حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد ۴

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه0%

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 997

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

نویسنده: علامه مجلسى
گروه: صفحات: 997
مشاهدات: 54597
دانلود: 2651


توضیحات:

جلد 1 جلد 2 جلد 3 جلد 4 جلد 5
جستجو درون كتاب
  • شروع
  • قبلی
  • 997 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 54597 / دانلود: 2651
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد 4

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.

و به روایت شیخ طبرسی: حضرت صادق (عليه‌السلام ) فرمود: حمزه حمله بر مشرکان می آورد و از ایشان می کشت و باز به جای خود بر می گشت، پس وحشی نیزه ای انداخت و بر بالای پستان سید شهدا آمد و از اسب گردید و کافران هجوم آوردند و آن حضرت را شهید کردند و وحشی جگرش را برای هند برد و حق تعالی آن را در دهان او سفت کرد که نتوانست خائید و انداخت. و حلیس بن علقمه ابو سفیان ملعون را دید بر اسبی سوار است و بر بالای سر حمزه ایستاده است و نیزه ای در دست دارد و به دهان مبارک حمزه (عليه‌السلام ) می زند و می گوید: بچش ای عاق! حلیس گفت: نظر کنید ای گروه بنی کنانه این مرد را که دعوی می کند بزرگ قریش است با پسر عم کشته خود چه می کند! آن ملعون منفعل شد و گفت: راست می گوئی لغزشی بود از من، افشا مکن(1) .

برگشتیم به روایت شیخ مفید: پس هند آمد و شکم او را شکافت و جگرش را بیرون آورد و گوش و بینی و اعضای او را برید.

زید بن وبه گفت: من به ابن مسعود گفتم که: همه صحابه گریختند بغیر از علی بن ابی طالب و ابو دجانه و سهل؟ ابن مسعود گفت: در اول همه گریختند بغیر از علی بن ابی طالب که او تنها با حضرت ماند و بعد از آن ابو دجانه و سهل برگشتند.

راوی گفت: ابو بکر و عمر کجا بودند؟

ابن مسعود گفت: از گریختگان بودند.

راوی گفت: ایستادن علی در چنین معرکه ای محل تعجب است!

ابن مسعود گفت: ملائکه نیز تعجب کردند از مردانگی او، مگر نمی دانی که در آن روز جبرئیل ندا می کرد: لا سیف الا ذو الفقار و لا فتی الا علی مردم این صدا را می شنیدند و کسی را نمی دیدند، چون از حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) پرسیدند فرمود: جبرئیل است(2) .

و در حدیث دیگر از طریق مخالفان روایت کرده است که جبرئیل به حضرت

____________________

1-اعلام الوری 83.

2-ارشاد شیخ مفید 1/83 - 85.

۱۴۱

رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) گفت: ما گروه ملائکه تعجب می کنیم از جانفشانی علی در راه تو! حضرت فرمود که: چون نکند من از اویم و او از من است؛ جبرئیل گفت: من نیز از شمایم(1) .

به سند دیگر از طریق مخالفان روایت کرده است که حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) فرمود: چون لشکر اسلام در روز احد گریختند و رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را تنها گذاشتند، بر آن حضرت بسیار ترسیدم و من در پیش بودم و شمشیر می زدم، برگشتم و حضرت را طلب کردم نیافتم با خود گفتم که: من می دانم آن حضرت نمی گریزد و در میان کشتگان نیست مگر خدا او را به آسمان برده باشد، پس غلاف شمشیر خود را شکستم و با خود قرار دادم که جنگ کنم تا کشته شوم و بر کافران حمله آوردم و ایشان را از پیش برداشتم، پس دیدم که حضرت بر زمین افتاده و مدهوش گردیده است، بر سرش ایستادم چشم گشود و فرمود: مردم چه کردند یا علی؟ عرض کردم: یا رسول الله! کافر شدند و تو را تنها گذاشتند و گریختند. پس حضرت دید که گروهی به قصد او می آیند فرمود: یا علی! این گروه را از من دفع کن؛ پس شمشیر را کشیدم و به جانب راست و چپ می زدم تا ایشان را دفع کردم، پس حضرت فرمود: یا علی! مدح خود را نمی شنوی در آسمان؟ بدرستی که ملکی هست که او را رضوان می گویند ندامی کند: لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی پس از شادی گریستم و خدا را شکر کردم(2) .

مولف گوید: حدیث ندای لا فتی از طرق خاصه و عامه متواتر است(3) ، و ابن ابی الحدید و دیگران از مشاهیر علمای ایشان گفته اند که: این از جمله احادیث مشهوره است و انکار نمی توان کرد(4) .

باز شیخ مفید به سند صحیح از حضرت صادق روایت کرده است که: علمداران قریش

____________________

1-ارشاد شیخ مفید 1/85؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 14/251.

2-ارشاد شیخ مفید 1/86.

3-مناقب ابن المغازلی 190؛ تاریخ طبری 2/65؛ الاغانی 15/187؛ تاج العروسی 7/357؛ سیره ابن هشام 3/100.

4-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 14/251.

۱۴۲

در روز احد نه نفر بودند که همه را علی بن ابی طالب (عليه‌السلام ) به جهنم فرستاد و به این سببب کافران گریختند و بنو مخزوم را آن حضرت در آن روز رسوا کرد و گریزاند، و با حکم بن اخنس که از شجاعان مشهور بود مبارزه کرد و ضربتی زد پایش را قطع کرد و به آن ضربت با پای بریده بسوی جهنم شتافت؛ و چون مسلمانان گریختند امیة بن ابی حذیفه زرهی پوشیده آمد و فریاد می کرد که: این روزی است به عوض روز بدر! پس مردی از مسلمانان متعرض او شد و آن مسلمانان کشته شد، پس امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) ضربتی بر سرش زد که در خودش نشست و امیه ضربتی حواله آن حضرت کرد و علی (عليه‌السلام ) ضربت او را به سپر دفع کرد و ضربتش در سپر نشست؛ پس حضرت شمشیر را از خوداو کشید و او شمشیر خود را از سپر جدا کرد و حضرت ضربتی بر زیر بغل او زد و او را به جهنم فرستاد و برگشت و به خدمت رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آمد، حضرت فرمود: تو با گریختگان نرفتی؟ حضرت امیر (عليه‌السلام ) گفت: یا رسول الله! والله که از این مقام نمی روم تا کشته شوم یا خدا به تو دهد نصرتی که تو را وعده داده است، پس حضرت فرمود: بشارت باد تو را یا علی که خدا وعده ما را خواهد داد و دیگر چنین روزی از کافران نسبت به ما نخواهد شد. پس گروهی از مشرکان پیدا شدند فرمود: بر اینها حمله کن؛ حضرت امیر (عليه‌السلام ) حمله کرد و هشام بن امیه مخزومی را کشت و آن گروه گریختند؛ پس لشکر دیگر رو کردند و علی (عليه‌السلام ) حمله کرد و در این خمله عمرو بن عبد الله جمعی را کشت و آنها گریختند؛ باز گروه دیگر رو کردند و علی (عليه‌السلام ) بر آنها حمله کرد و بشر بن مالک عامری را کشت و ایشان گریحتند و دیگر برنگشتند، و گریختگان مسلمانان برگشتند، و کافران به مکه و مسلمانان به مدینه برگشتند. پس حضرت فاطمه (عليه‌السلام ) گریه کنان به استقبال حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بیرون آمد و ظرف آبی همراه داشت، حضرت روی مبارک خود را از آن شست پس امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) رسید و ذوالفقار در دستش بود و خون از آن می چکید و دستش تا دوش پر از خون بود، پس شمشیر را به فاطمه (عليه‌السلام ) داد و گفت: بگیر این شمشیر را که این شمشیر با من دروغ نگفت امروز، و رجزی در باب مردانگی های خود ادا فرمود، حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: ای فاطمه! بگیر شمشیر را که شوهر تو آنچه بر او بود امروز کرد، حق تعالی امروز به شمشیر

۱۴۳

او صنادید قریش را به قتل رسانید(1) .

اکثر مورخان عامه اعتراف کرده اند که عمده کشتگان مشرکان در روز احد به شمشیر بی نظیر امیر کل به راه سعیر رفتند، چنانکه محمد بن اسحاق که معتبرترین موخان بی نظیر امیر کل امیر به راه سعیر رفتند، چنانکه محمد بن اسحاق که معتبرترین مورخان عامه است روایت کرده است که علمدار قریش که طلحة بن ابی طلحه بود حضرت امیر او را کشت و پسرش را ابو سعید بن طلحه و برادرش را خالد بن ابی طلحه(2) و عبد الله بن حمید و ابو الحکم بن اخنس و ولید بن ابی حذیفه و امیة بن ابی حذیفه و ارطاة بن شرحبیل و هشام بن امیه و عمرو بن عبد الله جمحی و بشر بن مالک و صواب مولای بنی عبد الدار همه را آن حضرت کشت و فتح بر دست آن حضرت شد و حق تعالی همه صحابه را عتاب کرد بر گریختن و او را از آسمان ثنا کردند(3) .

و علی بن ابراهیم روایت کرده است که: چون جنگ ساکن شد و مشرکان برگشتند حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: کیست که علم داشته باشد از حال سعد بن ربیع؟ مردی گفت: من می روم به طلب او، پس حضرت اشاره کرد به موضعی و فرمود: در آنجا او را طلب کن که من او را در آن موضع دیدم که دوازده نیزه او را فرو گرفته بود، آن مرد گفت: چون به آن موضع آمدم او را در میان کشتگان افتاده دیدم گفتم: یا سعد! جواب نداد، باز گفتم: یا سعد! رسول خدا احوال تو می پرسد؛ چون نام حضرت را شنید سر برداشت و انتعاش کرد و مانند جوجه ای که از تخم بدر آید و پرسید: رسول خدا زنده است؟ گفتم: بلی والله زنده است و او مرا خبر داد که تو را در این موضع در میان دوازده نیزه خورده ام که همه به اندرونم رسیده است، به قوم من که انصارند سلام مرا برسان و بگو به ایشان که اگر یک تن از شما دیده اش حرکت کند و بگذارید که خاری به پای رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) برود نزد خدا معذور نخواهید بود، این را گفت و نفسی کشید خون از او روان شد مانند شتری که ذبح

____________________

1-ارشاد شیخ مفید 1/88.

2-در مصدر کلدة بن ابی طلحه ذکر شده است.

3-ارشاد شیخ مفید 1/90 - 91 به نقل از محمد بن اسحاق.

۱۴۴

کنند زیرا که خون را با نفس در اندرون خود ضبط کرده بود و به رحمت الهی واصل شد.

راوی گفت: آمدم و خبر او را به حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) عرض کردم، حضرت فرمود: خدا رحمت کند سعد را که در زندگی یاری ما کرد و در مردن وصیت به ما کرد.

پس فرمود: کیست که ما را از احوال حمزه خبر دهد؟ حارث بن صمه(1) گفت: من موضع او را می دانم، چون به نزدیک او رسید و حال او را مشاهده نمود نخواست که آن خبر را او برساند؛ پس حضرت فرمود: یا علی! عمت را طلب کن؛ حضرت آمد و نزدیک حمزه ایستاد و نخواست که آن خبر وحشت اثر را به سید بشر برساند، تا آنکه حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) خود آمد و سید الشهدا را بر آن حال مشاهده فرمود پس گریست و فرمود: بخدا سوگند که هرگز در مکانی نایستاده بودم که بیشتر مرا به خشم آورد از این مقام، اگر خدا مرا تمکین دهد بر قریش هفتاد نفر ایشان را به عوض حمزه چنین تمثیل کنم و اعضای ایشان را ببرم؛ پس جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد( وَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَلَئِن صَبَرْ‌تُمْ لَهُوَ خَيْرٌ‌ لِّلصَّابِرِ‌ينَ ) (2) یعنی: اگر عقاب کنید پس عقاب کنید به مثل آنچه عقاب کرده شده اید، و اگر صبر کنید البته بهتر است برای صبر کنندگان، پس حضرت فرمود: صبر خواهم کرد و انتقام نخواهم کشید؛ پس حضرت ردائی از برد یمنی که بر دوش مبارکش بود بر روی حمزه انداخت و آن ردا بر قامت حمزه نارسا بود، اگر بر سرش می کشید و پاهایش را از علف و گیاه پوشانید و فرمود: اگر نه آن بود که زنان بنی عبد المطلب اندوهناک می شدند هر آینه او را چنین می گذاشتم که درندگان صحرا و مرغان هوا گوشت او را بخورند تا در روز قیامت از شکم آنها محشور شود زیرا که داهیه هر چند عظیمتر است ثوابش بیشتر است.

پس حضرت امر فرمود کشتگان را جمع کردند و بر ایشان نماز کرد و دفن کرد ایشان

____________________

1-در مصدر حرث بن سمیه مذکور شده است.

2-سوره نحل: 126.

۱۴۵

را و هفتاد تکبیر بر حمزه گفت در نماز(1) .

عیاشی به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: چون رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مشاهده نمود آنچه با حمزه کرده بودند گفت: الهم لک الحمد و الیک المشتکی و انت المستعان علی ما اری پس فرمود: اگر ظفر بیابم اعضای ایشان را ببرم و ببرم. پس حق تعالی فرستاد و ان عاقبتم فعاقبوا... تا آخر آیه، پس فرمود: صبر می کنم و صبر می کنم(2) .

و کلینی و شیخ طوسی به سندهای معتبر از امام محمد باقر و امام جعفر صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده اند که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حمزه را با جامه های خون آلود او دفن کرد و ردای خود را اضافه کرد، و چون کوتاه بود اذخر(3) بر پایش انداخت، و در نماز بر او هفتاد تکبیر گفت و هفتاد دعا خواند(4) .

و در حدیث صحیح دیگر وارد شده است که: حمزه را حضرت کفن کرد برای آنکه او را برهنه کرده بودند(5) .

و علی بن ابراهیم روایت کرده است: شیطان در مدینه ندا کرد: محمد کشته شد؛ چون اهل مدینه این صدا محنت افزا را شنیدند زنان مهاجران و انصار از خانه ها بیرون دویدند و حضرت فاطمه زهرا (عليه‌السلام ) با پاهای برهنه بسوی احد دوید و می گریست تا به خدمت حضرت رسید، و حضرت از گریه فاطمه گراین شد.

ابو سفیان ملعون ندا کرد: وعده گاه ما و شما در سال آینده بر سر چاه بدر است تا در آنجا جنگ کنیم.

____________________

1-تفسیر قمی 1/122 - 124.

2-تفسیر عیاشی 2/274.

3-اذخر: گیاهی است خوشبو با شاخه های باریک. (فرهنگ عمید 1/125).

4-کافی 3/211؛ تهذیب الاحکام 1/331؛ وسائل الشیعة 2/509. و روایت در هز سه مصدر از امام باقر (عليه‌السلام ) می باشد.

5-کافی 3/210؛ تهذیب الحکام 1/331؛ وسائل الشیعة 2/509.

۱۴۶

حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) به امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) فرمود: بگو آری چنین باشد. پس حضرت بار کرد و متوجه مدینه شد و چون داخل مدینه شد زنان به استقبال آن حضرت بیرون آمدند نوحه کنان و می گریستند و احوال کشتگان خود را می پرسیدند، پس زینب دختر جحش به استقبال حضرت آمد و احوال کشتگان پرسید، حضرت فرمود: صبر کن از برای خدا؛ پرسید: برای کی؟ فرمودن برای برادرت! گفت: انا لله و انا الیه راجعون گوارا باد برای او شهادت؛ باز حضرت فرمود: صبر کن برای خدا، زینب گفت: برای کی؟ فرمود: برای حمزة بن عبد المطلب، زینب گفت: انا لله و انا الیه راجعون گوارا باد او را شهادت؛ پس حضرت فرمود: صبر کن برای خدا، زینب گفت: برای کی؟ فرمود: برای شوهرت مصعب بن عمیر، گفت: واحزناه. رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: شوهر را نزد زن مرتبه ای هست که هیچکس را آن مرتبه نزد او نیست؛ پس او گفت: یتیم شدن فرزندانش را بخاطر آوردم. تمام شد روایت علی بن ابراهیم(1) .

شیخ طبرسی روایت کرده است که: زنی از بنو نجار پدر و شوهر و برادرش با حضرت شهید شده بودند، چون به جنگ گاه آمد احوال آنها را نپرسید، پرسید: آیا رسول خدا زنده است؟ گفتند: بلی، گفت: چنان کنید که من او را ببینم؛ مردم راه گشودند تا آن مؤمنه حضرت را دید پس گفت: چون توهستی هر مصیبت دیگر سهل است و برگشت. و چون حضرت داخل مدینه شد و از خانه های بنو اشهل و بنو ظفر صدای نوحه کنندگان را شنید پس دیده اش پر آب شد و بر روی مبارکش ریخت و فرمود: امروز کسی نیست که بر حمزه گریه کند، چون سعد بن معاذ و اسید بن حضیر این را شنیدند گفتند: هیچ زن از انصار بر کشته خود گریه نکند تا اول برود و حضرت فاطمه را بر تعزیه حمزه یاری کند؛ چون حضرت گریه ایشان را شنید فرمود: برگردید خدا شما را رحمت کند(2) ؛ و تا امروز در مدینه مقرر است که هر مصیبت که بر ایشان واقع می شود اول بر حمزه نوحه می کنند.

____________________

1-تفسیر قمی 1/124.

2-اعلام الوری 85.

۱۴۷

و بدان مشهور میان مفسران و مورخان آن است که جنگ احد در ماه شوال سال سوم هجرت واقع شد(1) .

به روایت شیخ طبرسی و ابن شهر آشوب و اکثر محدثان شیعه، نزول قریش به احد در چهارشنبه دوازدهم ماه شد، و حضرت در روز جمعه چهاردهم در احد نزول اجلال فرمود و در روز شنبه پانزدهم قتال واقع شد(2) ؛ و بعضی گفته اند: در روز پنجشنبه پنجک شوال قریش به احد رسیدند و جنگ در روز شنبه هفتم واقع شد(3) .

و لشکر کفار مشهور سه هزار نفر بودند، و بعضی زیاده نیز گفته اند، و بعضی دو هزار نفر گفته اند، و بعضی گفته اند دو هزار نفر ایشان اسب سوار بودند و هفتصد نفر زره پوش در میان ایشان بود و سه هزار شتر همراه آورده بودند(4) ؛ اصحاب آن جناب به روایتی هزار نفر بودند، و به روایتی هفتصد نفر(5) .

و از حضرت امام جعفر صادق (عليه‌السلام ) منقول است که: لشکر آن جناب ششصد نفر بودند(6) .

و به روایت علی بن ابراهیم: عبد الله بن ابی با سیصد منافق از لشکر حضرت جدا شد و بسوی مدینه برگشت(7) .

مؤلف گوید: دور نیست که ششصد یا هفتصد بعد از بر گشتن آن منافقان باشد، پس روایات متقارب می شوند.

____________________

1-مجمع البیان 1/497؛ سیره ابن اسحاق 324؛ تاریخ طبری 2/62؛ المنتظم 3/161؛ تاریخ ابی الفداء 1/191.

2-مجمع البیان 1/497؛ تاریخ طبری 2/59.

3-مغازی 1/208.

4-رجوع شود به مغازی 1/208 و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید 14/217 و اعلام الوری 80. و در این مصادر و دیگر مصادری که دیده شدند تعداد دو هزار نفر اسب سوار یافت نشد، ولی در مناقب ابن شهر آشوب 1/242 تعداددویست نفر اسب سوار مذکور شده است.

5-سیره ابن هشام 3/63 و 65؛ دلائل النبوة 3/220 و 221؛ مناقب ابن شهر آشوب 1/243.

6-کافی 5/46.

7-تفسیر قمی 1/112.

۱۴۸

فصل در بیان جراحاتی که به جسد شریف آن حضرت رسیدند

بدان که میان علمای خاصه و عامه در آن خلاف است، اکثر را اعتقاد آن است که جراحتی بر پیشانی آن جناب واقع شد و لب مبارک حضرت مجروح شد و از دندانهای پیش آن جناب یکی شکست و افتاد(1) ، و از بعضی روایات ظاهر می شود که ندان آن جناب نشکست، و این به روایات شیعه اقرب است(2) .

و شیخ طبرسی از ابن عباس روایت کرده است که: در روز احد عتبة بن ابی و قاص دندان رباعیه آن جناب را شکست و روی آن جناب را شکست تا آنکه خون بر روی مبارکش جاری شد و فرمود: چگونه رستگار شوند گروهی که با پیغمبر خود چنین کنند؟ و به روایت دیگر: خون از روی خود پاک می کرد و می گفت: خداوندا! هدایت کن قوم مرا که ایشان نادانانند. و گویند: مردی از هذیل که او را عبد الله بن قمیئه می گفتند قصد آن حضرت کرد و او نیز از روی آن حضرت خون جاری کرد، و حضرت عتبه را نفرین کرد که سال بر او بر نگردد تا کافر بمیرد، و چنان شد؛ و عبد الله را نفرین کرد، پس خدا بزی را بر او مسلط کرد که شاخ بر شکم او زد و او را کشت(3) .

____________________

1-رجوع شود به امالی شیخ طوسی 142 و مجمع البیان 1/501 و علل الشرایع 598 و سیره ابن هشام 3/80 و دلائل النبوة 3/265 و کامل ابن اثیر 2/154 - 155 و سیره ابن کثیر 3/58.

2-اعلام الوری 83؛ معانی لخبار 406.

3-رجوع شود به مجمع البیان 1/501.

۱۴۹

و شیخ طوسی از ابو سعد خدری روایت کرده است که: در روز احد روی مبارک حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شکست و دندان رباعیه آن جناب شکست، پس برخاست و دست بسوی آسمان بلند کرد و گفت: بدرستی که غضب خدا شدید شد بر یهود به سبب آنکه گفتند: عزیز پسر خداست، و شدید شد غضب خدا بر نصاری در وقتی که گفتند: مسیح پسر خداست، و بدرستی که غضب خدا شدید است بر کسی که خون مرا بریزد و آزار عترت و اهل بیت من بکند(1) .

و عیاشی به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: در روز احد اصحاب آن جناب همه گریختند و هر چند حضرت ایشان را خواند برنگشتند، پس حق تعالی حزا داد ایشان را غمی و از غم به خواب رفتند و چون بیدار شدند گفتند: کافر شدیم، پس ابو سفیان بر کوه بالا رفت و فخر کرد به خدای خود هبل و گفت: بلند شو ای هبل! حضرت فرمود: خدا بلندتر است؛ پس دندان رباعیه آن حضرت را شکستند و بن دندان او را خسته کردند، پس دعا کرد: خداوندا! تو را سوگند می دهم وعده مرا که کرده بودی به عمل آوری و اگر مرا یاری نکنی کسی تو را بندگی نخواهد کرد.

پس نظرش بر علی (عليه‌السلام ) افتاد و از او پرسید: کجا بودی؟ گفت: در جنگ بودم و از جنگ گاه حرکت نکردم، فرمود: من به تو این گمان دارم؛ پس فرمود: یا علی! آبی بیاور که خون از روی خود بشویم، پس علی (عليه‌السلام ) آب در میان سپر کرد و از برای آن حضرت آورد، حضرت از سپر اظهار کراهت نمود و فرمود: آب را در دست خود کن و بیاور، پس آب در کف خود کرد و آورد تا حضرت روی انور خود را شست(2) ؟

و ابن بابویه از حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: در روز چهارشنبه رو و دندان حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) شکسته شد(3) .

____________________

1-امالی شیخ طوسی 142.

2-تفسیر عیاشی 1/201.

3-علل الشرایع 598.

۱۵۰

و شیخ طبرسی در کتاب اعلام الوری از کتاب ابان بن عثمان روایت کرده است از صباح بن سیابه از حضرت صادق (عليه‌السلام ) که: چون آوازه قتل حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در مدینه بلند شد حضرت فاطمه (عليه‌السلام ) و صفیه عمه حضرت به جانب احد روان شدند و چون نظر ایشان بر حضرت افتاد حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) گفت: عمه را نگاه دار که نزدیک من نیاید و فاطمه را بگذار که بیاید، چون فاطمه (عليه‌السلام ) به نزدیک حضرت آمد و دید روی مبارکش را مجروح کرده اند و دهانش را خسته اند و خود از رو و دهانش می ریزد فریاد زد و خون از روی پدر پاک می کرد و می گفت: شدید است غضب خدا بر کسی که خون بر روی رسول خدا جاری کند؛ و حضرت هر خونی که از روی مبارکش می ریخت به دست خود می گرفت و به هوا می انداخت و قطره ای از آن خون به زمین بر نمی گشت.

پس حضرت صادق (عليه‌السلام ) فرمود: بخدا سوگند که اگر قطره ای از آن خون به زمین می رسید هر آینه عذاب بر اهل زمین نازل می شد؛ راوی به حضرت عرض کرد: سنیان می گویند که دندان حضرت شکست؛ فرمود: نه والله رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از دنیا که رفت هیچ عضو او ناقص نشده بود ولیکن روی آن حضرت را مجروح کردند(1) .

مؤلف گوید: می تواند بود که اخبار شکستن دندان مبارک رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) محمول بر تقیه باشد و ممکن است که محمول بر آن باشد که دندان متحرک شده باشد و جدا نشده باشد؛ و بدان که چهار دندان پیش دهان را از بالا و پائین هر یک را ثنیه می گویند، و چهار دیگر که بعد از آنهاست رباعیه می گویند.

____________________

1-اعلام الوری، 82 - 83.

۱۵۱

فصل

بدان که باز خلاف است در آنکه آیا حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در روز احد از جای خود حرکت فرمود به موضع دیگر یا نه؟

اکثر مورخان و مفسران را اعتقاد آن است که حضرت به ناحیه کوه حرکت فرمود، نه برای گریختن بلکه برای آنکه جنگ از یک طرف باشد.

و از بعضی روایات معتبره شیعه ظاهر می شود که رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از جای خود بهیچوجه حرکت نفرمود، چنانکه شیخ طبرسی به سند معتبر روایت کرده است که: از حضرت صادق (عليه‌السلام ) پرسیدند که غاری که در احد هست مردم می گویند که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در وقت جنگ به آنجا رفت، صحیح است؟ فرمود: بخدا سوگند که از جای خود حرکت نکرد و به حضرت گفتند: نفرین کن قوم خود را، نفرین نکرد و گفت: خداوندا! هدایت کن قوم مرا(1) .

و ابن بابویه به سند موثق از زراره روایت کرده است که گفت: با یکی از سادات به زیارت احد رفتیم و او مشاهد را به ما نشان می داد و ما زیارت و نماز می کردیم تا آنکه مکانی را در سر کوه به ما نمود و گفت: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) در روز احد به آنجا رفت و روی خود را شست. من باور نکردم و به آن موضع نرفتم و روز دیگر به خدمت حضرت امام محمد باقر (عليه‌السلام ) عرض کردم، فرمود: پیغمبر هرگز به آن موضع نرفت؛ عرض کردم: روایت می کنند که دندان رباعیه حضرت شکست، فرمود: دروغ می گویند حضرت

____________________

1-اعلام الوری 83.

۱۵۲

رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) سالم از دنیا رفت ولیکن روی آن حضرت مجروح شده بود و حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را فرستاد که آبی از برای او آورد در میان سپر و حضرت کراهت نمود از آنکه از آن آب تناول نماید ولیکن روی خود را به آن آب شست(1) .

____________________

1-معانی الاخبار 406.

۱۵۳

فصل در بیان معجزاتی که از آن حضرت در آن جنگ ظاهر شد

اول - قطب روایت کرده است که: در جنگ بدر هفتاد کس از کافران کشته شدند و هفتاد کس اسیر شدند، پس حضرت حکم فرمود که اسیران را بکشند و غنیمتها را بسوزانند، پس گروهی از مهاجران گفتند که: اسیران از قوم تواند و هفتاد نفر ایشان کشته شده اند، ما را رخصت ده که اسیران را فدا بگیریم و غنیمتها را تصرف نمائیم و قوت جوئیم به اینها بر جنگ بر کافران؛ پس حق تعالی وحی فرستاد به آن حضرت که: به ایشان بگو اگر اسیران را نکشند در سال آینده به عدد این اسیران از ایشان کشته خواهد شد؛ ایشان قبول کردند و راضی به این شرط شدند، و چون در جنگ احد هفتاد کس کشته شدند صحابه گفتند: یا رسول الله! تو ما را وعده نصرت دادی پس این چه بود که بر ما واقع شد (شرط خود را فراموش کرده بودند) پس حق تعالی این آیه را فرستاد( أَوَلَمَّا أَصَابَتْكُم مُّصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُم مِّثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّىٰ هَـٰذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِندِ أَنفُسِكُمْ ) (1) یعنی: هر گاه به شما رسید مصیبتی که شما یافته بودید دو برابر آن را از مشرکان در جنگ بدر گفتید این از کجا به ما رسید، بگو - یا محمد - که: این از نفسهای شما به شما رسید که خود اختیار فدا و قبول شرط کردید(2) .

____________________

1-سوره آل عمران: 165.

2-خرایج 1/147.

۱۵۴

عیاشی نیز به این مضمون حدیثی در تفسیر آیه از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است(1) .

دوم - قطب راوندی روایت کرده است که: چون در روز احد جنگ منقضی شد اولیاء شهدا کشتگان خود را بار شتران کردند که بسوی مدینه بیاورند، هر گاه شتران را رو به مدینه می گردانیدند شتران می خوابیدند و چون رو به جنگ گاه روانه می کردند می دویدند؛ چون واقعه را به خدمت حضرت عرض کردند فرمود: حق تعالی آرمگاه ایشان را اینجا قرار داده چنانکه فرموده است قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم(2) پس هر دو نفر را در یک قبر دفن کردند بغیر از حمزه (عليه‌السلام ) که او تنها در یک قبر گذاشتند(3) .

سوم - روایت کرده است که: در آن جنگ به حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) چهل جراحت رسیده بود، حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) آب در دهان مبارک خود کرد و بر آن جراحتها افشاند همه بر طرف شد به نحوی که اثری باقی نماند(4) .

چهارم - تیری از مشرکان به چشم قتاده رسید و حدقه اش بر رویش آویخت و حضرت به دست مبارک خود آن را به جای خود گذاشت و از اول نیکوتر شد(5) .

پنجم - چون شمشیر امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) از بسیاری محاربه شکست حضرت جریده خشکی از درخت خرما به دست گرفت و حرکت داد، ذوالفقار شد، پس به آن حضرت داد و به هر که می زد او را به دو نیم می کرد(6) .

مؤلف گوید: این نقل مخالف احادیث بسیار است که دلالت می کند بر آنکه ذوالفقار از

____________________

1-تفسیر عیاشی 1/205.

2-سوره آل عمران: 154.

3-خرایج 1/148.

4-خرایج 1/148.

5-خرایج 1/148؛ مغازی 1/242؛ سیره ابن هشام 3/82.

6-خرایج 1/148.

۱۵۵

آسمان نازل شد، و ممکن است که مقارن این حال نازل شده باشد و در نظر مردم چنین نموده باشد.

ششم - از جابر روایت کرده است که: مردی در مکه اسبی را تربیت می کرد و هر گاه که در مکه به آن حضرت می رسید می گفت: یا محمد! من تو را بر این اسب خواهم کشت، حضرت فرمود: انشاء الله من تو را بر این اسب خواهم کشت؛ و او در جنگ احد قصد حضرت نمود و حضرت حربه ای به جانب او انداخت که چندان تأثیری در او نکرد و فریاد کرد النار النار و در ساعت از آن اسب افتاد و به جهنم واصل شد(1) .

و شیخ طبرسی روایت کرده است: آن ملعون ابی بن خلف بود و روز احد بر همان اسب سوار بود و به قصد آن حضرت آمد و می گفت: نجات نیابم اگر از دست من نجات یابی؛ و هرگه خواست متوجه دفع او شود حضرت مانع شد تا آنکه به نزدیک حضرت رسید و مصعب بن عمیر را نیزه ای زد و او را شهید کرد، پس حضرت عصائی از سهل بن حنیف گرفت و بسوی او انداخت، آن عصا بر گریبان زره او آمد و اندکی خراشید، آن ملعون بر گردن اسب خود چسبید و رو به لشکر خود دوانید و مانند گاو فریاد می کرد، ابو سفیان گفت: این چه جزع است؟ این خدشه ای بیش نیست؟ گفت: وای بر تو مگر نمی دانی که کی زده است این حربه را؟ محمد این حربه را به من زده است، و پیوسته در مکه می گفت که: من تو را خواهم کشت و می دانستم که گفته او البته واقع می شود، اگر این طعنه او بر همه اهل حجاز واقع می شد همه می مردند - و به روایت دیگر: اگر آب دهان بر من می انداخت می مردم(2) - پس آن ملعون فریاد کرد تا به جهنم واصل شد(3) .

هفتم - قطب راوندی روایت کرده است: حضرت به شخصی رسید از مسلمانان که تیری در کمان پیوسته بود و می خواست به جانب مشرکی بیندازد، پس حضرت دست بر بالای تیر او گذاشت و فرمود: بینداز، چون تیر را انداخت آن کافر گردید و به جانب دیگر

____________________

1-خرایج 1/148.

2-سیره ابن هشام 3/84؛ کامل ابن اثیر 2/157؛ تاریخ ابن خلدون 2/26.

3-اعلام الوری 82.

۱۵۶

رفت، آن تیر نیز گردید به جانب او رفت و به هر طرف که می گریخت تیر از پی او می رفت تا آنکه بر سرش آمد و کشته شد، پس حق تعالی این آیه را فرستاد( فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَ‌مَيْتَ إِذْ رَ‌مَيْتَ وَلَـٰكِنَّ اللَّـهَ رَ‌مَىٰ ) (1) یعنی: پس نکشید شما ایشان را ولیکن خدا کشت ایشان را، و تو نینداختی در هنگامی که انداختی ولکن خدا انداخت(2) .

هشتم - روایت کرده است که: ابو غره شاعر در جنگ بدر اسیر شد و به حضرت استغاثه کرد که: می دانی که من مرد فقیرم پس منت گذار بر دختران من و مرا رها کن، حضرت فرمود من تو را بی فدا رها می کنم و بعد از این به جنگ ما خواهی آمد؛ آن ملعون سوگند یاد کرد که دیگر به جنگ آن حضرت نیاید، چون جنگ احد رو داد قریش او را طلبیدند که به جنگ بیاید و مردم ترغیب کند بر جنگ به اشعار خود، او گفت: من با محمد عهد کرده ام و نمی آیم، و گفتند: این مرتبه مثل آن مرتبه نیست و محمد از دست ما بدر نخواهد رفت، و چون به جنگ احد آمد کسی از مشرکان بغیر او اسیر نشد، چون او را به خدمت آن حضرت آوردند حضرت فرمود: تو با ما عهد نکرید که به جنگ ما نیائی؟ گفت: مرا فریب دادند منت گذار بر من! فرمود: هرگز نکنم که بروی به مکه و دوشهای خود را حرکت دهی و بگوئی محمد را بازی دادم المومن لا یسلع من جحر مرتین یعنی: مومن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود، پس علی (عليه‌السلام ) را فرمود تا گردن او را زد(3) .

نهم - شیخ طبرسی به سند موثق از حضرت امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: مردی بود از اصحاب حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) که او را قزمان می گفتند، روزی مدح او کردند نزد پیغمبر و گفتند: او یاری برادران مومن بسیار می کند؛ حضرت فرمود: او از اهل جهنم است؛ پس در روز احد به حضرت عرض کردند: قزمان شهید شد، حضرت فرمود: خدا آنچه خواهد می کند؛ پس آمدند به خدمت حضرت و گفتند: او خود را کشت حضرت فرمود: گواهی می دهم که منم پیغمبر خدا.

____________________

1-سوره انفال: 17.

2-خرایج 1/149.

3-خرایج 1/149. و نیز رجوع شود به سیره ابن هشام 3/104. و در آنها ابو عزه مذکور شده است.

۱۵۷

پس حضرت باقر (عليه‌السلام ): قزمان جنگ بسیار کرد در احد و شش یا هفت نفر از مشرکان را کشت، چون از جراحت بسیار مانده شد او را برداشتند و به خانه های بنی ظفر بردند، پس مسلمانان به او گفتند: بشارت باد تو را ای قزمان که امروز جهاد بسیار کردی، قزمان گفت: چه بشارت می دهید مرا؟! جنگی که کردم برای حمیت قوم خود کردم نه برای اسلام و اگر حمیت و نام ننگ نمی بود جنگ نمی کردم، چون جراحتهای او شدید بود تیری از کنانه خود بیرون آورد و خود را به آن تیر کشت(1) .

دهم - قطب راوندی از حضرت امام موسی کاظم (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: در جنگ احد دست عبد الله بن عتیک را جدا کردند و او در شب دست بریده خود را آورد و حضرت دست او را چسبانید و دست مبارک بر آن مالید، دستش درست شد(2) .

یازدهم - بعضی روایت کرده اند از ربیعة بن الحارث که: چون مصعب بن عمیر که علمدار انصار بود کشته شد حق تعالی ملکی را به صورت مصعب فرستاد که علم را نگاهداشت، چون در آخر روز حضرت به او گفت: پیش راوی مصعب، ملک گفت: یا رسول الله! من مصعب نیستم؛ حضرت در آن وقت دانست که او ملکی است که خدا برای تقویت او فرستاده است(3) .

____________________

1-اعلام الوری 84 - 85. و نیز رجوع شود به تاریخ طبری 2/73 و سیره ابن هشام 3/88.

2-خرایج 2/506؛ قصص الانبیاء راوندی 310.

3-طبقات ابن سعد 3/89؛ المنتظم 3/167. و روایت در هر دو مصدر از عبد الله بن الفضل بن العباس بن ربیعة بن الحارث بن عبد المطلب نقل شده است.

۱۵۸

فصل در مزید تأیید آنچه مذکور شد از دلیری و جان سپاری جناب امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در آن جنگ و آزارها که به آن حضرت رسید و در بیان جبن و خذلان آن مخذولان که مخالفان ایشان را عدیل آن جناب می دانند:

ابن بابویه از طریق مخالفان روایت کرده است از عامر بن واثله که: امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در روز شوری گفت: بخدا سوگند می دهم شما را که آیا در میان شما کسی هست که جبرئیل در حق او گفته باشد مثل آنچه در شأن من گفت در روز احد که: یا محمد! می بینی موااست علی برای تو و حضرت فرمود: او از من است و من از اویم، پس جبرئیل گفت: من از شمایم؟ همه گفتند: نه.

باز فرمود: سوگند می دهم شما را که در میان شما کسی هست که نه کس از بنی عبد الدار را در میان مبارزه کشته باشد، پس صواب حبشی مولای ایشان آمد و می گفت: بخدا سوگند نمی کشم به عوض آقااین خود غیر محمد را و دهانش کف کرده بود و دیده هایش سرخ شده بود و همه از او ترسیدند و جرات نکردید که در برابر او بایستید و من در برابر او ایستادم و او در عظمت جثه مانند گنبد عظیمی بود، پس دو ضربت در میان من و او رد و بدل شد و آخر او را به دو نیم کردم که پاها و رانهایش بر زمین ایستاده بود و نیم بالایش را جدا کردم و مسلمانان بسوی او نظر می کردند و از روی تعجب

۱۵۹

می خندیدند؟ گفتند: نه، غیر از تو کسی چنین نکرد(1) .

و شیخ طبرسی در احتجاج از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در روزی شوری فرمود: سوگند می دهم شما را که آیا در میان شما کسی هست که ملائکه با او موافقت کرده باشند در هنگامی که مردم گریختند بغیر از من؟ گفتند: نه.

باز فرمود: سوگند می دهم شما را در میان شما کسی هست که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) را آب داده باشد در روز احد بغیر از من؟ گفتند: نه(2) .

و در خصال به سند معتبر مروی است که: حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) در بیان محنتهای خود فرمود که: اهل مکه همگی آمدند با آنها که به مدد خود آورده بودند از عرب و قریش به طلب کشتگان بدر، پس جبرئیل بر پیغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شد و او را خبر داد به آمدن ایشان و حضرت در سد احد لشکر خود را فرود آورد و قریش آمدند و به یک دفعه بر ما حمله کردند و بسیاری از مسلمانان شهید شدند و بقیه گریختند و من تنها با حضرت ماندم و مهاجران و انصار به مدینه رفتند به خانه های خود و هر یک می گفتند: محمد و اصحابش کشته شدند، پس حق تعالی به سبب من روهای مشرکان را زد و زیاده از هفتاد جراحت یافتم در پیش روی آن حضرت، پس ردای مبارک خود را انداخت و جراحتها را نشان داد و فرمود: در آن روز از من امری چند صادر شد در یاری آن جناب که ثواب آنها را از خدا امید دارم انشاء الله(3) .

شیخ طوسی روایت کرده است که: در روز احد چون مسلمانان گریختند باد تندی وزید و صدای هاتفی را شنیدند که می گفت: لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی فاذا ندبتم هالکا فاکبوا الوفی اخا الوفی یعنی نیست شمشیر به غیر از ذوالفقار و نیست شجاع جوانمرد به غیر از علی؛ پس هر گاه نوحه و گریه کنید بر کشته ای، پس گریه کنید بر وفا کننده ای به عهد خدا و رسول یعنی حمزه برادر وفا کننده به عهد خدا و رسول

____________________

1-خصال 556 و 560.

2-احتجاج 1/323 و 327.

3-خصال 367 - 368.

۱۶۰