حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد ۴

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه0%

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 997

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 997
مشاهدات: 53511
دانلود: 2540


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 997 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 53511 / دانلود: 2540
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد 4

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

۱
۲

۳
۴
۵
۶

فهرست مطالب

باب بیست و هفتم: در بیان کیفیت هجرت آن حضرت بسوی مدینه طیبه و علل و مبادی آن است 13

باب بیست و هشتم: در بیان نزول آن حضرت در مدینه طیبه و بنای مسجدها و خانه ها و سایر وقایع سال اول هجرت است 37

باب بیست و نهم: در بیان جوامع و نوادر غزوات آن حضرت است و بیان غزواتی که تا بدر کبری واقع شده 51

باب سی ام در بیان کیفیت جنگ بدر است 65

باب سی و یکم: در بیان غزوات و وقایعی که بعد از جنگ بدر تا غزوه احد واقع شد: 107

باب سی دوم: در بیان جنگ احد است 117

فصل در بیان جراحاتی که به جسد شریف آن حضرت رسیدند 149

فصل 152

فصل در بیان معجزاتی که از آن حضرت در آن جنگ ظاهر شد 154

۷

فصل در مزید تأیید آنچه مذکور شد از دلیری و جان سپاری جناب امیر المؤمنین ( عليه‌السلام ) در آن جنگ و آزارها که به آن حضرت رسید و در بیان جبن و خذلان آن مخذولان که مخالفان ایشان را عدیل آن جناب می دانند: 159

فصل در بیان بعضی از احوال شهدا و مقتولان مشرکان 167

باب سی و سوم: در بیان غزوه حمراء الاسد است 171

باب سی و چهارم: در بیان غزوات و وقایعی است که در ما بین جنگ احد و غزوه احزاب واقع شد 179

فصل اول: در بیان غزوه رجیع است 181

فصل دوم در بیان غزوه معونه است 183

فصل سوم در بیان غزوه بنی نضیر است 186

فصل چهارم در بیان غزوه ذات الرقاع و غزوه عسفان است 196

فصل پنجم در بیان غزوه بدر صغری است و سایر وقایع تا غزوه خندق 199

باب سی و پنجم: در بیان جنگ خندق است که آن را غزوه احزاب می نامند 207

باب سی و ششم در بیان غزوه بنی قریظه است و شهادت سعد بن معاذ و قبول توبه ابو لبابه 241

۸

باب سی و هفتم: در بیان غزوات و وقایعی است که در مابین غزوه احزاب و غزوه حدیبیه واقع شده است: و در آن چند فصل است 254

فصل اول در بیان غزوه مریسیع است: که آن را غزوه بنی مصطلق می نامند 256

فصل دوم در بیان قصه فحش گفتن نسبت به عایشه است 264

فصل سوم در بیان سایر وقایع است 266

باب سی هشتم: در بیان غزوه حدیبیه است و بیعت رضوان 272

باب سی و نهم: در بیان فتح خیبر است و قدوم جعفر طیار از حبشه 298

باب چهلم در بیان عمره قضا و نوشتن و نوشتن نامه ها به پادشاهان و سایر وقایع است تا غزوه موته 319

باب چهل و یکم در بیان غزوه موته است 335

باب چهل و دوم در بیان غزوه ذات السلاسل 346

باب چهل و سوم در بیان فتح مکه است 362

باب چهل و چهارم در بیان غزوه حنین و سایر وقایعی که پیش از آن و بعد از آن به وقوع پیوست تا غزوه تبوک 386

۹

فصل در بیان غزوه حنین است 391

باب چهل و پنجم در بیان غزوه تبوک و قصه عقیه و مسجد ضرار است 416

باب چهل و ششم در بیان نزول سوره براءه است 462

باب چهل و هفتم در بیان قصه مباهله است 476

باب چهل و هشتم در بیان سایر وقایع است تا حجة الوداع و در آن چند فصل است 534

فصل اول در بیان غزوه عمرو بن معدی کرب 536

فصل دوم در بیان فرستادن حضرت امیر المؤمنین ( عليه‌السلام ) بسوی یمن 540

فصل سوم در آمدن اشراف و طوایف عرب و غیر ایشان به خدمت آن حضرت و سایر وقایعی که تا حجة الوداع واقع شد 545

باب چهل و نهم در بیان حجة الوداع است و آنچه در آن سفر واقع شد و بیان سایر حجها و عمره های آن حضرت 552

باب پنجاهم در بیان نوادر اخبار آن حضرت و بعضی از احوال اصحاب آن حضرت و معارضات و مناظراتی که میان آن حضرت و میان مشرکان و اهل کتاب و سایر ناس واقع شد 618

۱۰

باب پنجاه و یکم در بیان احوال اولاد امجاد آن حضرت است 682

فصل در بیان احوال حضرت ابراهیم و بعضی از احوال ماریه مادر او 694

باب پنجاه و دوم در بیان عدد زنان آن حضرت و مجمل احوال ایشان است 700

باب پنجاه و سوم در بیان قصه تزویج زینب است و بعضی از احوال زید بن حارثه است 720

باب پنجاه و چهارم در بیان احوال ام سلمه 730

باب پنجاه و پنجم در بیان احوال عایشه و حفصه 740

باب پنجاه و ششم در بیان احوال خویشان و خدمتگزاران و ملازمان و آزاد کرده های آن حضرت است 752

فصل در بیان احوال صدیقی که حضرت پیش از بعثت داشته است 771

باب پنجاه و هفتم در بیان فضیلت مهاجران و انصار و صحابه و تابعان و بعضی از مجملات احوال ایشان است 774

باب پنجاه و هشتم در بیان فضایل بعضی از اکابر صحابه است 784

باب پنجاه و نهم در بیان فضائل سنیه و اخلاق علیه و رفعت شأن و سایر احوال حضرت سلمان فارسی (رضی عنه الله) است 811

۱۱

باب شصتم در بیان احوال خیر مآل محرم اسرار ربانی ابوذر غفاری (رضی عنه الله) و فضائل و مناقب اوست 863

و در آن چند فصل است 863

باب شصت و یکم در بیان بعضی از فضایل و احوال مقداد بن اسود کندی است 906

باب شصت و دوم در بیان فضائل امت پیغمبر ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و بعضی از احوال ایشان 911

باب شصت و سوم در بیان وصیت پیغمبر اکرم ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و سایر وقایعی که نزدیک ارتحال آن حضرت به عالم قدس واقع شد 917

باب شصت و چهارم: در بیان کیفیت وقوع مصیبت کبری و داهیه عظمی یعنی وفات سید انبیاء محمد مصطفی ( صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است و کیفیت تغسیل و تکفین و دفن و نماز بر آن حضرت و وقایعی که مقارن آن و بعد از آن به وقوع پیوسته است 943

باب شصت و پنجم در بیان احوالی چند است که بعد از دفن آن حضرت واقع شد و آنچه نزد ضریح مقدس آن حضرت ظاهر گردید و غرائب احوال روح مقدس آن بزرگوار 977

۱۲

باب بیست و هفتم: در بیان کیفیت هجرت آن حضرت بسوی مدینه طیبه و علل و مبادی آن است

۱۳
۱۴

علی بن ابراهیم و شیخ طوسی و ابن شهر آشوب و دیگران به سندهای معتبر در سبب هجرت آن حضرت روایت کرده اند که: چون کفار قریش دیدند که امر نبوت آن حضرت یوما فیوما در قوت و رفعت ترقی می نماید و تدبیرات ایشان سودمند نمی گردد و بیعت انصار را شنیدند، در دار الندوه برای مشورت جمع شدند و عادت ایشان این بود که هر گاه داهیه ای کبری ایشان را عارض می شد در دار الندوه جمع می شدند و با یکدیگر مشورت می کردند و کسی که عمر او از چهل سال کمتر بود در آنجا داخل نمی شد، پس چهل نفر از پیران قریش در دار الندوه جمع شدند و شیطان ملعون به صورت مرد پیری آمد که داخل شود، دربان گفت: تو کیستی؟ گفت: من مرد پیری ام از اهل نجد و شما را احتیاج به رأی صایب من هست و چون شنیدم که برای دفع این مرد جمع شده اید آمده ام که رأی خود را در این باب به شما بگویم، دربان گفت: داخل شو.

و عیاشی و غیر او به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده اند که: قریش جمع شدند و از هر قبیله چند نفر اختیار کردند و برای مشورت به دار الندوه رسیدند دیدند مرد پیری در آنجا ایستاده است، چون خواستند داخل شوند گفت: مرا نیز داخل کنید، گفتند: ای شیخ! تو کیستی؟ گفتی: من شیخی از مشایخ قبیله مضرم و در باب امری که شما برای آن جمع شده اید رأی نیکوئی دارم، پس او را با خود داخل کردند(1) .

و در احادیث معتبره مذکور است که: شیطان چهار مرتبه متمثل شد به صورت مردان

____________________

1-تفسیر عیاشی 2/53؛ تفسیر برهان 2/78.

۱۵

که او را همه کس دید، یکی در روز مشورت دار الندوه بود(1) .

برگشتیم به روایات مشهوره: چون به جاهای خود قرار گرفتند ابو جهل گفت: ای گروه قریش! در میان عرب کسی از ما عزیزتر نبود، ما اهل خانه خدائیم و مردم از اطراف عالم هر سال دو مرتبه برای حج و عمره به نزد ما می آیند و ما را گرامی می دارند و ما در حرم خدائیم و کسی در ما طمع نمی تواند کرد، و پیوسته چنین بودیم تا محمد بن عبد الله در میان ما نشو و نما کرد و او را امین می گفتیم برای صلاح او و آرمیدگی او و راستگوئی او، و چون کامل شد و در میان ما گرامی بود دعوی کرد که رسول خداست و خبرهای آسمان بسوی او می آید، پس عقلهای ما را به بیخردی نسبت داد و خدااین ما را سب کرد و جوانان ما را فاسد گردانید و جماعت ما را پراکنده کرد و می گوید که گذشتگان ما در آتشند و هیچ چیز بر ما از این عظیمتر نیست، و من در باب او رأیی دیده ام، گفتند: چه رأی دیده ای؟ گفت: کسی را برسانیم که پنهان او را بکشد و اگر بنی هاشم خون او را طلب کنند ده دیه برای خون او بدهیم، شیطان گفت: رأیی است بسیار خبیث، گفتند: چرا؟ گفت: زیرا که کشنده محمد البته کشته می شود و کیست از شما که برای این کار کشتن را بر خود قرار دهد؟ و چون او کشته شود بنی هاشم و خلفای ایشان از خزاعه تعصب خواهند کرد و راضی نخواهند شد که کشنده محمد بر روی زمین راه رود و در میان حرم جنگها در میان شما خواهد شد که همه یکدیگر را بکشید. پس عاص بن وائل و امیة بن خلف و ابی بن خلف گفتند که: بنای محکمی می سازیم و سوراخها در آن می گذاریم و او را در آنجا می گذاریم و راهش را مسدود می کنیم که کسی به نزد او نتواند رفت و قوتش را از برای او می اندازیم تا در آنجا به مرگ خود هلاک شود چنانکه زهیر و نابغه و امری ء القیس چنین هلاک شدند، شیطان گفت: این رأی از رأی اول خبیث تر است زیرا بنی هاشم به این راضی نخواهند شد و چون موسم حج می شود استغاثه خواهند کرد به قبایل عرب و او را بیرون خواهند آورد: و اگر رأی دیگر دارید

____________________

1-امالی شیخ طوسی 176.

۱۶

بگوئید.

پس عتبه و شیبه و ابو سفیان گفتند: او را از بلاد خود بیرون می کنیم و مشغول عبادت خدااین خود می شویم - و به روایت دیگر گفتند: شتر چموشی مکی گیریم و محمد را بر آن می بندیم و آن شتر را به نیزه می زنیم تا او را در این کوهها پاره پاره کند(1) - شیطان گفت: این رأی از آنها خبیث تر است، اگر او زنده بیرون رود از همه کس خوشروتر و خوش زبان تر است و به حلاوت لسان و فصاحت بیان خود جمیع قبایل عرب را فریفته می کند و لشکرها از پیاده و سواره بر شما می آورد که تاب مقاومت آنها نداشته باشید و شما را مستأصل می کند.

پس ایشان حیران شدند و به شیطان گفتند که: ای شیخ! تو را در این باب چه به خاطر می رسد؟ گفت: رأی من آن است که از هر قبیله ای از قبایل قریش و سایر قبایل عرب هر که با شما موافقت کند یک کسی یا زیاده بگیرد و یک نفر از بنی هاشم را نیز با خود متفق گردانید و همه حربه بردارید و بر سر او بروید و به یک دفعه بر او بزنید که خون او پهن شود در قبیله های قریش و نتوانند بنی هاشم که طلب خون او کنند زیرا که با همه قبایل برابری نمی توانند کرد و اگر دیه از شما بطلبند سه دیه بدهید، ایشان گفتند: ما ده دیه می دهیم؛ و گفتند: رأی صواب آن است که شیخ نجدی گفت.

و به روایت شیخ طوسی این رأی را ابو جهل گفت و شیطان پسندید. و علی ای حال بر این رأی قرار دادند و بیرون آمدند و از بنی هاشم ابو لهب را با خود متفق کردند پس حق تعالی این آیه را فرستاد و حضرت را بر تدبیر ایشان مطلع گردانید( وَإِذْ يَمْكُرُ‌ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُ‌وا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِ‌جُوكَ وَيَمْكُرُ‌ونَ وَيَمْكُرُ‌ اللَّـهُ وَاللَّـهُ خَيْرُ‌ الْمَاكِرِ‌ينَ ) (2) و یاد کن آن را که مکر کردند به تو آنان که کافر شدند تا حبس کنند تو را یا بکشند تو را به شمشیرهای قبایل یا بیرون کنند تو را از مکه، و ایشان مکر می کنند و جزا می دهد خدا

____________________

1-این روایت مطابق آنچه در امالی شیخ طوسی و مناقب ابن شهر آشوب می باشد.

2-سوره انفال: 30.

۱۷

ایشان را بر مکر ایشان و خدا بهترین جزا دهندگان است مکاران را.

پس ایشان اتفاق کردند که شب به خانه آن حضرت بریزند و او را بکشند و به این اتفاق به مسجد الحرام آمدند و از دهان خود صفیر می کردند و دست بر هم می زدند و بر و بر دور کعبه می جستند، پس حق تعالی فرستاد که) وَمَا كَانَ صَلَاتُهُمْ عِندَ الْبَيْتِ إِلَّا مُكَاءً وَتَصْدِيَةً ( (1) یعنی: نبود نماز ایشان نزد خانه کعبه مگر صفیر زدن و دست زدن؛ چون شب شد و قریش آمدند که به خانه آن حضرت در آیند ابو لهب گفت: نمی گذارم که شب داخل خانه شوید زیرا که در این خانه اطفال و زنان هستند و ایمن نیستم از آنکه خطایی واقع شود ولیکن امشب او را حراست می نمائیم و صبح داخل خانه می شویم.

و شیخ طوسی به سندهای معتبر از هند بن ابی هاله و عمار بن یاسر و دیگران روایت کرده است که: چون جبرئیل بر حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شد و خبر تدبیر قریش را در باب قتل آن حضرت بیان کردند و از جانب حق تعالی او را مأمور به هجرت بسوی مدینه گردانید، حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را طلبید و گفت: یا علی! روح الامین از جانب رب العالمین الحال آمد و مرا خبر داد که قریش اتفاق کرده اند بر کشتن من و حق تعالی مرا مأمور به هجرت گردانیده است و امر کرده است و که امشب بروم به غار ثور و تو را امر کنم که در جای من بخوابی تا آنکه ندانند که من رفته ام، تو چه می گوئی و چه می کنی؟

امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) گفت: یا نبی الله! آیا تو به سلامت خواهی ماند از خوابیدن من در جای تو؟

فرمود: بلی.

پس امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) خندان شد و برای شکر الهی بر سلامتی آن حضرت و بر جان فدا کردن خود به سجده افتاد و این اول سجده شکری بود که در این امت واقع شد و پهلوی روی خود را به زمین گذاشت، و چون سر از سجده برداشت گفت: برو به هر سو که خدا تو

____________________

1-سوره انفال: 35.

۱۸

را مأمور گردانیده است جانم فدای تو باد گوش و چشم من و سویدای دل من و هر چه خواهی مرا امر فرما که به جان قبول می کنم و به هر نحو که خاطر خواه توست بعمل می آورم و در این باب توفیق از پروردگار خود می طلبم.

حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود که: خدا شباهت مرا بر تو خواهند افکند پس بر فراش من بخواب و برد حضرمی مرا بر روی خود بیانداز، و بدان یا علی که حق تعالی امتحان می کند دوستان خود را به قدر ایمان و درجات ایشان، پس بلا و امتحان پیغمبران از همه کس بیشتر است و بعد از ایشان هر که نیکوتر است به مثل امتحانی که ابراهیم خلیل و اسماعیل ذبیح را کرده بود، و خوابانیدن من تو را در زیر تیغ دشمنان با آنکه از جان من گرامیتری نزد من عظیمتر است از خوابانیدن ابراهیم اسماعیل را برای کشتن، و به طیب خاطر راضی شدن تو که در زیر تیغ دشمنان بخوابی عظیمتر است از خوابیدن اسماعیل در زیر تیغ پدر مهربان، پس صبر نیکو کن ای برادر که رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران(1) .

پس حضرت او را در بر گرفت و بسیار گریست و او نیز از مفارقت آن حضرت گریست و حضرت او را به خدا سپرد، و جبرئیل آمد و دست آن حضرت را گرفت و از خانه بیرون آورد؛ و در آن وقت قریش دور خانه آن حضرت را فرو گرفته بودند و حضرت این آیه را خواند( وَجَعَلْنَا مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُ‌ونَ ) (2) و حق تعالی خواب را بر ایشان مسلط کرد که ایشان از بیرون رفتن آن حضرت مطلع نشدند و کف خاکی برداشت و بر روهای ایشان پاشید و فرمود: شاهت الوجوه قبیح باد روهای شما که با پیغمبر خود چنین می کنید - و به روایت دیگر: بیدار بودند و حق تعالی دیده های ایشان را پوشید که آن حضرت را ندیدند(3) - پس جبرئیل گفت: یا

____________________

1-تا اینجا تمام شد آنچه از امالی شیخ طوسی 465 نقل شده است.

2-سوره یس: 9.

2-خرایج 1/144.

۱۹

رسول الله! به جانب کوه ثور برو و در غار پنهان شو.

و حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در جای آن حضرت خوابید و ردای آن حضرت را بر خود پوشید؛ و در آن وقت خانه های مکه در نداشت و دیوارهای خانه ها کوتاه بود و کفار قریش امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را می دیدند که در جای حضرت خوابیده است و گمان می کردند که حضرت رسول است و سنگ بر آن حضرت می انداختند(1) .

و در احادیث متواتره از طرق خاصه عامه وارد شده است که: این آیه در شأن حضرت نازل شد که در این شب جان خود را فدای رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) کرد( وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِ‌ي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْ‌ضَاتِ اللَّـهِ ) (2) یعنی: از مردمان کسی هشت که می فروشد جان خود را برای طلب خوشنودی خدا(3) .

و ثعلبی و احمد بن حنبل و غزالی در احیاء و غیر ایشان از مفسران و محدثان خاصه و عامه روایت کرده اند که: در آن شب که امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در جای حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خوابید حق تعالی وحی کرد بسوی جبرئیل و میکائیل که: من شما را با یکدیگر برادر گردانیده ام و عمر یکی را زیاده از دیگری می گردانم کدامیک از شما برادر خود را بر خود اختیار می کنید که عمر او درازتر باشد؟ هیچیک اختیار دیگری نکردند؛ پس از خدا وحی فرستاد به ایشان که: چرا مانند علی بن ابی طالب نبودید که من او را با محمد برادر گردانیدم و به جای او خوابیده است و جان خود را فدای او کرده است؟ پس بروید به زمین و او را از شر دشمنانش حراست نمائید، پس فرود آمدند و جبرئیل نزد سر آن حضرت و میکائیل نزد پای آن حضرت نشستند و جبرئیل و میکائیل می گفتند: به به! که مثل تو

____________________

1-رجوع شود به تفسیر قمی 1/273 و امالی شیخ طوسی 464 و اعلام الوری 61 و مناقب ابن شهر آشوب 1/233 و قصص الانبیاء راوندی 335، و روایت در این مصادر با تفاوتهایی ذکر شده است.

2-سوره بقره: 207.

3-تفسیر قمی 1/71؛ امالی شیخ طوسی 252 و 446 و 447 و 551؛ مجمع البیان 1/301؛ تفسیر فخر رازی 5/223 - 224؛ ترجمة الامام علی بن ابی طالب من تاریخ دمشق 1/153؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 12/262.

۲۰