سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن

سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن0%

سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن نویسنده:
گروه: کتابخانه قرآن کریم
صفحات: 84

سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: غلامرضا نيشابورى
گروه: صفحات: 84
مشاهدات: 109130
دانلود: 3953

توضیحات:

سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 84 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 109130 / دانلود: 3953
اندازه اندازه اندازه
سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن

سرگذشتهاى تلخ و شيرين قرآن

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

زبيده و قرآن گران قيمت

زبيده همسر هارون الرشيد قرآنى بسيار گران قيمت داشت كه آن را با زر و زيور و جواهرات تزيين كرده بود و علاقه فراوانى به آن داشت يك روز هنگامى كه از همان قرآن تلاوت مى كرد به آيهلن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون (١٤١) رسيد، با خواندن آيه در فكر فرو رفت و با خود گفت :

هيچ چيز مثل اين قرآن نزد من محبوب نيست و بايد آن را در راه خدا انفاق كنم به دنبال جواهر فروشان فرستاد و تزيينات و جواهرات آن را بفروخت و بهايش را در بيابانهاى حجاز براى تهيه آب مورد نياز باديه نشينان مصرف كرد. مى گويند امروز هم بقاياى آن چاهها وجود دارد و به نام او ناميده مى شود(١٤٢).

سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم

زيد فرزند امام سجادعليه‌السلام از مردان نمونه تاريخ است كه در تمامى ابعاد مانند عرفان ، زهد، جهاد، شجاعت ، علم و فقاهت ، بيدارى ، هجرت و... پس از امامان ، بى نظير بود. قابل ذكر است كه در نگين انگشتر او كه خط فكرى او را نشان مى داد، نوشته شده بود:

اصبر توجه اصدق تنجع :

استقامت كن تا به پاداش آن برسى ، و راستگو باش تا نجات يابى

مادر او كنيز بود و حوراء يا غزاله نام داشت ، زيد به سال ٦٦ يا ٦٧ هجرى بعد از طلوع فجر متولد شد و در سال ١٢١ در سن ٥٥ سالگى بر ضد طاغوت زمانش ، هشام بن عبدالملك قيام كرد و سرانجام به شهادت رسيد. از سخنان اوست : سيزده سال قرآن را با تدبر خواندم ، چيزى در قرآن بهتر از آگاهى و عبادت نيافتم(١٤٣) .

جالب اينكه قبل از تولد زيد، از ناحيه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله و علىعليه‌السلام از ولادت و سپس انقلاب او و كيفيت شهادت و نام و نشان او خبر داده بودند و به اين ترتيب در ذهن امام سجادعليه‌السلام ترسيمى از زيد بود كه در آينده رهبر انقلاب مى شود. تا اينكه طبق معمول ، امام سجادعليه‌السلام پس از اذان صبح ، نماز صبح را خواند و مشغول تعقيب گرديد و عادت آن حضرت اين بود كه تعقيب نماز را تا طلوع آفتاب ادامه مى داد. در اين هنگام خبر آوردند كه خداوند پسرى به آن حضرت عنايت فرموده است

امام سجادعليه‌السلام به اصحاب خود رو كرد و فرمود: اين كودك را جه نام بگذارم ؟ هر كسى نامى گفت ، حضرت قرآن طلبيد، قرآنى را به آن حضرت دادند، به قرآن تفاءل زد، آيه اول صفحه اول اين آيه آمد:و فضل الله المجاهدين على القاعدين اجرا عظيما : خداوند، مجاهدان را بر نشستگان به پاداش بزرگ برترى داد.

بار ديگر قرآن را گشود. اين بار در آغاز صفحه اول قرآن ، اين آيه آمد:

ان الله اشترى من المؤ منين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون فى سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعدا عليه حقا فى التوراه و الانجيل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستيشروا بيعكم الذى بايعتم به ذلك هو الفوز العظيم :(١٤٤)

خداوند جان و مال مؤ منان را در برابر بهشت ، خريدارى كرده ، مؤ منانى كه در راه خدا مى جنگند و يا خود كشته مى شوند و اين وعده قطعى در تورات و انجيل و قرآن است ، كيست كه باوفاتر از خدا در انجام وعده اش باشد، پس شما در اين معامله اى كه كرده ايد به خود مژده دهيد كه اين پيروزى سعادتى بزرگ است

امام سجاد عليه‌السلاماين دو آيه را در ذهن خود بررسى كرد و ديد هر دو در مورد جهاد و ايثار در راه خداست ، و از آن ترسيمى كه در مورد زيد، رسول خدا و علىعليه‌السلام فرموده بود كه در صلب امام سجاد پديد مى آيد، نتيجه گرفت اين كودك همان زيد است ، آنگاه مكرر به حاضران فرمود: سوگند به خدا اين فرزند، همان زيد است ، و نام او را زيد گذاشت(١٤٥)

با اين آيه حال پيامبر دگرگون شد

وقتى آيه وجى ء يومئذ بجهنم نازل شد، رنگ چهره مبارك رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله دگرگون گشت اين حالت بر اصحاب گران آمد، بعضى به سراغ علىعليه‌السلام رفتند و ماجرا را بيان كردند.

علىعليه‌السلام آمد و ميان دو شانه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله را بوسيد و فرمود: اى رسول خدا، پدر و مادرم به فدايت باد، چه حادثه اى روى داد؟ فرمود: جبرئيل اين آيه بر من تلاوت كرد. علىعليه‌السلام گفت : چگونه جهنم را مى آورند؟ فرمود: هفتاد هزار فرشته آن را هفتاد هزار مهار مى كشند و مى آورند! و آن در حال سركشى است كه اگر او را رها كنند همه را آتش ‍ مى زند، سپس من در برابر جهنم قرار مى گيرم و او مى گويد: اى محمد! مرا با تو كارى نيست ، خداوند گوشت تو را بر من حرام كرده است على مى فرمايد: در آن روز هر كس در فكر خويش است ، اما محمد مى گويد

رب امتى ، رب امتى

پروردگارا! امتم امتم

۶۱

قرائت از روى قرآن

قال الباقرعليه‌السلام :

افضل العباده ، القراءه فى المصحف

الغايات /١٨٧

برترين عبادت ، خواندن قرآن از روى مصحف است

قال الصادقعليه‌السلام :

ثلاثه يشكون الى الله عزوجل مسجد خراب لا يصلى فيه اهله ، و عالم بين جهال ، و مصحف معلق قد وقع عليه الغبار لا يقرافيه

الكافى ٢/٦١٣، و الخصال ١/١٤٢

سه گروه نزد خدا شكايت برند: مسجد ويرانى كه اهلش در آن نماز نگزارند. دانايى كه بين جاهلان تنها بماند و قرآن رها شده و غبار گرفته كه خوانده نگردد.

قرآن مزد رسالت را اينگونه مى دهد

هنگامى كه پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند: ما خدمتش مى رسيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شد اين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد. هنگامى كه اين سخن را خدمتش عرض كردند، آيهقل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (١٤٦) من مزدى از شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم نازل شد و پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آن را بر آنها تلاوت كرد و سپس فرمود: نزديكان مرا بعد از من دوست داريد. آنها با خوشحالى و رضايت از محضرش بيرون آمدند. اما عده اى از منافقان گفتند: اين سخنى است كه بر خدا افترا بسته و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانش ذليل كند.

اين آيه نازل شد: ام يقولون افترى على الله كذبا فان يشاءالله يختم على قلبك و يمح الله الباطل و يحق الحق بكلماته انه عليم بذات الصدور (١٤٧)

و بدينوسيله پاسخ آنان را داد و گروهى از آنها پشيمان شدند و گريه كردند و توبه نمودند و خدا توبه آنها را پذيرفت(١٤٨)

قرآن و ارفاقى در حق روزه داران

در تفسير نعمانى از علىعليه‌السلام نقل مى كند: هنگامى كه خداوند متعال روزه را واجب كرد، همچنين واجب نمود كه روزه داران در شبهاى ماه رمضان نيز جماع نكنند، چنانچه روزه اى كه بر بنى اسرائيل واجب شده بود نيز بايستى در شبهاى ماه رمضان جماع نكنند و نيز هرگاه در اول شب قبل از افطار خواب مى رفت نبايستى چيزى بخورند. پيرمردى از اصحاب پيغمبر به نام مطعم بن جبير در حفر خندق شركت داشت و اين عمل در ماه رمضان بود. مطعم روزى پس از فراغت از حفر خندق به منزل خود آمد و نماز مغرب خود را بجاى آورد ولى زوجه او افطارى او را به تاءخير انداخت و او را خواب ربود و زوجه اش وقتى كه ديد او در خوابست بيدارش نمود، مطعم متوجه شد كه خواب بوده اطهار كرد تنها خودت افطار كن و براى من كه خوابيده ام ، طعام حرام است ناچار امساك كرد. فرداى آن روز با همان حال مشغول حفر خندق شد، ناگاه بيهوش گشت و پيغمبر از سبب آن پرسيد، پس جريان را نقل كرد، و ديگر اينكه مسلمانان چون نمى توانستند در شب جماع نكنند و امساك نمايند ناچار مخفيانه جماع مى كردند. پيغمبر اسلام در اين رابطه با پروردگارش مناجات كرد و آيه شريفهاجل لكم ليله الصيام الرفث تاجمله كلوا و اشربوا حتى يتبن لكم الخيط الابيض من الخيط الاسود من الفجر ثم اتمواالصيام الى الليل (يعنى بخوريد و بياشاميد تا رشته سفيد از رشته سياه از صبح پديد آيد سپس روزه را تا شب ادامه دهيد) نازل گرديد. پس اين آيه شريفه ، حكم سابق را نسخ كرد.(١٤٩)

خاطرات پيامبر از جبل النور

غار حراء كه در قله كوه بسيار بلندى در مكه قرار گرفته و اكنون به آن كوه جبل النور مى گويند از عجايب معنوى تاريخ اسلام است

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله قبل از بعثت سالى يك ماه تمام به (غار حراء) مى رفت ، شب و روز در آنجا بود و به عبادت مى پرداخت و هر وقت ماه به پايان مى رسيد از كوه سرازير مى شد و يكسره كنار كعبه مى آمد و آن را هفت بار طواف مى كرد و سپس به خانه خود باز مى گشت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله زمانى كه به مقام رسالت رسيد و وحى بر او نازل شد در همان ماهى بود كه طبق معمول هر سال در غار حرا به سر مى برد(١٥٠) .

جالب اينكه طبق قرائن و احاديث علىعليه‌السلام (كه در آن هنگام كمتر از ده سال داشت) به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله در غار حرا مى رفت و در جوار آن حضرت به عبادت مشغول مى شد، چنان كه در نهج البلاغه حضرت علىعليه‌السلام فرمود:

و لقد كان بجاور فى كل سنه بحراء فاراه و لايراه غيرى

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله هر سال در غار حرا مى پرداخت و كسى جز من او را نمى ديد(١٥١).

۶۲

پيامبر شاهد بر امت

عبدالله بن مسعود مى گويد: پيغمبر اكرم صلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:

قرآن را براى من قرائت كن و من اتفاقى سوره نساء را باز كردم ، وقتى به آيهفكيف اذا جئنا من كل امه بشهيد وجنابك على مؤ لاء شهيدا (١٥٢) رسيدم ديدم اشك از چشمان پيغمبر صلى‌الله‌عليه‌وآله فرو مى ريزد، فرمود:

اكنون بس است(١٥٣).

قرآن و كمك به جبهه

سپاه اسلام براى جنگى (كه ظاهرا جنگ تبوك بود) آماده مى شدند. اين جنگ نياز شديد به كمك مالى داشت ، هركس هر اندازه مى توانست كمك مى كرد، يكى از مسلمين به نام ابوعقيل انصارى (يا سالم بن عمير) يك كارگر ساده بود، آنچه از مزد كارگرى بدست مى آورد، در مخارج ساده زندگيش مصرف مى شد، و ديگر زياد نمى آمد، ولى او تصميم گرفت تا شبانه نيز اضافه كار كند، بلكه بتواند به ارتش اسلام كمك مالى نمايد. او شب براى شخصى به كشيدن آب از چاه پرداخت و از اين راه دو من خرما بدست آورد، يك من آن را براى خانواده اش ذخيره كرد، و يك من ديگر آن را به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آورد و به عنوان كمك ناچيز به آن حضرت داد. جمعى از كوردلان منافق صفت در آنجا بودند، و كمك ناچيز آن كارگر زحمتكش را به مسخره گرفتند، و پوزخند مى زدند كه مثلا آيا كار لشگر اسلام به جايى رسيده كه نيازمند به يك من خرماى يك كارگر ساده دارد؟ اين پوزخند نيش دار گناه بزرگى بود، چرا كه هم يك كارگر تحقير مى شد و هم دهن كجى به سپاه اسلام بود. جبرئيل بر پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله نازل شد و دو آيه سوره توبه (آيه ٧٩ - ٨٠) را در محكوميت و طرد آن مسخره كنندگان كوردل نازل كرد:

الذين يلمزون المطوعين من المؤ منين

كسانى كه از كمكهاى مالى مؤ منان مطبع ، عيبجويى مى كنند و آنها را كه دسترسى جز مقدار ناچيز، توان ندارند مسخره مى نمايند، خدا آنها را مسخره مى كند و براى آنان عذاب دردناك است ، اى پيامبر! چه براى آنها استغفاره كنى و چه نكنى (حتى) اگر هفتاد بار براى آنها استغفار كنى هرگز خداوند آنها را نمى آمرزد، چرا كه آنها خدا و پيامبرش را انكار كردند، و خداوند جمعيت فاسقان را هدايت نمى كند(١٥٤).

قرآن و مذمت توجيه گران

خلاصه داستان سبت كه در قرآن در آيه ١٦٣ تا ١٦٦ سوره اعراف آمده اين است : جمعى از بنى اسرائيل در ساحل درياى احمر در شهر ايله به نقلى در زمان حضرت داوود زندگى مى كردند. خداوند خواست آنها را امتحان كند. توسط پيامبرشان صيد ماهى در روز شنبه را بر آنها حرام اعلام كرد. آنها به اصطلاح از راه كلاه شرعى وارد شده ، حوضچه هايى در كنار دريا درست كردند، وقتى ماهيها روزهاى شنبه به آن حوضچه ها مى آمدند، هنگام غروب سر بند آن حوضچه ها را مى بستند، ماهيهاى زيادى در آن حوضچه ها مى ماند بعد در روز يكشنبه يا روزهاى بعد آنها را صيد مى كردند و مى گفتند: خدا ما را از صيد ماهى در روز شنبه نهى كرده نه در روزهاى بعد.

قرآن در آيه ١٦٥ سوره اعراف مى فرمايد:

آنها كه ظلم (به خود) كردند و نافرمانى نمودند به عذاب سختى گرفتار كرديم ولى آنها را كه نهى از منكر مى نمودند نجات داديم اما سرنوشت دسته سوم (يعنى آنانكه اين فرمان را گوش كردند ولى سكوت نمودند و نهى از منكر نمى كردند) در قرآن به خوبى روشن نيست(١٥٥).

عكرمه مى گويد: نزد ابن عباس رفتم(١٥٦) و ديدم قرآن به دستش گرفته و مى خواند و گريه مى كند، (علت گريه اش را چنين) گفت : مى دانم نهى از منكر كنندگان نجات يافتند و گنهكاران عذاب شدند ولى نمى دانم خداوند با سكوت كنندگان جه كرد؟ كه هم اكنون حال ما (كه ساكت هستيم) چنين است(١٥٧). با توجه به اينكه طبق ظاهر آيه ١٦٦ سوره اعراف و روايات متعدد گنهكاران به صورت ميمون مسخ شدند و سپس به هلاكت رسيدند. ميمون حيوانى است كه در تقليد كوركورانه بارز است ، شايد مسخ آنها به صورت ميمون بخاطر همان تقليد كوركورانه آنها از همديگر در صيد ماهى بوده است

۶۳

دليل تكرار در سوره كافرون

ابوشاكرد بصانى يكى از نادقه عصر امام صادقعليه‌السلام از ابوجعفر احول (معروف به مؤ من طاق) دليل تكرار آيات سوره كافرون را سؤ ال كرد و گفت : آيا ممكن است شخصى حكيم اين چنين تكرارى در كلامش باشد؟ ابوجعفر پاسخى نداشت ، چيزى نگفت تا وارد مدينه شد و اين سؤ ال را از امام صادق عليه‌السلامپرسيد. حضرت فرمود: علت تكرار اين بود كه قريش به رسول خدا پيشنهاد كردند كه يك سال تو خدايان ما را بپرست ، سال ديگر ما خداى تو را مى پرستيم ، و دوباره سال بعد تو خدايان ما را پرستش كن و سال چهارم ما خداى تو را مى پرستيم و چون آنها تكرار كردند، خداوند هم در جواب پاسخ آنها آيات را مكرر فرمود.

هنگامى كه ابوجعفر اين پاسخ را براى ابوشاكر بيان كرد او گفت : اين سخن تو نيست بلكه از امام صادقعليه‌السلام است(١٥٨)

۶۴

اى رسول خدا قرآن ديگرى بياور تا قبول كنيم

عده اى از بت پرستان خدمت پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله آمده و گفتند: آنچه در اين قرآن درباره ترك عبادت بتهاى بزرگ ما (لات و عزى و منات و هبل) و مذمت از آنان وارد شده براى ما قابل قبول و تحمل نيست ، اگر مى خواهى از تو پيروى كنيم ، قرآن ديگرى بياور كه اين ايراد در آن نباشد، و يا اينگونه مطالب را در قرآن كنونى تغيير بده !

اين آيات نازل شد:

و اذا تتلى عليهم ءاياتنا بينات قال الذين لا يرجون لقاءناائت بقران غير هذا او بدله قل مايكون لى ان ابدله من تلقاء نفسى ان اتبع الاما يوحى الى انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم (١٥٩).

هرگاه آيات روشن ما بر خلق تلاوت شود منكرات معاد كه اميدوار به لقاء ما نيستند به رسول ما اعتراض كرده گفتند: اگر تو رسولى ، قرآنى هم غير از اين بياور، يا همين را به قرآن ديگر مبتدل ساز، اى رسول ما در پاسخ آنها بگو مرا نرسد از پيش خود قرآن را تبديل كنم من از هيچ چيز جز وحى خدا پيروى نخواهم كرد و اگر عصيان پروردگار كنم ، از عذاب روز بزرگ قيامت مى ترسم

و به اين وسيله پاسخ كوبنده اى به آنان داده شد.(١٦٠)

۶۵

دو آيه را مى خوانم ولى موفق نمى شوم

شخصى خدمت امام صادقعليه‌السلام آمد و عرض كرد: دو آيه در قرآن است كه من هر چه به سراغ آن مى روم آن را نمى يابم (و به محتواى آن نمى رسم). حضرت فرمود: كدام آيات ؟ او گفت : آيه اول اين سخن خداوند است كه فرمود: مرا بخوانيد تا دعاى شما را مستجاب كنم ادعونى استجب لكم و من خدا را مى خوانم اما دعايم مستجاب نمى شود!

امام فرمود: آيا فكر مى كنى خداوند عزوجل وعده خود را تخلف كرده ؟ گفت : نه فرمود: علت آن چيست ؟ عرض كرد: نمى دانم فرمود: اينك به تو خبر مى دهم كسى كه اطاعت خداوند متعال كند در آنچه امر به دعا كرده و جهت دعا را در آن رعايت كند اجابت خواهد كرد. عرض كرد: جهت دعا چيست ؟ فرمود: نخست حمد خدا مى كنى ، و نعمت او را يادآور مى شوى ، سپس شكر مى كنى ، بعد درود بر پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى فرستى ، سپس گناهانت را به خاطر مى آورى و اقرار مى كنى و از آنها به خدا پناه مى برى و توبه مى نمايى ، اين است جهت دعا!

سپس فرمود: آيه ديگر كدام است ؟ عرض كرد: اين آيه كه مى فرمايد: در راه خدا انفاق كنيد تا خدا بهتر از آن را به شما بدهد. و ما انفقهم من شى ء فهو يخلقه و هو خير الرازقين ولى من در راه خدا انفاق مى كنم ولى چيزى كه جاى آن را پر كند عايدم نمى شود! امام فرمود: اگر كسى از شما مال حلالى بدست آورد و در راه خدا حلال انفاق كند هيچ درهمى را انفاق نمى كند مگر اينكه خدا عوضش را به او مى دهد(١٦١).

۶۶

قرآن و تقدير از شهيدى باوفا

يكى از مسلمانان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله به نام انس بن نضر در جنگ بدر حاضر نبود بعدا كه آگاه شد خيلى ناراحت گرديد كه چرا نبوده و در آن جنگ شركت نكرده است با خدا عهد و پيمان بست كه اگر جنگ ديگرى رخ داد حتما شركت كند و تا سرحد شهادت جانبازى نمايد تا اينكه جنگ احد پيش آمد، او به عهد خود وفا كرده در آن جنگ شركت نمود و هنگامى كه گروهى فرار كردند، او همچنان ايستادگى كرد و جنگيد تا به شهادت رسيد، آنگاه در ارزش كار اين شخص فداكار اين آيه معروف نازل گرديد:

من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضى نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا (١٦٢)

در ميان مؤ منان مردانى هستند كه بر سر عهدى كه با خدا بستند صادقانه ايستادند بعضى پيمان خود را به آخر رساندند و بعضى در انتظارند و هرگز در عهد و پيمانشان تغيير و تبديلى نيست(١٦٣)

به اين ترتيب انس بن نضر مطابق اين آيه به عنوان منتظران براى اداى پيمان از طرف خدا به شمار آمد.

۶۷

به حكم اين آيه بوسيدن حرم ، شرك نيست

يكى از دانشمندان مى گفت : در مدينه بودم ، يكى از شيعيان ايرانى ، پنجره و ديوار مرقد رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله را بوسيد، امام جماعت مسجد كه دانشمند وهابى بود، او را ديد، بر سرش فرياد كشيد كه چرا مى بوسى ؟ اين ديوار از سنگ است و آن پنجره آهن است چرا سنگ و آهن را كه فهم و شعور ندارند مى بوسى ؟ و مرتكب شرك مى شوى ؟ من در برابر فريادهاى او، دلم به حال آن شيعه ايرانى سوخت ، به جلو رفتم و به امام جماعت وهابى ، آنجا گفتم : بوسيدن اين در و پنجره ، نشانه پيوند و علاقه ما به رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله است و هيچ گونه شركى در آن نيست گفت : نه ، اين كار شرك است گفتم : آيا آيه ٩٦ سوره يوسف را نخوانده اى كه مى فرمايد:

فلما ان جاء البشير القاه على وجهه فارتد بصيرا

هنگامى كه بشارت دهنده اى (مبشر زنده بودن يوسف عليه‌السلامنزد پدرش يعقوب) آمد، آن (پيراهن) را بر صورت يعقوب افكند ناگهان يعقوب بينا شد

اين پيراهن ، پارچه بود، چطور شد كه پارچه اى چشم يعقوب را بينا كرد؟ امام جماعت وهابى در پاسخ به سؤ ال من درمانده شد و نتوانست جواب بدهد. ولى حقيقت اين است كه آن پيراهن به يوسف صديق نسبت داشت ، و يعقوب در كنعان ، بوى خوش آن را كه در نزديك مصر بود، استشمام كرد (چنانكه اين معنى در آيه ٩٤ سوره يوسف آمده است) بنابراين انتساب چيزى به اولياء بزرگ خدا، آثار درخشانى دارد، و اين عقيده نه تنها شرك نيست بلكه عين توحيد است ، زيرا آثار درخشان اولياء خدا، از توحيد و عقيده پاك آنها، سرچشمه گرفته است(١٦٤).

۶۸

امام نهم با قرآن ارشاد مى كند

مردى خدمت امام محمد تقىعليه‌السلام رسيد با حالى كه شادى و خرسندى از ظاهرش آشكار بود. آن جناب فرمود:

ترا شادمان مى بينم سبب چيست ؟

- يا بن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيدم از پدرت كه مى فرمود: شايسته ترين روزى كه انسان بايد شادمان باشد روزى است كه او را صدقات و نيكى و نفع به برادران دينى از طرف خداوند نصيب شده باشد. امروز ده نفر از برادران دينيم بر من وارد شدند همه بى بضاعت و عيالمند. آنها را پذيرايى كردم به هر يك مقدارى كمك نمودم از اين رو خرسندم

فرمود: بجان خودم سوگند ترا شايسته است اين شادمانى به شرط اينكه آن عمل را نابود نكرده باشى يا بعد از اين نابود نكنى

عرض كرد: چگونه ممكن است از بين ببرم با اينكه من از شيعيان خالص ‍ شمايم ؟

فرمود: هم اكنون نابود كردى آن نيكى و كمك به برادران را.

پرسيد: به چه چيزى از بين بردم ؟

امامعليه‌السلام فرمود: اين آيه را بخوان :

ولاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى

صدقه هاى خود را با منت نهادن و آزار كردن باطل نكنيد.

عرض كرد: به اشخاصى كه آنها را صدقه و كمك نمودم نه منت گذاردم و نه آنها را آزردم

آنجناب تفصيل داد كه : در آيهولاتبطلواصدقاتكم يالمن والاذى خداوند نفرمود باطل نكنيد به منت گذاردن و آزردن كسانى كه به آنها صدقه داده ايد، منظور هر نوع اذيتى است در نظر تو آزردن آنهايى كه صدقه داده اى بزرگتر است يا فرشتگانى كه ماءمور هستند و يا آزردن ما؟

جواب داد: آزردن شما و ملائكه

حضرت جوادعليه‌السلام فرمود: به راستى مرا آزردى و صدقه خود را باطل كردى

پرسيد با چه كارم شما را آزردم يا بن رسول الله ؟

آنجناب شرح داد: با همين سخنت كه گفتى چگونه باطل مى كنم آن را با اينكه از شيعيان خالص شمايم ! مى دانى شيعه خالص ما كيست ؟

با تعجب عرض كرد: نه

حضرت فرمود: حزبيل مؤ من آل فرعون و صاحب يس كه خداوند مى فرمايد: و جاءرجل من اقصى المدينه يسعى سلمان ، ابوذر، مقداد و عمار خود را با چنين اشخاصى برابر داشتى آيا با اين سخن ملائكه و ما را نيازردى ؟

عرض كرد: استغفرالله و اتوب اليه يا بن رسول الله پس چه بگويم ؟

فرمود: بگو من از دوستان شمايم و دشمن دشمنانتان و دوست دوستانتان

عرض كرد: و همين را مى گويم و همينطور نيز هستم و از آنچه گفتم كه بواسطه نپسنديدن خدا مورد پسند شما و فرشتگان نيز نبود، توبه كردم

امام عليه‌السلامفرمود: اكنون ثوابهاى از بين رفته صدقه ات بازگشت نمود(١٦٥)

۶۹

اوصاف حاملان قرآن

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

ان اءحق الناس بالتخشع فى السر و العلانيه لحامل القرآن و ان احق الناس فى السر و العلانيه بالصلاه و الصوم لحامل القرآن ثم نادى باعلى صوته : يا حامل القرآن ! تواضع به ، يرفعك الله و لا تعزر به ، فيذلك الله يا حامل القرآن ! تزين به لله يزينك الله به و لا تزين به للناس فيشينك الله به

الكافى ٢/٦٠٤، و البحار ٩٢/١٨٥: و مستدرك الوسائل ٤/٢٥٠

همانا سزاوارترين مردمان به فروتنى و خشوع در پنهان و آشكار حامل قرآن است و شايسته ترين آدمى به نمازگزارى و روزه دارى اندرون و بيرون حامل قرآن است سپس با صداى بلند ندا سرداد: اى حامل قرآن ! به خاطر قرآن عزت و بزرگى مجوى كه خدا تو را پست و زبون سازد. اى حامل قرآن ! براى خدا خود را به قرآن آراسته كن ، كه خدا تو را به قرآن زينت دهد. و براى مردم خود را به قرآن مياراى ، كه خدا ترا به قرآن رسوا و شرمنده سازد.

استدلال به قرآن عليه طاغوتى ستمگر

هارون الرشيد پنجمين خليفه مقتدر عباسى ، طاغوتى بزرگ و ديكتاتورى بى نظير در زمان خود بود و در ميان تمام خلفاى عباسى هيچكدام قدرت و شكوه ظاهرى او را نداشتند و مردم ستمديده نمى توانستند در برابر او و دژخيمان جلاد او كوچكترين حركتى بر ضد او نشان دهند.

امام هفتم شيعيان حضرت موسى كاظمعليه‌السلام در برابر اين طاغوت قلدر، هيچگونه واهمه اى نداشت و در فرصتهاى مناسب افشاگرى مى كرد و فتوى آن حضرت در مورد حرمت ورود و همكارى در دستگاه هارون در همه جهان اسلام پيچيده بود.

روزى به مناسبتى امام موسى بن جعفرعليه‌السلام را به كاخ زيبا و سر به فلك كشيده و استوار هارون بردند. هارون پس از احوالپرسى متعارف به آن حضرت رو كرد و گفت : اين كاخ چيست ؟ امام بى آنكه به سلطنت و قدرت هارون اعتنايى كند، فرمود: اين خانه تبهكاران است كه قرآن (در سوره اعراف / آيه١٤٦) مى فرمايد:

ساءصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الارض بغيرالحق و ان يروا كل آيه لايومنوا بهاوان يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا

بزودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبر مى ورزند از ايمان به آيات خود منصرف مى سازيم (بطورى كه) اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند به آن ايمان نمى آورند و اگر راه هدايت را ببينند آن را انتخاب نمى كنند.

هارون گفت : پس اين خانه (كاخ)، خانه كيست ؟ امام فرمود: اين خانه زمانى براى شيعيان ما بود و براى غير آنها، آتش شعله ور است

هارون گفت : چرا صاحب خانه (شيعيان) آن را تصرف نمى كنند؟ امام (قريب به اين مضمون) فرمود: در وقت خودش كه تعمير آن امكان داشت خواهند گرفت و اكنون هنوز وقتش نرسيده است

هارون گفت : شيعيان تو كجايند؟ امام كاظمعليه‌السلام اين آيه را تلاوت فرمود:

لم يكن الذين كفروا من اهل الكتاب و المشركين منفكين حتى ناتيهم البينه :

آن كسانى كه از اهل كتاب و مشركان كافر شدند (از انحراف) بازنايستند و حجت روشن براى آنها بيايد.(١٦٦)

اينجا بود كه هارون خشمگين شد كه همچون مارگزيده به خود مى پيچيد و چنان بى ادبى و گستاخى به ساحت مقدس امامعليه‌السلام نمود كه قلم از بيان آن شرم دارد(١٦٧) . آرى ، امامان ما در برابر ستمگران و طاغوتيان اين چنين قاطعانه سخن مى گفتند و آن را محكوم مى ساختند.

از استخاره هاى آيت الله حسن زاده آملى

استاد حسن زاده آملى درباره انگيزه چاپ كتاب الهى نامه مى گويند: الهى نامه كلماتى چند است كه از سنوات هزار و سيصد نود تا نود و چهار هجرى به قلم اين كمترين ، حسن حسن زاده آملى ، به اقتضاى تبدل بال و تحول حال ، به رشته نوشته درآمده است ، لذا در تلقى آن ، تثبيت لازم است كه در واقع تنافى ، منتفى است طبعم به طبع آن راغب نبود كه نشر آن را چه بوده ، جز اينكه با تصويب و ابرام اصدقاء فاضل مركز نشر فرهنگى رجاء زادهم الله تعالى رجاء از ساحت قدس قرآن مجيد، بصورت استخاره ، استجازه نموده ام ، به جواب و اجازات اين آيه كريمه مباركه ، تشرف يافته ام : وفى نسختها هدى و رحمه للذين هم لربهم يرهبون(١٦٨)

به رجاء واثق اين كه بعضى از نفوس مستعده را مفيد افتد جمع بر نشر آن صورت گرفت(١٦٩) .

۷۰

شدت تاءثير آيات قرآن در امام على عليه السلام

حبه عرنى مى گويد: در آن اثناء كه من و نوف در حياط قصر دارالاماره كوفه خوابيده بوديم ناگهان متوجه شديم كه امير المومنين در باقيمانده شب ، همچون آدمى سرگردان دست بر ديوار گذاشته و مى خواند:ان فى خلق السماوات و الارض و اختلاف الليل و النهار تا آخر آيه ، اين آيات را مى خواند و بسان كسى كه هوش و عقل خود را از دست داده - حيرت زده و سرگردان - گام مى زد، آنگاه فرمود: اى حبه آيا خوابى يا نگرانى و بيدار؟

عرض كردم : بيدارم ، شما كه اينگونه بى تابى و ناراحتى مى كنيد ما چه كنيم و وضع ما چگونه خواهد بود؟ پس چشمها را پايين آورد و گريه كرد. سپس ‍ به من فرمود: اى حبه راستى كه براى خداوند موقفى است و براى ما در برابر او موافقى ، چيزى از اعمالمان بر او پوشيده نيست ، اى حبه راستى كه خداوند به من و تو از رگ گردن نزديكتر است اى حبه راستى كه هيچ چيز مرا و تو را از ديد خداوند نخواهد پوشانيد. آنگاه خطاب به نوف كرده و فرمود: اى نوف آيا تو در خوابى ؟ عرض كرد: يا امير المومنين بيدارم و گريه من امشب به طول انجاميد. حضرت فرمود: اى نوف اگر امشب گريه تو از خوف خداوند به طول انجاميد فرداى قيامت چشمانت در برابر خداوند روشن خواهد گرديد.

اى نوف قطره اى اشك از چشم آدمى از خوف خدا نمى ريزد مگر اينكه درياهايى را از آتش دوزخ خاموش مى گرداند. اى نوف منزلت هيچكس ‍ بالاتر نيست از كسيكه از خوف خداوند بگريد و در راه خدا دوستى و دشمنى كند. اى نوف كسى كه در راه خدا دوستى كند محبت احدى را بر محبت خداوند ترجيح نمى دهد و مقدم نمى داند و كسى كه در راه خدا دشمنى كند به دشمنان خدا خير نمى رساند و به نفع آنان گام بر نمى دارد.

در آن هنگام كه دوستى و دشمنى شما براى خدا باشد و ديگر صفات نيكى كه ذكر شد، شما حقايق ايمان را كامل كرده ايد. سپس آن دو نفر را مؤ عظه كرد و متذكر نمود و در اواخر آن فرمود: از خداوند بر حذر باشيد به تحقيق كه من شما را انذار كردم سپس شروع به رفتن و گام برداشتن كرده و مى فرمود: اى كاش مى دانستم كه در غفلتهايم تو - اى - خدا - از من اعراض مى كنى يا ناظر به سوى من مى باشى و اى كاش مى دانستم در اين خواب طولانى و كمى شكر و سپاسگزاريم بر نعمتهاى تو حال من چگونه است ؟

حبه گويد: به خدا قسم حضرت امير المومنينعليه‌السلام به همين حال ادامه داد تا سپيده صبح طالع شد.(١٧٠)

۷۱

حكم خدا در ميان يهوديان احياء مى شود

مرحوم ابوالفتوح رازى قضيه مفصلى را درباره آيه و من الذين هادوا سماعون للكذب سماعون لقوم آخرين لم ياءتوك (مائده / ٤١) ياد مى كند كه ما خلاصه اى از آن را در زير مى آوريم :

جماعتى از احبار يهود گروهى را نزد رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله - راجع به دو نفر از اشراف اهل خيبر كه زنا كرده بودند فرستادند. و حكم آنها در تورات عبارت بود از رجم بود كه نمى خواستند درباره آن دو اجرا نمايند. و چون يهوديان بنى قريظه و بنى النصير با مسلمين در حال صلح به سر مى بردند اين جماعت را با گروهى از اين دو قبيله همراه ساختند. پس از در ميان نهادن جريان ، آن حضرت فرمود: محكوم به رجم و سنگسار شدن هستند. آنها زيربار نرفتند.

حضرت فرمود: حكم آنان حتى در تورات شما عبارت از رجم است آنان منكر شدند. تا اينكه حضرت از آنها خواست جوانى به نام ابن صوريا را احضار كردند، و وى در برابر سوگند آن حضرت اقرار كرد كه حكم زناى محصنه در تورات عبارت از رجم است

يهوديان به ابن صوريا اعتراض كردند. وى در پاسخ آنها گفت : در برابر چنان سوگندى ياراى انكار از من سلب شد.

حضرت فرمود: چرا حكم خدا را تحريف كرديد؟

ابن صوريا عرض كرد: اگر فرد بينوايى در ميان ما مرتكب زناى محصنه مى شد او را سنگسار مى كردند ولى اشراف از اين كيفر در صورت ارتكاب زنا مصون بوده اند، در نتيجه عمل زنا در ميان اشراف رايج گرديده ، و اگر مى خواستيم حد را اجرا كنيم فريادشان بلند مى شد و مانع اجراى آن مى گشتند.

تا آنكه پسر عموى پادشاه مرتكب زنا شد و ما از اجراى حد درباره او دريغ كرديم ؛ اما از آن پس نمى توانستيم حد را در مورد زناكاران اجرا نماييم ، و بهانه مى آوردند تا پسر عموى پادشاه مشمول اين قانون واقع نشود و كيفر نگردد و ما زير بار اين حكم نمى رويم پادشاه احساس درماندگى كرد و شورايى تشكيل داد و نتيجه آن شد كه قانون حد و تازيانه زدن را تصويب كردند: ريسمانى را تافتند و آن را قيراندود ساختند و به وسيله آن چهل ضربه به زناكار وارد ساختيم و روز او را سياه كرده و بر الاغى واژگون نشانديم و او را دور شهر گردانيديم

رسول اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: هم اكنون بازيافتيد كه من به حق ، رسول خدا هستم ، آنگاه فرمان داد آن مرد و زن زناكار را احضار و بر در مسجد رجم و سنگسار كنند، و اين حكم اجرا شد. حضرت خطاب به خدا گفت : گواه باش كه من نخستين كسى هستم كه يكى از اوامر ترا - كه در ميان يهود به دست فراموشى سپرده شده بود - احياء نمودم

سرانجام پس از گفتگوهايى كه ميان آن حضرت و ابن صوريا رد و بدل شد ابن صوريا ايمان آورد، و به آن حضرت از تبعيض يهوديان در اجراى حد گزارشهايى به عرض رساند كه اگر آنها يكى از ما را مى كشتند به ما اجازه قصاص نمى دادند و ديه اى كه از ما مى ستاندند دو برابر ديه اى بود كه از ما گرفتند(١٧١) .

۷۲

نوشته اى از خداوند آورد و آزاد شد

نقل كرده اند كه زياد مردى از خوارج را گرفت و حبس نمود، اتفاقا آن شخص فرار كرد، زياد هم برادر او را گرفت و بجاى او زندانى نمود و تهديد كرد كه اگر برادرت را آوردى ترا رها مى كنيم وگرنه گردنت را خواهم زد. آن مرد گفت : اگر نامه اى از طرف امير و فرمانرواى مسلمانان بياورم كه برائت و بى گناهى مرا تصديق كرده باشد آيا مرا رها مى كنى ؟ زياد گفت : آرى آن مرد گفت پس من نوشته اى از خداى عزيز و رحيم مى آورم و خدا از من و از تو و از فرمانروايى مسلمين گراميتر است علاوه كه دو شاهد هم بر اين نوشته ، اقامه مى كنم و آن دو، ابراهيم و موسىعليه‌السلام هستند. خداى تبارك و تعالى كه راستگوترين گويندگان است مى فرمايد:

ام لم ينباء بما فى صحف موسى و ابراهيم الذى وفى ان لاتزر وازره وزر اخرى وان ليس للانسان الا ما سعى وان سعيه سوف يرى ثم يجزاه الجزاء الاو فى

آيا آگه نشد به آنچه در تورات موسى و صحف ابراهيم كه وفادارى كرد، آورده كه هيچ كس بار گناه ديگرى را بدوش نخواهد برد و اينكه انسان نتيجه عمل خود را بزودى خواهد ديد، سپس پاداش كاملترى داده خواهد شد.

زياد گفت : خلوا سبيله فهذا رجل قد لقن حجته اين مرد را رها كنيد كه حجت و برهانش تلقين داده شده است

و حاملا لمن حمله

حامل : اسم فاعل است يعنى حمل دهنده چنانكه حمل اول صيغه ماضى و ضمير مستتر آن فاعل و ضمير ظاهر مفعول جعل است

خداوند قرآن را حامل كسى قرار داده كه او قرآن را حمل دهد. اى امت اسلامى اگر شما امروز قرآن را حمل داديد و اين بار پرمحتوا و آسمانى را بدوش گرفته با تفسير قرآن و عمل به آن خو گرفتيد، قرآن كريم هم روز رستاخيز شما را حمل داده و از مواقف مشكل و خطير قيامت مى رهاند. البته چنانكه اشاره كرديم مقصود از حمل قرآن اين نيست كه آدمى قرآنى جيبى را در بغل داشته باشد كه اين عمل ، هيچگونه مؤ نه اى

ندارد و براى هركس حتى براى انسان كافر و منحرف نيز ميسر است بلكه مقصود آنست كه محتواى قرآن و قوانين و مقررات آنرا در نهاد خويشتن جا داده و حمل دهيم و با عمل كردن و پاى بند بودن به نظامات عادلانه قرآن ، اين بار آسمانى را بدوش گرفته و حمل نماييم و خلاصه بجاى آنكه قرآن را در جيب خود بگذاريم در قلب خود جاى دهيم و با قرآن دمساز شويم (١٧٢)

۷۳

منزلت حاملان قرآن

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

حمله القرآن عرفاء اهل الجنه

الكافى ٢/٦٠٦، و الخصال ١/٢٨

حاملان قرآن سرشناس اهل بهشتند.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

اشراف امتى حمله القرآن

معانى الاخبار / ١٧٨

شريفان امت من حاملان قرآنند.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

اهل القرآن اهل الله و خاصته

مجمع البيان ١/١٥١، و شرح غررالحكم ١/٣٨٢، و اعلام الدين / ١٠٠

اهل قرآن اهل خدا و خاصان بارگاه اويند.

اقرار به شكست

بعد از بالا گرفتن كار پيامبر اكرمصلى‌الله‌عليه‌وآله ، مشركين مكه چهار نفر از بزرگان و فصحاء معروف عرب را جمع كرده و به آنها وعده هاى فراوان دادند، و از آنها خواستند كه يكسال در محل و موطن خود كار كنند و هر يك مانند يك چهارم قرآن بسازد، و در مدت معين و زمان موعود، رؤ ساى شرك آنها را در مسجد الحرام جمع كردند، و آنها نتيجه كار را مطالعه نمودند. اولى بلند شد و گفت : وقتى به اين آيه برخوردم :و قيل يا ارض ابلغى مآئك و يا سماء اقلعى و غيض الماء و قضى الامرو استوت على الجودى و قيل بعدا للقوم الظالمين (١٧٣). دانستم كه نمى توانم با آن معاوضه و مقابله كنم دومى بلند شد و گفت : من هم آنوقت فهميدم كه نمى توانم با قرآن معارضه كنم ، كه به اين آيه شريفه برخوردم: فلما استيئسوا منه خلصوا نجيا (١٧٤). سومى هم عذر خود را خواست با اين آيه :و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم و لا تخافى و لاتحزنى انا رادوه اليك و جاعلوه من المرسلين (١٧٥) . و بالاخره چهارمى بلند شد و عجز خود را با اين آيه ابراز كرد:

ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظكم لعلكم تذكرون (١٧٦). همه عجز و ناتوانى خود را اعلام كردند و از صحنه خارج شدند(١٧٧).

غلط خواندن قرآن وادارش كرد

ابوعبيده گويد: ابوالاسود قواعد علم نحو را از على بن ابى طالب -عليه‌السلام - آموخته بود و آنچه را از على عليه‌السلامياد گرفته بود به هيچكس ياد نمى داد تا زياد بن ابيه به او پيام داد كه جزوه اى تنظيم كند تا براى مردم سرمشق باشد و كتاب خدا با آن فهميده شود. ابوالاسود نپذيرفت و از او خواست وى را از آن كار معذور بدارد. مدتى گذشت تا اينكه ابوالاسود روزى صداى شخصى را شنيد كه آيهان الله برى من المشركين و رسوله (١٧٨) را مى خواند و لام و رسوله به صداى (-) و رسوله مكسور خواند(١٧٩). را ابوالاسود گفت : گمان نداشتم كار مردم به اينجا كشيده شده باشد، پس به نزد زياد بن ابيه برگشت و گفت : آماده ام دستور امير را اجرا كنم ، فقط يك نويسنده زيرك و باهوش در اختيار من بگذاريد كه هر چه گويم انجام دهد. از طايفه عبدالقيس نويسنده اى آوردند، اما او را نپسنديد، نويسنده دوم از همان طايفه بود - ابوالاسود به او گفت : فقط به دهان من نگاه كن چون هنگام تلفظ يك حرف كه جزئى از اجزاء كلمه است ديدى دهانم را گشودم بر بالاى آن حرف نقطه اى گذار و اگر لبانم را به هم كشيدم ، دو لب را بر يكديگر نهادم نقطه اى در جانب راست پيش از آن حرف بگذار و اگر مشاهده كردى دهان را شكسته دارم يا لب زيرين به سوى ذقن آرم نقطه اى در زير آن حرف قرار بده ، پس اين است نقطه هاى ابوالاسود. شرح : مراد از نقطه ها در آنجا اعراب و صداهاست و منظور از نقطه فوق به معنى (-) فتحه و نقطه زير (-) كسره ، و نقطه جلوى حرف (-) ضمه است

بهره گيرى از قرآن

ابن وهب گويد: امام صادقعليه‌السلام فرمود: كسى كه سه كار انجام دهد، از سه موهبت محروم نخواهد شد:

١ - كسى كه دعا كند، از استجابت آن بهره مند مى گردد.

٢ - كسى كه شكر كند، بر نعمتش افزوده مى شود.

٣ - كسى كه توكل كند، امورش سامان مى يابد.

سپس (براى هر كدام از موارد فوق ، به آيه اى از قرآن استدلال كرد و) فرمود: آيا قرآن ، كتاب خداوند متعال را خوانده اى كه در مورد اول مى فرمايد:

ادعونى استجب لكم (١٨٠) :

مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را اجابت كنم

و در مورد دوم مى فرمايد:

لئن شكرتم لازبدنكم (١٨١) :

هرگاه شاكر و سپاسگزار خدا باشيد قطعا بر نعمت شما مى افزايم

به اين ترتيب مى بينيم كه امامان ما در وعظ و ارشاد مردم از آيات قرآن بهره مى گرفتند، و گاه مثل حديث فوق ، آيات قرآن را ذكر مى كردند كه گفتارشان به بركت قرآن آميخته باشد و بهتر اثر كند(١٨٢).

گفتارى از ملا حسينقلى همدانى (ره)

اين عارف بزرگ در نامه اى مى نويسد: خلاصه بعد از سعى در مراقبت البته طالب قرب بيدارى و قيام سحر را لااقل يك دو ساعت به طلوع فجر مانده الى مطلع الشمس از دست ندهد. و نماز شب را با آداب و حضور قلب به جا بياورد. و اگر وقتش زيادتر شد به ذكر يا فكر يا مناجات مشغول شود ليكن قدر معينى از شب بايد مشغول ذكر با حضور بشود. در تمام حالاتش ‍ خالى از حزن نباشد اگر ندارد تحصيل نمايد به اسبابش و بعد از فراغ تسبيح سيده نساء و دوازده مرتبه سوره توحيد و ده مرتبه لا اله الا الله وحده لا شريك له له الملك الى آخر و صد مرتبه لا اله الا الله و هفتاد مرتبه استغفار بخواند و قدرى از قرآن شريف تلاوت نمايد و دعاى معروف صباح (كه در مفاتيح محدث قمى قبل از دعاى كميل منظور است) يعنى : يامن دلع لسان الصباح الى آخر البته خوانده شود و دائما با وضو باشد و اگر بعد از هر وضو دو ركعت نماز بكند بسيار خوب است ملتفت باشد كه به هيچ وجه اذيتش به غير نرسد و در قضاء حوائج مسلمينلاسيما علما ولا سيمااتقيائهم سعى بليغ نمايد.

و در شب جمعه صد مرتبه و در عصر روز جمعه صد مرتبه سوره قدر بخواند(١٨٣).

۷۴

حافظ قرآن شدن زاذان شاعر كوفى

زاذان كه كنيه اش ابو عمره فارسى بوده و به گفته شيخ طوسى و علامه حلى از احمد برقى و علامه مامقانى از كتاب خرايج و جرايع راوندى از سعد خفان از خواص امير المومنينعليه‌السلام از زاذان نقل كرده و مى گويد كه :

من به او گفتم : تو قرآن را از حفظ خوب مى خوانى ، بگو ببينم نزد چه كسى آموختى ؟

زاذان خنديد و گفت : من در جوانى صورت زيبا و خوشگل و صداى خوبى داشتم و همواره شعر، غزل و تصنيف مى سرودم پس روزى كه در كنار شهر كوفه مشغول آواز و شعر خواندن بودم ، امير المومنين عليه‌السلاماز نزديك من گذشت پس ، از صداى من خوشش آمد.

فرمود: اى زاذان ! چرا قرآن نمى خوانى ؟

گفتم : اى امير المومنين ! من چگونه قرآن بخوانم كه به خدا قسم جز سوره قل هو الله كه در نماز مى خوانم ، سوره ديگرى بلد نيستم ، امير المومنينعليه‌السلام فرمود: بيا نزديك من پس در گوش من سخن گفت كه نفهميدم و ندانستم چه گفت ؛ فرمود: دهانت را باز كن پس دهانم را گشودم و او آب دهان مبارك خود را به دهان من ريخت و به خدا قسم كه قدمى برنداشته بودم از نزد او، مگر اينكه ديدم تمام قرآن با اعراب و تجويدش ، در سينه من نقش بسته و حفظ شده و بعد از آن هرگز نياز پيدا نكردم كه از كسى سؤ ال كنم

سعد خفاف مى گويد: قصه و داستان او را به حضرت امام محمد باقرعليه‌السلام عرض كردم ، فرمود: زاذان درست گفت ، امير المومنينعليه‌السلام در گوش او اسم اعظم خدا را خواند كه هرگز در نمى شود.(١٨٤)

نفرين بر التقاط

حسين بن خالد مى گويد: به امام رضاعليه‌السلام عرض كردم : جمعى مى گويند رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود:ان الله خلق آدم على صورته خداوند آدم را به صورت خودش آفريد آيا اين حديث درست است ؟ امام هشتمعليه‌السلام فرمود:قاتلهم الله ... خدا از ميان ببرد (بكشد) اين افراد را كه آغاز حديث را حذف كرده اند (يك قسمت را گرفته و قسمت ديگر را ناديده مى گيرند و بر اين اساس كه يكنوع التقاط است راءى مى دهند) بلكه اصل جريان اين است : رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله از كنار دو نفر مرد عبور كرد كه آن دو همديگر را فحش مى دادند، شنيد يكى از آنها به ديگرى مى گويد:

قبح الله وجهك و وجه من يشبهك

خداوند صورت تو و صورت آنكس را كه شبيه تو است زشت گرداند.

پيامبر صلى‌الله‌عليه‌وآله به او فرمود: اى بنده خدا، اين سخن را به برادرت مگو فان الله خلق آدم على صورته خداوند آدم را به صورت او آفريده است(١٨٥) يعنى نتيجه فحش دادن به حضرت آدم عليه‌السلاماست

هرگز پيامبر را به اين حالت نديده بودم

اين طاووس از حضرت امام باقرعليه‌السلام روايت كرده است كه : عثمان به مضعون گفت : كه من در مكه روزى به خانه حضرت رسالت پناه گذشتم ، ديدم آن حضرت در خانه نشسته است پس نزد او نشستم و مشغول سخن شدم ، ناگاه ديدم كه ديدگاه مباركش به سوى آسمان باز ماند تا مدتى ، پس ‍ ديده خود را به جانب راست گردانيد و سر خود را حركت مى داد، مانند كسى كه با كسى سخن گويد و از كسى سخن بشنود. پس از مدتى بجانب آسمان نگريست پس به جانب چپ خود نظر كرد رو به جانب من گردانيد و از چهره گلگونش عرق مى ريخت ، من گفتم : يا رسول الله هرگز شما را به اين حالت نديده بودم فرمود: كه مشاهده كردى حال مرا؟ گفتم : بلى فرمود: جبرئيل بود كه بر من نازل شد و اين آيه را (سوره نحل / آيه ٩٠) آورد:

ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذى القربى و ينهى عن الفحشاء و المنكر و البغى يعظلكم لعلكم تذكرون (١٨٦).

بدرستى كه خدا مرا امر مى كند به عدالت و نيكوكارى و عطا به خويشان و نهى مى كند از كارهاى زشت و ناپسند و ظلم ، پند مى دهد به شما، كه شما پند گيريد.

پيروزى جاودان

مرحوم مجلسى نقل مى كند كه ابن ابى العوجاء كه يكى از ماديين بود، با سه نفر از همفكران خود قرار گذاشتند كه با قرآن مبارزه نمايند. هر يك متعهد شدند كه بخشى از قرآن را بعهده بگيرند و همانند آن سوره هائى بياورند قرارداد آنها تا يكسال بود، پس از پايان مدت تعيين شده در مكه دور هم بطور سرى جمع شدند، يكى از آنها گفت : من چون به اين آيه رسيدم از معارضه بازماندم آيه اين است :

و قيل يا ارض ابلعى مائك و ياسماء اقلعى و غيض الماء .(١٨٧)

و بزمين گفته شد كه آب را فرو بر، و به آسمان امر شد كه باران را قطع كن ، آب يك لحظه خشك شد.

ديگرى گفت : من چون به اين آيه رسيدم دست از معارضه برداشتم

آيه اين است :

فلما استيشسوا منه خلصوا نجيا . (١٨٨)

پس چون برادران يوسف از اجابت خواهش خويش ماءيوس شدند در خلوت راز خود به ميان آوردند.

امام صادق آنها را ديد و اين آيه را تلاوت فرمود:

قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان ياءتوا بمثل هذاالقرآن لا ياءتون بمثله ....

بگو اگر جن و انس با هم مجتمع شوند بر اينكه بياورند مثل اين قرآن هيچگاه نخواهند آورد.

همگى از عظمت قرآن متحير و از شكست خود خجلت زده شدند. آرى قرآن در تمامى جنبه ها، داراى معجزات قوى و برتر است هم از نظر فصاحت و بلاغت داراى اعجاز است ، هم از جهت علوم و ساير جهات معنوى ادبا و فصحا و بلغاى جهان عرب در اعجاز قرآن مات و حيرت زده اند(١٨٩).

۷۵

عمل به قرآن

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

رب تال للقرآن ، و القرآن يلعنه

جامع الاخبار / ٦٥، و التنبيهات العليه / ١٦٩

بسا كسانى قرآن را تلاوت كنند، در حالى كه قرآن بر آنها لعن و نفرين فرستد.

قال رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله :

من تعلم القرآن فلم يعمل به ، و آثر عليه حب الدنيا و زينتها استوجب سخط الله تعالى

عقاب الاعمال / ٣٣٠، و اعلام الدين / ٤١٢

هر كه قرآن ياد گيرد آنگاه بدو عمل نكند و دوستى و زينت دنيا را بر او ترجيح دهد مستوجب عذاب خداوند خواهد بود.

سوره واقعه و بى نيازى از مردم

عثمان بن عفان - بمنظور عيادت - بر عبدالله بن مسعود وارد شد، وى بيمار بود و با همين بيمارى از دنيا رفت عثمان به عبدالله بن مسعود گفت : از چه چيزى مى نالى و رنج مى برى ؟

عبدالله گفت : از گناهانم

عثمان گفت : هم اكنون چه مى خواهى ؟

عبدالله گفت : خواهان آمرزش و رحمت پروردگارم هستم

عثمان گفت : آيه به پزشك نيازى نيست تا براى درمان تو او را دعوت كنم ؟

عبدالله گفت : پزشك مرا بيمار كرده است و همو اگر بخواهد مرا شفا خواهد داد.(١٩٠)

عثمان گفت : آيا نمى خواهى به تو كمك مالى كنم ؟ و از عطا و بخشش ، تو را بهره مند سازم ؟

عبدالله گفت : آن زمان كه من نيازمند بودم از عطا و بخشش به من دريغ مى كردى ، ولى اكنون كه نيازى ندارم مى خواهى به من ، مال عطا كنى ؟

عثمان گفت : (اگر ترا به مال و عطا نيازى نيست) عطيه من براى دخترانت مى ماند.

عبدالله گفت : دخترانم را نيز به عطيه و بخشش تو نيازى نيست ؛ چون به آنها سفارش كرده ام كه سوره واقعه را بخوانند. زيرا از رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله شنيده ام كه مى فرمود: اگر كسى هر شب سوره واقعه را بخواند، فقر و بى چيزى بدو روى نمى آورد.

ابى بصير گويد (١٩١): كه امام صادقعليه‌السلام فرمود:

هرگاه كسى در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند نزد خدا و خلق محبوب مى گردد. و هرگز در دنيا سختى فقر و بى چيزى و آفتى از آفات دنيا را در زندگانى خود نبيند.(١٩٢)

۷۶

فضيل از راهزنى تا زاهدى

فضيل كه در كتب رجال ، به عنوان يكى از راويان موثق از امام صادقعليه‌السلام و از زهاد معروف معرفى شده ، و در پايان عمر در جوار كعبه مى زيسته ، و همانجا در روز عاشورا بدرود حيات گفت در آغاز كار، راهزن خطرناكى بود كه مردم از او وحشت داشتند.

روزى از نزديكى يك آبادى مى گذشت دختركى را ديد و نسبت به او علاقه مند شد. عشق سوزان دخترك ، فضيل را وادار كرد كه شب هنگام از ديوار خانه او بالا رود، و به هر قيمتى كه شده به وصال او نائل گردد، در اين هنگام بود كه صداى آيه كريمه : الم يان للذين امنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله او را منقلب كرد، اين آيه ، همچون تيرى بر قلب آلوده فضيل نشست ؛ درد و سوزى در درون دل احساس ؛ تكان عجيبى خورد و اندكى در فكر فرو رفت : اين كيست كه سخن مى گويد؟! و اين پيام را به چه كسى مى دهد؟! به من مى گويد: اى فضيل ! آيا وقت آن نرسيده است كه بيدار شوى ، و از بين راه خطا برگردى ؟! خود را از اين آلودگى بشويى ، و دست به دامن توبه زنى ؟!

ناگهان صداى فضيل بلند شد و پيوسته مى گفت : بلى والله ، قد ءان بلى والله قد ءان به خدا سوگند وقت آن رسيده است ، به خدا سوگند وقت آن رسيده است

۷۷

قرآن و علت گرفتاريها

هنگامى كه ماءمون على بن موسى الرضاعليه‌السلام را وليعهد خود قرار داد، عده اى به در خانه آن جناب آمده اجازه ورود مى خواستند. گفتند: به حضرت رضاعليه‌السلام عرض كنيد يك دسته از شيعيان علىعليه‌السلام مى خواهند خدمت شما برسند. در جواب آنها فرمود: من مشغولم ، آنها را برگردانيد. فردا آمدند مانند روز قبل خود را معرفى كردند باز فرمود: آنها را برگردانيد تا دو ماه بهمين طريق مى آمدند و برمى گشتند. بالاخره از شرفيابى ماءيوس شدند. روزى به دربان گفتند: به آقاى ما على بن موسىعليه‌السلام بگو ما شيعه پدرت علىعليه‌السلام هستيم دشمنان بواسطه اجازه ندادن شما ما را سرزنش كردند. اين بار برمى گرديم و از خجالت بوطن خود نخواهيم رفت زيرا تاب شماتت دشمنان را نداريم اين مرتبه اجازه فرمود داخل شدند و سلام كردند، آن جناب نه جواب سلام و نه اجازه نشستن داد، همانطور كه ايستاده بودند عرض كردند: يا بن رسول الله اين چه ستمى است كه بر ما روا مى دارى ، ما را خوار مى گردانى بعد از اينهمه سرگردانى كه اجازه شرفياب شدن نمى دادى ديگر چه براى ما باقى مى ماند؟

فرمود: اين آيه را بخوانيد:

ما اصابكم من مصيبه فيما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثير

هر مصيبتى كه بر شما وارد مى شود بواسطه كارهايى است كه كرده ايد با اينكه بسيارى از آنها را مى بخشند.

در اين عمل من از خدا و پيغمبر و على و اباء طاهرينم عليهم السلام پيروى كردم آنها شما را مورد عتاب قرار دادند و من نيز چنين كردم عرض كردند: سبب چه بود كه باعث عتاب و سرزنش شديم ؟ فرمود: چون شما ادعا مى كنيد ما شيعيان علىعليه‌السلام هستيم واى بر شما، شيعيان آن آقا حسن و حسينعليه‌السلام و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابى بكرند. آن كسانى كه كوچكترين مخالفت نسبت به دستورات علىعليه‌السلام نكردند و مرتكب يك كار كه او نهى كرده بود نشدند اما شما مى گوييد ما شيعه علىعليه‌السلام هستيم در بيشتر از كارها مخالف او هستيد و نسبت به بسيارى از واجبات كوتاهى مى كنيد. حقوق برادران را سبك مى شماريد، جايى كه نبايد تقيه نماييد مى كنيد و تقيه نمى كنيد آنجا كه بايد بكنيد، اگر بگوييد دوستان و محبين آن آقاييم با دوستانش دوست و با دشمنانش دشمن هستيم ، اين سخن را رد نمى كنم اما مقامى بسيار ارجمند را ادعا كرديد، اگر گفته خود را بوسيله كردار ثابت نكنيد هلاك خواهيد شد مگر رحمت خدا نجاتتان بدهد.

عرض كردند: يا بن رسول اللهصلى‌الله‌عليه‌وآله اينك از گفته خود استغفار مى كنيم و توبه مى نماييم همانطور كه شما تعليم داديد، مى گوييم شما را دوست داريم دوست دوستان شما و دشمن دشمنانتان هستيم در اين هنگام على بن موسى الرضا عليه‌السلامفرمود مرحباءبكم يا اخوانى و اهل ودى مرحبا به شما اى برادران و دوستان من ، بالاتر بياييد بالاتر بياييد، پيوسته آنها را بطرف بالا مى برد تا پهلوى خود نشانيد آنگاه از دربان سؤ ال كرد چند مرتبه اينها آمدند و اجازه نيافتند، عرض كرد: شصت بار فرمود: شصت مرتبه برو و سلام مرا نيز برسان بواسطه استغفار و توبه اى كه كردند گناهانشان محو شد و به سبب محبتى كه با ما دارند سزاوار احترامند. به احتياجات خود و خانواده شان رسيدگى كن و از نظر مالى بر آنها فراوان توسعه ده براى مخارج و هدايا و تحفه و رفع احتياجات(١٩٣)

۷۸

اينها قرآن مى خوانند ولى از گلويشان تجاوز نمى كند

ابو سعيد خدرى ، يكى از اصحاب معروف پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله مى گويد: روزى ابوبكر به حضور رسول خدا صلى‌الله‌عليه‌وآله آمد و عرض كرد: در فلان بيابان مى گذشتم ، چشمم به مردى خوش سيما افتاد كه با كمال خشوع نماز مى خواند.

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به ابوبكر فرمود: برو و اين شخص را به قتل برسان ابوبكر به سوى آن شخص رفت ، ولى وقتى كه او را با آن حال عبادت ديد، از كشتنش صرف نظر كرد و برگشت

پيامبر به عمر بن خطاب فرمود: تو برو او را بكش عمر نيز رفت و او را در آن حال ديد، او را بحال خود گذاشت و بازگشت و عرض كرد: اى رسول خدا من مردى را ديدم كه با كمال خشوع ، نماز مى خواند دلم نيامد او را بكشم

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله به علىعليه‌السلام فرمود: برو او را بقتل برسان علىعليه‌السلام با شمشير آخته اش به سوى او رفت تا هركس هست ، فرمان رسول خداصلى‌الله‌عليه‌وآله را در موردش اجرا كند. ولى او از آن جا رفته بود، و متاءسفانه شمشير علىعليه‌السلام به خون آن دغلباز كوردل ، سيراب نگرديد.

علىعليه‌السلام به حضور پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله بازگشت و به عرض ‍ رساند: به محل ماءموريت رفتم ، ولى آن شخص را در آن جا نديدم !

پيامبرصلى‌الله‌عليه‌وآله فرمود: اين شخص و طرفدارانش ، قرآن مى خوانند، ولى قرآن از گلويشان تجاوز نمى كند، و همچون رميدن تير از كمان ، از دين ، خارج مى گردند، آنها را بكشيد كه بدترين و ناپاكترين موجودات هستند(١٩٤).

۷۹

قرآن و تبديل گناهان به حسنات

سلمان بن خالد گفت : اين آيه را خدمت حضرت صادق عليه‌السلامقرائت كردم :

الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات :

توجه داشته باشيد كه هر كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد خداوند گناهان او را به حسنات تبديل مى كند.

فرمود اين آيه درباره شماست : روز قيامت بنده مؤ من گنهكار را مى آورند. در پيشگاه خداى متعال مى ايستد. خداوند خود متصدى حساب او مى شود. به يك يك گناهانش او را متوجه مى كند كه در فلان روز و ساعت چنين كارى كردى مى گويد: آرى ، پروردگارا همين طور است به تمام گناهانش ‍ آگاه مى كند و او همه را اقرار و اعتراف مى نمايد. آنگاه خداوند مى فرمايد: بنده من در دنيا اين گناهان را بر تو پوشاندم ، اينك نيز مى بخشم فرمان مى رسد از طرف خداوند كه به جاى گناه او را ثواب بدهيد؛ در اين هنگام كه گناهانش بحسنات تبديل شد، نامه عمل او را در ميان مردم مى آورند. اهل محشر تعجب مى كنند از اين نامه كه يك گناه در آن نيست مى گويند اين بنده يك معصيت هم نكرده است(١٩٥) !

۸۰