حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد ۴

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه6%

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه نویسنده:
گروه: سایر کتابها
صفحات: 997

جلد ۱ جلد ۲ جلد ۳ جلد ۴ جلد ۵
  • شروع
  • قبلی
  • 997 /
  • بعدی
  • پایان
  •  
  • دانلود HTML
  • دانلود Word
  • دانلود PDF
  • مشاهدات: 64038 / دانلود: 3647
اندازه اندازه اندازه
حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه

حيات القلوب تاریخ اسلام مدینه جلد ۴

نویسنده:
فارسی

این کتاب در موسسه الحسنین علیهما السلام تصحیح و مقابله شده است.


1

2

3

4

5

6

7

8

9

10

11

12

13

14

15

16

17

18

19

20

21

22

23

24

25

26

27

28

29

30

31

32

33

34

35

36

37

38

39

40

41

42

43

44

45

46

47

48

49

50

51

52

53

54

55

56

57

58

59

60

۲- تعاليم پيامبران الهى ، تابع آداب ورسوم گذشتگان نيست . ما سمعنا بهذا فى آبائنا

۳- در پذيرش عقايد، منطق وبرهان ملاك است ، نه سيره ى پدران . ما سمعنا بهذا فى آبائنا (پيشينه نداشتن يك تفكّر، دليل نادرستى آن نيست)

۴- برخى انسان ها، منطق روشن را فداى گذشته تاريك مى كنند. جاءهم باياتنا بيّنات ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاوّلين

 (۳۷) وَ قَالَ مُوسَى رَبِّىَّ اءَعْلَمُ بِمَن جَآءَ بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لاَيُفْلِحُ الظَّلِمُونَ

ترجمه :

و موسى (در پاسخ تكذيب فرعونيان) گفت : پروردگار من به كسانى كه از جانب او آمده اند، آگاه تر است و (مى داند) سرانجام (نيك) آخرت براى چه كسانى است . بدرستى كه ستمكاران رستگار نخواهند شد.

نكته ها :

در آيه ى قبل آمد كه فرعونيان با گستاخى كامل ، معجزات الهى را سحر معرّفى كرده و اظهار داشتند كه ما در تاريخ نياكانمان چنين حرف هايى نشنيده ايم ، در اين آيه حضرت موسى به كنايه به آنان مى فرمايد: شما دروغ مى گوييد، زيرا قبل از من ، كسانى چون حضرت يوسف چراغ هدايت نياكان شما را در دست داشته و دين ابراهيم را ترويج مى كرده اند.

۶۱

پيام ها :

۱- در برابر تكذيب كفّار كه معجزات را سحر مى خوانند، بايد به خدا توكّل كرد. ما هذا الاّ سحر... ربّى اعلم ...

۲- ادّعاهاى پوچ را با شعارهاى الهى خنثى سازيم . ما هذا الاّ سحر... ربّى اعلم

۳- خداوند، هيچ گروهى را بى راهبر و راهنما نگذاشته است . ربّى اعلم بمن جاء بالهُدى

۴- هدايت يافتگان ، خوش عاقبتند. له عاقبة الدّار

۵- توجّه به معاد، در راءس برنامه هاى انبيا بوده است . مَن تكون له عاقبة الدّار

۶- كسانى كه انبيا را ساحر مى نامند، ستمگرانى بد عاقبت اند. لايفلح الظالمون

 (۳۸) وَقَالَ فِرْعَوْنُ يََّاءَيُّهَا الْمَلاَُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِى فَاءَوْقِدْ لِى يَهَمَنُ عَلَىالطِّينِ فَاجْعَل لِّى صَرْحاً لَّعَلِّىَّ اءَطَّلِعُ إِلَىَّ إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّى لاََظُنُّهُ مِنَ الْكَذِبِينَ

ترجمه :

وفرعون گفت : اى بزرگان قوم ! (اگرچه) من جز خودم معبودى براى شما نمى شناسم (امّابراى تحقيق بيشتر) اى هامان ! براى من آتشى بر گِل بيفروز (و آجر تهيه كن) پس برجى بلند براى من بساز، شايد (به واسطه بالا رفتن از آن) به خداى موسى دست يابم . و همانا من او را از دروغگويان مى پندارم .

۶۲

نكته ها :

كلمه ى «صَرح» به معناى ساختمان بلند است . اين آيه نشان مى دهد كه در مصر قديم ، هم كوره هاى آجرپزى بوده و هم قدرت بر ساختن برج داشتند.

پيام ها :

۱- روحيّه ى استكبارى ، مانع پذيرش حقّ است . فرعون گفت : جز خودم هيچ خدايى براى شما نمى شناسم . ما علمت لكم من اله غيرى

۲- مستكبران ، عقايد و افكار خود را به ديگران تحميل مى كنند. ما علمت لكم من اله

۳- شعار مستكبران اين است : هر چه را من نمى شناسم ، پس وجود ندارد. ما علمت ...

۴- توقّع ديدن خداوند با چشم ظاهرى ، تفكّر فرعونى است . اَطّلع الى اله موسى

۵ قدرت نمايى ، عوام فريبى با ژست تحقيق و بررسى ، و منحرف كردن افكار عمومى ، از شيوه هاى مستكبران است . فاوقد لى يا هامان ...

۶- مستكبران ، خود را محور همه چيز مى دانند. (فرعون به هر مناسبتى خود را مطرح مى كرد) ما علمتُ غيرى اءوقد لى فاجعل لى لعلّى اطّلع اِنّى لاظّنه

۶۳

 (۳۹) وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِى الاَْرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ ظَنُّوَّاْ اءَنَّهُمْ إِلَيْنَالاَ يُرْجَعُونَ

ترجمه :

او (فرعون) و سپاهيانش به ناحقّ در زمين تكبّر ورزيدند و پنداشتند كه آنان به سوى ما بازگردانده نمى شوند.

پيام ها :

۱- مردم از دين حاكمان پيروى مى كنند. استكبر هو و جنوده

۲- معيار ستايش ها و انتقادهاى قرآن ، حقّ است . بغير الحقّ

۳- غفلت از گذرا بودن دنيا و گمان به جاودانگى ، زمينه ساز خوى استكبارى است . وظنّوا اءنّهم الينا لا يرجعون

۴- عدم اعتقاد و توجّه به معاد و حساب ، زمينه ى شكل گيرى استكبار است. لايرجعون

استكبار و مستكبر

در طول تاريخ ، افراد مغرور و متكبّرى بوده اند كه خودشان را محور و مركز همه چيز مى پنداشتند. در اين سوره فرعون مى گويد: ما علمتم لكم من اله غيرى من جز خودم براى شما معبودى سراغ ندارم و هنگامى كه ساحران به موسى ايمان آوردند گفت : آمنتم به قبل اءن آذن لكم آيا بدون اجازه ى من به موسى ايمان آورده ايد.

فرعون توقّع دارد كه هيچ كس بدون اجازه او، هيچ عقيده اى نداشته باشد. امروز نيز فرعون ها و ابرقدرت هايى هستند

۶۴

كه مى خواهند خود را محور سياست و اقتصاد جهان بدانند.

مستكبران گاهى براى قدرت نمايى ، فرد يا گروه يا كشورى را نابود مى كنند يا مورد لطف قرار مى دهند. نظير نمرود كه به حضرت ابراهيم گفت : اَنا اُحيى و اُميت (۵۱) حيات و مرگ اين مردم به دست من است ، هر كه را بخواهم مى كشم و هر كه را بخواهم از زندان آزاد مى كنم .

مستكبران ، گاهى زرق و برق و جلوه هاى مادى را به رخ مردم مى كشند، همان گونه كه فرعون مى گفت : اءليس لى مُلك مصر وهذه الانهار تجرى من تحتى (۵۲) آيا حكومت مصر از آنِ من نيست ؟ آيا نمى بينيد كه اين نهرها از زير كاخ من جارى است ؟

مستكبران ، گاهى با ارعاب ، مردم را به تسليم وادار مى كنند. فرعون به ساحرانى كه به موسى ايمان آوردند گفت : لاُقطّعنّ اءيديكم و اءرجُلكم من خلاف (۵۳) من دست و پاى شما را بر خلاف يكديگر قطع مى كنم .

مستكبران ، گاهى با مانور وخودنمايى ، مردم ساده لوح را فريفته ى خود مى كنند. قارون به گونه اى در كوچه وبازار راه مى رفت كه مردم دنياپرست ، آه از دل كشيده و مى گفتند: اى كاش براى ما نيز آنچه براى قارون است وجود داشت . (۵۴)

_________________________

۵۱- بقره ، ۲۵۸.

۵۲- زخرف ، ۵۱.

۵۳- اعراف ، ۱۲۴.

۵۴- قصص ، ۷۹.

۶۵

مستكبران ، گاهى با تطميع مى خواهند مغزها و فكرها را بخرند. فرعون به ساحران گفت : اگر آبروى موسى را بريزيد، من به شما پاداش بزرگى مى دهم وشما را از مقرّبان دربارم قرار مى دهم . (۵۵)

مستكبران ، گاهى با سفرهاى خود دلها را متزلزل مى كنند. قرآن مى فرمايد: گردش كفّار در شهرها تورا مغرور نكند. (۵۶)

مستكبران گاهى با تحقير ديگران جنگ روانى به راه مى اندازند و به طرفداران انبيا نسبت هاى ناروا مى دهند و آنان را اراذل و اوباش مى خوانند.(۵۷)

مستكبران ، گاهى با ايجاد ساختمان هاى بلند و رفيع ، دلربايى مى كنند. فرعون به وزيرش هامان گفت : برجى براى من بساز تا از آن بالا روم و خداى موسى را ببينم ! (۵۸)

واقعاً قرآن چقدر زنده است كه خلق و خوى و رفتار و كردار زشت مستكبران را به گونه اى ترسيم كرده كه با زمان ما نيز قابل تطبيق است .

_________________________

۵۵- اعراف ، ۱۱۴.

۵۶- آل عمران ، ۱۹۶.

۵۷- شعراء، ۱۱۱.

۵۸- غافر، ۳۶.

۶۶

 (۴۰) فَاءَخَذْنَهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَهُمْ فِى الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَقِبَةُ الظَّلِمِينَ

ترجمه :

پس ما (نيز) او و لشكريانش را (با قهر خود) گرفتيم و به دريا افكنديم . پس بنگر كه پايان كار ستمگران چگونه است .

نكته ها :

در اين آيه فرعون و لشكرش به چيز بى ارزشى كه از زمين برگرفته وبه دريا پرتاب شود، تشبيه شده اند. اين تحقير براى آن است كه تمام قدرت ها در برابرقدرت وقهر الهى ناچيزند.

«نَبذ»، يعنى دورانداختن اشياى بى ارزش و بى مقدار است .

پيام ها :

۱- كيفرهاى الهى ، اختصاص به آخرت ندارد. (فرعون در همين دنيا غرق شد) فاخذناه

۲- ياران فرد ستمكار، در سرنوشت او سهيم و شريكند. فاخذناه و جنوده

۳- سرانجام مستكبران ، ذلّت و قهر است . نبذناه

۴- به حوادث تاريخى به ديده ى عبرت بنگريم . فانظر

۵ ستمگران ، سرنوشت مشتركى دارند. عاقبة الظالمين (به جاى عاقبت فرعون فرمود: عاقبت همه ستمگران چنين است)

۶- مهم عاقبت كار است ، نه جلوه هاى زودگذر آن . فانظر... عاقبة الظالمين

۶۷

 (۴۱) وَجَعَلْنَهُمْ اءَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ لاَ يُنصَرُونَ

ترجمه :

وآنان (فرعونيان) را پيشوايانى قرارداديم كه به آتش (دوزخ) دعوت مى كنند و (البتّه در) روز قيامت ، يارى نخواهند شد.

 (۴۲) وَاءَتْبَعْنَهُمْ فِى هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَمَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ

ترجمه :

ودر اين دنيا، لعنتى بدرقه آنان كرديم و روز قيامت ، آنان از زشت چهره گان خواهند بود.

نكته ها :

قرآن مجيد همچنان كه در مورد پيشوايان هدايت و نور، كلمه ى «ائمّة» را بكار برده است ، و جعلناهم ائمّة يَهدون باَمرنا (۵۹) اين كلمه را بر جلوداران ضلالت و نار نيز اطلاق فرموده است ، «و جعلناهم ائمّة يدعون الى النّار» و از اينروست كه در قيامت ، هر كس با رهبرى كه در دنيا انتخاب كرده به دادگاه عدل الهى احضار مى شود. يوم نَدعوا كلّ اُناس بامامهم (۶۰) فرعون نيز به عنوان يكى از همين پيشوايان در آن روز قومش را به دوزخ وارد مى كند. يقدم قومه فاوردهم النّار (۶۱)

_________________________

۵۹- انبياء، ۷۳.

۶۰- اسراء، ۷۱.

۶۱- هود، ۹۸.

۶۸

پيام ها :

۱- روحيّه استكبارى ، انسان را رهبر دوزخيان مى سازد. جعلناهم ائمة يدعون الى النّار

۲- تبليغات مستكبرين ، در واقع دعوت به دوزخ است . يدعون الى النّار

۳- مستكبرينى كه امروز به عِدّه و عُدّه دل خوش دارند، در قيامت ، بى كس ‍ وياور خواهند بود. يوم القيامة لا ينصرون

۴- كيفرهاى الهى ، مخصوص آخرت نيست . و اَتبعناهم فى هذه الدّنيا

۵ لعنت ونفرين مردم ، تبلور قهر الهى است . اتبعناهم فى هذه الدّنيا لعنة چنانكه دعاى خير مردم و نام نيك ، نشانه ى لطف خداست . واجعل لى لسان صدق فى الاخرين (۶۲)

۶- نفرين بر ظالم حتّى بعد از نابودى او لازم است . اتبعناهم ... لعنة

۷- زشت كارى هاى دنيوى ، به زشت روئى هاى اُخروى مى انجامد. يوم القيامة هم من المقبوحين

 (۴۳) وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسَى الْكِتَبَ مِن بَعْدِ مَآ اءَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الاُْولَى بَصَآئِرَ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

ترجمه :

و به تحقيق بعداز آنكه نسل هاى نخستين را نابود ساختيم ، به موسى كتاب (آسمانى تورات را) عطاكرديم (تا وسيله اى) براى بصيرت مردم و هدايت و رحمت باشد، شايد كه آنان پند گيرند.

_________________________

۶۲- شعراء، ۸۴.

۶۹

نكته ها :

كلمه «بصائر» جمع «بَصيرت» به معناى بينش و آگاهى و كلمه ى «اءبصار» جمع «بَصَر» به معناى چشم است .

پيام ها :

۱- با شكست طاغوت ، زمينه براى صالحان فراهم مى گردد. آتينا موسى الكتاب من بعد ما اهلكنا

۲- پايان كار مستكبران ، هلاكت و نابودى است . اهلكنا القرون الاولى

۳- ديندارى بايد براساس بصيرت باشد. بصائر

۴- احكام الهى ، مايه ى رحمت براى مردم است . للنّاس ... رحمة

۵ كتب آسمانى ، عامل بصيرت و هدايت است . بصائر للناس و هدى

۶- تا انسان بصيرت پيدا نكند، هدايت نمى شود و تا هدايت نشود، لطف ورحمت الهى را دريافت نمى كند. بصائر للنّاس وهُدىً ورحمة

۷- دين ، جزو فطرت انسان هاست و كتب آسمانى آن فطرت را غبارزدايى مى كنند. يتذكّرون

 (۴۴) وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِىِّ إِذْ قَضَيْنَآ إِلَى مُوسَى الاَْمْرَ وَمَا كُنتَمِنَ الشَّهِدِينَ

ترجمه :

و هنگامى كه فرمان (نبوّت) را به موسى داديم ، تو در جانب غربى (كوه طور) حضور نداشتى و از شاهدان نبودى .

۷۰

نكته ها :

عبارت «ما كُنتَ» چهار مرتبه در اين آيه و آيات بعد تكرار گرديده كه بر غيبى بودن اخبارِ تاريخى قرآن تاءكيد دارد.

با مطالعه تاريخ گذشتگان ، مى توان با آنان زندگى كرد، هر چند درميانشان حضور فيزيكى نداشت . حضرت على عليه السلام به فرزندش امام حسن عليه السلام مى فرمايد: من گرچه عمر پيشينيان را نداشته ام امّا بخاطر مطالعه ، تفكّر و دقّت در زندگانى وآثار آنان ، گويى يكى از آنان شده و با آنان زندگى كرده ام . (۶۳)

پيام ها :

۱- نقل ماجراى نبوّت حضرت موسى با همه ى ريزه كارى هاى آن ، از زبان كسى كه اُمّى است و در آن زمان ها حضور نداشته ، نشانه ى حقّانيّت و اعجاز قرآن است . ما كنتَ... و ما كنتَ...

۲- داستان هاى قرآن ، از اخبار غيبى است نه از نقل شاهدان عينى . وما كنتَ

۳- بخش غربى كوه طور، محلّ نزول تورات بوده است . بجانب الغربى

 (۴۵) وَلَكِنَّآ اءَنشَاءْنَا قُرُوناً فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَ مَا كُنتَ ثَاوِياً فِىَّ اءَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ

ترجمه :

ولى ما (اقوامى را) در اعصار مختلف خلق كرديم ، پس زمان هاى طولانى بر آنها گذشت

_________________________

۶۳- نهج البلاغه ، نامه ۳۱.

۷۱

(و آثار انبيا از دلهايشان محو شد، پس تو را با كتاب آسمانى به سوى مردم فرستاديم)، و تو در ميان اهل مَدين اقامت نداشته اى تا (از وضع آنان آگاه باشى و بتوانى) آيات ما را (پيرامون مردم مَديَن) بر آنان (مردم مكّه) بخوانى ، ليكن اين ما بوديم كه تو را فرستاديم (و اخبار قرن هاى پيشين را در اختيار تو قرار داديم).

 (۴۶) وَ مَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْماً مَّآ اءَتَهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

ترجمه :

وآنگاه كه ما (موسى را) ندا داديم ، تو در كنار كوه طور نبودى ، ليكن (اين وحى و اطلاع از اخبار گذشتگان) رحمتى است از جانب پروردگارت تا تو (به واسطه ى آن) قومى را كه پيش از تو هشدار دهنده اى برايشان نيامده بود، هشداردهى ، شايد آنان متذكّر شوند.

نكته ها :

كلمه ى «ثاويا» از ماده ى «ثَوى» و به معناى مقيم مى باشد، چنانكه كلمه ى «مَثوى» از همين ماده ، به معناى جايگاه و قرارگاه است .

پيام ها :

۱- گذشت زمان ، آثار انبياى گذشته را كم رنگ و زمينه را براى آمدن پيامبر اسلام فراهم كرده است . فتَطاول عليهم العُمُر... كنّا مرسلين

۲- بعثت ، سنّت خداوند است . كنّا مرسلين

۷۲

۳- انبيا بدون اتصال به عالم وحى ، همچون ساير مردم اخبار غيبى را نمى دانند. ما كنت ...

۴- مقايسه بين جهل و علم ، عجز و قدرت ، فقر و غنا، نقص و كمال ، كليد خودشناسى و خداخواهى است . ما كنت ... لكن رحمة من ربّك

۵ خاطرات قرآنى ، همگى از سرچشمه وحى است . ما كنت اذ نادينا

۶- بيان داستان هاى حقيقى و عبرت آموز قرآن ، وسيله اى براى رحمت ، تربيت و هشدار است . رحمة من ربّك لتنذر

۷- براى هدايت افراد غافل ، انذار و هشدار، كارسازتر است . لتنذر من نذير (با اينكه رسالت پيامبران در قالب مجموعه اى از بشارات و انذارهاست ، ولى از آنجاكه انذار اثر بيشترى در روحهاى غفلت زده دارد، در قرآن توجّه بيشترى به مساءله ى انذار شده است .)

۸ مردم در انتخاب راه و عقيده آزادند و اجبارى در پذيرش دعوت پيامبران ندارند. لتنذر... لعلّهم يتذكّرون

۹- انسان ها، به واسطه ى فطرت ، مسائلى را در ضمير خويش مى دانند، ولى براى جلوگيرى از فراموشى ، بايد آنها را تذكّر داد. يتذكّرون

 (۴۷) وَ لَوْلاََّ اءَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةُ بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيِهمْ فَيَقُولُواْ رَبَّنَا لَوْلاََّ اءَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ ءَايَتِكَ وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ

ترجمه :

و اگر نبود اينكه هرگاه مصيبتى در اثر عملكردشان به آنان برسد، مى گويند: پروردگارا! (ما كه نمى دانستيم) چرا براى ما پيامبرى نفرستادى تا آيات تو را پيروى كنيم و از ايمان آورندگان باشيم ،

۷۳

(ما هرگز پيامبرى به سوى آنان نمى فرستاديم).

نكته ها :

آيه ى قبل هدف آمدن انبيا را انذار و هشدار دانست ، اين آيه هدف ديگر بعثت را كه اتمام حجّت و بستن راه بهانه و عذر است بيان مى كند.

مفهوم آيه اين است كه كفّار مى گويند: بدبختى ومصيبت ما به خاطر عمل فاسدى است كه به سبب نداشتن پيامبر مرتكب شده ايم ، اگرپيامبر مى داشتيم گرفتار نمى شديم ، خداونددر پاسخ مى فرمايد: ما براى اتمام حجّت بر آنها پيامبرانى فرستاديم .

پيام ها :

۱- بسيارى از مصائب و حوادث تلخ ، مولود عملكرد خود انسان است . تصيبهم مصيبة بما قدمت ايديهم آرى اعمال نيك و بد، در همين دنيا نيز اثر خود را مى گذارند.

۲- ايمان به خدا و پيروى از انبيا، رمز نجات از مصيبت هاست . تصيبهم مصيبة لولا ارسلت

۳- عقل ، علم و فطرت ، به تنهايى كافى و كارساز نيست ، وحى لازم است . لولاارسلت

۴- عقاب بدون بيان ، قبيح است . لولا ارسلت (بعثت انبيا يك اتمام حجّت است تا كسى نگويد: ما كه خبر نداشتيم و ندانسته مرتكب خلاف شده ايم .)

۷- پيروى و اطاعت ، نشانه ى ايمان واقعى است . نتّبع آياتك و نكون من المؤمنين

۷۴

 (۴۸) فَلَمَّا جَآءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ لَوْلاََّ اءُوتِىَ مِثْلَ مَآ اءُوتِىَ مُوسَىَّ اءَوَلَمْ يَكْفُرُواْبِمَآ اءُوتِىَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُواْ سِحْرَانِ تَظَهَرَا وَقَالُوَّاْ إِنَّا بِكُلٍّ كَفِرُونَ

ترجمه :

پس هرگاه از جانب ما (آيات) حقّ براى آنان آمد، گفتند: چرا آنچه (به اين پيامبر) داده شده ، شبيه آن چه به موسى داده شده نيست ؟ (چرا معجزاتى مثل تبديل عصا به اژدها ويا نزول دفعى كتاب ، مثل تورات كه قابل مشاهده باشد ندارد؟! اما) مگر (همين كافران لجوج و بهانه گير) به آنچه قبلا به موسى داده شده بود، كفر نورزيدند؟ (مگر آنها نبودند كه) گفتند: (اين دو كتاب تورات و قرآن) سحرهايى هستند كه پشتيبان يكديگرند و (نيز) گفتند: همانا ما به همه ى آنها كافريم ؟!

نكته ها :

در اينكه جمله ى «سِحران تَظاهرا» اشاره به كدام دو چيز است ، احتمالات زيادى داده شده كه با توجّه به آيه بعد معلوم مى شود مراد، قرآن و تورات است.

پيام ها :

۱- رسالت پيامبر وقرآن ، حقّ است . لولا ارسلت الينا رسولا فلما جاءهم الحقّ

۲- منكرين حقّ، بجاى توجّه به حقّانيّت ، تنها به مقايسه هاى بى اساس ‍ وباطل نظر دارند.جاءهم الحقّ لولا اوتى مثل ما اوتى

۷۵

۳- افراد متحجّر، حاضر به پذيرش حرف جديد و منطقى نيستند. لولا اُوتى مثل ما اوتى موسى

۴- سحر و ساحرى ، شايع ترين تهمتى است كه به انبيا زده مى شود. سحران (منكرين بهانه جو اظهار مى داشتند كه اين قرآن و آن تورات ، دو كتاب سحرند كه از يكديگر پشتيبانى مى كنند.)

۵- غالب بهانه گيران ، داراى سوء سابقه هستند. اءولم يكفروا... من قبل

۶- دشمنان ، منطق و كلام حقّ را خدشه دار مى كنند تا راه را براى انكار خود باز كنند. سحران ... انّا بكلّ كافرون

 (۴۹) قُلْ فَاءْتُواْ بِكِتَبٍ مِّنْ عِندِ اللّهِ هُوَ اءَهْدَى مِنْهُمَآ اءَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَدِقِينَ

ترجمه :

(اى پيامبر! به آنان) بگو: (اكنون كه منكر هر دو كتاب هستيد) اگر راست مى گوييد، شما كتابى از جانب خداوند بياوريد كه از اين دو (كتاب تورات و قرآن) هدايت بخش تر باشد تا من از آن پيروى كنم .

پيام ها :

۱- بايد به ياوه سرايى منكران ، جواب مناسب داد. قل ...

۲- انتقاد به تنهايى كافى نيست ، بايد همراه آن طرح و پيشنهاد داد. سحران تظاهرا... فاءتوا بكتاب

۳- از جمله امتيازات انبيا، تحدّى ومبارزه طلبى در آوردن كتاب يا معجزه است . فاءتوا بكتاب اهدى

۷۶

۴- توراتِ اصلى وقرآن ، بهترين كتاب هاى آسمانى براى هدايت بشر مى باشند. فاءتوا بكتاب ... اهدى منهما

۵- در مقابل كفر و انكار بايد پيروان اديان الهى حامى يكديگر باشند. اءهدى منهماو نفرمود: «اءهدى منّى» آرى ، با اينكه قرآن ، تورات را تحريف شده مى داند، ولى در برابر دشمن مشتركى كه به همه ى كتب آسمانى كافر است و شعار اِنّا بكلٍّ كافرون سر مى دهد، از آن حمايت كرده و آن را در كنار خويش قرار مى دهد.

۶- رهبر آسمانى بايد بهترين سخن و منطقى ترين شيوه را در مقابل مخالفان ارائه دهد. فاءتوا بكتاب ... اهدى منهما اتّبعه

۷- ملاك ومعيار، تبعيّت از بهترين هاست . اهدى منهما اتّبعه

۸ در گزينش مربّى ، دوست وكتاب ، هدايت بخش بودن ، معيار است . اهدى منهما اتّبعه

۹- انسان از آوردن كتابى برتر از قرآن وتورات اصلى عاجز است . اِن كنتم صادقين

 (۵۰) فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكَ فَاعْلَمْ اءَنَّمَا يَتَّبِعُونَ اءَهْوَآءَهُمْ وَ مَنْ اءَضَلُّ مِمَّن اتَّبَعَ هَوَيَهُ بِغَيْرِ هُدىً مِّنَ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لاَ يَهْدِى الْقَوْمَ الظَّلِمِينَ

ترجمه :

پس اگر (خواسته و پيشنهاد) تو را نپذيرفتند، بدان كه آنان پيرو هوسهاى نفسانى خويش اند و كيست گمراه تر از آن كس كه بدون (پذيرش حقّ و توجّه به) هدايت و رهنمون الهى ، از هوس خود پيروى نمايد؟همانا خداوند، قوم ستمگر را هدايت نمى كند.

۷۷

نكته ها :

براى انسان سه دشمن معنوى شمرده اند: جلوه هاى دنيوى ، تمايلات نفسانى و وسوسه هاى شيطانى . در اين ميان ، دنيا و جلوه هاى آن همچون كليدى است كه با حركت به يك سوى ، در را باز مى كند و با حركت به سوى ديگر مى بندد، يعنى هم مى توان از آن بهره ى خوب گرفت و هم مى توان آن را در راه بد بكار برد. وسوسه هاى شيطانى نيز اگر چه نقش آفرين هستند ولى انسان را به گناه مجبور نمى كنند، مضافا بر اينكه ، شيطان در دل اولياى خدا راه نفوذ و تسلّطى ندارد. امّا دشمن دوّم كه از همه كارسازتر است ، هواها و تمايلات نفسانى است كه خطرناك ترين دشمن انسان بشمار مى رود. (۶۴)

پيام ها :

۱- گاه هواپرستى با تبليغات ، توجيهات ، مغالطه كارى و طرفدارى اكثريّت چنان جلوه مى كند كه شناخت آن ، بصيرت و دقّت لازم دارد. فاعلم

۲- آنجا كه هدايت پذيرى نباشد، هواپرستى حاكم است . لم يستجيبوا... يتّبعون اهوائهم

۳- منكران حقّ وهواپرستان ، گمراه ترين مردم هستند. من اضلّ ممّن اتّبع هواه

۴- هدايت واقعى ، هدايتى است كه از علم و حكمت بى نهايت سرچشمه گرفته باشد. هدىً من اللّه

_________________________

۶۴- تفسير اطيب البيان .

۷۸

۵- هواپرستى ظلم است وهواپرستان از هدايت الهى بدورند. انّ اللّه لايهدى القوم الظالمين

 (۵۱) وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ

ترجمه :

وما پيوسته براى آنان سخن گفتيم (و آيات قرآن را برايشان نازل كرديم) شايد كه پندگيرند ومتذكّر شوند.

 (۵۲) اءلَّذِينَ ءَاتَيْنَهُمُ الْكِتَبَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ

ترجمه :

(برخى از) آنان كه پيش از اين (قرآن) كتابشان داديم ، همانها به آن (قرآن) ايمان مى آورند.

نكته ها :

كلمه «وَصّلنا» از «وَصل»، به معناى ارتباطدادن ومتّصل كردن است . مراد از اين اتّصال يا پى در پى بودن تذكّرات است و يا هماهنگى و هم سويى مطالبى كه ارائه مى شود.

از سنّت هاى خداوند، هدايت انسان هاست كه لحظه اى قطع نمى شود؛ اِنّ علينا للهُدى (۶۵) و از طريق آيات الهى ، انبيا واوصيا عليهم السلام و علماى دين، تداوم مى يابد؛ وَصّلنالهم وچنانچه منطقه اى به اين هدايت الهى دسترسى نداشت، مى بايست

_________________________

۶۵- ليل ، ۱۲.

۷۹

گروهى از آن منطقه كوچ كرده و با تفقّه در دين ، مردم را از آن بهره مند سازند.(۶۶)

پيام ها :

۱- در تربيت بايد تذكّرات ، تدريجى ، گام به گام ، مكرّر و متنوّع باشد. وصّلنا (آرى با يك يا دو تذكّر مختصر نبايد انتظار اصلاح وتربيت داشت)

۲- آيات قرآن داراى يك نوع همسويى و پيوستگى است . وصّلنالهم القول

۳- همه ى آيات الهى ، كتب آسمانى و رهبران دينى ، يك حرف و هدف را دنبال مى كنند. وصّلنا لهم القول

۴- انسان ، موجودى فراموشكار است و نياز به تذكّر دارد. يتذكّرون

۵ اهل كتاب واقعى ، كسانى هستند كه با ديدن اسلام ، ايمان مى آورند. الّذين آتيناهم الكتاب ... به يؤ منون

 (۵۳) وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوَّاْ ءَامَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَآ إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ

ترجمه :

و زمانى كه (قرآن) بر آنان تلاوت شود، گويند: ما به آن ايمان آورديم ، همانا آن ، حقّى است از طرف پروردگارما (و) ما پيش از اين (نيز) اهل تسليم بوده ايم .

_________________________

۶۶- توبه ، ۱۲۲.

۸۰

81

82

83

84

85

86

87

88

89

90

91

92

93

94

95

96

97

98

99

100

101

102

103

104

105

106

107

108

109

110

111

112

113

114

115

116

117

118

119

120

121

122

123

124

125

126

127

128

129

130

131

132

133

134

135

136

137

138

139

140

141

142

143

144

145

146

147

148

149

150

151

152

153

154

155

156

157

158

159

160

161

162

163

164

165

166

167

168

169

170

171

172

173

174

175

176

177

178

179

180

181

182

183

184

185

186

187

188

189

190

191

192

193

194

195

196

197

198

199

200

201

202

203

204

205

206

207

208

209

210

211

212

213

214

215

216

217

218

219

220

221

222

223

224

225

226

227

228

229

230

231

232

233

234

235

236

237

238

239

240

241

242

243

244

245

246

247

248

249

250

251

252

253

254

255

256

257

258

259

260

261

262

263

264

265

266

267

268

269

270

271

272

273

274

275

276

277

278

279

280

281

282

283

284

285

286

287

288

289

290

291

292

293

294

295

296

297

298

299

300

301

302

303

304

305

306

307

308

309

310

311

312

313

314

315

316

317

318

319

320

321

322

323

324

325

326

327

328

329

330

331

332

333

334

335

336

337

338

339

340

341

342

343

344

345

346

347

348

349

350

351

352

353

354

355

356

357

358

359

360

361

362

363

364

365

366

367

368

369

370

371

372

373

374

375

376

377

378

379

380

381

382

383

384

385

386

387

388

389

390

391

392

393

394

395

396

397

398

399

400

401

402

403

404

405

406

407

408

409

410

411

412

413

414

415

416

417

418

419

420

421

422

423

424

425

426

427

428

429

430

431

432

433

434

435

436

437

438

439

440

441

442

443

444

445

446

447

448

449

450

451

452

453

454

455

456

457

458

459

460

461

462

463

464

465

466

467

468

469

470

471

472

473

474

475

476

477

478

479

480

481

482

483

484

485

486

487

488

489

490

491

492

493

494

495

496

497

498

499

500

501

502

503

504

505

506

507

508

509

510

511

512

513

514

515

516

517

518

519

520

521

522

523

524

525

526

527

528

529

530

531

532

533

534

535

536

537

538

539

540

541

542

543

544

545

546

547

548

549

550

551

552

553

554

555

556

557

558

559

560

561

562

563

564

565

566

567

568

569

570

571

572

573

574

575

576

577

578

579

580

581

582

583

584

585

586

587

588

589

590

591

592

593

594

595

596

597

598

599

600

601

602

603

604

605

606

607

608

609

610

611

612

613

614

615

616

617

618

619

620

621

622

623

624

625

626

627

628

629

630

631

632

633

634

635

636

637

638

639

640

641

642

643

644

645

646

647

648

649

650

651

652

653

654

655

656

657

658

659

660

661

662

663

664

665

666

667

668

669

670

671

672

673

674

675

676

677

678

679

680

681

682

683

684

685

686

687

688

689

690

691

692

693

694

695

696

697

698

699

700

701

702

703

704

705

706

707

708

709

710

711

712

713

714

715

716

717

718

719

720

721

722

723

724

725

726

727

728

729

730

731

732

733

734

735

736

737

738

739

740

741

742

743

744

745

746

747

748

749

750

751

752

753

754

755

756

757

758

759

760

761

762

763

764

765

766

767

768

769

770

771

772

773

774

775

776

777

778

779

780

781

782

783

784

785

786

787

788

789

790

791

792

793

794

795

796

797

798

799

800

801

802

803

804

805

806

807

808

809

810

811

812

813

814

815

816

817

818

819

820

821

822

823

824

825

826

827

828

829

830

831

832

833

834

835

836

837

838

839

840

841

842

843

844

845

846

847

848

849

850

851

852

853

854

855

856

857

858

859

860

861

862

863

864

865

866

867

868

869

870

871

872

873

874

875

876

877

878

879

880

881

882

883

884

885

886

887

888

889

890

891

892

893

894

895

896

897

898

899

900

را به گوش خود و انکار کردم بر ایشان، پس مرا از عطای خود محروم ساختند و از شهر به شهر مرا آواره کردند و از خویشان و برادران خود مرا دور گردانیدند و از حرم رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مرا محروم کردند، و پناه می برم به خداوند عظیم خود از آنکه این گفتار من شکایتی باشد از آنکه با من چنین کردند بلکه خبر می دهم تو را که راضیم به آنچه پروردگار من از برای من خواسته است و بر من حکم کرده است و برای من مقدر گردانیده است، و برای این حالت خود را به تو اظهار کردم که از حق تعالی بطلبی برای من و برای عامه مسلمانان راحت و فرج را و دعا کنی که حق تعالی نصیب کند من و ایشان را چیزی که نفعش بیشتر و عاقبتش نیکوتر باشد و السلام.

پس حذیفه در جواب او نشت: بسم الله الرحمن الرحیم اما بعد ای برادر من! بتحقیق که رسید به من نامه تو که مرا ترسانیده بودی به آن و حذر فرموده بودی در آن از بازگشتن من در قیامت و تحریص و ترغیب نموده بودی مرا بر چیزی که صلاح نفس من در آن است.

ای برادر! تو پیوسته نسبت به من و جمیع مسلمانان خیر خواه و مهربان بودی و با همه در مقام شفقت و احسان بودی و بر ایشان خایف و ترسان بودی، و پیوسته امر کننده بودی ایشان را به یکیها و نهی کننده بودی ایشان را از بدیها، و هدایت نمی کند بسوی خشنودی خدا مگر آن خداوندی که بجز او خداوندی نیست، و از غضب و عذاب او نجات نمی توان یافت مگر به منت و احسان و عفو و آمرزش او، پس از حق تعالی سؤال می کنم از برای خود و مخصوصان خود و عامه ناس و جمیع این امت آمرزش عام و رحمت گشاده او را، و بتحقیق که فهمیدم آنچه یاد کرده بودی ای برادری من از بیرون کردن تو و به غربت افکندن تو و راندن تو از درهای ایشان، پس بر بسیار گران و دشوار آمد ای برادر آنچه به تو رسیده است از مکروهات، و اگر می توانستم این حالت را از تو به مالی دفع کنم هر آینه جمیع مال خود را به طیب خاطر می دادم که حق تعالی به مال من این مکروه را از تو دور گرداند، و بخدا سوگند که اگر می توانستم سؤال کنم که مرا با تو شریک در بلیه گردانند و نصف بلیه تو را بر من قرار دهند و قبول این سؤال از من می نمودند هر آینه می خواستم در

۹۰۱

این بلیه و فقر با تو شریک باشم ولیکن برای جانهای ما نیست مگر آنچه خدا خواسته است برای ما.

ای برادر! باید که ما و تو هر دو تضرع کنیم بسوی خداوند خود و بسوی او رغبت نمائیم در ثواب او و خلاصی از عقاب او، بدرستی که نزدیک شده است که جانهای ما را درو کنند و نزدیک شده است که میوه زندگانی ما را از درختان بدنهای ما قطع نمایند، و زود باشد که ما و تو را بخوانند به درگاه خدا و اجابت کنیم و عرض کنند بر ما کرده های ما را پس محتاج شویم بسوی آنچه پیش فرستادیم از اعمال خود.

ای برادر! آزرده مباش بر آنچه از تو فوت شده است و اندوهناک مباش بر آنچه به تو رسیده است و طلب اجر از خدا بکن و منتظر عظیمترین ثوابها از جانب او باش.

ای برادر! مرگ را برای خود و تو بهتر می یابم از زندگانی دنیا زیرا که مشرف شده است بر ما فتنه های بسیار که بعضی از پس بعضی می آیند مانند پاره های شب تار بر انگیخته اند مرکبهای خود را و مالهای دنیا را پامال اسبان خود کرده اند، شمشیرها در این فتنه برهنه خواهد شد و مرگها بر مردم فرو خواهد آمد، هر که در این فتنه ها سر بیرون کند یا خود را متلبس به آنها گرداند یا اسبی در آنها بتازد البته کشته شود و نماند قبیله ای از قبایل عرب از شهر نشین و صحرا نشین مگر آنکه آن فتنه ها در ایشان تصرفی بکند، و در آن زمانها هر که ظالم تر باشد عزیزتر باشد و هر که پرهیزکارتر باشد خوارتر باشد، پس خدا پناه دهد مرا و تو را از زمانه ای که حال اهلش این باشد، و بدرستی که ترک نمی کنم دعا را از برای تو در حال ایستادن و نشستن و حال آنکه حق تعالی در قرآن امر به دعا کرده و وعده استجابت فرموده چنانکه فرموده است( ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُ‌ونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِ‌ينَ ) (۱) پس پناه می بریم بخدا از تکبر کردن در عبارت او و از تنگ داشتن اطاعت او، حق تعالی بزودی برای من و برای تو فرجی نزدیک و چاره ای

____________________

۱-سوره غافر: ۶۰.

۹۰۲

نیکو کرامت فرماید به رحمت خود والسلام علیک(۱) .

و علی بن ابراهیم و کلینی روایت کرده اند: ابوذر را پسری بود ذر نام و در ربذه وفات یافت، ابوذر چون او را دفن کرد بر سر قبر وی ایستاد پس دست بر قبر وی نهاد و گفت: ای ذر! خدا تو را رحم کند بدرستی که خوش خلق و نیکو کردار بودی به پدر و مادر خود و چون از دنیا رفتی من از تو راضی بودم، بر من از رفتن تو نقصی راه نیافته و مرا بغیر حق تعالی حاجتی نیست و از دیگری امید نفع ندارم که از رفتن او دلگیر باشم، و اگر نه احوال بعد از مرگ می بود آرزو داشتم که به جای تو باشم، مرا اندوه بر تو مشغول ساخته است از اندوه از برای تو، والله که گریه از برای تو نکردم بلکه بر تو گریستم، کاش می دانستم که چه با تو گفتند و تو چه در جواب گفتی، خداوندا! حقی چند از برای خود بر او واجب گردانیده بودی و حقی چند برای من بر او فرض گردانیده بودی، الهی! من حقوق خود را به او بخشیدم تو نیز حقوق خود را به او ببخش و از او عفو فرما که تو سزاوارتری به جود و کرم از من.

و ابوذر را گوسفندی چند بود که معاش خود و عیال به آنها می گذرانید آفتی میان ایشان بهم رسید و همگی تلف شدند و زوجه اش نیز در ربذه وفات یافته بود، همین ابوذر مانده بود و دختری که نزد وی می بود، دختر ابوذر گفت: سه روز بر من و بر پدرم گذشت که هیچ بدست ما نیامد که بخوریم و گرسنگی بر ما غلبه کرد، پدر من گفت: ای فرزند! بیا تا به این صحرای ریگستان رویم شاید گیاهی بدست آوریم و بخوریم، چون به صحرا رفتیم چیزی بدست ما نیامد، پدرم ریگی جمع نمود و سر بر آن گذاشت نظر کردم چشمهای او را دیدم که می گردد و به حال احتضار افتاد، گریستم و گفتم: ای پدر! من با تو چه کنم در این بیابان با تنهائی و غربت؟ گفت: ای دختر! مترس که چون من بمیرم جمعی از اهل عراق بیایند و موجه امور من شوند بردستی که حبیب من رسول خدا (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مرا در عزوه تبوک چنین خبر داده، ای دختر! چون به عالم بقا رحلت نمایم عبا را بر روی من

____________________

۱-بحار الانوار ۲۲/۴۰۸.

۹۰۳

بکش و بر سر راه عراق بنشین و چون قافله پیدا شو نزدیک برو و بگو: ابوذر که از صحابه حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) است وفات یافته.

دختر گفت: در این حال جمعی از اهل ربذه به عیادت پدرم آمدند و گفتند: ای ابوذر! چه آزار داری و از چه شکایت داری؟ گفت: از گناهان خود، گفتند: چه چیزی خواهش داری؟ گفت: رحمت پروردگار خود را، گفتند: آیا طبیبی می خواهی که برای تو بیاوریم؟ گفت: طبیب، مرا بیمار کرده، طبیب خداوند عالمیان است و درد و دوا از اوست.

دختر گفت: چون نظر وی بر ملک موت افتاد گفت: مرحبا به دوستی در هنگامی آمده است که نهایت احتیاج به او دارم، رستگار مباد کسی که از دیدار تو نادم و پشیمان گردد، خداوندا! مرا زود به جوار رحمت خویش برسان، بحق تو سوگند که می دانی که همیشه خواهان لقای تو بوده ام و هرگز کاره مرگ نبوده ام.

دختر گفت: چون به عالم قدس ارتحال نمود عبا بر روی او کشیدم و بر سر راه قافله نشستم، جمعی پیدا شدند به ایشان گفتم که: ای گروه مسلمانان! ابوذر مصاحب حضرت رسول الله وفات یافته، ایشان فرود آمدند و بگریستند و او را غسل دادند و کفن کردند و بر او نماز گزاردند و دفن کردند، و مالک اشتر در میان ایشان بود.

مروی است که مالک گفت: من او را در حله کفن کردم که با خود داشتم و قیمت آن حله چهاز هزار درهم بود.

و دختر گفت: من چنین بر سر قبر او می بودم و نمازی که او می کرد می کردم و روزه ای که او می داشت بجا می آوردم، شبی نزد قبر او خوابیده بودم او را به خواب دیدم که قرآن در نماز شب می خواند چنانکه در حال حیات می خواند به او گفتم: ای پدر! خداوند تو با تو چه کرد؟ گفت: ای دختر! نزد پرودگار کریمی رفتم او زا من خشنود شد و من از وی راضی شدم، کرمها فرمود و مرا گرامی داشت و عطاها بخشید، اما ای دختر! عمل بکن و مغرور مباش(۱) .

____________________

۱-تفسیر قمی ۱/۲۹۵؛ کافی ۳/۲۵۰ و در آن قسمتی از روایت ذکر شده است.

۹۰۴

اکثر ارباب تواریخ به جای دختر ابوذر، زن او را نقل کرده اند(۱) .

و احمد بن اعثم کوفی نقل کرده است که: جمعی که در تجهیز ابوذر حاضر بودند احنف بن قیس تمیمی و صعصعة بن صوحان العبدی و خارجة بن الصلت التمیمی و عبد الله بن مسلمة التمیمی و بلال بن مالک المزنی و جریر بن عبد الله البجلی و اسود بن یزید النخعی و علقمة بن قیس النخعی و مالک اشتر بودند، و چون از نماز ابوذر فارغ شدند مالک اشتر بر سر قبر او بر پا خاست و بعد از حمد و ثنای باری تعالی گفت: بار خدایا! ابوذر غفاری از صحابه رسول تو بود و به کتابها و رسولان تو ایمان آورده بود و در راه دین جهاد کرده و بر جاده اسلام ثابت قدم بوده و تبدیل و تغییر به شعایر دین راه نداده چیزی چند دیده بود نه بر طریق سنت و جماعت و بر آنها انکار کرده بود به زبان و به دل، بدان سبب او را حقیر شمردند و محروم گردانیدند و از شهر بیرون کردند و ضایع گذاشتند تا در غربت او را وفات رسید؛ بار خدایا! به آنچه از بهشت مؤمنان را وعده کرده ای خط او را از آن موفور گردان و جزای آنکس که او را از مدینه که حرم رسول توست بیرون کرد و ضایع گذاشت چنانکه مستوجب آن است برسان(۲) .

مالک این دعا بگفت و حاضران آمین گفتند(۳) .

و ابن عبد البر در کتاب استیعاب ذکر کرده است که: وفات ابوذر در سال سی و یکم یا سی و دوم هجرت بود و عبد الله بن مسعود بر او نماز گزارد؛ و بعضی گفته اند که سال بیست و چهارم هجرت بود؛ و قول اول اصح است(۴) .

____________________

۱-طبقات ابن سعد ۴/۱۷۶؛ المنتظم ۴/۳۴۶؛ اسد الغابة ۱/۵۶۴؛ البدایة و النهایة ۶/۲۱۳.

۲-الفتوح ۲/۳۷۸.

۳-رجوع شود به رجال کشی ۱/۲۸۳.

۴-استیعاب ۴/۱۶۵۵.

۹۰۵

باب شصت و یکم در بیان بعضی از فضایل و احوال مقداد بن اسود کندی است

۹۰۶

فضائل او در ابواب سابقه گذشت، و بعد از سلمان و ابوذر در میان صحابه کسی به جلالت قدر او نیست؛ و ابن اثیر در جامع الاصول گفته است که: کنیت او ابو معبد بود و بعضی ابو الاسود نیز گفته اند؛ و او پسر عمرو بن ثعلبة بن ثمامة بن مطرود بن عمرو کندی بود(۱) ؛ و بعضی گفته اند که از قبیله قضاعه بود؛ و بعضی گفته اند از حضرت موت بود و چون پدرش با قبیله کنده همسوگند شده بود او را به آن قبیله نسبت می دادند، و چون مقداد با اسود بت غبد یغوث زهری همسوگند شده بود او را زهری می گفتند، و به این سبب نیز او را ابن اسود می گفتند که همسوگند او بود، و بعضی گفته اند که او را بزرگ کرده بود - و ابن عبد البر گفته است که او بنده اسود بن عبد یغوث بود، در جنگ بدر و احد و سایر غزوات حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حاضر شد و از فضلا و نجبا و بزرگان صحابه بود(۲) - وفات او در جرف واقع شد که یک فرسخ از مدینه دور است در سال سی و سوم هجرت و او را مردم بر دوشهای خود برداشته به مدینه آوردند و در بقیع دفن کردند، و گویند در وقت وفات عمر او هفتاد سال بود؛ و تا اینجا کلا ابن اثیر بود(۳) .

و کلینی به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) ضباعه دختر زبیر بن عبد المطلب را به او تزویج نمود(۴) .

____________________

۱- در مصدر عمرو بن ثعلبة بن مالک بن ربیعة بن ثمامه... ذکر شده است.

۲-استیعاب ۴/۱۴۸۰ - ۱۴۸۱.

۳-در جامع الاصول چنین مطالبی نیافتیم ولی در اسد الغابة ۵/۲۴۲ - ۲۴۴ که آن نیز از مؤلفات ابن اثیر می باشد مطالب فوق آمده است.

۴-کافی ۵/۳۴۴.

۹۰۷

و ابن بابویه به سند معتبر از حضرت امام رضا (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: جبرئیل بر حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) نازل شد و گفت: یا محمد! پروردگارت تو را سلام می رساند و می گوید که دختران باکره بمنزله میوه اند بر درخت، چون میوه درخت رسید و دوائی به غیر از چیدن ندارد، و اگر نچینی او را فاسد می گرداند آفتاب و متغییر می کند باد، و همچنین چون دختران باکره بالغ شوند دوائی نیست ایشان را بغیر از شوهر دادن و اگر نکنی ایمن نیستی بر ایشان از فتنه و فساد.

پس حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بر منبر بر آمد و برای مردم خطبه خواند و ایشان را اعلام کرد به آنچه خدا امر کرده بود ایشان را به آن، پس گفتند که: به کی تزویج نمائیم دختران خود را یا رسول الله؟ فرمود: به کفوهای ایشان، گفتند: کفوهای ایشان کیستند؟ فرمود: مؤمنان کفو یکدیگرند. پس از منبر فرود نیامد تا آنکه تزویج نمود ضباعه را به مقداد بن اسود، پس فرمود: تزویج نکردم دختر عم خود را به مقداد مگر برای آنکه نکاح پست شود(۱) ، یعنی مردم در کفوها رعایت حسبها و نسبها نکنند و به هر مؤمنی دختر بدهند.

و کلینی به سند معتبر از امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: روزی عثمان به مقداد گفت که: دست برادر از مذمت من و مدح علی بن ابی طالب و اگر نه تو را بر می گردانم به آقای اول تو، چون وقت وفات مقداد شد به عمار گفت: بگو عثمان را که برگشتم بسوی آقای اولم یعنی پروردگار عالمیان(۲) .

و شیخ طوسی به سند معتبر روایت کرده است که: چون مردم با عثمان بیعت کردند مقداد به عبد الرحمن بن عوف گفت: بخدا سوگند که هرگز ندیدم مثل آنچه واقع شد بر اهل بیت پیغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) بعد از آن حضرت.

عبد الرحمن گفت: تو را با این کارها چکار؟

مقداد گفت: بخدا سوگند من دوست می دارم ایشان را برای آنکه حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم )

____________________

۱-علل الشرایع ۵۷۸؛ عیون اخبا الرضا ۱/۲۸۹.

۲-کافی۸/۳۳۱.

۹۰۸

ایشان را دوست می داشت، و بخدا سوگند مرا حزنی رو می دهد به دیدن احوال ایشان که اظهار نمی توانم نمود زیرا که قریش به شرافت ایشان شرف یافتند بر مردم و همه اجتماع کردند بر آنکه پادشاهی حضرت رسول را از دست ایشان بگیرند.

عبد الرحمن گفت: وای بر تو والله که من این سعی را از برای شما کردم که نگذاشتم خلافت به علی قرار گیرد.

مقداد گفت: بخدا سوگند که دست برداشتی از مردی که هدایت می کرد مردم را بسوی حق و به عدالت سلوک می کرد در میان ایشان، بخدا سوگند اگر یاوران می یافتم هر آینه جنگ می کردم با قریش مانند جنگی که در روز بدر واحد با ایشان کردم.

عبد الرحمن گفت: مادرت به عزای تو نشیند ای مقداد این سخن را ترک کن که مردم از تو نشنوند و فتنه بر پا شود، بخدا سوگند که می ترسم که به سبب گفتار تو فتنه و اختلافی در میان مردم بهم رسد.

راوی گفت: بعد از آنکه مقداد از آن مجلس برخاست من به نزد او رفتم و گفتم: ای مقداد! من از یاوران توام.

مقداد گفت: خداتو را رحمت کند، آن امری که ما اراده داریم به دو کس و سه کس ساخته نمی شود.

پس راوی از نزد مقداد بیرون آمد و به خدمت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) رفت و گفته مقداد و گفته خود را به خدمت حضرت عرض کرد، پس حضرت دعای خیر از برای ایشان کرد(۱) .

و در کتاب اختصاص به سند معتبر از امام جعفر صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: منزلت مقداد بن اسود در این امت مانند منزلت الف است در قرآن که حرف دیگر به آن نمی چسبد، همچنین مقداد دیگری در کمال به او ملحق نمی گردد(۲) .

____________________

۱-امالی شیخ طوسی ۱۹۱ - ۱۹۲.

۲-اختصاص ۱۰.

۹۰۹

و شیخ کشی به سند معتبر روایت کرده است که: هیچیک از صحابه نبود که بعد از حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) حرکتی نکنند مگر مقداد بن اسود، بدرستی که در اول او در تصلب در حق مانند پاره های آهن بود(۱) .

و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: ای سلمان! اگر علم تو را عرض کنند بر مقداد هر آینه کافر خواهد شد؛ ای مقداد! اگر عرض کنند علم تو را بر سلمان هر آینه کافر خواهد شد(۲) .

و ایضا به سند حسن از حضرت امام محمد باقر (عليه‌السلام ) روایت کرده است که: صحابه بعد از حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) مرتد شدند مگر سه نفر: سلمان و ابوذر و مقداد.

راوی گفت: عمار چه شد؟

حضرت فرمود که: اندک میلی کرد و بزودی برگشت. پس فرمود: اگر کسی را خواهی که هیچ شک نکرد و شبهه ای او را عارض نشد او مقداد است، اما سلمان در دل او عارض شد که نزد امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) اسم اعظم الهی هست اگر تکلم نماید به آن هر آینه زمین آن منافقان را فرو می برد پس چرا چنین مظلوم در دست ایشان مانده است! چون در خاطرش گذشت گریبانش را گرفتند و رسنی در گلویش کردند و پیچیدند تا آنکه کنده ای در حلقش بهم رسید پس حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) بر او گذشت و به او فرمود: ای ابو عبد الله! این کنده گلوی تو از آن چیزی است که در خاطر تو خطور کرد، بیعت کن با ابوبکر، پس سلمان بیعت کرد؛ و اما ابوذر پس حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) امر کرد او را که ساکت باشد و او را ملامت ملامت کنندگان از جا به در نیاورد پس قبول نکرد و پیوسته حق را می گفت تا آنکه عثمان کرد با او آنچه کرد، پس بعد از آن بعضی زا صحابه برگشتند به حق و اول کسی که برگشت از ایشان ابو ساسان انصاری و ابو عمره و شتیره بودند پس هفت نفر شدند و در آن وقت حق حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را بغیر این هفت نفر نمی دانستند(۳) .

____________________

۱-رجال کشی ۱/۴۶.

۲-رجال کشی ۱/۴۷؛ اختصاص ۱۱ - ۱۲.

۳-رجال کشی ۱/۵۱ - ۵۲ و در آن بجای ابو ساسان، ابو سنان ذکر شده است.

۹۱۰

باب شصت و دوم در بیان فضائل امت پیغمبر (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و بعضی از احوال ایشان

۹۱۱
۹۱۲

ابن بابویه به سند معتبر از امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: از پروردگار خود سؤال کردم که سه خصلت را، دو خصلت را به من عطا کرد و یکی را منع کرد، گفتم: پروردگارا! امت من از گرسنگی هلاک نشوند، فرمود: به تو دادم؛ گفتم: پروردگار! بر ایشان مسلط مگردان کافران را که ایشان را مستأصل گردانند، فرمود: به تو دادم؛ عرض کردم: پروردگارا! چنان مکن که ایشان با یکدیگر قتال و نزاع کنند، این را به من نداد(۱) .

و ایضا به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: خصلتی در میان امت من کمتر از روی نیکو و صدای خوش و قوت حافظه نیست(۲) .

و ایضا به سند صحیح از آن حضرت روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود که: برداشته اند از امت من نه چیز را: چیزی که از روی خطا و نادانی کنند، یا فراموش کنند، یا ایشان را بر آن اکراه نمایند، و چیزی را که ندانند، و چیزی را که طاقت آن نداشته باشند، و چیزی را که مضطر شوند به آن، و حسد بردن که اظهار نکنند، و از فال نیک و بد چیزی را که در خاطر ایشان در آید و به آن اعتقاد نکنند، و چیزی را که از بدیهای مردم در خاطر ایشان در آید اظهار ننمایند(۳) .

و در قرب الاسناد به سند معتبر از حضرت صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت

____________________

۱-خصال ۸۳.

۲-خصال ۱۳۷.

۳-خصال ۴۱۷.

۹۱۳

رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: حق تعالی به امت من سخ چیز داده است که نداده بود مگر به پیغمبران پیش از من:

اول اانکه حق تعالی هر گاه پیغمبری می فرستاد به او وحی می نمود که سعی کن در دین خود و کار دین بر تو تنگ نیست، و این فضیلت را به امت من عطا کرد و فرمود( وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَ‌جٍ ) (۱) یعنی: خدا بر شما در دین هیچ تنگی قرار نداده.

دوم آنکه چون پیغمبری می فرستاد وحی می کرد او را که چون مکروهی تو را عارض شود دعا کن مرا تا دعای تو را مستجاب گردانم، و این را به امت من عطا کرد و فرمود( ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ) (۲) .

سوم آنکه چون پیغمبری می فرستاد او را گواه بر مردم خود می گرداند و امت مرا گواه بر جمیع خلق گردانید، چنانکه می فرماید( لِيَكُونَ الرَّ‌سُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ) (۳)(۴) .

و این بابویه به سند معتبر از امام جعفر صادق (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: چهار خصلت بد همیشه در امت من خواهد بود تا روز قیامت: اول، فخر کردن به حسبهای خود؛ دوم، طعن کردن در نسبها؛ سوم، آمدن باران را از اوضاع کواکب دانستن و اعتقاد به علم نجوم داشتن؛ چهارم، نوحه کردن، و بدرستی که اگر نوحه کننده توبه نکند پیش از مردنش چون روز قیامت مبعوث شود جامه ای از مس گداخته و جامه ای از جرب بر او پوشانند(۵) .

مؤلف گوید که: علما حمل کرده اند این را بر نوحه ای که به باطل باشد یعنی چیزهای دروغ از برای میت گوید یا چیزهای بد به جانب مقدس الهی گوید یا آنکه صدای او

____________________

۱-سوره حج: ۷۸.

۲-سوره غافر: ۶۰.

۳-سوره حج: ۷۸.

۴-قرب الاسناد ۸۴.

۵-خصال ۲۲۶.

۹۱۴

را مردان نامحرم شنوند.

و ایضا به سند معتبر از امام رضا (عليه‌السلام ) روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود که: سه خصلت است که بر امت خود می ترسم بعد از دخول: اول، گمراهی بعد از دانستن حق؛ دوم، فتنه های گمراه کننده مردم؛ سوم، شهوت شکم و فرج(۱) .

و ایضا از آن حضرت روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: بر شما می ترسم که دین را سبک شمارید، و حکم در میان مردم برای مال دنیا بکنید، و قطع رحم نمائید، و قرآن را به ساز و نغمه بخوانید، و مقدم دارید در خلافت یا در نماز کسی را که افضل نیست از شما در دین(۲) .

و شیخ طوسی روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: در امت من بر زمین فرو رفتن و مسخ شدن و سنگ از آسمان بر ایشان باریدن خواهد بود.

صحابه گفتند: یا رسول الله! به چه سبب؟

حضرت فرمود: به آنکه کنیزان و زنان خواننده بگیرند و شراب بخورند(۳) .

و در جامع الاخبار روایت کرده است که حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) فرمود: بر مردم زمانی خواهد آمد که روهای ایشان روی آدمیان باشد و دلهای ایشان دلهای شیاطین باشد و مانند گرگان درنده باشند و خونهای مردم را ریزند و کارهای بدی که کنند به نصیحت ترک نکنند، اگر متابعت ایشان کنی در باب تو شک کنند، و اگر با ایشان سخن گوئی تو را تکذیب نمایند، و اگر از ایشان پنهان شوی تو را غیبت کنند، سنت در میان ایشان بدعت باشد و بدعت در میان ایشان سنت باشد، و بردبار را مکار شمارند و مکار را بردبار دانند، و مؤمن در میان ایشان ضعیف باشد و فاسق در میان ایشان صاحب شرف باشد، اطفال ایشان بدکار و زنان ایشان زناکار باشند و پیران ایشان امر به معروف و نهی از منکر نکنند،

____________________

۱-عیون اخبار الرضا ۲/۲۹؛ امالی شیخ طوسی ۱۵۷.

۲-عیون اخبار الرضا ۲/۴۲؛ وسائل الشعیة ۴/۲۷۵.

۳-امالی شیخ طوسی ۳۹۷.

۹۱۵

و التجا بردن بسوی ایشان مذلت و خواری باشد، و طلب کردن آنچه در دست ایشان است باعث فقر و پریشانی گردد، پس در آن وقت حق تعالی ایشان را محروم گرداند از باران آسمان که در وقت خود بر ایشان نبارد و در غیر وقتش ببارد، و حق تعالی مسلط گرداند بر ایشان بدان ایشان را که بدترین عذابها بر ایشان وارد سازند و فرزندان ایشان را کشند و زنان ایشان را اسیر کنند پس نیکان ایشان در حق ایشان دعا کنند و مستجاب نشود(۱) .

و در حدیث دیگر از آن حضرت روایت کرده است که: زمانی بر مردم خواهد آمد که از علما گریزند چنانکه گوسفند از گرگ می گریزد پس خدا ایشان را به سه بلیه مبتلا گرداند: اول آنکه برکت را از مالهای ایشان بردارد؛ دوم آنکه پادشاه جابری بر ایشان مسلط گرداند؛ سوم آنکه از دنیا بی ایمان به در روند(۲) .

و به سند دیگر روایت کرده است که آن حضرت فرمود: زمانی بر امت من بیاید که علما را نشناسند مگر به جامه نیکو و قرآن را نشناسند مگر به آواز خوش و عبادت نکند خدا را مگر در ماه رمضان، چون چنین شود حق تعالی بر ایشان مسلط گرداند پادشاهی را که دانائی و بردباری و رحم نداشته باشد(۳) .

____________________

۱-جامع الاخبار ۳۵۵. و نیز رجوع شود به المعجم الاوسط ۷/۱۴۳ و مجمع الزوائد ۷/۲۸۶.

۲-جامع الاخبار ۳۵۶.

۳-جامع الاخبار ۳۵۶ - ۳۵۷.

۹۱۶

باب شصت و سوم در بیان وصیت پیغمبر اکرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) و سایر وقایعی که نزدیک ارتحال آن حضرت به عالم قدس واقع شد

۹۱۷
۹۱۸

شیخ طبرسی روایت کرده است که: چون حضرت رسول (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ) از حجة الوداع مراجعت نمود و بر آن حضرت معلوم شد که رحلت او به عالم بقا نزدیک شده است پیوسته در میان ایشان خطبه می خواند و ایشان را از فتنه های بد از خود و مخالفت فرموده های خود حذر می نمود و وصیت می فرمود ایشان را که دست از سنت و طریقه او برندارند و بدعت در دین الهی نکنند و متمسک شوند به عترت و اهل بیت او به اطاعت و نصرت و حراست و متابعت ایشان را بر خود لازم دانند، و منع می کرد ایشان را از متخلف شدن و مرتد شدن، و مکرر می فرمود: ایها الناس! من پیش از شما می روم و شما در حوض کوثر بر من وارد خواهید شد و از شما سؤال خواهم کرد چه کردید با دو چیز گردان بزرگ که در میان شما گذاشتم که کتاب خدا و عترت و اهل بیت منند پس نظر کنید که چگونه خلافت من خواهید نمود در این دو چیز، بدرستی که خداوند لطیف خبیر مرا خبر داده است که این دو چیز از هم جدا نمی شوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، بدرستی که این دو چیز را در میان شما می گذارم و می روم پس سبقت مگیرید بر اهل بیت من و پراکنده مشوید از ایشان و تقصیر مکنید در حق ایشان که هلاک خواهید شد و چیزی تعلیم ایشان مکنید بدرستی که ایشان داناترند از شما، و چنین نیابم شما را بعد از من که از دین برگردید و کافر شوید و شمشیرها بر روی یکدیگر بکشید پس ملاقات کنید من - یا علی را - در لشکری مانند سیل در فراوانی و سرعت و شدت. و بدانید که علی بن ابی طالب پسر برادر و وصی من است و قتال خواهد کرد بر تأویل قرآن چنانکه من قتال کردم بر تنزیل قرآن.

و از این باب سخنان در مجالس متعدده می فرمود، پس اسامة بن زید را امیر کرد و لشکری از منافقان و اهل فتنه و غیر ایشان برای او ترتیب داد و امر کرد او را که با اکثر

۹۱۹

صحابه بیرون رود بسوی بلاد روم به آن موضعی که پدرش در آنجا شهید شده بود، و غرض حضرت از فرستادن این لشکر آن بود که مدینه از اهل فتنه و منافقان خالی شود و کسی با حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) منازعه نکند تا امر خلافت بر آن حضرت مستقر گردد، و مردم را مبالغه بسیار می فرمود در بیرون رفتن و اسامه را به جرف فرستاد و حکم فرمود که در آنجا توقف نماید تا لشکر بر سر او جمع شوند و جمعی را مقرر نمود که مردم را بیرون کنند و ایشان را حذر می فرمود از دیر رفتن، پس در اثنای آن حال آن حضرت را مرضی طاری شد که به آن مرض به جوار رحمت الهی واصل گردید، چون آن حالت را مشاهده نمود دست حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) را گرفت و متوجه بقیع گردید و اکثر صحابه از پس او بیرون آمدند و فرمود: حق تعالی مرا امر کرده است که استغفار کنم برای مردگان بقیع، چون به بقیع رسید گفت: السلام علیکم ای اهل قبور گوارا باد شما را آن حالتی که صبح کرده اید در آن و نجات یافته اید از فتنه هائی که مردم را در پیش است بدرستی که رو کرده است بسوی مردم فتنه هائی بسیار مانند پاره های شب تار.

پس مدتی ایستاد و طلب آمرزش برای اهل بقیع کرد و رو آورد بسوی حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) و فرمود: جبرئیل در هر سال قرآن را یک مرتبه بر من عرض می کرد و در این سال دو مرتبه عرض نمود و چنین گمان دارم که این برای آن است که وفات من نزدیک شده است؛ پس فرمود: یا علی! بدرستی که حق تعالی مرا مخیر گردانیده میان خزانه های دنیا و مخلد بودن در آن یا بهشت، و من اختیار لقای پروردگار خود کردم، چون من بمیرم عورت مرا بپوشان که هر که به عورت من نظر کند کور می شود.

پس به منزل خود مراجعت نمود و مرض آن حضرت شدید شد و بعد از سه روز به مسجد در آمد عصابه بر سر بسته و به دست راست بر دوش حضرت امیر المؤمنین (عليه‌السلام ) و به دست چپ بر دوش فضل بن عباس تکیه فرموده بود تا آنکه بر منبر بالا رفت و نشست و فرمود: ای گروه مردم! نزدیک شده است که من از میان شما غایب شوم، هر که را نزد من وعده ای باشد بیاید وعده خود بگیرد و هر که را بر من قرضی باشد مرا خبردار کند.

ای گروه مردم! نیست میانه خدا و میانه احدی و سیله ای که به سبب آن خیری بیاید یا

۹۲۰

921

922

923

924

925

926

927

928

929

930

931

932

933

934

935

936

937

938

939

940

941

942

943

944

945

946

947

948

949

950

951

952

953

954

955

956

957

958

959

960

961

962

963

964

965

966

967

968

969

970

971

972

973

974

975

976

977

978

979

980

981

982

983

984

985

986

987

988

989

990

991

992

993

994

995

996

997