه هاى ديگرى از روايات:

۴. از سهيل بن سعد انصارى آورده اند كه مى گويد:

از فاطمهعليها‌السلام دخت گرانقدر پيامبر محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد امامان نور پرسيدم، پاسخ داد: پيامبر خطاب به علىعليه‌السلام در اين مورد فرمود:

(على جان! تو امام و پيشواى راستين پس از من هستى و نسبت به جامعه با ايمان و مسلمان از خودشان سزاوارتر،

پس از تو فرزندت حسن و پس از او فرزندت حسين و پس از او فرزندش على بن الحسين و پس از او فرزندش محمد باقر و پس از او فرزندش جعفر صادق و پس از و فرزندش موسى و پس از او فرزندش على بن موسى و پس از او پسرش محمد و پس از او پسرش على و پس از او پسرش حسن كه هر كدام نسبت به دين و دنياى جامعه، از خود ايمان آورندگان زيبنده ترند.

و آنگاه فرزندم مهدى است كه امام جانشين من خواهد بود و نسبت به امور و شئون مؤمنان از خودشان سزاوارتر است. خداوند بوسيله او مشرقها و مغربهاى زمين را فتح مى كند.

آرى على جان! اينان امامان راستين و زبانها صداقت و درستى اند. هر كس اينان را يارى كند، پيروز و رستگار است و هر كس آنان را در نقش عظيمشان تنها گذارد در سخت ترين شرايط به حال خود واگذاشته مى شود.)( ۵۱ )

۵. و نيز از سلمان آورده اند كه: پيامبر گرامى براى ما خطبه خواند و فرمود: (هان اى مردم! من بزودى بسوى ملكوت پر مى كشم و از ميان شما مى روم. اينك شما را در مورد خاندانم به نيكى سفارش مى كنم.

مردم! از بدعت سازى و بدعت پذيرى بر حذر باشيد، چرا كه هر بدعتى گمراهى است و هر گمراهى در آتش دوزخ.

مردم! هر كس از شمايان، خورشيد را از دست داد به ماه تمسك جويد و هر كس ماه را از دست داد به خورشيد و ماه روى آورد و هر كس آن دو را از دست داد به ستارگان فروزان پس از من.

اين سفارش من بر شماست و از خدا بخشايشگر براى خود و همه شما آمرزش مى طلبم.)

سلمان افزود: هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از منبر فرود آمد، من او را تا خانه بدرقه كردم و گفتم: (اى پيامبر خدا! شما فرموديد: هنگامى كه خورشيد جهان افروز را از دست داديم به ماه تمسك جوييم و هنگامى كه ماه نورافشان را از دست داديم به دو آفتاب و ماه و پس از آن دو به ستارگان فروزان. سؤال من اين است كه منظور از خورشيد و ماه و دو آفتاب و ستارگان فروزان چيست؟)

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فرمود: «منظور از خورشيد پيامبر شماست و منظور از ماه علىعليه‌السلام و منظور از دو آفتاب و ماه، حسن و حسين و منظور از ستارگان فروزان امامان نهگانه از نسل حسين اند.

بنابراين هنگامى كه مرا از دست داديد به على تمسك جوييد و هنگامى كه ماه را از دست داديد به دو خورشيد و ماه، حسن و حسين و پس از آن دو، به امامان نهگانه از نسل حسينعليه‌السلام يكى پس از ديگرى... كه آخرين آنها فرزندم مهدى است.»

آنگاه فرمود: «اينان جانشينان من هستند، پيشوايان درست انديش و نيك كردارى كه شمار آنان به شمار فرزندان يعقوب و حواريون عيسىعليه‌السلام است.»

سلمان مى فزيد: گفتم: «در اين فرصت، نام آنان را براى من بيان فرماييد.»

كه فرمود: «نخستين آنان و سالارشان على است و دو فرزندان او حسن و حسين و آنگاه زين العابدين، محمد باقر، جعفربن محمد و فرزندش كاظم همنام موسى بن عمران و فرزندش على كه در سرزمين خراسان به شهادت مى رسد. آنگاه فرزندش محمد و ديگر على و حسن و حجت خدا، همو كه در پس پرده غيبت انتظار دريافت فرمان قيام مى كشد....

اينان خاندان من هستند و از خون و گوشت من. دانش آنان دانش من است و فرمانشان فرمان من است. هر كس با اذيت و آزار آنان، مرا بيازارد، خداوند او را به شفاعت من نائل نخواهد ساخت.»( ۵۲ )

آرى! خواننده گرامى، پس از اين انبوه رواياتى كه نه تنها ترسيم همه آنها امكان پذير نيست؛ كه شمارش آنها نيز مشكل مى نمايد، شما به پيام روشن آنها پى خواهيد برد و در خواهيد يافت كه پيامبر گرامى بر اين موضوع عقيدتى در مناسبتهاى گوناگون پافشار مى نمود تا حجت را براى مردم تمام كند و آنان در روز رستاخيز در پيشگاه خدا بهانه اى نداشته باشند.

قرآن و نويد از امام مهديعليه‌السلام

قرآن كتاب پرشكوه خداست.

كتابى است كه نه كتابهاى آسمانى پيشين آن را خدشه دار و باطل مى سازد و نه واقعيتهاى آينده.( ۶۲ )

بيانگر هر چيزى است( ۶۳ ) و هيچ تر و خشكى نيست مگر اينكه در (اين) كتاب روشن و روشنگر آمده است.( ۶۴ )

در اين كتاب از هيچ چيز فروگذار نشده( ۶۵ ) ... آخرين پيام آسمان به زمين و زمان است همانگونه كه اسلام، آخرين دين آسمانى و آخرين برنامه زندگى است.

با اين وصف، آيا براستى مى توان فكر كرد كه قرآن در مورد اين رخداد بزرگ، كه عميقترين و وسيعترين دگرگونى حيات انسان شناخته مى شود ساكت باشد؟

و در مورد آن بدون نويد و پيام؟

اين قرآنى كه از چيرگى (روم) بر (ايران) و از برپايى دولت غاصب و پوشالى يهود، بر اساس سازش با قدرتهاى مسلط روزگار خبر مى دهد.( ۶۶ )

اين قرآنى كه از آن (ياجوج) و (ماءجوج) و سرانجام آينده آنها خبر مى دهد، اين قرآنى كه از امكان گذشتن از جو و راهيابى انسان به كرات آسمانى گزارش مى كند و مى فرمايد:

«يامعشر الجن و الانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السموات و الارض فانفذوا الاتنفذون الا بسلطان ...»( ۶۷ )

يعنى: هان اى گروه جن و انس! اگر مى توانيد كه از كرانه هاى آسمانها و زمين بيرون رويد، بيرون برويد اما بيرون نخواهيد رفت مگر با داشتن قدرت علمى و صنعتى...

آيا فكر مى كنيد چنين كتابى از ظهور اصلاحگر بزرگ تاريخ انسانيت و بنياد حكومت جهان گستر و عادلانه او، خبر نمى دهد و در مورد آن ساكت است؟

هرگز چنين نيست...

قرآن از امام مهدىعليه‌السلام و برپايى حكومت مهر و عدل او، در موارد متعدد و آيات بسيارى سخن گفته است و از اين حقيقت بزرگ خبر داده است.

و اين آيات بر شخصيت گرانمايه آن حضرت و ظهور او تأويل گرديده است. همانگونه كه امامان نورعليه‌السلام كه قرآن در خانه آنان فرود آمده است، بدين واقعيت تصريح كرده اند و مى دانيم كه صاحبان معصوم و مطهر و راستگوى خانه يعنى اهل بيت پيامبر به آنچه در خانه است، داناتر و آگاه ترند.