امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور4%

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور نویسنده:
گروه: امام مهدی عج الله تعالی فرجه

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور
  • شروع
  • قبلی
  • 199 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 51957 / دانلود: 4549
اندازه اندازه اندازه
امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

امام مهدی علیه السلام از ولادت تا ظهور

نویسنده:
فارسی

نويد چهارمين امام از حضرت مهدى

از نويد دهندگان به وجود گرانمايه حضرت مهدىعليه‌السلام چهارمين امام نور، حضرت سيدالساجدينعليه‌السلام است.

بسيار و شايسته تعمق و آگاهى است كه آن حضرت در شرايط و روزگار مرگبار و ظالمانه به اين اصل عقيدتى اشاره فرمود كه قلم از بيان آن ناتواناست.

آن حضرت هم زمان با حادثه خونبار كربلا مى زيست و روز عاشورا پدر گرانمايه، بستگان و شاخ و برگها و ميوه هاى آن درخت پاك و تناور را در يك روز در راه خدا و اهداف بلند الهى، از دست داد و امواج غمها و مصائب بزرگ و فاجعه بار، يكى از پى ديگرى در ظرف چند ساعت بر او باريدن كرد و سه بار حكم اعدام آن پيشواى فرزانه از سوى استبداد و ارتجاع اموى صادر شد:

بار اول:

در كربلا، پس از شهادت پدرش حسينعليه‌السلام ( ۱۴۳ )

بار دوم:

در كوفه، در مجلس شوم (عبيدالله)( ۱۴۴ )

بار سوم:

در كاخ بيداد دمشق( ۱۴۵ ) به دستور سردمدار خون آشام اموى، (يزيد).

و آنجا كار شقاوت به جايى رسيد كه به دستور يزيد، قبرى در محوطه بزرگ كاخ حفر كردند تا پس از اجراى حكم ظالمانه اعدام، پيكر مطهرش را در آنجا، به خاك سپارند... اما خداى بزرگ آن وجود گرانمايه را از شرارت آن پليدان حفظ كرد و نقشه هاى تبهكارانه آنان را نقش بر آب نمود و او را از مرگ نجات داد.

روز جمعه اى از آن روزهاى درد آور كه حضرت سجادعليه‌السلام در شام بود، سردمدار پليد اموى، يزيد، بعنوان امام جمعه به مسجد آمد و چون خود فاقد دين و فرهنگ و ناتوان از اندرز و ارشاد امتش بود به سخنورى مزدور، دستور داد تا خطبه هاى نماز جمعه را بجاى او ايراد كند اما محور بحث و چهار چوب خطبه ها را براى او مقرر كرد.

به او دستور داد به عنوان خطبه هاى نماز جمعه، اموى زادگان پليد و در صدر آنان معاويه و يزيد را مورد ستايش قرار دهد و برايشان بارانى از فضيلتهاى دروغين و ساختگى بباراند و متقابلا خاندان پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را با انواع دروغ سازيها و تهمت ها با بيشرمانه ترين شيوه ها به بدى ياد كند. و دريغ و درد كه آن سخنور فرومايه و مزدور خواسته و نقش يزيد را به اجرا نهاد و حضرت سجادعليه‌السلام نيز به اجبار در مسجد حاضر بود و آن ياوه ها و دروغها را مى شنيد.

درست در اين شرايط دردناك بود كه آن حضرت شجاعانه بپا خاست و جو سكوت و اختناق يزيدى را در هم شكست و به گونه اى كه طنين نداى تكان دهنده و شهامتمندانه اش گوش ها را پر و انبوه نمازگزاران مسجد اموى را بسوى خود متوجه سازد، چون شيرى خشمگين بر سر آن سخنور مزدور خروشيد كه:

«و يلك ايها الخاطب! اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق ؟...»

يعنى: هان اى خطيب! واى بر تو... واى...

خشنودى و رضايت خاطر مخلوقى حقير و ناچيز را به خشم و ناخشنودى آفريدگار بزرگ هستى خريدى؟...! شعله هاى سوزان آتش پرشراره دوزخ، جايگاه توست.

و آنگاه كه همه چشمها به او دوخته شد و نفسها براى شنيدن سخنان او در گلوها بند آمد از يزيد اجازه خواست تا بر فراز منبر رود و آن مردك پليد و فرومايه، پس از بهانه تراشيهاى بسيار، بخاطر اصرار مردم اجازه داد.

حضرت زين العابدينعليه‌السلام بر فراز منبر رفت و پس از مقدمه اى فشرده در اندرز و ارشاد مردم، همه را به خود متوجه ساخت و دلها، قلبها، افكار و عواطف مجلس را تسخير كرد و آنگاه با فرزانگى و شهامت بسيار فرمود:

«ايهاالناس! اعطينا ستا و فضلنا بسبع، اعطينا العلم و الحلم و السماحة و الفصاحة و اشجاعة و المحبطة فى قلوب المؤ منين و فضلنا بان منا النبى المختار و منا الصديق و منا الطيار و منا اسدالله واسد رسوله و منا سبطى هذه الامة و منا مهدى هذه الامة ...»( ۱۴۶ )

يعنى: هان اى مردم! خدا به ما شش ويژگى ارزانى داشته و با شش امتياز ما را بر همگان فضيلت و برترى بخشيده است:

خدا، به ما نعمت گرانبهاى دانش، بردبارى، سخاوت، فصاحت، و شجاعت، عنايت فرمود و بذر مهر و محبت را بر دلها و قلبهاى با ايمان افشانده است.

و نيز ما را با شش ويژگى به ديگر انسانها برترى و فضيلت بخشيده است، آن شش امتياز اين است كه:

پيامبر برگزيده خدا از ماست و صديق امت امیرمؤمنان، جعفر طيار، حمزه شير خدا و پيامبر، دو نواده گرانمايه پيامبر حسن و حسينعليه‌السلام و ديگرى (مهدى) آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ما خاندان وحى و رسالت است.

۲. و نيز از آن حضرت است كه فرمود:

«القائم منا تخفى ولادته على الناس حتى يقولوا: لم يولد بعد ليخرج حين يخرج و ليس لاحد فى عنقه بيعة »( ۱۴۷ )

يعنى: (قائم) از ماست.ولادت او بر مردم مخفى مى ماند به گونه اى كه مردم مى گويند: او هنوز بدنيا نيامده است تا بدانگونه ظهور كند و به همانگونه ظهور بيعت هيچ كسى را بر عهده نداشته باشد

۳. ابوخالد كابلى كه از ياران امام سجاد است آورده است كه در مورد وجود گرانمايه حضرت مهدى از آن جناب پرسيدم كه:

فقلت: (يابن رسول الله ان ذلك لكائن؟

فقال: اى وربى! ان ذلك لمكتوب عندنا فى الصحيفة التى فيها ذكر المحن التى تجرى علينا بعد رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم

قال ابو خالد: فقلت: يابن رسول الله ثم يكون ماذا؟

قالعليه‌السلام : ثم تمتد الغيبة بولى الله عزوجل الثانى عشر من اوصياء رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم و الائمة بعده.

«يا با خالد ان اهل زمان غيبته القائلين بامامته و المنتظرين ظهوره افضل من اهل كل زمان، لان الله تبارك و تعالى اعطاهم من العقول و الافهام و المعرفة ما صارت به الغيبة عندهم بمنزلة المشاهدة و جعلهم فى ذلك الزمان بمنزلة المجاهدين بين يدى رسول الله صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بالسيف، اولئك المخلصون حقا و شيعتنا صدقا و الدعاة الى الله عزوجل سرا وجهرا ».( ۱۴۸ )

يعنى: پرسيد: (آيا براستى چنين خواهد بود؟)

فرمود: (آرى! به پروردگارم سوگند! اين مطلب در صحيفه اى كه نزد ما خاندان پيامبر است و در آن همه رنجهايى كه پس از پيامبر بر ما مى رود نوشته شده است، اين مطلب نيز به روشنى آمده است)

گفتم: (سرورم! پس از اينكه آن وجود گرانمايه به قدرت الهى ديده به جهان گشود چه خواهد بود؟)

فرمود: (آنگاه غيبت دوازدهمين جانشين پيامبر پس از يازده امام، ادامه خواهد يافت.)

و افزود: (ابا خالد! مردم عصر غيبت آن حضرت كه به امامت او معتقد و ظهورش را انتظار مى كشند از مردم همه قرون و اعصار بهترند چرا كه خداوند به آنان خرد و شناخت و بينشى داده است كه عصر غيبت براى آنان بسان عصر ظهور است. خداوند به آنان پاداش جهادگرانى را مى دهد كه پيشاروى پيامبر با شمشير جهاد كردند، آنان براستى خالصند و شيعيان حقيقى و راستين ما و فراخوان بسوى خدا در آشكار و نهان.)

۴. و نيز (سعيد بن جبير) از آن حضرت آورده است كه مى فرمايد:

«فى القائم مناسنن من الانبياء: سنة من انبينا آدم عليه‌السلام و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من عيسى و سنة من ايوب من محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم »

فاما من آدم و نوح: فطول العمر. و اما من ابراهيم: «فخفاء الولادة و اعتزال الناس ».( ۱۴۹ )

و اما من ابراهيم: «فخفاء الولادة و اعتزال الناس ».( ۱۵۰ )

و اما من موسى: «فالخوف و التقية ».( ۱۵۱ )

و اما من عيسى: «فاختلاف الناس فيه ».( ۱۵۲ )

و اما من ايوب: «فالفرج بعد البلوى ».

و اما من محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم «فالخروج بالسيف »

يعنى: در (قائم) ما سنتهايى از پيامبران بزرگ الهى است. سنت و نشانى از پدرمان آدم، سنت و نشانى از نوح، سنت و نشانى از ابراهيم، سنت و نشانى از موسى، سنت و نشانى از عيسى، سنت و نشانى از ايوب و سنت و نشانى از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم است.

اما نشان او از آدم و نوح عمر اوست.

و نشان از ابراهيم، ولادت نهانى و دورى گزيدن از مردم است.

و نشان از موسى، خوف و تقيه از ستمكاران عنان گسيخته.

و نشان از عيسى، اختلاف مردم در مورد اوست.

و نشان از ايوب، گشايش و نجات پس از بلا و گرفتارى است.

و نشان از محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم قيام با شمشير عدالت است.

در مورد حضرت مهدىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از چهارمين امام نور به همين چند روايت بسنده مى شود بدان اميد كه در آينده نيز از آن حضرت رواياتى در اين مورد بياوريم.

امام باقرعليه‌السلام و نويد از حضرت مهدىعليه‌السلام

عصر امام باقرعليه‌السلام نقطه تحول و دگرگونى در فرهنگ اسلامى و از محتواى كتابهاى تاريخى، چنين دريافت مى گردد كه عصر امام باقرعليه‌السلام نقطه تحول و دگرگونى در فرهنگ اسلامى است.

در آن روزگار، در جامعه، آگاهى و شوق و كسب دانش پديدار شد و بسيارى از دانش طلبان براى تحصيل دانش و كسب بينش، به ويژه فقه، تفسير و حديث، بار سفر بسته و بسوى مراكز علمى مى شتافتند. در مردم، اندكى رشد فكرى و روحيه حقجويى پديد آمد. ديگر به شنيدن روايات بى آنكه در مورد آن تحقيق و تحليل و پرس و جو شود، اكتفا نمى كردند.

بدين جهت است كه مردم براى اندوختن دانش و بهره ورى از كسانى كه ياران پيامبر را ديده بودند، به مدينه روى مى آوردند و از آنان علم و دانش فرا مى گرفتند.

چه بسيار فقهايى كه از كوفه و ديگر شهرهاى كشور پهناور اسلامى به مدينه هجرت نموده و به امام باقرعليه‌السلام مى پيوستند. از سرچشمه جوشان بينش و دانش او بهره ها مى گرفتند و عطش سوزان خويش را از درياى بى كرانه علم و چشمه سارهاى بينش و حكمت آن حضرت برطرف مى ساختند.

علوم معارف در ابعاد گوناگون از سوى امام باقرعليه‌السلام براى تشنگان دانش و كمال مى جوشيد و دلايل و براهين، در زمينه هاى شناخت خدا، عدل، پيامبرشناسى، معاد شناسى و... بويژه اصل امامت براى آنان باريدن مى كرد و حقيقت براى همه آشكار مى شد.

با اين بيان، طبيعى است كه روايات رسيده از امام باقرعليه‌السلام پيرامون وجود مبارك حضرت مهدىعليه‌السلام از نظر محتوا و شمار، بسيار مى باشد كه دانشمندان و فقهايى كه از محضر آن حضرت كسب فيض مى نمودند و از شاگردان برجسته او بودند همه نگاشته اند و چون اين كتاب توان ترسيم همه آنها را ندارد، از اين رو به برخى از آنها بسنده مى كنيم، و خاطرنشان مى سازيم كه در بخشهاى آينده كتاب نيز نمونه هاى ديگرى خواهيم آورد همانگونه كه در بخشهاى پيشين به مناسبتهايى گوناگون برخى را آورده ايم.

نمونه هايى از نويد امام باقرعليه‌السلام

۱. (ابوحمزه ثمالى) آورده است كه:

در يكى از روزها در محضر درس امام باقرعليه‌السلام بودم، هنگامى كه حاضران رفتند امام باقرعليه‌السلام فرمود:

«يا ابا حمزة! من المحتوم الذى حتمه الله قيام قائمنا، فمن شك فيما اقول لقى الله و هو به كافر ».

ثم قال: «بأبى و امى المسمى باسمى و المكنى بكنيتى السابع من بعدى، بابى من يملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا ».

«يا ابا حمزه! من ادركه فيسلم له وسلم لمحمد و على فقد وجبت له الجنة و من لم يسلم فقد حرم الله عليه الجنة و ماواه الناس و بئس مثوى الظالمين ».( ۱۵۳ )

يعنى: ابا حمزه! از رخدادهايى كه خداوند وقوع آن را قطعى ساخته است قيام (قائم) است.

هر كس در آنچه مى گويم ترديد كند با حال كفر به خدا، او را ملاقات خواهد كرد.

آنگاه افزود: پدرم و مادرم فداى وجود گرانمايه او باد كه همنام و هم كنيه من است و هفتمين امام پس از من.

پدرم فداى كسى باد كه زمين را لبريز از عدل و داد مى كند همانگونه كه به هنگام ظهورش از ستم و بيداد لبريز است.

ابا حمزه! هر كس سعادت ديدار او را داشت و همانگونه كه به پيامبر و علىعليه‌السلام سلام و درود مى گويد به آن حضرت درود گفت و فرمانبردار او گرديد، بهشت بر او واجب مى گردد و هر كس به آن وجود گرانمايه سلام نگفت، خداوند بهشت را بر او حرام ساخته و او را در آتش سوزان جاى خواهد داد و چه بدجايى است جايگاه ستمكاران.

۲. بانوى دانش پژوهى كه به ام هانى شهرت داشت آورده است كه بامدادى بر حضرت باقر وارد شدم و گفتم:

يا سيدى! آية فى كتاب الله عزوجل عرضت بقلبى فاقلقتنى و اسهرتنى.

قال: فاسالى يا ام هانى ء!

قالت: قلت: قول الله عزوجل:( فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ *الْجَوَارِ الْكُنَّسِ .) ( ۱۵۴ )

قال: «نعم المسالة سالتينى يا ام هانى ء! هذا مولود فى آخرالزمان، هو المهدى منهذه العترة، تكون له حيرة و غيبة يضل فيها اقوام و يهتدى فيها اقوام، فياطوبى لك ان ادركتيه، و يا طوبى لمن ادركه ».( ۱۵۵ )

يعنى: (سرورم! آيه اى از قرآن شريف ذهن و فكرم را بخود مشغول داشته و خوابم را ربوده است.)

فرمود: (كدام آيه ام هانى؟ بپرس!)

گفتم (سرورم! اين آيه شريفه كه مى فرمايد:( فَلَا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ *الْجَوَارِ الْكُنَّسِ .) ( ۱۵۶ )

فرمود: (به! به! چه مسأله خوبى پرسيدى. اين مولود گرانمايه اى است در آخرالزمان. او (مهدى) اين عترت پاك است. مهدى خاندان وحى و رسالت، براى او حيرتى است كه گروهى در آن گمراه مى گردند و گروههايى راه حق و هدايت را مى يابند.

خوشا بحالت اگر او و زمان او را درك كنى... و خوشا بحال آنكه او را درك خواهند نمود.)

۳ و نيز ابوجارود از آن حضرت آورده است كه روزى به من فرمود:

«يا ابا الجارود! اذا دار الفلك و قال الناس: مات القائم او هلك. باى و اد سلك و قال الطالب: انى يكون ذلك و قد بليت عظامه فعند ذلك فاجوه. فاذا سمعتم به فاتوه و لو حبوا على الثلج ».( ۱۵۷ )

يعنى: ابو جارود! اگر روزگارى به گونه اى بود كه مردم گفتند: (قائم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از دنيا رفته يا به شهادت رسيده و يا سرنوشت او روشن نيست و ديگرى گفت كه: از كجا چنين چيزى خواهد بود... در همان اوج حيرت و نااميدى و ترديد مردم، شما به ظهور او اميدوار باش و هنگامى كه خبر ظهور او را شنيدى به هر صورت ممكن حتى خزيدن بر روى برف و يخ بسوى او بشتاب!

در اينجا به همين مقدار از روايات رسيده از پنجمين امام نورعليه‌السلام پيرامون امام عصرعليه‌السلام بسنده مى نماييم، بدان اميد كه در آينده بحث، برخى ديگر از روايات آن حضرت را در اين مورد بياوريم.

امام صادقعليه‌السلام و نويد از حضرت مهدىعليه‌السلام

سخن از امام صادقعليه‌السلام و نشر و شكوفايى دانش و فرهنگ در آن روزگار، نيازى به نوشتن كتاب جداگانه اى دارد چه بسا كه اگر كسى بخواهد همه ابعاد شخصيت آن حضرت و وضعيت كامل عصر او را از نظر سياسى و علمى و شرايط ويژه اى كه در آن زمان به هم آميخته بود، همه را ترسيم نمايد، نيازى به نوشتن دائرة المعارف بزرگى خواهد داشت كه ما در اينجا به گونه اى فشرده بدان شرايط اشاره مى كنيم.

يك فرصت طلايى

درست اواسط حيات امام صادقعليه‌السلام بود كه حكومت بيداد اموى به سرعت رو به اضمحلال و نابودى مى رفت و رژيم عباسى در حال تأسيس و تشكيل بود. پيش از آنكه عباسيان پايه هاى رژيم فريبكارانه خويش را در شهرها، بويژه مدينه منوره استحكام بخشند، آن حضرت مجال و ميدان بسيار مساعد و گسترده اى براى نشر علوم آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم يافت و توانست بر فراز منبر نياى بزرگش پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم برود. بر فراز منبرى كه ميمونها و بوزينه هاى اموى بر روى آن جست و خيز مى نمودند، همانگونه كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم پيش از آن روزگار آن فاجعه را در خواب ديده و قرآن از آن سخن گفته بود.

( وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ ) .( ۱۵۸ )

دانشگاه جعفرى

اين شجره ملعونه با انهدام رژيم پليد بنى اميه از هم پاشيد و شجره طيبه خاندان وحى و رسالت فرصتى يافت تا ميوه و بهره خويش را به بشريت ارزانى دارد.

امام صادقعليه‌السلام اندكى آزادى بيان و قلم بدست آورد و شرايط جارى او را يارى كرد تا بر فراز منبر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم اوج گيرد و در همان مسجد و همان پايگاه توحيد و تقوا، فقه، عقايد و ديگر رشته هاى علمى و فكرى را به انبوه دانش دوستان، تدريس نمايد؛ بگونه اى كه رفته رفته هر روز مجلس درس آن حضرت با حضور چهار هزار نفر فقيه، محدث، مفسر و... تشكيل مى گرديد.

از كسانى كه به افتخار كسب فيض و شاگردى آن حضرت نايل آمده و خود نيز بارها بدان اعتراف و افتخار هم نموده، (ابو حنيفه، نعمان بن ثابت) است.

او در اشاره به آن دو سال پر افتخار و پربركت محضر امام صادقعليه‌السلام و بهره ورى از درياى ژرف و گسترده دانش، بينش و معارف آل محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم از ششمين امام نورعليه‌السلام مى گفت:

«لو لا السنتان لهلك نعمان »( ۱۵۹ )

يعنى: اگر آن دو سال شاگردى امام صادقعليه‌السلام و فرا گرفتن علوم و معارف از آن حضرت بزرگوار نبود، نعمان، هلاك و گمراه شده بود.

و سرانجام از اين دانشگاه پربركت جعفرى شخصيتهاى بزرگ و شايسته كردار و درست انديشى فارغ التحصيل شدند كه جهان بشريت بوسيله آنان به شكوه و اقتدار رسيد. شخصيتهايى چون: (جابربن حيان) نخستين شيميدان جهان عرب و اسلام، (هشام بن حكم) و ديگر كسانى كه با بر شمردن نام و نشان آنان بحث طولانى مى شود.

و كار شكوه و عظمت علمى و فرهنگى دانشگاه جعفرى به جايى رسيد كه تنها در مسجد جامع كوفه نهصد نفر انديشمند و صاحبنظر در عقايد و مذاهب بحث و تدريس و سخنرانى مى كردند و هر كدام هم گفتارشان به سرچشمه هميشه جوشان دانش حضرت امام صادق پيوند داشت.( ۱۶۰ )

بدينسان امام صادقعليه‌السلام با اين آمادگى انديشه و فراهم بودن امكانات و زمينه مساعد فرصت مناسبى يافت تا انگشت روى آن نقطه حساس نهد و نقطه مورد نظر را بفشارد و از امام مهدىعليه‌السلام سخن گويد و از وجود گرانمايه او براى همه معتقدان و شيفتگانش، نويدها و بشارتها دهد و بصورتهاى گوناگون از ابعاد مختلف شخصيت و قيام نقش عظيم او... بحث كند.

به همين دليل هم هست كه آن حضرت گاه از نام حضرت مهدىعليه‌السلام سخن مى گويد و گاه از نسب بلند و پرافتخارش.

گاه از نشانه هاى ظهور او پيام داد و گاه از دوران حكومت سراسر عدل و مهرش و گاه در مورد ديگر مسايل و مطالبى كه در اين جهت دور مى زند.

و اگر بگوييم كه روايات رسيده از امام صادقعليه‌السلام در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام از روايات ساير امامان معصومعليهم‌السلام بيشتر است، سخن درست و سنجيده اى گفته ايم.

به عبارت ديگر: از هيچ يك از امامان اهل بيتعليهم‌السلام پيرامون امام عصرعليه‌السلام به مقدار روايات رسيده از امام صادقعليه‌السلام روايت ديده نشده است و دليل آن، همان شرايط مساعد و جو آماده اى بود كه براى آن حضرت فراهم شد.

روشن است كه ما نمى توانيم همه روايات رسيده از آن جناب در مورد امام عصرعليه‌السلام را به دليل محتواى غنى و شمار بسيار آنا در اينجا بياوريم. اين روايت را با رعايت تناسب در بخشهاى مختلف كتاب خواهيم آورد و در اين بخش بخاطر رعايت اسلوب بحث، تنها به ترسيم برخى از آنها بسنده مى شود.

نمونه هايى از روايات

۱. از آن حضرت آورده اند كه مى فرمود:

لكل اناس دولة يرقبونها

و دولتنا فى آخر الدهر تظهر( ۱۶۱ )

يعنى: براى هر گروهى، دولت و حكومتى است كه انتظارش را مى كشند و حكومت عادلانه و جهانى ما، در آخرالزمان پديدار خواهد شد.

۲. و نيز آورده اند كه مى فرمود:

من اقر بجميع الائمةعليهم‌السلام و جحد المهدى كان كمن اقر بجميع الانبياء و جحد محمداصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نبوته.

فقيل له: يابن رسول الله! فمن المهدى؟ من ولدك؟

قالعليه‌السلام : «الخامس من ولد السابع، يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته ».( ۱۶۲ )

يعنى: هر كس به همان امامان اهل بيتعليهم‌السلام ايمان آورد و مهدى آنان را نپذيرد، بسان كسى است كه به همه پيامبران خدا ايمان آورده اما رسالت آخرين آنان محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم را انكار كرده باشد.

از او پرسيدند: (اى پسر پيامبر! مهدىعليه‌السلام كه از فرزندان شما خواهد بود كيست؟)

فرمود: (پنجمين امام از نسل پسرم (موسى) است. او از نظرها غايب مى گردد و آوردن صريح نام مقدسش براى شما روا نيست.

۳. (ابو بصير) آورده است كه خود شنيدم كه امام صادقعليه‌السلام مى فرمود:

«ان سنن الانبياء عليه‌السلام و ما وقع عليهم من الغيبات جارية و فى نسخة: حادثة فى القائم منا اهل بيت حذو النعل، و القذة بالقذة

فقلت له: يابن رسول الله! و من القائم منكم اهل البيت؟

فقالعليه‌السلام : «ياابا بصير! هو الخامس من ولد ابنى موسى، ذلك ابن سيدة الاماء، يغيب غيبة يرتاب فيها المبطلون، ثم يظهره الله عزوجل، فيفتح على يديه مشارق الارض و مغاربها و ينزل روح الله عيسى بن مريم عليه‌السلام فيصلى خلفه و تشرق الارض بنور ربها و لا تبقى فى الارض بقعة عبد فيها غير الله عزوجل الا عبدالله فيها و يكون الدين كله لله و لو كره المشركون ».( ۱۶۳ )

يعنى: (سنتهاى جارى بر پيامبران خدا و در مسايل غيبى، بطور كامل و به همان صورت، در مورد (قائم) ما خاندان پيامبر، رخ خواهد داد.)

گفتم: (سرورم! قائم شما خاندان وحى و رسالت كيست؟)

فرمود: (او پنجمين امام از نسل پسرم (موسى) مى باشد و فرزند سالار كنيزان عصر خويش است.

براى او غيبتى خواهد بود كه باطل گرايان در موردش ترديد مى كنند. سپس خداوند او را ظاهر مى سازد و به دست تواناى او، شرق و غرب گيتى را مى گشايد. روح خدا، عيسى بن مريمعليه‌السلام فرود آمده و به امامت او نماز مى گذارد و زمين به نور پروردگارش نورباران مى گردد.

در زمين هيچ نقطه اى نمى ماند كه در آنجا غير خدا پرستيده شود و دين همه اش از آن خدا مى گردد و گرچه مشركان را خوش نيايد، توحيدگرايى و دين حق، همه جا سايه گستر و حاكم مى گردد.)

امام كاظمعليه‌السلام و نويد از حضرت مهدى

شرايط حاكم بر زمان حضرت كاظمعليه‌السلام با شرايط سياسى و اجتماعى عصر پدر گرانقدرش بسيار متفاوت بود؛ چرا كه آن حضرت بخش مهمى از زندگى پربركت خويش را در زندان استبداد و ارتجاع و به دور از مردم سپرى كرد. و در حالى كه رابطه او را با جامعه خويش قطع كرده بودند او در قعر زندانها و زيرزمينهاى تاريك محبوس بود، در همانجا به عبادت خدا و راز و نياز با محبوب و معشوق خويش، روزگار مى گذرانيد.

يكى، دو بار آن حضرت را از زندان آزاد كردند اما همواره تحت مراقبت شديد امنيتى قرار داشت تا باز هم به زندان بيداد باز گردانده شد و سرانجام بوسيله سم غدر و خيانت به شهادت نائل آمد.

با اين بيان، روشن است كه امكانات و آزادى آن حضرت، چه اندازه محدود بود و او تا كجا در فشار و تنگنا قرار داشت و طبيعى است كه با اين شرايط وحشتناك نمى تواند در مورد حضرت مهدىعليه‌السلام كه رژيم عباسى از نام بلند او در هراس بود بيان مشروح و روايات گوناگونى داشته باشد.

اما آن حضرت با همه محدوديتها، فشارها و فقدان فرصت و امكانات باز هم از حضرت مهدىعليه‌السلام نويد داد و فرهنگهاى حديثى و روايى از سخنان امام كاظمعليه‌السلام پيرامون محبوب دلها تهى نيست كه ما براى نمونه، برخى از آنها را ترسيم مى كنيم:

۱. محمد بن زياد آورده است كه:

از سالارم حضرت كاظم در مورد اين آيه شريفه پرسيدم كه مى فرمايد:

( ...وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ....) ( ۱۶۴ )

يعنى:... و نعمتهاى خويش را چه آشكار و چه پنهانى، به تمامى بر شما ارزانى داشته است...

امام كاظمعليه‌السلام فرمودند:

«النعمة الظاهرة: الامام الظاهر و الباطنة: الامام الغائب

فقلت: و يكون فى الائمة من يغيب؟

قالعليه‌السلام : نعم! يغيب عن ابصار الناس شخصه و لا يغيب عن قلوب المؤ منين ذكره و هو الثانى عشر منا.

«يسهل الله له كل عسير و يذلل له كل صعب و يظهر له كنوز الارض و يقرب له كل بعيد و يبير اى يهلك به كل جبار عنيد و يهلك على يده كل شيطان مريد

«ذلك ابن سيدة الاماء الذى تخفى على الناس ولادته و لا يحل لهم تسميته حتى يظهره الله عزوجل، فيلا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما( ۱۶۵ )

يعنى: (محمد! نعمت ظاهرى، امام راستين است كه آشكار است و نعمت باطنى و نهانى، امام غائب.)

گفتم: (سرورم! آيا از امامان دوازده گانه اهل بيت، كسى هم غائب مى گردد؟)

فرمود: (آرى! يكى از آنها كه وجود گرانمايه اش از برابر ديدگان مردم نهان مى شود، اما ياد و نام مقدسش از قلبهاى مردم با ايمان غائب نمى گردد. او دوازدهمين ما مى باشد.

خداوند هر كار مشكلى را براى او آسان و هر امر پيچيده و سختى را براى او رام مى سازد.

گنجهاى زمين را براى او آشكار و هر دورى را برايش نزديك مى كند. هر خودكامه كينه توزى را بوسيله آن حضرت نابود و هر شيطان سركشى را بدست او به خاك هلاكت مى افكند.

او فرزند سالار كنيزان عصر خويش است. ولادت او بر مردم مخفى مى ماند و بردن نام گراميش بطور علنى، ناپسند است تا خداوند او را فرمان ظهور و قيام دهد و آنگاه است كه زمين و زمان را از عدل و داد پر مى سازد، همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است.)

۲. يونس بن عبدالرحمن آورده است كه:

بر امام هفتمعليه‌السلام وارد شدم و گفتم:

(يابن رسول الله! انت القائم بالحق؟

فقالعليه‌السلام : «انا القائم بالحق و لكن القائم الذى يطهر الارض من اعداء الله و يملاءها عدلا كما ملئت جورا هو الخمس من ولدى، له غيبة يطول امدها خوفا على نفسه، يرتد فيها اقوام و يثبت فيها آخرون. ..»

«طوبى ليشعتنا المتمسكين بحبلنا و فى نسخه: بحبنا فى غيبة قائمنا، الثابتين على موالاتنا و البراءة من اعدائنا. اولئك منا و نحن منهم، قد رضا بنا ائمة و رضينا بهم شيعة و طوبى لهم، هم و الله معنا فى درجتنا يوم القيامة( ۱۶۶ )

يعنى: (سرورم! آيا شما قائم به حق هستيد؟)

فرمود: (آرى! من قائم به حق هستم اما آن قائمى كه زمين را از دشمنان خدا پاك مى سازد و آن را همانگونه كه به هنگامه ظهورش از ستم و بيداد لبريز است از عدل و داد سرشار و مالامال مى سازد، او پنجمين امام از نسل من است.

او به فرمان خدا و براى حفظ جان خويش، غيبتى طولانى خواهد داشت به گونه اى كه گروههايى راه ارتداد در پيش مى گيرند و گروهى در دين خدا و اعتقاد به امامت ثابت قدم مى مانند.)

آنگاه فرمود: (خوشا به حال شيعيان ما! آنكه در عصر غيبت قائم ما به ريسمان ولايت و محبت اهل بيت چنگ زده و بر دوستى ما پايدارى نموده و به بيزارى از دشمنان ما استوارند.

آنان از ما هستند و ما از آنان، آنان به امامت ما خشنودند و ما به پيروى آنان از اهل بيت پيامبر خويش.

راستى كه خوشا به حال آنان! بخداى سوگند كه آنان در روز رستاخيز با ما و در درجه ما خواهند بود.)

منتظران حقيقى

منتظران حقيقى كسانى اند كه: انتظار را، خودسازى خويش در مقابل هواها و خواهشهاى نفسانى مى دانند.

منتظرانى كه انتظار را، بسيج همگانى براى نهضت جهانى انقلابى بزرگ تاريخ بشريت تفسير مى كنند.

آنان كه انتظار را، مهيا شدن جهت مبارزه با جباران و خونخواران در زير پرچم بزرگ پرچمدار عدالت مى دانند.

آنان كه انتظار را جز تواضع در برابر حق و خروش در برابر باطل، نمى دانند.

منتظرانى كه انتظار را جز تسليم در مقابل عدل و خروش در مقابل بيداد، نمى دانند.

آنان كه انتظار را جز فرياد جاودانه محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بر عليه مشركان چپاولگر و شمشير همواره افراشته علىعليه‌السلام بر فرق منافقان غارتگر و خون هميشه جوشان حماسه آفرين حسينعليه‌السلام در بستر تاريخ، تفسير نمى كنند.

تفسير انتظار

انتظار يعنى، چشم به راه (بنيانگذار حكومت جهانى اسلامى) كه براى اولين بار، پرچم پرافتخار اسلام را در سراسر شرق و غرب عالم به اهتزاز در مى آورد.

«يفتح الله له شرق الارض و غربها... حتى لا يبقى الا دين محمد صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم »( ۲۰ )

و به دوران كفر جهانى و شرك بين المللى خاتمه داده و اختلاف بين مذاهب و اديان را پايان مى بخشد.

«ليرفع عن الملل و الاديان الاختلاف( ۲۱ )

و بساط طرفداران دروغين مذهب و مكتب الهى را در هم مى پيچد:

«يرفع الله المذاهب من الارض فلا يبقى الاالدين الخالص( ۲۲ )

و بانگ رساى توحيد و نبوت را در سراسر عالم طنين انداز خواهد نمود:

«لا يبقى قرية الا نودى فيها بشهادة ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله بكرة و عشيا »( ۲۳ )

انتظار يعنى: چشم به راه (مصلح كل و مؤ سس حكومت عدل الهى) و (انقلابى بزرگ تاريخ بشريت) كه با انقلاب بى نظيرش، بساط ستم و بيداد را در جهان برچيده و حكومت عدل و داد را جايگزين آن كرده و سراسر گيتى را از عدل و داد پر خواهد نمود آن چنان كه از ظلم و بيداد مملو گشته؛ و تمام تشنگان عدالت، با جان و دل، اگر چه با سينه خيز رفتن از روى برفها، بسوى او خواهند شتافت:

«فيملاها قسطا و عدلا كما ملاوها جورا فمن ادراك منكم فلياءتهم ولو حبوا على الثلج( ۲۴ )

انتظار يعنى: چشم به راه طلوع سپيده اميد، شكافتن فجر نور عدالت، نورباران شدن سراسر گيتى و همه گير شدن عدل و مساوات در تمام محورها آنچنان كه پرندگان در آشيانه هاى خود ابراز خوشحالى نموده و ماهيان در اندرون درياها اظهار شادمانى كنند:

«فعند ذلك يفرح الطيور فى او كارها و الحيتان فى بحارها ».( ۲۵ )

انتظار يعنى: چشم به راه خورشيد فروزان امامت كه با درخشيدن او، دوران ظلمت غم افزاى ظلم و بيداد پايان پذيرفته و كاخ ستم و ستمگرى ويران گشته، ايام دادخواهى مظلومان و بيچارگان فرا رسيده و از ستمديدگان آنچنان رفع ستم خواهد نمود كه اگر ستمديده اى، زير دندان ستم پيشه اى باشد آن را باز ستاند و به صاحبش برگرداند:

«يبلغ رد المهدى المظالم حتى ولو كان تحت ضرس انسان شى ء انتزعه حتى يرده( ۲۶ )

انتظار يعنى چشم به راه چشمه سار عدالت و جلوه گاه ولايت كه با حاكميت مطلق عدل، ظلم و بيداد براى هميشه از تاريخ بشر محو شده و عدل و داد آنچنان بال و پرش را بر سر ساكنان زمين مى گسترد كه نسلهاى آينده جز عدل چيزى نمى شناسند و به غير از داد، به چيزى عمل نمى كنند:

«حتى يولد قوم لا يعرفون الا العدل و لا يعملون الا به( ۲۷ )

انتظار يعنى: چشم به راه بنيانگذار حكومت عدل و داد و برهم زننده بساط ظلم و بيداد كه در سايه شمشير عدالت او تمامى ستمگران جنايتكار و منكران طغيانگر و دشمنان تجاوزگر و مخالفان عنادگر، از صفحه گيتى محو خواهد شد:

«فلا يبقى على وجه الارض جبار قاسط ولا جاحد غامط ولا شانى مبغض و لا معاند كاشح( ۲۸ )

و در عرصه زمين نشانى از ظلم اثرى از بدعت به چشم نخواهد خورد:

«حتى لا يرى اثر من الظلم. »( ۲۹ )

و ابر عدالت و دادگرى سايه خود را بر روى ساكنان كره خاكى مى گسترد كه كسى را جرئت تجاوز و ستم به حريم ديگرى نخواهد بود:

«...و وضع ميزان العدل بين الناس فلا يظلم احد احدا »( ۳۰ )

انتظار يعنى: چشم به راه سمبل فضيلت و الگوى كرامت كه ثروت خدادادى را به رايگان در اختيار همگان قرار داده بر مسئولين كشورى و لشكرى بسيار سختگير و به بينوايان بسيار مهربان است:

«المهدى سمح بالمال شديد على العمال، رحيم بالمساكين( ۳۱ )

انتظار يعنى: چشم به راه پديد آورنده تحول بزرگ جهانى كه فقر و نيازمندى را براى هميشه از جوامع بشرى ريشه كن كرده همگان را در سايه فضل و رحمت الهى بى نياز خواهد نمود آنچنانكه مردم، كسى را نمى يابند كه هدايا و زكات خود را به وى بپردازند:

«يطلب الرجل من يصله بماله و ياءخد زكاته فلا يجد احدا تاءخذ ذلك استغناء بما عندالناس من فضله( ۳۲ )

منتظران الهام گير

در عصرى كه ابر سياه ستم و بيداد، بر سر مظلومان و مستضعفان، سايه افكنده و حقوق بيچارگان بوسيله مدعيان دروغين حقوق بشر، مورد تجاوز قرار گرفته و انسانيت انسانها بنام خدمت به انسان، به استهزا گرفته شده و با نهضتهاى رهايى بخش اسلامى كه مانع بيدادگرى آنان بوده، مبارزه نموده و رهروان آزاده مكتب انسان ساز اسلامى را به خاك و خون مى كشند و... منتظران معتقدند كه بايد:

با الهام از ابراهيم بت شكن، بتهاى ابرقدرت شرق و غرب را در هم كوبيد و بتخانه هاى جاسوسى بين المللى آنان را ويران ساخت.

با الهام از مبارزه بى امان حضرت موسى، با ستم پيشگان و ستمگران به مبارزه برخاسته و با سردمداران بيدادگر شرق و غرب به ستيز پرداخت و آنان را به سزاى اعمال ننگين خود رساند.

با الهام از كوشش بى دريغ حضرت نوح، مظلومان و مستضعفان را در كشتى نجات اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام فرا خوانده و آنان را از غرق شدن در گرداب طوفان سهمگين فساد و بى بندبارى و طغيان و بيدادگرى، نجات داده و نفرين هميشه جاويد خود را به هستى زور داران قلدر، و زر اندوزان بى قيد و شرط، نثار نمود.

با الهام از نبى رحمت و ناجى امت حضرت رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آغوش گرم و پرمهر خود را جهت نوازش معتقدان به حاكميت الله گشوده و تمام توان و قدرت خود را براى در هم كوبيدن بساط ستم و جنايت مهيا ساخت.

با الهام از مكتب سرخين تشيع علوى، فرياد كوبنده خود را بر فرق يهوديان دوران و منافقان زمان وارد نموده و به هستى نكبت بار آنان خاتمه داد.

با الهام از بردبارى و پايدارى حسنى، پرده از روى جنايت پيشگان عصر برداشت و مدعيان دروغين صلح جهانى را رسوا نموده و خائنان به شرافت انسانيت را مفتضح ساخت.

با الهام از سرور آزادگان و آموزگار آزادگى و آفريننده بزرگ حماسه آزادى دانشگاه بزرگ آزادى و آزادگى تأسيس نموده و در هر زمان عاشورا آفريد و همه جا را به كربلا مبدل ساخت و حقيقت غلبه خون بر شمشير را براى جهانيان اثبات نمود و سركردگان استثمار و استعمار بين المللى و دشمنان آزادى و آزادگى را در سيلاب خونين غرق كرده و براى هميشه نام آنان را از قاموس هستى حذف نمود.

اى بهار آزادى

اى كشتى نجات! اينك گرفتاران امواج پرتلاطم درياى فساد و ظلم و طغيان در انتظار ظهورت لحظه شمارى مى كنند.

اى روزنه اميد! اينك اسيران زنجير استعمار و گرفتاران استبداد، با انتظار روز رهايى از قيد اسارت ظلم، دل خوش كرده و شبهاى ظلمانى و تاريك بيداد را به اميد نور عدالت تو، سپرى مى كنند.

اى چشمه سار جوشان فضيلت! اينك تشنه كامان علم و دانش در انتظار جرعه اى از اقيانوس بيكران علم تو صف كشيده اند.

اى بهار آزادى! اينك مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان چشمان خسته خود را به قطرات بارش ابر عدالت تو دوخته اند.

اى مايه اميد، اى آرزوى دل اوليا، اى آنكه شبهاى تار انبيا به اميد ظهورت رقم خورده.

اى آنكه خشم پرخروش ملكوتيان به ياد انتقامت، فروكش!

و اى آنكه قلب پر خون علىعليه‌السلام را تو مايه تسكين!

اى آنكه پهلوان شكسته زهراى اطهرعليها‌السلام را تو مرحم!

اى آنكه قلب شكسته حسنعليه‌السلام را تو درمان!

اى آنكه خون پاك شهيدان را تو منتقم!

اى آنكه بازوان به زنجير كشيده اسيران را تو نوازش!

بيا! تا شكوفه هاى بهارى به روى زيباى تو لبخند زند.

بيا! تا لاله هاى پرشور گلستان به ياد تو تبسم كند.

بيا! كه سبزه زاران به خاطر جمال زيباى تو با طراوت شود.

بيا! كه غنچه ها به ياد تو شكوفا گردد.

بيا! كه بلبلان براى تو نغمه سر دهند.

بيا! كه كاخ بيدادگران به دست تو ويران شود.

بيا! كه ستم پيشگان، به شمشير انتقام تو كيفر شوند.

بيا! كه پرچم پرافتخار توحيد به دست تواناى تو در سراسر گيتى به اهتزاز در آيد.

بيا! كه عدالت در لواى حكومت تو، بر روى ساكنان اين كره خاكى، سايه افكند.

اى آنكه از موسى برتر!

بيا كه يد بيضاى قدرت الهى را از آستين ملكوتيت برون آر و چشم خيره سران عالم را خيره ساز.

بيا! كه با نمايان كردن اژدهاى قهر خداوندى تمام جادوى جادوگران قرن را باطل ساز و مدعيان دروغين حقوق بشر را رسوا كن.

بيا! كه با فرو ريختن آتش خشم الهى بر سر ابر جنايتكاران، همه ستم پيشگان را در شعله هاى غضب خداوندى را بسوزان و خاكستر آنان را بر باد ده تا مظلومان و بيچارگان و ستمديدگان، نفس راحتى كشند.

بيا! كه با غرق كردن قافله هاى بيدادگرى و استبدادگران در درياى طوفانى سطوت و انتقام پروردگارى حزب حق و لشگر عدل، مسرور و خندان گردد.

بيا! كه شيفتگانت پروانه وار به طرف شمع وجودت چرخش كنند.

بيا! كه با آمدنت قلب رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم خوشحال و دل علىعليه‌السلام شاد و چشمان زهراعليها‌السلام روشن شود.

اين مقدمه را با زمزمه دعاى فرج به پايان مى بريم:

«اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا صلواتك عليه و آله و غيبة امامنا و كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا »

خدايا!

از فقدان و از دست دادن پيغمبران، از غيبت و پنهانى امامان، از كثرت و بسيارى دشمنان، از كمى و اندكى تعداد نفراتمان از رو آوردن فتنه ها بسويمان، شكوه و شكايت نزد تو مى آوريم.

اى زاده پيغمبر! اى ميوه دل حيدر! اى اميد قلب زهراى اطهر!

ما غفلت كرديم متوجه نشديم، غافلانه و جاهلانه، تو، آن يوسف عزيز را بدون اينكه حتى ثمن بخسى نصيبمان شود، از دست داديم و اينك در هجران تو، كنعان زندگى ما در خشكسالى سوزان فرو رفته و زندگى بر ما سخت شده، با شرمندگى، دست تمنا بسوى تو گشوده و عرضه مى داريم:

«يا ايها العزيز مسنا و اهلنا الضر و جئنا بيضاعة مزجاة فاوف لنا الكيل و تصدق علينا ان الله يجزى المتصدقين

اى فاتح بزرگ جهان! اى قلب عالم امكان! اى مظهر رحمت بيكران!

اينك با قلبى پر از سوز و سينه اى مملو از گداز و چشمانى سرازير از اشك، فرياد مى نهيم:

اى عزيزتر از هر عزيزى! اى گرامى تر از يوسف يعقوب! اگر دلباختگان يوسف با ديدن روى دل آراى او، انگشت بريدند، شيفتگان تو بدون ديدن جمال زيبايت از جان و تن گذشتند و در آتش فراقت پروانه وار سوختند، شايد كه بر قلبهاى سوخته آنان آب وصال ريزى و با صبح ظهورت شام ظلمانى هجران آنان را به روز روشن مبدل سازى.

و در پايان از برادر بسيار گرامى و فاضل فرزانه، جناب آقاى (احمد مسجد جامعى) قائم مقام محترم وزير فرهنگ و ارشاد اسلامى و معاونت فرهنگى و پژوهشى كه در راستاى ترجمه، تحقيق و نشر اين كتاب، مساعدت خالصانه خود را مبذول داشتند، كمال تشكر را مى نمايم، باشد كه اين عنايت و ساير خدمات گرانقدر و تلاش بى وقفه او در نشر آثار و فرهنگ قرآن و اهل بيت عصمت و طهارتعليهم‌السلام دارند مورد پذيرش حضرت بقية الله الاعظم عجل الله تعالى فرجه الشريف قرار گيرد ان شاء الله.

و همچنين از همكارى هاى بى دريغ برادر ارجمند جناب آقاى (حميدى) مشاور اجرايى معاونت فرهنگى و پژوهشى كمال سپاسگزارى بعمل مى آيد.

موسسه تحقيقاتى حضرت ولى عصرعليه‌السلام

سيد محمد حسينى

امام مهدىعليه‌السلام كيست؟

سخن از امام مهدىعليه‌السلام سخن از يك موضوع عقيدتى و مذهبى بسيار حساس و مهمى است كه رابطه تنگاتنگ و گسست ناپذيرى با اسلام و مسلمانان دارد، چرا كه وجود گرانمايه او يك واقعيت اسلامى و از مهم ترين مسايل دينى و از اساس مكتب و ايمان به ارزشهاى معنوى است.

بحث از شخصيت آن حضرت، آنگونه كه برخى از نويسندگان منحرف پنداشته اند، بحث از افسانه اى نيست كه شيعه آن را به منظور آرامش بخشيدن به روان ناآرام خويش كه در رهگذر قرون و اعصار تحت فشار ظلم و استبداد بوده است ساخته باشد و بخاطر مرهم نهادن بر قلب زخم خورده اى كه باران مصايب در مسير زمان بر سر آنان باريده است سرهم كرده باشد.

بحث از امام مهدىعليه‌السلام آنگونه كه برخى فيلسوف نماها گفته اند انديشه اى نيست كه به منظور تخفيف دردها و آرامش بخشيدن به رنج و فشارى باشد كه از رهگذر حاكميت زمامداران بيدادگر قرون و اعصار در برخى اذهان و افكار جايگزين شده باشد.

و نيز آنگونه كه برخى عناصر نادان مدعى دانش و فرهنگ تصور كرده اند، حرافه اى نيست كه آن را، داستان سرايان ساخته و پرداخته و به اسلام چسبانده باشند و نيز بازيچه تاريخى نيست تا اسباب تمسخر دشمنان بدانديش و دلقك و ياوه گو باشد؛ بلكه يك واقعيت اسلامى است كه در خور اهميت بخشيدن بسيار و ژرف نگرى فراوان ارزيابى و روشنگرى اساسى است.

مساءله تداوم حيات اسلام و شكوه قرآن است، بحث مهم و اصيلى است كه قرآن نويدگر آن است و پيامبر در موقعيتها و مناسبتهاى گوناگون از آن سخن به ميان آورده، امامان نورعليهم‌السلام نويد و بشارت آن را نه تنها به شيعيان خود كه به تمامى مسلمانان قرون و اعصار داده اند و دانشمندان، مفسران، محدثان و مورخان نام آور، در رهگذر قرون و اعصار، كتابهاى مفصل و مستقلى پيرامون آن نوشته اند.

با اين بيان، موضوع امام مهدى يك موضوع استراتژيك و بسيار مهم و در نوع خود بى نظير است و از امتيازات بسيار ويژه اى، برخوردار است.

مساءله اى است كه پيرامون آن بسيار گفتگو شده و در آستانه آن، فراوان برخورد افكار و انديشه ها صورت گرفته و قلم فرساييها شده است، از اين رو، گروهى بدان ايمان آورده و گروهى دچار حيرت گشته و برخى ديگران را به باد استهزاء گرفته اند.

امام مهدىعليه‌السلام از شخصيتهايى نيست كه گذشت زمان او را در كام خود فرو برد و تاريخ آن را به فراموشى سپارد. او نداى رساى ميليونها انسان و معشوق دل عصرها و نسلهاست. چشم امتها به او دوخته شده و نقطه اميد جامعه هاست.

امام مهدىعليه‌السلام شخصيت برجسته اى است كه درست ۱۱۴۲ سال پيش از نگارش اين كتاب ديده به جهان گشوده و هم اكنون زنده است، بر روى اين سياره خاكى زندگى مى كند و بسان ديگر انسانها، غذا مى خورد و آب مى نوشد و خداى خويش را عاشقانه و خالصانه عبادت مى كند و در انتظار دريافت فرمان ظهور خويش است.

آن گرامى از ديدگان نهان است. مردم او را مى بينند و نمى شناسند و او نيز خويشتن را معرفى نمى كند و در هر نقطه اى از جهان كه اراده كند، حضور مى يابد.

او بر سراسر جهان، تسلط و اشراف دارد و به همه بندگان، شهرها و كشورها احاطه دارد. به اذن خدا هر رخدادى در سراسر جهان رخ دهد مى داند و روزى كه نزد خدا مشخص است و براى ما نامعلوم، از پس پرده غيبت ظاهر مى گردد و علائم و نشانه هاى قطعى پيش از ظهور او پديدار مى گردد.

پس از ظهور، بر سراسر گيتى حكم مى راند و مسيحعليه‌السلام از آسمان فرود آمده و به امامت او نماز مى خواند.

همه دولتها و ملتها در سراسر جهان، در برابرش خاضع مى گردند و مذاهب و اديان سرفرود مى آورند.

اسلام راستينى را كه نياى گرانقدرش محمدصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم آورد، با خود مى آورد و پياده مى كند...

اينها برخى سرفصلها پيرامون شخصيت آن گرامى و بسان فهرستى براى اين كتاب است.

نام و نسب بلند آوازه او

پدران و نياكان سرفراز:

نام بلند آوازه آن گرانمايه (محمد) و به (مهدى)عليه‌السلام شهرت دارد.

او فرزند حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام

فرزند امام هادىعليه‌السلام

فرزند امام جوادعليه‌السلام

فرزند امام رضاعليه‌السلام

فرزند امام كاظمعليه‌السلام

فرزند امام صادقعليه‌السلام

فرزند امام باقرعليه‌السلام

فرزند امام سجادعليه‌السلام

فرزند امام حسينعليه‌السلام

فرزند امام علىعليه‌السلام

و فرزند دلبند فاطمه دخت گرانمايه پيامبر گرامى است.

و سخن فرزدق چقدر در اينجا زيباست كه مى گويد:

(اينان، پدران گرانقدر من هستند، شما نيز اى (جرير)! به هنگامى كه انجمنها ما را گرد آوردند، شخصيتهايى به عظمت پدران من، بدان انجمنها بياور.)

آرى! اين نسب والاى آن حضرت است كه علاوه بر اسناد تاريخى، انبوه روايات نيز كه از نظرتان خواهد گذشت، اين واقعيت را به صراحت، در چشم انداز حقجويان قرار مى دهد.

مادر گرامى او

مادرش، بانوى بزرگ، نيك بخت پرشكوه و گرانقدرى بنام (نرجس) است و او را (صيقل)، (ريحانه) و (سوسن) نيز، ناميده اند.

لازم به يادآورى است كه تعدد نام و اختلاف در اسم، نه تعدد شخصيت را مى طلبد و نه اختلاف در مورد صاحب آن را.

دخت گرانقدر پيامبر فاطمهعليها‌السلام نيز بخاطر مناسبتها و دلايل متعدد نامهاى گوناگونى داشت كه برخى از آنها را در كتاب (فاطمه از ولادت تا شهادت) آورده ايم و در اين كتاب نيز برخى از نامهاى مادر گرامى حضرت مهدى (نرجس) را نيز خواهيم آورد.

دست خيانت و تحريف در برخى روايات

هر پژوهشگرى به رواياتى كه از نسب امام عصرعليه‌السلام سخن مى گويد، مراجعه كند به روشنى در خواهد يافت كه امام مهدىعليه‌السلام بى هيچ ترديدى فرزند گرامى حضرت امام حسن عسكرىعليه‌السلام است. با اين وصف شما در برخى از كتابهاى اهل سنت به روايتى بر مى خوريد كه دست تحريف و تزوير بسوى آن دراز شده و خيانتكارانه بخاطر زشت و بى اعتبار جلوه دادن روايت و منحرف ساختن آن از هدف اصلى خويش كه بيان شخصيت و نسب حضرت مهدىعليه‌السلام است، يك واژه بيگانه بر آن افزوده است و به همين جهت هم اين روايت، ارزش و اصالت حقيقى خويش را از دست داده است.

علاوه بر اين، روايت مورد اشاره، از نظر سند و متن نيز ضعيف است و نزد پژوهشگران فاقد ارزش و اعتبار. اما شگفت اينجاست كه برخى از بدانديشان صدها روايت صحيح و اصيل و معتبر را در اين مورد رها ساخته و به همين روايت فاقد ارزش و اعتبار چسبيده اند، چرا كه پاسخگوى تمايلات و خواسته هاى دل بيمار آنان است.

آن روايت اين است:

عن ابى داود، عن زائدة، عن عاصم، عن زر، عن عبدالله، عن النبىصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم انه قال:

«لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد، لطول الله ذلك اليوم، حتى يبعث الله رجلا منى او: من اهل بيتى يواطى ء اسمه اسمى (و اسم ابيه اسم ابى ) يملاء الارض قسطا و عدلا، كما ملئت ظلما و جورا ».

اين روايت با چيزى كه دست تحريف و خيانت بدان افزوده است از ديگر انبوه روايات كه پيرامون حضرت مهدىعليه‌السلام آمده است، از نظر سند متن متفاوت است.

از نظر سند: بدان جهت فاقد ارزش است كه روايت بوسيله فردى بنام (زائده) روايت شده است و او فردى است كه دانشمندان علم رجال در بيوگرافى اش تصريح كرده اند كه:

«انه يزيد فى الاحاديث»( ۳۳ )

يعنى: او در روايات مى افزود و امانت در نقل را رعايت نمى كرد.

اما از نظر متن: بدان دليل فاقد ارزش است كه اين روايت از (زر) از راههاى فراوان ديگرى روايت شده است و در هيچ كدام از آن، جمله و اسم ابيه اسم ابى وجود ندارد.( ۳۴ )

و اين نشانگر آن است كه اين جمله اضافى، ساخته و پرداخته فردى بنام (زائده) است كه پژوهشگران اهل سنت نيز اين واقعيت را دريافته اند از جمله يكى از آنان در كتاب خويش مى نويسد:

(همه روايات رسيده از پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم در اين مورد، فاقد جمله (و اسم ابيه اسم ابى) مى باشد)

آنگاه روايت مورد بحث را از (زائده) مى آورد و پس از آن مى گويد:

(ترمذى اين روايت را نقل نموده است، اما آن جمله را ذكر نكرده است.)

و در انبوه روايات حافظان و افراد مورد اعتماد كه روايت را آورده اند، تنها اين عبارت است: (اسمه اسمى) مى باشد.( ۳۵ )

علاوه بر آنچه آمد، در همه روايات رسيده از پيامبر در مورد شخصيت والاى امام مهدىعليه‌السلام ، عبارت كوتاه (و اسم ابيه اسم ابى) وجود ندارد و مسلمانان نيز بر اين مطلب، اتفاق نظر دارند كه آن حضرت فرزند حضرت حسن عسكرىعليه‌السلام است.

با اين بيان، روايت تحريف شده (زائده) فاقد ارزش و اعتبار است و از ديدگاه علما و دانشمندان، مردود؛ چرا كه با انبوه روايات صحيح و معتبر، ناسازگار است و نيز بدان دليل كه (زائده) عنصرى شناخته شده است كه با روايات بازى مى كرد و طبق هواها و خواسته هاى خويش، در آنها دستكارى مى نمود.

چرا تحريف؟

بازرگانان و دلالان حديث، به منظور تقرب به قطبهاى قدرت و در طمع بدست آوردن ثروت و تقويت جبهه باطل و بيداد، رواياتى جهت دار از خود مى ساختند و آنها را به پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم نسبت مى دادند، چرا كه در برخى روزگاران، ساختن روايت دروغ، پست و شغل مهم و تجارتى پر سود بود كه جعل كنندگان حديث و دروغ پردازانى نظير (ابوهريره)، (سمرة بن جندب)، (مغيرة بن شعبه) و دوستان و همكاران آنان بدان وسيله زندگى مى كردند و به آلاف و الوف و هواهاى دل خويش مى رسيدند و راوى روايت مورد بحث، جناب (زائده) از اين قماش است و دليل بازى با اين روايت نيز روشن است.

هدف...

هدف از افزودن جمله كوتاه (و اسم ابيه اسم ابى) به روايت مورد بحث چه بوده است و دست تحريف، چه منظورى داشته است؟

پاسخ

پاسخ اين سؤال، يكى از اين دو مى تواند باشد:

۱. هدف از اين كار، تاءييد (مهدى عباسى) بوده است كه، نامش (محمد) و نام پدرش (عبدالله) است و لقبش (مهدى).

۲. ممكن است هدف تاءييد (محمد بن عبدالله بن حسن) بوده است كه لقبش (نفس زكيه)( ۳۶ ) بود و بر ضد نظام ستمكار و پرفريب عباسى قيام كرد، همانگونه كه علامه معاصر آيت الله صافى نيز در كتاب خويش( ۳۷ ) بدان تصريح كرده است.

كوتاه سخن اينكه: روايت (زائده) از ديدگاه دانشمندان حديث، فاقد صحت و اعتبار است و در نهايت ضعف و تزلزل و توجيه حرف نادرست نيز، كار نادرست ديگرى است.


3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45