امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور0%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده: سيد محمد كاظم قزوينى
گروه:

مشاهدات: 44094
دانلود: 3557

توضیحات:

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 44094 / دانلود: 3557
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

سه گروه مدعى مهدويت

الف: گروه اول

كسانى كه در تاريخ بدين عنوان شهرت يافته اند به اعتبارى بر سه گروه قابل تقسيم اند:

۱. كسانى كه ديگران روى انگيزه هاى خاصى، آنان را (مهدى) نجات بخش خواندند.

۲. كسانى كه به انگيزه جاه طلبى و قدرت خواهى چنين ادعاى دروغينى نمودند.

۳. كسانى كه طبق نقشه استعمار و به اشاره بيدادگران، به چنين دجالگرى و فريب دست يازيدند و بيشرمانه خود را مهدى نجات بخش، معرفى كردند.

از تاريخ اين واقعيت دريافت مى گردد كه برخى از كسانى كه مهدويت بدانان نسبت داده شده است، نه از سوى خود آنان سرچشمه گرفته و نه خود بدان ادعا راضى بودند، بلكه ياران و پيروان آنان چنين عنوانى را به آنها داده و اين انديشه را در آن روزگاران در ميان گروههايى و در مراكزى گسترش دادند.

البته بجا بود كه خود آنان چنين ادعاهاى دروغين و نسبتهاى نادرست را بشدت نفى كنند. اما روشن نيست كه چرا خود آنان در برابر اين عنوان ساختگى، فرياد اعتراض بلند نكردند و پيروان آنان كوشيدند تا برخى علائم و نشانه هاى حضرت مهدىعليه‌السلام را كه در انبوه روايات آمده است به چهره ها تطبيق و تفسير نمايند.

براى نمونه از اين گروه مى توان بدين چهره ها اشاره كرد:

۱. محمد حنفيه

در رواياتى كه از پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در مورد امام عصرعليه‌السلام رسيده است از جمله اين روايت است كه مى فرمايد:

«ان المهدى اسمه اسمى ....»

مهدى نجات بخش، همنام من است.

ياران و پيروان (مختار) با چنگ انداختن به اين روايت پيامبر، (محمد حنفيه) را مهدى نجات بخش عنوان دادند و روايت را بدو منطبق ساختند.

با اينكه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در دهها روايت، نشانه هاى ديگرى را براى آن حضرت برشمرده است كه جز خود آن گرامى، همه فاقد آن نشانه ها و علائمند.

به قول شاعر عرب بايد به آنان گفت:

قل للذى يدعى فى العلم فلسفة

حفظت شيئا و غابت عنك اشياء

به آن عنصر گزافه گو كه در قلمرو دانش، ادعاى ژرف نگرى مى كند و مى پندارد همه چيز را مى فهمد، بگو! تو چيزى را حفظ كرده اى اما چيزهايى از نظرت غايب شده است و آنها را نمى دانى.

۲. زيد، فرزند امام سجاد

در روايت ديگرى از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آمده است كه:

«ان المهدى من ولد الحسين و انه يخرج بالسيف و انه ابن سبية ».( ۴۹۷ )

مهدىعليه‌السلام از فرزندان حسينعليه‌السلام است و او با شمشير بپا مى خيزد و مادرش بهترين كنيزان خواهد بود.

هنگامى كه (زيد) فرزند امام سجاد بر ضد دستگاه پليد امويان قيام كرد، پيروان او ادعا كردند كه او همان مهدى نجات بخش است، چرا كه اولا از نسل حسينعليه‌السلام است و ثانيا شهامت مندانه قيام كرده و ثالثا از سوى مادر، فرزند اسير است.

اما آنان از ياد بردند كه پيامبر گرامىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در انبوه روايات در نويد از مهدىعليه‌السلام و ترسيم نشانه هاى او از جمله فرمود:

«الائمة بعدى اثنا عشر، تسعة من صلب الحسين، تاسعهم قائمهم( ۴۹۸ )

امامان پس از من دوازده نفرند، نه نفر آنان از نسل فرزندم حسين خواهند بود و نهمين آنان قائم آل محمد است.

و جناب زيد، نهمين امام از نسل پاك حسينعليه‌السلام نبود تا مهدى نجات بخش باشد.

اما پيروان انقلابى زيد، بخاطر جلب توجه توده ها و تسخير عواطف و احساسات مذهبى و به انگيزه هاى نفسانى خويش، به اين ادعاى دروغين دست يازيدند.

و هنگامى كه زيد به شهادت رسيد و به دار آويخته شد يكى از شعراى اموى تبار ضمن اشعارى، آنان و ادعايشان را به باد تمسخر گرفت كه:

صلبنا لكم زيدا على جذع نخلة

ولم نر مهديا على الجذع يصلب

قهرمان شما زيد را بر شاخه نخل به دار آويختيم و هرگز نديده بوديم كه مهدى نجات بخش خود به چوبه دار آويخته شود.

و بدين وسيله اين عنصر كينه توز و بد زبان ناسزاگويى و شماتت، به زيد شهيد، به اصل انديشه و عقيده به مهدىعليه‌السلام كه ريشه قرآن و روايى دارد، اهانت روا داشت و اصل مهدويت را به باد تمسخر گرفت.

و سرانجام مذهب (زيديه) بوجود آمد و از آن روزگار تاكنون به حيات خويش ادامه داد كه پيروان آن بيشتر در (يمن) هستند و متأسفانه از مذهب شيعه و راه و رسم اهل بيتعليهم‌السلام جدا شده و در فقه و اصول و فروع و از مذاهب ديگرى پيروى مى كنند.

زيديها، متأسفانه در برابر امامان معصومعليهم‌السلام مواضع ناستوده و ناپسندى دارند كه بسيار شايسته است به اصل و نسب و اصالت خويش باز گردند و در مذهبشان به راه و رسم و مذهب پاك پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم تمسك جويند، به راه و رسم آسمانى و افتخار آفرين كسانى كه خدا و پيامبرش به همگان، فرمان پيروى از آنان را داده اند؛ به همان مذهبى كه در آغاز راه بر آن بودند، به مذهب شيعه و امامان معصومعليهم‌السلام .

۳. محمد بن عبدالله محض

پس از گذشت سالها زيد، فرزند امام سجادعليه‌السلام ، محمد، فرزند عبدالله كه به (محمد بن عبدالله محض) معروف گرديد، ديده به جهان گشود. او را نواده هاى حضرت مجتبىعليه‌السلام بود به همين جهت فرصت طلبان و عناصر زورپرست با استفاده از فرصت، او را مهدى نجات بخش لقب دادند و يك روايت ساختگى را كه مى گويد:

«المهدى.... و اسم ابيه اسم ابى ....»

مهدى از فرزندان من است، نام او نام من و نام پدرش نام پدر من است...

آرى! آنان اين روايت ساختگى را بر او تطبيق كردند، با اينكه مى ديدند اين روايت با صدها روايت مسلم و قطعى مخالفت است كه حضرت مهدىعليه‌السلام را، فرزند حضرت عسكرى و دوازدهمين جانشين پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و نهمين امام از نسل حسينعليه‌السلام معرفى مى كند.( ۴۹۹ )

اما فرصت طلبان با وانهادن همه روايات پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم به اين روايت ساختگى چنگ انداختند و آن را به (محمد بن عبدالله محض) تطبيق دادند و آنگاه او را (نفس زكيه) ناميدند و برخى از مردم نيز با او دست بيعت فشردند.

خنده دار اينكه پدر او نيز با پسرش به عنوان بيعت با مهدى نجات بخش دست بيعت داد. و نيز كسانى كه با او دست بيعت فشرد (منصور دوانيقى) بود كه پس از تشكيل حكومت عباسى، بيعت خويش را نقض كرد و پايه هاى مهدويت محمد بن عبدالله نيز فرو ريخت.

ب: گروه دوم

اينان كسانى بودند كه به انگيزه هاى فريبكارانه و جاه طلبانه ادعاى مهدويت نمودند و براى جلب عواطف و احساسات، تسخير دلها و قلبها و بدست آوردن قدرت و عظمت به دروغ و دجالگرى، خود را مهدى نجاب بخش معرفى كردند.

اين گروه بسيارند، از جمله آنان (مهدى عباسى) است، پدرش منصور دوانيقى ادعا كرد كه پسرش مهدى عباسى، همان مهدى موعود است، با اينكه اين عنصر فريبكار پيش از اين ادعا، به محمد بن عبدالله محض، به عنوان مهدى نجات بخش دست بيعت فشرده بود و او را مهدى نجات بخش مى دانست.

راستى كه رسواييهاى فرصت طلبان و دنياپرستان و فريبكاران را تماشا كن و بنگر كه آنان چگونه با عقايد و انديشه ها و مفاهيم مقدس، بر اساس هواى دل خويش و طبق شرايط و اوضاع، بازى مى كردند! و هر چند گاهى يكى از آنان طبق هواها، كششها و تمايلات خويش با دستاويز ساختن اين اصل عقيدتى و دينى، ظهور مى كرد و به دروغ خود را مهدى نجات بخش عنوان مى ساخت.

شگفتا! از بى حيايى اين گروه و گزافه گويى اينان كه چگونه آشكارا در برابر خدا و خلق به اين دروغ رسوا و فصاحت بار، دست مى يازيدند با اينكه خود به خوبى مى دانستند كه ادعايشان دروغى رسوا بيش نيست، چرا كه امام مهدىعليه‌السلام را كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و امامان اهل بيتعليهم‌السلام نويد آمدنش را دادند، داراى صفات ويژه و نشانه ها و علائم خاص و ويژگيهاى مشخص و معين و معلومى است كه هيچ دجال و دروغ پردازى نمى تواند آن روايات و آن ويژگيها را بر خود منطبق سازد و خود را بجاى آن امام راستين جا بزند.

مشهورترين ويژگيهاى آن حضرت اين است كه: او در نقش اصلاحگرى بى نظير است كه زمين را سرشار از عدل و داد مى كند آن هم پس از آنكه از ظلم و بيداد لبريز گردد.

اينك بايد پرسيد كه: (آيا اين دروغ پردازان توانستند چيزى از ستم و بيداد جهانى را كه جامعه ها و تمدنها و كران تا كران گيتى را فرا گرفته است، از ميان بردارند؟)

و عجيب تر از اين فريبكاران، آن ابلهانى بودند كه ادعاهاى پوچ و دروغين اينان را باور نمودند و به آنان و بافته هاى خرافيشان دل بستند با اينكه مى ديدند كه روايات رسيده از پيامبر و امامان نورعليهم‌السلام در اين مورد، بر اين فريبكاران هرگز تطبيق نمى كند.

اين بلاهت و آفت پذيرى برخى، هر دليلى داشته باشد، يك دليل آن فقدان انديشه و عقيده صحيح و فقر فرهنگى و دينى است كه اين آفت پذيران بدان گرفتار بوده، و از آن رنج مى برند. و به همين دليل هم با هر صدايى هم آوا مى شوند و با هر بادى به راه مى افتند.

ج:گروه سوم

اينان، عناصرى بودند كه بر اساس نقشه استعمار و به اشاره استعمارگران، ادعاى مهدويت نمودند.

استعمار پليد براى درهم كوبيدن اسلام و فروپاشى جامعه بزرگ اسلامى و افشاندن بذر اختلاف و كينه توزى و جدايى، نقشه هاى خائنانه بسيارى كشيد تا به هدف خويش كه: (اختلاف بيانداز و حكومت كن) بود، برسد و جهان اسلام را ببلعد و از جمله نقشه هاى جهنمى آن در اين ميدان، ساختن مرامها و مسلكهاى رنگارنگ در ميان مسلمانان و بازى به مفاهيم و ارزشهاى مقدس و اعتقادات دينى آنان بود تا بدينوسيله بذر بى ايمانى و سستى عقيده و تزلزل دلها و قلبها را در جامعه اسلامى، پديد آورد و از چيزهايى كه از آن در اين ميدان، سوء استفاده كرد، انديشه و عقيده به مهدى موعود بود كه در اين راه برخى عناصر را به دلخواه خويش تربيت كرد و پس از ساختن و آراستن ايشان به آنان دستور داد تا ادعاى مهدويت كنند و آنان را با همه امكانات نيز در اين راه يارى كرد كه براى نمونه، تنها به يكى از اين قماش مدعيان، دروغين، نظرى مى افكنيم.

بينا نگذار بهائيت، على محمد باب

در سال ۱۸۳۴ ميلادى، جاسوسى از روس به ايران آمد و به منظور مبارزه با اسلام و مسلمانان، نقشه پليد و شيطانى استعمارگران را نيز به همراه داشت و متأسفانه اين عنصر خيانتكار توانست در سياست آن روز ايران، نقش كينه توزانه و ويرانگرى را، بازى كند.

پس از مدتى به عراق آمد و با اينكه نامش (كنياز دالگوركى) بود، خود را (شيخ عيسى لنكرانى) معرفى كرد و به لباس روحانيت در آمد و در درس (سيد كاظم رشتى) كه از علماى كربلا بود شركت كرد و در همانجا با مردى نامش (على محمد) و شاگرد سيد رشتى بود و به مصرف حشيش عادت داشت ملاقات كرد و با شگردهاى خاصى توانست با او طرح دوستى و رفاقت بريزد و اعتماد متقابل پديد آورد.

در يكى از شبها كه (على محمد) طبق برنامه و عادت خويش مشغول حشيش كشيدن بود، جاسوس روسى با استفاده از فرصت او را مخاطب ساخت و با همه خضوع و احترام و تواضع به او گفت:

يا صاحب الزمان! ترحم على! انت صاحب الزمان قطعا!

اى صاحب الزمان! به من محبت كن... تو بى هيچ ترديدى صاحب الزمانى.

(على محمد) با اينكه در اوج كيف و نشئه تخدير حشيش بود و بخاطر آن تا حدودى مشاعر خويش را از دست داده بود باز هم خطاب جاسوس را رد كرد و كوشيد تا اين نسبت دروغين را نپذيرد و از خود دفاع كند، اما جاسوس روسى سخت اصرار كرد كه: (نه! همين است كه من مى گويم.) و شيوه تكرار و تلقين را بكار گرفت و مرتب به او اصرار كرد كه او حضرت مهدىعليه‌السلام است.

هرگاه (على محمد) به مصرف حشيش مى پرداخت جاسوس روسى نيز فرصت را براى تلقين و تكرار آن دروغ رسوا، غنيمت مى شمرد و سؤالهاى ساده اى از او مى كرد و او نيز جوابهاى سست و آبكى سر هم مى كرد و جاسوس بازيگر، شروع به تحسين و تشويق او مى كرد و خود را در برابر پاسخهاى آبكى و سست او شگفت زده و مسحور نشان مى داد.

روزى جاسوس نابكار، يك بطرى عرق از بغداد براى (على محمد) خريد و با شگردى خاص به او تقديم كرد و هنگامى كه آن را به او خورانيد و مست شد، تلقين و اصرار خويش را به اوج رسانيد كه (على محمد) همان امام مهدى است و از او تقاضا كرد گفتار صادقانه و خالصانه جاسوسان روسى را بپذيرد او نيز تصديق كرد و پذيرفت كه چنين است، اما از ترس، جراءت اظهار آن را نداشت و بدان تصريح نمى كرد.

در گام دوم، جاسوس او را به اظهار آن دروغ رسوا تشجيع كرد و وعده ثروت هنگفتى به او داد....

سرانجام (على محمد) از كربلا به (بصره) و از آنجا به (بوشهر) آمد و در آنجا بود كه ادعا كرد كه: نايب خاص امام مهدىعليه‌السلام است، اما جاسوس روسى به اين اندازه رضايت نداد و به او اصرار ورزيد كه: (تو، خود امام عصر هستى، نه نايب خاص او.)

جاسوس پس از ورود (على محمد) به ايران، در كربلا بصورت گسترده اى پخش كرد كه: (على محمد، صاحب الزمان است و در بوشهر ظهور كرده است.)

او مردم را بر اثر پخش اين دروغ رسوا، دو دسته ساخت، بيشتر مردم بوشهر كسانى كه (على محمد) را عنصرى حشيشى و شرابخوار، مى شناختند به اين شايعات كه بوسيله جاسوسان استعمار مرتب دامن زده مى شد مى خنديدند اما برخى ساده لوحان و ابلهان ناآگاه نيز مى گفتند: (نكند درست است....) و تصديق مى كردند.

ادامه عمليات در تهران

جاسوس روسى، پس از افشاندن بذر اختلاف و جنايت و انجام اين شگردهاى شيطانى، بعنوان سفير روس به تهران رفت و با قدرت و امكانات و ميدان عمل آماده اى با بهره ورى از فرصت، جدى تر از گذشته به ادامه عمليات ابليسى خويش همت گماشت.

در تهران از دوستان خويش، جاسوسان جديدى تربيت كرد و با امكانات گسترده خويش، وجدان و عقيده آنان را خريد و آنان خود را در اختيار او و در گرو اشاره و دستور او قرار دادند كه از جمله آنان (حسين على)، معروف به (بهاء) و (ميرزا يحيى) معروف به (صبح ازل) بودند كه اين دو برادر، نقش ويرانگرى بر ضد اسلام و جامعه اسلامى و در اجراى نقشه اين جاسوس پليد استعمار، داشتند.

(على محمد) دو ماه در بوشهر ماند و از آنجا راهى شيراز گرديد و از روستايى كه عبور كرد، خود را نايب خاص امام عصرعليه‌السلام جا زد اما هنگامى كه به شيراز رسيد، ادعا كرد كه: صاحب الزمان است و برخى فرومايه هايى كه به مبداء و معادى پايبند نيستند به دورش حلقه زدند.

هنگامى كه علماى شيراز از ورود آن شيطان رانده شده آگاه شدند برخى از افراد آگاه و مورد اعتماد خويش را براى تحقيق از واقعيت جريان، به محفل (على محمد) فرستادند و آنان توانستند با اظهار مهر و تعظيم به او، اعتمادش را جلب كنند و پس از آن مراحل بود كه (على محمد) عقايد سخيف و خرافات و بافته هاى رسواى خويش را براى آنان آشكار ساخت و به صراحت خود را امام مهدىعليه‌السلام جا زد و آنان نيز بافته هاى آن عنصر منحرف و گمراه را به علماى شيراز انتقال دادند.

اينجا بود كه علماى شيراز بر ضد او بپاخاستند و بستگان و خاندانش نيز بر او شوريدند و او را از منزل بيرون راندند و او را دستگير و به محكمه سپردند.

پس از محاكمه اى سريع، او را به زندان و شلاق محكوم ساختند و پس از مدتى آزاد گرديد و از شيراز به اصفهان رفت.

جاسوس روس با ورود (على محمد) به اصفهان نامه اى به استاندار آنجا نوشت و از او خواست كه آن عنصر پليد را احترام نمايد و امنيت او را تضمين كند، اما در همان روزها استاندار از دنيا رفت و امام ساختگى و دروغين، دستگير و تحت نظر به تهران فرستاده شد.

جاسوس روسى، به دوستان و همكارانش دستور داد كه در ميان مردم سروصدا و بلوا برانگيزند كه: (هان اى مردم! چه نشسته ايد كه امام مهدى دستگير شد....)

حكومت وقت (على محمد) را بوسيله ماءموران خويش به قزوين گسيل داشت و از آنجا به (تبريز) و (ماكو)، فرستاد اما جاسوس روس و دوستانش به هياهو و تاخت و تاز خويش ادامه دادند و خبر دستگيرى (على محمد) را در شهرها پخش كردند و برخى فرومايگانى را كه جاسوس استعمار با ثروت و امكانات، آماده ساخته بودند با فرياد و هياهو بر ضد حكومت وقت به شورش وادار كردند.

سرانجام شاه (على محمد) را احضار كرد و دستور محاكمه او را با حضور علما و فقها صادر كرد. دادگاه تشكيل شد و بحث و گفتگو در نهايت به توبه (على محمد) بدست علما منجر شد و او از گناه خويش طلب مغفرت كرد.

جاسوس روس، از روند كار هراسان شد و ترسيد كه نقشه شيطانى اش فاش گردد به همين جهت براى مخفى ساختن توطئه پليد روس، راه را براى نابودى امام دروغين هموار ساخت و براى كشته شدن او از هيچ كارى فروگذار نكرد. درست در همين روزها بود كه شاه كشته شد و ناصرالدين شاه كه به قدرت رسيد دستور به دارآويخته شدن (على محمد) را صادر كرد و او اعدام گرديد.

ادامه خيانت

پس از اعدام شدن (على محمد)، (حسين على بهاء) و همكارانش چيزى نمانده بود كه به كيفر جنايات خويش برسند، اما تلاش سفارت روس و كارمندان آن براى نجات آنها، كار خويش را كرد و آنان بدستور جاسوس روس و مساعدت همه جانبه سفارت روس به بغداد شتافتند و در آنجا بر اساس آموزشهاى آن جاسوس، (حسين على) ماءموريت يافت كه به نفع برادر خويش (يحيى) وارد عمل شود و ادعا كند كه او همان كسى است كه در آخرالزمان ظهور خواهد كرد و امكانات گسترده و ثروت هنگفتى نيز در اختيار او براى تعقيب اين دروغ رسوا قرار داد و او نيز دعوت خويش را آغاز كرد و به نشر اين مرام ساختگى پرداخت.

در همان شرايط بود كه حكومت (عثمانى) اين گروه فاسد را از (بغداد) به (تزكيه) و از آنجا به (ادرنه)( ۵۰۰ ) تبعيد ساخت، اما آموزشهاى اين مسلك منحط همچنان در سفارت روس در تهران تنظيم و به (حسين على بهاء) ارسال مى گرديد و او نيز آنها را در ميان پيروان خويش، نشر و تبليغ مى كرد.

سرانجام كار به اختلاف ميان (حسين على بهاء) و برادرش (يحيى) كشيد. (يحيى) به (قبرس) رفت و در آنجا ازدواج كرد و خود را (صبح ازل) ناميد. اما (حسين على) و پيروانش از تركيه به (عكا) در فلسطين تبعيد شدند و تلاش ارتجاعى خويش را براى نشر اين مرام استعمارى و خرافى در ايران و فلسطين از طريق بذل و بخششهاى هنگفت ادامه دادند.

(حسين على) براى خويش، لقب (بهاء) را برگزيد و به همين جهت است كه پيروان او را (بهايى) مى نامند، روشن است كه مرام بهايى هيچ ربطى به اسلام و اصول و فروع آن ندارد و بهائيان نيز مسلمان نيستند و خود را پيرو دين ديگر بنام (بهائيت) مى شمارند.

به هر حال اين حزب سياسى كه لباس دين را بر تن كرد در برخى از كشورهاى اسلامى و غربى نفوذ كرد و آمريكا و روسيه هر دو در ترويج آن بر ضد اسلام و مسلمانان، هماهنگ شدند.

به همين جهت است كه در هر كشورى كه آمريكا حضور و نفوذ بيشترى داشته باشد بهائيان بدانجا روى مى آورند و هنگامى كه نفوذ آمريكا در يكى از كشورهاى اسلامى فروكش كرد و متزلزل گرديد، مرام بهائيت نيز نفوذ خود را در آنجا از دست مى دهد.

اين بود فشرده اى از تاريخ باب و مرام استعمارى بهائيت كه به مناسبت بحث از مدعيان دروغين ترسيم گرديد، تاريخ آنان بسيار طولانى و لبريز از رسواييها و زشتيهايى است كه عرق شرم و خجالت، چهره و پيشانى انسانيت را سرخ مى كند.

شمارى ديگر از اين دروغ پردازان

شمار ديگرى از اين مدعيان رسوا و دروغ پرداز هستند كه نمى دانم از كدام يك از سه دسته بايد به حساب آورد. برخى از آنان عبارتند از:

۱. (عبيدالله، مهدى بن محمد ) از نوادگان امام صادقعليه‌السلام كه بنيانگذار سلسله فاطمى در مصر و مغرب عربى بود.

۲. (محمد بن عبدالله بن تومرت علوى حسنى ) كه به (مهدى هرعى) معروف شد.

او از مغرب عربى برخاست و دولت مهمى را در اوايل قرن ششم هجرى پى ريخت و به هنگامه مرگ خود، طبق وصيت او، (عبدالمؤ من) جانشين او گرديد.

۳. (عباس فاطمى ) كه در صده هفتم هجرى در مغرب عربى پديدار شد و به دروغ ادعاى مهدويت كرد.

۴. (سيد احمد ) كه در هند ظهور كرد و در سال ۱۲۴۳ هجرى ادعاى مهدويت نمود.

۵. (محمد بن على بن محمد سنوسى ) كه در الجزائر و حدود سالهاى ۱۲۱۱ هجرى بدنيا آمد و مذهبى دروغين تاءسيس كرد و در (ليبى) سكونت گزيد و پسرش نيز پس از او جانشين پدر شد.

۶. (غلام احمد قاديانى ) در سال ۱۲۴۹ هجرى در قاديان از شهرهاى پنجاب پاكستان بدنيا آمد و با همين ادعاى دروغين، انبوهى را در پنجاب، كشمير، بمبئى، شهرهاى هند، برخى كشورهايى عربى و... به دنبال خود كشيد.

۷. (محمد احمد مهدى سودانى ) كه به دروغ و دجالگرى خود را دوازدهمين امام نور معرفى كرد. او پيش از اين ادعاى دروغين و رسوا، مرتب به مردم ستمديده سودان، بشارت آمدن حضرت مهدىعليه‌السلام را براى نجات آنان از فشار فقر و بيداد و ماليات سنگين دولت وقت مى داد.

بدينگونه نام حضرت مهدىعليه‌السلام را در نقاط حساس سر زبانها افكند و پس از آن هنگامى كه از او پرسيدند: (پس امام مهدىعليه‌السلام كى خواهد آمد، نكند خودت باشى؟)

پاسخ داد: (آرى! من همان مهدى نجات بخش هستم!!)

و آنگاه انديشه هاى پوچ خويش را در ميان مردم پراكند و خبر او به (خرطوم) و اطراف آن رسيد و قبيله هاى صحرا گرد و گاوداران به امامت او ايمان آوردند. با انگليسيها پيكار كرد و پيروز شد و پس از پيروزى بر اثر تب شديدى به سال ۱۳۰۸ هجرى مرد.

اين نظرى گذرا بر شرح حال اين مدعيان دروغين بود كه ما به همين اندازه، بسنده كرديم. كسانى كه مايلند مى توانند براى آگاهى بيشتر به دو كتاب (مفتاح باب الابواب) و (طبقات المضلين) مراجعه نمايند.

كوتاه سخن اينكه: ادعاى مهدويت در روند تاريخ، دستاويز قدرت و وسيله شهرت و مقام براى فرصت طلبان گرديد تا هرگاه خواستند در راه رسيدن به هدفهاى جاه طلبانه شخصى و استعمارى خويش، از آن بهره گيرند.

اينان در پرتو اين انديشه و عقيده اصيل و ريشه دار و با سوء استفاده از آن، جنايات غير قابل بخششى را مرتكب شدند چرا كه با عقايد مردم بازى كردند و براى زنده ساختن باطل و نابودى حق و زشت جلوه دادن مذهب زيبا و افتخار آفرين تشيع و پراكنده ساختن پيروان خاندان وحى و رسالت، كمر بستند و راه را براى هر عنصر حق ستيز و دلقك و بدخواهى هموار كردند تا هر آنچه خواست بر ضد اسلام و تشيع بگويد و بنويسد. و علاوه بر اين جنايات هولناك، انبوهى را گمراه و از راه راست منحرف ساختند و بسوى مسلكها و مرامهاى ساختگى و خرافى سوق دادند.( ۵۰۱ )

ظهور او چگونه و از كجا خواهد بود؟

بنظر نگارنده اين بحث بسيار حساس و در اوج اهميت است چرا كه در اينجا سخن از چگونگى ظهور آن خورشيد جهان افروز، از پس ابرهاى تيره غيبت است كه اينك فراتر از هزار سال از آغاز آن مى گذرد.

همانگونه كه سخن از چگونگى سرآغاز نهضت بزرگ اصلاحى براى نجات بشريت است كه پرشكوه ترين آرمانها و اهداف را تحقق بخشيده و والاترين ره آورد و گرانبارترين ميوه ها و ثمرات را به انسانيت ارزانى خواهد داشت. و نيز سخن از بزرگترين و اساسى ترين حركت اصلاحى و بهسازى بر روى اين سياره خاكى و سرآغاز شكوهبارترين دگرگونى در حيات انسان و گسترده ترين و ژرفترين تغيير در جلوه هاى زندگى است.

اين حركت بزرگ اصلاحى چگونه آغاز مى شود؟

و آن گرامى مرد عصرها و نسلها، امام مهدىعليه‌السلام حركت رهايى بخش جهانى خود را از كجا شروع مى كند؟

روشن است كه عقلها و انديشه هاى محدود و نارساى ما، نمى تواند در مورد اين موضوع والا و بلند مرتبه كه از آينده شكوهمند جامعه و تاريخ، پيام دارد، پيشگويى كند و از آن روزگار رهايى و نجات و نيكبختى خبر دهد، چرا كه اين پيشگوييها و اخبار از آينده كه بجاى كشف درست از نادرست، واقعيت از پندار باطل و راست از دروغ، بيشتر با خطا و اشتباه و دروغ و نادرستى آميخته است، چه ارزشى مى تواند در روشن ساختن موضوع، داشته باشد؟

به علاوه، رواياتى كه از پيامبر گرامى و امامان راستينعليهم‌السلام در اين موضوع حساس و سرنوشت ساز رسيده است، ما را از هرگونه پيشگويى و پيش داورى بى نياز مى سازد، زيرا اين روايات، ظهور امام مهدىعليه‌السلام و قيام پرشكوه او را آنگونه كه هست به وصف مى كشد و هيچ ترديدى نيست كه آن گرامى، راه خويش را، از آغاز تا پايان همه مراحل را بر اساس همان برنامه آسمانى و الهى كه تضمينگر پيروزى همه جانبه و كامل حركت بزرگ اصلاحى و عادلانه و نجاتبخش او است و آن قيام شكوهبار را از هر آفت و انحراف و شكست و ارتجاعى، براستى حفظ مى كند پى خواهد گرفت.

اين نكته نيز نبايد فراموش شود كه ظهور و طلوع آن خورشيد جهان افروز، يك واقعيت است و قيام و نهضت و حركت دگرگونساز اصلاحيش واقعيتى ديگر و اين دو باهم فرق دارند و از نظر زمانى و مكانى دو واقعيتند.

هنگامى كه در مورد دو بحث فوق به مجموعه هاى حديثى مراجعه مى كنيم با ناهماهنگى در برخى واژه ها، اختلاف در نامها، حذف در آغاز يا وسط يا آخر برخى روايات و از همه بدتر با اغلاط و اشتباهات چاپى بسيارى روبرو مى گرديم كه متاءسفانه برخى روايات را از نظر لفظ و معنا متزلزل مى كند و محقق را در دريافت درست بحث، با مشكل روبرو مى سازد، به همين جهت ما در اين بحث، ناگزير، فشرده برخى روايات و مفهوم برخى ديگر را به گونه اى كه خود دريافت كرده ايم مى آوريم تا بحث از هماهنگى و نظم بايسته اى برخوردار باشد.

از مدينه

در رواياتى كه سهن از نشانه هاى ظهور داشتيم، به يك نشانه تصريح گرديد كه پيش از ظهور تحقق خواهد يافت و آن عبارت از: نداى آسمانى بود كه در ماه مبارك رمضان، طنين افكن خواهد گشت، از اين دسته روايات اين نكته دريافت مى گردد كه ظهور امام مهدىعليه‌السلام مقارن اين خروش و نداى آسمانى خواهد بود.

از روايات دريافت مى گردد كه آن حضرت در مدينه منوره ظهور مى كند گر چه از ارزيابى فاصله ظهور تا قيام و نهضت آن حضرت از نظر زمانى ناتوانيم، اما مى توانيم بگوييم كه ظهور آن حضرت در سطح محدودى نخواهد بود. و اينكه رژيم حاكم و نيروهايش در مدينه، در برابر ظهور امامعليه‌السلام چه موضعى خواهند گرفت، براى ما روشن نيست. اما اين مطلب آمده است كه: خبر ظهور آن گرامى به سرعت در منطقه پخش مى گردد و به سفيانى كه هنگامه ظهور بر منطقه وسيعى چون (سوريه)، (اردن) و (فلسطين) سلطه دارد مى رسد.

او سپاه گرانى را براى دستيابى به امام مهدىعليه‌السلام به مدينه گسيل مى دارد اما آن گرامى براى پرهيز از قيام زودرس، طبق فرمان خدا به مكه مى رود. سپاه سفيانى براى دستگيرى آن حضرت وارد مدينه مى شود اما آن گرامى را نمى يابد به همين دليل به مكه روى مى آورد كه بين راه، زمين آنان را مى بلعد.

امامعليه‌السلام به مكه وارد مى گردد و در نقطه اى نزديك به كوه صفا يا نقطه اى در اطراف مكه فرود مى آيد.( ۵۰۲ )

روزها سپرى مى گردد و هنگامه قيام نزديك مى شود. ياران خاص او كه ۳۱۳ ابر مرد هستند از شرق و غرب گيتى به خواست خدا، خود را به مكه مى رسانند و پروانه وار بر گرد وجود او حلقه مى زنند و به تدريج مقدمات قيام فراهم مى گردد.

اينك، نخست از ياران خاص او سخن خواهيم داشت و آنگاه به بحث باز مى گرديم.

شمار امتيازات ياران امام مهدىعليه‌السلام

براستى نمى دانم كه در عدد ۳۱۳ چه راز و رمزى است؟

ياران پيامبر گرامى در روز (بدر) ۳۱۳ نفر بودند، ياران پيشواى شهيدان امام حسينعليه‌السلام نيز كه افتخار همراهى و شهادت او را در روز عاشورا، داشتند، طبق برخى روايات ۳۱۳ نفر بودند و شگفتا كه شمار ياران اين اصلاحگر بزرگ جهانى نيز، ۳۱۳ نفر خواهند بود.

روشن است كه اين وارستگان و شايستگان از بهترين انسانهاى روى زمين، در هنگامه ظهور و قيام آن گرامى هستند. و تمامى شايستگيها، ويژگيها، لياقتها، كفايتها، كارآييها و تواناييهاى لازم براى اداره گيتى و تدبير امور جامعه بزرگ جهانى تحت رهبرى آسمانى و رهنمودها و تعاليم نجات بخش امام مهدىعليه‌السلام در وجود آنان متبلور است. خداوند، اين برگزيدگان متفكر و شايسته كردار را، از سرزمينها و نژادها و قاره هاى مختلف جهان برگزيده است.

در خطبه (بيان) كه منسوب به امیرمؤمنانعليه‌السلام است نام آنان و شهر و ديارشان آمده است، در اين ليست نام برخى شهرها و سرزمنيهايى كه آن شايستگان از آنجا بر مى خيزند براى ما ناشناخته و گاه نامهاى آنها مشترك است كه ممكن است به يكى از جهات ذيل باشد:

۱. برخى از شهرهاى نامبرده، در گذر روزگار تغيير نام يافته است.

۲. برخى در آينده ساخته مى شود.

۳. يا اينكه در ثبت و ضبط اين نامها، اشتباه و اغلاط چاپى رخ داده است به هر صورت ما در اينجا به اندازه توان و امكان خويش، نام جاودانه ياران امام عصرعليه‌السلام و نام شهر و ديار و قبيله آنان را طبق حروف الفبا در جدولى مى آوريم: